جمع بندی نبود ملاک صحیح در مورد درستی دین

تب‌های اولیه

131 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام خداقوت

تبریک به مدیریت محترم سایت به خاطر وجود کاربران بزرگوار و به قول داش مشتی های قدیم باحال!! که حرفشان را بدون رودروایستی می زنند و گاهی هم اصول و عقاید را همراه خودشان درو می کنند!!

عنوان تاپیک را هرکس بخواند انگار نوشته شده است چرا چهارگوشه مربع است؟!

[h=1]نبود ملاک صحیح در مورد درستی دین[/h]
عزیزان یکی هم اشاره کردند اسلام به ذات خود ندارد عیبی هرچه عیب است ازمسلمانی ماست

سریال سر دلبران را کمی دقت کنید نصف بیشتر پاسخ های شما درآن است . روحانی جماعت که درمیان جمع می گردد و با مشکلات مردم دست و پنجه نرم می کند بهتر مردم را می شناسد و دین خدا را یاری می دهد یا فردی که درون کلاه و عمامه جا خوش کرده و مصداق این بیت سعدی علیه الرحمه است:

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن این طریق را

گفت این گلیم خویش به درمی برد زموج وان جهد می کند که بگیرد غریق را

دین شیرین است دین عزیزاست دین گرامی ومحترم است هردلی که به صلوات محمدی پایبند باشد حتی ایمان هم دردلش نباشد شیرینی و حلاوت دین را می چشد.کافیست مسلمان تسلیم اراده ی خداوند باشد وکبر وغرور و بدبینی را مهار کند آن وقت است که راه و صراط مستقیم به اراده ی خداوند در دلش رسوخ می کند.

عید فطر برهمه عزیزان مبارک^:)^@};-

دلجو;986624 نوشت:
بسیار خوب . تازه داریم به جایی می رسیم که می شه مثل انسان های دارای خرد و عقل با هم در ارتباط باشیم و من دقیقا دنبال همین هستم. فرمودید : عقل و استدلال در مورد اصول عقاید و باورهای بنیادین وجود داره. لطفا بهم چندتا کتاب معرفی کنید که با عقل و استدلال انسان رو اسلام دعوت می کنن. خواهش دیگه اینکه ترتیب خوندن کتاب هارو هم بفرمایید. فقط خواهش می کنم هرچه معرفی کنید فقط و فقط و فقط با دیدگاه عقلانی باشه. قبول ، من اگه با عقل اسلام رو بپذیرم این وعده ها و احادیث غیر قابل محک رو هم می پذیرم. بازم ممنون به خاطر وقتی که می گذارید. سلامت باشید.


این منابع، منابع خوبی هستند که از ساده به سمت پیشرفته معرفی میشوند:


اصول عقائد نوشته آقای محسن قرائتی
50 درس اصول عقائد برای جوانان، نوشته آیت الله مکارم شیرازی

کلام استدلالی، نوشته استاد علی ربانی گلپایگانی
آموزش عقائد، نوشته آیت الله مصباح یزدی
آثار اعتقادی شهید مطهری، 4 جلد اول مجموعه آثار

ترجمه محاضرات، نوشته استاد ربانی گلپایگانی، ترجمه سلیمانی بهبهانی
کلام نوین اسلامی، استاد خسروپناه

خباء;986623 نوشت:
دقت بفرمایید کسی نگفت ازدواج علت تامه است
بلکه گفتیم ازدواج میتواند نقش داشته باشد و میتواند نقشی نداشته باشد.

این اگر باشد خُلف وعده پیش می آید...
اینکه خداوند بگوید شما ازدواج کنید من بدون هیچ دلیلی اگر خواستم شما را غنی میکنم و اگر نخواستم، نه! این قطعا خُلف وعده بوده و از ساحت خداوند حکیم به دور است.
قطعا باید ازدواج در غنی شدن نقش داشته باشد، فرقی نمی کند که این نقش تکوینی باشد، یا با ازاده الهی از جای دیگر این غنا حاصل شود؛ اما چون وعده مطلق است، این تاثیرگذار باید همه جا باشد، مگر آنکه به مانع برخورد کند.

اگرشما فرض کنید خداوند این وعده را داده است و هیچ مانعی هم برای آن متصور نیست، هیچ عامل دیگری هم نقش ندارد، آیا احتمال میدهید که ازدواج موجب غنی شدن نشود؟ و خداوند به وعده اش عمل نکند؟ روشن است که پاسخ منفی است! بنابراین آنچه که مانع غنی شدن پس از ازدواج میشود این نیست که ازدواج نقشی نداشته است، یا خدا بی دلیل نخواسته است، آنچه که موجب شده که خداوند غنی شدن را اراده نکند، وجود عوامل دیگر، یا وجود موانع دیگر است.

نقطه;986636 نوشت:
شاید هم شما آنطور که از تحصیلات خودتان یاد کردید ایمان آوردن مردم عادی که تحصیلات شما را نداشته باشند را عوامانه می‌شمرید و می‌خواهید مطابق شأن رفیع خودتان و با عقل خودتان ایمان بیاورید، من هم زمانی همینطور فکر می‌کردم ... اما الآن دیگر پناه می‌برم به خدا از چنین نگاه متکبرانه‌ای

افرادی مثل شما با چنین تفکر و قضاوت هایی باعث می شوند با خودم بگویم هرگز دیگر با این جماعت بحث نکن. این اولین برخورد از امثال شما نیست که می بینم تا شک و پرسش می شود مرحله اول تکرار روایات و بعد اگر قانع نشدی و خواستی مثل یک انسان عاقلانه استدالال کنی توهین می شنوی. این آخرین پست من و آخرین باری که این سایت رو مطالعه می کنم. چه مسلمان بمانم چه نمانم هرگز دیگه با امثال شما بحث نخواهم کرد.

به احترام وقتی که گذاشتید حتما این کتاب ها را مطالعه می کنم. خیلی ممنون

دلجو;986560 نوشت:
عملا گفته می شه مسلمان شو که این حق و درسته ولی تو نمی تونی چک کنی که حق و درسته ، ولی بدون که حق و درسته!!! خدا بهم رحم کنه

سلام


میشه بفرمایید چه کسی همچنین حرفی زده؟ در حال حاضر تعداد زیادی فرقه اسلامی داریم. آیا تمام اینها بر حق هستن؟ بنابر روایتی از پیامبر فقط افراد یکی از این فرقه ها اهل نجات هستند و اونها هم شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام هستند.
خداوند نگفته است دین اسلام را همینطور تعبدی قبول کنید. خداوند فرموده است تفکر کنید. و احادیث فراوانی هم از پیامبر و امامان معصوم موجود هست که تفقه در دین را برای تمام مسلمین واجب میدانند.
اگر ملاکی برای حق وجود نداشته باشد خداوند در روز قیامت بر چه اساسی مردم را پاداش و کیفر می دهد؟
از عدالت خداوند به دور است که بدون قرار دادن ترازویی برای سنجش حق و باطل بندگان خطاکارش را مجازات کند.

مسلم;986647 نوشت:
این اگر باشد خُلف وعده پیش می آید...
اینکه خداوند بگوید شما ازدواج کنید من بدون هیچ دلیلی اگر خواستم شما را غنی میکنم و اگر نخواستم، نه! این قطعا خُلف وعده بوده و از ساحت خداوند حکیم به دور است.
قطعا باید ازدواج در غنی شدن نقش داشته باشد، فرقی نمی کند که این نقش تکوینی باشد، یا با ازاده الهی از جای دیگر این غنا حاصل شود؛ اما چون وعده مطلق است، این تاثیرگذار باید همه جا باشد، مگر آنکه به مانع برخورد کند.

اگرشما فرض کنید خداوند این وعده را داده است و هیچ مانعی هم برای آن متصور نیست، هیچ عامل دیگری هم نقش ندارد، آیا احتمال میدهید که ازدواج موجب غنی شدن نشود؟ و خداوند به وعده اش عمل نکند؟ روشن است که پاسخ منفی است! بنابراین آنچه که مانع غنی شدن پس از ازدواج میشود این نیست که ازدواج نقشی نداشته است، یا خدا بی دلیل نخواسته است، آنچه که موجب شده که خداوند غنی شدن را اراده نکند، وجود عوامل دیگر، یا وجود موانع دیگر است.

بزرگوار همین دیگر
هیچ راهی وجود ندارد که بخواهیم خلف وعده را تشخیص بدهیم...
هیچ ملاک و معیاری برای تشخیص خلف وعده وجود ندارد...
مثل اینکه شما به من بگویید پاسخ شبهه مرا در پیام خصوصی خواهید داد و بعد مرا اخراج کنید.
خوب راهی برای فهمیدن اینکه شما به وعده تان عمل کردید یا نه وجود ندارد...
غیر از اینکه من به شما اعتماد کنم که حتما شبهه پاسخ داده شده....

دلجو;986650 نوشت:
افرادی مثل شما با چنین تفکر و قضاوت هایی باعث می شوند با خودم بگویم هرگز دیگر با این جماعت بحث نکن. این اولین برخورد از امثال شما نیست که می بینم تا شک و پرسش می شود مرحله اول تکرار روایات و بعد اگر قانع نشدی و خواستی مثل یک انسان عاقلانه استدالال کنی توهین می شنوی. این آخرین پست من و آخرین باری که این سایت رو مطالعه می کنم. چه مسلمان بمانم چه نمانم هرگز دیگه با امثال شما بحث نخواهم کرد.

هر طور که راحت هستید ولی من قصد بی‌احترامی نداشتم، ایرادی که گرفتم را هم به شما وارد نمی‌دانستم و فکر کردم توضیح کافی داده‌ام ... این مشکل را در سطح جامعه می‌بینم و خودم هم سالها گرفتارش بودم و این به نوعی جبر فرهنگی و تاریخی است که یک سری مسائل را آنقدر برایمان تکرار می‌کنند که تا مدتها فکر می‌کنیم جزء مسلّمات هستند تا اینکه با مسائلی روبرو شویم که ناچار از شخم زدن پیش‌فرض‌هایمان شویم ... شما هم مثل بزرگواران دیگر برای مخالفتتان نقدی نکردید و فقط من را متحجر خواندید وقتی که گفتید یک انسان می‌خواهد عاقلانه استدلال کند ولی من به او توهین می‌کنم ... بعضی از مسائل دو طرفه است، من مطمئن هستم که قصد توهین نداشتم، شما را هم تقریباً مطمئن هستم که قصد توهین نداشتید، هر دو فکر می‌کنیم داریم چیزی که فکر می‌کنیم درست است را می‌گوییم ... تا شما مطمئن هستید که با استدلال می‌شود به حقیقت رسید واضح است که به نظر مخالفتان توجهی نکنید ولو اینکه برای حرفهای خودش استدلال هم بیاورد و شما هم معتقد باشید که نحن ابناء الدلیل
اینکه شما با حرف من از این سایت یا حتی از دین زده بشوید چیزی نیست که کاری از دستم در موردش بر بیاید ... فکر کنم شخص تحصیل‌کرده‌ای مثل شما اینقدر حق برای اظهار نظر دیگران را بدهد که بتوانیم بحث علمی با هم بکنیم، ولو اینکه به نظرمان برسد خیلی اختلاف نظرهای اساسی داشته باشیم، من قبلاً با وهابی‌ها و مسیحی‌ها و یهودی‌ها و تردیدگرایان و ضددین‌ها و علم‌گراها و فلاسفه و اهل کلام و ریاضی‌دان‌ها و زیست‌شناس‌ها و انواع صنوف علمی در داخل کشور و در خارج کشور بحث کرده‌ام و از خیلی‌ها هم چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام، اگر قرار بود مثل شما با یک حرف مخالف بهم بربخورد باید مدام می‌گفتم که من دیگر نمی‌خواهم هیچ کسی را ببینم و من را تنها بگذارید و امثال آن، شما چطور می‌خواهید از این راه با این روش حقیقت را تحقیق کنید برایم عجیب است ... به نظرم می‌رسد بحث شما بیشتر احساسی است ... به نظر شما هم بحث من دور از منطق است ... کدام درست فکر می‌کنیم؟ ... شاید هر دو، شاید هم هیچ کدام ... و الله العالم

شما اگر برای استدلال عقلانی با مفهومی رایج آن اعتقاد راسخ دارید جواب نقدی که به این راه وارد دانستم را بدهید ... آیا استدلال منطقی می‌تواند به یقینی ختم شود که بر اساس آن بشود تسلیم محض برای خدا شد؟ ...

نبود ملاک صحیح در مورد درستی دین
اگر کسی معتقد باشد منطق و سپس فلسفه مقدم بر انتخاب جهان‌بینی هستند، چنین کسی ملاک حقانیت دین را منطق و فلسفه می‌داند ...
اگر کسی معتقد باشد جهان‌بینی مقدم است بر منطق و فلسفه، چنین کسی نمی‌تواند معیاری متداول و خارجی را برای حقانیت دین بیان کند ...
اما گروه اول آیا می‌تواند معیاری متداول و خارجی را برای مقدم بودن منطق و فلسفه عنوان کند؟
چرا این همه مکتب فکری و فلسفی مختلف داریم؟ آیا اگر فلاسفه‌ی ما به مکاتب فلسفی دیگر نقد دارند آن‌ها به ما نقد ندارند یا نقدهایشان همه آبکی است؟
اگر فلاسفه‌ی غیرمسلمان به فلسفه‌ی مسلمین نقدی را وارد کنند و ما جوابش را بدانیم می‌گوییم که جوابش این است و بعد رجز می‌خوانیم که هر سؤال دیگری که بپرسید یا هر نقد دیگری که وارد کنید را هم همینطور جواب می‌دهیم (ادعایی غیر قابل اثبات)، و اگر جوابش را ندانیم یا باید تسلیم شویم، و یا باید بگوییم که اگر ما امروز جواب این نقد را ندانیم به این معنا نیست که این نقد جوابی نداشته باشد، شاید دارد و ما نمی‌دانیم و فردا بفهمیم، یا پس‌فردا، یا هزار سال دیگر فهمیده شود ... نیافتن دلیل بر نبودن نیست ... آن‌ها هم همین رویکرد را در مقابل ما دارند ...
در این وضعیت اصلاً نیازی نیست یکدیگر را نقد کنیم، چون اگر نقد کنیم بالأخره یا آن‌ها جواب دارند و یا ندارند، اگر جواب داشته باشند این به آن معنا نیست که دیگر تا آخر دنیا برای هر نقد دیگری هم جواب داشته باشند، و اگر جواب نداشته باشند هم دلیل بر این نیست که جوابی وجود نداشته باشد ... یک انسان عاقل که مدعی است که در جستجوی حقیقت است چطور ممکن است وارد گودی بشود که برد و باحت در آن از منظر حقیقت‌شناسی ارزشی ندارد؟ ... فقط یک انسان جاهل ممکن است در راه رسیدن به حقیقت از برد خودش در یک مبارزه‌ی علمی تن‌به‌تن خوشحال شود، چرا که در مقابل تمام نقدها پیروز نشده است و تنها در مقابل مشت ناچیزی از تمام نقدهای ممکن پیروز شده است، بماند که چه بسا جواب‌هایی که داده است و طرف مقابل منکوب شده است هم اشتباهاتی داشته باشند که آن طرف مقابل متوجه آن نشده است و بعدها اگر دیگرانی حتی همین یک مبارزه را هم مجددا قضاوت کنند به این نتیجه برسند که اصلاً همین مبارزه هم اشتباه بود که فکر کنیم برنده‌اش این شخص بوده است ...
پس آیا فلسفه و استدلال‌های منطقی کلاً بی‌ارزش هستند؟ هرگز این را نگفتم و به آن اعتقادی هم ندارم ... مثال قرانی از دو پیامبر خدا را برای همین آوردم ... این مبحث در بحث شناخت‌شاسی و اواع یقین و امثال آن جایگاه خودش را دارد ... حرفم در اینجا فقط این بود که به عنوان تحقیق ابتدایی حقیقت این راهی که رایج شده است راهی است بی‌ریشه و بی‌حاصل که توان رساندن طرف‌های آن به هدف را ندارد ... کسی ادعا دارد که نیست بیاید جواب بدهد ... در نتیجه منطق و فلسفه مقدم بر جهان‌بینی نیستند، بلکه جهان‌بینی مقدم بر آن‌هاست ... یعنی هر کسی یک سری عقیده دارد که در تعامل با دیگران سعی دارد اولاً موضع خودش را روشن کند و به نوعی ناخودآگاه خودش را در قالب کلمات و زبان به خودآگاه تبدیل نماید، و در ثانی از مواضع خودش دفاع کند ... حالا در این تعامل یک سری چیز جدید هم در تأیید اعتقادات خودش یاد می‌گیرد، یا یک سری اشکالات آن را اصلاح می‌کند، گاهی هم با شبهاتی برخورد می‌کند که باعث می‌شود نسبت به حقانیت آن اعتقاد اولیه تردید کند ... اینکه این شبهات بتوانند به آن اعتقادات صدمه‌ای وارد کنند یا نتوانند می‌شود موضوع یافتن ملاک برای حقانیت جهان‌بینی انتخاب شده ...و طبق مطالب بیان شده این ملاک و معیار نمی‌تواند منطق و فلسه باشد ... ملاک فطرت و عقل را به همین دلیل معرفی کردم ...
این یک تصویر کلی از مطالبی است که گفتم و ظاهراً باعث بروز سوء‌تفاهماتی شد ... دیگر زیاده هر چه بگویم اضافه است ... از آنجا که معتقدم جهان‌بینی و اعتقادات مقدم بر منطق و فلسفه است، هیچ برایم عجیب نیست اگر بدون توجه به استدلال‌های آورده شده یک نفر که حتی ادعای منطق‌گرایی دارد هم باز تلاش کند موضع خودش را توجیه کند و من را اهل سفسطه یا توهین‌کننده‌ی به دیگران و امثال آن خطاب کند، چون تحلیلم این است که منطق برای همگان در خدمت دفاع از عقاید او به کار گرفته می‌شود ... وجود مکاتب فلسفی متفاوت هم چیزی جز یک بروز ساده از همین مطلب نیست ... و الله العالم و هو المستعان

خباء;986658 نوشت:
بزرگوار همین دیگر
هیچ راهی وجود ندارد که بخواهیم خلف وعده را تشخیص بدهیم...
هیچ ملاک و معیاری برای تشخیص خلف وعده وجود ندارد...
مثل اینکه شما به من بگویید پاسخ شبهه مرا در پیام خصوصی خواهید داد و بعد مرا اخراج کنید.
خوب راهی برای فهمیدن اینکه شما به وعده تان عمل کردید یا نه وجود ندارد...
غیر از اینکه من به شما اعتماد کنم که حتما شبهه پاسخ داده شده....

من که پاک گیج شدم!! شما بالاخره درون دینی دارید بحث می کنید یا برون دینی؟!

برادر من اگر بدون دینی سخن بگوییم بله راهی برای اثبات اینکه خلف وعده اتفاق نیفتاده نیست، اما ما داریم درون دینی بحث می کنیم، خود شما هم فرمودید:

خباء;986575 نوشت:
الان مومنی به شما میگوید من بعد ازدواج برکت از زندگی ام رفت و فقیر تر شدم
شما قبول مبکنید که وعده خدا تحقق نیافته؟

خیر شروع میکنید به بهانه تراشی و حرفش را قبول نمیکنید

ولی اگر بگوید بعد از ازدواج زندگی ام برکت یافت و پولدار تر شدم ، توجیه نمیکنید که علتش چیز دیگری بوده بلکه یک راست میگویید خدا وعده اش را درباره تو محقق کرده...
جناب مسلم یک بام و دو هوا نمیشود کرد!

وقتی بحث سخن از مومنین باشد دیگر نفی خلف وعده نیاز به دلیل ندارد! هیچ مومنی نمیگوید اگر بعد از ازدواج پولدار نشدم خدا خُلف وعده کرد! میداند که به خاطر وجود موانع و دخالت سایر عوامل است.

دلجو;986617 نوشت:
با استدلال ها و حرف های شما من می توانم هر دینی با بپذیرم و هر فرقه ای را چون همگی ادعا می کنید استلال و عقل راه به جایی نمی برد. محکی وجود ندارد. همه چیز در آخرت و بعدها معلوم می شود. رهبران ما را بپذیرید چون رهبران ما کراماتی دارند. و من هم اکنون در جهل مرکب هستم چون می خواهم با عقل اسلام بیاورم!

سلام علیکم

دین اسلام مسائل زیادی را که در زندگی اسانها نقش دارد مطرح کرده است...بایدها و نبایدهای زیادی دارد...احکام واجب و ممنوعه زیادی دارد که در زندگی ما نقش کلیدی دارند و سرنوشت فردی و اجتماعی انسانها و حتی جوامع را کنترل و هدایت می کند.
برای محک زدن یک دین باید به این موارد پرداخته شود ونه به یک موضوع فرعی که همانطور که در این تاپیک ملاحظه شد عوامل زیادی در آن دخیل هستند.

مثلا مسائل مهمی مانند دستورات به طلب علم، دفاع از مظلوم، داشتن صداقت، داشتن عدالت، ازدواج، طلاق، آداب رفتار در خانه و جامعه، قوانین و دستورات کسب کار، سفارش به اخلاق و رعایت حقوق دیگران، سفارش به نظم....در کنار همه اینها و برای اینکه مانند مکاتب شعاری و تخیلی دیگر نباشه، افرادی را هم به عنوان نمونه و سمبل و حجت (امامان و معصومین) که نمونه عملی این مسائل هستند برای ما آورده است.
حالا ما نمیتونیم به صرف اینکه چرا دعا مستجاب نمیشه (آنهم فقط از منظر خودمان) حقانیت یک دین را زیر سوال ببریم!

منه نوعی که در همین زندگی سی چهل ساله بارها این جمله را به کار برده ام
۱- خدا رحم کرد که از اون خیابون نرفتما اگه دو دیقه دیرتر زنگ زده بودی رفته بودم!
۲- خدا رحم کرد که با فلانی ازدواج نکردما...اگه اون روز همسایشو اتفاقی ندیده بودم قطعا بله را بهشون داده بود!
۳- خیلی شانس آوردم اون رشته را انتخاب نکردما....خوب شد برادرت بهم مشاوره داد!
۴-خیلی خوب شد ما رو تو اون مهمونی دعوت نکردنا...اولش خیلی بهم برخورد!

کلا منی که دو متر جلوتر از دماغمو نمیتونم ببینیم چطور با این معیار میخوام یک دین را محک بزنم؟؟!!

[SPOILER]یه روز ملا نصر الدین رفت خونه دختر بزرگش گفت چه خبر؟
دخترش گفت بابا امسال گندم کاشتیم و اگه این ماه بارون خوب بیاد، امسال وضعمون خوبه برامون دعا کن پدر...اگه وضعمون خوب بشه به شما هم کمک میکنیم..
بعد رفت خونه دختر کوچیکه...
دختر گفت بابا، دیشب کل بام را با کوزه سفالی که تازه درست کردیم پر کردیم...دعا کن این ماه بارون نیاد بعدش هم وضع ما خوب میشه هم به شما هم کمک میکنیم.
ملا هم با خودش گفت : خدایی کار خدا هم خیلی سخته ها!![/SPOILER]

به نظرم همینکه آدم توکلش به خدا باشه و در کنار شغل و زندگی خودش، در جهت آموختن مهارتهای زندگی ، اخلاق و روانشناسی و خود شناسی مطالعه کنه و زحمت بکشه قطعا به آرامش و رضایت درونی میرسه و این مهمه!
این مهمه که از شرایط خودت راضی باشی حتی اگر در آتش باشی دقیقا مثل بزرگان و الگوهای دینیمان!

Im_Masoud.Freeman;986003 نوشت:
ذهن این قابلیت را دارد که بشود آن را فریب داد و از این ضعف ذهن برای رسیدن به دستاوردهای بزرگ استفاده کرد.

یک تمرین را انجام بدهید. یک تفکری که بیش از همه آزارتان می دهد را روی کاغذ بنویسید. و منطقی ترین جوابی که به ذهنتان میرسد را هم برای آن بنویسید.

مثلا می توانید به صورت زیر بنویسید:

فکر منفی: خداوند به من هیچ کمکی نمی کند. خداوند می خواهد من را آزار بدهد.

فکر مثبت: خداوند بزرگتر و مهربان تر از آن است که به کسی ظلم بکند. و ....

و بعد هرروز تمرین کنید که فکر مثبت را جایگزین فکر منفی کنید.

یعنی هروقت فکر منفی به ذهنتان آمد شروع کنید به فیلم بازی کردن و یک ژستی بگیرید که انگار فکر مثبت را از ته قلبتان می گویید.

هرروز این تمرین را برای یک یا چند فکر به مدت دو سه هفته انجام بدهید. خواهید دید که به مرور زمان ذهنتان انعطاف نشان خواهد داد و آن را خواهد پذیرفت.

از شما بابت پستهای خوبتان تشکر میکنم (منظورم در تمام تاپیکهاست و نه فقط اینجا و من به شخصه ازشون استفاده میکنم) و اینجا قصدم محکوم کردن یا محاجه نیست و فقط میخوام ازتون خواهش کنم راهکار بالا را در مورد مشکلی که در تاپیک زیر مطرح کردید به کار ببرید :
چرا محبت های من انسان ها را وحشی می کند؟

یعنی منظورم اینه که یکی دو نفری را که باهاشون مشکل دارید در نظر بگیرید و روی کاغذ یک فکر منفی و یک فکرمثبت در موردشون بنویسید و ادامه ماجرا....
البته شاید در تاپیکهای دیگه هم مشکلات دیگه ای را مطرح کرده باشید که بشه در مورد آنها هم این روش را به کار ببرید ولی تاپیک بالا فعلا روی اسکرول بود و منم خوندمش.

ممنون میشم اگر نتیجه را بعد از 3 هفته اینجا یا در تاپیک دیگه یا حتی خصوصی اعلام فرمایید.
با تشکر

سلام دوستان
عید همگی مبارک( البته با یک روز تاخیر)
دوستان نظرات خوبی دادند من واقعا استفاده کردم اما
به نظرم بحث رو دارین خیلی پیچیده می کنین.
استاد توضیحات خیلی خوبی دادند من هم چند تا نکته به ذهنم رسید با اجازه استاد بگم:
شما استارتر عزیز دنبال ملاک صحیح برای شناخت دین هستید. بعد در ادامه با بیان مشکلات و عدم تحقق وعده ها می گویید پس چگونه به این دین مطمئن باشم؟
من می گویم خواهر عزیز آیا اصلاً این می تواند راه درستی برای باورداشتن به یک دین باشد؟ به نظرم شما در معیارهای شناخت شناسی دچار مشکل شده اید یعنی به جای اینکه حقانیت دین را بر اساس کتاب آن ( که تنها سند حاضر و زنده برای اثبات حقانیت آن است) بسنجید ، با وضعیت و شرایط زندگی مردم پیرو آن دین می سنجید.
شما اگر بر اساس عقل سلیمی که خداوند به شما داده و اطلاعات و دانشی که به دست می آورید مبانی دین خود را پذیرفتید و قلباً باور کردید که آنچه خدا انجام می دهد حق است آنگاه دیگر مشکلات و گرفتاریها این اعتقادات را زیر سوال نخواهد برد.
ادامه در پست بعدی

[="Times New Roman"][="Black"]

hamidrezza;986704 نوشت:
سلام علیکم

دین اسلام مسائل زیادی را که در زندگی اسانها نقش دارد مطرح کرده است...بایدها و نبایدهای زیادی دارد...احکام واجب و ممنوعه زیادی دارد که در زندگی ما نقش کلیدی دارند و سرنوشت فردی و اجتماعی انسانها و حتی جوامع را کنترل و هدایت می کند.
برای محک زدن یک دین باید به این موارد پرداخته شود ونه به یک موضوع فرعی که همانطور که در این تاپیک ملاحظه شد عوامل زیادی در آن دخیل هستند.

مثلا مسائل مهمی مانند دستورات به طلب علم، دفاع از مظلوم، داشتن صداقت، داشتن عدالت، ازدواج، طلاق، آداب رفتار در خانه و جامعه، قوانین و دستورات کسب کار، سفارش به اخلاق و رعایت حقوق دیگران، سفارش به نظم....در کنار همه اینها و برای اینکه مانند مکاتب شعاری و تخیلی دیگر نباشه، افرادی را هم به عنوان نمونه و سمبل و حجت (امامان و معصومین) که نمونه عملی این مسائل هستند برای ما آورده است.
حالا ما نمیتونیم به صرف اینکه چرا دعا مستجاب نمیشه (آنهم فقط از منظر خودمان) حقانیت یک دین را زیر سوال ببریم!

منه نوعی که در همین زندگی سی چهل ساله بارها این جمله را به کار برده ام
۱- خدا رحم کرد که از اون خیابون نرفتما اگه دو دیقه دیرتر زنگ زده بودی رفته بودم!
۲- خدا رحم کرد که با فلانی ازدواج نکردما...اگه اون روز همسایشو اتفاقی ندیده بودم قطعا بله را بهشون داده بود!
۳- خیلی شانس آوردم اون رشته را انتخاب نکردما....خوب شد برادرت بهم مشاوره داد!
۴-خیلی خوب شد ما رو تو اون مهمونی دعوت نکردنا...اولش خیلی بهم برخورد!

کلا منی که دو متر جلوتر از دماغمو نمیتونم ببینیم چطور با این معیار میخوام یک دین را محک بزنم؟؟!!

[SPOILER]یه روز ملا نصر الدین رفت خونه دختر بزرگش گفت چه خبر؟
دخترش گفت بابا امسال گندم کاشتیم و اگه این ماه بارون خوب بیاد، امسال وضعمون خوبه برامون دعا کن پدر...اگه وضعمون خوب بشه به شما هم کمک میکنیم..
بعد رفت خونه دختر کوچیکه...
دختر گفت بابا، دیشب کل بام را با کوزه سفالی که تازه درست کردیم پر کردیم...دعا کن این ماه بارون نیاد بعدش هم وضع ما خوب میشه هم به شما هم کمک میکنیم.
ملا هم با خودش گفت : خدایی کار خدا هم خیلی سخته ها!![/SPOILER]

به نظرم همینکه آدم توکلش به خدا باشه و در کنار شغل و زندگی خودش، در جهت آموختن مهارتهای زندگی ، اخلاق و روانشناسی و خود شناسی مطالعه کنه و زحمت بکشه قطعا به آرامش و رضایت درونی میرسه و این مهمه!
این مهمه که از شرایط خودت راضی باشی حتی اگر در آتش باشی دقیقا مثل بزرگان و الگوهای دینیمان!

از شما بابت پستهای خوبتان تشکر میکنم (منظورم در تمام تاپیکهاست و نه فقط اینجا و من به شخصه ازشون استفاده میکنم) و اینجا قصدم محکوم کردن یا محاجه نیست و فقط میخوام ازتون خواهش کنم راهکار بالا را در مورد مشکلی که در تاپیک زیر مطرح کردید به کار ببرید :
چرا محبت های من انسان ها را وحشی می کند؟

یعنی منظورم اینه که یکی دو نفری را که باهاشون مشکل دارید در نظر بگیرید و روی کاغذ یک فکر منفی و یک فکرمثبت در موردشون بنویسید و ادامه ماجرا....
البته شاید در تاپیکهای دیگه هم مشکلات دیگه ای را مطرح کرده باشید که بشه در مورد آنها هم این روش را به کار ببرید ولی تاپیک بالا فعلا روی اسکرول بود و منم خوندمش.

ممنون میشم اگر نتیجه را بعد از 3 هفته اینجا یا در تاپیک دیگه یا حتی خصوصی اعلام فرمایید.
با تشکر

سلام

پست خیلی خوبی گذاشتید

در مورد پیشنهادی که دادید من قبلا این روش رو برای همین مشکلی که در تاپیکی که گفتید مطرح کردم به کار بردم

و نتیجه ی بسیار عالی داشت ولی به مرور زمان بخاطر درگیر شدن در سایر مشکلات ضعیف شدم و کم کم از دستش دادم.

ولی من اهدافم رو اولویت بندی کردم و مسائل زیادی رو باید در خودم و زندگیم اصلاح کنم

و مطمئنا وقتی نوبت این مسئله بشه این رو هم خیلی عالی برطرف خواهم کرد و می دانم که می توانم و می شود همانطور که برای سایر مسائل شد و توانستم.

ولی یک نکته. اگر منظور شما از این توصیه این هست که بگویید خودت به حرفهایت عمل نمی کنی حرفتان اشتباه هست.

من تا جایی که بتونم چیزی رو توصیه میکنم که خودم انجامش دادم و نتیجه گرفتم حتی الان نتایج آن زمان را از دست داده باشم و الان بهش عمل نکنم.[/]

برای شناخت راه های مختلفی هست بعضی راه عقل را در پیش می گیرند بعضی راه دل و فطرت.
من می گویم برای شناخت حقیقت حرف اول را عقل و حرف آخر را دل می زند.
درست است که باید با فطرت خود به باور خدا برسیم اما آیا نباید راهی برای این باور و این شناخت به فطرت خود بدهیم؟
ما نمی توانیم منکر شناخت عقلی و استدلال شویم. قرار هم نیست تا اسم استدلال به میان آمد سریع همه چیز را به فلسفه ارسطویی ربط بدهیم و شروع کنیم به انتقاد. ( هر چند فلسفه هم به عنوان یک علم در جای خود ارزشمند است ).
ملاک صحیح برای شناخت دین چیست؟
هر چند به نظر من به جای اینکه ما بحثمان پیرامون کلمه "دین" باشد بهتر است بگوییم "شناخت خدا " آخر پیامبران همگی آمدند که خدا را به ما بشناسانند و دستوراتی هم که آوردند برای رسیدن به خدا بود. یعنی محور اصلی خداست اما ما بیشتر دنبال همان فرعیات رفتیم و آن چیزی که پیامبران برایش آمدند را به حاشیه گذاشتیم و حتی ما مومنین و شیعیان به جای اینکه به سمت خدا برویم در حد پیامبر و اهل بیت (ع) متوقف شدیم و یادمان رفت که آن بزرگواران برای دعوت به خودشان نیامدند، آمدند تا دست ما را بگیرند که ما رابه خدا برسانند. (هر چند محبت اهل بیت(ع) بسیار ارزشمند و شورانگیز است و قصد ندارم ارزش آن را انکار کنم اما هدف نهایی نیست).
بگذریم...
الان پیامبر در میان ما نیست اما کتابی از ایشان باقیست که سندیست زنده که از روی آن بتوانیم به حقانیت پیامبر و دین او پی ببریم.
خیلی سخت است که ما بتوانیم ذهنمان را از همه باورهایی که از کودکی در ما شکل گرفته و عقایدی که یادمان داده اند پاک کنیم و بدون قضاوت و پیش داوری از اول همه چیز را بسازیم. این کار برای یک بی دین یا لااقل غیر مسلمان بسیار راحت تر است. اما اگر کسی بخواهد واقعا از نو باورهایش را بسازد چاره ای جز تخلیه ذهن ندارد (هر چند نسبی).
شما الان فقط یک کتاب پیش رویت داری که از ۱۴۰۰ سال پیش باقی مانده. فرض کن هیچ ایمان و باور قبلی و قلبی نسبت به آن نداری و میخواهی مثل یک آدم بی ایمان آن را از اول تا آخر مطالعه کنی.
از همان ابتدا که شروع به ارزیابی کنی درمی یابی که پیام های آن کتاب زمینی نیست. البته لازم نیست به یک باره همه چیز خوب پیش برود قطعاً سوالات زیادی ذهنتان را درگیر خواهد کرد. اما به مرور جوابت را از قرآن خواهی گرفت.
ازهمان ابتدا در سوره بقره آیه ۲۳ که میفرماید " اگر شما به چیزی که ما بر بنده خود نازل کردیم شک دارید و راست میگویید یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا بر این کار دعوت کنید" و بعد جلوتر می روی و خطاب ها و عتاب هایی که به پیامبر شده و از آن لحنی که با او صحبت شده اگر به عمق قلبت رجوع کنی می فهمی که خداست گوینده این پیام ها. شاید به یکباره حس نکنی اما به مرور قلبت به سمت این حقیقت خواهد رفت. درست بودن و حقانیت این کتاب را از روی خودش باید شناخت.
در خلال این مطالعه ممکن است سوالات دیگری در ذهنتان شکل بگیرد، اینجا به سراغ کتاب های دیگر بروید تا شناختتان کامل تر شود. نمی توانم به شما دیکته کنم که چه کتابهایی. ممکن است در جایی راجع به یک نکته علمی که در قرآن مطرح شده سوالی برایتان ایجاد شود راجع به همان مطالعه کنید مثلا راجع به زوج بودن تمام موجودات یا مثلا مراحل رشد جنین در بطن مادر یا مثلا در آیه ای خداوند برای یگانگی خود اینگونه اثبات می کند : " خدا هرگز فرزندی برنگزیده است و معبود دیگری با او نیست و اگر چنین بود هر معبودی مخلوقات خودش را به یک سو می برد و بر یکدیگر برتری می جستند، خداوند از توصیفی که آنها می کنند منزه است" سوره مومنون آیه ۹۱. این آیه کلی است و یک نشانه است شما نشانه را بگیر و خودت دنبالش کن. همین طور تا آخر قرآن به همین صورت.
یک چیزی که الان به ذهنم رسید اینکه ما توی کتاب های درسیمان می خواندیم که پیامبر وقتی مبعوث شدند می فرمودند "قولو لا اله الا الله تفلحوا"من آن وقت ها این سوال در ذهنم ایجاد میشد که آخر مگر نباید اول توحید اثبات شود بعد نبوت؟ پس من چطور از قول یک نفر که می گوید من پیامبر هستم بفهمم که خدا یکیست؟( آن زمان طرح ذهنی من این بود که باید اول با فلسفه و منطق و عقل وجود خدا و یگانگی اش اثبات بشود بعد از آن بروم سراغ اینکه آیا پیامبری هست یا نه؟) اما بعدها درکم از نحوه شناخت متفاوت شد. الان میگویم وقتی کتابی هست که حرفهایش برایم سند است و به من می گوید خدا یکی است البته که می پذیرم. من آن زمانی یگانگی خدا را باور کردم که در قرآن خواندم آن آیه ای را که فرمود: شهدالله انه لا اله الا هو... آیا عظیم تر از این جمله می توانم پیدا کنم؟خداوند خودش به یگانگی خودش شهادت می دهد.
ادامه در پست بعدی

البته اشتباه نشود منظور من آن نبود که بدون عقل و فکر چیزی را بپذیریم . در قرآن از استدلال های عقلی فروگذار نشده و در جای جای آن با اشاره به پدیده های طبیعی و نیز طرح مباحث عقلی به اثبات وجود پروردگار پرداخته است.

در کنار اینها به نظرم یک کتاب تاریخ ادیان هم مطالعه کنید (مثل کتاب تاریخ ادیان جان ناس) تا یک درک کلی از وضعیت ادیان از ابتدای بشریت تا امروز به دست بیاورید. این ذهن شما را برای مقایسه و ارزیابی ادیان بازتر و وسیع تر می کند.
کتاب های شهید مطهری از جمله کتاب عدل الهی هم می تواند برایتان کمک کننده باشد.
در نهایت به نظرم در کنار همه اینها آن چیزی که نهایت ایمان ما را شکل می دهد تسلیم بودن در برابر امر خدا و راضی بودن به رضای اوست ( که البته خودم هنوز اندر خم یک کوچه ام) . شیطان هم به وجود خدا اعتقاد داشت هم خدا راعبادت میکرد. اما هنگامی که باید راضی میشد به امر پروردگار ، سرباز زد. پس صرف داشتن اعتقاد به یک سری حقایق نمی تواند کمال ایمان باشد بلکه سر تسلیم فرود آوردن در برابر آن حقایق ، ایمان واقعی است. ممکن است در زمانهایی سوالاتی در ذهن شکل بگیرد که پاسخی برایش پیدا نکنیم. ذهن ما محدود است و توان ارزیابی همه اتفاقاتی که در پیرامون ما رخ می دهد را ندارد. اگر حکمت چیزی را درک کردیم که چه بهتر اما اگر نفهمیدیم چون به این باور رسیده ایم که خداوند حکیم است و به بنده هایش ظلم نمی کند پس البته که آن را می پذیریم.
خداوندا خودت ما را راضی کن به رضای خودت.
پایان

سلام مجدد
برای اینکه حدس میزدم این حرف را بزنید:

Im_Masoud.Freeman;986709 نوشت:
ولی یک نکته. اگر منظور شما از این توصیه این هست که بگویید خودت به حرفهایت عمل نمی کنی حرفتان اشتباه هست.

جلوتر این را گفته بودم:

hamidrezza;986704 نوشت:
اینجا قصدم محکوم کردن یا محاجه نیست و فقط میخوام ازتون خواهش کنم راهکار بالا را در مورد مشکلی که در تاپیک زیر مطرح کردید به کار ببرید :
چرا محبت های من انسان ها را وحشی می کند؟

چون دلیلی نداره این کار را بکنم...یعنی اینکه شما یا هر کسی دیگه به گفته هایش عمل کند یا نکند برای من مهم نیست.
گوش میکنم
فکر میکنم
تصمیم به عمل یا رد میگیریم!

مولا علی علیه السلام :‌نگاه نکن چه کسی گفته...ببین چی گفته!

یا علی@};-

hamidrezza;986704 نوشت:
سلام علیکم

دین اسلام مسائل زیادی را که در زندگی اسانها نقش دارد مطرح کرده است...بایدها و نبایدهای زیادی دارد...احکام واجب و ممنوعه زیادی دارد که در زندگی ما نقش کلیدی دارند و سرنوشت فردی و اجتماعی انسانها و حتی جوامع را کنترل و هدایت می کند.
برای محک زدن یک دین باید به این موارد پرداخته شود ونه به یک موضوع فرعی که همانطور که در این تاپیک ملاحظه شد عوامل زیادی در آن دخیل هستند.

مثلا مسائل مهمی مانند دستورات به طلب علم، دفاع از مظلوم، داشتن صداقت، داشتن عدالت، ازدواج، طلاق، آداب رفتار در خانه و جامعه، قوانین و دستورات کسب کار، سفارش به اخلاق و رعایت حقوق دیگران، سفارش به نظم....در کنار همه اینها و برای اینکه مانند مکاتب شعاری و تخیلی دیگر نباشه، افرادی را هم به عنوان نمونه و سمبل و حجت (امامان و معصومین) که نمونه عملی این مسائل هستند برای ما آورده است.


سلام علیکم،
این راه هم برای شناخت حقانیت دین اشتباه است، اتفاقاً کسانی که به دنبال این مسائل هستند خیلی وقت‌ها سر از بودائي شدن در می‌آورند و معمولاً جذب مکاتب اخلاقی بشری که ارتباطی با خدا ندارد می‌شوند ...
در شریعت ما دستور به عدالت و مهربانی با خلق خدا و مدارا کردن و امثال آن خیلی هست، همانطور که در مکاتب دیگر هم کم و بیش هست، ولی در شریعت ما برخی دستورهای دیگر هم هست که خیلی را به سطح داغ شدن می‌رساند و اصلاً بخاطر وجود همان احکام خیلی‌ها نسبت به حقانیت اسلام به تردید می‌افتند ... باور ندارید در همین سایت بگردید ... احکام چندهمسری و متعه، احکام کنیز و برده و ... . باید مسلمان بود تا خدا هر چه می‌گوید را بگوییم چشم و راضی باشیم به رضای خدا ... قرار نیست خوشمان بیاید و بگوییم چشم ... دین اسلام یعنی دین تسلیم مجض بودن برای خدا و اگر قرار باشد از حکمی خوشمان بیاید و بعد تسلیم آن شویم خدایمان تشخیص خودمان بوده است و نه حضرت حق جلّ و علیٰ ...
در روایت مبارکه آمده که وقتی حضرت قائم علیه‌السلام قیام کنند و ۳۱۳ نفر خواصّ ایشان دور ایشان جمع شوند، حضرت مطلبی می‌گویند که بر آن اصحاب سنگین می‌آید و جز کمتر از تعداد انگشتان دست از اصحاب ایشان طاقت نمی‌آورند و بقیه به امام علیه‌السلام پشت کرده و همراهی ایشان را ترک می‌کنند، بعد کم‌کم زمین با تمام فراخی‌اش بر ایشان تنگ می‌شود و با خود می‌گویند از خدا و حجت خدا به چه کسی پناه ببریم، توبه می‌کنند و برمی‌گردند ... این در مورد ۳۱۳ نفری است که پیامبران آرزو داشتند که ای کاش چنان اصحابی داشتند و در قرآن هم آمده که حضرت لوط علیه‌السلام چنین آرزویی داشتند (مطابق تفسیر روایی از کلام ایشان در قرآن) ...
خلاصه اینکه راهی که عنوان می‌فرمایید به طور یکتا به شناخت حقیقت اسلام ختم نمی‌شود، ممکن است یک نفر را به اسلام برساند و دیگری را به مسیحیت که به عنوان دین مهربانی معرفی‌اش می‌کنند و یا به بودائيت که به عنوان مکتب اخلاق‌محوری تبلیغش می‌کنند ... و همین اخلاق محوری و بررسی احکام باعث دور شدن برخی از اسلام هم می‌شود ...
و دست آخر چه کسی گفته است که راه سنجش حقانیت یک جهان‌بینی در بررسی تعالیم آن دین است؟
خدایی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را اسوه‌ی حسنه معرفی می‌فرماید، معنایش این نیست که ببینید او اسوه‌ی دین است و اگر او را پسند کردید پس به این دین وارد شوید، بلکه به این معناست که ای کسانی که ایمان آوردید او اسوه‌ی دینداری است، پس اگر ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در ذهنتان با آنچه که او می‌گوید یا انجام می‌دهد تفاوت دارد بدانید که شما در اشتباه هستید و او درست است، او الگوی شماست پس از او تبعیت کنید ... مقام اول مقام تسلیم است، مقام آخر مقام رضایت است ... الگو بودن یعنی الگو بودن برای تبعیت کردن و نه ویترین بودن برای معرفی کردن ...

این هم جزء اشتباهاتی است که به نظر می‌رسد جواب خوبی است ولی بعد شخص را دچار شبهات عدیده می‌کند اگر اهل پیگیری این پیشنهاد باشد ...

سلام مجدد
دوستان نکاتی گفتند که تک‌تک به نقد آنها می‌پردازم

شروحیل;986266 نوشت:
هر وقت خدا رو صدا کردم ، خدا اجابتم کرده
خب خیلی‌ها هم صدایش می‌کنند و اجابت نمی‌شوند!

شروحیل;986266 نوشت:
هر کس با زن دین دار ازدواج کنه از مال دنیا بی نیاز می شه و زنش برای نداشتن پول و خونه و ماشین سرزنشش نخواهد کرد ...
و هر وقت به زنش نگاه کنه جمال و جلال خداوند رو خواهد دید نه زیبایی های زودگذر دنیا ... ...

مسلم;986298 نوشت:
اگر کسی زنی را به خاطر زیبایی اش انتخاب کند، یعنی خصوصیات اخلاقی و دین او در اولویت نبوده اند، طبیعتا وقتی جلوه این زیبای کمرنگ شد اختلاف ها بروز می کند؛ اما اگر کسی را به خاطر دین به معنای واقعی انتخاب کند، یعنی عاقل و مومن و خوش رفتار ومهربان، این شخص حتی اگر در نگاه دیگران زیبا نباشد در نگاه همسرش زیبا خواهد بود
پاسخ‌های شما دوستان عزیز اصلاً ارتباطی با حدیث مورد نظر ندارد!
آن خصوصیتی که شما از آن صحبت کرده‌اید درمورد خودِ مرد است. یعنی یک مرد ممکن است اینگونه باشد که در وجود یک زن نازیبا ولی مؤمن و پاک، زیبایی ببیند
به عبارتی اگر حدیث قرار بود بر مبنای آنچه شما گفته اید بیان شود، باید اینگونه گفته می‌شد:
"اگر مردی بتواند باطن افراد را ببیند و مد نظر قرار بدهد، آن وقت یک زن نازیبا اما مؤمن و پاکدامن را زیبا خواهد دید"

نکته اینکه چنین مردی اصولاً دنبال زیبایی نیست که حالا پیامبر(ص) بخواهد چگونگی زیبایی را برایش توضیح بدهد! بلکه این حدیث دقیثقاً خطاب به مردانی است که دنبال زیبایی هستند
میگوید ای مردی

که زیبایی زن برایت اهمیت دارد، نمی‌گوید، ای مردی که در عرفان به درجاتی رسیده‌ای که نظر بر باطن داری!

زنی که چهره نازیبا دارد، هزاری که مؤمن و پاک باشد باز هم چهره‌اش نازیباست (از دید مخاطب خاص)
حدیث معنایش دقیقاً این است که اگر شما زنی را دیدی که قیافه‌اش نازیبا بود، اما دینداریش مناسب بود، با او ازدواج کنید، خداوند او را در نظر شما زیبا خواهد کرد
دقت کنید، خداوند او را در نظر شوهرش زیبا خواهد کرد، نه اینکه مرد بخاطر دینداری او را زیبا ببیند!!

مطلب آخر اینکه حتی اگر توضیح شما عزیزان را بپذیریم، نمونه‌هایی از افراد که به این حدیث عمل کرده‌اند اما نتیجه نگرفته‌اند، ناقض صحت این حدیث خواهند بود
که خودِ من لااقل 4 - 5 نمونه می‌شناسم که چون از ابتدا طرف به دلشان نبوده، ولو اینکه طرف مقابل خیلی هم زنِ خوبی است اما باز هم به او علاقمند نشده‌اند

مسلم;986298 نوشت:
اگر کسی در دل دیگری نشست و عاشق شد، این عاشق تمام معشوق را زیبا می بیند، زیبایی ظاهری هرگز چنین عشقی نمی آورد، این دینداری است که چنین عشقی می آورد
همیشه یکی از مشکلات من با دوستان مذهبی این بوده که ازدواج را که شامل ارتباطات احساسی و جسمانی از بوسیدن الی.... می‌شود را با مسائلی مانند دوست یابی مقایسه می‌کنند
بله بنده ممکن است فلان پیرزن را بخاطر دینداریش بسیار زیبا ببینم (زیبایی باطنش مرا شیفته کند)
و به چنین زنی بسیار ارادت داشته باشم و حتی اگر غریبه باشد، دینداریش باعث می‌شود مانند یک خواهر برای من ارزشمند باشد

اما این دلیل نمی‌شود که به او میل جنسی داشته باشم!!!! دلیل نمی‌شود آرزو کنم او را در آغوش بگیرم یا او را ببوسم
واقعاً دیگر نمی‌دانم چگونه این تفاوت را توضیح بدهم

پ.ن:


((من هم می‌دانم که امکان اینکه مردی عاشق یک زن بسیار زشت هم بشود هست، اما بحث ما روی استثنائات نیست))

مهربون;986710 نوشت:
برای شناخت راه های مختلفی هست بعضی راه عقل را در پیش می گیرند بعضی راه دل و فطرت.
من می گویم برای شناخت حقیقت حرف اول را عقل و حرف آخر را دل می زند.
درست است که باید با فطرت خود به باور خدا برسیم اما آیا نباید راهی برای این باور و این شناخت به فطرت خود بدهیم؟
ما نمی توانیم منکر شناخت عقلی و استدلال شویم. قرار هم نیست تا اسم استدلال به میان آمد سریع همه چیز را به فلسفه ارسطویی ربط بدهیم و شروع کنیم به انتقاد. ( هر چند فلسفه هم به عنوان یک علم در جای خود ارزشمند است ).

سلام و عرض ادب و احترام،
راه برای رسیدن به خدا به به عدد نفوس انسان‌هاست، ولی اینکه بگوییم دو راه داریم که یک راه همان راه عقل است و دیگری راه دل و فطرت این درست نیست تا جایی که فهمیده‌ام ... همان که راه به خدا به عدد نفوس انسان‌هاست هم آن راه‌ها در ظاهرشان متفاوتند مگرنه همگی یک راه هستند و آن راه فطرت است ... اینکه عقل در کنار قلب و فطرت و موازی آن قرار بگیرد و تشکیل یک راه جدید را بدهد چیزی است که همیشه گفته‌اند ولی قابل دفاع نیست ... من درآوردی است، آنقدر گفته‌اند که دیگر باورشان شده است ... در قرآن عقلیدن کار قلب است ... نه مفهوم عقل را در سر جای خودش به کار می‌برند و نه مفهوم فطرت را ... مثل آن می‌ماند که به در بگویند پنجره و به میز بگویند صندلی و بعد به جای درب و میز کلاً بر اساس مفاهیم پنجره و صندلی بحث کنند و بعد بگویند که در دین هم صحبت از پنجره و صندلی شده است، در حالی که صحبت از درب و میز شده است و نه پنجره و صندلی

فلسفه ارزشمند است ولی سر جای خودش در کنار سایر علوم تجربی، نه در اثبات خدا و در اثبات حقانیت یک جهان‌بینی ... در این کارها فلسفه مثل فیزیک و زیست‌شناسی ناتوان است ... در روایت معصومین علیهم‌السلام به این مسأله تصریح شده است ... در لینکی که در امضایم گذاشته‌ام اگر خواستید برخی از روایات مرتبط را می‌یابید

شناخت عقلی و استدلالی داریم، ولی هر وسیله‌ای تا جایی برد دارد، با علوم طبیعی می‌توان مدل‌هایی از طبیعت را ارائه داد و با فلسفه و منطق هم می‌توان سوء ظن را به حسن ظن تبدیل کرد، اینکه مسائلی که تا بحال می‌گفتیم حتماً غلط است را طوری طرح کنیم که به این نتیجه برسند که شاید هم غلط نباشد و اصلاً شاید درست هم باشد ... اینها همگی از جنس ظن و گمان هستند، ظن و گمان‌هایی که به نفع یا بر علیه درستی یک سری گزاره تقویت یا تضعیف می‌شوند و جنبه‌ی اقناع‌کنندگی دارند و نه بیشتر ... اثبات کردن یعنی ایجاد ثبوت در ذهن، نه تا ابد و در مقابل هر شبهه‌ای بلکه تا زمانی که نقدی جاندار به آن نظر وارد شود ... اثبات‌ها در علوم حصولی هیچ‌کدام قطعی با قطعیت ریاضی نیستند و همگی باعث آرامش خاطر روانی و اطمینان قلبی می‌شوند ... نه بیشتر ...

در ضمن اینکه من صحبت از منطق ارسطویی کردم و نه فلسفه‌ی ارسطویی ... منطق ارسطویی تقریباً در عموم مکاتب فلسفی امروزی جاری است و فلسفه‌ی مسلمین هم استثناء نیست ... مگرنه ما منطق‌های چندارزشی هم داریم، منطق فازی و منطق دینامیک و غیره هم داریم ... ولی هیچ منطقی حق ندارد ادعا کند که کاری بجز مدلسازی طبیعت یا درست‌تر از آن مدل‌سازی فهم انسان از طبیعت را دارد ... شناخت حقیقت بسیار بزرگتر از توانایی آن است و حق نداریم برای منطق چنان جایگاهی را قائل باشیم

قبلاً در مورد ناکارآمدی فلسفه و حتی منطق به طور عام در اثبات حقانیت یک جهان‌بینی در همین سایت بحث‌های زیادی شده است، به شخصه منطق قابل قبولی در مواجهه‌ی با آن استدلال‌ها نیافتم ... و این در حالی است که زمانی خودم شاید بیشتر از شما یا آغازگر این تاپیک به دنبال اثبات‌های فلسفی و منطقی برای اثبات حقانیت دین به خودم و دیگران بودم ...

مهربون;986712 نوشت:
البته اشتباه نشود منظور من آن نبود که بدون عقل و فکر چیزی را بپذیریم . در قرآن از استدلال های عقلی فروگذار نشده و در جای جای آن با اشاره به پدیده های طبیعی و نیز طرح مباحث عقلی به اثبات وجود پروردگار پرداخته است.

استدلال‌های عقلی قران با استدلال‌های عقلی فلاسفه فرق دارند و معمولاً جنبه‌ی عبرت‌آموزی دارند ... نشانه‌ها را ببینید تا خدا را بشناسید ... اما به صورت فطری و نه اینکه نشانه‌ها را امتیازدهی بکنید و بعد از خودتان بگویید که اگر امتیازشان از چند بالاتر بود آن‌ها باید کار خدا بوده باشند و مثلاً تصادفی یا در اثر دگرگشت یا غیره به وجود نیامده‌اند
و الله عالم
موفق باشید

شروحیل;986266 نوشت:
من هیچی نداشتم که رفتم خواستگاری
به لطف خدا تمام مخارج فراهم شد ، البته من هر در حد امکان در مخارج قناعت کردم و ریخت و پاش اضافی نکردم
قبل از ازدواج 11 میلیون بدهی داشتم
بعد از ازدواج بدهیم رو هم پرداخت کردم
برادر عزیز عرض کردم شما به تنهایی ملاک سنجش این موضوع نیستید. البته تجربهء شما برایم ارزشمند و قابل احترام است
من فکر می‌کنم بعد از مدتی بحث در این زمینه‌ها تا حد زیادی به گفته‌های دوستم جناب "خباء" رسیده‌ام
اینکه تمام این مسائل که ما به ماوراء‌الطبیعه ربطش می‌دهیم صرفاً آثار اتفاقات طبیعی است که در بخش ثانیاً توضیح می‌دهم

اولاً اینکه گفته می‌شود ازدواج باعث پیشرفت مالی می‌شود همیشه درست نیست و مصادیق خلافش بسیار دیده می‌شود

ثانیاًً همانطور که گفتم برخی مسائل صرفاً نتیجه مسائل طبیعی است
یادم هست یک بار دخترعموی من به بنده گفت ازدواج باعث می‌شود زندگی مردها برکت پیدا کند (البته گفت مردها تا مثل بیشتر خانمها بر سر ما منت گذاشته باشد که برکت زندگیمان از آنهاست!)
از ایشان دلیل خواستم و ایشان این دلیل را آوردند:

"اکثر مردهای مجرد هیچ چی توی زندگی ندارن اما اگه به مردهای متأهل نگاه کنی می‌بینی اکثرشون ماشین خریدن، خونه، خریدن، سرمایه دارن و...."

در حالیکه این حرفش صرفاً یک سفسطه بود! چرا که اکثر مردهای مثالِ ایشان مجرد سنی زیر 30 سال دارند و مردهای متأهل سنی بالای 40 سال
در واقع یک مرد 30 ساله هنوز زمان زیادی برای رشد اقتصادی نداشته و طبیعی است که باید حدود 10 - 15 سالی کار کند تا بتواند خانه و ماشین و.... را تهیه کند
پس این تغییر در وضعیت اقتصادی بخاطر زمان و به دست آوردن پول بیشتر است و هیچ ربطی به برکت ازدواج ندارد!
کما اینکه می‌توانیم در افراد زیادی را ببینیم (بیشتر در خارج از ایران) که مجرد هستند و ثروتمند هم هستند

مسلم;986298 نوشت:
ما در روایات داریم که تحقق وعده های الهی در گرو اعتماد به خداست....
اما شما چقدر اعتماد به خدا در مردم می بینید؟

شروحیل;986266 نوشت:
هر کس به خدای خودش گمان نیک داشته باشه خداوند مطابق گمانش با اون رفتار خواهد کرد
و هرکس گمان بد داشته باشه هم به همین صورت خواهد بود !

شروحیل;986266 نوشت:
فقر فقط فقر مالی نیست

شروحیل;986266 نوشت:
دقت کنید در تمام این ها وقت تعیین نشده

Im_Masoud.Freeman;986274 نوشت:
فقط جنس فقر این افراد مادی نیست. بلکه خداوند آنها را از طریق حرص و طمع به احساس فقر مبتلا میکند
خب بنده هم همین را می‌گویم!
اینکه برای هر عدم‌تحققی بالاخره یک توجیهی پیدا می‌شود!
استارتر محترم نیز همین را گفتند

مثل اینها:
"شاید اعتمادت به خدا کم بوده
شاید به خدا گمان مثبت نداشتی
شاید اونها که پوادار هستن فقر فرهنگی دارن
شاید دلشون فقیره
شاید قراره 2000 سال دیگه جبران کنه
شاید قرار بوده بری زیر تریلی ولی نرفتی
شاید یه روزی از یه جایی که تو اصلاً نفهمیدی خدا جبران کرده
شاید.....
شاید.....
شاید....."

یاد ماجرایی افتادم. مردی رفت پیش یک روحانی و گفت چطور می‌توانم وارد بهشت شوم؟
روحانی پاسخ داد، مگر بهشت رفتن کشکی است! باید از روی پل صراط رد بشوی

مرد گفت خب رد می‌شوم، اینکه مشکلی نیست
روحانی گفت:
پل صراط از مو باریک‌تر است، از شمشیر تیزتر است، از بالای سرت آتش می‌بارد، از روبرو به سمت تو تیر می‌بارد و.....

مرد بلند شد که از پیش روحانی برود! روحانی گفت: چه شد؟ کجا می‌روی؟
مرد گفت: چون اینطور که تو گفتی کلاً هیچکس نمی‌تواند وارد بهشت بشود!می‌روم لااقل این چند سالی که زنده هستم را سیر دلم گناه کنم!

حالا شده داستان ما با وعده‌های دین اسلام. می‌گویند محقق می‌شود، اما شرایطی را برایش تعریف می‌کنند که هرگز این شرایط برای یک لنسان عادی محقق نخواهد شد!
پس دوباره برمیگردیم سر خانهء اول! اینکه هیچ تفاوتی بین وعده‌های دین با آن وعده‌هایی که جادوگران هنگام قربانی کردن می‌دادند وجود ندارد!!

البته با این تفاوت که آنها فقط یک شرط را مطرح می‌کردند و آن اینکه باید قربای مورد قبول خدایان قرار بگیرد. تمام!
اما اسلام میلیون‌ها شرط را برای تحقق وعده‌هایش قرار داده که یکی از دیگری دشوارتر هستند
تازه اگر هم یک نفر در هزاران نفر پیدا شد که بتواند تمام این شروط را اجرا کند و باز هم وعده‌اش محقق نشد، خیلی راحت به او میگویند حتماً به صلاحت نبوده!!

Reza-D;986726 نوشت:
آن خصوصیتی که شما از آن صحبت کرده‌اید درمورد خودِ مرد است. یعنی یک مرد ممکن است اینگونه باشد که در وجود یک زن نازیبا ولی مؤمن و پاک، زیبایی ببیند
به عبارتی اگر حدیث قرار بود بر مبنای آنچه شما گفته اید بیان شود، باید اینگونه گفته می‌شد:
"اگر مردی بتواند باطن افراد را ببیند و مد نظر قرار بدهد، آن وقت یک زن نازیبا اما مؤمن و پاکدامن را زیبا خواهد دید"

نکته اینکه چنین مردی اصولاً دنبال زیبایی نیست که حالا پیامبر(ص) بخواهد چگونگی زیبایی را برایش توضیح بدهد! بلکه این حدیث دقیثقاً خطاب به مردانی است که دنبال زیبایی هستند
میگوید ای مردی که زیبایی زن برایت اهمیت دارد، نمی‌گوید، ای مردی که در عرفان به درجاتی رسیده‌ای که نظر بر باطن داری!

زنی که چهره نازیبا دارد، هزاری که مؤمن و پاک باشد باز هم چهره‌اش نازیباست (از دید مخاطب خاص)
حدیث معنایش دقیقاً این است که اگر شما زنی را دیدی که قیافه‌اش نازیبا بود، اما دینداریش مناسب بود، با او ازدواج کنید، خداوند او را در نظر شما زیبا خواهد کرد
دقت کنید، خداوند او را در نظر شوهرش زیبا خواهد کرد، نه اینکه مرد بخاطر دینداری او را زیبا ببیند!!

ببینید آقارضای عزیز من در پست پیشین هم عرض کردم حدیث در بیان اولویت گذاری در انتخاب است، نمیگوید به زیبایی اهمیت ندهید، نمیگوید ملاکتان فقط ایمان و اخلاق باشد ولو آنکه طرفتان یک پیرزن باشد با او ازدواج کنید، خداوند زیبایی و مال هم به زندگی شما خواهد آورد! اینها که روشن است هم خلاف عقل است، و هم خلاف خود این روایت، و هم خلاف سایر روایات، مثل فرمایش پیامبر(ص):
«إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَتَزَوَّجَ فَلْيَسْأَلْ عَنْ شَعْرِهَا كَمَا يَسْأَلُ عَنْ وَجْهِهَا فَإِنَ‏ الشَّعْرَ أَحَدُ الْجَمَالَيْن‏»؛ هنگامی که یکی از شما قصد ازدواج کرد، پس از موهای آن زن سوال کند همانگونه که از چهره او سوال می کند، پس به درستی که مو یکی از دو عامل زیبایی زن است.

خب زنی که مومن و با اخلاق باشد و از نظر زیبایی هم مورد رضایت شوهر باشد کسی خواهد بود که امانت دار اموال شوهر است، مشوق اوست، کم توقع است، و... طبیعتا چنین ازدواجی با رعایت شرائطش خب نقش موثری در شیرین شدن زندگی، و رسیدن خانواده به رفاه مالی و رضایت از چهره خواهد داشت؛ در مقابل انتخابی که اولویت زیبایی باشد، ممکن است به خاطر توقعات بالا و مانند آن زندگی را به فقر بکشاند.
اینها تماما وعده های مقتضی است، نه علت تامّه! باید به این مسئله توجه داشت.

Reza-D;986729 نوشت:
خب بنده هم همین را می‌گویم!
اینکه برای هر عدم‌تحققی بالاخره یک توجیهی پیدا می‌شود!
استارتر محترم نیز همین را گفتند

مثل اینها:
"شاید اعتمادت به خدا کم بوده
شاید به خدا گمان مثبت نداشتی
شاید اونها که پوادار هستن فقر فرهنگی دارن
شاید دلشون فقیره
شاید قراره 2000 سال دیگه جبران کنه
شاید قرار بوده بری زیر تریلی ولی نرفتی
شاید یه روزی از یه جایی که تو اصلاً نفهمیدی خدا جبران کرده
شاید.....
شاید.....
شاید....."

خب ما هم همین را می گوییم...
که این وعده ها به خاطر شاید ها و اما و اگرهایی که دارد نمی تواند ملاکی برای اثبات یا ابطال به شمار برود...
اثبات یا ابطال ادیان را باید در جای دیگر جست.

نقل قول:
استدلال‌های عقلی قران با استدلال‌های عقلی فلاسفه فرق دارند و معمولاً جنبه‌ی عبرت‌آموزی دارند ... نشانه‌ها را ببینید تا خدا را بشناسید ... اما به صورت فطری و نه اینکه نشانه‌ها را امتیازدهی بکنید و بعد از خودتان بگویید که اگر امتیازشان از چند بالاتر بود آن‌ها باید کار خدا بوده باشند و مثلاً تصادفی یا در اثر دگرگشت یا غیره به وجود نیامده‌اند

با سلام ممنون از توضیحات شما
البته که استدلال های قرآن با فلاسفه متفاوت است . ضمناً من نشانه ها را امتیاز بندی نمی کنم و اینگونه که شما برداشت کردید راجع به آیات قرآن فکر نمی کنم.
.
نقل قول:
اینکه عقل در کنار قلب و فطرت و موازی آن قرار بگیرد و تشکیل یک راه جدید را بدهد چیزی است که همیشه گفته‌اند ولی قابل دفاع نیست

من در صحبت هایم گفتم که حرف اول را عقل می زند و حرف آخر را دل. کجای این حرف موازی بودن را نشان می دهد؟ اگر هم در ابتدای صحبتم تقسیم بندی کردم نه به آن معنا بود که این تقسیم بندی را قبول دارم بلکه خواستم بگویم معمولاً اینگونه است وگرنه به نظر من اصلا تقسیم بندی این مدلی برای شناخت پرورگار درست نیست. من همان موقعی که با عقلم می سنجم با قلبم هم می فهمم و درک می کنم با فطرتم هم باور می کنم.
نقل قول:
محل عقلیدن در انسان قلب است و نه مغز

ما به دلیل محدود بودن کلمات ناچاریم از استفاده کردن آنها. البته نمی خواهم بحث به حاشیه برود اما شما جناب نقطه گنگ و مبهم صحبت می کنید. بله محل تعقل قلب است اما من هم می توانم بحث را کشدار کنم و بگویم کدام قلب؟ و بعد شما بگویید قلبی که در قفسه سینه است منظورم نبود و بعد من بگویم همان قلب جسمانی هم از حالات روحی ما متاثر می شود. جسم وروح جدا نشدنی و به شدت به هم وابسته اند. ووو...
من در هیچ کجای صحبتهایم حرفی از استدلال فلسفی نزدم فقط گفتم فلسفه هم در جای خودش ارزشمند است. نمی دانم از کجای حرف های من برداشت کردید که من به دنبال استدلال فلسفی بودم؟

[="Times New Roman"][="Black"]

Reza-D;986729 نوشت:

خب بنده هم همین را می‌گویم!
اینکه برای هر عدم‌تحققی بالاخره یک توجیهی پیدا می‌شود!

شما از کجای صحبت های من جمله ی قرمز رنگ رو برداشت کردی که میگی "من هم همین را می گویم"

اگر منظورت از توجیه بهانه هست، خدا نکنه حرف من و شما یکی باشه

ولی اگر منظورت دلیل منطقی هست، کاملا قبول دارم

Reza-D;986729 نوشت:

استارتر محترم نیز همین را گفتند

مثل اینها:
"شاید اعتمادت به خدا کم بوده
شاید به خدا گمان مثبت نداشتی
شاید اونها که پوادار هستن فقر فرهنگی دارن
شاید دلشون فقیره
شاید قراره 2000 سال دیگه جبران کنه
شاید قرار بوده بری زیر تریلی ولی نرفتی
شاید یه روزی از یه جایی که تو اصلاً نفهمیدی خدا جبران کرده
شاید.....
شاید.....
شاید....."

یاد ماجرایی افتادم. مردی رفت پیش یک روحانی و گفت چطور می‌توانم وارد بهشت شوم؟
روحانی پاسخ داد، مگر بهشت رفتن کشکی است! باید از روی پل صراط رد بشوی

مرد گفت خب رد می‌شوم، اینکه مشکلی نیست
روحانی گفت:
پل صراط از مو باریک‌تر است، از شمشیر تیزتر است، از بالای سرت آتش می‌بارد، از روبرو به سمت تو تیر می‌بارد و.....

مرد بلند شد که از پیش روحانی برود! روحانی گفت: چه شد؟ کجا می‌روی؟
مرد گفت: چون اینطور که تو گفتی کلاً هیچکس نمی‌تواند وارد بهشت بشود!می‌روم لااقل این چند سالی که زنده هستم را سیر دلم گناه کنم!

حالا شده داستان ما با وعده‌های دین اسلام. می‌گویند محقق می‌شود، اما شرایطی را برایش تعریف می‌کنند که هرگز این شرایط برای یک لنسان عادی محقق نخواهد شد!
پس دوباره برمیگردیم سر خانهء اول! اینکه هیچ تفاوتی بین وعده‌های دین با آن وعده‌هایی که جادوگران هنگام قربانی کردن می‌دادند وجود ندارد!!

البته با این تفاوت که آنها فقط یک شرط را مطرح می‌کردند و آن اینکه باید قربای مورد قبول خدایان قرار بگیرد. تمام!
اما اسلام میلیون‌ها شرط را برای تحقق وعده‌هایش قرار داده که یکی از دیگری دشوارتر هستند
تازه اگر هم یک نفر در هزاران نفر پیدا شد که بتواند تمام این شروط را اجرا کند و باز هم وعده‌اش محقق نشد، خیلی راحت به او میگویند حتماً به صلاحت نبوده!!


حرف های شما من رو یاد سریال مجید دلبندم انداخت.

مجید می خواست آشپزی کنه اومد از معصومه سوال بپرسه.

مجید: معصومه بعد از تاپ چی باید بریزیم توی توپ ؟

معصومه: مجید جان اولا اون تاپ نیست آبه. بعدشم توپ نیست و سوپه. این یه کلمه رو یاد بگیر دیگه

مجید: تاپ که همونه که تو دیشب تاپ بودی دیگه.

معصومه: نه مجید جان من تاپ نبودم خواب بودم.

شما برداشت خودت رو از اسلام میکنی و دچار کج فهمی میشی

و بعد اصرار میکنی که چرا برداشت های من از دین اسلام تحقق پیدا نمی کنه.

شما اول ببین اسلام چی گفته بعد به دنبال تحقق وعده هاش باش.

این حرفهایی که شما میزنی بیشتر احساسی هست و عقلانیتی پشتش نیست

شما از این همه نشدن خسته و کلافه شدی و دلیلش هم همون چیزی هست که در پست های قبلی گفتم و بس.[/]

Reza-D;986726 نوشت:
سلام مجدد

خب خیلی‌ها هم صدایش می‌کنند و اجابت نمی‌شوند!


سلام و عرض ادب

براتون مثالی می زنم

یه نفر میاد پیش شما و می گه من فلان کار رو انجام دادم نشد

اما شما بهش می گید من هر روز دارم 10 بار این کار رو انجام می دم !

چرا که شما ایمان دارید که می تونید اون کار رو انجام بدید اما اون شخص نه .

دعا کردن فقط این نیست که دستتون رو ببرید بالا و چند تا کلمه رو تلفظ کنید!

دعا کردن پیش نیاز داره و مهمترین پیش نیاز ایمان قلبی داشتن به این هست که خداوند اجابت می کنه!

مثل همون کاری که شما روزی 10 بار انجامش می دید و ایمان دارید که می تونید انجامش بدید ، ولی دوست شما نمی تونه انجامش بده !

وقتی شخصی در این که خداوند دعا رو اجابت می کنه یا نمی کنه شک داره ، این پیش نیاز رو رعایت نکرده !

خداوند طبق گمان هر شخص ، با اون شخص رفتار می کنه !

Reza-D;986726 نوشت:

پاسخ‌های شما دوستان عزیز اصلاً ارتباطی با حدیث مورد نظر ندارد!
آن خصوصیتی که شما از آن صحبت کرده‌اید درمورد خودِ مرد است. یعنی یک مرد ممکن است اینگونه باشد که در وجود یک زن نازیبا ولی مؤمن و پاک، زیبایی ببیند
به عبارتی اگر حدیث قرار بود بر مبنای آنچه شما گفته اید بیان شود، باید اینگونه گفته می‌شد:
"اگر مردی بتواند باطن افراد را ببیند و مد نظر قرار بدهد، آن وقت یک زن نازیبا اما مؤمن و پاکدامن را زیبا خواهد دید"

برادر گرامی

زیبایی یک امر ذهنی هست

می گن لیلای مجنون از لحاظ ظاهری برای بقیه مردم زیبا نبوده

اما مجنون میگه :

تو مو می بینی و من پیچش مو

تو ابرو من اشارت های ابرو !!!!

وقتی ما می گیم خداوند زیباست بدون شک منظورمون چشم و ابروی خدا نیست!

و وقتی زیبایی های یک زن مومن رو مد نظر قرار می دیم ، منظورمون چشم و ابروی یک زن مومن نیست!

از نظر یک مومن زنش زیباترین زن دنیاست

هر چند در چشم دیگران نا زیبا باشه

تعریف هر شخص از زیبایی به اعتقادات اون شخص بر می گرده

یکی قد بلند رو زیبایی می دونه ، یکی زن چاق رو زیبا میدونه ، یکی زن چشم رنگی رو زیبا می دونه یکی هم زن با حیا رو زیبا می دونه ...

و ...

تعریف هر شخص از زیبایی به ذهنیت اون شخص بر می گرده

Reza-D;986726 نوشت:
زنی که چهره نازیبا دارد، هزاری که مؤمن و پاک باشد باز هم چهره‌اش نازیباست (از دید مخاطب خاص)
حدیث معنایش دقیقاً این است که اگر شما زنی را دیدی که قیافه‌اش نازیبا بود، اما دینداریش مناسب بود، با او ازدواج کنید، خداوند او را در نظر شما زیبا خواهد کرد
دقت کنید، خداوند او را در نظر شوهرش زیبا خواهد کرد، نه اینکه مرد بخاطر دینداری او را زیبا ببیند!!

ببینید برادر گرامی یک نفر مثل سهراب دنیای کنونی رو زیباترین دنیا می دونه و همش از زیبایی هاش تعریف میکنه ، چون خالق این دنیا رو دوست داره

ولی یه نفر مثل شریعتی همین دنیا رو زشت ترین دنیا می دونه چون چشمش رو روی زیبایی های این دنیا بسته

زیبایی یک زن فقط چهره نیست
زن هزار و یک زیر وزبر داره !!!

و چهره فقط یک قسمت از زن هست

و بدون شک هیچ انسانی در نهایت زیبایی نیست

هر زن زیبایی یک سری زشتی ها هم داره

اگر شما زنی زیبا بگیرید که اخلاق نداشته باشه باز هم اون زن رو زیبا می بینید ؟

خیر ، بعد از ازدواج هر وقت که نگاهتون بهش می افته حس میکنید دارید به زشت ترین موجود عالم نگاه میکنید !

Reza-D;986726 نوشت:
مطلب آخر اینکه حتی اگر توضیح شما عزیزان را بپذیریم، نمونه‌هایی از افراد که به این حدیث عمل کرده‌اند اما نتیجه نگرفته‌اند، ناقض صحت این حدیث خواهند بود
که خودِ من لااقل 4 - 5 نمونه می‌شناسم که چون از ابتدا طرف به دلشان نبوده، ولو اینکه طرف مقابل خیلی هم زنِ خوبی است اما باز هم به او علاقمند نشده‌اند

فقط خوب بودن زن کفایت نمی کنه

وقتی مرد دلش رو پاک نکرده باشه و زیبایی رو در ظاهر خلاصه کنه نه در تمام ابعاد وجودی یک زن اون مرد لیاقت اون زن مومن رو نداره

در واقع نازیبا بودن از زن نیست

از مرد هست

آندره ژید :
بکوش زیبایی در نگاه تو باشد ، نه در آنچه بدان می نگری!

Reza-D;986726 نوشت:

همیشه یکی از مشکلات من با دوستان مذهبی این بوده که ازدواج را که شامل ارتباطات احساسی و جسمانی از بوسیدن الی.... می‌شود را با مسائلی مانند دوست یابی مقایسه می‌کنند
بله بنده ممکن است فلان پیرزن را بخاطر دینداریش بسیار زیبا ببینم (زیبایی باطنش مرا شیفته کند)
و به چنین زنی بسیار ارادت داشته باشم و حتی اگر غریبه باشد، دینداریش باعث می‌شود مانند یک خواهر برای من ارزشمند باشد

اما این دلیل نمی‌شود که به او میل جنسی داشته باشم!!!! دلیل نمی‌شود آرزو کنم او را در آغوش بگیرم یا او را ببوسم
واقعاً دیگر نمی‌دانم چگونه این تفاوت را توضیح بدهم

تفاوت انسان مومن با دیگران در نگرش اون هاست

مرد مومن نگاهش زیباست و تمام مخلوقات خدا رو زیبا می بینه و کمبودی نداره .

اما شخص غیر مومن نگاهش نازیباست ! و دنبال زیبایی هایی می گرده تا کمبود درونی نگاهش رو جبران کنه !

در پناه حق تعالی

مهربون;986732 نوشت:
با سلام ممنون از توضیحات شما

سلام و عرض ادب،
مهربون;986732 نوشت:
ضمناً من نشانه ها را امتیاز بندی نمی کنم و اینگونه که شما برداشت کردید راجع به آیات قرآن فکر نمی کنم.

منظورم این نبود که خد شما این کار را می‌کنید، شمای نوعی را گفتم (و کسانی را در منظورم داشتم که فلسفه و ریاضیات و منطق را بهترین محل بروز عقلانیت معرفی می‌کنند) و البته درست‌تر بود که خودم را مثال می‌زدم یا صراحتاً می‌گفتم آن‌هایی که چنین هستند و چنان ... از سوء تفاهمی که القاء کردم عذرخواهی می‌کنم
مهربون;986732 نوشت:
من در صحبت هایم گفتم که حرف اول را عقل می زند و حرف آخر را دل. کجای این حرف موازی بودن را نشان می دهد؟ اگر هم در ابتدای صحبتم تقسیم بندی کردم نه به آن معنا بود که این تقسیم بندی را قبول دارم بلکه خواستم بگویم معمولاً اینگونه است وگرنه به نظر من اصلا تقسیم بندی این مدلی برای شناخت پرورگار درست نیست.

من هنوز نمی‌دانم برداشت شما از تعقل کردن چیست ولی من هم مثل شما دنبال کش دادن بحث نیستم، خدا خیرتان بدهد
مهربون;986732 نوشت:
من همان موقعی که با عقلم می سنجم با قلبم هم می فهمم و درک می کنم با فطرتم هم باور می کنم.

احتمالاً در مورد مفهوم فطرت توافق نداریم ولی بگذریم، خدا خیرتان بدهد
مهربون;986732 نوشت:
ما به دلیل محدود بودن کلمات ناچاریم از استفاده کردن آنها.

موافق نیستم ولی بگذریم ...
مهربون;986732 نوشت:
البته نمی خواهم بحث به حاشیه برود اما شما جناب نقطه گنگ و مبهم صحبت می کنید.

حق با شماست، چون این مباحث و تعریف‌هایم از عقل و قلب و تفکر و امثال آن را قبلاً بارها گفته‌ام دیگر فراموش می‌کنم که مخاطبم تغییر کرده است و از وسط بحث وارد می‌شوم و باعث می‌شود مطالبم مبهم بشود ... درست می‌فرمایید و انتقاد شما کاملاً وارد است
مهربون;986732 نوشت:
بله محل تعقل قلب است اما من هم می توانم بحث را کشدار کنم و بگویم کدام قلب؟ و بعد شما بگویید قلبی که در قفسه سینه است منظورم نبود و بعد من بگویم همان قلب جسمانی هم از حالات روحی ما متاثر می شود. جسم وروح جدا نشدنی و به شدت به هم وابسته اند. ووو...

قلبی که در عرفان مطرح است هم در سینه است، «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» و سینه هم همان است که حضرت موسیٰ علیه‌السلام فرمودند «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» ... اینکه این قلب و سینه جسمانی هستند یا نیستند و مادی هستند یا نیستند و امثال آن هم مباحث خودشان را دارند ... ولی به قول شما بحث سر چیز دیگری است و اینها حاشیه است ... کسی که به دنبال ملاک برای تشخیص حقانیت اسلام است کاری به مفاهیم درون‌دینی ما ندارد، آن هم مفاهیمی که خود مسلمین هم بر سرش اتفاق نظر ندارند ...
بحث ما برون‌دینی است و وقتی به آغازگر تاپیک گفتم قلب و فطرت معیار است و نه عقل (با معنای رایج آن) و استدلال(های غیرفطری)، به دنبال به چالش کشیدن روش برخورد ایشان با مسأله بودم و نه اینکه از ایشان بخواهم بپذیرند که اصولاً چیزی به اسم فطرت وجود دارد، مفهومی که خود مسلمین هم معمولاً تعریف درستی از آن ندارند ... ایشان یک معیار برای تشخیص حق و باطل فرض کرده‌اند و حالا از ما معیاری می‌خواهند که با این معیار حق و باطلی که فرض کرده‌اند به بررسی حقانیت دین بپردازند، من گفتم قبل از اینکه از ما معیار بخواهند اول معیاری که درستی آن را پیش‌فرض پذیرفته‌اند را به چالش بکشند ... بعد هم با همان روش فلسفی و استدلالی گفتم که چرا معیارشان برای شناخت حقیقت ناکارآمد است ... صحبت سر این نیست که عقل چیست و قلب چیست و فطرت چیست، صحبت سر این است که اگر کسی بخواهد منطق و استدلال و فلسفه را، هر فلسفه‌‌ای و هر منطقی را، مقدم بر شناخت حقیقت بگیرد و حقیقتاً هم حق‌طلب باشد و از راه دیگری هم نتواند حق را بشناسد چاره‌ای ندارد جز اینکه ندانم‌گرا بشود و اگر گفت من فهمیدم که اسلام دین حق است منِ مسلمان به او می‌گویم که یا دارد به ما دروغ می‌گوید و یا قبل از ما به خودش دروغ گفته است که از این راه و فقط از این راه به حقانیت اسلام رسیده است، در روایات هم آمده که کسی نمی‌تواند از چنین راهی به اسلام برسد ... ولی وقتی خود مسلمین به چنین فضایی دامن می‌زنند و ادعاهای نادرست در مورد کارکرد منطق و فلسفه دارند از مثل ایشانی که تازه وارد گود شناخت حق و باطل از هم شده است چه انتظاری می‌توان داشت ... نتیجه‌اش می‌شود همین که بهشان برمی‌خورد و ول می‌کنند و می‌روند ...
مهربون;986732 نوشت:
من در هیچ کجای صحبتهایم حرفی از استدلال فلسفی نزدم فقط گفتم فلسفه هم در جای خودش ارزشمند است. نمی دانم از کجای حرف های من برداشت کردید که من به دنبال استدلال فلسفی بودم؟

در جای خودش ارزشمند است، این را تقریباً همه قبول دارند، بحثی اگر هست بر سر این است که جای خودش کجا هست ... من نمی‌دانم در این زمینه چقدر توافق داریم ولی اگر اینطور برداشت کرده‌ام که شما هم در زمینه‌ی تحقیق و شناخت حقیقت برای فلسفه شأنی قائل هستید بخاطر این بود که فرمودید:
مهربون;986708 نوشت:
به نظرم بحث رو دارین خیلی پیچیده می کنین.
استاد توضیحات خیلی خوبی دادند


اگر موضع شما را اشتباه برداشت کردم عذرخواهی می‌کنم ...

حضورم در این تاپیک برای این بود که به نظرم رسید آغازگر تاپیک دغدغه‌ی جدی برای تحقیق حقانیت دین دارند و فقط راه را اشتباه دنبال می‌کنند و راهنمایی‌های رایج فلسفی و منطقی و استدلالی که به ایشان می‌شود هم احتمالاً کمک درستی به ایشان نخواهد کرد، فقط می‌خواستم در مورد حجیت منطق و فلسفه‌ای که به دنبالش هستند هم فکر کنند و در واقع مبانی شناخت‌شناسی خودشان را بازبینی کنند، نه اینکه وارد جدال غیراحسن با ایشان شوم و دوستان دیگری مثل شما را هم درگیر حواشی بحث کنم یا آزرده‌خاطر کنم ...
موفق باشید و در پناه خدا

Reza-D;986729 نوشت:
برادر عزیز عرض کردم شما به تنهایی ملاک سنجش این موضوع نیستید. البته تجربهء شما برایم ارزشمند و قابل احترام است
من فکر می‌کنم بعد از مدتی بحث در این زمینه‌ها تا حد زیادی به گفته‌های دوستم جناب "خباء" رسیده‌ام
اینکه تمام این مسائل که ما به ماوراء‌الطبیعه ربطش می‌دهیم صرفاً آثار اتفاقات طبیعی است که در بخش ثانیاً توضیح می‌دهم

با سلام و عرض ادب

غیر مومنین طبیعت را غیر خدا می دانند و مومنین عین خدا !

خداوند وجودی غیر طبیعی و دست نیافتنی نیست!

دست خداوند دستی است که برای کسب روزی تلاش می کند

پای خداوند پایی است که در راه درست قدم برمی دارد

و چشم خداوند چشمی است که به دنیا زیبا می نگرد ...

خداوند فقط پادشاه آسمان ها نیست

بلکه صاحب قلب ها و دست ها و زبان هاست ....

خداوند هم ظاهر است و هم باطن و در باطن و ماوراء الطبیعه خلاصه نمی شود !

هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ....

هر عمل ما عکس العملی خواهد داشت

افکار منفی ما بازخورد منفی و افکار مثبت ما بازخورد مثبت خواهد داشت !!!!

این قانون طبیعت هست برادر من ...

حتی خدا ناباوران هم این موضوع رو قبول دارن !

Reza-D;986729 نوشت:

اولاً اینکه گفته می‌شود ازدواج باعث پیشرفت مالی می‌شود همیشه درست نیست و مصادیق خلافش بسیار دیده می‌شود

برای مومنین همیشه درست است
شاید تاخیر زمانی ومکانی داشته باشه
اما بدون شک محقق خواهد شد

مصداق خلافش به خود شخص بر می گرده ، نه به ازدواج !

وقتی شخص ایمان داشته باشه که با ازدواج مشکلاتش حل می شه تمام تلاشش رو خواهد کرد

نه این که بشینه دعا کنه خدایا مشکلمو حل کن و تلاشی نکنه یا از تلاش کردن خسته بشه و نا امید بشه ...

مسلم;986700 نوشت:
من که پاک گیج شدم!! شما بالاخره درون دینی دارید بحث می کنید یا برون دینی؟!

برادر من اگر بدون دینی سخن بگوییم بله راهی برای اثبات اینکه خلف وعده اتفاق نیفتاده نیست، اما ما داریم درون دینی بحث می کنیم، خود شما هم فرمودید:

وقتی بحث سخن از مومنین باشد دیگر نفی خلف وعده نیاز به دلیل ندارد! هیچ مومنی نمیگوید اگر بعد از ازدواج پولدار نشدم خدا خُلف وعده کرد! میداند که به خاطر وجود موانع و دخالت سایر عوامل است.

در اصل قضیه تفاوتی میان مومن و کافر نیست
ما میخواهیم بگوییم :
گشتیم نبود، نگرد نیست
ابطال پذیری در مورد وعده غنا امکان ندارد
مومن بودن یا کافر بودن شما ، دخلی به ابطال پذیری یا ابطال ناپذیری یک موضوع ندارد...

حالا ابطال ناپذیری و این شکلی وعده دادن، فریبکاری و نیرنگ هست یا نیست؟
بستگی به جهان بینی و باورهای ما دارد...
برای اینکه مقصودم بهتر رسانده شود
گویند ملانصرالدین گفت زیر پای من مرکز زمین است اگر قبول ندارید بروید متر کنید و خوب ملا میدانست که آنها ناتوانند از اینکه متر کنند....

خباء;986747 نوشت:
در اصل قضیه تفاوتی میان مومن و کافر نیست
.

با سلام و عرض ادب

برادر گرامی

بنده قراردادی رو می پذیرم

طبق این قرارداد :

1 - من در ابتدا و در طول قرار داد باید باور داشته باشم که موضوع قرارداد محقق می شه

2 - من نباید نا امید بشم

3 - من نباید دست از تلاش بکشم

حالا من هر کدوم از این موارد رو نقض کنم ، قرارداد باطل می شه

این قرار داد چه درون دین باشه و با خدا

و چه برون دینی باشه و با طبیعت و هستی

در صورتی محقق خواهد شد که به تمام بند های اون عمل بشه

شروحیل;986748 نوشت:
با سلام و عرض ادب

برادر گرامی

بنده قراردادی رو می پذیرم

طبق این قرارداد :

1 - من در ابتدا و در طول قرار داد باید باور داشته باشم که موضوع قرارداد محقق می شه

2 - من نباید نا امید بشم

3 - من نباید دست از تلاش بکشم

حالا من هر کدوم از این موارد رو نقض کنم ، قرارداد باطل می شه

این قرار داد چه درون دین باشه و با خدا

و چه برون دینی باشه و با طبیعت و هستی

در صورتی محقق خواهد شد که به تمام بند های اون عمل بشه

سلام

اینکه شما میگویید باید به تمام بندهای قرارداد عمل شود، ربطی به عرایض بنده ندارد.

ابطال پذیری قضایا ربطی به مومن و کافر بودن ندارد.
معیار و میزان برای تشخیص تحقق یک وعده، ربطی به ایمان و کفر ندارد.

شما بفرمایید کجای این مطلب اشتباه است.

در ارسالهای گذشته عرض شد
شرایط قرارداد و حد و حصرش و چگونگی رسیدن به آن، مجهول است...

خباء;986785 نوشت:
در ارسالهای گذشته عرض شد
شرایط قرارداد و حد و حصرش و چگونگی رسیدن به آن، مجهول است...

با سلام و عرض ادب

همین سه مورد کفایت می کنه

1 - در ابتدا و در طول قرار داد باید باور داشته باشیم که موضوع قرارداد محقق می شود

2 - نباید نا امید شویم

3 - نباید دست از تلاش بکشیم

شروحیل;986791 نوشت:
با سلام و عرض ادب

همین سه مورد کفایت می کنه

1 - در ابتدا و در طول قرار داد باید باور داشته باشیم که موضوع قرارداد محقق می شود

2 - نباید نا امید شویم

3 - نباید دست از تلاش بکشیم

سلام
از نظر من اگر متوجه اشکال شده بودید
دیگر نمیگفتید این سه مورد جزو قرار داد است و همین سه کافی است.
موفق باشید

خباء;986809 نوشت:
سلام
از نظر من اگر متوجه اشکال شده بودید
دیگر نمیگفتید این سه مورد جزو قرار داد است و همین سه کافی است.
موفق باشید

سلام و عرض ادب

برادر گرامی

بنده اشکالی نمی بینم

طبق قرارداد ، شخص هر کدوم از این سه مورد رو نقض کنه ، نباید توقع انجام قرارداد از طرف مقابل رو داشته باشه

معمولا اشخاصی که ایراد می گیرن جزو این سه دسته هستن

1 - باور ندارن

2 - نا امید هستن

3 - نمی خوان به اندازه کافی تلاش کنن

خباء;986747 نوشت:
در اصل قضیه تفاوتی میان مومن و کافر نیست
ما میخواهیم بگوییم :
گشتیم نبود، نگرد نیست
ابطال پذیری در مورد وعده غنا امکان ندارد
مومن بودن یا کافر بودن شما ، دخلی به ابطال پذیری یا ابطال ناپذیری یک موضوع ندارد...

جناب خباء عزیز بحث بر سر وعده های الهی است، من فقط یک سوال از شما میپرسم:

آیا اگر یک شخص مومن واقعی ازدواج مرد و فقیرتر شد، آیا احتمال می دهد که خداوند خُلف وعده کرده باشد؟ حتی احتمال آن را نمیدهد. می داند که این غنی شدن به خاطر موانعی فعلا محقق نشده ، اما هرگز آن را به پای خُلف وعده خدا نمی گذارد.
بنابراین صدق وعده های الهی برای مومن اثبات شده است، برای کافر است که قابل اثبات یا ابطال نیست. بله مومن نمی تواند صدق وعده های الهی را برای کافر اثبات کند، حتی اگر بعد از ازدواج غنی شده باشد.

مسلم;986866 نوشت:
جناب خباء عزیز بحث بر سر وعده های الهی است، من فقط یک سوال از شما میپرسم:

آیا اگر یک شخص مومن واقعی ازدواج مرد و فقیرتر شد، آیا احتمال می دهد که خداوند خُلف وعده کرده باشد؟ حتی احتمال آن را نمیدهد. می داند که این غنی شدن به خاطر موانعی فعلا محقق نشده ، اما هرگز آن را به پای خُلف وعده خدا نمی گذارد.
بنابراین صدق وعده های الهی برای مومن اثبات شده است، برای کافر است که قابل اثبات یا ابطال نیست. بله مومن نمی تواند صدق وعده های الهی را برای کافر اثبات کند، حتی اگر بعد از ازدواج غنی شده باشد.

بزرگوار سوال شما چه سودی دارد وقتی متوجه عرض بنده نیستید؟!
داستان ملانصرالدین که عرض کردم را به یاد آورید....
قوری راسل را به یاد آورید...
شگردهای فال گیرها و پیشگوها را به یاد بیاورید...
اگر واقعا این مثالهای واضح که در میان جامعه علمی واضح و آشکار است، قابل انتقال نیست من با چه بیانی مطلب را منتقل کنم؟!

شروحیل;986833 نوشت:
سلام و عرض ادب

برادر گرامی

بنده اشکالی نمی بینم

طبق قرارداد ، شخص هر کدوم از این سه مورد رو نقض کنه ، نباید توقع انجام قرارداد از طرف مقابل رو داشته باشه

معمولا اشخاصی که ایراد می گیرن جزو این سه دسته هستن

1 - باور ندارن

2 - نا امید هستن

3 - نمی خوان به اندازه کافی تلاش کنن

سلام
این آخرین ارسال بنده در پاسخ به شما خواهد بود
و اگر متوجه عرض بنده نشدید دوباره مطالب را بخوانید چون بیش از این نمیتوانم توضیح دهم

گفتید
باور ندارد
باور ندارد یعنی کافر است یا مسلمان؟
اگر مسلمان است چه قدر باور لازم است؟ در کجا خدا فرموده درجه باور باید این قدر باشد و برایش باید این کار را بکنید تا به آن مقدار لازم برسید؟

گفتید ناامیدی
مگر نا امید دعا میکند و ماهها صرف عبادت میکند؟!
آنها که امید دارند دعا میکنند و نمیرسند

گفتید تلاش
از نظر شما چه قدر تلاش کافی است
کسی که 8 تا 12 ساعت از زندگی اش صرف معاش می شود و بلکه بیشتر.... او انسان تنبلی است؟!
کسی که ساعتها دعا میکند و واجباتش را انجام میدهد انسان تنبلی است؟!

شما تاویل و تفسیرهای خودتان مبهم است و جالب اینکه آن را به خدا نسبت میدهید و جالب تر آنکه شرایط قرار داد خدا را محدود و محصور هم میکنید، گویی شما وکیل و وصی خدا هستید....
اما بدانید در همین باب استجابت دعا چند قول میان علما وجود دارد، و ما ندانستیم شما وکیل خدایید یا ایشان؟!

سلام علیکم و رحمه الله
بزرگوار شما این را می فرمایید :

نقطه;986728 نوشت:
راه برای رسیدن به خدا به به عدد نفوس انسان‌هاست

بعد از آنطرف همه نظرات و راههای نفوس دیگران را نفی می فرمایید؟!!!happy
خدا خیرتان دهد!

نقطه;986724 نوشت:
این راه هم برای شناخت حقانیت دین اشتباه است

نقطه;986724 نوشت:
در شریعت ما دستور به عدالت و مهربانی با خلق خدا و مدارا کردن و امثال آن خیلی هست، همانطور که در مکاتب دیگر هم کم و بیش هست، ولی در شریعت ما برخی دستورهای دیگر هم هست که خیلی را به سطح داغ شدن می‌رساند و اصلاً بخاطر وجود همان احکام خیلی‌ها نسبت به حقانیت اسلام به تردید می‌افتند ... باور ندارید در همین سایت بگردید ... احکام چندهمسری و متعه، احکام کنیز و برده و

منظور؟!
قرار نیست که اسلام منطبق بر مسیحیت باشد...ولی مسیحیت باید منطبق بر اسلام باشد...اسلام مسیحیت را تایید می کند به علاوه شامل احکام تکمیلی و متعای تری است.
اینکه بعضیها از برخی احکام خوششان بیاد یا نیاد آیا باید محدودیت در بررسی ایجاد کند؟

نقطه;986724 نوشت:
باید مسلمان بود تا خدا هر چه می‌گوید را بگوییم چشم و راضی باشیم به رضای خدا ... قرار نیست خوشمان بیاید و بگوییم چشم ... دین اسلام یعنی دین تسلیم مجض بودن برای خدا و اگر قرار باشد از حکمی خوشمان بیاید و بعد تسلیم آن شویم خدایمان تشخیص خودمان بوده است و نه حضرت حق جلّ و علیٰ ...

منظورتان از گفتن این صحبتها چیست؟
برای کسی که بخواهد در مورد جزئیات اسلام بررسی و تحقیق کند و بعد آن را انتخاب کند (به استارتر کاری ندارم...البته ایشان هم به عنوان یک مسلمان ظاهرا در حقانیت آن شک دارند و دنبال یک محک هستند) فرض کنید در مورد یک مسیحی داریم صحبت می کنیم...ایشان خدا و نبوت (عیس مسیح) و معاد را قبول دارند...حال چگونه مسلمان شود؟!
به چه چیزی بگوید چشم؟!

خباء;986869 نوشت:
بزرگوار سوال شما چه سودی دارد وقتی متوجه عرض بنده نیستید؟!
داستان ملانصرالدین که عرض کردم را به یاد آورید....
قوری راسل را به یاد آورید...
شگردهای فال گیرها و پیشگوها را به یاد بیاورید...


جناب خباء عزیز من متوجه هستم، اما شما دقت نمیفرمایید...
آنچه که از ملانصرالدین و قوری راسل و مانند آن مثال می زنید مثال هایی بی ربط هستند
بحث ما در مورد مومنین است، آیا اینکه خداوند خُلف وعده نمیکند برای مومنین مثل قوری راسل است؟! حاشا و کلّا...!

مسلم;986877 نوشت:

جناب خباء عزیز من متوجه هستم، اما شما دقت نمیفرمایید...
آنچه که از ملانصرالدین و قوری راسل و مانند آن مثال می زنید مثال هایی بی ربط هستند
بحث ما در مورد مومنین است، آیا اینکه خداوند خُلف وعده نمیکند برای مومنین مثل قوری راسل است؟! حاشا و کلّا...!

مسلم جان! من هم میدانم بحثمان چیست...
و انچه گفتم کاملا مرتبط است...
به همین خاطر میگویم متوجه عرض من نمیشوید
خوب است این جمله رو از استارتر بیارم :
شمارا به خدا اگر جواب منطقی دارید آنچه که بتوان با عقل فهمید و در دنیای عملی تست کرد بهم جواب بدین .

فکر نمیکنم بیش از این بتوان توضیح داد
به هر حال هر کدام نظرمان گفتیم
و من الله توفیق

خباء;986884 نوشت:
مسلم جان! من هم میدانم بحثمان چیست...
و انچه گفتم کاملا مرتبط است...
به همین خاطر میگویم متوجه عرض من نمیشوید
خوب است این جمله رو از استارتر بیارم :
شمارا به خدا اگر جواب منطقی دارید آنچه که بتوان با عقل فهمید و در دنیای عملی تست کرد بهم جواب بدین

خب اگر منظورتان همان حرف استارتر است که بنده از همان اولین پستم همین حرف شما را زدم :

مسلم;985776 نوشت:
طبق آنچه که در نکات پیشین گذشت که این مسائل از آن مسائلی است که برای بشر قابل فهم نبوده و فقط در حیطه علم الهی است، روشن میشود که این راه، راه مناسبی برای کشف حقانیت ادیان نیست، نه اسلام، نه ادیان دیگر، و نه حتی عرفان ها و فرقه ها و مکتب های دیگر را با این ادله نه میتوان رد نمود، و نه اثبات؛ چرا که با قاطعیت نمیتوان تشخیص داد وعده آن دین عملی شده یا خیر تا بتوان حق و باطل بودن آن دین را نتیجه گرفت.

مسلم;986187 نوشت:
ما هم به دنبال این نیستیم که از این مسیر، حقانیت دین را اثبات کنیم، بلکه میخواهیم بگوییم از این مسیر دین ابطال نمیشود!

بنابراین ما اختلافی نداریم، یا اگر هست من متوجه نمیشوم...!

خب در هر صورت خیلی مهم نیست
یا حق

خباء;986872 نوشت:
سلام
گفتید
باور ندارد
باور ندارد یعنی کافر است یا مسلمان؟
اگر مسلمان است چه قدر باور لازم است؟ در کجا خدا فرموده درجه باور باید این قدر باشد و برایش باید این کار را بکنید تا به آن مقدار لازم برسید؟

سلام و عرض ادب
تفاوتی ندارد کافر باشد یا مسلمان
بنده طبیعت یا خدا یا هرچه شخص به ان باور دارد و با ان قرار می گذارد را مد نظر داشتم

هر شخص زمانی که دعا می کند یک چیز را میخواند . خدا یا طبیعت یا کهکشان و ....

شخص یا 100 درصد باور دارد که طرف مقابل خواست او را بر اوزرده می کند ، یا باور ندارد و یا شک دارد

باور یا هست یا نیست

ابعاد و اندازه و کم و زیاد ندارد !!!!

خباء;986872 نوشت:

گفتید ناامیدی
مگر نا امید دعا میکند و ماهها صرف عبادت میکند؟!
آنها که امید دارند دعا میکنند و نمیرسند

شخص به آخرین چیزی که ذره ای احتمال امید از آن می رود چنگ می زند و دعا میکند
( دقت کنید شخص امید به اون چیز نداره و فقط احتمال می ده که شاید امیدی باشه !!! )

شخص در آن لحظه نیاز درخواست می کند چون راه چاره دیگری ندارد

اما چون امید واهی و لحظه ای و بدون تفکر و تعقل بوده رنگ می بازد و تبدیل به یاس و تفکرات منفی و انرژی منفی می شود .

یعنی همان ابتدا هم امید واقعی در کار نبوده

خباء;986872 نوشت:

گفتید تلاش
از نظر شما چه قدر تلاش کافی است
کسی که 8 تا 12 ساعت از زندگی اش صرف معاش می شود و بلکه بیشتر.... او انسان تنبلی است؟!
کسی که ساعتها دعا میکند و واجباتش را انجام میدهد انسان تنبلی است؟!

اصولا هر تلاشی واقعا به معنای تلاش نیست

به طور مثال برنامه داشتن خود یک قسمت از تلاش است

فرض بگیرید هدف شخص رسیدن از نقطه a (کنونی) به نقطه b ( خواسته) هست و در این بین کوهی به نام مشکلات وجود دارد

یک شخص شروع به کندن کوه می کند و بدون شک هیچ گاه به هدف نخواهد رسید ، چون شکافتن کوه به عمر او کفاف نخواهد داد !

اما شخص دیگر از روی کوه عبور کرده و به هدف خواهد رسید

هر دو در ظاهر تلاش کرده اند

اما این کجا و آن کجا !

تلاش کردن به معنای 12 ساعت زور زدن بدون تفکر و تعقل نیست

بدون شک نیم ساعت تفکر در راستای راه های رسیدن به هدف نتیجه بهتری خواهد داد !!!!!

خباء;986872 نوشت:

شما تاویل و تفسیرهای خودتان مبهم است و جالب اینکه آن را به خدا نسبت میدهید و جالب تر آنکه شرایط قرار داد خدا را محدود و محصور هم میکنید، گویی شما وکیل و وصی خدا هستید....
اما بدانید در همین باب استجابت دعا چند قول میان علما وجود دارد، و ما ندانستیم شما وکیل خدایید یا ایشان؟!

آیاتی در این رابطه را ذکر میکنم

خودتان تفکر و تعقل کنید

بنده نه تفسیری میکنم نه ترجمه ای

[=IranSans]وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ

[=IranSans]وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

[=IranSans]اَحَسِبَ النَّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنَّا و هُم لا یُفتَنُونَ

[=IranSans]فَاَمَّا الِانسانُ اِذا ما ابتَلاهُ رَبُهُ فَاکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ وَ امَّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبّی أهانَن

[=IranSans]وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِی مَا کَانَ یدْعُو إِلَیهِ مِنْ قَبْلُ

[=IranSans]فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکُونَ

1
از آن مسائلی است که برای بشر قابل فهم نبوده و فقط در حیطه علم الهی است
2
چرا که با قاطعیت نمیتوان تشخیص داد وعده آن دین عملی شده یا خیر
3
مومنی که می بیند بعد از ازدواج در کارش گشایش واقع شده، و مال و اموالش درست بعد از ازدواج برکت یافته است هیچ ایرادی به او وارد نیست که آن را تحقق وعده الهی بداند...
به شرطی که ذیل بند 6 معنا شود
4
ما نمیتوانیم ادعای مومنین را قبول کنیم مبنی بر اینکه آنها مصداق وعده غنا شده اند...
چرا ؟ به بند 2 و 1 رجوع شود
5
شما و دیگران حق ندارید بگویید به خاطر ازدواج غنی شدید و این را مصداق عینی عمل به وعده بدانید...
چرا ؟ به بند 2 و1 رجوع شود
6
وعده الهی را از طریق ایمان و اعتقاد و دلیل عقلی متوجه میشویم پس کسی نمیگوید ما به وعده خدا از طریقی جز خدا پی ببریم
7
مومنین الان که میگویند ما ازدواج کردیم و پولدار شدیم
آن را تجربه شخصی میدانند؟( بنا به بند 1 و 2)
یا آن را به خاطر ایمان به گفتار خدا میگویند؟( بنا به بند 6)

قطعا بسیاری از مومنین آن را تجربه شخصی عنوان میکنند
و این حرف اشتباه است طبق بند یک و دو

hamidrezza;986876 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله
بزرگوار شما این را می فرمایید :
...
بعد از آنطرف همه نظرات و راههای نفوس دیگران را نفی می فرمایید؟!!!happy
خدا خیرتان دهد!

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
نفی نکردم برادر بلکه ظاهراً در انتقال منظورم کم‌توفیق هستم ... من حتی با براهین نفلسفی هم مخالف نیستم بلکه با ادعای فلاسفه در نحوه‌ی عملکرد این براهین است که مخالفم ... شما ممکن است از مثالی به مفهومی پی ببرید ولی آن مثال صرفاً مثال بوده است و نه کل ماجرا ...
hamidrezza;986876 نوشت:
منظور؟!
قرار نیست که اسلام منطبق بر مسیحیت باشد...ولی مسیحیت باید منطبق بر اسلام باشد...اسلام مسیحیت را تایید می کند به علاوه شامل احکام تکمیلی و متعای تری است.
اینکه بعضیها از برخی احکام خوششان بیاد یا نیاد آیا باید محدودیت در بررسی ایجاد کند؟

بعضی‌ها از برخی احکام خوششان نیاید؟ صحبت سر خوش آمدن نیست ... صحبت سر این است که برخی از مسلمین هم نمی‌توانند برخی از احکام اسلام را هضم کنند و تمام تلاششان را می‌کنند که وانمود کنند آن احکام جزء اسلام نیست و به اقتضای فرهنگ اعراب جاهلی در اسلام وارد شده است و امثال آن! مسلمین که هیچ، دیده‌ام از علما هم که تحمل پذیرش برخی از احکام را ندارند و هزار جور بهانه و توجیه می‌آورند که در چهارچوب حقوق بشر فعلی آن‌ها را قابل پذیرش کنند ... فکر کنید همین مسلمان‌های خیل معتقد اگر در اسلام به دنیا نمی‌آمدند، آن وقت با برخورد با همین احکام چه معامله‌ای با آن‌ها می‌کردند؟ چه دلیلی داشتند که باز هم از این قوانین دفاع کنند و هزار دلیل و توجیه در حمایت از ان‌ها بیاورند؟ ...
منظورم این بود که راهی که پیشنهاد می‌دهید، که اگر درست فهمیده باشم این است که یک راه خوب برای شناخت حقانیت یک مکتب این است که آموزه‌های آن را بسنجیم، این راه درست نیست ... مگر اینکه آن سنجش به صورتی باشد که معمولاً تبیین نمی‌شود ...
هر انسانی یک لیست از ارزش‌ها و ضدارزش‌ها را پیش خودش دارد که تک‌تک موارد آن را از افراد و جاهای مختلفی کسب کرده است و برخی را هم خودش به ارزش بودن آن‌ها رسیده است ... اگر قرار باشد این لیست ارزش‌ها ملاک ارزش‌گذاری احکام و آموزه‌های دین باشد واضح است که این نگاه را نمی‌توان حقیقت‌جویانه در نظر گرفت ... چون خود آن سیستم ارزشی قابل به چالش کشیده شدن است ...
hamidrezza;986876 نوشت:
منظورتان از گفتن این صحبتها چیست؟
برای کسی که بخواهد در مورد جزئیات اسلام بررسی و تحقیق کند و بعد آن را انتخاب کند (به استارتر کاری ندارم...البته ایشان هم به عنوان یک مسلمان ظاهرا در حقانیت آن شک دارند و دنبال یک محک هستند) فرض کنید در مورد یک مسیحی داریم صحبت می کنیم...ایشان خدا و نبوت (عیس مسیح) و معاد را قبول دارند...حال چگونه مسلمان شود؟!
به چه چیزی بگوید چشم؟!

منظورم نقد فرمایش شما بود، نگفتم که به نظر خودم از چه راهی می‌توان به حقانیت اسلام رسید ... اینکه برای تحقیق حقانیت اسلام احکام این دین رامطالعه و بررسی کنیم درست نیست، اینکه این احکام انسانی به نظر برسند یا نرسند ملاک درستی نیست و لزوماً هم به پذیرش حقانیت اسلام ختم نمی‌شود ... چون معیار درستی نیست ... منظور دیگری نداشتم ... این معیار درست نیست، همانطور که استدلال‌های فلسفی در اثبات حقانیت یک جهان‌بینی و یا اسلام به طور خاص ناتوان است و لزوماً هم به فهم حقانیت اسلام ختم نمی‌شود ...
@};-

سلام بنده دو کتاب بهتون معرفی می کنم که حتما بخونیدشون. یکی کتاب ((حیات معقول)) از علامه جعفری. یکی کتاب((پایان تئولوژی)) از دکتر عبدالکریمی . کتاب ((فلسفه ی دین)) علامه جعفری رو هم در درجه ی بعدی بهتون معرفی می کنم . همچنین کتاب ((منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی)) از آیت الله جوادی آملی . ای کاش می فرمودید رشته ی تحصیلیتون چیست؟ متاسفانه بین مفهوم دین با شریعت خلط شده است . همچنین بین دین و اعتقادات. دین مرتبه ای بالاتر از شریعت و فقه و روایات و آیات است . با عذر خواهی از شما که فرمودید حدیث تحویلم نده ولی من می خوام یک حدیث بگویم که خیلی راهگشا است . حضرت علی علیه السلام می فرمایند (اول الدین معرفت الله)) . یک بخش در مورد ضرورت شریعت از آقای دکتر دینانی خواندم یادم نیست در کدام کتاب بود ولی اون هم می تونه راهگشا باشه .

مهربون;986712 نوشت:
در کنار اینها به نظرم یک کتاب تاریخ ادیان هم مطالعه کنید (مثل کتاب تاریخ ادیان جان ناس) تا یک درک کلی از وضعیت ادیان از ابتدای بشریت تا امروز به دست بیاورید. این ذهن شما را برای مقایسه و ارزیابی ادیان بازتر و وسیع تر می کند.
کتاب های شهید مطهری از جمله کتاب عدل الهی هم می تواند برایتان کمک کننده باشد.

خیلی ممنون به خاطر معرفی کتاب ها. حتما مطالعه می کنم

ابوالبرکات;986913 نوشت:
سلام بنده دو کتاب بهتون معرفی می کنم که حتما بخونیدشون. یکی کتاب ((حیات معقول)) از علامه جعفری. یکی کتاب((پایان تئولوژی)) از دکتر عبدالکریمی . کتاب ((فلسفه ی دین)) علامه جعفری رو هم در درجه ی بعدی بهتون معرفی می کنم . همچنین کتاب ((منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی)) از آیت الله جوادی آملی .

سلام. من از سبک نگاه شما خیلی خوشم اومد. عنوان کتاب ها بهم می گه که احتمالا گمشده من هستن، و اینکه ادبیات کلامی و نحوه برخوردتان مشخص می کنه انسانی بسیار قابل احترامی هستید. من تازه در این سایت عضو شدم و خیلی ازش سر در نمی یارم. اگه راهی هست که بشه بعد خوندن کتابا با یک راهنما مطلع در ارتباط باشم تا اگه به مشکل خوردم بتونم ازش سوال کنم. بازم تشکر می کنم به خاطر معرفی کتاب ها@};- براتون آرزوی سلامتی دارم

نقل قول:
خیلی ممنون به خاطر معرفی کتاب ها. حتما مطالعه می کنم

خواهش می کنم انشالله موفق باشید
در پناه خدا

نقطه;986912 نوشت:
اینکه برای تحقیق حقانیت اسلام احکام این دین رامطالعه و بررسی کنیم درست نیست

سلام علیکم و رحمه الله
ببخشید فرض کنید یک مسیحی میخواد در مورد تشیع مطالعه کند....اگر تعالیم و دستورات را بر اساس قرآن (کتاب و حکمت (جمعش میشه احکام)) و سنت بررسی نکنه و با عقل و سیاق خودش سبک و سنگین نکنه, چه کار باید بکنه؟
این را هم در نظر داشته باشیم که همچنین انسانی مثل ما (اسکدینیها و طلبه ها) خیلی دنبال پیچاندن موضوع و کلنجار رفتن و ایستگاه زدن سر هر موضوع نیست و خیلی راحتتر از اینها و با مراجعه به عقل و فطرت راهشون را پیدا می کنن...حال درست یا غلط همینکه در حد توان تعقل و تفکر کنه کافیه...لا یکلف الله نفسا....(یاد داستان پیرزن نخ ریس و موسی و شبان افتادم!)
ضمن اینکه آیا از کل راههای رسیدن به خدا که به تعداد نفوس انسانهاست و همگی مورد قبول خدا هستند الزامی نیست که همگی کوتاهترین راه (راه مستقیم) باشد زیرا که احتمالا طی چنین طریقی فقط از عهده معصومین علیم السلام بر آید!

hamidrezza;986959 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله
ببخشید فرض کنید یک مسیحی میخواد در مورد تشیع مطالعه کند....اگر تعالیم و دستورات را بر اساس قرآن (کتاب و حکمت (جمعش میشه احکام)) و سنت بررسی نکنه و با عقل و سیاق خودش سبک و سنگین نکنه, چه کار باید بکنه؟

سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته
امام رضا علیه‌السلام فرمودند که احادیث ما را برای مردم بگویید، آن‌ها خودشان به سمت ما می‌آیند ...
کسی که تعالیم و دستورات را با عقل و سیاق خودش سبک و سنگین کنه در بسیاری از موارد کارش به مسلمان شدن نخواهد انجامید ... این راه اشتباه است، خیلی از مسلمین از بسیاری از احکام دینشان خجالت می‌کشند و این اشکال نه به اسلام که بلکه به مسلمانی ایشان وارد است ... دین نیامده تا سبک و سیاق مردم را تأیید کند، آمده که آن را درست کند ... اگر دین بگوید شراب بد است و یکی بگوید که چه کسی گفته است شراب بد است و به این نتیجه برسد که دین به درد نمی‌خورد این سبک و سیاق اوست که به درد نمی‌خورده است ...
hamidrezza;986959 نوشت:
این را هم در نظر داشته باشیم که همچنین انسانی مثل ما (اسکدینیها و طلبه ها) خیلی دنبال پیچاندن موضوع و کلنجار رفتن و ایستگاه زدن سر هر موضوع نیست و خیلی راحتتر از اینها و با مراجعه به عقل و فطرت راهشون را پیدا می کنن...حال درست یا غلط همینکه در حد توان تعقل و تفکر کنه کافیه...لا یکلف الله نفسا....(یاد داستان پیرزن نخ ریس و موسی و شبان افتادم!)

عقل و فطرت تنها راه است (گرچه عقل و فطرتی که تا کنون به ما معرفی کرده‌اند ظاهراً آن عقل و فطرتی نیستند که در متن خود دین به ما معرفی شده است)، تا جایی که دیده‌ام، راه‌های دیگر اگر در همین راستا باشند راه هستند مگرنه بی‌راهه هستند ... بررسی احکام باشد یا براهین فلسفی باشد یا حوادث زندگی و آزمایش‌های دنیا باشند فرقی ندارند ... اگر فطرت و عقل دخیل نشوند هر کدام از این راه‌ها ممکن است یک روز شخص را به اسلام بیاورند و فردا همانها او را از اسلام خارج کنند ... بگذریم ...
hamidrezza;986959 نوشت:
ضمن اینکه آیا از کل راههای رسیدن به خدا که به تعداد نفوس انسانهاست و همگی مورد قبول خدا هستند الزامی نیست که همگی کوتاهترین راه (راه مستقیم) باشد زیرا که احتمالا طی چنین طریقی فقط از عهده معصومین علیم السلام بر آید!

نفهمیدم منظورتان چیست ... راه فطرت برای هر صاحب فطرتی که عاقل و بالغ باشد کار می‌کند ... اگر کسی واقعاً آزاده باشد و بیشتر از ادعا داشتن حقیقت‌طلب باشد آن را می‌یابد ... اتمام حجت کار خداست، قرار نیست کسی خودش راه بیفتد که خدایی مخفی را کشف کند، خدا معدن نیست که منتظر باشد کسی کشفش کند، خدا به هر کسی اقرب من حبل الورید است ... آزمایش‌های دنیا مگر برای چه هستند؟ ... سختی‌های زندگی برای چه هستند؟ ... کسی که خدا را فراموش کند خود را فراموش کرده است ... و کسی را که خدا در گمراهی رها کند، هیچ کسی نمی‌تواند او را هدایت کند ...

جناب حمید رضا، راستش به نظر خودم نقدی که به مطلب شما وارد کردم روشن است، به همین دلیل ادامه‌ی این بحث شاید چندان روا نباشد، و البته شما هم مختار هستید که دنباله‌روی چیزی باشد که قانعتان می‌کند ... اگر می‌دانید که نقدم به شما وارد نیست اصراری ندارم که به شما بقبولانم که وارد است ... همینکه روشن باشد کفایت می‌کند ... خدا خیرتان بدهد و در پناه خدا باشید @};-

سلام علیکم و رحمه الله

نقطه;987073 نوشت:
کسی که تعالیم و دستورات را با عقل و سیاق خودش سبک و سنگین کنه در بسیاری از موارد کارش به مسلمان شدن نخواهد انجامید

نقطه;987073 نوشت:
عقل و فطرت تنها راه است

این دو راه چه فرقی با هم دارند که اولیش باطل است و دومیش باطل نیست؟

(حالا شما فطرت را نمی دانم چه معنی می کنید...فرض کنیم پدیده ای ست (شخصی) که خروجی آن ایمان است و سیاق را هم نمیدانم چه معنی کنم ولی میگویم پدیده ایست (شخصی) که خروجی آن ایمان است...خروجی هر دو هم ممکن است انکار باشد (مثلا به یک ناحق!)...حالا مهم نیست اسم این دو پدیده چی باشد و یا اینکه محل حضورشان کجا باشد...قلب؟! (گوشت داخل قفسه سینه) مغز؟! ...روح؟!...امواج الکترومغناطیس؟!...هرچه....فعلا مهم نیست.

نقطه;987073 نوشت:
(گرچه عقل و فطرتی که تا کنون به ما معرفی کرده‌اند ظاهراً آن عقل و فطرتی نیستند که در متن خود دین به ما معرفی شده است)

به نظرتان عملکرد عقل و فطرت به تعریف بیرونی آن بستگی داره ؟!...تا حالا بهش فکر نکرده بودم!...جالبه.

نقطه;987073 نوشت:
امام رضا علیه‌السلام فرمودند که احادیث ما را برای مردم بگویید، آن‌ها خودشان به سمت ما می‌آیند ...

خوب برادر یک انسان عاقل و غیر مغرض حدیث را که می شنود چه می کند؟! روش فکر میکنه...تعقل میکنه...یک مسیحی...یک بی دین که امام رضا نمیشناسه که چشم بسته بگه چشم!
اولش همین کتاب و سنت (حدیث امام رضا ع مثلا) بهش معرف میشه...همین میشه بررسی ...نتیجش اش هم میشه شناخت!
بعد که شناخت پیدا کرد, میشه مسلمان...بعدش دیگه هر جا مطمئن بشه کلام از خدا یا سنت است چشم بسته میگه چشم!...حالا میخواد بحث صیغه باشه یا حکم جهاد...اونی که با برخی احکام مشکل داره و فکر میکنه مسلمانه...در واقع فقط فکر میکنه که مسلمانه! ولی کسی که هنوز مسلمان نشده و ادعایی هم نداره, مشکلی نداره...بررسی میکنه, تعقل میکنه و نهایتا تصمیم می گیره یا مسلمان میشه اگر مغرض نباشه و یا نمیشه مثل میلیاردها آدمی که نشده اند!(شاید هم تاحالا بررسی و تعقل نکرده اند یا از روی فطرتشان نرفته اند)
نقطه;987073 نوشت:
قرار نیست کسی خودش راه بیفتد که خدایی مخفی را کشف کند
چرا برادر...قرار بر همین است....اول از شناخت نفش شروع میشه و به شناخت خدا می رسه...مگر مهم تر از این وادی هم داریم؟...توحید و شناخت خدا مگر غیر از این است؟...سیر آفاق و انفس مگر غیر از این است؟!
نقطه;987073 نوشت:
خدا به هر کسی اقرب من حبل الورید است

برادر خدا نزدیک است...من از خدا دور هستم...فرق من وشما در چیست؟!
شما نزدیکترید به خدا...قریب ترید....قربه الی الله همین است دیگر...هر که اخلاصش بیشتر...قربه الی الله اش ثمر بیشتری دارد و به خدا نزدیکتر می شود...
فرق یک مومن خوب با یک مومن ضعیف و فرق یک مومن با یک کافر در همین فاصله هاست...هر چه معنویت شما بیشتر شود و بیشتر مراقبه کنید, به خدا نزدیکتر میشوید...وگرنه خدا همیشه نزدیک است!

نقطه;987073 نوشت:
جناب حمید رضا، راستش به نظر خودم نقدی که به مطلب شما وارد کردم روشن است، به همین دلیل ادامه‌ی این بحث شاید چندان روا نباشد

یرحمک الله یا اخی@};-
با عقل و سیاق خودتان بررسی کردید و نتیجه و تصمیم گرفتید...همین درسته...بنده هم همینو گفتم...حالا ممکنه همه عالم برداشتی غیر از این داشته باشند...مهم نظر خودتان است...همین درسته.
از مصاحبت با شما بسیار مشعوف شدم.
موفق باشید برادر@};-
موضوع قفل شده است