پاسخ های ناقص کارشناسان!

تب‌های اولیه

89 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سوال :

آن کدام دعايي است که اسم اعظم دارد و خداوند و انبيا و اولياي الهي و امامان و تمام فرشتگان و تمام ارواح پاک و مومن و تمام کائنات صدا مي زند تا پاسخ او و حاجت او را بشنوند. خواهش مي کنم کمکم کنيد


پاسخ :
بسیاری از اندیشمندان دینی معتقدند که «اسم اعظم» صرف دانستن و گفتن یک لفظ نیست، بلکه فراتر از لفظ دارای حقیقتی است که در اثر خودسازی، تهذیب نفس، عبادت و توفیقات الهی در وجود افراد پیدا می‌شود و در پرتو این حالت، خداوند قدرت و مقام والایى به آنها خواهد داد.در آیات و روایات زیادی به وجود اسم اعظم اشاره شده، و آمده است که اسم اعظم در اختیار پیامبران الهی و امامان معصوم(علیه السلام) بوده و افراد والا مقامی مانند آصف بن برخیا که توانست تخت بلقیس را از مسافت طولانی برای حضرت سلیمان(علیه السلام) حاضر نماید نیز دارای بخشی از اسم اعظم بوده‌اند.

دعایی از امام سجاد(علیه السلام) منقول است :
"یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ وَحْدَکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ أَنْتَ الْمَنَّانُ‏ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ وَ ذُو الْأَسْمَاءِ الْعِظَامِ وَ ذُو الْعِزِّ الَّذِی لَا یُرَامُ‏ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ‏ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ؛ اى خدا! اى خدا! اى خدا! تو یگانه‌اى، تو یگانه‌اى، شریکى براى تو نیست، تو بخشنده، پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، صاحب بزرگى و بخشش، صاحب نام‌هاى بزرگ و صاحب عزتی که مغلوب نمی‌گردد. خداى شما خداى یگانه است، نیست خدایى مگر او که بخشنده مهربان است‏ و رحمت خدا باد بر محمّد و بر همه آل او". سپس آنچه خواهی دعا کن». پس آن‌گاه امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: «قسم به کسى که محمّد را به راستى به پیامبرى فرستاد؛ این دعا را تجربه نمودم و همان‌گونه بود که آن‌حضرت فرمودند». زید بن على گفته که من نیز تجربه نمودم چنان بود که پدرم على بن الحسین گفت.(1)

_________________

1.سید ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 320- 321، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.

بسمه تعالی
با سلام و احترام

در ارتباط با روایت دومی که درباره کشتن یا اذیت کردن خطاف (پرستو) ذکر شد شبهه ای درباره عصمت ائمه مطرح شده است که باید بدان پاسخ داد.

در پاسخ باید چند نکته را در ارتباط با روایت مذکور مد نظر قرار دهیم:

1. سند روایت قابل قبول است و رجال موجود در آن مورد وثوق هستند.
2. منبع این روایت یعنی کتاب کافی نیز از کتب مورد اعتماد می باشد و به سادگی نمی توان به جعلی بودن یا مشکل دار بودن روایت های موجود در این کتاب حکم کرد.
3. آنچه در روایت دوم آمده است نهی از اذیت کردن یا کشتن خطاف است. که فقهای عظام نهایت برداشتی که از آن داشته اند کراهت کشتن یا اذیت کردن خطاف است.[1]
4. در اینکه اذیت امام (علیه السلام) چه مقدار بوده است و اساسا به مرحله کراهت رسیده است یا نه خود جای تامل دارد. هر چند این کار مورد نهی امام سجاد(علیه السلام) قرار گرفته است و فقهای عظام برداشت کراهت از این نهی دارند اما معلوم نیست که میزان اذیت به چه صورت بوده است.
5. سوال اصلی این جاست که در صورت پذیرش کراهت کشتن یا اذیت کردن خطاف، عمل امام صادق (علیه السلام) در کودکی نسبت به این کار چه توجیهی دارد؟
در پاسخ به این شبهه باید گفت:
اولا: احکام پنج گانه دین( واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح) برای همه انسانها یکسان است و در این مساله فرقی بین معصوم و غیر معصوم وجود ندارد مگر مواردی که به صورت مشخص استثنا شده باشد مانند احکام خاصی که برای پیامبر گرامی اسلام وجود داشت در ارتباط با زنان یا نماز شب و مانند آن که از مختصات پیامبر گرامی اسلام است.
ثانیا: هر اندازه مقام معنوی و جایگاه انسان منیع تر و رفیعتر باشد توقع التزام به احکام الهی بیشتر است. لذا توقع انسانها از امام معصوم این است که در مستحبات و مکروهات التزام بیشتری داشته باشند. اما این به معنای حرام بودن ترک مستحب یا انجام مکروه از آنان نیست. زیرا احکام الهی برای همه مردم چه معصوم و چه غیر معصوم مساوی است. و همانطور که از انبیاء الهی ترک اولی صادر میشده است و با مقام عصمت آنان منافاتی نداشته، در ارتباط با معصومین علیهم السلام نیز ترک مستحبات یا انجام مکروهات به جایگاه عصمت آنان لطمه ای وارد نمی کند.
ثالثا: ضرورت عصمت در امامان معصوم (علیهم السلام) ضرورت اجتناب از همه مکروهات و انجام همه مستحبات را به دنبال ندارد. بلکه آنچه در باب عصمت مطرح است مصون بودن از خطا و گناه است. در حالیکه انجام مکروهات قطعا گناه و خطا نیست هر چند نسبت به مقام معصومین ترک اولی به شمار می آید. در نتیجه باید تعریف خود را از عصمت مشخص کنیم و بدانیم که آنچه در عصمت مطرح است خطا و گناه است که در اصطلاح شرعی حرام شمرده شود. لذا گفته می شود پیامبران و امامان حتی از روی خطا و سهو و نسیان نیز مرتکب حرام یا ترک واجب نمی شوند.
حاصل اینکه: در صورت پذیرش کراهت کشتن یا اذیت کردن پرستو (که خود یک اجتهاد و استنباط از روایت مذکور است) صدور چنین عملی از امام معصوم آن هم در دوران کودکی منافاتی با مقام عصمت ندارد. پذیرش این مطلب هنگامی آسان تر می شود که ما پیامبرانی را در قران کریم مشاهده می کنیم که ترک اولی نموده اند و حتی به خاطر این کار مورد گوشمالی و توبیخ خدا قرار گرفته اند مانند حضرت آدم و یونس(سلام الله علیهما) اما همچنان مقام عصمت انان به قوت خود باقی است.



[/HR][1] . شيخ حر عاملى، محمد بن حسن(1409ق)‏ وسائل الشيعة محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ: اول ج 23 ص 291.

این پست و پست بعدی از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]پرنده پرستک در روایات[/h]

با سلام و احترام
ضمن تشکر از دقت صورت گرفته باید گفت:
اولا: انجام ندادن مکروهات توسط اولیاء الهی به معنای ممنوعیت انجام مکروهات نیست. بلکه از باب مراعات بیشتر است همانطور که از انان انتظار می رود.
ثانیا: همانطور که معصومان دارای عصمت اند برخی از انسانها نیز در برخی از مسائل دارای عصمت اند مانند اینکه فردی در عمر خویش هیچ وقت شراب ننوشیده یا هیچ کار مکروهی انجام نداده اند.
ثالثا: بحث علمی و مستند و مستدل از مباحث احساسی جداست و نباید به بهانه اینکه یک عارفی در طول عمر خویش یک کار مکروهی را ترک کرده است بگوییم پس انجام آن کار مکروه ممنوع است.
رابعا: اگر می گوییم صدور مکروه از معصومین (علیهم السلام) منافاتی با عصمت آنان ندارد به معنای آن نیست که آنان هر روز مرتکب مکروه شده اند و فقط به انجام واجبات و ترک محرمات پرداخته است. بلکه منظور این است که اگر موردی فعل مکروه از معصومین مشاهده شد بهت زده نشویم و نگوییم مگر آنان معصوم نیستند . بله معصوم هستند اما عصمت تعریف دارد. عصمت حد و مرز دارد. و مرز آن ارتکاب حرام یا ترک واجب است.
خامسا: شواهدی از روایات وجود دارد که برخی از معصومین (علیهم السلام) کار مکروهی انجام داده اند مانند خوابیدن بین الطلوعین که فقها می گویند کراهت دارد. این در حالی است که در روایتی از کتاب استبصار آمده است که معمر بن خلاد می گوید:« امام رضا (علیه السلام) مرا به دنبال حاجتی فرستاد بر ایشان وارد شدم فرمودند برو فردا بعد از طلوع آفتاب بیا من بعد از نماز صبح می خوابم.
[1]
حاصل اینکه: هر چند پذیرش برخی مسائل مانند مساله فوق باتوجه به جایگاه رفیع معصومان (علیهم السلام) دشوار می نماید اما هنگامی که شواهد فراوانی بر یک مساله وجود داشته باشد و اصول مسلم کلامی چون عصمت اهل بیت (علیهم السلام) محفوظ ماند پذیرش آنها آسانتر خواهد بود.


[/HR][1] طوسى، محمد بن الحسن(1390ق) الإستبصار فيما اختلف من الأخبار - تهران، چاپ: اول. ج 1 ص 350.

ms1344;967638 نوشت:
چرا انسان باید نیایش و پرستش خدا را در زندگی اش انجام دهد؟
ددلایل عقلی و نقلی آن را بیان کنید و نظر حکمت صدرایی در مورد نیایش و دلایل وجود آن چیست؟

با سلام .
گرچه در حکمت صدرایی تعبیری خاصی در این خصوص ذکر نشده ولی در مجموع در باره پرسش مورد نظر باید گفت :
یکى از مهم ترین آموزه هاى تربیتى مکتب حیات بخش اسلام دعا و نیایش است. دعا همان خواست قلبى است که با زبان درخواست مى شود و در واقع رفتارى است که طى آن فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کرده و به راز و نیاز مى پردازد. دعا وسیله تقرّب انسان به خداست. خداوند در قرآن کریم مى فرماید :
"ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ"(1) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» هیچ انسانى نیست که گرفتارى و مشکلات در زندگى نداشته باشد. بلاهاى روحى همه انسان ها را تهدید مى کند و ارتباط با خدا دردها را زایل مى کند و باعث آرامش زندگى مى شود. انسان در دعا با خداى خود مناجات مى کند و از مشکلاتى که زندگى اش را نگران کرده به او پناه مى برد. نیایش احساس مذهبى افراد را تقویت نموده و رابطه بین انسان با خداى خویش را مستحکم مى سازد. انسان وقتى از دارنده تمام کمالات چیزى را طلب مى کند و با او ارتباط برقرار مى نماید، احساس لذت و سرور مى کند و به عکس وقتى از غیر خدا چیزى درخواست مى کند، احساس ذلّت و خوارى می کند. این احساس عزّت و لذّت بر سلامت روان تأثیر مى گذارد. راز و نیاز از جمله راه هاى معنوى ـ عاطفى یارى جستن از قدرت بى نهایت خداوند است، زیرا در انسان این گرایش وجود دارد که در سختى و فشار به قدرت و تکیه گاهى رو مى آورد و چه قدرت و تکیه گاهى اصیل تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهى که پناهگاه انسان واقع شود؟!

دعا و نیایش، عالی‏ترین جلوه پرستش و نشان دهنده روح فرمانبرداری از آفریدگار هستی است و نیایشگر حقیقی، پرستنده واقعی خدا و کارش عبادت است. در نتیجه، دعا و نیایش، مفهومی بلند و سازنده دارد، خواه خواسته انسان برآورده شود یا نشود.
از شورانگیزترین و پر شکوه‏ترین راه‏ های ارتباط انسان با آفریدگارش، دعا و نیایش و راز و نیاز با آن بی‏نیاز است.نیایش نه‏ تنها از ظریف‏ترین جلوه ‏های پرستش و عبادت است، بلکه روح و جان و محتوای غنی و پر بار آن، دلیل نمایان توحید و یکتاپرستی و از نشانه‏ های عشق به خدا و رابطه بسیار نزدیک و دوستانه با اوست. نیایش، بهترین و برترین کارِ شایسته، دلنشین ‏ترین سخن و پسندیده‏ ترین حال و هوا، کلید بخشایش خدا به بندگان شایسته، عامل هر نیکی و خیر و برکت، نردبان ترقی و تکامل، سلاح ایمان آوردگان و راه و رسم پیامبران، و پیوند قلب و جان با سرچشمه هستی است.
توجه نمایید که در همین سوره حمد که روزی ده بار آن را ترنم می کنید زیبا ترین جلوه های ستایش ، پرستش ، نبایش و تبری در آن تجلی کرده است زیرا :
اولش ستایش است :
الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین
وسط سوره، اخلاص و نفی غیر خدا در عبادت و پرستش و طلب یاری است :
ایاک نعبد و ایاک نستعین
و آخر سوره هم دعا و نیایش است:
اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم .
آخرش برائت و بی زاری است :
غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.

1- غافر آیه 60

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]نیایش از منظر حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی[/h]

پرسش:
شریعت و مذهب حضرات «نوح» و «ابراهیم» و «آدم» (علیهم اسلام) چه بوده است؟

پاسخ:
دین الهی از حضرت «آدم»(علیه السلام) تا حضرت «محمد»(صلی الله علیه و آله) یکی بیش نیست و آن اسلام است. اسلامی که تسلیم شدن در مقابل دستورات الهی است. و تمام اختلافاتی که می بینیم، ناشی از سوء اختیار انسان هاست:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ؛[1] دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ایجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود»

گرد زمان به هیچ وجه بر چهره این دین نمی نشیند، چرا که این دین مطابق فطرت و ساخت انسان است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛[2] پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار كن! این فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اكثر مردم نمى‏ دانند.»

و بین پیامبران الهی نیز هیچ فرقی نیست و کسی که در مقابل خدای متعال تسلیم می شود، به همه انبیاء ایمان می آورد:
«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[3] بگویید: ما به خدا ایمان آورده ‏ایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، و (همچنین) آنچه به موسى و عیسى و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یك از آنها جدایى قائل نمى ‏شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم (و تعصبات نژادى و اغراض شخصى، سبب نمى‏شود كه بعضى را بپذیریم و بعضى را رها كنیم.)»

اتصال طایفه انبیاء نسل به نسل نیز در ضمن روایتی بیان شده است:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حضرت آدم از خداوند درخواست كرد برایش وصى و جانشین خوبى قرار دهد. سپس خداوند باو وحى كرد كه «شیث» را جانشین خود قرار ده «آدم» «شیث» را بجانشینى تعیین كرد «شیث» پسرش «شبان» را وصى و جانشین خود قرار داد. «شبان» «محلث» را وصى كرد و «محلث» «محوق» را و «محوق» «عمیشا» و «عمیشا» به «خنوخ» تحویل داد كه همان «ادریس» پیامبر است. «ادریس» «ناحور» را تعیین كرد و «ناحور» به «نوح» تحویل داد و «نوح» «سام» را جانشین خود كرد و «سام» به «عثامر» و «عثامر» به «رعیثاشا» و «رعیثاشا» به «یافث» و «یافث» به «بره» و «بره» به «جفیسه» و «جفیسه» به «عمران» و «عمران» به «ابراهیم خلیل» و «ابراهیم» وصى خود فرزندش «اسماعیل» را قرار داد. «اسماعیل» «اسحاق» و «اسحاق» به «یعقوب» و «یعقوب» به «یوسف»، «یوسف» به «ثیریا» و «ثیریا» به «شعیب» و «شعیب» به «موسى بن عمران» و «موسى» به «یوشع بن نون» و «یوشع» به «داود» سپرد و «داود» «سلیمان» را وصى خود قرار داد و «سلیمان» «آصف بن برخیا» را و «آصف» به «زكریا» و «زكریا» به «عیسى بن مریم» و «عیسى» «شمعون بن حمون صفا» را وصى خود قرار داد و «شمعون» «یحیى بن زكریا» را و «یحیى» «منذر» را جانشین خود تعیین كرد و «منذر» به «سلیمه» سپرد و «سلیمه» به «برده». پیامبر اكرم فرمود «برده» بمن واگذار كرد و من بتو یا «علی» میسپارم و تو نیز بجانشین خود میسپارى.»[4]

به همین دلیل حضرت علی (علیه السلام) دین خود را همان دین آدم می دانند:
از على (علیه السّلام)شنیدم مى ‏فرمود: «از خداوند بترسید فریب انسانى را نخورید و كسى شما را به دروغ از راه منحرف نكند، دین من یكى است و آن دین آدم است.»[5]
البته ممکن است بعضی از دستورات شریعت، در زمان حضرت «آدم» متفاوت بوده باشد، اما این تغییر در داخل یک دین نیز ممکن است، همان گونه که زمانی پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به سمت بیت المقدس نماز می خواندند و زمان دیگری مامور شدند تا به سمت کعبه نماز بخوانند.

پی نوشتها:
[1]. آل عمران/۱۹.
[2]. روم/۳۰.
[3]. بقره/۱۳۶.

[4]. بحار الأنوار ، ج‏۲۳، ص: ۵۸.
[5]. بحار الأنوار ج‏۶۵، ص ۸۹.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]شریعت انبیاء گذشته[/h]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام



در مورد حق الله و حق الناس علاوه بر مطالب مختلفی که در روایات بیان شده است، در قرآن مجید نیز به این موضوع اشاره شده است. خداوند در قرآن می فرماید:«كلُ‏ُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصحَْابَ الْيَمِينِ فىِ جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ مَا سَلَكَكمُ‏ْ فىِ سَقَرَ قَالُواْ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»[1]


((آرى) هر كس در گرو اعمال خويش است، مگر «اصحاب يمين» (كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوايشان به دست راستشان مى ‏دهند) آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏ كنند ... از مجرمان:چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!» مى ‏گويند: «ما از نمازگزاران نبوديم، و اطعام مستمند نمى ‏كرديم)
مراد از" اطعام مسكين" انفاق بر تهى دستان جامعه است، به مقدارى كه بتوانند كمر راست كنند و حوائجشان برطرف شود. و اطعام مسكين اشاره است به حق الناس، و صلات اشاره است به حق اللَّه، و اينكه اين دو قسم حق را عملا بايد پرداخت.[2]


اطعام مسكين گرچه به معنى غذا دادن به بينوايان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هر گونه كمك به نيازمنديهاى ضرورى نيازمندان مى ‏باشد، اعم از خوراك و پوشاك و مسكن و غير اينها.
و همانگونه كه مفسران تصريح كرده‏ اند منظور از آن" زكات واجب" است چرا كه ترك انفاق هاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى‏ شود.[3]

[1] - سوره مدثر،آیات 38-44.

[2] - ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 153.

[3] - تفسير نمونه، ج‏25، ص: 253.

توضیح: این پست ازتاپیک زیر جدا و پس از مشورت با مدیر محترم تدوین ، موضوع به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

حق الله و حق الناس در قرآن

با نام و یاد دوست

در این تاپیک پاسخ هایی از کارشناسان محترم که ناقص بوده منتقل می شود

تا موضوع اصلی مجددا به کارشناس دیگری ارجاع داده شود

در پناه قرآن و عترت موفق باشید @};-

سوال:آیا آیه متعه:« فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً » نسخ شده است؟

پاسخ و جمع بندی:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام


اتفاق عموم علماى اسلام بلكه ضرورت دين بر اين است كه ازدواج موقت در آغاز اسلام مشروع بوده (و گفتگو در باره دلالت آيه فوق بر مشروعيت متعه هيچ گونه منافاتى با مسلم بودن اصل حكم ندارد زيرا مخالفان معتقدند كه مشروعيت حكم از سنت پيامبر ص ثابت شده است) و حتى مسلمانان در آغاز اسلام به آن عمل كرده‏اند و جمله معروفى كه از عمر نقل شده متعتان كانتا على عهد رسول اللَّه و انا محرمهما و معاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج:" دو متعه در زمان پيامبر ص بود كه من آنها را حرام كردم و بر آنها مجازات مى‏كنم، متعه زنان و حج تمتع" (كه نوع خاصى از حج است) دليل روشنى بر وجود اين حكم در عصر پيامبر ص است منتها مخالفان اين حكم، مدعى هستند كه بعدا نسخ و تحريم شده است.


اما جالب توجه اينكه رواياتى كه در باره نسخ حكم مزبور ادعا مى‏كنند كاملا مختلف و پريشان است، بعضى مى‏گويند خود پيامبر ص اين حكم را نسخ كرده و بنا بر اين ناسخ آن، سنت و حديث پيامبر ص است و بعضى مى‏گويند ناسخ آن آيه طلاق است‏ «
إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَ»[1]هنگامى كه زنان را طلاق داديد بايد طلاق در زمان مناسب عده باشد" در حالى كه اين آيه ارتباطى با مسئله مورد بحث ندارد زيرا اين آيه در باره طلاق بحث مى‏كند در حالى كه ازدواج موقت طلاق ندارد و جدايى آن به هنگام پايان مدت آن است.


جمله مشهورى كه از عمر نقل شده نيز گواه روشنى بر اين حقيقت است كه اين حكم در زمان پيامبر ص هرگز نسخ نشده است.

بديهى است هيچ كس جز پيامبر ص حق نسخ احكام را ندارد، و تنها او است كه مى‏تواند به فرمان خدا پاره‏اى از احكام را نسخ كند، و بعد از رحلت پيامبر ص باب نسخ به كلى مسدود مى‏شود و گرنه هر كسى مى‏تواند به اجتهاد خود قسمتى از احكام الهى را نسخ نمايد و ديگر چيزى بنام شريعت جاودان و ابدى باقى نخواهد ماند. و اصولا اجتهاد در برابر سخنان پيامبر ص اجتهاد در مقابل نص است كه فاقد هر گونه اعتبار مى‏باشد.

جالب اينكه در صحيح ترمذى كه از كتب صحاح معروف اهل تسنن است و همچنين از" دارقطنى"چنين مى‏خوانيم: كسى از اهل شام از عبد اللَّه بن عمر در باره حج تمتع سؤال كرد او در جواب صريحا گفت اين كار، حلال و خوب است‏


مرد شامى گفت: پدر تو از اين عمل نهى كرده است عبد اللَّه بن عمر برآشفت و گفت اگر پدرم از چنين كارى نهى كند و پيامبر ص آن را اجازه دهد آيا سنت مقدس پيامبر ص را رها كنم و از گفته پدرم پيروى كنم؟ برخيز و از نزد من دور شو.


مطلب ديگرى كه در اينجا يادآورى آن لازم است اين است كه ادعا كنندگان نسخ اين حكم با مشكلات مهمى روبرو هستند:

نخست اينكه در روايات متعددى از منابع اهل تسنن تصريح شده كه اين‏ حكم در زمان پيامبر ص هرگز نسخ نشد، بلكه در زمان عمر از آن نهى گرديد، بنا بر اين طرفداران نسخ بايد پاسخى براى اين همه روايات پيدا كنند، اين روايات بالغ بر بيست و چهار روايت است، كه علامه امينى در" الغدير" جلد ششم آنها را مشروحا بيان كرده است و به یک نمونه آن ذيلا اشاره مى‏شود:

در صحيح مسلم از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل شده كه مى‏گفت: ما در زمان پيامبر ص بطور ساده اقدام به ازدواج موقت مى‏كرديم و اين وضع ادامه داشت تا اينكه" عمر" در مورد" عمرو بن حريث" از اين كار (بطور كلى) جلوگيرى كرد.


مشكل ديگر اينكه: رواياتى كه حكايت از نسخ اين حكم در زمان پيامبر ص مى‏كند بسيار پريشان و ضد و نقيضند، بعضى مى‏گويد: در جنگ خيبر نسخ شده، و بعضى ديگر در روز فتح مكه، و بعضى در جنگ تبوك، و بعضى در جنگ اوطاس، و مانند آن. بنا بر اين به نظر مى‏رسد كه روايات نسخ، همه مجعول بوده‏ باشد كه اينهمه با يكديگر تناقض دارند.
[2]

__________________________________

[1] . طلاق:65 /1.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏3، ص: 337-338.


این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

سوال درباره نسخ آیات عقد موقت

بسمه تعالی
با سلام و احترام
جریان ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) و ضرورت التزام اعتقادی و عملی به آن از مسلمات مذهب شیعه است و در منابع اهل سنت نیز شواهد فراوانی بر آن وجود دارد و اگر کسی اهل انصاف و عاری از تعصب باشد ادله و شواهد کافی برای اثبات ولایت حضرت وجود دارد و این مساله نیاز به استدلال زیادی ندارد. اما مشکل اصلی درباره این موضوع وجود تعصب شدید و عدم انصاف در پذیرش این موضوع مهم از ناحیه اهل سنت است. ضمن اینکه پذیرش این موضوع برای آنان محدودیت هایی را در میان خانواده و جامعه ای که در آن زندگی می کنند ایجاد می کند هر چند این مشکل قابل قبول نباشد. در هر صورت پذیرش این مساله نیازمند انصاف و پرهیز از تعصب است. مشکل در نبود دلیل نیست بلکه مشکل در تعصباتی است که اجازه پذیرش نمی دهد.
درباره پرسش از ولایت در روز قیامت نیز شواهد فراوانی از قران کریم و روایات فریقین(شیعه و اهل سنت) وجود دارد. اما باید بین بانیان و مسببان اصلی این انحراف و شکاف بزرگ در جامعه اسلامی و بین انسانهای عادی که در آن زمان و زمان های بعدی از ولایت جدا شدند فرق گذاشت و نباید همه آنها را با یک چشم دید. جاهل قاصر با جاهل مقصر فرق دارد و هریک باید به تناسب عمل خویش پاداش یا عذاب شود.
درباره فرق و مذاهب دیگر و ادیان پیش از اسلام نیز باید گفت اساسا آنان مکلف به پذیرش اسلام نبودند تا چه رسد به پذیرش ولایت. زیرا اگر اهل تورات به تورات عمل کرده باشند و اهل انجیل هم به انجیل عمل کرده باشند قطعا در بهشت خواهند بود و خدا کسی را به خاطر کاری که بدان مکلف نبوده است مواخذه نمی کند. البته بعد از اسلام پیام قران و اسلام بدانها ابلاغ شد عده ای پذیرفتند و عده نپذیرفتند و پیامبر هم آنان را مجبور به پذیرش اسلام نکرد بلکه آنان را مجاز دانست که در سایه امنیت نظام اسلامی زندگی کنند و جزیه بپردازند و به تکالیف دین خود عمل کنند و برای اسلام و مسلمانان توطئه نکنند.
درباره انسانهای معاصر که اساسا نامی از اسلام یا شیعه یا ولایت نشنیده اند( که البته این احتمال با امکانات ارتباطی فعلی خیلی بعید است) نیز باید گفت این عده نیز مورد عقاب قرار نمی گیرند. چرا که عقاب بعد از ابلاغ و رسیده شدن پیام و اتمام حجت صورت می گیرد آنگونه که در قران کریم آمده است.


این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]از ولایت هم سوال خواهد شد؟[/h]

بسمه تعالی
با سلام و احترام
عمده منابعی که روایات مربوط به ریش و سبیل را ذکر کرده اند عبارتند از:
- آداب و سنن-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار باب سيزدهم ريش و سبيل: ..... ص : 71
- حلية المتقين فصل پنجم: در آداب ريش بلند كردن ..... ص : 80
- لوامع صاحبقرانى ج‏2 پشت لب بالا را بيخ بچينيد و ريش را دراز كنيد ..... ص : 99
- من لا يحضره الفقيه - ترجمه؛ ج‌1، ص: 174؛ كوتاه كردن ناخنها و گرفتن شارب و شانه زدن ؛ ج 1، ص : 170.

کتاب« تراش ریش از نظر اسلام» منبع مهم و قابل مطالعه ای در باب جزئیات و مطالب مربوط به موضوع فوق می باشد. این کتاب ترجمه کتاب « المنية في حكم الشارب و اللحية» می باشد که‌ توسط « محمد رضا نجفی طبسی» تالیف شده است که در نرم افزار فقه اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد.
عارف نامی ایه الله ملکی تبریزی در کتاب «اسرار الصلاه» در باره موضوع «ریش و سبیل» از بعد اخلاقی و عرفانی نگریسته، می نویسد:
براى بندۀ مراقب سزاوار است كه از اين حكم عنايت حضرت باري تعالى را در حق بندگانش دريابد و ببيند كه او راضى نشده كه بندگانش بصورت دشمنانش باشند و اين نهايت اعتناء مولى را نسبت ببنده ميرساند و از طرف ديگر مي بايست خطر مخالفت با اين سيد و آقاى مهربان را درك كند كه چگونه با مخالفت با او اين مقام تكريم و تشريف و مهر و عطوفت را به ذلت و خوارى و دشمنى و بغض، بدل مى‌سازد و بگونه‌اى كه شبيه ببندۀ مجرم شدن در صورت نيز از جملۀ محرمات است.
در حديث قدسى آمده است كه خدا بيكى از انبياء خود خطاب فرمود كه به مؤمنان بگوى لباس دشمنان مرا نپوشند و از آنچه دشمنان من ميخورند نخورند و راهى كه دشمنان من ميروند نروند كه اگر چنين كنند آنها هم جزء دشمنان من خواهند بود.
مى‌گويم پس اى مسكين بنگر كه سيد و مولايت تو را بخود اختصاص داده و براى خود برگزيده و از دشمنانش جدا ساخته، و از تشبيه بآنها حتى در صورت و هيئت ظاهرى تو را منزه ساخته، بعد تو اگر با اين حكم او مخالفت كنى و از قبول اين عنايت سر باز زنى، و‌ به لباس دشمنانش در آئى و تشبه به آنها را اختيار نمائى عقل خودت در قبح و جسارت اين مخالفت چگونه حكم ميكند، آيا اين كار جز اظهار عناد و دشمنى نسبت به آفريدگار چيز ديگرى هست؟
تو همين رفتار را بالنسبة بملوك و بزرگان اين دنيا در نظر آور و ببين كه اگر سلطانى باشد كه اطرافيان و سپاهيانش لباس مخصوصى داشته باشد و دشمن او هم لباس مخصوصى، بعد سلطان بيكى خلعتى عطا كند و بگويد اين را بشكل لباس اطرافيان من براى خود لباسى تهيه كن و مبادا كه بشكل لباس دشمنان من بدوزى، و او با اين دستور مخالفت كند و خلعت سلطان را بشكل لباس دشمنان او بدوزد و در حضور سلطان آن لباس را بپوشد، عقلا اين مخالفت را چگونه مى‌بينند؟ آيا اين را يك خطا مى‌پندارند يا اينكه اين عمل را اعلان دشمنى و طغيان بر عليه سلطان بحساب مى‌آورند، پس بر حذر باش كه در رابطه با ملك الملوك چنين رفتار كنى.[1]



[/HR][1] . تبريزى، ملكى ميرزا جواد (1420ق) أسرار الصلاة (ملكى تبريزى)، مترجم: رجب زاده، رضا، انتشارات پيام آزادى، تهران - ايران، چهارم، ص: 109.

این پست و پست های بعدی از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]بررسی احادیث درباره تراشیدن سبیل و بلند کردن ریش[/h]

واسع;972493 نوشت:
بسمه تعالی
با سلام و احترام
عمده منابعی که روایات مربوط به ریش و سبیل را ذکر کرده اند عبارتند از:
- آداب و سنن-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار باب سيزدهم ريش و سبيل: ..... ص : 71
- حلية المتقين فصل پنجم: در آداب ريش بلند كردن ..... ص : 80
- لوامع صاحبقرانى ج‏2 پشت لب بالا را بيخ بچينيد و ريش را دراز كنيد ..... ص : 99
- من لا يحضره الفقيه - ترجمه؛ ج‌1، ص: 174؛ كوتاه كردن ناخنها و گرفتن شارب و شانه زدن ؛ ج 1، ص : 170.

کتاب« تراش ریش از نظر اسلام» منبع مهم و قابل مطالعه ای در باب جزئیات و مطالب مربوط به موضوع فوق می باشد. این کتاب ترجمه کتاب « المنية في حكم الشارب و اللحية» می باشد که‌ توسط « محمد رضا نجفی طبسی» تالیف شده است که در نرم افزار فقه اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد.
عارف نامی ایه الله ملکی تبریزی در کتاب «اسرار الصلاه» در باره موضوع «ریش و سبیل» از بعد اخلاقی و عرفانی نگریسته، می نویسد:
براى بندۀ مراقب سزاوار است كه از اين حكم عنايت حضرت باري تعالى را در حق بندگانش دريابد و ببيند كه او راضى نشده كه بندگانش بصورت دشمنانش باشند و اين نهايت اعتناء مولى را نسبت ببنده ميرساند و از طرف ديگر مي بايست خطر مخالفت با اين سيد و آقاى مهربان را درك كند كه چگونه با مخالفت با او اين مقام تكريم و تشريف و مهر و عطوفت را به ذلت و خوارى و دشمنى و بغض، بدل مى‌سازد و بگونه‌اى كه شبيه ببندۀ مجرم شدن در صورت نيز از جملۀ محرمات است.
در حديث قدسى آمده است كه خدا بيكى از انبياء خود خطاب فرمود كه به مؤمنان بگوى لباس دشمنان مرا نپوشند و از آنچه دشمنان من ميخورند نخورند و راهى كه دشمنان من ميروند نروند كه اگر چنين كنند آنها هم جزء دشمنان من خواهند بود.
مى‌گويم پس اى مسكين بنگر كه سيد و مولايت تو را بخود اختصاص داده و براى خود برگزيده و از دشمنانش جدا ساخته، و از تشبيه بآنها حتى در صورت و هيئت ظاهرى تو را منزه ساخته، بعد تو اگر با اين حكم او مخالفت كنى و از قبول اين عنايت سر باز زنى، و‌ به لباس دشمنانش در آئى و تشبه به آنها را اختيار نمائى عقل خودت در قبح و جسارت اين مخالفت چگونه حكم ميكند، آيا اين كار جز اظهار عناد و دشمنى نسبت به آفريدگار چيز ديگرى هست؟
تو همين رفتار را بالنسبة بملوك و بزرگان اين دنيا در نظر آور و ببين كه اگر سلطانى باشد كه اطرافيان و سپاهيانش لباس مخصوصى داشته باشد و دشمن او هم لباس مخصوصى، بعد سلطان بيكى خلعتى عطا كند و بگويد اين را بشكل لباس اطرافيان من براى خود لباسى تهيه كن و مبادا كه بشكل لباس دشمنان من بدوزى، و او با اين دستور مخالفت كند و خلعت سلطان را بشكل لباس دشمنان او بدوزد و در حضور سلطان آن لباس را بپوشد، عقلا اين مخالفت را چگونه مى‌بينند؟ آيا اين را يك خطا مى‌پندارند يا اينكه اين عمل را اعلان دشمنى و طغيان بر عليه سلطان بحساب مى‌آورند، پس بر حذر باش كه در رابطه با ملك الملوك چنين رفتار كنى.[1]



[/HR][1] . تبريزى، ملكى ميرزا جواد (1420ق) أسرار الصلاة (ملكى تبريزى)، مترجم: رجب زاده، رضا، انتشارات پيام آزادى، تهران - ايران، چهارم، ص: 109.

با سلام و عرض ادب و احترام

بنده حدیث در مورد تراشیدن سبیل وبلند کردن ریش خواستم

نه توضیحات با سلایق و برداشت شخصی...

لطف کنید و احادیث در این مورد رو قرار بدید ...

[=RTNassim] پیامبر (ص) فرموده اند: سبیل هایتان را کوتاه نمایید و ریش های خود را بلند نگه دارید و خود را شبیه یهودیان مگردانید

و همچنین در روایتی دیگر فرموده اند: مجوسان، ریش های خود را می تراشند و سبیل ها را بلند نگه می داند،
ولی ما مسلمین سبیل ها را کوتاه کرده و محاسن را بلند نگه می داریم. (وسائل الشیعه ج2)

صحت منبع این دو حدیث رو بررسی کنید و متن عربی رو لطف کنید قرار بدید

ممنون

سوال: آیا روایاتی درباره ریش و سبیل در منابع روایی وجود دارد؟

پاسخ:

در منابع روایی روایات فراوانی راجع به مساله فوق ذکر شده است. عمده منابعی که روایات مربوط به ریش و سبیل را ذکر کرده اند عبارتند از:
- الكافي (ط - الإسلامية) / ج‏6 / 486 / باب اللحية و الشارب ..... ص : 486
- آداب و سنن- ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار باب سيزدهم ريش و سبيل: ..... ص : 71
- حلية المتقين فصل پنجم: در آداب ريش بلند كردن ..... ص : 80
- لوامع صاحبقرانى ج‏2 پشت لب بالا را بيخ بچينيد و ريش را دراز كنيد ..... ص : 99
- من لا يحضره الفقيه - ترجمه؛ ج‌1، ص: 174؛ كوتاه كردن ناخنها و گرفتن شارب و شانه زدن ؛ ج 1، ص : 170.
در کتاب کافی در «باب اللحیه و الشارب» می خوانیم:
- عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَأْخُذُ عَارِضَيْهِ وَ يُبَطِّنُ لِحْيَتَهُ‏.
سدير صيرفی گوید: كه ديدم امام باقر (ع) از دو گونه خود مى‏زد و ريش خود را هموار ميكرد.
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ: مَا زَادَ مِنَ اللِّحْيَةِ عَنِ الْقَبْضَةِ فَهُوَ فِي النَّارِ.
امام صادق (ع) فرمود: آنچه از ريش كه فزون از قبضه است در آتش است‏.
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَدْرِ اللِّحْيَةِ قَالَ تَقْبِضُ بِيَدِكَ عَلَى اللِّحْيَةِ وَ تَجُزُّ مَا فَضَلَ.
امام صادق عليه السّلام فرمود: با دست خود ريشت را ميگيرى آنچه زيادى ماند (يعنى وقتى ريشت را در ميان مشت گرفتى آنچه از دست مشت كرده بيرون ماند) آن را ميچينى.
- عَنِ الْحَسَنِ الزَّيَّاتِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَدْ خَفَّفَ لِحْيَتَهُ.
حسن زیات گوید: امام باقر ع را دیدم که ریش های خود را سبک کرده بود.
- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ص وَ الْحَجَّامُ يَأْخُذُ مِنْ لِحْيَتِهِ فَقَالَ دَوِّرْهَا.
محمد بن مسلم گويد: امام باقر عليه السّلام را ديدم [حجامت‏كننده‏] محاسنش را كوتاه ميكرد، آن حضرت فرمود: آن را گرد و مدوّر كن.
- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ مِنَ السُّنَّةِ أَنْ تَأْخُذَ مِنَ الشَّارِبِ حَتَّى يَبْلُغَ الْإِطَارَ
رسول گرامی اسلام فرمود: سنت است که گرفتن شارب تا رسیدن به لب بالا.
- عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَصِّ الشَّارِبِ أَ مِنَ السُّنَّةِ قَالَ نَعَمْ.
از امام درباره گرفتن سبیل پرسیدم که آیا سنت است فرمود آری.
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ذَكَرْنَا الْأَخْذَ مِنَ الشَّارِبِ فَقَالَ نُشْرَةٌ وَ هُوَ مِنَ السُّنَّةِ.
نزد امام صادق (ع) سخن از گرفتن شارب شد امام فرمود مایه نشاط و سنت است.
- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ‏ أَنَّهُ رَأَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَحْفَى شَارِبَهُ حَتَّى أَلْصَقَهُ بِالْعَسِيبِ‏.
عبدالله بن عثمان گوید: اما صادق ع را دید که شارب خود را تا بیخ مو ها کوتاه کرد.
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لَا يُطَوِّلَنَّ أَحَدُكُمْ شَارِبَهُ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَتَّخِذُهُ مَخْبَأً يَسْتَتِرُ بِهِ.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: زنهار هرگز كسى از شما شارب خود را بلند نسازد كه بتحقيق شيطان آن را پناهگاه خود ساخته و خويشتن را بدان مخفى ميسازد.
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَرَّ بِالنَّبِيِّ ص رَجُلٌ طَوِيلُ اللِّحْيَةِ فَقَالَ مَا كَانَ عَلَى هَذَا لَوْ هَيَّأَ مِنْ لِحْيَتِهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ الرَّجُلَ فَهَيَّأَ لِحْيَتَهُ بَيْنَ اللِّحْيَتَيْنِ ثُمَّ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ ص فَلَمَّا رَآهُ قَالَ هَكَذَا فَافْعَلُوا.[1]
پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله بمردى كه ريش‏ بلندى داشت نگريست و فرمود: چه ميشد اگر اين مرد ريشش را اصلاح ميكرد كه زياد بلند يا كوتاه نباشد، پس اين خبر بدان مرد رسيد و او ريش‏ خود را حدّ وسط ريش‏ بلند و ريش‏ كوتاه اصلاح كرد سپس بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وارد شد، هنگامى كه رسول خدا (ص) او را ديد فرمود: همگى چنين كنيد.
- در روایت دیگری می خوانیم که رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا مجوس ريش هاى خود را مقراض كرده و سبيل ها را بزرگ و كلفت مي ساختند و ما بر خلاف ايشان پشت لبها را كوتاه ساخته و ريش هايمان را بلند ميگذاريم و اين فطرت اسلام است‏
[2]

کتاب« تراش ریش از نظر اسلام» منبع مهم و قابل مطالعه ای در باب جزئیات و مطالب مربوط به موضوع فوق می باشد. این کتاب ترجمه کتاب « المنية في حكم الشارب و اللحية» می باشد که‌ توسط « محمد رضا نجفی طبسی» تالیف شده است که در نرم افزار فقه اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد و به صورت محققانه موضوع فوق را مورد پژوهش قرار داده است.



[/HR][1] كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية) - تهران، چاپ: چهارم، ج‏6 ؛ ص486.
[2] ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، چاپ: اول، ج‏1 ؛ ص177

سوال:
سیاحت غرب چقدر به واقعیت نزدیک است؟

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض ادب و سلام خدمت شما دوست گرامی
سياحت غرب به نظر مي رسد که مکاشفه جناب آيت الله قوچاني باشد. ايشان انسان موجهي هستند،(1) مکاشفه ايشان تا آنجا که مطابق روايات است مورد قبول است والا مورد قبول نخواهد بود.
ايشان خود در مقدمه كتاب سياحت غرب تصريح كرده اند كه اين مضامين را با توجه به آيات و روايات ، ترسيم و تجسم كرده اند; نه اين كه به آن عالم رفته و از آن جا خبر آورده باشند. يعني ايشان مطالبي را كه از آيات و روايات در مورد حيات پس از مرگ ، استفاده كرده است. در قالب بياني خاصي تبيين كرده است و مطالب آن عمدتا مستند به آيات و روايات است هر چند در ترسيم و تبيين آن هم در قالب بياني همچون نمايشنامه و فيلمنامه ، جزئياتي را افزوده اند. در عين حال تائيد صددرصد كتاب مبتني بر بررسي تك تك موارد مطرح در كتاب مي باشد.

ديدگاه ديگر مبتني بر واقعي بودن اين مطالب است، نه صرف ترسيم واقعيات، بلکه مشاهدات ايشان بوده است.مقام معظم رهبرى از شهيد مطهرى نقل فرموده‏ اند كه مرحوم نجفى قوچانى همه اينها را مشاهده كرده و ديده بود.
اين مسائل بستگي به قوت روح دارد بعضي از انسانهاي کامل چنين تصرفاتي را دارند و مشکلي هم نيست.در حالات خيلي از بزرگان نقل شده که چون روحشان به مرحله تجرد کامل رسيده بود مي توانستند مدتي روح خود را جداي از بدن به پرواز در آورند وگردشي در عالم داشته باشند.

منابع:
.1برای مطالعه بیشتر در مورد این شخصیت به این آدرس مراجعه فرمایید: http://www.tebyan.net/hawzah/scholar...19/120992.htm

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

سیاحت غرب چقدر واقعیت دارد؟

سوال:
با توجه به وجود منابع روایی و آیات قرآنی که به این مساله اشاره دارد که تا قبل از اتمام حجت، مجرم نباید مجازات شود، چرا مرحوم صدوق در روایت ابن رئاب از امام صادق علیه السلام شرح زده و علم این مساله را به خدا واگذار کرده است؟

پاسخ:
با عنایت به این که این که از شصت و شش روایتی که در این باب روایی ذکر شده است تنها روایت پنجم آن که روایت مورد اشاره امام صادق است صحیح می باشد، به نظر می رسد بیان مرحوم صدوق :
«اقول: والاولي ردّ علمها الي قائلها ولا يتيسّر للمحقق الحکم بعدم قبول التوبه حين ظهور المهدي عجّل الله فرجه‌» ناظر به این مساله باشد که با وجود صحت سند و مضمون خاص آن که ظاهرا از نظر ایشان هم مورد قبول نبوده است( و به عبارت بهتر تعارض صحت سند و ضعف متن) بهتر است علم این روایت را به خدا واگذار کرد.



این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

بررسی حدیث قیام به سیف

kaj;978300 نوشت:
سلام میخواستم بدونم که زندگی در بهشت یا جهنم در بعد جسمانی انسان هست یا در بعد روحانی؟

سلام و ادب@};-

در پاسخ به این سؤال گفتنی است: مکرراً شبیه سؤال مورد نظر شما در همین سایت پرسیده و توسط کارشناسان محترم پاسخ داده شده که لینک برخی از تایپیک ها را در ادامه تقدیم تان می کنیم:

معاد روحانی در قرآن نیامده است؟

جسمانی بودن معاد

روح و معاد جسمانی و جسم مثالی در آیات و روایات

با این توصیف، مطالب تایپیک های مزبور را مطالعه کنید در صورتیکه ابهام و یا سؤال جدیدی داشتید که در ان تایپیک ها مطرح نشده بود در همین تایپیک طرح کنید.

با تشکر موفق باشید ...@};-

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]زندگی در جهان آخرت؛ بعد جسمانی یا بعد روحانی؟[/h]

hessam78;978405 نوشت:
درود خدمت دوستان
اختراعی صورت گرفته بود از جانب دانشگاه مینه سوتا
https://www.nature.com/articles/srep38565
که در آن یک بازوی آهنی به کمک مغز کنترل میشود
همانگونه که دست حرکت داده میشود
مقداری سیم و یک تیکه آهن توسط مغز حرکت داده میشود
میدانید که آهن چیزی بنام روح!ندارد و کنترل اعمال و ... توسط مغز صورت میگیرد!و با مقداری داروی بیهوشی مغز دقیقا همانجایی میرود که قبل تولد بوده و پس از مرگ خواهد رفت
گویی آهن الات طی حرکات جوهری به داشتن روح نائل شده اند


با سلام خدمت شما دوست گرامی

تشکر از سوالی که مطرح کردید. چند نکته در مورد سوال شما بایستی مد نظر باشد.

- در سیستم بدن ما دستوراتی از سوی مغز صادر می شود که اعضا و جوارح ما بر اساس آن دستورها -شلیک های عصبی- فعالیت می کنند و در واقع مغز که مرکر کنترل بدن است، از طریق این دستورات کل بدن را اداره می کند.

- اینکه بشر قادر شده است دستگاه های بسازد که بر اساس این شلیک های عصبی، کارهای ابتدایی مانند گرفتن و رها کردن را -برای افراد معلول- انجام دهد، منافاتی با اعتقاد به روح ندارد. به عبارت دیگر، نتایج این تحقیق آن طور که خودش بیان کرده، این است که با اندام های مصنوعی، می توان برخی از اعمال بشری را انجام داد
"[=Lora]. Our results demonstrate the viability of human operation of prosthetic limbs using non-invasive BCI technology."
این مسئله چه منافاتی با اعتقاد به روح دارد؟

- علاوه بر اینکه این اختراع با اعتقاد به روح منافاتی ندارد، هیچ منافاتی با اعتقاد به خداوند نیز ندارد. اصل خلقت هستی، دلیل روشن وجود خداوند است. حال اگر بشر توانسته است با ترکیب بخشی از این هستی، بخش دیگر را شبیه سازی کند، آیا اصل اینکه تمام هستی مخلوق خداست، زیر سوال می برد؟!

- اساسا آفریدن کار خداوند است، انسان و موجودات دیگر، صرفا می توانند ترکیب کنند و از امور موجود، ترکیب جدید تری ارائه کنند. اما همواره این سوال مطرح است که کل موجودات، از کجا آمده اند؟

اگر خواستید بحث را ادامه بدهید، لطفا این ملازمه -شبیه سازی چنین اندامی با نفی وجود خداوند- را روشن تر بیان کنید.

موفق باشید

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

ایراداتی بر اصل وجود خدا (مسأله روح یا مغز، اختراع علمی)

ریاح;980833 نوشت:
به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید که دیدگاه اسلام در مورد همزیستی مسلمانان و غیرمسلمانان چیست؟
بعنوان مثال در برخی کشورهای غربی محدودیتها یا ممنوعیتهایی در مورد حجاب، مناره و غیره وجود دارد، در حالیکه حجاب، بموجب قوانین ایران امری اجباری است؛
و هر یک از طرفین اینکار خود را با دمکراسی، قوانین تصویب شده در مجلس توجیه می کنند.

دیدگاه اسلام در این خصوص چگونه است؟
غیرمسلمانان تا چه حد و در مورد چه مسائلی موظف به بکارگیری ضوابط اسلامی در کشورهای اسلامی هستند و بر عکس؟
هر یک از طرفین تا چه حد می بایست به مقررات و ضوابط طرف دیگر احترام بگذارند؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند نکته مناسب است که مورد توجه باشد:

- قوانین هر جامعه ای مناسب است که رعایت شود تا نظم آن جامعه حفظ شود. با این حال در پیروی از قانون نیز باید به نکاتی توجه داشت:

- قانون نبایستی ناعادلانه و مخالف با سرشت انسان باشد. بنابراین اگر قانونی چنین باشد، بایستی شرایط را برای تغییر مسالمت آمیز آن فراهم کرد.

- در مورد جوامع غربی، این ناعدالتی ها وجود دارد، یعنی در برخی کشورها مانند فرانسه، حضور محجبه در دانشگاه ها ممنوع است. این در حالی است که چنین قانونی ناعادلانه و خلاف سرشت بشر است. زیرا حجاب و پوشیدگی و عفت، از مسائل اساسی در تامین امنیت روانی جامعه است و کاملا بر اساس فطرت پاک انسانی منطبق است.

- بنابراین وقتی برای حجاب چنین قانونی در کشور ما وجود دارد، اشکالی ندارد زیرا نه تنها ظالمانه نیست بلکه بر اساس سرشت و خواست درونی انسانی است.

بنابراین به طور خلاصه، قوانین کشورها بایستی محترم شمرده شوند مگر قوانینی که با عدالت یا سرشت بشری منافات داشته باشند، در آن صورت بایستی برای تغییر مسالمت آمیز آنها تلاش کرد.

موفق باشید

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

همزیستی مسلمانان و غیر مسلمانان

با سلام و عرض ادب
لطفا سوال خود را دقیق تر مطرح کنید. ختم چهل روزه درباره چه دستور و چه مساله ای و برای چه مشکلی. ختم چه چیزی؟ قران، دعای خاص، ذکر خاص . لطفا سوال خود را روشن بیان کنید. با تشکر


این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]آیا می شود ختم 40 روزه را زودتر از 40 روز تمام نمود؟[/h]

با سلام و احترام

مطالبی که در مورد شریعتی در برخی از کتابها وجود دارد پر سر و صدا و شلوغ است. در مورد مدرک وی بحث بسیاری وجود دارد. افرادی مانند علی رهنما و جلال متینی مطالبی را در مورد دکتر شریعتی نوشته اند که حائز اهمیت است جلال متینی خاطرات خود را از دکتر شریعتی بیان کرده است این خاطرات در دو مقاله در مجله ایران شناسی با عنوان دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد در سال 72 و 73 چاپ شده است. متینی از اساتید برجسته و مسئولین دانشگاه فردوسی مشهد بوده و از جزئیات تحصیل و مدرک دکتر شریعتی در فرانسه و ایران مطلع است. اگر چه مشهور است که رشته تخصصی شریعتی تاریخ نبوده و رساله دکتری وی در فرانسه مدرک دانشگاهی بوده نه دولتی و ارزش علمی والایی ندارد باز باید این موارد و مطالب را با دقت بررسی کرد.
اما در مورد نظرات عجیب و قریبی که شریعتی در مورد پیامبر صلی الله علیه و اله و حضرت عبدالمطلب و ابوطالب و حضرت علی سلام الله علیهم داشته است، جای بسی تاسف است که در کتاب اسلام شناسی چاپ طوس این مطالب را اورده است البته ظاهرا کتاب اسلام شناسی وی چاپ تهران با کتاب چاپ طوس تفاوت وجود دارد.
اما اینکه به نام وی خیابانی وجود داشته باشد یا خیر موضوع مهمی نیست.

جمع بندی
بوسیدن دست پدر و مادر طبق این حدیث که می­ گوید: بوسیدن مثل نمازگزاردن است، جایز است؟

در باب «تقبیل= بوسه» در کتاب شریف الکافی، روایتی از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«من قبّل للرّحم ذا قرابة فليس عليه شي‏ء؛ کسی که برای صله رحم، خویشاوندی را ببوسد، گناهی بر او نیست». (1(.
مرحوم فیض کاشانی ذیل این روایت آورده است:
«بيان‏: فليس عليه شي‏ء أي ذنب و حرج يعني إذا كان الباعث على التقبيل المحبة الطبيعية فأما إذا كان لله و في اللَّه فهو مثاب عليه؛ اینکه در روایت فوق آمده «فلیس علیه شیء= چیزی بر او نیست» یعنی گناه و حرجی بر او نیست، وقتی که انگیزه اش از این کار محبت و مهرورزی از روی طبیعت آدمی باشد؛ اما اگر همین بوسه برای خدا باشد دارای ثواب نیز هست».(2(.
از این رو می توان گفت: بوسه بر دست پدر و مادر از موارد نهی شده حساب نمی­ شود، خصوصا که در عرف ما نوعی احترام به آنها تلقی شده و یکی از مصادیق و نمونه های احترام است، موارد نهی شده بیشتر ناظر به اطاعت محض و بی ­چون و چرای افرادی است که لایق چنین تعظیمی نیستند و با این کارها بر تبختر و غرورشان افزوده و جمعی را گمراه می کنند.
پی نوشت­ ها:
1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق: غفاری علی اکبر و آخوندی محمد، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق، چهارم، تهران، ج2، ص186، ح5.
2. فیض کاشانی، الوافی، کتابخانه امام امیرالمومنین (ع)، 1406ق، اول، اصفهان، ج‏5، ص616

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

آیا بوسیدن دست پدر و مادر مطابق این حدیث جایز است؟

پرسش:
چرا با اینکه بسیاری از دانشمندان در بزرگی پیامبر اسلام (ص) سخن گفته اند ولی مسلمان نشده اند؟


پاسخ:
- نخست اینکه در عظمت شخصیت و ابعاد وجودی پیامبر اکرم (ص) تردیدی نیست و هر انسان منصفی که به مطالعه زندگی ایشان پرداخته باشد، می تواند این مسئله را تایید کند. با این حال، نقل قول هایی این چنین نیازمند آدرس و سند هستند و به صرف ادعا قابل پذیرش نیست. بنابراین اصل اینکه این دانشمندان چنین سخنانی گفته باشند، نیازمند بررسی است.

- البته ما برای اعتقاد به پیامبر اسلام (ص) نیازمند اقوال از این افراد نیستیم و پیامبر را با درک و عقل خدادادی خود می پذیریم و به او ایمان می آوریم.

- مطلب دیگر این است که ممکن است فردی تا حدودی به حقانیت اسلام پی ببرد ولی این آگاهی در حد اندک باشد و توان مقابله با شرایط اجتماعی، جو دوستان و آشنایان را نداشته باشد. از این رو، کاملا ممکن است افرادی وجود داشته باشند که دین اسلام را دینی الهی و پیامبر اسلام (ص) پیامبر الهی بدانند ولی همچنان نتوانند به این دین بگروند. بنده مواردی از این دست را در میان محققان و اندیشمندان دیده ام.

- به عبارت دیگر، نقش علقه های عاطفی فرد، جو اجتماعی حاکم را در فرایند تغییر دین نباید ندیده گرفت. فردی ممکن است بسیار اندیشمند باشد ولی توان مقابله با این فضا را نداشته باشد.


  • برای مطالعه بیشتر در مورد زندگانی پیامبر (ص) به این کتاب مراجعه کنید:

  • فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی تبریزی، انتشارات توحید

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

اعتراف به خوبی پیامبر (ص) بدون ایمان آوردن به ایشان

پرسش:
دعا در مسائل کلان اقتصادی و سیاسی جامعه تاثیر می گذارد؟


پاسخ:

دعا در مسائل کلان هم تاثیرگذار است ولی برای تاثیر دعا یک عامل مهم وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار می گیرد:

تلاش و کوشش!

دعا جایگزین تلاش و کوشش نیست. بر اساس آیات قرآن، انسان نتیجه ای غیر از تلاش و کوشش خود در پیش نخواهد داشت(1). متاسفانه بسیاری از ما تصور می کنیم که به صرف دعا کردن، بایستی منتظر بمانیم تا از آسمان امدادهای غیبی نازل شود. این در حالی است که بدون تلاش و کوشش، موفقیتی حاصل نمی شود.

مراد از تلاش و کوشش نیز صرفا کار کردن نیست. در مفهوم تلاش و کوشش باید عنصر مطالعه، مشورت و بررسی شرایط نیز در نظر گرفته شود. ما هنگامی موفق خواهیم شد که در حیطه تخصصی خود اهل مطالعه باشیم، با افراد موفق مشورت کنیم و با توجه به شرایط، حرکت مناسب را آغاز کنیم. در این شرایط ما مقدمات برآورده شدن دعای خویش را نیز فراهم کرده ایم.

اما اگر بخواهیم به جای ایجاد کردن مقدمات، فقط دعا کنیم، طبیعتا موثر واقع نخواهد شد.

به عبارت دیگر -همان طور که پیش از این عرض کردم- دعا کردن جای تلاش و کوشش را نمی گیرد.

در مباحث اجتماعی و کلان نیز مسئله به همین نحو است. یعنی اگرچه دعا کردن، پیروی از آموزه های دینی، اخلاص و امور دیگر تاثیرات مهمی دارند ولی این چنین نیست که جایگزین تلاش و کوشش، مبارزه با فساد، ایجاد ساختارهای توانمند و کارآمد و ... باشند. به عبارت دیگر، در سطح اجتماعی نیز برای موفقیت علاوه بر دعا و نیایش، بایستی روش های معقول و متدوال برای پیشرفت جامعه را در نظر گرفت و برای رسیدن به آنها تلاش پیشه کرد.


  1. نجم 39
  2. برای مطالعه بیشتر به کتاب دعا، از مقام معظم رهبری، انتشارات موسسه پژوهشی انقلاب اسلامی مراجعه کنید.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

اثر دعا و ارتباط آن با مسائل کلان اقتصادی و سیاسی جامعه

با سلام و ادب
حدیثی را که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود و در کتب حدیثی شیعه و اهل سنّت آمده، متن کامل آن را مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار چنین آورده است: "حسینٌ منّی و أنا من حسین أحبّ الله من أحبّ حسیناً، حسینٌ سبطٌ من الاسباط".(1)
رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست دارد كسی را كه حسین دوست بدارد. حسین نوه‌ای از نوه‌ها[یم] است.

اين روايت از طريق يعلي بن مره عامري با سند صحيح در منابع برادران اهل سنت آمده است. متن اين رو ايت با اين سند معتبر در كتاب «المصنف» ابن ابي شيبه استاد بخاري اين چنين آمده است:
حَدَّثَنَا عَفَّانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا وُهَيْبٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ يَعْلَي الْعَامِرِيِّ، أَنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ إلَي طَعَامٍ دَعُوا لَهُ، فَإِذَا حُسَيْنٌ يَلْعَبُ مَعَ الْغِلْمَانِ فِي الطَّرِيقِ، فَاسْتقبَلَ أَمَامَ الْقَوْمِ ثُمَّ بَسَطَ يَدَهُ وَطَفِقَ الصَّبِيُّ يَفرُّ هَاهُنَا مَرَّةً وَهَاهُنَا، وَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ يُضَاحِكُهُ حَتَّي أَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَجَعَلَ إحْدَي يَدَيْهِ تَحْتَ ذَقَنِهِ وَالْأُخْرَي تَحْتَ قَفَاهُ، ثُمَّ أَقْنَعَ رَأْسَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَوَضَعَ فَاهُ عَلَي فِيهِ، فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْنًا، حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ.
يعلي بن مره عامري مي گويد: همراه رسول خدا به مهماني كه دعوت شده، بود خارج شدم. حسين عليه السلام همراه كودكان در ميان راه بازي مي كرد. رسول خدا جلوي آنها ايستاد و دست خود را گشود؛ اما اين كودك (امام حسين) از اين طرف به آن طرف فرار مي كرد و رسول خدا او را به خنده مي آورد. تا اين كه حضرت او را گرفت يك دستش را زير چانه و دست ديگر را در پيشت گردنش قرار داد سپس سرش را بالا گرفت و دهانش را به دهان حسين گذاشت و او را بوسيد. پس از آن فرمود: حسين از من است و من از حسينم، خداوند دوست بدارد كسي را كه حسين را دوست بدارد. حسين نوه اي از نوادگان است.(2)

پی نوشت ها:
1. بحارالانوار،‌ج 43،‌ ص 261، حدیث اوّل.
2. مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 380 و اربلي، علي بن عيسي؛ کشف الغمة في معرفة الائمة ج 2، ص 10.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:


سند و منبع روایت: «احب الله من احب حسینا»

عمار;997109 نوشت:
با سلام و ادب
حدیثی را که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود و در کتب حدیثی شیعه و اهل سنّت آمده، متن کامل آن را مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار چنین آورده است: "حسینٌ منّی و أنا من حسین أحبّ الله من أحبّ حسیناً، حسینٌ سبطٌ من الاسباط".(1)

2. مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 380 و اربلي، علي بن عيسي؛ کشف الغمة في معرفة الائمة ج 2، ص 10.

سلام علیکم استاد

این پاسخ رو سایت ولی عصر گذاشته بودن و دیگران هم از اونجا گرفتند.

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4925

http://haroon.tk/?p=1730

ولی من بیشتر می خواستم بدونم چون سند این روایت براساس نقل حدیث شناسان ضعیفه همچنان که در باره این حدیث نوشتن:
إسناده ضعيف لجهالة سعيد بن أبي راشد، فقد انفرد بالرواية عنه عبد اللَّه بن عثمان بن خثيم، ولم يوثقه غير ابن حبان.

برای پاسخ به این اشکال و جواب مخالفین چه جواب علمی ای هست؟

ممنون.

پرسش:
بنده دو رویکرد در باره با توسل را مطرح می کنم و از کارشناسان محترم خواهش دارم راهنمایی کنند :
1- کمک خواستن از غیر خدا درصورتی که شما مستقل از خدا برای آنها قدرت دخل و تصرف قائل نباشید هیچ اشکالی ندارد . و حتی اگر بر فرض محال فردی که از او درخواست استغاثه میشود ( مثل ائمه اطهار (ع) ) هم قادر بر
انجام خواسته شخص نباشد هیچ اشکال ندارد و مانند این است که شما در زندگی روزمره از شخصی در خواست کمک کنید و ان شخص توان آن کار را نداشته باشد .
2- هنگامیکه خداوند فرموده است که جز من کس دیگری را نخوانید دیگر هیچ جایی برای دخالت عقل نیست و عقل مستقلا نمیتواند در این امور وارد شود. برای مثال عقل مستقلا نمیتواند بفهمد که روزه و نماز واجب است و ....... .
پس هنگامی که خداوند فرموده است که جز من کس دیگر را نخوانید ما هم باید اطاعت کنیم.
به نظر بنده شماره اول صحیح است اما با این حال در خواست راهنمایی بیشتر دارم.

پاسخ:

در مورد توسل باید به چند نکته توجه کرد:

- نخست آنکه توسل کردن امری مستقل در کنار خداوند نیست. به عبارت دیگر، کمک خواستن از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) کمک خواستن از افراد مستقل نیست بلکه آنها نمایندگان خداوند هستند؛ نمایندگانی که توسط خود خداوند نصب شده اند.

بنابراین، نکته اول که نکته بسیار مهمی است، این است که افرادی که به آنها متوسل می شویم را نباید مستقل در نظر بگیریم. عدم توجه به این نکته مهم، باعث شده است که برخی توسل را با شرک یکسان بدانند.

- نکته دیگر که مهم است این است که نباید از هر چیزی و هر کسی توسل کرد زیرا توسل به معنای آنکه از کسی طلب کمک کنیم که در درگاه الهی جایگاه ویژه ای دارد، فقط شامل حال عده ای محدود می شود. بنابراین توسل صرف طلب کمک نیست که از هرکسی انجام دهیم -وانگهی ما کمک عادی را هم از هر کسی طلب نمی کنیم بلکه از کسی می خواهیم که اولا توانایی داشته باشد و ثانیا کرامت این را داشته باشد که آبروی ما را نبرد-

بنابراین این چنین نیست که بگوییم از هر کسی و هر چیزی طلب کمک کنیم. بلکه باید ببینیم نمایندگان خداوند چه کسانی هستند و از آنها طلب کمک کنیم.

در مجموع راه درست آن است که اصل این باور به توسل را بپذیریم و البته در مصادیقش دقت کنیم که اولا از هر کسی نمی توان توسل کرد و ثانیا موارد مجاز -پیامبر ص و اهل بیت ع- هم مستقل نیستند بلکه مظهر رحمت الهی هستند. همچنان که پیامبر ص «رحمه للعالمین» خوانده شده است یعنی رحمت خداوند بر همه جهانیان.

برای اطلاع بیشتر به این منابع مراجعه کنید:

-استمداد از اولیا: علی‌اصغر رضوانی، تهران: نشر مشعر

- توسل يا استمداد از اولياء خدا: جعفر سبحانی تبریزی، قم: مؤسسه‌ امام‌ صادق‌

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

توضیح درباره توسل

erfan.71;1010906 نوشت:
ایا ان چیزی هایی که درباره هیتلر میگند واقعیت داره؟
بعضی میگند هیتلر فقط خواست از کشور اش دفاع کنه و به انگلیس و.... باج نمیداد!

با سلام و احترام

قبل از ورود به پاسخ قدری در مورد شخصیت هیتلر بدانیم. آیان کرشاو؛ نویسنده دو کتاب سرگذشت هیتلر و آلمان نازی که معلومات خوبی نسبت به جنگ جهانی دوم و هیتلر دارد در کتاب خود مطالب مفیدی را به دست ما میدهد. وی میگوید شخصیت هیتلر عملکرد او و بعضی از اقدامات سیاسی وی برای ما معماست و هنوز هم این معما حل نشده است. وی میگوید: هیتلر در 30 سال ابتدایی زندگی خود کاملا ناشناخته بود.
هیتلر نه تحصیلات خاصی داشت و نه مدارج و آموزش‌های خاصی را گذرانده بود. او حتی فرمانده نظامی نبود و ارتباطات خانوادگی ویژه‌ای هم نداشت. اما 25 سال بعدی زندگی این شخص کاملا پیچیده بود. او شخص اول یکی از مقتدرترین کشورهای زمین شد. او جنگی را در اروپا و جهان شروع کرد که آتش آن جان بیش از 50 میلیون نفر را گرفت. در نهایت نیز عروسی خود را در حالی برگزار کرد که دشمن در چند قدمی او بود. کشورش تخریب و به اشغال دشمنانش درآمد.
قاره اروپا نیز به کل نابود شده بود. ما قصد داشتیم متناسب با بزرگی تاثیر هیتلر، حجم تاثیر او بر مردم آلمان، قدرتی که در دست داشت و ویرانه‌هایی که به جای گذاشت در شخصیت هیتلر جستجو کنیم تا به پاسخ‌های دست پیدا کنیم، اما متاسفانه چیزی دستگیرمان نشد. در شخصیت عجیب هیتلر هیچ چیز عجیبی پیدا نکردیم تا به وسیله آن کارهای هیتلر را توضیح دهیم. هیتلر هنوز هم یک معما است.
بخشی از این حس مرموز بودن و اسرارآمیز بودن هیتلر به این دلیل است که خود هیتلر می‌خواست این‌گونه باشد. هیتلر تا سال 1923 به کسی اجازه نمی‌داد از او عکس بگیرد. او حتی پیش از آنکه مشهور شود هم به وجهه عمومی خود اهمیت می‌داد. سبیل معروفش هم به نشانه خودش تبدیل شد، گرچه برخی از مخالفانش به خاطر همین سبیل او را تمسخر می‌کردند.

این پست و پست های پس از آن از تاپیک زیر جدا شده است:

واقعیت زندگی هیتلر چه بود؟

erfan.71;1010906 نوشت:
ایا ان چیزی هایی که درباره هیتلر میگند واقعیت داره؟
بعضی میگند هیتلر فقط خواست از کشور اش دفاع کنه و به انگلیس و.... باج نمیداد!

این سخن که آلمان در برابر انگلیس از خودش دفاع کرد صحت ندارد. در واقع شروع کننده جنگ آلمان نازی بود. کشورهای ارو پایی حامی آلمان بودن خصوصا از سالهای 1933م تا 1939م آنها شوروی را خطری جدی برای خود می­دیدند. اروپا از حمله شوروی و ایدوئولوژی کمونیست واهمه داشت خصوصا که قبل از جنگ جهانی دوم شوروی به فنلاند حمله نمود. شوروی به ابر قدرتی تبدیل شده بود که اروپا از ترس رویارویی با او به آلمان بهای بسیاری داد و از آلمان حمایت میکرد غافل از اینکه همین آلمان خطری جدی تر از شوروی برای اروپا محسوب میشد. طولی نکشید که آلمان کشور اتریش و چک اسلواکی را تصرف کرد و اروپا در قبال آلمان سکوت کرد.
زیرا آلمان و هیتلر را سد محکمی در برابر شوروی میدانستند. معادلات کشورهای غربی ظرف یک هفته به هم ریخت زیرا آلمان با شوروی در یک جلسه محرمانه پیمان عدم تجاوز معروف به مولوتوف – میلنتروپ را امضا کردند و قرار شد هر دو با هم به کشور لهستان حمله کرده و این کشور را بین خود تقسیم نمایند. طولی نکشید که آلمان به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد. شوروی هم پس از 17 روز وارد لهستان شد و این کشور بین آلمان و شوروی تقسیم شد.
با حمله نظامی آلمان به لهستان، انگلستان و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند.
بنابر این آغاز کننده جنگ جهانی دوم آلمان بود با اینکه اروپا به آلمان اعتماد داشت و دشمن اصلی خود را شوروی و استالین میدانست اما در عین ناباوری هیتلر با استالین زدو بند نمود و هر دو باهم تصمیم به اشغال لهستان گرفتند. هیتلر از این اعتماد سوء استفاده کرد و لهستان را تسخیر نمود و ناچارا انگلیس و فرانسه در برابر آلمان ایستادند

erfan.71;1010906 نوشت:
یا میگند قضیه هلوکاست الکی هست؟

اما آنچه امروزه از شنیدن واژه هولوکاست به ذهن متبادر می شود، سوزاندن ۶ میلیون یهودی به دست نازی های آلمان است که بهانه ای برای ایجاد هولوکاستی حقیقی در فلسطین اشغالی شده است! واقعه ای که از جانب محققان به طور جدی زیر سوال رفته و محل تردید قرار گرفته که در ذیل اشاره ای به این بررسی های تاریخی می کنیم:
در سال‌های اخیر علاقه مردم غرب به پدیده هولوکاست افزایش‌یافته است. تحقیقات نشان می‌دهد که حجم مطالب منتشر شده در رابطه با هولوکاست در دهه ۱۹۹۰ ده برابر دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی است. این موج علاقه به کشف حقایق تاریخی و مقابله با تبلیغات هالیوودی و ژورنالیستی و تاریخنگاری رسمی به ایجاد یک مکتب جدید تاریخنگاری انجامیده که به "تجدیدنظرطلبی" (رویزیونیسم) یا "تاریخ واقعی" معروف است.

معمولاً از «پل رازینیه» فرانسوی به‌عنوان بنیانگذار این مکتب یاد می‌کنند. «رازینیه» در زمان جنگ دوّم جهانی از اعضای جنبش مقاومت فرانسه بود که به‌وسیله «گشتاپو» دستگیر شد و به اردوگاه «بوخنوالد» اعزام گردید و تا پایان جنگ در اردوگاه‌های مختلف نازی زندانی بود. پس از جنگ وی عالی‌ترین نشان مقاومت را از دولت فرانسه دریافت کرد و سپس به عرصه تحقیقات تاریخی روی آورد، در زمینه جنگ دوّم جهانی به تحقیق و انتشار کتاب پرداخت و از جمله به ترسیم وضع اسفناک اردوگاه‌های جنگی نازی دست زد. ولی او بتدریج در جریان تحقیقش به نظراتی رسید که تصویر رسمی را کاملاً نفی می‌کرد

«رازینیه» اعلام کرد که:
اولاً، افسانه اتاق‌های گاز برای کشتار زندانیان- اعم از یهودی و غیر یهودی- مطلقاً صحت ندارد.
ثانیاً، در دوران جنگ هیچ سیاستی از سوی آلمان برای کشتار جمعی یهودیان اروپا وجود نداشته است.
ثالثا، یهودیان کشته شده در دوران جنگ بین نهصد هزار تا یک و نیم میلیون نفر هستند نه شش میلیون نفر و این افراد مانند دیگران در جریان جنگ یا در اثر بیماری‌های مسری، به‌ویژه تیفوس، از بین رفتند.

امروزه دو مورخ صاحب ‎نام به‌ عنوان مهم‌ترین هواداران مکتب تاریخ نگاری واقعی شناخته می‌شوند: اولی، «دیوید ایروینگ» انگلیسی است. «ایروینگ» مورخ بسیار معتبری است در حدی که برخی نشریات سرشناس انگلیس نوشته‌اند هیچ کس نمی‌تواند درباره جنگ دوّم جهانی کار کند و پروفسور ایروینگ را نادیده بگیرد. او اولین کسی است که خاطرات ۷۵۰۰۰ صفحه‌ای «گوبلز» را به‌دست آورد و روی آن کار کرد. این خاطرات به‌مدت ۵۰ سال برای مورخین ناشناخته بود و در آرشیوهای سری ارتش سرخ شوروی نگهداری می‌شد. ایروینگ پس از یک کار شش ساله بر روی اسناد سری شوروی سابق اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را منتشر کرد با نام جنگ هیتلر که جنجال فراوان به‌پا نمود و کار وی را به دادگاه کشانید.

ایروینگ در کتاب «جنگ هیتلر» مدعی است که:
اصولاً در دوران جنگ هیچ نوعی از کشتار یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است. ایروینگ نشان داد که مهم‌ترین اسناد جنگ دوّم جهانی همه به‌طور مرموزی مفقود شده‌اند. بسیاری از یادداشت‌های روزانه سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود به سرقت رفته و پنهان یا معدوم شده است. او از جمله اشاره می‌کند به یادداشت‌های روزانه «موسولینی» که زمانی موجود بود و اکنون نیست.

ایروینگ معتقد است که:
اولاً، در آشویتس و سایر اردوگاه‌های نازی اتاق گاز وجود نداشته است.
ثانیاً، هیتلر هیچ اطلاعی از وجود اتاق‌های مرگ و برنامه سازمان‌ یافته برای کشتار یهودیان نداشته است. (ایروینگ برای کسی که بتواند ثابت کند هیتلر از هولوکاست مطلع بوده جایزه‌ای به مبلغ ۱۰۰۰ پوند تعیین کرده است.)
ثالثاً، یک توطئه جهانی وجود دارد که به مورخین اجازه تحقیق بیطرفانه و برکنار از پیشداوری در زمینه هولوکاست را نمی‌دهد.
رابعاً، رقم شش میلیون کشته یهودی در جنگ دوّم صحت ندارد و تعداد مقتولین یهودی کمتر از یک میلیون نفر است که در اثر بیماری یا در جریان جنگ، مانند دیگران، کشته شده‌اند نه در اثر طرح سازمان‌یافته امحاء جمعی.

دومین مورخ سرشناس هوادار مکتب تاریخنگاری واقعی،« رابرت فوریسون» فرانسوی است. پروفسور فوریسون و خانواده‌اش نیز، مانند رازینیه، در زمان جنگ از آلمانی‌ها آزار فراوان دیده بودند. او مؤلف کتاب‌های متعددی است و ثابت می‌کند که اتاق گاز و سیاست امحاء جمعی یهودیان صحت ندارد.

فرد صاحب ‎نام دیگر در این عرصه «فرد لوختر» آمریکایی است. لوختر مورخ نیست بلکه مهندس متخصص ساختمان زندان است. او برای تحقیق به لهستان رفت و در بازگشت گزارش ۱۹۶ صفحه‌ای خود را منتشر کرد که به گزارش لوختر معروف است. او در این گزارش وجود اتاق‌های گاز را منکر شد. او ثابت کرد که اتاق‌های گاز در آشویتس و سایر اردوگاه‌های لهستان پس از جنگ دوّم جهانی با هدف جلب توریسم به‌وسیله حکومت کمونیستی لهستان احداث شده است.

در این زمینه افراد سرشناس دیگری نیز کار کرده‌اند:
« گرمار رودلف» مؤلف کتابی در انکار اتاق‌های گاز آشویتس است.
«ارنست زوندل» کانادایی کتابی نوشته با عنوان« آیا واقعاً شش میلیون نفر کشته شده‌اند»؟
«دیوید هوگان» کتابی دارد با عنوان افسانه شش میلیون نفر.
«دکتر بروزات» تحقیقی دارد درباره اتاق‌های گاز در داخائو و اثبات می‌کند که نه در داخائو، نه در بوخنوالد و نه در سایر اردوگاه‌های آلمانی اتاق گاز برای کشتار یهودیان و سایر زندانیان وجود نداشته است.
و بالاخره «رژه گارودی»، عضو جنبش مقاومت فرانسه در زمان جنگ دوّم، که او نیز، بر اساس تحقیقات محققین پیش گفته، نشان می‌دهد که هولوکاست صحت ندارد و یک افسانه ساختگی است.

erfan.71;1010906 نوشت:
ایا فقط مگه هیتلر ان همه ادم کشت؟ ایا غربی ها هیچ کس را نکشتند؟

در این جنگ کشورهای مختلفی در برابر هم قرار گرفتند کشورهایی که انان را متحدین و متفقین میخوانند. در این جنگ خانمان سوز حدود 50 تا 85 میلیون نفر جان خودرا از دست دادند. کشور آلمان، ایتالیا، رومانی، ژاپن در برابر کشورهای انگلیس فرانسه بلژیک آمریکا و ... قرار گرفتند. پس از اینکه اروپا به دست المان نازی سقوط کرد هیتلر دستور حمله به شوروی را صادر نمود که میلیونها نفر در ان جنگ کشته شدند. دو طرف خسارات جانی و مالی بسیاری را بر هم تحمیل نمودند اما همه اینها به پای کسی نوشته میشود که آغاز گر جنگ بود و او کسی نبود جز هیتلر. این در حالی بود که آلمان پیمان ورسای را امضا کرده بود با این حال پیمان ورسای را نقض کرده و جنگ جهانی دوم را اغاز نمود. پیمان ورسای پس از جنگ جهانی اول از المان گرفته شد اروپا المان را در جنگ جهانی اول مقصر دانست و المان را مجبور کردند صد میلیارد دلار ان زمان غرامت بپردازد 17 درصد از خاک کشورش کم شده به همسایه ها داده شود. همه کشتی ها و ناوها از او گرفته شود. حق ساخت هواپیما و کشتی ندارد و موارد دیگر با اینکه المان این پیمان را امضا کرده بود باز جنگ جهانی دوم را اغاز نمود البته شاید بتوان گفت ایراد اصلی به خود کشورهای اروپایی دیگر بود که شاهد پرو بال گرفتن المان بودند و او را در اروپا رقیب جدی و حامی خود در برابر شوروی میدانستند اما فکر این را نمیکردند که همین المان روزی بلای جان خود اروپا و کشورهای غربی گردد.

erfan.71;1010906 نوشت:
یکی میگه هیتلر فراماسون بود و با یهودی ها هماهنگ بود و کشته هم نشده و فرار کرده !

در جایی از اینکه هیتلر فراماسون باشد ندیدم در مورد مرگ او هم اکثر تاریخ نگاران جنگ جهانی دوم خودکشی او را تایید میکنند زیرا در زمانی که ارتش سرخ شوروی وارد المان شد و به محل استقرار هیتلر نزدیک شده بودن وی به همراه همسرش دست به خود کشی زدند. اما بعدها کسانی مدعی شدند که هیتلر را دیده اند یا اینکه جمجمه ای که در شوروی محافظت شده و متعلق به هیتلر بود پس از ازمایش دی ن ای متوجه شدند این جمجمه مربوط به یک زن و 40 ساله است در حالی که هیتلر در زمان مرگ 56 ساله بود به هر حال مرگ هیتلر هنوز یک معمای بزرگ حل نشده است.

این لینک را مطالعه کنید

http://www.bartarinha.ir/fa/news/211685/%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1

hassan;1014469 نوشت:
سلام علیکم

آیا از علمای مهم اهل سنت کسی به شهادت حضرت محسن (ع) اعتراف کرده است؟

متشکرم.

علیکم السلام.
بابت تأخیر بوجود آمده در پاسخ به سوال شما،بخاطر مشکلات فنی سایت اسک دین از شما پوزش می طلبیم.

اما در پاسخ به سوال شما باید عرض کنیم:
علامه شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلاء و ميزان الإعتدال و حافظ ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان به نقل از ابن أبي دارم مي نويسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّي أسقطت بمحسن(1) : عمر به فاطمه لگد زد كه سبب سقط محسن گرديد.

پی نوشت:
1. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م؛ الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛ العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 1، ص 268، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

این پست از تاپیک:

ذکر شهادت حضرت محسن (ع) توسط علمای اهل سنت

جدا شده است

سلام علیکم
میشه کمی بیشتر در مورد عبارت کارکرد های اجرایی توضیح بفرمایید که دقیقا منظورتون چیه؟
مثلا افزایش حافظه رو یک کارکرد اجرایی میدونید؟


این پست از تاپیک:

راهنمایی برای پایان نامه قرآنی

جدا شده است

[="Tahoma"][="Black"]

محــــب;1018460 نوشت:
با عرض سلام و احترام
آیا اصل عدم تبرع از صدر اسلام بوده ؟ یعنی از عقاید مسلمین است؟ یا اینکه این اصل صرفا از احکام حکومتی است که حاکم بر اساس شرایط زمان و .. در قانون کشور قرار داده
آیا اگر این اصل از عقاید مسلمین است در دروس حوزه به ان اشاره شده؟ اگر بلی در صورت امکان بفرمایید کجاست؟
سپاس

سلام علیکم

تشکر از سؤال شما

قابل توجه اینکه پاسخ به این سؤال نمی تواند برای انجام تکالیف شرعی اشخاص مفید باشد و هر کسی باید در عمل به احکام شرعی تابع نظر مرجع تقلید خود باشد.

برای اطلاعات در این زمینه می توانید به کتاب های زیر مراجعه کنید:

العروة الوثقى، ج 5، ص 146.
مستمسك العروة الوثقى، ج 13، ص 239.[/]

بی ادعا;1018850 نوشت:
ایا در مذهب شیعه هم تکفیر وجود دارد؟

با سلام و عرض ادب

کاربرد تکفیر در فرق اسلامی در سه مرحله است:

1) تکفیر کلامی؛
تکفیر کلامی به معنای عدم رستگاری و مسلمان محشور نشدن فرد در روز قیامت است.

2) تکفیر فقهی؛
یعنی علاوه بر کافر دانستن واقعی فرد حکم ظاهری و فقهی نیز مترتب گردد. که ثمره ی چنین تکفیری در حکم به نجاست فرد و حرمت ذبیحه ی او و عدم جواز ازدواج او با شخص مسلمان ظاهر می شود.

3) اجرای احکام کفار؛
در این مرحله حکم جزای فرد کافر اجرا می گردد؛‌ یعنی حکم مرتد در مورد او اجرا می گردد.

تکفیر در اطلاق علمای شیعه:
با توجه به این سه مرحله می گوئیم: تکفیر در روایات و اطلاق علمای شیعه نسبت به مخالفین تنها ناظر به صورت اول؛ یعنی کفر کلامی است. در روایات شیعه اخباری بدین مضمون وارد شده که هر کس ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نپذیرد کافر است. کفر در این روایات به معنای کفر کلامی است و لازمه ی تکفیر کلامی، تکفیر فقهی نیست. بر این اساس کسانی که ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نپذیرفته و در عدم پذیرش خود نیز معذور نمی باشند، هر چند به حسب ظاهر مسلمان بوده و همه ی احکام ظاهری اسلام بر آنان مترتب است؛ اما این افراد در آخرت مسلمان محشور نمی گردند. این در حالی است که در عملکرد گروههای افراطی سلفی؛ آنان بسیاری از مسلمانان از جمله شیعه را در هر سه حوزه، کافر دانسته و عنوان تشیع را به عنوان یکی از اسباب کفر دانسته و بر اساس آن به راحتی به کشتار شیعیان می پردازند.

موفق باشید.

در موضوع کتاب مفاتیح الجنان عرض می کنم :
شیخ عباس قمی نویسنده مفاتیح الجنان، عالمی آگاه و محدثی خبیر بوده، و کتابش را با دقت بسیار نوشته، از مقدمه کتابش بر می آید که سعی داشته مطالب معتبر را نقل کند.
مفاتیح الجنان دارای دو بخش است، یک بخش آن متن کتاب است (که به مفاتیح الجنان نام گرفت و کوشش مؤلف بر آن بوده که دعاها و مطالب معتبر را در آن جای دهد) و بخش دوم حواشی که به نام باقیات الصالحات نام‏گذاری شده است.
شاید پاره ‏ای دعاها با ذکر خواص و ثواب فراوان در آن نقل شده است که توجه چندانی به سندش نبوده، و چون ثواب برای آنها ذکر شده، آورده شده است.
ولی در کل اگر هم سند نیاورده باشد دلیل بی سند بودن آنها نیست.و از طرفی سیره بزرگان بر عمل به اعمال شبهای قدر بر اسااس این کتاب است.

موضوع قفل شده است