جمع بندی عصمت در ترازوی نقد

تب‌های اولیه

117 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;965206 نوشت:
با سلام و احترام

همین یکی رو کم داشتیم!!:khandeh!:

یعنی چه که تأکیدی است برای شنوندگان، میشه بیشتر توضیح بدهید؟

و همچنین این سوال رو پاسخ بدید که اگر قرار نیست پیامبر تعالیم الهی را برای بشر بیاورد و ممکن است اشتباه کند اصلا خدا چرا او را فرستاده؟ چون ما دست روی هر آیه ای که بگذاریم ممکن است پیامبر در دریافت یا ابلاغ آن اشتباه کرده باشد، خب ما چرا باید پیروی کنیم؟ از یک انسان مثل خودمان که ارتباطش با خدا تضمین شده نیست چرا باید پیروی کنیم؟ و اصلا خدا چرا باید چنین انسانی را بفرستد؟!

آیات ناسخ و منسوخ که از جانب خود خداوند است، و خود خداوند هم فرموده برخی احکام زمانمند هستند و بعد از گذشت زمان آن، حکم بهتر جعل میشود.(بقره:106)
قضیه غرانیق هم که افسانه ای است که در منابع اهل سنت آمده و راویان آن هم افراد ناشناخته و ضعیف هستند، خب چرا باید در این مسئله به این مهمی آیات و روایات معتبر را کنار گذاشت و بهاین افسانه ها تمسک جست؟ کدام آدم منطقی چنین کاری می کند؟!

با این همه آیات و روایات ما چرا باید چنین حرف هایی را بپذیریم؟! این تحلیل ها چه ضمانتی دارد که صحیح باشد؟! کیلویی که نمیشود حرف زد!
پس فردا ممکن است یکی بیاید بگوید اصلا اساس اسلام باوری بوده که از فلان اقوام در میان اعراب رواج یافته و اینقدر با آب و تاب و جزئیات هم تعریف کند که هر خواننده ای را به فکر و تعجب وادارد!
اما اینگونه سخن گفتن برای عوام خوب است، ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم برادر من.
@};-


درود بر هموطن
من وقتی که تفسیرات شما را بر قران در این جستار مطالعه میکردم یاد کلام گلدذیهر افتادم که در کتاب درسهایی درباره اسلام جلد دوم درمورد همین عصمت بیان میکند :

شیعیان با حداکثر تاویل زورکی درصدد اثبات اصل عصمت بر می ایند

بحث با شما و هم فکران شما چه سود دارد وقتی شما از روش علمی استفاده نمیکنید و در بحثها استدلال دینی میکنید و پذیرش نداریدو هیچ چیز جز مسایلی اعتقادی که دارید را قبول نمیکنید.

مثال:
اینکه بگوییم خدایی بوده و یک پیامبری فرستاده پس لازمه ان هست که معصوم باشد تا گفتهای وی را به مردم درست برساند تا مردم را هدایت کند یک استدلال دینی هست و یا اینکه بگوییم پیامبر یا فلان امام اینده را پیش بینی کرده و فلان سخن را گفته اینها هیچ کدام در مجامع علمی جایی ندارد

بقیه مسایلی هم که بیان کردید پاسخهایش و بحث در مورد انها برمیگردد به کسی که به شواهد اهمیت میدهد.کسی که استدلال کند قران را خدا گفته بهیچ روی قبول نمیکند که مثلا غرانیق بوده منتها کسی که علمی برسی میکند اینها را در زمره وقایع محکم تاریخی میداند چون شواهد متعدد دارد و در زمره جعلیات فرق و یا مسایل عصبی مسلمانان نیست و با منطق تاریخ و روانشناسی و جامعه شناسی میخواند

شروحیل;965224 نوشت:
عذر خواهی می کنم که این موضوع خارج از تاپیک هست
عمل قلب در اون زمان غیر ممکن نیست
الان هم افرادی هستند بدون چاقو و بخیه این کار رو انجام میدن
نه فقط قلب تمام اعضای بدن
تو اینترنت سرچ کنید : جراحی بدون چاقو

با سلام و احترام خدمت برادر عزیزم
خدا به شما خیر بدهد، درست می فرمایید، من هم معتقدم نباید این مسائلی که در روایات آمده است را با ذهن خودمان که آن هم نشأت گرفته از پیشرفت ها و اقتضائات زمان ماست بسنجیم و اگر جور در نیامد رد کنیم.
البته نکته ای که هست وقتی سخن از تطهیر و شستشوی قلب پیامبر(ص) است معلوم است که اینقلب صنوبری نیست!
وقتی میخواهیم بگوییم کسی از آلودگی ها پاک شده و قلب او را شسته اند از قرائن جمله، معنای حقیقی آن روشن میشود، به عبارت دیگر همان: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

با سلام و احترام خدمت شما

برادر عزیز من ما که نباید هرچی این غربی ها میگویند بپذیریم! باید خود حرف را دید و بررسی کرد که آیا منطقی ست یا خیر!

mmns2001;965254 نوشت:
یاد کلام گلدذیهر افتادم که در کتاب درسهایی درباره اسلام جلد دوم درمورد همین عصمت بیان میکند :
شیعیان با حداکثر تاویل زورکی درصدد اثبات اصل عصمت بر می ایند

خب آیا این حرف پذیرفتنی و منطقی است؟!
اولا که اهل سنت هم متعتقد به عصمت هستند! آن وقت شیعیان دارند دست به تأویل زورکی می زنند؟ خب عیبی ندارد هرچه اهل سنت گفته اند که زورکی نیست را شما بپذیرید.
ثانیا: آیه تطهیر، آیه ابتلاء ابراهیم، و.. اینها تأویل است یا تصریح؟!

mmns2001;965254 نوشت:
بحث با شما و هم فکران شما چه سود دارد وقتی شما از روش علمی استفاده نمیکنید و در بحثها استدلال دینی میکنید و پذیرش نداریدو هیچ چیز جز مسایلی اعتقادی که دارید را قبول نمیکنید.
مثال:
اینکه بگوییم خدایی بوده و یک پیامبری فرستاده پس لازمه ان هست که معصوم باشد تا گفتهای وی را به مردم درست برساند تا مردم را هدایت کند یک استدلال دینی هست و یا اینکه بگوییم پیامبر یا فلان امام اینده را پیش بینی کرده و فلان سخن را گفته اینها هیچ کدام در مجامع علمی جایی ندارد

این روش علمی را چه کسی تعیین می کند؟ چرا باید یک عده ای در وین خلقه بزنند و روش علمی را تعیین کنند؟!
متأسفانه اهی ما عصمت را در خصوص انبیاء و ائمه(ع) رد می کنیم اما خودمان به صورت ناخودآگاه به عصمت اندیشمندان و فلاسفه غربی معتقدیم!
خب خود این که روش علمی، فقط روش ساینس است چطور از طریق تجربی قابل اثبات است؟ آیا میشود در آزمایشگاه و از طریق تجربه اثبات کرد که روش های غیر تجربی ناکارآمد است؟ اگر میشود چگونه؟ و اگر نمیشود پس چرا به این انحصار معتقدیم؟!

شما گمان کرده اید ما این حرف های غربی ها را نخوانده ایم و چون اطلاع نداریم داریم از این روش بحث می کنیم؟! من حداقل 10 سال است که با اندیشه های غربی ها در قالب تحصیل و تدریس و تحقیق در ارتباطم!
شما از نظریات ابطال گرایی کارل پوپر، و پارادایم های توماس کوهن اطلاعی دارید؟ اگر اطلاع دارید پس چرا روش تجربی را یقین آور می دانید، اگر هم اطلاع ندارید پس بروید مطالعه کنید ببینید آن جایگاهی که شما برای این روش قائل هستید در دنیا غرب هم دیگر خاطرخواهی ندارد!

mmns2001;965254 نوشت:
کسی که استدلال کند قران را خدا گفته بهیچ روی قبول نمیکند که مثلا غرانیق بوده منتها کسی که علمی برسی میکند اینها را در زمره وقایع محکم تاریخی میداند چون شواهد متعدد دارد و در زمره جعلیات فرق و یا مسایل عصبی مسلمانان نیست و با منطق تاریخ و روانشناسی و جامعه شناسی میخواند

آیا اینکه می گوییم آیات سوره نجم متواتر بوده و از نظر سندی محکم هستند،انسان های معتبر و به صورت متواتر و بسیار زیاد تک تک آیات آن را نقل کرده اند، اما افسانه غرانیق را کسانی روایت کرده اند که روحیات ضعیف و دروغگویی از آنها در تاریخ ثبت شده است، و برخی از آنها اصلا ناشناخته هستند لذا معتبر نیست، ایا این روش علمی نیست؟! اگر این علمی نیست پس چه علمی است؟!
یه کمی انسان باید نسبت به آنچه که غربی ها می گویند با نگرش نقادانه نگاه کند، به خدا آنها هم معصوم نیستند!

مسلم;965258 نوشت:
با سلام و احترام خدمت شما

برادر عزیز من ما که نباید هرچی این غربی ها میگویند بپذیریم! باید خود حرف را دید و بررسی کرد که آیا منطقی ست یا خیر!

خب آیا این حرف پذیرفتنی و منطقی است؟!
اولا که اهل سنت هم متعتقد به عصمت هستند! آن وقت شیعیان دارند دست به تأویل زورکی می زنند؟ خب عیبی ندارد هرچه اهل سنت گفته اند که زورکی نیست را شما بپذیرید.
ثانیا: آیه تطهیر، آیه ابتلاء ابراهیم، و.. اینها تأویل است یا تصریح؟!

این روش علمی را چه کسی تعیین می کند؟ چرا باید یک عده ای در وین خلقه بزنند و روش علمی را تعیین کنند؟!
متأسفانه اهی ما عصمت را در خصوص انبیاء و ائمه(ع) رد می کنیم اما خودمان به صورت ناخودآگاه به عصمت اندیشمندان و فلاسفه غربی معتقدیم!
خب خود این که روش علمی، فقط روش ساینس است چطور از طریق تجربی قابل اثبات است؟ آیا میشود در آزمایشگاه و از طریق تجربه اثبات کرد که روش های غیر تجربی ناکارآمد است؟ اگر میشود چگونه؟ و اگر نمیشود پس چرا به این انحصار معتقدیم؟!

شما گمان کرده اید ما این حرف های غربی ها را نخوانده ایم و چون اطلاع نداریم داریم از این روش بحث می کنیم؟! من حداقل 10 سال است که با اندیشه های غربی ها در قالب تحصیل و تدریس و تحقیق در ارتباطم!
شما از نظریات ابطال گرایی کارل پوپر، و پارادایم های توماس کوهن اطلاعی دارید؟ اگر اطلاع دارید پس چرا روش تجربی را یقین آور می دانید، اگر هم اطلاع ندارید پس بروید مطالعه کنید ببینید آن جایگاهی که شما برای این روش قائل هستید در دنیا غرب هم دیگر خاطرخواهی ندارد!

آیا اینکه می گوییم آیات سوره نجم متواتر بوده و از نظر سندی محکم هستند،انسان های معتبر و به صورت متواتر و بسیار زیاد تک تک آیات آن را نقل کرده اند، اما افسانه غرانیق را کسانی روایت کرده اند که روحیات ضعیف و دروغگویی از آنها در تاریخ ثبت شده است، و برخی از آنها اصلا ناشناخته هستند لذا معتبر نیست، ایا این روش علمی نیست؟! اگر این علمی نیست پس چه علمی است؟!
یه کمی انسان باید نسبت به آنچه که غربی ها می گویند با نگرش نقادانه نگاه کند، به خدا آنها هم معصوم نیستند!


درود بر هموطن
غربی و شرقی ندارد
روش علمی تنها راه رسیدن به حقایق است که تا به امروز بشر در دست دارد چه در تاریخ چه در فیزیک و چه در بقیه علوم

روش علمی در چند قرن و توسط صدها دانشمند تعیین شده یکنفر تعیین نکرده

و قابل تست و ابطلال هست
شما اگر یک نظریه تاریخی را به روش علمی مطرح کنید حتما باید راههای ابطال انرا بیان کنید
و زیبایی ان به این است که شما میتوانید شواهد دیگری که در دست نیست را حدس بزنید
اینطور هست که مثلا شخصی مانند رومن گیرشمن می اید و در نقاطی که حدس زده حفاری میکند و اکتشاف میکند یا انیشتین نظریه اش در هنگام خورشید گرفتی اثبات میشود یا شخصی مانند مجتبی مینوی حدس میزند که قسمتهایی از شاهنامه جعلی است و پس از یافته شدن اسناد جدید مشخص میشود او درست حدس زده بوده است

اینکه ما بیاییم یکسری ایه برداریم و بگویم بموجب این ایه ما استنباط میکنیم ولی باید معصوم و عاری از خطا باشد جایگاه عقلی و علمی ندارد زیرا بموجب همان ایه میتوان صدها استنباط دیگر کرد

واقعه قرانیق حداقل در 5 تاریخ متاخر اسلامی از قول راویانی مختلف امده حتی گزارشگران تاریخ عرب پیش از اسلام که نزدیکترین کسان به ماجرا بودند نیز اشاره ای به ان کرده اند و ایاتی از قران نیز اشاراتی به ان دارد
و همانطور که بیان کردم در مسایل اجتماعی پس از زندگانی محمد هم هیچ انگیزه سیاسی و دینی و یا اجتماعی نبوده برای جعل این روایت با منطق تاریخ و اصول برسی علوم انسانی و تاریخ عرب پیش از اسلام کاملا هم همخوانی دارد
پس هیچ دلیل بر رد ان نیست

اینکه ما بگوییم این راوی از دید ما دروغگو هست چون مطابق عقیده ما روایت نیاورده و بعد هر گفته ای که مطرح کرده را تخطعه کنیم از روش علمی بدور هست
اینگونه دلایل و روشها برای شما و همفکرانتان میتواند مفید باشد و میتوانید به ان استناد کنید و در مسجد روی منبر بگویید ولی متاسفانه هیچ محققی نمیپذیرد

با درود بر شما

مسلم;965203 نوشت:
جناب چالشگر عزیز نگاه گزینشی به آیات انسان را از حقیقت دور میدارد، آنچه که برخی را به جبر، و برخی را به تفویض سوق داده است نگاه گزینشی به آیات است!
آنچه که برخی را به تجسّم و خدای جسمانی کشانده است نگاه گزینشی به آیات است!

نمیخواهم شما را با اینها قیاس کنم فقط میخواهم عرض کنم نگاه گزینشی به آیات انسان را تا کجا پیش میبرد!


من فقط دو آیه از ده ها آیه، حدیث، روایت، سخن بزرگان دین، مختوای کتب دینی و ..... را نقل کردم که دلالت بر عرض من می کند و حالا شما آن را گزینشی می نامید و تفسیری از آیات دیگر را بعنوان هدف از آفرینش انسان طرح می فرمایید. اینجا دو مطلب فابل طرح میشود:
1) بحث پیرامون اینکه اگر این برداشت گزینشی است، چرا به صراحت در آیات قرآن دیده می شود؟ چدا به صراحت در سایر منابع مسفقیم دینی دیده می شود؟ چرا به صراحت در کتب اسلامی به آن استناد می شود و علمای دین آن را بیان می کنند؟.....
2) اینکه اگر این هدف خلقت نیست، پس هدف خلقت چیست؟

مسلم;965203 نوشت:
خب عقل میفهمد که بی عدالتی در رفتار خداوند راه ندارد، لذا ولو آنکه حکمت این برتری دادن را متوجه نشود اما آن را عادلانه میداند! مگر بچه هایی که به دنیا می آیند همه در یک مرتبه هستند؟! بالاخره برمیگردد به عوامل پیشینی، چه ما به همه این علل و عوئامل پیشینی علم داشته باشیم و چه نداشته باشیم.
وقتی اثبات شد که خداوند به آینده همه انسان ها علم دارد دیگر اشکالی ندارد زبده ترین آنها را برگزیند.

اینجا من فرمایش شما را می پذیرم. قطعا اگر کسی سر منشاء چیزی را قبول داشته باشد، به نظر می رسد که باید تبعات آن را هم بپذیرد. شاید اختلاف ما از همینجا ناشی می شود. شما مسیری را ار وحدانیت خداوند آغاز می کنید و در هر مرحله، از مرحله قبلی نتیجه گیری می کنید و این مکانیزم را آنقدر ادامه می دهید تا تمام امور وابسته به دین، تا جزیی ترین آنها جنبه تقدس پیدا کند و لازم الاجرا گردد. این روش آنقدر ادامه می یابد که ادعا می شود غیر از پیامبران و چهارده معصوم، دیگرانی هم هستند که عصمت دارند!! این یک روش است که گاهی میتواند درست باشد و گاهی نباشد. تضمینی هم به درستی آن در همه جا و برای هر چیز وجود ندارد. من چنین تصوری ندارم و یا بهتر بگویم به چنین قطعیتی نرسیده ام. بنا بر این نمیتوانم همه چیز را همانطور که هست قلبا بپذیرم و حس پرسشگر خود را سرکوب کنم.

مسلم;965203 نوشت:
خیر، همواره حق سوال دارید، اما اگر برای سوالتان پاسخی نیافتید هرگز خیسی زمین را انکار نمی کنید! چون این ها دو مقوله مستقل هستند، اصل خیسی، و علت آن!

البته که نه! خیسی زمین می تواند از آب باشد یا از مایعی دیگر، میتواند مفید باشد با مضر. هزاران احتمال وجود دارد.

mmns2001;965294 نوشت:
درود بر هموطن
....ولی متاسفانه هیچ محققی نمیپذیرد

...آلفورد ولش اشاره به بخش‌هایی از داستان می‌کند که یا از نظر تاریخی کم احتمال هستند
یا مربوط به دوران زندگی محمد در مدینه (و نه مکه) هستند.
بر پایه این استدلالات او نتیجه می‌گیرد که شکل حاضر داستان بخش‌هایی غیر تاریخی دارد...

با سلام

متاسفانه شما فقط اظهارات و تحقیقاتی رو قبول دارید که مطابق سلیقه شما باشن نه واقعیت.

  1. مسجد و امثال آنها که در ذیل داستان غرانیق آمده در دوران حضور مسلمانان در مکه وجود نداشتند.[۲۲]
  2. سوره نجم در سال ۲ بعثت نازل شده‌است ولی این داستان بگفتهٔ راویان در سال ۵ بعثت اتفاق افتاده‌است.
  3. طبری مطلب را به گونه‌ای آورده که داستان غرانیق (از سوره مکی نجم) روز اتفاق افتاد و آیه ۵۳ سوره حج همان شب نازل شد. حال آنکه سوره حج مدنی است و فاصله بین نزول دو سوره نجم و حج حداقل پنج سال است.[۱۹]
  4. آیات بعدی خود این سوره (آیه ۲۳) با القاءات گفته شده در تعارض است: «این‌ها چیزی نیستند جز نام‌هایی که خود و پدرانتان به آن‌ها داده‌اید؛ و خداوند هیچ دلیلی بر آن‌ها نفرستاده‌است. تنها از پی گمان و هوای نفس خویش می‌روند و حال آن که از جانب خدا راهنمایشان کرده‌اند».
  5. به نقل ابن سعد غرانیق در رمضان سال پنجم بعثت رخ داد و مهاجران در شوال همان سال به مکه بازگشتند. اینکه مسافری از مکه خبر را به حبشه برساند و بعد مهاجران از حبشه به مکه بازگردند در آن زمان در یک ماه ممکن نبود.[۲۰]
  6. ابن‌عباس هم که به این داستان اشاره کرده‌است، سال ۱۰ بعثت به دنیا آمده‌است ولی این حادثه بگفته راویان در سال ۵ بعثت رخ داده‌است.[۲۳]
  7. یکی از راویان این داستان محمد بن کعب قرظی است که این داستان را به هیچ‌کس نسبت نمی‌دهد حال آنکه سال تولد وی ۴۰ هجری است. در ضمن وی از یهودیان بنی قریظه بوده که تنها طایفهٔ یهودیان است که پیامبر با آن‌ها جنگیده‌اند که احتمال کینه‌توزی در این مورد وجود دارد.
  8. محمد بن اسحاق می‌گوید این حدیث از مجعولات زنادقه می‌باشد و او کتابی در این باره نگاشته‌است.[۲۴]
  9. مسلم و بخاری علمای بزرگ اهل سنت که هم عصر با طبری بوده‌اند هیچ اشاره‌ای به وجود چنین داستانی نکرده‌اند.
  10. ابن هشام شاگرد محمد بن اسحاق هم این مطلب را در کتاب خود (السیره النبویه) نیاورده‌است.
  11. طبری به خاطر اینکه محمد بن اسحاق این روایت را نقل کرده آن را در کتب خود آورده‌است.
[h=2][/h]

شروحیل;965395 نوشت:
...آلفورد ولش اشاره به بخش‌هایی از داستان می‌کند که یا از نظر تاریخی کم احتمال هستند
یا مربوط به دوران زندگی محمد در مدینه (و نه مکه) هستند.
بر پایه این استدلالات او نتیجه می‌گیرد که شکل حاضر داستان بخش‌هایی غیر تاریخی دارد...

با سلام

متاسفانه شما فقط اظهارات و تحقیقاتی رو قبول دارید که مطابق سلیقه شما باشن نه واقعیت.

  1. مسجد و امثال آنها که در ذیل داستان غرانیق آمده در دوران حضور مسلمانان در مکه وجود نداشتند.[۲۲]
  2. سوره نجم در سال ۲ بعثت نازل شده‌است ولی این داستان بگفتهٔ راویان در سال ۵ بعثت اتفاق افتاده‌است.
  3. طبری مطلب را به گونه‌ای آورده که داستان غرانیق (از سوره مکی نجم) روز اتفاق افتاد و آیه ۵۳ سوره حج همان شب نازل شد. حال آنکه سوره حج مدنی است و فاصله بین نزول دو سوره نجم و حج حداقل پنج سال است.[۱۹]
  4. آیات بعدی خود این سوره (آیه ۲۳) با القاءات گفته شده در تعارض است: «این‌ها چیزی نیستند جز نام‌هایی که خود و پدرانتان به آن‌ها داده‌اید؛ و خداوند هیچ دلیلی بر آن‌ها نفرستاده‌است. تنها از پی گمان و هوای نفس خویش می‌روند و حال آن که از جانب خدا راهنمایشان کرده‌اند».
  5. به نقل ابن سعد غرانیق در رمضان سال پنجم بعثت رخ داد و مهاجران در شوال همان سال به مکه بازگشتند. اینکه مسافری از مکه خبر را به حبشه برساند و بعد مهاجران از حبشه به مکه بازگردند در آن زمان در یک ماه ممکن نبود.[۲۰]
  6. ابن‌عباس هم که به این داستان اشاره کرده‌است، سال ۱۰ بعثت به دنیا آمده‌است ولی این حادثه بگفته راویان در سال ۵ بعثت رخ داده‌است.[۲۳]
  7. یکی از راویان این داستان محمد بن کعب قرظی است که این داستان را به هیچ‌کس نسبت نمی‌دهد حال آنکه سال تولد وی ۴۰ هجری است. در ضمن وی از یهودیان بنی قریظه بوده که تنها طایفهٔ یهودیان است که پیامبر با آن‌ها جنگیده‌اند که احتمال کینه‌توزی در این مورد وجود دارد.
  8. محمد بن اسحاق می‌گوید این حدیث از مجعولات زنادقه می‌باشد و او کتابی در این باره نگاشته‌است.[۲۴]
  9. مسلم و بخاری علمای بزرگ اهل سنت که هم عصر با طبری بوده‌اند هیچ اشاره‌ای به وجود چنین داستانی نکرده‌اند.
  10. ابن هشام شاگرد محمد بن اسحاق هم این مطلب را در کتاب خود (السیره النبویه) نیاورده‌است.
  11. طبری به خاطر اینکه محمد بن اسحاق این روایت را نقل کرده آن را در کتب خود آورده‌است.


درود بر هموطن
نه بنده محقق هستم و تعصب دردیدگاهم راه ندارد و رایی که میدهم همگی بر حسب تحقیقات دقیق هست منتها احتمال اشتباه را همیشه باز میگذارم (از کسانی کپی پیست کنید که کمی سواد حداقل داشته باشند عزیزم)
1-در مکه مسجد الحرام پیش از پیامبر بوده که حاجیان محرم میشدند دیودرویوس سیسیلی مورخ قرن اول میلادی از مراسم حج و خانه کعبه به صراحت نام میبرد همینطور در تاریخ مکه تالیف الازرقی میتوانید اطلاعات دیگری از مساجدی که در اطراف مکه بوده بدست اورید
2- بر طبق چه چیزی میفرمایید سوره نجم در سال 2 پس از بعثت بوده
3- این را به چه دلیل گفتید؟(من فکر میکنم کسی که این دلایل را گفته اصلا تاریخ قران نخوانده )
4-اتفاقا ایات بعدی دقیقا به همین مورد اشاره دارد
5-از اول رمضان تا اخر شوال دو ماه میشود بیش از این هم زمان نمیبرده
6-ابن عباس تنها راوی این روایت نیست و افراد زیادی روایت کردند در ضمن نسل نخست جمع اوری کنندگان و حتی برخی نسل دوم (انهایی که محقق و نامدار بودند)عمدتا بیان نکرده اند که از چه کسی روایت میکنند چون فاصله ای با ماجرا ندارند و خودشان تحقیق میکردند این قاعده تاریخ اسلام هست (مجدادا کسی که این را گفته ااز قواعد تاریخ نویسی اسلامی بیخبر بوده) شما هم امروز بخواهید در مورد تاریخ اول انقلاب تحقیق کنید همینطور میشود
7-پیامبر بسیاری از طوایف را سرکوب کرد که در انها بسیاری از راویان تاریخ اسلام پدارنشان پیش از مسلمانی در مکه یا مدینه با پیامبر جنگ و بحث و جدل داشتند این که دلیل نشد
8-این کتابی که میفرمایید کجاست برای من بیاورید!محض اطلاع محمد ابن اسحاق خود یکی از راویان این ماجرا هست که در تاریخ طبری از او سخن رفته یکم
9-اولا اینها محدث بودند و تلاش در جمع اوری سیره پیامبر داشتند کار تاریخی نمیکردند با همین وجود بخاری در صحیح خود روایتی از ابن عباس نقل میکند که همین روایت مورخان هست منتها قسمت نخست انرا سانسور کرده و قسمت سجده کردن مشرکان را اورده(اگر بخواهید میگردم و پیدا میکنم برای شما)
10- ابن هشام سیره ابن اسحاق را سانسور کرده فقط این یکی نیست و تغییراتی داده خودش هم به این معترف است و همین مطلب هم اتفاقا با سانسور در سیره ابن هشام امده مشخص هست که میخواسته لاپوشانی کند ماجرا را
11-طبری از زهری و کسان دیگر هم روایت میکند.بجز طبری هم مورخان قدیمیتر روایت کرده اند

وقت بنده را خواهشا نگیرید با این سخنان البته روی سخنم فقط با شما نیست بلکه با بقیه دوستان و همفکرانتان نیز هست

سلام و احترام

mmns2001;965294 نوشت:
غربی و شرقی ندارد
روش علمی تنها راه رسیدن به حقایق است که تا به امروز بشر در دست دارد چه در تاریخ چه در فیزیک و چه در بقیه علوم
روش علمی در چند قرن و توسط صدها دانشمند تعیین شده یکنفر تعیین نکرده
و قابل تست و ابطلال هست
شما اگر یک نظریه تاریخی را به روش علمی مطرح کنید حتما باید راههای ابطال انرا بیان کنید
و زیبایی ان به این است که شما میتوانید شواهد دیگری که در دست نیست را حدس بزنید


بحث در این که روش علمی صحیح در علوم دینی چه روشی است را باید در جای خود بحث کرد، پاسخ دادن بیش از این بحث را از عصمت خارج کرده و در مسیر روش شناسی علوم میبرد!
فقط این نکته را عرض کنم ما هم معتقدیم روش علمی قابل تست و ابطال است.
اما اگر بخواهید بگویید روش درست و کارآمد است فقط روش تجربی است، این دیدگاه به اصطلاح خویش را به قربانگاه می برد، چرا که چنین ادعایی هرگز از طریق تجربی قابل اثبات نیست.

mmns2001;965294 نوشت:
اینکه ما بیاییم یکسری ایه برداریم و بگویم بموجب این ایه ما استنباط میکنیم ولی باید معصوم و عاری از خطا باشد جایگاه عقلی و علمی ندارد زیرا بموجب همان ایه میتوان صدها استنباط دیگر کرد

خب این صدها استنباط و برداشت را از افسانه غرانیق هم میتوان استنباط کرد! من نمی فهمم چرا از آیات میشود استنباطی غیر از عصمت داشت، اما از افسانه غرانیق نمیتوان برداشت های مختلف داشت!!

mmns2001;965294 نوشت:
و همانطور که بیان کردم در مسایل اجتماعی پس از زندگانی محمد هم هیچ انگیزه سیاسی و دینی و یا اجتماعی نبوده برای جعل این روایت با منطق تاریخ و اصول برسی علوم انسانی و تاریخ عرب پیش از اسلام کاملا هم همخوانی دارد

این سخن شما حقیقتا بنده را به شگفتی واداشت! انگیزه نبوده؟ انگیزه برای قتل و تبعید و ساحر و جادوگر خواندن پیامبر(ص)، شکست نظامی، کتک و اسارت و ... خلاصه انگیزه برای همه چیز بوده، چطور انگیزه برای بی اعتبار ساختن قرآن و تعالیم پیامبر(ص) نبوده؟ بافتنی که نمیبافیم!

mmns2001;965294 نوشت:
اینکه ما بگوییم این راوی از دید ما دروغگو هست چون مطابق عقیده ما روایت نیاورده و بعد هر گفته ای که مطرح کرده را تخطعه کنیم از روش علمی بدور هست

این جملات شما نشان میدهد که حتی در سطح آشنایی اولیه هم با علم رجال و درایه آشنایی ندارید!!

mmns2001;965294 نوشت:
واقعه قرانیق حداقل در 5 تاریخ متاخر اسلامی از قول راویانی مختلف امده حتی گزارشگران تاریخ عرب پیش از اسلام که نزدیکترین کسان به ماجرا بودند نیز اشاره ای به ان کرده اند و ایاتی از قران نیز اشاراتی به ان دارد

اصلا کذب بودن چنین داستانی نیاز به بررسی سندی ندارد همین بس که اين روايت شنيع‏ترين مراحل جهل را به پیامبر(ص) نسبت مى ‏دهد، اينكه آن حضرت(ص) نمى‏ دانسته جمله" « و غرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى‏»؛ اینان(لات و عزی) پرندگانی بلند مرتبه هستند که از آنها انتظار شفاعت میرود!
حضرت(ص) نمیدانسته این كلام خدا نيست و جبرئيل آن را نياورده و نمى ‏دانسته كه اين كلام كفر صريح و موجب خروج از دين است. تازه اين نادانى ‏اش آن قدر ادامه يافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطاى خود نشده تا جبرئيل نازل شده، حضرت(ص) دوباره سوره را بر او عرضه كرده و اين دو جمله كفرآميز را هم جزو سوره خوانده است! آن وقت جبرئيل گفته من آن را نازل نكرده ‏ام‏.
اصلا پیامبر(ص) نه، آیا شما این جمله را برای یک مومن واقعی احتمال میدهید؟! کمی هم در خصوص آنچه که میشنویم و میخوانیم بیندیشیم!


اگر واقعا دنبال بررسی علمی هستید، اولا باید اسناد تاریخی را بررسی کنید، می توانید برای این امر به کتاب "نقش ائمه(ع) در احیای دین، نوشته علامه عسکری، ج1، از ص302" مراجعه بفرمایید.

و ثانیا: برای قضاوت درست باید نگاه جامع نگرانه داشت، پس این آیات یعنی چه:

«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ء»؛ اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمى‏ كنند و هيچ گونه زيانى به تو نمى‏ رسانند.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ بى‏ترديد و به طور قطع، ما خود قرآن را نازل ساخته‏ايم و خود مسلّما آن را حفظ خواهيم كرد.(حجر:9)

«إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا* لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رِسَالَاتِ رَبهِِّمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيهِْم‏»؛ مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد ...* تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‏اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد (جن:27 و28)

یا آیات ابتدایی خود سوره نجم:
«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى‏* مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُ‏ْ وَ مَا غَوَى‏* وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى‏كند،* كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد! * آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!(نجم:1الی4)

«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُون»؛ آنگاه كه قرآن را قرائت مى‏كنى، از شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر. براى شيطان هيچ‏گونه سلطنت و قدرتى بر مؤمنان، كه به پروردگارشان توكّل مى‏نمايند، وجود ندارد. و تنها تسلّط و قدرت او بر آن كسان است كه از وى پيروى مى‏كنند و به خداوند شرك مى‏ورزند.(نحل:98 الی100)

چالشگر;965331 نوشت:
من فقط دو آیه از ده ها آیه، حدیث، روایت، سخن بزرگان دین، مختوای کتب دینی و ..... را نقل کردم که دلالت بر عرض من می کند و حالا شما آن را گزینشی می نامید و تفسیری از آیات دیگر را بعنوان هدف از آفرینش انسان طرح می فرمایید. اینجا دو مطلب فابل طرح میشود:
1) بحث پیرامون اینکه اگر این برداشت گزینشی است، چرا به صراحت در آیات قرآن دیده می شود؟ چدا به صراحت در سایر منابع مسفقیم دینی دیده می شود؟ چرا به صراحت در کتب اسلامی به آن استناد می شود و علمای دین آن را بیان می کنند؟.....
2) اینکه اگر این هدف خلقت نیست، پس هدف خلقت چیست؟


متوجه عرض بنده نشدید، بنده که امتحان و آزمایش را رد نکردم که میگویید در قرآن و روایات بر آن تصریح شده! من میگویم حقیقت آن را و این که منظور از امتحان و آزمایش چیست را باید از آیات دیگر فهمید. یعنی برای کشف اصل و کیفیت باید نگاهی مجموعی داشت تا به ما نظام فکری بدهد.

چالشگر;965331 نوشت:
اینجا من فرمایش شما را می پذیرم. قطعا اگر کسی سر منشاء چیزی را قبول داشته باشد، به نظر می رسد که باید تبعات آن را هم بپذیرد. شاید اختلاف ما از همینجا ناشی می شود. شما مسیری را ار وحدانیت خداوند آغاز می کنید و در هر مرحله، از مرحله قبلی نتیجه گیری می کنید و این مکانیزم را آنقدر ادامه می دهید تا تمام امور وابسته به دین، تا جزیی ترین آنها جنبه تقدس پیدا کند و لازم الاجرا گردد. این روش آنقدر ادامه می یابد که ادعا می شود غیر از پیامبران و چهارده معصوم، دیگرانی هم هستند که عصمت دارند!! این یک روش است که گاهی میتواند درست باشد و گاهی نباشد. تضمینی هم به درستی آن در همه جا و برای هر چیز وجود ندارد. من چنین تصوری ندارم و یا بهتر بگویم به چنین قطعیتی نرسیده ام. بنا بر این نمیتوانم همه چیز را همانطور که هست قلبا بپذیرم و حس پرسشگر خود را سرکوب کنم.

قسمت آبی رنگ مطلب شما درست است، اما نمیدانم منظورتان از قسمت قرمز رنگ چیست!
ما اگرچه عقائد را پله پله پیش میبریم و روی هم بنا می کنیم اما بافتنی نمی بافیم، واقعا عقائد روبنایی از دل اعتقادات زیر بنایی در می آید، همه در کتب های کلامی بحث شده با استدلال عقلی و نقلی بنا شده!

[="Tahoma"][="Navy"]

*حسام الدین*;965184 نوشت:
بخاطر عدم توجه کافی پیامبر به آن اصلی که گفتم . شاید بشود کار پیامبر را نوعی اهمال دانست . اما به هر حال اشتباه بوده است . حالا اسمش را هر چه بخواهیم بگذاریم .

سلام
منحصر کردن علت تشر بر وقوع اشتباه دلیلی ندارد. تشر به انگیزه های مختلف از جمله خطای دیگر ، هشدار به دیگری ، عدم توجه به جهت دیگری از مساله ولو اینکه کار کاملا درست باشد و امثال آن نیز می تواند باشد و هیچکدام از این موارد دلالت بر اشتباه فرد مورد خطاب ندارد.

*حسام الدین*;965184 نوشت:
بسیار خوب . ما همین مثال را بررسی کنیم .

حضرتعالی در زمینه پزشکی و درمان از چه کسی الگو می گیرید ؟! به احادیث طبی اکتفا می کنید ؟! آری یا خیر ؟


منظور از اطلاق این است که پیروی از مطلق گفتار و رفتار پیامبر صحیح است(به دلیل عصمت) نه اینکه ما در جمیع امورمان صرفا از پیامبر ص اطاعت می کنیم چراکه دلیل پیروی ما از پیامبر حق بودن کلام و گفتار اوست لذا هرجا کلام و گفتار حق دیگری نیز باشد از آن پیروی می کنیم.

*حسام الدین*;965184 نوشت:
نه این انتظار را ندارم . بلکه می گویم پیامبر حتی از سفینه فضایی هم کوچکترین اطلاعی نداشته اند . خدا به حضرت علمی در همان حدود عموم جامعه عربی داده است . بیشتر از آن را خدا به ایشان نداده است .

پس امیر مومنان ع که شاگرد پیامبر ص فرمود از من بپرسید درباره آنچه هست و خواهد بود تا روز قیامت نعوذ بالله دروغ بوده؟
متاسفانه شما وحی شناسی تان ضعیف است. تصور شما از وحی اینستکه پیامبر نشسته یکدفعه یک صدایی می گوید یا محمد من جبرئیلم و برایت این آیات قرآن را آورده ام بعد هم آیات را می خواند و می رود پیامبر ص هم آنچه را که شنیده به مردم ابلاغ می کند. این عامیانه ترین تصور از وحی است. البته برای چوپانها و صیادان ماهی این تصور بد نیست اما برای اهل علم این تصور یک عیب است.
مگر همین قرآن نفرمود: " و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض و لیکون من الموقنین" به نظر شما مشاهده ملکوت چگونه است و چه خصوصیاتی دارد؟
مشاهده ملکوت و ما ادراک مشاهده ملکوت مشاهده ملکوت شهودی است عمیق گسترده پردامنه و روشن و واضح به روشنی روز بلکه صدها برابر آن که در روشنایی آن برای مشاهده گر حقایق بدون محدودیت زمان و مکان ظاهر می شوند از لبخند یک گل تا غصه یک غوک و از قرنها پیش تا قرنها پس وووو پس خوب فکر کن !

*حسام الدین*;965184 نوشت:
بله بنده نیز همین را می گویم . آن قسم از تعلیمات پیامبر که در همه زمان ها و مکان ها قابل اجراست می شود رسالت اصیل نبوی . بقیه اش اموری است که پیامبر در طول زندگی انجام می داده و لازم نیست واو به واوش را همگان انجام دهند ، چون نمی شود . حالا همان مثال پزشکی یکی از همین نشدنی هاست .

پیامبر ص هرآنچه به مردم آموخت در راستای سعادتشان بوده و استثناء ندارد. این استثنای شما بی اساس است بخصوص که آموزه های بهداشتی و طبی حضرت نیز عام است و برای همه انسانها و همه زمانهاست.

*حسام الدین*;965184 نوشت:
اگر اصرار کنید که بیان هرچیز در قرآن آمده آن وقت این آیه با تفسیر شما با آن دسته از احکام دین که در قرآن نیامده اند دچار تناقض می شود !

ادامه آیه می فرماید : وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ .. این به خوبی نشان می دهد که منظور بیان آن چیز هایی است که موجب هدایت و رحمت برای «مسلمانان» می شود .


از نظر شما نیامده اما از نظر آنکس که قرآن فهم است آمده. بطور مثال اگر قرآن را دست یک عوام بدهی شاید پنجاه حکم شرعی از آن استنباط کند آن هم شاید اما یک فقیه صدها حکم جزئی و کلی از آیات قرآن می تواند استنباط کند. همین نسبت بین فقیه و امام معصوم برقرار است بلکه بالاتر چون علم امام منحصر در احکام فقهی قرآن نیست.
و اما للمسلمین برای بیان گروه هدف است یعنی ما برای این گروه این عطای الهی را فرستاده ایم لذا معنایش این نیست که غیر مسلمین نمی توانند استفاده کنند همچنانکه غرب از دستاوردهای گرانبهای تمدن اسلامی قرنها استفاده می کرد.

*حسام الدین*;965184 نوشت:
به گمان من اتفاق این شما هستید که دچار تکبر شده اید و از یک موضع بالا به بقیه نگاه می کنید . شرح صدر البته که خوب است ، اما از آن خوبتر به کار گرفتن مغز و استفاده از حجت باطنی است . بنده نیز هیچ ادعایی ندارم و صرفا برای بیشتر دانستن می پرسم .

پرسشگر می پرسد چون نمی داند حال فردی که نمی داند چطور از پیش خود درباره این همه آیات و روایات قائل به کذب و غلو می شود؟ شما از روایات اسلامی چه می دانید که تا به دسته ای از آنها که با فکر شما سازگار نیست می رسید؛ می گویید کذب و غلو؟ و اما حجت باطنی هر کس اندازه ای دارد پس بهتر است فراموش نکنیم که آن حجت نامحدود نیست و اتفاقا برای همین است که وحی آمد تا انسانها در ضیق فهم و ادراک خود نباشند بلکه افقهای برتر را هم ببینند.
یا علیم[/]

با درود بر شما

مسلم;965541 نوشت:
متوجه عرض بنده نشدید، بنده که امتحان و آزمایش را رد نکردم که میگویید در قرآن و روایات بر آن تصریح شده! من میگویم حقیقت آن را و این که منظور از امتحان و آزمایش چیست را باید از آیات دیگر فهمید. یعنی برای کشف اصل و کیفیت باید نگاهی مجموعی داشت تا به ما نظام فکری بدهد.

میدانم که موضوع بحث این تاپیک چیز دیگریست. بنا بر این به صلاحدید خودتان، اگر مایل بودید نگاه مجموعی ای را که اشاره میفرمایید در همین تاپیک توضیح بفرمایید و اکر نه، بفرمایید تا درخواست بحف جدیدی داشته باشم.

مسلم;965541 نوشت:
قسمت آبی رنگ مطلب شما درست است، اما نمیدانم منظورتان از قسمت قرمز رنگ چیست!
ما اگرچه عقائد را پله پله پیش میبریم و روی هم بنا می کنیم اما بافتنی نمی بافیم، واقعا عقائد روبنایی از دل اعتقادات زیر بنایی در می آید، همه در کتب های کلامی بحث شده با استدلال عقلی و نقلی بنا شده!

شاید بهترین مثالی که بتوانم بزنم این باشد:


شما در نقطه B هستید و با مجموعه ای از آیات، روایات و تحلیل هایی که دارید نه تنها با اطمینان صد در صد، نقطه A را که از دید علمی کاملا مبهم است، به سادگی بیان و ترسیم می کنید، که برای آینده، نقطه C را هم تعیین می کنید! شما در انجام این پروسه، تنها به منابع خودتان اکتفا می کنید و مطلقا حاضر به پذیرش منابع دیگر نیستید اما اگر در جایی منابع دیگر هم راستای تفکر شما باشند به راحتی به آنها استناد می کنید. در طول مراحل حیات از بین هزاران احتمال مختلف در هر مقطع زمانی، از ابتدای خلقت (شناخته شده تا کنون) تا زمان حال، شما تمام احتمالات حتی با شواهد قوی را نادیده می گیرید و تنها اعتقادات خود را درست می پندارید و لذا تا جاییکه توان دارید تلاش می کنید این اعتقادات را به جهان اطراف خود دیکته کنید. شما اعتقادات خود را در ابعاد مختلف زندگی انسانی گسترش میدهید تا جاییکه ولایت مطلق بر حیات دیگران را از آن خود میدانید و حتی به این هم اکتفا نمی کنید و بر اساس اعتقادات خود، مخالفان با ولایت مطلق خودتان را مرتد می شمارید و برای حیات و زندگی آنها تعیین تکلیف می کنید. همه و همه این وقایغ در حالی اتفاق می افتد که تمام طول زندگی بشر (به اعتقاد خودتان) تنها 8000 سال از 13000000000 سال تخمین زده شده است و تمام طول حیات دین اسلام در این میان تنها حدود 1400 سال از این بازه زمانی می باشد یعنی یعنی تقریبا یک صد میلیونیم تاریخ جهان!
البته خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا نا آگاهانه همین الان که این مطالب را برای شما مینویسم، من هنوز یک مسلمان شیعه هستم و سوای اعتقادات دینی خود، ایرادی در این نمی بینم که هرکس در زمان حیات خود اعتقاداتی داشته باشد، همه به چیزی اعتقاد داریم. اما وقتی این اعتقادات از حوزه شخصی فرا تر رود و به واسطه آنها ابزار تسلط بر دیگران فراهم شود، موضوع برای من سوال بر انگیز می شود.

با سلام و احترام

چالشگر;965622 نوشت:
میدانم که موضوع بحث این تاپیک چیز دیگریست. بنا بر این به صلاحدید خودتان، اگر مایل بودید نگاه مجموعی ای را که اشاره میفرمایید در همین تاپیک توضیح بفرمایید و اکر نه، بفرمایید تا درخواست بحف جدیدی داشته باشم.

بله باید در تاپیک جدیدی به آن پرداخته شود چون بحث را از خیطه عصمت خارج میسازد، در اینجا فقط همین مقدار بگویم:

چالشگر;965622 نوشت:
شما در نقطه B هستید و با مجموعه ای از آیات، روایات و تحلیل هایی که دارید نه تنها با اطمینان صد در صد، نقطه A را که از دید علمی کاملا مبهم است، به سادگی بیان و ترسیم می کنید، که برای آینده، نقطه C را هم تعیین می کنید!


شما اگر در نقطه b با کسی آشنا شوید که از تمام گذشته و آینده خبر دارد طبیعتا از a و c هم مطلع خواهید شد، و او از نظر ما خداست.
اگر شما نه در یک صد میلیونم، بلکه در یک صد میلیاردم جهان هم با خداوند و کلام او آشنا شوید کار تمام است، سخن او در گذشته و آینده حجیت دارد. بله اگر ما میخواستیم از طریق تجربه به نقطه a و c برسیم حرف شما درست بود.
بحث بیش از این را باید در مجال خود پی گرفت.

با درود

مسلم;965647 نوشت:
بحث بیش از این را باید در مجال خود پی گرفت.

باید سپاسگزار باشم که مطالب پست شماره 112 را نفی نکردید. امیدوارم مجالی داشته باشم که در تاپیکی دیگر این مطالب را پیگیری کنم.
سپاس مجدد

با سلام و احترام

چالشگر;965687 نوشت:
باید سپاسگزار باشم که مطالب پست شماره 112 را نفی نکردید

بنده فقط در خصوص اطلاع انسان از a و c سخن گفتم، نگاهم نقد تمام کلام شما نبود، سکوت بنده در خصوص باقی کلامتان را به معنای پذیرش از سوی بنده معنا نکنید، من فقط ورود پیدا نکردم، اما در مورد کلماتتان خب حرف دارم:

چالشگر;965622 نوشت:
شما در انجام این پروسه، تنها به منابع خودتان اکتفا می کنید و مطلقا حاضر به پذیرش منابع دیگر نیستید

چالشگر;965622 نوشت:
اما اگر در جایی منابع دیگر هم راستای تفکر شما باشند به راحتی به آنها استناد می کنید

چالشگر;965622 نوشت:
در طول مراحل حیات از بین هزاران احتمال مختلف در هر مقطع زمانی، از ابتدای خلقت (شناخته شده تا کنون) تا زمان حال، شما تمام احتمالات حتی با شواهد قوی را نادیده می گیرید و تنها اعتقادات خود را درست می پندارید و لذا تا جاییکه توان دارید تلاش می کنید این اعتقادات را به جهان اطراف خود دیکته کنید.

چالشگر;965622 نوشت:
شما اعتقادات خود را در ابعاد مختلف زندگی انسانی گسترش میدهید تا جاییکه ولایت مطلق بر حیات دیگران را از آن خود میدانید و حتی به این هم اکتفا نمی کنید و بر اساس اعتقادات خود، مخالفان با ولایت مطلق خودتان را مرتد می شمارید و برای حیات و زندگی آنها تعیین تکلیف می کنید.

بنده به بررسی این جملات اصلا ورود پیدا نکردم.

با درود بر شما
بسیار خب. پس جای بحث در تک تک موارد باقیست. امیدوارم اگر مجالی یافتم بتوانم در این موارد مشخصا با شما گفتگو کنم.
با سپاس

پرسش
حقیقت عصمت چیست؟ و چه آیات و روایاتی در خصوص اثبات آن وجود دارد؟
همچنین این که عصمت جبری به آنها اعطاء شود و سپس مانع گناه و انحراف ایشان شود، چه فضیلتی برای آنها محسوب میشود؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: تعریف عصمت و اهمیت آن

عصمت در نگاه شیعه لطف یا موهبتی از جانب خداوند است که مانع انجام گناه یا افتادن در خطا و اشتباه میشود.(1)
و به دو بخش تقسیم میشود:
عصمت عملی: دوری از گناه صغیره و کبیره، چه عمدی و چه سهوی
عصمت علمی: دوری از خطا و فراموشی

نکته دوم: حقیقت عصمت
در اینکه حقیقت عصمت چیست نظرات مختلفی وجود دارد، برخی آن را ناشی از شدت محبت به خداوند می دانند، برخی آن را ناشی از عقوبت اخروی، برخی از سنخ اراده قوی، برخی آن را ترکیبی از علم و اراده، و برخی چون علامه طباطبایی(ره) آن را از سنخ علم می دانند که همین نگاه صحیح تر به نظر میرسد، چرا که هر کجا اراده قوی هم وجود داشته باشد ناشی از علم عمیق است؛ پس عصمت نتیجه علم شدید به مفسده و عواقب یک رفتار است.(2)
همانطور که ما خودمان به راحتی این را تصور خواهیم کرد که مثلا برهنگی کامل که در نگاه ما خیلی قبیح است هرگز نه آن را عمدا انجام می دهیم، نه سهوا و نه از روی فراموشی! ممکن است انسان فراموش کند و با لباس خانه به خیابان بیاید، چون قبح آن به شدت برهنگی کامل نیست، اما امکان ندارد حتی از روی اشتباه یا فراموشی با برهنگی کامل وارد خیابان شود! مگر آنکه به قبح آن معتقد نباشد.

پس این قاعده وجود دارد که قبح رفتاری که در نگاه انسان شدت یافت و به نهایتش رسید به گونه ای که انسان عمق آن را درک کند، هرگز آن را انجام نمی دهد.
نکته ای که لازم است اشاره شود این است که آنچه عرض کردیم یک تشبیه بود، وگرنه قطعا علم ایشان از باب قدرت نفوس و احاطه ایشان است، اما علم ما نسبت به قبح یک مسئله اکتسابی و حصولی است. این تفاوت را هم باید در نظر داشت.

نکته سوم: اهمیت عصمت در آیات و روایات
بدون شک پذیرش شریعت در گرو عصمت انبیا است، ممکن است در قلمرو عصمت اختلاف باشد اما کسی که کوچکترین توجهی داشته باشد اصل عصمت را می پذیرد، چرا که عدم عصمت موجب نقض غرض الهی از ارسال انبیا میشود، چون موجب سلب اعتماد مردم به آن نبی یا امام خواهد شد.
این دلیل عقلی و برهانی برای عصمت کافیست، و ادله قرآنی و روایی که در ادامه می آیند در حقیقت تأیید حکم عقل خواهند بود.
آیات و روایات متعددی در این خصوص سخن گفته اند که به آنها اشاره می کنیم:

الف) عصمت در آیات

1- آیه ابتلاء ابراهیم:
«قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏»؛ ابراهيم عرض كرد: «از ذریه من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد!(3)
قرآن کریم در آیه دیگری می فرماید: «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏»؛ و كسانى كه از حدود خدا تجاوز كنند، آنان بى‏ترديد ستمكارند(4)
با توجه به اطلاق ظلم در آیه اول، و تبیین معنای ظلم در آیه دوم هر کسی از حدود الهی تجاوز کرده باشد هرگز لایق این منصب نخواهد بود.
تفسیر المیزان ذیل این آیه به زیبایی مراحل استنباط عصمت از آیه را بیان فرموده است.

2- آیه مخلصین:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين»؛ گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد * مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها.(5)
بندگان مخلَص از اغوای شیطان به صورت کامل، یعنی 100درصدی استثناء شده اند، نه اینکه احتمال اغوای انان کمتر باشد!

3- آیه صادقین:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد(6)
این آیه نمی فرماید از صادقین باشید، بلکه می فرماید با صادقین باشید، اطلاق همراهی(همراهی بی قید و شرط) و اطلاق صداقت، نشان دهنده ضرورت پیروی کامل از معصومی است که قول و فعلش صادق و درست است.

4- آیه تطهیر:
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»؛ خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.(7)
به کار بردن تعبیر «انما» و منحصر کردن این طهارت در اهل بیت(علیهم السلام) نشان از عصمت دارد، وگرنه طهارت تشریعی یعنی پاک کردن از طریق امرو نهی را که خداوند برای همه اراده کرده است، اختصاصی به اهل بیت(علیهم السلام) ندارد، پس این اراده، اراده تکوینی است که تخلّف ناپذیر است.

5- آیه اولی الامر:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را.(8)
اطاعت مطلق و بدون قید و بند نشان دهنده عصمت است، وگرنه صحیح نیست که کسی را امر به اطاعت بدون چون و چرا از یک غیر معصوم کنیم، چون ممکن است خواسته یا ناخواسته انسان را به انحراف بکشاند، همانطور که خداوند در خصوص اطاعت از پدر و مادر می فرماید: اگر تو را به شرک امر کردند اطاعت نکن(9)

6- آیات سوره نجم:
«مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُ‏ْ وَ مَا غَوَى‏*وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ هرگز همراه شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است*و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد!* آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست‏.(10)
این آیه به صورت مطلق می فرماید پیامبر(صلی الله علیه و آله) هرگز منحرف نبوده و مسیر را گم نکرده است، و هرگز از هواس نفس سخن نمی گوید.

7- آیه اسوه بودن پیامبر(ص)
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.(11)

نکته ای که مهم بوده و باید به آن توجه کرد این است که ما اگر همه چیز را میدانستیم و قرار بود از پیامبر(صلی الله علیه و آله) الگوی رفتاری بگیریم یعنی یک مشوّق رفتاری باشد حرفی نبود، اما پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده است تا با عملش راه را به ما نشان بدهد، اینچنین فردی اگر دچار سهو و اشتباه باشد الگو گیری از او ناخواسته موجب انحراف خواهد شد.
الان مثلا هر رفتاری از سوی پیامبر(
صلی الله علیه و آله) نشانه جواز آن است، مثلا اگر از گوشت حیوانی تناول کرده اند این نشان دهنده جواز چنین استعمالی است حتی اگر از حکم آن سخنی به میان نیاورده باشند، نمیشود گفت شاید اشتباه کرده اند یا فراموش کرده اند یا مانند آن!
خلاصه اینکه کسی به صورت مطلق الگوی رفتار دیگران قرار داده شود دلالت بر عصمت دارد، یعنی ما می توانیم از رفتار او حکم شرعی برداشت کنیم، طبیعتا چنین کسی باید رفتار و گفتارش معصومانه باشد.

8- شهادت بر اعمال
آیاتی که به مسئله نظارت و شهادت بر اعمال اشاره دارند نیز دلیل دیگری بر عصمت هستند: (12)
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا»؛همان‏گونه شما را نيز، امت ميانه ‏اى قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است‏.(13)

«فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً»؛ حال آنها چگونه است آن روزى كه از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مى‏آوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟(14)

«وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً»؛ روزى را كه از هر امّتى گواهى بر آنان برمى‏ انگيزيم‏(15)
روشن است که شهادت بر اعمال در گرو علم به حقیقت اعمال است، و همچنین روشن است که آگاهی ایشان از اعمال دیگران اگر از طریق آگاه سازی باشد که شهادت معنا ندارد، چون برای شهادت باید بدون واسطه فعل را درک کرده باشد! پس ایشان احاطه دارند بر دیگران، یعنی نفس ابتدا بر خود مسلط میشود و وقتی قدرت بیشتری یافت بر اطراف تسلط می یابد.
نفسی که چنین احاطه ای داشته باشد که اعمال سایرین بر او پوشیده نباشد، چطور در اعمال خودش دچار سهو و فراموشی میشود؟! ریشه سهو و نسیان غفلت است.
استدلالی جالبی از امام صادق(علیه السلام) وارد شده است که فرمودند: کسی که شهادت او برای سه کیلو گندم در دنیا پذیرفته نمیشود چطور خداوند در برابر همه امت ها در روز قیامت از او طلب شهادت کرده و شهادتش را بپذیرد؟!(16)

ب) عصمت در احادیث

عصمت در احادیث شفاف تر و مفصل تر بیان شده است که من فقط به چد نمونه اشاره می کنم:

1- حدیث ثقلین
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي أَيُّهَا النَّاسُ... أَسْأَلُكُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِي الثَّقَلَيْنِ وَ الثَّقَلَانِ كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِي فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم‏»؛ به درستی که بین شما دو چیز باقی می گذارم که اگر به آنها تمسک بجویید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند عزوجل، و اهل بیت و عترتم، ای مردم (روز قیامت) از شما در خصوص آنها سوال خواهم کرد که با آنها چه کردید؟ پس از آنها سبقت نگیرید که هلا میشوید . آنها را آگاه نسازید که آنها آگاه تر از شمایند. (17)
این روایت با تعابیر مختلف در منابع شیعه و اهل سنت وارد شده است و قطعا از روایات متواتر بین شیعه و سنی به شمار میرود.
دلالت آن هم روشن است، تعبیر «لن تضلوا» به معنای «هرگز گمراه نخواهید شد» همه چیز را روشن می کند، قرار دادن قرآن در کنار اهل بیت(علیهم السلام) و سپس تعبیر اینکه با تمسّک به این دو هرگز گمراه نخواهید شد نشان از عصمت هر دو دارد، چرا که قرار دادن یک معصوم در کنار یک غیر معصوم و امر به تبعیت از آن دو هرگز موجب عدم گمراهی نمیشود!

2- حدیث سفینه
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روایت مشهوری فرمودند: « مَنْزِلَةُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»؛ مزلت اهل بیت من مانند کشتی نوح است که کسی که بر آن سوار شود نجات یابد و کسی که از آن روی بگرداند غرق خواهد شد.(18)
در این روایت نفرموده اهل بیت(علیهم السلام) هم مایه هدایتند! بلکه همانطور که هدایت را به پیروی از آنها گره زده، گمراهی هم به دوری از آنها گره خورده است! و هرگز نمیشود گفت هدایت در پیروی، و گمراهی در عدم پیروی از کسی است مگر آنکه آن شخص معصوم باشد!

3- امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمودند: «وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَی اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلاَةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لاَ یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه: اطاعت مکنید کسی را که معصیت خدا می‌کند، همانا فقط اطاعت خدا و رسول به خاطر اینکه ایشان معصوم و پاک هستند و نیز والیان امر، واجب است و سرِّ اینکه خدای عزّ و جل امر به اطاعت اولوالأمر فرموده، این است که ایشان معصوم از گناه و پاکیزه‌اَند و هیچ گاه امر به معصیت نمی‌کنند» (19)

4- امام سجاد(علیه السلام): «الْإِمَامُ مِنَّا لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ العِصمَةُ فِی ظَاهِرِ الخِلقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لاَ یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛ از ما خاندان جز معصوم شخص دیگری نمی‌تواند امام باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد، تا به چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین دلیل، امکان ندارد معصوم بودن کسی را به دست آورد، مگر خدا به وسیلة پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد.(20)

5- امام صادق(علیه السلام) در توصیف امام می فرمایند: «فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَی وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَی وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی... وَ مُصْطَفًی مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلاَلَه مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَةِ مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)‌... مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا...»؛ پس امام همان برگزیدة پسندیده و رهبر محرم اسرار و امیدبخش است... برگزیدة خاندان ابراهیم و اسماعیل و انتخاب شده از عترت محمّد (صلی الله علیه و آله)... از آفت‌ها پنهان و از لغزش‌ها نگهداری شده و از تمام زشتی‌ها معصوم است...» (21)

6- باز امام صادق(علیه السلام) در روایت دیگری می فرمایند: «نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّه تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ: ما (اهل بیت) مردمی معصوم هستیم که خدای تبارک و بلندمرتبه مردم را به فرمان‌ بردن از ما امر فرموده است و از نافرمانی ما نهی کرده است. ما حجّت کامل هستیم بر هر که زیر آسمان و روی زمین است» (22)

7- امام رضا(علیه السلام) نیز در حدیث مفصلی در وصف امامت میفرمایند: «الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلاَدِهِ... الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ... عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا یَنْکُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ...»؛ امام امین خدا در میان خلق اوست و حجّت او بر بندگانش و خلیفة او در بلادش است... از گناهان پاک و از عیب‌ها بر کنار است... عالمی است که نادانی ندارد، سرپرستی است که عقب‌نشینی ندارد، کانون قدس، پاکی، طاعت، زهد، علم و عبادت است... پس او معصوم است و تقویت شده و با توفیق و استوار گشته، از هر گونه خطا، لغزش و افتادنی در امان است...» (23)

نکته چهارم:
اما در مورد اینکه عصمت اگر جبرا اعطاء شود فضیلتی محسوب نمیشود، این حرف، حرف درستی نیست، چرا که فضیلت، فضیلت است، چه اکتسابی باشد، و چه غیر اکتسابی باشد؛ همانطور که ما اوصاف کمالیه خداوند را که اکتسابی نیست، باز هم کمال و فضیلت می دانیم.
بنابراین وقتی علم فضیلت است، هر زمان و هر کجا و به هر صورت باشد فضیلت است، البته در صورت تساوی دو نفر در علم، کسی که برای کسب آن بیشتر تلاش کرده است فضیلت بیشتری خواهد داشت، چون علاوه بر علم فضیلت دیگری هم کسب کرده و آن تلاش و مجاهدت علمی است.
نمیشود گفت کسی که فضیلتی را بدون تلاش به دست آورده آن فضیلت دیگر فضیلت نیست!! علاوه بر اینکه همین اعطاء چنین موهبتی نشان از ظرفیت درونی عظیم آن بزرگواران دارد(24) چون بی جهت کسی بر کسی مقدم نمیشود.

در دعای ندبه میخوانیم: «الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ‏ عَلَيْهِمُ‏ الزُّهْدَ فِي زَخَارِفِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زِبْرِجِهَا، فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه‏»
کسانی که آنان را خالص گرداندی برای خودت و دینت، بعد از آنکه شرط کردی که در برابر مطامع دنیوی زاهد باشند و آنها نیز شرط کردند(پذیرفتند) و میدانستی که وفا خواهند کرد.
پس اینکه خداوند برخی را برگزیده هرگز بی جهت نیست، و او آگاه تر است که چه کسانی را برگزیند، همانطورکه فرموده: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏» خداوند آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.(25)

همچنین باید توجه کرد اگرچه عصمت جبری است، اما اعمال ایشان به صورت اختیاری از ایشان صادر می­شود، یعنی هرگز اینطور نیست که توان انجام گناه نداشته باشند، و یا ایستادگی در راه حق برای ایشان هیچ دشواری و مصیبتی به دنبال نداشته باشد، همان طور که امام حسین(علیه السلام) به سخت ترین امتحانات مبتلا شد.

پی نوشت ها:
1. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم، چاپ سوم، 1412ق، ج3، ص158.
2. الالهیات، ج3، ص159.
3. بقره:124/2.
4. بقره:229/2.
5. ص:38/ 82 و 83.
6. توبه:119/9.
7. احزاب:33/33.
8. نساء:59/4.
9. عنکبوت:8/29؛ لقمان:15/31.
10. نجم:53/ 3تا5.
11. احزاب:21/33.
12. الالهیات، ج3، ص195.
13. بقره:143/2.
14. نساء:41/4.
15. نحل:84/16.
16. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج23، ص350.
17. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص294
18. ابن حيون، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، موسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، چاپ دوم،1385ق، ج1، ص80
19. صدوق، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم، چاپ اول، 1362ش، ج1، ص139
20. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم، چاپ اول، 1403ق، ص132
21. الکافی، ج1، ص 203و204.
22. الکافی، ج1، ص269.
23. الکافی، ج1، ص200 الی 202.
24. خرازی، محسن، بدایةالمعارف، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم، چاپ چهارم، 1417ق، ج1، ص249
25. انعام:124

موضوع قفل شده است