جمع بندی سرنوشت انسان و استقلال انسان در اراده

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرنوشت انسان و استقلال انسان در اراده

به نام خدا، سلام.
من در استقلال انسان در اراده با وجود آگاهی خداوند از آینده او به شک افتادم. در نتیجه این شک چند پرسش مشابه را در اینترنت به طور مختصر مطالعه کردم.
خلاصه پاسخ پاسخگویان به پرسش هایی که عرض کردم به طور مختصر همین بود که علم خداوند از آینده انسان، منافاتی با ارادی بودن اعمال و افعال او ندارد و با مثال و فلسفه به توضیح آن پرداختند اما این پاسخ پرسش من نبود زیرا دلیل شک من چیزی غیر از عدم وجود اراده انسان است که در ادامه به آن خواهم پرداخت، در نتیجه تصمیم گرفتم پرسش خود را ارسال کنم.(لطفا با توجه به توضیحاتی که قبلا دادم و در ادامه میدهم تا حدامکان در خصوص نکاتی که عرض میکنم پاسخ دهید و از پاسخ هایی تکراری از قبیل آنچه عرض کردم بپرهیزید)
با توجه به آیه 63 و 64 سوره واقعه که بیانگر توحید در ربوبیت است، اگر انسان کشاورزی کند/ گیاهی را بکارد و پرورش دهد، این کشاورزی هم کار آن کشاورز است هم بنابر توحید در ربوبیت کار خداست; چون انسان با اراده و صرف وقت و نیروی خود آن گیاه را پرورش داده این کارش نشان از اراده و اینکه اینکار به او نسبت داده میشود نه کس دیگر نشان از است که مسئول و صاحب امتیاز آن کار آن فرد است. اما... همچنین به خاطر رابطه انسان با خدا مبنی بر اینکه هم خود انسان هم نیرویش از آن خداست(ریشه خلقت و پرورشش خداست) و همچنین اینکه گیاه طبق استعدادی که خدا در آن قرار داده رشد میکند در میابیم که این کارها به هردو پروردگار و آن مخلوقات(انسان و گیاه) نسبت داده میشود. اما قبل از اینکه به مخلوقات نسبت داده شود به خدا نسبت داده میشود. یعنی به خاطر این رابطه فعل و در نتیجه اراده انسان مستقل از خدا تصور نمیشود که در غیر این صورت شرک در توحید در ربوبیت است.
از این توضیحات نتیجه میگیریم که هر فعل و اراده ای از جانب مخلوقات به خدا و مخلوقات هردو نسبت داده میشود و نسبت دادن آن فقط به هریک از آنها نادرست است.اگر غیر این است مرا روشن کنید.
اگر غیر این نیست. پس شبهه من حالا مشخص است. اگر اراده انسان از خدا مستقل نیست و در نتیجه همه افعال او هم به خودش و هم به خدا نسبت داده میشود... خب اراده او از خدا مستقل نیست و افعال او هم به خودش هم به خدا نسبت داده میشود! پس این موضوع گویای خود گویای شبهه من است. اما...
توجه داشته باشد که اینرا میدانم که هدف خداوند از خلقت پرورش و نزدیک شدن به خدا/کمالات نامحدود است و اراده اش در این جهت است. پس هر کس به هر اندازه که به این کمالات نامحدود نزدیک تر شود به همان اندازه اراده اش موافق اراده جهت خداوند است.
اما... از آنجا که هر مخلوقی از مخلوقات کوچکتر تشکیل شده و هر مخلوقی از بزرگترین آنها تا کوچک ترینشان، حتی آنهایی که هنوز کشف نشده اند دارای زوجیت و مکمل مخلوقی دیگر هستند، نتیجه میگیریم که جهان و هر بخش از آن بر اساس زوجیت تشکیل شده و در بر اساس همین زوجیت بزرگترین بخش از جهان هستی یعنی خود آن دارای زوج و مکملی یعنی جهان آخرت است. و همچنین از آنجا که هر فعالیت در جهان(که خدا آنرا به سمت هدف خلقت هدایت میکند) دارای کنش و واکنشی است که به تعادل منجر میشود، میتوان نتیجه گرفت که تعادل لازمه و باعث رشد میشود و همه زوجیت ها دوطرفه و متقابل اند و یکطرفه نیستند.
پس بر این دو اساس زوجیت و تعادل، برای اینکه مفهوم کار نیک یا بد وجود داشته باشد باید مخالف آن یعنی کار بد یا نیک وجود داشته باشد. اما وجود انسان خوب به انسان بد نیاز ندارد بلکه به وجود کار بد نیاز دارد و علت این حقیقت همان وجود اراده و حق تصمیم و انتخاب در انسان است و تنها توانایی که میتواند تعادل را در این جهان خم کند همین قدرت اختیار و انتخاب است که البته نتیجه آن در آخرت باعث جبران شدن این خمیدگی میشود.
پس همه اینها را خودم میدانم و هیچکدام از اینها مشکل من نیست.
بلکه با همه اینها نکته و مشکل من اینجاست که حتی با اینکه برای رسیدن به کمال به انجام کار بد احتیاج ندارد و آنرا با اختیار خود انجام میدهد (و اینگونه آن فعل به او نسبت داده میشود) اما همچنین اراده انسان به اذن خداوند است و خداوند نیز هنگامی که جهان را خلق میکرد میدانست که در هر لحظه تاثیر هر نقطه از جهان بر نقطه های دیگر در لحظه بعد چه تغییری در جهان به وجود می آورد پس در نتیجه دقیقا میدانست که اگر به انسان قدرت انتخاب دهد، با توجه به تاثیر تمام نقاط دیگر جهان بر هم و سلسله تاثیرات تا اینکه به شخص برسد، آن شخص در فلان لحظه فلان کار را انجام خواهد داد. یعنی اینرا از قبل میدانسته و موقع خلقت میتوانسته آنرا طور دیگری رقم بزند که در آن لحظه شرایط طور دیگری باشد که آن شخص آنکار را انجام ندهد. پس این فعلی که انجام شده درسته به اراده انسان انجام شده و به او نسبت داده میشود ولی به خداوند نیز نسبت داده میشود زیرا خداوند نیز همان طور که گفتم اراده و انتخاب این را داشته که موقع شرایط را طور دیگری رقم بزند که آن فرد آن موقع آن کار را انجام ندهد. پس این فعل نیز مناسب با اراده خداست و هر چیزی در باره آن هم به خدا و هم به انسان نسبت داده میشود پس در نتیجه نمیتوانیم بگوییم که چون انسان اینکار را با اراده انجام داده تقصیر خودش است و خدا در آن نقشی نداشته بلکه به اراده مستقیم خداوند بوده است.
همین موضوع شبهات گوناگونی را برای من ایجاد کرد و باعث شد در باره آن فکر کنم و به این نتیجه برسم که چون خدا حکیم و عادل مطلق است با توجه به جهانی که خلق کرده، بهترین سناریو ممکن را انتخاب کرده و رقم زده که آن افعال بد توسط آن اشخاص در آن زمان و مکان ها نیز شامل آن سناریو مشوند و برای این خداوند آن فعل را تغییر نداده که در این صورت با بهترین سناریوی موجود فرق میکرد. همچنین با توجه به اینکه جهان بر اساس عدالت خداوند نیازمند تعادل است و همان طور که گفتم انسان با قدرت اختیارش تعادل این جهان دنیا را به سمت خاصی خم میکند، این خم شدگی باید در جهان دیگری یعنی جهان آخرت جبران شود و انسان هایی که آنرا به سمت کمال بیشتر خم کردند به همان اندازه پاداش و آنهایی که آنرا در خلاف جهت رشد خم کردند مجازات شوند. پس اگر این مسئله صحیح باشد کسی که به این مسائل فکر میکند به این نتیجه میرسد که اینکه کار بدی را انجام میدهد به خاطر تقدیری بوده که خدا برایش رقم زده و اینکه پاداش میگیرد و مجازات میشود نیز به خاطر این است بر اساس عدل خداوند، تعادل در خلقت لازم است و نتیجه میگیرد که هردو، کار خدا و دلیلش اول خداست نه خود او(انسان).
این موضوع نه اراده انسان نه مسئولیتش در برابر فعل نه هدف از زندگی اش و آخرتش را زیر سوال نمیبرد بلکه هدف از خود خلقت انسان را زیر سوال میبرد که چرا خداوند جهانی آفرید که به سمت کمالات حرکت کند؟ و تنها چیزی که این خلقت و را توجیه میکند همان دانش خداوند است.
اگر اشتباه میکنم مرا روشن کنید. انسان با تمام دانسته هایی که میتواند داشته باشد نمیتواند دلیل هدف وجود خدا از خلقت را دریابد(دقت کنید که میگویم دلیل وجود نه هدف و مقصد وجود) زیرا این دلیل را فقط خداوند میداند و ما نمیدانیم و فقط بر اساس همین دلیل است که این شیوه خلقت و این فعل و انفعالات و اتفاقات را قبول میکنیم چون این دلیل را خداوند میداند و از آنجایی که حکیم است در هیچ کار او حتی دلیلش بیهودگی راه ندارد و با اینکه میتوانست چیزی را خلق نکند بر اساس دلیل حکیمانه ای آن را خلق کرد و هدف حکیمانه ای برا آن قرار داد.

شبهه من: نه تنها انسان های گناهکار، تمام افعالی که خلاف جهت هدف حرکت هستی هستند، قربانی حکمت، تقدیر و عدالت خداوندند.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید


Em1nent;988007 نوشت:
به نام خدا، سلام.
من در استقلال انسان در اراده با وجود آگاهی خداوند از آینده او به شک افتادم. در نتیجه این شک چند پرسش مشابه را در اینترنت به طور مختصر مطالعه کردم.
خلاصه پاسخ پاسخگویان به پرسش هایی که عرض کردم به طور مختصر همین بود که علم خداوند از آینده انسان، منافاتی با ارادی بودن اعمال و افعال او ندارد و با مثال و فلسفه به توضیح آن پرداختند اما این پاسخ پرسش من نبود زیرا دلیل شک من چیزی غیر از عدم وجود اراده انسان است که در ادامه به آن خواهم پرداخت، در نتیجه تصمیم گرفتم پرسش خود را ارسال کنم.(لطفا با توجه به توضیحاتی که قبلا دادم و در ادامه میدهم تا حدامکان در خصوص نکاتی که عرض میکنم پاسخ دهید و از پاسخ هایی تکراری از قبیل آنچه عرض کردم بپرهیزید)
با توجه به آیه 63 و 64 سوره واقعه که بیانگر توحید در ربوبیت است، اگر انسان کشاورزی کند/ گیاهی را بکارد و پرورش دهد، این کشاورزی هم کار آن کشاورز است هم بنابر توحید در ربوبیت کار خداست; چون انسان با اراده و صرف وقت و نیروی خود آن گیاه را پرورش داده این کارش نشان از اراده و اینکه اینکار به او نسبت داده میشود نه کس دیگر نشان از است که مسئول و صاحب امتیاز آن کار آن فرد است. اما... همچنین به خاطر رابطه انسان با خدا مبنی بر اینکه هم خود انسان هم نیرویش از آن خداست(ریشه خلقت و پرورشش خداست) و همچنین اینکه گیاه طبق استعدادی که خدا در آن قرار داده رشد میکند در میابیم که این کارها به هردو پروردگار و آن مخلوقات(انسان و گیاه) نسبت داده میشود. اما قبل از اینکه به مخلوقات نسبت داده شود به خدا نسبت داده میشود. یعنی به خاطر این رابطه فعل و در نتیجه اراده انسان مستقل از خدا تصور نمیشود که در غیر این صورت شرک در توحید در ربوبیت است.
از این توضیحات نتیجه میگیریم که هر فعل و اراده ای از جانب مخلوقات به خدا و مخلوقات هردو نسبت داده میشود و نسبت دادن آن فقط به هریک از آنها نادرست است.اگر غیر این است مرا روشن کنید.
اگر غیر این نیست. پس شبهه من حالا مشخص است. اگر اراده انسان از خدا مستقل نیست و در نتیجه همه افعال او هم به خودش و هم به خدا نسبت داده میشود... خب اراده او از خدا مستقل نیست و افعال او هم به خودش هم به خدا نسبت داده میشود! پس این موضوع گویای خود گویای شبهه من است. اما...
توجه داشته باشد که اینرا میدانم که هدف خداوند از خلقت پرورش و نزدیک شدن به خدا/کمالات نامحدود است و اراده اش در این جهت است. پس هر کس به هر اندازه که به این کمالات نامحدود نزدیک تر شود به همان اندازه اراده اش موافق اراده جهت خداوند است.
اما... از آنجا که هر مخلوقی از مخلوقات کوچکتر تشکیل شده و هر مخلوقی از بزرگترین آنها تا کوچک ترینشان، حتی آنهایی که هنوز کشف نشده اند دارای زوجیت و مکمل مخلوقی دیگر هستند، نتیجه میگیریم که جهان و هر بخش از آن بر اساس زوجیت تشکیل شده و در بر اساس همین زوجیت بزرگترین بخش از جهان هستی یعنی خود آن دارای زوج و مکملی یعنی جهان آخرت است. و همچنین از آنجا که هر فعالیت در جهان(که خدا آنرا به سمت هدف خلقت هدایت میکند) دارای کنش و واکنشی است که به تعادل منجر میشود، میتوان نتیجه گرفت که تعادل لازمه و باعث رشد میشود و همه زوجیت ها دوطرفه و متقابل اند و یکطرفه نیستند.
پس بر این دو اساس زوجیت و تعادل، برای اینکه مفهوم کار نیک یا بد وجود داشته باشد باید مخالف آن یعنی کار بد یا نیک وجود داشته باشد. اما وجود انسان خوب به انسان بد نیاز ندارد بلکه به وجود کار بد نیاز دارد و علت این حقیقت همان وجود اراده و حق تصمیم و انتخاب در انسان است و تنها توانایی که میتواند تعادل را در این جهان خم کند همین قدرت اختیار و انتخاب است که البته نتیجه آن در آخرت باعث جبران شدن این خمیدگی میشود.
پس همه اینها را خودم میدانم و هیچکدام از اینها مشکل من نیست.
بلکه با همه اینها نکته و مشکل من اینجاست که حتی با اینکه برای رسیدن به کمال به انجام کار بد احتیاج ندارد و آنرا با اختیار خود انجام میدهد (و اینگونه آن فعل به او نسبت داده میشود) اما همچنین اراده انسان به اذن خداوند است و خداوند نیز هنگامی که جهان را خلق میکرد میدانست که در هر لحظه تاثیر هر نقطه از جهان بر نقطه های دیگر در لحظه بعد چه تغییری در جهان به وجود می آورد پس در نتیجه دقیقا میدانست که اگر به انسان قدرت انتخاب دهد، با توجه به تاثیر تمام نقاط دیگر جهان بر هم و سلسله تاثیرات تا اینکه به شخص برسد، آن شخص در فلان لحظه فلان کار را انجام خواهد داد. یعنی اینرا از قبل میدانسته و موقع خلقت میتوانسته آنرا طور دیگری رقم بزند که در آن لحظه شرایط طور دیگری باشد که آن شخص آنکار را انجام ندهد. پس این فعلی که انجام شده درسته به اراده انسان انجام شده و به او نسبت داده میشود ولی به خداوند نیز نسبت داده میشود زیرا خداوند نیز همان طور که گفتم اراده و انتخاب این را داشته که موقع شرایط را طور دیگری رقم بزند که آن فرد آن موقع آن کار را انجام ندهد. پس این فعل نیز مناسب با اراده خداست و هر چیزی در باره آن هم به خدا و هم به انسان نسبت داده میشود پس در نتیجه نمیتوانیم بگوییم که چون انسان اینکار را با اراده انجام داده تقصیر خودش است و خدا در آن نقشی نداشته بلکه به اراده مستقیم خداوند بوده است.
همین موضوع شبهات گوناگونی را برای من ایجاد کرد و باعث شد در باره آن فکر کنم و به این نتیجه برسم که چون خدا حکیم و عادل مطلق است با توجه به جهانی که خلق کرده، بهترین سناریو ممکن را انتخاب کرده و رقم زده که آن افعال بد توسط آن اشخاص در آن زمان و مکان ها نیز شامل آن سناریو مشوند و برای این خداوند آن فعل را تغییر نداده که در این صورت با بهترین سناریوی موجود فرق میکرد. همچنین با توجه به اینکه جهان بر اساس عدالت خداوند نیازمند تعادل است و همان طور که گفتم انسان با قدرت اختیارش تعادل این جهان دنیا را به سمت خاصی خم میکند، این خم شدگی باید در جهان دیگری یعنی جهان آخرت جبران شود و انسان هایی که آنرا به سمت کمال بیشتر خم کردند به همان اندازه پاداش و آنهایی که آنرا در خلاف جهت رشد خم کردند مجازات شوند. پس اگر این مسئله صحیح باشد کسی که به این مسائل فکر میکند به این نتیجه میرسد که اینکه کار بدی را انجام میدهد به خاطر تقدیری بوده که خدا برایش رقم زده و اینکه پاداش میگیرد و مجازات میشود نیز به خاطر این است بر اساس عدل خداوند، تعادل در خلقت لازم است و نتیجه میگیرد که هردو، کار خدا و دلیلش اول خداست نه خود او(انسان).
این موضوع نه اراده انسان نه مسئولیتش در برابر فعل نه هدف از زندگی اش و آخرتش را زیر سوال نمیبرد بلکه هدف از خود خلقت انسان را زیر سوال میبرد که چرا خداوند جهانی آفرید که به سمت کمالات حرکت کند؟ و تنها چیزی که این خلقت و را توجیه میکند همان دانش خداوند است.
اگر اشتباه میکنم مرا روشن کنید. انسان با تمام دانسته هایی که میتواند داشته باشد نمیتواند دلیل هدف وجود خدا از خلقت را دریابد(دقت کنید که میگویم دلیل وجود نه هدف و مقصد وجود) زیرا این دلیل را فقط خداوند میداند و ما نمیدانیم و فقط بر اساس همین دلیل است که این شیوه خلقت و این فعل و انفعالات و اتفاقات را قبول میکنیم چون این دلیل را خداوند میداند و از آنجایی که حکیم است در هیچ کار او حتی دلیلش بیهودگی راه ندارد و با اینکه میتوانست چیزی را خلق نکند بر اساس دلیل حکیمانه ای آن را خلق کرد و هدف حکیمانه ای برا آن قرار داد.

شبهه من: نه تنها انسان های گناهکار، تمام افعالی که خلاف جهت هدف حرکت هستی هستند، قربانی حکمت، تقدیر و عدالت خداوندند.

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. نخست باید معنای اختیار را مورد واکاوی قرار داد: آدمی از آن جایی فاعل مختار است که می تواند افعالش را متناسب با اراده اش تنظیم کند؛ اراده ای که معلول تمایلات و تاملات درونی خود فاعل است. در این صورت، فعل اختیاری به معنای فعل ارادی است؛ و فاعل مختار به معنای فاعل صاحب اراده ای است که می تواند بر حسب اراده اش فعلی را انجام دهد؛ اراده ای که معلول تمایلات و تاملات درونی خود فاعل است نه عامل بیرونی قاهر بر فاعل(1).

بر این اساس، فاعل مختار برای این که مختار باشد، باید واجد چند ویژگی باشد: اولا موجود باشد، ثانیا خودآگاهی داشته باشد، یعنی به خودش و فعل و اراده خود آگاهی داشته باشد و بتواند درباره آنها تامل نماید، ثالثا دارای اراده باشد، رابعا فاعلیت داشته باشد یعنی بتواند فعلی را ایجاد کند؛ خامسا میان فعل و اراده و تاملات و تمایلاتش رابطه علّی معلولی برقرار باشد.


2. با این توضیحات روشن می شود که وقتی می گوییم انسانها مختارند، منظورمان چه چیزی است. بعد از درک معنای اختیار، به این پرسش می پردازیم که چرا خداوند انسانها را مختار آفرید؟

در جای خودش ثابت شده است که خداوند موجودی کامل و عالم و قادر و خیرخواه و حکیم است و جز خیر نمی خواهد و انجام نمی دهد. از این منظر، خداوند هیچ نقصی ندارد تا برای جبرانش کاری را انجام دهد؛ از این رو، اگر خداوند موجوداتی را خلق می کند، نه به خاطر رفع نیاز خودش بلکه لازمه ذات کامل الهی است؛ یعنی چون خداوند کامل است و نقصی ندارد و جز خیر نمی خواهد، از خیرخواهی دریغ نمی ورزد و هر موجودی که شایستگی وجود و کمال وجودی داشته باشد را ایجاد می کند.(2)

بنابراین، من و شما و جهان پیرامونی، از این جهت خلق شده ایم که می توانستیم موجود گردیم و خداوند نیز به این امر آگاهی داشت و چون کامل و خیرخواه بوده و قادر به خلق ما بوده، ما را خلق کرده است و بعد از خلقت و رسیدن به مرتبه خودآگاهی و اختیار نیز بواسطه انبیاء راه خیر و شر را برای ما مشخص نمود تا به انتخاب خود یکی از آن راه ها را برگزینیم. اختیار و قدرت گزینش آدمی، نحوه وجودی آدمی است. یعنی انسان یا نباید خلق می شد و یا با همین خصوصیت خلق می شود(3).

3. بعد از بررسی معنای اختیار و چرایی خلقت انسان مختار، نوبت به بررسی این مساله می پردازد که آیا اختیار آدمی با توحید یا علم الهی منافات ندارد؟ اگر قرار باشد توحید در فاعلیت و خالقیت را بپذیریم، در این صورت، اختیار و فاعلیت آدمی منتفی نمی شود؟ اگر قرار باشد که خداوند را دارای علم مطلق بدانیم، در این صورت، هر فعلی مشمول علم الهی قرار گرفته است و از پیش تعیین شده است. آیا این مطلب مستلزم جبر و نفی اختیار آدمی نیست؟ این پرسش ها از قدیم در کتب کلامی مطرح بودند.

جبریه و اشاعره مستند به توحید در فاعلیت و خالقیت، فاعلیت را منحصر به خداوند دانستند به گونه ای که انسان حقیقتا فاعل هیچ فعلی نیست و در نتیجه در انجام افعال، مختار نمی باشد(4).

از سوی دیگر معتزله این مطلب را با عدل الهی ناسازگار دانستند چرا که در این صورت، آدمی به چیزی پاداش و عقاب می یابد که فاعلیت و اختیاری نسبت به آن ندارد. به همین جهت، معتزله به تفویض معتقد شدند یعنی انسانها نسبت به افعالی که از آنها بروز می یابد، فاعلیت اختیاری دارند.(5)

متفکران شیعی با طرح نظریه الامر بین الامرین کوشیدند تا توحید و عدل الهی و اختیار انسانی را به صورت سازگار با همدیگر توضیح بدهند.


4. برای فهم الامر بین الامرین، توجه شما را به این نکات –که در حکمت متعالیه توسط صدرالمتالهین مورد تدقیق و تبیین فلسفی قرار گرفته است- جلب می کنیم: اولا وجود معلول، عین وابستگی و فقر به وجود علت است به گونه ای که اساسا بدون وجود علت، وجودش برقرار نمی گردد. ثانیا از منظر دقیق، وجود علت و وجود معلول از سنخیت برخوردارند و وحدت دارد؛ اگرچه وجود علت و آثار وجودی او شدیدتر و قوی تر از وجود معلول و آثار وجودی آن است.

با عنایت به این دو نکته، نظریه الامر بین الامرین روشن می شود: با عنایت به نکته اول روشن می شود که نظریه تفویض نادرست است چرا که اساسا وجود آدمی و آثار وجودی او همچون فاعلیتش، عین فقر و وابستگی به وجود خداوند هستند و استقلالی ندارند تا بتوان گفت که خداوند آنها را به خودشان واگذار کرده است. با عنایت به نکته دوم نیز روشن می شود که نظریه جبریه نادرست است چرا که آدمی اگرچه معلول خداوند است ولی بنا به مرتبه وجودی خودش از وجود و آثار وجودی خاص خودش همچون علم و قدرت و فاعلیت برخوردار است؛ اگرچه علم و قدرت و فاعلیت او وابسته به علم و قدرت و فاعلیت خداوند است و ضعیف تر از آن می باشد، اما به هر حال، بهره ای از وجود دارد و برخوردار از واقعیت است.

بنابراین، نظریه الامری بین الامرین بر این باور است که فعل آدمی نه کاملا از خداوند منقطع است و نه کاملا از آدمی منقطع است بلکه با هر یک از آنها نسبتی دارد.(6)


5. اینک که نظریه الامر بین الامرین را فهمیدیم، به این پرسش می پردازیم که رابطه فاعلیت اختیاری آدمی با تقدیر ازلی خداوند چگونه است؛ یعنی آیا این که فاعلیت آدمی تحت تقدیر(علم یا قضا و قدر) خداوند قرار گرفته است، اختیار را از او سلب نمی کند؟

این اشکال را به صورت فنی تر، چنین صورتبندی کرده اند: «علم الهی به عدم فعلی از افعال آدمی، سبب می شود که آن فعل ممتنع الوجود گردد چرا که اگر موجود گردد، علم الهی تبدیل به جهل می شود و این امر در مورد خداوند محال است که جاهل گردد. در این صورت، آدمی نسبت به تحقق آن فعل، اختیار و قدرت ندارد چرا که ثابت شد که تحقق آن، ممتنع الوجود است. از این منظر، تکلیف و ثواب و عقاب نیز منتفی می شوند».

جوابی که متکلمان امامیه به این پرسش داده اند از این قرار است که علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. در این صورت، از آن جایی که آدمی مختار است و افعال اختیاری آدمی متعلق علم ازلی و تقدیر خداوند قرار گرفته است، این افعال با خصوصیت اختیاریشان متعلق علم الهی قرار گرفته اند؛ از این رو، اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(7)

همانطور که در بندهای سابق گذشت، مختار بودن فاعل بدین جهت است که فاعل می تواند افعالش را متناسب با اراده اش تنظیم کند؛ اراده ای که معلول تمایلات و تاملات درونی خود فاعل است. در این صورت، اختیار آدمی بدین معنا است که اگر آدمی اراده بکند که چنین بکند، چنین بکند و اگر اراده نکند که چنین بکند، چنین نکند. در این صورت، فعل اختیاری به معنای فعل ارادی است؛ و فاعل مختار به معنای فاعل صاحب اراده ای است که می تواند بر حسب اراده اش فعلی را انجام دهد؛ اراده ای که معلول تمایلات و تاملات درونی خود فاعل است نه عامل بیرونی قاهر بر فاعل.

در این صورت، اگر علم الهی به این تعلق گرفته است که هر فعل اختیاری به صورت اختیاری تحقق بیابد، پس افعال اختیاری آدمی نیز به صورت اختیاری تحقق می یابند یعنی باید متناسب با اراده و تمایل و تاملات آدمی تحقق یابند. بنابراین، فاعلیت اختیاری آدمی در طول فاعلیت اختیاری خداوند است و خداوند اراده کرده است که آدمی به صورت مختار، افعالش را انجام دهد.

تمامی آنچه گفته شد در مورد اراده ازلی خداوند نیز مطرح می شود. تعلق اراده الهی به افعال اختیاری آدمی، با اختیاری بودن افعال آدمی منافاتی ندارد چرا که اساسا اراده الهی به این فعل با همه خصوصیاتش تعلق گرفته است که مهمترین خصیصه آن، اختیاری بودن آن است یعنی مسبوق بودن آن به اراده و تمایلات و تاملات شخصی فاعل.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم ، صص611-625؛ Bunnin, The Blackwell Dictionary of Western Philosophy, p:123, 270-271.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، صص496-500.
3. برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981،ج7، صص58-76.
4. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص196؛ شهرستاني، الملل و النحل، ج1، 89- 91.
5. قاضی عبدالجبار، المغنی فی اصول الدین، ج6، ص41؛ سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص204-208.
6. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص209-216.
7. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص217-219.

سلام و ممنون از پاسخ شما.
بله من موقع نوشتن پرسش و تحقیق بعد از آن هم به یک سری پاسخ ها در مورد علت آفرینش رسیدم اما هنوز کاملا قانع نشدم. در ادامه علت آنرا توضیح خواهم داد. همچنین، نمیدونم متن پرسشم رو چقدر کامل خوندین... من قبول کردم که:

Em1nent;988007 نوشت:
این موضوع نه اراده انسان نه مسئولیتش در برابر فعل نه هدف از زندگی اش و آخرتش را زیر سوال نمیبرد بلکه هدف از خود خلقت انسان را زیر سوال میبرد که چرا خداوند جهانی آفرید که به سمت کمالات حرکت کند؟ و تنها چیزی که این خلقت و را توجیه میکند همان دانش خداوند است.

گرچه من جوان هستم و در هیچ علم فقهیی سررشته ندارم اما بنابر استدلال های خودم به این نتیجه ذکر شده رسیدم که درضمن انتظار میرود اگر در این استدلال ها یا نتیجه هایی که ذکر کردم دچار خطا شده ام و اشکالی وجود دارد بنده را از آن مطلع سازید تا آنرا اصلاح کنم و بنابر استدلال یا نتیجه گیری اشتباه گمراه نشوم.

خلاصه آنها این بود:
با توجه به اینکه تاثیر هر نقطه بر نقطه های دیگر جهان در هر زمان تاثیر مشخصی در زمان بعد از آن دارد، وضعیت جهان در هر زمانی کاملا مشخص است و خالق حکیم با علم بی پایان خود از آن مطلع است. و اینکه خداوند دقیقا میدانست اگر انسان را مختار بیافریند در هر لحظه از زمان با توجه به شرایط آن زمان دقیقا چه چیزی را انتخاب میکند و اراده به چه چیزی میکند که یعنی میتوانست جهان را طور دیگری خلق کند که در آن زمان شرایط طور دیگری باشد و آن انسان تصمیم دیگری بگیرد. اما چون خداوند برای خلقت بهترین سناریو موجود را در نظر گرفته و طبق آن خلق کرده آن کاری که شخص میکند نیز جزء همین سناریو است و اگر میخواست جهان را طور دیگری بیافریند که در آن زمان آن شخص تصمیم دیگری بگیرد دیگر بهترین سناریو(حالت ممکن) جهان نمیشد. و همچنین بنابر استدلالاتی نتیجه گیری کردم که هدف جهان کمال است، تعادل باعث کمال میشود، و همچنین انسان حتی با اینکه با علم خداوند کاری را انجام داده اما هنوز به خاطر تعادلی که در جهان برقرار است باید نتیجه کارش را ببیند.
من گفتم اگر این درست است خب یعنی کسی که در یک زمان کار اشتباهی انجام میدهد قربانی بهترین حالت خلقت ممکن(حکمت و تقدیر) خداوند است. و اینکه به خاطر آنکار مجازات میشود قربانی عدالت خداوند(تعادل) است.

اما دقت کنید دوباره میگم که این خود وجود اراده انسان و مسئولیتش در برابر کار را نفی نمیکند. یک مثال هم من در این باره دارم که شاید برایتان جالب باشد:
گرچه خداوند از آینده و افعال انسان آگاهی دارد، اما خود انسان که از آن آگاهی ندارد. و نمیداند که قرار است در آینده چه کاری انجام دهد، در نتیجه هیچ کاری را نمیتواند به عنوان سرنوشتش بپذیرد چون نمیداند که آن کار چیست و آن کار هر چیزی میتواند باشد. به طور مثال کسی که میخواهد خودکشی کند و اینکار را به عنوان سرنوشتی که خدا برایش رقم زده میپذیرد، اشتباه میکند، میگوید این را خدا از قبل برایم رقم زده، در حالی که او از کجا میداند؟ مگر به علم خداوند واقف است؟ پس اگر نمیداند سرنوشتش چیست چگونه میتواند آنرا بپذیرد و انجام دهد؟ در نتیجه ما در عین حال که کارهایمان را از پیش تعیین شده انجام میدهیم اما در عین حال هنوز هم خود آنرا انتخاب میکنیم و انجام میدهیم.
حال این مثال را گفتم که شاید برایتان جالب باشد و بتوان در آینده از آن استفاده کرد، گرچه میدانم در این حد و حدود نیستم اما گفتم به هر حال گفتنش که ضرر ندارد.
پس من اینها را قبول کردم اما...

راچب دلیل خلقت... چند حالت وجود دارد. اگر فرض کنیم خداوند فقط به خاطر نشان دادن صفت هایش جهان را خلق کرده به نظر من درست نمی آید. چون خداوند بی نیاز است و در نتیجه بی نیاز از نشان دادن صفت پس در نتیجه این نمیتواند دلیل خلقت باشد. چون اگر بگوییم خدا باید جهان را خلق میکرد چون باید صفاتش نمایش داده میشد در بی نیازی خدا اشکال ایجاد میکند. اجبار در صفات خدا جای ندارد. همچنین اگر غیر اینصورت باشد و همچنین اگر بگوییم پس این دلیل نیست ولی دلیل دیگری هم ندارد در حکیم بودن خداوند اشکال ایجاد میشود چون در این صورت کار خلقت جهان بیهوده میشود(نه خود جهان، دلیلش، که چرا خدا جهانی را بیافریند که رو به رشد بگذارد)
پس نتیجه میگیریم آفرینش جهانی به سوی رشد باید دلیل دیگری نیز داشته باشد که ما از آن آگاه نیستیم.
اما حالا... طبق این گفته جنابعالی:

قول سدید;988494 نوشت:
بنابراین، من و شما و جهان پیرامونی، از این جهت خلق شده ایم که می توانستیم موجود گردیم و خداوند نیز به این امر آگاهی داشت و چون کامل و خیرخواه بوده و قادر به خلق ما بوده، ما را خلق کرده

یک سوال برای من پیش آمد، اگر طبق این گفته خداوند خیرخواه است و جهان را برای ما خلق کرده. یعنی طبق خیرخواهی اش جهان را برای انسان های کاملی که میتوانستند موجود باشند خلق کرده. نه برای انسان های پست و خطاکار چرا که در این صورت دیگر خیرخواهی نبود(با توجه به اینکه میدانست آنها خطاکار میشوند) اما با توجه به علم غیب خداوند و بهترین حالت ممکنی که برای خلقت در نظر دارد. این انسان های خطاکار هم شاملش میشود. که اگر این درست باشد یعنی خداوند جهان را برای موجود شدن انسان هایی کاملی آفرید که میتوانستند وجود داشته باشند و انسان های خطاکار هم به خاطر آنها در یک بهترین حالت جهان به وجود آمدند که بازهم این معنی را میدهد که انسان های خطاکار قربانی اند، قربانی انسان های کامل، و قربانی خلقت، حکمت، تقدیر، عدالت خداوند.

در هر صورت، حتی اگر هم آفرینش دلیل مشخصی داشته باشد ، به هر حال من هنوز بر این عقیده ام که طبق توضیحاتی که دادم، انسان های گناهکار حتی با اینکه کارشان ارادی و مسئولیتشان بنابر اعتدال لازم بر عهده خودشان است اما قربانی اند. قربانی بهترین حالتی که خداوند با آن جهان را خلق کرده.
الان مورد اصلی همین قربانی بودن است. الان خودتان در این باره فکر کنید ببینید آیا با توجه به این توضیحات، نمیتوان همین نتیجه را گرفت؟ یا اگر میتواند مرا قانع کنید که با توجه به همه این توضیحات این موجودات قربانی نیستند من سرتاپا گوشم. ممنون از پاسخگویی شما.

Em1nent;988534 نوشت:
سلام و ممنون از پاسخ شما.
بله من موقع نوشتن پرسش و تحقیق بعد از آن هم به یک سری پاسخ ها در مورد علت آفرینش رسیدم اما هنوز کاملا قانع نشدم. در ادامه علت آنرا توضیح خواهم داد. همچنین، نمیدونم متن پرسشم رو چقدر کامل خوندین... من قبول کردم که:

گرچه من جوان هستم و در هیچ علم فقهیی سررشته ندارم اما بنابر استدلال های خودم به این نتیجه ذکر شده رسیدم که درضمن انتظار میرود اگر در این استدلال ها یا نتیجه هایی که ذکر کردم دچار خطا شده ام و اشکالی وجود دارد بنده را از آن مطلع سازید تا آنرا اصلاح کنم و بنابر استدلال یا نتیجه گیری اشتباه گمراه نشوم.

خلاصه آنها این بود:
با توجه به اینکه تاثیر هر نقطه بر نقطه های دیگر جهان در هر زمان تاثیر مشخصی در زمان بعد از آن دارد، وضعیت جهان در هر زمانی کاملا مشخص است و خالق حکیم با علم بی پایان خود از آن مطلع است. و اینکه خداوند دقیقا میدانست اگر انسان را مختار بیافریند در هر لحظه از زمان با توجه به شرایط آن زمان دقیقا چه چیزی را انتخاب میکند و اراده به چه چیزی میکند که یعنی میتوانست جهان را طور دیگری خلق کند که در آن زمان شرایط طور دیگری باشد و آن انسان تصمیم دیگری بگیرد. اما چون خداوند برای خلقت بهترین سناریو موجود را در نظر گرفته و طبق آن خلق کرده آن کاری که شخص میکند نیز جزء همین سناریو است و اگر میخواست جهان را طور دیگری بیافریند که در آن زمان آن شخص تصمیم دیگری بگیرد دیگر بهترین سناریو(حالت ممکن) جهان نمیشد. و همچنین بنابر استدلالاتی نتیجه گیری کردم که هدف جهان کمال است، تعادل باعث کمال میشود، و همچنین انسان حتی با اینکه با علم خداوند کاری را انجام داده اما هنوز به خاطر تعادلی که در جهان برقرار است باید نتیجه کارش را ببیند.
من گفتم اگر این درست است خب یعنی کسی که در یک زمان کار اشتباهی انجام میدهد قربانی بهترین حالت خلقت ممکن(حکمت و تقدیر) خداوند است. و اینکه به خاطر آنکار مجازات میشود قربانی عدالت خداوند(تعادل) است.

اما دقت کنید دوباره میگم که این خود وجود اراده انسان و مسئولیتش در برابر کار را نفی نمیکند. یک مثال هم من در این باره دارم که شاید برایتان جالب باشد:
گرچه خداوند از آینده و افعال انسان آگاهی دارد، اما خود انسان که از آن آگاهی ندارد. و نمیداند که قرار است در آینده چه کاری انجام دهد، در نتیجه هیچ کاری را نمیتواند به عنوان سرنوشتش بپذیرد چون نمیداند که آن کار چیست و آن کار هر چیزی میتواند باشد. به طور مثال کسی که میخواهد خودکشی کند و اینکار را به عنوان سرنوشتی که خدا برایش رقم زده میپذیرد، اشتباه میکند، میگوید این را خدا از قبل برایم رقم زده، در حالی که او از کجا میداند؟ مگر به علم خداوند واقف است؟ پس اگر نمیداند سرنوشتش چیست چگونه میتواند آنرا بپذیرد و انجام دهد؟ در نتیجه ما در عین حال که کارهایمان را از پیش تعیین شده انجام میدهیم اما در عین حال هنوز هم خود آنرا انتخاب میکنیم و انجام میدهیم.
حال این مثال را گفتم که شاید برایتان جالب باشد و بتوان در آینده از آن استفاده کرد، گرچه میدانم در این حد و حدود نیستم اما گفتم به هر حال گفتنش که ضرر ندارد.
پس من اینها را قبول کردم اما...

راچب دلیل خلقت... چند حالت وجود دارد. اگر فرض کنیم خداوند فقط به خاطر نشان دادن صفت هایش جهان را خلق کرده به نظر من درست نمی آید. چون خداوند بی نیاز است و در نتیجه بی نیاز از نشان دادن صفت پس در نتیجه این نمیتواند دلیل خلقت باشد. چون اگر بگوییم خدا باید جهان را خلق میکرد چون باید صفاتش نمایش داده میشد در بی نیازی خدا اشکال ایجاد میکند. اجبار در صفات خدا جای ندارد. همچنین اگر غیر اینصورت باشد و همچنین اگر بگوییم پس این دلیل نیست ولی دلیل دیگری هم ندارد در حکیم بودن خداوند اشکال ایجاد میشود چون در این صورت کار خلقت جهان بیهوده میشود(نه خود جهان، دلیلش، که چرا خدا جهانی را بیافریند که رو به رشد بگذارد)
پس نتیجه میگیریم آفرینش جهانی به سوی رشد باید دلیل دیگری نیز داشته باشد که ما از آن آگاه نیستیم.
اما حالا... طبق این گفته جنابعالی:

یک سوال برای من پیش آمد، اگر طبق این گفته خداوند خیرخواه است و جهان را برای ما خلق کرده. یعنی طبق خیرخواهی اش جهان را برای انسان های کاملی که میتوانستند موجود باشند خلق کرده. نه برای انسان های پست و خطاکار چرا که در این صورت دیگر خیرخواهی نبود(با توجه به اینکه میدانست آنها خطاکار میشوند) اما با توجه به علم غیب خداوند و بهترین حالت ممکنی که برای خلقت در نظر دارد. این انسان های خطاکار هم شاملش میشود. که اگر این درست باشد یعنی خداوند جهان را برای موجود شدن انسان هایی کاملی آفرید که میتوانستند وجود داشته باشند و انسان های خطاکار هم به خاطر آنها در یک بهترین حالت جهان به وجود آمدند که بازهم این معنی را میدهد که انسان های خطاکار قربانی اند، قربانی انسان های کامل، و قربانی خلقت، حکمت، تقدیر، عدالت خداوند.

در هر صورت، حتی اگر هم آفرینش دلیل مشخصی داشته باشد ، به هر حال من هنوز بر این عقیده ام که طبق توضیحاتی که دادم، انسان های گناهکار حتی با اینکه کارشان ارادی و مسئولیتشان بنابر اعتدال لازم بر عهده خودشان است اما قربانی اند. قربانی بهترین حالتی که خداوند با آن جهان را خلق کرده.
الان مورد اصلی همین قربانی بودن است. الان خودتان در این باره فکر کنید ببینید آیا با توجه به این توضیحات، نمیتوان همین نتیجه را گرفت؟ یا اگر میتواند مرا قانع کنید که با توجه به همه این توضیحات این موجودات قربانی نیستند من سرتاپا گوشم. ممنون از پاسخگویی شما.

سلام و عرض ادب و تشکر از دقت نظر شما

متن شما را خواندم. به امید خدا در اسرع وقت پاسخگویی خواهم کرد.

Em1nent;988534 نوشت:
سلام و ممنون از پاسخ شما.

الان مورد اصلی همین قربانی بودن است. الان خودتان در این باره فکر کنید ببینید آیا با توجه به این توضیحات، نمیتوان همین نتیجه را گرفت؟ یا اگر میتواند مرا قانع کنید که با توجه به همه این توضیحات این موجودات قربانی نیستند من سرتاپا گوشم. ممنون از پاسخگویی شما.

سلام و عرض ادب

دوست گرامی

حیوانات ضعیف قربانی حیوانات قوی می شوند

راز بقا

حیوانات هم قربانی انسان ها می شوند

و انسان های ضعیف النفس قربانی انسان های تکامل یافته و با عزت نفس

این قانون تکامل و راز بقاست

نمی شه خداوند رو بابت قربانی کردن انسان های ضعیف النفس برای انسان های با عزت نفس محکوم کرد

چون هر شخص خودش انتخاب می کنه که جزو کدوم دسته باشه قربانی باشه یا تکامل یافته


Em1nent;988007 نوشت:
شبهه من حالا مشخص است. اگر اراده انسان از خدا مستقل نیست و در نتیجه همه افعال او هم به خودش و هم به خدا نسبت داده میشود... خب اراده او از خدا مستقل نیست و افعال او هم به خودش هم به خدا نسبت داده میشود! پس این موضوع گویای خود گویای شبهه من است. اما...

Em1nent;988007 نوشت:
بلکه با همه اینها نکته و مشکل من اینجاست که حتی با اینکه برای رسیدن به کمال به انجام کار بد احتیاج ندارد و آنرا با اختیار خود انجام میدهد (و اینگونه آن فعل به او نسبت داده میشود) اما همچنین اراده انسان به اذن خداوند است و خداوند نیز هنگامی که جهان را خلق میکرد میدانست که در هر لحظه تاثیر هر نقطه از جهان بر نقطه های دیگر در لحظه بعد چه تغییری در جهان به وجود می آورد پس در نتیجه دقیقا میدانست که اگر به انسان قدرت انتخاب دهد، با توجه به تاثیر تمام نقاط دیگر جهان بر هم و سلسله تاثیرات تا اینکه به شخص برسد، آن شخص در فلان لحظه فلان کار را انجام خواهد داد. یعنی اینرا از قبل میدانسته و موقع خلقت میتوانسته آنرا طور دیگری رقم بزند که در آن لحظه شرایط طور دیگری باشد که آن شخص آنکار را انجام ندهد. پس این فعلی که انجام شده درسته به اراده انسان انجام شده و به او نسبت داده میشود ولی به خداوند نیز نسبت داده میشود زیرا خداوند نیز همان طور که گفتم اراده و انتخاب این را داشته که موقع شرایط را طور دیگری رقم بزند که آن فرد آن موقع آن کار را انجام ندهد. پس این فعل نیز مناسب با اراده خداست و هر چیزی در باره آن هم به خدا و هم به انسان نسبت داده میشود پس در نتیجه نمیتوانیم بگوییم که چون انسان اینکار را با اراده انجام داده تقصیر خودش است و خدا در آن نقشی نداشته بلکه به اراده مستقیم خداوند بوده است.

Em1nent;988007 نوشت:
این موضوع نه اراده انسان نه مسئولیتش در برابر فعل نه هدف از زندگی اش و آخرتش را زیر سوال نمیبرد بلکه هدف از خود خلقت انسان را زیر سوال میبرد که چرا خداوند جهانی آفرید که به سمت کمالات حرکت کند؟ و تنها چیزی که این خلقت و را توجیه میکند همان دانش خداوند است.

Em1nent;988007 نوشت:
به این نتیجه میرسد که اینکه کار بدی را انجام میدهد به خاطر تقدیری بوده که خدا برایش رقم زده و اینکه پاداش میگیرد و مجازات میشود نیز به خاطر این است بر اساس عدل خداوند، تعادل در خلقت لازم است و نتیجه میگیرد که هردو، کار خدا و دلیلش اول خداست نه خود او(انسان).

سلام و عرض ادب

متن پرسش شما را مجددا مطالعه کردم. ظاهرا شما اختیاری و ارادی بودن فعل را منتفی نمی دانید ولی مستند به علم الهی و توحید در ربوبیت، معتقد هستید که حتما خداوند از قبل، این که من چنین و چنان اراده کنم و فلان فعل را انجام دهم، علم داشته است و آن را اراده کرده و ایجاد نموده است. بنابراین، اگرچه من فعلی را اختیاری و ارادی انجام می دهم اما نهایتا فعل و اراده من نیز نهایتا ناشی از علم و اراده الهی است.

متفکران شیعی برای حل این مشکل، از نظریه «الامر بین الامرین» و قضا و قدر الهی، استفاده می کنند. توضیح مطلب این که به باور متفکران شیعی، وجود آدمی عین فقر و وابستگی به خداوند است؛ چه برسد به فاعلیت و قدرت و اختیار و اراده اش. بنابراین، هر یک از ما و افعال اختیاری ما وابسته به فیض و عنایت الهی هستیم تا موجود شویم و موجود بمانیم. اما این امر بدین معنا نیست که من هیچ فاعلیت و اراده ای ندارم. برای تقریب به ذهن، توجه شما را به این مثال جلب می کنم: این که آتش می سوزاند، اثر حقیقی آتش است اگرچه خداوند چنین اراده کرده است که آتش بسوزاند. اما به هر حال، حقیقتا خود آتش، چنین اثری دارد. در واقع، خداوند اراده کرده است که هر موجودی، اثر خاص خودش را داشته باشد. در همین راستا، خداوند اراده کرده است که از انسان، فعل ارادی تولید شود. این که من به اذن الهی چنین قدرتی پیدا کرده ام، منافاتی با توحید در فاعلیت و خالقیت ندارد چرا که وجود و فاعلیت و قدرت من، مستقل از خداوند نیست.

بنا بر آنچه گذشت، هر کاری من انجام می دهم مشمول اراده الهی است بدین بیان که من به اذن الهی، می توانم اراده کنم و فلان کار را متناسب با اراده ام انجام دهم. اراده و فعل و وجودم مرهون عنایت الهی است و به همین جهت، می توان فعل را به خداوند نیز نسبت داد. بنابراین، جهت انتساب فعل به انسان و خداوند، متفاوت است و لازم نیست با انتساب فعل به انسان، انتساب فعل به خداوند را نفی کنیم و یا بالعکس.
تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم. در ادامه، به تبیین رابطه فاعلیت اختیاری انسان و علم پیشین الهی می پردازیم.

ممکن است گفته شود این که من فلان کار را اراده می کنم و انجام می دهم بدین خاطر است که خداوند چنین مقدر ساخته است. اما برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکته توجه بفرمایید که علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود. استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.
بگذریم از این که اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به این اصل اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(رعد/11) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.

امیدوارم پاسخ مذکور برایتان رضایت بخش باشد. اما اگر ابهام یا اشکالی داشتید، خوشحال می شوم با بنده در میان بگذارید. امیدوارم این بحث برای بنده و شما مفید بوده باشد. در پناه حق تعالی پیروز و موفق باشید.

[="Tahoma"][="Navy"]

Em1nent;988007 نوشت:
بلکه با همه اینها نکته و مشکل من اینجاست که حتی با اینکه برای رسیدن به کمال به انجام کار بد احتیاج ندارد و آنرا با اختیار خود انجام میدهد (و اینگونه آن فعل به او نسبت داده میشود) اما همچنین اراده انسان به اذن خداوند است و خداوند نیز هنگامی که جهان را خلق میکرد میدانست که در هر لحظه تاثیر هر نقطه از جهان بر نقطه های دیگر در لحظه بعد چه تغییری در جهان به وجود می آورد پس در نتیجه دقیقا میدانست که اگر به انسان قدرت انتخاب دهد، با توجه به تاثیر تمام نقاط دیگر جهان بر هم و سلسله تاثیرات تا اینکه به شخص برسد، آن شخص در فلان لحظه فلان کار را انجام خواهد داد. یعنی اینرا از قبل میدانسته و موقع خلقت میتوانسته آنرا طور دیگری رقم بزند که در آن لحظه شرایط طور دیگری باشد که آن شخص آنکار را انجام ندهد. پس این فعلی که انجام شده درسته به اراده انسان انجام شده و به او نسبت داده میشود ولی به خداوند نیز نسبت داده میشود زیرا خداوند نیز همان طور که گفتم اراده و انتخاب این را داشته که موقع شرایط را طور دیگری رقم بزند که آن فرد آن موقع آن کار را انجام ندهد. پس این فعل نیز مناسب با اراده خداست و هر چیزی در باره آن هم به خدا و هم به انسان نسبت داده میشود پس در نتیجه نمیتوانیم بگوییم که چون انسان اینکار را با اراده انجام داده تقصیر خودش است و خدا در آن نقشی نداشته بلکه به اراده مستقیم خداوند بوده است.

سلام
وجود نسخه ای دیگر برای جهان آفرینش محل تامل است. یعنی به سادگی نمی توان قبول کرد.
اهل فلسفه که می گویند "ما لم یجب لم یوجد" چیزی که ضروری و قطعی نشده به وجود نمی آید پس هرآنچه بوجود آمده و بوجود می آید قطعیت و ضرورت داشته لذا نسخه دومی برای جهان وجود ندارد.
اهل عرفان هم با طرح بحث اعیان ثابته و علم لایتغیر ذاتی الهی این چند نسخگی را رد می کنند.
پس با دو نگاه فلسفی و عرفانی جهان فقط یک نسخه دارد و ظاهرا این به ویژگی به خاصیت ذاتی جهان و موجودات آن باز می گردد و نه خداوند متعال. او فیاض و معطی و جواد است و به آنچه که امکان وجود داشته به ایجاد خود لباس وجوب پوشانده است.
البته شما مطمئن باشید آخر این شاهنامه خوش است هرچند تمامش را برای ما و شما هنوز نخوانده اند.
یا علیم[/]

قول سدید;988638 نوشت:

سلام و عرض ادب
.
.
.
امیدوارم پاسخ مذکور برایتان رضایت بخش باشد. اما اگر ابهام یا اشکالی داشتید، خوشحال می شوم با بنده در میان بگذارید. امیدوارم این بحث برای بنده و شما مفید بوده باشد. در پناه حق تعالی پیروز و موفق باشید.


سلام، ممنون از پاسخ شما،
قول سدید;988638 نوشت:
توجه بفرمایید که علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود. استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند.

بله شما درست میفرمایید، این مفهوم قضای الهی است که هر چیزی متناسب با ویژگی هایش(قدر) نتیجه خاصی به همراه دارد. این که مشخص است و درش شکی نیست، حتی نه تنها خداوند، ما هم احتمالات را میتوانیم در نظر بگیریم. این علم احتمال نیز هست و انسان نیز میتواند در نظر بگیرد که مثلا اگر 3روز آب نخورد میمیرد، یا اگر آب بخورد زنده میماند. پس در این که شکی نیست. چرا که خداوند برای اینکه بداند بهترین احتمال خلقت کدام است باید اول احتمالات دیگر را نیز بداند، پس باید بداند که مثلا اگر حضرت آدم(ع) به زمین نمی آمد چه تغییری در آینده آفرینش به وجود می آمد چه برسد به اینکه تاثیر کسی که صله رحم میکند یا نمیکند با آینده او چگونه است. در حقیقت خداوند از موقعی که خلق کرد همه احتمالات خلقت را میدانست.
پس، بحث اصلی ما اگر... نیست بلکه حتمیات است. البته بازهم تصدیق میکنم که با توجه به مثالی که در پاسخ قبلی راجب خودکشی زدم با اینکه خداوند از حتمیات مطلع است ولی انسان از آن مطلع نیست و در نتیجه نمیتواند چیزی که نمیداند را به عنوان حتمی و سرنوشتش در نظر بگیرد.

در ضمن در مورد مثال هم... من حقیقتا خیلی با این نوع مثال ها موافق نیستم... چون یک مثال هرچقدر که به اصل شبیه باشد به همان اندازه صحیح است.
در مورد این مثال، استاد، اولا از درون و زندگی خصوصی شاگردش خبر ندارد. شاید این شاگرد در خفا یا در خانه اش درس میخواند و از آینده نیز خبر ندارد و شاید مثلا 1ماه قبل از کنکور شروع به درس خواندن کند و عقب افتادگی خود را جبران کند ، اصولا اکثر مثال هایی که در باره خلقت زده میشود را نمیتوان درباره خدا به کار برد زیرا موجودات بنابر آنچه میدانند قضاوت میکنند اما خداوند به آنچه هرکسی میداند و نمیداند واقف است.
مثال بهتر این است که مثلا کسی که آنتی ویروسی را روی سیستم خود نصب میکند، میداند که اگر آنتی ویروس را نصب کند، وقتی که در سیستمش ویروس پیدا شد، آن آنتی ویروس، ویروس را پاک میکند و در نتیجه سیستمش پاک میماند و عمر سیستمش افزایش میابد. ولی همچنین میداند که اگر پاک نکند سیستمش به ویروس آلوده خواهد و عمر سیستمش کاهش میابد. پس درست است دانستن به این معنا نیست که اتفاق می افتد، بلکه وقتی چیزی حتمی است حتما اتفاق می افتد، نمیشود شما آنتی ویروسی را بریزید که خودکار ویروس را شناساسیی و پاک میکند ولی اینکار را نکند، مگر اینکه در آن مشکلی وجود داشته باشد که البته اشکال در خلقت خدا راه ندارد.

حال بهتر است بحث را به سمت دیگری هدایت کنم که تمرکز روی آن باشد... پس تا اینجا به این توافق رسیدیم.

اما هنوز این مسائل پاسخ داده نشده که، اولا شما جواب این را ندادید که:

Em1nent;988534 نوشت:
راچب دلیل خلقت... چند حالت وجود دارد. اگر فرض کنیم خداوند فقط به خاطر نشان دادن صفت هایش جهان را خلق کرده به نظر من درست نمی آید. چون خداوند بی نیاز است و در نتیجه بی نیاز از نشان دادن صفت پس در نتیجه این نمیتواند دلیل خلقت باشد. چون اگر بگوییم خدا باید جهان را خلق میکرد چون باید صفاتش نمایش داده میشد در بی نیازی خدا اشکال ایجاد میکند. اجبار در صفات خدا جای ندارد. همچنین اگر غیر اینصورت باشد و همچنین اگر بگوییم پس این دلیل نیست ولی دلیل دیگری هم ندارد در حکیم بودن خداوند اشکال ایجاد میشود چون در این صورت کار خلقت جهان بیهوده میشود(نه خود جهان، دلیلش، که چرا خدا جهانی را بیافریند که رو به رشد بگذارد)
پس نتیجه میگیریم آفرینش جهانی به سوی رشد باید دلیل دیگری نیز داشته باشد که ما از آن آگاه نیستیم.

بعد...
خب خداوند همه احتمالات خلقت را میدانست، بهترین آنرا انتخاب کرد که در آن انسان های گناهکار هم وجود داشتند و برای این گناهکاری این افراد را تغییر نداد چون در این صورت دیگر بهترین حالت خلقت نبود، در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که انسان های گناهکار قربانی بهترین حالت خلقت خداوندند؟
و اگر صحبت شما در پاسخ قبلیتان درست باشد، و خدا جهان و ما را از روی خیرخواهی خلق کرد چون میتوانستیم وجود داشته باشیم و به کمالات برسیم، پس این خیرخواهی در مورد انسان هایی بوده که میتوانستند با کمالات باشند نه انسان های گناهکار چرا که در این صورت دیگر از روی خیرخواهی نبود،(و با توجه به همان بهترین حالت خلقت) این انسان های گناهکار در حقیقت قربانی انسان های با کمالات اند.

محی الدین;988679 نوشت:

سلام
وجود نسخه ای دیگر برای جهان آفرینش محل تامل است. یعنی به سادگی نمی توان قبول کرد.
اهل فلسفه که می گویند "ما لم یجب لم یوجد" چیزی که ضروری و قطعی نشده به وجود نمی آید پس هرآنچه بوجود آمده و بوجود می آید قطعیت و ضرورت داشته لذا نسخه دومی برای جهان وجود ندارد.
اهل عرفان هم با طرح بحث اعیان ثابته و علم لایتغیر ذاتی الهی این چند نسخگی را رد می کنند.
پس با دو نگاه فلسفی و عرفانی جهان فقط یک نسخه دارد و ظاهرا این به ویژگی به خاصیت ذاتی جهان و موجودات آن باز می گردد و نه خداوند متعال. او فیاض و معطی و جواد است و به آنچه که امکان وجود داشته به ایجاد خود لباس وجوب پوشانده است.
البته شما مطمئن باشید آخر این شاهنامه خوش است هرچند تمامش را برای ما و شما هنوز نخوانده اند.
یا علیم

سلام بر شما، فکر کنم قسمت دیگری از متنم را اشتباها نقل قول کردید، نمیدانم اگرهم درست بوده این قسمت از متن ربطی به نسخه دوم جهان ندارم، تنها قسمتی که این مفهوم را میرساند آنجایی است که گفتم بنابر بنای زوجیت بزرگترین قسمت جهان یعنی خود جهان دارای زوج است اما منظورم جهان دومی نظیر این جهان نیست، گفتم که منظورم جهان آخرت است که در امتداد این جهان است. شما فیزیک خوندین درسته؟ هر عملی که انجام میدین عکس العملی در پی داره، مثلا اگر توپی رو به دیوار بزنید انرژی توپ به دیوار منتقل و دیوار به همان اندازه به توپ انرژی وارد میکنه و این دو کنش و واکنش متقابل و در یک راستا هستند. اما وجود توپ دومی به وجود توپ اولی وابسته نیست، این هم همین مصداق است، چیزی که شما گفتید(نسخه دوم جهان) مثل وجود توپ 1 و توپ 2 است، وجود این 2 توپ به هم وابسته نیست بلکه هر کدام خود کنش و واکنش مخصوص خود را دارند در نتیجه ممکن است جهان دیگری هم وجود داشته باشد و ما از آن بی خبریم، مشکلی نیست اما منظور من اینجا مثال توپ و دیوار است، دنیا و آخرت.

راستی اتفاقا احتمال زیادی هم دارد که نه تنها جهان دیگری مثل این جهان بلکه در همین جهان که داریم زندگی میکنیم هم جهان دیگری وجود داشته باشد. شما مستحضرید که به واسطه 5حس خود این دنیا را درک میکنید، چون نمیدانید نه میتوانید رد کنید نه میتوانید ثابت کنید که اگر مثلا به جای این 5حس 5حس دیگر داشتید شاید در همین جایی که نشسته اید جهانی دیگری را درک میکردید. البته همان طور که گفتم نمیتوانید بدانید چون نمیتوانید تصور کنید. اما این دلیل بر اینکه همچین چیزی وجود ندارد نیست، یک مثال برای شما میزنم، مثلا شما الان میدانید درون جیب پاکت من چیست؟ خودکار؟ موبایل؟ آیا این که شما نمیدانید درون جیب من چیست این معنا را میدهد که درون آن هیچ چیز نیست؟ نه بلکه هست یا میتواند باشد. البته گرچه چند گیرنده هم در همین دنیا هست که چیزهایی که انسان نمیتواند درک کند را درک میکند مثل گیرنده رادیو و اینترنت و ... میتوانید تصور کنید که اگر گیرنده اینها را داشتید جهان را چگونه درک میکردید؟ در گذشته انسان از همچین امواجی و گیرنده هایی اطلاع نداشت، بعید نیست که ما هم در حال حاضر از خیلی گیرنده ها و درک شونده های دیگر اطلاع نداریم.

Em1nent;988735 نوشت:
در ضمن در مورد مثال هم... من حقیقتا خیلی با این نوع مثال ها موافق نیستم... چون یک مثال هرچقدر که به اصل شبیه باشد به همان اندازه صحیح است.

سلام و عرض ادب

با شما موافقم که یک مثال می تواند ما را از یک جهت به فهم بهتر نزدیک کند ولی از هزار جهت دور کند. به همین جهت، در مواجهه با مثالها باید همان وجه مقرِّب را فهمید تا فهم بهتر از مبحث حاصل شود.

Em1nent;988735 نوشت:
در مورد این مثال، استاد، اولا از درون و زندگی خصوصی شاگردش خبر ندارد. شاید این شاگرد در خفا یا در خانه اش درس میخواند و از آینده نیز خبر ندارد و شاید مثلا 1ماه قبل از کنکور شروع به درس خواندن کند و عقب افتادگی خود را جبران کند ، اصولا اکثر مثال هایی که در باره خلقت زده میشود را نمیتوان درباره خدا به کار برد زیرا موجودات بنابر آنچه میدانند قضاوت میکنند اما خداوند به آنچه هرکسی میداند و نمیداند واقف است.

در مورد مثال مذکور نیز وجه مقرِّب این بود که علم خطاناپذیر به وقوع چیزی، مستلزم آن است که آن چیز محقق شود اما باید دانشت که آن علم، مستلزم وقوع آن چیز نشده است بلکه وقوع آن چیز علل خاص خودشان را داشته اند. علم الهی نیز از این قبیل است. خداوند از آینده آگاهی دارد و می داند این فعل از طریق عللش حاصل می شود. این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند آگاهی به وقوعش دارد پس آن چیزی ضرورتا محقق شده است بلکه آن چیز متناسب با علل خاص خودش محقق شده اند. اگر خداوند علم داشته باشد که فلان فعل از سوی فاعلش اختیاری محقق می شود، آن فعل از سوی فاعل به صورت اختیاری محقق می شود.
اگر به استاد و شاگرد مثال زدیم از این جهت بود که علم استاد به تنبلی شاگرد، علت عدم موفقیت شاگرد نیست بلکه عدم موفقیت ناشی از تنبلی شاگرد است و چون استاد به آن علت آگاهی داشته، به معلولش نیز آگاه شد.

Em1nent;988735 نوشت:
اما هنوز این مسائل پاسخ داده نشده که، اولا شما جواب این را ندادید که:
نوشته اصلی توسط Em1nent
راچب دلیل خلقت... چند حالت وجود دارد. اگر فرض کنیم خداوند فقط به خاطر نشان دادن صفت هایش جهان را خلق کرده به نظر من درست نمی آید. چون خداوند بی نیاز است و در نتیجه بی نیاز از نشان دادن صفت پس در نتیجه این نمیتواند دلیل خلقت باشد. چون اگر بگوییم خدا باید جهان را خلق میکرد چون باید صفاتش نمایش داده میشد در بی نیازی خدا اشکال ایجاد میکند. اجبار در صفات خدا جای ندارد. همچنین اگر غیر اینصورت باشد و همچنین اگر بگوییم پس این دلیل نیست ولی دلیل دیگری هم ندارد در حکیم بودن خداوند اشکال ایجاد میشود چون در این صورت کار خلقت جهان بیهوده میشود(نه خود جهان، دلیلش، که چرا خدا جهانی را بیافریند که رو به رشد بگذارد)
پس نتیجه میگیریم آفرینش جهانی به سوی رشد باید دلیل دیگری نیز داشته باشد که ما از آن آگاه نیستیم.
بعد...
خب خداوند همه احتمالات خلقت را میدانست، بهترین آنرا انتخاب کرد که در آن انسان های گناهکار هم وجود داشتند و برای این گناهکاری این افراد را تغییر نداد چون در این صورت دیگر بهترین حالت خلقت نبود، در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که انسان های گناهکار قربانی بهترین حالت خلقت خداوندند؟
و اگر صحبت شما در پاسخ قبلیتان درست باشد، و خدا جهان و ما را از روی خیرخواهی خلق کرد چون میتوانستیم وجود داشته باشیم و به کمالات برسیم، پس این خیرخواهی در مورد انسان هایی بوده که میتوانستند با کمالات باشند نه انسان های گناهکار چرا که در این صورت دیگر از روی خیرخواهی نبود،(و با توجه به همان بهترین حالت خلقت) این انسان های گناهکار در حقیقت قربانی انسان های با کمالات اند.

به دو دلیل به این بخش نپرداختم: یکی این که در هر تایپیک سعی می شود به یک پرسش پاسخ داده شود و سایر پرسشها را به تاسیس تایپیک های دیگر ارجاع می دهیم تا مباحث منظمتر پیش بروند. دوم این که منظور شما کمی مبهم بود و مطمئن نبودم که نظر شما را فهمیده ام یا نه.

ممنون می شوم شما نیز پرسش خود را در چند بخش تقسیم بفرمایید و در تایپیک های دیگر آن را دنبال بفرمایید.

ممنونم از همراهی شما

سلام و عرض ادب

برادر گرامی

در بازی شطرنج کسی پیروز خواهد شد که قابلیت پیش بینی داشته باشد

خداوند تمام سرنوشت های ممکن را که از اختیار مخلوقات (مهره های شطرنج) حاصل می شود می داند

مانند شخص پیروز در شطرنج

علم خداوند به سرنوشت به معنای جبر مطلق نیست

بلکه به معنای آگاهی از وقوع تمام احتمالات ممکن و ایجاد عدالت بین تمام مخلوقات است

تمام مهره های هستی به اختیار خود حرکت می کنند ، اما در نهایت پیروز میدان خداوند و بنده های خداوند هستند .

پرسش:
انسان موجود مختار است و بر اساس اراده اش تصمیم گیری می کند. اما مستند به علم الهی و توحید در ربوبیت، حتما خداوند از قبل، به این که من چنین و چنان اراده کنم و فلان فعل را انجام دهم، علم داشته است و آن را اراده کرده و ایجاد نموده است. بنابراین، اگرچه من فعلی را اختیاری و ارادی انجام می دهم اما نهایتا فعل و اراده من نیز نهایتا ناشی از علم و اراده الهی است.

پاسخ:
متفکران شیعی برای حل این مشکل، از نظریه «الامر بین الامرین» و قضا و قدر الهی، استفاده می کنند. توضیح مطلب این که به باور متفکران شیعی، وجود آدمی عین فقر و وابستگی به خداوند است؛ چه برسد به فاعلیت و قدرت و اختیار و اراده اش. بنابراین، هر یک از ما و افعال اختیاری ما وابسته به فیض و عنایت الهی هستیم تا موجود شویم و موجود بمانیم. اما این امر بدین معنا نیست که من هیچ فاعلیت و اراده ای نداریم.

برای تقریب به ذهن، توجه شما را به این مثال جلب می کنم: این که آتش می سوزاند، اثر حقیقی آتش است اگرچه خداوند چنین اراده کرده است که آتش بسوزاند. اما به هر حال، حقیقتا خود آتش، چنین اثری دارد. در واقع، خداوند اراده کرده است که هر موجودی، اثر خاص خودش را داشته باشد. در همین راستا، خداوند اراده کرده است که از انسان، فعل ارادی تولید شود. این که من به اذن الهی چنین قدرتی پیدا کرده ام، منافاتی با توحید در فاعلیت و خالقیت ندارد چرا که وجود و فاعلیت و قدرت من، مستقل از خداوند نیست.

بنا بر آنچه گذشت، هر کاری من انجام می دهم مشمول اراده الهی است بدین بیان که من به اذن الهی، می توانم اراده کنم و فلان کار را متناسب با اراده ام انجام دهم. اراده و فعل و وجودم مرهون عنایت الهی است و به همین جهت، می توان فعل را به خداوند نیز نسبت داد. بنابراین، جهت انتساب فعل به انسان و خداوند، متفاوت است و لازم نیست با انتساب فعل به انسان، انتساب فعل به خداوند را نفی کنیم و یا بالعکس.

تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم.(1)

ممکن است گفته شود این که من فلان کار را اراده می کنم و انجام می دهم بدین خاطر است که خداوند چنین مقدر ساخته است. اما برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکته توجه بفرمایید که:

اولا علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. در این صورت، از آن جایی که آدمی مختار است و افعال اختیاری آدمی متعلق علم ازلی و تقدیر خداوند قرار گرفته است، این افعال با خصوصیت اختیاریشان متعلق علم الهی قرار گرفته اند؛ از این رو، اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(2)

ثانیا علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود.
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.

بگذریم از این که اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به تاثیر اختیار در تعیین سرنوشت، اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(3) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.

پی نوشت ها:
1. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص209-216
2. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص217-219.
3. رعد/11.

موضوع قفل شده است