جمع بندی علت وجود هزلیات در کتب برخی از عرفا

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت وجود هزلیات در کتب برخی از عرفا

سلام بر شما بزرگوار یک مدتی هست که یک سوالی ذهن منو به خودش درگیر کرده و اون اینه که چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن.ویکی دیگه اینکه آیا واقعا مولوی به اهل بیت توهین کرده؟اگه اینطوره چه طور ممکنه وقتی شعری در وصف حضرت علی سروده.یا مثلا شاعری مثل خیام که اشعاری با تفکر ملحدانه وجود داره در حالی بعضی ها اونو فیلسوف میدونن؟چرا انقدر تناقض بین شخصیت اونا وجود داره؟لطفا سریع و کوتاه پاسخ بدین.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد حافظ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

علی82;991211 نوشت:
چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن.

1- حالات یک شخص در اوقات و زمانهای مختلف، گوناگون است. (إن للقلوب إذبارا و اقبالا) این مسئله را هر کسی در خودش به وضوح می یابد که برخی اوقات حال معنوی دارد برخی اوقات حال معنوی ندارد.
2- یک شیوه‌ای در میان «برخی» عرفای گذشته مرسوم بوده مبنی بر «ملامت نفس»؛ این تفکر تا به اندازه‌ای جدی است که نحله‌ای به نام ملامتیه‌ پدید آمدند. یکی از تکنیک‌های ملامت‌گری اینگونه است که برای جلوگیری از عجب یا رعونت نفس، اعمالی را از خویش بروز می‌دادند که سبب تعییر و سرزنش آنها در اجتماع شود تا بدین وسیله، بازی‌گری‌های نفس خویش را مهار کنند.
البته چنین روشی به صورت مطلق مورد تأیید مکتب اسلام نیست. از همین‌رو، نمی‌توان چشم بسته و به طور دربست یک عارف و زاهد را الگوی خویش سازیم؛ چرا که عارفان بسته به حالات متفاوتی که داشته اند و بر اساس نظر اساتید خویش از متدهایی استفاده می‌کرده‌اند که نمی‌توان آن را نسخه‌ی عمومی قلمداد کرد.
3- در میان شاعران و ادیبان و هنرمندان، بیان معارف و حقایق در لابلای هزلیات امری است متداول و مقبول. همانطور که امروزه، از سنت کاریکاتور برای بیان برخی حقایق اجتماعی استفاده می‌شود.

علی82;991211 نوشت:
ویکی دیگه اینکه آیا واقعا مولوی به اهل بیت توهین کرده؟اگه اینطوره چه طور ممکنه وقتی شعری در وصف حضرت علی سروده.یا مثلا شاعری مثل خیام که اشعاری با تفکر ملحدانه وجود داره در حالی بعضی ها اونو فیلسوف میدونن؟

این مطلب شاهدی است بر فضای تقیه‌ی شدیدی که این افراد گرفتار آن بوده‌اند.
البته نقطه‌نظرات بدبینانه‌ای هم مطرح است که به نظر حقیر، در کمال بی‌انصافی و به دور از منطق نقد گفته می‌شوند. به هر حال، قضاوتهای تاریخی منطق مخصوص به خود را دارد.

سوال کاربر عزیز "علی 82"

نقل قول:
مثلا شاعری مثل خیام که اشعاری با تفکر ملحدانه وجود داره

جواب شما:

حافظ;991490 نوشت:
این مطلب شاهدی است بر فضای تقیه‌ی شدیدی که این افراد گرفتار آن بوده‌اند.

سلام علیکم

خیام تقیه می کرده اشعار ملحدانه می گفته :-o

به قول اقای فردوسی پور من اجازه دارم کله ام را از دست شما بکوبم رو میز ~x(

امثال مولوی و ابن عربی هیچ محدودیتی برای سفر به شهر های شیعه نشین مثل قم و حله نداشتند و بارها برای دیدن اقطاب صوفیه به شهر های دور دست سفر کردند. پس اگر شیعه بودند می توانستند مهاجرت کنند و مثل علما هم عصر خود مثل سید بن طاووس و محقق حلی و علامه حلی و غیره، زندگی و تشیع خود را ابراز کنند. برای دیدن فلان صوفی گمراه صدها کیلومتر مسافرت کردند ولی نمی توانستند بیایند نجف خدمت امام علی(ع) زندگی و زیارت کنند.

مولوی از چه کسی تقیه کرده گفته حضرت علی(ع) فرمودند:هیچ کینه ای از ابن ملجم ندارد و روز قیامت از او شفاعت می کند؟ خود سنی ها سایه ابن ملجم را با تیر می زدند.

سلطان ولد فرزند مولوی که در زمان حکومت سلطان محمد خدا بنده که سلطانی شیعه بود زندگی می کرد و به سلطان محمد خدا بنده بسیار فشار می اورد تا سنی شود درباره پدرش مولوی میگوید:

حضرت پدرم(مولوی) از اول حال تا آخر عمر ، عُمَر(بن خطاب) وار هرچه کرد برای خدا کرد.مناقب العارفین افلاکی، ص۳۰۹

و هچین افلاکی نقل می کند وقتی حسام الدین چلبی شاگرد او که شافعی بود از مولوی می خواهد به خاطر اینکه مولوی حنفی است تغییر مذهب دهد و حنفی شود،مولوی میگوید لازم نیست فقط مردم را به مذهب عشق راهنمایی کن.پدر مولوی و فرزندش سلطان ولد هم حنفی بودند.

علی82;991211 نوشت:
یکی دیگه اینکه آیا واقعا مولوی به اهل بیت توهین کرده؟

سلام علیکم

دوست عزیز لازم است اول تعریف ناصبی را بیان کنم:

با سند صحیح:

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.
http://lib.eshia.ir/10107/2/601

امام صادق(ع):... ناصبی کسی است که خود را در مقام دشمنی شما قرار دهد در حالی که می‌داند شما ولایت ما را داشته و شیعه ما هستید.

پس دشمن شیعیان در حالی که می داند ما محب اهل بیت(ع) هستیم ناصبی است

مولوی رومی یک سنی حنفی بود که شیعیان را الاغ و قوم رذیل می داند و اهل سنت را اهو های زیبا و اهل دل

حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh40/

بقیهٔ قصهٔ آهو و آخر خران

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh41/

دروغ بستن مولوی به حضرت علی(ع) و تبرئه ابن ملجم:

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو

زانک این را من نمی‌دانم ز تو

آلت حقی تو فاعل دست حق

چون زنم بر آلت حق طعن و دق
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh167/

لیک بی غم شو شفیع تو منم

خواجهٔ روحم نه مملوک تنم
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh170/

موفق و سلامت باشید

قدیما;991502 نوشت:
امثال مولوی و ابن عربی هیچ محدودیتی برای سفر به شهر های شیعه نشین مثل قم و حله نداشتند و بارها برای دیدن اقطاب صوفیه به شهر های دور دست سفر کردند. پس اگر شیعه بودند می توانستند مهاجرت کنند و مثل علما هم عصر خود مثل سید بن طاووس و محقق حلی و علامه حلی و غیره، زندگی و تشیع خود را ابراز کنند. برای دیدن فلان صوفی گمراه صدها کیلومتر مسافرت کردند ولی نمی توانستند بیایند نجف خدمت امام علی(ع) زندگی و زیارت کنند.

علی82;991211 نوشت:
اگه اینطوره چه طور ممکنه وقتی شعری در وصف حضرت علی سروده

سعی مولوی در همه گفته ها و سروده هایش, ترسیم چهره "انسان کامل" است.
غیر از پرداختن چندین داستان کوتاه و بلند در مثنوی راجع به مقامات معنوی امیرالمومنین علیه السلام, و افزون بر اشاارت گذرا به پاره ای از فضایل حضرتش, مولوی گاه نکات لطیفی را در شأن و مقام حضرت بیان داشته است.
بیشترین و ژرفناک ترین ارادتهای مولوی در شش دفتر مثنوی, به پیشگاه جانشین و وصی نبی صلی الله علیه و آله اختصاص یافته است و این در حالی است که مولانا, خودش را در همین مدح ها هم منت پذیر می داند و مدح خورشید را مداحی خود می شمارد:
مادح خورشید, مداح خود است/ که دو چشمم روشن نامُرمَد است
این گونه حرف زدن از علی علیه السلام باعث شده برخی مولوی را از شیعیان پاکباخته بشمارند – البته الان بحث بر سر مذهب مولوی ندارم- بلکه سخن در تولایی است که انصافا مولوی در مثنوی از آن کم نگذاشته است.
دایره این ارادت ورزی ها به شخص علی علیه السلام محدود نیست بلکه چند جا در مثنوی, ابیاتی را در رثای خاندان نبوت می گوید؛ مانند: هست اشارات محمد المراد/ کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد/ صد هزاران آفرین بر جان او / بر قدوم و دور فرزندان او/ ...
البته ارادت مولوی به خاندان وحی تنها در تولا خلاصه نمی شود بلکه نشانه هایی از تبرا را هم می توان در آثار او یافت.
در یکی از دفاتر مثنوی, آن جا که داستان باغبان و صوفی و فقیه و علوی را می گوید وقتی ناسزاهای باغبان را در حق سیدی از تبار علی علیه السلام نقل می کند از آن دشنام های ناروا بر می آشوبد و عداوت و کینه با آن رسول صلی الله علیه و آله را در حکم کفر و ارتداد می شمارد و و دشمنان اهل بیت را روسپی زاده, دیو, غول, زنازاده, بوالفضول, مرتد, یزید و شمر می خواند:
هر که باشد از زنا وز زانیان/ این برد ظن در حق ربانیان/ آنچه گفت آن باغبان بولافضول/ حال او بُد, دور از اولاد رسول/ گر نبودی او نتیجه مرتدان/ کی چنین گفتی برای خاندان ...
با شریف آن کرد مرد ملتجی/ که کند با آل یاسین خارجی/ تا چه کین دارند دایم دیو و غول/ چون یزید و شمر با آل رسول. این داستان در دفتر دوم مثنوی آمده است و در دفتر اول از امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سبطین رسول و دو گوشواره عرش ربانی یاد می کند:
چون ز رویش مرتضی شد درفشان/ گشت او شیر خدا در موج جان/ چون که سبطین از سرش واقف بدند/ گوشواره عرش ربانی شدند/
درباره روز عاشورا و حماسه حسینی میگوید:
روز عاشورا نمی أانی که هست/ ماتم جانی که از قرنی به است/ پیش مومن کی بود این غصه خوار ... .
"خسران دین" نشان دیگری است که مولانا بر سینه آل رسول می بیند:
چون که ایشان خسرو دین بوده اند/ وقت شادی شد, چو بگستند بند/ ...
وی بیخبران از مقام اهل بیت را منکران محشر و مستحقان گریه بر خود می خواند: اگر کسی ذره ای از مقامات ایشان (اهل بیت) آگاه باشد, می داند که روز مرگ آنان, شادترین روز بر ایشان است.[1]
در اواخر دفتر نخست مثنوی, داستان خدو انداختن کافری حربی را به روی علی و انفعال شگفت حضرت را بسیار زیبا نقل می کند.
وی برای رعایت ادب و حریم داری نسبت به مقام مقدس علوی, بی مقدمه و محابا قصه جسارت آن کافر حربی را نمی گزارد بلکه داستان را به این بیت معروف می آغازد: "از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان منزه از دغل"
مولوی با هنر شعر, دهان عمرو را می گشاید و از زبان او علی علیه السلام را می ستاید:
"در شجاعت شیر ربانیستی/ در مروت خود که داند کیستی/ در مروت ابر موسایی به تیه / کامد از وی خوان و نان بی شبیه/ ای علی که جمله عقل و دیده ای/ شمه ای واگو از آنچه دیده ای"
آنگاه حضرت را به شاهین عرش همانند می کند که شکار او اسرار الهی است و ادراک غیب:
چشم تو ادراک غیب آموخته/ چشم های حاضران بر دوخته/
مولوی همچنان بر پر و پای علی می پیچد و از او می خواهد که با وی راز بگشاید و آنچه عقلش یافته با وی باز گوید:
باز بگشا ای علی مرتضی/ ای پس از سوء القضا حسن القضا/ یا تو واگو آنچه عقلت یافته است/ یا بگویم آنچه بر من تافته است/
از علی که حسن القضای امت اسلام است می خواهد که شمه ای از اسرار را بگوید یا اجازه دهد که او خود آنچه بر عقلش از خورشید علوی تافته است, سخن گوید این بدان معنا است که مثنوی مدعی شده که پرتویی از انوار جمال مولا بر روح مولانا تافته است سپس به صراحت می گوید:
از تو بر من تافت پنهان چون کنی/ بی زبان چون ماه پرتو می زنی/
در معرفت شناسی مولانا, تافتن, علت تامه "یافتن" است و تا "تافتنی" نباشد "یافتنی" نخواهد بود.
مولوی روح خود را آینه ای کوچک در برابر خورشید علوی می خواند و از همین رو باید همه سرمایه های معنوی و یافته های معرفتی اش را وامدار او می دداند:
از تو بر من تافت چون داری نهان/ می فشانی نور چون مه بی زبان/
این ادعا که از خورشید جان علی علیه السلام رشحاتی نیز بر جان مولوی ریخته است از بزرگترین دعاوی عرفانی در مثنوی است.
در طلیعه دفتر چهارم نیز مولانا, مولا را تیغ حق و آلت فعل الهی می شناسد.
دیگر مدایح وی از مولا:
علی تیغ گوهرینی است که خون سیه دلان و بد اندیشان آن را نمی پوشاند؛ ابر کرامات او را باد از جا نمی کند و به بیراهه ها نمی برد کوهی از حلم و داد است و کاه نیست که به بادی از جا بجنبد ... .
در فیه ما فیه, علی را بنده ای می شناساند که از ابتدا, انتها را می دید و قیامت را در دنیا نظاره می کرد.[2]
اینها و صد ها بیت و حکایت دیگر در فیه ما فیه و مثنوی و دیوان شمس, نشان از شناخت عمیق مولوی از مقام علوی دارد و حق است که چننین امامی را چنین عارفی بستاید.

حال سخن این است که اینها چه گونه ناصبی‌هایی اند که فضایل را اگر نگوییم برتر، پا به پای علمای شیعه بر زبان رانده‌اند.

[/HR][1]. ر.ک: دفتر ششم ابیات 798 به بعد.

[2]. فیه ما فیه, تصحیح فروزانفر, انتشارات امیر کبیر, چ پنجم, ص 29.

حافظ;991590 نوشت:


سعی مولوی در همه گفته ها و سروده هایش, ترسیم چهره "انسان کامل" است.
غیر از پرداختن چندین داستان کوتاه و بلند در مثنوی راجع به مقامات معنوی امیرالمومنین علیه السلام, و افزون بر اشاارت گذرا به پاره ای از فضایل حضرتش, مولوی گاه نکات لطیفی را در شأن و مقام حضرت بیان داشته است.
بیشترین و ژرفناک ترین ارادتهای مولوی در شش دفتر مثنوی, به پیشگاه جانشین و وصی نبی صلی الله علیه و آله اختصاص یافته است و این در حالی است که مولانا, خودش را در همین مدح ها هم منت پذیر می داند و مدح خورشید را مداحی خود می شمارد:
مادح خورشید, مداح خود است/ که دو چشمم روشن نامُرمَد است
این گونه حرف زدن از علی علیه السلام باعث شده برخی مولوی را از شیعیان پاکباخته بشمارند – البته الان بحث بر سر مذهب مولوی ندارم- بلکه سخن در تولایی است که انصافا مولوی در مثنوی از آن کم نگذاشته است.
دایره این ارادت ورزی ها به شخص علی علیه السلام محدود نیست بلکه چند جا در مثنوی, ابیاتی را در رثای خاندان نبوت می گوید؛ مانند: هست اشارات محمد المراد/ کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد/ صد هزاران آفرین بر جان او / بر قدوم و دور فرزندان او/ ...
البته ارادت مولوی به خاندان وحی تنها در تولا خلاصه نمی شود بلکه نشانه هایی از تبرا را هم می توان در آثار او یافت.
در یکی از دفاتر مثنوی, آن جا که داستان باغبان و صوفی و فقیه و علوی را می گوید وقتی ناسزاهای باغبان را در حق سیدی از تبار علی علیه السلام نقل می کند از آن دشنام های ناروا بر می آشوبد و عداوت و کینه با آن رسول صلی الله علیه و آله را در حکم کفر و ارتداد می شمارد و و دشمنان اهل بیت را روسپی زاده, دیو, غول, زنازاده, بوالفضول, مرتد, یزید و شمر می خواند:
هر که باشد از زنا وز زانیان/ این برد ظن در حق ربانیان/ آنچه گفت آن باغبان بولافضول/ حال او بُد, دور از اولاد رسول/ گر نبودی او نتیجه مرتدان/ کی چنین گفتی برای خاندان ...
با شریف آن کرد مرد ملتجی/ که کند با آل یاسین خارجی/ تا چه کین دارند دایم دیو و غول/ چون یزید و شمر با آل رسول. این داستان در دفتر دوم مثنوی آمده است و در دفتر اول از امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سبطین رسول و دو گوشواره عرش ربانی یاد می کند:
چون ز رویش مرتضی شد درفشان/ گشت او شیر خدا در موج جان/ چون که سبطین از سرش واقف بدند/ گوشواره عرش ربانی شدند/
درباره روز عاشورا و حماسه حسینی میگوید:
روز عاشورا نمی أانی که هست/ ماتم جانی که از قرنی به است/ پیش مومن کی بود این غصه خوار ... .
"خسران دین" نشان دیگری است که مولانا بر سینه آل رسول می بیند:
چون که ایشان خسرو دین بوده اند/ وقت شادی شد, چو بگستند بند/ ...
وی بیخبران از مقام اهل بیت را منکران محشر و مستحقان گریه بر خود می خواند: اگر کسی ذره ای از مقامات ایشان (اهل بیت) آگاه باشد, می داند که روز مرگ آنان, شادترین روز بر ایشان است.[1]
در اواخر دفتر نخست مثنوی, داستان خدو انداختن کافری حربی را به روی علی و انفعال شگفت حضرت را بسیار زیبا نقل می کند.
وی برای رعایت ادب و حریم داری نسبت به مقام مقدس علوی, بی مقدمه و محابا قصه جسارت آن کافر حربی را نمی گزارد بلکه داستان را به این بیت معروف می آغازد: "از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان منزه از دغل"
مولوی با هنر شعر, دهان عمرو را می گشاید و از زبان او علی علیه السلام را می ستاید:
"در شجاعت شیر ربانیستی/ در مروت خود که داند کیستی/ در مروت ابر موسایی به تیه / کامد از وی خوان و نان بی شبیه/ ای علی که جمله عقل و دیده ای/ شمه ای واگو از آنچه دیده ای"
آنگاه حضرت را به شاهین عرش همانند می کند که شکار او اسرار الهی است و ادراک غیب:
چشم تو ادراک غیب آموخته/ چشم های حاضران بر دوخته/
مولوی همچنان بر پر و پای علی می پیچد و از او می خواهد که با وی راز بگشاید و آنچه عقلش یافته با وی باز گوید:
باز بگشا ای علی مرتضی/ ای پس از سوء القضا حسن القضا/ یا تو واگو آنچه عقلت یافته است/ یا بگویم آنچه بر من تافته است/
از علی که حسن القضای امت اسلام است می خواهد که شمه ای از اسرار را بگوید یا اجازه دهد که او خود آنچه بر عقلش از خورشید علوی تافته است, سخن گوید این بدان معنا است که مثنوی مدعی شده که پرتویی از انوار جمال مولا بر روح مولانا تافته است سپس به صراحت می گوید:
از تو بر من تافت پنهان چون کنی/ بی زبان چون ماه پرتو می زنی/
در معرفت شناسی مولانا, تافتن, علت تامه "یافتن" است و تا "تافتنی" نباشد "یافتنی" نخواهد بود.
مولوی روح خود را آینه ای کوچک در برابر خورشید علوی می خواند و از همین رو باید همه سرمایه های معنوی و یافته های معرفتی اش را وامدار او می دداند:
از تو بر من تافت چون داری نهان/ می فشانی نور چون مه بی زبان/
این ادعا که از خورشید جان علی علیه السلام رشحاتی نیز بر جان مولوی ریخته است از بزرگترین دعاوی عرفانی در مثنوی است.
در طلیعه دفتر چهارم نیز مولانا, مولا را تیغ حق و آلت فعل الهی می شناسد.
دیگر مدایح وی از مولا:
علی تیغ گوهرینی است که خون سیه دلان و بد اندیشان آن را نمی پوشاند؛ ابر کرامات او را باد از جا نمی کند و به بیراهه ها نمی برد کوهی از حلم و داد است و کاه نیست که به بادی از جا بجنبد ... .
در فیه ما فیه, علی را بنده ای می شناساند که از ابتدا, انتها را می دید و قیامت را در دنیا نظاره می کرد.[2]
اینها و صد ها بیت و حکایت دیگر در فیه ما فیه و مثنوی و دیوان شمس, نشان از شناخت عمیق مولوی از مقام علوی دارد و حق است که چننین امامی را چنین عارفی بستاید.

حال سخن این است که اینها چه گونه ناصبی‌هایی اند که فضایل را اگر نگوییم برتر، پا به پای علمای شیعه بر زبان رانده‌اند.

[/HR][1]. ر.ک: دفتر ششم ابیات 798 به بعد.

[2]. فیه ما فیه, تصحیح فروزانفر, انتشارات امیر کبیر, چ پنجم, ص 29.
مطالب بسیاری در اینجا بیان فرمودید. بنده سخن کوتاه میکنم: مطالبی که جنابعالی بیان فرمودین به هیچ وجه تبری رو ثابت نمیکنه. در انحراف و شیعه نبودن مولوی همین بس که در جای جای مثنوی از سه خلیفه و حتی معاویه تعریف و تمجید میکند. و عایشه لعنت الله علیها رو صدیقه میدونه. هر کس نسبت به این اشخاص کوچکترین محبتی در دل داشته باشد از دایره تشیع خارج است. میخواهد مولوی باشد یا فلان عالمی که لباس روحانی شیعه بر تن دارد. همونطور هم که کاربر گرامی قدیما گفتن هیچ تقیه ای هم در کار نبوده.

علی82;991211 نوشت:
چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن.

درود

زندگی پس از برنایی ( بلوغ) را به چند بخش می کنند برای نمونه جوانی میانسالی پیری و فرتوتی

هر مرحله ویژگی ها فکری و جسمی خود را دارد

در جوانها و کم تجربه ها بیشتر متکی به نیروی جسمانی و انگیزه های درونی و غریزی هستند و لی در میانسالی و پیری بیشتر متکی به خرد ورزی و تجربه

با گذشت سن نیروی های جسمانی غریزی و آرمانگرایی و انگیزه رو به کاهش ولی نیروی تجربه و واقع گرایی رو به افرایش می نهد
ولی از سنی به آن سو همه ی نیروها افت می کنند و به فرتوتی و کاستی در همه ی نیروهای انسانی می رسند

برخی از سرودهای شاعران در سن جوانی و شور و تعصب و بی تجربگی بوده ولی برخی دیگر از سروده هایش در میانسالی و هتا پیری بوده که سرو و گرم روزگار را تجربه کرده و به واقع گرایی نه ارمانگرایی رسیده اند

سن شاعر در نوع فکرش و واژه هایی که بکار می برد خیلی تاثیر گذار است

بیشتر سخنوران ما در جوانی پرشور متدین و پر انگیزه بوده اند ولی با گذشت زمان و کسب تجربه و بینش ؛ به پوچی بسیاری از قوانین
اجتماعی و هتا جهان پی برده اند و به قول معرف در شعرشان بی پروا و زبان دراز تر شده اند و شرم را کنار کذاشته اند ( : عکس بی ادبی انیشتین که زبان را برای عکاس در اورده - در حالی که در جوانی خیلی آدم کم رو و محجبوبی بوده است )

پس چکیده اینکه به گمان زیاد هزلیات شاعران درسالهای اخر بوده نه نخست که این چنین بی پروا و بیشرمانه چیزی گفته اند

به نظر بنده هیچ از مقام آنها هم کم نمی کند

چون آن الفاظ هم نشانگر جزیی از واقعیت های زندگی است که در جوانی از شرم گفته نشده یا گفته های مهمتری در اولویت بوده که گفته شود

حافظ;991590 نوشت:
سعی مولوی در همه گفته ها و سروده هایش, ترسیم چهره "انسان کامل" است.
غیر از پرداختن چندین داستان کوتاه و بلند در مثنوی راجع به مقامات معنوی امیرالمومنین علیه السلام, و افزون بر اشاارت گذرا به پاره ای از فضایل حضرتش, مولوی گاه نکات لطیفی را در شأن و مقام حضرت بیان داشته است.
بیشترین و ژرفناک ترین ارادتهای مولوی در شش دفتر مثنوی, به پیشگاه جانشین و وصی نبی صلی الله علیه و آله اختصاص یافته است و این در حالی است که مولانا, خودش را در همین مدح ها هم منت پذیر می داند و مدح خورشید را مداحی خود می شمارد:
مادح خورشید, مداح خود است/ که دو چشمم روشن نامُرمَد است
این گونه حرف زدن از علی علیه السلام باعث شده برخی مولوی را از شیعیان پاکباخته بشمارند – البته الان بحث بر سر مذهب مولوی ندارم- بلکه سخن در تولایی است که انصافا مولوی در مثنوی از آن کم نگذاشته است.
دایره این ارادت ورزی ها به شخص علی علیه السلام محدود نیست بلکه چند جا در مثنوی, ابیاتی را در رثای خاندان نبوت می گوید؛ مانند: هست اشارات محمد المراد/ کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد/ صد هزاران آفرین بر جان او / بر قدوم و دور فرزندان او/ ...
البته ارادت مولوی به خاندان وحی تنها در تولا خلاصه نمی شود بلکه نشانه هایی از تبرا را هم می توان در آثار او یافت.
در یکی از دفاتر مثنوی, آن جا که داستان باغبان و صوفی و فقیه و علوی را می گوید وقتی ناسزاهای باغبان را در حق سیدی از تبار علی علیه السلام نقل می کند از آن دشنام های ناروا بر می آشوبد و عداوت و کینه با آن رسول صلی الله علیه و آله را در حکم کفر و ارتداد می شمارد و و دشمنان اهل بیت را روسپی زاده, دیو, غول, زنازاده, بوالفضول, مرتد, یزید و شمر می خواند:
هر که باشد از زنا وز زانیان/ این برد ظن در حق ربانیان/ آنچه گفت آن باغبان بولافضول/ حال او بُد, دور از اولاد رسول/ گر نبودی او نتیجه مرتدان/ کی چنین گفتی برای خاندان ...
با شریف آن کرد مرد ملتجی/ که کند با آل یاسین خارجی/ تا چه کین دارند دایم دیو و غول/ چون یزید و شمر با آل رسول. این داستان در دفتر دوم مثنوی آمده است و در دفتر اول از امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سبطین رسول و دو گوشواره عرش ربانی یاد می کند:
چون ز رویش مرتضی شد درفشان/ گشت او شیر خدا در موج جان/ چون که سبطین از سرش واقف بدند/ گوشواره عرش ربانی شدند/
درباره روز عاشورا و حماسه حسینی میگوید:
روز عاشورا نمی أانی که هست/ ماتم جانی که از قرنی به است/ پیش مومن کی بود این غصه خوار ... .
"خسران دین" نشان دیگری است که مولانا بر سینه آل رسول می بیند:
چون که ایشان خسرو دین بوده اند/ وقت شادی شد, چو بگستند بند/ ...
وی بیخبران از مقام اهل بیت را منکران محشر و مستحقان گریه بر خود می خواند: اگر کسی ذره ای از مقامات ایشان (اهل بیت) آگاه باشد, می داند که روز مرگ آنان, شادترین روز بر ایشان است.[1]
در اواخر دفتر نخست مثنوی, داستان خدو انداختن کافری حربی را به روی علی و انفعال شگفت حضرت را بسیار زیبا نقل می کند.
وی برای رعایت ادب و حریم داری نسبت به مقام مقدس علوی, بی مقدمه و محابا قصه جسارت آن کافر حربی را نمی گزارد بلکه داستان را به این بیت معروف می آغازد: "از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان منزه از دغل"
مولوی با هنر شعر, دهان عمرو را می گشاید و از زبان او علی علیه السلام را می ستاید:
"در شجاعت شیر ربانیستی/ در مروت خود که داند کیستی/ در مروت ابر موسایی به تیه / کامد از وی خوان و نان بی شبیه/ ای علی که جمله عقل و دیده ای/ شمه ای واگو از آنچه دیده ای"
آنگاه حضرت را به شاهین عرش همانند می کند که شکار او اسرار الهی است و ادراک غیب:
چشم تو ادراک غیب آموخته/ چشم های حاضران بر دوخته/
مولوی همچنان بر پر و پای علی می پیچد و از او می خواهد که با وی راز بگشاید و آنچه عقلش یافته با وی باز گوید:
باز بگشا ای علی مرتضی/ ای پس از سوء القضا حسن القضا/ یا تو واگو آنچه عقلت یافته است/ یا بگویم آنچه بر من تافته است/
از علی که حسن القضای امت اسلام است می خواهد که شمه ای از اسرار را بگوید یا اجازه دهد که او خود آنچه بر عقلش از خورشید علوی تافته است, سخن گوید این بدان معنا است که مثنوی مدعی شده که پرتویی از انوار جمال مولا بر روح مولانا تافته است سپس به صراحت می گوید:
از تو بر من تافت پنهان چون کنی/ بی زبان چون ماه پرتو می زنی/
در معرفت شناسی مولانا, تافتن, علت تامه "یافتن" است و تا "تافتنی" نباشد "یافتنی" نخواهد بود.
مولوی روح خود را آینه ای کوچک در برابر خورشید علوی می خواند و از همین رو باید همه سرمایه های معنوی و یافته های معرفتی اش را وامدار او می دداند:
از تو بر من تافت چون داری نهان/ می فشانی نور چون مه بی زبان/
این ادعا که از خورشید جان علی علیه السلام رشحاتی نیز بر جان مولوی ریخته است از بزرگترین دعاوی عرفانی در مثنوی است.
در طلیعه دفتر چهارم نیز مولانا, مولا را تیغ حق و آلت فعل الهی می شناسد.
دیگر مدایح وی از مولا:
علی تیغ گوهرینی است که خون سیه دلان و بد اندیشان آن را نمی پوشاند؛ ابر کرامات او را باد از جا نمی کند و به بیراهه ها نمی برد کوهی از حلم و داد است و کاه نیست که به بادی از جا بجنبد ... .
در فیه ما فیه, علی را بنده ای می شناساند که از ابتدا, انتها را می دید و قیامت را در دنیا نظاره می کرد.[2]
اینها و صد ها بیت و حکایت دیگر در فیه ما فیه و مثنوی و دیوان شمس, نشان از شناخت عمیق مولوی از مقام علوی دارد و حق است که چننین امامی را چنین عارفی بستاید.

حال سخن این است که اینها چه گونه ناصبی‌هایی اند که فضایل را اگر نگوییم برتر، پا به پای علمای شیعه بر زبان رانده‌اند.

دوست عزیز تمام اهل سنت حضرت علی(ع) را دوست دارند

اگر کسی دروغ به حضرت علی(ع) ببندد این محبت ظاهری چه ارزشی دارد؟

Shkh;991620 نوشت:
مطالبی که جنابعالی بیان فرمودین به هیچ وجه تبری رو ثابت نمیکنه.

اگر بیت زیر تبری را نمی‌رساند پس چه می‌رساند!
"هر که باشد از زنا و وز زانیان/ این برد ظن در حق ربانیان/ آنچه گفت آن باغبان بوالفضول/ حال او بُد دور از اولاد رسول / گر نبودی او نتیجه مرتدان/ کی چنین گفتی برای خاندان/ با شریف آن کرد مرد ملتجی/ تا چه کین دارند دایم دیو و غول/ چون یزید و شمر با آل رسول "

قدیما;991644 نوشت:
دوست عزیز تمام اهل سنت حضرت علی(ع) را دوست دارند

اگر کسی دروغ به حضرت علی(ع) ببندد این محبت ظاهری چه ارزشی دارد؟

Shkh;991620 نوشت:
در انحراف و شیعه نبودن مولوی همین بس که در جای جای مثنوی از سه خلیفه و حتی معاویه تعریف و تمجید میکند. و عایشه لعنت الله علیها رو صدیقه میدونه. هر کس نسبت به این اشخاص کوچکترین محبتی در دل داشته باشد از دایره تشیع خارج است

تقریبا اکثر قریب به اتفاق سلاسل صوفیه, نسبت اجازه ی ارشاد خود را که از آن به خرقه تعبیر می کنند به حضرت علی علیه السلام می رسانند و این اسناد مورد تأیید بزرگان شیعی نیز قرار گرفته است. در کتباهای کلامی شیعه مثل نهج الحق و کشف الصدق علامه حلی یا شروح متعدد نهج البلاغ] (مثل شرح ابن ابی الحدید یا شرح ابن میثم بحرانی) مذکور است که بزرگان صوفیه مثل بایزید بسطامی و معروف کرخی خرقه ارشاد خودشان را به علی علیه السلام اسناد می دهند و حتی بحرانی گفته است این نسبت کاملا ظاهر است.
بزرگان متأخر از جمله علامه طباطبایی در کتاب رسالت تشیع در دنیای امروز و مرحوم استاد مطهری در کتاب امامت و رهبری و علامه حسینی طهرانی در کتاب لب لباب بر این عقیده اند که تمام این سلسله ها منتهی به حضرت علی بن ابیطالب می گردد.
برخی محققان در تاریخ تصوف, مثل استاد فروزانفر, زرین کوب و مستشرق شهیر هانری کربن نیز آن را غیر قابل تردید می دانند و به قول علامه طباطبایی دلیل ندارد که ما این نسبت را تکذیب کنیم؛ به خصوص در ایامی که مقام خلافت نظر خوشی نسبت به اهل بیت نداشت و به دوستداران و منتسبان آنها فشار و شکنجه وارد می کردند هیچ دلیلی نداشت که بزرگان تصوف خلفای مورد علاقه را رها کرده, به دامن ائمه چنگ بزنند.
نکته دیگر این که اصل تشیع, قبول مسأله ولایت است که پس از پیامبر, به علی رسیده است و ولایت امری الهی است که به انتخاب مردم یا اهل حل و عقد نیست.
این در حالی است که رکن اصلی تصوف نیز ولایت است.
در عرف عارفانی چون مولوی, سنی به معنای شخصی مومن و پرهیزگار است که در اعمال شرعی, پیرو خالص سنت نبوی باشد. مطابق با همین تعریف از تشیع, مشایخ بزرگ صوفیه در مقام رد و یا احیانا سب و لعن خلفای سه گانه – همانطور که در در دوره صفویه به جهات سیاسی متداول شد- نبوده و به اتحاد اسلامی اهمیت می داده اند ولی میان مدح و ستایشی که از علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر به عنوان کسانی که دارای مقام ولایت و جانشینی پیامبر هستند به وصفی که از ابوبکر, عمر و عثمان به عنوان صحابه پیامبر می کنند, تفاوت از زمین تا آسمان است و همین تفاوت کاملا تعلقات شیعی آنان را نشان می دهد.
مرحوم همایی در کتاب مولوی نامه, مسأله ولایت و مفهوم ولی و اوصاف وی را در آثار مولوی پیگیری کرده است.
این بدین معناست که اگر تشیع را از همان منظر اصلی ولایت بنگریم, بی تردید, مثنوی یک ولایت نامه کامل است.
مثلا مولانا مفهوم ولایت و شوون مختلف آن را در مثنوی در ضمن ابیات خود مطرح می کند. او در این میان فقیهان بزرگ اهل سنت را راه نمی دهد و می گوید:
آن طرف که عشق می افزود درد/ بوحنیف و شافعی درسی نکرد
چنان که آن را در کتب روایت و حدیث اهل سنت نیز نمی جوید:
بی صحیحین و احادیث و روات/ بلکه اندر مشرب آب حیات/
چون مولوی می داند که فقهای بزرگ اهل سنت از سرّ آن بی خبرند:
عشق را بوحنیفه درس نگفت/ شافعی را در او روایت نیست/ مالک از سرّ عشق, بی خبر است/ حنبلی را در او درایت نیست[1]
اصولا اجتهاد و قیاس در دین در نزد مولوی جایی ندارد و دمِ ولیّ زمان منشأ فهم دین است:
مجتهد هر گه که باشد نص شناس/ اندر آن صورت نیندیشد قیاس/ چون نیابد نص آندر صورتی/ از قیاس آنجا نماید عبرتی/ نص, وحیِ روحِ قدس دان یقین/ و آن قیاسِ عقل جزوی تحت این/
به همین دلیل, مولانا, طریقه ولوی دین را در بساط عالم بزرگ اشعری یعنی فخر رازی نمی بیند:
اندرین بحث ار خرد ره بین بدی/ فخر رازی رازدان دین بدی
لیک چون من لم یذق لم یَدر بود / عقل و تخییلات او حیرت فزود/ [2]
به نظر وی, امر دین قائم به ولی است که در هر دوره یکی است:
پس به هر دوری, ولی ای قائم است/ آزمایش تا قیامت دائم است[3]
این ولی واحد به اذن و امضای الهی تعیین می شود, نه به انتخاب مردم یا اهل حل و عقد:
در میان صاحلان, یک اصلحی است/ بر سر توقیعش از سلطان صحی است[4]
خداوند علی را به ولایت به عنوان وارث معنوی پیامبر انتخاب کرد. وی در شرح واقع غدیر می گوید:
زین سبب پیغامبر با اجتهاد/ نام خود و آن علی, مولا نهاد/ گفت هر کو را منم مولا و دوست/ ابن عم من علی مولای اوست/
و برای این که جای هیچ گونه شکی چنان که برخی متکلمان اهل سنت می گویند باقی نگذارد که مراد از مولا, دوستی ساده نیتس, بلکه راهنما و معشوق معنوی است, ولی و مرشدی است که به واسطه ولایت, انسان را از قیود مادی آزاد می کند و اولی بالتصرف است و در ادامه می گوید:
کیست مولا آن که آزادت کند/ بند رقیت زپایت برکند/
چون به آزادی, نبوت هادی است/ مومنان را زانبیا آزادی است
بعد در نهایت بهجت می گوید:
ای گروه مومنان شادی کنید/ همچون سرو و سوسن آزادی کنید
حله ها پوشیده و دامن کشان/ مست و رقاص و خوش و عنبر فشان/
مولوی حتی در پاسخ کسانی از اهل سنت که ایراد می گیرند که چون علی در جنگ ها عده ی زیادی را کشته, واجد شرایط خلافت نیست می گوید: کار او مانند کار باغبانی است که شاخه های مضر را می برد تا درختان سالم بمانند و میوه دهند.[5]
مولانا چون حقیقت دین را ولایت و آن را مربوط به قلب و سر می أاند معتقد است حامل این سر پس از پیامبر, علی بود و از علی – نه دیگر صحابه- می خواهد که این سر و راز را بگشاید.[6]
مولانا علی را تبار و اصل خویش می داند و ضمن اظهار غلامی آن درگاه, خطاب به او می گوید:
تو تبار و اصل خویشم بوده ای/ تو فروغ شمع کیشم بوده ای
من غلام آن چراغ چشم جو / که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور/ که چنین گوهر بر آرد در ظهور[7]
مولانا دوستی اولاد پیامبر و اهل بیت را نه صرفااز آن جهت که بستگان پیامبرند, بلکه از آن جهت که اولایء و ربانیون هستند می داند و دشمنی با آنان را از سر زنازادگی و ناسزاگو را مرتد می خواند.[8]
مولانا علی را بنابر حدیث پیامبر که انا مدینه العلم و علی بابها, باب مدینه علم الهی یا ولایت پیامبر و رحمت رحیمیه او می داند و خطاب به آن حضرت به عنوان باب علم سخن می گوید و از او می خواهد که همواره این در رحمت باز باشد.[9]
جناب قدیما, این عقاید فراتر از یک دوست داشتن معمولی است که دیگر سنیان در آن مشترک اند, می باشد.
مولانا علی را به عنوان ولی, مثل دیگر شیعیان میزان قول و فعل اشخاص می داند و خطاب به او می گوید:
تو ترازوی احد خو بوده ای/ بل زبانه ی هر ترازو بوده ای [10]
با این ملاحظات, با این که مولانا در مثنوی از همه خلفا به خوبی نقل می کند – به جهت حفظ وحدت و یا تقیه- بی آن که آنان را اولیای واجب الاتباع بداند, ولی ذکر او از علی کاملا با لحنی متفاوت و عاشقانه است. و این لحن عاشقانه در کلیات شمس در غزلیاتی از جمله غز لی با مطلع تا صورت پیوند جهان بود علی بود؛ غالیانه شده, به اوج خود می رسد.
غالبا از زبان دشمنان علی مثل قاتلش ابن ملجم او را می ستاید و آنگاه که خود به مدح, زبان می گشاید, از علی چنان سخن می گوید که مرید با مراد و ولی امر خویش سخن می گوید.
وی گاه در وصف حضرت چنان بی تاب می شود که مثلا در باره رخ مولا می گوید:
"رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه"[11]
اینها همه گواه آن آست که مقام معنوی ای را که برای مولا قائل است برای دیگر خلفا قائل نیست. و این همان مقامی است که از آن به ولایت تعبیر می شود.
اگر در مواردی سخن از سنی بودن خویش گفته, مراد معنای دقیق کلمه سنی است یعنی این که مطیع سنت حقیقی پیامبر و اهل بیتش است نه کسی که در مرحله شناخت حسی و تدبیر عقلی و اجتهاد شخصی است و از این جهت برای آنان فرقی میان معتزلی و اشعری باقی نمی ماند.
از همین رو, نمی توان به صرف چند بیت که در مرح خلفا گفته است مولانا را سنی بنامیم و حق این است که در مقام تحقیق, به اقوال دیگر وی نیز توجه کنیم.


[/HR][1]. جذبات الهیه, کلیات شمس الدین تبریزی, گردآوری ایزدگشب, ص 100.

[2]. مثنوی, دفتر سوم, ابیات 3582 به بعد.

[3] مثنوی, دفتر دوم, بیت 817.

[4]. دفتر ششم, بیت 2628.

[5]. دفتر اول, ابیات 3882 به بعد.

[6]. دفتر اول, 3771.

[7]. دفتر اول, ابیات 3997 به بعد.

[8] دفتر دوم, ابیات 2197 – 2201.

[9] دفتر اول, ابیات 3775 به بعد.

[10]. دفتر اول, بیت 3997.

[11] دفتر اول, بیت 3724.

Shkh;991620 نوشت:
در انحراف و شیعه نبودن مولوی همین بس که در جای جای مثنوی از سه خلیفه و حتی معاویه تعریف و تمجید میکند.
هر کس نسبت به این اشخاص کوچکترین محبتی در دل داشته باشد از دایره تشیع خارج است.
میخواهد مولوی باشد یا فلان عالمی که لباس روحانی شیعه بر تن دارد.
همونطور هم که کاربر گرامی قدیما گفتن هیچ تقیه ای هم در کار نبوده.

به درک که مولوی و ابن عربی و حافظ و سالکان الهی رو قبول ندارید! صد سال سیاه قبول نداشته باشید!

چند ساله در این سایتم حرفهای شما کج اندیشان لجباز، پر از غرض و تهمت و دروغ بوده و هست! دریغ از ذره ای انصاف و دوری از ظاهر بینی!

زمان رسوایی شما جماعت ظاهربین نزدیک است! در تمام جهان اسلام رسوا خواهید شد و شیعیان از شما و حتی مراجع تان دوری میکنند چون حقیقت آشکار خواهد شد!!!

حافظ;991674 نوشت:
مثلا مولانا مفهوم ولایت و شوون مختلف آن را در مثنوی در ضمن ابیات خود مطرح می کند.

سلام علیکم

استاد حافظ من شما را انسان مومن و پاکی می دانم و یک شوخی کوچک با شما می کنم، امیدوارم ناراحت نشید

استاد حافط شما صبح از خواب بلند می شوید نیت می کنید:

امروز انحرافات صوفیه و فلاسفه را ماست مالی می کنم، قربه الی الله

من می گویم چرا به اهل بیت و پیامبرانی مثل حضرت موسی و حتی به خود خدا دروغ می بسته،همچین شخصی چطور عارف شده؟ کسی که می گوید صد ک*ی*ر خر در ک*و*ن او
چطور عارف شده؟

برادر من، مولوی نظر خودش را درباره ولایت دیگر واضح تر از این نمی توانست بگوید:

پس امام حی قایم آن ولیست
خواه از نسل عمر خواه از علیست
مهدی و هادی ویست ای راه‌جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو

علی82;991211 نوشت:
سلام بر شما بزرگوار
یک مدتی هست که یک سوالی ذهن منو به خودش درگیر کرده و اون اینه که چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن.

ویکی دیگه اینکه آیا واقعا مولوی به اهل بیت توهین کرده؟
اگه اینطوره چه طور ممکنه وقتی شعری در وصف حضرت علی سروده.یا مثلا شاعری مثل خیام که اشعاری با تفکر ملحدانه وجود داره در حالی بعضی ها اونو فیلسوف میدونن؟چرا انقدر تناقض بین شخصیت اونا وجود داره؟لطفا سریع و کوتاه پاسخ بدین.

با سلام

اولا که اگر دقت کنید تنها دفتر پنج و ششم مثنوی معنوی چنین واژه هایی را در داستانها می بینید! و در دفتر پنجم و ششم باز همان ادامه مطالب عرفانی در دفاتر قبلی کتاب است ولی چند داستان با واژه های جنسی هم وجود دارد!

ثانیا در کنار همین داستانها و واژه ها، مولوی نکاتی را ذکر میکند. لذا معلوم میشود غرض مولوی از این داستان و اشعار، درج مطالب شهوت انگیز برای مخاطب نیست!

ثالثا مولوی و ابن عربی بدلیل اینکه در بین اهل سنت متعصب زندگی میکردند، نمیتوانستند تشیّع خود را آشکار کنند! مولوی از اول سنّی بوده ولی در سیر و سلوک حقیقت بر وی آشکار شده و شیعه شده!

اگر شیعه بودنشان را مخفی نمیکردند هم سریع با آنها برخورد میشد و هم دیگر نمیتوانستند سنی و شیعه را در کنار هم بدون خشونت نگه دارند!

و هم دیگر نمیتوانستند حقایق و معارف را به نسلهای بعدی منتقل کنند و هم چون چند سالک و عارف بعد از سلوک، سریع شیعه میشدند کم کم حکم ارتداد اینان و هر کسی که اهل سلوک باشد صادر میشد تا از رواج تشیّع جلوگیری کنند!

کسانی مثل مولوی و ابن عربی دو پهلو سخن گفتند. یعنی هم از عقاید شیعه گفتند هم از عقاید اهل سنت! خود همین احترام به شیعیان باعث دور کردن خشونت و نزاعهای بیهوده بین این دو گروه شده! ابن عربی مجبور بوده در کنار نعت و تمجید معصومین، اسمی از اون سه خلیفه خودخوانده هم ببرد!

درسته که ابن عربی و مولوی واضح از تشیع سخن نگفتند اما یه شک و دودلی هایی رو در دل اهل سنت ایجاد کردند که نکنه ما راه اشتباه میریم؟!!!

یکی دو کتاب از ابن عربی البته تحریفاتی هم دارد که توسط دشمنان شیعه با الفاظ و حرفهایی درست عکسِ عقاید ابن عربی درکنار نوشته هایش یافت شده! مثلا از حقیقت محمدیه و مقام امام زمان و نعت ایشان و... سخن میگوید، بعد ناگهان یه دفعه خود را بالاتر از آنها معرفی میکند و... در حالیکه در کتب دیگرش اصلا اینگونه نیست! احادیث پیامبر و ائمه تحریف و جعل میشود سخنان این بزرگان تحریف نشود؟!!!!

در خود روایات ما هست که معصومین علیهم السلام شیعیانی داشتند که در دستگاه حکومتی کار میکردند و با اجازه امام، شیعه بودنشان را مخفی و براساس اهل سنت نماز میخواندند و در خلوت و منزل خود طبق تشیع نماز میخواندند!

مطالعه تاپیکهای زیر را هم به شما توصیه میکنم

پرده دری از شیعه بودن مولانا جلال الدین بلخی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=24527

تحریف کتب عرفای الهی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=21839

شرط امام برای شارح مثنوی مولوی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=23217

بررسی جریان جدید مخالف فلسفه و عرفان و مکتب تفکیک
http://www.askdin.com/showthread.php?t=23973

کدوم ابیات خیام رو شما کفر آمیز میدونید؟؟؟

یحبّونه;991680 نوشت:
اولا که اگر دقت کنید تنها دفتر پنج و ششم مثنوی معنوی چنین واژه هایی را در داستانها می بینید!

سلام علیکم

یعنی اگر تو دفتر 2 و 3 بود مشکل داشت ولی حالا که تو دفتر 5 و 6 است اشکال نداره:-o

اخه این دفاتر چه فرقی با هم دارند

یحبّونه;991680 نوشت:
مولوی و ابن عربی بدلیل اینکه در بین اهل سنت متعصب زندگی میکردند، نمیتوانستند تشیّع خود را آشکار کنند! مولوی از اول سنّی بوده ولی در سیر و سلوک حقیقت بر وی آشکار شده و شیعه شده!

امثال مولوی و ابن عربی هیچ محدودیتی برای سفر به شهر های شیعه نشین مثل قم و حله نداشتند و بارها برای دیدن اقطاب صوفیه به شهر های دور دست سفر کردند. پس اگر شیعه بودند می توانستند مهاجرت کنند و مثل علما هم عصر خود مثل سید بن طاووس و محقق حلی و علامه حلی و غیره، زندگی و تشیع خود را ابراز کنند. برای دیدن فلان صوفی گمراه صدها کیلومتر مسافرت کردند ولی نمی توانستند بیایند نجف خدمت امام علی(ع) زندگی و زیارت کنند.

مولوی از چه کسی تقیه کرده گفته حضرت علی(ع) فرمودند:هیچ کینه ای از ابن ملجم ندارد و روز قیامت از او شفاعت می کند؟ خود سنی ها سایه ابن ملجم را با تیر می زدند.


سلطان ولد فرزند مولوی که در زمان حکومت سلطان محمد خدا بنده که سلطانی شیعه بود زندگی می کرد و به سلطان محمد خدا بنده بسیار فشار می اورد تا سنی شود درباره پدرش مولوی میگوید:

حضرت پدرم(مولوی) از اول حال تا اخر عمر، عمر (بن خطاب) وار هرچه کرد برای خدا کرد.مناقب العارفین افلاکی، ص۳۰۹

و هچین افلاکی نقل می کند وقتی حسام الدین چلبی شاگرد او که شافعی بود از مولوی می خواهد به خاطر اینکه مولوی حنفی است تغییر مذهب دهد و حنفی شود،مولوی می گوید لازم نیست مذهب خود را تغییر دهی فقط مردم را به مذهب عشق(تصوف) راهنمایی کن.پدر مولوی و فرزندش سلطان ولد هم حنفی بودند.

یحبّونه;991680 نوشت:
کسانی مثل مولوی و ابن عربی دو پهلو سخن گفتند. یعنی هم از عقاید شیعه گفتند هم از عقاید اهل سنت! خود همین احترام به شیعیان باعث دور کردن خشونت و جنگها بین این دو گروه شده!

از کدام احترام به شیعیان و دو پهلو سخن گفتن،صحبت می کنید

مولوی کاملا صریح شیعیان را الاغ و قوم رذل نام می برد و اهل سنت را اهو و اهل دل

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh40/
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh41/

یحبّونه;991680 نوشت:
کدوم ابیات خیام رو شما کفر آمیز میدونید؟؟؟

یک جام شراب صد دل و دین ارزد

یک جرعه می مملکت چین ارزد

جز باده لعل نیست در روی زمین

تلخی که هزار جان شیرین ارزد

قدیما;991677 نوشت:
برادر من، مولوی نظر خودش را درباره ولایت دیگر واضح تر از این نمی توانست بگوید:

پس امام حی قایم آن ولیست
خواه از نسل عمر خواه از علیست
مهدی و هادی ویست ای راه‌جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو


این سخن ترجمان کتاب خداست آنجا که تمنای حضرت ابراهیم در باب امامت ذریه را نقل می‌کند: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين» (بقره: 124)
یا آن جا که پسر جناب نوح را از زمره آل نوح خارج ساخت: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح» (هود: 46)
مولوی می گوید: هر که را خوی نکو باشد سر است / هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست.
مگر زید النار فرزند علی علیه السلام نبود!
امام رضا علیه السلام به او فرمود: تو وقتی برادر من هستی که خدا را اطاعت نمایی، و اگر خدا را نافرمانی کنی، بین من و تو برادری نیست؛ سپس امام (علیه السلام) به آیه شریفه ای استناد نمود که در آن، خداوند پسر نوح را به خاطر معصیت و عمل ناشایستش، از اهل نوح خارج ساخت.
امر ولایت و خلافت برای من و شمای قرن بیست و یکمی روشن و شفاف شده و هست زیرا از دور نظاره گر آنیم اما برای خیلی از مردم صدر اسلام و دوران امامان، مشتبه بوده.
مولوی در صدد گفتن این حقیقت عقلانی است که امر ولایت موروثی نیست بلکه دائر مدار جوهره‌ی ایمان و تقوا است خواه فرزند عمر باشد خواه فرزند علی.

شاهکار مولانا در این ابیات، رهایی عقل (رسول باطن) از تعصبات و تقیدات و موانع پرواز در آسمان حقیقت است.

یحبّونه;991676 نوشت:
به درک که مولوی و ابن عربی و حافظ و سالکان الهی رو قبول ندارید! صد سال سیاه قبول نداشته باشید!

چند ساله در این سایتم حرفهای شما کج اندیشان لجباز، پر از غرض و تهمت و دروغ بوده و هست! دریغ از ذره ای انصاف و دوری از ظاهر بینی!

زمان رسوایی شما جماعت ظاهربین نزدیک است! در تمام جهان اسلام رسوا خواهید شد و شیعیان از شما و حتی مراجع تان دوری میکنند چون حقیقت آشکار خواهد شد!!!

شما بفرمایید کجای صحبتهای ما پر از غرض و تهمت و دروغ بوده؟ آیا مولوی اشعار بسیاری در مدح سه خلیفه اول و معاویه و عایشه و اشعاری در مذمت شیعیان سروده است یا خیر؟ اگر نسروده که هیچ اما اگر سروده که همینطور هم هست پس از دایره تشییع خارج است. ما یک شخص را از روی گفتار وی میشناسیم. آیا راه دیگری برای شناخت یک فرد وجود دارد؟ میتوان گفت مولوی بر اساس اشعاری که سروده یک سنی بسیار متعصب بوده. ملاک ما قرآن و احادیث اهل البیت است نه شخصیتهایی مثل مولوی و ابن عربی. حتی اگر تمام مردم دنیا روز بزرگداشت مولوی برگزار و وی را ستایش کنند ما از وی برائت میجوییم چون به دلایل متعدد وی یک ناصبی است و از دایره تشیع خارج. در مورد جمله آخری که گفتین باید بگم که برای ما مهم نیست اگر تمام مردم دنیا از ما روی برگردانند چون از افرادی مثل مولوی برائت میجوییم. نیازی به تایید دیگران نداریم. ملاک ما برای حق و باطل اهل البیت هستند نه افرادی که در لباس تشیع تیشه به ریشه تشیع زده اند. حقیقت مثل روز آشکار است. در پناه حق

حافظ;991728 نوشت:
این سخن ترجمان کتاب خداست آنجا که تمنای حضرت ابراهیم در باب امامت ذریه را نقل می‌کند: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين» (بقره: 124)
یا آن جا که پسر جناب نوح را از زمره آل نوح خارج ساخت: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح» (هود: 46)
مولوی می گوید: هر که را خوی نکو باشد سر است / هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست.
مگر زید النار فرزند علی علیه السلام نبود!
امام رضا علیه السلام به او فرمود: تو وقتی برادر من هستی که خدا را اطاعت نمایی، و اگر خدا را نافرمانی کنی، بین من و تو برادری نیست؛ سپس امام (علیه السلام) به آیه شریفه ای استناد نمود که در آن، خداوند پسر نوح را به خاطر معصیت و عمل ناشایستش، از اهل نوح خارج ساخت.
امر ولایت و خلافت برای من و شمای قرن بیست و یکمی روشن و شفاف شده و هست زیرا از دور نظاره گر آنیم اما برای خیلی از مردم صدر اسلام و دوران امامان، مشتبه بوده.
مولوی در صدد گفتن این حقیقت عقلانی است که امر ولایت موروثی نیست بلکه دائر مدار جوهره‌ی ایمان و تقوا است خواه فرزند عمر باشد خواه فرزند علی.

شاهکار مولانا در این ابیات، رهایی عقل (رسول باطن) از تعصبات و تقیدات و موانع پرواز در آسمان حقیقت است.

برادر گرامی،امام حی قائم و مهدی و هادی امت 12 نفر هستند و بر خلاف نظر اقای مولوی همه از نسل حضرت علی(ع) و ایه 124 بقره هم که اوردید مربوط به همین بزرگواران است.امام حی قائم الان هم حضرت مهدی(ع) هستند

احتمالا خود اقای مولوی با این اشعار مشعشعشان! امام حی قائم زمان خودشان بودند.

قدیما;991682 نوشت:
سلام علیکم
امثال مولوی و ابن عربی هیچ محدودیتی برای سفر به شهر های شیعه نشین مثل قم و حله نداشتند و بارها برای دیدن اقطاب صوفیه به شهر های دور دست سفر کردند. پس اگر شیعه بودند می توانستند مهاجرت کنند و مثل علما هم عصر خود مثل سید بن طاووس و محقق حلی و علامه حلی و غیره، زندگی و تشیع خود را ابراز کنند. برای دیدن فلان صوفی گمراه صدها کیلومتر مسافرت کردند ولی نمی توانستند بیایند نجف خدمت امام علی(ع) زندگی و زیارت کنند.

مولوی از چه کسی تقیه کرده گفته حضرت علی(ع) فرمودند:هیچ کینه ای از ابن ملجم ندارد و روز قیامت از او شفاعت می کند؟ خود سنی ها سایه ابن ملجم را با تیر می زدند.
سلطان ولد فرزند مولوی که در زمان حکومت سلطان محمد خدا بنده که سلطانی شیعه بود زندگی می کرد و به سلطان محمد خدا بنده بسیار فشار می اورد تا سنی شود درباره پدرش مولوی میگوید:
حضرت پدرم(مولوی) از اول حال تا اخر عمر، عمر (بن خطاب) وار هرچه کرد برای خدا کرد.
مناقب العارفین افلاکی، ص۳۰۹

و هچین افلاکی نقل می کند وقتی حسام الدین چلبی شاگرد او که شافعی بود از مولوی می خواهد به خاطر اینکه مولوی حنفی است تغییر مذهب دهد و حنفی شود،مولوی می گوید لازم نیست مذهب خود را تغییر دهی فقط مردم را به مذهب عشق(تصوف) راهنمایی کن.پدر مولوی و فرزندش سلطان ولد هم حنفی بودند.

از کدام احترام به شیعیان و دو پهلو سخن گفتن،صحبت می کنید
مولوی کاملا صریح شیعیان را الاغ و قوم رذل نام می برد و اهل سنت را اهو و اهل دل

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh40/
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh41/

هر چقدر دوست داری دروغ و تهمت بزن! جواب این کارات تو همین دنیا خواهی دید! یقین داشته باش جوابشو می بینی! هم تو هم مهدی نصیری هم کل جماعتتون!

چون خدا خواهد که پردهٔ کس دَرَد


میلش اندر طعنهٔ پاکان برد

قدیما;991733 نوشت:
برادر گرامی،امام حی قائم و مهدی و هادی امت 12 نفر هستند و بر خلاف نظر اقای مولوی همه از نسل حضرت علی(ع) و ایه 124 بقره هم که اوردید مربوط به همین بزرگواران است.امام حی قائم الان هم حضرت مهدی(ع) هستند

احتمالا خود اقای مولوی با این اشعار مشعشعشان! امام حی قائم زمان خودشان بودند.


مولانا اشاره به قاعده کلی می‌کند در صدد تعیین مصداق نیست. همانطور که قرآن نیز حکم کلی را بیان می‌فرماید.
شما نمی‌خواهید خودتان را در کانتکس متن قرار دهید! این همان مخاطب محوری هرمنوتیک است.

حافظ;991789 نوشت:
مولانا اشاره به قاعده کلی می‌کند در صدد تعیین مصداق نیست. همانطور که قرآن نیز حکم کلی را بیان می‌فرماید.

سلام علیکم

دوست عزیز من نمی دانم شما کی از این توجیه و ماست مالی کردن ها خسته می شوید.

این هم تعیین مصداق:

مر ابوبکر تقی را گو ببین

شد ز صدیقی امیرالمحشرین

اندرین نشات نگر صدیق را

تا به حشر افزون کنی تصدیق را

قدیما;991794 نوشت:
این هم تعیین مصداق:

مر ابوبکر تقی را گو ببین

شد ز صدیقی امیرالمحشرین

اندرین نشات نگر صدیق را

تا به حشر افزون کنی تصدیق را


همانطور که در پست 11 به عرض رسید، تعابیری که در تعریف و تمجید از علی بن ابیطالب علیه السلام بیان کرده است قابل مقایسه با تعابیر به کار رفته در مورد خلفای دیگر نیست.
و این که چرا سخن از ابوبکر و عمر را هم به پیش کشیده به خاطر فضای کلامی آن موقع است. این فضای تشیعی که جنابعالی در جمهوری اسلامی و قرن حاضر در آنید، در آن زمان نبوده است؛ حتی در زمان شیخ مفید و شیخ طوسی هم نبوده؛ شما برای قضاوت، باید ابتدا خود را در فضای مولانا تصور کنید سپس قضاوت کنید.

حافظ;991797 نوشت:
همانطور که در پست 11 به عرض رسید، تعابیری که در تعریف و تمجید از علی بن ابیطالب علیه السلام بیان کرده است قابل مقایسه با تعابیر به کار رفته در مورد خلفای دیگر نیست

لطفا یک تمجید در اشعار او که از "امیر المحشرین" که درباره ابوبکر گفته بالاتر است بیاورید

در این شعر هم بعد از تمجید از ابوبکر و عمر و عثمان نام حضرت علی(ع) را می اورد:

چون ابوبکر آیت توفیق شد

با چنان شه صاحب و صدیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق شد

حق و باطل را چو دل فاروق شد

چونک عثمان آن عیان را عین گشت

نور فایض بود و ذی النورین گشت

چون ز رویش مرتضی شد درفشان

گشت او شیر خدا در مرج جان

حافظ;991797 نوشت:
و این که چرا سخن از ابوبکر و عمر را هم به پیش کشیده به خاطر فضای کلامی آن موقع است.

سید بن طاووس و محقق حلی در زمان او زندگی می کردند و همچین سخنانی درباره ابوبکر و عمر نگفتند

قدیما;991798 نوشت:
لطفا یک تمجید در اشعار او که از "امیر المحشرین" که درباره ابوبکر گفته بالاتر است بیاورید

در این شعر هم بعد از تمجید از ابوبکر و عمر و عثمان نام حضرت علی(ع) را می اورد:

چون ابوبکر آیت توفیق شد ...


آیت الله بهجت رحمة الله علیه می فرمود هر فضیلتی که برای امیرالمؤمنین علیه السلام بود در منابع روایی اهل سنت برای دو خلیفه‌ی دیگر جعل شد الا ویژگی «ابوترابی» را.

بارها متذکر شده‌ام که یکی از خط قرمزهای عارفان مسلمان، عدول از کشف تام محمدی که در احادیث نبوی بازتاب یافته، می‌باشد.

با این توصیف، طبیعی است مقداری از این تمجیدها انعکاس حجم انبوه احادیث جعلی‌ای است که در دسترس آنان بوده است.

ولی هنوز این تمجیدها، تنها گوشه‌ای از تمجید‌های مولانا از امیرالمومنین علیه السلام است.

قدیما;991798 نوشت:
سید بن طاووس و محقق حلی در زمان او زندگی می کردند و همچین سخنانی درباره ابوبکر و عمر نگفتند

محل زندگی مولانا قونیه - واقع در روم- بوده است اما محل زندگی سید بن طاوس، حله و کاظمین و بغداد و نجف - مهد تشیع- بوده است.

بنده به یکی از شهرهای مرزی رفتم در دانشگاهی سخنرانی داشتم، قسمتی از این جلسه، به پرسش و پاسخ اختصاص یافت.
در میان پرسشها، یکی از دانشجویان از بنده پرسید: «نظرتان راجع به شهادت حضرت عمر چیست»؟
بنده بر طبق سیاق گفتاری این دانشجو و دیگر دانشجویان همفکر با وی، دیدگاهم پیرامون مرگ خلیفه دوم را با عنوان «حضرت عمر» آغاز کردم.

شما وقتی در میان یک عده‌ای که مخالف شما در مذهب اند زندگی کنید مجبورید هنجارهای گفتاری آنان را ارج نهاده، به معتقدات کلامی آنان احترام بگذارید.

حافظ;991916 نوشت:

آیت الله بهجت رحمة الله علیه می فرمود هر فضیلتی که برای امیرالمؤمنین علیه السلام بود در منابع روایی اهل سنت برای دو خلیفه‌ی دیگر جعل شد الا ویژگی «ابوترابی» را.

بارها متذکر شده‌ام که یکی از خط قرمزهای عارفان مسلمان، عدول از کشف تام محمدی که در احادیث نبوی بازتاب یافته، می‌باشد.

با این توصیف، طبیعی است مقداری از این تمجیدها انعکاس حجم انبوه احادیث جعلی‌ای است که در دسترس آنان بوده است.

ولی هنوز این تمجیدها، تنها گوشه‌ای از تمجید‌های مولانا از امیرالمومنین علیه السلام است.


چرا شما کارشناس محترم سوال رو میپیچونید؟ سوال این بود که کدام یک از اشعار مولوی در تمجید حضرت علی بالاتر از تمجیدهای وی از سه خلیفه است؟ جواب شما چه ربطی به این سوال دارد؟ اشعار در تمجید از حضرت علی را بیان کنید و دلیل خود را برای بالاتر بودن اشعاری که مورد نظر جنابعالی است بیان کنید.

حافظ;991916 نوشت:
آیت الله بهجت رحمة الله علیه می فرمود هر فضیلتی که برای امیرالمؤمنین علیه السلام بود در منابع روایی اهل سنت برای دو خلیفه‌ی دیگر جعل شد الا ویژگی «ابوترابی» را.

خود مولوی استاد جعل حدیث و داستان بوده

تبدیل فضیلت حضرت زهرا(ع) برای عایشه:

چون درآمد آن ضریر از در شتاب *** عایشه بگریخت بهر احتجاب
کرد اشارت عایشه با دستها *** او نبیند لیک من بینم ورا

حافظ;991916 نوشت:
ولی هنوز این تمجیدها، تنها گوشه‌ای از تمجید‌های مولانا از امیرالمومنین علیه السلام است.

شما در پست 22 هم همین سخن را فرمودید و من جواب دادم و سوالی مطرح کردم که جواب نداید و دوباره مطرح می کنم.

لطفا یک تمجید در اشعار او که از "امیر المحشرین" که درباره ابوبکر گفته بالاتر است بیاورید

در این شعر هم بعد از تمجید از ابوبکر و عمر و عثمان نام حضرت علی(ع) را می اورد:

چون ابوبکر آیت توفیق شد

با چنان شه صاحب و صدیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق شد

حق و باطل را چو دل فاروق شد

چونک عثمان آن عیان را عین گشت

نور فایض بود و ذی النورین گشت

چون ز رویش مرتضی شد درفشان

گشت او شیر خدا در مرج جان

مولوی یک سنی حنفی بود و طبیعتا جایگاه ابوبکر و عمر را بالاتر از حضرت علی(ع) می دانست.


حافظ;991916 نوشت:
با این توصیف، طبیعی است مقداری از این تمجیدها انعکاس حجم انبوه احادیث جعلی‌ای است که در دسترس آنان بوده است.

دوست عزیز،چطور ممکن است کسی که کتابش اصول اصول اصول دین است و از بزرگترین عرفای اسلامی است،فرق حدیث جعلی را از صحیح نداند.

اگر فرق حدیث جعلی از صحیح را نمی دانست، چطور شده از بزرگترین عرفا اسلامی!!!!!؟

حافظ;991916 نوشت:
محل زندگی مولانا قونیه - واقع در روم- بوده است اما محل زندگی سید بن طاوس، حله و کاظمین و بغداد و نجف - مهد تشیع- بوده است.

الله الله

دوباره رفتیم سر جای اول خودمان

دوست عزیز پسرش که اتفاقا در زمان حکومت شیعیان زنده می کرده و حسام الدین چلبی بزرگترین شاگرش است بر سنی و حنفی بودن او تاکید کردند.

اگر شیعه بود،از قونیه سفر می کرد می آمد حله و امام حسین(ع) و امام علی(ع) هم زیارت می کرد و دیگر لازم نبود شیعیان را الاغ و رذل خطاب کند

دوست عزیز من کوچک تر از ان هستم که شما را نصیحت کنم، به عنوان برادرتان دلسوزانه عرض می کنم، در بحث انصاف را رعایت کنید.فردا قیامت بابت تک تک این حرف ها من و شما باید جوابگو باشیم و اگر خدایی ناکرده باعث انحراف دیگران شویم و فردی با ان انحراف فوت کند نمی توانیم دوباره او را زنده کنیم و هدایت کنیم.

موفق و سربلند باشید

Shkh;991927 نوشت:
چرا شما کارشناس محترم سوال رو میپیچونید؟ سوال این بود که کدام یک از اشعار مولوی در تمجید حضرت علی بالاتر از تمجیدهای وی از سه خلیفه است؟ جواب شما چه ربطی به این سوال دارد؟ اشعار در تمجید از حضرت علی را بیان کنید و دلیل خود را برای بالاتر بودن اشعاری که مورد نظر جنابعالی است بیان کنید.

ظاهرا به دلیل عصبانیت از نوسانات نرخ ارز و طلا فرصت مطالعه پست 11 و 6 را نداشته‌اید‍! عصبانی نباشید برای سلامتی‌تان مضر است.

حافظ;991937 نوشت:
ظاهرا به دلیل عصبانیت از نوسانات نرخ ارز و طلا فرصت مطالعه پست 11 و 6 را نداشته‌اید‍! عصبانی نباشید برای سلامتی‌تان مضر است.

بالا رفتن قیمت سکه و ارز دارد در زمان کسی اتفاق می افتد که همین کتاب مثنوی مولوی را اصول اصول اصول دین می داند.

البته کاربر shkh عصبانی و بد اخلاق نیستند ولی اگر باشند هم حق دارند.

امام صادق (ع) می فرماید: گرانی نرخ ها در جامعه، بدخلقی می آورد و امانت را از بین می برد و مرد مسلمان را پریشان و دلتنگ می سازد.

اصول کافی ج 5 ص 164

قدیما;991935 نوشت:
خود مولوی استاد جعل حدیث و داستان بوده

تبدیل فضیلت حضرت زهرا(ع) برای عایشه:

چون درآمد آن ضریر از در شتاب *** عایشه بگریخت بهر احتجاب
کرد اشارت عایشه با دستها *** او نبیند لیک من بینم ورا


متوجه عرض من نشدید؛ منبع احادیثی که مولوی با آنها سر و کار داشته، احادیث منقول از بستر اهل سنت است.

مولوی خودش محدث نبوده تا جاعل حدیث باشد.

تدین و تعبد وی به حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله وی را به این جا کشانده

در ثانی، مولانا به شرح و بسط قریب پانصد حدیث از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله پرداخته - برای پی بردن به این احادیث، ر.ک به احادیث و قصص مثنوی، نوشته استاد فروزانفر-؛ بهتر است زنبور وار موارد اشتراکی میان شیعه و سنی را ببینیم و بدو آفرین بگوییم و الا عذر وی در تفوّه به احادیث جعلی موجه است.

قدیما;991935 نوشت:
مولوی یک سنی حنفی بود و طبیعتا جایگاه ابوبکر و عمر را بالاتر از حضرت علی(ع) می دانست

چون طبیعتا باید بالاتر می‌دانست اما در عمل ندانسته، همه صاحب نظران و صاحبان بصیرت را به تأمل جدی واداشته است.

قدیما;991935 نوشت:
اگر فرق حدیث جعلی از صحیح را نمی دانست، چطور شده از بزرگترین عرفا اسلامی!!!!!؟

طبیبی نباشید که از سر مزاج خود طبابت می کند. باید از چشم مولانا به احادیث نگاه کنید و قضاوت کنید.

حافظ;991942 نوشت:
متوجه عرض من نشدید؛ منبع احادیثی که مولوی با آنها سر و کار داشته، احادیث منقول از بستر اهل سنت است.

مولوی خودش محدث نبوده تا جاعل حدیث باشد.

ابیاتی که در فضائل معاویه یا مسلمان شدن عمرو بن عبدود (لعنه الله) و کینه نداشتن امام علی(ع) از ابن ملجم و شفاعت او در روز قیامت و قصه موسی و شعبان که حتی صدای اقای قرائتی را هم دراورده و داستان های دیگر، هیچ اصل اساسی در بستر اهل سنت و شیعه ندارد.

مولوی داستان هایی را به دروغ به دیگران نسبت می داد

حافظ;991942 نوشت:
تدین و تعبد وی به حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله وی را به این جا کشانده

به کجا رسانده؟

حافظ;991942 نوشت:
چون طبیعتا باید بالاتر می‌دانست اما در عمل ندانسته، همه صاحب نظران و صاحبان بصیرت را به تأمل جدی واداشته است.

برای بار سوم سوالم را مطرح می کنم

لطفا یک تمجید در اشعار او که از "امیر المحشرین" که درباره ابوبکر گفته بالاتر است بیاورید.

این هم سایت گنجور که معتبرترین سایت شعر ایران است و قابلیت جستجو هم دارد

https://ganjoor.net/

باسمه الذی له الاسماء الحسنی

سلام علیکم

علی82;991211 نوشت:
یک مدتی هست که یک سوالی ذهن منو به خودش درگیر کرده و اون اینه که چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن

شما از سخنان خوبش بهره ببرید و آنچه به زعمتان بد و زشت است را کنار بگذارید:

عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب" 18/ زمر

آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.

علی82;991211 نوشت:
سلام بر شما بزرگوار یک مدتی هست که یک سوالی ذهن منو به خودش درگیر کرده و اون اینه که چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن.ویکی دیگه اینکه آیا واقعا مولوی به اهل بیت توهین کرده؟اگه اینطوره چه طور ممکنه وقتی شعری در وصف حضرت علی سروده.یا مثلا شاعری مثل خیام که اشعاری با تفکر ملحدانه وجود داره در حالی بعضی ها اونو فیلسوف میدونن؟چرا انقدر تناقض بین شخصیت اونا وجود داره؟لطفا سریع و کوتاه پاسخ بدین.

سلام و عرض ادب

برادر گرامی همه ما انسان هستیم و ممکن الخطا

حافظ و سعدی و ... هم معصوم نیستند

در قرآن در مورد بلعم باعورا صحبت شده که از اولیاء خدا بوده اما فریب شیطان رو خورده و گمراه شده

هر کسی در معرض گناه هست

مهم این هست که ما دقت کنیم و هر چیزی رو قبول نکنیم

سخن باطل رو حتی اگر از طرف اهل حق باشه نباید پذیرفت

هر چیزی رو در موردش خوب فکر کنید و بعد قبول کنید

صرف این که فلان شخص عارف بوده یا عالم بوده دلیل بر درستی حرف اون شخص نیست

در پناه حق تعالی

علی82;991211 نوشت:
سلام بر شما بزرگوار یک مدتی هست که یک سوالی ذهن منو به خودش درگیر کرده و اون اینه که چرا بعضی از شعرا و عرفای بزرگ ما که خیلی شعر ها با مضامین عرفانی در اونا دیده میشه دست به سرودن یک سری شعر هایی با کلمات زشت و رکیک به عنوان هزلیات زدن..

به نام خدا
در پاسخ باید عرض شود
1. هر عضوی، اسمی و هر عملی، نامی دارد. صرف به کار بردن اسم اعضای جنسی یا توضیح اعمال جنسی مشروع یا نامشروع و نقل حکایاتی در این باره و نتیجه گیری از آنها، غیر اخلاقی نیست.

قرآن کریم از پاکدامنی فرج (عورت) حضرت مریم (ع) (تحریم/12)، از حفظ فروج زنان و مردان (مومنون/5؛ نور/31)، از زنا (اسراء/32)، از نزدیکی و مایع منی که در رحم زنان ریخته می شود (واقعه/58) از آمیزش زن و شوهر (بقره/197) و ... صراحتا سخن گفته است.
روایات نیز - گاهی با صراحت و گاهی با کنایه - درباره اعضای جنسی و اعمال جنسی مشروع و نامشروع، توضیح درباره آنها، احکام آنها، سفارش به انجام یا ترک برخی امور، سخن گفته است. گاهی همین روایات را در هر مجلسی و برای هر مخاطبی نمی شود خواند و توضیح داد!
مثنوی نیز در این راستا، حکایتی نقل می کند و برداشت های صحیحی از آن می نماید و چه بسا اگر حکایت را اینگونه صریح و دقیق نقل نمی کرد، به مقصود اصلی نمی رسید.

2. اینکه حکایتی را هر مخاطبی با هر سنی نتواند بخواند یا نباید بخواند، دلیل بر غیر اخلاقی بودن آن نیست. هر سخنی، مخاطبی ویژه دارد.

3. آنچه غیر اخلاقی است، به کار بردن الفاظ رکیک و جملات زشت، در جهت گفتن فحش و ناسزا به افراد مومن، یا در جهت تأیید، ترویج، پخش و نشر اعمال منافی عفت برای از بین بردن زشتی اعمال نادرست و نامشروع است؛ مانند برخی اشعار ایرج میرزا، یا کلمات به کار رفته از طرف برخی انسان های فاسق یا کافر.

4. مخالفان عرفان و مثنوی، از هر بهانه ای برای تخریب و تحقیر عرفان و مثنوی بهره می برند. این کار، غیر اخلاقی است.

قدیما;991954 نوشت:
لطفا یک تمجید در اشعار او که از "امیر المحشرین" که درباره ابوبکر گفته بالاتر است بیاورید.

اولا، اینها بر اثر تأثیر احادیثی است که در دسترس مولانا بوده است.
ثانیا، ما مواردی را که خطایش واضح است را کنار می گذاریم و موارد صحیح و متقن را صحه می گذاریم؛ چه اشکالی در این کار هست!

به عنوان مثال فکر نمی کنم چهره ی انسان کامل را تا عصر حضرت مولانا در میان عالمان شیعه, کسی بهتر از او به تصویر کشیده باشد. خب چرا باید اجازه دهیم تعصبات مذهبی دستمان را ببندد و از این معارف استفاده نکنیم!
ما که نمی خواهیم کل دینمان را از مولوی بگیریم بلکه از تحلیل ها و نقطه‌نظراتش آنهم در آن قسمتهایی که موافق با عقاید شیعه است صرفا بهره می بریم.

تجلی 213;992041 نوشت:
قرآن کریم از پاکدامنی فرج (عورت) حضرت مریم (ع) (تحریم/12)، از حفظ فروج زنان و مردان (مومنون/5؛ نور/31)، از زنا (اسراء/32)، از نزدیکی و مایع منی که در رحم زنان ریخته می شود (واقعه/58) از آمیزش زن و شوهر (بقره/197) و ... صراحتا سخن گفته است.

سلام علیکم

اینکه در قران امده فروج خود را حفظ کنید ایراد ندارد و بی ادبی نیست و اگر مولوی هم از لفظ "شرمگاه یا زهار" به جای ک... استفاده می کرد و تمام جزئیات رابطه خر با یک کنیز و داستان جوحی و دیگر داستان ها را نمی گفت ایرادی نداشت.

لطفا نگویید که این الفاظ در ان زمان قبحی نداشته. شعر زیر از زمان حضرت ادم(ع) به این ور قبیح بوده

https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh2137/

تجلی 213;992041 نوشت:
آنچه غیر اخلاقی است، به کار بردن الفاظ رکیک و جملات زشت، در جهت گفتن فحش و ناسزا به افراد مومن، یا در جهت تأیید، ترویج، پخش و نشر اعمال منافی عفت برای از بین بردن زشتی اعمال نادرست و نامشروع است؛ مانند برخی اشعار ایرج میرزا، یا کلمات به کار رفته از طرف برخی انسان های فاسق یا کافر.

یک سوالی از شما داشتم

من در پست بعد از شماره 5 فقط دو بیت از اشعار مولوی را نوشته بودم و هیچ مطلب دیگری در ان پست نبود و هیچ شرحی هم نداده بودم و بین الفاظ اشعار مولوی را با ستاره* جدا کرده بودم مثل خلیج ع*ر*ب*ی

ولی سایت انها را حذف کرده و دلیل را نوشته به دلیل: نامناسب

مگر این اشعار عرفانی و باعث سیر و سلوک انسان نمی شود،مگر ما شعر عرفانی نامناسب هم داریم که سایت askdin ان را حذف کرده؟ :-?

موفق و سلامت باشید

حافظ;992054 نوشت:
به عنوان مثال فکر نمی کنم چهره ی انسان کامل را تا عصر حضرت مولانا در میان عالمان شیعه, کسی بهتر از او به تصویر کشیده باشد.

برای بار چندم،او شیعه نبود او شیعیان را الاغ و رذل می دانست.او سنی حنفی بود.

انسان کامل از نظر مولوی همان ابوبکر و عمر و هستند:

عاشقانی که باخبر میرند

پیش معشوق چون شکر میرند

از الست آب زندگی خوردند

لاجرم شیوه دگر میرند

چونک در عاشقی حشر کردند

نی چو این مردم حشر میرند

از فرشته گذشته‌اند به لطف

دور از ایشان که چون بشر میرند
...

عاشقان چشم غیب بگشایند

باقیان جمله کور و کر میرند

و آنک شب‌ها نخفته‌اند ز بیم

جمله بی‌خوف و بی‌خطر میرند
...

و انک اخلاق مصطفی جویند

چون ابوبکر و چون عمر میرند

https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh972/

در حالی که حضرت علی(ع) را نه تنها انسان کامل بلکه دارای شرک خفی و اهل هوا نفس می داند.

چون خدو انداختی در روی من‌*** نفس جنبید و تبه شد خوی من‌
نیم بهر حق شد و نیمی هوا‌*** شرک اندر کار حق نبود روا‌

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh172/

هیچ کتابی در کهکشان راه شیری وجود ندارد که در ان حضرت علی(ع) گفته باشد من اهل هوا نفس و دارای شرک خفی بودم الا مثنوی مولوی

حافظ;992054 نوشت:
خب چرا باید اجازه دهیم تعصبات مذهبی دستمان را ببندد و از این معارف استفاده نکنیم!

او عارف نبود،او از حسین بن منصور حلاج که به دروغ خود را نایب امام زمان(ع) می دانست و از اصحاب حلول و اتحاد بود و اناالحق می گفت و در بالای نامه هایش می نوشت از رحمن و رحیم به فلانی و می گفت من قوم نوح را غرق کردم و قوم عاد و ثمود را عذاب کردم دفاع می کرد.

یکسری ابیات خوب دارد که می توان از ان استفاده کرد،همانطور که شاعران دیگر مثل ایرج میرزا و صادق هدایت و غیره هم از این نوع اشعار دارند.

اگر به شعر خوب گفتن باشد ایرج میرزا هم عارف است

اگر به ایمان و عمل صالح باشد مولوی و ایرج میرزا آنتی عارف هستند.

قدیما;992060 نوشت:
در حالی که حضرت علی(ع) را نه تنها انسان کامل بلکه دارای شرک خفی و اهل هوا نفس می داند.

شما هنری جز افترا و غوغاسالاری نسبت به بزرگان دین ندارید
در اواخر دفتر اول مثنوی, مولانا داستان خدو انداختن کافری حربی را به روی علی و انفعال شگفت حضرت را بسیار نکته آموز نقل می کند. وی برای رعایت ادب و حریم داری نسبت به مقام مقدس علوی, بی مقدمه و محابا قصه جسارت آ« کافر حربی را نمی گزارد و داستان را با بیتی می آغازد که بعدها زمزمه هر مرد و زن شیعی می شود:
"از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل"


بعد شما می گویی مولانا, مولا را دارای شرک خفی دانسته!


من نمی دانم شما به چه قیمتی دارید اقدام به این سیاه نمایی می کنید!
مولانا می گوید:
او خدو انداخت بر روی علی/ افتخار هر نبی و هر ولی
بعد شما می گویی او حضرت را انسان کامل نمی داند!

بعید می دانم برای این فضاسازی ها پولی گرفته باشید ولی حتی اگر انگیزه تان معنوی باشد, انسان را به یاد ابن ملجم ها می اندازد که با انگیزه ی معنوی اقدام به ترور علی علیه السلام کردند. ترور شخصیت زیاد با ترور شخص فرقی ندارد! اگر خبر ندارید بدانید که جنس کار شما از این جنس است.

محض اطلاعتان عرض می کنم که مصراع "افتخار هر نبی و هر ولی" اشاره به حدیث "کنت مع جمیع الانبیاء سرا و مع خاتمهم جهرا" ترجمه: مولا فرمود من با همه پیامبران همراه نهانی بوده ام و با پیامبر اسلام, همراهِ آشکار.
دست گذاشتید بر روی خوب سوژه ای تا برای شناخت درست مولانا واسطه شوید؛
چون در ادامه می گوید:
او خدو انداخت بر رویی که ماه / سجده آرد پیش او در سجده گاه
...

قدیما;992060 نوشت:
برای بار چندم

چون حرفی برای گفتن جز افترائات تکراری و ملالت آور و رنجش زا ندارید نشان از کفایت مذاکرات دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال:

علت وجود برخی هزلیات و کلمات کفرآلود و کلمات رکیک و همچنین برخی تعاریف و تمجید‌ها از خلفای راشدین در لابلای نوشته‌جات حکیمانه‌ی عارفان و ادیبان چیست؟

پاسخ:

۱- حالات یک شخص در اوقات و زمانهای مختلف، گوناگون است «إن للقلوب إدباراً و اقبالاً»[1] این مسئله را هر کسی در خودش به وضوح می یابد که حالات دل مانند فصول چهارگانه است و اقبال و ادبار است که دل را رهبری می‌کند؛ برخی اوقات حال معنوی بر آن حاکم است برخی اوقات اینچنین نیست. عارفان و شعرای عارف نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند.


۲- شیوه‌ای از «خودسازی» در میان «برخی» عرفای گذشته تحت عنوان «ملامت نفس» مرسوم بوده است؛ این تفکر تا به اندازه‌ای جدی است که نحله‌ای به نام ملامتیه‌ پدید آمدند. روش ملامت‌گری اینگونه است که برای جلوگیری از عُجب یا رُعونت نفس، اعمالی را از خویش بروز دهند که سبب تعییر و سرزنش آنها در اجتماع شود تا بدین وسیله، بازی‌گری‌های نفس خویش را مهار کنند. برخی هزلیاتی که در لابلای کلمات عرفا یافت می‌شود در راستای همین تفکر شکل گرفته است.

البته چنین روشی به صورت مطلق مورد تأیید مکتب اسلام نیست. از همین‌رو، نمی‌توان چشم بسته و به طور دربست یک عارف و زاهد را الگوی خویش سازیم؛ چرا که عارفان بسته به حالات متفاوتی که داشته اند و بر اساس نظر اساتید خویش از متدهایی استفاده می‌کرده‌اند که نمی‌توان آن را نسخه‌ی عمومی قلمداد کرد.


۳- در میان شاعران و ادیبان و هنرمندان، بیان معارف و حقایق در لابلای هزلیات امری متداول و مقبول بوده است. همانطور که امروزه، از سنت و هنر کاریکاتور برای بیان برخی حقایق اجتماعی استفاده می‌شود.[2]


۴- عارفان به دلیل محدودیت دایره‌ واژگانی‌شان، آنجا که در صدد بیان یافته‌های شهودی خویش بوده‌اند، به خوبی نتوانستند یافته‌های خود را در قالب تعابیر صحیح به مخاطبین خود منتقل کنند؛ در نتیجه، کلمات آنان موهِم کلمات کفر‌‌آمیز شده است؛ و حال آن که این، نشأت گرفته از نارسایی کلماتی است که حاملِ معانی عِلوی و روحانی است.[3]


بعلاه، اساساً‌ واژگانی که برای معانی زمینی وضع شده‌اند تاب تحمل معانی آسمانی و ملکوتی را ندارند از این رو، مخاطبین نباید در فهم آن، به معانی این‌سویی و زمینی آنها بسنده کنند بلکه ضروری است به باطن این معانی منتقل شوند.


بنابراین، به خاطر تهی‌دستی عارف از واژه‌ها و مصطلحاتی که بتواند حال خوش خود را در قالب بیانی شاعرانه به تصویر کشد و حقایق عالیِ فراچنگ‌ آمده را آن‌گونه که هست در دسترس قرار دهد، در ادبیات عرفانی، بیان حقایق کشفی و شهودی و تعالیم عالی اخلاقی و عرفانی، با زبانی رمزی، نمادین یا سمبلیک ارائه شده است؛ که این نمادین و رمزی بودن، سبب بروز برخی سوء برداشتها از کلمات آنان گردیده است.


همچنین، گاهی اوقات قلب عارف محمل اسراری است که به اقتضای مصلحت، مجاز به افشای آن برای توده‌های مردم نیست، از این رو، برای بیان حقایق، به زبان رمزی و کنایی و دو پهلو پناه می‌برد که برای طبقه خاصی قابل فهم باشد.[4]


۵- بسیاری از کلمات موهم کم‌اراتی و یا دشمنی عارفان با اهلبیت علیهم السلام به جهت رعایت تاکتیک تقیه بوده است؛ زیرا بسیاری از آنان در فضایی آکنده از اختناق‌ و خفقان مذهبی می‌زیسته‌اند؛ بعلاوه، منابع‌ حدیثی در دست‌رس آنان، غالباً همان منابع اهل سنت بوده است که مالامال از فضائل جعلی‌ای است که به دروغ برای دیگر خلفا جعل شده است در حالی که محطّ اصلی آن اهلبیت و جانشینان به حق پیامبر صلی‌الله علیه و آله بوده است.

بنابراین، از یک سو، فضای تقیه - به جهت حفظ وحدت و حفظ امنیت- و از سوی دیگر، بضاعت حدیثی خاص، عارفان را بر آن وا داشته تا نسبت به خلفای دیگر نیز تعریف‌ها و تمجید‌هایی داشته باشند.


اما با همه این احوال، اگر چه برخی از شاعران عارف – مانند مولانا- در رثاء خلفای راشدین سخنانی گفته‌اند اما هیچ گاه این مدح و تمجید به پای مدح و تمجیدشان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اهلبیت‌ معصومین علیهم‌السلام نخواهد رسید. و همین چرخش قلم، گویای تعلقات شیعی اما مخفی آنان است.[5]


۶- شیوه درست مواجهه با کلام غیر معصومین همان روشی است که قرآن کریم پیش پای ما قرار داده است:

«عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب»[6]

ترجمه: آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.


بنابراین، جهت مواجهه صحیح با کلمات عارفان و شاعران، ضروری است سره از ناسره‌ کلمات آنان بازشناسی کرده، با اخذ کلمات صحیح و طرد کلمات ناصحیح، به کریمه‌ی قرآنی فوق عمل کنیم.

نتیجه:

برخی کلمات موهم شرک و کفر عارفان، نتیجه کم‌بضاعتی واژگانی آنان نسبت به بیان معانی عمیق توحیدی و عرفانی است؛ برخی شطحیات آنان دستآورد اقبال و ادبار روحی آنان و یا تأثیر فرهنگ ملامت‌گری حاکم بر آن عصر بر حالات آنان است؛ برخی تعاریف و تمجید‌های آنان از خلفای راشدین، معلول تعبد آنان نسبت به احادیثی است که از طریق کتب اهل سنت در دسترس آنان قرار داشته است و یا به جهت رعایت تقیه به انگیزه حفظ وحدت امت اسلامی بوده است.


منابع
[1]. کلینی، کافی، قم: دارالحدیث، ۱۴۲۹، چ اول، ج۶، ص ۵۶۳.

[2]. ر.ک: اسماعیلی، مسعود، حکمت عرفانی: مسئله عرفان حافظ، ۱۳۹۳، ش ۷.

[3]. ر.ک: همان.

[4]. یثربی، عرفان نظری، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۰، چ چهارم، ص ۵۵۸.

[5]. ر.ک:‌ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱۷ و دفتر سوم، ابیات ۳۵۸۲ به بعد؛ دفتر اول، ابیات ۳۷۷۵ به بعد؛ دفتر دوم، ابیات ۲۱۹۷ – ۲۲۰۱.

[6]. زمر: ۱۸.


موضوع قفل شده است