جمع بندی آیا فلاسفه و عرفا حدیث معتبری درباره تجرد روح دارند؟

تب‌های اولیه

194 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حافظ;970198 نوشت:

این به خاطر اینه که ذهن ما همه حرکتها را در قالبهای مادی فهم کرده‌. باید بدونیم که عالم به همین کوچیکی نیست. نباید عالم را مثل جنین در رحم مادر دید.

اگه حرکت و تغییر مختص ماده نیست
پس تقسیم وجود به مادی و غیر مادی اشتباه است
معنی تجرد یعنی ورای تمام خصوصیات مادی از جمله حرکت داشتن
این مبحث اونقدر جدی هست که علامه حسن زاده آملی برای فرار از تناقض در مورد تکامل برزخی روی به تعلق به اجرام فلکی برای نفس آورده...
البته این فقط مشکل برزخ را حل میکند
مشکل تحول در قیامت و بهشت و جهنم همچنان باقی است
مگر اینکه بگوییم انسان بعد برزخ یک موجود تام و عقل محض میشود و خبری از جسمانیت نیست

کسی از طرفداران تجرد روح می تواند نام علما شیعه دوازده امامی که قائل به تجرد روح بودن را با ذکر قرن بنویسد؟(تا قبل از قرن 10)

ببینیم چند نفر تا قرن 10 اعتقاد به تجرد روح داشتند

بنده آیات و روایات مورد استدلال این جماعت ظاهربین را بررسی کردم و مطالب خنده دار و متناقضی در برداشتهای این جماعت یافتم!

لذا اگر خداوند توفیق دهد نقد مطالب ضد تجرّد روح را در تاپیکی جدا قرار خواهم داد تا برای حقیقت جویان در یکجا قابل دسترسی و بدون پراکندگی باشد.

شروحیل;970015 نوشت:
اگر همین غربی ها نبودند زمین هنوز صاف بود... نه هواپیمایی در کار بود و نه پیشرفتی... چون از آن طرف زمین می افتادیم!!!! از تفکرات متعصبانه و متحجرانه خودمان بیرون بیاییم و کمی هم حقیقت نگر باشیم...
از لاک ترس خود بیرون بیاییم و حقیقت را بنگریم....
ما باید از خدا بترسیم نه از شیطان...
از روزی می ترسم که خداوند گناهان شیطان را به خاطر خدماتش ببخشد و ما را به خاطر تحجرمان لعن کند...!!!!

بنده دو پست از شما خواندم اما الان متوجه شدم مادی گرایی!

بنده حوصله شنیدن اباطیل و اوهام شما و بحث با شما جماعت در گِلِ ماده مانده را ندارم!

بهتر است شما جماعت، با عقل کودکانه تان مشغول گِل بازی و انرژی بازی باشید و وارد مباحث عمیق مثل تجرد روح و.. نشوید!

یحبّونه;970219 نوشت:
لذا اگر خداوند توفیق دهد نقد مطالب ضد تجرّد روح را در تاپیکی جدا قرار خواهم داد تا برای حقیقت جویان در یکجا قابل دسترسی و بدون پراکندگی باشد.

برای این تایپیک لحظه شماری می کنیم

نه دلیل نقلی دارید نه دلیل عقلی دارید فکر نمی کنم حتی در این مورد کشف و شهود هم داشته باشید.اگر دلیلی داشتید همین جا می گفتید.با ایجاد یک تایپیک دیگر دلیل ایجاد نمی شود

نکته بسیار مهم و امنیتی

قبل از مرگ تعویض باورهای غلط و بی دلیل!!!


حافظ;970199 نوشت:

سلام
ترکیب اجزاء کامپیوتر، انضمامی است چطور ثابت کردید که روح یک مرکب انضمامی است؟

سلام

انتزاع و انضمام حاصل نگرشی تک بعدی یا 4 بعدی است ،

شما خود را اسیر انضمام کرده اید نه بنده...

نگرش خود را باز تر کنید واز اسارت بیرون بیایید تا حقیقت را ببینید...

یحبّونه;970219 نوشت:
بنده آیات و روایات مورد استدلال این جماعت ظاهربین را بررسی کردم و مطالب خنده دار و متناقضی در برداشتهای این جماعت یافتم!

لذا اگر خداوند توفیق دهد نقد مطالب ضد تجرّد روح را در تاپیکی جدا قرار خواهم داد تا برای حقیقت جویان در یکجا قابل دسترسی و بدون پراکندگی باشد

.

بنده دو پست از شما خواندم اما الان متوجه شدم مادی گرایی!

بنده حوصله شنیدن اباطیل و اوهام شما و بحث با شما جماعت در گِلِ ماده مانده را ندارم!

بهتر است شما جماعت، با عقل کودکانه تان مشغول گِل بازی و انرژی بازی باشید و وارد مباحث عمیق مثل تجرد روح و.. نشوید!

با سلام

شما می توانید در افکار خود ماده را همان اکسیژن و هیدروژن تلقی کنید و در اسارت ذهن بسته خود بمانید...

اگر خواستید ذهن خود را باز کنید و حقیقت را دریابید در خدمتم

در پناه حق تعالی

غریبه آشنا;970212 نوشت:
اگه حرکت و تغییر مختص ماده نیست
پس تقسیم وجود به مادی و غیر مادی اشتباه است

با سلام
بله، حرکت مادی، مختص به ماده است و با این تقسیم بندی هم منافاتی ندارد.
اساسا، روح یک موجود تکامل پذیر است. این بی‌سلیقگی ست که بگوییم روح یک موجود تجزیه‌پذیر است؟ شما کدام را می‌پسندید؟
اصلا چرا باید تجزیه شود؟ !

حافظ;970246 نوشت:

با سلام
بله، حرکت مادی، مختص به ماده است و با این تقسیم بندی هم منافاتی ندارد.
اساسا، روح یک موجود تکامل پذیر است. این بی‌سلیقگی ست که بگوییم روح یک موجود تجزیه‌پذیر است؟ شما کدام را می‌پسندید؟
اصلا چرا باید تجزیه شود؟ !

با سلام

زمانی که شما به مسافرت می روید روحتان درخانه می ماند؟

حافظ;970197 نوشت:
مثال دیگر، رؤیاهای صادقه ای که حکایت از وقوع مطلبی در آینده دارد. چون روان و اعصاب به تبع مادیت انسان نمی‌تواند از چارچوب زمان خارج شود.
در ضمن در تجربه‌‌های مرگ مغزی، صدق محتوای گفتار آنها مهم نیست اصل وجود یک تجربه‌ای در عالمی دیگر کافی است.

پذیرفتن تجرد روح نیاز به دلایل قویتری دارد.
البته من نه طرفدار مادی بودن روح هستم نه مجرد بودنش
حقیقت هرچیز باشه میپذیرم.و تعصبی به تصوراتم ندارم
ولی اینکه بگیم چون فلانی خوابی صادقه دیده که برای من نشد دلیل و حجت؟
نقلیات افراد تنها برای خود فرد میتونه حجت باشه
به هر حال پذیرش تجرد روح راحت نیست.نه ایه صریحی از قران داریم و نه حتی حدیث.

حافظ;970246 نوشت:
با سلام
بله، حرکت مادی، مختص به ماده است و با این تقسیم بندی هم منافاتی ندارد.
اساسا، روح یک موجود تکامل پذیر است. این بی‌سلیقگی ست که بگوییم روح یک موجود تجزیه‌پذیر است؟ شما کدام را می‌پسندید؟
اصلا چرا باید تجزیه شود؟ !

استاد محمد شجاعي: حركت و تكامل مربوط به جسم يا امور جسماني است. مجرد از آن جهت كه مجرد است، فاقد حركت و تغيير است.
نفس انسان داراي دو جنبه و دو بعد است؛ در يك بعد،‌ متعلق به بدن است و آن را تدبير مي كند، از اين جهت نفس انسان مرتبط بدن و وابسته به آن است. نفس از اين جهت متأثر از بدن و تغييرات جسماني است و از اين حيث داراي تكامل و تحول است.
نفس آدمي يك بعد مجرد و غير متعلق به بدن و جسم نيز دارد و آن همان مرتبه عقلاني و تكامل يافته نفس است كه كارهاي خود را بدون دخالت جسم و بدن انجام مي دهد.
بنابراين، نفس انسان از جهت وجود تعلقي خود با بدن مرتبط است، داراي حركت و تكامل جوهري است و از جهت مرتبه عالي نفس كه همان مرتبه عقلاني و ملكوتي است، نفس،‌ مجرد از ماده و جسمانيات است و تكامل و تحولي ندارد.

اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري

قدیما;970220 نوشت:
برای این تایپیک لحظه شماری می کنیم
نه دلیل نقلی دارید نه دلیل عقلی دارید فکر نمی کنم حتی در این مورد کشف و شهود هم داشته باشید.

دلایل عقلی و نقلی ما را فهمِ ظاهربین شما نمی فهمد!

إنَّ حَديثَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ، لا يَحْتَمِلُهُ إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبيٌّ مُرْسَلٌ ، أو عبدٌ امْتَحنَ اللّه ُ قَلبَهُ للإيمانِ، أو مَدينَةٌ حَصينَةٌ . قالَ عَمرو : فقلتُ لشُعيبٍ : يا أبا الحسنِ ، و أيُّ شيءٍ المَدينَةُ الحَصينَةُ ؟ قالَ : فقالَ : سألتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام عَنها ، فَقالَ لي : القَلبُ المُجْتَمِعُ.

معانى الأخبار ـ به نقل از عمرو بن اليسع از شعيب حدّاد ـ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: همانا حديث ما دشوار و بسيار سنگين است و آن را جز فرشته مقرّب ، يا پيامبر مرسل ، يا بنده اى كه خداوند دلش را با ايمان آزموده و يا شهرى نفوذ ناپذير بر نمى تابد . عمرو مى گويد: به شعيب گفتم : اى ابا الحسن ! منظور از شهر نفوذ نا پذير چيست؟ آن حضرت فرمود : دلِ مُجتمَع .

شما مخالفان عرفان اسلامی و اولیای الهی فکر نکنید بلکه یقین داشته باشید روزی جواب تمام فحاشی و توهین هایی که به اولیای الهی کردید و میکنید را خواهید دید!

والله والله والله نمیدانید با چه کسانی درافتادید!!!

اولیای الهی اگر در خصوص ارواح، تجرد و... سخن گفتند و میگویند فقط از روی تفکر و تامل نیست!!!!!!!!!! بلکه آنچه دیدند و می بینند را میگویند!!!

حدیث قدسی:لَمْ تَسَعْنِي سَمَائِي وَلا أَرْضِي، وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ آسمان و زمین من وسعت وجود مرا ندارد ولى قلب بنده مؤمن من جایگاه من است!

امام صادق (ع): الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَى رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند، در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد.

رسول اکرم صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله : اِتَّقوا فِراسَةَ المؤمنِ ، فإنّهُ يَنظُرُ بنُورِ اللّه از فراست(باطن بینی) مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد.

مناجات شعبانیه: هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ‏ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا"

امام صادق عليه السلام : دوستداران باطنى و ظاهرى ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند . مرد پرسيد : آن نشانه ها چيست؟ حضرت فرمود : چند خصلتند . اولين خصلت آن است كه خداى يگانه را چنان كه بايد شناخته اند و علم توحيد او را خوب آموخته اند ....


من از حرفهای شما مخالفان عرفان اسلامی، بیشتر از این میسوزم و دردم میگیرد که به کسانی توهین و فحاشی میکنید که در اسحار چشمشان پر اشک است......

امام على عليه السلام: العُبوديَّهُ خَمسَهُ أشياءَ : خَلاءُ البَطنِ ، وَ قِراءةُ القرآنِ، و قِيامُ اللَّيلِ ، و التَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ ، و البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّه؛ بندگى در پنج چيز اســت : اندرون از طعام تهى داشتن، قرآن خواندن، شب را به عبادت گذراندن و هنگام صبح زارى كردن به درگاه خداوند و گريستن از ترس خدا

القَلبُ المُحِبُّ للّه ِ يُحِبُّ كثيرا النَّصَبَ للّه ِ ، و القلبُ اللاّهي عنِ اللّه ِ يُحِبُّ الرّاحةَ ، فلا تَظُنُّ ـ يا بنَ آدمَ ـ أنّكَ تُدرِكُ رِفْعَةَ البِرِّ بغَيرِ مَشَقّةٍ ، فإنَّ الحقَّ ثَقيلٌ مُرٌّ .
امام على عليه السلام :دلِ انسانِ خدا دوست، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست دارد و دل بى خبر از خدا راحت طلب است. پس، اى فرزند آدم! گمان مبر كه بى رنج و سختى، به مقامِ رفيعِ نيكوكارى دست يابى؛ زيرا كه حق، سنگين و تلخ است.

حُبُّ اللّه ِ نارٌ لا يَمرُّ على شيءٍ إلاّ احْتَرَقَ ، و نورُ اللّه ِ لا يَطلُعُ على شيءٍ إلاّ أضاءَ .
امام على عليه السلام : عشق خدا آتشى است كه در هر چه بيفتد، بسوزاند و نور خدا به هر چه بتابد، فروزانش كند.

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ فيما أوْحى اللّه ُ تعالى إلى موسى عليه السلام ـ : كَذبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني فإذا جَنَّهُ اللّيلُ نامَ عَنّي، أ ليسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوةَ حَبيبِهِ ؟ ! ها أنا ذا يا بنَ عِمرانَ مُطَّلعٌ على أحِبّائي ، إذا جَنَّهُمُ اللّيلُ حَوَّلْتُ أبْصارَهُم مِن قُلوبِهِم ، و مَثَّلْتُ عُقوبَتي بَينَ أعيُنِهِم ، يُخاطِبوني عنِ المُشاهَدَةِ ، و يُكَلِّموني عنِ الحُضورِ .
امام صادق عليه السلام :خداوند به موسى عليه السلام وحى فرمود: آن كس كه گمان برد مرا دوست دارد اما چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد، دروغ مى گويد. مگر نه اين است كه هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت كند؟!
هان! اى پسر عمران، چون شب شود من متوجه دوستداران خود شوم و ديده دلشان را بگشايم و كيفرم را در برابر چشمانشان مجسم كنم و با من گفتگو كنند چنان كه گويى مرا مى بينند و در حضور خودم با من سخن مى گويند.

حُبُّ اللّه ِ إذا أضاءَ على سِرِّ عَبدٍ أخْلاهُ عن كُلِّ شاغِلٍ ، و كُلُّ ذِكْرٍ سِوى اللّه ِ عند ظُلمة ، و المُحِبُّ أخْلَصُ النّاسِ سِرّا للّه ِ، و أصْدقُهُم قَولاً ، و أوْفاهُم عَهْدا.
امام صادق عليه السلام : هرگاه نور محبّت خدا بر درون بنده اى بتابد، او را از هر مشغله ديگرى تهى گرداند. هر يادى جز خدا تاريكى است. دلداده خدا پاكدل ترين مردم براى خدا است و راست گوترين و وفادارترين آنها به عهد و پيمان است.

مستدرك الوسائل :سألَ أعرابِيٌّ عَليّا عليه السلام عن دَرَجاتِ المُحِبّينَ ما هيَ؟ قالَ : أدْنى دَرَجاتِهِم مَنِ اسْتَصْغَرَ طاعَتَهُ و اسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ و هُو يَظُنُّ أنْ لَيس في الدَّارَينِ مَأخـوذٌ غَيرُهُ . فغُشِيَ على الأعرابِيِّ ، فلَمّا أفاقَ قالَ : هَل دَرَجةٌ أعلى مِنها ؟ قالَ : نَعَم ، سَبعونَ دَرَجةً .

مستدرك الوسائل :عرب باديه نشينى از امام على عليه السلام درباره درجات خدا دوستان سؤال كرد،
حضرت فرمود : پايين ترين درجه دوستان خدا از آنِ كسى است كه طاعت خود را خُرد شمارد و گناهش را بزرگ بداند و گمان بدارد كه كسى جز او در هر دو سراى مؤاخذه نمى شود. آن باديه نشين از هوش رفت و چون به هوش آمد عرض كرد: آيا بالاتر از اين درجه اى هست؟ فرمود: آرى، هفتاد درجه!

عجب داری از سالکان طریق***********که باشند در بحر معنی غریق؟

به سوداي جانان ز جان مشتغل ******** به ذكر حبيب از جهان مشتغل

به ياد حق از خلق بگريخته********* چنان مست ساقي كه مي ريخته

نشايد به دارو دوا كردشان*********** كه كس مطلع نيست بر دردشان

الست از ازل همچنانشان به گوش********* به فرياد قالوا بلي در خروش

گروهي عمل دار عزلت نشين ************ قدمهاي خاكي، دم آتشين

به يك نعره كوهي ز جا بركنند ********* به يك ناله شهري به هم بر زنند

چو بادند پنهان و چالاك پوي ********* چو سنگند خاموش و تسبيح گوي

سحرها بگريند چندان كه آب********* فرو شويد از ديده شان كُحل خواب

فرس كُشته از بس كه شب رانده اند***** سحرگه خروشان كه وامانده اند

شب و روز در بحر سودا و سوز *********** ندانند ز آشفتگي شب ز روز

چنان فتنه بر حُسن صورت نگار ********** كه با حُسن صورت ندارند كار

ندادند صاحبدلان دل به پوست*********** وگر ابلهي داد بي مغز اوست

مي صرف وحدت كسي نوش كرد********* كه دنيا و عقبي فراموش كرد

یحبّونه;970295 نوشت:
إنَّ حَديثَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ، لا يَحْتَمِلُهُ إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبيٌّ مُرْسَلٌ ، أو عبدٌ امْتَحنَ اللّه ُ قَلبَهُ للإيمانِ، أو مَدينَةٌ حَصينَةٌ . قالَ عَمرو : فقلتُ لشُعيبٍ : يا أبا الحسنِ ، و أيُّ شيءٍ المَدينَةُ الحَصينَةُ ؟ قالَ : فقالَ : سألتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام عَنها ، فَقالَ لي : القَلبُ المُجْتَمِعُ.

معانى الأخبار ـ به نقل از عمرو بن اليسع از شعيب حدّاد ـ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: همانا حديث ما دشوار و بسيار سنگين است و آن را جز فرشته مقرّب ، يا پيامبر مرسل ، يا بنده اى كه خداوند دلش را با ايمان آزموده و يا شهرى نفوذ ناپذير بر نمى تابد . عمرو مى گويد: به شعيب گفتم : اى ابا الحسن ! منظور از شهر نفوذ نا پذير چيست؟ آن حضرت فرمود : دلِ مُجتمَع .

ـ مع ، ل ، لى : علي بن الحسين بن شقير ، عن جعفر بن أحمد بن يوسف الازدي ، عن علي بن بزرج الحناط ، عن عمرو بن اليسع ، عن شعيب الحداد قال : سمعت الصادق جعفر بن محمد(ع) يقول : إن حديثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلا ملك مقرب ، أونبي مرسل ، أوعبد امتحن الله قلبه للايمان ، أومدينة حصينة. قال عمرو : فقلت لشعيب : يا أبا الحسن وأي شئ المدينة الحصينة؟ قال : فقال : سألت الصادق(ع) عنها فقال لي : القلب المجتمع.
بيان : المراد بالقلب المجتمع القلب الذي لا يتفرق بمتابعة الشكوك والاهواء ولا يدخل فيه الاوهام الباطلة والشبهات المضلة ، والمقابلة بينه وبين الثالث إما بمحض التعبير أي إن شئت قل هكذا وإن شئت هكذا ، أويكون المراد بالاول الفرد الكامل من المؤمنين ، وبالثاني من دونهم في الكمال.
http://lib.eshia.ir/11008/2/183

علامه مجلسی:قلب مجتمع قلبی است که به پیروی شک ها وهوا پراکنده نگردد و در ان اوهام باطل و شبهات گمراه ساز راه نیابد...

یحبّونه;970295 نوشت:
الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَى رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند، در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد.

علامه مجلسی اول:القلب السليم،الذي يلقى ربه و ليس فيه أحد سواه قال: و كل قلب فيه شرك أو شك فهو ساقط

روضه المتقین ج 12 ص 144

یحبّونه;970295 نوشت:
من از حرفهای شما مخالفان عرفان اسلامی، بیشتر از این میسوزم و دردم میگیرد که به کسانی توهین و فحاشی میکنید که در اسحار چشمشان پر اشک است......

برای چی میسوزید و دردتان می گیرد؟ من قصد ازار و اذیت کسی را ندارم

ما هم مثل شما شیعه هستیم و دوستدار اهل بیت(ع)،ما همان اعتقاداتی را داریم که علامه حلی و علامه مجلسی و شیخ حر عاملی و شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان کثیری از علما شیعه دارند.

اینجا بحث علمی است و هر گروه دلیل خود را می اورد،مردم هم می بینند و حرف منطقی را انتخاب می کنند.قرار نیست همه تفکرات شما را داشته باشند

با سلام و عرض ادب و احترام

به خدای احد و واحد ما با ماده گراهاش سر جنگ نداریم چه برسه با اولیای خدا !!!

ما فقط نمیتونیم حرفایی که به اولیای خدا نسبت داده شده و با قرآن در تضاد هست رو بپذیریم

چون خودشون گفتن حرف ما رو به قرآن رجوع بدید اگر تضاد داشت نپذیرید...

اما در مورد نگرش

به این عکس دقت کنید

هر دو صفحه اول این سایت هست

شماره یک نگرش من و شماره دو نگرش دوستان هست

هر دو صفحه اول سایت هستن با دو نگرش

حقیقت واحده ، نگرش متفاوت ، من هردو رو قبول کردم ، اما شما شماره یک رو قبول نمی کنید

مشکل از من نیست...

نگرش بنده از تجرد با نگرش شما متفاوت هست


شروحیل;970247 نوشت:
زمانی که شما به مسافرت می روید روحتان درخانه می ماند؟

سلام؛
بعد چی؟

حافظ;970400 نوشت:
سلام؛
بعد چی؟

خب شما ادعا می کنید روح شما تابع زمان و مکان نیست و از جسم جداست

پس چطور همیشه همراه جسم شماست ؟ این جا به جایی را چگونه توجیه می کنید؟

Miss.Narges;970251 نوشت:
پذیرفتن تجرد روح نیاز به دلایل قویتری دارد.

با سلام؛
اینی که عرض شد در اثبات اصل روح بود نه تجردش.

Miss.Narges;970251 نوشت:
به هر حال پذیرش تجرد روح راحت نیست.نه ایه صریحی از قران داریم و نه حتی حدیث.

خداوند در قرآن سخن از ملاقات انسان با خدا فرموده است: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا» (کهف:‌110).
لقاء به معنای مقابله و مصادفه دو چیز با هم است که گاهی با ادراکات حسی مادی صورت می گیرد و گاهی هم با بصیرت باطنی انسان.
مهم این است که در این مقابله، یک ارتباطی صورت می گیرد و به اصطلاح یک مواجهه‌‌ای رخ می‌دهد و الزاما اشیاء مادی با هم مواجهه ندارند بلکه امور معنوی هم اینچنین اند.
- ظهور آيه فوق در ملاقات حقیقی با خداوند است (نه مجازی). در صورت عدم قرینه، اصل با حقیقت است نه مجاز.
اتفاقا در برخی آیات از روز قیامت به روز لقای پروردگار نامگذاری شده است.
البته برخی مطلب را به لقای ملک الموت و لقای حساب و جزا و ثواب و عقاب و یا ملاقات حکم خدا تعویل برده‌اند که باید بگوییم لقاء در آیه‌مذکور، در معنای مجازی استعمال شده و همانطور که گفته شده اصل با «حقیقت» است تا وقتی که لزومی به برگداندن به معنای مجازی نباشد (تا وقتی که قرینه‌ای بر مجاز نباشد).
- لقای خداوند اگر بدون قرینه باشد، ناظر به مشاهده‌ی جمال خداوند به اندازه‌ی سعه وجودی انسان است.
- و انسان به هر اندازه‌ که ظرفیتش بیشتر شد (تکامل‌یافته‌تر باشد) به درجات بالاتری از شهود و لقاء الهی خواهد رسید.
- لقای انسان با خداوند تنها با تجرد مرتبه‌ای از انسان امکان پذیر است؛ چرا که خداوند مجرد است و مواجهه و مقابله با یک موجود مادی مکانمند با موجود مجرد بدون مکان، ، امکان ندارد. بنابراین، انسان دارای یک ساحت مجرد از ماده باید باشد که در پرتو این جهت، بتواند با خداوند ملاقات داشته باشد.

قدیما;970253 نوشت:
بنابراين، نفس انسان از جهت وجود تعلقي خود با بدن مرتبط است، داراي حركت و تكامل جوهري است و از جهت مرتبه عالي نفس كه همان مرتبه عقلاني و ملكوتي است، نفس،‌ مجرد از ماده و جسمانيات است و تكامل و تحولي ندارد.

همانطور که بارها عرض شد، بنده نگفتم روح در نشئه‌ی پس از ماده، حرکت جوهری دارد و بیان ایشان (استاد شجاعی) ناظر به تکامل جوهری است.

این تکاملی که بنده عرض کردم متکی به ماده و استعداد موجود در طبیعت نیست.
این تکامل از سنخ زیر است:

«[=Traditional Arabic]حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ وَ حَدَّثَنِي الْخَضِرُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْكَاهِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَلِكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهَا أُسْبُوعاً وَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا وَ أُعْطُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ».

در این جا به صراحت می‌فرماید روح از بدنش دور شده و به این کمالات نائل شده و پس از آن به بدنش مراجعه می‌کند.
و در انتها تصریح می‌کند که علومی به آنان اضافه می‌گردد.

البته از این دست روایات زیاد است.

حافظ;970402 نوشت:
خداوند در قرآن سخن از ملاقات انسان با خدا فرموده است: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا» (کهف:‌110).
لقاء به معنای مقابله و مصادفه دو چیز با هم است که گاهی با ادراکات حسی مادی صورت می گیرد و گاهی هم با بصیرت باطنی انسان.
مهم این است که در این مقابله، یک ارتباطی صورت می گیرد و به اصطلاح یک مواجهه‌‌ای رخ می‌دهد و الزاما اشیاء مادی با هم مواجهه ندارند بلکه امور معنوی هم اینچنین اند.
- ظهور آيه فوق در ملاقات حقیقی با خداوند است (نه مجازی). در صورت عدم قرینه، اصل با حقیقت است نه مجاز.
اتفاقا در برخی آیات از روز قیامت به روز لقای پروردگار نامگذاری شده است.
البته برخی مطلب را به لقای ملک الموت و لقای حساب و جزا و ثواب و عقاب و یا ملاقات حکم خدا تعویل برده‌اند که باید بگوییم لقاء در آیه‌مذکور، در معنای مجازی استعمال شده و همانطور که گفته شده اصل با «حقیقت» است تا وقتی که لزومی به برگداندن به معنای مجازی نباشد (تا وقتی که قرینه‌ای بر مجاز نباشد).
- لقای خداوند اگر بدون قرینه باشد، ناظر به مشاهده‌ی جمال خداوند به اندازه‌ی سعه وجودی انسان است.
- و انسان به هر اندازه‌ که ظرفیتش بیشتر شد (تکامل‌یافته‌تر باشد) به درجات بالاتری از شهود و لقاء الهی خواهد رسید.
- لقای انسان با خداوند تنها با تجرد مرتبه‌ای از انسان امکان پذیر است؛ چرا که خداوند مجرد است و مواجهه و مقابله با یک موجود مادی مکانمند با موجود مجرد بدون مکان، ، امکان ندارد. بنابراین، انسان دارای یک ساحت مجرد از ماده باید باشد که در پرتو این جهت، بتواند با خداوند ملاقات داشته باشد.

حضرت علی(ع):من كان يرجوا لقاء الله فإن أجل الله لآت ) يعني : من كان يؤمن بأنه مبعوث فإن وعد الله لآت من الثواب والعقاب ، فاللقاء ههنا ليس بالرؤية ، واللقاء هو البعث ، فافهم جميع ما في الكتاب من لقائه فإنه يعني بذلك البعث ، وكذلك قوله : ( تحيتهم يوم يلقونه سلام ) يعني أنه لا يزول الإيمان عن قلوبهم يوم يبعثون ، قال : فرجت عني يا أمير المؤمنين فرج الله عنك ، فقد حللت عني عقدة.
http://lib.eshia.ir/15046/1/267

حضرت علی(ع):پس منظور از دیدار خداوند در این آیات، به معنای (نفس) دیدار نیست، بلکه به معنای برانگیخته شدن است و خوب بفهم هر چه در قرآن پیرامون دیدار خداوند آمده است، منظور از آن برانگیخته شدن می باشد و منظور کلام خداوند که می فرماید: درود آنها در روز ملاقاتشان (با خداوند) سلام است. یعنی این که ایمان از درون آنها در روزی که برانگیخته می شوند، از بین نمی رود. آن مرد عرض کرد: ای امیر مؤمنان! مشکل مرا حل کردی، خداوند مشکل شما را برطرف نماید و گره از کار من باز کردی، خداوند گره از کار شما باز کند.

حافظ;970406 نوشت:
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ وَ حَدَّثَنِي الْخَضِرُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْكَاهِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَلِكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهَا أُسْبُوعاً وَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا وَ أُعْطُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ».

در این جا به صراحت می‌فرماید روح از بدنش دور شده و به این کمالات نائل شده و پس از آن به بدنش مراجعه می‌کند.
و در انتها تصریح می‌کند که علومی به آنان اضافه می‌گردد.

البته از این دست روایات زیاد است.

ابو يحيى صنعانى، از امام جعفر صادق عليه السلام كه گفت: آن حضرت به من فرمود كه: «اى ابو يحيى، به درستى كه ما را در شب‏هاى جمعه حالتى است از حالات، و شأن و عظمتى داريم كه در ساير اوقات هفته نداريم». راوى مى‏ گويد كه: عرض كردم كه فداى تو گردم، آن شأنى كه مى‏ فرمايى، چيست؟ حضرت فرمود كه: «خدا اذن مى‏ دهد ارواح پيغمبرانِ مردگان و ارواح اوصياى ايشان را كه مرده‏ اند، و روح وصييى كه در ميانه شما است، با ارواح اوصيا و انبيا به سوى آسمان عروج مى‏ كنند و بالا مى‏ روند، تا آن‏كه به عرش پروردگار خويش مى‏ رسند، پس هفت مرتبه به دور عرش مى‏گردند، و در نزد هر پايه‏ اى از پايه‏ هاى عرش، دو ركعت نماز مى‏كنند، بعد از آن خدا آن ارواح را به سوى بدن‏ هاى اصلى (يا مثالى كه در آنها بوده‏اند)، بر مى‏ گرداند. پس انبيا و اوصيا صبح مى‏ كنند، و حال آن‏كه مملوّند از سرور و شادى، و وصييى كه در ميان شما است صبح مى‏ كند و در علم او زياد شده، مانند اين جمع كثير

_________________________________________________________

خدایی شما از این حدیثی که اوردی تجرد روح برداشت می کنید !!!!!

کدام مجردی 7 دور طواف میکنه بعد دو رکعت نماز می خواند بعد بر می گردد داخل بدن؟؟؟؟

شروحیل;970401 نوشت:
خب شما ادعا می کنید روح شما تابع زمان و مکان نیست و از جسم جداست

پس چطور همیشه همراه جسم شماست ؟ این جا به جایی را چگونه توجیه می کنید؟


عجب! روح مادامی که در این دنیاست متعلق به بدن است. در زندان تن اسیر است. این که جزء واضحات بود!

قدیما;970412 نوشت:
يعني : من كان يؤمن بأنه مبعوث فإن وعد الله لآت من الثواب والعقاب ، فاللقاء ههنا ليس بالرؤية ، واللقاء هو البعث

مراد از نفی این رؤیت، رؤیت با چشم سر است.
حضرت لقاء روز در روز قیامت را اثبات فرمودند مشکلش چیست؟ لقاء مراتبی یا به عبارتی مصادیقی دارد کدام مصداق؟ می‌فرمایند: لقاء قیامتی؛ یعنی آن لقائی که در روز قیامت صورت می‌گیرد نه لقاء های دیگر.
هر گاه خواستید به بیانات اهلبیت تمسک و استناد کنید مجموعه‌ی فرمایشات را با هم ببینید تا اینچنین نتایج ناقصی نگیرید.
این هم فرمایش دیگر حضرت:‌
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]« .... وَيْلَكَ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ‏ أَرَهُ‏ [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]قَالَ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]وَيْلَكَ لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] بِحَقَائِقِ الْإِيمَان...‏»

[=Traditional Arabic]

قدیما;970413 نوشت:
خدایی شما از این حدیثی که اوردی تجرد روح برداشت می کنید !!!!!

ظاهرا سرتان شلوغ است. برای مستندسازی تکامل روح پس از نشئه‌ی دنیا آورده شد.

قدیما;968072 نوشت:
روح جسم لطیفی است که تغییر و تجزیه و مکان و زمان دارد

قدیما;968072 نوشت:
اثبات:هیچ مجردی جز خداوند وجود ندارد

Miss.Narges;970251 نوشت:
به هر حال پذیرش تجرد روح راحت نیست.نه ایه صریحی از قران داریم و نه حتی حدیث.

1- انسان در سایه عمل صالح و سلوک معنوی به خدا تقرب می‌جوید. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون»

2- مطابق آیه، فقط سبقت‌گیرندگان مقرب اند.
3- در آیه دیگر می‌فرماید: «كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي‏ عِلِّيِّين. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّون كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُون» (مطففین:‌18 - 28).

4- بر مبنای آيه، تنها مقربان مجاز به مشاهده «علیون» می‌باشند.
5- پس تقرب به خدا یعنی مسیری که از سوی بندگان طی می‌شود تا بتوانند علیون را مشاهده کنند.
(در سایه چنین قربی به مقام عندیت خداوند می‌رسند «فىِ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر»
6- این آگاهی همراه با شعور است. (هر چه آگاهی از خدا بیشتر باشد، تقرب انسان به خداوند نیز بیشتر است)
7- خداوند مجرد از ماده است
8- پس باید ساحتی مجرد در انسانِ مقرب باشد که بتواند به خداوندِ مجرد نزدیک و به او علم و شعور پیدا کنند
9- این قرب مختص به افراد خاصی هم نیست.
10- انسان دارای ساحتی است که بوسیله آن می‌توان به خدای مجرد نزدیک شده و به او علم و آگاهی پیدا کند.

حافظ;970414 نوشت:

عجب! روح مادامی که در این دنیاست متعلق به بدن است. در زندان تن اسیر است. این که جزء واضحات بود!

خب هنگام مرگ و در آخرت هم اسیر جسم است دیگر... کلا این روح و جسم به هم پیوسته اند...

روح هر چقدر بزرگ شود از جسم جدا نمی شود....

شما روحی را فرض بگیرید که اگر به وسعت هستی هم باشد باز با جسم است نه جدا از آن

شما یک استادیوم را در نظر بگیرید و یک توپ در وسط آن

افراد معمولی روحشان توپ است و جسمشان استادیوم

و اولیای خدا جسمشان توپ است و روحشان استادیوم

در آخرت هم دیگر جسم و روح پالایش یافته و خالص است... یا شر خالص یا خیر خالص

واندازه روح به اندازه کارهایی است که انسان انجام داده

حافظ;970414 نوشت:

عجب! روح مادامی که در این دنیاست متعلق به بدن است. در زندان تن اسیر است. این که جزء واضحات بود!

با سلام وعرض ادب

خب استاد گرامی با این حساب چطور برخی از عرفای بزرگ

خلع بدن داشتن ؟

حافظ;970415 نوشت:
وَيْلَكَ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ‏ أَرَهُ‏ قَالَ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَوَيْلَكَ لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان

نقل قول:
لقای انسان با خداوند تنها با تجرد مرتبه‌ای از انسان امکان پذیر است؛ چرا که خداوند مجرد است و مواجهه و مقابله با یک موجود مادی مکانمند با موجود مجرد بدون مکان، ، امکان ندارد. بنابراین، انسان دارای یک ساحت مجرد از ماده باید باشد که در پرتو این جهت، بتواند با خداوند ملاقات داشته باشد.

یک گریزی به کلامه علامه محمد تقی جعفری بزنیم:

علامه محمد تقی جعفری استاد فلسفه و عرفان:مکتب وحدت موجود با روش انبیاء و سفراء حقیقی مبدأ اعلی تقریبا دو جاده مخالف بوده و به هم دیگر مربوط نیستند. زیرا انبیاء همگی و دائما بر خدای واحد ماورای سنخ این موجودات مادی و صوری تبلیغ و دعوت کرده اند و معبود را غیر از عابد تشخیص و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.
مبدا اعلی ص 74
___________________________________________________________________________

چه کسی به شما گفته برای شهود قلبی و لقا پروردگار باید حتما شخص مرتبه مجرد داشته باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق (رحمهم الله)، قال: حدثنا محمد ابن أبی عبدالله الکوفی، عن علی بن أبی القاسم، عن یعقوب بن اسحاق قال:
کتبت الی أبی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) أسأله کیف یعبد العبد ربه و هو لا یراه؟! فوقع (علیه السلام) یا أبا یوسف جل سیدی و مولای و المنعم علی و علی آبائی أن یری. قال: و سألته هل رأی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ربه؟ فوقع (علیه السلام) ان الله تبارک و تعالی أری رسوله بقلبه من نور عظمته ما أحب.

یعقوب بن اسحاق می گوید: به ابو محمد (امام حسن عسکری علیه السلام) نامه نوشتم و از ایشان پرسیدم که چگونه بنده، پروردگار خود را عبادت می کند، در حالی که او را نمی بیند؟ آن حضرت در جواب نوشتند: ای ابا یوسف! آقا، سرور و نعمت دهنده من و پدرانم، بزرگ تر از آن است که دیده شود. دوباره یعقوب بن اسحاق می گوید: از آن حضرت پرسیدم، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، پروردگارش را دیده است. آن حضرت نوشتند: خداوند، خود را از طریق قلب رسول خدا، نور خود را به آن حضرت به اندازه ای که (خداوند) دوست داشت، نشان داد.
_______________________
با سند معتبر:
أبی (رحمهم الله) قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، عن أحمد بن محمد بن عیسی، قال: حدثنا ابن أبی نصر، عن أبی الحسن الرضا (علیه السلام) قال:
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لما اسری بی الی السماء بلغ بی جیرئیل مکانا لم یطأه جبرئیل قط، فکشف لی فأرانی الله عزوجل من نور عظمته ما أحب.

ابن ابی نصر از امام رضا (علیه السلام) نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: زمانی که مرا به سوی آسمان بردند، جبرئیل مرا به مکانی رساند که هرگز پای خود را در آن جا نگذاشته بود. پس (همه چیز) برای من روشن شد و خداوند، خود را به صورت نور، طبق آن چه می خواست، نشان داد.
_______________________
یا محمد ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حین نظر الی عظمة ربه کان فی هیئة الشاب الموفق و سن أبناء ثلاثین سنة یا محمد عظم ربی و جل أن یکون فی صفة المخلوقین.
قال: قلت: جعلت فداک من کانت رجلاه فی خضرة؟ قال: ذاک محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کان اذا نظر الی ربه بقلبه جعله فی نور مثل نور الحجب حتی یستبین له ما فی الحجب، ان نور الله منه اخضر ما اخضر، و منه احمر ما احمر، و منه ابیض ما ابیض، و منه غیر ذلک یا محمد ما شهد به الکتاب و السنة فنحن القائلون به.

ای محمد(بن حسین) زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، می خواستند به بزرگی پروردگارش نگاه کنند، به شکل جوانی خوش رو و در سن سی سال بودند. ای محمد! پروردگار من بزرگ است و بزرگ تر از آن است که صفت آفریده شدگانش را داشته باشد. عرض کردم: فدای شما شوم! کسی که با دو پایش در سبزه است، کیست؟ فرمودند: حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. زمانی که با قلبش به خداوند نگاه می کند، او را در نور قرار می دهد، مثل نوری که پشت پرده است، تا زمانی که برای او معلوم شود که پشت پرده چه کسی است. نور خداوند، گاهی اوقات سبز تیره و گاهی قرمز پر رنگ و گاهی سفید شدید و گاهی رنگ دیگری دارد. ای محمد! ما به چیزی اعتقاد داریم که در قرآن و روایات به آن شهادت داده شده است.

توحید شیخ صدوق باب ما جا فی الرویه

حافظ;970416 نوشت:
ظاهرا سرتان شلوغ است. برای مستندسازی تکامل روح پس از نشئه‌ی دنیا آورده شد.

الله الله

روح مجرد مگر زمان و مکان دارد که شما دارید تکامل ان را پس از دنیا بررسی می کنید."پس از" یعنی زمان "دنیا و قیامت" یعنی مکان

x_x

حافظ;970418 نوشت:
- انسان در سایه عمل صالح و سلوک معنوی به خدا تقرب می‌جوید. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون»

2- مطابق آیه، فقط سبقت‌گیرندگان مقرب اند.
3- در آیه دیگر می‌فرماید: «كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي‏ عِلِّيِّين. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّون كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُون» (مطففین:‌18 - 28).

4- بر مبنای آيه، تنها مقربان مجاز به مشاهده «علیون» می‌باشند.
5- پس تقرب به خدا یعنی مسیری که از سوی بندگان طی می‌شود تا بتوانند علیون را مشاهده کنند.
(در سایه چنین قربی به مقام عندیت خداوند می‌رسند «فىِ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر»
6- این آگاهی همراه با شعور است. (هر چه آگاهی از خدا بیشتر باشد، تقرب انسان به خداوند نیز بیشتر است)
7- خداوند مجرد از ماده است
8- پس باید ساحتی مجرد در انسانِ مقرب باشد که بتواند به خداوندِ مجرد نزدیک و به او علم و شعور پیدا کنند
9- این قرب مختص به افراد خاصی هم نیست.
10- انسان دارای ساحتی است که بوسیله آن می‌توان به خدای مجرد نزدیک شده و به او علم و آگاهی پیدا کند.

کجا گفته شده علیون زمان و مکان و تغییر و تجزیه ندارد؟


شروحیل;970401 نوشت:
خب شما ادعا می کنید روح شما تابع زمان و مکان نیست و از جسم جداست

پس چطور همیشه همراه جسم شماست ؟ این جا به جایی را چگونه توجیه می کنید؟

شروحیل;970422 نوشت:
خب هنگام مرگ و در آخرت هم اسیر جسم است دیگر... کلا این روح و جسم به هم پیوسته اند...

جسم مادی کجا و جسم اخروی کجا! احکام و عوارضشان به تناسب تفاوت نشئه ی دنیا و آخرت, کاملا متفاوت است.
جابجایی در آخرت، جابجایی مادی نیست حتی جابجایی‌های مقداری.
در آخرت، ریشه و حقیقت‌ آنچه که در دنیا می‌بینید را خواهید دید.

قدیما;970434 نوشت:
کجا گفته شده علیون زمان و مکان و تغییر و تجزیه ندارد؟

عقلی که خدا داده، گفته (أفلا یعقلون).

سلام علیکم

همای رحمت;970427 نوشت:
با سلام وعرض ادب

خب استاد گرامی با این حساب چطور برخی از عرفای بزرگ

خلع بدن داشتن ؟


خلع بدن از مصادیق بارز قطع تعلقات است؛ و یا به عبارتی، خلع بدن از لوازم قطع تعلق است. در واقع، اینان بر اساس آموزه‌ی «موتوا قبل ان تموتوا» رفتار کرده‌اند.

قدیما;970432 نوشت:
یک گریزی به کلامه علامه محمد تقی جعفری بزنیم:

علامه محمد تقی جعفری استاد فلسفه و عرفان:مکتب وحدت موجود با روش انبیاء و سفراء حقیقی مبدأ اعلی تقریبا دو جاده مخالف بوده و به هم دیگر مربوط نیستند. زیرا انبیاء همگی و دائما بر خدای واحد ماورای سنخ این موجودات مادی و صوری تبلیغ و دعوت کرده اند و معبود را غیر از عابد تشخیص و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.
مبدا اعلی ص


روش مباحثه شما این است که هر جا پاسخ منطقی برای مطلبی نداشته باشید، بلافاصله، تمام مشکلات و جهالتها را زیر سر عارفان مي‌بینید و با تمسک به هر ابزاری، بحث را به انحراف و تشنج می‌کشید.

قدیما;970432 نوشت:
چه کسی به شما گفته برای شهود قلبی و لقا پروردگار باید حتما شخص مرتبه مجرد داشته باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همین روایاتی که خودتان آورده‌اید:

قدیما;970432 نوشت:
ان الله تبارک و تعالی أری رسوله بقلبه من نور عظمته ما أحب.

این قلب، کدام ساحت از حضرت است؟ قلب صنوبری؟!
گروهی که ابزار عقل و استدلال را کنار گذاشتند لاجرم باید سلیقه‌ای و کاملا غیر علمی روایات را تفسیر کنند.
هر که خرامد ز خرابات شهر / بارکش غول بیابان شود

قدیما;970432 نوشت:
لما اسری بی الی السماء بلغ بی جیرئیل مکانا لم یطأه جبرئیل قط، فکشف لی فأرانی الله عزوجل من نور عظمته ما أحب.

حالا این قطعه، چه چیزی را ثابت می‌کند؟! «أرانی» با چشم سر؟! یا با ساحتی خاص؟
دلیل شما بر جسمانیت روح، این شواهد است؟!
اتفاقا دلیل ما هم بر تجرد روح، همین موارد است.

قدیما;970432 نوشت:
یا محمد ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حین نظر الی عظمة ربه کان فی هیئة الشاب الموفق و سن أبناء ثلاثین سنة یا محمد عظم ربی و جل أن یکون فی صفة المخلوقین.
قال: قلت: جعلت فداک من کانت رجلاه فی خضرة؟ قال: ذاک محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کان اذا نظر الی ربه بقلبه جعله فی نور مثل نور الحجب حتی یستبین له ما فی الحجب، ان نور الله منه اخضر ما اخضر، و منه احمر ما احمر، و منه ابیض ما ابیض، و منه غیر ذلک یا محمد ما شهد به الکتاب و السنة فنحن القائلون به.

ضمن آن که قسمت آبی، دال بر تجرد روح است؛

بفرمایید مرجع ضمیر کان (در قسمت قرمز رنگ) کیست؟

یک بار روایت را از ابتدا بخوانید و به ترجمه‌های سایتها اتکا نکنید.

نکته‌ی پایانی در مورد این حدیث اخیر:
از شما بعید است که یک حدیث ضعیف را به عنوان شاهد بیاورید.

کسانی که در معارف و توحید، تنها بر بیانات ائمه‌ی معصومین اتکا می‌کنند باید استنادشان به معصوم قطعی باشد و الا نقض غرض خواهد شد!

حافظ;970549 نوشت:
روش مباحثه شما این است که هر جا پاسخ منطقی برای مطلبی نداشته باشید، بلافاصله، تمام مشکلات و جهالتها را زیر سر عارفان مي‌بینید و با تمسک به هر ابزاری، بحث را به انحراف و تشنج می‌کشید.

نگران نباشید؛ اینها شکافهای بحث است که اگر پر نشود، مسأله بکر خواهد ماند.

حافظ;970549 نوشت:
این قلب، کدام ساحت از حضرت است؟ قلب صنوبری؟!
گروهی که ابزار عقل و استدلال را کنار گذاشتند لاجرم باید سلیقه‌ای و کاملا غیر علمی روایات را تفسیر کنند.
هر که خرامد ز خرابات شهر / بارکش غول بیابان شود

حافظ;970549 نوشت:
حالا این قطعه، چه چیزی را ثابت می‌کند؟! «أرانی» با چشم سر؟! یا با ساحتی خاص؟
دلیل شما بر جسمانیت روح، این شواهد است؟!
اتفاقا دلیل ما هم بر تجرد روح، همین موارد است.

اگر به جای خواندن اسفار و فتوحات و از این قبیل کتب فقط دو دقیقه کلام ائمه و علما راستین را خوانده بودید از این حرف ها نمی زدید.

با خواندن مثنوی مولوی نمی شود احادیث امامان را فهمید

شیخ صدوق رضی الله عنه:و الأخبار التی رویت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحة، و انما ترکت ایرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذب بها فیکفر بالله عزوجل و هو لا یعلم.
و الأخبار التی ذکرها أحمد بن محمد بن عیسی فی نوادره و التی أوردها محمد بن أحمد بن یحیی فی جامعه فی معنی الرؤید صحیحة لا یردها الا مکذب بالحق أو جاهل به، و ألفاظها ألفاظ القرآن، ولکن خبر منها معنی ینفی التشبیه و التعطیل و یثبت التوحید، و قد أمرنا الأئمة صلوات الله علیهم أن لا نکلم الناس الا علی قدر عقولهم.
و معنی الرؤیة الواردة فی الأخبار العلم، و ذلک أن الدنیا دار شکوک و ارتیاب و خطرات، فاذا کان یوم القیامة کشف للعباد من آیات الله و اموره فی ثوابه و عقابه ما یزول به الشکوک و یعلم حقیقة قدره الله عزوجل، و تصدیق ذلک فی کتاب الله عزوجل (لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید) فمعنی ما روی فی الحدیث أنه عزوجل یری أی یعلم علما یقینا، کقوله عزوجل: (ألم تر الی ربک کیف مد الظل) و قوله: (ألم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه) و قوله: (ألم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت) و قوله: (ألم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل) و أشباه ذلک من رؤید القلب و لیست من رؤیة العین، و أما قول الله عزوجل: فلما تجلی ربه للجبل فمعناه لما ظهر عزوجل للجبل بآیة من آیات الاخرة التی یکون بها الجبال سرابا و التی ینسف بها الجبال نسفا تدکدک الجبل فصار ترابا لأنه لم یطق حمل تلک الآیة، و قد قیل: انه بداله من نور العرش.

منبع: کتاب توحید شیخ صدوق باب ذکر انچه در باب دین خدا وارد شده

روایاتی که در این زمینه وارد شده است و اساتید ما در کتابهای خود آورده اند در نزد من، همه آنها صحیح هستند و آن روایات را نیاوردم، زیرا ترسیدم کسی که نسبت به معانی آنها جاهل است، آنها را دروغ بداند و در حالی که خودش هم آگاه نیست، به خداوند کفر بورزد. و روایاتی که احمد بن محمد بن عیسی در روایات نوادر آورده است و محمد بن احمد بن یحیی هم در کتاب جامع خود درباره دیدن خداوند آورده است، همگی صحیح هستند و به جز انسان انکار کننده حق یا نادان نسبت به آن، کسی رد نمی کند و الفاظ روایات همان الفاظ قرآن است و تمام آن روایات، تشبیه و تعطیل را نفی می کند و توحید را اثبات می نماید و امامان به ما دستور داده اند که با مردم به اندازه عقلشان صحبت کنیم. و معنای دیدن که در روایات آمده است، علم می باشد، چون که دنیا، خانه شک، تردید و خطرات است. پس زمانی که در روز قیامت، برای بندگان نشانه های الهی و کارهای او در ثواب و عذاب روشن شد، دیگر شک از بین می رود و حقیقت قدرت خداوند دانسته می شود و سخن خداوند در قرآن همین مسئله را تصدیق می کند تو، از این موضوع غافل بودی و ما پرده را از جلوی چشمان تو برداشتیم و امروز چشم تو، روشن است. پس معنای آن چه در حدیث آمده است که خداوند دیده می شود یعنی از نظر علم و یقین، شناخته می شود. خداوند می فرماید: آیا پروردگار خود را ندیدی که چگونه سایه را گسترش داد. و این که مگر ندیدی آن کسی که با ابراهیم درباره پروردگارش مجادله نمود و یا مگر ندیدی کسانی که از ترس مرگ، از شهرهای خود بیرون رفتند، در حالی که هزار نفر بودند. و دیگر این که مگر ندیدی که پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد؟ و مانند این آیات که دیدن خداوند با دل است و با چشم نیست. خداوند می فرماید: زمانی که پروردگار او برای کوه آشکار شد یعنی زمانی که خداوند به وسیله نشانه ای از نشانه های آخرت برای کوه آشکار می شود و به وسیله آن نشانه ها، کوه ها سراب شده و مثل گرد و غبار می گردند و تبدیل به خاک می شوند، زیرا کوه ها، قدرت حمل آن نشانه را ندارند و گفته شده است که بر کوه، نور عرش الهی تابید.

حالا معنی دیدن با حقیقت ایمان را فهمیدید؟

با دیدن بزرگ ایات الهی حقیقتا ایمان می اوریم
________
حضرت علی(ع) که در این دنیا با حقایق ایمان خدا را دیده بود در این دنیا مجرد بود؟

یک نفر می گوید من قلبا به خدا ایمان دارم؟ یعنی من قلبا مجردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حافظ;970549 نوشت:
بفرمایید مرجع ضمیر کان (در قسمت قرمز رنگ) کیست؟

پیامبر(ص)

حافظ;970549 نوشت:
از شما بعید است که یک حدیث ضعیف را به عنوان شاهد بیاورید.

الله الله

حدیث ضعیف را به عنوان شاهد میارن دیگه.

وقتی یک حدیث با سه سند نقل می شود به حد استفاضه می رسد.تازه حدیث مقبوله و صحیح المعنا و مشهور هم داریم.مثل احادیث مناظرات امام رضا(ع) با مخالفین

زنگ بزن از ایت الله قزوینی بپرس

شما به 600 700 حدیث با سند صحیح اعلائی که فلاسفه و عرفا درباره تجرد روح اوردن من را ببخش

قدیما;970433 نوشت:
روح مجرد مگر زمان و مکان دارد که شما دارید تکامل ان را پس از دنیا بررسی می کنید."پس از" یعنی زمان "دنیا و قیامت" یعنی مکان

پس از یعنی نشئه‌ی بعدی؛ و منظور از قیامت هم همینطور.
اینچنین نیست که همه «قبل و بعد»ها زمانی باشند. تقدم و تأخر رتبی غیر زمانی هم داریم.

با این ایرادی که گرفتید، باید «هو الاول و الآخر» را هم زمانی تفسیر کنید!

متاسفانه شما همه گِردها را گردو می‌بینید.

قدیما;970434 نوشت:
کجا گفته شده علیون زمان و مکان و تغییر و تجزیه ندارد؟

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]مقدمه‌اول:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ ... ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‏ (علل الشرائع، ج1، ص 116).

مقدمه دوم:

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ‏ رَبِّك‏» (الرحمن:‌26 و 27)[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]مقدمه سوم: [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

َ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ مِنْهُ‏ يُؤْتَى‏ وَ أَنَّكَ خَلِيلُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِه‏[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
نتیجه
: اگر وجه‌الله فنا ناپذیر است به طریق اولی، آنچه که از او خلق شده (علیون) فناناپذیر است.
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]


[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

قدیما;970560 نوشت:
با خواندن مثنوی مولوی نمی شود احادیث امامان را فهمید

ما با عقل خدادادی این احادیث را می‌فهمیم.

قدیما;970560 نوشت:
حضرت علی(ع) که در این دنیا با حقایق ایمان خدا را دیده بود در این دنیا مجرد بود؟

دارای ساحت مجردی است . به اعتبار روح، مجرد هم هست. جنبه‌ی بشری هم دارد.

قدیما;970560 نوشت:
چون که دنیا، خانه شک، تردید و خطرات است. پس زمانی که در روز قیامت، برای بندگان نشانه های الهی و کارهای او در ثواب و عذاب روشن شد، دیگر شک از بین می رود

اولا سخن بر سر رؤیت قلبیِ «علی‌ علیه‌السلام» است!! کسی که می‌فرماید:[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ [=Traditional Arabic]يَقِي[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]نا».

بعلاوه

قدیما;970560 نوشت:
و معنای دیدن که در روایات آمده است، علم می باشد

مگر دیدن قلبی که یک شهود حضوری است، از انواع علم حضوری نیست! مگر ما گفتیم جهل است!

قدیما;970560 نوشت:
زنگ بزن [بزنید] از ایت الله قزوینی بپرس

ممنون از راهنمایی‌تون.

قدیما;970560 نوشت:
تازه حدیث مقبوله و صحیح المعنا و مشهور هم داریم.

ملاک حدیث «صحیح‌المعنا» چیه اونوقت؟! عقل خودتون! که از قبل قضاوت خودشو کرده؟!

قدیما;970412 نوشت:
حضرت علی(ع):من كان يرجوا لقاء الله فإن أجل الله لآت ) يعني : من كان يؤمن بأنه مبعوث فإن وعد الله لآت من الثواب والعقاب ، فاللقاء ههنا ليس بالرؤية ، واللقاء هو البعث ، فافهم جميع ما في الكتاب من لقائه فإنه يعني بذلك البعث ، وكذلك قوله : ( تحيتهم يوم يلقونه سلام ) يعني أنه لا يزول الإيمان عن قلوبهم يوم يبعثون ، قال : فرجت عني يا أمير المؤمنين فرج الله عنك ، فقد حللت عني عقدة.

ضمن این که سند این حدیث هم دارای مشکلاتی است؛
در قسمت محتوایی نیز پاسخ داده شد. مراد از دیداری منفی در حدیث، دیدار با چشم سر است. به قرینه‌ی سؤال راوی و حتی بقیه‌ی سوالات راوی، مسلم است که بیان حضرت ناظر به دیدن با چشم سر است.
و الا همین حضرت امیر علیه السلام می فرماید خدایی را که نبینم عبادت نمی‌کنم. این دیدن هم یعنی بعث؟؟!
فافهم و تأمل

حافظ;970587 نوشت:
مقدمه‌اول:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ ... ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‏ (علل الشرائع، ج1، ص 116).

مقدمه دوم:

«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ‏ رَبِّك‏» (الرحمن:‌26 و 27)

مقدمه سوم:

َ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ مِنْهُ‏ يُؤْتَى‏ وَ أَنَّكَ خَلِيلُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِه‏

نتیجه: اگر وجه‌الله فنا ناپذیر است به طریق اولی، آنچه که از او خلق شده (علیون) فناناپذیر است.

اعلی علیین:مکانی است که گل پیکره امامان و شیعیانشان از انجا برداشته شده و سجین جایی است که گل فجار از انجا برداشته شده

وجه الله:امامان معصوم، دین خدا، ملک و سلطنت خدا

چه کسی گفته چون وجه الله و اعلی علیین فنا ناپذیر است پس مجرد است؟

حافظ;970588 نوشت:
اولا سخن بر سر رؤیت قلبیِ «علی‌ علیه‌السلام» است!! کسی که می‌فرماید: «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا».

حضرت امیر(ع) قبل از وفاتشان بزرگ ایات الهی را مشاهده کرده بودند و یقین داشتند.این من و شما هستیم که با دیدن بزرگ ایات الهی به یقینمان اضافه می شود

حافظ;970590 نوشت:
ضمن این که سند این حدیث هم دارای مشکلاتی است؛
در قسمت محتوایی نیز پاسخ داده شد. مراد از دیداری منفی در حدیث، دیدار با چشم سر است. به قرینه‌ی سؤال راوی و حتی بقیه‌ی سوالات راوی، مسلم است که بیان حضرت ناظر به دیدن با چشم سر است.
و الا همین حضرت امیر علیه السلام می فرماید خدایی را که نبینم عبادت نمی‌کنم. این دیدن هم یعنی بعث؟؟!
فافهم و تأمل

شیخ صدوق رضی الله عنه در همین باب گفته:

أخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحة

روایاتی که در این زمینه وارد شده است و اساتید ما در کتابهای خود آورده اند در نزد من، همه آنها صحیح هستند

ولی علم رجال و درایه اجتهادی است(برخلاف اصول دین) شما می توانید بگویید من حرف شیخ صدوق را قبول ندارم.اجباری که نیست

شما با سند بهتر بیارید که قلب در اینجا مجرد است.من که نمی توانم روز قیامت وقتی از من دلیل خواستن بگم ملاصدرا تو تبعید فکر کرده روح مجرد است

درباره دیدن با حقیقت ایمان و شهود قلبی قبلا توضیحم کامل بود و نکته جدیدی لازم نیست

حافظ;970588 نوشت:
ملاک حدیث «صحیح‌المعنا» چیه اونوقت؟! عقل خودتون! که از قبل قضاوت خودشو کرده؟!

من اینجا به اندازه کافی شرح کلام و فلسفه و عرفان می دهم وقت توضیح درباره علم درایه و رجال ندارم

قدیما;970434 نوشت:
کجا گفته شده علیون زمان و مکان و تغییر و تجزیه ندارد؟

تمام آیات و روایاتی که شما و اساتیدتان میگویید دلیل بر عدم تجرّد روح است را ذکر کنید یا برایم بفرستید و قسمتهایی از آنها را که میگید دلیل بر جسمانی بودن روح است را بزرگ و قرمز کنید

-------------------------

در ضمن اهل سلوک فقط مولانا و سعدی و ابن عربی و... نیستند!!!

حضرت ابوالفضل، اویس قرنی، سلمان فارسی و... همه اینا اهل سلوک و عارف بودند ولی مراتبشان با هم فرق دارد مثلا ممکن است یکی از اوتاد زمین باشد و دیگری از ابدال یا صالحین!

مثلا سید بن طاووس در جاهایی از کتاب مهج الدعوات صراحتا میگوید این دعا به من الهام شد که در زیر چند نمونه آوردم:

این دعا از چیزهایی است که خواندن آن در روز سه شنبه (ای)، به هنگام شدت سختی و به دنبال در خواست، به من الهام شد.

سند این روایت را به ارزش روایت پیشین نیافتیم و مقصود ما متن دعای آن بود؛ به جهت اختلاف آن با نقل‌های دیگر. این دعا نیز از امام حُسَیْن بِنِ عَلی عَلَیْهِ السَّلَام است و به الهام خدا دریافتیم که از پیشین درست‌تر است

این دعاهای حجاب از جمله‌ی دعاهایی بود که در روز طغیان آب - که به سبب فزونی سیلاب و ویرانگری آن در پی ورود به ساختمان‌ها، امنیت (مردمان) به خطر افتاده بود - خواندن آن به ما الهام گردید و موقعیت چنان شد که (به درگاه پروردگار) پذیرفته شد و سختی‌ها بر طرف گشت و سلامت از آن حوادث حاصل آمد و سپاس خدای را!

الهام مرتبه ای از مکاشفات عرفانی است!!!

در خصوص سماع و مواردی که بر ضدّ اهل سلوک مثل مولانا مطرح میکنند قبلا در این سایت بحث کردم و سایر بزرگان هم سخنانی داشته اند!

این قسمت رو فقط همینطوری بهش اشاره کردم و نمیخوام بحث تاپیک رو منحرف کنم!

قدیما;968917 نوشت:

الامام‌ علي عليه السلام: ان‌ الله‌ خلق‌ الارواح‌ قبل‌ الاجساد بالفي‌ عام‌، فاسكنها الهواء فمهما تعارف‌ هناك‌ ائتلف‌ هيهنا و مهما تناكر هناك‌ اختلف‌ هيهنا

خداوند ارواح‌ آدميان‌ را دو هزار سال‌ قبل‌ از اجساد آن‌ها آفريد و آن‌ها را در هوا جاي‌ داد؛
.

چرا در این حدیث هوا را قرمز رنگ کردید؟!!! منظورتان اینست که این هوا همان هوای این دنیاست؟

باسمه البصیر

شروحیل;968938 نوشت:
حقیقت ماده هیچ گاه تجزیه نخواهد شد

مقصود شما از حقیقت ماده چیست؟

فرمایش حضرتعالی یک نظریه ی علمی مبتنی بر علوم تجربی است یا دیدگاهی فلسفی؟

در هر صورت باید مدعای خویش را با دلیل و برهان اثبات کنید.

شروحیل;968938 نوشت:
در حقیقت چیزی از ماده خارج یا داخل نمی شود

همه چیز در ماده رخ خواهد داد

اما چون ما به ابعاد حواسمان عادت کرده ایم برای فهم آن به خروج و ورود روح اشاره میکنیم

یعنی از نظر شما روح همان ماده است؟پس باید با تغییراتی که در مواد رخ می دهد و ترکیبات و صورتهای

جدیدی که می پذیرند شخصیت انسانی که به تعبیر شما همین ماده است،بارها و بارها تغییر کرده و به شخص

دیگری بدل شود،ضمن اینکه اگر روح همان آگاهی هایی باشد که درون ماده ذخیره شده است باید با تجزیه ی

جسم مادی آگاهی های واحد و بالتبع شخصیت واحدش تجزیه شده و هر قسمتش در ماده ای جدید و ترکیب و

صورت جدیدی که یافته است ذخیره گردد و در اینصورت انسان هرگز نمی تواند آگاهیها و شخصیتش را یکجا و به

صورت واحد حفظ کند و با ترکیب موادی که از ابدان مختلف جدا شده است باید دچار اختلاط آگاهی افراد با

یکدیگر می شدیم به طور مثال وقتی به شخصی که عضوی را از دست داده عضو شخصی که مرگ مغزی

شده پیوند شود باید آگاهی های شخص مذکور به دریافت کننده پیوند منتقل گردد و شخصیت وی قسمتی

از شخصیت فرد متوفی شود در حالیکه در واقع و حقیقت اینگونه نیست.

یحبّونه;970622 نوشت:
در ضمن اهل سلوک فقط مولانا و سعدی و ابن عربی و... نیستند!!!

حضرت ابوالفضل، اویس قرنی، سلمان فارسی و... همه اینا اهل سلوک و عارف بودند ولی مراتبشان با هم فرق دارد مثلا ممکن است یکی از اوتاد زمین باشد و دیگری از ابدال یا صالحین!

مثلا سید بن طاووس در جاهایی از کتاب مهج الدعوات صراحتا میگوید این دعا به من الهام شد که در زیر چند نمونه آوردم:

این دعا از چیزهایی است که خواندن آن در روز سه شنبه (ای)، به هنگام شدت سختی و به دنبال در خواست، به من الهام شد.

سند این روایت را به ارزش روایت پیشین نیافتیم و مقصود ما متن دعای آن بود؛ به جهت اختلاف آن با نقل‌های دیگر. این دعا نیز از امام حُسَیْن بِنِ عَلی عَلَیْهِ السَّلَام است و به الهام خدا دریافتیم که از پیشین درست‌تر است

این دعاهای حجاب از جمله‌ی دعاهایی بود که در روز طغیان آب - که به سبب فزونی سیلاب و ویرانگری آن در پی ورود به ساختمان‌ها، امنیت (مردمان) به خطر افتاده بود - خواندن آن به ما الهام گردید و موقعیت چنان شد که (به درگاه پروردگار) پذیرفته شد و سختی‌ها بر طرف گشت و سلامت از آن حوادث حاصل آمد و سپاس خدای را!

الهام مرتبه ای از مکاشفات عرفانی است!!!

در خصوص سماع و مواردی که بر ضدّ اهل سلوک مثل مولانا مطرح میکنند قبلا در این سایت بحث کردم و سایر بزرگان هم سخنانی داشته اند!

این قسمت رو فقط همینطوری بهش اشاره کردم و نمیخوام بحث تاپیک رو منحرف کنم!

خجالت بکشید.از مقایسه حضرت ابوالفضل و اویس قرنی با مولوی و سعدی و ابن عربی به درگاه خدا توبه کنید.کسی که با زنان رقص سماع انجام می داد و شیعیان را خر و قوم رذیل می داند و سعدی شاهد باز را با حضرت ابوالفضل مقایسه می کنید،از خدا نمی ترسید؟ از روی اهل بیت شرم نمی کنید؟همین امروز سالگرد وفات حضرت ام البنین است و مومنین عزادار هستند.

واقعا برایتان متاسف هستم.

قدیما;970745 نوشت:

کسی که با زنان رقص سماع انجام می داد و شیعیان را خر و قوم رذیل می داند

من از همون اول گفتم شماها مغلطه باز و شایعه پردازید!

یحبّونه;970771 نوشت:
من از همون اول گفتم شماها مغلطه باز و شایعه پردازید!

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾ فرقان

و بندگان خداى رحمان كسانى‏ اند كه روى زمين به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ﴿۱۹۹﴾ اعراف

طریقه عفو و بخشش پیش گیر و امت را به نیکوکاری امر کن و از مردم نادان روی بگردان.

حبیبه;968122 نوشت:
باسمه العلیم

سلام علیکم

ظاهرا جسم مثالی همان روح بخاری نیست چرا که طبق نظر طب قدیم روح بخاری از خون صافی شده به وجود می آید و در سراسر بدن منتشر شده و علت قریب برای حیات بدن است و بعد از مفارقت از بدن فاسد و باطل می گردد.

ولی آنچه مسلم است و حضرتعالی نیز به آن اشاره فرمودید روح بخاری، نفس ناطقه ی مجرد نیست.

باسلام خدمت شما

حق با شما بود. ممنون که تذکر دادید. بنده اشتباه کرده بودم و دیروز که بیشتر تامل کردم متوجه شدم روح بخاری همان روح نباتی است!

1- روح حیات یا روح بدن
2- روح قوت یا جسم مثالی
3- روح شهوت یا نباتی یا روح بخاری یا جسم لطیف
4- روح مجرد انسانی


وفقکم الله لکل خیر

قدیما;970818 نوشت:
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾ فرقان

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ﴿۱۹۹﴾ اعراف

تو جاهلی؟!!! تویی که این همه کتاب حدیث و تفسیر خوندی، تو جاهلی؟

تویی که می بینی و میدونی ما حق میگیم ولی ردش میکنی، تو جاهلی؟

خداوند به دشمنان و توهین کنندگان به پیامبر و ائمه نازنین و اولیای الهی خشم میگیرد، بنده اش خشم نگیرد؟!


قدیما;970592 نوشت:
اعلی علیین:مکانی است که گل پیکره امامان و شیعیانشان از انجا برداشته شده و سجین جایی است که گل فجار از انجا برداشته شده

وجه الله:امامان معصوم، دین خدا، ملک و سلطنت خدا

چه کسی گفته چون وجه الله و اعلی علیین فنا ناپذیر است پس مجرد است؟

حضرت امیر(ع) قبل از وفاتشان بزرگ ایات الهی را مشاهده کرده بودند و یقین داشتند.این من و شما هستیم که با دیدن بزرگ ایات الهی به یقینمان اضافه می شود

سلام
خیلی سپاسگزارم از شما که مطالب خوبی فرمودید

با سلام و عرض ادب و احترام

از دوستان خواهشمندم تا ذهن خودتون رو بازتر کنید

روح از اصل وجود است...

یعنی هم مادی است و هم غیر مادی

غیر مادی دانستن روح با عینیت داشتن آن در تضاد است و مادی دانستن آن با انا لله و انا الیه راجعون در تضاد است....

دقت کنید در هنگام خواب شما در مرز استفاده از احساسات و استفاده نکردن از آن ها و تغییر معنای محصولات عینیت هستید

به طور مثال

خواب ها گاهی رویای صادق هستند و گاهی مشغولیات ذهن...

در رویای صادق

جوراب گاهی نماد سلامتی انسان است و گاهی مال و اموال...

و ازدواج گاهی نماد موفقیت است و گاهی شکست...

چون هنگام خواب روح (که هم مادی است و هم غیر مادی)
(ماده آن از جنس انرژی و ماده تاریک است)
از بدن جدا شده و به سیر و سلوک می پردازد
و از قید جسم خاکی رها می شود...

در پناه حق تعالی

حبیبه;970702 نوشت:
باسمه البصیر

مقصود شما از حقیقت ماده چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن

اگر او را فقط باطن(عینیت مد نظر شما) فرض کنیم او ظاهر ندارد و این شرک خفی است...
و اگر او را ظاهر(حقیت مد نظر شما) فرض کنیم از باطن او غافل شده ایم و این جهل است...

خداوند جهل را در صورت توبه می بخشد ، اما شرک جلی را خیر....

پس خداوند هم ظاهر است و هم باطن

حبیبه;970702 نوشت:

فرمایش حضرتعالی یک نظریه ی علمی مبتنی بر علوم تجربی است یا دیدگاهی فلسفی؟

فرضیه عقلی است

فلسفه و علوم تجربی همه ناقص هستند نه محض و معصوم

اعتقادات خود را بر پایه الهامات الهی یا همان وحی و قرآن بنا کنید ، نه علوم انسانی...

حبیبه;970702 نوشت:

در هر صورت باید مدعای خویش را با دلیل و برهان اثبات کنید.

در تاپیک مربوطه اثبات شد.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61751

حبیبه;970702 نوشت:

یعنی از نظر شما روح همان ماده است؟

خیر
روح ترکیبی از ظاهر(عینیت) و باطن(حقیقت) است...

حبیبه;970702 نوشت:

پس باید با تغییراتی که در مواد رخ می دهد و ترکیبات و صورتهای

جدیدی که می پذیرند شخصیت انسانی که به تعبیر شما همین ماده است،بارها و بارها تغییر کرده و به شخص

دیگری بدل شود،


بله
آیا شخصیت شما همان شخصیت 3.5 سالگی شماست یا 7 ساگی یا 10.5 سالگی یا 14 سالگی؟

شخصی انسان هر 1260 روز یکبار تغییر می کند گاهی اندک و گاهی زیاد

این فرضیه را در چند روز آینده اثبات خواهم کرد...

حبیبه;970702 نوشت:

ضمن اینکه اگر روح همان آگاهی هایی باشد که درون ماده ذخیره شده است باید با تجزیه ی

جسم مادی آگاهی های واحد و بالتبع شخصیت واحدش تجزیه شده و هر قسمتش در ماده ای جدید و ترکیب و

صورت جدیدی که یافته است ذخیره گردد و در اینصورت انسان هرگز نمی تواند آگاهیها و شخصیتش را یکجا و به

صورت واحد حفظ کند

بله

در علم تعبیر خواب جوراب هم نماد پول است و هم سلامتی و هم... که بستگی به ظاهر و باطن به طور همزمان دارد ، نه جدا از هم ...

حبیبه;970702 نوشت:

و با ترکیب موادی که از ابدان مختلف جدا شده است باید دچار اختلاط آگاهی افراد با

یکدیگر می شدیم به طور مثال وقتی به شخصی که عضوی را از دست داده عضو شخصی که مرگ مغزی

شده پیوند شود باید آگاهی های شخص مذکور به دریافت کننده پیوند منتقل گردد و شخصیت وی قسمتی

از شخصیت فرد متوفی شود در حالیکه در واقع و حقیقت اینگونه نیست.

در حقیقت این گونه است

کافی است از افرادی که این کار را انجام داده اند سوال بفرمایید یا خود شما این عمل را انجام دهید ...

نمونه های بارز آن

تلپاتی و تسخیر روح

احساسات مادر و فرزندی یا خواهر و برادری و...

احساسات دو قلوها به یکدیگر...

هم نوع دوستی و کمک به دیگران...

و در جستجوی مکمل بودن...

در جستجوی همزاد بودن و...

حافظ;970540 نوشت:

جسم مادی کجا و جسم اخروی کجا! احکام و عوارضشان به تناسب تفاوت نشئه ی دنیا و آخرت, کاملا متفاوت است.
جابجایی در آخرت، جابجایی مادی نیست حتی جابجایی‌های مقداری.
در آخرت، ریشه و حقیقت‌ آنچه که در دنیا می‌بینید را خواهید دید.

بزرگوار بنده حقیر همین حالا نیز قادر به مشاهده آن هستم...

خداوند در قرآن گفته همین خاک را دوباره زنده می کنیم... نه خاکی دیگر...

مانند مرگ شبانگاهی و زندگی مجدد در روز بعد...

بدن همان بدن است

شخصیت است که تغییر می کند...

اگر در قیامت اول حضور داشته باشید حرف بنده را درک خواهید کرد...

باسمه الواحد

شروحیل;971247 نوشت:
اگر او را فقط باطن(عینیت مد نظر شما) فرض کنیم او ظاهر ندارد و این شرک خفی است...
و اگر او را ظاهر(حقیت مد نظر شما) فرض کنیم از باطن او غافل شده ایم و این جهل است...

خداوند جهل را در صورت توبه می بخشد ، اما شرک جلی را خیر....

پس خداوند هم ظاهر است و هم باطن

سؤال بنده این بود:

حبیبه;970702 نوشت:
مقصود شما از حقیقت ماده چیست؟

و پاسخ شما اینکه خداوند ظاهر و باطن است و چیزهایی راجع به شرک خفی و توبه و ....

ربط مطالب فوق به سؤال حقیر و مطالب پست قبل خودتان و نیز به اصل بحث چیست؟

شروحیل;971247 نوشت:
فرضیه عقلی است

فلسفه و علوم تجربی همه ناقص هستند نه محض و معصوم

اعتقادات خود را بر پایه الهامات الهی یا همان وحی و قرآن بنا کنید ، نه علوم انسانی...

اینکه خداوند با ماده اتحاد دارد وحی است؟ حکم عقل است؟!!!!

شروحیل;971247 نوشت:
در تاپیک مربوطه اثبات شد.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61751

برای اثبات مدعای خویش مخاطب بحث را به سخنان خودتان ارجاع می دهید؟!

اولا که شما چیزی را ثابت نکردید و فقط تعریفی از ما فی الذهن خویش ارائه دادید که آنهم

به تعبیر منطقیون تعریف دوری و فاقد اعتبار است.

ثانیا اثبات یک نظریه بر مبنای قواعد خاصی است که جنابعالی ظاهرا التزامی به آن ندارید.

ثالثا دلایل شما باید به گونه ای باشد که مخاطب را قانع کند نه خودتان را.

شروحیل;971247 نوشت:
خیر
روح ترکیبی از ظاهر(عینیت) و باطن(حقیقت) است...

تعریفتان از روح هم دارای اشکال منطقی "عدم وضوح" است تصور مردم از مفهوم روح

روشن تر از تعریف شما از روح است.

شروحیل;971247 نوشت:
بله
آیا شخصیت شما همان شخصیت 3.5 سالگی شماست یا 7 ساگی یا 10.5 سالگی یا 14 سالگی؟

شخصی انسان هر 1260 روز یکبار تغییر می کند گاهی اندک و گاهی زیاد

این فرضیه را در چند روز آینده اثبات خواهم کرد...

روح تغییر و تحول می پذیرد ولی تجزیه و تحلیل خیر. بحث ما مربوط تجرد روح و تجزیه ناپذیری

آن است نه تغییر ناپذیری آن.شخصیت انسان متحول می شود ولی این چه ربطی به تجزیه ی روح دارد؟

شروحیل;971247 نوشت:
بله

در علم تعبیر خواب جوراب هم نماد پول است و هم سلامتی و هم... که بستگی به ظاهر و باطن به طور همزمان دارد ، نه جدا از هم ...

از دوقضیه ای که هیچ نقطه ی مشترکی با هم ندارند چگونه می توان نتیجه ای صحیح گرفت

و چیزی را اثبات کرد؟

شروحیل;971247 نوشت:
در حقیقت این گونه است

کافی است از افرادی که این کار را انجام داده اند سوال بفرمایید یا خود شما این عمل را انجام دهید ...

نمونه های بارز آن

تلپاتی و تسخیر روح

احساسات مادر و فرزندی یا خواهر و برادری و...

احساسات دو قلوها به یکدیگر...

هم نوع دوستی و کمک به دیگران...

و در جستجوی مکمل بودن...

در جستجوی همزاد بودن و...

مطالب فوق هم ربطی به پیوند اعضاء و انتقال شخصیت شخص اهداء کننده ی عضو به گیرنده ندارد.

عرض بنده این بود که اگر روح (بنابر ادعای حضرتعالی)همان اطلاعات و آگاهی های ذخیره شده در ماده باشد

با پیوند عضو باید اطلاعات دهنده ی عضو به گیرنده ی آن انتقال یابد،حال این چه ربطی به تله پاتی و رابطه ی عاطفی

مادر و فرزند دارد؟

موضوع قفل شده است