جمع بندی نقد اصل سنخیت علت و معلول

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

فاتح;987388 نوشت:

وجود نمک علت است برای وجود شوری پس وجودا و ماهیتا معطی شوری لست

سلام فاتح گرامی
آیا میشه این رو به علتهای بالاتر هم نسبت داد و تعمیمش داد به علت العلل؟

واضحه که نه. شوری حاصل بر هم کنش یک سری اجزاست و بنابراین مطرح کردنش برای علت العلل بی معناست. در زنجیره علت و معلول، از یه جایی به قبل دیگه چنین صفتی وجود نداره.

البته باید بگم که شخصا به خودآگاهی علت العلل اعتقاد دارم. فقط بحث من روی این استدلالهاست و لزوم جایگزین شدنشون با استدلالهای دقیقتر.

به نظرم توجه به صفت "خودآگاهی" ما رو بهتر به نتیجه می رسونه تا صفاتی مثل ناطق بودن و قدرت. خودآگاهی به این معنیه که وقتی ما فکر می کنیم، می فهمیم که داریم فکر می کنیم.
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-43458-page-2.html

سعدی شیرازی;987429 نوشت:
سلام فاتح گرامی
آیا میشه این رو به علتهای بالاتر هم نسبت داد و تعمیمش داد به علت العلل؟

واضحه که نه. شوری حاصل بر هم کنش یک سری اجزاست و بنابراین مطرح کردنش برای علت العلل بی معناست. در زنجیره علت و معلول، از یه جایی به قبل دیگه چنین صفتی وجود نداره.

سلام علیکم

درسته . تسلسل و دور در سلسله علل امری باطله و طبعا سلسله علل به یک علت فاعلی یا علت العلل برای تمام علل مترتب منتهی میشود
در هر سلسله ای از علتها ، معلول بواسطه نیاز وجودی اش به علت خودش وابسته است و این وابستگی همچنان ادامه می یابد از علتی که خود معلول است برای علت سابق . زنجیره این سلل وابستگی معلولها به علت سابق است
شوری هم به نمک و نمک که مرکب است به عناصرش بحیث طعم باز میگردد . در رابطه علت و معلول حیثیت یا جهت قیدی است که باید ذکر شود مثلا نمک میتواند از یک حیث علتی برای معلول دیگر باشد مثل علت سوزش دست بریده

سلام فاتح گرامی
دو تا خاصیت از نمک مثال زدید: یکی شوری و دیگری سوزاندن زخم.

هر دوی این خاصیتها، حاصل بر هم کنش اجزی ماده اند و بنابراین نمیشه با استفاده از قاعده "معطی شیء فاقد شیء نیست" وجود این صفات در علت العلل را نتیجه گرفت.

"وجود داشتن" تنها خاصیت نمک هست که وابسته به اجزاء نیست. بنابراین میشه با خیال راحت نتیجه گرفت که علت العلل هم باید وجود داشته باشه. اما در مورد سایر صفات نمیشه به این شکل عمل کرد. در مورد صفات انسان هم تا وقتی که نقش نداشتن اجزاء در یک صفت را اثبات نکنیم، نمی تونیم به این شیوه صفات را به علت العلل تعمیم دهیم.

البته شاید به شیوه دیگری بشه صفات علت العلل را اثبات کرد. اما اول باید استدلالهای غلط را کنار بگذاریم و به جاشون یک استدلال صحیح و بی نقص ارائه کنیم.

پرسش: با توجه به اصل سنخیت علت و معلول چطور از علت غیر مادی معلول مادی وجود می آید و چگونه میتوان این اصل را اثبات کرد؟

پاسخ:
بحث سنخیت در مبحث علیت، یکی از اصول مهم و سخت در مباحث فلسفی است.
مفادی این قاعده این است که هر معلولی از هر علتی پدید نمی آید و حتی میان پدیده های متعاقب یا متقارن نیز همیشه رابطه علیت برقرار نیست، بلکه علیت رابطه خاصی است میان علت و معلولی که مناسبتی خاص میان آنها برقرار است.
این قاعده از قضایای ارتکاری و قریب به بداهت است و تجربه های بیرونی که در عالم خارج میبینیم موید صحت آن است.

اما این سنخیت در موارد مختلف علت و معلول متفاوت است.
اثبات سنخیت میان علت هستی بخش و معلولش، از طریق یک استدلال عقلی است.
بدین صورت که
چون علت هستی، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خودش وجود میدهد باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش بدهد و اگر آن را نداشته باشد نمیتواند اعطاء و افاضه کند "معطی الشیء لا یکون فاقدا له" و با توجه به اینکه با اعطاء وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود ،روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد به گونه ای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود .

پس سنخیت بین علت هستی بخش و معلول آن به این معنی است که کمال معلول را به صورت کاملتری دارد و اگر علتی در ذات خودش واجد نوعی از کمال وجودی نباشد هرگز نمیتواند آن را به معلولش اعطاء کند و به دیگر سخن هر معلولی از علتی صادر میشود که کمال آن را بصورت کاملتری داشته باشد .(1)

ولی چنین سنخیتی بین علت های مادی و اعدادی و معلولاتشان وجود ندارد زیرا آنها اعطا کننده و افاضه کننده وجود نیستند بلکه تاثیر آنها محدود به تغییراتی در وجود معلولات میباشد و با توجه به اینکه هر چیزی موجب هر گونه تغییری نمیشود اجمالا بدست می آید که نوعی مناسبت و سنخیت بین آنها هم لازم است ولی نمیتوان ویژگی این سنخیت را با برهان عقلی اثبات کرد بلکه تنها بوسیله تجربه باید تشخیص داد که چه چیزهایی میتوانند منشا چه تغییراتی در اشیاء بشوند و این دگرگونی ها در چه شرایطی و به کمک چه چیزهایی انجام میپذیرد .(2)
یکی از سوالاتی که در مورد قاعده سنخیت به ذهن میرسد آن است که لازمه این قاعده، مادی بودن فاعلهای هستی بخش موجودات مادی است. در صورتی که فاعل هستی بخش منحصر در موجودات مجرد است و هیچ کدام از آنها ماده و صفات خاص آن را ندارند پس چگونه چیزی را که ندارد افاضه میکنند

پاسخ این سوال، تنها بر اساس اصالت وجود قابل طرح است و بدین صورت است که:
م1. اصالت با وجود است و ماهیت در عالم خارج یا اصلا وجود ندارد یا در ضمن وجود، محقق است و وجود مستقلی ندارد.
م2. میان موجودات مختلف، تشکیک طولی و عرضی برقرار است.
م3. کاملتر بودن علت هستی بخش از معلولش، بدین معناست که وجود معلول در سلسله مراتب طولی، او وجود معلولش شدت و قوت بیشتری دارد.
م4. خصوصیات وجودی، همگی کمالی و نشانه کمال هستند نه نشانه نقص،
م5. مادی بودن از اموری عدمی و از قالبهای وجود است و قالبها، همان حدود ماهوی موجودات هستند.
م6. در مسئله سنخیت میان علت هستی بخش و معلولش، وجود علت از وجود معلول از کمال وجودی بیشتری برخوردار است.
م7.بین ماهیتها تشکیک برقرار نیست.
بنابراین
معنای سنخیتی که بیان شد آن نیست که وجود مادی معلول در وجود علت هستی بخشش نیز باشد چرا که مادیت از قالبهای ماهوی است و چون ماهیتها مشترک نیستند و قابل شدت و ضعف نیستند(بلکه هر موجودی ماهیت مختص به خودش را دارد)، بنابراین در سنخیت، تشابه در مادیت الزامی نیست.(بگذریم از اینکه اصلا در علت هستی بخش، مادیت بی معناست).

به بیان دیگر آنچه در مورد علت هستی بخش لازم است دارا بودن کمالات وجودی معلول بصورت کاملتر و عالیتر است نه واجد بودن نقصها و محدودیتهای آن و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از قبیل مکانی و زمانی بودن و حرکت و تغییرپذیری بر خدای متعال و مجردات تام صدق نمیکند بخاطر این است که مفاهیم مزبور لازمه نقصها و محدودیتهای موجودات مادی است نه لازمه کمالات آنها .(3)

پی نوشتها:
1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، 1377، ج2، ص68
2. همان
3. پیشین، ج2، ص69-71

موضوع قفل شده است