شما اگر حدیثی با سند بهتر در این مورد دارید بیاورید.مثلا در حدیث امام صادق(ع) به زراره بگوید معنی انالله و انا الیه راجعون این است که ما فانی در ذات خدا می شویم. اینکه فلاسفه چقدر فکر کردن و به این نتیجه رسیدن یا صوفیه چند کیلو نمک تو چشم خودشون ریختن و نخوابیدن و فهمیدن می شود در ذات خدا فانی شد،برای من حجت نیست.
حضرتعالی با مبنای ادعایی راه حل به ما بدهید. مسأله با مبنای ما شسته و رُفته است.
شما چرا هر وقت دستتون از دلیل و برهان کوتاه میشه متوسل به توهین می شوید؟
بعلاوه، مگر من حرفی از صوفیه زدم!
قدیما;969134 نوشت:
هم قسمت هایی مثل روح عقلانی و حیوانی یا همان روح بخاری و نفس ناطقه دارد(در پست های قبلی اگر خوانده باشید ثابت شد روح حیوانی در بدن است و تا مرگ خارج نمی شود ولی روح عقلانی در خواب در اسمان سیر می کند) یا نفس هم نفس اماره یا لوامه و غیره دارد.
آیا با تعدد این ارواح، فردیت هر شخص انسانی نیز متکثر خواهد شد؟
قطعا پاسخ شما منفی است پس ما یک روح بیش نداریم. چون هر کس یک «من» بیشتر ندارد.
حالا این من، میتواند دارای شئون مختلف باشد؛ یا به عبارتی، دارای کارکردهای مختلفی باشد؛ و تعدد کارکرد، موجب نفی تجردی بودن آن نیست.
اگر نپذیرید، خواهم گفت، این روح حیوانی در کدام قست از انسان است؟ و آن دیگری در کدام قسمت؟
به عنوان مثال، گفته میشود که «روح»، دارای قوه تعقل و تخیل و حواس ظاهری است آیا میتوانیم بگوییم قوهی تعقل در قسمتی است که قوهی تخیل در آنجا نیست؟ یا این که باید بگوییم همان روحی که دارای شأن تعقل است همان روح به تمامه، دارای شأن تخیل است. و این ویژگیِ یک موجود مجرد است.
قدیما;969134 نوشت:
کاملا داریم از بحث اصلی دور می شویم
نگران نباشید؛ اینها شکافهای بحث است که اگر پر نشود، مسأله بکر خواهد ماند.
ایا فلاسفه و عرفا حدیث معتبری درباره تجرد روح دارند؟
سلام
آیات و روایات مربوط به روح در قرآن و جوامع حدیثی دلیل بر تجرد روح است هرچند عارف به کشف بلکه علم حضوری تجرد روح خود را می یابد و آنچه را از ادله عقلی و نقلی شنیده خود می چشد.
یا علیم
قطعا پاسخ شما منفی است پس ما یک روح بیش نداریم. چون هر کس یک «من» بیشتر ندارد.
"من" متجزی و متغیر است."روح و نفس" متجزی و متغیر است."بدن" متجزی و متغیر است."انسان" متجزی و متغیر است.هر چیزی جز خدا متجزی و متغیر است.
حافظ;969150 نوشت:
حضرتعالی با مبنای ادعایی راه حل به ما بدهید. مسأله با مبنای ما شسته و رُفته است.
شما چرا هر وقت دستتون از دلیل و برهان کوتاه میشه متوسل به توهین می شوید؟
بعلاوه، مگر من حرفی از صوفیه زدم!
من که هر حرفی میزنم توهین برداشت می کنید.نوشتم صوفی چون در پست های قبلی نوشته بودم فلاسفه و عرفا بعد سایت به من اخطار داده چرا توهین می کنید.الان نوشتم صوفی باز می گویید توهین نکنید
عطار میگه ابوبکر شبلی 20 کیلو نمک ریخته در چشمش،الان من چی بگم؟ صوفی بگم توهینه عارف بگم توهینه.پس من چی بگم؟
من ادامه بحث را به صلاح نمی دانم،هر چی میگم توهین برداشت می شود، اینقدر حدیث و دلیل اوردم که برای نتیجه گیری کافی است.اگر کسی حدیث معتبر درباره تجرد روح اورد بررسی میکنم در غیر این صورت بحث از نظر من تمام است.
صحبت سر معاد است یعنی بازگرداندن انسانها نه خلق جدید.
با سلام
دقت بفرمایید منظور بنده این بود که از همان مواد قبل استفاده شده
ماده ای جدید خلق نشده ( قانون پایستگی )
همان ماده قبل در عینیتی جدید قرار گرفته است
اگر دقت کنید دیده اید که پرندگان فرزند همان مسیر پروازی پرندگان والد را دنبال می کنند
در حالی که آن راه را قبلا در زندگی کنونی نپیموده اند...
آن چه غریضه نام دارد اطلاعات درون ماده است همان حقیقت ماده که از بین نمی رود فقط عینیتی جدید پیدا می کند
ما همان زمان که با خداوند عهد بستیم خلق شدیم و دیگر زوال حقیقی نخواهیم داشت حتی در جهنم...
این زوال و هلاکت عینی است...
تولد ما عینیت یافتن ماست ، به همین منظور ما را انسان می نامند ، چون آن چه رخ داده را فراموش کرده ایم...
بنده گفتم در بحث با صاحب تاپیک شرکت نمیکنم اما جهت روشنگری بیشتر و جلوگیری از ترویج اباطیل، مطالبی را قرار میدهم
در خصوص برداشت ظاهر بینانه و غلط از روایت زیر باید بگم که در این روایت منظور از مکان، مرتبه و مقام است نه جا و محل مادی!
گفته شده هیچ پیامبر و فرشته ای به آن مرتبه و مقام نرسیده!!! خب چرا نرسیده؟؟؟ چون روح و نفسش در حد اون مرتبه و از جنس آن مرتبه نبوده!
خب اگر منظور از مکان، محل مادی یا شبه مادی بود که پیامبر با جسم لطیف رفته باشه، پس هر پیامبر و فرشته ای و حتی هر انسانی هم میتونسته بره چون همه انسانها جسم لطیف و توان رفتن به مکانهای مادی را دارند!
بعد اینکه گفته شده پیامبر نزدیکترین مخلوق به خداست! خب چطور جسم لطیف در یک مکان مادی به یک مجرد محض نزدیک شود؟!!! یعنی خدا هم العیاذ بالله غیرمجرد است؟!!!
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى»
حلبی از ابن سنان و او از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: «اوّلین کسی که از پیامبران؟ در «بلی گفتن» بر دیگران سبقت گرفت، پیامبر اکرم؟بود؛ زیرا او نزدیک ترین مخلوق به خداوند متعال بود. او در جایی بود که وقتی جبرئیل او را در معراج به آسمان برد، به او گفت: پیش برو ای محمّد! زیرا تو در مقامی قدم گذاشته ای که هیچ فرشتهﯼ مقرّب و پیامبر مرسلی در آنجا گام ننهاده است و اگر روح و نفس او از آن مکان نبود، نمی توانست به آنجا برسد؛
در خصوص برداشت ظاهر بینانه و غلط از روایت زیر باید بگم که در این روایت منظور از مکان، مرتبه و مقام است نه جا و محل مادی!
گفته شده هیچ پیامبر و فرشته ای به آن مرتبه و مقام نرسیده!!! خب چرا نرسیده؟؟؟ چون روح و نفسش در حد اون مرتبه و از جنس آن مرتبه نبوده!
کعبه یک مقام دارد یک مکان.معراج یک مقام دارد یک مکان،معراج هم جسمی است هم روحانی( جالبه که بعضی ها وقتی در مناظره حاضر می شوند مخصوصا دربرابر شیخ حسن میلانی قبول دارند معراج جسمانی بوده و می گویند معراج هم جسمانی و هم روحانی است)
آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود (۱۶)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾
ديده [اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت (۱۷) نجم
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى»
نقل قول:
خب چطور جسم لطیف در یک مکان مادی به یک مجرد محض نزدیک شود؟!!! یعنی خدا هم العیاذ بالله غیرمجرد است؟!!!
شیخ طوسی (ره) در تفسیر التبیان می فرماید: علمای شیعه معتقدند که خداوند در همان شبی که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد، او را به سوی آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیداری بود، نه در خواب.
لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿۱۸﴾
به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد (۱۸) نجم
پیامبر(ص) ایات عظمت را در معراج دیدند، نه خود خدا را
نقل قول:
خب اگر منظور از مکان، محل مادی یا شبه مادی بود که پیامبر با جسم لطیف رفته باشه، پس هر پیامبر و فرشته ای و حتی هر انسانی هم میتونسته بره چون همه انسانها جسم لطیف و توان رفتن به مکانهای مادی را دارند!
شما در همین کشور هم نمی توانی هر جایی بروی چه برسه معراج.جسم لطیف بودن به این معنی نیست که هر جا دلش بخواهد برود،در بهشت هم هر کسی طبقه خودش را دارد.
________________________________________________________
در پست های قبل درباره وادی السلام عراق و برهوت یمن صحبت شد دوباره مطالعه فرمایید،مفید است
انکار تجرد نفس مستلزم انکار بسیای از ضروریات دین است؛ از جمله، اگر کسی بخواهد معتقد به معاد جسمانی باشد، جز با قبول «تجرد نفس» امکان ندارد.
اگر درختی را بسوزانند و خاکستر کنند و دوباره از آن خاکستر، درختی بسازند، این درخت، مسلما همان درخت قبلی نخواهد بود.
بلی ماده یکی است ولی در حقیقت، این درخت همان درخت سابق نیست.
پس اگر بگوییم هویت انسانی اعم از ظاهر و باطن، تجزیه پذیر و تغییر پذیر است، قول به معاد جسمانی امکان نخواهد داشت
سلام
این استدلال برای اثبات تجرد روح قابل نقد است
اولا معاد جسمانی دنیای مجدد نیست
ثانیا اونچه که ضامن تثبیت هویت درخت یا انسان است را میتوان استدال دیگری برایش داشت که در علم تجربی بحث و طرح شده
که از آن به پیوستگی یک ویژه گی در سلول ها یاد میکنند
هرگاه اون ویژگی پدیدار شود اون عینا همان هویت پدیدار گشته
سلام این دلیل قابل نقض است
توبه هم برگشتن به خداست و نفی جسمانیت نمیکند
ضمن اینکه خدا نفرموده همه از خدا هستند..تا معنای برگشت مندک شدن در ذات الهی باشد فرموده برای خدا هستند
پس معنای آیه غایت داشتن امور است نه مجرد شدن
و غایت هر چیزی نزد خداست نه خود خداست!!
قبلا توضیح داده شده.ضمن احترام به شما از تکرار مکررات خسته شدم.مراجعه کنید به پست 10 و جواب بنده به درخواست شما در پست 11
ممنون از شما. ولی در آنجا صرفا ادعا مطرح شده. اشکالات ما پیرامون لوازم این ادعاست. لطفا با سعه صدر مباحثه را ادامه دهید.
قدیما;969161 نوشت:
هر چیزی جز خدا متجزی و متغیر است.
پس راجع به «کل یوم هو فی شأن» چه میفرمایید؟
نکند میخواهید بگویید «هو» به خدا بر نمیگردد؟ البته این آیه نمیفرماید خدا تجزیهپذیر است اما تغییر چه؟ لازمهی کل یوم هو فی شأن بودن آن است که دم به دم در تنوع باشد. حالیکه در این شأن دارد غیر از حالی است که در شأن قبلی است. و الا تعدد شئون و ... معنا ندارد.
البته ما پاسخ مناسب را داریم می خواهم طبق مبنای شما (ادعای شما) پاسخ را بدانم.
ما همان زمان که با خداوند عهد بستیم خلق شدیم و دیگر زوال حقیقی نخواهیم داشت حتی در جهنم
این سخن به نفع تجزیهپذیری نفس است؟ یا به عکس ...
غریبه آشنا;969263 نوشت:
ثانیا اونچه که ضامن تثبیت هویت درخت یا انسان است را میتوان استدال دیگری برایش داشت که در علم تجربی بحث و طرح شده
که از آن به پیوستگی یک ویژه گی در سلول ها یاد میکنند
بازگشت این سخن به عقیده اشعریان است که میگویند «لاشیء الا الاجسام». هشام بن سالم و مؤمن طاق معتقد به اصالت جسم اند. اینان معتقد به حیات و قدرت مستقل جسم اند. حتی در مورد «نفخت فیه من روحی» قائل به جسمانی بودن روح اند. (عیاشی، تفسیر عیاشی، تصیح رسولی محلاتی، ج2، ص 283).
پرسشگر این تاپیک، دوآلیسم را قبول دارد.
ادعا: روح جسم لطیفی است که تغییر و تجزیه و مکان و زمان دارد
ضمن تشکر از سعه صدری که مبذول میدارید
بر مبنای ادعای فوق، اشکال دیگر این است که بر مبنای ادعای فوق، روح، کیفیتی جسمانی دارد، پس باید به دنبال سنخیتی متناسب با روح برای فرشته قبض روح هم باشیم. یعنی روح جسمانی است. روح توسط یک فرشته از بدن جدا میشود. باید بین قابض و مقبوض سنخیت متناسبی وجود داشته باشد (و گرنه محال اتفاق میافتد)؛ پس فرشته قبض روح هم دارای ماده و جسمانی است.
بر مبنای ادعای فوق، اشکال دیگر این است که بر مبنای ادعای فوق، روح، کیفیتی جسمانی دارد، پس باید به دنبال سنخیتی متناسب با روح برای فرشته قبض روح هم باشیم. یعنی روح جسمانی است. روح توسط یک فرشته از بدن جدا میشود. باید بین قابض و مقبوض سنخیت متناسبی وجود داشته باشد (و گرنه محال اتفاق میافتد)؛ پس فرشته قبض روح هم دارای ماده و جسمانی است.
با سلام
ماده فقط ماده فیزیکی نیست دوست گرامی
ماده تاریک و انرژی تاریک اصلا قابل دیدن یا لمس کردن نیست
ممنون از شما. ولی در آنجا صرفا ادعا مطرح شده. اشکالات ما پیرامون لوازم این ادعاست. لطفا با سعه صدر مباحثه را ادامه دهید.
این همه من دلیل نقلی و عقلی اوردم،باز هم می گویید فقط ادعا کردید.
طرفداران تجرد کلا دو حدیث اوردن که نه سند درست داشت نه از نظر دلالی درست بود.
مجرد در فلسفه یعنی چیزی که تغییر،تجزیه،مکان و زمان ندارد.شما امدید می گویید ما مجرد متغییر داریم.مثل این می ماند که من بگویم ما یخ گرم هم داریم
حافظ;969302 نوشت:
پس راجع به «کل یوم هو فی شأن» چه میفرمایید؟
نکند میخواهید بگویید «هو» به خدا بر نمیگردد؟
البته این آیه نمیفرماید خدا تجزیهپذیر است اما تغییر چه؟ لازمهی کل یوم هو فی شأن بودن آن است که دم به دم در تنوع باشد. حالیکه در این شأن دارد غیر از حالی است که در شأن قبلی است. و الا تعدد شئون و ... معنا ندارد.
البته ما پاسخ مناسب را داریم می خواهم طبق مبنای شما (ادعای شما) پاسخ را بدانم.
از تجرد روح زدیم رفتیم تو معنی انا لله و انا الیه راجعون و فنا در ذات خدا و وحدت وجود حالا هم باید دائم الفیض بودن خدا و حرکت جوهری را بررسی کنیم.فکر کنم باید کلا یک دور شرح اسفار ملاصدرا بدیم.خیال شما راحت با حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا هم نمی توان تجرد روح را ثابت کرد.
يَسئَلُهُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ كُلَّ يَومٍ هُوَ فِي شَأنٍ پروردگار در اين آيه بينيازي از مخلوقات را بيان نموده و ميفرمايد هر موجوديكه در آسمانها و زمين است از فرشته و آدمي و جن و ساير موجودات ديگر همه حوائج خود را از او ميطلبند و او هر روز در شأن و كاري است إبن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت رضا روايت كرده فرمود از كار پروردگار آنست که روز زنده ميكند و ميميراند و روزي ميدهد و كم و زياد ميگرداند و درجات بندگان را و رفيع و يا خوار و پست ميكند.
تفسیر جامع ج 7 ص 29
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَايَمُوتُ ، وَلَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ ؛ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنِ http://lib.eshia.ir/27311/1/344
[=trebuchet ms]حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتی هاى خلقتش پایان نمى گیرد،چرا که هر روز در شأن و کارى است، و موضوع تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده
به این جمله دقت بفرمایید:لأن ما سوى الواحد متجزئ والله واحد ، لا متجزئ
هر چیزی غیر از خدا تجزیه می شود.
فرشته غیر از خدا هست یا نیست؟
به این جمله دقت بفرمایید: إنه ليس شئ إلا يبيد أو يتغير، أو يدخله التغير والزوال، أو ينتقل من لون إلى لون، ومن هيئة إلى هيئة، ومن صفة إلى صفة، ومن زيادة إلى نقصان، ومن نقصان إلى زيادة إلا رب العالمين فإنه لم يزل ولا يزال بحالة واحدة.
هیچ چیزی نیست مگر اینكه از میان مى رود و دگرگون مى شود، یا تغییر و زوال را در آن راه است، یا از رنگی به رنگی دیگر، و از شكلی به شكل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مى رود مگر پروردگار عالمیان، او پیوسته و پیوسته واحد است.
مجرد در فلسفه یعنی چیزی که تغییر،تجزیه،مکان و زمان ندارد.
مراد از تجرد عقلی, تجرد از همه خصوصیات ماده و جسم است و مراد از تجرد مثالی یا برزخی, تجرد از برخی صفات ماده و جسم است.
ویژگیهای سلبی موجود مجرد عبارتاند از «جسم نداشتن، قابل رؤیت نبودن با چشم ظاهری، جهتپذیر نبود و زمان و مکانمند نبودن»
ویژگیهای ایجابی موجود مجرد عبارتاند از: «فعلیت، علم، وحدت و بساطت» (جوارشکیان و رنجبرزاده، حقیقت تجرد و انواع آن از دیدگاه صدرالمتألهین»، علوم انسانی و هنر، ش 10).
قدیما;969404 نوشت:
از كار پروردگار آنست که روز زنده ميكند و ميميراند و روزي ميدهد و كم و زياد ميگرداند و درجات بندگان را و رفيع و يا خوار و پست ميكند.
آفرین. پس شأن امروز با شأن دیروزی متفاوت است؟ آیا این تغییر نیست؟
اگر گفته میشود روح انسان دارای تغیر است به حسب تکاملش و افعالش دارای تغیر است. و الا تغیری که در اجسام مادی سراغ داریم ندارد.
قدیما;969404 نوشت:
از تجرد روح زدیم رفتیم تو معنی انا لله و انا الیه راجعون و فنا در ذات خدا و وحدت وجود حالا هم باید دائم الفیض بودن خدا و حرکت جوهری را بررسی کنیم
بنده از این حرفها نزدم بالاخره یک مسئلهای است که یا پاسخ دارد یا ندارد. اگر ندارد که هیچ، اگر دارد ، پاسخش را بفرمایید.
جسم نداشتن، قابل رؤیت نبودن با چشم ظاهری، جهتپذیر نبود و زمان و مکانمند نبودن
همین تجرد مدنظر است
نقل قول:
آفرین. پس شأن امروز با شأن دیروزی متفاوت است؟ آیا این تغییر نیست؟
:-o:-o
حافظ;969522 نوشت:
اگر گفته میشود روح انسان دارای تغیر است به حسب تکاملش و افعالش دارای تغیر است
بحث را باز بفرمایید. چه نوع تغییری و تکاملی دارد؟حدیث که نداشتید،ایا برای این نوع تغییر حداقل مثال دارید؟ایا این تغییر در حیطه مکان و زمان است؟ایا این روح با این تغییر قابل قسمت کردن و تجزیه هست؟
ایا حد دارد یا ندارد؟
ایا این روح متغیر از سنخ وجود بسیط الحقیقه است؟
بر مبنای ادعای فوق، اشکال دیگر این است که بر مبنای ادعای فوق، روح، کیفیتی جسمانی دارد، پس باید به دنبال سنخیتی متناسب با روح برای فرشته قبض روح هم باشیم. یعنی روح جسمانی است. روح توسط یک فرشته از بدن جدا میشود. باید بین قابض و مقبوض سنخیت متناسبی وجود داشته باشد (و گرنه محال اتفاق میافتد)؛ پس فرشته قبض روح هم دارای ماده و جسمانی است.
عرض سلام
چرا نگیم روح همون روان هست؟
یعنی همون مجموعه حالات و احساساتی که در مغز و سیستم عصبی انسان جاری هست؟
عرض سلام چرا نگیم روح همون روان هست؟ یعنی همون مجموعه حالات و احساساتی که در مغز و سیستم عصبی انسان جاری هست؟
سلام بحث این مسایل خیلی فراتر از اون چیزی هست که ما بتوانیم درک کنیم چه اینکه در نهج البلاغه هست که وقتی دانشمندان از امام علی (ع) پرسیدن پیچیده ترین علم دنیا کدام است امام علی گمونم گفت علم مربوط به عوالم روح انسان!...مثلا ما یک ضمیر داریم و یک بدن موازی که در ضمیر ما همزمان داره دور دور میکنه بهش میگن پرنده ذهن ...جایگاه ان در مغز هست و مسثلا وقتی شخص مومنی خواست بیاد توی خواب شخصی میاد بالای سرش و تمرکز میکنه تا بدن موازی اون رو در عالم ضمیرش (که بسته به افعال و افکار روزمره اش شکل میکیره) میگرده اونو پیدا میکنه و یک بدن مثالی هم خودش با اراده خود ایجاد میکنه و میره در درون ضمیرش و اون شخص اونو خواب میبینه!....2-دوم ما یک روح داریم که در درون دل انسان هست که به تار حیات متصل هست و اینکه خدا میگوید من در قلب انسان جای دارم منظور این هست و اون اگر جنیان دل کسی رو سوراخ کنن به درون دلش راه پیدا کنن منافق میشه و کافر میشه!...نماز باعث میشه دل انسان امن باشه (این خیلی پیچیده هست و تخصص استشنایی امام علی (ع) همین گشت و گذار در تشکیلات درون ضمیر و دل انسان هست...3-ما یک هاله داریم که در بدن ما محیط هست که بهش میگن ائورا که وقتی عبادت زیاد می کنیم اون متلالو میشه و خیلی اگر زلال باشه روح انسان اون پیشانی و و صورت انسان رو سفید میکنه و شبها توی تاریکی صورت انسان مومن دیده میشه!(مثل پیامبر صلوات لله علیه ه توی ظلمات شب مردم صورتش را می دیدن و خیلی تعجب میکردن!)
در ضمن تغییر حالات در برزخ و آخرت از جمله جهنمی بودن و بهشتی شدن با مجرد بودن سازگاری ندارد و فلاسفه تکامل برزخی و حرکت در بهشت و جهنم را نتوانسته اند با مبنای تجرد روح پاسخ بگویند
« ابو يعفور گوید از حضرت صادق(ع) سؤال نمودم از قول خداى عز و جل که فرمود: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» و عرض كردم كه امّا «اوّل» پس آن را شناختهايم و تفسيرش را دانستهايم و امّا «آخر» پس تفسير و معنى آن را از براى ما بيان فرمایید!
حضرت فرمودند:هيچ چيز نيست مگر آنكه هلاک مىشود يا متغير میگردد يا يك نحو از تغيير و زوال در آن داخل مىشود و راه مىيابد يا از رنگ به رنگى و از هيئت به هيئتى و از صفتی به صفتى و از زيادتى بسوى نقصانی و از نقصانی بسوى زيادتى انتقال می يابد مگر پروردگار عالميان كه او هميشه يكى بوده و خواهد بود. او است اول پيش از هر چيزى و او است آخر بر آن نحوى كه در اول بوده بدون تغيير و صفات و نامها بر او مختلف نمی شود چنان كه بر غير او مختلف مىشود مثل انسانى كه يك بار خاك می باشد و يك بار گوشت و يك بار خون و يك بار خورد و مرد شده و درهم شكسته و پوسيده و از هم پاشيده و مانند خرمائى كه يك مرتبه غوره می باشد و يك مرتبه خرماى نيمرس و يك مرتبه خرماى تر و يك مرتبه خرماى خشك پس نامها و صفات بر آن متبدل مىشود و خداى عز و جل به خلاف آن است.»
1ـ اشیائی که هلاک دارند ولی تغییر ندارند. اینها همان مجرّدات هستند، که فناء فی الله پیدا می کنند امّا تغییر در آنها راه ندارد؛ و الّا معنی نداشت که امام(ع) این قسم در مقابل سه قسم دیگر قرار دهد.
2ـ اشیائی که ذاتشان تغییر می کند. اینها همان جواهر جسمانی مادّی اند که حرکت جوهری دارند.
3ـ اشیائی که حرکت ندارند ولی تغییر و زوال ـ نه فناء و هلاک ـ بر آنها داخل می شود. اینها همان امور آنیّ الوجودند، مثل اتّصال و انفصال؛ که حرکت ندارند، امّا تغییر و زوال در آنها داخل می شود؛ مثلاً وقتی چیزی از چیزی جدا می شود، اتّصال زائل گشته انفصال حادث می شود؛ و هر دو در یک آن حادث و در همان آن نیز زائل می شوند. لذا یک آن بیشتر عمر ندارند. بر این گونه امور، تغییر صدق می کند، لکن تغییر دفعی نه تغییر تدریجی که همان زمان است. لکن از آنجا که این دو امر آنیّ الوجود، لازمه ی حرکت (تغییر تدریجی) اند، لذا تغییر به معنی متداول آن(حرکت) بر آنها داخل می شود و آنها را زائل می کند.
4ـ اشیائی که فی نفسه تغییر و انتقالی ندارند، لکن از آنجا که اعراضند برای جوهر، به واسطه ی حرکت جوهری، آنها نیز تغییر می کنند؛ یعنی تغییر بالعرض دارند. مثل حرکت جسم در رنگش یا حرکت جسم در وضعش(هیئتش) یا ... .
ب: حضرت بعد از آنکه اصل مطلب را بیان نمودند و اقسام چهارگانه را ذکر کردند، مثالهایی هم ذکر نمودند؛ امّا تنها برای قسم دوم یعنی برای حرکت جوهری مثال آوردند نه برای سه قسم دیگر.
با سلام
ماده فقط ماده فیزیکی نیست دوست گرامی
ماده تاریک و انرژی تاریک اصلا قابل دیدن یا لمس کردن نیست
مثل همون روح مد نظر شما...
با سلام
عوالم مختلف وجود دارد ولی اینکه همه چیز در یک عالم جمع شود غلط است! مثل اینکه بگوییم روح مجرد با جسم در دنیای مادی هستند!
روح ما در عالم ارواح با جسم ما در عالم اجسام بوسیله بدن مثالی یا جسم لطیف متصل است. این جسم لطیف هم جسمانی هم روحانی است!
اصلا این جسم لطیف به این دلیل هم جسمانی هم روحانی خلق شده تا واسطه بین عالم ارواح و عالم اجسام باشد!
مدیومها این جسم لطیف را احضار میکنند. و میتوان در این جسم لطیف خود و سایر "ارواح جسمانی مانند" تصرفاتی داشت مثلا میتوان آنها را برای مدتی از همراهی با بدن خارج ساخت!
حتی غربیها درمتافیزیک به اینها رسیده اند که مثلا در فیلم Doctor Strange (2016) آنجا که پزشک مذکور پیش یک طبیب شرقی میرود، آن طبیب، جسم لطیف یا بدن مثالی وی را برای مدتی از همراهی با بدن خارج میکند و وارد عوالم دیگر میکند!
اما به روح مجرد نمیتوان دسترسی داشت و تنها اولیای الهی میتوانند به آن دست یابند و آنرا از همراهی با بدن مادی خارج سازند و در حقیقت برای مدتی بمیرند!
الان جن ها، جسم لطیف و ارواح دیگر را شما در عالم ماده نمی بینید چون درعالم خودشان هستند نه عالم مادی!!!
کسانی هم که میتوانند این موجودات را ببینند با چشمهای باطنی که متصل به چشم ظاهری هستند این رویت برایشان اتفاق میفتد!
در خواب هم شما با چشم باطنی، جن و ارواح و... را می بینید که هیچکدام مادی نیست!!!
اگر به قول مخالفان عرفان و فلسفه مثل همین صاحب تاپیک، همه ارواح انسان از نوع جسم لطیف باشند پس میتوان به همه آن دست یافت و روی آنها تصرفاتی داشت!!!
در روایت ابیجمیلة از محمد حلبی آمده است که امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ 85 سوره اسراء فرمودند: «إنما الروح خلق من خلقة له بصر و قوة و تأیید یجعله الله فی قلوب الرسل و المؤمنین؛ روح القدس آفریدهای از آفریدههایش هست که چشم و نیرو و تأیید دارد؛ خدا آن را در قلب رسولان و مؤمنین قرار میدهد.»
دقت کنید ایشان نفرمودند روح در بدن یا در همراهی با بدن قرار میگیرد بلکه فرمودند در قلب! در احادیث دیگر هم آمده نور علم را خداوند در قلب انسان قرار میدهد!!!
خب چرا خداوند میفرماید این روح القدس و نور علم و... را در قلب قرار میدهد؟؟؟! چون قلب باطنی انسان از سنخ مجردات است لذا میتواند پذیرای مجردات باشد! البته قلب باطنی دارای مراتبی است!
غریبه آشنا;969605 نوشت:
در ضمن تغییر حالات در برزخ و آخرت از جمله جهنمی بودن و بهشتی شدن با مجرد بودن سازگاری ندارد و فلاسفه تکامل برزخی و حرکت در بهشت و جهنم را نتوانسته اند با مبنای تجرد روح پاسخ بگویند
در خصوص فرق بدن مثالی(جسم لطیف) با روح مجرد بیشتر مطالعه کنید!
عوالم مختلف وجود دارد ولی اینکه همه چیز در یک عالم جمع شود غلط است! مثل اینکه بگوییم روح مجرد با جسم در دنیای مادی هستند!
روح ما در عالم ارواح با جسم ما در عالم اجسام بوسیله بدن مثالی یا جسم لطیف متصل است. این جسم لطیف هم جسمانی هم روحانی است!
اصلا این جسم لطیف به این دلیل هم جسمانی هم روحانی خلق شده تا واسطه بین عالم ارواح و عالم اجسام باشد!
مدیومها این جسم لطیف را احضار میکنند. و میتوان در این جسم لطیف خود و سایر "ارواح جسمانی مانند" تصرفاتی داشت مثلا میتوان آنها را برای مدتی از همراهی با بدن خارج ساخت!
حتی غربیها درمتافیزیک به اینها رسیده اند که مثلا در فیلم Doctor Strange (2016) آنجا که پزشک مذکور پیش یک طبیب شرقی میرود، آن طبیب، جسم لطیف یا بدن مثالی وی را برای مدتی از همراهی با بدن خارج میکند و وارد عوالم دیگر میکند!
اما به روح مجرد نمیتوان دسترسی داشت و تنها اولیای الهی میتوانند به آن دست یابند و آنرا از همراهی با بدن مادی خارج سازند و در حقیقت برای مدتی بمیرند!
با سلام و عرض ادب و احترام
در واقع عالم یکی است ولی ابعاد آن بی نهایت است...
عینیت ما حاصل ابعاد قابل درک توسط احساس ماست
و با احساس اجنه و روح و ... متفاوت است ...
بدن ما از انرژی و ماده معمول و انرژی و ماده تاریک است
(هر چه خوبان همه دارند ، تو یکجا داری ...)
ملائک از انرژی و ماده تاریک هستند
و حیوانات از انرژی و ماده معمول
و ما از جنس خداوند هستیم و مخلوق او ... (کامل ترین زیر مجموعه از مجموعه بی نهایت یا همان اشرف مخلوقات )
در حالی که اگر ماده و انرژی معمول را از تاریک جدا کنیم ، به رتبه ملائک یا حیوانات تنزل پیدا می کنیم...
ملائک قدرت درک احساس عشق را ندارند...
اگر دقت کرده باشید در خواب افراد معمولی ، حتی اگر خواب ازدواج هم ببینید این خواب عاری از احساس عشق است...
یک انسان نابینا ی معمولی احساس بینایی دارد اما ابزار ابراز آن را ندارد ...
این وضعیت ماست در خواب و مرگ ...
ما ماده و انرژی و ماده و انرژی تاریک را در خواب و مرگ داریم و هیچ کدام از بین نرفته...
بلکه ابزار ابراز آن به اذن خداوند توسط فرشته مرگ از افراد معمولی صلب می شود...
چرا مردم به کربلا می روند؟
مگر روح حسین(ع) اینجا نیست؟
چرا دعا در زیارت حسین(ع) به واسطه او و به اذن خداوند مستجاب می شود؟
چون برای انسان های معمولی ماده معمول آن جاست
اولیای خدا درصد انرژی و ماده تاریکشان بیش از انرژی و ماده معمول است و برای مردم معمول بالعکس
شبیه ترین خلق به خدا اولیا خدا هستند...
* دانشمندان کشف کرده اند که بیشتر عالم انرژی و ماده تاریک است و درصد کمی از آن انرژی و ماده معمول است
طبق قانون پایستگی هیچ چیز از بین نمی رود و تنها عینیت آن تغییر می کند ...
یعنی خداوند ثابت است ...
تمام این مباحث به خاطر نوع نگرش ما به حقیقت وجود است
در حالی که حقیقت وجود واحد است و بی نهایت...
در واقع عناصر اصلی قابل درک مخلوقات همان است که بود
بحث را باز بفرمایید. چه نوع تغییری و تکاملی دارد؟حدیث که نداشتید،ایا برای این نوع تغییر حداقل مثال دارید؟ایا این تغییر در حیطه مکان و زمان است؟ایا این روح با این تغییر قابل قسمت کردن و تجزیه هست؟
روح دم به دم در حال صیرورت و حرکت به سوی بینهایت است. ایستایی و سکون برای روح بیمعناست. «خلقتم للبقاء» مؤید همین مطلب است. در حدیث قدسی است که «خلقت الاشیاء لأجلک» اما «خلقتُک لأجلی» و همانطور که خداوند باقی است انسان نیز باقی است و این بقاء به اعتبار روح اوست. منتهی، این بقاء دارای صبغهی مخلوقیت است اما بقاء خداوند دارای صبغهی خالقیت است.
عرض سلام
چرا نگیم روح همون روان هست؟
یعنی همون مجموعه حالات و احساساتی که در مغز و سیستم عصبی انسان جاری هست؟
پاسخهای زیادی میتوان داد یکی از پاسخها تجربهی کسانی است که دچار مرگ مغزی و از کار افتادن سیستم عصبی شده اند که با وجود این فقدان، بالوجدان، «خود»ی برای خود یافتهاند و پس از بازگشت سلامتی، از آن گزارش دادهاند.
در ضمن تغییر حالات در برزخ و آخرت از جمله جهنمی بودن و بهشتی شدن با مجرد بودن سازگاری ندارد و فلاسفه تکامل برزخی و حرکت در بهشت و جهنم را نتوانسته اند با مبنای تجرد روح پاسخ بگویند
ضمن سلام؛
روح انسانی در آخرت دارای ابدان اخروی است که از ویژگیهای ابدان اخروی، بساطت و نورانیت است ابدان اخروی دراک بالفعل اند و عین حیات و متحد با نفس و باقی به بقای آن اند. این ابدان اگر چه دچار فنا و مرگ و مرض و پیری نمیشوند اما متعلق فعالیتهای انسان در آخرت میباشند.
روح دم به دم در حال صیرورت و حرکت به سوی بینهایت است. ایستایی و سکون برای روح بیمعناست. «خلقتم للبقاء» مؤید همین مطلب است.
جناب استاد احد ایمانی(ایشان ادعا دارند هیچکس مثل ایشان حرکت جوهری ملاصدرا را نفهمیده): نفس فاقد حرکت است؛ اگر چه به عرض بدن، متحرّک بالعرض می باشد. حرکت جوهری اوّلاً برای موجودی است که جوهر باشد؛ که نفس یقیناً جوهر نیست؛ چون جوهر از سنخ ماهیت است. ثانیاً هر جوهری نیز متحرّک نیست. تنها جوهر جسم است که حرکت دارد. چون مرکّب از حالت بالقوّه و بالفعل است. و قوام حرکت، به قوّه و فعل می باشد. چرا که الحرکه خروج الشیء من القوّه الی الفعل تدریجاً.
اگر حرکت جوهری ثابت شود و ثابت شود روح مدنظر ما حرکت جوهری دارد(که اقای ایمانی می گوید ندارد)،باز هم سوال پیش می اید
این روحی که دم به دم خلق می شود مکان و زمان و تجزیه پذیری دارد یا نه ؟
حافظ;969966 نوشت:
«خلقتم للبقاء» مؤید همین مطلب است. در حدیث قدسی است که «خلقت الاشیاء لأجلک» اما «خلقتُک لأجلی» و همانطور که خداوند باقی است انسان نیز باقی است و این بقاء به اعتبار روح اوست. منتهی، این بقاء دارای صبغهی مخلوقیت است اما بقاء خداوند دارای صبغهی خالقیت است.
چندین بار توضیح دادم مسئله بقای روح نیست بلکه مکان و زمان و تغییر و تجزیه است
اشیائی که هلاک دارند ولی تغییر ندارند. اینها همان مجرّدات هستند، که فناء فی الله پیدا می کنند امّا تغییر در آنها راه ندارد؛ و الّا معنی نداشت که امام(ع) این قسم در مقابل سه قسم دیگر قرار دهد.
:-o:-o:-o
کاربر گرامی در این حدیث ما دو قسم داریم نه چهار قسم؟
قسم اول مخلوقات که از میان مى روند یا دگرگون مى شوند، یا تغییر و زوال را در آن راه است، یا از رنگی به رنگی دیگر، و از شكلی به شكل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مى روند
قسم دوم خداوند که پیوسته و پیوسته واحد است. او قبل از هر چیزی اول و همیشه، آخر است. صفات و نام ها، او را دگرگون نمی سازند آن طوری که غیر او را متحول می کنند
اخه قسم موجودات مجرد را از کجای حدیث برداشت کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به قول اقای فردوسی پور اجازه هست من سرم بکوبم به میز از دست شما
1ـ اشیائی که هلاک دارند ولی تغییر ندارند. اینها همان مجرّدات هستند، که فناء فی الله پیدا می کنند امّا تغییر در آنها راه ندارد؛ و الّا معنی نداشت که امام(ع) این قسم در مقابل سه قسم دیگر قرار دهد.
2ـ اشیائی که ذاتشان تغییر می کند. اینها همان جواهر جسمانی مادّی اند که حرکت جوهری دارند.
3ـ اشیائی که حرکت ندارند ولی تغییر و زوال ـ نه فناء و هلاک ـ بر آنها داخل می شود. اینها همان امور آنیّ الوجودند، مثل اتّصال و انفصال؛ که حرکت ندارند، امّا تغییر و زوال در آنها داخل می شود؛ مثلاً وقتی چیزی از چیزی جدا می شود، اتّصال زائل گشته انفصال حادث می شود؛ و هر دو در یک آن حادث و در همان آن نیز زائل می شوند. لذا یک آن بیشتر عمر ندارند. بر این گونه امور، تغییر صدق می کند، لکن تغییر دفعی نه تغییر تدریجی که همان زمان است. لکن از آنجا که این دو امر آنیّ الوجود، لازمه ی حرکت (تغییر تدریجی) اند، لذا تغییر به معنی متداول آن(حرکت) بر آنها داخل می شود و آنها را زائل می کند.
4ـ اشیائی که فی نفسه تغییر و انتقالی ندارند، لکن از آنجا که اعراضند برای جوهر، به واسطه ی حرکت جوهری، آنها نیز تغییر می کنند؛ یعنی تغییر بالعرض دارند. مثل حرکت جسم در رنگش یا حرکت جسم در وضعش(هیئتش) یا ... .
ب: حضرت بعد از آنکه اصل مطلب را بیان نمودند و اقسام چهارگانه را ذکر کردند، مثالهایی هم ذکر نمودند؛ امّا تنها برای قسم دوم یعنی برای حرکت جوهری مثال آوردند نه برای سه قسم دیگر.
پاسخهای زیادی میتوان داد یکی از پاسخها تجربهی کسانی است که دچار مرگ مغزی و از کار افتادن سیستم عصبی شده اند که با وجود این فقدان، بالوجدان، «خود»ی برای خود یافتهاند و پس از بازگشت سلامتی، از آن گزارش دادهاند.
سلام
چقدر میتوان به این تجربه و گفته انها اعتماد داشت؟
میتوانید چند نمونه نقل کنید؟
البته با اسیب مختصر به اعصاب انسان ممکن است توهمات عجیبی بهش دست بده که فکر کنه داره مثلا عالم ارواح و برزخ یا بهشت و جهنم و تونل نور و .. رو میبینه در صورتیکه اینها فقط توهماتی هستنند که فرد بیمار داره
بعد من متوجه نشدم یعنی شما میپذیرید روح همون روان هست و نه بعدی مجرد و غیر مادی؟
با سلام و عرض ادب و احترام در واقع عالم یکی است ولی ابعاد آن بی نهایت است...
عینیت ما حاصل ابعاد قابل درک توسط احساس ماست و با احساس اجنه و روح و ... متفاوت است ...بدن ما از انرژی و ماده معمول و انرژی و ماده تاریک است
ملائک از انرژی و ماده تاریک هستند و حیوانات از انرژی و ماده معمول و ما از جنس خداوند هستیم و مخلوق او ...
در حالی که اگر ماده و انرژی معمول را از تاریک جدا کنیم ، به رتبه ملائک یا حیوانات تنزل پیدا می کنیم...
ما ماده و انرژی و ماده و انرژی تاریک را در خواب و مرگ داریم و هیچ کدام از بین نرفته...
بلکه ابزار ابراز آن به اذن خداوند توسط فرشته مرگ از افراد معمولی صلب می شود...
چون برای انسان های معمولی ماده معمول آن جاست
اولیای خدا درصد انرژی و ماده تاریکشان بیش از انرژی و ماده معمول است و برای مردم معمول بالعکس
شبیه ترین خلق به خدا اولیا خدا هستند...
* دانشمندان کشف کرده اند که بیشتر عالم انرژی و ماده تاریک است و درصد کمی از آن انرژی و ماده معمول است
این حرفایی که زدید حرفهای غربیها خصوصا انرژی درمانگران آنها در حوزه متافیزیک است!
چرا این حرفها را میزنند؟؟؟ چون با چشم باطنی(چشم چاکرا) فرشته و جن و انسان و... را با هاله و انرژی منفی و مثبت و چاکرا و... می بینند لذا خیال میکنند انسان از انرژی و ماده است و خلاص!
اگر مرتبه بالاتری از چشم باطنی را داشتند هرگز چنین حرفهایی غلطی نمیزدند! یک روز میگن فقط ماده! فرداش با چشم چاکراشون میگن ماده و انرژی!
فرداش اگه به مرتبه بالاتری برسند چه خواهند گفت؟!!!!!!
اما هنوز نگفتند چرا این انرژی بدن انسان شعور دارد؟؟؟!!!!! چرا کسانی مثل پیامبر و ائمه منابع انرژی هست؟؟؟!!!!
ضمن سلام؛
روح انسانی در آخرت دارای ابدان اخروی است که از ویژگیهای ابدان اخروی، بساطت و نورانیت است ابدان اخروی دراک بالفعل اند و عین حیات و متحد با نفس و باقی به بقای آن اند. این ابدان اگر چه دچار فنا و مرگ و مرض و پیری نمیشوند اما متعلق فعالیتهای انسان در آخرت میباشند.
هر نوع فعالیت و حرکتی مستلزم فرض زمان و مکان است و این نقض نظریه تجرد روح و بهشت و جهنم میباشد
این حرفایی که زدید حرفهای غربیها خصوصا انرژی درمانگران آنها در حوزه متافیزیک است!
چرا این حرفها را میزنند؟؟؟ چون با چشم باطنی(چشم چاکرا) فرشته و جن و انسان و... را با هاله و انرژی منفی و مثبت و چاکرا و... می بینند لذا خیال میکنند انسان از انرژی و ماده است و خلاص!
اگر مرتبه بالاتری از چشم باطنی را داشتند هرگز چنین حرفهایی غلطی نمیزدند! یک روز میگن فقط ماده! فرداش با چشم چاکراشون میگن ماده و انرژی!
فرداش اگه به مرتبه بالاتری برسند چه خواهند گفت؟!!!!!!
اما هنوز نگفتند چرا این انرژی بدن انسان شعور دارد؟؟؟!!!!! چرا کسانی مثل پیامبر و ائمه منابع انرژی هست؟؟؟!!!!
با سلام
اگر همین غربی ها نبودند زمین هنوز صاف بود... نه هواپیمایی در کار بود و نه پیشرفتی... چون از آن طرف زمین می افتادیم!!!!
ما هنوز با اسب و قاطر به مسافرت می رفتیم...اینترنتی نبود ، اگر هم بود خود شیطان بود و باید از آن می ترسیدیم...!!!!
عیسی(ع) و موسی(ع) هم که غربی هستند ، برای خودشان به ما چه!!!!
از تفکرات متعصبانه و متحجرانه خودمان بیرون بیاییم و کمی هم حقیقت نگر باشیم...
غرب و شرق از آن خداست...
خیر و شر هم از آن خداست...
ظلم و عدالت هم از آن خداست....
الی آخر...
شیطان هم بنده خداست و وسیله پیشرفت ماست ، نه لولو خرخره ی داستان های ما ....
احتمالا حکومت حضرت سلیمان را فراموش کرده اید...
قرآن کتاب داستان نیست... درس عبرت است...
دشمن = دش + من
اگر نفس اماره نبود فرق ما به فرشته ها چه بود؟
چرا خداوند فرشته ها را خلیفة الله نکرد؟
از لاک ترس خود بیرون بیاییم و حقیقت را بنگریم....
ما باید از خدا بترسیم نه از شیطان...
از درجا زدن بترسیم نه از پیشرفت کردن...
از روزی می ترسم که خداوند گناهان شیطان را به خاطر خدماتش ببخشد و ما را به خاطر تحجرمان لعن کند...!!!!
حرکت جوهری اوّلاً برای موجودی است که جوهر باشد؛ که نفس یقیناً جوهر نیست؛ چون جوهر از سنخ ماهیت است. ثانیاً هر جوهری نیز متحرّک نیست. تنها جوهر جسم است که حرکت دارد. چون مرکّب از حالت بالقوّه و بالفعل است. و قوام حرکت، به قوّه و فعل می باشد. چرا که الحرکه خروج الشیء من القوّه الی الفعل تدریجاً.
بنده عرض نکردم روح دارای حرکت جوهری است!
قدیما;969987 نوشت:
مسئله بقای روح نیست بلکه مکان و زمان و تغییر و تجزیه است
چقدر میتوان به این تجربه و گفته انها اعتماد داشت؟
میتوانید چند نمونه نقل کنید؟
مثال دیگر، رؤیاهای صادقه ای که حکایت از وقوع مطلبی در آینده دارد. چون روان و اعصاب به تبع مادیت انسان نمیتواند از چارچوب زمان خارج شود.
در ضمن در تجربههای مرگ مغزی، صدق محتوای گفتار آنها مهم نیست اصل وجود یک تجربهای در عالمی دیگر کافی است.
Miss.Narges;970006 نوشت:
من متوجه نشدم یعنی شما میپذیرید روح همون روان هست و نه بعدی مجرد و غیر مادی؟
این به خاطر اینه که ذهن ما همه حرکتها را در قالبهای مادی فهم کرده. باید بدونیم که عالم به همین کوچیکی نیست. نباید عالم را مثل جنین در رحم مادر دید.
اگه حرکت و تغییر مختص ماده نیست
پس تقسیم وجود به مادی و غیر مادی اشتباه است
معنی تجرد یعنی ورای تمام خصوصیات مادی از جمله حرکت داشتن
این مبحث اونقدر جدی هست که علامه حسن زاده آملی برای فرار از تناقض در مورد تکامل برزخی روی به تعلق به اجرام فلکی برای نفس آورده...
البته این فقط مشکل برزخ را حل میکند
مشکل تحول در قیامت و بهشت و جهنم همچنان باقی است
مگر اینکه بگوییم انسان بعد برزخ یک موجود تام و عقل محض میشود و خبری از جسمانیت نیست
با سلام
شروحیل;968987 نوشت:
صحبت سر معاد است یعنی بازگرداندن انسانها نه خلق جدید.
حضرتعالی با مبنای ادعایی راه حل به ما بدهید. مسأله با مبنای ما شسته و رُفته است.
شما چرا هر وقت دستتون از دلیل و برهان کوتاه میشه متوسل به توهین می شوید؟
بعلاوه، مگر من حرفی از صوفیه زدم!
آیا با تعدد این ارواح، فردیت هر شخص انسانی نیز متکثر خواهد شد؟
قطعا پاسخ شما منفی است پس ما یک روح بیش نداریم. چون هر کس یک «من» بیشتر ندارد.
حالا این من، میتواند دارای شئون مختلف باشد؛ یا به عبارتی، دارای کارکردهای مختلفی باشد؛ و تعدد کارکرد، موجب نفی تجردی بودن آن نیست.
اگر نپذیرید، خواهم گفت، این روح حیوانی در کدام قست از انسان است؟ و آن دیگری در کدام قسمت؟
به عنوان مثال، گفته میشود که «روح»، دارای قوه تعقل و تخیل و حواس ظاهری است آیا میتوانیم بگوییم قوهی تعقل در قسمتی است که قوهی تخیل در آنجا نیست؟ یا این که باید بگوییم همان روحی که دارای شأن تعقل است همان روح به تمامه، دارای شأن تخیل است. و این ویژگیِ یک موجود مجرد است.
نگران نباشید؛ اینها شکافهای بحث است که اگر پر نشود، مسأله بکر خواهد ماند.
ما مجرد متغییر نداریم.این تضاد است.
سلام
آیات و روایات مربوط به روح در قرآن و جوامع حدیثی دلیل بر تجرد روح است هرچند عارف به کشف بلکه علم حضوری تجرد روح خود را می یابد و آنچه را از ادله عقلی و نقلی شنیده خود می چشد.
یا علیم
"من" متجزی و متغیر است."روح و نفس" متجزی و متغیر است."بدن" متجزی و متغیر است."انسان" متجزی و متغیر است.هر چیزی جز خدا متجزی و متغیر است.
من که هر حرفی میزنم توهین برداشت می کنید.نوشتم صوفی چون در پست های قبلی نوشته بودم فلاسفه و عرفا بعد سایت به من اخطار داده چرا توهین می کنید.الان نوشتم صوفی باز می گویید توهین نکنید
عطار میگه ابوبکر شبلی 20 کیلو نمک ریخته در چشمش،الان من چی بگم؟ صوفی بگم توهینه عارف بگم توهینه.پس من چی بگم؟
ایا ادم عاقل 20 کیلو نمک می ریزد در چشمش؟
______________________________________________________________________
من ادامه بحث را به صلاح نمی دانم،هر چی میگم توهین برداشت می شود، اینقدر حدیث و دلیل اوردم که برای نتیجه گیری کافی است.اگر کسی حدیث معتبر درباره تجرد روح اورد بررسی میکنم در غیر این صورت بحث از نظر من تمام است.
وسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
از کاربر "شروحیل" هم به خاطر شرکت در بحث تشکر میکنم
با سلام
دقت بفرمایید منظور بنده این بود که از همان مواد قبل استفاده شده
ماده ای جدید خلق نشده ( قانون پایستگی )
همان ماده قبل در عینیتی جدید قرار گرفته است
اگر دقت کنید دیده اید که پرندگان فرزند همان مسیر پروازی پرندگان والد را دنبال می کنند
در حالی که آن راه را قبلا در زندگی کنونی نپیموده اند...
آن چه غریضه نام دارد اطلاعات درون ماده است همان حقیقت ماده که از بین نمی رود فقط عینیتی جدید پیدا می کند
ما همان زمان که با خداوند عهد بستیم خلق شدیم و دیگر زوال حقیقی نخواهیم داشت حتی در جهنم...
این زوال و هلاکت عینی است...
تولد ما عینیت یافتن ماست ، به همین منظور ما را انسان می نامند ، چون آن چه رخ داده را فراموش کرده ایم...
با سلام خدمت دوستداران عرفان و فلسفه اسلامی
بنده گفتم در بحث با صاحب تاپیک شرکت نمیکنم اما جهت روشنگری بیشتر و جلوگیری از ترویج اباطیل، مطالبی را قرار میدهم
در خصوص برداشت ظاهر بینانه و غلط از روایت زیر باید بگم که در این روایت منظور از مکان، مرتبه و مقام است نه جا و محل مادی!
گفته شده هیچ پیامبر و فرشته ای به آن مرتبه و مقام نرسیده!!! خب چرا نرسیده؟؟؟ چون روح و نفسش در حد اون مرتبه و از جنس آن مرتبه نبوده!
خب اگر منظور از مکان، محل مادی یا شبه مادی بود که پیامبر با جسم لطیف رفته باشه، پس هر پیامبر و فرشته ای و حتی هر انسانی هم میتونسته بره چون همه انسانها جسم لطیف و توان رفتن به مکانهای مادی را دارند!
بعد اینکه گفته شده پیامبر نزدیکترین مخلوق به خداست! خب چطور جسم لطیف در یک مکان مادی به یک مجرد محض نزدیک شود؟!!! یعنی خدا هم العیاذ بالله غیرمجرد است؟!!!
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى»
حلبی از ابن سنان و او از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: «اوّلین کسی که از پیامبران؟ در «بلی گفتن» بر دیگران سبقت گرفت، پیامبر اکرم؟بود؛ زیرا او نزدیک ترین مخلوق به خداوند متعال بود. او در جایی بود که وقتی جبرئیل او را در معراج به آسمان برد، به او گفت: پیش برو ای محمّد! زیرا تو در مقامی قدم گذاشته ای که هیچ فرشتهﯼ مقرّب و پیامبر مرسلی در آنجا گام ننهاده است و اگر روح و نفس او از آن مکان نبود، نمی توانست به آنجا برسد؛
کعبه یک مقام دارد یک مکان.معراج یک مقام دارد یک مکان،معراج هم جسمی است هم روحانی( جالبه که بعضی ها وقتی در مناظره حاضر می شوند مخصوصا دربرابر شیخ حسن میلانی قبول دارند معراج جسمانی بوده و می گویند معراج هم جسمانی و هم روحانی است)
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿۱۱﴾
آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد (۱۱)
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى ﴿۱۲﴾
آيا در آنچه ديده است با او جدال مى كنيد (۱۲)
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ﴿۱۳﴾
و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است (۱۳)
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾
نزديك سدرالمنتهى (۱۴)
عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾
در همان جا كه جنةالماوى است (۱۵)
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿۱۶﴾
آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود (۱۶)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾
ديده [اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت (۱۷) نجم
فس : أبي ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن ابن سنان قال : قال أبوعبدالله(ع) : أول من سبق من الرسل إلى بلى رسول الله(ص) ، وذلك أنه كان أقرب الخلق إلى الله تبارك وتعالى ، وكان بالمكان الذي قال له جبرئيل : ـ لما اسري به إلى السماء ـ تقدم يا محمد فقد وطأت موطئا لم تطأه ملك مقرب ولا نبي مرسل. ولولا أن روحه و نفسه كانت من ذلك المكان لما قدر أن يبلغه ، فكان من الله عزوجل كما قال الله : «قاب قوسين أو أدنى»
شیخ طوسی (ره) در تفسیر التبیان می فرماید: علمای شیعه معتقدند که خداوند در همان شبی که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد، او را به سوی آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیداری بود، نه در خواب.
لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿۱۸﴾
به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد (۱۸) نجم
پیامبر(ص) ایات عظمت را در معراج دیدند، نه خود خدا را
شما در همین کشور هم نمی توانی هر جایی بروی چه برسه معراج.جسم لطیف بودن به این معنی نیست که هر جا دلش بخواهد برود،در بهشت هم هر کسی طبقه خودش را دارد.
________________________________________________________
در پست های قبل درباره وادی السلام عراق و برهوت یمن صحبت شد دوباره مطالعه فرمایید،مفید است
دلیل؟
مقصود از تغییر، تبدیل است؟ دقیقا چیست؟
سلام
این استدلال برای اثبات تجرد روح قابل نقد است
اولا معاد جسمانی دنیای مجدد نیست
ثانیا اونچه که ضامن تثبیت هویت درخت یا انسان است را میتوان استدال دیگری برایش داشت که در علم تجربی بحث و طرح شده
که از آن به پیوستگی یک ویژه گی در سلول ها یاد میکنند
هرگاه اون ویژگی پدیدار شود اون عینا همان هویت پدیدار گشته
سلام این دلیل قابل نقض است
توبه هم برگشتن به خداست و نفی جسمانیت نمیکند
ضمن اینکه خدا نفرموده همه از خدا هستند..تا معنای برگشت مندک شدن در ذات الهی باشد فرموده برای خدا هستند
پس معنای آیه غایت داشتن امور است نه مجرد شدن
و غایت هر چیزی نزد خداست نه خود خداست!!
قبلا توضیح داده شده.ضمن احترام به شما از تکرار مکررات خسته شدم.مراجعه کنید به پست 10 و جواب بنده به درخواست شما در پست 11
ممنون از شما. ولی در آنجا صرفا ادعا مطرح شده. اشکالات ما پیرامون لوازم این ادعاست. لطفا با سعه صدر مباحثه را ادامه دهید.
پس راجع به «کل یوم هو فی شأن» چه میفرمایید؟
نکند میخواهید بگویید «هو» به خدا بر نمیگردد؟
البته این آیه نمیفرماید خدا تجزیهپذیر است اما تغییر چه؟ لازمهی کل یوم هو فی شأن بودن آن است که دم به دم در تنوع باشد. حالیکه در این شأن دارد غیر از حالی است که در شأن قبلی است. و الا تعدد شئون و ... معنا ندارد.
البته ما پاسخ مناسب را داریم می خواهم طبق مبنای شما (ادعای شما) پاسخ را بدانم.
این سخن به نفع تجزیهپذیری نفس است؟ یا به عکس ...
بازگشت این سخن به عقیده اشعریان است که میگویند «لاشیء الا الاجسام». هشام بن سالم و مؤمن طاق معتقد به اصالت جسم اند. اینان معتقد به حیات و قدرت مستقل جسم اند. حتی در مورد «نفخت فیه من روحی» قائل به جسمانی بودن روح اند. (عیاشی، تفسیر عیاشی، تصیح رسولی محلاتی، ج2، ص 283).
پرسشگر این تاپیک، دوآلیسم را قبول دارد.
با سلام
به نگرش شما بر می گردد...
ما از الله هستیم(نمی گوییم بودیم) و به سوی الله بر می گردیم
ان شاء الله همه ما به این نگرش برسیم
ضمن تشکر از سعه صدری که مبذول میدارید
بر مبنای ادعای فوق، اشکال دیگر این است که بر مبنای ادعای فوق، روح، کیفیتی جسمانی دارد، پس باید به دنبال سنخیتی متناسب با روح برای فرشته قبض روح هم باشیم. یعنی روح جسمانی است. روح توسط یک فرشته از بدن جدا میشود. باید بین قابض و مقبوض سنخیت متناسبی وجود داشته باشد (و گرنه محال اتفاق میافتد)؛ پس فرشته قبض روح هم دارای ماده و جسمانی است.
با سلام
ماده فقط ماده فیزیکی نیست دوست گرامی
ماده تاریک و انرژی تاریک اصلا قابل دیدن یا لمس کردن نیست
مثل همون روح مد نظر شما...
آیا چیزی که به مقام عنداللهی میرسد، زوالپذیر است؟
دوست گرامی یک لحظه به اون چیزی که تا حالا فهمیدین فکر نکنید
یه پروژه جدید تو مغزتون باز کنید
زوال یعنی چی؟
یعنی چیزی که بوده دیگه نباشه
شما وقتی می میرد باز هم هستید نه این که نباشید
اما بودنتون مثل الان نیست
مثل زمان خواب
فهمیدید؟
این همه من دلیل نقلی و عقلی اوردم،باز هم می گویید فقط ادعا کردید.
طرفداران تجرد کلا دو حدیث اوردن که نه سند درست داشت نه از نظر دلالی درست بود.
مجرد در فلسفه یعنی چیزی که تغییر،تجزیه،مکان و زمان ندارد.شما امدید می گویید ما مجرد متغییر داریم.مثل این می ماند که من بگویم ما یخ گرم هم داریم
از تجرد روح زدیم رفتیم تو معنی انا لله و انا الیه راجعون و فنا در ذات خدا و وحدت وجود حالا هم باید دائم الفیض بودن خدا و حرکت جوهری را بررسی کنیم.فکر کنم باید کلا یک دور شرح اسفار ملاصدرا بدیم.خیال شما راحت با حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا هم نمی توان تجرد روح را ثابت کرد.
يَسئَلُهُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ كُلَّ يَومٍ هُوَ فِي شَأنٍ پروردگار در اين آيه بينيازي از مخلوقات را بيان نموده و ميفرمايد هر موجوديكه در آسمانها و زمين است از فرشته و آدمي و جن و ساير موجودات ديگر همه حوائج خود را از او ميطلبند و او هر روز در شأن و كاري است إبن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت رضا روايت كرده فرمود از كار پروردگار آنست که روز زنده ميكند و ميميراند و روزي ميدهد و كم و زياد ميگرداند و درجات بندگان را و رفيع و يا خوار و پست ميكند.
تفسیر جامع ج 7 ص 29
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَايَمُوتُ ، وَلَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ ؛ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنِ
http://lib.eshia.ir/27311/1/344
[=trebuchet ms] حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتی هاى خلقتش پایان نمى گیرد،چرا که هر روز در شأن و کارى است، و موضوع تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده
یوم:روز،دوره،زمان
_________________________________________________________________
فکر می کنم ایه بعدی که باید تو حرکت جوهری بررسی کنم این باشه:
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ۚ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ ۚ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ.88 نمل
به این جمله دقت بفرمایید:لأن ما سوى الواحد متجزئ والله واحد ، لا متجزئ
هر چیزی غیر از خدا تجزیه می شود.
فرشته غیر از خدا هست یا نیست؟
به این جمله دقت بفرمایید: إنه ليس شئ إلا يبيد أو يتغير، أو يدخله التغير والزوال، أو ينتقل من لون إلى لون، ومن هيئة إلى هيئة، ومن صفة إلى صفة، ومن زيادة إلى نقصان، ومن نقصان إلى زيادة إلا رب العالمين فإنه لم يزل ولا يزال بحالة واحدة.
هیچ چیزی نیست مگر اینكه از میان مى رود و دگرگون مى شود، یا تغییر و زوال را در آن راه است، یا از رنگی به رنگی دیگر، و از شكلی به شكل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مى رود مگر پروردگار عالمیان، او پیوسته و پیوسته واحد است.
بله متوجه شدم. حالا این یعنی تجزیهپذیری؟ زوالپذیری؟ یا این همان پوستاندازیه؟ یا تبدیل فلز مس به طلا؟
مراد از تجرد عقلی, تجرد از همه خصوصیات ماده و جسم است و مراد از تجرد مثالی یا برزخی, تجرد از برخی صفات ماده و جسم است.
ویژگیهای سلبی موجود مجرد عبارتاند از «جسم نداشتن، قابل رؤیت نبودن با چشم ظاهری، جهتپذیر نبود و زمان و مکانمند نبودن»
ویژگیهای ایجابی موجود مجرد عبارتاند از: «فعلیت، علم، وحدت و بساطت» (جوارشکیان و رنجبرزاده، حقیقت تجرد و انواع آن از دیدگاه صدرالمتألهین»، علوم انسانی و هنر، ش 10).
آفرین. پس شأن امروز با شأن دیروزی متفاوت است؟ آیا این تغییر نیست؟
اگر گفته میشود روح انسان دارای تغیر است به حسب تکاملش و افعالش دارای تغیر است. و الا تغیری که در اجسام مادی سراغ داریم ندارد.
بنده از این حرفها نزدم بالاخره یک مسئلهای است که یا پاسخ دارد یا ندارد. اگر ندارد که هیچ، اگر دارد ، پاسخش را بفرمایید.
همین تجرد مدنظر است
:-o:-o
بحث را باز بفرمایید. چه نوع تغییری و تکاملی دارد؟حدیث که نداشتید،ایا برای این نوع تغییر حداقل مثال دارید؟ایا این تغییر در حیطه مکان و زمان است؟ایا این روح با این تغییر قابل قسمت کردن و تجزیه هست؟
ایا حد دارد یا ندارد؟
ایا این روح متغیر از سنخ وجود بسیط الحقیقه است؟
هر چه دلخواه شماست اسمش را بگزارید ، حقیقت همان است...
انا لله و انا الیه راجعون
عرض سلام
چرا نگیم روح همون روان هست؟
یعنی همون مجموعه حالات و احساساتی که در مغز و سیستم عصبی انسان جاری هست؟
در ضمن تغییر حالات در برزخ و آخرت از جمله جهنمی بودن و بهشتی شدن با مجرد بودن سازگاری ندارد و فلاسفه تکامل برزخی و حرکت در بهشت و جهنم را نتوانسته اند با مبنای تجرد روح پاسخ بگویند
« عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ قُلْتُ أَمَّا الْأَوَّلُ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ وَ أَمَّا الْآخِرُ فَبَيِّنْ لَنَا تَفْسِيرَهُ
فَقَالَ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ إِلَّا يَبِيدُ أَوْ يَتَغَيَّرُ أَوْ يَدْخُلُهُ الْغِيَرُ وَ الزَّوَالُ أَوْ يَنْتَقِلُ مِنْ لَوْنٍ إِلَى لَوْنٍ وَ مِنْ هَيْئَةٍ إِلَى هَيْئَةٍ وَ مِنْ صِفَةٍ إِلَى صِفَةٍ وَ مِنْ زِيَادَةٍ إِلَى نُقْصَانٍ وَ مِنْ نُقْصَانٍ إِلَى زِيَادَةٍ إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ فَإِنَّهُ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ وَاحِداً هُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْآخِرُ عَلَى مَا لَمْ يَزَلْ لَا تَخْتَلِفُ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ مَا يَخْتَلِفُ عَلَى غَيْرِهِ مِثْلُ الْإِنْسَانِ الَّذِي يَكُونُ تُرَاباً مَرَّةً وَ مَرَّةً لَحْماً وَ مَرَّةً دَماً وَ مَرَّةً رُفَاتاً وَ رَمِيماً وَ كَالتَّمْرِ الَّذِي يَكُونُ مَرَّةً بَلَحاً وَ مَرَّةً بُسْراً وَ مَرَّةً رُطَباً وَ مَرَّةً تَمْراً فَيَتَبَدَّلُ عَلَيْهِ الْأَسْمَاءُ وَ الصِّفَاتُ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخِلَافِ ذَلِكَ» (التوحيد للصدوق، ص315)
« ابو يعفور گوید از حضرت صادق(ع) سؤال نمودم از قول خداى عز و جل که فرمود: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» و عرض كردم كه امّا «اوّل» پس آن را شناختهايم و تفسيرش را دانستهايم و امّا «آخر» پس تفسير و معنى آن را از براى ما بيان فرمایید!
حضرت فرمودند:هيچ چيز نيست مگر آنكه هلاک مىشود يا متغير میگردد يا يك نحو از تغيير و زوال در آن داخل مىشود و راه مىيابد يا از رنگ به رنگى و از هيئت به هيئتى و از صفتی به صفتى و از زيادتى بسوى نقصانی و از نقصانی بسوى زيادتى انتقال می يابد مگر پروردگار عالميان كه او هميشه يكى بوده و خواهد بود. او است اول پيش از هر چيزى و او است آخر بر آن نحوى كه در اول بوده بدون تغيير و صفات و نامها بر او مختلف نمی شود چنان كه بر غير او مختلف مىشود مثل انسانى كه يك بار خاك می باشد و يك بار گوشت و يك بار خون و يك بار خورد و مرد شده و درهم شكسته و پوسيده و از هم پاشيده و مانند خرمائى كه يك مرتبه غوره می باشد و يك مرتبه خرماى نيمرس و يك مرتبه خرماى تر و يك مرتبه خرماى خشك پس نامها و صفات بر آن متبدل مىشود و خداى عز و جل به خلاف آن است.»
نکات:
الف: حضرت فرمودند: « لَيْسَ شَيْءٌ إِلَّا يَبِيدُ أَوْ يَتَغَيَّرُ أَوْ يَدْخُلُهُ الْغِيَرُ وَ الزَّوَالُ أَوْ يَنْتَقِلُ مِنْ لَوْنٍ إِلَى لَوْنٍ وَ... »
اشیاء را به چهار قسم تقسیم نمودند.
1ـ اشیائی که هلاک دارند ولی تغییر ندارند. اینها همان مجرّدات هستند، که فناء فی الله پیدا می کنند امّا تغییر در آنها راه ندارد؛ و الّا معنی نداشت که امام(ع) این قسم در مقابل سه قسم دیگر قرار دهد.
2ـ اشیائی که ذاتشان تغییر می کند. اینها همان جواهر جسمانی مادّی اند که حرکت جوهری دارند.
3ـ اشیائی که حرکت ندارند ولی تغییر و زوال ـ نه فناء و هلاک ـ بر آنها داخل می شود. اینها همان امور آنیّ الوجودند، مثل اتّصال و انفصال؛ که حرکت ندارند، امّا تغییر و زوال در آنها داخل می شود؛ مثلاً وقتی چیزی از چیزی جدا می شود، اتّصال زائل گشته انفصال حادث می شود؛ و هر دو در یک آن حادث و در همان آن نیز زائل می شوند. لذا یک آن بیشتر عمر ندارند. بر این گونه امور، تغییر صدق می کند، لکن تغییر دفعی نه تغییر تدریجی که همان زمان است. لکن از آنجا که این دو امر آنیّ الوجود، لازمه ی حرکت (تغییر تدریجی) اند، لذا تغییر به معنی متداول آن(حرکت) بر آنها داخل می شود و آنها را زائل می کند.
4ـ اشیائی که فی نفسه تغییر و انتقالی ندارند، لکن از آنجا که اعراضند برای جوهر، به واسطه ی حرکت جوهری، آنها نیز تغییر می کنند؛ یعنی تغییر بالعرض دارند. مثل حرکت جسم در رنگش یا حرکت جسم در وضعش(هیئتش) یا ... .
ب: حضرت بعد از آنکه اصل مطلب را بیان نمودند و اقسام چهارگانه را ذکر کردند، مثالهایی هم ذکر نمودند؛ امّا تنها برای قسم دوم یعنی برای حرکت جوهری مثال آوردند نه برای سه قسم دیگر.
لینک منبع
با سلام
عوالم مختلف وجود دارد ولی اینکه همه چیز در یک عالم جمع شود غلط است! مثل اینکه بگوییم روح مجرد با جسم در دنیای مادی هستند!
روح ما در عالم ارواح با جسم ما در عالم اجسام بوسیله بدن مثالی یا جسم لطیف متصل است. این جسم لطیف هم جسمانی هم روحانی است!
اصلا این جسم لطیف به این دلیل هم جسمانی هم روحانی خلق شده تا واسطه بین عالم ارواح و عالم اجسام باشد!
مدیومها این جسم لطیف را احضار میکنند. و میتوان در این جسم لطیف خود و سایر "ارواح جسمانی مانند" تصرفاتی داشت مثلا میتوان آنها را برای مدتی از همراهی با بدن خارج ساخت!
حتی غربیها درمتافیزیک به اینها رسیده اند که مثلا در فیلم Doctor Strange (2016) آنجا که پزشک مذکور پیش یک طبیب شرقی میرود، آن طبیب، جسم لطیف یا بدن مثالی وی را برای مدتی از همراهی با بدن خارج میکند و وارد عوالم دیگر میکند!
اما به روح مجرد نمیتوان دسترسی داشت و تنها اولیای الهی میتوانند به آن دست یابند و آنرا از همراهی با بدن مادی خارج سازند و در حقیقت برای مدتی بمیرند!
الان جن ها، جسم لطیف و ارواح دیگر را شما در عالم ماده نمی بینید چون درعالم خودشان هستند نه عالم مادی!!!
کسانی هم که میتوانند این موجودات را ببینند با چشمهای باطنی که متصل به چشم ظاهری هستند این رویت برایشان اتفاق میفتد!
در خواب هم شما با چشم باطنی، جن و ارواح و... را می بینید که هیچکدام مادی نیست!!!
اگر به قول مخالفان عرفان و فلسفه مثل همین صاحب تاپیک، همه ارواح انسان از نوع جسم لطیف باشند پس میتوان به همه آن دست یافت و روی آنها تصرفاتی داشت!!!
-------------------------------------------------------
روح القدس از عالم امر و از اعظم مجردات است!!! و در قرآن مبین این روح را نور هم ذکر کرده اند!!!
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
در روایت ابیجمیلة از محمد حلبی آمده است که امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ 85 سوره اسراء فرمودند: «إنما الروح خلق من خلقة له بصر و قوة و تأیید یجعله الله فی قلوب الرسل و المؤمنین؛ روح القدس آفریدهای از آفریدههایش هست که چشم و نیرو و تأیید دارد؛ خدا آن را در قلب رسولان و مؤمنین قرار میدهد.»
دقت کنید ایشان نفرمودند روح در بدن یا در همراهی با بدن قرار میگیرد بلکه فرمودند در قلب! در احادیث دیگر هم آمده نور علم را خداوند در قلب انسان قرار میدهد!!!
خب چرا خداوند میفرماید این روح القدس و نور علم و... را در قلب قرار میدهد؟؟؟! چون قلب باطنی انسان از سنخ مجردات است لذا میتواند پذیرای مجردات باشد! البته قلب باطنی دارای مراتبی است!
در خصوص فرق بدن مثالی(جسم لطیف) با روح مجرد بیشتر مطالعه کنید!
با سلام و عرض ادب و احترام
در واقع عالم یکی است ولی ابعاد آن بی نهایت است...
عینیت ما حاصل ابعاد قابل درک توسط احساس ماست
و با احساس اجنه و روح و ... متفاوت است ...
بدن ما از انرژی و ماده معمول و انرژی و ماده تاریک است
(هر چه خوبان همه دارند ، تو یکجا داری ...)
ملائک از انرژی و ماده تاریک هستند
و حیوانات از انرژی و ماده معمول
و ما از جنس خداوند هستیم و مخلوق او ... (کامل ترین زیر مجموعه از مجموعه بی نهایت یا همان اشرف مخلوقات )
در حالی که اگر ماده و انرژی معمول را از تاریک جدا کنیم ، به رتبه ملائک یا حیوانات تنزل پیدا می کنیم...
ملائک قدرت درک احساس عشق را ندارند...
اگر دقت کرده باشید در خواب افراد معمولی ، حتی اگر خواب ازدواج هم ببینید این خواب عاری از احساس عشق است...
یک انسان نابینا ی معمولی احساس بینایی دارد اما ابزار ابراز آن را ندارد ...
این وضعیت ماست در خواب و مرگ ...
ما ماده و انرژی و ماده و انرژی تاریک را در خواب و مرگ داریم و هیچ کدام از بین نرفته...
بلکه ابزار ابراز آن به اذن خداوند توسط فرشته مرگ از افراد معمولی صلب می شود...
چرا مردم به کربلا می روند؟
مگر روح حسین(ع) اینجا نیست؟
چرا دعا در زیارت حسین(ع) به واسطه او و به اذن خداوند مستجاب می شود؟
چون برای انسان های معمولی ماده معمول آن جاست
اولیای خدا درصد انرژی و ماده تاریکشان بیش از انرژی و ماده معمول است و برای مردم معمول بالعکس
شبیه ترین خلق به خدا اولیا خدا هستند...
* دانشمندان کشف کرده اند که بیشتر عالم انرژی و ماده تاریک است و درصد کمی از آن انرژی و ماده معمول است
طبق قانون پایستگی هیچ چیز از بین نمی رود و تنها عینیت آن تغییر می کند ...
یعنی خداوند ثابت است ...
تمام این مباحث به خاطر نوع نگرش ما به حقیقت وجود است
در حالی که حقیقت وجود واحد است و بی نهایت...
در واقع عناصر اصلی قابل درک مخلوقات همان است که بود
ماده =خاک
انرژی = آتش
ماده تاریک = هوا
انرژی تاریک = آب
و عناصر شیمیایی موجود که مواد شیمیایی را تشکیل میدهند همان عناصر خاکی هستند...
اجنه از جنس آتش هستند و گاها خاک
و ملائک آب و هوا
حیوانات خاک و آتش و گاها آب و هوا
و انسان هر چهار عنصر را داراست...
عناصری غیر از این چهار عنصر فقط قابل درک توسط خالق است...
روح دم به دم در حال صیرورت و حرکت به سوی بینهایت است. ایستایی و سکون برای روح بیمعناست. «خلقتم للبقاء» مؤید همین مطلب است. در حدیث قدسی است که «خلقت الاشیاء لأجلک» اما «خلقتُک لأجلی» و همانطور که خداوند باقی است انسان نیز باقی است و این بقاء به اعتبار روح اوست. منتهی، این بقاء دارای صبغهی مخلوقیت است اما بقاء خداوند دارای صبغهی خالقیت است.
سلام و تحیت
Miss.Narges;969550 نوشت:
پاسخهای زیادی میتوان داد یکی از پاسخها تجربهی کسانی است که دچار مرگ مغزی و از کار افتادن سیستم عصبی شده اند که با وجود این فقدان، بالوجدان، «خود»ی برای خود یافتهاند و پس از بازگشت سلامتی، از آن گزارش دادهاند.
ضمن سلام؛
روح انسانی در آخرت دارای ابدان اخروی است که از ویژگیهای ابدان اخروی، بساطت و نورانیت است ابدان اخروی دراک بالفعل اند و عین حیات و متحد با نفس و باقی به بقای آن اند. این ابدان اگر چه دچار فنا و مرگ و مرض و پیری نمیشوند اما متعلق فعالیتهای انسان در آخرت میباشند.
جناب استاد احد ایمانی(ایشان ادعا دارند هیچکس مثل ایشان حرکت جوهری ملاصدرا را نفهمیده): نفس فاقد حرکت است؛ اگر چه به عرض بدن، متحرّک بالعرض می باشد. حرکت جوهری اوّلاً برای موجودی است که جوهر باشد؛ که نفس یقیناً جوهر نیست؛ چون جوهر از سنخ ماهیت است. ثانیاً هر جوهری نیز متحرّک نیست. تنها جوهر جسم است که حرکت دارد. چون مرکّب از حالت بالقوّه و بالفعل است. و قوام حرکت، به قوّه و فعل می باشد. چرا که الحرکه خروج الشیء من القوّه الی الفعل تدریجاً.
اگر حرکت جوهری ثابت شود و ثابت شود روح مدنظر ما حرکت جوهری دارد(که اقای ایمانی می گوید ندارد)،باز هم سوال پیش می اید
این روحی که دم به دم خلق می شود مکان و زمان و تجزیه پذیری دارد یا نه ؟
چندین بار توضیح دادم مسئله بقای روح نیست بلکه مکان و زمان و تغییر و تجزیه است
:-o:-o:-o
کاربر گرامی در این حدیث ما دو قسم داریم نه چهار قسم؟
قسم اول مخلوقات که از میان مى روند یا دگرگون مى شوند، یا تغییر و زوال را در آن راه است، یا از رنگی به رنگی دیگر، و از شكلی به شكل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مى روند
قسم دوم خداوند که پیوسته و پیوسته واحد است. او قبل از هر چیزی اول و همیشه، آخر است. صفات و نام ها، او را دگرگون نمی سازند آن طوری که غیر او را متحول می کنند
اخه قسم موجودات مجرد را از کجای حدیث برداشت کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به قول اقای فردوسی پور اجازه هست من سرم بکوبم به میز از دست شما
x_xx_x
شما می دانید تفسیر به رای چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
چقدر میتوان به این تجربه و گفته انها اعتماد داشت؟
میتوانید چند نمونه نقل کنید؟
البته با اسیب مختصر به اعصاب انسان ممکن است توهمات عجیبی بهش دست بده که فکر کنه داره مثلا عالم ارواح و برزخ یا بهشت و جهنم و تونل نور و .. رو میبینه در صورتیکه اینها فقط توهماتی هستنند که فرد بیمار داره
بعد من متوجه نشدم یعنی شما میپذیرید روح همون روان هست و نه بعدی مجرد و غیر مادی؟
این حرفایی که زدید حرفهای غربیها خصوصا انرژی درمانگران آنها در حوزه متافیزیک است!
چرا این حرفها را میزنند؟؟؟ چون با چشم باطنی(چشم چاکرا) فرشته و جن و انسان و... را با هاله و انرژی منفی و مثبت و چاکرا و... می بینند لذا خیال میکنند انسان از انرژی و ماده است و خلاص!
اگر مرتبه بالاتری از چشم باطنی را داشتند هرگز چنین حرفهایی غلطی نمیزدند! یک روز میگن فقط ماده! فرداش با چشم چاکراشون میگن ماده و انرژی!
فرداش اگه به مرتبه بالاتری برسند چه خواهند گفت؟!!!!!!
اما هنوز نگفتند چرا این انرژی بدن انسان شعور دارد؟؟؟!!!!! چرا کسانی مثل پیامبر و ائمه منابع انرژی هست؟؟؟!!!!
هر نوع فعالیت و حرکتی مستلزم فرض زمان و مکان است و این نقض نظریه تجرد روح و بهشت و جهنم میباشد
با سلام
اگر همین غربی ها نبودند زمین هنوز صاف بود... نه هواپیمایی در کار بود و نه پیشرفتی... چون از آن طرف زمین می افتادیم!!!!
ما هنوز با اسب و قاطر به مسافرت می رفتیم...اینترنتی نبود ، اگر هم بود خود شیطان بود و باید از آن می ترسیدیم...!!!!
عیسی(ع) و موسی(ع) هم که غربی هستند ، برای خودشان به ما چه!!!!
از تفکرات متعصبانه و متحجرانه خودمان بیرون بیاییم و کمی هم حقیقت نگر باشیم...
غرب و شرق از آن خداست...
خیر و شر هم از آن خداست...
ظلم و عدالت هم از آن خداست....
الی آخر...
شیطان هم بنده خداست و وسیله پیشرفت ماست ، نه لولو خرخره ی داستان های ما ....
احتمالا حکومت حضرت سلیمان را فراموش کرده اید...
قرآن کتاب داستان نیست... درس عبرت است...
دشمن = دش + من
اگر نفس اماره نبود فرق ما به فرشته ها چه بود؟
چرا خداوند فرشته ها را خلیفة الله نکرد؟
از لاک ترس خود بیرون بیاییم و حقیقت را بنگریم....
ما باید از خدا بترسیم نه از شیطان...
از درجا زدن بترسیم نه از پیشرفت کردن...
از روزی می ترسم که خداوند گناهان شیطان را به خاطر خدماتش ببخشد و ما را به خاطر تحجرمان لعن کند...!!!!
شما با فرضیات خودتان هم مشکل دارید....
چرا شما به تربت سید الشهدا سجده می کنید؟؟؟؟
تربت که مشتی خاک است از منظر شما !!!!
چرا به کربلا می روید؟
مگر روح سیدالشهدا همه جا نیست؟
این جسم و روح بهم پیوند خورده اند و از یکدیگر جدا نیستند...
اولیای خدا نیز از این قائده مستثنی نیستند (انا بشر مثلکم) اما شبیه ترین خلق به خدا هستند(از لحاظ بیشتر بودن نسبت انرژی به ماده)
[=ParsQuran][=ParsFont][=arial black]واقعا درک این که ما از همین ماده ای که بعد از مرگ از ما می مونه دوباره خلق می شیم براتون سخته؟
یه کامپیوتر با شعور مثل سیری رو جزء جزء کنید وبعد دوباره به هم وصلش کنید
اطلاعات و شعورش موقعی که جزء جزء می شه کجاست؟؟؟
در آسمان های دور؟؟؟
یا در خودش؟
و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند آيا مردى را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مى دهد كه چون كاملا متلاشى شديد قطعا در آفرينشى جديد خواهيد بود (۷)
[=ParsFont][=arial black]آيا بر خدا دروغى بسته يا جنونى در اوست بلكه آنان كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهى دور و درازند (۸)
بنده عرض نکردم روح دارای حرکت جوهری است!
چگونه تجزیه با بقاء جمع میشود؟
قبلا پاسخ دادم
یه کامپیوتر با شعور مثل سیری رو جزء جزء کنید وبعد دوباره به هم وصلش کنید
[=arial black]مثل روز اول کار میکنه شایدم بهتر از روز اول!!!...
مثال دیگر، رؤیاهای صادقه ای که حکایت از وقوع مطلبی در آینده دارد. چون روان و اعصاب به تبع مادیت انسان نمیتواند از چارچوب زمان خارج شود.
در ضمن در تجربههای مرگ مغزی، صدق محتوای گفتار آنها مهم نیست اصل وجود یک تجربهای در عالمی دیگر کافی است.
نخیر. بعد مادی و روان انسان شأنی از شئون روح است.
این به خاطر اینه که ذهن ما همه حرکتها را در قالبهای مادی فهم کرده. باید بدونیم که عالم به همین کوچیکی نیست. نباید عالم را مثل جنین در رحم مادر دید.
سلام
ترکیب اجزاء کامپیوتر، انضمامی است چطور ثابت کردید که روح یک مرکب انضمامی است؟
اگه حرکت و تغییر مختص ماده نیست
پس تقسیم وجود به مادی و غیر مادی اشتباه است
معنی تجرد یعنی ورای تمام خصوصیات مادی از جمله حرکت داشتن
این مبحث اونقدر جدی هست که علامه حسن زاده آملی برای فرار از تناقض در مورد تکامل برزخی روی به تعلق به اجرام فلکی برای نفس آورده...
البته این فقط مشکل برزخ را حل میکند
مشکل تحول در قیامت و بهشت و جهنم همچنان باقی است
مگر اینکه بگوییم انسان بعد برزخ یک موجود تام و عقل محض میشود و خبری از جسمانیت نیست