جمع بندی ملاک تشخیص حق از باطل بر اساس قرآن و روایات

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ملاک تشخیص حق از باطل بر اساس قرآن و روایات

بنام خداوند بخشاینده و مهربان

سلام و عرض احترام

در کتاب جاذبه و دافعه حضرت علی علیه السلام خوندم که نباید اشخاص ملاک تشخیص حق و باطل برای ما باشند!
(یعنی نگوییم چون فلان فرد همچین مطلبی را بیان کرده و اون فرد خوب یا بدی است پس ما حرفش را قبول داریم یا رد می کنیم)
بلکه باید خود حق و باطل را بشناسیم،
ممنون میشم حق و باطل را از منظر قرآن و روایات ائمه معصومین علیهم السلام توضیح دهید و موارد حق و باطل رو بفرمایید و ملاک های تشخیص اش رو بفرمایین.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]

همره;989774 نوشت:
ممنون میشم حق و باطل را از منظر قرآن و روایات ائمه معصومین علیهم السلام توضیح دهید و موارد حق و باطل رو بفرمایید و ملاک های تشخیص اش رو بفرمایین.

با سلام و درود

قرآن کریم یک معیار کلی می دهد برای این که انسان قابلیت جداسازی و شناخت حق از باطل را پیدا کند.

کسی که تقوای الهی را رعایت کند یعنی به دنبال این باشد که در مسیر زندگی اش، از مسیر فرمانبرداری و اطاعت پروردگار خارج نشود، به مقام و مرتبه ای می رسد و قابلیتی پیدا می کند که می تواند حق را از باطل، شناسایی و آن ها را تشخیص دهد.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏ اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى ‏دهد؛ (روشن ‏بينى خاصّى كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت.)(انفال: 8/ 29)

در ادامه به صورت فهرستوار به موضوعات و مواردی مرتبط با حق و باطل از نظر قرآن، پرداخته می شود تا زمینه گفتگوی بیشتر فراهم شود:

کفر=باطل؛ ایمان و عمل صالح=حق
«اَلَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اَللّٰهِ أَضَلَّ أَعْمٰالَهُمْ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ آمَنُوا بِمٰا نُزِّلَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئٰاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بٰالَهُمْ»
کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را نابود می ‌کند. و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده - و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان - نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می ‌بخشد و کارشان را اصلاح می ‌کند.(محمد: 7/ 1 و 2)

کافران، پیرو باطل؛ مؤمنان، پیرو حق
«ذلِكَ بِأَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ‏ وَ أَنَّ الَّذينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُم‏»
اين به خاطر آن است كه كافران از باطل پيروى كردند، و مؤمنان از حقّى كه از سوى پروردگارشان بود تبعيّت نمودند؛ اين گونه خداوند براى مردم مثَل هاى (زندگى) آنان را بيان مى ‏كند.(محمد: 7/ 3)

کافران، مجادله کننده به باطل
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ‏ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي‏ وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»
ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار كننده، نمى ‏فرستيم؛ اما كافران همواره مجادله به باطل مى ‏كنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازات هايى را كه به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند!(کهف: 18/ 56)

«وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ‏ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَق‏»
و (تکذیب کنندگان حضرت نوح) براى محو حق، به مجادله باطل دست زدند.(غافر: 40/ 5)

حق، آب؛ باطل، کف روی آب
«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ‏ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ»
خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه ‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد؛ سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد؛ و از آنچه (در كوره‏ ها،) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى، آتش روى آن روشن مى ‏كنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مى‏ آيد- خداوند، حق و باطل را چنين مثل مى ‏زند!- امّا كفها به بيرون پرتاب مى ‏شوند، ولى آنچه به مردم سود مى ‏رساند [آب يا فلز خالص‏] در زمين مى ‏ماند؛ خداوند اينچنين مثال مى ‏زند!(رعد: 13/ 17)

حق، ماندگار؛ باطل، نابودشدنی
«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ‏ كانَ زَهُوقاً»
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ يقيناً باطل نابود شدنى است!» (اسراء: 17/ 81)

«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى اَلْبٰاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ»
بلکه ما حق را بر سر باطل می ‌کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می‌ شود.(انبیاء: 21/ 18)

خداوند، حق؛ غیر خدا، باطل
«ذٰلِكَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْعَلِيُّ اَلْكَبِيرُ »
این بخاطر آن است که خداوند حقّ است؛ و آنچه را غیر از او می ‌خوانند باطل است؛ و خداوند بلندمقام و بزرگ است!(حج: 22/ 62)

اراده الهی؛ بقای حق و نابودی باطل
«وَ يُرِيدُ اَللّٰهُ أَنْ يُحِقَّ اَلْحَقَّ بِكَلِمٰاتِهِ وَ يَقْطَعَ دٰابِرَ اَلْكٰافِرِينَ لِيُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ يُبْطِلَ اَلْبٰاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ»
ولی خداوند می‌ خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند؛ تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند.(انفال: 7/ 7 و Dirol

خداوند، تنها راهنمای به حق

«قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَق‏»؛ تنها خدا به حق هدايت مى ‏كند.(یونس: 10/ 35)

اسلام، دین حق
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِ‏ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏»
او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ‏ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.(توبه: 9/ 33)

قرآن، فرقان و معیار شناخت حق و باطل
«تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ‏ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً»
زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده ‏اش نازل كرد تا بيم ‏دهنده جهانيان باشد.(فرقان: 25/ 1)

نکته:
در قرآن واژه حق و نیز مقایسه حق و باطل، بسیار است که بیش از این در این مقال نمی گنجد.

در ادامه به منظر روایات نیز اشاره می شود.

بنام خداوند بخشاینده و مهربان

با سلام و عرض احترام و تشکر از پاسخگوییتون

با توجه به انچه شما فرمودین، ازروشهای شناخت حق که در قران کریم آمده:
۱-تقوای الهی پیشه کردن
۲-شناخت خداوند که بوسیله ان حق را بشناسیم
۴-شناخت دین اسلام و موارد امر و نهی آن
۴-شناخت قرآن

ایا بجز موارد فوق ، مواردی دیگر جهت شناخت حق در قرآن ذکر شده؟
(عرض بنده بغیر از مثال و نشانگان حق و باطل در حال حاضر می باشد، و صرفا موارد معرفی شده در قرآن برای شناخت حق است)

[="Tahoma"]

همره;990167 نوشت:
بنام خداوند بخشاینده و مهربان

با سلام و عرض احترام و تشکر از پاسخگوییتون

با توجه به انچه شما فرمودین، ازروشهای شناخت حق که در قران کریم آمده:
۱-تقوای الهی پیشه کردن
۲-شناخت خداوند که بوسیله ان حق را بشناسیم
۴-شناخت دین اسلام و موارد امر و نهی آن
۴-شناخت قرآن

ایا بجز موارد فوق ، مواردی دیگر جهت شناخت حق در قرآن ذکر شده؟
(عرض بنده بغیر از مثال و نشانگان حق و باطل در حال حاضر می باشد، و صرفا موارد معرفی شده در قرآن برای شناخت حق است)

با سلام و درود

کسی که به دنبال هدایت است و در این راه تلاش می کند، به هدایت می رسد؛ چرا که خداوند متعال می فرماید:

«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»
و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏ هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد.(عنکبوت: 29/ 69)

البته باید توجه داشت که بزرگترین مانع برای شناخت حق، آن است که باطل، خود را در لباس حق، نشان می دهد:

«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَ‏ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَ‏ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(بقره: 2/ 42)
«يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَ‏ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَ‏ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏»(آل عمران: 3/ 71)

لذا باید بر اساس قرائن و شواهد، کوشید تا حق را از باطل، بازشناخت.

علاوه بر:
مطابق رعایت تقوا بودن
مطابق دستور الهی بودن
مطابق معیارهای قرآنی بودن
مطابق با ایمان و عمل مؤمنان بودن

می توان به موارد ذیل نیز اشاره نمود:

اندیشمندان و عالمان: [اهلبیت علیهم السلام، مصداق بارز و کامل آن هستند]
«وَ يَرَى الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَ‏ وَ يَهْدي إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ»
كسانى كه به ايشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند و به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مى ‏كند.(سبأ: 34/ 6)

عالمان دین شناس:
«فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُ‏ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرين‏»
و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى‏ خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است؛ بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش! [مسلماً او ترديدى نداشت! اين درسى براى مردم بود!](یونس: 10/ 94)

خاصّان: [اهلبیت علیهم السلام، مصداق بارز و کامل آن هستند]
«أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُ‏ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏»
آيا كسى كه مى‏داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست؟! تنها صاحبان انديشه متذكّر مى‏شوند.(رعد: 13/ 19)

ادامه همین آیه به معرفی اولوا الالباب می پردازد:
آنها كه به عهد الهى وفا مى ‏كنند، و پيمان را نمى‏ شكنند؛
و آنها كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار مي دارند؛
و از پروردگارشان مى ‏ترسند؛
و از بدى حساب (روز قيامت) بيم دارند؛
و آنها كه بخاطر ذات (پاك) پروردگارشان شكيبايى مى ‏كنند؛
و نماز را برپا مى‏ دارند؛
و از آنچه به آنها روزى داده ‏ايم، در پنهان و آشكار، انفاق مى ‏كنند؛
و با حسنات، سيئات را از ميان مى ‏برند.(رعد: 13/ 20 – 22)

درست بودن راه:
«يَهْدي إِلَى الْحَقِ‏ وَ إِلى‏ طَريقٍ مُسْتَقيمٍ»؛ كه به سوى حقّ و راه راست هدايت مى‏ كند.(احقاف: 46/ 30)

از ظن و گمانه زنی، دور بودن:
«وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِ‏ شَيْئاً»؛ «گمان» هرگز انسان را از حقّ بى‏ نياز نمى ‏كند.(نجم: 53/ 28)

دشمنان خدا:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَق‏»
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مى‏ كنيد، در حالى كه آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده كافر شده ‏اند.(ممتحنه: 60/ 1)

این ها مواردی است که می توان بوسیله آن ها به شناخت حق و باطل رسید.

[="Tahoma"]
حق و باطل در روایات

معرفی کلی حق و باطل
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ‏ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ‏ وَ الشَّيْطَانُ‏ وَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ وَ الْهُدَى وَ الضَّلَالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعَاجِلَةُ وَ الْآجِلَةُ وَ الْعَاقِبَةُ وَ الْحَسَنَاتُ وَ السَّيِّئَاتُ فَمَا كَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ وَ مَا كَانَ مِنْ سَيِّئَاتٍ فَلِلشَّيْطَانِ لَعَنَهُ اللَّه‏»
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است.(کافی(ط ـ اسلامیه)، ج 2، ص 16، ح 2)

به دنبال حق باشیم
«إِنَّ مَنْ‏ لَا يَنْفَعُهُ‏ الْحَقُ‏ يَضُرُّهُ‏ الْبَاطِلُ‏ وَ مَنْ لَا يَسْتَقِيمُ بِهِ الْهُدَى تَضُرُّهُ الضَّلَالَةُ وَ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ الْيَقِينُ يَضُرُّهُ الشَّك‏»
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: براستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كس به راه هدايت نرود، به كج راهه گمراهى افتد و هر كس يقين، او را سود نبخشد، شكّ زيانش رساند.(تحف العقول، ص 152)

شناخت حق از باطل
«إِنَ‏ الْحَقَ‏ وَ الْبَاطِلَ‏ لَا يُعْرَفَانِ‏ بِالنَّاسِ، وَ لَكِنْ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّبَاعِ مَنِ اتَّبَعَهُ، وَ الْبَاطِلَ بِاجْتِنَابِ مَنِ اجْتَنَبَه‏»
امام على (عليه السلام) می فرمایند: حق و باطل به مردم (و شخصيت افراد) شناخته نمى شوند بلكه حق را به پيروى كسى كه از آن پيروى مى كند بشناس و باطل را به دورى كسى كه از آن دورى مى كند.(طوسی، امالی، ص 134، ح 216)

حق، تلخ؛ باطل، شیرین
بسیاری از اوقات، حق بر خلاف نفس انسان و خواسته های درونی است و گاهی نیز سرزنش و سختی و مشکلات دارد.
«الْحَقُ‏ ثَقِيلٌ‏ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ تُوجِبُ حُزْناً طَوِيلا»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: حق سنگین و تلخ است، و باطل سبک و شیرین؛ لیکن چه بسا یک لحظه شهوت پرستی، نگرانی و حزن طولانی در پی داشته باشد.(طوسی، امالی، ص 533)

«اصْبِرْ عَلَى مَضَضِ مَرَارَةِ الْحَقِ‏ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلَاوَةِ الْبَاطِل‏»
امام على (عليه السلام) می فرمایند: بر تلخى حق، صبر و تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى.(غررالحکم و دررالکلم، ص 149، ح 246)

حق گرایی، باطل گریزی
«لَا يَكْمُلُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ إِيمَانُهُ‏ حَتَّى‏ يَحْتَوِيَ‏ عَلَى‏ مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَال‏... لَا يَقْبَلُ الْبَاطِلَ مِنْ صَدِيقِهِ وَ لَا يَرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّه‏...»
پيامبر (صلي الله عليه و آله) می فرمایند: ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه یکصد و سه صفت در او باشد... باطل را از دوستش نمى پذيرد و در مقابله با دشمن، حق را پايمال نمى كند.(اسکافی، التمحیص، ص 74، ح 171)

«خُذُوا الْحَقَ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْبَاطِلِ،‏ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَق‏»
حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد.(برقی، المحاسن، ج 1، ص 229، ح 169)

شناس بودن حق
«لَنْ‏ تَبْقَى‏ الْأَرْضُ‏ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ‏ يَعْرِفُ‏ الْحَقَ‏ مِنَ الْبَاطِل‏»
امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: هرگز زمين باقى نمى ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى شناسد.(برقی، المحاسن، ج 1، ص 234، ح 195)

معیار، حق است؛ نه افراد
«لَا يُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ، اعْرِفِ‏ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏‏»
امام علی(علیه السلام) می ‌فرمایند: حق با اشخاص شناخته نمی ‌شود، باید حق را بشناسی تا بتوانی اهلِ حق را بشناسی.(بحارالانوار(ط ـ بیروت) ج 40، ص 126، ح 18)

«إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»
امام علی(علیه السلام) می ‌فرمایند: همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ، شناخته می شود. پس حقّ را بشناس، اهل حقّ را هم خواهی شناخت.(مفید، امالی، ص 5)

انسان کامل(اهلبیت علیهم السلام) معیار حق
«نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ»
امام على (عليه السلام) می فرمایند: ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم.(غررالحکم و دررالکلم، ص 720، ح 20)

«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ وَ الْحَقُ‏ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ عَلِي‏‏»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: علی با حق است و حق با علی و همواره حق بر زبان او جاری است، بلکه حق بر محور وجود حضرت علی دور می زند.(بحارالانوار(ط ـ بیروت) ج 38، ص 28)

راهنمایی فطرت و وجدان
«لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا»
امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: هرگز دل، به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.(تفسیر عیاشی، ج 2، ص 53)

«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُعَرِّفَ‏ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِلٍ»
امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد؛ خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد؛ خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز، به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد؛ اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد.(برقی، المحاسن، ج 1، ص 277، ح 394)

با سلام و عرض ادب

حکم عقل حق است

و حکم جهل باطل

سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعی از دوستانش هم حضور داشتند

که ذکر عقل و جهل به میان آمد.

حضرت فرمود عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.

سماعه گوید:من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانده اید نمی دانیم

حضرت فرمود:خدای عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید وآن مخلوق اول از روحانیین است

پس بدو بفرمود:پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آی،پیش آمد

خدای تبارک و تعالی فرمود:تو را باعظمت آفریدم و برتمامآفریدگانم شرافت بخشیدم.

سپس جهل را تاریک واز دریای شور و تلخ آفرید به او فرمود:پس رو،پس رفت فرمود پیش بیاپیش نیامد فرمود:گردن کشی کردی؟اورا از رحمت خود دور ساخت

سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکرقرارداد
چون جهل مکرمت وعطا خدا را نسبت به عقل دید دشمنی او را در دل گرفت و عرض کرد:پروردگارا این هم مخلوقی است مانند من، اورا آفریدی و گرامیش داشتی و تقویتش نمودی من ضد او هستم و بر او توانایی ندارمآنچه از لشکر به او دادی به من هم عطا کن.

فرمود :بلی میدهم ولی اگربعد از آن نافرمانی کردی ترا و لشکر تورا از رحمت خود بیرون میکنم،
عرض کرد:خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد.

هفتاد و پنج لشکر عقل و جهل بدین قرار است:

نیکی و آن وزیر عقل است و ضداو را بدی قرار داد که آن وزیر جهل است.

ایمان و ضد آن کفر

.تصدیق حق و ضد آن انکار است

.امیدواری و ضد آن نومیدی

.دادگری و ضد آن ستم

.خشنودی و ضد آن قهر و خشم

.سپاس گزاری و ضد آن ناسپاسی

چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش

.توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز

.نرم دلی و ضد آن سخت دلی

.مهربانی و ضد آن کینه توزی

.دانش و فهم و ضد آن نادانی

.شعور و ضد آن حماقت

.پاکدامنی و ضد آن بی باکی و رسوایی

.پارسایی و ضد آن دنیاپرستی

.خوشرفتاری و ضد آن بررفتاری

.پروا داشتن و ضد آن گستاخی

.فروتنی و ضد آن خود پسندی

.آرامی و ضد آن شتابزدگی

.خردمندی و ضد آن بی خردی

.خاموشی و ضد آن پرگویی

.رام بودن و ضد آن گردن کشی

.تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن

.شکیبایی و ضد آن بی تابی

.چشم پوشی و ضد آن انتقام جویی

.بی نیازی و ضد آن نیازمندی

.به یاد داشتن و ضد آن بی خبر بودن

.در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشی

.مهرورزی و ضد آن دوری و کناره گیری

.قناعت و ضد آن حرص و آز

.تشریک مساعی و ضد آن دریغ و خودداری

.دوستی و ضد آن دشمنی

.پیمان داری و ضد آن پیمان شکنی

.فرمانبری و ضد آن نافرمانی

.سرفرودی و ضد آن بلندی جستن

.سلامت و ضد آن مبتلا بودن

.دوستی و ضد آن تنفر و انزجار

راستگویی و ضدآن دروغگویی

.حق و درستی وضد آن باطل و نادرستی

.امانت داری و ضد آن خیانت

.پاکدلی و ضد آن ناپاک دلی

.چالاکی و ضد آن سستی

زیرکی و ضد آن کودنی

.شناسایی و ضد آن ناشناسایی

.مدارا و راز داری و ضد آن راز فاش کردن

.یک روئی و ضد آن دغلی

.پرده پوشی وضد آن فاش کردن

.نمازگزاردن و ضد آن تباه کرن نماز

.روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن

.جهادکردن و ضد آن فرار ازجهاد

حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن

.سخن نگهداری و ضد آن سخن چینی

.نیکی به پدر و مادر و ضد آن نافرمانی پدر ومادر

.باحقیقت بودن وضد آن ریاکاری

.نیکی و شایستگی و ضد آن زشتی وناشایستگی

.خود پوشی و ضد آن خود آرایی

.تقیه و ضد آن بی پروایی

.انصاف و ضد آن جانبداری

.خود آرایی برای همسر و ضد آن برای غیرهمسر و زنا

.پاکیزگی و ضد آن پلیدی

.حیا و ضد آن بی حیائی

.میانه رویی و ضد آن تجاوز از حد

.آسودگی و ضد آن خود را به رنج انداختن

.آسان گیری و ضد آن سخت گیری

.برکت داشتن و ضد آن بی برکتی

.تن درستی و ضد آن گرفتار

.اعتدال و ضد آن افزون طلبی

.موافقت با حق و ضد آن پیروی از هوس

.سنگینی و متانت و ضد آن سبکی و جلفی

.سعادت و ضد آن شقاوت

.توبه و ضد آن اصرار برگناه

.طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن

.دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگاری

.دعا کردن و ضد آن سرباز زدن

.خرمی و شادابی و ضد آن سستی و کسالت

.خوشدلی و ضد آن اندوهگینی

.مانوس شدن و ضد آن کناره گرفتن

.سخاوت و ضد آن بخیل بودن

پس تمام این صفاتکه لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مومنینی که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود

اما دوستان دیگر ما برخی از اینها را دارندمتدرجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند

آنگاه با پیغمبران و اوصیا شان در مقام اعلی همراه شوند
و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش به دست نیاید

خدا ما و شما را به فرمانبری و طلب ثوابش موفق دارد

(درمتن جنود عقل و جهل را هفتاد و پنج ذکر کرده و در توجیه هفتاد و هشت و ظاهرا بعضی به عبارت دیگر تکرار شده.)

معنای کلمات نزدیکترین معنی در فارسی انتخاب شده به همین دلیل برخی عبارات معنای نزدیک به هم دارند

اما در عربی این عبارات از یکدیگر متمایز هستند .

شروحیل;990358 نوشت:
با سلام و عرض ادب

حکم عقل حق است

و حکم جهل باطل

سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعی از دوستانش هم حضور داشتند

که ذکر عقل و جهل به میان آمد.

حضرت فرمود عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.

سماعه گوید:من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانده اید نمی دانیم

حضرت فرمود:خدای عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید وآن مخلوق اول از روحانیین است

پس بدو بفرمود:پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آی،پیش آمد

خدای تبارک و تعالی فرمود:تو را باعظمت آفریدم و برتمامآفریدگانم شرافت بخشیدم.

سپس جهل را تاریک واز دریای شور و تلخ آفرید به او فرمود:پس رو،پس رفت فرمود پیش بیاپیش نیامد فرمود:گردن کشی کردی؟اورا از رحمت خود دور ساخت

سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکرقرارداد
چون جهل مکرمت وعطا خدا را نسبت به عقل دید دشمنی او را در دل گرفت و عرض کرد:پروردگارا این هم مخلوقی است مانند من، اورا آفریدی و گرامیش داشتی و تقویتش نمودی من ضد او هستم و بر او توانایی ندارمآنچه از لشکر به او دادی به من هم عطا کن.

فرمود :بلی میدهم ولی اگربعد از آن نافرمانی کردی ترا و لشکر تورا از رحمت خود بیرون میکنم،
عرض کرد:خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد.

هفتاد و پنج لشکر عقل و جهل بدین قرار است:

نیکی و آن وزیر عقل است و ضداو را بدی قرار داد که آن وزیر جهل است.

ایمان و ضد آن کفر

.تصدیق حق و ضد آن انکار است

.امیدواری و ضد آن نومیدی

.دادگری و ضد آن ستم

.خشنودی و ضد آن قهر و خشم

.سپاس گزاری و ضد آن ناسپاسی

چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش

.توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز

.نرم دلی و ضد آن سخت دلی

.مهربانی و ضد آن کینه توزی

.دانش و فهم و ضد آن نادانی

.شعور و ضد آن حماقت

.پاکدامنی و ضد آن بی باکی و رسوایی

.پارسایی و ضد آن دنیاپرستی

.خوشرفتاری و ضد آن بررفتاری

.پروا داشتن و ضد آن گستاخی

.فروتنی و ضد آن خود پسندی

.آرامی و ضد آن شتابزدگی

.خردمندی و ضد آن بی خردی

.خاموشی و ضد آن پرگویی

.رام بودن و ضد آن گردن کشی

.تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن

.شکیبایی و ضد آن بی تابی

.چشم پوشی و ضد آن انتقام جویی

.بی نیازی و ضد آن نیازمندی

.به یاد داشتن و ضد آن بی خبر بودن

.در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشی

.مهرورزی و ضد آن دوری و کناره گیری

.قناعت و ضد آن حرص و آز

.تشریک مساعی و ضد آن دریغ و خودداری

.دوستی و ضد آن دشمنی

.پیمان داری و ضد آن پیمان شکنی

.فرمانبری و ضد آن نافرمانی

.سرفرودی و ضد آن بلندی جستن

.سلامت و ضد آن مبتلا بودن

.دوستی و ضد آن تنفر و انزجار

راستگویی و ضدآن دروغگویی

.حق و درستی وضد آن باطل و نادرستی

.امانت داری و ضد آن خیانت

.پاکدلی و ضد آن ناپاک دلی

.چالاکی و ضد آن سستی

زیرکی و ضد آن کودنی

.شناسایی و ضد آن ناشناسایی

.مدارا و راز داری و ضد آن راز فاش کردن

.یک روئی و ضد آن دغلی

.پرده پوشی وضد آن فاش کردن

.نمازگزاردن و ضد آن تباه کرن نماز

.روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن

.جهادکردن و ضد آن فرار ازجهاد

حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن

.سخن نگهداری و ضد آن سخن چینی

.نیکی به پدر و مادر و ضد آن نافرمانی پدر ومادر

.باحقیقت بودن وضد آن ریاکاری

.نیکی و شایستگی و ضد آن زشتی وناشایستگی

.خود پوشی و ضد آن خود آرایی

.تقیه و ضد آن بی پروایی

.انصاف و ضد آن جانبداری

.خود آرایی برای همسر و ضد آن برای غیرهمسر و زنا

.پاکیزگی و ضد آن پلیدی

.حیا و ضد آن بی حیائی

.میانه رویی و ضد آن تجاوز از حد

.آسودگی و ضد آن خود را به رنج انداختن

.آسان گیری و ضد آن سخت گیری

.برکت داشتن و ضد آن بی برکتی

.تن درستی و ضد آن گرفتار

.اعتدال و ضد آن افزون طلبی

.موافقت با حق و ضد آن پیروی از هوس

.سنگینی و متانت و ضد آن سبکی و جلفی

.سعادت و ضد آن شقاوت

.توبه و ضد آن اصرار برگناه

.طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن

.دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگاری

.دعا کردن و ضد آن سرباز زدن

.خرمی و شادابی و ضد آن سستی و کسالت

.خوشدلی و ضد آن اندوهگینی

.مانوس شدن و ضد آن کناره گرفتن

.سخاوت و ضد آن بخیل بودن

پس تمام این صفاتکه لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مومنینی که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود

اما دوستان دیگر ما برخی از اینها را دارندمتدرجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند

آنگاه با پیغمبران و اوصیا شان در مقام اعلی همراه شوند
و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش به دست نیاید

خدا ما و شما را به فرمانبری و طلب ثوابش موفق دارد

(درمتن جنود عقل و جهل را هفتاد و پنج ذکر کرده و در توجیه هفتاد و هشت و ظاهرا بعضی به عبارت دیگر تکرار شده.)

معنای کلمات نزدیکترین معنی در فارسی انتخاب شده به همین دلیل برخی عبارات معنای نزدیک به هم دارند

اما در عربی این عبارات از یکدیگر متمایز هستند .

بنام خدا

سلام و عرض احترام و تشکر از پاسخگوییتون

ممنون میشم منبع روایت رو ذکر بفرمایید.

همره;990664 نوشت:
بنام خدا

سلام و عرض احترام و تشکر از پاسخگوییتون

ممنون میشم منبع روایت رو ذکر بفرمایید.

سلام و عرض ادب

اصول کافی، جلد 1، حدیث 14

شروحیل;990685 نوشت:
اصول کافی،

با سلام و درود

با تشکر از جناب شروحیل گرامی

روایت مشهور جنود (لشکر) عقل و جهل، در کتب روایی مختلف، از جمله در کتاب «کافی» آمده است:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَان‏ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل‏...
فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ: الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِيرُ الْجَهْل‏...»
(کلینی، الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص 21، ح 14)

مقداری از متن را آوردم که پیدا کردن آن آسانتر باشد.

جمع بندی

پرسش:
حق و باطل را از منظر قرآن و روایات توضیح دهید و موارد حق و باطل و ملاک های تشخیص آن ها را بفرمایید.

پاسخ:
قرآن کریم یک معیار کلی می دهد برای این که انسان قابلیت جداسازی و شناخت حق از باطل را پیدا کند.
کسی که تقوای الهی را رعایت کند یعنی به دنبال این باشد که در مسیر زندگی اش، از مسیر فرمانبرداری و اطاعت پروردگار خارج نشود، به مقام و مرتبه ای می رسد و قابلیتی پیدا می کند که می تواند حق را از باطل، شناسایی و آن ها را تشخیص دهد.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏ اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى ‏دهد؛ (روشن ‏بينى خاصّى كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت.)(1)

در ادامه به صورت فهرستوار به موضوعات و مواردی مرتبط با حق و باطل از نظر قرآن، پرداخته می شود:
ـ کفر، باطل؛ ایمان و عمل صالح، حق است.(2)
ـ کافران، پیرو باطل؛ مؤمنان، پیرو حق هستند.(3)
ـ کافران، مجادله کننده به باطل هستند.(4)
ـ در قرآن، حق، به آب، باطل به کف روی آب تشبیه شده است.(5)
ـ حق، ماندگار؛ باطل، نابودشدنی است.(6)
ـ خداوند، حق؛ غیر خدا، باطل است.(7)
ـ اراده الهی بر بقای حق و نابودی باطل است.(8)
ـ خداوند، تنها راهنمای به حق است.(9)
ـ اسلام، دین حق(10) و قرآن، فرقان و معیار شناخت حق و باطل است.(11)
ـ و نیز خاصّان و اولوالالباب(12)، اندیشمندان و عالمان [که اهلبیت علیهم السلام، مصداق بارز و کامل آن ها هستند](13)، هم چنین عالمان دین شناس(14) معیار شناخت حق از باطل هستند؛ زیرا اینان پیرو حق، و در مقابل، دشمنان خدا(15) پیرو باطل می باشند.

اما معیارهای شناخت حق و باطل در روایات
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در معرفی کلی و تقابل بین حق و باطل می فرمایند: اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان؛ حق است و باطل؛ هدايت است و ضلالت؛ رشد است و گمراهى؛ دنياست و آخرت؛ خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است.(16)

امام علی (علیه السلام) در توصیه به دنبال حق بودن، می فرمایند: براستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كس به راه هدايت نرود، به كج راهه گمراهى افتد و هر كس يقين، او را سود نبخشد، شكّ زيانش رساند.(17)

در ادامه به صورت فهرستوار به مواردی اشاره می شود:

ـ حق و باطل را با خود حق و باطل، بشناس؛ نه با افراد
«إِنَ‏ الْحَقَ‏ وَ الْبَاطِلَ‏ لَا يُعْرَفَانِ‏ بِالنَّاسِ، وَ لَكِنْ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّبَاعِ مَنِ اتَّبَعَهُ، وَ الْبَاطِلَ بِاجْتِنَابِ مَنِ اجْتَنَبَه‏»؛ امام على (عليه السلام) می فرمایند: حق و باطل به مردم (و شخصيت افراد) شناخته نمى شوند بلكه حق را به پيروى كسى كه از آن پيروى مى كند بشناس و باطل را به دورى كسى كه از آن دورى مى كند.(18)
هم چنین امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «لَا يُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ، اعْرِفِ‏ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏‏»؛ حق با اشخاص شناخته نمی ‌شود، باید حق را بشناسی تا بتوانی اهلِ حق را بشناسی.(19)
ایشان در روایت دیگری می فرمایند: «إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ، شناخته می شود. پس حقّ را بشناس، اهل حقّ را هم خواهی شناخت.(20)

ـ حق، تلخ است و باطل، شیرین
زیرا بسیاری از اوقات، حق بر خلاف نفس انسان و خواسته های درونی است و گاهی نیز سرزنش و سختی و مشکلات دارد.
«الْحَقُ‏ ثَقِيلٌ‏ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ تُوجِبُ حُزْناً طَوِيلا»؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: حق سنگین و تلخ است، و باطل سبک و شیرین؛ لیکن چه بسا یک لحظه شهوت پرستی، نگرانی و حزن طولانی در پی داشته باشد.(21)
در روایت دیگری آمده: «اصْبِرْ عَلَى مَضَضِ مَرَارَةِ الْحَقِ‏ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلَاوَةِ الْبَاطِل‏»؛ امام على (عليه السلام) می فرمایند: بر تلخى حق، صبر و تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى.(22)

ـ معیار ایمان، حق گرا بودن و باطل گریزی است
«لَا يَكْمُلُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ إِيمَانُهُ‏ حَتَّى‏ يَحْتَوِيَ‏ عَلَى‏ مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَال‏... لَا يَقْبَلُ الْبَاطِلَ مِنْ صَدِيقِهِ وَ لَا يَرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّه‏...»؛ پيامبر (صلي الله عليه و آله) می فرمایند: ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه یکصد و سه صفت در او باشد... باطل را از دوستش نمى پذيرد و در مقابله با دشمن، حق را پايمال نمى كند.(23)
روایت دیگر؛ «خُذُوا الْحَقَ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْبَاطِلِ،‏ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَق‏»؛ حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد.(24)

ـ انسان کامل(اهلبیت علیهم السلام) معیار حق
«نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ»؛ امام على (عليه السلام) می فرمایند: ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم.(25)
روایت دیگر؛ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ وَ الْحَقُ‏ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ عَلِي‏‏»؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: علی با حق است و حق با علی و همواره حق بر زبان او جاری است، بلکه حق بر محور وجود حضرت علی دور می زند. (26)

ـ فطرت و وجدان نیز راهنمای انسان به سوی حق هستند
«لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا»؛ امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: هرگز دل، به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.(27)
روایت دیگر؛ «أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُعَرِّفَ‏ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِلٍ»؛ امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد؛ خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد؛ خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز، به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد؛ اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد.(28)

نکته:
کسی که به دنبال هدایت است و در این راه تلاش می کند، به هدایت می رسد؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏ هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد.(29)
البته باید توجه داشت که بزرگترین مانع برای شناخت حق، آن است که باطل، خود را در لباس حق، نشان می دهد: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَ‏ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَ‏ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(30)
لذا باید بر اساس قرائن و شواهد، کوشید تا حق را از باطل، بازشناخت.
با معیارهایی که از قرآن و روایات بیان شد، می توان حق را از باطل، بازشناخت و به پیروان حق، پیوست و از رهروان باطل، دوری کرد.

 

پی نوشت ها:
1. انفال: 8/ 29.
2. محمد: 7/ 1 و 2.
3. محمد: 7/ 3.
4. کهف: 18/ 56 و غافر: 40/ 5.
5. رعد: 13/ 17.
6. اسراء: 17/ 81 و انبیاء: 21/ 18.
7. حج: 22/ 62.
8. انفال: 7/ 7 و 8.
9. یونس: 10/ 35.
10. توبه: 9/ 33.
11. فرقان: 25/ 1.
12. رعد: 13/ 19.
13. سبأ: 34/ 6.
14. یونس: 10/ 94.
15. ممتحنه: 60/ 1.
16. کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج 2، ص 16، ح 2.
17. ابن شعبه حرانى، تحف العقول‏، محقق/مصحح: غفارى، ناشر: جامعه مدرسين ‏ـ قم‏، 1404ق، چاپ دوم‏، ص 152.
18. طوسى، الأمالي، محقق/مصحح: مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم‏، 1414 ق‏، چاپ اول‏، ص 134، ح 216.
19. مجلسی، بحارالانوار، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ ـ بيروت‏، 1403 ق‏، چاپ دوم‏، ج 40، ص 126، ح 18.
20. مفيد، الأمالي، محقق/مصحح: استاد ولى وغفارى، ناشر: كنگره شيخ مفيد ـ قم‏، 1413 ق‏، چاپ اول‏، ص 5.
21. طوسی، امالی، ص 533.
22. تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق/مصحح: رجائى، ناشر: دار الكتاب الإسلامي‏ ـ قم‏، 1410 ق‏، چاپ دوم‏، ص 149، ح 246.
23. ابن همام اسكافى، التمحيص‏، ناشر: مدرسة الإمام المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)‏ ـ قم‏، 1404 ق‏، چاپ اول‏، ص 74، ح 171.
24. برقى، المحاسن‏، محقق/مصحح: محدث، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ قم‏، 1371 ق‏، چاپ دوم‏، ج 1، ص 229، ح 169.
25. غررالحکم و دررالکلم، ص 720، ح 20.
26. بحارالانوار، ج 38، ص 28.
27. عياشى، التفسير(تفسير العياشي)، محقق: رسولى، ناشر: مكتبة العلمية الاسلامية ـ تهران‏، 1380 ه. ق‏، چاپ اول، ج 2، ص 53.
28. برقی، المحاسن، ج 1، ص 277، ح 394.
29. عنکبوت: 29/ 69.
30. بقره: 2/ 42.

 

موضوع قفل شده است