جمع بندی جزئیت یا ظهور

تب‌های اولیه

102 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=microsoft sans serif]

قدیما;982218 نوشت:
بیشتر اندیشمندان اسلامی ابوبکر را هم خلیفه اول می دانند.

من که روز قیامت نمی توانم به نکیر و منکر بگویم دلیل من نظر اندیشمندان اسلامی بود.


اکثریت موضوعیت نداشت بلکه طریقیت داشت.
بعلاوه قصدم از این بیان این بود که بگویم فرد مهم نیست اینکه شما در وسط بحث به جای طرح دلیل برخلاف مدعای مشهور، از علامه مجلسی یاد میکنید که مخالف است، پاسخش هم مشهور نزدیک به اتفاق مخالف ایشان است.
وگرنه تجرد نفس چندین دلیل عقلی در نقطه مقابل دارد.
ادله نقلی هم که موید این مدعاست.

قدیما;982218 نوشت:
لطفا چند دلیل عقلی تجرد نفس را بیان بفرمایید.با تشکر

اینجا جای این بحث نیست.
اگر از تاپیکهای قبل قانع نشدید، میتوانید با طرح اشکال در آنها، تاپیک مستقل ایجاد کنید.

[=microsoft sans serif]

قدیما;982223 نوشت:
پس تصویر ماده است. کوچک و بزرگ بودن ان در این موضوع مهم نیست

خیر دوست عزیز
بیان بنده این بود که این تصویر مادی است که با ابزار مادی هم سنجیده میشود.
ولی تصویر بودن هیچ ملازمه ای با مادی یامجرد بودن ندارد.
سنجش با ابزار هم همینطور.
ولی سنخیت میان ظرف و مظروف و نیز بین شیئ و ابزار سنجش نشانه خوبی میتواند باشد از نوع و سنخ تصویر.
در تصوبری که مثال زدید، ظرفش مادی است(نگاتیو یا هارددیسک) و ابزار سنجش و انالیزش هم مادی است، پس مشخص است که خودش هم مادی است.
در تصویر ذهنی هم هم ظرف تحققش غیر مادی است(نفس) و هم ابزار سنجش و انالیز و پردازشش. پس غیر مادی است.

صدیق;982893 نوشت:
اینکه کوچک و بزرگ میشود اشتباه ذهن است.

پس ذهن در دریافت همه تصاویر دچار اشتباه می شود و ذهن پر اشتباه ترین مخلوق خدا است.

صدیق;982893 نوشت:
شاهدش هم این هست که ما میفهمیم تصویر بزرگ شد یا کوچک شد.

من یک پاکن را روی صفحه میکشم و می فهمم کوچک می شود،این یعنی ذهن من اشتباه می کند پاکن دارد کوچک می شود!!!!!؟؟؟

صدیق;982893 نوشت:
بلکه ذهن ما باتوانایی ای که دارد، تصویری مشابه تصویر قبل میسازد و بعد تغییراتی در آن صورت میدهد.

اگر بخواهیم اینگونه فکر کنیم طبق حرکت جوهری ملاصدرا همه چیزها دارند دم به دم خلق می شوند و فقط مربوط به ذهنیات نیست

صدیق;982893 نوشت:
چه کسی گفته وجود نداره؟
تصویر ذهنی، وجود داره ولی در ظرف ذهن.

دوست عزیز. وحدت وجود می گوید یک وجود نیست الا خدا. تصویر و ذهن و من و شما همه وجود خارجی نداریم و مثل سراب هستیم و حصه هایی از ذات خدا هستیم.

تصویر ذهنی ماهیت دارد یا ندارد؟ اگر ماهیت دارد ماهیتش وجود دارد یا ندارد؟

إنّ الذات الإلهیة هی التی تظهر بصور العالم (شرح فصوص قیصری، ص 347)

این ذات خداوند است که ظاهر می شود به صورت جهانیان.

إنّ لکلّ شیء جماداً کان او حیواناً حیاتاً و علماً و نطقاً و إرادتاً و غیرها مما یلزم الذات الإلهیة لأنّها هی الظاهرة بصور الحمار و الحیوان(شرح فصوص قیصری، ص 726)

برای هر چیزی چه جماد و چه حیوان، حیات و علم و نطق اراده و صفاتی مانند آن می باشد که آن صفات از خصائص ذات الهی است، پس خداوند است که به صورت الاغ و حیوان ظاهر شده است

صدیق;982893 نوشت:
چون سنخ تصویرهایی که درنفس ما یا به تعبیر مسامحی در ذهن ما وجود دارند، نمیتوانند مادی باشند.

دوست گرامی تصویر ذهنی فقط به نفس ربط ندارد بلکه به مغز هم ربط دارد. تصویر ذهنی هم ماده است چون حرکت دارد و تجزیه می شود و زیاد و کم می شود

ابی جعفر ثانی(ع):لأن ما سوى الواحد متجزئ والله واحد ، لا متجزئ ، ولا متوهم بالقلة و الكثرة ، و كل متجزئ ومتوهم بالقلة و الكثرة فهو مخلوق دال على خالق له

هر چیزی غیر از خداوند قابل تجزیه است در حالی که خداوند تجزیه پذیر نیست و به کمی و زیادی وارد ذهن نمی شود و هر چیزی که قابل تجزیه و به کمی و زیادی در ذهن ما آید، آفریده شده است و دلالت می کند بر این که آفریدگاری دارد

صدیق;982894 نوشت:
وگرنه تجرد نفس چندین دلیل عقلی در نقطه مقابل دارد.
ادله نقلی هم که موید این مدعاست.

صدیق;982894 نوشت:
اگر از تاپیکهای قبل قانع نشدید، میتوانید با طرح اشکال در آنها، تاپیک مستقل ایجاد کنید

دوست عزیز قبلا تایپیک ایجاد شده و کارشناس حافظ هم دلایل خود را ارائه دادند.

چندتا از دلایل نقلی بر تجرد نفس اوردند این بوده:

برای فنا و نابودی خلق نشده‌اید بلکه برای بقاء خلق شده‌اید همانا شما از موطنی به موطن دیگر منتقل می‌شوید

خدا است آن كسى كه جانها را در دم مرگ و هم از كسانى كه نمرده‏اند ولى به خواب رفته‏اند مى‏گيرد، آن گاه آنكه قضاى مرگش رانده شده نگه ميدارد و ديگران را رها میكند

این ایات اخه چه ارتباطی با تجرد نفس دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن عروة، عن عبد الحميد الطائي، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل: " ونفخت فيه من روحي " كيف هذا النفخ؟ فقال: إن الروح متحرك كالريح وإنما سمي روحا لأنه اشتق اسمه من الريح وإنما أخرجه عن لفظة الريح، لان الأرواح مجانسة الريح و إنما أضافه إلى نفسه لأنه اصطفاه على سائر الأرواح، كما قال لبيت من البيوت: بيتي، ولرسول من الرسل: خليلي، وأشباه ذلك وكل ذلك مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر.
http://lib.eshia.ir/11005/1/134

مگر می شود روح مثل باد حرکت کند و بعد مجرد هم باشد؟


http://www.askdin.com/showthread.php?t=61835

صدیق;982892 نوشت:
تعبیر کجا مسامحی است و از باب نداشتن تعبیر در فارسی.
دقت کنید.
بحث در این بود که سرابی که دیده میشود دلیل بر بودن خارجی اش نیست و به اصطلاح مابه ازاء ندارد.

سلام علیکم و عرض ادب بیشتر

اینکه همان حرف عرفا است که می گویند تا کشف و شهود نکنی وحدت وجود را حقیقتا نمی فهمی

صدیق;982892 نوشت:
در حالیکه ظرف ادراک و تصویر آن و ظرف مابه ازای آن فرق دارد.
یعنی ذهن انسان به واسطه اشتباهی که در تشخیص آب خارجی میکند، تصویری میسازد از آب، و همان را آب خارجی میپندارد.
در حالیکه آبی در خارج نیست بلکه مابه ازای این آب، یا آب متوهم ذهنی است یا حالتی است در خارج که ذهن به اشتباه آنرا آب میپنداشته است.

خب مشخصا وقتی من ترامپ را تصور می کنم تصویر من از ترامپ خود ترامپ که نیست چونکه ترامپ الان در امریکا است. ولی تصویر ترامپ در ذهن من، هم وجود دارد و هم قابل تغییر دادن است.

صدیق;982895 نوشت:
در تصویر ذهنی هم هم ظرف تحققش غیر مادی است(نفس) و هم ابزار سنجش و انالیز و پردازشش. پس غیر مادی است.

شما یک خط کش 10 سانتی تصور کنید بعد یک خط کش 20 سانتی تصور کنید.

یا باید بگویید این دو خط کش فرقی با هم ندارند

یا باید بگویید خط کش 20 سانتی بزرگتر است،پس چون بزرگتر است پس ماده است چون بزرگی و کوچکی مربوط به ماده است

[=microsoft sans serif]

قدیما;982953 نوشت:
پس ذهن در دریافت همه تصاویر دچار اشتباه می شود و ذهن پر اشتباه ترین مخلوق خدا است.

باسلام
بله اگر تصور میشود که یک تصویر ذهنی و یک موجود مجرد، تغییر میکند این ناشی از اشتباه ذهن است.

قدیما;982953 نوشت:
من یک پاکن را روی صفحه میکشم و می فهمم کوچک می شود،این یعنی ذهن من اشتباه می کند پاکن دارد کوچک می شود!!!!!؟؟؟

لطفا دقت کنید.
تصویر مورد بحث ما تصویر ذهنی است که امری است مجرد
تصویر مورد نقض شما تصویر مادی است که مورد بحث ما نبود

قدیما;982953 نوشت:
گر بخواهیم اینگونه فکر کنیم طبق حرکت جوهری ملاصدرا همه چیزها دارند دم به دم خلق می شوند و فقط مربوط به ذهنیات نیست

احسنت بر شما
اما آنچه در مورد تصویر ذهنی مطرح کردم، بر اساس تلفیقی از دو نظریه بود:
نخست اینکه بر اساس مبنای فلاسفه، موجود مجرد تغییر نمیکند.
دوم اینکه تصویر ذهنی از سنخ مجردات هستند و تجرد دارند.
با تلفیق این دو نظر متوجه میشویم که در مسئله علم و اگاه، هیچگاه تغییری در تصاویر و ادراکات ایجاد نمیشود بلکه ادراک قبلی باقی است و ادراک جدید با کمک تخیل انسان ساخته میشود.

[=&quot]

قدیما;982953 نوشت:
دوست عزیز. وحدت وجود می گوید یک وجود نیست الا خدا. تصویر و ذهن و من و شما همه وجود خارجی نداریم و مثل سراب هستیم و حصه هایی از ذات خدا هستیم.

[=&quot]تصویر ذهنی ماهیت دارد یا ندارد؟ اگر ماهیت دارد ماهیتش وجود دارد یا ندارد؟

[=&quot]إنّ الذات الإلهیة هی التی تظهر بصور العالم (شرح فصوص قیصری، ص 347)

[=&quot]این ذات خداوند است که ظاهر می شود به صورت جهانیان.

[=&quot]إنّ لکلّ شیء جماداً کان او حیواناً حیاتاً و علماً و نطقاً و إرادتاً و غیرها مما یلزم الذات الإلهیة لأنّها هی الظاهرة بصور الحمار و الحیوان(شرح فصوص قیصری، ص 726)

[=&quot]برای هر چیزی چه جماد و چه حیوان، حیات و علم و نطق اراده و صفاتی مانند آن می باشد که آن صفات از خصائص ذات الهی است، پس خداوند است که به صورت الاغ و حیوان ظاهر شده است


[=&quot]بین مبانی و رویکردهای مختلف در سیلان نباشیم.
[=&quot]یک مبنا در پاسخ و سوال داشته باشیم تا به جایی برسیم.
[=&quot]مطالبی که عرض کردم با قطع نظر از بحث وحدت وجود بود.

[=&quot]

قدیما;982953 نوشت:
دوست گرامی تصویر ذهنی فقط به نفس ربط ندارد بلکه به مغز هم ربط دارد. تصویر ذهنی هم ماده است چون حرکت دارد و تجزیه می شود و زیاد و کم می شود

[=&quot]


[=&quot]من هم مدعی بی ربط بودنش نشدم.
[=&quot]ولی اینکه به مغز هم مرتبط است نشانه مادی بودنش نیست.
[=&quot]مگر نفس که با بدن مرتبط است، به واسطه این ارتباط، مادی میشود؟
[=&quot]بعلاوه نحوه تغییر متوهم در تصویر ذهنی از نظر فلاسفه را نیز عرض کردم.

[=microsoft sans serif]

قدیما;982955 نوشت:
دوست عزیز قبلا تایپیک ایجاد شده و کارشناس حافظ هم دلایل خود را ارائه دادند.

چندتا از دلایل نقلی بر تجرد نفس اوردند این بوده:

برای فنا و نابودی خلق نشده‌اید بلکه برای بقاء خلق شده‌اید همانا شما از موطنی به موطن دیگر منتقل می‌شوید

خدا است آن كسى كه جانها را در دم مرگ و هم از كسانى كه نمرده‏اند ولى به خواب رفته‏اند مى‏گيرد، آن گاه آنكه قضاى مرگش رانده شده نگه ميدارد و ديگران را رها میكند

این ایات اخه چه ارتباطی با تجرد نفس دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن عروة، عن عبد الحميد الطائي، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل: " ونفخت فيه من روحي " كيف هذا النفخ؟ فقال: إن الروح متحرك كالريح وإنما سمي روحا لأنه اشتق اسمه من الريح وإنما أخرجه عن لفظة الريح، لان الأرواح مجانسة الريح و إنما أضافه إلى نفسه لأنه اصطفاه على سائر الأرواح، كما قال لبيت من البيوت: بيتي، ولرسول من الرسل: خليلي، وأشباه ذلك وكل ذلك مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر.
http://lib.eshia.ir/11005/1/134

مگر می شود روح مثل باد حرکت کند و بعد مجرد هم باشد؟

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61835


اگر قانع نشدید تاپیک مستقل بزنید.
در اینجا نمیتوانیم بحث کنیم.

[=&quot]

قدیما;982963 نوشت:
اینکه همان حرف عرفا است که می گویند تا کشف و شهود نکنی وحدت وجود را حقیقتا نمی فهمی

[=&quot]سلام علیکم
[=&quot]چی حرف عرفاست؟

[=&quot]

قدیما;982963 نوشت:
خب مشخصا وقتی من ترامپ را تصور می کنم تصویر من از ترامپ خود ترامپ که نیست چونکه ترامپ الان در امریکا است. ولی تصویر ترامپ در ذهن من، هم وجود دارد و هم قابل تغییر دادن است.

[=&quot]مدرک تصویر تخیلی ترامپ، نفس شماست.
[=&quot]نفس مجرد است.
[=&quot]پس آنچه در ظرف آن قرار میگیرد نیز باید متناسب با خودش باشد.
[=&quot]پس صورتهای ادراکی(مطلقا) مجردند و غیر قابل تغییر.

[=microsoft sans serif]

قدیما;982972 نوشت:
شما یک خط کش 10 سانتی تصور کنید بعد یک خط کش 20 سانتی تصور کنید.
یا باید بگویید این دو خط کش فرقی با هم ندارند
یا باید بگویید خط کش 20 سانتی بزرگتر است،پس چون بزرگتر است پس ماده است چون بزرگی و کوچکی مربوط به ماده است

اشتباه شما عدم تفکیک بین انواع مجرد است.
مجردات بر دو نوع کلی هستند.
مجرد تام و مجرد مثالی.
مجرد تام مجردی است که نه مادی است و نه خصوصیات ماده رادارد.
اما مجرد مثالی ومجرد ناقص، موجودی است که گرچه مادی نیست و ماده ندارد ولی خصوصیات از قبیل رنگ و بعدو و اندازه را دارد.
بنابراین
اینکه صورتهای ادراکی در ذهن، وقتی با هم مقایسه میشوند، ذهن متوجه کوچکی یا بزرگی یکی نسبت به دیگری میشود مطلبی نیست که نه انکار شود و نه مستلزم مادی بودن آن شود.

صدیق;983111 نوشت:
اشتباه شما عدم تفکیک بین انواع مجرد است.

در کلام و اسلام یک مجرد داریم ان هم خداست که نه زمان دارد و نه مکان و نه تغییر و نه تجزیه

علامه مجلسی:فلاسفه قائل شده اند که جوهری مجرد و قدیم (عقول دهگانه) وجود دارد که نه ذاتا و نه فعلا به ماده تعلق ندارد. این عقیده مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دینی از جمله حدوت عالم و غیر آن است و بعضی از فیلسوفان مدعی مسلمانی به جای عقول قدیم، عقول حادثی را ـ به زعم خود ـ اثبات کرده اند که این قول نیز مستلزم انکار بسیاری از اصول دینی است و این در حالی است که از روایات وجود مجردی جز خداوند، فهمیده نمی شود.» (مرات العقول 1: 27)

تجرد از صفات مختصه خداست و اكثر احاديث قبض روح و همراه بودن روح با ميت و آمدن به نزد اهل خود و منتقل شدن به وادى السلام و امثال آنها دلالت بر تجسم مي كند.»(حق الیقین : 340)

صدیق;983111 نوشت:
اما مجرد مثالی ومجرد ناقص، موجودی است که گرچه مادی نیست و ماده ندارد ولی خصوصیات از قبیل رنگ و بعدو و اندازه را دارد.

خب.الحمدالله که مشخص شد تصورات رنگ و اندازه و بعد دارند حالا شما اسمش را مجرد ناقص می گذارید متکلمین می گویند جسم لطیف.اسم ان از فرعیات است و مهم نیست.

پس هم وجود دارد و هم رنگ و اندازه و بعد

صدیق;983083 نوشت:
مطالبی که عرض کردم با قطع نظر از بحث وحدت وجود بود.

دوست عزیز سوال کاربر عزیز "به من بیاموز" این است:

اینکه گفته میشه طبق وحدت وجود ، موجودات ظهور خداوند هستند چه فرقی دارد بگوییم موجودات جزئی از خداوند هستند ؟

بحث الان ما مقدمه ای برای وحدت وجود و اینکه ما چطور حصه ای از ذات خدایی هستیم که حصه ندارد و بسیط الحقیقه است.

به قول علامه محمد تقی جعفری اگر بخواهی این تناقضات وجدت وجود را توجیح کنی،خودت مثل انها دچار تناقض می شوی.

صدیق;983083 نوشت:
مگر نفس که با بدن مرتبط است، به واسطه این ارتباط، مادی میشود؟

بله نفس هم خصوصیات ماده مثل زمان و مکان و تغییر و تجزیه را دارد و مجرد نیست.

بسند صحيح عن ضريس الكناسي عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن لله جنة خلقها الله في المغرب وماء فراتكم هذه يخرج منها، وإليها تخرج أرواح المؤمنين من حفرهم عند كل مساء، فتسقط على ثمارها وتأكل منها وتتنعم فيها وتتلاقى وتتعارف فإذا طلع الفجر هاجت من الجنة فكانت في الهواء فيما بين السماء والأرض تطير ذاهبة وجائية، وتعهد حفرها إذا طلعت الشمس وتتلاقى في الهواء وتتعارف. قال: وإن لله نارا في المشرق خلقها ليسكنها أرواح الكفار، ويأكلون من زقومها ويشربون من حميمها ليلهم، فإذا طلعت الفجر هاجت إلى واد باليمن يقال له " برهوت " أشد حرا من نيران الدنيا كانوا فيها يتلاقون ويتعارفون، فإذا كان المساء عادوا إلى النار، فهم كذلك إلى يوم القيامة
http://lib.eshia.ir/71860/58/51
ضريس كنّاسى از امام باقر ( ع ) روايت نمود كه : خدا بهشتى در مغرب آفريده و آب فرات شما از آن مى آيد ، و ارواح مؤمنان هر شب از گورهاشان بدان گرايند ، و از ميوه‌هايش براى آنها افتد و از آن بخورند و در آن نعمت داده شوند و با هم ملاقات نمايند و همديگر را بشناسند ، و چون سپيده بدمد ، از بهشت بجهند و در هوا ميان آسمان و زمين بپرند و رفت و آمد كنند و چون خورشيد برآيد به گور خود رسند و در هوا با هم ملاقات نمايند و همديگر را بشناسند . و فرمود : و خدا را دوزخى است در مشرق كه آن را براى جايگاه كفار آفريده كه شبانه در آن از زقّوم بخورند و از حميم بنوشند و چون سپيده بدمد به سرزمينى در يمن بجهند به نام برهوت كه از همه ى آتشهاى دنيا گرمتر است و در آن با هم ملاقات كنند و همديگر را بشناسند و چون شب شود به آتش بازگردند ، و پيوسته چنين باشند تا روز قيامت.

با سند معتبر:
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى» أي بل أدنى فلما خرج الامر من الله وقع إلى أوليائه : فقال الصادق(ع) : كان الميثاق مأخوذا عليهم لله بالربوبية ، ولرسوله بالنبوة ، ولامير المؤمنين والائمة بالامامة ، فقال : ألست بربكم ، ومحمد نبيكم ، وعلي إمامكم ، والائمة الهادون أئمتكم؟ فقالوا : بلى ، فقال الله : «شهدنا أن تقولوا يوم القيمة» أي لئلا تقولوا يوم القيامة «إنا كنا عن هذا غافلين» فأول ما أخذ الله عزوجل الميثاق على الانبياء بالربوبية ، وهو قوله : «وإذ أخذنا من النبيين ميثاقهم» فذكر جملة الانبياء ، ثم أبرز أفضلهم بالاسامي فقال : «ومنك» يا محمد ، فقدم رسول الله 9 لانه أفضهلم ، «ومن نوح وإبراهيم وموسى وعيسى بن مريم» فهؤلاء الخمسة أفضل الانبياء ، ورسول الله 9 أفضلهم ، ثم أخذ بعد ذلك ميثاق رسول الله على الانبياء له بالايمان به ، وعلى أن ينصروا أمير المؤمنين ، فقال : «وإذ أخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب وحكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم» يعني رسول الله(ص) «لتؤمنن به ولتنصرنه» يعني آمير المؤمنين صلوات الله عليه تخبروا اممكم بخبره وخبر وليه من الائمة.
http://lib.eshia.ir/71860/5/236

حلبی از ابن سنان و او از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: «اوّلین کسی که از پیامبران؟ در «بلی گفتن» بر دیگران سبقت گرفت، پیامبر اکرم؟بود؛ زیرا او نزدیک ترین مخلوق به خداوند متعال بود. او در جایی بود که وقتی جبرئیل او را در معراج به آسمان برد، به او گفت: پیش برو ای محمّد! زیرا تو در مقامی قدم گذاشته ای که هیچ فرشتهﯼ مقرّب و پیامبر مرسلی در آنجا گام ننهاده است و اگر روح و نفس او از آن مکان نبود، نمی توانست به آنجا برسد؛ پس نسبت به خداوند به آنجا رسید که خداوند عزّوجلّ می فرماید: «؛ به قدر دو کمان یا نزدیکتر». (نجم/۹) بلکه آن حضرت نزدیکتر بود. هنگامی که امری از خداوند صادر شد، بر اولیائش قرار می گیرد». آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «از آنان پیمان گرفته شد بر ربوبیّت خداوند و بر رسالت پیامبرش؟ و بر امام امیر المؤمنین و امامان؟؛ آنگاه خداوند فرمود:‌«الست بربکم». گفتند: بله؛‌ بر این عقیده شهادت می دهیم. این پیمان را گرفت، تا مبادا روز قیامت بگویید ما غافل از این مطالب بودیم...

حدّثنا أبي ، ومحمّد بن الحسن رضي الله عنهما قالا : حدّثنا سعد بن عبد الله ؛ وعبد الله بن جعفر الحميريُّ ؛ ومحمّد بن يحيى العطّار ، وأحمد بن إدريس جميعاً قالوا : حدّثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقيُّ قال : حدّثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفريُّ ، عن أبي جعفر الثاني محمّد بن عليٍّ عليهما‌السلام قال : أقبل أمير المؤمنين عليه‌السلام ذات يوم ومعه الحسن بن عليٍّ وسلمان الفارسيُّ رضي‌الله‌عنه ، وأمير المؤمنين عليه‌السلام متكيء على يد سلمان فدخل المسجد الحرام فجلس إذ أقبل رجلٌ حسن الهيئة واللّباس ، فسلم على أمير المؤمنين عليه‌السلام فردَّ عليه‌السلام فجلس ، ثمّ قال : يا أمير المؤمنين أسألك عن ثلاث مسائل إن أخبرتني بهنَّ علمت أنَّ القوم ركبوا من أمرك ما أقضي عليهم أنّهم ليسوا بمأمونين في دنياهم ولا في آخرتهم ، وإن تكن الاخرى علمت أنّّك وهم شرع سواء. فقال له أمير المؤمنين عليه‌السلام : سلني عمّا بدا لك؟ فقال : أخبرني عن الرَّجل إذا نام أين تذهب روحه؟ وعن الرَّجل كيف يذكر وينسى؟ وعن الرَّجل كيف يشبه ولده الاعمام والاخوال؟ فالتفت أمير المؤمنين إلى أبي محمّد الحسن فقال : يا أبا محمّد أجبه ، فقال : أمّا ما سألت عنه من أمر الانسان إذا نام أين تذهب روحه ، فإنَّ روحه متعلّقة بالرِّيح والرِّيح متعلّقة بالهواء إلى وقت ما يتحرك صاحبها لليقظة ، فإنَّ أذن الله عزَّ وجلَّ برد تلك الرُّوح إلى صاحبها جذبت تلك الرُّوح الرّيح ، وجذبت تلك الرّيح الهواء ، فرجعت الروح فأسكنت في بدن صاحبها ، وإن لم يأذن الله عزَّ وجلَّ برد تلك الروح إلى صاحبها جذب الهواء الرّيح ، وجذبت الرّيح الروح ، فلم ترد إلى صاحبها إلى وقت ما يبعث...
http://lib.eshia.ir/27045/1/314

صدیق;983084 نوشت:
اگر قانع نشدید تاپیک مستقل بزنید.
در اینجا نمیتوانیم بحث کنیم.

برادر عزیز طبق قانون سایت من نمی توانم موضوع تکراری ایجاد کنم من قبلا همچین موضوعی ایجاد کردم و 20 صفحه هم بحث شده.اگر دلیلی بود همان جا بحث شده.

صدیق;981348 نوشت:
چرا که منظور ما از غیر واقعی دانستن سراب با منظور شما از واقعی دانستن آن متفاوت است.

با سلام و خسته نباشید

منظور شما از غیر واقعی دانستن سراب چیست ؟

صدیق;981822 نوشت:
باسلام
فکر میکنم منظور من و شما مشخص باشد.
تصویر سراب در ذهن من است.
ظرف این تصویر، نفس من است.
نفس من هم متعلق است به عالم ماده و موجودی مادی.
بنابراین
نه خود این تصویر در عالم طبیعی است.
نه ظرف تحقق آن فیزیکی و طبیعی است.

متوجه نشدم بیشتر توضیح بدید لطفا با تشکر

صدیق;982042 نوشت:
ولی مشکل بیان شما این بود که سراب، تصویری خیالی است در ذهن انسان و ذهن ساحتی از نفس مجرد است که در عالم طبیعت قرار ندارد.

بحث بر سر وجود خداوند است یا در عالم طبیعت بودن او ؟خب به فرض نفس مجرد است و در طبیعت نیست این دلیل نمیشود وجود نداشته باشد ، اگر اینطور باشد خدا هم باید بگویید وجود ندارد !

صدیق;982206 نوشت:
در کجا وجود داره؟
میگویید تصویر و بعد ادعای وجود آنرا دارید!
اگر در ذهن است که گفتیم مشکلی ندارد ولی از بحث ما خارج است.
ولی اگر در خ ارج است، تصویر دانستن آن خود متناقض است.

به نظر بنده در ذهن بنده وجود دارد و ذهن بنده هم جزئی از خارج است ! به هر حال یه جایی وجود دارد که دیده میشود دیگر !

فقط غلط انداز است ، یعنی به آبی که قبلا دیده ایم شباهت دارد ولی آنطور نیست !

اصلا فرض کنیم مجرد است و خارج از عالم طبیعت است ، آیا نمیتوان به آن گفت که وجود دارد ؟ بلاخره باید به جایی ختم بشه دیگه !

یعنی میخواهید بگویید همه چیز مجرد است و خارج از عالم طبیعت

و در طبیعت فقط خدا وجود دارد ؟ خب فرض کنیم در طبیعت خداوند وجود دارد ، اون طرف چی ؟ در آنجایی که مجرد است و ذهن ما به آن ختم میشود آیا ما خود وجود داریم یا نداریم ؟ اگر بگویید نداریم که باید توضیحی داشته باشد ، اما اگر داریم بلاخره یا جزئی از خدا هستیم یا نیستیم ، اگر هستیم ذات خدا مرکب میشود اگر نیستیم ذات خدا محدود میشود !

به من بیاموز;983142 نوشت:
به نظر بنده در ذهن بنده وجود دارد و ذهن بنده هم جزئی از خارج است ! به هر حال یه جایی وجود دارد که دیده میشود دیگر !

فقط غلط انداز است ، یعنی به آبی که قبلا دیده ایم شباهت دارد ولی آنطور نیست !

اصلا فرض کنیم مجرد است و خارج از عالم طبیعت است ، آیا نمیتوان به آن گفت که وجود دارد ؟ بلاخره باید به جایی ختم بشه دیگه !

یعنی میخواهید بگویید همه چیز مجرد است و خارج از عالم طبیعت

و در طبیعت فقط خدا وجود دارد ؟ خب فرض کنیم در طبیعت خداوند وجود دارد ، اون طرف چی ؟ در آنجایی که مجرد است و ذهن ما به آن ختم میشود آیا ما خود وجود داریم یا نداریم ؟ اگر بگویید نداریم که باید توضیحی داشته باشد ، اما اگر داریم بلاخره یا جزئی از خدا هستیم یا نیستیم ، اگر هستیم ذات خدا مرکب میشود اگر نیستیم ذات خدا محدود میشود !

از حضرت علی بن الحسین صلی الله علیه و آله درباره توحید سوال شد،
ایشان فرمود:
"إنّ الله عزّوجلّ علم أنَّه يكون في آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون,
فأنزل الله تعالى "قُل هو اللهُ احدٌ"
و الآيات من سورة الحديد إلى قوله
"وهو عليمٌ بذات الصّدور"
فمن رام وراء ذلك فقد هلك /

به راستی خدای عزّوجلّ می دانست که در آخرالزّمان مردمی کاوشگر و ژرف نگر می آیند،

از این رو "قل هو الله احد" را نازل کرد
و آیاتی از سوره حدید تا آنجا که می فرماید "و هو علیم بذات الصدور" ،

هرکس در خداشناسی فراسوی این ها را بجوید هلاک شده است."

شروحیل;983151 نوشت:
هرکس در خداشناسی فراسوی این ها را بجوید هلاک شده است."

پس چرا اینو همون موقع که میگیم خدارو به ما اثبات کنید وجودشو نمیگن ؟ ساعتها تحقیق میکنی آخرش بهت اینو بگن ! خب پس ما چطوری ایمان بیاریم ؟

به من بیاموز;983245 نوشت:
پس چرا اینو همون موقع که میگیم خدارو به ما اثبات کنید وجودشو نمیگن ؟ ساعتها تحقیق میکنی آخرش بهت اینو بگن ! خب پس ما چطوری ایمان بیاریم ؟

برادر گرامی

در خانه اگر کس است
یک حرف بس است

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست

نه میزاید و نه زاییده شده

هیچ کس همتای او نیست

مثل ما به خداوند

مثل شخصیت بازی کامپیوتری هست به کامپیوتر

ما فقط هستیم

اما هستی ما اعتباری است

نه وجود بالذات

ماده و نیرو شکلی از انرژی هست

اما ذاتی از خودش نداره

ذات همه چیز ، چه ماده چه نیرو ، انرژی هست

شروحیل;983249 نوشت:
اما هستی ما اعتباری است

نه وجود بالذات

شروحیل;983249 نوشت:
مثل شخصیت بازی کامپیوتری هست به کامپیوتر

شخصیت بازی کامپیوتری هم یا جزئی از کامپیوتر است ، یا اینکه کامپیوتر ذاتش محدود است .

به من بیاموز;983388 نوشت:
شخصیت بازی کامپیوتری هم یا جزئی از کامپیوتر است ، یا اینکه کامپیوتر ذاتش محدود است .

سلام

خیر

شخصیت بازی کامپیوتری تجمیعی از استفاده الگوریتم هاست و ذاتی ندارد

همان الگوریتم ها برای بی نهایت شخص دیگر با دسترسی به الگوریتم ها یبیشتر و یا عدم دسترسی قابل استفاده است

من نمیدونم چرا اصرار دارید که خدا باید نامحدود باشد از نظر وجود ؟

شروحیل;983390 نوشت:
شخصیت بازی کامپیوتری تجمیعی از استفاده الگوریتم هاست و ذاتی ندارد

ذات چیه میشه توضیح بدید منظورتون دقیقا چیه وقتی میگید ذاتی نداره ؟

به من بیاموز;983392 نوشت:
ذات چیه میشه توضیح بدید منظورتون دقیقا چیه وقتی میگید ذاتی نداره ؟

پایه و اساس

که با نبودن اون سیستمی نخواهد بود

اگر شخصیت بازی باشه یا نباشه سیستم هیچ تغییری نخواهد کرد

اما با کوچکترین تغییر در الگوریتم کل سیستم و شخصیت ها دچار تغییر خواهد شد

شروحیل;983393 نوشت:
پایه و اساس

که با نبودن اون سیستمی نخواهد بود

اگر شخصیت بازی باشه یا نباشه سیستم هیچ تغییری نخواهد کرد

اما با کوچکترین تغییر در الگوریتم کل سیستم و شخصیت ها دچار تغییر خواهد شد

ببینید این مثل این میمونه که بپذیرید یه چیزی عضو و زیر مجموعه ی سیستمی است ولی بگین با نبودن این عضو و جزء اختلالی در سیستم پدید نمیاد !

خب شاید کل سیستم نابود نشه ولی در حد همون جزء با نبودنش تغییر و محدودیت در سیستم حاصل میشه .

به من بیاموز;983399 نوشت:
ببینید این مثل این میمونه که بپذیرید یه چیزی عضو و زیر مجموعه ی سیستمی است ولی بگین با نبودن این عضو و جزء اختلالی در سیستم پدید نمیاد !

خب شاید کل سیستم نابود نشه ولی در حد همون جزء با نبودنش تغییر و محدودیت در سیستم حاصل میشه .

با سلام

خیر برادر گرامی در خود الگوریتم مشکلی ایجاد نمی شه

ممکن هست در دنیای اعتباری که خودش حاصل یک الگوریتم هست مشکلی بوجود بیاد

اما اگر سیستم با الگوریتمی این نقص رو پیش بینی کرده باشه ، تاثیری در اصل سیستم نداره

با توجه به نظریه جهان های موازی و انتخاب طبیعی این موضوع منتفی هست

شروحیل;983401 نوشت:
با سلام

خیر برادر گرامی در خود الگوریتم مشکلی ایجاد نمی شه

ممکن هست در دنیای اعتباری که خودش حاصل یک الگوریتم هست مشکلی بوجود بیاد

اما اگر سیستم با الگوریتمی این نقص رو پیش بینی کرده باشه ، تاثیری در اصل سیستم نداره

با توجه به نظریه جهان های موازی و انتخاب طبیعی این موضوع منتفی هست

در کل سیستم اختلال ایجاد نمیشد هم ولی به هر حال در جزء میشد یه نفر هم یه نفره !

به من بیاموز;983404 نوشت:
در کل سیستم اختلال ایجاد نمیشد هم ولی به هر حال در جزء میشد یه نفر هم یه نفره !

سلام

برادر گرامی

قطعات یک لگو را در نظر بگیرید

این لگو هم می تواند شکل یک ماشین باشد

هم شکل یک هواپیما

اگر قطعات لگوی هواپیما را تجزیه کنیم و با ان موتور بسازیم تغییری در لگو ها حاصل نمی شود

تغییر در هواپیما حاصل می شود !!!!

هواپیما یک اعتبار بوده

ذات از آن لگو است

شروحیل;983405 نوشت:
سلام

برادر گرامی

قطعات یک لگو را در نظر بگیرید

این لگو هم می تواند شکل یک ماشین باشد

هم شکل یک هواپیما

اگر قطعات لگوی هواپیما را تجزیه کنیم و با ان موتور بسازیم تغییری در لگو ها حاصل نمی شود

تغییر در هواپیما حاصل می شود !!!!

هواپیما یک اعتبار بوده

ذات از آن لگو است

سلام

ببینید شما به یک نکته دقت کنید تا متوجه منظور بنده بشین ان شاء الله .

در مثال شما هم هواپیما و هم لگو وجود دارند ، ولی هواپیما از لگو ساخته شده خب ؟

حالا اگه ادعا میشد لگو از نظر وجود نامحدود است ، دیگه جایی واسه وجود هوایپیما باقی نمی ماند .

ولی شما میگی هواپیما وجود نداره (اعتباریه) چون از لگو ساخته شده ، که این مورد اختلاف ماست .

به من بیاموز;983408 نوشت:
سلام

حالا اگه ادعا میشد لگو از نظر وجود نامحدود است ، دیگه جایی واسه وجود هوایپیما باقی نمی ماند .

ولی شما میگی هواپیما وجود نداره (اعتباریه) چون از لگو ساخته شده ، که این مورد اختلاف ماست .

با سلام

در اصل قضیه که تفاوتی ایجاد نمی شه

مهم اینه که لگو ذات همه چیز هست

و بود و نبود هواپیما تغییری در لگو ایجاد نمی کنه

در عین حال همزمان هم لگو وجود داره و هم هواپیما !!!

اما وجود لگو ذاتی هست و وجود هواپیما اعتباری

شروحیل;983410 نوشت:
اما وجود لگو ذاتی هست و وجود هواپیما اعتباری

سلام

تقسیم بندی وجود به ذاتی و اعتباری همون واجب الوجود و ممکن الوجوده ؟

خب اگر واجب غیر از ممکنه نتیجه میگیرم واجب محدوده از نظر کلی ، چون ممکن نیست !

ببینید شاید مشکل در تعریف ما از وجوده ، از نظره بنده وجود به هر چیزی که قابل دریافته گفته میشه و نه فقط اشیاء و چیزهایی که خصوصیت خاصی دارند .

بنابر این :

وقتی میگیم هواپیما یک حالتی از لگو هستش خب به هر حال هواپیما وجود داره !

به من بیاموز;983412 نوشت:
سلام

تقسیم بندی وجود به ذاتی و اعتباری همون واجب الوجود و ممکن الوجوده ؟

خب اگر واجب غیر از ممکنه نتیجه میگیرم واجب محدوده از نظر کلی ، چون ممکن نیست !

ببینید شاید مشکل در تعریف ما از وجوده ، از نظره بنده وجود به هر چیزی که قابل دریافته گفته میشه و نه فقط اشیاء و چیزهایی که خصوصیت خاصی دارند .

بنابر این :

وقتی میگیم هواپیما یک حالتی از لگو هستش خب به هر حال هواپیما وجود داره !

سلام

من وارد بحث فلسفه نمی شم ، چون فلسفه خیلی جاها به بن بست منطقی می رسه ، در حالی که در واقعیت این طور نیست ...

برادر گرامی من که نگفتم هواپیما وجود نداره

گفتم سنخ وجودیش فرق داره ، پس جزئی از کل لگو نیست

لگو همیشه وجود داره ، چه با هواپیما ، چه بدون هواپیما

اما هواپیما می تونه وجود نداشته باشه ، چون بود و نبودش فرقی نداره

اگر نباشه وجود لگو ناقص نمی شه

اگر هم باشه چیزی به وجود لگو اضافه نمی شه

هواپیما فقط اعتباری هست که وجود لگو رو نشون می ده

نه این که لگو وجود نداشته و با وجود هواپیما بوجود اومده !

[=microsoft sans serif]

قدیما;983118 نوشت:
در کلام و اسلام یک مجرد داریم ان هم خداست که نه زمان دارد و نه مکان و نه تغییر و نه تجزیه

اختلاف ما عمیقتر از این حرفهاست.
اختلاف صرفا بر سر مفاهیم نیست بلکه مبنایی و روشی است.

قدیما;983118 نوشت:
خب.الحمدالله که مشخص شد تصورات رنگ و اندازه و بعد دارند حالا شما اسمش را مجرد ناقص می گذارید متکلمین می گویند جسم لطیف.اسم ان از فرعیات است و مهم نیست.
پس هم وجود دارد و هم رنگ و اندازه و بعد

دعوای اسم گذاری نداریم.
اشکالی ندارد.
همینی که ما اسمش را مجرد مثالی میگذاریم شما بگو جسم لطیف.
اسم مهم نیست.

[=microsoft sans serif]

قدیما;983126 نوشت:
دوست عزیز سوال کاربر عزیز "به من بیاموز" این است:

اینکه گفته میشه طبق وحدت وجود ، موجودات ظهور خداوند هستند چه فرقی دارد بگوییم موجودات جزئی از خداوند هستند ؟

بحث الان ما مقدمه ای برای وحدت وجود و اینکه ما چطور حصه ای از ذات خدایی هستیم که حصه ندارد و بسیط الحقیقه است.


سلام و عرض ادب
اینکه گفتم بحث ما ناظر به وحدت وجود نیست، بحث از تجرد صورتهای ادراکی بود.
بگذریم.
فکر میکنم بحث کردن از تجرد یا عدم تجرد صورتهای ادراکی، بحثی فرعی است و بیش از این نیازی به بحث از ان نیست.
کما اینکه بحث از تجرد نفس نیز ربط وثیقی به این تاپیک ندارد.

[=microsoft sans serif]

قدیما;983128 نوشت:
بله نفس هم خصوصیات ماده مثل زمان و مکان و تغییر و تجزیه را دارد و مجرد نیست.

بسند صحيح عن ضريس الكناسي عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن لله جنة خلقها الله في المغرب وماء فراتكم هذه يخرج منها، وإليها تخرج أرواح المؤمنين من حفرهم عند كل مساء، فتسقط على ثمارها وتأكل منها وتتنعم فيها وتتلاقى وتتعارف فإذا طلع الفجر هاجت من الجنة فكانت في الهواء فيما بين السماء والأرض تطير ذاهبة وجائية، وتعهد حفرها إذا طلعت الشمس وتتلاقى في الهواء وتتعارف. قال: وإن لله نارا في المشرق خلقها ليسكنها أرواح الكفار، ويأكلون من زقومها ويشربون من حميمها ليلهم، فإذا طلعت الفجر هاجت إلى واد باليمن يقال له " برهوت " أشد حرا من نيران الدنيا كانوا فيها يتلاقون ويتعارفون، فإذا كان المساء عادوا إلى النار، فهم كذلك إلى يوم القيامة
http://lib.eshia.ir/71860/58/51
ضريس كنّاسى از امام باقر ( ع ) روايت نمود كه : خدا بهشتى در مغرب آفريده و آب فرات شما از آن مى آيد ، و ارواح مؤمنان هر شب از گورهاشان بدان گرايند ، و از ميوه‌هايش براى آنها افتد و از آن بخورند و در آن نعمت داده شوند و با هم ملاقات نمايند و همديگر را بشناسند ، و چون سپيده بدمد ، از بهشت بجهند و در هوا ميان آسمان و زمين بپرند و رفت و آمد كنند و چون خورشيد برآيد به گور خود رسند و در هوا با هم ملاقات نمايند و همديگر را بشناسند . و فرمود : و خدا را دوزخى است در مشرق كه آن را براى جايگاه كفار آفريده كه شبانه در آن از زقّوم بخورند و از حميم بنوشند و چون سپيده بدمد به سرزمينى در يمن بجهند به نام برهوت كه از همه ى آتشهاى دنيا گرمتر است و در آن با هم ملاقات كنند و همديگر را بشناسند و چون شب شود به آتش بازگردند ، و پيوسته چنين باشند تا روز قيامت.

با سند معتبر:
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى» أي بل أدنى فلما خرج الامر من الله وقع إلى أوليائه : فقال الصادق(ع) : كان الميثاق مأخوذا عليهم لله بالربوبية ، ولرسوله بالنبوة ، ولامير المؤمنين والائمة بالامامة ، فقال : ألست بربكم ، ومحمد نبيكم ، وعلي إمامكم ، والائمة الهادون أئمتكم؟ فقالوا : بلى ، فقال الله : «شهدنا أن تقولوا يوم القيمة» أي لئلا تقولوا يوم القيامة «إنا كنا عن هذا غافلين» فأول ما أخذ الله عزوجل الميثاق على الانبياء بالربوبية ، وهو قوله : «وإذ أخذنا من النبيين ميثاقهم» فذكر جملة الانبياء ، ثم أبرز أفضلهم بالاسامي فقال : «ومنك» يا محمد ، فقدم رسول الله 9 لانه أفضهلم ، «ومن نوح وإبراهيم وموسى وعيسى بن مريم» فهؤلاء الخمسة أفضل الانبياء ، ورسول الله 9 أفضلهم ، ثم أخذ بعد ذلك ميثاق رسول الله على الانبياء له بالايمان به ، وعلى أن ينصروا أمير المؤمنين ، فقال : «وإذ أخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب وحكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم» يعني رسول الله(ص) «لتؤمنن به ولتنصرنه» يعني آمير المؤمنين صلوات الله عليه تخبروا اممكم بخبره وخبر وليه من الائمة.
http://lib.eshia.ir/71860/5/236

حلبی از ابن سنان و او از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: «اوّلین کسی که از پیامبران؟ در «بلی گفتن» بر دیگران سبقت گرفت، پیامبر اکرم؟بود؛ زیرا او نزدیک ترین مخلوق به خداوند متعال بود. او در جایی بود که وقتی جبرئیل او را در معراج به آسمان برد، به او گفت: پیش برو ای محمّد! زیرا تو در مقامی قدم گذاشته ای که هیچ فرشتهﯼ مقرّب و پیامبر مرسلی در آنجا گام ننهاده است و اگر روح و نفس او از آن مکان نبود، نمی توانست به آنجا برسد؛ پس نسبت به خداوند به آنجا رسید که خداوند عزّوجلّ می فرماید: «؛ به قدر دو کمان یا نزدیکتر». (نجم/۹) بلکه آن حضرت نزدیکتر بود. هنگامی که امری از خداوند صادر شد، بر اولیائش قرار می گیرد». آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «از آنان پیمان گرفته شد بر ربوبیّت خداوند و بر رسالت پیامبرش؟ و بر امام امیر المؤمنین و امامان؟؛ آنگاه خداوند فرمود:‌«الست بربکم». گفتند: بله؛‌ بر این عقیده شهادت می دهیم. این پیمان را گرفت، تا مبادا روز قیامت بگویید ما غافل از این مطالب بودیم...

حدّثنا أبي ، ومحمّد بن الحسن رضي الله عنهما قالا : حدّثنا سعد بن عبد الله ؛ وعبد الله بن جعفر الحميريُّ ؛ ومحمّد بن يحيى العطّار ، وأحمد بن إدريس جميعاً قالوا : حدّثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقيُّ قال : حدّثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفريُّ ، عن أبي جعفر الثاني محمّد بن عليٍّ عليهما‌السلام قال : أقبل أمير المؤمنين عليه‌السلام ذات يوم ومعه الحسن بن عليٍّ وسلمان الفارسيُّ رضي‌الله‌عنه ، وأمير المؤمنين عليه‌السلام متكيء على يد سلمان فدخل المسجد الحرام فجلس إذ أقبل رجلٌ حسن الهيئة واللّباس ، فسلم على أمير المؤمنين عليه‌السلام فردَّ عليه‌السلام فجلس ، ثمّ قال : يا أمير المؤمنين أسألك عن ثلاث مسائل إن أخبرتني بهنَّ علمت أنَّ القوم ركبوا من أمرك ما أقضي عليهم أنّهم ليسوا بمأمونين في دنياهم ولا في آخرتهم ، وإن تكن الاخرى علمت أنّّك وهم شرع سواء. فقال له أمير المؤمنين عليه‌السلام : سلني عمّا بدا لك؟ فقال : أخبرني عن الرَّجل إذا نام أين تذهب روحه؟ وعن الرَّجل كيف يذكر وينسى؟ وعن الرَّجل كيف يشبه ولده الاعمام والاخوال؟ فالتفت أمير المؤمنين إلى أبي محمّد الحسن فقال : يا أبا محمّد أجبه ، فقال : أمّا ما سألت عنه من أمر الانسان إذا نام أين تذهب روحه ، فإنَّ روحه متعلّقة بالرِّيح والرِّيح متعلّقة بالهواء إلى وقت ما يتحرك صاحبها لليقظة ، فإنَّ أذن الله عزَّ وجلَّ برد تلك الرُّوح إلى صاحبها جذبت تلك الرُّوح الرّيح ، وجذبت تلك الرّيح الهواء ، فرجعت الروح فأسكنت في بدن صاحبها ، وإن لم يأذن الله عزَّ وجلَّ برد تلك الروح إلى صاحبها جذب الهواء الرّيح ، وجذبت الرّيح الروح ، فلم ترد إلى صاحبها إلى وقت ما يبعث...


در مورد تجرد نفس، ادله چندی اقامه شده است.
ادله نقلی مورد استشهاد شما نیز پاسخهایی دارد که طرح آنها در این تاپیک، بحث را بشتر از این از محور خود دور میکند.

[=microsoft sans serif]

قدیما;983134 نوشت:
برادر عزیز طبق قانون سایت من نمی توانم موضوع تکراری ایجاد کنم من قبلا همچین موضوعی ایجاد کردم و 20 صفحه هم بحث شده.اگر دلیلی بود همان جا بحث شده.

اگر شما در آن پاسخها ایراد دارید میتوانید ناظر به ادله ارائه شده یا پاسخها، ایراد خود رامطرح کرده و بر اساس آن، سوال خود را مطرح کنید.
هیچ ایرادی هم ندارد.
الان تعدادی ازتاپیکها و ازجمله همین تاپیک بدین صورت شروع شده اند.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;983139 نوشت:
منظور شما از غیر واقعی دانستن سراب چیست ؟

یعنی وجودی خارج از ذهن ما که بتواند مابه ازای خارجی آن باشد ندارد.
مثلا شما وقتی یک گل را میبینید، صورتی ازآن در ذهن شما نقش میبندد.
این تصویر، نشان از واقعی بودن مطابَق آن است.
این تصویر، حاکی از وجود چیزی است در خارج که این حکایت از آن دارد.
بنابراین این گل، واقعیت خارجی دارد.
ولی در سراب اینگونه نیست.
البته انسان در ابتدا گمان میکند که واقعیت دارد ولی وقتی ازمایش و تجربه میکند متوجه اشتباه در ادراک خوددارد.
به عبارت دیگر
تصویر، وجودی واقعی درذهن ما دارد.
ولی این تصویر، مطابَقی در عالم خارج از ذهن ما ندارد.

به من بیاموز;983404 نوشت:
در کل سیستم اختلال ایجاد نمیشد هم ولی به هر حال در جزء میشد یه نفر هم یه نفره !

با سلام

ما یه مجموعه اصلی داریم (خدا)

تعداد بسیار زیادی هم مجموعه فرعی داریم (مخلوقات)

تمام این مجموعه های فرعی زیر مجموعه مجموعه اصلی هستن با این شرط که بود یا نبودشون تاثیری در مجموعه اصلی نداره یعنی بدین صورت :

مجموعه اصلی
( 1 0 )
(یعنی خداوند در هستی محدود نیست و بر عدم هم احاطه داره ...)

حالا مجموعه فرعی مثلا (5 - 4 - 2 )
این مجموعه اعتباری هست
یعنی 2 همون 0+1+1 هست
و 4 همون 0+1+1+1+1 هست

و الی آخر ...

حالا آیا 2 جزئی از ( 1 0 ) هست ؟ خیر فقط نمایشی از این مجموعه هست

آیا وجود مستقلی داره ؟ خیر وابسته به مجموعه اصلی هست

آیا بودنش چیزی به (1 0 ) اضافه می کنه ؟ خیر

آیا نبودنش چیزی کم می کنه ؟ خیر

به طور مثال کل کدهای این سیستم کامپیوتر و اینترنت و همه وسایل الکترونیک

فقط و فقط از مجموعه (1 0 ) تشکیل شده و لا غیر ...

صدیق;983614 نوشت:
یعنی وجودی خارج از ذهن ما که بتواند مابه ازای خارجی آن باشد ندارد.
مثلا شما وقتی یک گل را میبینید، صورتی ازآن در ذهن شما نقش میبندد.
این تصویر، نشان از واقعی بودن مطابَق آن است.
این تصویر، حاکی از وجود چیزی است در خارج که این حکایت از آن دارد.
بنابراین این گل، واقعیت خارجی دارد.
ولی در سراب اینگونه نیست.
البته انسان در ابتدا گمان میکند که واقعیت دارد ولی وقتی ازمایش و تجربه میکند متوجه اشتباه در ادراک خوددارد.
به عبارت دیگر
تصویر، وجودی واقعی درذهن ما دارد.
ولی این تصویر، مطابَقی در عالم خارج از ذهن ما ندارد.

یعنی اون بیرون فقط خدا هست و این از ذهن ماست که چیزهای دیگه رو میبینیم ؟

خب ذهن ما چی ؟ اون بیرون هست یا نیست ؟ اگر هست پس چیزهایی که میبینه هم اون بیرون هست ، اگر نیست پس کجاست ؟

شروحیل;983619 نوشت:
مجموعه اصلی
( 1 0 )
(یعنی خداوند در هستی محدود نیست و بر عدم هم احاطه داره ...)

حالا مجموعه فرعی مثلا (5 - 4 - 2 )
این مجموعه اعتباری هست
یعنی 2 همون 0+1+1 هست
و 4 همون 0+1+1+1+1 هست

و الی آخر ...

به هر حال در دو چیزی هست که در یک نیست ! حالا شکل ظاهری یا هر چیزی ... اینکه دو از دو تا یک تشکیل شده که خودش نشان دهنده ی کوچکی یک هستش .

اما مساله این است که بنده نمیگم خداوند کمالات مارو نداره ، حرفم این است که وقتی میگین وجودش نامحدود است ، یعنی همه چیزو شامل میشه .

و میخوام بدونم چه اصراری هست که وجود خداوند رو نامحدود در نظر بگیریم نه کمالاتش رو !

به من بیاموز;983632 نوشت:
به هر حال در دو چیزی هست که در یک نیست ! حالا شکل ظاهری یا هر چیزی ... اینکه دو از دو تا یک تشکیل شده که خودش نشان دهنده ی کوچکی یک هستش .

اما مساله این است که بنده نمیگم خداوند کمالات مارو نداره ، حرفم این است که وقتی میگین وجودش نامحدود است ، یعنی همه چیزو شامل میشه .

و میخوام بدونم چه اصراری هست که وجود خداوند رو نامحدود در نظر بگیریم نه کمالاتش رو !

با سلام

برادر گرامی در مثال جای مناقشه نیست ...

مهم این هست که 2 از خودش چیزی نداره و فقط یه اعتبار هست از 1 ، نه این که دو تا یک بیشتر از یک هست ! !!!!

1 رو وجود در نظر بگیرید و 0 رو عدم

این که بنده صفر و یک رو مبنا قرار دادم برای فهم بهتر موضوع بود ...

ببینید برادر ((چیز)) خودش اعتبار هست ، وجود مستقلی نداره

کسی نمی گه ((چیز)) خداست ! یا 2 همون یک هست ! یا هواپیما همون لوگو هست !

بلکه می گن وجود ((چیز)) از وجود خداست

پس ممکن نیست در ((چیز)) کمالاتی باشه که در خدا نباشه ...

صدیق;983610 نوشت:
فکر میکنم بحث کردن از تجرد یا عدم تجرد صورتهای ادراکی، بحثی فرعی است و بیش از این نیازی به بحث از ان نیست.

سلام علیکم و عرض ادب

موافقم.بحث اصلی درباره ظهور در وحدت وجود.

میرزا قمی:این جماعت می گویند که: همه موجودات- فی الحقیقة- عین ذات واجب الوجود است، و مغایرت مابین واجب و ممکنات به محض اعتبار یا به محض توهّم و خیال است. و تشبیه می کنند واجب و ممکنات را به دریا و موج، و می گویند: دریا یک چیز است و حرکتی که از برای آب حاصل می شود- که آن را موج می گویند- عین همان دریاست، و تفاوت اسم به سبب آن تفاوت نقش است؛ چنان که شاعر آن ها گفته:
واجب بحرست و ممکنات اندر وی چون موج به هم رسند و از هم گذرند
و بعضی تشبیه کرده اند به عکسی که در آینه ها حاصل می شود، و می گویند که: ممکنات مثل عکسند و واجب مثل صاحب صورت. و بعضی تشبیه کرده اند ممکنات را به سایه و واجب را به صاحب سایه؛ چنان که جامی گفته:
کلّ ما فی الکون وهم أو خیال أو عکس فی مرایا أو ضلال
یعنی هر [آن] چند که در عالَم کون و فساد است معانی جزئیّه است که به قوّت وهم و خیال ادراک می شود و حقیقت اصیلی ندارد و حقیقت اصیل منحصر است در واجب. و بعضی گفته اند که: ذات واجب وجود بَحت است و معروض ممکنات است و ممکنات عوارض او می شود؛ چنان که شبستری گفته است:
من و تو عارض ذات وجودیم مشبّک های انوار وجودیم
و هیچ یک از این سخن ها [نه] مطابق عقل است و نه شرع، و همه این تشبیهات غلط و بی مایه [است] خصوصاً با ملاحظه صریح حقّ تعالی که می فرماید: لَیسَ کَمِثلِهِ شَیء و احادیث بسیار که ناطق است به «أنه شَیء لا کالأَشیاء»یعنی نیست مثل خدا چیزی، و خدا چیزی است نه مانند چیز ها.
و محیی الدین [ابن] عربی شقی- که سزاوار است مسمّی شود به «ممیت الدین» یا «ماحی الدین»- در اول کتاب فتوحات گفته است: «سبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها»[28] یعنی تنزیه می کنم و پاکیزه می دانم کسی را که ظاهر کرده است همه اشیاء را و او خود عین آن هاست.
و «علاء الدوله سمنانی که از رؤسای این فرقه است، با وجود کمال ارادت او به محیی الدین در حاشیه فتوحات به این عبارت نوشته است: «إنّ اللهَ لا یَستحیی مِن الحقّ، أیّها الشیخ! لَو سَمِعتَ مِن أحَدٍ أنّه یقول: فَضلَةُ الشیخ عینِ وجود الشیخ، لا تُسامِحه اَلبتّة، بل تَغضب علَیه، فکیف یسُوغُ لکَ أن تَنسِب هذه الهذیان إلی الملک الدّیان؟ تِب إلی الله توبةً نصوحاً لتنجو من هذه الورطةِ الوَعِرَة الّتی یَستَنکِفُ منه الدهریّون والطبیعیّون و الیونانیّون. والسلامُ علی مَن اتّبع الهُدی» یعنی من حقّ می گویم و از تو شرم نمی کنم؛ زیرا که خدای تعالی شرم نمی کند از این که حقّ را بگوید چنان که در قرآن مجید است. ای شیخ! اگر بشنوی از کسی که بگوید: فضله شیخ خود وجود شیخ است، با او مسامحه نمی کنی، و غضب می کنی بر او و از او نمی گذری، پس چگونه جایز است از برای تو که نسبت بدهی این هذیان را به پادشاه دیّانی که جزای عمل هر کسی را می دهد؟ بازگرد به سوی خدا، و توبه نصوح کن تا نجات بیابی از این ورطه مهلکی که دهریها که قایل به خدایی نیستند و دهر را خدا می دانند از آن استنکاف دارند، و همچنین طبیعی ها که کارخانه موجودات را از تصرّف طبیعت می دانند، و یونانی ها که اعتقاد به شریعت ندارند، و سلام بر کسی باد که متابعت راه راست کند.
_______________________________________________________________
علامه وحید بهبانی(قدس سره):
پس از نقل کلام قائل به وحدت موجود و تمثیل آن به موج و دریا می‏فرماید: بدون تردید این اعتقاد، کفر و الحاد و زندقه و مخالف ضروریات دین است.
خیراتیه 2/57
_______________________________________________________

ایت الله مکارم شیرازی و نقد وحدت وجود و مثال موج و دریا:
http://www.borhannews.com/news/?p=2688

به من بیاموز;983631 نوشت:
یعنی اون بیرون فقط خدا هست و این از ذهن ماست که چیزهای دیگه رو میبینیم ؟

خب ذهن ما چی ؟ اون بیرون هست یا نیست ؟ اگر هست پس چیزهایی که میبینه هم اون بیرون هست ، اگر نیست پس کجاست ؟

«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا .

مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند

بیرون و درون و باقی اعتبارات مربوط به این دنیا هست

عالم دیگر عالم حقیقت هست و دیگه اعتبارات در اون کاربردی نداره

مهم این هست که ما وظیفه ای که در این دنیای اعتباری بر عهده داریم رو درست انجام بدیم

شروحیل;983645 نوشت:
بلکه می گن وجود ((چیز)) از وجود خداست

میشه بگین تعریف شما از وجود چیه ؟ چون طبق تعریف بنده این حرف شما این است که بگین چیز جزئی از خداست !

برای اینکه ثابت کنید چیز جزئی از خدا نیست باید یک وجه تمایز بین آنها مشخص کنید ، البته این وجه تمایز نمیتواند محدودیت صرف باشد ، چون به هر حال مثل این می ماند که شما در داخل یک دایره بزرگ یک دایره کوچک را محدود کنید و بگین این چیز است و آن دایره بزرگ خداست !

باید یک وجه تمایز وجودی برایش در نظر بگیرید تا غیر از خدا شود .

غیر از این است ؟

شروحیل;983647 نوشت:
مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند

منظور این سخن این است که مردم در دنیا در حال غفلت به سر می‌برند.

به من بیاموز;983648 نوشت:
میشه بگین تعریف شما از وجود چیه ؟ چون طبق تعریف بنده این حرف شما این است که بگین چیز جزئی از خداست !

برای اینکه ثابت کنید چیز جزئی از خدا نیست باید یک وجه تمایز بین آنها مشخص کنید ، البته این وجه تمایز نمیتواند محدودیت صرف باشد ، چون به هر حال مثل این می ماند که شما در داخل یک دایره بزرگ یک دایره کوچک را محدود کنید و بگین این چیز است و آن دایره بزرگ خداست !

باید یک وجه تمایز وجودی برایش در نظر بگیرید تا غیر از خدا شود .

غیر از این است ؟

برادر گرامی

شما هر دایره ای رسم کنید برای ترسیم خداوند ، خداوند در اون دایره جای نخواهد گرفت و بزرگتر خواهد بود

و هر نقطه ای رو هم که مشخص کنید ، وجود اون نقطه از خداوند خواهد بود ، نه از خود اون چیز

اون نقطه فقط نمایشگر اون چیز خواهد بود و وجودی مستقل نخواهد داشت ...

به طور مثال آیا دانسته های شما مغز شما ست ؟

خیر ، فقط نمایشگر وجود مغز شماست

به من بیاموز;983649 نوشت:
منظور این سخن این است که مردم در دنیا در حال غفلت به سر می‌برند.

بله برادر گرامی

مردم برای اعتبارات ارزشی مستقل قائل می شوند ! و در غفلت به سر می برند

مانند ارزشی که برای چک و پول سفته قائل شده اند ... غافل از این که تمام این ها اعتبار هستند و ارزشی از خود ندارن ....

موضوع قفل شده است