جمع بندی می خواهم ازدواج کنم اما ...

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
می خواهم ازدواج کنم اما ...

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:

بسم الله الرحمن الرحیم
من دختری بیست و یک ساله ام
دانشجو هستم و تقریبا از پس خودم برمیام. از این دخترایی که فقط به درس بچسبند و چیزی از زندگی نمی دونند نیستم
تک دختر هم هستم
شاید خیلی خیلی پررویی باشه ولی خب وقتی شماها منو نمیشناسید پس حرفمو میگم
من از لحاظ روحی و عاطفی و جنسی شدیدا نیاز به همسر دارم

ولی مادر و پدرم تاحالا که میخواستند خونه و ماشیناشونو ارتقاء بدند، حالا که هر دو به آرزوهاشون رسیدند و دیگه قرض و قوله سر آرزوهاشون ندارند
و نمیگند نمیتونیم جهیزیه بدیم هرکسی میخواد بیاد خواستگاری با بهانه های مضحک و مسخره ردش می کنند و اصلا نظر من رو هم نمیخواهند

معیارهای جوونی های خودشونو تو خواستگارهای من دخالت میدند
حالا چون من روم نمیشه حرفمو نه بخودشون بزنم و نه به کسی که به گوششون برسونه باید دوران جوانی خودشونو با هزار و یک نیاز یادشون بره؟

من می تونم بخاطر افکار گناهی که ناخواسته به ذهنم میرسه و هرچی خواستم ترک کنم بخاطر نیازم نشد، حلال شون نکنم؟
می تونم نبخشمشون که باعث خرابی ذهنم شدند؟
با تشکر





با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد معتمد

مدیر ارجاع سوالات;985263 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
من دختری بیست و یک ساله ام
دانشجو هستم و تقریبا از پس خودم برمیام. از این دخترایی که فقط به درس بچسبند و چیزی از زندگی نمی دونند نیستم
تک دختر هم هستم
شاید خیلی خیلی پررویی باشه ولی خب وقتی شماها منو نمیشناسید پس حرفمو میگم
من از لحاظ روحی و عاطفی و جنسی شدیدا نیاز به همسر دارم

ولی مادر و پدرم تاحالا که میخواستند خونه و ماشیناشونو ارتقاء بدند، حالا که هر دو به آرزوهاشون رسیدند و دیگه قرض و قوله سر آرزوهاشون ندارند
و نمیگند نمیتونیم جهیزیه بدیم هرکسی میخواد بیاد خواستگاری با بهانه های مضحک و مسخره ردش می کنند و اصلا نظر من رو هم نمیخواهند

معیارهای جوونی های خودشونو تو خواستگارهای من دخالت میدند
حالا چون من روم نمیشه حرفمو نه بخودشون بزنم و نه به کسی که به گوششون برسونه باید دوران جوانی خودشونو با هزار و یک نیاز یادشون بره؟

من می تونم بخاطر افکار گناهی که ناخواسته به ذهنم میرسه و هرچی خواستم ترک کنم بخاطر نیازم نشد، حلال شون نکنم؟
می تونم نبخشمشون که باعث خرابی ذهنم شدند؟
با تشکر

با سلام و احترام و عرض قبولی طاعات و عبادات

رسول مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «فرزند سه حق بر پدر دارد: اول انتخاب نام نیکو، دوم کتابت، نوشتن و سواد آموزی، سوم ازدواج، زمانی که فرزند بالغ شد.»(1) لذا در اینکه یکی از وظایف والدین فراهم کردن زمینه ازدواج فرزندشان است شکی نیست و اگر پدر و مادرتی به به دلایل نامعقول مانع ازدواج فرزندشان شوند قطعا باید در پیشگاه خداوند متعال پاسخگو باشند؛ منتها نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که هیچ پدر و مادری دشمن فرزندش نیست و همیشه بهترین ها را برای او می خواهند و اگر تصمیمی می گیرند یا حرفی می زنند نباید خلاف این تفسیر شود. شما نیز از این قاعده مستثنی نیستید و قطعا اگر آنها در خصوص ازدواج شما تصمیمی می گیرند به خاطر این است که می خواهند بهترین ها نصیب شما شود؛ بله در این مسیر نیز ممکن است آنها به دلایل مختلف مثل عدم شناخت شرایط فرزندشان؛ تطبیق نادرست فرزندشان بر شرایط خودشان؛ نداشتن اطلاعات دینی و روانشناختی کافی و ... نتوانند درست تصمیم بگیرند و اقداماتی انجام دهند که نه تنها به سود فرزندشان نیست بلکه به ضرر اوست. در چنین شرایطی نبخشیدن و حلال نکردن و ... راه حلی درست و معقولی نیست و شما را به مطلوبتان نمی رساند؛ بلکه باید از راه درست آنها را متوجه اشتباهاتشان نمایید. اینکه چطور این کار را انجام دهید به شرایط شما بستگی دارد. باید خجالت را کنار گذاشته و مستقیم و غیر مستقیم در این خصوص با آنها طرح موضوع کنید؛ البته با در نظر گرفتن این مسئله که همیشه هم حرف شما درست نیست و ممکن است شما هم در مواردی اشتباه فکر کنید. مثلا ممکن است در خصوص یکی از ملاک های ازدواج نظر شما با والدینتان متفاوت باشد. اینکه نظر کدامیک درست است را باید به اهلش واگذار کنید و خودرای نباشید. با توجه به مطالبی که خدمت شما عرض کردم به نکات زیر توجه کنید:

1- برخی مسائل واضح و روشن است و شما می توانید مستقیم در آن خصوص با والدین خود صحبت کنید. مثلا نیاز شما به ازدواج در این شرایط و بیان ملاک ها خودتان برای ازدواج و ... از جمله این موارد است. خجالت را کنار بگذارید و با آنها بیشتر صحبت کنید. شما دیگر بزرگ شده اید و هیچ ایرادی ندارد که در خصوص ازدواج و آرزوها و ملاک و معیارها و خواسته هایتان صحبت کنید. پیشنهاد می کنم ارتباط خود را با مادرتان تقویت کرده و به مرور این مسائل را پیش بکشید. شروع صحبت با شوخی یکی از بهترین شیوه ها ست که باعث می شود خجالت شما بریزد و کم کم به سمت بحث های جدی کشیده شود. البته در هر شرایطی باید صحبت کردن ها همراه با ادب و احترام و حفظ حرمت بزرگتر باشد و حتی اگر در مواقعی نظر آنها را قبول نداشتید و نتوانستید قانعشان کنید باز هم باید روی خوش و احترام را حفظ کنید.
2- برای تقویت آگاهی خود زیاد مطالعه کنید و کتاب ها و سخنرانی ها و مطالب خوبی که در این زمینه به دست می آورید را با والدین خود به اشتراک بگذارید. خرید یک کتاب و هدیه به آنها در این خصوص یا فرستادن یک کلیپ یا یک مطلب مرتبط بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
3- استفاده از مشاوره و خبره در پیش برد این امور اجتناب ناپذیر است. گاهی اوقات ممکن است شما و والدینتان به نقطه ای برسید که نمی توانید همدیگر را قانع کنید. آنها گمان می کنند شما اشتباه می کنید و شما فکر می کنید آنها اشتباه می کنند. در این شرایط حرف این مشاور یا فرد آگاه به امور تربیتی است که می توانید مشکل را حل کند. می توانید مستقیم یا غیر مستقیم پای خانواده را به مراکز مشاوره باز کرده و خواسته هایتان را از آن طریق مطالبه کنید. مثلا ممکن است شما به هر دلیلی نتوانید بگویید که نیاز به ازدواج دارید ولی وقتی پیش مشاور رفتید دیگر طرح این مسئله کار راحتی خواهد بود.
4- تا زمان فراهم شدن شرایط ازدواج باید نیازهای خود را مدیریت کنید و اجازه ندهید بر شما مسلط شود؛ چراکه در این صورت مشکلاتی برای شما ایجاد می کند. راهکارهایی مثل پر کردن اوقات فراغت، دوری از تنهایی، ورزش، دوری از تحریک کننده ها مثل خواندن رمان و داستان عشقی و تحریک کننده یا دیدن فیلم هایی با این مضمون، رعایت محرم و نامحرم و پرهیز از هر گونه ارتباط چشمی و کلامی و ...، مدیریت خواب و خوراک، دوری از دوستان ناباب، تقویت ارتباط با خدا و اهل بیت (علیهم السلام) و ... در این مسیر به شما کمک خواهد کرد.

پروز و سربلند

پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج ۶، ۲۴ ; محجه البیغاء، ج ۲، ص ۶۶.

با سلام و عرض ادب

خواهر گرامی

مقصر خود شما هستید

چرا با پدر و مادر خودتون مثل یک دوست هم صحبت نمی شید و نیازهاتون رو مطرح نمی کنید !!!؟؟؟؟؟

چرا به اون ها کاملا مستقیم تفهیم نمی کنید که شما نیازهایی دارید که رفع اون نیاز ها مثل خوراک و پوشاک وظیفه پدر و مادر هست؟؟؟!!!

وقتی شما نیازتون رو مطرح نمی کنید، مقصر شما هستید ....

به جای تنفر ، پدر و مادرتون رو دوست داشته باشید ، چون برای شما زحمت کشیدن تا شما به اینجا رسیدید ....

وطوری با اون ها رفتار کنید که خودشون به خاطر اعمال اشتباهشون احساس شرم کنن

در پناه حق تعالی ...

  • خواهر خوب. اول برو سر کار بعد ازدواج کن. البته این یک توصیه شخصی است.

سلام

به نظرم باید جدیت و تصمیم شما برای تشکیل زندگی را متوجه شوند
شاید آنها تصور میکنند هنوز وقتش نشده و تصورنمیکنند شما نیاز دارید و جدیتی در شما نمیبینند....

درباره ملاک های انتخاب همسر و اختلافاتی که با والدین دارید، توپ را در زمین مشاور بیاندازید...
همسر را با مشورت مشاور انتخاب کنید ....

یادتان باشد زندگی کردن حق شماست و باید برایش بجنگید و کوتاه نیایید و الا بعدا خودتان را سرزنش خواهید کرد
البته این بدان معنا نیست که بیگدار به آب بزنید یا والدین را نادیده بگیرید....

هوالعلی الکبیر

سلام و عرض ادب
تفکرات زشت و نا شایستی که نا خواسته وارد ذهن میشه و فرد رو ازار میده و فرد ناتوان از اجتناب از
ان افکار هست این نشانه وجود اختلال وسواس فکری هست .....افرادی هستند که ازدواج کردند ولی وسواس دارند

دلیل وسواس غلبه ی سردی و خشکی در مزاج فرد هست

درمانش پرهیز از خوردن غذاهای فست فودی- سس مایونز- اب میوه های صنعتی - کنسرو ها - رنگهای مصنوعی و
غذاها یا میوه هایی که خشکی یا سردی رو افزایش میده مثل خرما یا گردو که خشکی رو افزایش میده

در عوض برای معتدل کردن مزاج باید از این ها استفاده بشه :اب پنیر - روغن گل سرخ -جوشانده گل بنفشه با گل ختمی
جوشانده گل راعی که شادی اور هم هست- انار و...

باسلام
یه بنده خدایی میگفت همیشه سر اینکه مثلا شما چرا اینطور اونطوری رفتار میکنید حرفم میشه با مادرم مثلا یک نمونه اینکه مادرش گفته والا زمونه ما دختر حرف از شوهر اینا نمیزد منم بهش گفتم بگو مادر من شما چند سالت بود وقتی از این حرفها نمیزدی مادرش تو 15 سالگی ازدواج کرده دختره 23 ساله هستش من نمیدونم چرا پدر مادرا اگه دختر پسراشون 100 ساله هم بشن تا وقتی که سر خونه زندگی خودشون نرفتن فکر میکنند که اینا تو دوران 11 ، 12 سالگی اونا هستند اخر مادر من اگه شما هم سنتون به 23 میرسید بعد اون موقع می تونستیم بگیم حرف از شوهر کردن اینا نمیزدی x_x:|:-??

به نظر من معیارهای خودتون رو تو شرایط مناسب با مادر تون در میان بگذارید و بگید اگه خواستگار با این شرایط بود من دوست دارم ازدواج کنم اگه مستقیم نمی تونی به مادرت بگی از یکی که مثلا خاله ای دختر خاله ای مادر بزرگی کسی که باهاش راحت تر هستی یعنی کمتر خجالت میکشی حتی در حد شوخی باهاش موضوع رو مطرح کن

خدا خیر بده مادر بزرگم در این مورد خیلی کمک حال دخترها و پسرهای فامیل هستند دختر به سن 15 رسید دیگه ول کنه مادرا نیست میگه کی پس اینو شوهر میدین یا مثلا پسرا یکم که بزرگ شدن میگه یه کار جور کن برات زن بگیرن هی با شوخی و مستقیم غیر مستقیم سر این جور صحبتها رو باز میکنه که اگه کسی هم روش نمیشه حرفی بزنه تو این شوخی جدی براش یه فرصتی باشه که حرفاشو بزنه

امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه

سلام علیکم

معیارهای جوونی اونا ممکنه معیارهای ثابتی باشه . برای همین یکجا و در هم همه رو زیر سوال نبرید . شاید واقعا بجا باشند . بخصوص که در تنگنا هستید شاید اینطور فکر میکنید که ایرادها و نقدهایشان بیجاست
هم سن شما باشند و معیارهای امروزی هم داشته باشند بعضی مسایل رو نمیتونن نادیده بگیرن . شما که ماشین و خونه نیستی فوقش بگن اشتباه شد میریم شوهره رو میفروشیم بهترش رو میگیریم
کمی صبر کنید دلیل رد خواستگار رو بپرسید بالاخره پای چندتا پیرهن پاره بیشتر وسطه و یک تک دختر حاصل عمر

مدیر ارجاع سوالات;985263 نوشت:
هرکسی میخواد بیاد خواستگاری با بهانه های مضحک و مسخره ردش می کنند و اصلا نظر من رو هم نمیخواهند


ممکن است به این علت باشد که ازدواج در این سن و سال را برای شما مناسب ندانند!
چون فردموید تک دختر هم هستید،قطعا آرزو هایی هم برایتان دارند
شاید فکر می کنند ازدواج کنید پیشرفتی نمی کنید
سواد کمی خواهید داشت
خیلی زود شکسته می شوید
به پخت و پز و بچه داری مشغول خواهید شد
و مانند عروسکی وارد زندگی یک آقا شده تا نیازهای او را برطرف کنید!
شاید هم اصلا خواستگار هایی که برایتان می آید را نمی پسندند،معیار هایشان کافی نیست و...
در هر حال توجه به نیاز های شما هم ضروری است و از این جهت حق دارید
مثل همه جوانان

اللیل والنهار;985654 نوشت:
خدا خیر بده مادر بزرگم در این مورد خیلی کمک حال دخترها و پسرهای فامیل هستند دختر به سن 15 رسید دیگه ول کنه مادرا نیست میگه کی پس اینو شوهر میدین یا مثلا پسرا یکم که بزرگ شدن میگه یه کار جور کن برات زن بگیرن هی با شوخی و مستقیم غیر مستقیم سر این جور صحبتها رو باز میکنه که اگه کسی هم روش نمیشه حرفی بزنه تو این شوخی جدی براش یه فرصتی باشه که حرفاشو بزنه

خدا خیرشان بدهد، این اشخاص نقش خوبی در مطرح کردن مشکلات جوانان با پدر و مادرها دارند،ممکن است خیلی هم حرف هایشان در عمل موثر نباشد اما همین که اندک امید و شادی را به جوانان هدیه می دهند غنیمت است،وقتی این افراد رک حرفشان را می زنند انگار نشاط و شادی کل وجود بچه ها را می گیرد و امیدوار می شوند،در هر حال بالاخره یکی حرفشان را به خانواده ها زده است.
البته امروزه ازدواج دختر در سن 15 حاشیه های خودش را دارد و از طرفی با این مشکلاتی که پسر ها دارند منوط کردن ازدواجشان به شغلی که به این راحتی بدست نمی آید خودش یک مانع است.

sayedali;985810 نوشت:
البته امروزه ازدواج دختر در سن 15 حاشیه های خودش را دارد و از طرفی با این مشکلاتی که پسر ها دارند منوط کردن ازدواجشان به شغلی که به این راحتی بدست نمی آید خودش یک مانع است.

باسلام اصرار ندارند که حتما تو سن 15 سالگی ازدواج کنند همین که از این سن استارت زده میشه حدودا 19 تا 25 سالگی ازدواج کردن اکثرا
پسراهم دیگه میدونند که بلاخره برای شروع زندگی یه کاری باید داشته باشند پس باید هوش و حواسشون رو یه جا جمع کنند و تلاش کنند البته منظور از شغل هم میز و صندلی ریاست نیست همین که بتونند یه زندگی ساده رو بچرخونند اینجاست که مادر بزرگم به مادر و پدرش میگه که چرا براش زن نمگیرید خیلی هاشون بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادن و شغلشون هم بهتر شده حدودا از سن 21 سال تا 28 اینا ازدواج کردن اکثرا

اللیل والنهار;985826 نوشت:
پسراهم دیگه میدونند که بلاخره برای شروع زندگی یه کاری باید داشته باشند پس باید هوش و حواسشون رو یه جا جمع کنند و تلاش کنند البته منظور از شغل هم میز و صندلی ریاست نیست همین که بتونند یه زندگی ساده رو بچرخونند اینجاست که مادر بزرگم به مادر و پدرش میگه که چرا براش زن نمگیرید خیلی هاشون بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادن و شغلشون هم بهتر شده حدودا از سن 21 سال تا 28 اینا ازدواج کردن اکثرا

علیکم السلام

پسر ها حداقل دو سال دوره ضرورت سربازی_از نظر برخی بردگی مدرن_ دارند،بعد از سربازی هم معلوم نیست چه طور به شغلی برسند و ممکن است چند سال طول بکشد و مدتی هم در خانه پدر بیکار باشند.

از این ها گذشته

گویا جامعه به سمتی می رود که ازدواج از جانب پسران مخصوصا پسرانی که بزرگتر می شوند دیگر معقولانه نیست.دختر ها تا پیش از ازدواج تحت محدودیت هایی از جانب خانواده هایشان هستند،حتما شنیدید که می گویند"خانه شوهر که رفتی هر کاری خواستی بکن!" در چنین شرایطی،آن محدودیت ها با ازدواج برداشته و حالت تخلیه به خود می گیرد ،زیرا دیگر محدودیت های تحمیلی پدر و مادر را ندارند! از طرف دیگر امتیازات مالی از قبیل مهریه و نفقه و...هم در اختیارشان بوده و یک نوع برتری نصیبشان می شود،یعنی حقوقشان ابزار قدرتی خواهد بود.حالا انتظار دارید پسر ها ازدواج کنند؟ می گویند مگر عقلمان کم است،سرمان درد می کند!؟ بی خود بی جهت خودمان را گرفتار کنیم و..

سوال:
من دختری 21 ساله و دانشجو هستم. از لحاظ روحی و عاطفی و جنسی شدیدا نیاز به همسر دارم ولی مادر و پدرم مرا نمی فهمند. مدتی بهانه مسائل مالی مطرح بود و الان هم به دلایل نامعقول و بدون مطرح کردن با من خواستگارها را رد می کنند. آنها معیارهای جوانی خودشان را در خواستگارهای من دخالت می دهند و اصلا شرایط من را درک نمی کنند که چقدر تحت فشار این نیازها قرار دارم. من می توانم بخاطر افکار گناهی که ناخواسته به ذهنم میرسد و مرا به گناه می کشاند حلالاشان نکنم؟

پاسخ:
رسول مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «فرزند سه حق بر پدر دارد: اول انتخاب نام نیکو، دوم کتابت، نوشتن و سواد آموزی، سوم ازدواج، زمانی که فرزند بالغ شد.»(1) لذا در اینکه یکی از وظایف والدین فراهم کردن زمینه ازدواج فرزندشان است شکی نیست و اگر پدر و مادری به دلایل نامعقول مانع ازدواج فرزندشان شوند قطعا باید در پیشگاه خداوند متعال پاسخگو باشند؛ منتها نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که هیچ پدر و مادری دشمن فرزندش نیست و همیشه بهترین ها را برای او می خواهند و اگر تصمیمی می گیرند یا حرفی می زنند نباید خلاف این تفسیر شود.

شما نیز از این قاعده مستثنی نیستید و قطعا اگر آنها در خصوص ازدواج شما تصمیمی می گیرند به خاطر این است که می خواهند بهترین ها نصیب شما شود؛ بله در این مسیر نیز ممکن است آنها به دلایل مختلف مثل عدم شناخت شرایط فرزندشان؛ تطبیق نادرست فرزندشان بر شرایط خودشان؛ نداشتن اطلاعات دینی و روانشناختی کافی و ... نتوانند درست تصمیم بگیرند و اقداماتی انجام دهند که نه تنها به سود فرزندشان نیست بلکه به ضرر اوست. در چنین شرایطی نبخشیدن و حلال نکردن و ... راه حلی درست و معقولی نیست و شما را به مطلوبتان نمی رساند؛ بلکه باید از راه درست آنها را متوجه اشتباهاتشان نمایید. اینکه چطور این کار را انجام دهید به شرایط شما بستگی دارد. باید خجالت را کنار گذاشته و مستقیم و غیر مستقیم در این خصوص با آنها طرح موضوع کنید؛ البته با در نظر گرفتن این مسئله که همیشه هم حرف شما درست نیست و ممکن است شما هم در مواردی اشتباه فکر کنید. مثلا ممکن است در خصوص یکی از ملاک های ازدواج نظر شما با والدینتان متفاوت باشد. اینکه نظر کدامیک درست است را باید به اهلش واگذار کنید و خودرأی نباشید.

با توجه به مطالبی که خدمت شما عرض کردم به نکات زیر توجه کنید:
1- برخی مسائل واضح و روشن است و شما می توانید مستقیم در آن خصوص با والدین خود صحبت کنید. مثلا نیاز شما به ازدواج در این شرایط و بیان ملاک ها خودتان برای ازدواج و ... از جمله این موارد است. خجالت را کنار بگذارید و با آنها بیشتر صحبت کنید. شما دیگر بزرگ شده اید و هیچ ایرادی ندارد که در خصوص ازدواج و آرزوها و ملاک و معیارها و خواسته هایتان صحبت کنید. پیشنهاد می کنم ارتباط خود را با مادرتان تقویت کرده و به مرور این مسائل را پیش بکشید. شروع صحبت با شوخی یکی از بهترین شیوه ها است که باعث می شود خجالت شما بریزد و کم‌کم به سمت بحث های جدی کشیده شود. البته در هر شرایطی باید صحبت کردن ها همراه با ادب و احترام و حفظ حرمت بزرگتر باشد و حتی اگر در مواقعی نظر آنها را قبول نداشتید و نتوانستید قانعشان کنید باز هم باید روی خوش و احترام را حفظ کنید.

2- برای تقویت آگاهی خود زیاد مطالعه کنید و کتاب ها و سخنرانی ها و مطالب خوبی که در این زمینه به دست می آورید را با والدین خود به اشتراک بگذارید. خرید یک کتاب و هدیه به آنها در این خصوص یا فرستادن یک کلیپ یا یک مطلب مرتبط بسیار تاثیرگذار خواهد بود.

3- استفاده از مشاوره و فرد خبره در پیش برد این امور اجتناب ناپذیر است. گاهی اوقات ممکن است شما و والدینتان به نقطه ای برسید که نمی توانید همدیگر را قانع کنید. آنها گمان می کنند شما اشتباه می کنید و شما فکر می کنید آنها اشتباه می کنند. در این شرایط حرف مشاور یا فرد آگاه به امور تربیتی است که می توانید مشکل را حل کند. می توانید مستقیم یا غیر مستقیم پای خانواده را به مراکز مشاوره باز کرده و خواسته هایتان را از آن طریق مطالبه کنید. مثلا ممکن است شما به هر دلیلی نتوانید بگویید که نیاز به ازدواج دارید ولی وقتی پیش مشاور رفتید دیگر طرح این مسئله کار راحتی خواهد بود.

4- تا زمان فراهم شدن شرایط ازدواج باید نیازهای خود را مدیریت کنید و اجازه ندهید بر شما مسلط شود؛ چراکه در این صورت مشکلاتی برای شما ایجاد می کند. راهکارهایی مثل پر کردن اوقات فراغت، دوری از تنهایی، ورزش، دوری از تحریک کننده ها مثل خواندن رمان و داستان عاشقانه و تحریک کننده یا دیدن فیلم هایی با این مضمون، رعایت محرم و نامحرم و پرهیز از هر گونه ارتباط چشمی و کلامی با او، مدیریت خواب و خوراک، دوری از دوستان ناباب، تقویت ارتباط با خدا و اهل بیت (علیهم السلام) و ... در این مسیر به شما کمک خواهد کرد.

مطالب مرتبط در خصوص مدیریت نیاز جنسی:
1- چیرگی بر غریزه جنسی؛ چند راهکار
2-
ازدواج که نشد، پس یه راهی بگید که نیاز جنسیمو سرکوب کنم.
3-
مدیریت غریزه جنسی با گناه یا بدون گناه!
4-
فوران شهوت (راهی جز خودکشی برایم باقی نمانده)
5-
نیاز جنسی و مشکل جسمی (بدن زشت)
6-
نیاز به ازدواج و خودکشی
7-
توصیه اسلام به جوانان امروزی کدام است: «سرکوب نیاز جنسی» یا «ازدواج موقت» ؟
8-
از دست نیاز جنسی کلافه شده ام
9-
فشار جنسی باعث تضعیف اعصابم می شود
10-
مدیریت غریزه جنسی؛ چرا؟ (هيونداي زندگي)
11-
راهکارهای قرآن برای کنترل میل جنسی

پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج ۶، ص۲۴ ; محجه البیغاء، ج ۲، ص ۶۶

موضوع قفل شده است