جمع بندی بررسی شخصیت ابن عربی از نگاه امام صادق (ع)

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی شخصیت ابن عربی از نگاه امام صادق (ع)

8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قـَالَ سـَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ آيَةَ الْكَذَّابِ بِأَنْ يُخْبِرَكَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ اللَّهِ وَ حَلَالِهِ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ شَيْءٌ
اصول كافى جلد 4 صفحه :36 رواية :8
ترجمه :
مـعاويه بن وهب گويد: شنيدم از امام صادق عليه السلام كه ميفرمود: نشانه دروغگو اينست كـه از آسـمـان و زمـيـن و مـشـرق و مـغـرب خـيـر مـيـدهـد، ولى آنـگـاه كـه از حـرام و حلال خدا از او بپرسى چيزى نزد او نيست كه پاسخ دهد.
--------------------------------------------------------
علامه مجلسی:

چنانکه به سند صحيح از امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است كه علامت كذّاب و دروغگو آن است كه تو را خبر ميدهد به چيزهاي آسمان و زمين و مشرق و مغرب، چون از حلال و حرام خدا مسأله‏اي از او ميپرسي نميداند!
آخر اين مردي كه دعوي ميكند مسأله غامض وحدت وجود را فهميده‏ ام كه عقلهاي جميع فضلا از فهميدن آن قاصر است، چرا يك معناي سهلي را اگر پنجاه مرتبه خاطر نشان او كنند نميفهمد؟!! و آنهائي كه دقايق معاني را ميفهمند آنچه او فهميده است چرا نمي فهمند، و باز هر گاه خود معترف باشند كه كشف با كفر جمع مي‏شود و كفّار هند صاحب كشف مي‏باشند، بر تقديري كه كشف ايشان واقعي باشد و تو را فريب نداده باشند كي دلالت بر خوبي ايشان ميكند؟
http://www.naghdonegah.com/%D8%A7%D8%B2-%D9%84%D8%A7%D8%A8%D9%87-%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%86/114-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%8A-%D9%88-%D8%B5%D9%88%D9%81%D9%8A%D9%87%E2%80%8F

___________________________________________________________

خبر دادن ابن عربی از اسمان و زمین و مشرق و مغرب:

ابن عربی شخصیت صوفی است که کرامات زیادی مثل دیدن خدا و پیامبران و ختم ولایت بودن و فنا در ذات خدا و صحبت با دختر شیر خوار و دیدن از پشت سر و غیره برای خود نقل کرده.

http://www.ebnearabi.com/6038/%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D9%81%D9%88%D9%82-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%AF.html

______________________________________________________________

وقتی ابن عربی مسائل ساده اسلامی را نمی داند:

1.اشتباه گرفتن حضرت اسحاق و اسماعیل(ع):

فدا نبی ذبح ذبح لقربان و این ثوابج الکبش من نفس الانسان
چگونه فدای پیغمبری کشتن قربانی تواند بود؟

و کان کبش ظهر فی صورة ابن ابراهیم فی المنام فصدّق ابراهیمُ فی الرؤیا ، ففداه ربه من وهم ابراهیمَ بالذبح الذی هو تعبیرُ رؤیاهُ عندالله تعالی و هو لا یشعرُ . فالتجلی الصوریّ فی حضرة الخیال...
گوسفند در صورت فرزند ابراهیم در خواب ظاهر گشت،پس ابراهیم خواب را راست دانست.پس پروردگارش او(اسحاق) را به جای وهم ابراهیم یه ذبح عظیم که عبارت از تعبیر رویای اونزد خدا بود فدا و عوض داد و او نمی دانست.

فصوص الحکم ترجمه محمد خواجوی. فص حکمت حقی در کلمه اسحاقی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دکتر محسن جهانگیری در این باره می نویسد: انتقاد شدید که ابن عربی گفته است: «ابراهیم(علیه السلام) خطا کرد در خواب خود و خواست اسحاق(علیه السلام) را ذبح نماید.

مرحوم آشتیانی که از شارحین آثار ابن عربی است می نویسد: یک عیب اساسی در کار اتباع ابن عربی آن است که چشم بسته آنچه مرشد آنها نوشته است قبول کرده اند. از جمله آنچه در «فصّ اسحاقی» (از کتاب فصوص الحکم) شیخ بر خلاف ظواهر کتاب و سنت، بلکه نص صریح اسحاق را ذبیح دانسته است. اتباع او عذر آورده اند که: الشیخ معذور فیما ذهب الیه لأنه مأمور. حال آنکه به حکم قواعد شرعی و عقلی باید شیخ را مورد مؤاخذه قرار می دادند. وجه صحیح آن است که هیچ دلیل شرعی و عقلی بر عصمت شیخ از اشتباه وجود ندارد.
مقدمه شرح فصوص الحکم، ص6

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

با سلام و ادب و احترام؛

قدیما;958687 نوشت:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قـَالَ سـَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ آيَةَ الْكَذَّابِ بِأَنْ يُخْبِرَكَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ اللَّهِ وَ حَلَالِهِ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ شَيْءٌ
اصول كافى جلد 4 صفحه :36 رواية :8
ترجمه :
مـعاويه بن وهب گويد: شنيدم از امام صادق عليه السلام كه ميفرمود: نشانه دروغگو اينست كـه از آسـمـان و زمـيـن و مـشـرق و مـغـرب خـيـر مـيـدهـد، ولى آنـگـاه كـه از حـرام و حلال خدا از او بپرسى چيزى نزد او نيست كه پاسخ دهد.
--------------------------------------------------------
علامه مجلسی:

چنانکه به سند صحيح از امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است كه علامت كذّاب و دروغگو آن است كه تو را خبر ميدهد به چيزهاي آسمان و زمين و مشرق و مغرب، چون از حلال و حرام خدا مسأله‏اي از او ميپرسي نميداند!
آخر اين مردي كه دعوي ميكند مسأله غامض وحدت وجود را فهميده‏ ام كه عقلهاي جميع فضلا از فهميدن آن قاصر است، چرا يك معناي سهلي را اگر پنجاه مرتبه خاطر نشان او كنند نميفهمد؟!! و آنهائي كه دقايق معاني را ميفهمند آنچه او فهميده است چرا نمي فهمند، و باز هر گاه خود معترف باشند كه كشف با كفر جمع مي‏شود و كفّار هند صاحب كشف مي‏باشند، بر تقديري كه كشف ايشان واقعي باشد و تو را فريب نداده باشند كي دلالت بر خوبي ايشان ميكند؟
http://www.naghdonegah.com/%D8%A7%D8...D9%87%E2%80%8F

__________________________________________________ _________

خبر دادن ابن عربی از اسمان و زمین و مشرق و مغرب:

ابن عربی شخصیت صوفی است که کرامات زیادی مثل دیدن خدا و پیامبران و ختم ولایت بودن و فنا در ذات خدا و صحبت با دختر شیر خوار و دیدن از پشت سر و غیره برای خود نقل کرده.


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ آيَةَ الْكَذَّابِ‏ بِأَنْ يُخْبِرَكَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ اللَّهِ وَ حَلَالِهِ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ شَيْ‏ءٌ (کافی، ج2، ص 340، طبع اسلامیة).
حدیث از روایات صحیحه و مسند می‌باشد. اما در مورد دلالت و مفهوم این حدیث، هم جناب ملاصالح مازندرانی در کتاب شرح اصول کافی و هم جناب مرحوم محمد باقر مجلسی در کتاب مرآة العقول، به شرح و توضیح این حدیث پرداخته‌اند:
جناب ملاصالح مازندرانی می‌گوید: «أى آية الكذاب فى دعوى الدين و الايمان أن يخبرك خبر السماء و الارض و المشرق و المغرب فاذا سألته عن حلال اللّه و حرامه لم يكن عنده شي‏ء، و فيه ذم لمن يصرف عمره فى القصص و الحكايات و التواريخ و طلب علم النجوم و الرياضى و الهندسة و نحوها و تركه طلب المعارف الشرعية و العلوم الدينية النافعة فى الآخرة مثل علم الاحكام و الاخلاق و مراقبة النفس‏». ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 9، ص 379:
ترجمه: «نشانه‌ی دروغ‌گو در این که من دارای دین و ایمان می‌باشم این است که به تو از آسمان و زمین و مشرق و مغرب خبر می‌دهد اما هرگاه از حلال و حرام خدا (احکام شرعی) از وی سؤال می‌کنی، چیزی از آنها نمی‌داند؛ در این بیان کسی که عمر خود را در قصه‌ها و حکایات و تاریخ و طلب علم نجوم و ریاضی و هندسه و ... گذرانده اما از معارف شرعیه و علوم دینی (که مفید به حال آخرتش می‌باشد) غافل گشته، مذمت شده است.

طبق این بیان، که کاملا قابل هضم و منطقی به نظر می‌رسد گویا کسانی بوده‌اند که اینها مدعی دین‌داری و ایمان به خدا و پیامبر خاتم‌ صلی‌الله علیه و آله بوده‌اند و حال آنکه از مفاد این دین هیچ اطلاعی نداشته‌اند بطوری که از هیچ یک از معارف دینی و احکام شرعی خود هیچ اطلاعی نداشته‌اند در حالی که در عوض به علوم مختلف اعم از تاریخ و حکایات و ریاضی و هندسه و نجوم واقف بوده‌اند. عقل انسان در انتخاب گزینه‌های متعدد، گزینه‌هایی که منفعتش بیشتر است را پیش روی انسان می‌گذارد و گزینه‌هایی که درجه اهمیت‌شان کمتر است را در رده‌های بعدی قرار می‌دهد؛ در حقیقت این گونه افراد اینگونه‌اند که قاعده‌ی اولویت‌ها را پشت گوش انداخته اند یعنی اموری که فایده‌ی بیشتری دارند را رها کرده، به اموری که نسبت به دسته قبل، فایده‌ی کمتری دارند، پرداخته‌اند.
نکته‌ای که در این بیان واضح است این که می‌توان به گونه‌ای این حدیث را معنا و تفسیر کرد که به هیچ روی نیازی به دخالت دادن علوم غیبی نباشد. این گمانه‌ از آنجا تقویت می‌شود که اکثری مردم از علوم غیبی بی‌بهره‌اند و در صورتی که خبر از آسمان و زمین و مشرق و مغرب تنها از طریق اطلاع از علوم غیبی میسر باشد، موضوعِ حدیث (کذاب) از اکثریِ مردم منتفی خواهد بود و تنها عده‌ی معدودی که اخباری از آسمان و زمین و شرق و غرب را به اتکا‌ء علوم غیبی می‌دهند را در بر می‌گیرد.
خصوصاً‌ آن که آن چه که باعث شده اطلاع پیدا کردن از شرق و غرب و آسمان و زمین را به معنای اطلاع به گونه‌ی غیبی بنمایاند، تعبیر «خبر السماء» (آسمان) است یعنی خبرهای آسمان؛ و حال آن که علم به خبرهای آسمان تنها در دست کسانی که با علوم غیبی مرتبط‌اند نمی‌باشد؛ بلکه منجمین و طالع‌بین‌ها نیز بدون تمسک به علوم غیبی، چنین اخباری را می‌دهند.
این گمانه‌ آنجا تقویت می‌شود که این حدیث از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است و در این زمان، بازار منجمین و طالع‌بینان داغ شده بود و رد پای آنان نه تنها در دربار خلفاء بلکه در میان بدنه‌ی اجتماع مشهود بود.
پس لازم نیست «خبر السماء» و «خبر المشرق و المغرب» را تنها به عالمان به غیب محدود کنیم و بگوییم این اِخبار از آسمان به معنای اخباری است که از علوم ظاهری و معمولی به دست نمی‌آید و فقط و فقط از طریق کشف و شهود و علوم غیبیه محقق خواهد شد. در حقیقت هیچ ضرورتی نیست که کلام امام علیه السلام را اینچنین مقید کنیم؛ همانطور که جناب ملاصالح مازندرانی اینچنین برداشت کرده‌اند.
اما بیان مرحوم مجلسی: ایشان می‌گوید: «إنما كان هذا آية الكذاب‏ لأنه لو كان علمه بالوحي و الإلهام لكان أحرى بأن يعلم الحلال و الحرام، لأن الحكيم العلام من يفيض على الأنام ما هم أحوج إليه من الحقائق و الأحكام، و كذا لو كان بالوراثة عن الأنبياء و الأوصياء عليهم السلام، و لو كان بالكشف فعلى تقدير إمكان حصوله لغير الحجج عليهم السلام فالعلم بحقائق الأشياء على ما هي عليه لا يحصل لأحد إلا بالتقوى و تهذيب السر عن رذائل الأخلاق، قال الله تعالى:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ‏" و لا يحصل التقوى إلا بالاقتصار على الحلال و الاجتناب عن الحرام، و لا يتيسر ذلك إلا بالعلم بالحلال و الحرام، فمن أخبر عن شي‏ء من حقائق الأشياء و لم يكن عنده معرفة بالحلال و الحرام فهو لا محالة كذاب يدعي ما ليس له». محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج10، ص 332.
ترجمه: «این علامت بودن (آیة الکذاب: نشانه‌ی دروغگو) به خاطر آن است که اگر علم او از طریق وحی و الهام بوده باشد، شایسته‌تر آن است که حلال و حرام را بداند (به طریق اولی حلال و حرام را خواهد دانست)، زیرا خداوند کسی است که آنچه را که خلائق بدان نیازمند بودند را بر آنان افاضه می‌کند که عبارت است از حقایق و احکام؛ همچنین، ممکن است [این خبر دادن اخبار آسمان‌ها و زمین و مشرق و مغرب] از طریق وراثت از انبیاء و اوصیاء، ولو با کشف و شهود (بر فرض که تحقق کشف برای غیر اهلبیت علیهم السلام امکان داشته باشد) محقق شده باشد؛ پس علم به حقایق اشیاء به همان نحو که هستند، حاصل نخواهد شد مگر با تقوا و تهذیب درون از رذایل اخلاقی؛ همان طور که خداوند می‌فرماید: "تقوا داشته باشد تا خداوند شما را عالم کند" و حاصل نمی‌شود تقوا مگر به اکتفا بر رعایت حلال الهی و دوری کردن از حرام الهی؛ و این انجام حلال و دوری کردن از حرام میسر نخواهد شد مگر با علم به حلال خدا و حرام خدا؛ پس اگر کسی به حقایق اشیاء خبر داد اما شناختی از حلال و حرام الهی نداشت، قطعا در ادعایش دروغ‌گو خواهد بود».

اگر چه بیان ایشان کلام امام صادق علیه السلام را مقید کرده است و همانطور که در بالا بیان شد، هیچ ضرورتی به این تقیید و محدودیت نیست، اما کلام ایشان اولاً وجود کشف و شهود و اطلاع از زمین و آسمان و مشرق و مغرب از طریق علوم غیبیه را رد نمی‌کنند؛ ثانیاً‌ این کلام ناظر به شخص خاصی نیست و توضیح ایشان به تبع خودِ حدیث، کلی است (فرد خاصی را مشخص نکرده‌اند)؛ ثالثاً، این کلیت مورد قبول همه عقلای عالم و از جمله خود عارفان است؛ یعنی عارفان نیز چنین باور و عقیده‌ای نسبت به حلال و حرام الهی و علم به حلال و حرام الهی داشته‌ و دارند (این مطلب در آثار آنان فراوان قابل مشاهده است).

پس معلوم نیست القاء کننده شبهه، به چه روی این کلام امام صادق علیه السلام را که می‌توان به گونه‌ای معنا کرد که به هیچ روی به مسئله‌ی اطلاع از علوم غیبیه مرتبط نشود و حتی اگر مرتبط شود، به هیچ روی مشمول این دسته خاص (عارفان مسلمان) نمی‌گردد؛ بر اهل معرفت و عارفان منطبق ساخته اند!‌
در اثبات ثالثاً (عارفان مسلمان علم به حلال و حرام الهی را بر خود فرض و واجب می‌دانند) همین مقدار بس که طبق قرائت اکثری و معروف آنان از آموزه‌ی «شریعت، طریقت و حقیقت»، بر این عقیده‌اند که راه رسیدن به حقیقت (کشف و شهود و رسیدن به مقام فنا)، گذر از شریعت است؛ یعنی بدون نصب‌العین قرار دادن‌ِ احکام دینی، نمی‌توان به حقیقت باریافت.
بعلاوه، عارفان مسلمان، یکی از معیارهای صحت و سقم مشاهدات را کشف اتم محمدی صلی الله علیه و‌ آله (که در شریعت و احادیث وی متجلی گشته) می‌دانند؛ بدین معنا، هر گاه عارفی به مشاهداتی نائل شد؛ اگر چه در این علم حضوری هیچ خطایی رخ نمی‌دهد اما در مقام تفسیر، ممکن است عارف دچار لغزش گردد؛ و به گونه‌ی خطا آن را تفسیر کند؛ از این رو، شریعت که نتیجه‌ی کشف حضرت خاتم صلی الله علیه و آله است را به مثابه سنگ محک و خط‌کش برای مشاهدات خود به کار می‌برند. در این خصوص ابن‌عربی می‌گوید:
«إذا خالف الکشف الذی لنا کشفَ الانبیاء کان الرجوع إلی کشف الانبیاء و علِمنا أن صاحب ذلک الکشف قد طرأ علیه خلل بکونه زاد علی کشفه نوعا من التأویل بفکره، فلم یقف مع کشفه، کصاحب الرؤیا. فإن کشفه صحیح و أخبر عما رأی و یقع الخطأ فی التعبیر، لا فی نفس ما رأی. فالکشف لا یخطی أبدا، و المتکلم فی مدلوله یخطی و یصیب، إلا أن یخبر عن الله فی ذلک» (فتوحات، چ بیرون، ج3، ص 7).
ترجمه: «هرگاه کشفی که ما داریم با کشف انبیا مخالفت داشته باشد [کشف انبیاء از راه بیانات و شریعت می‌توان دریافت] ... .
این سخن نشان‌دهنده‌ی این حقیقت است که ابن‌عربی و امثال ایشان، به شریعت و سخنان صاحب کشف اتم (نبی خاتم صلی الله علیه وآله) به عنوان فصل الخطاب و معیاری عام می‌نگرند و لازمه‌ی این باور، لزوم اطلاع و رصد اقوال و بیانات ایشان است.

نتیجه، این تفکر که جناب ابن‌عربی شخصی بی‌دین و ... است؛ سخنی بی‌اساس بوده، و بی‌اساس‌تر از آن این که بخواهیم به زور و تجشم، ایشان را صغرای بیانات و احادیث معصومین علیهم‌السلام کنیم و عنوانِ «کذاب»‌ی که به صورت کلی در حدیث بیان شده (حتی در بیان علامه مجلسی نیز تعیین مصداق نشده) را بر وی منطبق کنیم.
همو (ابن عربی) در کتاب فصوص الحکم می‌گوید: «فالدين الانقياد. و «الناموس»شریعت ناموس خداست و نباید به این ناموس خیانت کرد. ناموس امر مستوری است که از طرف خدا آمده و باید سر به مهر به آن عمل کنیم. هو الشرع الذي شرَعه الله» (دین یعنی انقیاد و سرسپردگی و ناموس همان شریعتی است که خداوند آن را تشریع کرده است) (ابن‌عربی، فصوص الحکم، ص 94).
همانطور که مشاهده می‌کنید این باور، قاعده و قانونی کلی در میان عرفا و به خصوص ابن‌عربی است که خودشان بدان تصریح کرده‌اند؛ اما اگر کسی بگوید عارفان یا حتی خود ابن عربی در فلان مورد یا موارد از حلال و حرام خدا تخطی کرده‌اند؛ باید گفت، با وجود این باور کلی، یک یا چند مورد تخطی (بر فرض وجود) هیچ گونه ضرری به تدین و ایمان شخص نخواهد داشت؛ زیرا، چنین پدیده‌ای برای همه متخصصان در همه علوم و فنانان در رشته‌های مختلف محتمل و ممکن است؛ مثلا کسی که استاد علم منطق است آیا می‌توان ادعا کرد به هیچ روی بر خلاف قواعد منطقی رفتار نکرده است! کسی که در علم فقه متخصص است آیا غیر ممکن است در موردی برخلاف احکام دین عمل کرده باشد یا حتی آیا محال است احاطه‌ی علمی‌اش به احکام حلال و حرام ناقص باشد؟!
در پایان باید گفت این یکی از موارد بی‌تقوایی است که بیاییم و مفاد حدیثی که معنای منحصر به فرد خود را دارد را چرخانده‌، بر طبق اغراض شخصیِ خودمان، معنا کنیم و آنگاه، بر فرد یا افراد خاصی که جهت‌گیری‌های منفی نسبت به آنان داریم منطبق سازیم. این کار به معنای تحریف معنوی احادیث است که گناهی ست نابخشودنی.

در مورد پاسخ به موارد دیگر در پست‌های بعدی منتظر باشید.

حافظ;959673 نوشت:
«نشانه‌ی دروغ‌گو در این که من دارای دین و ایمان می‌باشم این است که به تو از آسمان و زمین و مشرق و مغرب خبر می‌دهد اما هرگاه از حلال و حرام خدا (احکام شرعی) از وی سؤال می‌کنی، چیزی از آنها نمی‌داند؛ در این بیان کسی که عمر خود را در قصه‌ها و حکایات و تاریخ و طلب علم نجوم و ریاضی و هندسه و ... گذرانده اما از معارف شرعیه و علوم دینی (که مفید به حال آخرتش می‌باشد) غافل گشته، مذمت شده است.

این سخن جناب مازندرانی شامل امثال حلاج است که شعبده و سحر اموخت و به دروغ خود را وکیل امام زمان(عج)دانست یا صوفیانی که به جای پرداختن به قران و حدیث به فلسفه و نجوم و علوم غریبه می پردازند و شروع به گفتن کشف و شهود های دروغین می کنند است و به امثال گالیله و نیوتون که از اسمان و زمین خبر دادند کذاب نمی گویند.

حافظ;959673 نوشت:
(حتی در بیان علامه مجلسی نیز تعیین مصداق نشده)

علامه مجلسی این حدیث امام صادق را مصداق محیی الدین ابن عربی قرار دادند:

أو تلجأ إلى محي الدين وقد سمعت خزعبلاته في أوّل الكتاب وآخره ، والقائل انّ جمعاً من أولياء الله يرون الرافضة على صور الخنازير ، والقائل انّي لمّا عرجت رأيت رتبة عليّ أقلّ من رتبة أبي بكر وعثمان ، ورأيت أبا بكر في العرش فلمّا رجعت قلت لعليّ : كيف كنت تدّعي في الدنيا أنّك أفضل منهم ورأيتك الآن في أدنى المراتب.وله ولأمثاله كثير مثل هذه الأمور ، والتوجه إليها يوجب طول الكلام ، فلو انخدعت بدعاويهم ألا تحتمل انّهم فعلوا ذلك لحبّ الدنيا؟ فلو شئت امتحنت هذا القائل بعلمه بجميع أسرار الغيب ، وانكشاف جميع الأشياء له ، وانّه يذهب إلى العرش في كلّ ليلة عشر مرّات ، بسؤال من شكيّات الصلاة ، أو مسألة عويصة من الميراث أو غيره ، أو سألته عن معنى حديث صعب ، فلو كان صادقاً فيما ادعاه لبيّن لك هذا أيضاً.
روي بسند صحيح عن أبي عبدالله (ع) انّه قال : انّ آية الكذّاب بأن يخبرك خبر السماء والأرض والمشرق والمغرب ، فاذا سألته عن حرام الله وحلاله لم يكن عنده شيء .

فلماذا هذا المدعي لفهم مسألة وحدة الوجود الغامضة ، وقصرت عقول جميع الفضلاء عن فهمها ، فلماذا لم يفهم مطلباً سهلاً حتى لو ذكّر به خمسين مرّة ولم يفهم ما يقوله هؤلاء الذين فهموا دقائق المعاني؟ ومع هذا لو اعترفوا انّ الكشف والانكشاف يجتمع مع الكفر ، وانّ كفار الهند ذو كشف ـ على تقرير انّ كشفهم واقعيّ ولم يريدوا الخدعة ـ فأيّ دلالة له على فضلهم؟
http://lib.eshia.ir/27016/1/405

حافظ;959673 نوشت:
همو (ابن عربی) در کتاب فصوص الحکم می‌گوید: «فالدين الانقياد. و «الناموس»شریعت ناموس خداست و نباید به این ناموس خیانت کرد. ناموس امر مستوری است که از طرف خدا آمده و باید سر به مهر به آن عمل کنیم.

ابوحنیفه هم ادعای شریعت داشت ولی با فتوایش کار را به جایی رساند که شریک بن عبدالله شراب فروشی را بهتر از نقل سخنان ابوحنیفه می دانست.

نمونه ای از فتوا ابن عربی:

فاسم العيد أعطى إعادة التكبير لأن الحكم له في هذا الموطن و بعد القراءة في مذهب من يراه لأجل الركوع في صلاة العيد و سبب ذلك أن العيد لما كان يوم فرح و زينة و سرور و استولت فيه النفوس على طلب حظوظها من النعيم و أيدها الشرع في ذلك بتحريم الصوم فيه و شرع لهم اللعب في هذا اليوم و الزينة و
في هذا اليوم لعبت الأحابشة في مسجد رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم و هو واقف ينظر إليهم و عائشة رضي اللّٰه عنها خلفه صلى اللّٰه عليه و سلم و
في هذا اليوم دخل بيت رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم مغنيتان فغنتا في بيت رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم و رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم يسمع و لما أراد أبو بكر الصديق رضي اللّٰه عنه حين دخل أن يغير عليهما قال له رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم دعهما يا أبا بكر فإنه يوم عيد!
http://lib.eshia.ir/10511/1/519
چون روز عيد روز سرور و خوشحالي و زينت است و در آن روز نفوس، بر طلب بهره مندي و كاميابي شان از نعمتها استيلا و توان دارند و آنها (نفوس) را شرع در آن روز به تحريم روزه، ياري كرده و برايشان دراين روز بازي و زينت مقرر كرده است و در اين روز سياه پوستان حبشي در مسجد رسول صلي الله عليه وآله و سلم[ بازي مي كردند و آن حضرت ايستاده و ايشان را مي نگريست، و عايشه پشت سر آن حضرت ايستاده بود و در اين روز دو ترانه خوان به خانه آن حضرت وارد شدند و در بيت او، ترانه خواندند و آن حضرت مي شنيد و چون ابوبكر صديق هنگامي كه وارد خانه شد و آن دو را مشاهده كرد ـ خواست با آنها تندي كند ـ رسول خدا به او فرمود : اين دو را اي ابابكر واگذار، زيرا امروز روز عيد است.

نمونه هایی از فتوا ابن عربی درباره قضا نداشتن روزه و نماز عمدا ترک شده و جایز بودن مدفوع کردن رو به قبله و واجب بودن نماز جمعه بر مسافر:
http://www.ebnearabi.com/1361/%d8%a8%d8%b1%d8%ae%d9%8a-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%a7%d9%8a-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d8%a8%d9%8a.html

2.ترحم بر حجاج بن یوسف ثقفی لعنه الله

و لقد وفّق الله الحجّاج رحمه الله لرد البیت علی ما کان علیه فی زمان رسول الله صلّی الله علیه(و آله) و سلّم و الخلفاء الراشدین فانّ عبد الله بن زبیر غیّره و ادخله فی البیت فأبی الله الّا ما هو الأمر علیه و جهلوا حکمة الله فیه
الفتوحات المکیّة، ج10، ص329و330

3.ترحم بر حلاج کذاب و اهل طریقت دانستن او:
هذا كان علم الحسين بن منصور رحمه اللّٰه فإذا سمعت أحدا من أهل طريقنا يتكلم في الحروف فيقول إن الحرف الفلاني طوله كذا ذراعا أو شبر أو عرضه كذا كالحلاج و غيره فإنه يريد بالطول فعله في عالم الأرواح و بالعرض فعله في عالم الأجسام ذلك المقدار المذكور الذي يميزه به و هذا الاصطلاح من وضع الحلاج
http://lib.eshia.ir/10511/1/169
هو الذي أشار إليه الحلاج رحمه اللّٰه في قوله ولدت أمي
http://lib.eshia.ir/10511/2/656

4.اشتباه گرفتن دو پیامبر با هم:

ابن عربی در فصوص الحکم در فص اسماعیلی لقب صادق الوعد را برای حضرت اسماعیل بن ابراهیم(ع) می اورد در حالی که اسماعیل صادق الوعد یک پیامبر دیگر است که مردم بعد از دعوت او پوست صورتش را کندند و او از رجعت کنندگان با امام حسین(ع) است و با اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم یکی نیست.

چطور کسی که ادعا ملاقات با پیامبران و حضرت خضر را دارد و می گوید فصوص الحکم را پیامبر(ص) بر او املا کرده همچین اشتباه بزرگی می کند.ایا جز این است که دروغ گو است؟

قدیما;960188 نوشت:
علامه مجلسی این حدیث امام صادق را مصداق محیی الدین ابن عربی قرار دادند:

أو تلجأ إلى محي الدين....


بنده مقصودم کتاب مرآة العقول بود.
به نظر می‌رسه تعیین مصداق کار هر کسی نیست. در این گونه موارد نمی‌توان فهم خود را بر حدیث یا قرآن تحمیل کرد. این مصداق تفسیر به رأی است. علامه مجلسی برای ما احترام دارند اما قرار نیست معارف دینمان را دربست از ایشان بگیریم. ایشان محدث بوده‌اند حتی مجتهد هم نبوده‌اند.
باید دقت کرد واقع‌بینانه، اندازه‌ و قواره‌ی انسان‌ها را در نظر داشته باشیم.

قدیما;960188 نوشت:
و به امثال گالیله و نیوتون که از اسمان و زمین خبر دادند کذاب نمی گویند.

اینان، مدعی دین نیستند اینها مدعی علومی اند و حرفی درش نیست. روی سخن حدیث با کسی است که مدعی دین و ایمان است و از طرفی از معارف و معالم دینش بی‌اطلاع است.
چرا حلاج؟!

با سلام مجدد؛

قدیما;958687 نوشت:
وقتی ابن عربی مسائل ساده اسلامی را نمی داند:

1.اشتباه گرفتن حضرت اسحاق و اسماعیل(ع):

فدا نبی ذبح ذبح لقربان و این ثوابج الکبش من نفس الانسان
چگونه فدای پیغمبری کشتن قربانی تواند بود؟


باید بگویم این هم از خطاهایی است که شارحان و منتقدین، دانسته یا نادانسته و مغرضانه و غیر مغرضانه مرتکب آن شده‌اند.
یک مورد را نمی‌توانید پیدا کنید که ابن عربی گفته باشد آن مذبوح، اسحاق است؛ بلکه همه جا گفته «ابن‌ ابراهیم»؛ در فصوص الحکم هم چند مورد گفته: «ولد ابراهیم». اگر شما موردی را سراغ دارید با ذکر آدرس بیاورید (لطفا به ترجمه‌های این و آن بسنده نکنید و اصل تعبیر ابن عربی را بیاورید)

اما این که چرا شارحین ذبح اسحاق را به گردن ابن‌عربی گذاشته‌اند، نیازمند یک تبیین علمی است که از قدر و طاقت این نوشتار خارج است.
منتقدین به شخصیت ابن عربی قبل از هر چیز و بیشتر از چیز باید بدانند، قرار نیست هر کسی با هر سطحی از دانش و آگاهی به سراغ دو کتاب فصوص و فتوحات ابن‌عربی برود و هر چه به ذهنش رسید را به گردن مؤلف بگذارد؛ بله، ابن عربی نیز مانند هر غیر معصوم دیگری لغزشهایی داشته تا آنجا که حضرت امام ره که یکی از مدافعان و طرفداران این دو اثر است را بر آن داشته در عین حال که با کلیت این دو کتاب و مباحث کلی آن موافقت داشتند در برخی موارد اختلاف نظرهایی با مولف داشته‌اند و این به هیچ وجه موجب آن نیست که ما بیاییم و یک شخصیت علمی را به طور کلی کنار بنهیم.
گفتنی است حضرت امام خمینى در آثار عرفانى خود مانند شرح دعاى سحر، مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه، تعلیقه على الفوائد الرضویه، سرّ الصلوه، آداب الصلاه و چهل حدیث، در موارد متعدد از محیى‌‏الدین به عظمت یاد کرده است. و تحت عناوین با شکوهى مانند: شیخ کبیر، شیخ عارف، شیخ محقق، بزرگمرد، از او نام برده و به عنوان یکى از «بزرگان مشایخ ارباب عرفان» او را ستوده است و به نقل برخى از آراء و نظرات وى در آثار عرفانى خود پرداخته.

نکته‌ی دیگری که در مورد مذبوح بودن اسحاق علیه السلام باید بگویم آن است که اگر چه ظاهر قرآن و اکثر احادیث بر مذبوح بودن جناب اسماعیل دلالت دارد (با حفظ این نکته که هیچ صراحتی مبنی بر مذبوح بودن جناب اسماعیل در قرآن نیست) اما ایده‌ی مذبوح بودن جناب اسحاق هم در کتب تفسیری و هم در روایات مطرح است (اگر چه غیر مشهور است) در این مورد ر.ک: به کتاب تفسیر صافی.
بر فرض، اگر بگوییم ابن‌عربی بر مذبوح بودن جناب اسحاق عقیده‌مند بوده، اینچنین نیست که فقط ایشان این فرضیه را مطرح کرده باشد بلکه در کتب تفسیری و احادیث هم چنین بحثی مطرح است. حتی در تورات، سفر تکوین، فصل 22 نیز جناب اسحاق را مذبوح معرفی کرده‌اند (البته نه گزارش تورات برای ما حجت است و نه گزارش هر روایت و حدیثی)

حافظ;960204 نوشت:
ایشان محدث بوده‌اند حتی مجتهد هم نبوده‌اند.

:-o:-o:-o

قال المولى الأردبيليّ‌ محمّد باقر بن محمّد تقيّ بن المقصود عليّ الملقّب بالمجلسيّ مدّ ظلّه العالي أستادنا و شيخنا و شيخ الإسلام و المسلمين، خاتم المجتهدين، الإمام العلّامة، المحقّق المدقّق، جليل القدر، عظيم الشأن، رفيع المنزلة، وحيد عصره، فريد دهره، ثقة، ثبت، عين، كثير العلم، جيّد التصانيف، و أمره في علوّ قدره و عظم شأنه و سموّ رتبته و تبحّره في العلوم العقليّة و النقليّة و دقّة نظره و إصابة رأيه و ثقتة و أمانته و عدالته أشهر من أن يذكر، و فوق ما يحوم حوله العبارة، و بلغ فيضه و فيض والده رحمهما اللّه دينا و دنيا بأكثر الناس من العوام و الخواص، جزاه اللّه تعالى أفضل جزاء المحسنين، له كتب نفيسة جيّدة، قد أجازني دام بقاه و تأييده أن أروي عنه جميعها.
http://lib.eshia.ir/11008/0/37

فیض کاشانی:الشاهد سماته بأهليّته لنيل الفوز والفلاح مولانا محمّد باقر ابن الحاوي للكمالات العلمية والعملية الجامع بين العلوم العقلية والنقلية
http://lib.eshia.ir/27488/1/610

علامه مجلسی برای عالم و ادم اجازه اجتهاد صادر می کردند.خود شما میگویید علامه مجلسی این چطور علامه ای بوده که مجتهد نبوده؟؟؟

حافظ;960204 نوشت:
باید دقت کرد واقع‌بینانه، اندازه‌ و قواره‌ی انسان‌ها را در نظر داشته باشیم.

قال محمّد بن الحسن الحرّ العامليّ‌ مولانا الجليل محمّد باقر ابن مولانا محمّد تقيّ‌
المجلسيّ عالم، فاضل، ماهر، محقّق، مدقّق، علّامة، فهّامة، فقيه، متكلّم، محدّث ثقة ثقة، جامع للمحاسن و الفضائل، جليل القدر، عظيم الشأن، أطال اللّه بقاه، له مؤلّفات كثيرة مفيدة.
و قال البحرانيّ‌ : العلّامة الفهّامة، غوّاص بحار الأنوار، و مستخرج لآلي الأخبار و كنوز الآثار، الّذي لم يوجد له في عصره و لا قبله و لا بعده قرين في ترويج الدين، و إحياء شريعة سيّد المرسلين، بالتصنيف و التأليف، و الأمر و النهي، و قمع المعتدين و المخالفين من أهل الأهواء و البدع و المعاندين سيّما الصوفيّة المبدعين، «محمّد باقر بن محمّد تقيّ بن مقصود عليّ الشهير بالمجلسيّ» و هذا الشيخ كان إماما في وقته في علم الحديث و سائر العلوم، و شيخ الإسلام بدار السلطنة أصفهان، رئيسا فيها بالرئاسة الدينيّة و الدنيويّة، إماما في الجمعة و الجماعة، و هو الّذي روّج الحديث و نشره لا سيّما في الديار العجميّة، و ترجم لهم الأحاديث العربيّة بأنواعها بالفارسيّة، مضافا إلى تصلّبه في الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و بسط يد الجود و الكرم لكلّ من قصد و أمّ، و قد كانت مملكة الشاه سلطان حسين لمزيد خموله و قلّة تدبيره للملك محروسة بوجود شيخنا المذكور، فلمّا مات انتقصت أطرافها، و بدا اعتسافها، و اخذت في تلك السنة من يده قندهار، لم يزل الخراب يستولي عليها حتّى ذهبت من يده.
http://lib.eshia.ir/11008/0/38

یک تریلی القاب علامه مجلسی که اردبیلی و شیخ حر عاملی و فیض کاشانی گفتند نمی تواند بکشد.دیگه من سخن بقیه علما را درباره ایشان نمی اورم

به نظر میرسه قد و قواره علامه مجلسی مناسب باشه

حافظ;960441 نوشت:
یک مورد را نمی‌توانید پیدا کنید که ابن عربی گفته باشد آن مذبوح، اسحاق است؛ بلکه همه جا گفته «ابن‌ ابراهیم»؛ در فصوص الحکم هم چند مورد گفته: «ولد ابراهیم». اگر شما موردی را سراغ دارید با ذکر آدرس بیاورید (لطفا به ترجمه‌های این و آن بسنده نکنید و اصل تعبیر ابن عربی را بیاورید)

برادر گرامی شارحان اشتباه نکردند.مگر می شود کسی یک باب باز کند با عنوان "فص حکمه حقیقه فی کلمه اسحاقیه" و بعد بلافاصله 12 بیت شعر و 10 پاراگراف درباره حضرت اسماعیل بنویسه!!!!!!!!!!!!!

اعتقاد داشته اسحاق ذبیح الله بوده نه اسماعیل.در غیر این صورت خواب حضرت ابراهیم را در باب بعدی مربوط به حضرت اسماعیل می اورد

اگر قبول ندارید می توانی یک خط در این باب بیاوری که ابن عربی درباره حضرت اسحاق نوشته باشه؟مگر می شود باب به نام حضرت اسحاق باشد و یک خط درباره خود حضرت اسحاق مطلب نباشد؟؟؟

حافظ;960441 نوشت:
) اما ایده‌ی مذبوح بودن جناب اسحاق هم در کتب تفسیری و هم در روایات مطرح است (اگر چه غیر مشهور است) در این مورد ر.ک: به کتاب تفسیر صافی.
بر فرض، اگر بگوییم ابن‌عربی بر مذبوح بودن جناب اسحاق عقیده‌مند بوده، اینچنین نیست که فقط ایشان این فرضیه را مطرح کرده باشد بلکه در کتب تفسیری و احادیث هم چنین بحثی مطرح است.

برادر من هیچ کدام از انهایی که فرضیه ذبیح الله بودن حضرت اسحاق را اوردند نگفتند این مطلب را پیامبر بر من املا کرده.اگر ابن عربی این کلام را نمی گفت می گفتیم اشتباه کرده ولی الان میگیم دروغ گفته چون مگر می شود در کتابی که پیامبر املا کرده این همه غلط باشد

حافظ;960204 نوشت:
روی سخن حدیث با کسی است که مدعی دین و ایمان است و از طرفی از معارف و معالم دینش بی‌اطلاع است.

احسنت،من هم همین را میگویم

ابن عربی : فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت!

http://www.ebnearabi.com/1377/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d8%a8%db%8c-%d9%81%d8%b1%d8%b9%d9%88%d9%86-%d8%b7%d8%a7%d9%87%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%b7%d9%87%d8%b1.html
___________________________________________________________________

ابن عربی و خوک دانستن شیعیان:

و منهم رضي اللّٰه عنهم الرجبيون و هم أربعون نفسا في كل زمان لا يزيدون و لا ينقصون و هم رجال حالهم القيام بعظمة اللّٰه و هم من الأفراد و هم أرباب القول الثقيل من قوله تعالى إِنّٰا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً و سموا رجبيون لأن حال هذا المقام لا يكون لهم إلا في شهر رجب من أول استهلال هلاله إلى انفصاله ثم يفقدون ذلك الحال من أنفسهم فلا يجدونه إلى دخول رجب من السنة الآتية و قليل من يعرفهم من أهل هذا الطريق و هم متفرقون في البلاد و يعرف بعضهم بعضا منهم من يكون باليمن و بالشام و بديار بكر لقيت واحدا منهم بدنيسير من ديار بكر ما رأيت منهم غيره و كنت بالأشواق إلى رؤيتهم و منهم من يبقى عليه في سائر السنة أمر ما مما كان يكاشف به في حاله في رجب و منهم من لا يبقى عليه شيء من ذلك و كان هذا الذي رأيته قد أبقى عليه كشف الروافض من أهل الشيعة سائر السنة فكان يراهم خنازير فيأتي الرجل المستور الذي لا يعرف منه هذا المذهب قط و هو في نفسه مؤمن به يدين به ربه فإذا مر عليه يراه في صورة خنزير فيستدعيه و يقول له تب إلى اللّٰه فإنك شيعي رافضي فيبقى الآخر متعجبا من ذلك فإن تاب و صدق في توبته رآه إنسانا و إن قال له بلسانه تبت و هو يضمر مذهبه لا يزال يراه خنزيرا فيقول له كذبت في قولك تبت و إذا صدق يقول له صدقت فيعرف ذلك الرجل صدقه في كشفه فيرجع عن مذهبه ذلك الرافضي و لقد جرى لهذا مثل هذا مع رجلين عاقلين من أهل العدالة من الشافعية...
http://lib.eshia.ir/10511/2/8

قدیما;960590 نوشت:
علامه مجلسی برای عالم و ادم اجازه اجتهاد صادر می کردند.خود شما میگویید علامه مجلسی این چطور علامه ای بوده که مجتهد نبوده؟؟؟

بنده برای شخصیت‌زدگی شما هیچ دارویی ندارم.
آیا اگر کسی متخصص در حوزه‌ی شیمی بود، فهمش در حوزه‌ی فیزیک نیز حجت است! اجازه‌ی اجتهاد چه ربطی به مطالب عرفانی و معقول هستی‌شناسی دارد؟!
آیا همه کسانی که منتقد شخصیت جناب ابن‌عربی (در مقابل مخالفت آموزه‌ای) هستند، یقیناً به مراد و مقصود وی در حرفهایی که زده است، پی‌ برده‌اند!
حتی در فهم کلمات ابن‌عربی میان اهل عرفان نیز اختلافاتی وجود دارد چه رسد به کسانی که از دور ناملایمات کلام وی را مطرح می‌کنند!
بنده قصد آن را ندارم تا سخن شخصیتهای موافق ایشان را (مانند علامه طباطبایی و امام خمینی و ملاصدرا و آیت ا... حسن زا‌ده‌‌ آملی و مرحوم آیت الله انصاری شیرازی و مرحوم آیت الله شاه‌آبادی و ... ) در مورد وی برای شما لیست کنم چون شما هم سخن مخالفین را برای بنده لیست می‌کنید؛ در نتیجه مباحثه‌ای بی‌محتوا و غیر علمی خواهیم داشت که البته به دور از شأن این سایت هم هست. اگر خواستید می‌توانیم دست روی آموزه‌های ایشان بگذاریم و به قدر وسع و مجال، برخی سخنان ایشان را که مایه‌ی تحول فکری شیعه گشته بازگو کنیم. آنوقت ببینیم در کنار آن حرفهایی که به زعم عده‌ای از لاطائلات و کفریات است آیا نمی‌توان برخی حرفهای خوب وی را دیده و به همین میزان، از دشمنی‌هایمان نسبت به او بکاهیم!

قدیما;960592 نوشت:
اعتقاد داشته اسحاق ذبیح الله بوده نه اسماعیل.

عرض کردم هیچ موردی نیست که ایشان گفته باشد اسحاق، ذبیح الله بوده است.

قدیما;960592 نوشت:
برادر من هیچ کدام از انهایی که فرضیه ذبیح الله بودن حضرت اسحاق را اوردند نگفتند این مطلب را پیامبر بر من املا کرده.اگر ابن عربی این کلام را نمی گفت می گفتیم اشتباه کرده ولی الان میگیم دروغ گفته چون مگر می شود در کتابی که پیامبر املا کرده این همه غلط باشد

عزیزم عرض کردم این فرضیه را شراح به دهان ابن‌عربی گذاشته اند البته نه مغرضانه، بلکه سهواً.
ببینید، خیلی راحت و سریع، یقین به ادعاهای دیگران در مورد دیگران نکنید.

ابن‌عربی در کتاب إسفار عن نتیجة الأسفارع سفر الهدایة، ص 37 اینچنین می‌گوید: «و لما ابتلی بذبح ما سأله من ربه و تحقق نسبة الابتلاء، و صار بحکم الواقعة، فکأنه قد ذبح - و إن کان حیا - بشّر بإسحاق علیه السلام من غیر سؤال، فجمع له بین الفداء و بین البدل مع بقاء المبدل منه ...».
نتیجه، این که ابن عربی عقیده داشته باشد مذبوح، اسحاق است مردود است بلکه در کتاب دیگرش مذبوح را جناب اسماعیل می‌داند. خصوصا این که در خود کتاب فصوص هم یک جا نگفته مذبوح، اسحاق است.

قدیما;960592 نوشت:
اگر قبول ندارید می توانی یک خط در این باب بیاوری که ابن عربی درباره حضرت اسحاق نوشته باشه؟مگر می شود باب به نام حضرت اسحاق باشد و یک خط درباره خود حضرت اسحاق مطلب نباشد؟؟؟

برای این سخنتان هم پاسخ دارم منتهی بحث از آن کاملا درون علمی‌ست یعنی باید شروع به تدریس فص اسحاقی کنیم و به دقت حرفهای فص اسحاقی را فهم کنیم آنگاه وجه اشتباه سخنتان را بگویم البته اگر ذهنتان مشوش نمی‌شود و حوصله‌اش را دارید من حرفی ندارم!

قدیما;960594 نوشت:
ابن عربی : فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت!

http://www.ebnearabi.com/1377/%d9%86...%87%d8%b1.html
__________________________________________________ _________________

ابن عربی و خوک دانستن شیعیان:

و منهم رضي اللّٰه عنهم الرجبيون و هم أربعون نفسا في كل زمان لا يزيدون و لا ينقصون و هم رجال حالهم القيام بعظمة اللّٰه و هم من الأفراد و هم أرباب القول الثقيل من قوله تعالى إِنّٰا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً و سموا رجبيون لأن حال هذا المقام لا يكون لهم إلا في شهر رجب من أول استهلال هلاله إلى انفصاله ثم يفقدون ذلك الحال من أنفسهم فلا يجدونه إلى دخول رجب من السنة الآتية و قليل من يعرفهم من أهل هذا الطريق و هم متفرقون في البلاد و يعرف بعضهم بعضا منهم من يكون باليمن و بالشام و بديار بكر لقيت واحدا منهم بدنيسير من ديار بكر ما رأيت منهم غيره و كنت بالأشواق إلى رؤيتهم و منهم من يبقى عليه في سائر السنة أمر ما مما كان يكاشف به في حاله في رجب و منهم من لا يبقى عليه شيء من ذلك و كان هذا الذي رأيته قد أبقى عليه كشف الروافض من أهل الشيعة سائر السنة فكان يراهم خنازير فيأتي الرجل المستور الذي لا يعرف منه هذا المذهب قط و هو في نفسه مؤمن به يدين به ربه فإذا مر عليه يراه في صورة خنزير فيستدعيه و يقول له تب إلى اللّٰه فإنك شيعي رافضي فيبقى الآخر متعجبا من ذلك فإن تاب و صدق في توبته رآه إنسانا و إن قال له بلسانه تبت و هو يضمر مذهبه لا يزال يراه خنزيرا فيقول له كذبت في قولك تبت و إذا صدق يقول له صدقت فيعرف ذلك الرجل صدقه في كشفه فيرجع عن مذهبه ذلك الرافضي و لقد جرى لهذا مثل هذا مع رجلين عاقلين من أهل العدالة من الشافعية...
http://lib.eshia.ir/10511/2/8

واژه رافضی اطلاقات متعددی دارد که جناب آقای رسول جعفریان در کتاب خود به آن اشاره کرده است؛ یکی از اطلاقاتِ روافض، به معنای غلات است و منظور ابن‌عربی از روافض، غلات از شیعه بوده است. و باید دید مراد از غلو در نظر جناب ابن‌عربی چه بوده است. پس اینطور نیست جناب ابن‌عربی رافضی را به همان معنایی که هم‌اکنون توسط ما استعمال می‌شود، استعمال کرده باشد.
در تعبیر برخی، وجه انتساب رافضی به شخص یا اشخاص، جعل حدیث است. « و يقرر شريك القاضي أن الرافضة كانوا يضعون الحديث و يتخذونه دينا.
و وضعوا الأحاديث في ذم معاوية، و وضع أتباع معاوية الأحاديث في مدحه، و من وراء أولئك الزنادقة يضعون الحديث تأصيلا لزندقتهم، فيروون أن اللّه ينزل عشية عرفة يصافح الركبان، و يعانق المشاة، و أقر عبد الكريم بن أبي العوجاء بأنه وضع أربعة آلاف حديث يحل فيها الحرام و يحرم الحلال. إلى غير ذلك مما لا يسعه مقامنا هذا.»[1]
و باز در تأیید مطالب فوق مطلبی را از مولف کتاب شرح التعرف نقل می‌کنیم: « روافض بر سه گروه‏اند: زيديان و امامتيان و غاليان‏اند ... امامتيان پانزده گروه‏اند و همه متفق‏اند كه امام از پس پيغامبر صلى الله عليه و سلم على بود و ديگران امام نبودند. از اين پانزده گروه يك گروه مسلمان‏اند و لكن مبتدع‏اند و هوادارند و از آن گروه‏اند كه جز امامت على را چيزى ديگر نگويند، و زبان از بد گفتن صحابه نگه دارند. گويند ابو بكر و عمر و عثمان از بهر اجماع به امامت بنشستند نه از بهر قصد كردن ظلم. ... غاليان بيست و سه گروه‏اند همه كافراند هيچ مسلمان نه‏اند. البته تا گروهى از ايشان على را خداى گويند تعالى منه، و از اين نيز بتر گويند كه خداى عز و جلّ از آسمان فرود آمد و به شكم على اندر رفت و در شكم على سخن گفت. و نيز سخنهايى زشت گويند ...»

نکته‌ی مهم دیگری که در باب آثار ابن‌عربی باید لحاظ کرد، دست‌کاری و تحریفاتی است که نسبت به آثار وی صورت گرفته است. جناب علامه شعرانی در این باره می‌گوید:

«هنگامى که در صدد تلخیص کتاب فتوحات برآمدم با عباراتى مواجه شدم که به گمانم با عقاید مسلم کافه مسلمین تعارض داشت بنابراین پس از اندکى شک و تردید آنها را حذف کردم و روزى این مطالب را با شیخ شمس الدین (متوفاى سال ۹۵۵ ه. ق) که نسخه ‏اى از فتوحات را به خط خود نوشته و با نسخه مؤلف در قونیه مقابله کرده بود در میان گذاشتم، و پس از خواندن آن دریافتم که هیچ یک از عباراتى که حذف کرده بودم، در آن نسخه موجود نیست. شعرانى نقل مى‏ کند که براى وى مسلم گردید که نسخه‏ هاى فتوحات که در زمان وى در مصر رواج داشت، شامل قسمتهایى مى ‏شد که به نام مؤلف جعل شده بود و در مورد کتاب فصوص و دیگر آثار وى نیز چنین کارى صورت گرفته بود»

علامه حسن‌زاده نیز می گوید: یکی از نمونه های بارز تحریف آن این است که باب سیصد و شصت و شش آن درباره قائم آل محمد علیهم الصلاة و السلام است. ابوالفضائل شیخ بهایی در شرح حدیث سی و ششم کتاب اربعینش گوید:

« خاتمة انّه لیعجبنی کلام فی هذا المقام للشیخ العارف الکامل الشیخ محیی الدین بن عربی اورده فی کتاب الفتوحات المکیة، قال رحمه الله فی الباب الثلاثمائة والست و الستین من الکتاب المذکور انّ لله خلیفة یخرج من عترة رسول الله صلی الله علیه و آله من ولد فاطمة علیها السلام یواطی اسمه اسم رسول الله صلّی الله علیه و آله،جدّه الحسین بن علی علیهما السلام یبایع بین الرکن و المقام ، یشبه رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فی الخلق بفتح الخاء و ینزّل عنه فی الخُلق بضمّ الخاء الخ .»

در فتوحات چاپ شده چه از طبع بولاق در چهار مجلد، و چه طبع دیگر مصر در هشت مجلد و چه چاپ بیروت همگی «حسین» را به «حسن» تحریف کرده اند.
مهم تر این که در اصل فتوحات پیش از تاریخ چاپهای یاد شده چند سطر از عبارت شیخ را که امام قائم را تا چدرانش نام برده است برداشته اند. چنانکه عبدالوهاب شعرانی متوفای 973 در جلد دوم کتاب یواقیت و جواهر صفحه 145 طبع دوم جامع ازهر مصر سنه 1307 ه عبارت شیخ را از باب مذکور چنین روایت و نقل کرده است:
«و عبارة الشیخ محیی الدین فی الباب السادس و الستین و ثلاثمائة من الفتوحات :
واعلموا انّه لابدّ من خروج المهدی علیه السلام، لکن لایخرج حتی تمتلیء الارض جوراً و ظلماً فیملاها قسطاً و عدلاً و لو لم یکن من الدنیا الا یوم واحد طول الله ذالک الیوم حتی یلی ذالک الخلیفة و هو من عترة رسول الله (ص) من ولد فاطمة رضی الله عنها جده الحسین بن علی بن ابیطالب و والده حسن العسکری بن الامام علی النقی بالنون ابن محمد التقی بالتاء ابن الامام علی الرضا ابن الامام موسی الکاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زین العابدین علی ابن الامام الحسین ابن الامام علی بن ابیطالب رضی الله عنه یواطی اسمه اسم رسول الله (ص) یبایعه المسلمون بین الرکن و المقام یشبه رسول الله (ص) فی الخلق بفتح الخاء و ینزل عنه فی الخلق بضمّها الخ

تائیداً گوئیم که شیخ در چند جای فتوحات تصریح کرده است که به حضور امام قائم علیه السلام شرفیاب شده است.
علاوه این که رساله « شق الجیب » را فقط در بود آن جناب و غیبت وی نوشته است.« هزار و یک نکته/ نکته 797»


[/HR][1]. اسماعیل مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج2، ص 552.


[/HR][1]. حارث محاسبی، آداب النفوس، ص 20.

حافظ;960749 نوشت:
عرض کردم هیچ موردی نیست که ایشان گفته باشد اسحاق، ذبیح الله بوده است.

انکار واضحات می فرمایید.وقتی یک نفر باب باز می کند به نام حضرت اسحاق، ابن ابراهیم می شود خود حضرت اسحاق نه اسماعیل.هیچ ادم عاقلی زیر باب اسحاق بلافاصله 12 بیت شعر و 10 پاراگراف درباره اسماعیل صحبت نمی کند.

حافظ;960749 نوشت:
ابن‌عربی در کتاب إسفار عن نتیجة الأسفارع سفر الهدایة، ص 37 اینچنین می‌گوید: «و لما ابتلی بذبح ما سأله من ربه و تحقق نسبة الابتلاء، و صار بحکم الواقعة، فکأنه قد ذبح - و إن کان حیا - بشّر بإسحاق علیه السلام من غیر سؤال، فجمع له بین الفداء و بین البدل مع بقاء المبدل منه ...».
نتیجه، این که ابن عربی عقیده داشته باشد مذبوح، اسحاق است مردود است بلکه در کتاب دیگرش مذبوح را جناب اسماعیل می‌داند. خصوصا این که در خود کتاب فصوص هم یک جا نگفته مذبوح، اسحاق است.

:-o:-o

حافظ;960749 نوشت:
برای این سخنتان هم پاسخ دارم منتهی بحث از آن کاملا درون علمی‌ست یعنی باید شروع به تدریس فص اسحاقی کنیم و به دقت حرفهای فص اسحاقی را فهم کنیم آنگاه وجه اشتباه سخنتان را بگویم البته اگر ذهنتان مشوش نمی‌شود و حوصله‌اش را دارید من حرفی ندارم!

برادر عزیز به اندازه کافی شرح فصوص الحکم داریم.این قدر که ما فصوص الحکم را شرح دادیم سخنان امام حسن عسکری را شرح ندادیم.شما هم اگر می خواهید شرح بدهید مشکلی نیست.فقط لطفا اول انجایی که درباره اسحاق صحبت کرده شرح بدهید تا حرفتان ثابت شود(لطفا با رنگ قرمز که از بقیه متن جدا شود.با تشکر)بعد کل باب را شرح بدهید.ابن عربی در این باب درباره ابوبکر و اقا تقی صحبت کرده ولی درباره حضرت اسحاق خیر.(البته باز هم توضیح بدهم 12 بیت اولیه و 10 پاراگراف اول از نظر من درباره اسحاق است و از نظر شما درباره اسماعیل است)

حافظ;960754 نوشت:
یکی از اطلاقاتِ روافض، به معنای غلات است و منظور ابن‌عربی از روافض، غلات از شیعه بوده است. و باید دید مراد از غلو در نظر جناب ابن‌عربی چه بوده است

حرف اقای جعفریان قبول.حالا بریم تعریف غلات را از منظر ابن عربی ببینیم:

فإن الشیاطین ألقت الیهم أصلاً صحیحاً لا یشکون فیه ثمّ طرأت علیهم التلبیسات من عدم الفهم حتّی ضلّوا فینسب ذلک إلی الشیطان بحکم الأصل و لوعلموا إنّ الشیطان فی تلک المسائل تلمیذله یتعلم منه و اکثر ما ظهر ذلک فی الشیعه و لاسیما فی الإمامیه منهم فدخلت علیهم شیاطین الجنّ أوّلاً بحبّ أهل البیت و استفراغ الحّب فیهم و رأوا أن ذلک من أسنی القربات إلی الله و کذلک هو لو وقفوا ولا يزيدون عليه. إلا أنهم تعدوا من حب أهل البيت إلى طريقين :منهم من تعدى إلى بغض الصحابة وسبهم ، حيث لم يقدموهم ، وتخيلوا أن أهل البيت أولى بهذه المناصب الدنيوية ، فكان منهم ما قد عرف واستفاض.

شیطان، شیعیان را با اصل صحیحی که در آن هیچ شکی راه ندارد مأنوس می کند، سپس بر آنان از کج فهمی شبهاتی را القاء می کند تا گمراه شوند. این گمراهی [فقط] بواسطه ی آن اصل به شیعیان نسبت داده می شود، وگرنه شیطان در این مسائل شاگرد آن شخص گمراه است. بیشترین مصداق بر این امر، در شیعه، خصوصاً شیعه دوازده امامی ظاهر می شود. شیاطین جن نخست محبت اهل بیت و پایداری در آن را به آنان عرضه می کند و شیعیان معتقدند که این محبت بالاترین وسیله ی تقرب به خداست و چنین است اگر در همین حد باقی بمانند.

و در ادامه این انحراف وگمراهی و تعدی از سوی شیطان را اینگونه بیان می کند که آنها صحابه را سب می کنند که در آن تصریح می کند که شیعیان خیال می کنند اهل بیت اولی به مناصب دنیوی می باشند .

الفتوحات المکیه، جلد ١، باب الخمس و الخمسون فی المعرفه الخواطر الشیطانیه، صفحه ۴۲۵، طبع دار الکتب العلمیه

پس غلات در منظر ابن عربی شیعیان دوازده امامی هستند که اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانند و صحابه (مثل معاویه) را لعن و سب میکنند

این عقیده برای شما اشنا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این بی حیا شیطان را شاگرد شیعیان می داند.خدا لعنتش کند

___________________________________________________________________

جدا از اینکه در این مطلب درباره خود رجبیون می شود دروغگویی ابن عربی را ثابت کرد چرا که من در هیچ کتابی ندیدم گفته باشند ما قومی به نام رجبیون داریم که فقط در یک ماه خاص کرامت دارند و در بقیه ماه ها یک کرامت بیشتر ندارند و این ساخته ذهن بیمار صوفیان است.

حافظ;960754 نوشت:
در آن نسخه موجود نیست. شعرانى نقل مى‏ کند که براى وى مسلم گردید که نسخه‏ هاى فتوحات که در زمان وى در مصر رواج داشت، شامل قسمتهایى مى ‏شد که به نام مؤلف جعل شده بود و در مورد کتاب فصوص و دیگر آثار وى نیز چنین کارى صورت گرفته بود

شعرانی یک سنی صوفی حنفی است که اگر بگوید ماست سفید است باید در سفید بودن ماست شک کرد.چه کسی وثاقت ایشان را تایید کرده،اقا حسن زاده املی!

بر فرض حرف شعرانی را بپذیریم،شما از کجا می خواهید بفهمید کدام سخن در فتوحات و فصوص سخن ابن عربی و کدام تحریف شده است؟؟؟

اگر نسخه معتبری دارید بفرمایید من از همان دلیل بیاورم.در غیر این صورت تمام سخنان وارد در کتب ابن عربی را می توان تحریف شده دانست.

توصیه می کنم دوستان این کتاب را مطالعه کنند:

ابن عربي سنّيّ متعصّب

نویسنده : السيد جعفر مرتضى العاملي

http://lib.eshia.ir/71701/1/82

حافظ;960742 نوشت:
آیا اگر کسی متخصص در حوزه‌ی شیمی بود، فهمش در حوزه‌ی فیزیک نیز حجت است! اجازه‌ی اجتهاد چه ربطی به مطالب عرفانی و معقول هستی‌شناسی دارد؟!

برادر عزیز ابتدا مجتهد بودن علامه مجلسی را زیر سوال بردی که ثابت کردم ایشان خاتم المجتهدین است.حالا مسئله علم ایشان به عرفان و علوم عقلی را مطرح کردید.

فیض کاشانی:علامه مجلسی جامع علوم عقلی و نقلی است

شیخ حر عاملی:او تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه، و بلکه همه شاخه های معارف، کرده و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است.

علامه مجلسی به محضر امام زمان حضرت مهدی(عج) رسیدن و امام به ایشان توصیه خواندن زیارت جامعه کبیره را کردند حالا مقایسه کن با کشف و شهود ابن عربی که میگه پیامبر(ص) به من فرمودند 3 طلاق در یک مجلس 3 طلاق محسوب می شود!!!!! لعنة الله على الكاذبين

قدیما;961011 نوشت:
انکار واضحات می فرمایید.وقتی یک نفر باب باز می کند به نام حضرت اسحاق، ابن ابراهیم می شود خود حضرت اسحاق نه اسماعیل.هیچ ادم عاقلی زیر باب اسحاق بلافاصله 12 بیت شعر و 10 پاراگراف درباره اسماعیل صحبت نمی کند.

عبارتی که بتوان نظر صریح ابن‌عربی را در مورد مذبوح در داستان ذبح ابراهیم پیدا کرد، همان عبارتی بود که از کتاب إسفار نقل کردم و الا در فصوص الحکم، صراحتا نگفته. در کتاب إسفار ... صریحا گفته که مذبوح،‌ اسماعیل است مگر این که منکر استناد این کتاب به ابن عربی شوید یا بگویید این حرف را به او بسته‌اند!
پس تقوا حکم می‌کند به گردنش نیندازیم و لااقل برای خودمان جا برای توجیه بگذاریم. لااقل بگوییم شاید ما نمی‌فهمیم. تقوا درجات و مراتب دارد در برخی درجاتش موضوع خارجی دارای شفافیت نیست. اینقدر که در مسئله‌ی نجاسات و طهارات کار کردیم در این باب کمتر کار کرده‌ایم (البته کمتر از آن هستم که بخواهم درس اخلاق بدهم).

قدیما;961017 نوشت:
ابن عربي سنّيّ متعصّب

می‌توان بر اساس قرائن فراوان و متقن بر این باور بود که ابن‌عربی، بستر سنی دارد اما در عقاید شیعه است. و اگر هم در قسمت‌هایی، از خلفا تعریفاتی دارد، یا اینکه بر اساس همان قرار داشتن در بستر سنی چنین تمجید‌هایی را انجام داده است (که البته هیچگاه تمجیدهای او از ابوبکر و عمر، به پای تمجید‌های او از حضرت امیر نمی‌رسد) و یا اینکه بر اساس خاصیت تقیه بوده است؛ زیرا فضای تقیه در زمان و مکانی که وی بوده شدید بوده است. جالب اینجاست که با وجود برخی تعاریف از خلفا، باز هم موفق به گم کردن رد پای خود نشده و نتوانسته پیشانی خود را از برچسب‌خوردنِ «شیعی بودن» توسط معاندین و هم‌عصران سنی‌مذهب خود، مبرا کند. برخی از دانشمندان سنی‌مذهبِ معاصر با ابن‌عربی (ابن حجر عسقلانی) که کتب تراجم و رجال معتبر اهل‌سنت، سخن او را نقل کرده‌اند، در تبیین شخصیت ابن‌عربی می‌گویند: شیخٌ سوء شیعیٌّ کذّاب[1].
به دلیل حذر از اطاله کلام، قصد آن را ندارم تا جهت‌گیری این پاسخ را به سوی ارائه مصادیق و شواهد این مدعا ببرم؛ زیرا برای پاسخ به این سؤال می توان دو گونه پاسخ داد: یک دسته از پاسخ‌ها، از نوع سلبی و نفیی است که در این قسمت باید شواهدی را که ثابت می‌کند وی، به لحاظ اعتقادات (نه در احکام)، سنی مذهب نیست ارائه شود. دسته‌ دیگر از پاسخ‌ها، ایجابی می‌باشد یعنی قرائنی که نشان از شیعه بودن وی دارد، ارائه شود. مثلا از قرائنی که شیعه بودن ابن‌عربی را تقویت می‌کند: وجود اصطلاحات و تعابیری که مربوط به فضای اعتقادی و کلامی شیعه است مانند قطب و انسان کامل و صاحب الوقت و وصایت و وراثت ... . مثلا مورخ معروف ‌«ابن خلدون» در کتاب «تاریخ ابن خلدون» بر آن است که عارفان به شدت متأثر از شیعه هستند و یکی از دلائل را وجود اعتقاد به «قطب» و مانند آن می‌داند.
«ثمّ حدث أيضا عند المتأخّرين من الصّوفيّة الكلام في الكشف و فيما وراء الحسّ و ظهر من كثير منهم القول على الإطلاق بالحلول و الوحدة فشاركوا فيها الإماميّة و الرّافضة لقولهم بألوهيّة الأئمّة و حلول الإله فيهم. و ظهر منهم أيضا القول بالقطب و الإبدال و كأنّه يحاكي مذهب الرّافضة في‏ الإمام و النّقباء. و أشربوا أقوال الشّيعة و توغّلوا في الدّيانة بمذاهبهم.[2]
روشن است شخص ابن‌عربی در این جهت‌گیریِ شیعی، تأثیر ژرف و عمیقی داشته است.
گفتنی است، آنچنان که احادیث ناظر به آموزه‌ی امامت (مثلا روایات در کتاب الحجة اصول کافی) در اختیار ماست، در اختیار ابن‌عربی نبوده است با فرض این که چنین فضای اعتقادی شیعی در محیط ابن‌عربی مهیا نبوده، حال اگر شخصی پیدا شود که دقیقا همان اعتقاداتی را که مثلا در کتاب الحجة اصول کافی، شیعه بدان پایبند است، در کتب خود مطرح کند، جای بسی تأمل و تحسین دارد. به عنوان نمونه، این مسئله که «امام، نفْس نبی است و همه انبیا از وی استضائه می کنند» را به راحتی در آموزه‌های خود تبیین کرده است که شیعه در قسمت اعتقاد به امامت بدان معتقد است.
اما با قطع نظر از شیعی بودن یا سنی بودن ابن‌عربی(بر فرض که نتوان با شواهد تاریخی شیعه بودن وی را ثابت کرد)، نظرتان را به این استدلال جلب می‌کنم:

  1. وجه افتراق شیعه و سنی به طور اعظم، مسئله مهم «ولایت» است و بقیه اختلافات یا ناشی از این امر است یا از خورده‌ریز‌هایی است که نمی‌توان آن را اختلاف ریشه‌ای و اساسی نامید. 2
  2. . علت اینکه شیعه نمی‌تواند در مسئله ولایت کوتاه بیاید و از آن چشم پوشی کند، چیست؟‌
پاسخ: چون به قول هانری کربن، ولایت، فلسفه نبوت خاصی است که نمی‌توان از آن گذشت. زیرا اگر برداشته شود خیلی مسائل، برداشته می‌شود. در واقع با دست خوردن ولایت، تمام دین زیر سؤال می‌رود و حقیقتا راه دین بسته می‌شود؛ چون ولایت، راه باطنی دین است و تنها مسئله‌ی «شخص» نیست. با بسته شدن راه ولایت، راه معنویت دینی برداشته می‌شود که این معنویت هم دارای باطن است و باید بعد از رسول الله به واجدین شرایط بعدی منتقل شود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی انک تری ما اری الا لست بنبی. در جای دیگر فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها. در حقیقت، آنچه که باید به فرد بعدی منتقل شود، روحانیتِ رسول الله صلی الله علیه و آله است که باید منتقل گردد. در روایات معصومین آمده که هیچ علمی به زمین نیامد که بالا برود و در زمین نمانَد! پس شیعه معتقد است خداوند وقتی رسول خدا را آورد، وصی‌اش را هم مي‌‌آورد. و ما به خاطر اینکه لازمه این مسیر اهل تسنن، بسته شدن این راه است، نمی‌توانیم با حذف ولایت کنار بیاییم.

  1. حال از این معیار، یعنی،«بسته شدن راه» می‌توان به عنوان یک معیار و محک روشن در ارزیابی‌هایمان استفاده کنیم.
  2. با مراجعه به جای جای آثار ابن‌عربی، می‌توان نتیجه گرفت نه تنها وی، با آموزه‌هایش پیرامون مباحث مختلف اعتقادی، راه مذکور را مسدود نکرده بلکه این راه را مفتوح کرده، با روشن‌گری‌هایش، موجبات بیان پذیری انبوهی از روایات سربسته و غامض (در زمینه عقاید شیعه) را فراهم کرده‌ است. مثلا، ابن عربی در فص آدمی، بر آن است که باید در هر عصری خلیفه‌ی رسول الله، با بدن عنصری باشد یا در فص شیثی، بر ضرورت خاتم اولیای محمدی که عهده‌دار تمام مقامات رسول اللهصلی الله علیه و آله است تأکید دارد و از این دست مباحث، بسیار است و برای جلوگیری از اطاله کلام متذکر می‌شوم.
حال با این توضیح، هر بیننده بی‌طرفی، اذعان دارد که شخصی مانند ابن‌عربی، نه تنها مسیر اعتقادی شیعه را مسدود نکرده، بلکه راه را برای محققان و شیعه‌شناسان باز کرده است و عقاید شیعی را عمق بخشیده است. ناظر منصف و بی‌طرف، این مطلب را بسان یک ادعای صرف نمی‌انگارد؛ زیرا اگر بدون اینکه به او بگویند این کتاب (از کتب ابن عربی مانند فصوص الحکم و فتوحات)، اثر کدام شخصیت است، با غور در مباحث مطرح شده در آن، بدون تأمل بر سیطره داشتن رنگ و بوی اعتقادات شیعی بر محتوا آن اذعان خواهد داشت.
در حقیقت، شیعه در صدد اثبات وصایت امیرالمؤمنینعلیه السلام و امامان بعدی است در حالی که ابن‌عربی نیز همین معنا را (وصایت باطنی انسان کامل از رسول اللهصلی الله علیه و آله) با زبان خود تبیین می‌کند این یعنی اینکه ما هر دو (آموزه‌های شیعه و آموزه‌های ابن‌عربی)، درصدد هل دادن و به حرکت در آوردن یک ماشین می‌باشیم.
این نگاه‌، یک نگاه تاریخی است و اصلا کاری به شخص ابن‌عربی که آیا شیعه است یا سنی نداریم. به اذعان طرفدار و مخالف، از جمله کارهایی که ابن‌عربی صورت داد، ایجاد تقارب بین عرفان و شیعه است. پس بنا برفرض، اگر ابن‌عربی سنی باشد، عملا یک تقاربی بین عرفان و شیعه برقرار کرد. می‌توان گفت بعد از آموزه‌های ابن‌عربی و ورود آن به شیعه، شیعه توانست در عقاید اوج بگیرد. که البته می‌توان گفت سیدحیدر یکی از عاملان ادغام اندیشه ابن‌عربی در شیعه است. بنابر فرض، اگر ابن‌عربی، سنی محض بوده باشد، چون مطالب و سخنان وی به درد معارف ما می‌خورد، عقل سلیم اقتضا دارد که از این مطالب نگذریم و به حکم «أنظر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال»‌ از آن استفاده کنیم بر همین اساس است که عالمان شیعی به آثار وی، اعتنای ویژه داشته‌اند.
لازم به ذکر است پاسخی که بدان اشاره شد به صورت کلی است. جا دارد در تک‌تک آموزه‌های ابن‌عربی که موجب تقارب با شیعه شده، وارد شویم که به دلیل جلوگیری از اطاله کلام، ذکر نشد.


[/HR][1]. ابن‌ حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج5، ص 311.

[2]. تاریخ ابن‌خلدون، ج1، ص 402.


قدیما;961012 نوشت:
این بی حیا شیطان را شاگرد شیعیان می داند.خدا لعنتش کند

ظاهرا دین شما اسلام است و ظاهرا این کلماتتان هم از سر غیرت و دین دوستی است اما رسمتان اسلامی نیست. این شخصی که اینطور راجع به آن حرف می زنید لااقل عده‌ای از مسلمانان (اگر نگویید از سنی مذهبان اند) نسبت به او ارادت داشته، نسبت به آثار او اهتمام ویژه دارند؛ در میان این کسان، مطمئنا، کسانی هستند که اجتهادشان اگر نگوییم بیشتر از علامه مجلسی است، کمتر نیست!‌ آیا رواست متأثر از فضاسازی‌های سازماندهی شده بر علیه عرفان، در یک مباحثه‌ی علمی، به شخصی که مورد احترام طرف مباحثه‌ی شماست اینطور جسارت کنیم! این از مرام اهلبیت علیهم السلام است که شما اینقدر دم از آن می‌زنید! آنوقت چماق «سنی‌» بودن را بر سر دیگران می‌کوبید!‌ مگر کسی که سنی شد، از هستی ساقط شده است! این ساختار فکری را چه گروهی در مغز شما کرده‌اند که هر کسی که سنی است باید از چند قدمی او راه رفت؟! مگر اهلبیت علیهم السلام در دوران حیاتشان با اهل تسنن ارتباطات مختلف نداشته‌اند!‌ کجای معارف شیعه این را گفته! چگونه شما با این تعصب کور می‌توانید حق‌ِ مخفی و پشت پرده را بفهمید! مرام اهلبیت این بود که زنبور وار محاسن دیگران را برجسته می‌کردند و شیعیان را از مشی مگس وار که تنها بر روی معایب اشخاص دست گذارند، برحذر می دادند. چند مورد ایراد انگشت‌شما از آثار ابن‌عربی یافته‌اید که معلوم نیست آيا این موارد را خود نوشته یا بعدا در آثارش وارد کرده‌اند؛ از آنطرف فضای تقیه‌ای که او با آن مواجه بوده را هم در نظر نمی‌گیرید و فکر می‌کنید الان که به برکت انقلاب به راحتی هر حرفی بر علیه اهل تسنن می‌زنید، او هم می‌توانسته به همین راحتی سر جایش بنشیند و اینطور بگوید؛ آنوقت اینهمه مباحث معرفتی و توحیدی را رها کرده‌اید که به قول علامه طباطبایی: «فصوص الحکم، مشت مشت مطلب می‌دهد ولی فتوحات، دامن دامن مطلب می‌ریزد!» آیا اهلببیت به ما اینطور دستور داده‌اند!
برادر مؤمن شیعی، یا دین ما واژگونه است که اینطور نیست و یا یک جای کار شما ایراد دارد. بهتر است یک تغییراتی در روش و منش‌تان بدهید که لااقل طرفدارانتان زیاد شوند و به جای دافعه، جاذبه‌ داشته باشید.

قدیما;960594 نوشت:
ابن عربی و خوک دانستن شیعیان:

در این مورد استدلال جناب آشتیانی (مصحح شرح فصوص) منطقی و قابل قبول است. ابتدا اصل ماجرا را تعریف می‌کند که:
شيخ در يكى از نواحى ديار بَكر شخصى از اين جماعت را زيارت كرده كه از خواص أو! كشف أحوال روافض از فرقه شيعه اماميه بوده است: فكان يراهم خنازير.
فيأتى الرجل المستور الذي لا يعرف منه هذا المذهب قطّ، و هو في نفسه مؤمن به يُدين به ربّه، فإذا مرّ عليه، يراه في صورة خنزير و آن شخصِ كاشفِ باطنِ روافض به آن شيعى مى‏گويد: تُب إلى اللَّه، فإنك رافضىّ. حاصل كلام آن كه رافضى اگر از سر صدق سنّى مى‏شد، صورت أو مبدل به انسان مى‏گرديد! و اگر در رفض باقى مى‏ماند، صورت ملكوتى أو به صورت و تعين خنزير باقى مى‏ماند.

بعد جناب سیدجلال آشتیانی می‌گوید:
«در جاى خود به تحقيق پيوسته است كه تجسمِ حاصل از اعمال و اعتقادات بتدريج حاصل مى‏شود و از امور دفعى نيست. و شيخ اعظم ذكر نكرد كه غلو در حق على بن ابى طالب بر چه اصلى است. بعضى خودِ شيخ را مورد مؤاخذه قرار داده و او را متهم به غلوّ ساخته‏اند، آن هم غلو در حق على عليه السلام! چه أو تصريح كرده است كه اولين موجودِ صادر از حق حضرت ختمى مرتبت است كه كان سيّد العالم بأسره. ثم أقرب الناس إليه على بن أبى طالب، سرّ الأنبياء و إمام العالم.[1] در ديار بكر و اطراف آن ناصبى وجود داشته و دشمنان على عليه السلام بين علماى عامه نيز بوده‏اند. در دو قضيه منقول از «رجبيّون» و آن دو شاهد آثار جعل آشكار است».

ابن عربی که خریت فن بوده چطور می‌شود مسئله‌ای را گفته باشد که با مبانی و اصول مسلم تهافت و تعارض داشته باشد. مگر می‌توان مطلبی که مبنای باطل آن دفعی الزوال بودن و دفعی الحدوث بدونِ صور برزخی است، به وی نسبت داد؟! صور برزخی، تدریجی حاصل می‌شوند و تدریجی هم از بین می‌روند چطور ممکن است به محض حصول ایمان به شافعی، چهره‌اش عوض شود! به محض ایمان به شیعه، باز این سیر عوض شدن ادامه یابد! شکل گرفتن نفس در قالب صور خاص، در سایه «علم» و «عمل» حاصل می‌شود. «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه».

چنین مسئله‌ای از مسلمات اعتقادی ابن‌عربی است و لذا جناب شارح فصوص (مرحوم آشتیانی) به جعلی بودن این مطلب و دروغ بستن به جناب ابن‌عربی متذکر شده‌اند وی چنین گفته است: «صورت پذيرى نفس و قبول صورتى غير صورت اصلىِ خود بتدريج حاصل مى‏شود. نفس دفعتاً متصور به صور بهيميه، از جمله صور خنازير، نمى‏شود. صورت خنزيرى نيز دفعتاً صورت واقعى انسانى، كه از آنِ محبان و پيروان امير مؤمنان عليه السلام است، نمیگردد»
بعلاوه، اعتقادات برای تغییر صور برزخی، از قبیل جزء العلة است نه تمام‌العلة؛ چرا که عمده‌ی تغییرات صور برزخی، به خلق و خو و صفات حسنه و رذیله منتسب است.

حال اگر این مبحث علمی برای منتقدین (در هر سطح علمی) آشکار می‌بود، چنین ایرادی به ابن‌عربی نمی‌گرفتند.



[/HR][1] اين سخن شيخ نزد جماعت« وهابيه» كفر صريح، و نزد طايفه موسوم به اهل سنت و جماعت غلو به شمار است، و نزد ارباب حق و يقين كلام حقى است مأخوذ از حضرت ختمى مقام، عليه و على أولاده السلام، هر چند جملگى متكلمان و فقها از درك آن عاجز باشند.


حافظ;961090 نوشت:
همان عبارتی بود که از کتاب إسفار نقل کردم و الا در فصوص الحکم، صراحتا نگفته. در کتاب إسفار ... صریحا گفته که مذبوح،‌ اسماعیل است مگر این که منکر استناد این کتاب به ابن عربی شوید یا بگویید این حرف را به او بسته‌اند!

برادر گرامی به این میگن تناقض.

ابن عربی در فصوص میگه فرعون پاک و مطهر مرد در فتوحات میگه فرعون جهنمی بود.وقتی به دروغ ابن عربی میگه این کتب را خدا و پیامبر گفتند این جوری دچار تناقض می شود تا رسوا شود.

آیا در قرآن از روی فکر و تأمل نمی‌نگرند؟ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار می‌یافتند.(آیه 82 سوره نساء)

شما قرار بود ان قسمت از فصوص را که درباره حضرت اسحاق بوده بیاورید

نقل قول:
هر بیننده بی‌طرفی، اذعان دارد که شخصی مانند ابن‌عربی، نه تنها مسیر اعتقادی شیعه را مسدود نکرده، بلکه راه را برای محققان و شیعه‌شناسان باز کرده است و عقاید شیعی را عمق بخشیده است. ناظر منصف و بی‌طرف، این مطلب را بسان یک ادعای صرف نمی‌انگارد؛ زیرا اگر بدون اینکه به او بگویند این کتاب (از کتب ابن عربی مانند فصوص الحکم و فتوحات)، اثر کدام شخصیت است، با غور در مباحث مطرح شده در آن، بدون تأمل بر سیطره داشتن رنگ و بوی اعتقادات شیعی بر محتوا آن اذعان خواهد داشت.

دو تا از مسائلی که راه را برای شیعیان باز کرده و عقاید شیعه را عمق بخشیده را بیان می فرمایید

نقل قول:
چگونه شما با این تعصب کور می‌توانید حق‌ِ مخفی و پشت پرده را بفهمید! مرام اهلبیت این بود که زنبور وار محاسن دیگران را برجسته می‌کردند و شیعیان را از مشی مگس وار که تنها بر روی معایب اشخاص دست گذارند، برحذر می دادند.

ببخشید کی اهل بیت محاسن صوفیه را برجسته کردند؟؟؟؟؟؟؟

حافظ;961103 نوشت:
ظاهرا دین شما اسلام است و ظاهرا این کلماتتان هم از سر غیرت و دین دوستی است اما رسمتان اسلامی نیست.

رسم من کاملا اسلامی است:

ﻣُﺤَﻤَّﺪُ ﺑْﻦُ ﻳَﺤْﻴَﻰ ﻋَﻦْ ﻣُﺤَﻤَّﺪِ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻋَﻦْ ﺃَﺣْﻤَﺪَ ﺑْﻦِ ﻣُﺤَﻤَّﺪِ ﺑْﻦِ ﺃَﺑِﻲ ﻧَﺼْﺮٍ ﻋَﻦْ ﺩَﺍﻭُﺩَ ﺑْﻦِ ﺳِﺮْﺣَﺎﻥَ ﻋَﻦْ ﺃَﺑِﻲ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ علیه السلام ﻗَﺎﻝَ ﻗَﺎﻝَ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺹلی الله علیه و آله :

ﺇِﺫَﺍ ﺭَﺃَﻳْﺘُﻢْ ﺃَﻫْﻞَ ﺍﻟﺮَّﻳْﺐِ ﻭَ ﺍﻟْﺒِﺪَﻉِ ﻣِﻦْ ﺑَﻌْﺪِﻱ ﻓَﺄَﻇْﻬِﺮُﻭﺍ ﺍﻟْﺒَﺮَﺍﺀَﺓَ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻭَ ﺃَﻛْﺜِﺮُﻭﺍ ﻣِﻦْ ﺳَﺒِّﻬِﻢْ ﻭَ ﺍﻟْﻘَﻮْﻝَ ﻓِﻴﻬِﻢْ ﻭَ ﺍﻟْﻮَﻗِﻴﻌَﺔَ ﻭَ ﺑَﺎﻫِﺘُﻮﻫُﻢْ ﻛَﻴْﻠَﺎ ﻳَﻄْﻤَﻌُﻮﺍ ﻓِﻲ ﺍﻟْﻔَﺴَﺎﺩِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺈِﺳْﻠَﺎﻡِ ﻭَ ﻳَﺤْﺬَﺭَﻫُﻢُ ﺍﻟﻨَّﺎﺱُ ﻭَ ﻟَﺎ ﻳَﺘَﻌَﻠَّﻤُﻮﺍ ﻣِﻦْ ﺑِﺪَﻋِﻬِﻢْ ﻳَﻜْﺘُﺐِ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟَﻜُﻢْ ﺑِﺬَﻟِﻚَ ﺍﻟْﺤَﺴَﻨَﺎﺕِ ﻭَ ﻳَﺮْﻓَﻊْ ﻟَﻜُﻢْ ﺑِﻪِ ﺍﻟﺪَّﺭَﺟَﺎﺕِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ .

ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (صلی الله علیه و آله) ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻓﺴﺎﺩﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺪﻋﺖ ﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﺒﺮّﯼ ﺑﺠﻮﯾﯿﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺑﺪﮔﻮﯾﯿﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻣﺒﻬﻮﺗﺸﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻃﻤﻊ ﺑﻪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺠﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻋﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻣﻮﺯﻧﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺁﻥ ﺣﺴﻨﺎﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﻭ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺍﺧﺮﻭﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ.

(ﺍﻟﻜﺎﻓﻲ ، جلد ۲ ، صفحه ۶۶۵)

حافظ;961103 نوشت:
مگر کسی که سنی شد، از هستی ساقط شده است!

برادر عزیز سنی با ناصبی فرق دارد.ناصبی فقط کسی نیست به امامان توهین کند در تعریف نصب از ائمه کسی که به شیعیان هم توهین کند ناصبی است.اگر دوست داشتید احادیثش را هم بیاورم.ابن تیمیه به خاطر بغض شیعیان ناصبی است با اینکه به امامان شیعه احترام می گذارد.

حافظ;961097 نوشت:
و یا اینکه بر اساس خاصیت تقیه بوده است

برادر گرامی چندتا عالم شیعه در زمان او اسم بیارم که بدون تقیه نظرات خود را گفتند.دست و پا او را که نبسته بودند(شاهد من اینکه چند بار برای دید زدن خانم نظام اصفهانی به مکه رفته) از اندلس ناصبی امده رفته تو شام مرکز نواصب،برادر عزیز اگر تعصب را کنار بگذاری می بینی که خود او ناصبی بوده که به این شهر ها می رفته مگس دور مدفوع جمع می شود زنبور دور گل.اگر شیعه بود میرفت شهر های شیعه نشین مثل حله و قم.

علما هم عصر او:

سید بن طاووس.تقی الدین حلی.علی بن عیسی اربلی.رضی الدین استرابادی.یحیی بن بطریق
___________________________________________________________________________________________

حافظ;961097 نوشت:
(ابن حجر عسقلانی) که کتب تراجم و رجال معتبر اهل‌سنت، سخن او را نقل کرده‌اند، در تبیین شخصیت ابن‌عربی می‌گویند: شیخٌ سوء شیعیٌّ کذّاب[1].

برادر گرامی سنی هایی مثل ابن حجر برای بدنام کردن شیعه امثال ابن سبا و ابن عربی را شیعه گفتند.هر کس علم رجال بداند می داند صفدی متقدم تر از ابن حجر عسقلانی است و ابن عربی را سنی می داند.از دوران صفدی تا ابن حجر عسقلانی، محیی الدین ابن عربی تو قبر تغییر مذهب داده؟؟؟

حافظ;961108 نوشت:
مسئله‌ای را گفته باشد که با مبانی و اصول مسلم تهافت و تعارض داشته باشد. مگر می‌توان مطلبی که مبنای باطل آن دفعی الزوال بودن و دفعی الحدوث بدونِ صور برزخی است، به وی نسبت داد؟!

تو کتاباش پر از تناقض یکیش هم همین.اگر این جمله تحریف شده است پس می توان گفت جملاتی را هم که اقای اشتیانی در دفاع از ابن عربی اورده تحریف شده است.

حافظ;961108 نوشت:
ثم أقرب الناس إليه على بن أبى طالب، سرّ الأنبياء و إمام العالم

برادر عزیز سنی ها به شمس دین ذهبی و غزالی و خیلی های دیگه هم امام می گویند.صاحب سر انبیا حضرت علی بودن هم تو خود کتب اهل سنت هست و ان را تصحیح هم می کنند.نزدیک ترین فرد بودن افراد را به پیامبر را هم سنی ها از چند جهت بررسی می کنند.مثل اینکه نزدیک ترین فرد از نظر اسلام اوردن بین ابوبکر و علی که در این مورد اهل سنت با هم اختلاف دارند یا مثل اینکه عایشه یا علی کدام نزدیک فرد به هنگام وفات ان حضرت به ایشان بودند(اینجا نزدیکی فیزیکی است) در جمله مد نظر شما حضرت علی نزدیک ترین فرد از نظر خلقت است نه در امور دیگر

به دو حدیث زیر توجه کن:

[=Times New Roman]عبدالله از پدر بزرگوارشان پرسیدند: به راستی که اسامه را بر من برتری دادی در حالی که من همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم شاهد وقایعی بودن که او نبوده است؟[=Times New Roman] عمر رضی الله عنه در جواب فرمود: اسامه نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم محبوب تر از تو بود همان طور که پدرش نزد ایشان از پدر تو عزیزتر بود.
http://www.islamage.com/show_content.php?cid=37&type=id

در حدیث بالا محبوب تر بودن را از منظر زودتر اسلام اوردن و نزدیکی اسامه به خاطر خادمی پیامبر(ص) را در نظر می گیرند.


حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَلِيلِ، قَالَ: انْتَهَيْتُ إِلَى حَلْقَةٍ فِيهَا أَبُو مِجْلَزٍ وَابْنُ بُرَيْدَةَ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ: حَدَّثَنِى أَبِى بُرَيْدَةُ، قَالَ: أَبْغَضْتُ عَلِيًّا بُغْضًا لَمْ يُبْغَضْهُ أَحَدٌ قَطُّ، قَالَ: وَأَحْبَبْتُ رَجُلاً مِنْ قُرَيْشٍ لَمْ أُحِبَّهُ إِلاَّ عَلَى بُغْضِهِ عَلِيًّا، [قَالَ: فَبُعِثَ ذَلِكَ الرَّجُلُ عَلَى خَيْلٍ فَصَحِبْتُهُ، مَا أَصْحَبُهُ إِلاَّ عَلَى بُغْضِهِ عَلِيًّا] ، قَالَ: فَأَصَبْنَا سَبْيًا، قَالَ: فَكَتَبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: ابْعَثْ إِلَيْنَا مَنْ يُخَمِّسُهُ، قَالَ: فَبَعَثَ إِلَيْنَا عَلِيًّا وَفِى السَّبْىِ وَصِيفَةٌ هِىَ أَفْضَلُ مِنَ السَّبْىِ، قَالَ: فَخَمَّسَ وَقَسَمَ فَخَرَجَ رَأْسُهُ يقطر، فَقُلْنَا: يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا هَذَا؟ قَالَ: أَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْوَصِيفَةِ الَّتِى كَانَتْ فِى السَّبْىِ، فَإِنِّى قَسَمْتُ وَخَمَّسْتُ، فَصَارَتْ فِى الْخُمُسِ، ثُمَّ صَارَتْ فِى أَهْلِ بَيْتِ النَّبِىِّ صلى الله عليه وسلم، ثُمَّ صَارَتْ فِى آلِ عَلِىٍّ، وَوَقَعْتُ بِهَا، قَالَ: فَكَتَبَ الرَّجُلُ إِلَى نَبِىِّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، فَقُلْتُ: ابْعَثْنِى، فَبَعَثَنِى مُصَدِّقًا، قَالَ: فَجَعَلْتُ أَقْرَأُ الْكِتَابَ، وَأَقُولُ: صَدَقَ، قَالَ: فَأَمْسَكَ يَدِى وَالْكِتَابَ، وَقَالَ: أَتُبْغِضُ عَلِيًّا؟ قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَلاَ تَبْغَضْهُ، وَإِنْ كُنْتَ مُحِبُّهُ، فَازْدَدْ لَهُ حُبًّا، فَوَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَنَصِيبُ آلِ عَلِىٍّ فِى الْخُمُسِ أَفْضَلُ مِنْ وَصِيفَةٍ، قَالَ: فَمَا كَانَ مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ بَعْدَ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَحَبَّ إِلَىَّ مِنْ عَلِىٍّ. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ، يعنى بن بريدة: فَوَالَّذِى لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ مَا بَيْنِى وَبَيْنَ النَّبِىِّ صلى الله عليه وسلم فِى هَذَا -[369]- الْحَدِيثِ إلاَّ أَبِى بُرَيْدَةَ.

http://lib.efatwa.ir/43316/3/368

در حدیث بالا بریده میگه محبوب ترین فرد بعد از پیامبر(ص) در نزد من علی است و شعیب الارنووط وهابی و نور الدین هیثمی هم این روایت را تصحیح می کنند. ولی اینجا کسی نمیگوید شعیب الارنووط یا هیثمی شیعه هستند.

اخه کدام شیعه ای میگه حضرت علی ممکنه تو این دنیا گناه کنه و حد بخورد که ابن عربی گفته؟؟؟



[=فش]

[=Times New Roman]

ابن عربی و مقامات ابوبکر و عمر و استخفاف به امیر المومنین علیه السلام

http://www.ebnearabi.com/113/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A8%DA%A9%D8%B1-%D9%88-%D8%B9%D9%85%D8%B1.html

http://orafaa.com/sarab-erfan/aref-kazeb/ebne-arabi/213-%D8%AA%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D9%84%D9%81%D8%A7

______________________________________________________________________________________

((انه یکون فی امة محمد صلی اله علیه و اله و سلم من هو افضل من ابی بکر الصدیق عند ما یریانه افضل الناس بعد رسول الله صلی اله علیه و اله و سلم من المسلمین فانه معلوم ان عیسی علیه السلام افضل من ابی بکرو هو من امة محمد محمد صلی اله علیه و اله و سلم و متبیعه)). و پذیرفته است که بعد از پیامبر،افضل مردمان در میان مسلمانان ابوبکر بوده است و در عین حال عیسی علیه السلام را نیز از امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و از پیروان وی به شمار آورده و افضل از همه امت، حتی از ابوبکر دانسته است.

بعدی:

((فلیس بین ابی بکر و رسول الله صلی اله علیه و اله و سلم رجل لانه صاحب صدیقیه و صاحب سر فهو من کونه صاحب سر بین الصدیقیة و النبوة التشریع و یشارک فیه فلا یفضل علیه من یشارکه فیه بل هو مساو له فی حقیقته فانهم ذلک)).
((یعنی : بین ابوبکر و رسول الله صلی اله علیه و اله و سلم کسی نیست و تنها او صاحب سر رسول الله می باشد)).

بعدی:

((الباب الحادی والستون و مأة فی المقام الذی بین الصدیقیة و النّبوة و هو مقام القربة)). سپس اشعاری نقل می کند تا این که به این ابیات منتهی می شود: فلیس بین ابی بکر و صاحبه اذا نظرت الی ما قلته رجل هذا الصحیح الذی دلت دلائله فی الکشف عند رجال الله اذ عملوا یعنی((پس بین ابوبکر و یار او-پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله-اگر نظر کنی در آنچه را که من گفتم کسی را نمی یابی،و این مطلب صحیحی است که دلالت دارد بر آن دلائل خودش در حال کشف نزد رجال الله به هنگام عمل کشف)).

بعدی:

وجوه كثيرة، فيفضل غيره، ممن ليس له ذلك. و لذلك لما ذكر رسول الله- ص- الثمانية الأبواب من الجنة أن يدخل من أيها شاء، قال أبو بكر:" يا رسول الله! و ما على الإنسان أن يدخل من الأبواب كلها؟"- قال رسول الله- ص-:" أرجو أن تكون منهم، يا أبا بكر.

وجوه زیادی در ابوبکر وجود دارد که موجب برتری او بر دیگرانی است که این وجوه در آنان نیست. از این رو است که چون پیامبر(ص) فرمود: بهشت را هشت در است که از هر دری که بخواهند وارد می شوند. ابوبکر گفت: چه می شد که انسان از همه درها وارد می شد؟ پیامبر(ص) فرمود: امیدوارم تو از آنان باشی

بعدی:

خدا فرموده است: «از خدا بپرهیزید و خدا به شما می آموزد و خدا به هر چیزی آگاه است» و نیز فرموده است: «اگر تقوا پیشه کنید خدا برای شما فرقان (وسیله شناخت حق از باطل) را قرار می دهد. عمر بن خطاب و احمد بن حنبل از اقطاب این مقامند.

خلافت باطنی و ظاهری ابوبکر و عمر:

و لكن الأقطاب المصطلح على أن يكون لهم الاسم مطلقاً من غير إضافة لا يكون منهم في الزمان إلّا واحد و هو الغوث أيضا و هو من المقرّبين و هو سيّد الجماعة في زمانه و منهم من يكون ظاهر الحكم ويحوز الخلافة الظاهرة كما حاز الخلافة الباطنة من جهة المقام كأبي بكر و عمر و عثمان و علي ] عليه السلام [ و الحسن ] عليه السلام [ و معاوية بن يزيد و عمر بن عبد العزيز و المتوكّل و منهم من له الخلافة الباطنية خاصّة و لا حكم له في الظاهر كأحمد بن هارون الرشيد السبتي و كأبي يزيد البسطامي

نقل قول:

برادر عزیز سنی با ناصبی فرق دارد.ناصبی فقط کسی نیست به امامان توهین کند در تعریف نصب از ائمه کسی که به شیعیان هم توهین کند ناصبی است.اگر دوست داشتید احادیثش را هم بیاورم.ابن تیمیه به خاطر بغض شیعیان ناصبی است با اینکه به امامان شیعه احترام می گذارد.

سلام علیکم

ابن تیمیه در زندان بحکم فقهای اربعه اهل سنت رفت ولی نه بواسطه اهانت و حکم به قتل شیعه . یکی از موارد نقد او را ابن حجر عسقلانی در دو کتابش نصب علی علیه السلام بواسطه مخالف با رافضی ( علامه حلی رحمه الله ) ذکر میکند . غیر از اتهاماتی چون بدعت در دین تنقیص و اهانت حضرت نیی اکرم و فاطمه علیهم السلام.

پس ابن تیمیه متهم بنصب نشد بواسطه توهین و تنقیص شیعه .

از طرفی شیعه یک انتساب عام است که شامل غلات و مبدعین هم میشود و ملعون ائمه علیهم السلام اند و کسی برائت از ایشان را برائت از علی علیه السلام ندانسته بلکه خلاف آن صادق است .

پس آن روایات که متذکر شدید بدون قید مشخص محل اعراب ندارد و مصداق پذیر نیست . لذا اگر میخواهید سب هم کنید این دسته که منتسب به شیعه هستند را میتوانید سب کنید . البته ما مجاز نیستیم حتی به بت های کفار اهانت کنیم مگر آنها از روی جهل و تعصب عناد ، کینه کنند و سب اهل طریق . و نهایتا از سبیل هدایت دوری کنند . این بدور از آموزه های دینی است .


«و لهذا مات رسول الله(صلی الله علیه وآله) و ما نصّ بخلافته عنه الی احد ولاعیّنه…»
ترجمه: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رحلت کرد و به خلافت احدی تصریح نکرد و برای خود خلیفه تعیین نفرمود».
ابن عربی در ادامه می نویسد:
« لعلمه أن فی عباد الله من یأخذ الخلافه عن ربّه فیکون خلیفه عن الله مع الموافقه فی الحکم المشروع ».
فصوص الحکم فص داوودیه

فاتح;961140 نوشت:
از طرفی شیعه یک انتساب عام است که شامل غلات و مبدعین هم میشود و ملعون ائمه علیهم السلام اند و کسی برائت از ایشان را برائت از علی علیه السلام ندانسته بلکه خلاف آن صادق است .

در پست های قبل ثابت کردم غلات در منظر ابن عربی شیعیان دوازده امامی هستند که اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانند و صحابه (مثل معاویه) را لعن و سب میکنند.

ابن عربی شیعان دوازده امامی را خوک و سگ می داند و این نشانه ناصبی گری است
___________________________________________________________________________

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ (رحمه الله) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.

http://lib.eshia.ir/10107/2/601

ناصبی کسی نیست که دشمنی با ما اهل بیت نماید، زیرا تو نمی‌توانی کسی را بیآبی که بگوید من پیامبر و خاندان او را دشمنی می‌ورزم، بلکه ناصبی کسی است که خود را در مقام دشمنی شما قرار دهد در حالی که می‌داند شما ولایت ما را داشته و شیعه ما هستید

قدیما;961142 نوشت:
در پست های قبل ثابت کردم غلات در منظر ابن عربی شیعیان دوازده امامی هستند که اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانند و صحابه (مثل معاویه) را لعن و سب میکنند.

ابن عربی شیعان دوازده امامی را خوک و سگ می داند و این نشانه ناصبی گری است
___________________________________________________________________________

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ (رحمه الله) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.

http://lib.eshia.ir/10107/2/601

ناصبی کسی نیست که دشمنی با ما اهل بیت نماید، زیرا تو نمی‌توانی کسی را بیآبی که بگوید من پیامبر و خاندان او را دشمنی می‌ورزم، بلکه ناصبی کسی است که خود را در مقام دشمنی شما قرار دهد در حالی که می‌داند شما ولایت ما را داشته و شیعه ما هستید

انتهای روایتی که نقل فرمودید قیدی دارد که آن را در نظرتان لحاظ نمیکنید . کسانی که با شما در موضع دشمنی قرار می گیرند بواسطه تبعیت شما از اهل بیت ناصبی اند . پس این امری تبعی و البته مشروط است .

شرطی که در این قول وجود دارد تبعیت از اهل بیت است بحق و واقع معنی است .

اما بعد اینکه

شیعه را غالی دانستن بواسطه سب صحابه نیست . غلو رو به شیعه نسبت میدهند بواسطه تعظیم مقام علی علیه السلام در برابر دیگر صحابه است . نه بخاطر سب صحابه چون غلو اصلا چنین معنی ای نمیدهد .

گاها مرض ورزی میکنند آرا بعض غلات رو عقاید شیعه اثنی عشری جا میزنند .

در مورد صورت برزخی هم استاد توضیح لازم رو بنقل از شارح فصوص آوردند . بر فرض صحت این را باید در نظر داشت کسی ابن عربی رو معصوم نمیداند او خود ممکن است تحت تاثیر افوال تند رو ها و مغرضین قرار گرفته باشد . در هر حال تطهیر ابن تیمیه با ادعای دست و پا شکسته استقرائی ارادت او به ائمه ( امام صادق علیه السلام فقط ) همانقدر غلو و کذب است که معصوم پنداشتن ابن عربی غلو و کذب میباشد .

فاتح;961150 نوشت:
ابن عربی رو معصوم نمیداند او خود ممکن است تحت تاثیر افوال تند رو ها و مغرضین قرار گرفته باشد

فصوص الحکم را پیامبر بر او املا کردند.پیامبر معصوم بود یا نه؟

فتوحات را هم خدا به او داده
_____________________________________________________________________

فاتح;961150 نوشت:
انتهای روایتی که نقل فرمودید قیدی دارد که آن را در نظرتان لحاظ نمیکنید . کسانی که با شما در موضع دشمنی قرار می گیرند بواسطه تبعیت شما از اهل بیت ناصبی اند . پس این امری تبعی و البته مشروط است .

الله الله از دست شما:

این جملات ابن عربی را لطفا برای من شرح بده:

فإن الشیاطین ألقت الیهم أصلاً صحیحاً لا یشکون فیه ثمّ طرأت علیهم التلبیسات من عدم الفهم حتّی ضلّوا فینسب ذلک إلی الشیطان بحکم الأصل و لوعلموا إنّ الشیطان فی تلک المسائل تلمیذله یتعلم منه و اکثر ما ظهر ذلک فی الشیعه و لاسیما فی الإمامیه منهم فدخلت علیهم شیاطین الجنّ أوّلاً بحبّ أهل البیت و استفراغ الحّب فیهم و رأوا أن ذلک من أسنی القربات إلی الله و کذلک هو لو وقفوا ولا يزيدون عليه. إلا أنهم تعدوا من حب أهل البيت إلى طريقين :منهم من تعدى إلى بغض الصحابة وسبهم ، حيث لم يقدموهم ، وتخيلوا أن أهل البيت أولى بهذه المناصب الدنيوية ، فكان منهم ما قد عرف واستفاض.

شیطان، شیعیان را با اصل صحیحی که در آن هیچ شکی راه ندارد مأنوس می کند، سپس بر آنان از کج فهمی شبهاتی را القاء می کند تا گمراه شوند. این گمراهی [فقط] بواسطه ی آن اصل به شیعیان نسبت داده می شود، وگرنه شیطان در این مسائل شاگرد آن شخص گمراه است. بیشترین مصداق بر این امر، در شیعه، خصوصاً شیعه دوازده امامی ظاهر می شود. شیاطین جن نخست محبت اهل بیت و پایداری در آن را به آنان عرضه می کند و شیعیان معتقدند که این محبت بالاترین وسیله ی تقرب به خداست و چنین است اگر در همین حد باقی بمانند.
و در ادامه این انحراف وگمراهی و تعدی از سوی شیطان را اینگونه بیان می کند که آنها صحابه را سب می کنند که در آن تصریح می کند که شیعیان خیال می کنند اهل بیت اولی به مناصب دنیوی می باشند .

شیخ مفید،شیخ طوسی،حضرت زینب،حضرت عباس،حضرت معصومه و همه شیعیان دوازده امامی صحابه ای مثل معاویه را لعن می کنیم و اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانیم ایا ما سگ و خوک و استاد شیطان هستیم؟

تا حالا زیارت عاشورا خواندی؟

ایا برای تعصب دارویی هست؟؟؟

قدیما;961155 نوشت:
فصوص الحکم را پیامبر بر او املا کردند.پیامبر معصوم بود یا نه؟

فتوحات را هم خدا به او داده
_____________________________________________________________________

الله الله از دست شما:

این جملات ابن عربی را لطفا برای من شرح بده:

فإن الشیاطین ألقت الیهم أصلاً صحیحاً لا یشکون فیه ثمّ طرأت علیهم التلبیسات من عدم الفهم حتّی ضلّوا فینسب ذلک إلی الشیطان بحکم الأصل و لوعلموا إنّ الشیطان فی تلک المسائل تلمیذله یتعلم منه و اکثر ما ظهر ذلک فی الشیعه و لاسیما فی الإمامیه منهم فدخلت علیهم شیاطین الجنّ أوّلاً بحبّ أهل البیت و استفراغ الحّب فیهم و رأوا أن ذلک من أسنی القربات إلی الله و کذلک هو لو وقفوا ولا يزيدون عليه. إلا أنهم تعدوا من حب أهل البيت إلى طريقين :منهم من تعدى إلى بغض الصحابة وسبهم ، حيث لم يقدموهم ، وتخيلوا أن أهل البيت أولى بهذه المناصب الدنيوية ، فكان منهم ما قد عرف واستفاض.

شیطان، شیعیان را با اصل صحیحی که در آن هیچ شکی راه ندارد مأنوس می کند، سپس بر آنان از کج فهمی شبهاتی را القاء می کند تا گمراه شوند. این گمراهی [فقط] بواسطه ی آن اصل به شیعیان نسبت داده می شود، وگرنه شیطان در این مسائل شاگرد آن شخص گمراه است. بیشترین مصداق بر این امر، در شیعه، خصوصاً شیعه دوازده امامی ظاهر می شود. شیاطین جن نخست محبت اهل بیت و پایداری در آن را به آنان عرضه می کند و شیعیان معتقدند که این محبت بالاترین وسیله ی تقرب به خداست و چنین است اگر در همین حد باقی بمانند.
و در ادامه این انحراف وگمراهی و تعدی از سوی شیطان را اینگونه بیان می کند که آنها صحابه را سب می کنند که در آن تصریح می کند که شیعیان خیال می کنند اهل بیت اولی به مناصب دنیوی می باشند .

شیخ مفید،شیخ طوسی،حضرت زینب،حضرت عباس،حضرت معصومه و همه شیعیان دوازده امامی صحابه ای مثل معاویه را لعن می کنیم و اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانیم ایا ما سگ و خوک و استاد شیطان هستیم؟

تا حالا زیارت عاشورا خواندی؟

ایا برای تعصب دارویی هست؟؟؟

مقدمه اول - شیخ صاحب عصمت نبود و در اول کتاب تصریح کرد که گفت من رسول و نبی نیستم ولی وارثم و حارس آخرتم و چون صاحب عصمت و رسول و نبی نیست، کشف او که أخذ از حق تعالی است و به حسب معتقد و سوابق انس و الفت اشتباهی روی آورد ( علامه حسن زاده آملی ممدالهمم فی شرح فصوص الحکم )

مقدمه دوم - در ادامه همین کلام از فتوحات مکیه : و[=arial] كذلك هو لو وقفوا و لا یزیدون علیه إلا أنّهم تعدوا من حبّ أهل البیت إلی طریقین منهم من تعدی إلی بغض الصاحبه و سبّهم حیث لم یقدموهم و تخیلو أن أهل البیت أولی بهذه المناصب الدنیویة فكان منهم قد عرف و استفاض و طائفه زادت إلی سب الصحابة القدح فی رسول الله صلی الله علیه و سلم و فی جبریل علیه السلام و فی الله جل جلاله حیث لم ینصوا علی رتبتهم و تقدیمهم فی الخلافة للناس حتی أنشد بعضهم ما كان من بعث الأمین أمینا ..

اما آنان به دوگونه از محبت اهل بیت فراتر می روند: [یک] برخی از آنان به دشمنی و دشنام صحابه می پردازند چون آنان اهل بیت را مقدم نداشتند و گمان می کنند که اهل بیت برای خلافت و این مناسب دنیایی سزاوارتر بوده اند. [دو] و برخی نیز از سبّ صحابه بالاتر رفته به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و جبرائیل و خدا بد می گویند و انتقاد می کنند که چرا برای مردم به برتری مقام اهل بیت و تقدم آنان در خلافت تصریح نکرده اند، تا آن جا که برخی از آنان چنین سروده است: «آن کس که جبرائیل امین را فرستاده (یعنی خدا) خود امین نبوده است»

مقدمه سوم :

شیخ مفید،شیخ طوسی،حضرت زینب،حضرت عباس،حضرت معصومه و همه شیعیان دوازده امامی صحابه ای مثل معاویه را لعن می کنیم و اهل بیت را اولی به مناصب دنیوی می دانیم ایا ما سگ و خوک و استاد شیطان هستیم؟

نتیجه :
۱ - سب با لعن دو مقوله متفاوت است . سب مذموم است و سنت نیست و مخالف رهنمود قرآن است در حالیکه لعن سنت است و معنایش اعلام برائت در زبان و عمل .

۲ - ابن عربی دو گروه را طبق توصیفش میشناخت که یکی دشمنی و سب میکردند و نه لعن و اعلام برائت و دیگری که حتی حضرت جرئیل و العیاذ باللله خداوند رو خطاب قرار میدهند و .. . نتیجه اینکه این دو گروه نه تنها با هم جمع نمیشوند بلکه اتلاق تشیع به جمع این دو گروه متضاد هم معقول نیست . البته در این دسته بندی و موضع گیری پیش فرض ذهنی هم دخیل است ...

۳ - تجربیات شهودی هیچ کسی برای کسی غیر خودش الزام آور نیست . همچنین پیش فرضهای ذهنی مکتبی چنانکه علامه فرمودند ممکن است بواسطه معتقد و الفت انس باعث اشتباه گردد .
کسی که توشیهیکو ایزتسو منهج او را با وسعت بیکران تاویل توصیف میکند و قائل به تجلیات حق در تمام مخلوقات است چگونه زبان تاویلش در این مکان متوقف میشود ؟ پاسخ همان قول علامه است . و این خطائی است که نمیشود به همه نظرات او تعمیم داد و حکم ابطال صادر نمود .

یعنی نمیتوان گفت چون او فلان نظر را در فلان امر فرعی را دارد پس تمام مطالبش غلط است

فاتح;961172 نوشت:
سب با لعن دو مقوله متفاوت است . سب مذموم است و سنت نیست و مخالف رهنمود قرآن است در حالیکه لعن سنت است و معنایش اعلام برائت در زبان و عمل .

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (الجمعة، 5)

مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل خرى است كه كتاب‌هايى را برپشت مى‏كشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى‏ نمايد.
_____________________________________________________________

فاتح;961172 نوشت:
کشف او که أخذ از حق تعالی است و به حسب معتقد و سوابق انس و الفت اشتباهی روی آورد

نقل قول:
۳ - تجربیات شهودی هیچ کسی برای کسی غیر خودش الزام آور نیست . همچنین پیش فرضهای ذهنی مکتبی چنانکه علامه فرمودند ممکن است بواسطه معتقد و الفت انس باعث اشتباه گردد .

برادر گرامی،عزیز من، جان من،اینکه میگه شیعیان دوازده امامی استاد شیطان هستند کشف و شهود نیست نظر خودش.

درباره اینکه کشف و شهودها درباره سگ و خوک بودن شیعه یا 3 طلاقه در یک مجلس می تواند اشتباهی باشد.ماست مالی کردن قضیه است.اگر اعتقاد داشت این کشف و شهود اشتباه است که در کتابش نمی اورد.خودش و اساتیدش کشف و شهود کردند بعد در کتبش نوشته بعد گفت اینها را پیامبر(ص) بر من املا کرده و خدا گفته و هیچ کجا هم خودش رد نکرده. بعد از 8 قرن اقای حسن زاده املی یک دبه ماست برداشته داره ماست مالی میکنه بگه فقط اینها یک اشتباه است.نه عزیز،نه برادر،این کشف و شهود ها فقط به قول شما یک اشتباه در امر فرعی نیست اینها دروغ بستن به پیامبر(ص) است و کسی که به پیامبر(ص) دروغ ببندد جایگاهش در اتش جهنم است.مثل اینکه بگیم، بله ابوهریره یک کوچولو اشتباه کرده احادیث کعب الاحبار را به پیامبر(ص) نسبت داده و اسرائیلیات وارد اسلام کرده،حالا یک کوچولو ابوهریره اشتباه کرده دیگه زیاد سخت نگیریم.

فاتح;961172 نوشت:
تا آن جا که برخی از آنان چنین سروده است: «آن کس که جبرائیل امین را فرستاده (یعنی خدا) خود امین نبوده است

این داستان هم مثل قضیه رجبیون ساخته ذهن بیمار امثال ابن عربی.ابن تیمیه هم همین دروغ را گفته

یک شیعه دوازده امامی نام ببر اعتقاد داشته باشه حضرت جبرئیل خیانت کار بوده.

محیی الدین ابن عربی مثل اب خوردن دروغ میگه

نقل قول:

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (الجمعة، 5)

مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل خرى است كه كتاب‌هايى را برپشت مى‏كشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى‏ نمايد.

خداوند فحاش نیست.
بیان تمثل عمل افراد بقصد توبیخ و توجه برای اصلاح و نهایتا برای اطلاع دیگران از آسیبی که از ناحیه او متوجه شان است فحش و سب نیست .
مانند اینکه
۱ - به به سارقی بگوئید کار تو دزدی است و تو دزد هستی ، شما فحشی به او ندادید بلکه عمل او را که در موردش صدق میکند را ذکز کردید .
۲ - آن دزد وارد جائی بشود که افراد اشیائ ارزشمندی دارند و به قصد سرقت آمده باشد و شما نتوانید ممانعت کنید ، نهایتا دیگران را آگاه کنید شما فحش نداده اید.
ولی اگر به یک فردی که دزد نیست او را دزد خطاب کنید یا به دیگران بگوئید او دزد است قصدتان فحش و تهمت است و این فعل خدا نیست و خداوند منزه است از این تصور.

نقل قول:

برادر گرامی،عزیز من، جان من،اینکه میگه شیعیان دوازده امامی استاد شیطان هستند کشف و شهود نیست نظر خودش.

درباره اینکه کشف و شهودها درباره سگ و خوک بودن شیعه یا 3 طلاقه در یک مجلس می تواند اشتباهی باشد.ماست مالی کردن قضیه است.اگر اعتقاد داشت این کشف و شهود اشتباه است که در کتابش نمی اورد.خودش و اساتیدش کشف و شهود کردند بعد در کتبش نوشته بعد گفت اینها را پیامبر(ص) بر من املا کرده و خدا گفته و هیچ کجا هم خودش رد نکرده. بعد از 8 قرن اقای حسن زاده املی یک دبه ماست برداشته داره ماست مالی میکنه بگه فقط اینها یک اشتباه است.نه عزیز،نه برادر،این کشف و شهود ها فقط به قول شما یک اشتباه فرعی نیست اینها دروغ بستن به پیامبر(ص) است و کسی که به پیامبر(ص) دروغ ببندد جایگاهش در اتش جهنم است.مثل اینکه بگیم، بله ابوهریره یک کوچولو اشتباه کرده احادیث کعب الاحبار را به پیامبر(ص) نسبت داده و اسرائیلیات وارد اسلام کرده،حالا یک کوچولو ابوهریره اشتباه کرده دیگه زیاد سخت نگیریم.

این را کسانی که با مسائل عرفانی آشنا هستند میدانند کشف و شهود الزام آور نیست مگر برای کسی که علم به آن امر برایش مسلم شده این رای مشهور و شایع و بدون اختلاف است . این ماست یا ابتداع شخص خاصی نیست که بشود یکجا به گردن او یعنی علامه بیندازیم .

همچنین در مقام استناد و استدلال هم نظر ایشان در مورد شیعه دارای اشکال است . غالبا معتقدند او از روی تقیه این مطالب را نوشته ، در هر حال خالی از اشکال نیست
ارجاع و استناد به شهود هم باطل است چون در شهود بر فرض صدق در مورد یک شخص میتواند شاهد حکم دهد نه در مورد تمام افراد یک مذهب

دلیل عمده رجوع به آرا ابن عربی متوجه جنبه تدوینی عرفانی اوست و به مکتب او مرتبط نیست یا حداقل مستقیما چنین ارتباطی وجود ندارد.

فاتح;961208 نوشت:
این را کسانی که با مسائل عرفانی آشنا هستند میدانند کشف و شهود الزام آور نیست مگر برای کسی که علم به آن امر برایش مسلم شده این رای مشهور و شایع و بدون اختلاف است . این ماست یا ابتداع شخص خاصی نیست که بشود یکجا به گردن او یعنی علامه بیندازیم .

همچنین در مقام استناد و استدلال هم نظر ایشان در مورد شیعه دارای اشکال است . غالبا معتقدند او از روی تقیه این مطالب را نوشته ، در هر حال خالی از اشکال نیست
ارجاع و استناد به شهود هم باطل است چون در شهود بر فرض صدق در مورد یک شخص میتواند شاهد حکم دهد نه در مورد تمام افراد یک مذهب

دلیل عمده رجوع به آرا ابن عربی متوجه جنبه تدوینی عرفانی اوست و به مکتب او مرتبط نیست یا حداقل مستقیما چنین ارتباطی وجود ندارد.

درباره تقیه ابن عربی مراجه کنید به پست 28

فاتح;961200 نوشت:
خداوند فحاش نیست.
بیان تمثل عمل افراد بقصد توبیخ و توجه برای اصلاح و نهایتا برای اطلاع دیگران از آسیبی که از ناحیه او متوجه شان است فحش و سب نیست .
مانند اینکه
۱ - به به سارقی بگوئید کار تو دزدی است و تو دزد هستی ، شما فحشی به او ندادید بلکه عمل او را که در موردش صدق میکند را ذکز کردید .
۲ - آن دزد وارد جائی بشود که افراد اشیائ ارزشمندی دارند و به قصد سرقت آمده باشد و شما نتوانید ممانعت کنید ، نهایتا دیگران را آگاه کنید شما فحش نداده اید.
ولی اگر به یک فردی که دزد نیست او را دزد خطاب کنید یا به دیگران بگوئید او دزد است قصدتان فحش و تهمت است و این فعل خدا نیست و خداوند منزه است از این تصور.

شما می گویید اگر ثابت شود کسی دزد است گفتن کلمه "دزد" سب او نیست و کلمه "خر" در قران هم تمثیل است و سب نیست.

باشه مشکلی نیست من این تفسیر را قبول دارم.

من ثابت کردم ابن عربی کذاب است.حالا می توانم مثل خر در قران که تمثیل، تمثیل کنم: ابن عربی مثل سگ دروغ میگه (طبق مبنا شما هم این جمله من سب نیست دیگه، بیان واقعیت به صورت تمثیل)

حالا که بحث خر شد یک یادی هم بکنیم از گور خری به نام مولوی رومی که در مثنوی معنوی شیعیان دوازده امامی را خر می داند.

از بحث دور نشویم

الان ابن عربی به ما گفته استاد شیطان، ما را سب کرده یا به قول شما تمثیل عمل افراد بقصد توبیخ بوده؟

یک دعا می کنم هم پیروان ابن عربی دوست داشته باشند هم خودم تا هر دو طرف راضی باشیم:

ان شاءالله به حق پنج تن ال عبا و پهلوی شکسته حضرت فاطمه(س) پیروان ابن عربی در دنیا و اخرت با شیخ اکبرشان محیی الدین ابن عربی محشور شوند(از معصوم نقل شده هر کس سنگی را دوست داشته باشد در اخرت با ان سنگ محشور می شود) من هم با همان علامه مجلسی که به قول کاربر "حافظ" نه مجتهد بود! نه عارف! محشور شوم.

الهی آمین یا رب العالمين

نقل قول:

از بحث دور نشویم

الان ابن عربی به ما گفته استاد شیطان، ما را سب کرده یا به قول شما تمثیل عمل افراد بقصد توبیخ بوده؟

از بحث دور شدید ، لعن و نفرین در گفتگو مغالطه است . اما بعد

بنا بر وهم خود تنبیه کرده و برحذر داشته . برای بنده که این نظر بواسطه نقص در مقدمات و نتیجه گیری ، ارزشی ندارد.
حال چه تقیه باشد چه از روی میل

دلیل هم اینکه مستندات یقین آور و غیر قابل چشم پوشی مبنی بر ولایت علی علیه السلام آمده
و همچنین در طرف مقابل مستند شکل گیری و جواز خلافت بعد از نبی هم گفته شده و واضح است که چیست .

ابن عربی مدعی است تبعیت از اهل بیت ظاهر امر است و در باطن گروهی بقصد سب و دشمنی پرچم دوستی اهل بیت را علم کرده اند و گروهی بقصد سب الله و جبرئیل پس شیطان این راه را نشان شان داده .
خب
این یک قضاوت کور با مقدمات معیوب است . مشخص است ریشه در تعصبات مذهبی و از طرفی اعمال جاهلانه برخی شیعیان شکل گرفته .

نتیجه اینکه ، خیر این بیان قابل اعتنا نیست .

[="Tahoma"][="Navy"]

قدیما;958687 نوشت:
وقتی ابن عربی مسائل ساده اسلامی را نمی داند:

1.اشتباه گرفتن حضرت اسحاق و اسماعیل(ع):

فدا نبی ذبح ذبح لقربان و این ثوابج الکبش من نفس الانسان
چگونه فدای پیغمبری کشتن قربانی تواند بود؟

و کان کبش ظهر فی صورة ابن ابراهیم فی المنام فصدّق ابراهیمُ فی الرؤیا ، ففداه ربه من وهم ابراهیمَ بالذبح الذی هو تعبیرُ رؤیاهُ عندالله تعالی و هو لا یشعرُ . فالتجلی الصوریّ فی حضرة الخیال...
گوسفند در صورت فرزند ابراهیم در خواب ظاهر گشت،پس ابراهیم خواب را راست دانست.پس پروردگارش او(اسحاق) را به جای وهم ابراهیم یه ذبح عظیم که عبارت از تعبیر رویای اونزد خدا بود فدا و عوض داد و او نمی دانست.

فصوص الحکم ترجمه محمد خواجوی. فص حکمت حقی در کلمه اسحاقی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دکتر محسن جهانگیری در این باره می نویسد: انتقاد شدید که ابن عربی گفته است: «ابراهیم(علیه السلام) خطا کرد در خواب خود و خواست اسحاق(علیه السلام) را ذبح نماید.

مرحوم آشتیانی که از شارحین آثار ابن عربی است می نویسد: یک عیب اساسی در کار اتباع ابن عربی آن است که چشم بسته آنچه مرشد آنها نوشته است قبول کرده اند. از جمله آنچه در «فصّ اسحاقی» (از کتاب فصوص الحکم) شیخ بر خلاف ظواهر کتاب و سنت، بلکه نص صریح اسحاق را ذبیح دانسته است. اتباع او عذر آورده اند که: الشیخ معذور فیما ذهب الیه لأنه مأمور. حال آنکه به حکم قواعد شرعی و عقلی باید شیخ را مورد مؤاخذه قرار می دادند. وجه صحیح آن است که هیچ دلیل شرعی و عقلی بر عصمت شیخ از اشتباه وجود ندارد.
مقدمه شرح فصوص الحکم، ص6


سلام
اولا معنای مد نظر روایت با مثالی که در رد ابن عربی زده شده تناسبی ندارد چون منظور حضرت از حلال و حرام ظواهر شرعی است و مثال در خصوص ابعاد کشف و شهود است که از امور باطنی می باشد.
ثانیا ظاهرا گاهی اوقات اولیاء الهی با اعتماد به دانسته های قبلی خود و بدون اینکه اراده کنند مساله پیش آمده جدید را بدانند( که اصل است در علوم باطنی) در مورد آن اظهار نظر یا اقدام می کنند لذا حضرت ابراهیم ع در مورد رویای خود اقدام متناسب انجام نداد . این مساله در مورد هر ولی الهی امکان صدور دارد بطور مثال در روایات است که فرشته ای شگفت بر نبی اکرم ص آشکار شد و حضرت خطاب به او فرمود: برادرم جبرییل تویی؟ تا کنون با این چهره بر من آشکار نشده بودی. اما آن فرشته عرض کرد. یا رسول الله من جبرییل نیستم بلکه فلان فرشته هستم.
همانطور که می بینید امثال این دریافتها در میان اولیاء الهی هست. به نظر ما شدت توجه اولیاء الهی به عبودیت باعث می شود از هرگونه دخل و تصرف حتی در ادراکات خود امتناع کنند و این ممکن است در نوادری از امور باعث شود ادراک اولیه آنها یا اقدامی که انجام می دهند دقیقا همان چیزی نباشد که باید انجام دهند.والله اعلم
یا علام[/]

قدیما;961127 نوشت:
به این میگن تناقض

قدیما;961134 نوشت:
تو کتاباش پر از تناقض یکیش هم همین

با چنین منطقی، کسی که پیش‌زمینه‌‌ی منفی نسبت به خدا و پیغمبر هم داشته باشد، با مواجهه با کلماتی از قبیل «هو الظاهر و الباطن و الاول و الآخر» یا «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمفارقة» خدا و اولیای دین را هم متهم به تناقض گویی می‌کند.

قدیما;961127 نوشت:
دو تا از مسائلی که راه را برای شیعیان باز کرده و عقاید شیعه را عمق بخشیده را بیان می فرمایید

ببینید احادیث راجع به علم اهلبیت علیهم السلام یا احادیث ناب توحیدی را امثال مرحوم کلینی و شیخ صدوق و علامه مجلسی چطور معنا کرده‌اند از طرفی عرفایی که در مکتب ابن عربی نشو و نما یافته‌اند چطور معنا کرده‌اند؛ اساساً یکی از وجوه مطلوبیت و موفقیت مکتب ابن‌عربی، خروجی‌هایی مثل حکمت متعالیه و تفسیر المیزان است که معارف شیعه را متحول کرده‌ است؛ که با وجود سنگ‌اندازی‌ها و سرمایه‌گذاری‌های هنگفت‌ بر علیه آن، هر روز قدرتمندتر از پیش به حیات خویش ادامه می‌دهند.

قدیما;961127 نوشت:
شما قرار بود ان قسمت از فصوص را که درباره حضرت اسحاق بوده بیاورید

متأسفم؛ ارائه‌ و ریختن علوم و معارف توحیدی در ظرفی که ملوَّث و آلوده به پیش‌داوری‌ست، کار عاقلانه‌ای نیست. شما مطالب پیش‌گفته را تحویل بگیرید، فص اسحاقی پیش‌کش!

[h=3]سخنان ابن‌عربی پیرامون امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب‌علیه‌السلام و اهل‌بیت
[/h]مرحوم آشتیانی در مورد نظر ابن‌عربی نسبت به مولای متقیانعلیه‌السلام می‌گوید: «به تصريح شيخ اعظم افضل الأولياء و اشرف خلايق بعد از غروب خورشيد نبوت، اوست. شيخ به تأويل آن چه ذكر شد پرداخته است. تكروى شيعه و پرخاشگرى و عدم توجه او به پاره‏اى مسائل گاه در مخالفانش واكنش تند برانگيخته است. علم و معرفتى كه بنيانگذار آن امير مؤمنان، خاتم الأولياء، على عليه السلام، و كلمات معجز نظام آن حضرت است كه با لسان خاصّ ولايت بيان شده ارباب سلوك و محققان از ارباب حق و يقين را مجذوب خود ساخته است. از اين است كه از او به «آدم الأولياء» تعبير كرده‏‌اند» (مقدمه شرح فصوص قیصری، ص 45).

بر محققان این رشته روشن است که تعبیر «آدم الأولیاء» یک تعبیر معمولی و عاری از بار معنایی خاص نیست چنانکه جناب سید جلال الدین آشتیانی در مقدمه‌ی خود بر مشارق الدراری، به معنای «آدم الأولیاء» از منظر ابن‌عربی اشاره کرده است؛ وی بر آن است، بنا بر نص فتوحات، علیعلیه الصلاة و السلام ]امیرالمؤمنین[، سرسلسله اولیاء و سرّ انبیاء علیهم صلوات المصلین می‌باشد، بر همین اساس، به عنوان «آدم الأولیاء» معرفی شده است (مقدمه‌ی مرحوم آشتیانی بر مشارق‌الدراری ص 78).

تعبیر دیگری که ابن‌عربی در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کار برده است تعبیر «خاتم اولیاء» است. البته این تعبیر را برای حضرت حجت و حضرت عیسی نیز به کار برده که در ارتباط با محدوده معنای «خاتم اولیاء» در حضرت عیسی، و در امیر‌المؤمنین علیه‌السلام و حضرت حجت سخن مستوفی بیان خواهد شد (در فصل خاتم الأولیاء). جناب ابن‌عربی در فص شیثی اینچنین اظهار داشته است:
«و ليس هذا العَلْم إلّا لخاتم الرسل و خاتم الأولياء و ما يراه أحد من الأنبياء و الرسل، إلّا من مشكاة الرسول الخاتم و لا يراه أحد من الأولياء، إلّا من مشكاة الولي الخاتم. حتى ان الرسل لا يرونه متى رآه إلّا من مشكاة خاتم الأولياء، فان الرسالة و النبوة تنقطعان و الولاية لا تنقطع ابدا، فالمرسلون من كونهم اولياء لا يرون ما ذكرناه إلّا من مشكاة خاتم الأولياء فكيف من دونهم و إن كان خاتم الأولياء، تابعا في الحكم لما جاء به خاتم الرسل ...»

بنده که تا زمان ابن‌عربی عالمی از شیعیان را نمی‌شناسم که اینچنین علی‌بن ابیطالب را معرفی کرده باشد!

نکته‌ی حائز اهمیت در عبارت فوق، تعریضی است که در قالب «فکیف من دونهم!» به ابوبکر وارد کرده است. وی اشاره می‌کند که علم تجلی ذاتی از آنِ خاتم اولیاء است و با این تعریض تأکید می‌کند که ابوبکر، خاتم اولیا نیست. (گرچه در کتاب عَنقاء مُغْرِب تصریح می کند که ابوبکر تحت خاتم اولیاست).

همچنین، ابن‌عربی در فتوحات در مورد امیرالمؤمنینu چنین می‌نگارد: «... أقرب الناس إليه علي بن أبي طالب- رضي اللّه عنه- امام العالم و سرّ الأنبياء أجمعين».

این سخنان، حتی به سخنانِ معتدل‌ترین علمای اهل سنت نیز مانند نیست تا چه رسد به سخنان یک اهل سنتِ افراطی. حتی اینچنین تفکری راجع به امامت در میان علمای شیعه تا قرن هفتم، یا نبوده یا خیلی نادر بوده است. حال، یک فردی در یک بستر سخت تسنن، در کتاب تألیفی خویش اینچنین بیان کرده باشد، جای بسی تحسین و تمجید دارد!
مثلا در جایی از فتوحات می‌گوید:
«بدء الخلق، الهباء و اول موجود فيه، الحقيقة المحمدية و لما أراد اللّه بدء العالم على حد ما علمه انفعل عن تلك الإرادة المقدّسة بضرب تجل من تجليات التنزيه ... و انفعل منها حقيقة، تسمى الهباء و هو اول موجود في العالم و قد ذكره على بن ابى طالب (ع) ثمّ تجلى الحق بنوره إلى ذلك الهباء و قبل كل موجود على حسب استعداده، فلم يكن اقرب قبولا اليه إلّا حقيقة محمد، المسمّاة بالعقل و كان سيد العالم بأسره و أول ظاهر في الوجود و أقرب الناس إليه علي بن ابى طالب- عليه السلام

وی همچنین در کتاب عنقاء مغرب، همان حرفی را که شیعه‌ در مورد دوازده امام معتقد است،‌ بیان کرده است: [=&quot]وی بر این عقیده است، بعد از حضرت حجت کسی بر قلب رسول الله[=&quot][=&quot]صلی‌الله علیه و آله [=&quot]نخواهد بود. در همین مقام، از اهل بیت با تعبیر «الختم من أهلی» یاد کرده است (عنقاء مغرب، ج3، ص 16).

همچنین، در همین کتاب مطلب دیگری با عنوان «الختم فوق رتبة الصدیق» آورده که تکلیفش را با جناب ابوبکر نیز روشن کرده است.
[=&quot]بنابر آنکه صدیق را بر جناب ابوبکر تطبیق کرده باشد (کما این‌که همین، ظاهر از عبارت است)، خاتم اولیاء را فوق صدیق دانسته و در مقام تبیین آن گفته است: «فالختم نبوي المحتد علوي المشهد فلهذا جعلناه فوق الصديق ... ‏». [=&quot]یعنی ختم ولایت، ریشه‌‌ای نبوی دارد اما تثبیت و استقرارش، عَلَوی است و در امیرالمؤمنینعلیه السلام متجلِی است.

گفتنی است بیان ابن عربی مبنی بر این که خاتم اولیا کسی است که همه انبیا و اولیا از مشکات او استضاعه می‌کنند، دقیقا محتوای همان حدیثی است که رسول الله صلی الله علیه و آله در مورد حضرت امیر فرمود یا علی تو با منی جهرا و با انبیا هستی سراً و تو سرّ همه انبیا هستی و همه انبیا از او استضاعه می کنند و حسنه ای از حسنات رسول الله است. وضوح این مطلب به حدی است که حتی اگر ابن عربی نام نمی‌برد، روشن بود که منظور وی، امیرالمؤمنینعلیه السلام است.

جناب جندی (از شارحان و شاگردان آثار ابن‌عربی) هم از حضرت امیر را به عنوان آدم اولیاء‌الله یعنی اولین ولیّ نام می‌برد.

ابن عربی می گوید مقام هواء را کسی نرسید جز رسول اللهصلی الله علیه و آله و بعد از او کسی نرسید جز امیر المومنینعلیه السلام. پس اساسا نبوت عامه ازلیه از آن امیر المومنینعلیه السلام است .

بیانی از حضرت امیر علیه‌السلام هست که رسول اللهصلی الله علیه و آله فرمود اولین کسی بودم که ایمان آوردم عرض کردم از کجا می گویید ؟ چون عالم ذر وقتی از ما میثاق می‌گرفتند اولین کسی که عهد بست من بودم و رسول الله را تصدیق کردم. حتی اگر ابن عربی تطبیق نکرده باشد با فضا و قواعدی که ساخته، دقیقا منطبق بر اهلبیت می‌شود.

«و قد حققنا هذه المسألة في «الفص الشيث» و قلنا إن الشيخ قد صرح بأن المراد من خاتم الأولياء بحسب الرتبة على بن أبي طالب. و قال في أوائل الفتوحات: «إن أول متعين من «الهباء» و «الرحمة الواسعة» و «النفَس الرحمانى» كان نبينا، صلى اللَّه عليه و آله، و كان سيد العالم بأسره. ثم، أقرب الناس إليه على بن أبي طالب، سرّ الأنبياء و الأولياء، ثم سائر الأنبياء و الأولياء. و أما خاتم الأولياء بالولاية الخاصة المحمدية هو المهدى الموعود»
ما صريح و نص كلام شيخ أكبر را از جلد سوم فتوحات، كه تا اين زمان أحدى متعرض عبارات شيخ در باره حضرت خاتم الأولياء عليه السلام نگرديده است، آورديم. اينكه شيخ فرمود: «على سرّ الأنبياء أجمعين» مراد أو آن است كه سرّ وجودْ همان ولايت سارى در نفوس كليه جميع انبياست، از جمله عيسى. و هو، عليه السلام، متقوم بعلي، صلى اللَّه عليه و سلم. و كليه انبيا صورت‏ اند و آن حضرت جان آنهاست. فتوحات المكية، ج 1، چاپ بولاق، ص 131. در مجلد سوم «چاپ بيروت، دار صادر، ص 514- 515» گويد: «و أما خاتم الولاية المحمدية و هو الختم الخاص لولاية أمة محمد «ص»، فيدخل في حكم ختميته عيسى، عليه السلام، و غيره، كإلياس و خضر. و كل ولىّ للَّه تعالى من ظاهر هذه الأمة. فعيسى، عليه السلام، و إن كان ختماً، فهو مختوم تحت ختم هذا الخاتم المحمدي ...».

ادامه‌ دارد...

یکی از قواعدی که شیعه بر آن پافشاری دارد بحث نصب خلافت از جانب خداوند و معرفی آن به خلائق است دست بر قضا، ابن‌عربی نیز در قالبی رندانه و زیرکانه بدان اشارت‌هایی دارد که در این مقال، به ذکر دو شاهد بسنده می‌شود:
شاهد اول:
ابن عربی در فص داودی بیان داشته: «و كذلك أخْذ الخليفة عن الله عين ما أخذهحکم را منهخدا الرسول. فنقول فيه بلسان الكشف «خليفة الله»، و بلسان الظاهر «خليفة رسول الله» و لهذا مات رسول الله، صلى الله عليه و سلم، و ما نص بخلافة عنه إلى أحد و لا عيَّنه لعلمه أن في أمته من يأخذ الخلافة عن ربه، فيكون خليفة عن الله مع الموافقة في الحكم المشروع» (شرح فصوص، ص 955).
شیعه قائل است «خلیفة الله»، الهیات را از همان منبع و ماده‌ای که رسول اللهr اخذ کرده است، اخذ می‌کند. شیعه قائل نیست که خلیفة الله یک مجتهد قوی‌تری است که دیگران نیستند. به عقیده شیعه، این منصب، اختصاصی و وهبی است. در متن فوق از ابن‌عربی، تا این قسمت که می‌گوید« مانافیه نص بخلافة عنه إلى أحد و لا عيَّنه» (خلافت و جانشینی برای پیامبرصلی الله علیه و آله برای کسی معین نشده است) طبق عقاید اهل سنت سخن رانده شده است؛ اما پس از آن (که در واقع یک نوع تعریض به عقیده اهل تسنن در باب امامت است) می‌گوید: «لعلمه أن في أمته من يأخذ الخلافة عن ربه، فيكون خليفة عن الله مع الموافقة في الحكم المشروع» که این همان فضای باور شیعه نسبت به مسئله‌ی امامت است. بعد از این جمله ابن‌عربی در حقیقت یک تعریضی به اهل‌سنت (نه شیعه) زده است: «فلمّا علم ذلك رسول الله، صلى الله عليه و سلم، لم يَحْجُر الأمر» لم یحجر به معنای «لم یُعیِّن» است. جناب علامه طهرانی در «روح مجرد» گفته‌اند ابن‌عربی در اینجا لغزیده و به شیعه تعریض زده است اما ظاهرا امر به عکس است، با این توضیحی که ذکر شد تعریض به اهل سنت تثبیت می‌گردد؛ زیرا اهل سنت می‌گویند: «حجر رسول الله امر الخلافة». پیامبرصلی الله علیه و آله به خلافت تنصیص نکرده و در این زمینه تعیینی صورت نگرفته است (لم یعین رسول الله امر الخلافة)؛ و حال آنکه ابن عربی بر آن است اتفاقا احتیاجی به این تعیین نبود؛ چرا که خود، معین بود.

روشن است این متن و متنی که در فص شیثی ابوبکر را دون مقام خاتم اولیاء دانسته است (تحت عنوان «فکیف من دونهم» ر.ک: فصوص الحکم، ص 62) شاهد روشنی بر جانبداری ابن‌عربی از حقیقتِ بحث خلافت که منطبق بر فضای شیعه است، می‌باشد.

از اینجا روشن می‌شود که چرا بسیاری از علمای شیعه (مانند ملاصدرا و امام خمینی و علامه طباطبایی و علامه قاضی و ...) چرا به عالِمی که از خاستگاه تسنن برآمده (جناب ابن‌عربی) تا به این حد اعتنا می‌کنند تا آن‌جا که شخصیت برجسته عالم اسلام و بنیان‌گذار نظام اسلامی، امام خمینیره از وی با عنوان یکی از «بزرگان مشایخ ارباب عرفان» یاد می‌کند. دلیل آن چیزی نیست جز همین بسترهای شیعی و رگه‌های شیعی موجود در آثار ابن‌عربی؛ چرا که هنگامی که کتاب الحجة کتاب شریف کافی را تورق می‌کنیم قسمت اعظم مواضع حساس آن، از طریق مبانی ابن‌عربی قابل فهم و نظام‌مند می‌گردد.

ادامه دارد ...

شاهد دوم:
در ابتدای فص یعقوبی ابن‌ عربی در یک تقسیم‌بندی، دین را به دو نوع تقسیم می‌کند یکی «دین عند الله» و دیگر «دین عند الخلق»؛ که البته محور اساسی دین عند الخلق، همان دین عند الله است. مشرِّعِ دینِ عند الخلق، نبی و وصی اوست که با تعبیر «من عرَّف من عرَّفه الحق‏» در عبارت حاضر بیان شده است: «الدين‏ دينان‏، دين عند اللَّه و عند منمراد، نبی‌الله است. عرَّفه الحق تعالى و منمراد، وصی و وارث باطنی و روحیِ پیغمبر، امیر‌مؤمنان علی علیه‌السلام است. عرَّف من عرفه الحق».

[=&quot]حال، سؤال وارد بر منتقدان ابن‌عربی آن است که کدام عالم شیعه‌ای را یافته‌اید که در بستر و محیطی سخت و متعصب از اهل سنت بوده باشد و در عین حال اینچنین، دم از معتقدات شیعه آنهم در قسمت امامت و ولایت زده باشد!! روشن است که دو شاهد مذکور در فوق، فرمول امامتی است که متعلق به شیعه است ولی ابن‌عربی به جای آن‌که با بی‌درایتی و نپختگی دم به دم شعار ولایت و امامت امیر‌المؤمنین را در آثارش ذکر کند، به خوبی این فرمول را در کلمات و آثار خود جاسازی کرده است همچنان که قرآن نیز با رندی تمام، تنها به بیان فرمول امامت بدون آن‌که نامی از اولیاء دین آورده باشد، اکتفا کرده است؛ هرچند با توجه به شواهد ذکر شده، ابن عربی، به ندرت، اسم امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز ذکر کرده است و در موردی سخن از دوازده معصوم به عنوان خلیفه بر حق رسول اللهصلی الله علیه و آله به میان آورده است.
[=&quot]ممکن است متعصبینی که به خون معارف عرفانی تشنه‌اند این خورده را بگیرند که ابن عربی، ابوبکر و عمر و عثمان را نیز در این مقامات با حضرت علی علیه السلام هم‌شانه می‌دانسته است؛
در پاسخ این عده، به عبارتی صریح از فتوحات استناد می‌نمایم آنجا که می‌گوید به عقیده‌ی من، لازمه تقدم در امامت(به معنای خلافت و زعامت ظاهری)، تقدم در فضل نیست (یعنی هر کس که در امامت مقدم شد، تقدم فضلی ندارد): «يموت قبل عثمان و عثمان يموت قبل علي رضي اللَّه عن جميعهم و الكل له حرمة عند اللَّه فجعل خلافة الجماعة كما وقع فقدم من علم إن أجله يسبق أجل غيره من هؤلاء الأربعة فمانافیه قدّم من قدّم منهم لكونه أكثر أهلية من المتأخر منهم في نظري» (فتوحات، ج4، ص 298).

همچنین در چند موضع از فتوحات بیان داشته است که در شهود خود یافتم که چنین ترتیبی بین خلفاء، علمی و مقامی نیست. این عبارات همه، حکایت از آن دارد که اگر در ابتدا به بسترهای اهل سنتی که در آن رشد و نمو داشته، تعلقاتی داشته است اما آهسته آهسته از آن‌ها فاصله می‌گرفته است تا آنجا که به نحوی سخن رانده که گویا احادیث امام صادق‌علیه السلام را در مقابل خود گذاشته و از روی آن نگاشته است.

ادامه دارد...

موضوع قفل شده است