جمع بندی دو راهی شرک یا تکبر؟

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شروحیل;966237 نوشت:
وقتی بنده از کسی که حق او بر گردن من هست طلب بخشش از خدا می کنم
در واقع به گناه خودم اعتراف می کنم وزاز خود او هم طلب بخشش کرده ام

؟؟؟؟؟!!! :-??

شروحیل;966237 نوشت:
بنده در مورد علم حدیث آشنایی زیادی ندارم
اگر مبحث قرآنی تموم شد ،
ادامه مباحثه این مورد رو با دوستانی که در علم حدیث خبره هستند دنبال می کنیم

بنده هم فعلاً حرفی از حدیث نزدم، آیات قرآن را نوشتم
شما گفتید که محدوده توسل در قرآن مشخص شده و بنده هم عرض کردم خود قرآن می‌فرماید حدود را باید از پیامبر(ص) بپرسید
(که بعداً با بررسی روایات خواهیم پرسید)
منظور این بود که بدون بررسی بیان مبارک رسول الله(ص)، نمی‌توان حکم داد که حدود توسل در قرآن مشخص شده

شروحیل;966237 نوشت:
خداوند در قرآن ذکر کرده مردم همانند خواستن چیز های خوب چیز های بد طلب می کنند
این همه کافر و مشرک که ثروت های آن چنانی دارن
خدا بهشون داده دیگه!
حدیث قدسی داریم اگر مردم همه کافر نمی شدند سقف خانه کافران رو از نقره قرار می دادیم!
قرآن که کتاب داستان نیست برای پند و عبرت گرفتنه
برادر باز هم که مسائل را با هم خلط کردید. مگر من گفتم چرا خداوند به کافران غذا داد؟!
بله، بر اساس قوانین تکوینی، ممکن است کسی کلاهبرداری کند و پولدار هم بشود. اما صحبت ما در این تاپیک روی یک امر تشریعی است
بحث من و شما در این تاپیک این است که بعضی از موارد توسل شرک است
خب برادر عزیز، اگر درخواست کافران برای واسطه قرار دادن حضرت موسی(ع) شرک بوده، باید بپذیریم که خداوند عمل پیامبرش به شرک را پذیرفته است!!

یک بار دیگر بحث را مرور می‌کنم، دقت بفرمائید
شما به بنده گفتید:


شروحیل;965851 نوشت:
قبل و بعدش رو بخونید
این کارشون اتفاقا ناپسند بوده برادر من
و منظور شما از "این کارشون" واسطه قرار دادن حضرت موسی(ع) بود
بنده هم عرض کردم آنچه ناپسند بوده ایراد گرفتن آنها به غذا بوده، نه طلب اینکه حضرت موسی(ع) برای آنها از خدا غذا بخواهد
خب بیائیم به قول شما قبل و بعد آیه را بخوانیم و ببینیم حرف کدامیک از ما درست است
(البته منظور فقط کشف حقیقت است نه اثبات حرف):

"و بر شما ابر را سايه‏ گستر كرديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم [و گفتيم] از خوراكيهاى پاكيزه‏ اى كه به شما روزى داده‏ ايم بخوريد و[لى آنان] بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)
....................................
و چون
گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى ‏روياند از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز براى ما بروياند [موسى] گفت آيا به جاى چيز بهتر ، خواهان چيز پست‏ تر هستيد پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه‏ هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را بناحق مى ‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند (۶۱)"

خداوند برای آنها بلدرچین فرستاد ولی آنها طلب سبزی و عدس و.... کردند. حضرت موسی(ع) هم فرمودند آیا بجای غذای بهتر، خواستار غذای بدتر هستید؟

کجای آیه گفته شده که چرا حضرت موسی(ع) را واسطه قرار دادید؟ یا اینکه چرا خودتان از خداوند غذا طلب نمی‌کنید؟
خواهش می‌کنم مستند و با دلیل بحث کنید دوست خوبم

Reza-D;966238 نوشت:
؟؟؟؟؟!!! :-??

یعنی هم از حضرت طلب بخشش به خاطر حق الناس کردن و هم از ایشون خواستن از خدا بخواد اون ها رو ببخشه

Reza-D;966238 نوشت:

بنده هم فعلاً حرفی از حدیث نزدم، آیات قرآن را نوشتم
شما گفتید که محدوده توسل در قرآن مشخص شده و بنده هم عرض کردم خود قرآن می‌فرماید حدود را باید از پیامبر(ص) بپرسید
(که بعداً با بررسی روایات خواهیم پرسید)
منظور این بود که بدون بررسی بیان مبارک رسول الله(ص)، نمی‌توان حکم داد که حدود توسل در قرآن مشخص شده

بنده هم گفتم مشکلی نیست
باقی بحث اگر آیه دیگری نیست وارد مبحث روایات بشیم با حضور دوستانی که در مورد حدیث آشنایی دارن
البته بنده در مورد حدیث همیشه این حدیث رو مد نظر می گیرم
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر نقل شده است كه
«آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»

Reza-D;966238 نوشت:

برادر باز هم که مسائل را با هم خلط کردید. مگر من گفتم چرا خداوند به کافران غذا داد؟!
بله، بر اساس قوانین تکوینی، ممکن است کسی کلاهبرداری کند و پولدار هم بشود. اما صحبت ما در این تاپیک روی یک امر تشریعی است
بحث من و شما در این تاپیک این است که بعضی از موارد توسل شرک است
خب برادر عزیز، اگر درخواست کافران برای واسطه قرار دادن حضرت موسی(ع) شرک بوده، باید بپذیریم که خداوند عمل پیامبرش به شرک را پذیرفته است!!

یک بار دیگر بحث را مرور می‌کنم، دقت بفرمائید
شما به بنده گفتید:


و منظور شما از "این کارشون" واسطه قرار دادن حضرت موسی(ع) بود
بنده هم عرض کردم آنچه ناپسند بوده ایراد گرفتن آنها به غذا بوده، نه طلب اینکه حضرت موسی(ع) برای آنها از خدا غذا بخواهد
خب بیائیم به قول شما قبل و بعد آیه را بخوانیم و ببینیم حرف کدامیک از ما درست است
(البته منظور فقط کشف حقیقت است نه اثبات حرف):

"و بر شما ابر را سايه‏ گستر كرديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم [و گفتيم] از خوراكيهاى پاكيزه‏ اى كه به شما روزى داده‏ ايم بخوريد و[لى آنان] بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)
....................................
و چون
گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى ‏روياند از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز براى ما بروياند [موسى] گفت آيا به جاى چيز بهتر ، خواهان چيز پست‏ تر هستيد پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه‏ هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را بناحق مى ‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند (۶۱)"

خداوند برای آنها بلدرچین فرستاد ولی آنها طلب سبزی و عدس و.... کردند. حضرت موسی(ع) هم فرمودند آیا بجای غذای بهتر، خواستار غذای بدتر هستید؟

کجای آیه گفته شده که چرا حضرت موسی(ع) را واسطه قرار دادید؟ یا اینکه چرا خودتان از خداوند غذا طلب نمی‌کنید؟
خواهش می‌کنم مستند و با دلیل بحث کنید دوست خوبم

بنده اشتباه کردم
این مورد درخواست معجزه هست نه رفع حاجت !
این خواسته اون ها به عنوان سرکشی تلقی شده

اگر آیه دیگه ای نیست وارد مبحث روایت بشیم

reza-d;966196 نوشت:
سلام مجدد
بابت اینکه دیر پاسخ دادم عذرخواهی می‌کنم
خب دوستان عزیز ، مگر ما بخشیده شدن خود را از خدا درخواست نمی‌کنیم؟ به عبارتی مگر طلب بخشش هم یک نوع درخواست و حاجت نیست؟
پس چطور در پاسخ به آیاتی که برایتان آوردم می‌فرمائید این آیات مربوط به طلب استغفار است اما درخواست نیست؟!!

آیا طلب استغفار و بخشیده شدن، یک حاجت و درخواست هست یا نیست؟.... شما هم تایید کردید که هست
خب بفرمائید چرا فرزندان حضرت یعقوب(ع) این

"حاجت" را مستقیماً از خدا نخواستند؟
چرا خداوند به کافران می‌گوید این
"حاجت" خود را از پیامبر(ص) نیز بخواهید؟

به چه دلیل باید تعریف حاجت را به مواردی که می‌فرمائید محدود کنیم؟!

اولاً به فرض که بپذیریم مسائل دنیوی را نمی‌شود از اولیاء خدا خواست، باز اصل توسل زیر سوال نمیرود. نهایتاً می‌شود گفت توسل برای موارد اخروی جایز است. اما شما می‌فرمائید کلاً جایز نیست
ثانیاً بفرمائید دلیل شما چیست که یک سری حاجت‌ها (مثل طلب بخشش از خدا) را می‌شود از اولیاء الله خواست و یک سری را (مثل شفای مریض) را نمی‌شود از آنها خواست؟

برای جبران حق الناس لازم است رضایت فرد مقابل که به او ظلم شده را جلب کنید
و برای حق الله هم باید از خداوند طلب بخشش کنید یا دستوری که خداوند داده را اجرا کنید (مثلاً ادای نمازهای قضا شده)
دقت کنید رضای الهی در
"جلب رضایت" طرف مقابل است، نه "دعا کردن و طلب استغفار کردنِ" طرف مقابل برای شما از خدا!

reza-d;966196 نوشت:
سلام مجدد
بابت اینکه دیر پاسخ دادم عذرخواهی می‌کنم
خب دوستان عزیز ، مگر ما بخشیده شدن خود را از خدا درخواست نمی‌کنیم؟ به عبارتی مگر طلب بخشش هم یک نوع درخواست و حاجت نیست؟
پس چطور در پاسخ به آیاتی که برایتان آوردم می‌فرمائید این آیات مربوط به طلب استغفار است اما درخواست نیست؟!!

آیا طلب استغفار و بخشیده شدن، یک حاجت و درخواست هست یا نیست؟.... شما هم تایید کردید که هست
خب بفرمائید چرا فرزندان حضرت یعقوب(ع) این

"حاجت" را مستقیماً از خدا نخواستند؟
چرا خداوند به کافران می‌گوید این
"حاجت" خود را از پیامبر(ص) نیز بخواهید؟

به چه دلیل باید تعریف حاجت را به مواردی که می‌فرمائید محدود کنیم؟!

اولاً به فرض که بپذیریم مسائل دنیوی را نمی‌شود از اولیاء خدا خواست، باز اصل توسل زیر سوال نمیرود. نهایتاً می‌شود گفت توسل برای موارد اخروی جایز است. اما شما می‌فرمائید کلاً جایز نیست
ثانیاً بفرمائید دلیل شما چیست که یک سری حاجت‌ها (مثل طلب بخشش از خدا) را می‌شود از اولیاء الله خواست و یک سری را (مثل شفای مریض) را نمی‌شود از آنها خواست؟

برای جبران حق الناس لازم است رضایت فرد مقابل که به او ظلم شده را جلب کنید
و برای حق الله هم باید از خداوند طلب بخشش کنید یا دستوری که خداوند داده را اجرا کنید (مثلاً ادای نمازهای قضا شده)
دقت کنید رضای الهی در
"جلب رضایت" طرف مقابل است، نه "دعا کردن و طلب استغفار کردنِ" طرف مقابل برای شما از خدا!


سلام

من مجموع پاسخم را بیان میکنم:
میدانید چرا من با توسل کمی مشکل دارم،چون مشرکان زمان پیامبر(ص) هم خدا را قبول داشتند...

هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می‌گویند: «الله»! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می‌سازند؟

فقط مشرکان میگفتند که ما که دستمان به خدا نمیرسد بخاطر همین برای تقرب به خدا از واسطه ها استفاده میکنیم...درواقع مشرکان رَب را نمی شناختند(شرک در ربوبيّت)....مشرکان الرَّحْمَن بودن خدا را قبول نداشتند...

ما هم که قبول داریم آسمانها و زمین را خدا آفریده است ولی برای خواسته هایمان از واسطه ها هم کمک بگیریم یعنی آنکه،آن واسطه ها را هم در تصمیم گیری خدا،تاثیرگذار بدانیم،بنظرم این مورد مشکل دارد.اگر هم که میفرمایید،نه ما آنها را تاثیر گذار نمیدانیم،پس دیگر چرا آنها را واسطه قرار میدهیم؟

در مورد استغفار هایی هم که حضرت یعقوب(ع) و پیامبر(ص) انجام داده اند،همانطور که قبلا هم گفتیم در چند مورد با هم اشتراک دارند:

1-طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که در قید حیات بودند.
2- طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که مورد ظلم واقع شده بودند.(یک رابطه ای بین طلب کننده و واسطه بوده است).
3-همگی طلب بخشش داشتند.

اگر بخواهیم این سه شرط را برای جایز بودن توسل و آن چیزی که مورد نظر ماست در نظر بگیریم،واسطه قرار دادن ائمه(ع) هیچ کدام از این شرایط را ندارند.حالا شما از خداوند،برای شفا مردم مریض،برای سلامتی پدر مادرتان و... دعا می کنید، بنظر من که مشکلی ندارد،لااقل یکی از شرایط بالا را داراست.

بنظر من هم مفهوم دعا تنها گفتن و به زبان آوردن خواسته ای نیست...دعا یعنی آنکه شما از خدا چیزی را بخواهید و در آن جهت حرکت کنید، در این صورت اسباب و علل دنیا در جهت خواسته شما جور خواهند شد،درواقع این نظام را خدا در دنیا قرار داده است...



reza-d;966203 نوشت:

اگر سایر پست‌ها را مطالعه بفرمائید خواهید دید که خود من نیز به بعضی از توسل‌هایی که انجام می‌شود ایراد گرفته و با جناب "مشکور" در همین رابطه گفتگو کرده ام

ولی موضوع بحث ما رَوِش و چگونگی توسل نیست، بلکه اصل توسل است


به قول استاد "حامی" دین را باید خوشه ای دید، نه حبه ای!
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۖ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (10 | یونس - 3)
پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران‌] آفرید؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‌ای، مگر بعد از اذن او نیست.....
وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (34 | سبأ - 23)
هیچ شفاعتی نزد او،
جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد.....

در این آیات با آیه‌ای که شما آوردید هیچ تناقضی وجود ندارد. همانطور که در نشستن و برخواستن شما با جملهء

"لاحول ولا قوة الا بالله" تناقضی وجود ندارد

بگذارید این شفاعت را از یک زاویه دیگر ببینیم.(برداشت شخصی)

اینکه خداوند به کسی بخواهد اذن شفاهت میدهد باید آیه قبل از آن را هم دید که شریک بودن هر کسی یا چیزی را در آسمانها و زمین نفی می کند.(آیه 22 سبا).

اذن خدا هم آن چیزی نیست که ما در زبان خودمان اجازه دادن معنا میکنیم.اذن خداوند درواقع نظامات خداست.


مثلا در آیه 25 سوره ابراهیم :

تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش میدهد.و خداوند برای مردم مثلها میزند،شاید متذکر شوند.

دراین جا آیا منظوراز اذن،همان اجازه دادن است؟ یعنی آنکه میوه از خداوند اجازه میگیرد؟یا منظور این است که میوه در چارچوب قوانین خدا،میوه میدهد؟مثلا نور خورشید به میوه برسد،خاکش خوب باشد،آب به آن برسد و... اینها نظامات خداست که در صورت رعایت شدن آن،میوه میدهد.(نظر شخصی)

میفرمایند هیچ شفاعت کننده ای نیست،مگر در چارچوب قوانین خدا باشد...

مثلا یک مدیر مدرسه را در نظر بگیرید.مدیر می گوید دنبال پارتی بازی نباشید.هیچ کسی قبول نمی شود مگر به اذن من...اذن مدیر یعنی چه؟یعنی همان نظامات حاکم بر مدرسه است...اگر درس خوانده باشید،قبول می شوید...
یعنی شفاعت کننده ای وجود ندارد،مگر کسی که در چار چوب قوانین خدا باشد(موفق میشود).(نظر شخصی)

ادامه آیه هم با یه مثال میگم.فرض کنید اخر سال هست و قرار است کارنامه افراد را بدهند، یه عده ای هم نمرات شان لب مرز است و ترس دلهره دارند که چه خواهد شد...

ادامه آیه می گوید:تا وقتی که ترس و دلهره آنها می ریزد،(به فرشتگان) میگویند پروردگارتان چه گفت؟(فرشتگان) هم میگویند خداوند حق را گفت...
از این دید هم میتوان به آیه نگاه کرد...(نظر شخصی)

اصلا این دیدگاه غلط... اگر منظورهمان شفاعتی است که مد نظر ماست،بازهم این شفاعت در زمان حسابرسی اعمال در قیامت است و ربطی به امور دنیا ندارد...(نظر شخصی)

شروحیل;966245 نوشت:
یعنی هم از حضرت طلب بخشش به خاطر حق الناس کردن و هم از ایشون خواستن از خدا بخواد اون ها رو ببخشه.
خب توسل همین است دیگر happy

شروحیل;966245 نوشت:
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر نقل شده است كه
«آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»
بدون ک اینچنین است
اما منظور از ارائهء روایت به قرآن به معنای مغایرت نداشتن با قرآن است. نه اینکه عیناً در قرآن آمده باشد

شروحیل;966245 نوشت:
این مورد درخواست معجزه هست نه رفع حاجت !
این خواسته اون ها به عنوان سرکشی تلقی شده
دوست خوبم معجزه بخش اول بود. یعنی آمدن بلدرچین بریان از آسمان
آنچه قوم حضرت موسی(ع) از ایشان خواستند غذاهای معمولی بود! حضرت موسی(ع) هم به این موضوع اشاره می‌کنند:
"
پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست"

در واقع این آیه نشان می‌دهد نه تنها حاجت بزرگی مثل طلب استغفار، که حتی درخواست پیاز و عدس نیز از اولیاء خدا ایرادی ندارد
البته کاملاً با شما موافقم که اصل ارتباط ما با اهل بیت(ع) ابتدا باید برای اطاعت از آنها و یادگیری دین باشد
و باز با شما موافقم که متاسفانه ارتباط برخی از شیعیان با اهل بیت(ع) در همین خواسته‌های دنیوی خلاصه شده

Reza-D;966250 نوشت:
خب توسل همین است دیگر happy

بدون ک اینچنین است
اما منظور از ارائهء روایت به قرآن به معنای مغایرت نداشتن با قرآن است. نه اینکه عیناً در قرآن آمده باشد

دوست خوبم معجزه بخش اول بود. یعنی آمدن بلدرچین بریان از آسمان
آنچه قوم حضرت موسی(ع) از ایشان خواستند غذاهای معمولی بود! حضرت موسی(ع) هم به این موضوع اشاره می‌کنند:
"
پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست"

در واقع این آیه نشان می‌دهد نه تنها حاجت بزرگی مثل طلب استغفار، که حتی درخواست پیاز و عدس نیز از اولیاء خدا ایرادی ندارد
البته کاملاً با شما موافقم که اصل ارتباط ما با اهل بیت(ع) ابتدا باید برای اطاعت از آنها و یادگیری دین باشد
و باز با شما موافقم که متاسفانه ارتباط برخی از شیعیان با اهل بیت(ع) در همین خواسته‌های دنیوی خلاصه شده

اگر مورد دیگه ای در قرآن جز خواسته بنی اسرائیل ملعون نیست وارد بحث روایی بشیم

saeedrz;966248 نوشت:
ما هم که قبول داریم آسمانها و زمین را خدا آفریده است ولی برای خواسته هایمان از واسطه ها هم کمک بگیریم یعنی آنکه،آن واسطه ها را هم در تصمیم گیری خدا،تاثیرگذار بدانیم،بنظرم این مورد مشکل دارد.اگر هم که میفرمایید،نه ما آنها را تاثیر گذار نمیدانیم،پس دیگر چرا آنها را واسطه قرار میدهیم؟

سلام به شما
اگر مشکل شما با توسل بخاطر شباهت آن به عمل مشرکان است، نماز خواندن ما هم به سجدهء مشرکان به ستارگان شبیه است. پس باید نماز را ترک کنیم؟!
اما چرا معصومین(ع) را وسیله قرار می‌دهیم؟

اولاً چون سنت الهی بر این اساس است که کارها را با اسباب و علل انجام دهد
ثانیاً برای آنکه جایگاه معصومین(ع) که خلیفه الله هستند را بشناسیم و بر اطاعت ما از آنها افزوده شود
ثالثاً برای آنکه خداوند به ما این مطلب را بفهماند که آنها چیزی جز خواست خدا نمی‌خواهند و نمی‌گویند

saeedrz;966248 نوشت:
1-طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که در قید حیات بودند.
2- طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که مورد ظلم واقع شده بودند.(یک رابطه ای بین طلب کننده و واسطه بوده است).
3-همگی طلب بخشش داشتند
به اندازهء کافی این مطلب را توضیح دادم دوست عزیز

saeedrz;966248 نوشت:
اذن خدا هم آن چیزی نیست که ما در زبان خودمان اجازه دادن معنا میکنیم.اذن خداوند درواقع نظامات خداست
احسنت به شما
توسل هم بخشی از نظامات خداست، مثل بارش باران، وجود اکسیژن برای زندگی و......
می‌خواهید سیر شوید؟ کانال سیر شدن غذا خوردن است
می‌خواهید عالم بشوید؟ کانال عالم شدن مطالعه و تحصیل علم است
می‌خواهید دعایتان مستجاب شود؟ کانال استجابت دعا، نیایش با خدا و توسل به اهل بیت(ع) است

saeedrz;966248 نوشت:
مثلا یک مدیر مدرسه را در نظر بگیرید.مدیر می گوید دنبال پارتی بازی نباشید.هیچ کسی قبول نمی شود مگر به اذن من...اذن مدیر یعنی چه؟یعنی همان نظامات حاکم بر مدرسه است...اگر درس خوانده باشید،قبول می شوید...
نه دوست عزیز، مصداق و مثال را نامتناسب به هم ربط دادید
این تطبیق شما زمانی درست بود که خداوند می‌فرمود:
"هیچکس آمرزیده نمی‌شود مگر به اذن من"
آمرزیده شدن در مقابل قبول شدن

اما خداوند فرموده کسی توان شفاعت ندارد مگر به اذن من
تطابقش در مثال اینطور می‌شود:

"هیچکس نمی‌تواند واسطهء قبولی دیگران شود مگر به اذن من"
و معنایش این می‌شود که با اذن مدیر، عده ای می‌توانند واسطهء قبولی دانش‌آموزان شوند

saeedrz;966248 نوشت:
اگر منظورهمان شفاعتی است که مد نظر ماست،بازهم این شفاعت در زمان حسابرسی اعمال در قیامت است و ربطی به امور دنیا ندارد...
به بحث تاپیک دقت بفرمائید. اگر قرار است ما همه چیز را مستقیماً از خدا بخواهیم و غیر از آن را شرک بنامیم، دیگر دنیا و آخرت ندارد
اگر شرک است، در قیامت هم نباید خداوند به کسی چنین اجازه ای بدهد

شروحیل;966252 نوشت:
اگر مورد دیگه ای در قرآن جز خواسته بنی اسرائیل ملعون نیست وارد بحث روایی بشیم

بسم الله..... گل گل گل گل
فقط امیدوارم چهرهء مبارک جناب "مشکور" هم هویدا شود. چون من هم تخصص آنچنانی در روایات ندارم

saeedrz;966268 نوشت:
بنده هم فکر نکنم از فرمان پروردگارم اطاعت نکرده باشم

جناب سعید من که با شما دشمنی ندارم. اما قرار است اینجا عاقلانه با هم گفتگو کنیم و دلایل منطقی بیاوریم و به نتیجه برسیم
این که یک آیه از قرآن بیاوریم و از آن نتیجهء دلخواه بگیریم فکر نمی‌کنم روش صحیح مباحثه باشد

به هرحال بنده منظور بدی نداشتم و اگر باعث ناراحتی شما شدم عذرخواهی می‌کنم گل
موفق باشید

Reza-D;966277 نوشت:
جناب سعید من که با شما دشمنی ندارم. اما قرار است اینجا عاقلانه با هم گفتگو کنیم و دلایل منطقی بیاوریم و به نتیجه برسیم
این که یک آیه از قرآن بیاوریم و از آن نتیجهء دلخواه بگیریم فکر نمی‌کنم روش صحیح مباحثه باشد

به هرحال بنده منظور بدی نداشتم و اگر باعث ناراحتی شما شدم عذرخواهی می‌کنم گل
موفق باشید


سلام
آقا رضا گل،بنده هم قصد جسارت نداشتم عزیز...شما یکی از کاربران باسابقه و فعال و موحد اسک دین هستید و بنده از پست ها و راهنمایی های شما در این سایت استفاده کرده ام...متاسفانه آن توسلی که مد نظرشماست را نمی توانم بپذیرم چون هم با آیات در تناقض است و هم اصلا برایم قابل هضم نیست8-|.

چند پست قبل هم اشاره کرده بودم که من تحلیلم زیاد خوب نیست،بخاطر همین دیگر نمی خواستم به بحث ادامه دهم...من هم اگر باعث ناراحتی شما شدم،عذر می خواهم.@};-

با اجازه تان، دو پست قبلی را پاک میکنم تا کدورتی نماند....

موفق باشید.

saeedrz;966248 نوشت:
سلام
من مجموع پاسخم را بیان میکنم:
میدانید چرا من با توسل کمی مشکل دارم،چون مشرکان زمان پیامبر(ص) هم خدا را قبول داشتند...

هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می‌گویند: «الله»! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می‌سازند؟

فقط مشرکان میگفتند که ما که دستمان به خدا نمیرسد بخاطر همین برای تقرب به خدا از واسطه ها استفاده میکنیم...درواقع مشرکان رَب را نمی شناختند(شرک در ربوبيّت)....مشرکان الرَّحْمَن بودن خدا را قبول نداشتند...

ما هم که قبول داریم آسمانها و زمین را خدا آفریده است ولی برای خواسته هایمان از واسطه ها هم کمک بگیریم یعنی آنکه،آن واسطه ها را هم در تصمیم گیری خدا،تاثیرگذار بدانیم،بنظرم این مورد مشکل دارد.اگر هم که میفرمایید،نه ما آنها را تاثیر گذار نمیدانیم،پس دیگر چرا آنها را واسطه قرار میدهیم؟


سلام @};-

ببینید دوست عزیز اینکه مشرکان زمان پیامبر (ص) توحید در خالقیت داشتند و توحید در ربوبیت نداشتند و از اینرو گرفتار شرک و بت پرستی و تمسک به واسطه ها (بت ها) شده بودند مطلب درستی است اما ماهیت تمسک آنها به بت ها در مقایسه با توسل ما شیعیان به پیامبر و اهل بیت چند تفاوت عمده دارد که اگر مجددا به پست شماره 3 (بخش ب) رجوع کنید تفوتها را در خواهید یافت. پس مقایسه عمل مشرکان و بت پرستان با توسلی که شیعیان با اذن و اجازه خود خداوند به آن اهتمام دارند مقایسه ای باطل و نارواست.

و اما اینکه می گوییم ما پیامبر و امامان معصوم را تأثرگذار نمی دانیم بمعنای تأثیرگذاری استقلالی و ذاتی است، چون تنها مؤثر ذاتی و استقلالی در عالم هستی خداوند است اما از این جهت که ایشان مقربان درگاه خداوند هستند بعنوان واسطه و وسیله ارتباطی با خدا که راهبردش هم توسط خداوند داده شده، آنها وسایل و وسایط فیض و برآورده شدن حاجات مؤمنین هستند.

saeedrz;966248 نوشت:
در مورد استغفار هایی هم که حضرت یعقوب(ع) و پیامبر(ص) انجام داده اند،همانطور که قبلا هم گفتیم در چند مورد با هم اشتراک دارند:

1-طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که در قید حیات بودند.
2- طلب استغفار،از کسانی صورت گرفته بود که مورد ظلم واقع شده بودند.(یک رابطه ای بین طلب کننده و واسطه بوده است).
3-همگی طلب بخشش داشتند.

اگر بخواهیم این سه شرط را برای جایز بودن توسل و آن چیزی که مورد نظر ماست در نظر بگیریم،واسطه قرار دادن ائمه(ع) هیچ کدام از این شرایط را ندارند.حالا شما از خداوند،برای شفا مردم مریض،برای سلامتی پدر مادرتان و... دعا می کنید، بنظر من که مشکلی ندارد،لااقل یکی از شرایط بالا را داراست.


اما نکاتی در باره شروط وسایط که بیان کردید:

1. طبق اعتقاد اسلامی و بر اساس آیات قرآن وقتی خداوند در باره شهدا می فرماید: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿آل عمران، آیه ۱۶۹﴾ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.» به مراتب اولی انبیاء و اوصیاء الهی که امام و ولی شهدا هستند در عالم پس از مرگ زنده اند و در محضر قرب خداوند روزی می خورند. اینکه تفکر وهابیت تنها حیات را منوط به حیات ظاهری و مادی می کند و گمان می کند که پیامبر و اوصیاء الهی مرده اند در حالیکه اتفاقاً علاوه بر مقام اولیاء و امام شهدا و امت بودن خودشان هم به فیض و فوز شهادت نائل آمده اند حاکی از فاصله وهابیت از تفکر قرآنی است. فلذا بنا به صریح آیات قرآن انبیاء و اوصیاء و شهدا پس از مرگ هم در حیات برزخی زنده اند و صدای اهل ایمان را شنیده و اجابت می کنند.

2. ضمن آنکه بین امت اسلامی و مؤمنان با اولیاء الهی که باذن الله واسطه فیض هستند رابطه معنوی اعتقاد و محبت و مودت برقرار است و همین رابطه معنوی بین طلب کننده و شخص واسطه معنادار است.

3. چنین شرطی که باید همه با هم طلب بخشش کنند تا واسطه گری نتیجه بخش باشد در هیچ کجا نیامده بلکه خداوند این راه، یعنی توسل به اولیاء الهی را برای همه کسانیکه به جایگاه و شأن و منزلت وسایط فیض الهی توجه دارند قرار داده است. هر کس قدر این نعمت و موهبت خاص را بداند خود را برخوردار کرده و هر کس بی توجهی کند خود را محروم ساخته است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «مائده، آیه 35». اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

بنابراین اتفاقاً بر خلاف نظر شما واسطه قراردادن پیامبر و اولیاء الهی همه شرایط لازم را بعنوان وسایل و وسایط فیض و ارتباط با خدای متعال را دارد و اگر کسی بر خلاف این معنا به مبنایی معتقد است گو اینکه به شأن و منزلت و مقام قرب الی اللهی پیامبر و اهل بیت (ع) که در آیات بسیاری بدان اشاره شده واقف نیست و یا حقیقت و جایگاه و ارزش مقام ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) که مود تأکید آیات الهی است را نشناخته است.

saeedrz;966248 نوشت:
بگذارید این شفاعت را از یک زاویه دیگر ببینیم.(برداشت شخصی)

اینکه خداوند به کسی بخواهد اذن شفاهت میدهد باید آیه قبل از آن را هم دید که شریک بودن هر کسی یا چیزی را در آسمانها و زمین نفی می کند.(آیه 22 سبا).

اذن خدا هم آن چیزی نیست که ما در زبان خودمان اجازه دادن معنا میکنیم.اذن خداوند درواقع نظامات خداست.

مثلا در آیه 25 سوره ابراهیم :

تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش میدهد.و خداوند برای مردم مثلها میزند،شاید متذکر شوند.

دراین جا آیا منظوراز اذن،همان اجازه دادن است؟ یعنی آنکه میوه از خداوند اجازه میگیرد؟یا منظور این است که میوه در چارچوب قوانین خدا،میوه میدهد؟مثلا نور خورشید به میوه برسد،خاکش خوب باشد،آب به آن برسد و... اینها نظامات خداست که در صورت رعایت شدن آن،میوه میدهد.

میفرمایند هیچ شفاعت کننده ای نیست،مگر در چارچوب قوانین خدا باشد...

مثلا یک مدیر مدرسه را در نظر بگیرید.مدیر می گوید دنبال پارتی بازی نباشید.هیچ کسی قبول نمی شود مگر به اذن من...اذن مدیر یعنی چه؟یعنی همان نظامات حاکم بر مدرسه است...اگر درس خوانده باشید،قبول می شوید...
یعنی شفاعت کننده ای وجود ندارد،مگر کسی که در چار چوب قوانین خدا باشد(موفق میشود).

ادامه آیه هم با یه مثال میگم.فرض کنید اخر سال هست و قرار است کارنامه افراد را بدهند، یه عده ای هم نمرات شان لب مرز است و ترس دلهره دارند که چه خواهد شد...

ادامه آیه می گوید:تا وقتی که ترس و دلهره آنها می ریزد،(به فرشتگان) میگویند پروردگارتان چه گفت؟(فرشتگان) هم میگویند خداوند حق را گفت...
از این دید هم میتوان به آیه نگاه کرد...

اصلا این دیدگاه غلط... اگر منظورهمان شفاعتی است که مد نظر ماست،بازهم این شفاعت در زمان حسابرسی اعمال در قیامت است و ربطی به امور دنیا ندارد...


اولاً اساساً بحث شفاعت در معنای خاص آن مربوط به مراحل و عوالم قبل از قیامت نیست از آیات قرآن استفاده می‌شود، «شفاعت» در روز قیامت بوده و در رهایی از آتش جهنم موثر است؛ امّا در مراحل قبل از آن و عالم برزخ که بدون شک در آن، برای مجرمان و گناه‌کاران عذاب وجود دارد، مشمول شفاعت نمی‌شوند و در آن‌ها انسان مجرم به سختی عذاب می‌شود. این مطلب در روایات معصومین(علیهم‌السلام) هم اشاره شده است و آن بزرگواران فرموده‌اند که شفاعت مخصوص قیامت است و در عالم برزخ، شفاعتی وجود ندارد؛ به طور مثال امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «وَ اللَهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ فَأَمَّا إذَا صَارَ الَامْرُ إلَيْنَا فَنَحْنُ أَوْلَى بِكُمْ: سوگند به خدا كه من بر شما ترسى ندارم، مگر از عذاب برزخ؛ امّا در روز قيامت كه امر به ما واگذار مى‏‌شود، ما بر شما ولايت داريم و شما را مورد شفاعت قرار مى‏‌دهيم».(تفسیر قمی، ج2، ص 92) فلذا بحث شفاعت را با موضوع دعا و طلب و توسل و ارتباط با پیامبر و اوصیاء الهی خلط نکنید.

ثانیاً اینکه در برخی آیات شفاعت را فقط مختص خداوند می داند برای نفی هر شفاعت کننده استقلالی غیر از خداوند است به این معنا که هیچ کس از نزد خودش و بصورت ذاتی مقام شفاعت ندارد و در ادامه آیه وقتی صحبت از اعطای اذن شفاعت به هر کسی که بخواهد را بیان می کند، هم معنای آیه قبل یعنی اختصاص و استقلال در مقام شفاعت را تأکید می کند و هم اشاره به این دارد که خداوند این شأن و منزلت را به برخی شایستگان (انبیاء و اوصیاء و ملائکه و شهدا و صدیقین و صالحین و ...) عطا می کند که مصادیق آن در روایات بسیار گفته شده است.

ثالثاً شما در معنای اذن دچار اشتباه و محدودیت نگاه شده اید و تنها اذن و اجازه را در معنای تکوینی آن بکار برده اید از اینرو اذن را به معنای نظام و ساختار قوانین تکوینی که در هستی و امور نهادینه شده معنا کرده اید. در حالیکه اراده و اذن خداوند به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می شود: 1. اراده و اذن تکوینی. 2. اراده و اذن تشریعی. اینکه خداوند به انبیاء و اوصیاء الهی مقام اذن شفاعت و یا واسطه گری داده و به مؤمنان امر فرموده که به این ذوات مقدسه توسل و التجاء و استغاثه کنند هم نوعی اذن تشریعی بخاطر جایگاه ولایت تشریعی است که ایشان دارند (مقام نبوت و امامت) و هم مبتنی بر اذن تکوینی است زیرا طبق قوانین و نظام عام، ایشان به حقیقت عبودیت و بندگی دست یافته و دارای مقام ولایت تکوینی هم هستند. از اینرو جایگاه اذن شفاعت و واسطه گری و توسل به ایشان از دو جهت تکوینی و تشریعی معنادار و دارای اجازه و امضای خدای متعال است.

اینکه گفته می شود هیچ شفاعت کننده ای نیست مگر اینکه در چارچوب قوانین الهی باشد، مطلب درستی است و بی شک، اراده و عزم و تصمیم انبیاء و اوصیائ الهی دقیقاً داخل در نظام اراده و اذن تکوینی و تشریعی خداوند است، مبتنی بر قوانین الهی است و اگر جز این بیندیشیم، امر خداوند به اطاعت بی چون و چرا از پیامبران و اوصیاء الهی معناداری خودش را از دست می دهد.

موفق باشید ...@};-

و هنگامی که به آنها بگویند آن چه شما می پرستیدید خود بندگان خدا هستند...

گویند ما آنها را نمی پرستیدیم...

*******************************

این آیات خیلی شبیه حرف برخی افراد هست

که اصرار دارن بر اینکه ما بندگان خدا رو نمی پرستیم ...

شروحیل;966225 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

دقت کنید تمام آیات در این مورد به استغفار اشاره کردن نه خواسته دیگری
(استغفار نوعی درخواست هست ولی درخواست نوعی استغفار نیست) (کل به جزء؟)

یکی از دلایلش می تونه حقی باشه که بواسطه اون گناه از حضرت بر پسرانش هست
در مورد پیامبر هم همین طور
کافران پیامبر رو آزار دادن و باید طلب آمرزش کنن هم از پیامبر و هم از خدا
دقت کنید این خواسته از یه شخص حاضر بوده نه شخصی که حاضر نبوده
و درخواست از خود شخص برای واسطه شدن بوده نه اینکه حاجت از خود شخص باشه


سلام و تشکر@};-

آنچه در روح آیات قرآن بین شده، سفارش خداوند به مؤمنان مبنی بر رجوع به وسیله و واسطه فیض است، «وابتغوا الیه الوسیله»(سفارش کلی) یعنی نفس ارتباط با خدا و طلب حاجت را از طریق وسیله و وسایط فیض حجیت می بخشد، وسایل و وسایطی که دارای مقام قرب و واجد جایگاه رفیعی نزد خداوند هستند.

حال این حاجات و طلبها: 1. گاهی طلب بخشش و مغفرت است چنانکه در مصادیقی از آیات بعنوان نمونه معرفی شده: طلب استغفار فرزندان یعقوب، طلب استغفار از پیامبر (ص) و اساساً این نمونه ها مصادیقی است که در حقیقت می خواهد مبنای توسل را مشخص کند، اینکه توسل به کسانی که دارای مقام قرب و ارتباط معنوی (تکوینی و تشریعی) با خدا دارند در هر زمانی درست است. 2. گاهی طلب نیازهای مادی و غذا از حضرت موسی(ع) است چنانکه بعنوان نمونه در خصوص قوم بنی اسراییل در آیات قرآن ذکر شده است. 3. گاهی درخواست فرعون و کافران و قوم از حضرت موسی (ع) است مبنی بر اینکه از خدایت بخواه بلاها و عذابها را از سر ما بردارد. 4. گاهی درخواستها و طلب قوم عیسی (ع) از حضرت مسیح است که بیماران را شفا بدهد و حضرت عیسی باذن الله به درخواستها و حاجات قومش رسیدگی می کرد، بیماران را شفا می داد و آنها را از آینده با خبر می کرد و نظائر آن ... 5. و گاه این حاجت ها و درخواستها، در قالب تقاضاهای گوناگون اهل ایمان و حتی غیر اهل ایمان از پیامبر و امامان معصوم (ع) برای رفع مشکلات و گرفتاری و رفع فقر و بیماری صورت می گرفته است که در روایات دینی بسیار به این معنا و کراماتی که از پیامبر و امامان معصوم (ع) صادر شده اشاره گردیده است.

اینکه گفته اید: استغفار نوعی درخواست هست ولی درخواست نوعی استغفار نیست، گزاره نادرستی است، صغرای آن درست و اما کبری نادر است فلذا نتیجه به تبع آن باطل است.

شروحیل;966225 نوشت:
فعلا به دلیل این که در قرآن در همین مورد محدود شده و خواسته های دیگه رو باید از خود خدا خواست
ادعونی استجب لکم...
اگر بنده بگم توسل جایز نیست خلاف قرآن حرف زدم
توسل جایز و موارد و نحوه استفاده از اون در قرآن ذکر شده
سنت خداوند بر این هست که همه امور رو با وسیله انجام بده نه فقط این مورد

بنده حکمتش رو نمی دونم
نظر بنده این هست که در مورد شفای مریض ها هم در صورت حضور جسمی میشه از اون ها به عنوان وسیله استفاده کرد
اما به نظر شما خداوند انبیاء و اولیا رو وسیله رفع حاجت قرار داده یا هدایت؟


مهم روح درخواست و طلب از وسایل و وسایط فیض الهی (انبیاء و اوصیاء و ...) است، نه مصداق، که متنوع است. گاهی می تواند درخواست واسطه گری برای طلب مغفرت باشد، یا برای شفای بیماری، یا برای رفع گرفتاری و مشکل مادی، یا برای کسب توفیقات معنوی و نظائر آن. اگر ثابت شد پیامبر و امامان بعنوان اولیائ الهی می توانند از امتیاز جایگاه و منزلت قرب شان، با وسایط و سفارش به خداوند، احدی از مشکلات مادی یا معنوی را مرتفع کنند نمی توان توانایی آنها را به همان مورد یا چند مورد محدود کرد! اگر پیامبر و امامان می توانند با طلب مغفرت و استغفار نزد خدا موانع معنوی سلوک و جلب رضای خداوند را فراهم کنند به مراتب اولی می توانند در رفع مشکلات مادی و دنیوی که حوائج مادون حوائج معنوی و اخروی است مؤثر و نقش آفرین باشند.

ضمن آنکه گفتیم بدلیل اینکه پیامبران و امامان (ع) بدلیل اینکه همیشه زنده اند تفاوتی نمی کند که حیاتشان در همین دنیا باشد یا در حیات برزخی، محدود کردن شنیدن و اجابت به زندگی حیات مادی گواه عدم شناخت درست نسبت به آیات قران کریم است (که بیانش گذشت)

بعلاوه، در توسل به اولیاء الهی برای رسیدن به هر مطلوبی نیز باید بین توسل کننده و شخصی که بعنوان وسیله انتخاب می شود رابطه ای برقرار باشد، در توسلی که ما شیعیان بدان معتقدیم، بین اهل ایمان و اوصیاء الهی یا رابطه و پیوند شیعه بودن برقرار است(نوع احسن) یا رابطه محب و محبوب،(حداقلی) بالاخره باید شرط مقتضی برای ارتباط و توسل و وسایط نزد خدای متعال موجود باشد. اینطور نیست که هر کس با هر وضعیتی (فسق و فجور و آلودگی به گناه) از اهل بیت(ع) چیزی مطالبه کند و به حاجت مطلوبش هم برسد. بعبارتی باید شرایط توسل و دعا و تقاضای حاجت جمع باشد. البته اهل بیت عصمت و طهارت بقدری کریم و بزرگند که گاه حتی لطف و کرمشان را نسبت به غیر اهل ایمان و غیر دوستان و محبین و حتی دشمنانشان هم دریغ نمی کنند و البته در اکثر موارد، تلنگری است برای اینکه حجت ها برای ایشان تمام شود و در موارد بسیاری، کسانی از غیراهل ایمان نیز با توسل به ائمه معصومین (ع) حاجت گرفته و همین برخورداری آنها را به نور هدایت به مذهب حقه ثقلین رهنمون شده است.

ای که با دشمنان نظر داری/ دوستان را کجا کنی محروم

موفق باشید ...@};-

شروحیل;966432 نوشت:
و هنگامی که به آنها بگویند آن چه شما می پرستیدید خود بندگان خدا هستند...

گویند ما آنها را نمی پرستیدیم...

*******************************

این آیات خیلی شبیه حرف برخی افراد هست

که اصرار دارن بر اینکه ما بندگان خدا رو نمی پرستیم ...


سلام مجدد@};-

توصیه میکنم مجدداً پست شماره 3 را با دقت بیشتری بازخوانی کنید. ضمن انکه خیلی تفاوت است بین اینکه برخی خودسرانه و بدون اذن خداوند افراد یا اشیائی را بعنوان واسطه و وسیله اختیار کنند با اینکه مؤمنان به اذن و هدایت الهی وسایل و وسایطی را که خدا معرفی کرده برگزینند. بدون شک، سؤال خدا در آیات مزبور از خودسری و خودبرگزینی در انتخاب و اختیار واسطه و وسیله تقرب است نه سؤال از کاری که مؤمنان به امر و هدایت خدا و معرفی پیامبر اکرم (ص) انجام داده اند.

وقتی در روایات متعددی از اهل بیت (ع) و در لسان ادعیه مأثوره بسیار وارد شده که (نحن الوسیله) و در حدیث ثقلین از یکسو صحبت تمسک به قران و اهل بیت (ع) که ثقل اکبر و اصغر هستند مطرح است و از سوی دیگر تمسک اعم از توسل و واسطه کردن آن دو است. و بعلاوه عامه مسلمانان شک و تردیدی در اینکه قرآن(ثقل اکبر) وسیله تقرب بخداوند است ندارند و اما چگونه است که با آنهمه فضائل و کرامات و ابواب تقرب ایشان با خداوند، نمی توانند ثقل اصغر یعنی اهل بیت (ع) را بعنوان وسایل و وسایط فیض و تقرب الهی بپذیرند؟ همچنین در حدیث سفینه، همراهی و همگامی با اهل بیت (ع) را طریق نجات معرفی می کند بعبارتی غیرمستقیم راه نجات را توسل به اهل بیت بیان می کند (آنها که در حال غرق شدن هستند چگونه به ناخدا و کشتیبانان استغاثه کرده و طلب کمک می کنند) و ده ها و صدها روایت دیگری که در این باب وارد شده و برای اهل نظر و دقت، در فهم مبحث توسل و استغاثه به آل الله مفید فایده است.

از خدا می خواهیم ما را از انوار طیب و طاهر هدایت های خاصش برخوردار سازد. ان شاء الله@};-

Reza-D;966254 نوشت:
بسم الله.....
فقط امیدوارم چهرهء مبارک جناب "مشکور" هم هویدا شود. چون من هم تخصص آنچنانی در روایات ندارم

سلام و ادب@};- [=book antiqua]خدمت رضای عزیز و دیگر دوستان (شروحیل و سعید) که چراغ تایپیک را روشن نگاه داشتند و البته گاهی بحث ها را پیگیر بودم اما کمی مشکلات شخصی باضافه مشغله های کاری در ایام دهه فجر، مانع حقیر بود تا شما خوبان را همراهی کنم. الحمدالله گفتگو ها بسیار منطقی و محترمانه توسط شما و دوستان پیگیری شده و لازم می دانم از فضای صمیمانه و با محبت و توأم با انصاف و احترام که بر آن اهتمام داشتید کمال تشکر را داشته باشم.

[=book antiqua]از همه دوستان اسک دینی، برای رفع مشکلات و گرفتاری های جمیع مؤمنین و مؤمنات و مردم خوب و شریف کشورمان و از جمله حقیر سراپا تقصیر التماس دعای مخصوص دارم.

موفق باشید ...@};-

سلام



با تشکر فراوان از پاسخ شما استاد " مشکور" و زحمتی که برای ارسال پست کشیده اید @};-.



قرار نبود به بحث ادامه دهم،اما چون شما هم پاسخم را دادید،خواستم نظر دقیق شما را هم جویا شوم...
بنده پست شماره 3(بخش ب)را بررسی کردم اما همچنان فرق بین آنها را متوجه نمی شوم.اول اینکه بنده ائمه(ع) را به عنوان راهنما قبول دارم و مطمئن هستم هیچگاه خلاف قرآن سخنی نخواهند گفت...شما فرمودید:



مشکور;966429 نوشت:
پس مقایسه عمل مشرکان و بت پرستان با توسلی که شیعیان با اذن و اجازه خود خداوند به آن اهتمام دارند مقایسه ای باطل و نارواست.
اینطور که بنده فهمیدم،منظورتان این است که خداوند اجازه یا اذن داده اند که مقربان درگاه خدا بعنوان واسطه و وسیله ارتباطی با خداوند باشند و آنها وسایل و وسایط فیض و برآورده شدن حاجات هستند.




بنده چند سوال مطرح میکنم:

1-از آنجایی که فرمودید خداوند اذن داده است پس باید به قرآن مراجعه کرد.در کجای قرآن خداوند اذن داده اند مقربان درگاه خدا به عنوان واسطه برای برآورده شدن حاجات باشند؟در دو آیه مهم و معروف از قرآن در مورد اجابت دعا یعنی آیه 60 غافر و آیه 186 بقره آمده است،مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم...در این آیه هیچ قید و شرطی برای برآورده شدن دعا نیامده است،خداوند که کلمه کم نداشت.میفرمود مرا با واسطه هایم یا همراه واسطه هایم بخوانید یا مثلا با واسطه ها،حتما شما را اجابت خواهم کرد...

مشکور;966429 نوشت:

اما اینکه می گوییم ما پیامبر و امامان معصوم را تأثرگذار نمی دانیم بمعنای تأثیرگذاری استقلالی و ذاتی است، چون تنها مؤثر ذاتی و استقلالی در عالم هستی خداوند است.
2-چرا باید خداوند مقربان خود را به عنوان واسطه برای برآورده شدن حاجات بداند درحالی که خودتان هم فرمودید که:
پیامبر و امامان معصوم به طور استقلالی تأثرگذار نیستند.(خدا هم که این موضوع را میداند و اصولا زمانی از وسیله ای استفاده میشود که بکار گیری آن فایده ای داشته باشد وقتی وسیله تاثیر گذار نیست چرا اصلا باید وجود داشته باشد؟)

3-در آیه 57 سوره اسراء آمده است:کسانى را كه آنان می‏خوانند، خودشان وسیله‏ اى (براى تقرب) به پروردگارشان میجویند...اگر خداوند به عده ای اذن داده است تا وسیله ای برای برآورده شدن حاجات باشند چرا میفرمایند خود این وسایل برای تقرب به خداوند وسیله ای می جویند؟



4-وقتی خداوند میفرمایند تمام شفاعت خلق از آن خداست چرا باید خداوند برای عده ای اذن شفاعت قائل شود؟

مشکور;966429 نوشت:

3. چنین شرطی که باید همه با هم طلب بخشش کنند تا واسطه گری نتیجه بخش باشد در هیچ کجا نیامده بلکه خداوند این راه، یعنی توسل به اولیاء الهی را برای همه کسانیکه به جایگاه و شأن و منزلت وسایط فیض الهی توجه دارند قرار داده است. هر کس قدر این نعمت و موهبت خاص را بداند خود را برخوردار کرده و هر کس بی توجهی کند خود را محروم ساخته است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «مائده، آیه 35». اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
استاد،در پست 34 هم اشاره کردم که منظور و مقصود خداوند از وسیله (با توجه به آیه 99 سوره توبه)چه وسیله هایی هستند.شما در پست سه هم اشاره کردید که:
مشکور;966429 نوشت:

حضرت علی (ع) فرموده اند: بهترين وسيله‌اى كه مى‌توان با آن به خدا نزديك شد، ايمان به خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او و كلمه‌ى اخلاص و اقامه‌ى نماز و پرداخت زكات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله‌ى رحم و انفاق‌هاى پنهانى و آشكار و كارهاى نيك است.»
اگر توجه کنید این اعمال را خود بنده ی خدا در راه او و برای تقرب به او انجام میدهد نه علم کردن کسی یا چیزی که مثلا نزد خداوند مقام و مرتبه ای دارد...شاید این ضرب المثل بی ربط نباشد: از فضل پدر تو را چه حاصل...
پیامبران و امامان (ع) هر مقامی هم که داشته باشند ربطی به ما ندارند...نه ما چیزی از آنها طلب داریم نه به آنها ظلمی کرده ایم تا واسطه باشند...

البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.

اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.

saeedrz;966480 نوشت:
وقتی خداوند میفرمایند تمام شفاعت خلق از آن خداست چرا باید خداوند برای عده ای اذن شفاعت قائل شود؟

سلام
قطعاً نظر استاد "مشکور" در پاسخ به شما نسبت به من ارجحیت دارد
فقط به نظرم رسید به بخشی از صحبت ایشان دقیق توجه نکردید برادر. این بخش:

مشکور;966429 نوشت:
شما در معنای اذن دچار اشتباه و محدودیت نگاه شده اید. شما اذن و اجازه را تنها در معنای تکوینی آن بکار برده اید از اینرو اذن را به معنای نظام و ساختار قوانین تکوینی که در هستی و امور نهادینه شده معنا کرده اید. در حالیکه اراده و اذن خداوند به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می شود

اینکه خداوند به انبیاء و اوصیاء الهی مقام اذن شفاعت و یا واسطه گری داده و به مؤمنان امر فرموده که به این ذوات مقدسه توسل و التجاء و استغاثه کنند هم نوعی اذن تشریعی بخاطر جایگاه ولایت تشریعی است که ایشان دارند (مقام نبوت و امامت) و هم مبتنی بر اذن تکوینی است زیرا طبق قوانین و نظام عام، ایشان به حقیقت عبودیت و بندگی دست یافته و دارای مقام ولایت تکوینی هم هستند. از اینرو جایگاه اذن شفاعت و واسطه گری و توسل به ایشان از دو جهت تکوینی و تشریعی معنادار و دارای اجازه و امضای خدای متعال است

reza-d;966485 نوشت:
سلام
قطعاً نظر استاد "مشکور" در پاسخ به شما نسبت به من ارجحیت دارد
فقط به نظرم رسید به بخشی از صحبت ایشان دقیق توجه نکردید برادر. این بخش:

سلام
ممنون از توجه برادر عزیز و بزرگوارم "رضا"
بنده دقیق متوجه ربطش به این بخش نشدم...اذن تکوینی و تشریعی را متوجه شدم اما بقیه مطلب را متوجه نمی شوم.

مشکور;966429 نوشت:
اینکه خداوند به انبیاء و اوصیاء الهی مقام اذن شفاعت و یا واسطه گری داده و به مؤمنان امر فرموده که به این ذوات مقدسه توسل و التجاء و استغاثه کنند.

خداوند در کجا فرموده اند که به این ذوات مقدسه توسل و التجاء و استغاثه کنیم و توسل به ایشان از دو جهت تکوینی و تشریعی معنادار و دارای اجازه و امضای خدای متعال است ؟

اگر بحث روایتی است که اهل سنت هم میتوانند همچین حدیث هایی را نقل کنند.مثلا متوسل به امام شافعی شوید...عمر و ابوبکر و...

آن شفاعتی که درآیات آمده همانطور که استاد مشکور هم اشاره کردند در قیامت است(هر چند معتقدم شفاعتی به آن معنایی که ما میدانیم نیست)و نکته مهم این است که شفاعت در چارچوب تصمیم گیری خداست.

شفاعتی که مد نظر ماست از این جنس است:مثلا شخصی درحساب خداوند کلی نافرمانی داشته است بعد به فلانی که پیش خداوند مورد تایید است بگوید تو شفیع من پیش خداوند باش تا مرا مثلا وارد بهشت کنند(به زبان خودمانی پارتی بازی).

به ویرگول در دو جمله زیر توجه کنید:

بخشش لازم نیست اعدامش کنید.(اعدام می شود)
بخشش،لازم نیست اعدامش کنید.( اعدام نمی شود)

حالا با توجه به ویرگول آیه زیر را در نظر بگیرید.(نظر شخصی):

شفاعت کننده ای نیست(پارتی بازی نداریم) ، مگر کسی که در چار چوب قوانین خدا باشد(هر چه حق باشد همان میشود.با توجه به قسمت اول لزومی ندارد اذن تشریعی باشد).
یعنی پارتی بازی درکار نیست تا کسی شفیع دیگری باشد،هر چه که هست حق است و در چارچوب نظامات خدا.وقتی همه چیز در چار چوب نظام خدا باشد دیگر آن شفاعت مد نظر ما معنا پیدا نمی کند.

آیه ای در قرآن داریم که خداوند استغفار پیامبر(ص) را نمی پذیرد:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ

(ای پیغمبر) تو بر آن مردم منافق خواهی طلب مغفرت بکن یا نکن، اگر هفتاد مرتبه هم بر آنها (از خدا) آمرزش طلبی خدا هرگز آنان را نخواهد بخشید، زیرا آنها (از راه فسق و سرکشی) به خدا و رسول او کافر شدند و خدا فاسقان را هرگز هدایت نخواهد کرد.(توبه/80)

یعنی استغفار پیامبر(ص)هم در تصمیم گیری خداوند نقشی نداشت. این نشان میدهد واسطه ها در تصمیم خداوند لزوما نقشی ندارند...

در آیه هایی هم که خدا به پیامبر(ص) میفرمایند استغفار کند چون در حساب و نظام خدا استغفار پیامبر(ص) برای آن افراد تاثیر گذار بود بخاطر همین درخواست استغفار شد.تاثیر گذاریش از این جهت بود که آنها به پیامبر(ص) ظلم کرده بودند و یک پای ماجرا پیامبر(ص) بود.در مورد حضرت یعقوب(ع) و پسرانش هم همینطور...اما استغفار پیامبر(ص) برای یک عده در نظام و حساب خدا پذیرفته نبود.(نظر شخصی میتواند درست نباشد).
پس شفاعت مورد نظر ما اصلا شفاعت مورد نظر قرآن نیست(
نظر شخصی میتواند درست نباشد).

در بحث توسل هم همینطور چه شما این واسطه ها را همراه کنید چه نکنید،تصمیم خداوند یکی است.در پست قبل هم اشاره کردم ما نه از امامان(ع) حقی داریم نه ظلمی به آنها کردیم و اصلا در حساب خدا هیچ ارتباطی به همدیگر نداریم اما وسیله های دیگر مثل روزه و نماز و جهاد و...در حساب خدا لحاظ میشوند و میشود مایه تقرب شخص به خدا...

ظر شخصی میتواند درست نباشد).
پس میرسیم به همان سوال 2 چرا اصلا باید واسطه ای به نام اوصیاء الهی وجود داشته باشد؟


البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.

اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.

saeedrz;966507 نوشت:
..................

"saeedrz" عزیز، به عنوان یک برادر کوچکتر خواهشی از شما دارم
گاهی صحبتی بین ما رد و بدل می‌شود اما بعد دوباره برمیگردید از سرخط بحث را شروع می‌کنید
من اینطور احساس می‌کنم که شما از قبل آمادهء رد کردن مطالب هستید و برای همین کمی سرسری از گفته های ما عبور می‌کنید
(شاید هم اشتباه برداشت کرده ام)
حتی اگر برداشتم اشتباه بوده، باز از شما خواهش می‌کنم کمی مطالب را با دقت بیشتر مطالعه بفرمائید
اینکه میگویم احساس می‌کنم به عرایض بنده دقت نمی‌فرمائید، برای مثال این سه مورد را ببینید:

1 - در پست شماره 57 به بخشی از سوالات شما که در این پست مطرح کرده‌اید پاسخ داده بودم. اما بدون آنکه جوابی به آنها بدهید باز همان پرسش‌ها را مطرح کردید. لطفاً یک بار دیگر آن پست را مطالعه بفرمائید
2 - دین را باید خوشه ای ببینید. آیات قرآن باید اولاً در کنار هم، ثانیاً با توجه به روایات بررسی شوند نه اینکه یک آیه بیاورید و از همان آیه نتیجه‌گیری کلی کنید
3 - توضیحی که درمورد توسل و شفاعت دادید تا حد زیادی درست است. اما مگر ما چیزی به غیر از این گفتیم؟! حرف ما هم از ابتدای تاپیک همین بوده

در پست بعد پاسخ سوالاتی که پرسیدید را خواهم داد و توضیح می‌دهم که سه نکتهء بالا را به چه دلیل میگویم

saeedrz;966507 نوشت:
بنده دقیق متوجه ربطش به این بخش نشدم...اذن تکوینی و تشریعی را متوجه شدم اما بقیه مطلب را متوجه نمی شوم

در پست شماره 57 پرسیدید اگر ائمه(ع) نمی‌توانند بطور مستقل در تصمیم‌گیری خداوند تأثیرگذار باشند، پس دیگر چرا آنها را واسطه قرار می‌دهیم؟
در پاسخ به شما سه دلیل عرض کردم اما بدون آنکه به آنها پاسخ بدهید، باز هم همان سوال را در انتهای پست 68 مطرح کردید
اما سه دلیلی که گفتم:

اولاً چون سنت الهی بر این اساس است که کارها را با اسباب و علل انجام دهد
ثانیاً برای آنکه جایگاه معصومین(ع) که خلیفه الله هستند را بشناسیم و بر اطاعت ما از آنها افزوده شود
ثالثاً برای آنکه خداوند به ما این مطلب را بفهماند که آنها چیزی جز خواست خدا نمی‌خواهند و نمی‌گویند

حال بپردازیم به اینکه ارتباطش با اذن تکوینی و تشریعی چیست
از شما برادر عزیز سوالی می‌پرسم. چرا خداوند به فرشتگان فرمود به آدم سجده کنند؟
خداوند احسن الخالقین است، پس باید می‌گفت به خودم سجده کنید، نه به حضرت آدم(ع)

سجده را هم هرجور که مایل هستید تعریف کنید. خدا همان تواضع نسبت به آدم را به چه دلیل از فرشتگان خواست؟

saeedrz;966507 نوشت:
اگر بحث روایتی است که اهل سنت هم میتوانند همچین حدیث هایی را نقل کنند.مثلا متوسل به امام شافعی شوید...عمر و ابوبکر و...
خب نقل کنند
هر حدیثی که قابل پذیرش نیست، بلکه باید ویژگی‌هایی داشته باشد. حدیث باید دارای سند باشد، باید با قرآن مطابقت داشته باشد و.....

اگر بنای شما فقط قرآن است، بفرمائید نماز و چگونگی آن را از کجای قرآن استنباط کرده اید؟

saeedrz;966507 نوشت:
شفاعتی که مد نظر ماست از این جنس است:مثلا شخصی درحساب خداوند کلی نافرمانی داشته است بعد به فلانی که پیش خداوند مورد تایید است بگوید تو شفیع من پیش خداوند باش تا مرا مثلا وارد بهشت کنند(به زبان خودمانی پارتی بازی)
نه بنده چنین حرفی زدم و نه استاد "مشکور"!
اگر منظور شما برخی از مردم است، قطعاً نگاه آنها اشکال دارد. اما بحث ما در این تاپیک روش غلط برخی مردم نیست، بلکه توسل و شفاعت به معنای صحیح آن است
شما یک نمونه از روش اشتباه توسل را میاورید، بعد از آن نتیجه می‌گیرید که توسل اشتباه است!

saeedrz;966507 نوشت:
(ای پیغمبر) تو بر آن مردم منافق خواهی طلب مغفرت بکن یا نکن، اگر هفتاد مرتبه هم بر آنها (از خدا) آمرزش طلبی خدا هرگز آنان را نخواهد بخشید، زیرا آنها (از راه فسق و سرکشی) به خدا و رسول او کافر شدند و خدا فاسقان را هرگز هدایت نخواهد کرد.(توبه/80)
همانطور که گفتم دین را باید خوشه‌ای ببینید
در مقابل این آیه که آوردید، چنین آیه‌ای هم در قرآن وجود دارد. نظرتان درمورد این آیه چیست:
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا
تا به غروبگاه خورشید رسید دید که در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند و در آنجا مردمی یافت
گفتیم : ای ذوالقرنین ، می خواهی عقوبتشان کن و می خواهی با آنها به نیکی رفتار کن

شما ابزار را با دست می‌گیرید. غذا را با دهان می‌جوید. با پا راه می‌روید و نشست و برخاست می‌کنید
ولی در عین حال میگوئید:
"لا حول ولا قوة الا بالله"
آیا اینها با هم منافاتی دارند؟

Reza-D;966634 نوشت:
"saeedrz" عزیز، به عنوان یک برادر کوچکتر خواهشی از شما دارم
گاهی صحبتی بین ما رد و بدل می‌شود اما بعد دوباره برمیگردید از سرخط بحث را شروع می‌کنید
من اینطور احساس می‌کنم که شما از قبل آمادهء رد کردن مطالب هستید و برای همین کمی سرسری از گفته های ما عبور می‌کنید
(شاید هم اشتباه برداشت کرده ام)

سلام
"Reza-D" بزرگوار
بنده روی صحبتم با استاد "مشکور" بود...پست قبل(68)از شما بابت دقت توجه تان تشکر کردم و ادامه نقل قول را از استاد "مشکور" گرفتم.اگر احساس کردید روی صحبتم با شماست،عذر میخواهم@};-...
چند پست قبلی (به دلیلی تصمیم حذف آن گرفته بودم)اشاره کردم که برای شما پاسخ دارم اما میدانم بی فایده است
( همانطور که شما فکر می کنید بنده سر سری از گفته ها عبور میکنم).تصمیم داشتم دیگر بحث را ادامه ندهم که استاد "مشکور" هم پست بنده را پاسخ دادند، خواستم نظر شان را در این رابطه دقیق تر بدانم که در ابتدای پست (66) هم اشاره کردم...
بگذارید نظر استاد "مشکور" هم بشنوم تا دقیق تر متوجه منظورتان بشوم...


البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.


اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.

saeedrz;966647 نوشت:
بگذارید نظر استاد "مشکور" هم بشنوم تا دقیق تر متوجه منظورتان بشوم...

سلام و ادب خدمت همه دوستان و همراهان عزیز@};-

اگر اجازه بفرمایید ان شاءالله بعد از یوم الله 22 بهمن در خدمت شما عزیزان خواهم بود و بحث را باتفاق پی خواهیم گرفت. البته به شرط حیات[-oبهترین ها را برایتان آرزو می کنم.@};-

saeedrz;966480 نوشت:
اینطور که بنده فهمیدم،منظورتان این است که خداوند اجازه یا اذن داده اند که مقربان درگاه خدا بعنوان واسطه و وسیله ارتباطی با خداوند باشند و آنها وسایل و وسایط فیض و برآورده شدن حاجات هستند.

بنده چند سوال مطرح میکنم:

1-از آنجایی که فرمودید خداوند اذن داده است پس باید به قرآن مراجعه کرد.در کجای قرآن خداوند اذن داده اند مقربان درگاه خدا به عنوان واسطه برای برآورده شدن حاجات باشند؟در دو آیه مهم و معروف از قرآن در مورد اجابت دعا یعنی آیه 60 غافر و آیه 186 بقره آمده است،مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم...در این آیه هیچ قید و شرطی برای برآورده شدن دعا نیامده است،خداوند که کلمه کم نداشت.میفرمود مرا با واسطه هایم یا همراه واسطه هایم بخوانید یا مثلا با واسطه ها،حتما شما را اجابت خواهم کرد...


سلام مجدد@};-

البته قبلاً هم اشاره کردیم اینکه کسی فقط در آیات صریح قرآن دنبال جزء جزء مسائل بگردد و برای عقیده اش حجت و دلیل پیدا کند یک انحراف است همان انحرافی که بعد از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) در تفکر بعضی ها رخداد کرد (حسبنا کتاب الله) در حالیکه چنین تفکر غلطی دقیقاً مخالف روح آیات قرآن است که پیامبر را مبین و مفسر قرآن معرفی می کند. وَأنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل: 44) و اطاعت کامل از ایشان و اولواالامر را واجب می شمارد (اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولواالامر منکم) و سفارش می کند برای فهم قرآن و تشخیص وظایفتان به پیامبر رجوع کنید، آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است. "وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا واتقوا الله إن الله شديد العقاب" (الحشر: 7)

وانگهی سفارش و اجازه کلی خداوند به مؤمنان مبنی بر رجوع به وسیله و واسطه فیض است، «وابتغوا الیه الوسیله» یعنی نفس ارتباط با خدا و طلب حاجت را از طریق وسیله و وسایط فیض حجیت می بخشد، وسایل و وسایطی که دارای مقام قرب و واجد جایگاه رفیعی نزد خداوند هستند. و بی شک انبیاء و اوصیاء الهی و صدیقین و شهدا دارای مقام قرب هستند و بنوعی قرآن ما را به رجوع به ایشان هدایت نموده است.

همچنین وقتی حجیت پیامبر روشن شد اینکه آنچه پیامبر می فرماید عاری از هوی بوده و کاملاً وحی الهی است.« وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى و از سر هوس سخن نمى گويد* اين سخن بجز وحيى كه وحى مى شود نيست.» (نجم/ آیات 3 و 4) نتیجه می شود که آنچه پیامبر می فرماید نیز هم وزن و همسنگ آیات قرآن دارای حجیت و اعتبار بوده و همان امر و فرمایش خدای متعال است. در پست 64 گفتیم که در روایات بسیاری از قول پیامبر (ص) وسیله و واسطه فیض و نجات بودن اوصیاء الهی تأکید شده است و این همان امر و سفارش خدای متعال است.

saeedrz;966480 نوشت:
2-چرا باید خداوند مقربان خود را به عنوان واسطه برای برآورده شدن حاجات بداند درحالی که خودتان هم فرمودید که:
پیامبر و امامان معصوم به طور استقلالی تأثرگذار نیستند.(خدا هم که این موضوع را میداند و اصولا زمانی از وسیله ای استفاده میشود که بکار گیری آن فایده ای داشته باشد وقتی وسیله تاثیر گذار نیست چرا اصلا باید وجود داشته باشد؟)

زیرا پیامبران و اوصیاء الهی حجت ها و نشانه های خدا بر زمین هستند و چنانکه مردم از طریق ایشان به راههای هدایت و نجات رهنمون می شوند بدلیل اینکه ایشان مقربان درگاه خدا بوده و با مردم ارتباط محسوس تری دارند می توانند بعنوان وسایل و وسایط تقرب به خدا نیز مطرح باشند و مردم می توانند از کانال این بزرگواران هم به مراتب و درجات قرب و هم به تحصیل حوائجشان آسان تر و سریع تر دسترسی بیابند. زیرا اگر این واسطه ها و وسایل قرب حقیقی در ارتباط و در دسترس مردم نباشند چنانکه بدلیلی تاریکی و ابهام و فقدان نشانه و حجت مردم به گمراهی و ضلالت و پرستش طاغوتها کشانیده می شوند امکان اینکه در توسل و طلب حاجاتشان به بیراهه ها و الهه ها و خدایان ساختگی متمایل شوند منتفی نیست.

saeedrz;966480 نوشت:
3-در آیه 57 سوره اسراء آمده است:کسانى را كه آنان می‏خوانند، خودشان وسیله‏ اى (براى تقرب) به پروردگارشان میجویند...اگر خداوند به عده ای اذن داده است تا وسیله ای برای برآورده شدن حاجات باشند چرا میفرمایند خود این وسایل برای تقرب به خداوند وسیله ای می جویند؟

پاسخ این بخش را در پست 64 به شروحیل عزیز دادیم لطفا با دقت بیشتری مطالعه کنید.

saeedrz;966480 نوشت:
4-وقتی خداوند میفرمایند تمام شفاعت خلق از آن خداست چرا باید خداوند برای عده ای اذن شفاعت قائل شود؟

وقتی خداوند در آیاتی می فرماید تنها من خالق و رازق شما هستم چرا در آیات دیگری نقش و تأثیر وسایل و عوامل طبیعی (آب و باد و مه و خورشید و فلک) را نیز نادیده نمی گیرد؟ و چرا انجام کارها را هم به خودش نسبت می دهد و هم صحبت از اختیار و توانایی بشر بر انجام کارها مطرح است؟ اینها هیچ منافاتی با هم ندارند چون در طول هم هستند یعنی نقش و تأثیر عوامل و وسایط امور و اختیار و توانایی انسان و اذن به واسطه فیض بودن و شفاعت مقربان همه و همه در طول اراده و قدرت خداوند است. و از آنجاییکه خدا اِبا دارد از اینکه جریان امور را را از غیر طریق اسباب و عللش به جریان بیندازد فلذا از اسباب و علل و واسطه ها و مدبرات امر استفاده می کند فلذا به واسطه ها و علل و عوامل مادی و معنوی در حاجت خواهی و در شفاعت اذن داده است.

saeedrz;966480 نوشت:
استاد،در پست 34 هم اشاره کردم که منظور و مقصود خداوند از وسیله (با توجه به آیه 99 سوره توبه)چه وسیله هایی هستند.شما در پست سه هم اشاره کردید که:
نقل قول نوشته اصلی توسط مشکور نمایش پست ها
حضرت علی (ع) فرموده اند: بهترين وسيله‌اى كه مى‌توان با آن به خدا نزديك شد، ايمان به خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او و كلمه‌ى اخلاص و اقامه‌ى نماز و پرداخت زكات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله‌ى رحم و انفاق‌هاى پنهانى و آشكار و كارهاى نيك است.»
اگر توجه کنید این اعمال را خود بنده ی خدا در راه او و برای تقرب به او انجام میدهد نه علم کردن کسی یا چیزی که مثلا نزد خداوند مقام و مرتبه ای دارد...شاید این ضرب المثل بی ربط نباشد: از فضل پدر تو را چه حاصل...
پیامبران و امامان (ع) هر مقامی هم که داشته باشند ربطی به ما ندارند...نه ما چیزی از آنها طلب داریم نه به آنها ظلمی کرده ایم تا واسطه باشند...

پاسخ این بخش را هم قبلاً گفتیم لطفاً سعی کنید مطالب را تکرار نکنید در آیات و روایات بسیاری جایگاه قرب انبیاء و اوصیاء الهی بیان شده و آنها را بعنوان وسایل تقرب و نجات معرفی کرده و اگر قرار نبود که ما از طریق ارتباط و تمسک به این ذوات مقدسه مطلوبات مان را پیگیری کنیم اینهمه در آیات و روایات مورد سفارش و تأکید قرار نمی گرفتند، اتفاقاً چنانکه فضیلت ها اعم از نماز و روزه و جهاد و ... عامل تقرب گفته شده و ما برای تقرب به خدا با آنها کار داریم مسأله ولایت اولیاء الهی هم در هدایت و تقرب جویی و تقویت ارتباط ما با خدا بسیار مؤثر است و نمی توانیم خودمان را از ضرورت ارتباط با مسأله ولایت که عامل قبولی طاعات و اعمال ما و سعادت واقعی ما هستند تفکیک کنیم. (سفارش می کنم زیارت جامعه کبیره را با توجه بیشتری مطالعه کنید)

اتفاقاً تمسک و ارتباط و توسل به پیامبر و اهل بیت عین حرکت در مسیر توحید است چون هم سفارش قرآن و هم سنت و کلام پیامبر اکرم (ص) است و عدول از این معنا یعنی حرکت در مسیر طاغوت.

موفق باشید ...@};-

reza-d;966638 نوشت:
در پست شماره 57 پرسیدید اگر ائمه(ع) نمی‌توانند بطور مستقل در تصمیم‌گیری خداوند تأثیرگذار باشند، پس دیگر چرا آنها را واسطه قرار می‌دهیم؟
در پاسخ به شما سه دلیل عرض کردم اما بدون آنکه به آنها پاسخ بدهید، باز هم همان سوال را در انتهای پست 68 مطرح کردید

سلام
به این دلیل دوباره همان سوال را در پست (68) تکرار کردم که شما و استاد "مشکور" معتقد هستید که چون خداوند اجازه یا اذن داده اند که مقربان درگاه خدا بعنوان واسطه و وسیله ارتباطی با خداوند باشند و آنها وسایل و وسایط فیض و برآورده شدن حاجات هستند،توسل جایز است.برای اینکه نشان دهید خداوند نیز چنین اجازه ای را داده اند آیاتی را مطرح کردید.
بنده هم در پست(68) و پست های قبلی این آیات را دقیق تر بررسی کردم(این بررسی هم با استفاده از آیات دیگر قرآن که همدیگر را تفسیر می کنند صورت گرفت و هم با توجه مفهوم و پیام آیه)هدف این بود که مشخص شود این آیات لزوما توسل را ثابت نمی کنند.

reza-d;966638 نوشت:
اولاً چون سنت الهی بر این اساس است که کارها را با اسباب و علل انجام دهد

صحیح.
[=arial]
reza-d;966638 نوشت:
ثانیاً برای آنکه جایگاه معصومین(ع) که خلیفه الله هستند را بشناسیم و بر اطاعت ما از آنها افزوده شود
ثالثاً برای آنکه خداوند به ما این مطلب را بفهماند که آنها چیزی جز خواست خدا نمی‌خواهند و نمی‌گویند

اینکه میفرمایید معصومین(ع) خلیفه الله هستند جای بحث دارد.اگر منظور شما این است که (نعوذبالله) خداوند از مقام خود پایین آمده و بازنشت شده اند و معصومین(ع) را جانشین یا نماینده خود دانسته اند،حرف نادرستی است...اگر شما با استناد به قرآن میفرمایید معصومین(ع) خلیفه الله هستند باید به قرآن مراجعه کرد که منظور از خلیفه چیست.



خَليفَةً در قرآن در آیه های مختلف آمده است.



يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض



ای داود، ما تو را خلیفه روی زمین گردانیدیم.(ص/26)



معنای خَليفَةً یعنی جایگزین کردن کسی نسبت به افراد قبل از خودش...(نظر شخصی)



وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا



و او خدایی است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد برای آن کس که خواهد به شب یا روز متذکر (خدا) شود یا شکر او به جای آرد.(فرقان/62)



خلفه یعنی یک نوعی جانشین گردانیدن و یا جایگزین کردن.(نظر شخصی)



و در آیه ای که احتمالا منظور شما از خلیفه باید همین باشد :

إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون



و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید.(30/بقره)



منظور از خلیفه این است که خداوند میخواهد کسانی را به جای نسل قبلی بیاورد(کسانی که قبلا از بین رفته اند و حالا قرار است نسل بعدی جایگزین آنها شوند بخاطر همین گفته شده خلیفه).نه اینکه خداوند به جای خود،جانشین قرار میدهد...(نظر شخصی). منبع






reza-d;966638 نوشت:
حال بپردازیم به اینکه ارتباطش با اذن تکوینی و تشریعی چیست
از شما برادر عزیز سوالی می‌پرسم. چرا خداوند به فرشتگان فرمود به آدم سجده کنند؟
خداوند احسن الخالقین است، پس باید می‌گفت به خودم سجده کنید، نه به حضرت آدم(ع)
سجده را هم هرجور که مایل هستید تعریف کنید. خدا همان تواضع نسبت به آدم را به چه دلیل از فرشتگان خواست؟

من اشاره کردم که اذن تکوینی و تشریعی را متوجه شدم اما بقیه مطلب را متوجه نمی شوم.شما میخواهید ارتباطش را نشان دهید،منتظرم جوابش را بدانم نه اینکه سوال را با سوال جواب بدید...نتیجه تحلیل تان را بفرمایید...
reza-d;966638 نوشت:
خب نقل کنند
هر حدیثی که قابل پذیرش نیست، بلکه باید ویژگی‌هایی داشته باشد. حدیث باید دارای سند باشد، باید با قرآن مطابقت داشته باشد و.....
اگر بنای شما فقط قرآن است، بفرمائید نماز و چگونگی آن را از کجای قرآن استنباط کرده اید؟

همانطور که شما هم اشاره کردید حدیث باید دارای سند باشد ، باید با قرآن مطابقت داشته باشد و...
بنده هم میخواهم بگویم این احادیث با قرآن مطابقت ندارند و قابل پذیرش نیستند...



مثل روایت هایی که در مورد شق القمر میاورند،درباره معجزه آمدن درخت به حضور پیامبر(ص) و... که سند محکمی دارند ولی با آیات قرآن همخوانی ندارند...گویا برای مسلمین ما افت داشته است که پیامبر(ص) هیچ معجزه ای جز قرآن کریم نداشته باشند که همچین حدیث هایی را نقل کرده اند (یک نفری یک چیزی گفته است همگان با توجه به گفته همان یک نفر حدیث نقل می کنند ...که بگویند،بله سند حدیث محکم است و به تواتر هم رسیده!!!)(نظر شخصی)
reza-d;966638 نوشت:
نه بنده چنین حرفی زدم و نه استاد "مشکور"!
اگر منظور شما برخی از مردم است، قطعاً نگاه آنها اشکال دارد. اما بحث ما در این تاپیک روش غلط برخی مردم نیست، بلکه توسل و شفاعت به معنای صحیح آن است
شما یک نمونه از روش اشتباه توسل را میاورید، بعد از آن نتیجه می‌گیرید که توسل اشتباه است!

براد،من این همه توضیح دادم و نتیجه گیری کردم آخرش میفرمایید منظورمان از شفاعت و توسل اینچنین نبوده است...
خب شما یک نمونه شفاعت و توسل به شکل صحیح خود را بیان کنید...بنده اصلا با شفاعت و توسل بیگانه هستم...
reza-d;966638 نوشت:
همانطور که گفتم دین را باید خوشه‌ای ببینید
در مقابل این آیه که آوردید، چنین آیه‌ای هم در قرآن وجود دارد. نظرتان درمورد این آیه چیست:حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا
تا به غروبگاه خورشید رسید دید که در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند و در آنجا مردمی یافت
گفتیم : ای ذوالقرنین ، می خواهی عقوبتشان کن و می خواهی با آنها به نیکی رفتار کن

بنده هم دین را،خوشه ای دیدم...
وقتی شما ادعای درستی فرضیه ای را می کنید اگر یک مثال نقض پیدا شود دیگر آن ادعا صادق نیست.شما دوستان ادعا می کنید که توسل در قرآن آمده است من این همه آیه اشاره کردم که خلاف این را می گوید...
متوجه ربطش به آیه ای که اشاره کردم نمی شوم...شما اصل پیام را رها کردید چسبیده اید به فرع...
هدف این بود که مشخص شود،لزوما استغفار پیامبر(ص)در حکم خداوند تاثیری ندارد... (نظر شخصی)
عدد 70 هم نشان دهنده کثرت است...منظور این نیست که اگر 71 بار استغفار کنی آنها را می بخشم...منظور هر چقدر هم استغفار کنی،آنها را نمی بخشم...(نظر شخصی).
یعنی آنکه پیامبران و امامان(ع) هر مقامی هم نزد خداوند داشته باشند،حکم خداوند یکی است.
بنابراین معنا ندارد از خداوند حاجتی را بخواهیم و بگوییم که خدایا،امامان(ع) که پیش تو مقام و آبرو دارند،پس فلان چیز را به من بده...
(نظر شخصی)

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ

سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، بازمی‌گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است!(انعام/62)

وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

خداوند بحقّ داوری می‌کند، و معبودهایی را که غیر از او می‌خوانند هیچ گونه داوری ندارند؛ خداوند شنوا و بیناست!(غافر/20)

دیگر قرآن به چه زبانی بگوید که واسطه ها نقشی ندارند و حکم،حکم خداست...



البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.
اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.

مشکور;966976 نوشت:

وقتی خداوند در آیاتی می فرماید تنها من خالق و رازق شما هستم چرا در آیات دیگری نقش و تأثیر وسایل و عوامل طبیعی (آب و باد و مه و خورشید و فلک) را نیز نادیده نمی گیرد؟ و چرا انجام کارها را هم به خودش نسبت می دهد و هم صحبت از اختیار و توانایی بشر بر انجام کارها مطرح است؟ اینها هیچ منافاتی با هم ندارند چون در طول هم هستند یعنی نقش و تأثیر عوامل و وسایط امور و اختیار و توانایی انسان و اذن به واسطه فیض بودن و شفاعت مقربان همه و همه در طول اراده و قدرت خداوند است. و از آنجاییکه خدا اِبا دارد از اینکه جریان امور را را از غیر طریق اسباب و عللش به جریان بیندازد فلذا از اسباب و علل و واسطه ها و مدبرات امر استفاده می کند فلذا به واسطه ها و علل و عوامل مادی و معنوی در حاجت خواهی و در شفاعت اذن داده است.

reza-d;966638 نوشت:

شما ابزار را با دست می‌گیرید. غذا را با دهان می‌جوید. با پا راه می‌روید و نشست و برخاست می‌کنید
ولی در عین حال میگوئید:
"لا حول ولا قوة الا بالله"
آیا اینها با هم منافاتی دارند؟




سلام

آنطور که بنده متوجه شدم شما و استاد مشکور معتقد هستید که توسل به ائمه(ع) در طول درخواست از خداوند قرار مي گيرد.بخاطر همین توسل را جایز میدانید...


یعنی :

ما امامان (ع) و پیامبران را تأثرگذار نمی دانیم (در طول درخواست از خدا میدانیم) جز اینکه آنها تنها واسطه ای برای حاجت هایمان از خداوند هستند.


مشرکان مکه می گفتند:

ما اینها را نمی پرستیم و تاثیر گذار نمی دانیم(در طول خواست خدا میدانیم)جز اینکه آنها ما را به خداوند نزدیک کنند.


دوستان ما داریم کسی را عبادت و از او طلب حاجت می کنیم که خود منشا تمام علت هاست یعنی خداوند(علت تامه) است در نتیجه خداوند نیازی به واسطه ای که به عنوان اسباب و علل میدانید،ندارد... وقتی شما همراه خانواده در منزل هستید برای صحبت با آنها از وسیله ای مثل موبایل استفاده می کنید؟


خداوند میفرمایند:

چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو كه من نزديكم و به نداى كسى كه مرا بخواند پاسخ مى‌دهم.

أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ


بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می‌شوید!(انفال/24)


قل ان تخفوا ما فی صدور کم او تبدوه یعلمه الله و یعلم ما فی السموات و ما فی الارض



بگو: «اگر آنچه را در سینه‏ هاى شماست، پنهان دارید یا آشكار كنید، خداوند آن را می‏داند; و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه میباشد; و خداوند بر هر چیزى تواناست.(آل عمران/29)


اگر شما امامان(ع) را جزو اسباب و علل حاجات میدانید عده ای سودجو میتوانند بت هایی از امامان(ع) ما بسازند و تحویل ما بدهند با این مجوز که شما درواقع از این بت ها که طلب حاجت نمی کنید،اینها تنها وسیله و نمادی از امامان(ع)هستند که خداوند به انها اذن داده اند تا واسطه ای باشند برای حاجات خود از خدا...غیر این است؟


شما وقتی همراه خدا واسطه ها را هم در نظر بگیرید حتی به عنوان اسباب و علل، خود به خود به این واسطه ها علاقه مند میشوید و آنها برای شما تبدیل به بت می شوند...


وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست می دارند؛ ولی آنان که ایمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است. و اگر کسانی که ستم روا داشتند، هنگامی که عذاب را ببینند، بی تردید بفهمند که همه قدرت ویژه خداست و خدا سخت کیفر است.(بقره/165)


البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.

اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.




سلام



دوستان بنده دیگر صحبت جدیدی ندارم.در هر بحثی نباید دنبال قانع کردن طرف مقابل بود.نظرات مختلفی بیان میشود چه موافق و چه مخالف،تصمیم گیرنده اصلی شما هستید...
خداوند میفرمایند :

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.(زمر/18)

آیات قرآن در مورد شفاعت و توسل:

وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ

و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می‌پنداشتید، با شما نمی‌بینیم! پیوندهای شما بریده شده است؛ و تمام آنچه را تکیه‌گاه خود تصوّر می‌کردید، از شما دور و گم شده‌اند!(انعام/94)

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُون

آنها غیر از خدا، چیزهایى را میپرستند كه نه به آنان زیان می‏رساند، و نه سودى مى‏بخشد; و می‏گویند: «اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!» بگو: «آیا خدا را به چیزى خبر میدهید كه در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟!» منزه است او، و برتر است از آن همتایانى كه قرار میدهند! ( یونس/18)

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُون

آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده‏اى براى من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد.( یس/23)

وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ

و جز خدا، چیزى را كه نه سودى به تو مى‏رساند و نه زیانى، مخوان! كه اگر چنین كنى، از ستمكاران خواهى بود! (یونس/106)

فلا تجعلوا لله أندادًا وأنتم تعلمون

بنابر این، برای خدا همتایانی قرار ندهید، در حالی که می‌دانید.(بقره/22)

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست می دارند؛ ولی آنان که ایمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است. و اگر کسانی که ستم روا داشتند، هنگامی که عذاب را ببینند، بی تردید بفهمند که همه قدرت ویژه خداست و خدا سخت کیفر است.(بقره/165)

ومن أضل ممن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلى یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون

چه کسی گمراهتر است از آن کس که معبودی غیر خدا را می‌خواند که تا قیامت هم به او پاسخ نمی‌گوید و از خواندن آنها (کاملا) ً بی‌خبر است؟! (و صدای آنها را هیچ نمی‌شنود!)(احقاف/۵)

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

و معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می‌شود؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده می شوید!(قصص/88)





بنده دیگر صحبتی ندارم،هرچه میدانستم بیان کردم که بیشتر آن از آیات قرآن بود.تصمیم نهایی با شماست که لقمه را مستقیم در دهان خود بگذارید یا ریسک کنید(به احادیث رجوع کرده) و آن را دور خود بپیچید و در دهان خود بگذارید...


موفق باشید.

البته امامان (ع) و پیامبران چراغ هایی هستند که راه را به ما نشان دهند و ما با الگو گرفتن از آنها میتوانیم به مقام قرب خداوند برسیم.بنده با این موضوع مشکلی ندارم.
اینجا کلیک کنید: چند جمله اخر،اخرین پستم را حتما بخوانید تا سوء برداشت نشود.

saeedrz;966507 نوشت:
خداوند در کجا فرموده اند که به این ذوات مقدسه توسل و التجاء و استغاثه کنیم و توسل به ایشان از دو جهت تکوینی و تشریعی معنادار و دارای اجازه و امضای خدای متعال است ؟

سلام مجدد@};-

بحث اذن تکوینی چنانکه شما هم در مثالهای قبلی اشاره کردید مثلاً یک نهال میوه دارای یک نظام تکوینی است که بر آن اساس رشد می کند و بر اساس همان نظام، وقتی مراحل رشد را سپری کرد، اذن تکوینی که خدا به آن نهال داده، در وقت مشخصش میوه هم میدهد. آثارش نمایان می شود، دیگر پدیده های تکوینی عالم هستی که هر کدام قدرت و آثار مشخصی دارند همینطور است همه به اذن الله است یعنی خداوند به آنها اذن تکوینی داده، اذن تکوینی که خدا به بندگان صالح و مقرب خودش و از جمله انبیاء و اوصیاء الهی داده نیز از همین سنخ است.(همان ولایت تکوینی) یعنی وقتی انبیاء و اوصیاء بعنوان کسانیکه اهل عبودیت و بندگی و راهیافتگان به مقام قرب الهی هستند به تبع آن، تکویناً دارای قدرتهای معنوی هم خواهند بود، یعنی چنانکه خداوند در نظام هستی تعریف کرده هر کس به مقام عبودیت و بندگی و مراتب قرب برسد واجد ولایت تکوینی و قدرتهایی معنوی برای انجام کراماتی باذن الله خواهد شد، این پرده برداری از همان ولایت تکوینی است که اولیاء خدا دارای چنین ویژگی هستند.

پر واضح است پیامبران و امامان (ع) صرفنظر از اینکه دارای رسالت تشریعی پیامبری یا امامت باشند یا خیر، در پیشگاه خدا دارای مقام قرب هستند و هر کس برای تحصیل تقرب، یا طلب حاجاتش ایشان را وسیله ارتباط با خدا قرار دهد قطعاً به نتیجه خواهد رسید. این معنا داخل در آیه (وابتغوا الیه الوسیله) می گنجد و کسانیکه دارای مقام معنوی قرب و ولایت تکوینی هستند نیز وسایل و وسایط قرب الهی هستند. چون حقیقت دین و فضیلت های الهی و دستورات و نواهی خداوند را به حقیقت و به تمام معنا فهمیده اند فلذا به حقیقت معنا وسایل و وسایط فیض الهی محسوب می شوند.

در این مجال شاید مناسب باشد توضیحاتی در باره ولایت تکوینی بدهیم و ربط آن با بحثمان را بیان کنیم:

چیستی ولایت تکوینی: اگر چيزي نزديك به چيز ديگر باشد مي گويند: وليه يليه; نزديك او بود، دو امري را كه كنار هم و مرتب هستند موالات گويند، گاهي ولايت و قرب در نظام تكوين است، در اين صورت يكي ولي تكويني، مي شود و ديگري مولّي عليه تكويني مي گردد؛ مثل ذات اقدس اله كه ولي عالم و آدم است، يا نفس انساني كه به قواي دروني خودش ولايت دارد، بر هرگونه استخدامي، استعمالي، كاربردي نسبت به قواي وهمي و خيالي و مانند آن ولايت دارد، به اعضا و جوارح سالم خود ولايت دارد، همين كه دستور ديدن داد، چشم اطاعت مي كند، دستور برداشتن داد، دست اطاعت مي كند. (اگر عضو فلج نباشد و مولّي عليه نفس باشد) اين نوع ولايت در رابطه علت و معلول هم جاري است.

اینکه آیا اذن ولايت تكويني در قرآن بیان شده یا خیر گفتنی است: از مفاد برخي از آيات، مانند آيه 49 سوره ي آل عمران و آيه 110 سوره ي مائده استفاده مي شود كه فرستادگان و اولياي خدا به فرمان و اذن او مي توانند به هنگام لزوم، در جهان تكوين و آفرينش تصرف نمايند و برخلاف عادت و جريان طبيعي، حوادثي به وجود آورند؛ زيرا جمله هاي «اُبرِءُ» (بهبودي مي بخشم) و «اُحْي المَوْتي» (مردگان را زنده مي كنم) در آيه 49 آل عمران و مانند آن ها كه به صورت فعل متكلم ذكر شده است، دليل بر صدور اين گونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اين عبادات به دعا كردن پيامبران. و اين كه تصور شود كار آنها تنها دعا براي تحقق اين امور بوده است نه غير آن، تفسير بي دليلي است، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوين تصرف مي كردند و اين حوادث را به وجود مي آوردند، منتهي براي اين كه كسي تصور نكند كه پيامبران و اولياي خدا استقلالي از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرينش، دستگاهي برپا ساخته اند ونيز براي اين كه احتمال هرگونه شرك و دوگانه پرستي در خلقت و آفرينش برطرف گردد. در چندين مورد از اين آيات روي كلمه ي «باذن الله» تكيه شده است (در آيه 49 سوره آل عمران دوبار و در آيه 110 از سوره مائده چهار بار كلمه باذن الله تكرار گرديده) و منظور از ولايت تكويني نيز چيزي جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورت، تصرفاتي در جهان خلقت با اذن پروردگار انجام دهند، و اين چيزي بالاتر از ولايت تشريعي يعني سرپرستي مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راه راست است.

اذن ولایت تشریعی، همان جایگاه و شأن ومنزلت و رسالت پیامبران و امامان معصوم (ع) است که ایشان نیز در آیات و روایات بعنوان وسایل هدایت و تقرب و نجات معرفی شده اند (که بیانش در پست های قبلی گذشت) که گمان نکنم حداقل در این خصوص ابهامی باشد. انبیاء و اوصیاء الهی بواسطه این جایگاه و شأن و منزلت تشریعی وسایل و وسایط هدایت و تقرب و نجات هستند.

saeedrz;966507 نوشت:
اگر بحث روایتی است که اهل سنت هم میتوانند همچین حدیث هایی را نقل کنند.مثلا متوسل به امام شافعی شوید...عمر و ابوبکر و...

وقتی صحبت از روایات دینی می کنیم مقصود روایات معتبر نبوی است که گفتیم ثقل و عِدل و همسنگ قرآن است، حجیت دارد نه روایات ساختگی و تحریفی که این شأنیت را برای هر کسی بسازند؟! وقتی پیامبر تمسک به اهل بیت (ع) را بعنوان وسیله هدایت و نجات معرفی می کند (حدیث ثقلین و سفینه) که مورد وثوق شیعه و سنی است. در حقیقت سفارش به همان امر و اذن خدای متعال است، و قیاس شما با احادیث ساختگی اهل سنت قیاس باطلی است.

saeedrz;966507 نوشت:
آن شفاعتی که درآیات آمده همانطور که استاد مشکور هم اشاره کردند در قیامت است(هر چند معتقدم شفاعتی به آن معنایی که ما میدانیم نیست)و نکته مهم این است که شفاعت در چارچوب تصمیم گیری خداست.

شفاعتی که مد نظر ماست از این جنس است:مثلا شخصی درحساب خداوند کلی نافرمانی داشته است بعد به فلانی که پیش خداوند مورد تایید است بگوید تو شفیع من پیش خداوند باش تا مرا مثلا وارد بهشت کنند(به زبان خودمانی پارتی بازی).


اصل شفاعت مربوط به آخرت است و البته طبق اعتقادات شیعه امامیه دارای چارچوب است، باید فردی که قرار است مورد شفاعت قرار گیرد استعداد و ظرفیت لازم را داشته باشد در شفاعت، کسانیکه مقام و اذن شفاعت دارند فقط نواقص و کاستی های مؤمنان و موحدان را جبران می کنند نه اینکه فردی در تاریکی و فساد کامل باشد (کافر و مشرک باشد یا همه وجودش فسق و فجور باشد) و هیچ استعداد و لیاقت و ظرفیتی برای شفاعت نداشته باشد و آنوقت مورد شفاعت قرار گیرد! اذن شفاعت به انبیاء و اوصیاء و ... داده شده اما این شفعا خارج چارچوب خواست و مشیت و رضای خدا کاری نمی کنند.

saeedrz;966507 نوشت:
شفاعت کننده ای نیست(پارتی بازی نداریم) ، مگر کسی که در چار چوب قوانین خدا باشد(هر چه حق باشد همان میشود.با توجه به قسمت اول لزومی ندارد اذن تشریعی باشد).
یعنی پارتی بازی درکار نیست تا کسی شفیع دیگری باشد،هر چه که هست حق است و در چارچوب نظامات خدا.وقتی همه چیز در چار چوب نظام خدا باشد دیگر آن شفاعت مد نظر ما معنا پیدا نمی کند.

این معنا یعنی اذن و ولایت تکوینی که دارای نظام و چارچوب مشخصی است منافاتی با اذن و ولایت تشریعی ندارد زیرا کسانیکه دارای اذن تشریعی هستند ( انبیاء و اوصیاء) دارای اذن و ولایت تکوینی هستند زیرا خدا به هر کسی مقام ولایت تشریعی را نمی دهد بلکه بطور مسلم کسانی به مقام ولایت تشریعی (پیامبری و امامت) می رسند که مقام ولایت تکوینی (واجدیت عبودیت و قرب الهی) را نیز دارا باشند.

saeedrz;966507 نوشت:
آیه ای در قرآن داریم که خداوند استغفار پیامبر(ص) را نمی پذیرد:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ

(ای پیغمبر) تو بر آن مردم منافق خواهی طلب مغفرت بکن یا نکن، اگر هفتاد مرتبه هم بر آنها (از خدا) آمرزش طلبی خدا هرگز آنان را نخواهد بخشید، زیرا آنها (از راه فسق و سرکشی) به خدا و رسول او کافر شدند و خدا فاسقان را هرگز هدایت نخواهد کرد.(توبه/80)

یعنی استغفار پیامبر(ص)هم در تصمیم گیری خداوند نقشی نداشت. این نشان میدهد واسطه ها در تصمیم خداوند لزوما نقشی ندارند...در آیه هایی هم که خدا به پیامبر(ص) میفرمایند استغفار کند چون در حساب و نظام خدا استغفار پیامبر(ص) برای آن افراد تاثیر گذار بود بخاطر همین درخواست استغفار شد.تاثیر گذاریش از این جهت بود که آنها به پیامبر(ص) ظلم کرده بودند و یک پای ماجرا پیامبر(ص) بود.در مورد حضرت یعقوب(ع) و پسرانش هم همینطور...اما استغفار پیامبر(ص) برای یک عده در نظام و حساب خدا پذیرفته نبود.
پس شفاعت مورد نظر ما اصلا شفاعت مورد نظر قرآن نیست(نظر شخصی).


آیه ای را که بعنوان مقدمه بیان کردید مطلب حقی است اما نتیجه ای که در ادامه گرفته اید را مصادره به مطلوب کرده اید! خداوند در آیه مذکور می فرماید: (ای پیغمبر) تو بر آن مردم منافق خواهی طلب مغفرت بکن یا نکن، اگر هفتاد مرتبه هم بر آنها (از خدا) آمرزش طلبی خدا هرگز آنان را نخواهد بخشید، ... دقیقا دارد روی نفی نتیجه داشتن استغفار برای منافقین تأکید می کند در حالیکه شما این عدم اثربخشی را بصورت کلی به همه جا تعمیم داده اید. اما طلب استغفار پیامبر (ص) برای مؤمنان و موحدان دقیقاً داخل در شرایط و قطعاً اقتضای خواست و مشیت و رضای خدا را هم دارد فلذا دعا و استغفار پیامبر اثربخش است. و البته پاسخ فراز آخر و برداشت شخصی تان را پیشتر دادیم که دعا و استفار مؤثر پیامبر (ص) برای مؤمنان و موحدان هیچ ارتباطی با ظلم به پیامبر (ص) و اینکه یک پای ماجرا پیامبر باشد ندارد. (لطفاً از تفسیر به رأی بپرهیزید مطمئناً از گناه و عواقب تفسیر به رأی واقفید)

saeedrz;966507 نوشت:
در بحث توسل هم همینطور چه شما این واسطه ها را همراه کنید چه نکنید،تصمیم خداوند یکی است.در پست قبل هم اشاره کردم ما نه از امامان(ع) حقی داریم نه ظلمی به آنها کردیم و اصلا در حساب خدا هیچ ارتباطی به همدیگر نداریم اما وسیله های دیگر مثل روزه و نماز و جهاد و...در حساب خدا لحاظ میشوند و میشود مایه تقرب شخص به خدا...
پس میرسیم به همان سوال 2 چرا اصلا باید واسطه ای به نام اوصیاء الهی وجود داشته باشد؟

پاسخ این بخش از نتیجه گیری های نادرست شما مکرر در پست های قبلی و همین پست داده شد و تکرار ملال آور است. فقط، عجبا که شما هم ظلم امت به انبیاء و اوصیاء الهی را انکار می کنید که آنها هیچ حقی بر ما ندارند و هم لزوم ارتباط ما با ایشان که اس و اساس وسایل قرب الهی اند را انکار می کنید در حالیکه ما بواسطه آنها با دیگر وسایل تقرب مانند نماز و روزه و حج و ... آشنا می شویم و قبول ولایت اوصیاء الهی عامل و موجب قبول دیگر اسباب تقرب می شود (و بکم تقبل الطاعة المفترضه) و (بکم یسلک الی الرضوان) و ... عجب از شما که لزوم ارتباط ما پیامبر و اولواالامر را نفی می کنید؟

موفق باشید ...@};-

saeedrz;966997 نوشت:
سلام
دوستان بنده دیگر صحبت جدیدی ندارم.در هر بحثی نباید دنبال قانع کردن طرف مقابل بود.نظرات مختلفی بیان میشود چه موافق و چه مخالف،تصمیم گیرنده اصلی شما هستید...

سلام مجدد@};-

بنده ام کاملاً موافقم که دوستان فرهیخته و مخاطبان عزیز همه مطالب را بخوانند و در فضایی سالم و بدور از احساسات و شبهات با عقل و قلب سلیم و وجدان الهی شان قضاوت کنند. بنظر گفتنی ها گفته شده و احساس می شود که رنگ و بوی تایپیک و برخی یادداشتهای دوستان دارد به سمت تکرار مکررات می رود که این البته ملال آور است.

اینکه ما به ثقلین یعنی به قرآن و پیامبر و اهل بیت (ع) که ایندو امانت خدا و پیامبر (ص) برای رهایی از ضلالت و گمراهی است تمسک کنیم و یا مکتب خلیفه دوم که چون نمی توانست خودش را در مقام و جایگاه پیامبر (ص) قلمداد کند، شأن و منزلت پیامبر اکرم (ص) را با جمله معروف "حسبنا کتاب الله" تا حد یک مجتهد تنزل بخشید، یعنی پیامبر (ص) در زمان حیاتش بنا به تشخیص خودش از قرآن اجتهاد کرد و من عُمَر (خلیفه دوم) هم به تشخیص خودم اجتهاد می کنم و همین می شود که امت را از ثقل و چراغ اهل بیت (ع) که سفینه النجاتند محروم می کند.

و البته با حفظ احترام برای کاربر محترم آقای سعید عزیز، مَن تَبَع و پیروان مکتب خلیفه دوم چون در برابر حجت های قاطع و براهین روشن قرآن و اهل بیت (ع) حرفی برای گفتن ندارند به عباراتی نظیر عبارت زیر متمسک می شوند.

saeedrz;966997 نوشت:
هرچه میدانستم بیان کردم که بیشتر آن از آیات قرآن بود.تصمیم نهایی با شماست که لقمه را مستقیم در دهان خود بگذارید یا ریسک کنید(به احادیث رجوع کرده) و آن را دور خود بپیچید و در دهان خود بگذارید...

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین والسلام علی من التبع الهدی

موفق باشید@};-

saeedrz;966995 نوشت:
وقتی شما ادعای درستی فرضیه ای را می کنید اگر یک مثال نقض پیدا شود دیگر آن ادعا صادق نیست

یاللعجب!!! :-o
اصلاً توجه دارید الان ادعای خودتان را رد کرده‌اید؟!

saeedrz;966996 نوشت:
ما امامان (ع) و پیامبران را تأثرگذار نمی دانیم (در طول درخواست از خدا میدانیم) جز اینکه آنها تنها واسطه ای برای حاجت هایمان از خداوند هستند.

مشرکان مکه می گفتند:
ما اینها را نمی پرستیم و تاثیر گذار نمی دانیم(در طول خواست خدا میدانیم)جز اینکه آنها ما را به خداوند نزدیک کنند

شیر سفید است. شیر خوردنی است
گچ هم سفید است. پس گچ هم خوردنی است!
شبیه بودن بخشی از دو موضوع به یکدیگر، به معنای شباهت تمام بخش‌های آن دو موضوع نیست

saeedrz;966995 نوشت:
متوجه ربطش به آیه ای که اشاره کردم نمی شوم...شما اصل پیام را رها کردید چسبیده اید به فرع...
ارتباطش این است که بطور واضح خداوند می‌فرماید: "ای ذوالقرنین، اختیار با توست"
مطلب غیرآشکار و نکتهء مبهمی وجود ندارد که متوجه ربطش نشوید

saeedrz;966995 نوشت:
معنای خَليفَةً یعنی جایگزین کردن کسی نسبت به افراد قبل از خودش

و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت....



منظور از خلیفه این است که خداوند میخواهد کسانی را به جای نسل قبلی بیاورد....



واقعاً مانده‌ام این معانی را از کجا می‌آورید!
نماز در قرآن با عنوان صلاة آمده. مثلاً این آیات:

آل عمران - 39:
فَنادَتْهُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائمٌ یُصَلِّی فی المِحْرابِ
پس زکریا را فرشتگان ندا کردند هنگامی که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود

بقره - 3:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
آنان كه به غيب ايمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ ايم انفاق مى كنند

حال بفرمائید آیه زیر را ترجمه کنید:

احزاب - 56:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می فرستند ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او صلوات فرستید و سلام کنید، سلامی نیکو

اگر قرار باشد با روش شما ترجمه کنیم باید بگوئیم خدا و ملائکه بر پیامبر(ص) نماز می‌گذارند!!
نگاه شما به دین و قرآن بسیار تک بُعدی است دوست عزیز

saeedrz;966997 نوشت:
دوستان بنده دیگر صحبت جدیدی ندارم

بنده سوالی از شما دارم. ممنون می‌شوم اگر همین یک سوال مرا پاسخ بدهید، بعد از آن دیگر مطلبی ندارم
شما اعتقاد دارید که توسل و شفاعت به هیچ عنوان وجود ندارد. حال به این دو آیه دقت کنید:

ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۖ مَا مِنْ شَفِيعٍ

إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (10 | یونس - 3)
سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‌ای، مگر بعد از اذن او نیست.......

وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ
إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (34 | سبأ - 23)
هیچ شفاعتی نزد او سودی ندارد،
جز برای کسانی که اذن داده،........

حال سوال من این است
چه دلیلی دارد خداوند در این آیات بگوید:
"بجز آنهایی که من به آنها اذن داده ام"
خداوند به چه کسانی درچهارچوب قوانینش اذن شفاعت داده و دلیل این تخصیص چیست؟

Reza-D;967008 نوشت:

واقعاً مانده‌ام این معانی را از کجا می‌آورید!
نگاه شما به دین و قرآن بسیار تک بُعدی است دوست عزیز


سلام

بنده هر جایی که نظر شخصی خودم در مورد آیات بود در همان پست اشاره کردم و معانی اصلی آیات عینا در اینترنت وجود دارد ،میتوانید خودتان هم سرچ کنیم...به غیر از آیه 30 سوره بقره که در مورد خلیفه بود و اشاره نکردم نظر شخصی بنده است.آن پست هم ویرایش کردم که نظر شخصی است...تفسیر خلیفه را هم از خودم نساختم...می توانید به این منبع مراجعه کنید تا متوجه شوید...



Reza-D;967011 نوشت:
بنده سوالی از شما دارم. ممنون می‌شوم اگر همین یک سوال مرا پاسخ بدهید، بعد از آن دیگر مطلبی ندارم
شما اعتقاد دارید که توسل و شفاعت به هیچ عنوان وجود ندارد. حال به این دو آیه دقت کنید:

ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۖ مَا مِنْ شَفِيعٍ
إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (10 | یونس - 3)
سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‌ای، مگر بعد از اذن او نیست.......

وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ
إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (34 | سبأ - 23)
هیچ شفاعتی نزد او سودی ندارد،
جز برای کسانی که اذن داده،........


حال سوال من این است
چه دلیلی دارد خداوند در این آیات بگوید:
"بجز آنهایی که من به آنها اذن داده ام"
خداوند به چه کسانی درچهارچوب قوانینش اذن شفاعت داده و دلیل این تخصیص چیست؟

در پست(68) هم اشاره کردم که شفاعتی که عموم ما در نظر داریم مورد نظر قرآن نیست.همان پست توضیح دادم(نظر شخصی). همانطور که استاد "مشکور" هم اشاره کردند اگر شفاعتی هم باشد در قیامت است...
و نظر شخصی بنده این است که آیه می گوید هیچ شفاعتی وجود ندارد.وقتی شفاعتی نباشد آنچه که میماند فقط قوانین و نظامات خداست در نتیجه به آن کسی(شما معنی کردید کسانی که!)اذن داده شده،لزومی ندارد حتما شخص خاصی باشد چون اگر شخص خاصی باشد او هم حرف حق میزند و چیزی که جز رضایت خداست،نمی گوید و از آنجا که خداوند به همه ی امور بهتر از هر شخصی آگاه است نیازی ندارد همچین شخصی به عنوان شفیع وجود داشته باشد که همان حرف ها را به خدا گوش زد کند بخاطر همین معتقدم که خداوند به کسی اذن شفاعتی نداده است و هر چه هست براساس قوانین و نظامات خودش است و تنها شفیع هر کسی خداوند است(نظر شخصی).اگر هم شفاعتی باشد شاید مربوط به حق خود بندگان خدا نسبت به همدیگر است که در حساب خدا نیاز به شفاعت و رضایت آنها می باشد...
برادر بهتر است دیگر ادامه ندهیم...

هر تفسیری هم شد در همان پست اشاره کردم نظر شخصی بنده است و حجتی ندارد...
شاید پست های اخیر بنده این احساس را به شما القا کرده است که امامان(ع) را قبول ندارم در صورتی که چنین نیست.من تمام امامان(ع) و پیامبران خدا را به عنوان الگو و راهنما صد در صد قبول دارم.آنها چراغ هایی هستند که راه را برای ما روشن ساخته اند و هر کسی روش زندگی این بزرگواران را الگو خود قرار دهد یعنی آنها را شفیع خود قرار داده است و مسلما باعث تقربش به خداوند می شود و بنده با این نوع شفاعت مشکلی نداشتم(سو برداشت نشود)اگر خلاف چنین چیزی را القا کردم،عذر میخواهم@};-
بنده فقط با یک سری عقاید جدید و عمومی مردم مخالف بودم و احساس میکنم فقط آن را بد منتقل کردم...

از استاد "مشکور" و تمام دوستانی که بنده را تحمل کردند متشکرم.@};-

موفق باشید.

saeedrz;967077 نوشت:
برادر بهتر است دیگر ادامه ندهیم...

بسیار خوب گل
با آرزوی آنکه خداوند، من، شما و تمام انسان‌ها را به راه حق هدایت کند و از چاله‌های شبهات، سالم بیرون ببرد
موفق باشید

مشکور;966999 نوشت:
سلام

saeedrz;967077 نوشت:
می توانید به این منبع مراجعه کنید تا متوجه شوید...

سلام استاد "مشکور"
لطفاً منبع دوستمان را بررسی بفرمائید و نظرتان را بگوئید

خطاب به جناب "سعید":
چون گفتید ادامه ندهیم، این بخش را برای مباحثه با شما نپرسیدم، برای فهم بهتر خودم است

Reza-D;967092 نوشت:
سلام استاد "مشکور"
لطفاً منبع دوستمان را بررسی بفرمائید و نظرتان را بگوئید

سلام رضای عزیز@};-

اگر از نظر اعتبار سایت مورد نظرتان است، کلیت سایت استاد دکتر سید محسن میرباقری مورد وثوق است اما اگر بنحو جزئی نکته خاصی مدنظرتان هست که باید بررسی شود عیناً مشخص کنید تا بررسی کنم.@};-

مشکور;967522 نوشت:
استاد دکتر سید محسن میرباقری مورد وثوق است
بله ایشان را می‌شناسم و برای همین هم از شما خواستم که نظرتان را بگوئید

مشکور;967522 نوشت:
اگر بنحو جزئی نکته خاصی مدنظرتان هست که باید بررسی شود عیناً مشخص کنید تا بررسی کنم
بنده برای بخش‌هایی که مد نظر دوستمان جناب "سعید" بود پاسخ‌هایی داشتم
اما همانطور که عرض شد چون گوینده مطلب استاد میرباقری بودند، خواستم شما به عنوان کارشناس نظرتان را بگوئید
ابتدا بخش‌هایی از صحبت ایشان که مد نظر بحث ماست را نقل می‌کنم:

"درمورد معنای خلیفه سه نظر وجود دارد
اول اینکه به معنای جایگزین شدن انسان به جای ملائکه است
دوم اینکه به معنای جانشین شدن انسان بجای نسل قبلی است که قبل از آفرینش آدم در زمین زندگی می‌کردند
سوم اینکه به معنای خلیف الله است

وقتی که فرمان سجده‌ی ملائکه از طرف خداوند صادر شد حسد ابلیس در این موقع بروز کرد و استکبار او بر ملا شد «عَلِمَتِ الْمَلائِكَة أنّهُ لَمْ يَكُنْ مِنْهُم» تازه ملائکه فهمیدند که او از آن‌ها نیست «وَ قالَ إنّما دَخَلَ في الأمْر لِكَونِهِ مِنْهُم‏» این‌که خداوند وقتی به ملائکه امر می‌کند «اسْجُدُوا لِآدَمَ»

[4] شامل ابلیس هم می‌شود چون در بین آن‌ها بوده است. «لِكُونِهِ مِنْهُم بِالْوِلاء وَ لَمْ يَكُنْ مِنْ جِنْسِهِم» این حدیث شریف می‌تواند به این نکته اشاره داشته باشد که منظور از خلیفه، خلیفه‌ی اقوام قبل است که ملائکه هم سابقه‌ی سفک دماء و فساد آن‌ها را داشتند. می‌گویند خدایا دو دفعه می‌خواهی در زمین چنین چیزی را قرار دهی و خود خلیفه هم به معنای جانشین، جایگزین یعنی آن‌ها رفتند، کسی جای آن‌ها قرار بگیرد. اصلاً معنای خلافت همین است. حتی خلافت به معنای نمایندگی نیست. خلافت یعنی جایگزین، جانشین. خلیفة یعنی کسی که جای کسی می‌نشیند، استخلاف یعنی جایگزین کردن

کسانی خلیفه را به معنای خلیفه الله گرفتند. تفاسیر متأخّر ما نوعاً این معنا را ترجیح دادند. گرچه نظرات دیگر را هم نقل می‌کند. امّا این نظر را ترجیح می‌دهد که منظور از خلیفه، خلیفة اللّهی است و خلیفة اللّهی برای انسان یک مقام است و این مقامی است که فرشتگان ندارند و انسان دارد و از این‌جا نتیجه می‌گیرند که انسان موجودی است بسیار برتر و بالاتر. این مطلب یک مقدار قابل دقّت و ارزیابی است. ما ضمن بوسیدن دست علما و بزرگان در بین علما و بزرگان گاهی نظرات مختلف است، بنابراین باید ارزیابی بکنیم حالا لااقل به متن قرآن کدام نظر نزدیک‌تر است یا اصلاً این نظرات از متن قرآن برگرفته شده است. مسئله‌ی خلیفة الله یک مقداری قابل دقّت است، خوب اگر خلیفة الله یک مقام بالایی است آیا تمام انسان‌ها دارای این مقام هستند؟ طبیعتاً گفته می‌شود که نه، فقط اولیای خدا. امّا در این آیه می‌گویند ملائکه گفته‌اند این‌ها فساد و سفک دما می‌کنند. یعنی این خلیفه فساد و سفک دما می‌کند. اگر خلیفه خدا است فساد و سفک دما می‌کند نوع را دربرمی‌گیرد، حداقل این است، هم خوبان را و هم بدان را. وقتی ملائکه گفتند «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» خداوند نفرمود که نه آن کسانی که موردنظر من هستند فساد و سفک دماء نمی‌کنند. گویا این حرف قبول شده است. یعنی خداوند فرموده است بله، این اتفاق می‌افتد امّا رمز قضیه را شما نمی‌دانید صبر کنید بعداً برای شما روشن می‌شود

به نظر می‌آید که این بحث را ما اگر هم می‌خواهیم مطرح کنیم به قرآن نسبت ندهیم که انسان خلیفة الله است، حداقل در قرآن چنین چیزی نیست. چون در این آیه می‌فرماید «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» ظهور آیه هم با آن روایتی که از تفسیر صافی عرض شد با مجموعه‌ی سیاق بحث شاید تطبیق آن با اقوام قبل مناسب‌تر باشد از نظر عبارت و تنظیم مطلب، تا خلیفة الله"

جناب "سعید" با استناد به این فراز از سخنان استاد میرباقری در واقع دلیل آوردند که انسان (و در معنای خاص، ائمه ع) خلیه الله نیستند
خواستم نظر شما را در این باره بدانم

Reza-D;967537 نوشت:
بنده برای بخش‌هایی که مد نظر دوستمان جناب "سعید" بود پاسخ‌هایی داشتم
اما همانطور که عرض شد چون گوینده مطلب استاد میرباقری بودند، خواستم شما به عنوان کارشناس نظرتان را بگوئید
ابتدا بخش‌هایی از صحبت ایشان که مد نظر بحث ماست را نقل می‌کنم:

"درمورد معنای خلیفه سه نظر وجود دارد
اول اینکه به معنای جایگزین شدن انسان به جای ملائکه است
دوم اینکه به معنای جانشین شدن انسان بجای نسل قبلی است که قبل از آفرینش آدم در زمین زندگی می‌کردند
سوم اینکه به معنای خلیف الله است

وقتی که فرمان سجده‌ی ملائکه از طرف خداوند صادر شد حسد ابلیس در این موقع بروز کرد و استکبار او بر ملا شد «عَلِمَتِ الْمَلائِكَة أنّهُ لَمْ يَكُنْ مِنْهُم» تازه ملائکه فهمیدند که او از آن‌ها نیست «وَ قالَ إنّما دَخَلَ في الأمْر لِكَونِهِ مِنْهُم‏» این‌که خداوند وقتی به ملائکه امر می‌کند «اسْجُدُوا لِآدَمَ»[4] شامل ابلیس هم می‌شود چون در بین آن‌ها بوده است. «لِكُونِهِ مِنْهُم بِالْوِلاء وَ لَمْ يَكُنْ مِنْ جِنْسِهِم» این حدیث شریف می‌تواند به این نکته اشاره داشته باشد که منظور از خلیفه، خلیفه‌ی اقوام قبل است که ملائکه هم سابقه‌ی سفک دماء و فساد آن‌ها را داشتند. می‌گویند خدایا دو دفعه می‌خواهی در زمین چنین چیزی را قرار دهی و خود خلیفه هم به معنای جانشین، جایگزین یعنی آن‌ها رفتند، کسی جای آن‌ها قرار بگیرد. اصلاً معنای خلافت همین است. حتی خلافت به معنای نمایندگی نیست. خلافت یعنی جایگزین، جانشین. خلیفة یعنی کسی که جای کسی می‌نشیند، استخلاف یعنی جایگزین کردن

کسانی خلیفه را به معنای خلیفه الله گرفتند. تفاسیر متأخّر ما نوعاً این معنا را ترجیح دادند. گرچه نظرات دیگر را هم نقل می‌کند. امّا این نظر را ترجیح می‌دهد که منظور از خلیفه، خلیفة اللّهی است و خلیفة اللّهی برای انسان یک مقام است و این مقامی است که فرشتگان ندارند و انسان دارد و از این‌جا نتیجه می‌گیرند که انسان موجودی است بسیار برتر و بالاتر. این مطلب یک مقدار قابل دقّت و ارزیابی است. ما ضمن بوسیدن دست علما و بزرگان در بین علما و بزرگان گاهی نظرات مختلف است، بنابراین باید ارزیابی بکنیم حالا لااقل به متن قرآن کدام نظر نزدیک‌تر است یا اصلاً این نظرات از متن قرآن برگرفته شده است. مسئله‌ی خلیفة الله یک مقداری قابل دقّت است، خوب اگر خلیفة الله یک مقام بالایی است آیا تمام انسان‌ها دارای این مقام هستند؟ طبیعتاً گفته می‌شود که نه، فقط اولیای خدا. امّا در این آیه می‌گویند ملائکه گفته‌اند این‌ها فساد و سفک دما می‌کنند. یعنی این خلیفه فساد و سفک دما می‌کند. اگر خلیفه خدا است فساد و سفک دما می‌کند نوع را دربرمی‌گیرد، حداقل این است، هم خوبان را و هم بدان را. وقتی ملائکه گفتند «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» خداوند نفرمود که نه آن کسانی که موردنظر من هستند فساد و سفک دماء نمی‌کنند. گویا این حرف قبول شده است. یعنی خداوند فرموده است بله، این اتفاق می‌افتد امّا رمز قضیه را شما نمی‌دانید صبر کنید بعداً برای شما روشن می‌شود

به نظر می‌آید که این بحث را ما اگر هم می‌خواهیم مطرح کنیم به قرآن نسبت ندهیم که انسان خلیفة الله است، حداقل در قرآن چنین چیزی نیست. چون در این آیه می‌فرماید «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» ظهور آیه هم با آن روایتی که از تفسیر صافی عرض شد با مجموعه‌ی سیاق بحث شاید تطبیق آن با اقوام قبل مناسب‌تر باشد از نظر عبارت و تنظیم مطلب، تا خلیفة الله"

جناب "سعید" با استناد به این فراز از سخنان استاد میرباقری در واقع دلیل آوردند که انسان (و در معنای خاص، ائمه ع) خلیه الله نیستند
خواستم نظر شما را در این باره بدانم


با سلام و تشکر از شما

بله نظرات و دیدگاه های اندیشمندان اسلامی در خصوص مسائل گوناگون و معارف قرآنی و اهل بیتی (ع) متفاوت است و در اینجا بنده هم با نظر استاد میرباقری موافق نیستم که مقام خلیفه را به معنای جایگزینی گرفته و از طرفی به همه بشر تعمیم داده است. به اعتقاد بنده نظر صائب و نزدیکتر به حقایق معارف اهل بیتی که مفسران واقعی قران هستند دیدگاه زیر است:

در پاسخ به این سؤال که «خلفاء» و «خلائف» كه در ساير موارد از سوي خدا به انسان‌ها گفته شده است به چه معناست؟ آيا جانشين خدايند يا جانشين كسان ديگر؟ برخي گفته‌اند همة اين موارد خلافت از خداست. ولي با دقت در اين آيات به اين نتيجه مي‌رسيم كه منظور در اين موارد، خلافت و جانشيني به جاي گذشتگان است. شواهد تعيين كننده‌اي نيز پيدا مي‌شود؛ مثلاً مي‌فرمايد:

وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ؛(1)«و به ياد آوريد هنگامي كه شما را جانشينان قوم نوح قرار داد». در مواردي نيز تعبير يَسْتَخْلِفَكُمْ...؛(2) «شما را در زمين جانشينان سازد» و در موردي ديگر إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ؛(3) «اگر بخواهد شما را مي‌برد و خلق تازه‌اي مي‌آورد» (كه به معناي يستخلف مي‌باشد) آمده است. به هر حال به نظر مي‌رسد كه در اين موارد منظور، جانشيني انسان‌هاست؛ مخصوصاً انسان‌هايي كه غالباً عاصي بوده‌اند؛ پس به معناي جانشيني خدا نيست، بلكه جانشيني به جاي گذشتگان است.


برخي دربارة آية پيشين (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) كه دربارة حضرت آدم است، نيز گفته‌اند كه در اينجا هم خلافت از گذشتگان است؛ يعني پيش از آدم روي زمين موجوداتي بوده است، يا انسان‌هايي كه منقرض شده‌اند، يا چيزهايي مانند انسان كه در برخي روايات نسناس ناميده شده‌اند يا جن و يا چيزهاي ديگر و اينك خدا مي‌فرمايد به جاي آنها آدم را آورديم. پس اين خلافت، يعني جانشيني آدم به جاي مخلوقات قبل از او. شاهد هم مي‌آورند كه فرشتگان گفتند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ... چون فرشتگان آن موجودات قبل را ديده بودند كه فساد و خونريزي مي‌کرده‌اند، گفتند: آيا باز مي‌خواهي موجودي خلق كني كه افساد كند؟ به نظر مي‌رسد كه اين وجه، صحيح نيست و منظور، خلافت الاهي است؛ زيرا:


اولاً، همين‌كه خدا به فرشتگان مي‌فرمايد: من خليفه قرار خواهم داد، بي‌آنكه بگويد خليفه از طرف چه كسي و يا چه كساني، خود اين ظهور دارد كه خلافت از خودِ «من» (خدا)، مي‌باشد. اگر حاكمي اعلام كند من جانشيني تعيين خواهم كرد، آنچه در ابتدا به ذهن مي‌آيد اين است كه به جاي خود، خليفه تعيين مي‌کند. گذشته از اين، مي‌خواهد مطالبي براي فرشتگان بيان كند كه براي دريافت امر سجده آماده شوند. هنگامي كه خدا مي‌خواهد به فرشتگان بگويد در نظر دارم موجودي بيافرينم، قاعدتاً بايد آن را معرفي كند كه اين موجود چيست يا اشاره كند كه چرا بايد آنها براي او سجده كنند. مناسب مقام، معرفي و فراهم آوردن زمينة اطاعت امر است، پس مناسب است بگويد: موجودي خلق خواهم كرد كه خليفة خود من است و شما بايد بر او سجده كنيد. اگر تنها بگويد كه موجودي است كه جاي ديگران را مي‌گيرد، گفتن ندارد. اين وجهي است كه جانشيني خدا را اثبات مي‌کند.


ثانياً، هنگامي كه خدا مي‌فرمايد مي‌خواهم موجودي بيافرينم كه خليفة من است، فرشتگان مي‌گويند: آيا كسي را خليفه مي‌كني كه افساد و خونريزي خواهد كرد، در حالي كه ما تو را تسبيح و تقديس مي‌كنيم؟ اين يك درخواست مؤدبانه است حاكي از اينكه بهتر است ما را خليفه كني نه موجودي خونريز را. از جملات بعدي كه خدا به آنها مي‌فرمايد: أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ «اگر راست مى‌گوييد اسم‌هاى اينها را به من خبر دهيد»، مي‌توان دريافت كه فرشتگان ادعايي داشته‌اند كه قابل صدق و كذب بوده است. «ان كنتم صادقين» يعني چه؟ آنها در چه چيز اگر صادق‌اند، جواب دهند؟ ظاهراً يعني اگر راست مي‌گوييد كه شما بيشتر لايق خلافت هستيد، به من خبر دهيد. و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب كرد همان بود كه دانستند آدم دانشي دارد كه آنها ندارند؛ پس معلوم مي‌‌شود كه آنان ادعا داشتند كه لايق‌ترند. اينك به نتيجة نهايي مي‌رسيم: اگر صرفاً مسئلة جانشيني كسي به جاي كسي بود (و نه جانشيني خدا)، ديگر چه نيازي بود به اينكه فرشتگان بر لياقت خود تأكيد كنند؟ آنها كه مزاحم انسان نيستند و آنها نيز آفريدة خدا هستند. پس آنان به رسيدن به مقام ارجمندي طمع داشتند و اين چيزي جز خلافت الاهي نمي‌تواند باشد.

اجمالاً مي‌توان گفت: وقتي خدا مستخلف و در همان حال مستخلفٌ عنه باشد، خليفه بايد كارهاي خدايي كند؛ در آنچه مربوط به حوزة خلافت اوست، علم داشته باشد؛ بايد خدا و صفات الاهي و نيز مخلوقات او را بشناسد تا بداند وظيفه‌اش را نسبت به آنان چگونه انجام دهد.

اما آيا اين خلافت فقط ويژة حضرت آدم است يا در انسان‌هاي ديگر نيز ممكن است؟ در پاسخ گفتنی است: آيه دلالتي بر انحصار در حضرت آدم ندارد و شايد بتوان از جملة أَتَجْعَلُ فِيهَا... كه فرشتگان گفتند و از پاسخ خدا بهره برد كه خلافت منحصر به آدم نبوده است؛ زيرا فساد و افساد در مورد حضرت آدم كه معصوم بود، مطرح نبود و جا داشت كه پاسخ داده شود: آدم، افساد و خونريزي نمي‌کند. اما اينكه همة انسان‌ها اين مقام را دارا باشند، گمان نمي‌‌رود كسي كه با مباني اسلامي آشنا باشد، چنين چيزي بگويد. مقام خلافتي كه حتي فرشتگان (مقرب) لايق احراز آن نبودند، چگونه ممكن است به انسان‌هاي بسيار پليد و شرور برسد؟ تنها، كساني چون انبيا و امامان معصوم(عليهم السلام) مي‌توانند چنين مقامي داشته باشند. گواه، عبارتي است كه در زياراتشان مانند زيارت جامعه مي‌خوانيم: ورضيكم خلفاء في ارضه؛ «شما را جانشينان در زمين قرار داد».(4)

فلذا اینطور نیست که بشود معنای خلیفه و خلافت که در آیات قرآن بیان شده را به همه انسانها حتی انسانهای کافر و مشرک و فاسد و گناهکار نیز اطلاق کرد.

موفق باشید ...

پی نوشت________________________________
1. اعراف (7)، 69.

2. اعراف (7)، 129.

3. ابراهيم (14)، 19.
4. ر.ک: انسان شناسی در قرآن، علامه مصباح یزدی، صص 82 - 85.

آیت الله صادقی تهرانی خلیفه را جانشین از انسانهای گذشته میداند
همچنین ایشان سجده را سجده معروف به آدم نمیدانند و توضیحاتی داده اند...
شاید مقصودشان این است که خدا مسجود ملائکه بود لکن به شکرانه خلقت آدم این اتفاق افتاد..
مثل اینکه خداوند به شما فرزند صالح و سالم بدهد و شما خدا را سجده کنید به شکرانه این نعمت...
عبارت اخرایش یعنی
سجدت الله لولدی
خدا را سجده کردم به خاطر فرزندم
اینجا هم خدا فرمود
سجده کنید به خاطر آدم که به تعبیر قرآن : تبارک الله احسن الخالقین
یا حتی سجده برای یوسف نیز همین طور است...

به هر حال ایشان خلیفه را جانشین انسانهای قبلی میدانند و سجده را نیز بر خدا دانند

شفاعت درست از نظر برخی موحدین

شفاعت به اذن خداست
یعنی با التماس کردن از اولیا به شفاعت دست پیدا نمیکنی
اولیا بر حسب اعمال صالحت تصمیم میگیرند شفاعت کنند
پس اگر نماز اول وقت میخوانی طبعا احتمال دارد مورد شفاعت قرار گیری
اما اگر زار زار گریه کنی و التماس هیچ تاثیری در شفاعت ندارد... بلکه گویی اصلا متوجه نظام عملکردی نیستی که بر اساس تلاش و عملت پاداش میگیری نه التماس کردن

شفاعت درست از نظر برخی موحدین

شفاعت به اذن خداست
یعنی با التماس کردن از اولیا به شفاعت دست پیدا نمیکنی
اولیا بر حسب اعمال صالحت تصمیم میگیرند شفاعت کنند
پس اگر نماز اول وقت میخوانی طبعا احتمال دارد مورد شفاعت قرار گیری
اما اگر زار زار گریه کنی و التماس هیچ تاثیری در شفاعت ندارد... بلکه گویی اصلا متوجه نظام عملکردی نیستی که بر اساس تلاش و عملت پاداش میگیری نه التماس کردن

خباء;967551 نوشت:
شفاعت درست از نظر برخی موحدین

شفاعت به اذن خداست
یعنی با التماس کردن از اولیا به شفاعت دست پیدا نمیکنی
اولیا بر حسب اعمال صالحت تصمیم میگیرند شفاعت کنند
پس اگر نماز اول وقت میخوانی طبعا احتمال دارد مورد شفاعت قرار گیری
اما اگر زار زار گریه کنی و التماس هیچ تاثیری در شفاعت ندارد... بلکه گویی اصلا متوجه نظام عملکردی نیستی که بر اساس تلاش و عملت پاداش میگیری نه التماس کردن


سلام
کاملاً درست است گل

با سلام و عرض احترام خدمت همه دوستان

ممنون از همه دوستان

نتیجه بنده:

- شیطان حاضر نشد به خاطر تکبر به واسطه آدم بر خدا سجده کند
(یعنی امامت آدم را نپذیرفت)

- وسیله قرار دادن اولیاء خدا برای شفاعت ، بدین خاطر که به اذن خداست جایز است

- شفاعت شامل حال کسانی خواهد شد که در عمل توبه کرده باشند

- شفاعت به معنای آمرزیده شدن گناهان (به وسیله اولیای خدا ) به اذن خداست(مانند زنده کردن مردگان توسط عیسی(ع) به اذن خدا)

تاپیک جمع بندی شود
ممنون

با سلام و ادب@};-

سپاس از همه دوستانی که در بحث مشارکت داشتند تایپیک جهت انجام مراحل جمعبندی بسته می شود.

ملتمس دعا@};-

پرسش:
الف- خداوند از شیطان خواست تا برای انسان سجده کند آیا سجده برای غیر خدا شرک نیست؟
ب- بت پرستان بت ها را واسطه خود و خدا می دانستند، تفاوت بت پرستان و کسانی که از طریق توسل، انسان ها را واسطه خود و خدا قرار می دهند در چیست؟
ج- نحوه و طریقه توسل صحیح چگونه است؟

پاسخ:
پاسخ سؤالات شما را در چند بخش تقدیم می کنیم:

الف- امر خداوند به سجده ملائکه و شیطان بر آدم: شك نيست كه "سجده" به معنى "پرستش" براى خدا است، چرا كه در جهان هيچ معبودى جز خدا نيست، و معنى توحيد عبادت همين است كه غير از خدا را پرستش نكنيم. از اینرو جاى ترديد نیست كه فرشتگان براى آدم "سجده پرستش" نكردند، بلكه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرينش چنين موجود شگرفى، و با اينكه سجده براى آدم كردند اما سجده به معنى" خضوع" نه پرستش. در كتاب" عيون الاخبار" از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) چنين مى‏ خوانيم: «كان سجودهم للَّه تعالى عبودية، و لادم اكراما و طاعة، لكوننا فى صلبه‏» ! سجده فرشتگان پرستش خداوند از يك سو، و اكرام و احترام آدم از سوى ديگر بود، چرا كه ما در صلب آدم بوديم.(1)

علامه طباطبایی (ره) ذیل آیه 34 سوره بقره می نویسد: اينكه بعضى چه بسا گمان كرده‏ اند: كه سجده عبادت ذاتى است، و بجز عبادت هيچ عنوانى ديگر بر آن منطبق نيست، صحيح نيست، و نبايد بدان اعتناء كرد، براى اينكه چيزى كه ذاتى شد، ديگر تخلف و اختلاف نمى‏ پذيرد، و سجده اينطور نيست، زيرا ممكن است كسى همين عمل را بداعی ديگرى غير داعى تعظيم و عبادت بياورد مثلا بخواهد طرف را مسخره و استهزاء كند، و معلوم است كه در اينصورت با اينكه (ظاهراً) همه آن خصوصياتى را كه سجده عبادتى دارد واجد است، مع ذلك عبادت نيست. ... آنچه در شرع و يا عقل ممنوع است، اين است كه انسان با سجده خود براى غير خدا، بخواهد براى آن غير، اثبات ربوبيت كند، و اما اگر منظورش از سجده صرف تحيت و يا احترام او باشد، بدون اينكه ربوبيت براى او قائل باشد، در اينصورت نه دليل شرعى بر حرمت چنين سجده‏ اى هست، و نه عقلى.‏(2)

بعلاوه خداوند در آیه مربوط به سجده ملائکه بر آدم می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ‏ وَ اسْتَكْبرََ وَ كاَنَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(3)(و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد! همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد.) از اين آیه شریفه اجمالا استفاده ميشود كه سجده براى غير خدا جائز است در صورتى كه منظور از آن احترام و تكريم غير خدا، و در عين حال خضوع و اطاعت امر خدا نيز بوده باشد، و نظير اين استفاده را از آيه مربوط به داستان سجده تعظیم یعقوب و فرزندان به یوسف (علیه السلام) نیز می توان بدست آورد.(4) از آنچه گفتیم معلوم می شود اگر سجده برای احترام و خضوع باشد و نه قصد و داعی پرستش که مخصوص ذات باریتعالی است، بدلیل آنکه هیچ نهی شرعی و عقلی مبنی بر حرمت چنین سجده ای وجود ندارد از شائبه شرک مبراست.

ب- تفاوت کار بت پرستان با موحدان در توسل و اختیار واسطه، در چند چیز مفروض است:
اولاً در باره رابطه بت پرستان با شرک و بت پرستی مقدمتاً گفتنی است: وثنی­ ها اساس معتقدات خود را بر پایه های منظمی که همه آن را قبول داشته باشند، ننهاده بودند،(5) بلکه مانند صابئین و برهمایی­ ها و بودائیان امور عالم را به چند نوع تقسیم می کردند و برای امور مربوط به هر یک از آسمان، زمین، حیوانات، نباتات، دریا و خشکی، اله و معبودی قرار می دادند و آنها را به جای خدا می پرستیدند و شفیع و مقرب درگاه خدا می ­دانستند، آن­گاه مجسمه ای به نام بت برای آن می تراشیدند که آن مجسمه خصوصیات آن اله را نشان می داد.(6) بت پرستان عوام که متوجه این اصول اعتقادی نمی شدند، همانند آنچه در اعراب جاهلی مکه و بت پرستان عالم مشاهده می کنیم، عقاید ضابطه ­مند و ثابتی نداشتند. برخی برای ساکنان زمین خدایانی قائل بودند و بت هایی را به همین عنوان می تراشیدند و می پرستیدند.(7) اما برخی دیگر بت های تراشیده را نه­ تنها آلهه می­ دانستند، بلکه این بت ها را به عنوان معبود حقیقی می پرستیدند. آنان آسمان ها و دریاها را مربوب خدای سبحان و خدا را رب آنها می دانستند.

ثانیاً بت پرستان برای شناخت خدای یکتا که خالق هستی بخش عالم هستی است تلاشی نمی کردند و در حالیکه خدای یکتا را به حقیقت معنا نشناخته و ایمان نیاورده بودند، بدون اذن او و با اتکاء به شناخت محدود و برداشت های خودساخته و غرایز نفسانی خود، برای او شریک و واسطه می تراشیدند در حالیکه موحدان از طریق دعوت انبیاء الهی و گواهی عقل و فطرت به خدای حقیقی عالم هستی ایمان آورده و با اذن او به واسطه های فیض و مدبرات امر الهی تمسک می جویند. قوله کریم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.(8) حضرت على (عليه السلام) در این خصوص مى‌فرمايد: «بهترين وسيله‌اى كه مى‌توان با آن به خدا نزديك شد، ايمان به خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او و كلمه‌ى اخلاص و اقامه‌ى نماز و پرداخت زكات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله‌ى رحم و انفاق‌هاى پنهانى و آشكار و كارهاى نيك است».(9)

ممکن است در این مقام سائلی بپرسد: چرا حضرت امیر (علیه السلام) خودش را جزو وسائل مذکور، یاد نکرده است؟ در پاسخ گفتنی است:
1. معرفی بعضی از وسایل تقرب در بیان حضرت امیر (علیه السلام) به معنای نفی دیگر وسایل تقرب نیست بقول معروف: "اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند".
2. وقتی حضرت (علیه السلام) ایمان به خدا و پیامبر را بعنوان وسایل تقرب معرفی می کند برای اهل معرفت و مؤمنان واقعی روشن است که اهل بیت (علیهم السلام) و شخص امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم به سفارش خدای متعال در آیات وحی و هم به سفارشات مؤکد پیامبر (صلی الله علیه و آله) داخل در رشته ولایت و همان وسایل قرب هستند. روایات فراوانی که ولایت و تمسک و محبت و مودت به امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) را عامل تقرب و وسیله سعادت و نجات معرفی کرده. نظیر: قالَت فاطمة (سلام الله علیها ): أحمَدو ا اللهَ الذّی لعظَمَتِهِ و نورِهِ یَبْتَغی مَن فی السَّمواتِ و الأرض إلیهِ الوسیلةُ و نَحنُ وسیلَتُه فی خَلقِهِ. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) فرمودند: «حمد کنید پروردگار را که عظمت و نورش ایجاب می کند که اهل آسمان ها و زمین ( برای قرب به او ) وسیله بجویند و ما (اهل بیت) وسیله او در میان آفریدگانش هستیم».(10). و حضرت امیر (ع) در روایت دیگری به وسیله بودن خود و اهل بیت (ع) اشاره می کند: قال الامام علی (علیه السلام) : فی ذیلِ هذهِ الایة وابْتَغوا الیهِ الوَسیلةَ. أنا وسیلَتُه.امام علی(علیه السلام ) در تفسیر این آیه شریفه که خداوند می فرماید: «و برای تقّرب به پروردگارتان وسیله بجوئید» فرمودند: « من وسیله تقرب به خدا هستم ». (11)
3. کافی است به لسان ادعیه و زیارات وارده و مأثوره از اهل بیت (علیهم السلام)، خصوصاً زیارت جامعه کبیره از امام هادی (علیه السلام) که شناسنامه اعتقادی شیعه است رجوع کنید. بوضوح ثابت و روشن می شود که اهل بيت (عليهم السلام) همان ريسمان محكم و وسيله‌ى تقرّب به خداوند هستند. «هم العروة الوثقى والوسيلة الى اللّه»(12)

ثالثاً بت پرستان برای بت هایی که بعنوان واسطه فیض (خدای نشناخته) بر می گزینند شأن خدایی بنحو استقلالی قائلند به این معنا که بت پرستان گمان می کنند همین بت ها و واسطه ها مستقلاً به آنها روزی می دهند، مشکلات و بلایا را از آنها دفع می کنند و مقدرات آنها را رقم می زنند فلذا همین بت ها را شرکاء خدای خالق فرض کرده و آنها را عبادت و پرستش می کنند. در حالیکه موحدان چنین تصوری در باره واسطه های فیض نداشته و اگر آنها را بعنوان مدبرات امر و واسطه های فیض با معرفی خدای یکتا شناخته اند، قدرت و توانایی و نفوذ ایشان را کاملاً متکی و وابسته به خدای متعال می دانند، بعبارتی برای وسایط فیض، شأن خدایی و مقام عبودیت و ربوبیت قائل نبوده و هیچگاه به آنها به چشم کسانیکه می توانند بدون اذن خدا و مستقل ازحضرت احدیت کاری را صورت دهند نمی نگرند از اینرو بر خلاف عمل بت پرستان، تنها خدای هستی بخش که شایسته عبادت و پرستش است را می پرستند و در این امر کسی را شریک او قرار نمی دهند.

ج- نحوه صحیح توسل به اهل بیت (علیهم السلام):
به طور كلي توسل نسبت به اهل بيت(علیهم السلام) و نحوه بیان آن، به دو صورت صحيح است:

1- اينكه شخص، بر آورده شدن حاجتي را در اصل، از خداوند طلب كند و فقط از ائمه (علیهم السلام) بخواهد كه بخاطر مقام و منزلتي كه در نزد خداوند دارند براي اين شخص دعا بكنند و يا استجابت دعاي او را از خدا بخواهند؛ همان گونه كه در بسياري از مواقع شخصي دعا مي كند و از جمع مي خواهد در برابر دعاي ايشان آمين بگويند؛ آن چنان كه خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جريان مباهله وقتي كه حسين (علیه السلام) را در آغوش و دست حسن (علیه السلام) را در دست گرفته، فاطمه (سلام الله علیها) دنبالش و على (علیه السلام) به دنبال فاطمه به راه افتادند، فرمود: هر گاه من دعائى كردم شما آمين بگوئيد. (13) و يا خداوند در قرآن خطاب به پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مي‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»؛ (14) اگر به هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.

2- فرض دوم آن است كه ما مستقيماً از انبياء و امامان(علیهم السلام) طلب كمك كرده و بخواهيم كه فلان حاجت ما را بر آورده كنند. يعني از آنجا كه آنها را از مقربان در گاه حق مي دانيم، اعتقاد داريم خداوند به آن ها قدرتي عنايت كرده است كه بواسطه آن قادرند فلان حاجت ما را برآورده كنند. همچنانكه ما براي درمان بيماري علاوه بر دعا، نزد متخصصين امر رفته و از آن ها كمك مي خواهيم در روايتي از ابو بصير نقل شده است كه خدمت حضرت باقر (علیه السلام) رسيدم و عرض كردم: شما ورثه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هستيد؟ فرمود: آرى، عرض كردم: رسول خدا وارث همه پيغمبران است و تمام علوم آنها را هم داشت؟ فرمود: آرى، عرض كردم: پس اينك شما قادر هستيد مردگان را زنده كنيد و امراض سخت را شفا دهيد؟ حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: آرى به اذن خداوند همه اين كارها را انجام مي دهيم ... و آنگاه چشمان ابابصیر را بینا کرد.(15)

در نتیجه، در هر دو صورت، چنین توسلی صحیح و مبتنی بر اعتقادات شیعه است و احدی از شیعیان برای پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) قدرت استقلالی قائل نیستند. توسلي كه از ديدگاه شيعه شرك محسوب مي شود آن است كه فردی، ائمه يا هر فرد يا موجودي ديگر را در قدرتِ برآوردن حاجاتش مستقل از خداوند تلقي نمايد و گمان كند كه ايشان در عرض خداوند مي توانند كاري انجام دهند و خود قدرتي مستقل دارند، كه اين امر شرك در استعانت بوده و به هيچ وجه در تفكر شيعي جايي ندارد.(16) البته در این میان، ممکن است برخی ادبیات توسل در بین مردم، بصورت عامیانه مطرح باشد، یا شخصی بدلیل ضعف اعتقادی! نه عدم ایمان به خدا، گاهی کفر هم بگوید! اما در عین حال، نسبت به کرامت امامزاده ای بخاطر اینکه بعینه آثار و کرامتهایی را از ایشان دیده و یا شنیده، معتقد باشد. نمی شود اعتقاد وی به امامزاده را از اعتقاد به خدا تفکیک کرد، زیرا هر معتقد به امامزاده ای می داند که بزرگی و کرامتی که اینها یافته اند از ناحیه خداوند است.

پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 139.
2. علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 189، با کمی تصرف.
3. بقره/ 34.
4. «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ، وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا»، (پدر و مادر خود را بر تخت سلطنت نشانيد، و ايشان و برادران همگى بمنظور تعظيم وى به سجده افتادند، يوسف به پدر گفت: پدرم اين است تاويل آن رؤيايى كه قبلا ديده بودم، پروردگارم آن رؤيا را محقق كرد.)، یوسف/ آیه 100.
5. علی، جواد، المفصل في تاریخ عرب قبل الإسلام، مکتبة النهضة، محل نشر:بغداد - عراق، سال نشر:۱۳۹۱، ج6، ص 31 و 32.
6. همان، ج6، ص46؛ رازی،‌ فخرالدین،‌ مفاتیح الغیب، ج17، ص227.
7. علی، جواد، پیشین، ج6، ص46.
8. مائده/ 35.
9. نهج‌البلاغه، خطبه 110.
10. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، نشر آیت الله العظمی مرعشی نجفی، قم، ج ۸۶، ص ۲۱۱ .
11. علامه طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۳۶۲.
12. تفسير صافى، بنقل از تفسیر نور محسن قرائتی، ذیل آیه مذکور.
13. ر.ك: علامه حلي، ألفين، ترجمه وجدانى‏، جعفر، چ سعدي، تهران، بي تا، ص 748 .
14. نساء/ 64.
15. شيخ طبرسى‏، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، چاپ اسلاميه‏، تهران، 1390 ه.ش، ص267.
16. بنقل از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات، «آيا درخواست مستقيم از ائمه مصداق توسل است؟»

پرسش:
[=book antiqua]د- آیا توسل به شیطان هم نتیجه بخش است؟
ه- آیا زنده بودن شخص مورد توسل، لزوم رابطه بین توسل کننده و واسطه فیض و نیز جمعی بودن توسل جزو شروط توسل است؟
و- آیا مصادیق توسل فقط محدود به طلب مغفرت می شود یا دامنه گسترده و متعددی دارد؟

پاسخ:
در پاسخ به سؤالات فوق نیز نکاتی را در ادامه تقدیم می کنیم:

د- توسل به شیطان:
ممکن است پرسیده شود؛ آیا شیطان هم قدرت شفا دادن یا رفع حاجات انسان را دارد؟
بدون شک برآورده شدن جاجات بندگان بدست خداست و اساساً هیچ قدرت مستقل و مؤثری جز خداوند در عالم هستی وجود ندارد. (1) لکن شیطان با توجه به قدرتهای شیطانی و آشنایی و تسلطی که بر علوم و فنون سحر و جادو و علوم غریبه دارد، جلوه هایی از سحر و جادو و علومی که دارد را بعنوان فریب، برای کسانی که از طریق طاغوت، خواهان پیشرفت در امور مختلف مادی و دنیوی هستند را در اختیارشان قرار می دهد و بعبارتی در محدوده قدرتهای شیطانی که دارد برخی حاجات آدمي را از راه حرام تدارک می بیند و در اين صورت به حسب ظاهر هم آدمي از آن مال یا پیشرفت حرام منتفع شده به غرض طبيعي خود نايل مي آید و هم شيطان به غرض خود که بسط گمراهی است می رسد. در واقع اصل شفاء دادن کار خدای متعال است. (2) اما گاهی شیاطین بدلیل برخی آگاهی هایی که دارند از علت برخی بیماری ها مطلع اند و با دادن آن اطلاعات به طالبان گمراهی، در قبال گرفتن روح ایمان از ایشان، موجب پیشگیری از رشد و گسترش بیماری می شوند و چنین تصور می شود که شیطان فردی را شفا داده است.

بعلاوه اینکه از جمله سنت ها و وعده های الهی اینست که خدا اجر هیچ کسی را ضایع نمی کند، قوله کریم: «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ»،(3) هر کس در راه بندگی و اطاعت حقتعالی راه تهذیب نفس و پاکدامنی و تمسک و توسل به راههای توحیدی را اختیار کند به خواسته ها و حوائج مطلوب دنیوی و اخروی اش خواهد رسید چنانکه اولیاء خدا از این طریق به قدرت های معنوی و تکوینی و کرامات حقیقی دست می یابند و در نقطه مقابل هم هر کس، بندگی و اطاعت طاغوت (شیطان و هوای نفس) را برگزیند و به ریاضت های غیرمشروع و مبتنی بر هوای نفس و شیطانی تن دهد و به شیطان تمسک و توسل کند به خواسته ها و حوائج مطلوب دنیایی اش خواهد رسید البته در برابر این کرامت ها و قدرتهای شیطانی که بدست می آورد روح ایمانی و فطرت الهی اش را می فروشد. چنانکه در طریق عرفانهای کاذب و دروغین و بازار کرامت های شیطانی این مطلب معمول است.

ه- نقدی بر چند شرط غیرمتعارف در امر توسل:
ممکن است کسانی برای وسایط و وسایل فیض و توسل شرایطی قائل باشند نظیر اینکه: 1. شخصی که مورد توسل قرار میگیرد در قید حیات باشد. 2. رابطه ای بین طلب کننده و واسطه فیض برقرار باشد. 3. همگی و بطور جمعی، طلب بخشش داشته باشند.

در پاسخ گفتنی است در توسلی که در اعتقاد شیعیان مطرح است همه اسباب و شرایط توسل جمع است:

1. طبق اعتقاد اسلامی و بر اساس آیات قرآن وقتی خداوند در باره شهدا می فرماید: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ»﴿4﴾ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. به مراتب اولی انبیاء و اوصیاء الهی که امام و ولی شهدا هستند در عالم پس از مرگ زنده اند و در محضر قرب خداوند روزی می خورند. اینکه تفکر وهابیت تنها حیات را منوط به حیات ظاهری و مادی می کند و گمان می کند که پیامبر و اوصیاء الهی مرده اند در حالیکه اتفاقاً علاوه بر مقام اولیاء و امام شهدا و امت بودن خودشان هم به فیض و فوز شهادت نائل آمده اند حاکی از فاصله وهابیت از تفکر قرآنی است.

2. ضمن آنکه بین امت اسلامی و مؤمنان با اولیاء الهی که باذن الله واسطه فیض هستند رابطه معنوی اعتقاد و محبت و مودت برقرار است و این رابطه معنوی حتی پس از شهادت یا مرگ بین مؤمنان و اولیائ خدا قطع نمی شود از اینرو چنین رابطه معنوی بین طلب کننده و شخص واسطه در امر توسل، معنادار است.

3. چنین شرطی که باید همه با هم و بصورت جمعی طلب بخشش کنند تا واسطه گری نتیجه بخش باشد در هیچ کجا نیامده بلکه خداوند این راه، یعنی توسل به اولیاء الهی را برای همه کسانیکه به جایگاه و شأن و منزلت وسایط فیض الهی توجه دارند قرار داده است. هر کس قدر این نعمت و موهبت خاص را بداند خود را برخوردار کرده و هر کس بی توجهی کند خود را محروم ساخته است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».(5) اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

بنابراین، واسطه قراردادن پیامبر و اولیاء الهی همه شرایط لازم را بعنوان وسایل و وسایط فیض و ارتباط با خدای متعال را دارد و اگر کسی بر خلاف این معنا به مبنایی معتقد است گو اینکه به شأن و منزلت و مقام قرب الی اللهی پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) که در آیات بسیاری بدان اشاره شده واقف نیست و یا حقیقت و جایگاه و ارزش مقام ولایت پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) که مود تأکید آیات الهی است را نشناخته است.

و- مصادیق طلب و توسل:
مهم روح درخواست و طلب از وسایل و وسایط فیض الهی (انبیاء و اوصیاء و ...) است، نه مصداق، که متنوع است. اگر ثابت شد پیامبر و امامان بعنوان اولیائ الهی می توانند از امتیاز جایگاه و منزلت قرب شان، با وسایط و سفارش به خداوند، احدی از مشکلات مادی یا معنوی را مرتفع کنند نمی توان توانایی آنها را به همان مورد یا چند مورد محدود کرد! اگر پیامبر و امامان می توانند با طلب مغفرت و استغفار نزد خدا موانع معنوی سلوک و جلب رضای خداوند را فراهم کنند به مراتب اولی می توانند در رفع مشکلات مادی و دنیوی که حوائج مادون حوائج معنوی و اخروی است مؤثر و نقش آفرین باشند.

حاجات و طلبها در قالب توسل را می توان در قالب مصادیق متعددی برشمرد: 1. گاهی طلب بخشش و مغفرت است چنانکه در مصادیقی از آیات بعنوان نمونه معرفی شده: طلب استغفار فرزندان یعقوب، طلب استغفار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اساساً این نمونه ها مصادیقی است که در حقیقت می خواهد مبنای توسل را مشخص کند، اینکه توسل به کسانی که دارای مقام قرب و ارتباط معنوی (تکوینی و تشریعی) با خدا دارند در هر زمانی درست است. 2. گاهی طلب نیازهای مادی و غذا از حضرت موسی(علیه السلام) است چنانکه بعنوان نمونه در خصوص قوم بنی اسراییل در آیات قرآن ذکر شده است. 3. گاهی درخواست فرعون و کافران و قوم از حضرت موسی (علیه السلام) است مبنی بر اینکه از خدایت بخواه بلاها و عذابها را از سر ما بردارد. 4. گاهی درخواستها و طلب قوم عیسی (علیه السلام) از حضرت مسیح است که بیماران را شفا بدهد و حضرت عیسی باذن الله به درخواستها و حاجات قومش رسیدگی می کرد، بیماران را شفا می داد و آنها را از آینده با خبر می کرد و نظائر آن ... 5. و گاه این حاجت ها و درخواستها، در قالب تقاضاهای گوناگون اهل ایمان و حتی غیر اهل ایمان از پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) برای رفع مشکلات و گرفتاری و رفع فقر و بیماری صورت می گرفته است که در روایات دینی بسیار به این معنا و کراماتی که از پیامبر و امامان معصوم (علیهم صلوات الله) صادر شده اشاره گردیده است.

پی نوشت ها:
1. لا مؤثر فی الوجود الا الله، قاعده ای فلسفی.
2. یا من اسمه دواء و ذکره شفاء، فرازی از دعای کمیل.
3. توبه/120.
4. آل عمران/ ۱۶۹.
5. مائده/ 35.

موضوع قفل شده است