جمع بندی کنار گذاشتن گذشته و ترس از آینده!

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کنار گذاشتن گذشته و ترس از آینده!

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم؟!
از کجاها باید بگم؟
از بچگی ، از همون اوایل زندگی که 6 یا 7 ساله بودم همیشه دلم میخواست بهترین باشم.از همون اول خیالباف بودم و توی خیالاتم همیشه از همه سر بودم!
دوست داشتم دست به هر کاری میزنم تمام و کمال انجام بشه و من توی اون بهترین باشم!
نمیدونستم اسم این مدل رفتار کمال گراییه تا اینکه توی همین سایت باهاش آشنا شدم!
به خاطر این نوع تفکرم با اینکه همیشه میتونستم واقعاً بهترین باشم فقط شکست خوردم!
مثلاً وقتی دانش آموز بودم با اینکه هوش و استعداد کافی داشتم و همیشه با خودم میگفتم از فردا شروع میکنم به درس خوندن و از همه جلو میزنم ولی این فردا هیچ وقت از راه نرسید!!
با اینکه سریع همه چیزو میگرفتم و انتظارات اطرافیان هم چیزی جز برتر شدن من نبود من به خاطر اون احساس خاطر جمعی که از خودم داشتم هیچوقت به معنای واقعی تلاش نکردم و همیشه همه چیزو سرسری گرفتم!تنبلی و تکبر هم چاشنی این مدل رفتار بکنید.
البته با همه ی اینها خوب هم بودم اما خودم هیچ وقتِ هیچ وقت از دست خودم راضی نبودم چون میدونستم مثلاً نخونده تونستم این نتیجه ی خوب رو کسب کنم حالا اگر میخوندم دیگه چی میشد؟!
با همه ی اینها همیشه هم حسادت اطرافیان نسبت به من برانگیخته میشد!!!

......


ادامه در پست بعدی ... :ok:

.... ادامه از پست قبلی

نقل قول:

از همون اول که کم سن و سال بودم همیشه با مشکلاتی توی خونواده مواجه بودم که تمایلی ندارم راجع بهشون صحبت کنم فقط اینو بگم که وجود این مشکلات منو خیلی توی زندگی عقب انداخت و بلاهایی سرم اومد که هیچ نوجوون یازه دوازده ساله ای الان هیچ درکی ازش نداره در صورتی که من وقتی توی این سن و سال بودم باید با این مسائل توی زندگیم کنار میومدم.
حالا از این بگذریم،به هر ترتیب بود چه توی زندگی واقعی و چه توی تحصیل تا 15 سالگی خوب بودم و توی فامیل هم جز بهترین ها بودم چه از نظر رفتاری و چه ظاهر و ملاکهای دیگه.
سال دوم دبیرستان که باید انتخاب رشته میکردم با اینکه درسم خیلی خوب بود و انتظار میرفت سالهای باقی مونده رو هم به همین منوال طی کنم و همه هم انتظار داشتن سال اول رتبه ی خوبی توی کنکور بیارم و من جمله خودم،ولی به خاطر همین احساس کمال گرایی اون سالها تبدیل به بدترین سالهای عمرم شد و کنکور ندادن همانا و 5 سال پشت کنکور موندن هم همانا!!!
هر بار که میومدم درس بخونم باید حتماً از اول شروع میکردم حتی مقدمه ی کتاب رو هم باید میخوندم و تصورم این بود که اینطوری کارم بی نقصه!ی کتاب رو هزار بار از اول شروع کردم ولی بیشتر از یک فصل اون هم به زور جلو نرفتم!!!
اگر نمیرسیدم بخونم میگفتم فردا دوباره از اول شروع میکنم و تا آخر به طور کامل و دقیق میخونم!!ولی این فردا هم هیچ وقت از راه نرسید و هیچ وقت نشد که من در دوران تحصیل حتی یک فصل از یک کتاب عمومی رو کامل بخونم!!الان که فکرشو میکنم نمیدونم همون ها رو هم چطوری قبول شدم؟؟؟!!!
و این مشکل و مهمتر از اون مشکلاتی که از دوران کودکی همیشه فکر منو به خودش مشغول کرده بود و با اینکه دیگه از اون دوران گذشته بود من همچنان خاطراتش رو حمل میکنم،باعث شد بر خلاف تمام سوابق درخشانم سال دوم توی یکی از دروس اختصاصی رد بشم و بقیه رو هم با بدبختی پاس کنم و این آغاز روزگار سیاه من بود!!
برای خودم و برای خانوادم باور کردنی نبود!!!!
شکست خیلی بدی خوردم و روحیمو باختم و وارد سال سوم شدم.
سال سوم همه ی دروس اختصاصیم رو افتادم و عمومی ها رو هم با نمرات ناپلئونی و به سختی پاس کردم.
سال چهارم دیگه اجازه ی تحصیل ندادن و مجبور شدم غیرحضوری بخونم که دوسال طول کشید تا تونستم فارغ التحصیل بشم!!!
حالا دیگه معدل و سابقه ی تحصیلیم خیلی بد بود و خانوادم چیزی از من برای تعریف کردم پیش فامیل نداشت و فقط حواسمو جمع میکردم و با هزارتا ترفند نمیذاشتم کسی بفهمه اوضاع از چه قراره!
خواهر و برادرم دانشگاههای خوبی رفته بودن و خانوادم فرهنگی بودن ولی من شده بودم مثل ی لکه ی ننگ.
حالا دیگه باید به کنکور فکر میکردم اون موقعی که هم دوره ایهام وارد دانشگاه شده بودن و داشتن برای کارشناسی تلاش میکردن.
سال اول رتبم افتضاح شد و انتخاب رشته نکردم.
سال دوم هم به خاطر همین فکر مسخره که مدام میگفتم باید همه جیز بی عیب و نقص باشه با اینکه فرصت داشتم هیچ وقت نشد که حتی یک فصل از یکی از کتابهامو بخونم!!
به همین ترتیب گذشت تا الان!
تا اینجا رو نگه دارید.

چند وقت پیش به ی طریقی که درست هم نبود با ی نفر آشنا شدم و بعد از ارتباط گیری بهش علاقمند شدم البته خودم میدونستم این ارتباط اشتباهه ولی خودمو گول میزدم وادامه میدادم تا اینکه اون فهمید بهش علاقمند شدم و باهام قطع رابطه کرد!
با اینکه دوری ازش برام خیلی سخت بود ولی به خاطر خودش راضی شدم قطع رابطه کنیم.
من که توی فکرم کنکور دادن و وارد دانشگاه شدن بود وقتی فهمیدم هدف اونم وارد شدن به دانشگاهیه که من براش میخوام تلاش کنم انگیزم برای درس خوندن بیشتر شد و تنها عاملی که گذاشت دیگه صداشو نشنوم همین امید بود که میخونم و همون دانشگاهی قبول میشم که اونم قبول میشه و اونجا میبینمش و واقعا هم برای اولین بار توی هفت هشت سال اخیر دل به درس دادم و نشستم خوندم.از عاشق شدنم چیزی نمیتونم براتون بنویسم فقط همینو بگم که مدتهاست در فراقش دارم میسوزم و زجر میکشم.
خواب و خوراک به کلی ازم گرفته شده و زندگیم به طرز عجیبی تغییر کرده!
اگر نیاز باشه میتونم در اینباره دقیقتر توضیح بدم ولی شما سعی کنید ازم نخواید اینو.

**************************************************************

ادامه در پست بعدی ... :Gol:

.... ادامه از پست قبلی

نقل قول:


وضعیت روحی و جسمیم به این صورته که اصلاً از گذشته ی خودم راضی نیستم و میخوام در آینده همه چیز رو جبرانکنم.
خودم رو سرزنش نمیکنم ولی به خاطر شناختی که از خودم دارم میدونم که میتونم به چیزی که میخوام برسم.
در طول 24 ساعت خیلی خیلی کم میخوابم و خیلی هم سخت به خواب میرم.راستش حسرت یک شب خواب راحت به دلم مونده.
غذا خوردن برام مثل خوردن زهر میمونه!فقط برای زنده موندن مقداری میخورم و اصلاً مهم نیست چی باشه!
از دوستانم بریدم و تنهام و این تنهایی رو به هر چیزی ترجیح میدم چون وقتی از اون دورم با دیگران بودن برام قابل تحمل نیست حتی کسانی که دوستشون دارم.
به سفر میرم،خودم رو از همه دور نگه میدارم.مطالعه میکنم،حرفهایی که توی دلم هست رو به زبون میارم ،یا با خودم حرف میزنم یا اونها رو مینویسم .
تقریباً همه فکر میکنن که من بی هدفم و هیچ کس نمیدونه چی توی سرم میگذره چون با کسی حرف نمیزنم!
کم حافظه نیستم ولی چون فقط به اون فکر میکنم دیگه به چیزی توجه ندارم و چیزی توی ذهنم نمیمونه.
گذشتم خیلی خیلی آزارم میده.دیگه نمیخوام کمال طلب باشم و تفکر دو قطبی داشته باشم.
اصولاً کاری که تمام و کمال انجام نشه یا اصلاً شروع نمیکنم یا وسط کار رهاش میکنم و یا اگر اونطوری که میخوام انجام نشه همش عذاب وجدان دارم.
همه ی تاپیک هایی که درمورد این مسئله بودن رو مطالعه کردم و دارم روی خودم کار میکنم که درست بشم.
با اینکه تصور نرسیدن به اون برام از کابوس هم بدتره ولی اگر اون اینطوری خوشبخته،باشه.
تا چند وقت پیش خیلی ذهنم درگیر این قضیه بود و دیگه تاب تحمل کردن نداشتم.اما الان همه چیز رو به خدا سپردم.خومو،اونو،زندگیمو، همه چیزو.
همه ی اینها رو گفتم که بدونید میدونم اشتباه کردم و میدونم مشکلم کجاست.
با کمال گرایی دارم مبارزه میکنم ولی همیشه شکست میخورم.
عاشقم ولی اگر اون بدون من راحتتره نزدیکش نمیشم ولی همیشه عاشق میمونم.
میخوام زندگیمو عوض کنم و هدف هم دارم ودقیقاً میدونم چی از زندگی میخوام ولی مشکل من اینه؛ترس از آینده و شکستهای گذشته توانمو ازم گرفته.
برنامه ریزی کردم که اینبار به طور جدی برای رفتن به دانشگاه تلاش کنم و منطقی هم تلاش کنم ولی از دو چیز میترسم.یکی سنم که با بالا رفتنش هراسم از دانشگاه رفتن بیشتر میشه و دوم مشکلاتی که میترسم در طول این یکسال برام پیش بیاد. مدام با خودم میگم اگر توی این یکسال که دارم درس میخونم ی مشکلی پیش بیاد ونتونم ادامه بدم!اگه خانوادم خواستن ازدواج کنم!اگه قوانین عوض بشه و من نتونم با این سابقه تحصیلی وارد دانشگاه بشم!اگه اون باهام تماس بگیره و بگه منتظر بوده امسال به قولم عمل کنم و برم اونجایی که قرار بود تا باهم بیشتر آشنا بشیم!اگه به خاطر تأخیر یکسالم برای دانشگاه رفتن اونو برای همیشه از دست بدم اگه خانوادم بفهمن میخوام کنکور بدم واجازه ندن چی!و هزارتا سد ذهنی دیگه که همه شدن خوره ی روحم!
دیگه کلافه شدم.
روزی هزاربار میشینم و با خودم فکر میکنم و از همه جهت تصمیمم رو بررسی میکنم و براش برنامه میریزم ولی این افکار و خاطرات گذشته دیوونم میکنن.
تصور اینکه باید با کسانی وارد دانشگاه بشم که پنج شش سال از خودم کوچیکترن!و اینکه توی 23 سالگی تازه میخوام برای کارشناسی اقدام کنم داره دیوونم میکنه!
من میخوام گذشتمو کنار بذارم دیگه خسته شدم از اینکه این خاطرات آزار دهنده رو 20 سال با خودم حمل کردم.
چطوری گذشته رو بذارم کنار و برای حال و آینده تلاش کنم؟
من خیلی خیلی میترسم.ترس از نرسیدن از نشدن از نتونستن.
ترس برام شده کابوس ساز.خوابهایی که میبینم و آزارم میدن.
اصلاً از خوابیدن میترسم.آرزو دارم که هیچ وقت نخوابم.
هرگز به کنار کشیدن فکر نکردم یعنی فکر کردم ولی اهل عقب نشینی نیستم.

ادامه در پست بعدی ... :ok:

.... ادامه از پست قبلی

نقل قول:


همیشه در بدترین لحظات زندگی که به بن بست رسیدم با وعده ی جبران در آینده خودمو نجات دادم از اون حال خراب.
اینکه چرا انقدر روی دانشگاه رفتن متمرکز شدم خب به هدفم برمیگرده و اینم برام حل شده است.درسته هنوز دانشگاه نرفتم ولی برای خودم آدم باسوادیم،منظورم اینه که بهم نگید روی راههای دیگه ای برای پیشرفت فکر کنم.
از مواجه شدن با مشکلاتی که دوباره بخوان جلوی پیشرفتم رو بگیرن خیلی میترسم و مضطربم.
از ی طرف میگم ی آدم 23 ساله هیچ راهی برای پیشرفت دیگه نداره و خیلی دیره بخواد این اقدام رو بکنه و از طرف دیگه میگم من که هنوز سنی ندارم حتی اگه حداقل بخوام 60 سال عمر کنم تازه یک سوم زندگیم رو پشت سر گذاشتم و دو سوم هنوز باقی مونده!
ترس از مشکلات احتمالی در آینده و موجهای منفی ناشی از گذشته ی تلخ منو سرجام میخ کوب کرده!!!

من اشتباهات خودم رو پذیرفتم و در این سالها به قدر کافی باهاشون رو در رو برخورد داشتم و حالا میخوام زندگی کنم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صابر


با عرض سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم@};- و همه اسک دینی های عزیز@};-
سپاس از همراهی شما با انجمن مشاوره>:/
در ابتدا اجازه دهید در مورد علاقه ای که به فردی پیدا نموده اید چند جمله ای را عرض نماییم.

پرسشگر محترم!
شما به او علاقه دارید ولی علاقه ی شما از نوع یکطرفه است و راه به جایی نمی برید. به نظر مي رسد كه مدتهاست كه اين علاقه را در خود پرورش داده ايد. اي كاش از همان اول جلو قلب خود مي ايستاديد و علاقه به او را در خود پرورش نمي داديد. [-x
مطلب ديگر اين است كه علاقه به تنهايي عامل خوشبختي نيست. بلكه تناسب نيز لازم است.
مهم ترين ملاك ازدواج كفويت است يعني دختر و پسر در اموري مثل ايمان و اعتقادات، فرهنگ و آداب و رسوم، توقّعات از زندگي، نوع نگاه به زندگي، ويژگي هاي اخلاقي، وضعيّت خانوادگي، سن، تحصيلات، اقتصاد، هوش، زيبايي كفو و همتاي هم باشند و تفاوت زيادي با هم نداشته باشند.
عشق و علاقه براي خوشبختي كافي نيست و بايد ملاك هاي ازدواج شناخته و رعايت گردد. يعني فرد مقابل بايد ملاك هاي ازدواج شما را داشته باشد و به اصطلاح كفو همتاي شما باشد.
البته در صورتي كه مطمئن باشيد كه احتمال مي دهيد كه او قصد ازدواج دارد و احتمال ازدواج با شما را مي دهيد و واسطه مطمئني هم داريد مي توانيد با واسطه صحبت كنيد تا بصورت غير مستقيم از قصد ازدواج او بپرسد و اگر چنين قصدي داشت و كسي ديگر را مدنظر نداشت شما را پيشنهاد بدهد. ولكن بايد قبول كنيد كه احتمال به سرانجام رسيدن اين ماجرا بالا نيست. در هر صورت عاشق ماندن شما فقط و فقط آزار دادن خودتان است و شما را از اهداف علمی و معنوی دورتر می سازد. پس بیایید و برای همیشه این علاه را از صفحه دلتان پاک کنید(ما نیز حاضریم در این موضوع به شما کمک کنیم.).
اما مسئله اصلی شما که مسئله کمال گرایی است و نیاز به تغییرات شناختی- رفتاری اساسی در شما دارد. در صورت اصلاح این وضعیت به نقاط بلندی دست خواهید یافت. لطفا پست های بعدی را با دقت مطالعه نمایید.

[=&quot]كمال گرايي[=&quot](Perfectionism)[=&quot]تصور كمال گرايي به افكار و رفتار هاي خود تخريب گرانه اي اشاره مي كند كه هدف آنها رسيدن به اهداف به شدت افراطي و غير واقع گرايانه است. در عرف جامعه،‍ به اشتباه كمال گرايي چيزي مطلوب و حتي لازم براي موفقيت در نظر گرفته مي شود. به هر حال اولين كساني كه روي كمال گرايي كار كردند آن را اين جور تعريف كردند: «گرايش افراطي فرد به بي عيب و نقص بودن، كوچك ترين اشتباه خود را گناهي نابخشودني پنداشتن و مضطربانه انتظار پيامدهاي شوم شكست را كشيدن». [=&quot]همان طور كه گفتيم، افراد كمال گرا معيار هاي خيلي خيلي بالايي را براي موفقيت در نظر مي گيرند و اگر به آن اهداف بلند پروازانه نرسند، خود شان را شكست خورده مي دانند. مطالعات اخير نشان مي دهند نگرش كمال گرايانه موجب اخلال در موفقيت مي شود. آرزوي كامل بودن، هم احساس رضايت از خودمان را از ما مي گيرد و هم ما را به اندازه ساير مردم (كساني كه اهداف واقع گرايانه دارند )، در معرض ناكامي قرار مي دهد. [=&quot] [=&quot]علل كمال گرايي [=&quot]علل و عوامل مؤثر بر كمال گرايي [=&quot]1) وراثت و عوامل زيست شيميايي شواهد واضح و مستقيمي در مورد اينكه كمال گرايي علت ژنتيكي و زيست شيميايي دارد، وجود ندارد. [=&quot]2) والدين قدرت طلب: آدم هايي كه بيش از حد كمال گرا هستند، در كودكي والديني داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادري كه توي كله بچه شان فرو كرده اند «هميشه ما درست مي گوييم، هميشه حق با ماست و هميشه ما درست رفتار مي كنيم». اين والدين نه چندان محترم، تفاوت توانايي هاي خودشان و بچه هاي نازنينشان را درك نمي كنند، به همين خاطر سعي مي كنند با تنبيه، كودكانشان را مجبور كنند به معيار هاي والايشان دست يابند؛ معيارهايي كه آن قدر غيرواقع بينانه اند كه در كمتر موردي بچه اي مي تواند به آنها دست يابد. روان شناس ها به اين سبك به اصطلاح «تربيت بچه» مي گويند: «سبك والديني قدرت طلبانه». [=&quot]3) والدين كمال گرا از قديم و نديم گفته اند «گندم از گندم برويد، كمال گرا هم از كمال گرا». غير از والدين ديكتاتور، والدين كمال گرا هم بچه هاي كمال گرا تحويل جامعه مي دهند. والديني كه خودشان كمال گرا هستند، نه تنها موفقيت هاي كودكانشان را كوچك مي شمارند بلكه حتي موفقيت هاي خودشان را هم قبول ندارند. آنها يك شخصيت وسواسي و بيش از حد منظم دارند و كودكان اين افراد به همين خاطر، هيچ وقت احساس خوبي نسبت به موفقيت هايشان ندارند و در نتيجه احساس خوبي نسبت به خودشان هم ندارند چون هيچ وقت نتوانسته اند والدينشان را خشنود كنند. [=&quot]4) باورهاي فردي بعضي باورهاي افراد كه موجب كمال گرايي مي شوند. [=&quot]عبارتند از: [=&quot]الف) نياز به تاييد؛ ب) انتظارات بيش از حد از خود؛ ج) مستعد سرزنش بودن (احساس گناه)؛ د) نگراني بيش از اندازه؛ ه) پرهيز از برخورد با مشكلات؛ 5) ترس از بازنده بودن: افراد كمال گرا،‌غالبا شكست در رسيدن به هدف هايشان را با از دست دادن ارزش و بهاي شخصي مساوي مي دانند. 6) ترس از اشتباه كردن: افراد كمال گرا،‌غالبا اشتباه را مساوي با شكست مي دانند . موضع آنها در زندگي،‌حول و حوش اجتناب از اشتباه است . كمال گراها فرصت هاي يادگيري و ارتقاء را از دست مي دهند.(دقیقا مانند وضعیتی که برای شما به وجود آمده و شاید موفقیت هایی را تاکنون از دست داده اید) 7) ترس از نارضايتي: افراد كمال گرا،‌ در صورتي كه ديگران شاهد نقايص يا معايب كارشان باشند، غالبا به دليل ترس از عدم پذيرش از سوي آنان، دچار وحشت مي گردند. تلاش براي كامل بودن در واقع روشي جهت حمايت گرفتن از ديگران به جاي انتقاد، طرد شدن يا نارضايتي مي باشد. Dirol همه يا هيچ پنداري افراد كمال گرا، بندرت بر اين باورند كه در صورت به پايان رسانيدن يك كار بطور متوسط، هنوز با ارزش هستند. افراد كمال گرا در ديدن دورنماي موقعيت ها دچار مشكل هستند. براي مثال،‌ دانش آموزي كه هميشه نمره (الف) داشته، در صورت گرفتن نمره (ب) بر اين باور است كه من يك بازنده كامل هستم. 9) تاكيد بسيار بر روي بايدها: زندگي كمال گرا غالبا بر اساس ليست پايان ناپذيري از بايدها بنا شده است كه با قوانين خشكي براي هدايت زندگي آنها به خدمت گرفته مي شود . افراد كمال گرا با داشتن چنين تاكيدهايي بر روي بايد ها بندرت بر روي خواسته ها و آرزوهاي خود حساب مي كنند. 10) اعتقاد داشتن به اين امر كه ديگران به آساني به موفقيت مي رسند: افراد كمال گرا مشاهدات خود را به گونه اي جمع آوري مي كنند كه بگويند افراد ديگر با كمترين تلاش، خطاهاي كم، استرس هاي عاطفي كمتر و بالاترين اعتماد به نفس به موفقيت دست مي يابند . در عين حال افراد كمال گرا كوششهاي خود را پايان نا پذير و ناكافي تلقي مي كنند.

در برخورد با كمال گرايي چه بايد كرد؟اولين گام در تغيير نگرش هاي كمال گرايانه به تلاشهاي سالم، داشتن عدم رضايت از كمال گرايي است، بي‌نقص بودن يك خطاي غير قابل حصول است. گام بعدي چالش با افكار و رفتارهاي خود تخريب گرانه‌اي است كه بي‌نقص گرايي را تغذيه مي‌كنند. احتمالا برخي از دستورالعمل‌هاي زير مي‌توانند كمك كننده باشند:
• تلاش كنيد اهداف واقعي و قابل دسترسي را بر پايه خواسته‌هاي شخصي، نيازها و عملكردهاي قبلي خود هماهنگ نمايید. اين امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواسته‌هاي خود برسد و نيز احساس ارزشمندي تان را افزايش خواهد داد.
• اهداف بعدي را به ترتيب ارزش آنها مرتب نمايید. به محض آنكه به يك هدف مي‌رسید، هدف بعدي را يك سطح فراتر از سطح قبلي عملكردش تعيين نمايید.

• با معيارهاي خودتان براي رسيدن به موفقيت تلاش نمايید. هر گونه فعاليت و هدفي را كه انتخاب مي‌كنید، با 100 %، 90 %، 80 % يا حتي 60 % موفقيت بپذيرید. اين امر به شما كمك خواهد كرد، تشخيص دهید كه كامل نبودن به معني پايان دنيا نيست.
• طي مراحل انجام كار در فعاليت، تنها بر روي نتيجه پاياني تمركز نكنید. موفقيت خود را تنها بر اساس اينكه چه چيزي را به پايان رسانيده‌ اید، ارزيابي ننمایيد، بلكه به اين مساله نيز اهميت دهيد كه انجام اين كار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به اين موضوع دقت كنید كه، مراحل به انجام رسانيدن يك هدف نيز مي‌تواند ارزشمند باشد.
• احساس اضطراب و افسردگي را همچون فرصتي جهت ارزيابي خويش مغتنم شمارید و با خود اين پرسش را مطرح سازید كه آيا من انتظارات غير ممكن را در چنين موقعيتي براي خود فراهم كرده‌ام؟

• با طرح سوالاتي از خود از قبيل از چه چيزي در هراسم؟ بدترين چيزي كه ممكن است اتفاق بيافتد چيست؟ با ترسي كه در پشت كمال گرايي شما نهفته است، رويارو شوید.

• به اين نكته دقت كنید كه بسياري از چيزهاي مثبت تنها با اشتباه كردن، قابل يادگيري هستند. بطور مشخص به آخرين اشتباه خود فكر كرده و عبرتهايي را كه از آن گرفته‌ اید، براي خود فهرست كنید.
• از تفكر همه يا هيچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمايید. بياموزد كه بين كارهاي كه اولويت بالايي برايتان دارند و كارهايي كه اهميت كمتري دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به كارهايي كه اهميت تلاش كمتري داشته باشند كوشش كمي به عمل آورید. امیدواریم با عمل به آنچه که تقدیم شد خودتان را دست کم نگرفته و برای رسیدن به جایگاهی بلند همواره تلاش نمایید. ما معتقدیم شما توانایی زیادی دارید ولی گرد و غبار کمال گرایی مانع بروز و ظهور آن شده است. پس شروع کنید...
موفق باشید.

سلام و عرض ادب

دوست گرامی

حوادث گذشته برای تجربه کسب کردن و عبرت گرفتن هست ، نه برای حسرت خوردن

از تجربیات گذشتتون عبرت بگیرید و قبول کنید یک آدم معمولی هستید

به خودتون فشار نیارید و سعی کنید یه زندگی معمولی رو تجربه کنید

این که خانواده شما خیلی درس خون هستن دلیل نمی شه شما هم درس خون باشید

زندگی در مدرک گرفتن خلاصه نمی شه

شاید استعداد شما در حوزه دیگه ای هست

بگردید و اون استعداد خودتون رو کشف کنید

خیلی از دانشمندان و مخترعین مدرک دانشگاهی نداشتن

اما تلاش و پشتکار داشتن و استعداد هاشون رو کشف کردن و به آرامش خاطر رسیدن

به اینده امید داشته باشید و با تجربه گذشته همین امروز درون خودتون رو بگردید و استعداد های خودتون رو کشف کنید وبا برنامه ریزی به موفقیت برسید

در پناه حق تعالی

[=Times New Roman]شما قبل از دست زدن به هرکاری نیاز به یک روانشناس بالینی حاذق دارید.

باید به صورت حضوری پیش روانشناس بروید و این کمالگرایی و احساس گناه و بار روانی که روی دوشتون سنگینی میکنه رو بردارید

شاید فکر کنید که حالا اگر کمالگرایی شما برطرف بشه هم اتفاق خاصی نمیفته و تغییر خاصی نمی کنید

ولی اشتباه میکنید. بعد از برطرف شدن خطاهای فکریتون خیلی حجاب ها از جلوی چشم شما کنار میره

و راه حل هایی رو می بینید که قبلا نمی دیدید

آدم هایی رو می بینید که قبلا نمی دیدید

و آنچه دور بود و دست نیافتنی را نزدیک و دست یافتنی می بینید

و آنوقت می بینید که زندگی چقدر شیرین و لذت بخش هست

و چقدر می تونید پیشرفت کنید و گذشته رو نه تنها جبران کنید بلکه ازش سبقت هم بگیرید.

همیشه فقط و فقط خودتون رو با گذشته ی خودتون مقایسه کنید و ببینید نسبت به گذشته ی خودتون چقدر پیشرفت کردید

و خودتون رو با دیگران مقایسه نکنید.

مثلا هیچوقت خودتون رو با نابغه ای مثل من مقایسه نکنید چون من دست نیافتنی هستم :khandeh!:

شما نیاز به یک الگو از آدمهایی دارید که کمالگرا نیستند و به کمال رسیده اند دارید ... باید این مسیر رو ببینید و یاد بگیرید ...

مثلا برای خوندن یک کتاب ببینید که ایشان بار اول روزنامه وار کتاب رو میخونه و خیلی چیزهاش رو فراموش میکنه ... یک هفته بعد ...دوباره روزنامه وار میخونه و تمومش میکنه و ... بار سوم که میخونتش همه چیزش رو دستش میاد و یاد میگیره ...

قای هرزینند یک موضوع در این ارتباط ایجاد کردند به نظرم بخونین خیلی خوب هست ...

همچنین بهتون یک کتاب معرفی میکنم با عنوان برتری خفیف ... فکر میکنم الان در حدود 30 هزار تومن پولش باشه ...

داستان برتری خفیف از این قرار هست که برای موفقیت باید بینش خاصی داشته باشیم ... مثلا اگر میخواهید از کوه بالا برین ... اگر همش بخواین به قله نگاه کنین خسته میشین و کار رو فراموش میکنین ... به جاش سرتون رو بندازین پایین و روزی صد قدم بالا برین ...

جف اولسون در کتابش داستان های بسیار زیادی از آدمهایی زده که نمیتونستند مشگلی بسیار بزرگ رو حل کنند ... ولی تصمیم گرفتن اون مشگل رو بعد از 5 سال یا 10 سال حل کنند ... روش هم مشخص بود ... روزی 10 دقیقه اون کار رو انجام میدادند ... و بعد از 5 سال به نتیجشون میرسیدند ...

فکر میکنم شما عجله میکنین ... فکر میکنم روش یادگیری علوم رو نمیدونین و فکر میکنم مهارت های زندگی رو بلد نیستید ... چندین تا کتاب بهتون معرفی میکنم ... به نظرم بدردتون میخوره ...

یکیش همین کتاب برتری خفیف هست ...
و دیگری که اون هم کتاب گرونی هست ... موفقیت نامحدود در 21 روز اثر آنتونی رابینز ... انستشارات نسل نو اندیش ....

آنتونی رابینز در درون کتابش خیلی زیبا مسیر موفقیت رو به تصویر میکشه ... ایشون در درون کتابش تاکید زیادی بر عادت سازی و ترک عادت داره ... اینکه چجوری باید عادتهای بد رو از بین برد و چجوری عادنهای خوب رو بوجود آورد ...

و توضیح میدن که آدمها وقتی یک کاری رو انجام میدن و ازش لذت میبرند ... حلقه ای در درون مغزشون بوجود میاد و باز اون کار رو انجام میدن و به مرور زمان این مساله تبدیل به عادت میشه ... دیدین که درس خونها همش سرشون پایینه ... چون وقتی درس میخونن ... سرشون پایین هست و از کارشون هم لذت میبرن ... پس همیشه در زندگی سرشون پایین میمونه ...

و راههایی بهتون معرفی میکنه که چجوری حلقه های عادتهای غلط رو از بین ببرین و حلقه های عادات خوب رو بوجود بیارین ..و به طوری که خودتون از کمالگرایی بدتون بیاد ....

من میتونم بهتون قول بدم اگر این دو تا کتاب رو بخونین مشگلتون حل میشه ...

سلام علیکم

شما توصیه های کارشناس محترم را مد نظر بگیرید ولی به قول آقا مسعود, حتما برد پیش مشاور.
شما به همان دلیل که یک کتاب را نمیتونید تموم کنید, به همون دلیل هم نمیتونید تنها از این بیماری خارج بشید.
ممکنه کمی هزینه بر باشه ولی خیلی بهتر از اینه مدام شکست بخورید و زمان از دست بدید.

اجازه بدید یه چیز دیگه هم بگم..

من یک پسر 22 ساله دارم...

دوران بچگی و نوجوانیش خیلی شبیه شما بود! (ولی جوانیش با شما فرق داره و افتاد به خلاف)

ولی من از همون اول فهمیدم که یه مشکلی داره!

خیلی باهوش بود ولی نمیتونست تمرکز کنه
با کمی خوندن نمره خوب میگرفت و این باعث شد که هیچوقت درست و حسابی درس نخونه

تا قبل از 12 سالگی, چند بار پیش مشاور بردمش...ولی بلا نسبت یک مشت بیسواد زندگی پسرم, همسرم و خودم را به خاک سیاه نشوندن!

همشون میگفتن مشکلی نداره...مشکلی نداره...

بسیار کمالگرا...زیاده طلب و تنبل بود...

به هر حال حرف زیاده و سرتون رو درد نیارم...

دیپلم ردی شد...

نه سربازی میره...نه کار...

از 15 سالگی افتاد به سیگار و قلیون...

چند سالی هست که گل میزنه (مواد توهم زا)

یک ساله افتاده تو خط LSD ...یک مواد توهم زای خیلی قوی هستش...

امسال گفت ترک کردم و با افتخار میگفت انداختم تو کار مشروب...

الآن هم موارد میزنه و هم مشروب......

به خاطر زیاده خواهی و تنبلیش...افتاده تو کار فروش موارد!

من که دیگه بریدم...همسرم هم داره دیوونه میشه

چند سال پیش اینجا تاپیک زدم...هیچی دستگیرم نشد

پسر من همیشه نوکه پیکانه! (یعنی آخر همه چی میشه...گهشو در میاره)

یه مدته افتاده تو خط سفرهای آفرود!

یک سری کارهایی میکنه که آدم هاج و واج میمونه!!!

رفته ست کامل وسایل مسافرتی خریده...
عشقش همینه...با اشتیاق کاری رو شروع میکنه و به سرعت سرد میشه!

چند سال پیش که تازه میز پینگ پنگ تو پارکها گذاشتند (کلاس دوم راهنمایی بود) 6 ماهه به مسابقات کشوری رسید و دوم شد بعدش همون کمالگرایی گفت میخوام قهرمان کشور بشم (یعنی خودش را با نوشاد عالمیان مقایسه کرد)...گفت روزی 5 ساعت باید کلاس خصوصی براش بگیرم...یعنی به پول امروز حدودا روزی 300 تومان منم گفتم نمیتونم!
گذاشت کنار!

یه بار میگه میرم بدنسازی...پول میگیره و ظرف دوماه اونقدر کار میکنه و هورمون اسب و گاو و هزارتا کوفت و زهرمار میزنه و بعد هم خداحافظ!

الآن 22 سالشه...هیچی نیست...هیچی!!!

یه زید هم داره که بیشرف همش تو بغل همن!

22 سالشه...نه درسی...نه سربازی...نه دیپلم...نه حرفه...نه هنر...نه آینده...نه گذشته.....

تا حالا اینجا این چیزا رو نگفته بودم...چون نه امیدی دارم که کسی بتونه کمکم کنه و نه اینکه اهل گله وشکایت و اینا هستم....

الآن هم فقط به این خاطر گفتم که حس کردم برای شما مفید باشه!

23 سالته ولی خجالت میکشی بری دانشگاه؟!!

همین که قبول داری مشکل دار هستی و درصدد رفعش هستی کلاهت را بنداز بالا!

من خودم بعد از 15 سال از لیسانس رفتم فوق گرفتم..اتفاقا خیلی حال میداد...بچه ها به چشم یه برادر بزرگتر بهم نگاه میکردن و بهشون انتقال تجربه میدادم!

برو عزیزم...وضع مملکت خیلی خرابه...

راستی یه چیز دیگه که کمی بهم استقامت میده اینه که میبینم مثل من خیلی زیاد شده...

منو اینطور نگاه نکنید که مثل آب خوردن و راحت دارم تعریف میکنم...دیگه رد دادم...!

نه اینکه بیخیال شدم...دیگه پذیرفتم....میگم خواست خداست...هر چی هم دعا کردم نشد...

دیگه هر کاری که بشه میکنم ولی سعی میکنم به آینده و حال کمتر فکر کنم...

باز هر دکتر و مشاور خوبی ببینیم میبرم پیشش.....هزینه باشگاه هم میدم اگه بخواد...نمیدونم چی شد که خودمم هنگ کردم..آخه دو ماه پیش گفت میخوام زبان بخونم...منم پول دادم...اونقدر خلاف کرده که حالا نصفه شبا درس میخونه که ما نبینیم...منم به روش نمیارم...آخه هر چی بگم درست 180 درجه خلافشو میکنه..

خودش میدونه براش کم نذاشتم..

راستی یادم رفت بگم...

بالا خره دو سال پیش معلوم شد که ADHD هستش...یعنی بیش فعال

گفتم دکترا و مشاورهای بیسواد...چونکه اگه در کودکی تشخیص داده میشد ..با قرص کنترل میشد...یه مشت احمق خیانت کردند...

چقدر پسرم سختی کشید...تو درسهاش...تو زندگیش...چقدر ما سختی کشیدیم...از وقتی فهمیدم بیمار هستش..خیلی رابطم باهاش بهتر شد.

دیگه درکش میکنم...

شاید خدای نکرده شما هم بیش فعالید...

نمیدونم...حتما برو پیش دکتر خوب...

Im_Masoud.Freeman;988293 نوشت:
باید به صورت حضوری پیش روانشناس بروید و این کمالگرایی و احساس گناه و بار روانی که روی دوشتون سنگینی میکنه رو بردارید

مبنای 2;988299 نوشت:
شما نیاز به یک الگو از آدمهایی دارید که کمالگرا نیستند و به کمال رسیده اند دارید ... باید این مسیر رو ببینید و یاد بگیرید ...

شما دو بزرگوار :آقا مسعود و سرکار مبنای 2
درسته که یه جور جنگ پنهان باهم دارید ولی حس میکنم شما بتونید کمکم کنید!laughing
این مختصری در مورد پسرم گفتم و اگه خواستید خصوصی هم باز بهتون میگم..
البته شاید هم نتونید...آخه اعتیاد به مواد توهم زا خیلی پیچیدست...شما ها بچه های خوبی هستید...اصلا هر کی اهل اسک دینه کارش درسته!
بعید میدونم کاری بتونید بکنید...ال اس دی خیلی وحشتناکه!

بارها بهش گفتم بیاد توی اسک دین ولی اصلااااااااا

نه روز داره نه شب ...شباا دیر میاد خونه...دوتا فیلم دوبله نشده میبینه...تا دو بعداز ظهر خوابه...با زنگ دوستاش بیدار میشه و میره بیرون...نه غذایی نه خوابی...
هر وقت هم خونست سرش تو موبایله...اصلا یه موجود استثناییه...

بیخیال بابا....دیگه ما هم محکومیم دیگه به تحمل و نگاه کردن...

فقط جناب استارتر قدر خودتو بدون داداش گلم!

hamidrezza;988545 نوشت:
سلام علیکم

سلام و عرض ادب و احترام

به نظرم مشکل اکثر ما این هست که با فرزندانمون رفیق نمی شیم

و اجازه می دیم سراغ اشخاص دیگه ای برن برای رفاقت

فکر میکنم راه کار این هست که به مرور اون ها رو جذب خودمون کنیم

و با بچه هامون رفیق بشیم

و به صورت نامحسوس راه کار های درست رو نشونشون بدیم

یادمه یکی می گفت انقدر با پسرش رفیق شده بود که تمام راز هاش رو به پدرش میگفت (راز های اونجوری)

و همین باعث شده بود که بتونه تا حدود زیادی پسرش رو اصلاح کنه

البته نمی شه 100 درصد شخصیت همه آدم ها رو عوض کرد

اما می شه رفتار های پر خطر رو کاهش داد و در حد مطلوب نگه داشت

شروحیل;988613 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام

به نظرم مشکل اکثر ما این هست که با فرزندانمون رفیق نمی شیم

و اجازه می دیم سراغ اشخاص دیگه ای برن برای رفاقت

فکر میکنم راه کار این هست که به مرور اون ها رو جذب خودمون کنیم

و با بچه هامون رفیق بشیم

و به صورت نامحسوس راه کار های درست رو نشونشون بدیم

یادمه یکی می گفت انقدر با پسرش رفیق شده بود که تمام راز هاش رو به پدرش میگفت (راز های اونجوری)

و همین باعث شده بود که بتونه تا حدود زیادی پسرش رو اصلاح کنه

البته نمی شه 100 درصد شخصیت همه آدم ها رو عوض کرد

اما می شه رفتار های پر خطر رو کاهش داد و در حد مطلوب نگه داشت

سلام علیکم.
فرزند من واقعا مشکل داره...یعنی از اول داشته....عرض کردم که تازه پزشکان تشخیص دادن.
ایشان با وجود داشتن چندین عمو و دایی با حال با هیچکدام نمیتونه ارتباط برقرار کنه.
حتی یک دوست صمیمی نداره و هر چی هستن مثل خودش بیمارن....
ولی من 100% با فرمایش شما موافقم.
ولی افسوس که یکبار بیشتر زندگی نمیکنم و برخی چیزا تو زندگی دوبار تکرار نمیشه و قابل جبران نیست!
من الان بیماریشو شناخته ام و تازه فهمیدم که این بیماری بیش فعالی چیه...
الان میدونم که اگر یه بچه بیش فعال ببینم چطوری باهاش برخورد کنم...
افسوس که نه در مدرسه و نه در اجتماع و صدا و سیما ده سال پیش کسی این چیزا رو بهمون نگفت.
به هر حال من و امثال من هزینه زیادی دادیم و بیشتر حود بچه هامون.
الان که مثل آب خوردن بچه دبیرستانیها گل میزنن.
خدا رحم کنه به خودشون و والدینشون.
ممنونم

مبنای 2;988630 نوشت:
پسرت رو بفرست بره سوپر مارکت کار کنه ...
خیلی بهتر هست ...

به مرور زمان هم پولهاش رو جمع میکنه و یک سوپر مارکت میزنه ...
نه ورشکستی داره ... نه ضرر کردن داره و نه چیز دیگری ... توان فکری بالایی رو هم نمیخواد ...

الان سوپر مارکتها هم درامدهاشون خیلی بالاست ...
راحت میتونه درآمد خوبی رو برای خودش ایجاد کنه ....

از خصوصیات اینا یکیش همینه که یه کار را ادامه نمیدن...

سؤال:
از بچگی، از همون اوایل زندگی که 6 یا 7 ساله بودم همیشه دلم میخواست بهترین باشم. دوست داشتم دست به هر کاری میزنم تمام و کمال انجام بشه و من توی اون بهترین باشم. به خاطر این نوع تفکرم با اینکه همیشه میتونستم واقعاً بهترین باشم فقط شکست خوردم!


پاسخ:
مسئله اصلی شما کمال گرایی است و نیاز به تغییرات شناختی- رفتاری اساسی در شما دارد. در صورت اصلاح این وضعیت به نقاط بلندی دست خواهید یافت.

كمال گرايي(Perfectionism)تصور كمال گرايي به افكار و رفتار هاي خود تخريب گرانه اي اشاره مي كند كه هدف آنها رسيدن به اهداف به شدت افراطي و غير واقع گرايانه است. در عرف جامعه،‍ به اشتباه كمال گرايي چيزي مطلوب و حتي لازم براي موفقيت در نظر گرفته مي شود. به هر حال اولين كساني كه روي كمال گرايي كار كردند آن را اين جور تعريف كردند: «گرايش افراطي فرد به بي عيب و نقص بودن، كوچك ترين اشتباه خود را گناهي نابخشودني پنداشتن و مضطربانه انتظار پيامدهاي شوم شكست را كشيدن». همان طور كه گفتيم، افراد كمال گرا معيار هاي خيلي خيلي بالايي را براي موفقيت در نظر مي گيرند و اگر به آن اهداف بلند پروازانه نرسند، خود شان را شكست خورده مي دانند.

ابعاد کمال گرایی
کمال گرایی مثبت و منفی:
هر گاه کمال گرایی چنان باشد که حالت مطلوب با وضع موجود، گسیخته شود به نحوی که یکی بر دیگری تاثیر نگذارد، شکلی بیمار گونه از کمال گرایی آشکار شده است به طور مثال، یکی از گونه‌های آن، هنگامی آشکار می‌شود که فرد، بدون توجه به توانایی‌ها و امکانات موجود خود، حالات مطلوبی را در نظر می‌گیرد و طبیعی است که در اینجا کمال گرایی به صورت نوعی آرزو گرایی خام جلوه گر می‌شود.(1) شکل های سالم گرایی، هنگامی آشکار می شود که با توجه به عنصر فاصله، ارتباطی فعال میان وضع موجود و وضع مطلوب برقرار شود، به صوری که «چه باید کرد» یا «چه می توان کرد» گره بخورد.


کمال گرایی بهنجار / نابهنجار:

کمال گرایی لزوما به عنوان یک فاکتور منفی شناخته نشده است، بلکه به عنوان یک فاکتور که می تواند عملکرد مثبت و مفیدی نیز داشته باشد، مطرح است.
کمال گرایی بهنجار: در کمال گرایی بهنجار اشخاص از کارهای سخت و طاقت فرسا لذت می برند و زمانی که احساس می کنند در انجام کارها آزادند، می کوشند تا به بهترین صورت عمل کنند.
کمال گرایی نابهنجار: این نوع کمال گرایی زمانی رخ می دهد که افراد برای معیارهای بسیار افراطی و غیر واقع گرایانه تلاش کنند.

کمال گرایی سالم و ناسالم:
ابعاد ناسالم کمال گرایی با کمبود عزت نفس، روان رنجوری و آسیب‌شناسی های کلی مرتبط است و بعد سالم و کارآمد کمال گرایی با بردباری، نظم و وجدان در ارتباط است.

به طور خلاصه افراد کمال گرا بعضی از احساسات، افکار و باورهای منفی زیر را دارا هستند:
1- ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا، غالبا شکست در رسیدن به هدف های شان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند
2- ترس از اشتباه کردن: افراد کمال گرا، غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند موضع آنها در زندگی، اجتناب از اشتباه است کمال گرا ها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند
3- ترس از نارضایتی: افراد کمال گرا در صورتی که دیگران شاهد نقایص و معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل عدم پذیرفتی از سوی آنها دچار وحشت می شوند.
پس برای از بین بردن ترس باید کمال گرایی افراطی و ناسالم را در خود از بین ببریم و همیشه به این موضوع بیندیشیم که اینگونه نیست که ما باید در همه ی کارها پیروز شویم؛ بلکه شکست زمینه ایست برای رسیدن به قله های پیشرفت در اینجا ذکر این نکته ضروری است که ما مامور به وظیفه هستیم و اینگونه نیست که هر کسی در هر کاری پیروز شود بلکه باید امکانات و توانمندیها را شناخت و متناسب با استعداد و امکانات و توانایی هایی که داریم تلاش و امید داشته باشیم که انشاالله خداوند کمک تان خواهد کرد
در برخورد با كمال گرايي چه بايد كرد؟اولين گام در تغيير نگرش هاي كمال گرايانه به تلاشهاي سالم، داشتن عدم رضايت از كمال گرايي است، بي‌نقص بودن يك خطاي غير قابل حصول است. گام بعدي چالش با افكار و رفتارهاي خود تخريب گرانه‌اي است كه بي‌نقص گرايي را تغذيه مي‌كنند. احتمالا برخي از دستورالعمل‌هاي زير مي‌توانند كمك كننده باشند:
• تلاش كنيد اهداف واقعي و قابل دسترسي را بر پايه خواسته‌هاي شخصي، نيازها و عملكردهاي قبلي خود هماهنگ نمايید. اين امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواسته‌هاي خود برسد و نيز احساس ارزشمندي تان را افزايش خواهد داد.
• اهداف بعدي را به ترتيب ارزش آنها مرتب نمايید. به محض آنكه به يك هدف مي‌رسید، هدف بعدي را يك سطح فراتر از سطح قبلي عملكردش تعيين نمايید.
• با معيارهاي خودتان براي رسيدن به موفقيت تلاش نمايید. هر گونه فعاليت و هدفي را كه انتخاب مي‌كنید، با 100 %، 90 %، 80 % يا حتي 60 % موفقيت بپذيرید. اين امر به شما كمك خواهد كرد، تشخيص دهید كه كامل نبودن به معني پايان دنيا نيست.
• طي مراحل انجام كار در فعاليت، تنها بر روي نتيجه پاياني تمركز نكنید. موفقيت خود را تنها بر اساس اينكه چه چيزي را به پايان رسانيده‌ اید، ارزيابي ننمایيد، بلكه به اين مساله نيز اهميت دهيد كه انجام اين كار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به اين موضوع دقت كنید كه، مراحل به انجام رسانيدن يك هدف نيز مي‌تواند ارزشمند باشد.
• احساس اضطراب و افسردگي را همچون فرصتي جهت ارزيابي خويش مغتنم شمارید و با خود اين پرسش را مطرح سازید كه آيا من انتظارات غير ممكن را در چنين موقعيتي براي خود فراهم كرده‌ام؟
• با طرح سوالاتي از خود از قبيل از چه چيزي در هراسم؟ بدترين چيزي كه ممكن است اتفاق بيافتد چيست؟ با ترسي كه در پشت كمال گرايي شما نهفته است، رويارو شوید.
• به اين نكته دقت كنید كه بسياري از چيزهاي مثبت تنها با اشتباه كردن، قابل يادگيري هستند. بطور مشخص به آخرين اشتباه خود فكر كرده و عبرتهايي را كه از آن گرفته‌ اید، براي خود فهرست كنید.
• از تفكر همه يا هيچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمايید. بياموزد كه بين كارهاي كه اولويت بالايي برايتان دارند و كارهايي كه اهميت كمتري دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به كارهايي كه اهميت تلاش كمتري داشته باشند كوشش كمي به عمل آورید. امیدواریم با عمل به آنچه که تقدیم شد خودتان را دست کم نگرفته و برای رسیدن به جایگاهی بلند همواره تلاش نمایید. ما معتقدیم شما توانایی زیادی دارید ولی گرد و غبار کمال گرایی مانع بروز و ظهور آن شده است. پس شروع کنید.
موفق باشید.

---------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
[=Calibri]1. خسروی ، زهره، کمال گرایی: سلامت یا بیماری؟، تهران: علم: فر انگیزش، 1388 ،ص10.



موضوع قفل شده است