سلام علیکم
حالا اگر این چیز مشترک، ماده نباشد اشکالی دارد؟!
سلام
صحبت دنیا و آخرت و انس ...نیست
صحبت دودوتا چهارتا است
منظور بنده از ماده چیزی است که خارج از نفس است و مستقل است و دلیل ارتباط با عالم بیرون و دیگر نفوس است
که اگر این ماده خارجی نباشد جز روح و عالمِ شخصی چیزی باقی نمیماند
این جمله شما را قبول ندارم. با چه توجیهی این حرف را میزنید؟! حرف حقیر این است که چیزی که مستقل از ما وجود دارد میتواند به انشاء نفس باشد.
فرض کنید شما عقل اول هستید و همه چیز از شما متمشی میشود حال این انتشاء همه چیز از شما به معنای این است که این چیزها خارجیت و استقلال خارجی ندارند!! آیا همه چیز نسبت به شما (عقل اول) وهمی میشود!!
غریبه آشنا;951918 نوشت:
ما وقتی میگوییم در صقع و درون نفس اند منظور بیرونی و عینی نبودن نیست...منظور این است که خارج از نفس نیستند
این دو جملهتان نیز با هم ناسازگار اند. این سخن یعنی این که میتواند بیرونی و عینی باشد ولی خارج از نفس نباشد! چطور؟؟
این جمله شما را قبول ندارم. با چه توجیهی این حرف را میزنید؟! حرف حقیر این است که چیزی که مستقل از ما وجود دارد میتواند به انشاء نفس باشد.
فرض کنید شما عقل اول هستید و همه چیز از شما متمشی میشود حال این انتشاء همه چیز از شما به معنای این است که این چیزها خارجیت و استقلال خارجی ندارند!! آیا همه چیز نسبت به شما (عقل اول) وهمی میشود!!
این دو جملهتان نیز با هم ناسازگار اند. این سخن یعنی این که میتواند بیرونی و عینی باشد ولی خارج از نفس نباشد! چطور؟؟
اتفاقا هیچ ناسازگاری وجود ندارد
اشتباه اینجاست که شما بزرگوار بیرونی و عینی بودن را مساوی با استقلال اون شئ میدونید
در حالی که اینطور نیست
وقتی بودن اون شئ قائم به بودن نفس ما باشد و نبودن نفس مساوی با نبودن آن باشد یعنی که استقلالی ندارد
درست مثل موجودات عالم خواب که تاوقتی بیدار نشویم به خیالی بودن آن پی نمیبریم
به خاطر همین است که میگویم مرز توهمی بودن و واقعی بودن یک شئ ماده است و بس ...
چرا
چون ماده مستقل از ما وجود دارد ...
آسمان و زمین و درختان..قبل از ما هم بوده اند و بعد از ما هم هستند و عالم واقعی و منفصل یعنی همین
ضمن اینکه به یه سوال هم جواب بدید
بافرض پذیرش معادشناسی صدرا
مثلا الآن آخرت شده و من میخواهم دوستم را ببینم و خدا هم اجازه میدهد
چه اتفاقی میوفته؟
آیا دوستمو انشاء میکنم؟!
اشتباه اینجاست که شما بزرگوار بیرونی و عینی بودن را مساوی با استقلال اون شئ میدونید
مساوی نیست اما مانعة الجمع هم نیست.
غریبه آشنا;952068 نوشت:
وقتی بودن اون شئ قائم به بودن نفس ما باشد و نبودن نفس مساوی با نبودن آن باشد یعنی که استقلالی ندارد
درست مثل موجودات عالم خواب که تاوقتی بیدار نشویم به خیالی بودن آن پی نمیبریم
به خاطر همین است که میگویم مرز توهمی بودن و واقعی بودن یک شئ ماده است و بس ...
غریبه آشنا;951915 نوشت:
اشکال اینه که عالم آخرت یا شخصی است یا جمعی
این دو جمله، مانعة الجمع نیستند هم شخصی است هم جمعی است.
«لمجموعون الی میقات یوم معلوم» به جد صادق است و با مبنای صدرا نیز سازگار است.
نه تنها صدرا بلکه عارفانی نظیر ابنعربی نیز قوهی خیال انسانی را ابزار خلاقیت انسان میدانند. خلاقیتی متناظر خالقیت خداوند است.
نه در آخرت و عالم برزخ، بلکه در همین دنیا، انسان اگر نیروهای خود را متمرکز کند میتواند با ارادهاش آنچه که در قوهی خیال متصلش دارد را در بیرون از نفس انشاء کند و وجود خارجی به آن ببخشد(ر.ک: اسفار، ج1، ص 34).
پس یکی از ویژگیهای کلیدی قوهی خیال، خلاقیت است. حال اگر در همین دنیا، انسانی با این قوهی خود چیزی را به وجود آورد (در خارج از نفس)؛ گفته میشود به انتشاء نفس، به چیزی وجود خارجی بخشید. در واقع، آن مخلوق، به انتشاء صقع نفس، موجود شد.
حالا این نحوه خلاقیت خیال در دنیا در انحصار عرفا و انسانهای کامل است اما در آخرت، همه انسانها اینچنین میشوند.
به عقیده صدرا رابطه صور خیالی در نسبت با نفس نه رابطه مظهریت است؛ (چنانکه شیخ اشراق قائل است) و نه رابطه حلولی و انطباعی (چنانکه مشاء قائلاند) بلکه در نظر او این صور، نسبت به نفس قیام صدوری دارند و نفس آنها را ایجاد میکند نه اینکه قابل و پذیرنده آنها باشد (ج8، ص 269). این نظر صدرا برگرفته از ابن عربی است همانطور که در کتاب مسائل قدسیه از کتاب فصوص الحکم ابن عربی شاهد میآورد.
یک چیز را دقت بفرمایید ظاهرا این مطلب در مباحث شما مغفول است، صدرا قائل به معاد جسمانی است. منتهی الزامی ندارد که این جسم مادی باشد. پس اینچنین نیست که همه چیز در آخرت، به قول شما شخصی باشد.
از سوی دیگر با توجه به حرکت جوهری اشتدادی نفس، وجود اخروی همان وجود دنیوی است منتهی شدت وجودیاش و کمال وجودیاش بیشتر از وجود دنیوی است. بعلاوه، هویت و تشخص بدن به نفس است نه به جسم و ماده به همین جهت، تشخص بدن، تا وقتی که نفس باقی است، دوام دارد. همانطور که اگر صورت طبیعی بدن به صورت مثالی یا اخروی مبدل شود، هویت انسانی در این مراحل، دارای تشخص و وحدت است.
نکته دیگر این که این ویژگی صور خیالی که این صور (این مسئله منحصر به صور خیالی ندارد بلکه صورتهای ادراکی را شامل می شود)، حلول در نفس یا در محل دیگر ندارند بلکه قائم به نفس اند باعث میشود بر اصالت و غنای این صور بیفزاید نه این که نقطهی ضعف او محسوب شود. زیرا معنای این صدوری بودن به معنای قیام فعل به فاعل در مقابل قیام مقبول به قابل است.
نفس تا وقتی متعلق به بدن است، احساسش غیر از تخیل خواهد بود، چون در احساس، به ماده خارجی و شرایط خاصی نیازمند است اما در تخیل به اینها محتاج نیست و این امتیاز کار است نه نقطهی ضعف!
وقتی نفس از این عالم جدا می شود، در واقع، از ضعف و نقص جدا شده است آنوقت در این شرایط، تفاوتی بین تخیل و احساس باقی نمیماند و تمامی این قوا با هم یکی میشوند (به اصل و مبدأ مشترک خود باز میگردند) در این شرایط، نفس با قوه خیال خود آن چه که با قوای دیگر انجام میداده، را انجام ميدهد. مثلا با چشم خیال آنچه که با چشم سر میدید را میبیند ... در نتیجه، قدرت و علم و ... یکی میشوند و ادراک خواستهها همان قدرت و احضار آنها در پیش نفس اند به همین خاطر در بهشت تمام خواستهها متعلق به نفس است.
نکتهی دیگر که فکر میکنم بارها از زاوایای دیگر به آن اشاره کردهاماین است که صور صورتهای مقداری و شکل و ... لازم نیست صرفا با مشارکت ماده محقق شوند بلکه میتوانند صرفا از فاعل و جهات ادراکی آن صادر شوند همانطور که ستارگان، از موجودات مجرد عقلی به صرف تصور ایجاد میشوند. چون قبل از اجسام اولیه، موادی که پیش از تحقق آنها موجود باشد، وجود نداشته است. حالا این موجوداتی که توسط موجودات عقلی ایجاد میشوند، خارجیتشان را از دست دادهاند؟!!
با همین بیان، صور خیالی صادر شده از نفس نیز به ماده نیازی ندارند.
نکته دیگر: قوه خیال در تحت یک شرایطی میتواند همت خود را متمرکز کند و اجسامی را به وجود بیاورد که این موجودات به لحاظ وجودی و شدت، برتر از امور محسوس اند و به تبع شدت وجودیشان، آثار آنها نیز بیشتر از امور محسوس مادی است. پس اینچنین نیست که اگر ماده، جسم اخروی ما نباشد، ویژگیهایی مثل جمعی بودن نابود شود.
طبق بیان صدرا جسم متکاثف عنصری قابلیت ارتقاء به عالم عقبی را ندارد.
الآن آخرت شده و من میخواهم دوستم را ببینم و خدا هم اجازه میدهد
چه اتفاقی میوفته؟
آیا دوستمو انشاء میکنم؟!
جناب صدرا در مورد ملاقات همینجایی شما با دوستتان هم همین سخن را میگوید. وقتی شما به سراغ دوستتان میروید در واقع دارید دوستتان را انشاء میکنید منتهی وجود مادی و آمد و رفت و حرکتها و ... معدّ این انشاء نفس شما هستند.
منتهی این تحلیل معدّ بودن را شاید نتوان در مورد ارتباطات اخروی به کار ببریم.
در آنجا، بر اساس وجود جمعی اندماجی میتوان این انشاء نفس را تحلیل کرد؛ به عبارت دیگر، بحث کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، عینیت مییابد. منتهی هنوز تبیین جامعی از آن صورت نگرفته است و نیازمند مداقههای علمی است.
جناب صدرا در مورد ملاقات همینجایی شما با دوستتان هم همین سخن را میگوید. وقتی شما به سراغ دوستتان میروید در واقع دارید دوستتان را انشاء میکنید منتهی وجود مادی و آمد و رفت و حرکتها و ... معدّ این انشاء نفس شما هستند.
با سلام و ادب
لطفا نظر صدر المتالهین را در مورد دیدارهای این دنیایی کمی بسط دهید.
جناب صدرا در مورد ملاقات همینجایی شما با دوستتان هم همین سخن را میگوید. وقتی شما به سراغ دوستتان میروید در واقع دارید دوستتان را انشاء میکنید منتهی وجود مادی و آمد و رفت و حرکتها و ... معدّ این انشاء نفس شما هستند.
منتهی این تحلیل معدّ بودن را شاید نتوان در مورد ارتباطات اخروی به کار ببریم.
در آنجا، بر اساس وجود جمعی اندماجی میتوان این انشاء نفس را تحلیل کرد؛ به عبارت دیگر، بحث کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، عینیت مییابد. منتهی هنوز تبیین جامعی از آن صورت نگرفته است و نیازمند مداقههای علمی است.
خیر اینطور نیست
موجودات عالم دنیا مستقل از حواس و خیال ما موجودند
و نفس ما فقط نقش مظهر بودن را در مورد آنان دارد
این دو جمله، مانعة الجمع نیستند هم شخصی است هم جمعی است.
«لمجموعون الی میقات یوم معلوم» به جد صادق است و با مبنای صدرا نیز سازگار است.
نه تنها صدرا بلکه عارفانی نظیر ابنعربی نیز قوهی خیال انسانی را ابزار خلاقیت انسان میدانند. خلاقیتی متناظر خالقیت خداوند است.
نه در آخرت و عالم برزخ، بلکه در همین دنیا، انسان اگر نیروهای خود را متمرکز کند میتواند با ارادهاش آنچه که در قوهی خیال متصلش دارد را در بیرون از نفس انشاء کند و وجود خارجی به آن ببخشد(ر.ک: اسفار، ج1، ص 34).
پس یکی از ویژگیهای کلیدی قوهی خیال، خلاقیت است. حال اگر در همین دنیا، انسانی با این قوهی خود چیزی را به وجود آورد (در خارج از نفس)؛ گفته میشود به انتشاء نفس، به چیزی وجود خارجی بخشید. در واقع، آن مخلوق، به انتشاء صقع نفس، موجود شد.
حالا این نحوه خلاقیت خیال در دنیا در انحصار عرفا و انسانهای کامل است اما در آخرت، همه انسانها اینچنین میشوند.
به عقیده صدرا رابطه صور خیالی در نسبت با نفس نه رابطه مظهریت است؛ (چنانکه شیخ اشراق قائل است) و نه رابطه حلولی و انطباعی (چنانکه مشاء قائلاند) بلکه در نظر او این صور، نسبت به نفس قیام صدوری دارند و نفس آنها را ایجاد میکند نه اینکه قابل و پذیرنده آنها باشد (ج8، ص 269). این نظر صدرا برگرفته از ابن عربی است همانطور که در کتاب مسائل قدسیه از کتاب فصوص الحکم ابن عربی شاهد میآورد.
یک چیز را دقت بفرمایید ظاهرا این مطلب در مباحث شما مغفول است، صدرا قائل به معاد جسمانی است. منتهی الزامی ندارد که این جسم مادی باشد. پس اینچنین نیست که همه چیز در آخرت، به قول شما شخصی باشد.
از سوی دیگر با توجه به حرکت جوهری اشتدادی نفس، وجود اخروی همان وجود دنیوی است منتهی شدت وجودیاش و کمال وجودیاش بیشتر از وجود دنیوی است. بعلاوه، هویت و تشخص بدن به نفس است نه به جسم و ماده به همین جهت، تشخص بدن، تا وقتی که نفس باقی است، دوام دارد. همانطور که اگر صورت طبیعی بدن به صورت مثالی یا اخروی مبدل شود، هویت انسانی در این مراحل، دارای تشخص و وحدت است.
نکته دیگر این که این ویژگی صور خیالی که این صور (این مسئله منحصر به صور خیالی ندارد بلکه صورتهای ادراکی را شامل می شود)، حلول در نفس یا در محل دیگر ندارند بلکه قائم به نفس اند باعث میشود بر اصالت و غنای این صور بیفزاید نه این که نقطهی ضعف او محسوب شود. زیرا معنای این صدوری بودن به معنای قیام فعل به فاعل در مقابل قیام مقبول به قابل است.
نفس تا وقتی متعلق به بدن است، احساسش غیر از تخیل خواهد بود، چون در احساس، به ماده خارجی و شرایط خاصی نیازمند است اما در تخیل به اینها محتاج نیست و این امتیاز کار است نه نقطهی ضعف!
وقتی نفس از این عالم جدا می شود، در واقع، از ضعف و نقص جدا شده است آنوقت در این شرایط، تفاوتی بین تخیل و احساس باقی نمیماند و تمامی این قوا با هم یکی میشوند (به اصل و مبدأ مشترک خود باز میگردند) در این شرایط، نفس با قوه خیال خود آن چه که با قوای دیگر انجام میداده، را انجام ميدهد. مثلا با چشم خیال آنچه که با چشم سر میدید را میبیند ... در نتیجه، قدرت و علم و ... یکی میشوند و ادراک خواستهها همان قدرت و احضار آنها در پیش نفس اند به همین خاطر در بهشت تمام خواستهها متعلق به نفس است.
نکتهی دیگر که فکر میکنم بارها از زاوایای دیگر به آن اشاره کردهاماین است که صور صورتهای مقداری و شکل و ... لازم نیست صرفا با مشارکت ماده محقق شوند بلکه میتوانند صرفا از فاعل و جهات ادراکی آن صادر شوند همانطور که ستارگان، از موجودات مجرد عقلی به صرف تصور ایجاد میشوند. چون قبل از اجسام اولیه، موادی که پیش از تحقق آنها موجود باشد، وجود نداشته است. حالا این موجوداتی که توسط موجودات عقلی ایجاد میشوند، خارجیتشان را از دست دادهاند؟!!
با همین بیان، صور خیالی صادر شده از نفس نیز به ماده نیازی ندارند.
نکته دیگر: قوه خیال در تحت یک شرایطی میتواند همت خود را متمرکز کند و اجسامی را به وجود بیاورد که این موجودات به لحاظ وجودی و شدت، برتر از امور محسوس اند و به تبع شدت وجودیشان، آثار آنها نیز بیشتر از امور محسوس مادی است. پس اینچنین نیست که اگر ماده، جسم اخروی ما نباشد، ویژگیهایی مثل جمعی بودن نابود شود.
طبق بیان صدرا جسم متکاثف عنصری قابلیت ارتقاء به عالم عقبی را ندارد.
سلام
۱-بنده رابطه ای بین خلاقیت قوه خیال و شخصی نبودن آخرت در فرمایش شما ندیدم
قوه خیال اگر چیزی را بدون ماده در خارج ایجاد میکند در واقع چیزی را در خارج ایجاد نکرده...مثل افرادی که توهم میزنند و حقیقتا چیزی را در خارج میبینند اما فقط خودشان میبینند
اینجاست که باز متوجه میشویم خارجی بودن شئ مستلزم وجود ماده است
چیزی که باعث کثرت و خارجیت شده ماده است که اگر برچیده شود..چیزی جز عالم فردی نفوس باقی نمیماند
۲-ملاصدرا به معاد جسمانی معتقد نیست بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده...و موجودات مثالی را نیز تحت معنای جسم درآورده
در اثبات این سخن همین یک اصلی که میفرمایند انسان جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاست...کافی است
به عقیده صدرا رابطه صور خیالی در نسبت با نفس نه رابطه مظهریت است؛ (چنانکه شیخ اشراق قائل است) و نه رابطه حلولی و انطباعی (چنانکه مشاء قائلاند) بلکه در نظر او این صور، نسبت به نفس قیام صدوری دارند و نفس آنها را ایجاد میکند نه اینکه قابل و پذیرنده آنها باشد (ج8، ص 269).
بنده رابطه ای بین خلاقیت قوه خیال و شخصی نبودن آخرت در فرمایش شما ندیدم
قوه خیال اگر چیزی را بدون ماده در خارج ایجاد میکند در واقع چیزی را در خارج ایجاد نکرده...مثل افرادی که توهم میزنند و حقیقتا چیزی را در خارج میبینند اما فقط خودشان میبینند
اینجاست که باز متوجه میشویم خارجی بودن شئ مستلزم وجود ماده است
ضمن این که نحوه وجود نفس بشری تدبیری است اما نفس انسانی در سیر حرکت تدبیری خود به جایی میرسد که خودش وجودی مجرد به صورت عقل مفارق پیدا میکنداین سخن بدین معناست که دیگر نحوهی وجودش تدبیری نخواهد بود (در این مورد، جناب صدرا با جناب سهروردی همنظر است).
منتهی نکته حائز اهمیت این است که چنین اعتقادی مبانی خاصی میخواهد؛ مثلا باید به حرکت جوهری باور داشت تا به نفس ناطقه، اجازهی حرکت از نحوهی جوهری نخستین به نحوهی جوهری دیگر داد.
غریبه آشنا;952200 نوشت:
ملاصدرا به معاد جسمانی معتقد نیست بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده...و موجودات مثالی را نیز تحت معنای جسم درآورده
در اثبات این سخن همین یک اصلی که میفرمایند انسان جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاست...کافی است
این مبنای صدرا (جسمانیة الحدوث و روحانیة ...) در صدد آن است که بگوید نفس انسانی هنگام حدوث، نور محض و از مجردات نیست در مقابل سخن شیخ اشراق که نفس انسانی را هنگام حدوث، نور محض و از مجردات محض میداند. نفس انسانی در نزد ملاصدرا ابتدا این گونه نبوده است بلکه دارای حدوث جسمانی است که در اثر حرکت تکاملی، روحانیة البقاء میشود. این روحانیة البقاء بودن نیز منجر به نتیجهگیری شما نخواهد شد.
معنای این سخن ایشان این است که اگر چه انسان در تعین ابتدائیاش نیازمند به مزاج جسمانی است اما در بقائش دیگر نیاز به این جسم عنصری ندارد. اگر دقت کنید، لازمه این سخن این نیست که معاد جسمانی انکار شود بلکه جسم عنصری انکار شده است.
با سلام و ادب
لطفا نظر صدر المتالهین را در مورد دیدارهای این دنیایی کمی بسط دهید.
سلام علیکم
نفس در مرتبه ی توجه به اعضای خود, حکم قوا و اعضا را دارد اما در توجه به جوهر و حقیقتش از وحدت و تجرد برخوردار است.
محال است که یک جسم موضوع برای اوصاف متضاد از قبیل سفیدی و سیاهی, شیرینی و تلخی و ... باشد. این عدم پذیرش اوصاف متقابل و متضاد, ناشی از نقص و محدودیت گنجایشی عالم ماده است. جوهر نفس با وحدتی که دارد اوصاف متضاد را میِ پذیرد به همین دلیل هرچه بر تجرد انسان افزوده شود, کمال و شدت وجودی اش بیشتر شده, اشیاء بیشتری را تحت احاطه ی خود می گیرد. در نتیجه, انسان به جهانی معقول در برابر جهانی محسوس مبدل می شود.
مدرک تمام ادراکات حسی و خیالی و عقلی و فاعل همه افعال طبیعی و حیوانی و انسانی همان نفس مدبر است که تا مرتبه ی حواس و ابزار و اعضاء طبیعی تنزل کرده و تا مرتبه عقل فعال و بالاتر از آن صعود می کنند.
این که شما در این دنیا با دوست خود ملاقات می کنید این ملاقات منوط به هزار و یک چیز از جمله وجود مادی دوست شماست . این به خاطر این است که نفس در این دنیا به بدن تعلق دارد و احساسش غیر از تخیل است (در احساس, به ماده خارجی و شرایط مخصوص نیازمند است) اما تجرد خیالی به این معدات نیاز ندارد. وقتی نفس از این عالم جدا می شود در حقیقت دیگر محتاج به این معدات نیست بلکه از ضعف و نقص پیراسته شده است. در این صورت تفاوتی بین تخیل و احساس برای او باقی نمی ماند و تمامی این قوا با هم یکی می شوند و به اصل و مبدء خود باز می گردند؛ یعنی نفس با قوهی خیال خود همان چیزی را که با قوای دیگر انجام میدهد، انجام میدهد. در حقیقت، در دنیا هم که بود قوهی خیال بوسیلهی این قوا و ... این کار صورت میگیرد حالا دیگر این واسطهها و معدات برچیده شده است.
باید دید بعد از رخت بربستن از دنیا، صور مقداری و اشکال جسمانی در تحققشان از ناحیه فاعل، محتاج به ماده و قابلاند؟! یا میتوانند بدون مشارکت ماده صرفا از فاعل و جهات ادراکی آن صادر شوند؟
صدرا شق دوم را اختیار کرده است. وی بر آن است که صور خیالی صادر از نفس به ماده احتیاجی ندارند. همانطور که اگر قوه خیال از افعال قوای حیوانی و طبیعی رویگردان شد و همتش را صرف تخیل سازد، میتواند اجسامی را ایجاد کند که به لحاظ وجودی، اصیلتر از امور محسوس مادیاند.
نفس انسانی در نزد ملاصدرا ابتدا این گونه نبوده است بلکه دارای حدوث جسمانی است که در اثر حرکت تکاملی، روحانیة البقاء میشود. این روحانیة البقاء بودن نیز منجر به نتیجهگیری شما نخواهد شد.
معنای این سخن ایشان این است که اگر چه انسان در تعین ابتدائیاش نیازمند به مزاج جسمانی است اما در بقائش دیگر نیاز به این جسم عنصری ندارد. اگر دقت کنید، لازمه این سخن این نیست که معاد جسمانی انکار شود بلکه جسم عنصری انکار شده است.
[/SIZE]
سلام
صرف نظر از اصل روحانیت البقا در نظر ملاصدرا
اینکه مفهوم جسم در دستگاه فکری ایشان تاویل شده تردیدی نیست
اجسام مثالی جسم نیستند...تعریف جسم بدون ماده ممکن نیست
شاید بشه بدن مثالی را به قول شما بدن نامید اما جسم خیر
وی توضیح نداده است که چرا این نحوه بیان درباره جنّت و معاد، مشمول نقد او بر ابنسینا و ابنرشد نمیشود. اگر دعوتکننده مردم آنان را گمراه نمیکند و اگر تمثیلی دانستن مواعید قرآن درباره جنّت و نعمتهای آن، به علت تخالف با فهم متعارف عموم، پذیرفتنی نیست، ابداعی و اختراعی بودن بدن آخرتی و مجموعه جنّت و نعمتهای آن به فاعلیت نفس در صُنع خیال، به طریق اَوْلی' با مجموعه دادههای قرآنی و فهم همگانی از آنها در تعارض است. تأویل و تحویل جنّت جسمانی محسوس مذکور در قرآن به عالمی مشحون از صور خیال که نفس آنها را با ادراک خود متحقق کرده است، همان مشکلی را دارد که ملاصدرا درباره آرای قائلان به تمثیل پیش کشیده است. بهعلاوه، قرآن مقربان را نیز از همین جنّت محسوس برخوردار میداند
ضمن این که نحوه وجود نفس بشری تدبیری است اما نفس انسانی در سیر حرکت تدبیری خود به جایی میرسد که خودش وجودی مجرد به صورت عقل مفارق پیدا میکنداین سخن بدین معناست که دیگر نحوهی وجودش تدبیری نخواهد بود (در این مورد، جناب صدرا با جناب سهروردی همنظر است).
منتهی نکته حائز اهمیت این است که چنین اعتقادی مبانی خاصی میخواهد؛ مثلا باید به حرکت جوهری باور داشت تا به نفس ناطقه، اجازهی حرکت از نحوهی جوهری نخستین به
[/
سوال بنده این بود که بدون ماده خارجی چگونه عالم جمعی و خارج در آخرت ثابت میشود که در این متن پاسخی ندیدم..
اونچه که در این دنیا عالم خارج و عینی را ثابت میکند ماده است
و تاثیر گرفتن از پدیده ها بدون خلاقیت نفس و خیال
دنیا نمونه ای از عالم منفصل است که بواسطه ماده خارجی ثابت میشود
اما صور خیالی جایگاهی جز صقع نفس ندارند و صحبت از خارجی و عینی بودن آنان به مثابه عینی و خارجی بودن خواب دیدن های آدمی است که درواقع عینی نبوده
اما صور خیالی جایگاهی جز صقع نفس ندارند و صحبت از خارجی و عینی بودن آنان به مثابه عینی و خارجی بودن خواب دیدن های آدمی است که درواقع عینی نبوده
بارها گفته شد اینکه انشاءشان از صقع نفس است منافاتی با خارجی شدنشان ندارد. آیا عارف نمیتواند با انشائی که از صقع نفس انجام میدهد، صورتی را در خارج محقق کند؟! اگر نه، پس این کراماتی که از خود نشان میدهند چیست؟!
غریبه آشنا;952342 نوشت:
سوال بنده این بود که بدون ماده خارجی چگونه عالم جمعی و خارج در آخرت ثابت میشود که در این متن پاسخی ندیدم..
همانطور که عقل اول در عالم عقل حقایقی را انشاء میکند در عین حال که دارای کثرت در عین وحدت اند؛ انشائات نفس نیز اینچنین خواهد بود. هر چه در آنجا جواب میدهیم اینجا هم همان پاسخ را میدهیم.
غریبه آشنا;952341 نوشت:
اینکه مفهوم جسم در دستگاه فکری ایشان تاویل شده تردیدی نیست
طوری سخن میگویید که انگار تأویل کار بدی است. تأویل کار راسخان در علم است.
امام خمینی میفرماید: تنزیل کتاب از سوی خدا، به حسب مراتب هفتگانهای است که برای جهان است کسی میتواند از تأویل آگاه شود که بهرهای از مراتب عالم داشته باشد هر اندازه که حظی از مراتب عالم داشته باشد، همان مقدار میتواند از تأویل قرآن آگاه و بهره مند شود تا جایی که به غایت کمال انسانی برسد. در کمال انسانی، کمال مراتب تأویل به دست می آید (تعلیقه علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 50 – 51.).
جناب ابن عربی نیز همین اشاره را دارد: «خداوند میتوانست آنچه را که اهل الله تأویل کرده اند به گونهی روشن در قرآن بیاورد ولی چنین نکرد و آن معارف را در لابهلای همین کلمات که به زبان عامهی مردم نازل شده است، گنجانید، تا با دانشی خاص بندگان او بدان مفاهیم راه یابند» (رحمة من الرحمان فی تفسیر اشارات القرآن، ج1، ص 16).
خود جناب ملاصدرا میگوید: آنچه از اسرار قرآن برای راسخان در علم و عرفای محقق حاصل شد یا میشود هرگز با تفسیر ظاهری مناقض نیست بلکه تکمیل و تمیم اوست و در حقیقت تأویل از ظاهر به لب لباب آن رسیدن و گذر کردن از سطح و عنوان به باطن و سر آن است (مفاتیح الغیب، ص 82).
در احادیث هم که مبحث تأویل جدی است.
پس طوری از تأویل سخن نگویید که انگار کسی که مرتکب تأویل شده، تفسیر به رأی انجام داده است.
بارها گفته شد اینکه انشاءشان از صقع نفس است منافاتی با خارجی شدنشان ندارد. آیا عارف نمیتواند با انشائی که از صقع نفس انجام میدهد، صورتی را در خارج محقق کند؟! اگر نه، پس این کراماتی که از خود نشان میدهند چیست؟!
مثال شما در مورد دنیاست
صورتی را که عارف در خارج محقق میکند به چه واسطه است؟
اگر ماده خارجی نبود باز این را میفرمودید؟!
صورت های مادی میتوانند خارج از نفس ایجاد شوند..چون اساسا جایگاه ماده خارج از نفس است
اما صورت های خیالی که محل بحث ما هستند اینطور نیستند
طوری سخن میگویید که انگار تأویل کار بدی است. تأویل کار راسخان در علم است.
خوب یا بد
عرض کردیم که نقد ایشان به برخی فلاسفه که اظهار میداشتند آیات معاد تمثیلی اند و لزوما مطابق با واقع نیست... شامل خود ایشان در مورد معاد مثالی نیز میشود
چراکه اونچه که از ظاهر آیات برای عموم فهم میشود همان معاد و جسم عنصری است نه جسم مثالی
سلام علیکم
صورت مادی است چون هدف از این خلق، برای افراد مادی است و خلاصه انگیزهای در پس آن است که منوط به مادی بودن این خلق است اما همین آقا میتواند انشاء صورت مثالی هم داشته باشد منتهی باید بینندهی قابل نیز در میان باشد.
اصلا شما در مورد ملاقات جبرئیل و پیامبر صلیالله علیه و آله و نزول آیات قرآن برای ایشان چه میگویید؟! آیا این ملاقات، به صورت مادی بوده؟ اگر به صورت مادی بوده، پس چرا دیگران جبرئیل را نمیدیدند!! اگر مثالی بوده چطور باید آن را تبیین کرد؟!
سلام علیکم
صورت مادی است چون هدف از این خلق، برای افراد مادی است و خلاصه انگیزهای در پس آن است که منوط به مادی بودن این خلق است اما همین آقا میتواند انشاء صورت مثالی هم داشته باشد منتهی باید بینندهی قابل نیز در میان باشد.
اصلا شما در مورد ملاقات جبرئیل و پیامبر صلیالله علیه و آله و نزول آیات قرآن برای ایشان چه میگویید؟! آیا این ملاقات، به صورت مادی بوده؟ اگر به صورت مادی بوده، پس چرا دیگران جبرئیل را نمیدیدند!! اگر مثالی بوده چطور باید آن را تبیین کرد؟!
سلام
اتفاقا به مورد خوبی اشاره کردید
اگر قبول دارید که دیگران جبرئیل را نمیدیدند و جبرئیل مادی نبوده..پس چه اصراری دارید که صورت های مثالی شخصی و درونی نیستند؟!
تمام بحث بنده با شما این است که صورت های خیالی شخصی و درونی هستند و خلافش حداقل برای بنده ثابت نشده
این فهم برای مردم عادی است اما آيات دارای تأویل و بطنی هستند که اهل معرفت توان استخراج آن را دارند.
لازمه سخن فوق این است که بپذیریم فهم عموم در مورد ظواهر آیات معاد مطابق با واقع نیست
چیزی که ملاصدرا با تلاش برای اثبات معاد جسمانی سعی بر ردش داشت
اما نهایتا خود نیز گرفتار تاویل ظاهر آیات شد و مفهوم جسم را تاویل کرد.
تاویل وقتی جایز است که قرینه قطعی عقلی و قرآنی موجود باشد
با سلام و احترام و نیز تشکر از سؤالات خوب حضرتعالی که باعث بسط بحث و ایضاح مطلب گردید.
عینی نبودن خوابهایی که انسان می بیند به چه معناست؟
یعنی صور مشهود در خواب حقیقتی(اساس و مبنایی) در خارج ندارند؟
و فقط در صعق نفس موجودند و حاصل انشاء نفسند؟
بر همین وزان عینی نبودن صور عالم خیال منفصل حاکی از عدم تحقق خارجی آن صورند و یا معنای دیگری دارد؟
سلام
عینی بودن چیزی در مقابل ذهنی بودن معنا میشود
بحث بنده اینه که اساسا صور خیالی که در خواب هم نمونه آن را میبینیم ذهنی و درونی اند ..اگرچه ما آن را بیرونی و عینی میپنداریم
اما این اشکال به صور مادی وارد نیست..چراکه اساسا ماده جدا و خارج از نفس است
نتیجه گیری مسئله من اینه که معاد جسمانی مورد نظر صدرا اشکال وهمانی و غیر واقعی بودن دارد و ارتباط با امور بیرون از نفس را که قرآن وعده داده را نمیتواند شرح دهد و اینکه صور مثالی صادر شده از قوه خیال حقیقتا جسمانی نیستند چون ماده ندارند..بلکه از مقوله ادراک اند که به سبب انس با اجسام در صقع نفس ایجاد شده اند
نشان به این نشان که در فرمایشات خود جناب صدرا کسانی که در دنیا به تعقل رسیده اند از قوه خیال فارغ میشوند لذا همان ادراک جزئی را هم بعد مرگ ندارند
همانطور که ملاحظه میکنید تمام معاد در نظر صدرا در نفس و ادراک آن تعریف میشود
و عالم منفصل جایگاهی در صحبت ایشان ندارد
پذیرفتن عالم مثال منفصل با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس تعریف میکند ناسازگاری دارد
مثال منفصل یعنی اینکه در برزخ و قیامت صوری را ببینیم که از معلومات نفس ما نباشد
مثل دیدن چهره حقیقی اجدادمان که در دنیا معلوممان نبوده
اما این با مبنای اتحاد عالم و معلوم که صدرا بیان میکند تطابق ندارد
لذا در مکتب صدرا در مورد عالم آخرت به چیزی جز عالم شخصی و درونی که در نظر فرد متبلور میشود نمیتوان قائل بود
از ظاهر آیات برای عموم فهم میشود همان معاد و جسم عنصری است نه جسم مثالی
سلام علیکم
البته بنده مدافع صد در صد این نظر نیستم ولی دلیلی هم برای ردش ندارم.
ملاصدرا میتواند به این سخن شما این جواب را بدهد که خب این ظاهر از باب «الرحمن علی العرش استوی» دارای باطنی است. عرش را نباید به همین معنای ظاهریاش معنا کرد بلکه باید به تأویل برد. جسم را هم همینطور.
سلام علیکم
البته بنده مدافع صد در صد این نظر نیستم ولی دلیلی هم برای ردش ندارم.
ملاصدرا میتواند به این سخن شما این جواب را بدهد که خب این ظاهر از باب «الرحمن علی العرش استوی» دارای باطنی است. عرش را نباید به همین معنای ظاهریاش معنا کرد بلکه باید به تأویل برد. جسم را هم همینطور.
سلام
در پست قبل عرض کردم که برای تاویل قرینه محکم لازم است..قرینه عقلی..روایی و قرآنی
برای اینکه بگوییم خداوند و روایات میفرمایند اجزای کهنه جمع میشوند و انسانها دوباره زنده میشوند منظور حیات مثالی و روحانی است چه قرینه ای وجود دارد؟!!
میگن تو بهشت هیچ غم واندوهی نیست ولی معادی که ملاصدرا تشریح فرموده سراسر غم واندوه .
موقعی نتونیم چهره ی نورانی ومبارک پیامبر ص رو ببینیم
وهر چیزی رو فقط بر اساس نشئیات خودمون بخوایم
ببینیم اینکه از جهنم هم بدتره .وحشتناکه .بشر موجود اجتماعیه .قیامت ملاصدرا قیامت تنهایی وجنونه .
هرچی هم تو خوشی باشی موقعی تنهایی به چه دردی
میخوره نشئیاتت .
بله اما قرآن و روایات که اینو نگفتن!!
پس ناراحتی نداره
ضمن اینکه شاید اگر صدرا الآن میبود برداشت مارو از مکتب فکریش رد میکرد..چراکه ایشان هم قطعا درصدد رد وعده های قرآن نبوده و نیست
اگر قبول دارید که دیگران جبرئیل را نمیدیدند و جبرئیل مادی نبوده..پس چه اصراری دارید که صورت های مثالی شخصی و درونی نیستند؟!
سلام علیکم
دیگران جبرئیل را نمیدیدند چون میخواستند با چشم مادی ببینند. و الا اگر چشم مثالیشان بینا میشد میدیدند. در آخرت این دنیا برچیده میشود به تبع آن، مناسبات دنیایی نیز برچیده میشود.
زبان گفتگو، عوض میشود. نحوهی ارتباط و مواجهه رنگ و بوی آن عالم را به خود میگیرد. در این زمان نمیتوان با واحد پولی که در زمان طاغوت رایج بوده، معامله کرد!
سلام
در پست قبل عرض کردم که برای تاویل قرینه محکم لازم است..قرینه عقلی..روایی و قرآنی
سلام علیکم
خب ایشون بدون دلیل که چنین حرفی نزده!
برخی از دلیلهاشون و قبلا به عرض رسوندم
حافظ;950721 نوشت:
نباید انسان با وجود اخروی، نیازمند به ماده باشد زیرا چنین امری فقط در دار ماده و هیولا تعریف شده است. [دیگر اینکه] قوه در دنیا مقدم بر فعلیت است اما در آخرت امر بالعکس است. [دیگر اینکه] اجساد در دنیا، قابل نفوس میباشند اما در آخرت، این نفوس اند که فاعل ابدان اند. [دیگر اینکه] ابدان در دنیا، تدریجی الحصول اند اما ابدان در آخرت، دفعی الحصول اند. [مطلب دیگر] بینهایت بودن ابدان در آخرت است عدم تناهی ابدان اخروی از نظر شماره و تعداد به دلیل عدم تزاحم مادی ممکن است
سلام علیکم
دیگران جبرئیل را نمیدیدند چون میخواستند با چشم مادی ببینند. و الا اگر چشم مثالیشان بینا میشد میدیدند. در آخرت این دنیا برچیده میشود به تبع آن، مناسبات دنیایی نیز برچیده میشود.
زبان گفتگو، عوض میشود. نحوهی ارتباط و مواجهه رنگ و بوی آن عالم را به خود میگیرد. در این زمان نمیتوان با واحد پولی که در زمان طاغوت رایج بوده، معامله کرد!
بله
اما با مبنای ملاصدرا اینو توضیح ندادید که ارتباط نفوس با یکدیگر در آخرت چگونه است
بعنوان مثال بنده میخوام در آخرت اجدادم را با چهره خودشان ببینم
یا گذشته دنیارو ببینم..این با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس و اکتسابات و ملکاتش تعریف میکند..چگونه سازگار و ممکن است؟!
نتیجه گیری مسئله من اینه که معاد جسمانی مورد نظر صدرا اشکال وهمانی و غیر واقعی بودن دارد
بین وجود مثالی و خیالی و وجود وهمانی تفاوت زیادی است نباید این دو را معادل یکدیگر دانست
وجود مثالی(نسبت به وجود مادی) در وجود شدیدتر و بالتبع در اثر هم قوی تر است چون اثر
مربوط به وجود است و هر چه وجودش به افق وحدت نزدیکتر باشد در وجود شدیدتر و در اثر قوی تر
می شود،نفوس انسانی بعد از خلع بدن و خروج از دنیا به عالم مثال یا برزخی منتقل می شوند که
محدودیتهای عالم ماده را ندارد بنابراین ادراکات نفوس در آن عالم قوی تر از ادراکات حسی است.
غریبه آشنا;952596 نوشت:
ارتباط با امور بیرون از نفس را که قرآن وعده داده را نمیتواند شرح دهد و اینکه صور مثالی صادر شده از قوه خیال حقیقتا جسمانی نیستند چون ماده ندارند
معنای جسمانی بودن هم با مادی بودن معادل نیست،"ماده نه جسم است و نه محسوس نباید تصور کرد که ماده
همان جسمیتی است که در موجودات جسمانی وجود دارد"(انسان از آغاز تا انجام،علامه طباطبایی،ص78)
ضمن اینکه قوام هر شیء به صورت آن است نه ماده ی آن.
غریبه آشنا;952596 نوشت:
نشان به این نشان که در فرمایشات خود جناب صدرا کسانی که در دنیا به تعقل رسیده اند از قوه خیال فارغ میشوند
لطفا به منبع رفرنس دهید چرا که ادراکات انسان مقول به تشکیک است لذا ادراک خیالی مرتبه ای از ادراک است
که با ادراک عقلی زائل نمی شود به عبارتی در ادراک تجافی وجود ندارد که اگر اینگونه بود صحیح تر این بود که بگوئیم
اگر کسی به ادراک عقلی رسید ادراک حسی را از دست می دهد یا به تعبیر شما از آن فارغ می شود و بطلان آن به وضوح
روشن است."من فقد حسا فقد علما"حس و خیال مراتب نازل تر ی از ادراک نسبت به ادراک عقلیند ولی در مقابل آن نیستند.
غریبه آشنا;952596 نوشت:
همانطور که ملاحظه میکنید تمام معاد در نظر صدرا در نفس و ادراک آن تعریف میشود و عالم منفصل جایگاهی در صحبت ایشان ندارد
منفصل به معنای منفصل از نفس نیست بلکه به معنای منفصل از ماده است(به خاطر تجرد قوه ی خیال)
غریبه آشنا;952596 نوشت:
پذیرفتن عالم مثال منفصل با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس تعریف میکند ناسازگاری دارد
چطور؟
غریبه آشنا;952596 نوشت:
مثال منفصل یعنی اینکه در برزخ و قیامت صوری را ببینیم که از معلومات نفس ما نباشد
از آنجائیکه شما معاد جسمانی جناب صدرا را نقد می فرمائید باید مطالبی را که نقل می کنید صادر از ایشان باشد
نه تصور و تفسیر خود شما از مطالب ایشان لذا باید عرض کنم صدر المتألهین چنین نظری ندارند(اگر دارند به منبع ارجاع بفرمائید)
غریبه آشنا;952596 نوشت:
اما این با مبنای اتحاد عالم و معلوم که صدرا بیان میکند تطابق ندارد
ابتدا بهتر است تکلیف مطالب منقول از جناب صدرا روشن شود تا بعد بتوان نقد مذکور را بررسی نمود.
غریبه آشنا;952596 نوشت:
لذا در مکتب صدرا در مورد عالم آخرت به چیزی جز عالم شخصی و درونی که در نظر فرد متبلور میشود نمیتوان قائل بود
شخصی بودن آخرت که در قران نیز مطرح شده است:
"ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره و ترکتم ما خولناکم وراءظهورکم و ما نری معکم شفعاءکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکؤا لقدتقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون"
(و به تحقیق شما تک تک همچنانکه نخستین بار شما را خلق کرده ایم به نزد ما آمده اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم
پشت سر گذاشته و واسطه ها یتان را که می پنداشتید در عبادت شماشریکند با شما نمی بینیم روابط بین شما قطع شده
بین وجود مثالی و خیالی و وجود وهمانی تفاوت زیادی است نباید این دو را معادل یکدیگر دانست
وجود مثالی(نسبت به وجود مادی) در وجود شدیدتر و بالتبع در اثر هم قوی تر است چون اثر
مربوط به وجود است و هر چه وجودش به افق وحدت نزدیکتر باشد در وجود شدیدتر و در اثر قوی تر
می شود،نفوس انسانی بعد از خلع بدن و خروج از دنیا به عالم مثال یا برزخی منتقل می شوند که
محدودیتهای عالم ماده را ندارد بنابراین ادراکات نفوس در آن عالم قوی تر از ادراکات حسی است.
معنای جسمانی بودن هم با مادی بودن معادل نیست،"ماده نه جسم است و نه محسوس نباید تصور کرد که ماده
همان جسمیتی است که در موجودات جسمانی وجود دارد"(انسان از آغاز تا انجام،علامه طباطبایی،ص78)
ضمن اینکه قوام هر شیء به صورت آن است نه ماده ی آن.
لطفا به منبع رفرنس دهید چرا که ادراکات انسان مقول به تشکیک است لذا ادراک خیالی مرتبه ای از ادراک است
که با ادراک عقلی زائل نمی شود به عبارتی در ادراک تجافی وجود ندارد که اگر اینگونه بود صحیح تر این بود که بگوئیم
اگر کسی به ادراک عقلی رسید ادراک حسی را از دست می دهد یا به تعبیر شما از آن فارغ می شود و بطلان آن به وضوح
روشن است."من فقد حسا فقد علما"حس و خیال مراتب نازل تر ی از ادراک نسبت به ادراک عقلیند ولی در مقابل آن نیستند.
منفصل به معنای منفصل از نفس نیست بلکه به معنای منفصل از ماده است(به خاطر تجرد قوه ی خیال)
چطور؟
از آنجائیکه شما معاد جسمانی جناب صدرا را نقد می فرمائید باید مطالبی را که نقل می کنید صادر از ایشان باشد
نه تصور و تفسیر خود شما از مطالب ایشان لذا باید عرض کنم صدر المتألهین چنین نظری ندارند(اگر دارند به منبع ارجاع بفرمائید)
ابتدا بهتر است تکلیف مطالب منقول از جناب صدرا روشن شود تا بعد بتوان نقد مذکور را بررسی نمود.
شخصی بودن آخرت که در قران نیز مطرح شده است:
"ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره و ترکتم ما خولناکم وراءظهورکم و ما نری معکم شفعاءکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکؤا لقدتقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون"
(و به تحقیق شما تک تک همچنانکه نخستین بار شما را خلق کرده ایم به نزد ما آمده اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم
پشت سر گذاشته و واسطه ها یتان را که می پنداشتید در عبادت شماشریکند با شما نمی بینیم روابط بین شما قطع شده
و آنچه را می پنداشتید نابودشده است )
با سلام
۱- بنده به متون اصلی جناب صدرا دسترسی ندارم
و هرچه میدانم از مقالات است
۲- اینکه میفرمایید وجود مثالی و خیالی معادل هم نیستند دلیلش را بفرمایید
مطالب بنده اگر رفرنس ندارند ولی در انتساب به جناب صدرا مشهورند
لذا به نظر میاد که شما باید دلیل بیاورید نه بنده
۳-منظور بنده از جسم و ماده وجود چیزی است که قائم به خودش است و خارج از نفس آدمی است...برخلاف موجودات خیالی و مثالی که در صقع نفس اند
۴- وجود منفصل به معانی وجودی است که قائم به خود است و مستقل از ما است
۵- دیدار اعضای خانواده و دوستان در آخرت که وعده قرآن است نشان از شخصی نبودن آخرت است ..مگر اینکه این دیدارها را هم بخواهیم در حد توهم و خیال تنزل دهیم
یعنی بعد از جمع شدن دنیا، دوباره به دنیا بازگردید؟ دنیا که جمع شده؟ اتفاقا آيات نافی این سخن هستند (رب ارجعونی ... کلا...)
استاد گرامی!!
ما داریم در مورد آخرت صحبت میکنیم نه بازگشت به دنیا!!
عرض کردم با مبنای ملاصدرا در آخرت چگونه دیدار اجدادمان میسر میشود؟!
با این مبنا که ایشان همه چیز آخرت را حول نفس شخصی و اکتسابات و معلومات شخصی نفوس تعریف میکند...
خب چیزی که در دنیا معلوم نبوده و کسب نشده با این مبنا چگونه در آخرت معلوم میشود؟!
- اینکه میفرمایید وجود مثالی و خیالی معادل هم نیستند دلیلش را بفرمایید
مطالب بنده اگر رفرنس ندارند ولی در انتساب به جناب صدرا مشهورند
لذا به نظر میاد که شما باید دلیل بیاورید نه بنده
اگر مطلب حقیر را به طور کامل نقل قول می فرمودید فرق خیالی که شما آن را معادل وهم فرض نموده اید با
صور عالم مثال روشن می شد:
حبیبه;953179 نوشت:
بین وجود مثالی و خیالی و وجود وهمانیتفاوت زیادی است نباید این دو را معادل یکدیگر دانست
عرایض حقیر در پاسخ به این فرمایش شما بود:
غریبه آشنا;952596 نوشت:
نتیجه گیری مسئله من اینه که معاد جسمانی مورد نظر صدرا اشکال وهمانی و غیر واقعی بودن دارد
بنابراین باید دانست که وجود مثالی با وجود خیالی به معنای وهمانی(همان که حضرتعالی تصور می کنید)معادل نیست.
غریبه آشنا;953589 نوشت:
منظور بنده از جسم و ماده وجود چیزی است که قائم به خودش است و خارج از نفس آدمی است
از تعریف جسم و ماده که بگذریم و نیز ار ارتباط بدن با نفس،به نظر می رسد منظور شما از جسم(در این بحث)همان بدن عنصری
باشد چرا که اشکال اصلی حضرتعالی بر معاد جسمانی ملاصدرا چنین بیان شده است:
غریبه آشنا;952596 نوشت:
پذیرفتن عالم مثال منفصل با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس تعریف میکند ناسازگاری دارد
مثال منفصل یعنی اینکه در برزخ و قیامت صوری را ببینیم که از معلومات نفس ما نباشد مثل دیدن چهره حقیقی اجدادمان که در دنیا معلوممان نبوده
اما این با مبنای اتحاد عالم و معلوم که صدرا بیان میکند تطابق ندارد
لذا در مکتب صدرا در مورد عالم آخرت به چیزی جز عالم شخصی و درونی که در نظر فرد متبلور میشود نمیتوان قائل بود
و این فرمایش:
غریبه آشنا;953589 نوشت:
دیدار اعضای خانواده و دوستان در آخرت که وعده قرآن است نشان از شخصی نبودن آخرت است ..مگر اینکه این دیدارها را هم بخواهیم در حد توهم و خیال تنزل دهیم
ضمن اینکه در جمله ی آخر از متن فوق باز هم خیال را معادل توهم فرض نموده اید.
اینکه صور مثالی واقعیت نداشته باشند یک تصور اشتباه است شما جسم عنصری را مساوی
واقعیت و فقدان آن را معادل وهم و خیال پنداشته اید در حالیکه وقتی نفس از حدود و قیود
بدن عنصری رها می گردد در وجود شدیدتر و در اثر قوی تر می شود،تحقق،تعین و تشخص مربوط به وجود است
پس هر چیز که وجودش قوی تر باشد واقعی تر است اینکه ما عالم ماده و عوارض و الزامات آن را واقعی و آنچه
غیر آن است را توهم فرض کنیم به خاطر توقفمان در ظاهر است در حالیکه عالم باطن و ملکوت یا همان مثال و برزخ
و مراتب مافوق آن اصل و باقی سایه و ظلّ آنند(در فلسفه ی ملاصدرا و شیخ اشراق-شهاب الدین سهروردی)عالم مثال
منفصل نزولی علت عالم ماده و عالم ماده معلول آنست شما بفرمائید چگونه ممکن است علت در وجود و تحقق أضعف
از معلول خویش باشد(البته این رابطه ی علیت و معلولیّت مربوط به مثال نزولی است)ولی به هر حال اگر شما صور مثالی
و اشباح برزخی را توهم بدانید باید همین حکم را در باره ی عوالم مافوق ماده یعنی مثال منفصل و عالم عقل هم جاری بدانید
به خصوص عالم عقل که در تجرد از ماده تام تر است.
نکته بعد اینکه قیام صدوری صور برزخی با نفس هم دلیل وهمانی بودن آن صور نیست کما اینکه برای درک صور حسی
در همین عالم هم باید آن را در ذهن تصور کرد(اگر وجود خارجی را در مقابل وجود ذهنی قرار دهید)اصلا رابط بین شما
و عالم خارج از شما مگر ذهن نیست؟
اگر صور محسوس را در ذهنتان نداشته باشید راهی به شناخت آنها خواهید داشت؟
ملاصدرا ذهن را استعداد نفس برای کسب معارف تعریف می کند و مسلم است که قسمی
از این معارف ارتباط تنگاتنگی با عالم ماده دارند بنابراین اگر شما ذهن و امور ذهنی را واقعی ندانید
(به فرض اینکه ذهنی را مقابل واقعی تعریف کنید)بنابراین باید تمامی دانسته ها و علوم و معارف خویش را
هم توهم محسوب نموده و انکار کنید.
بنده نگفتم عوالم مافوق ماده واقعیت ندارند
آن عوالم هم مثل علم و معرفت از واقعیت خاص خود برخوردارند
نقد ما به معادشناسی ملاصدرا است که ادعا کرده معاد جسمانی را اثبات کرده...در حالی که مفهوم جسم را تاویل کرده و صور خیالی را تحت عنوان جسم درآورده
تعریف معاد جسمانی خیلی روشن است
یعنی همانطور که انسان در دنیا ساحتی از وجودش عنصر خاک است در آخرت نیز چنین باشد
اگر این عنصر را از انسان حذف کنیم دیگر معلوم نیست باچی طرفیم
قوی تر شدن وجود بدون ماده و این حرفها همه فرضیاتی بیش نیست و معلوم نیست چقدر با نوع وجود انسان تطابق دارد
در نظر متکلمین عالم برزخ تشدید وجود نیست بلکه عالم موت است با وجودی خاص...در مقابل عالم حیات که عنصر خاک در آن دخیل است
اگر با این نگاه به مسئله نگاه کنید دیگر نه صور خیالی را جسم می نامید و نه عینی و خارجی قلمدادشان میکنید
صور خیالی میتواند تشدید و قوی شود همانطور که در عالم خواب میشوند اما خارج از نفس موجود نیستند و اشکال همین جاست که جهان اخرت در نظر صدرا تا حد عالم خواب که یک عالم شخصی که ادراک محض است تنزل کرده
نقد ما به معادشناسی ملاصدرا است که ادعا کرده معاد جسمانی را اثبات کرده...در حالی که مفهوم جسم را تاویل کرده و صور خیالی را تحت عنوان جسم درآورده
تعریف معاد جسمانی خیلی روشن است
یعنی همانطور که انسان در دنیا ساحتی از وجودش عنصر خاک است در آخرت نیز چنین باشد
اگر این عنصر را از انسان حذف کنیم دیگر معلوم نیست باچی طرفیم
معاد جسمانی یکی از اعتقادات دینی ماست ولی معاد جسمانی با بدن عنصری اشکالات عدیده ای
ایجاد می کند که به تعبیر شما نظریه ملاصدرا برای رفع آن اشکالات است از جمله اینکه بدن مادی چگونه
می تواند در عالمی که غیر مادی و مجرد از ماده است وجود داشته باشد؟
ضمن اینکه بزرگوار، معاد جسمانیِ قران مربوط به قیامت است نه برزخ،و بحث فعلی مربوط به برزخ است نه قیامت.
غریبه آشنا;953759 نوشت:
قوی تر شدن وجود بدون ماده و این حرفها همه فرضیاتی بیش نیست و معلوم نیست چقدر با نوع وجود انسان تطابق دارد
خب حضرتعالی قاعدتا باید مسئله ی معاد از دیدگاه قران و روایات را قبول داشته باشید،اگر قوی تر شدن وجود
بدون قید و بند و محدودیتهای عالم ماده فرضیاتی مهمل است پس چرا عذابهای برزخی و اخروی از عذابهای دنیوی
شدیدتر است؟
بر طبق روایات چطور اموات از احوال خانواده ی خویش در دنیا مطلعند؟آیا این قوی تر شدن ادراکات در برزخ نیست؟
غریبه آشنا;953759 نوشت:
در نظر متکلمین عالم برزخ تشدید وجود نیست بلکه عالم موت است با وجودی خاص...در مقابل عالم حیات که عنصر خاک در آن دخیل است
زحمت کشیده وقتی قولی را به شخص یا گروهی نسبت می دهید منبع ارائه بفرمائید.
تا جائیکه بنده می دانم معاد از نظر متکلمین جسمانی و روحانی است و آن دسته از متکلمین که معاد جسمانی
را با بدن عنصری می دانند هم روح را در این دنیا به خاطر تعلقش به بدن ضعیف دانسته و به قوت روح در آخرت
اذعان دارند در توجیه این ادعا هم فرموده اند عقل گواهی می دهد که سعادت ابدان در درک لذات محسوس است
و سعادت ارواح در شناخت خداوند و محبت او و درک معارف الهی،و توجه به هر یک از آن دیگری باز می دارد
امّا هنگامی که روح بدن را ترک گفت قوی و کامل شده و با بازگشت به بدن در قیامت،می تواند هر دو سعادت
را با هم در یابد.این نظر را به غزالی، حلیمی، راغب اصفهانی، قاضی ابویزید و بسیاری از علمای امامیه
مانند شیخ مفید، شیخ صدوق، سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی نسبت دادهاند.
غریبه آشنا;953759 نوشت:
صور خیالی میتواند تشدید و قوی شود همانطور که در عالم خواب میشوند اما خارج از نفس موجود نیستند و اشکال همین جاست که جهان اخرت در نظر صدرا تا حد عالم خواب که یک عالم شخصی که ادراک محض است تنزل کرده
معاد جسمانی یکی از اعتقادات دینی ماست ولی معاد جسمانی با بدن عنصری اشکالات عدیده ای
اما نظریه ملاصدرا معاد جسمانی نیست
بلکه تاویل مفهوم جسم است
علامه محمد تقی آملی فرموده که اونچه که ملاصدرا میگوید حقیقتا معاد روحانی است..منتها در لفافه جسمانیت
معاد جسمانی یعنی دخیل بودن عنصر خاک
خواهشا اینقدر برای این مطالب از بنده منبع نخواهید
این مطالب مشهورند
سرچ کنید مشاهده بفرمایید
پاسخ به یه سوال مطلب را روشن میکند
آیا طبق فرموده قرآن حضرت آدم بعد از خلقت از خاک در بهشت ساکن شد یا قبل از آن؟!
اگر ثابت کنید که قبل از آن بوده..بله میتوان به عوالم مافوق خاک برای انسان قائل بود..اما اگر ثابت نکنید ..باید بپذیرید که مشکلات عدیده فلسفی معاد عنصری فقط متوجه عقل محدود انسان است نه علم خداوند
امّا هنگامی که روح بدن را ترک گفت قوی و کامل شده و با بازگشت به بدن در قیامت،می تواند هر دو سعادت
را با هم در یابد.این نظر را به غزالی، حلیمی، راغب اصفهانی، قاضی ابویزید و بسیاری از علمای امامیه
مانند شیخ مفید، شیخ صدوق،
صحبت ما روح تنها نبود بلکه نوع وجودی انسان بود
طبق قرآن و روایات حیات برزخی حیات واقعی انسان نیست ولو اینکه ادراک زیاد باشد
اگر روحِ تنها یعنی انسان با همه ابعادش پس چرا میفرمایید در قیامت بازگشت به بدن دارد؟!
اگه با اندیشه صدرا بخواهید بحث کنید این را نباید بگویید
اما نظریه ملاصدرا معاد جسمانی نیست
بلکه تاویل مفهوم جسم است
علامه محمد تقی آملی فرموده که اونچه که ملاصدرا میگوید حقیقتا معاد روحانی است..منتها در لفافه جسمانیت
معاد جسمانی یعنی دخیل بودن عنصر خاک
اموات اکنون در عالم برزخ هستند یا نه؟
آیا می پذیرید که در هر عالمی روح باید به بدنی تعلق بگیرد؟
آیا هر یک از مراتب عوالم وجود(عقل یا قیامت،مثال یا برزخ،ماده یا دنیا)احکام،اقتضائات و آثار خاص خود
را ندارد؟
آیا اهل برزخ جسم خاکی و عنصریشان را با خویش برده اند یا جسمشان در قبورشان مدفون و پنهان است؟
اگر اهل برزخ اکنون جسم خاکی ندارند پس نحوه ی وجودشان در برزخ چگونه است؟
پاسخ به یه سوال مطلب را روشن میکند
آیا طبق فرموده قرآن حضرت آدم بعد از خلقت از خاک در بهشت ساکن شد یا قبل از آن؟!
اگر ثابت کنید که قبل از آن بوده..بله میتوان به عوالم مافوق خاک برای انسان قائل بود..اما اگر ثابت نکنید ..باید بپذیرید که مشکلات عدیده فلسفی معاد عنصری فقط متوجه عقل محدود انسان است نه علم خداوند
بهشتی که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام ساکن بوده است بهشت برزخ نزولی بوده است گرچه مفسرین و فلاسفه
در آن اختلاف نظر دارند ولی ظاهرا تنها قولی که می توان با اتکاء به آن بین آیات و روایات مختلف جمع نمود همین قول است
بهشت برزخ نزولی،ماده ندارد ولی بعضی از عوارض ماده مانند شکل و مقدار و اندازه را دارد از سوی دیگر این عالم علت عالم
ماده است یعنی اینکه هر چه در این عالم وجود دارد مرتبه ای از حقیقتش در عالم برزخ نزولی و مرتبه ی برتر وجودیش در عالم
عقل است لذا می توان همین حکم را برای آفرینش آدم(ع) از خاک هم سرایت داد،یعنی بگوئیم همانطور که خاک حقیقتی در عالم
برزخ نزولی دارد و صورتی در عالم ماده(صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی)خاکی هم که جسم حضرت آدم از آن آفریده شده است
صورت برزخی خاک بوده است.
همانگونه که می توان گفت جسم هر یک از بشر هم از خاک آفریده شده است گرچه ماده ی اولیه وجود مادی بشر با واسطه های
سلام
صحبت دنیا و آخرت و انس ...نیست
صحبت دودوتا چهارتا است
منظور بنده از ماده چیزی است که خارج از نفس است و مستقل است و دلیل ارتباط با عالم بیرون و دیگر نفوس است
که اگر این ماده خارجی نباشد جز روح و عالمِ شخصی چیزی باقی نمیماند
پست ۱۰۰ را پاسخ نگفتید
منتظرم
این جمله شما را قبول ندارم. با چه توجیهی این حرف را میزنید؟! حرف حقیر این است که چیزی که مستقل از ما وجود دارد میتواند به انشاء نفس باشد.
فرض کنید شما عقل اول هستید و همه چیز از شما متمشی میشود حال این انتشاء همه چیز از شما به معنای این است که این چیزها خارجیت و استقلال خارجی ندارند!! آیا همه چیز نسبت به شما (عقل اول) وهمی میشود!!
این دو جملهتان نیز با هم ناسازگار اند. این سخن یعنی این که میتواند بیرونی و عینی باشد ولی خارج از نفس نباشد! چطور؟؟
اتفاقا هیچ ناسازگاری وجود ندارد
اشتباه اینجاست که شما بزرگوار بیرونی و عینی بودن را مساوی با استقلال اون شئ میدونید
در حالی که اینطور نیست
وقتی بودن اون شئ قائم به بودن نفس ما باشد و نبودن نفس مساوی با نبودن آن باشد یعنی که استقلالی ندارد
درست مثل موجودات عالم خواب که تاوقتی بیدار نشویم به خیالی بودن آن پی نمیبریم
به خاطر همین است که میگویم مرز توهمی بودن و واقعی بودن یک شئ ماده است و بس ...
چرا
چون ماده مستقل از ما وجود دارد ...
آسمان و زمین و درختان..قبل از ما هم بوده اند و بعد از ما هم هستند و عالم واقعی و منفصل یعنی همین
ضمن اینکه به یه سوال هم جواب بدید
بافرض پذیرش معادشناسی صدرا
مثلا الآن آخرت شده و من میخواهم دوستم را ببینم و خدا هم اجازه میدهد
چه اتفاقی میوفته؟
آیا دوستمو انشاء میکنم؟!
مساوی نیست اما مانعة الجمع هم نیست.
این دو جمله، مانعة الجمع نیستند هم شخصی است هم جمعی است.
«لمجموعون الی میقات یوم معلوم» به جد صادق است و با مبنای صدرا نیز سازگار است.
نه تنها صدرا بلکه عارفانی نظیر ابنعربی نیز قوهی خیال انسانی را ابزار خلاقیت انسان میدانند. خلاقیتی متناظر خالقیت خداوند است.
نه در آخرت و عالم برزخ، بلکه در همین دنیا، انسان اگر نیروهای خود را متمرکز کند میتواند با ارادهاش آنچه که در قوهی خیال متصلش دارد را در بیرون از نفس انشاء کند و وجود خارجی به آن ببخشد(ر.ک: اسفار، ج1، ص 34).
پس یکی از ویژگیهای کلیدی قوهی خیال، خلاقیت است. حال اگر در همین دنیا، انسانی با این قوهی خود چیزی را به وجود آورد (در خارج از نفس)؛ گفته میشود به انتشاء نفس، به چیزی وجود خارجی بخشید. در واقع، آن مخلوق، به انتشاء صقع نفس، موجود شد.
حالا این نحوه خلاقیت خیال در دنیا در انحصار عرفا و انسانهای کامل است اما در آخرت، همه انسانها اینچنین میشوند.
به عقیده صدرا رابطه صور خیالی در نسبت با نفس نه رابطه مظهریت است؛ (چنانکه شیخ اشراق قائل است) و نه رابطه حلولی و انطباعی (چنانکه مشاء قائلاند) بلکه در نظر او این صور، نسبت به نفس قیام صدوری دارند و نفس آنها را ایجاد میکند نه اینکه قابل و پذیرنده آنها باشد (ج8، ص 269). این نظر صدرا برگرفته از ابن عربی است همانطور که در کتاب مسائل قدسیه از کتاب فصوص الحکم ابن عربی شاهد میآورد.
یک چیز را دقت بفرمایید ظاهرا این مطلب در مباحث شما مغفول است، صدرا قائل به معاد جسمانی است. منتهی الزامی ندارد که این جسم مادی باشد. پس اینچنین نیست که همه چیز در آخرت، به قول شما شخصی باشد.
از سوی دیگر با توجه به حرکت جوهری اشتدادی نفس، وجود اخروی همان وجود دنیوی است منتهی شدت وجودیاش و کمال وجودیاش بیشتر از وجود دنیوی است. بعلاوه، هویت و تشخص بدن به نفس است نه به جسم و ماده به همین جهت، تشخص بدن، تا وقتی که نفس باقی است، دوام دارد. همانطور که اگر صورت طبیعی بدن به صورت مثالی یا اخروی مبدل شود، هویت انسانی در این مراحل، دارای تشخص و وحدت است.
نکته دیگر این که این ویژگی صور خیالی که این صور (این مسئله منحصر به صور خیالی ندارد بلکه صورتهای ادراکی را شامل می شود)، حلول در نفس یا در محل دیگر ندارند بلکه قائم به نفس اند باعث میشود بر اصالت و غنای این صور بیفزاید نه این که نقطهی ضعف او محسوب شود. زیرا معنای این صدوری بودن به معنای قیام فعل به فاعل در مقابل قیام مقبول به قابل است.
نفس تا وقتی متعلق به بدن است، احساسش غیر از تخیل خواهد بود، چون در احساس، به ماده خارجی و شرایط خاصی نیازمند است اما در تخیل به اینها محتاج نیست و این امتیاز کار است نه نقطهی ضعف!
وقتی نفس از این عالم جدا می شود، در واقع، از ضعف و نقص جدا شده است آنوقت در این شرایط، تفاوتی بین تخیل و احساس باقی نمیماند و تمامی این قوا با هم یکی میشوند (به اصل و مبدأ مشترک خود باز میگردند) در این شرایط، نفس با قوه خیال خود آن چه که با قوای دیگر انجام میداده، را انجام ميدهد. مثلا با چشم خیال آنچه که با چشم سر میدید را میبیند ... در نتیجه، قدرت و علم و ... یکی میشوند و ادراک خواستهها همان قدرت و احضار آنها در پیش نفس اند به همین خاطر در بهشت تمام خواستهها متعلق به نفس است.
نکتهی دیگر که فکر میکنم بارها از زاوایای دیگر به آن اشاره کردهاماین است که صور صورتهای مقداری و شکل و ... لازم نیست صرفا با مشارکت ماده محقق شوند بلکه میتوانند صرفا از فاعل و جهات ادراکی آن صادر شوند همانطور که ستارگان، از موجودات مجرد عقلی به صرف تصور ایجاد میشوند. چون قبل از اجسام اولیه، موادی که پیش از تحقق آنها موجود باشد، وجود نداشته است. حالا این موجوداتی که توسط موجودات عقلی ایجاد میشوند، خارجیتشان را از دست دادهاند؟!!
با همین بیان، صور خیالی صادر شده از نفس نیز به ماده نیازی ندارند.
نکته دیگر: قوه خیال در تحت یک شرایطی میتواند همت خود را متمرکز کند و اجسامی را به وجود بیاورد که این موجودات به لحاظ وجودی و شدت، برتر از امور محسوس اند و به تبع شدت وجودیشان، آثار آنها نیز بیشتر از امور محسوس مادی است. پس اینچنین نیست که اگر ماده، جسم اخروی ما نباشد، ویژگیهایی مثل جمعی بودن نابود شود.
طبق بیان صدرا جسم متکاثف عنصری قابلیت ارتقاء به عالم عقبی را ندارد.
جناب صدرا در مورد ملاقات همینجایی شما با دوستتان هم همین سخن را میگوید. وقتی شما به سراغ دوستتان میروید در واقع دارید دوستتان را انشاء میکنید منتهی وجود مادی و آمد و رفت و حرکتها و ... معدّ این انشاء نفس شما هستند.
منتهی این تحلیل معدّ بودن را شاید نتوان در مورد ارتباطات اخروی به کار ببریم.
در آنجا، بر اساس وجود جمعی اندماجی میتوان این انشاء نفس را تحلیل کرد؛ به عبارت دیگر، بحث کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، عینیت مییابد. منتهی هنوز تبیین جامعی از آن صورت نگرفته است و نیازمند مداقههای علمی است.
با سلام و ادب
لطفا نظر صدر المتالهین را در مورد دیدارهای این دنیایی کمی بسط دهید.
خیر اینطور نیست
موجودات عالم دنیا مستقل از حواس و خیال ما موجودند
و نفس ما فقط نقش مظهر بودن را در مورد آنان دارد
سلام
۱-بنده رابطه ای بین خلاقیت قوه خیال و شخصی نبودن آخرت در فرمایش شما ندیدم
قوه خیال اگر چیزی را بدون ماده در خارج ایجاد میکند در واقع چیزی را در خارج ایجاد نکرده...مثل افرادی که توهم میزنند و حقیقتا چیزی را در خارج میبینند اما فقط خودشان میبینند
اینجاست که باز متوجه میشویم خارجی بودن شئ مستلزم وجود ماده است
چیزی که باعث کثرت و خارجیت شده ماده است که اگر برچیده شود..چیزی جز عالم فردی نفوس باقی نمیماند
۲-ملاصدرا به معاد جسمانی معتقد نیست بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده...و موجودات مثالی را نیز تحت معنای جسم درآورده
در اثبات این سخن همین یک اصلی که میفرمایند انسان جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاست...کافی است
سلام علیکم
ضمن این که نحوه وجود نفس بشری تدبیری است اما نفس انسانی در سیر حرکت تدبیری خود به جایی میرسد که خودش وجودی مجرد به صورت عقل مفارق پیدا میکنداین سخن بدین معناست که دیگر نحوهی وجودش تدبیری نخواهد بود (در این مورد، جناب صدرا با جناب سهروردی همنظر است).
منتهی نکته حائز اهمیت این است که چنین اعتقادی مبانی خاصی میخواهد؛ مثلا باید به حرکت جوهری باور داشت تا به نفس ناطقه، اجازهی حرکت از نحوهی جوهری نخستین به نحوهی جوهری دیگر داد.
این مبنای صدرا (جسمانیة الحدوث و روحانیة ...) در صدد آن است که بگوید نفس انسانی هنگام حدوث، نور محض و از مجردات نیست در مقابل سخن شیخ اشراق که نفس انسانی را هنگام حدوث، نور محض و از مجردات محض میداند. نفس انسانی در نزد ملاصدرا ابتدا این گونه نبوده است بلکه دارای حدوث جسمانی است که در اثر حرکت تکاملی، روحانیة البقاء میشود. این روحانیة البقاء بودن نیز منجر به نتیجهگیری شما نخواهد شد.
معنای این سخن ایشان این است که اگر چه انسان در تعین ابتدائیاش نیازمند به مزاج جسمانی است اما در بقائش دیگر نیاز به این جسم عنصری ندارد. اگر دقت کنید، لازمه این سخن این نیست که معاد جسمانی انکار شود بلکه جسم عنصری انکار شده است.
سلام علیکم
نفس در مرتبه ی توجه به اعضای خود, حکم قوا و اعضا را دارد اما در توجه به جوهر و حقیقتش از وحدت و تجرد برخوردار است.
محال است که یک جسم موضوع برای اوصاف متضاد از قبیل سفیدی و سیاهی, شیرینی و تلخی و ... باشد. این عدم پذیرش اوصاف متقابل و متضاد, ناشی از نقص و محدودیت گنجایشی عالم ماده است. جوهر نفس با وحدتی که دارد اوصاف متضاد را میِ پذیرد به همین دلیل هرچه بر تجرد انسان افزوده شود, کمال و شدت وجودی اش بیشتر شده, اشیاء بیشتری را تحت احاطه ی خود می گیرد. در نتیجه, انسان به جهانی معقول در برابر جهانی محسوس مبدل می شود.
مدرک تمام ادراکات حسی و خیالی و عقلی و فاعل همه افعال طبیعی و حیوانی و انسانی همان نفس مدبر است که تا مرتبه ی حواس و ابزار و اعضاء طبیعی تنزل کرده و تا مرتبه عقل فعال و بالاتر از آن صعود می کنند.
این که شما در این دنیا با دوست خود ملاقات می کنید این ملاقات منوط به هزار و یک چیز از جمله وجود مادی دوست شماست . این به خاطر این است که نفس در این دنیا به بدن تعلق دارد و احساسش غیر از تخیل است (در احساس, به ماده خارجی و شرایط مخصوص نیازمند است) اما تجرد خیالی به این معدات نیاز ندارد. وقتی نفس از این عالم جدا می شود در حقیقت دیگر محتاج به این معدات نیست بلکه از ضعف و نقص پیراسته شده است. در این صورت تفاوتی بین تخیل و احساس برای او باقی نمی ماند و تمامی این قوا با هم یکی می شوند و به اصل و مبدء خود باز می گردند؛ یعنی نفس با قوهی خیال خود همان چیزی را که با قوای دیگر انجام میدهد، انجام میدهد. در حقیقت، در دنیا هم که بود قوهی خیال بوسیلهی این قوا و ... این کار صورت میگیرد حالا دیگر این واسطهها و معدات برچیده شده است.
باید دید بعد از رخت بربستن از دنیا، صور مقداری و اشکال جسمانی در تحققشان از ناحیه فاعل، محتاج به ماده و قابلاند؟! یا میتوانند بدون مشارکت ماده صرفا از فاعل و جهات ادراکی آن صادر شوند؟
صدرا شق دوم را اختیار کرده است. وی بر آن است که صور خیالی صادر از نفس به ماده احتیاجی ندارند. همانطور که اگر قوه خیال از افعال قوای حیوانی و طبیعی رویگردان شد و همتش را صرف تخیل سازد، میتواند اجسامی را ایجاد کند که به لحاظ وجودی، اصیلتر از امور محسوس مادیاند.
سلام
صرف نظر از اصل روحانیت البقا در نظر ملاصدرا
اینکه مفهوم جسم در دستگاه فکری ایشان تاویل شده تردیدی نیست
اجسام مثالی جسم نیستند...تعریف جسم بدون ماده ممکن نیست
شاید بشه بدن مثالی را به قول شما بدن نامید اما جسم خیر
وی توضیح نداده است که چرا این نحوه بیان درباره جنّت و معاد، مشمول نقد او بر ابنسینا و ابنرشد نمیشود. اگر دعوتکننده مردم آنان را گمراه نمیکند و اگر تمثیلی دانستن مواعید قرآن درباره جنّت و نعمتهای آن، به علت تخالف با فهم متعارف عموم، پذیرفتنی نیست، ابداعی و اختراعی بودن بدن آخرتی و مجموعه جنّت و نعمتهای آن به فاعلیت نفس در صُنع خیال، به طریق اَوْلی' با مجموعه دادههای قرآنی و فهم همگانی از آنها در تعارض است. تأویل و تحویل جنّت جسمانی محسوس مذکور در قرآن به عالمی مشحون از صور خیال که نفس آنها را با ادراک خود متحقق کرده است، همان مشکلی را دارد که ملاصدرا درباره آرای قائلان به تمثیل پیش کشیده است. بهعلاوه، قرآن مقربان را نیز از همین جنّت محسوس برخوردار میداند
سوال بنده این بود که بدون ماده خارجی چگونه عالم جمعی و خارج در آخرت ثابت میشود که در این متن پاسخی ندیدم..
اونچه که در این دنیا عالم خارج و عینی را ثابت میکند ماده است
و تاثیر گرفتن از پدیده ها بدون خلاقیت نفس و خیال
دنیا نمونه ای از عالم منفصل است که بواسطه ماده خارجی ثابت میشود
اما صور خیالی جایگاهی جز صقع نفس ندارند و صحبت از خارجی و عینی بودن آنان به مثابه عینی و خارجی بودن خواب دیدن های آدمی است که درواقع عینی نبوده
بارها گفته شد اینکه انشاءشان از صقع نفس است منافاتی با خارجی شدنشان ندارد. آیا عارف نمیتواند با انشائی که از صقع نفس انجام میدهد، صورتی را در خارج محقق کند؟! اگر نه، پس این کراماتی که از خود نشان میدهند چیست؟!
همانطور که عقل اول در عالم عقل حقایقی را انشاء میکند در عین حال که دارای کثرت در عین وحدت اند؛ انشائات نفس نیز اینچنین خواهد بود. هر چه در آنجا جواب میدهیم اینجا هم همان پاسخ را میدهیم.
طوری سخن میگویید که انگار تأویل کار بدی است. تأویل کار راسخان در علم است.
امام خمینی میفرماید: تنزیل کتاب از سوی خدا، به حسب مراتب هفتگانهای است که برای جهان است کسی میتواند از تأویل آگاه شود که بهرهای از مراتب عالم داشته باشد هر اندازه که حظی از مراتب عالم داشته باشد، همان مقدار میتواند از تأویل قرآن آگاه و بهره مند شود تا جایی که به غایت کمال انسانی برسد. در کمال انسانی، کمال مراتب تأویل به دست می آید (تعلیقه علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 50 – 51.).
جناب ابن عربی نیز همین اشاره را دارد: «خداوند میتوانست آنچه را که اهل الله تأویل کرده اند به گونهی روشن در قرآن بیاورد ولی چنین نکرد و آن معارف را در لابهلای همین کلمات که به زبان عامهی مردم نازل شده است، گنجانید، تا با دانشی خاص بندگان او بدان مفاهیم راه یابند» (رحمة من الرحمان فی تفسیر اشارات القرآن، ج1، ص 16).
خود جناب ملاصدرا میگوید: آنچه از اسرار قرآن برای راسخان در علم و عرفای محقق حاصل شد یا میشود هرگز با تفسیر ظاهری مناقض نیست بلکه تکمیل و تمیم اوست و در حقیقت تأویل از ظاهر به لب لباب آن رسیدن و گذر کردن از سطح و عنوان به باطن و سر آن است (مفاتیح الغیب، ص 82).
در احادیث هم که مبحث تأویل جدی است.
پس طوری از تأویل سخن نگویید که انگار کسی که مرتکب تأویل شده، تفسیر به رأی انجام داده است.
مثال شما در مورد دنیاست
صورتی را که عارف در خارج محقق میکند به چه واسطه است؟
اگر ماده خارجی نبود باز این را میفرمودید؟!
صورت های مادی میتوانند خارج از نفس ایجاد شوند..چون اساسا جایگاه ماده خارج از نفس است
اما صورت های خیالی که محل بحث ما هستند اینطور نیستند
خوب یا بد
عرض کردیم که نقد ایشان به برخی فلاسفه که اظهار میداشتند آیات معاد تمثیلی اند و لزوما مطابق با واقع نیست... شامل خود ایشان در مورد معاد مثالی نیز میشود
چراکه اونچه که از ظاهر آیات برای عموم فهم میشود همان معاد و جسم عنصری است نه جسم مثالی
سلام علیکم
صورت مادی است چون هدف از این خلق، برای افراد مادی است و خلاصه انگیزهای در پس آن است که منوط به مادی بودن این خلق است اما همین آقا میتواند انشاء صورت مثالی هم داشته باشد منتهی باید بینندهی قابل نیز در میان باشد.
اصلا شما در مورد ملاقات جبرئیل و پیامبر صلیالله علیه و آله و نزول آیات قرآن برای ایشان چه میگویید؟! آیا این ملاقات، به صورت مادی بوده؟ اگر به صورت مادی بوده، پس چرا دیگران جبرئیل را نمیدیدند!! اگر مثالی بوده چطور باید آن را تبیین کرد؟!
این فهم برای مردم عادی است اما آيات دارای تأویل و بطنی هستند که اهل معرفت توان استخراج آن را دارند.
سلام
اتفاقا به مورد خوبی اشاره کردید
اگر قبول دارید که دیگران جبرئیل را نمیدیدند و جبرئیل مادی نبوده..پس چه اصراری دارید که صورت های مثالی شخصی و درونی نیستند؟!
تمام بحث بنده با شما این است که صورت های خیالی شخصی و درونی هستند و خلافش حداقل برای بنده ثابت نشده
لازمه سخن فوق این است که بپذیریم فهم عموم در مورد ظواهر آیات معاد مطابق با واقع نیست
چیزی که ملاصدرا با تلاش برای اثبات معاد جسمانی سعی بر ردش داشت
اما نهایتا خود نیز گرفتار تاویل ظاهر آیات شد و مفهوم جسم را تاویل کرد.
تاویل وقتی جایز است که قرینه قطعی عقلی و قرآنی موجود باشد
باسمه المصوّر
با سلام و احترام و نیز تشکر از سؤالات خوب حضرتعالی که باعث بسط بحث و ایضاح مطلب گردید.
عینی نبودن خوابهایی که انسان می بیند به چه معناست؟
یعنی صور مشهود در خواب حقیقتی(اساس و مبنایی) در خارج ندارند؟
و فقط در صعق نفس موجودند و حاصل انشاء نفسند؟
بر همین وزان عینی نبودن صور عالم خیال منفصل حاکی از عدم تحقق خارجی آن صورند و یا معنای دیگری دارد؟
سلام
عینی بودن چیزی در مقابل ذهنی بودن معنا میشود
بحث بنده اینه که اساسا صور خیالی که در خواب هم نمونه آن را میبینیم ذهنی و درونی اند ..اگرچه ما آن را بیرونی و عینی میپنداریم
اما این اشکال به صور مادی وارد نیست..چراکه اساسا ماده جدا و خارج از نفس است
نتیجه گیری مسئله من اینه که معاد جسمانی مورد نظر صدرا اشکال وهمانی و غیر واقعی بودن دارد و ارتباط با امور بیرون از نفس را که قرآن وعده داده را نمیتواند شرح دهد و اینکه صور مثالی صادر شده از قوه خیال حقیقتا جسمانی نیستند چون ماده ندارند..بلکه از مقوله ادراک اند که به سبب انس با اجسام در صقع نفس ایجاد شده اند
نشان به این نشان که در فرمایشات خود جناب صدرا کسانی که در دنیا به تعقل رسیده اند از قوه خیال فارغ میشوند لذا همان ادراک جزئی را هم بعد مرگ ندارند
همانطور که ملاحظه میکنید تمام معاد در نظر صدرا در نفس و ادراک آن تعریف میشود
و عالم منفصل جایگاهی در صحبت ایشان ندارد
پذیرفتن عالم مثال منفصل با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس تعریف میکند ناسازگاری دارد
مثال منفصل یعنی اینکه در برزخ و قیامت صوری را ببینیم که از معلومات نفس ما نباشد
مثل دیدن چهره حقیقی اجدادمان که در دنیا معلوممان نبوده
اما این با مبنای اتحاد عالم و معلوم که صدرا بیان میکند تطابق ندارد
لذا در مکتب صدرا در مورد عالم آخرت به چیزی جز عالم شخصی و درونی که در نظر فرد متبلور میشود نمیتوان قائل بود
سلام علیکم
البته بنده مدافع صد در صد این نظر نیستم ولی دلیلی هم برای ردش ندارم.
ملاصدرا میتواند به این سخن شما این جواب را بدهد که خب این ظاهر از باب «الرحمن علی العرش استوی» دارای باطنی است. عرش را نباید به همین معنای ظاهریاش معنا کرد بلکه باید به تأویل برد. جسم را هم همینطور.
با سلام وعرض ادب
میگن تو بهشت هیچ غم واندوهی نیست ولی معادی که ملاصدرا تشریح فرموده سراسر غم واندوه .
موقعی نتونیم چهره ی نورانی ومبارک پیامبر ص رو ببینیم
وهر چیزی رو فقط بر اساس نشئیات خودمون بخوایم
ببینیم اینکه از جهنم هم بدتره .وحشتناکه .بشر موجود اجتماعیه .قیامت ملاصدرا قیامت تنهایی وجنونه .
هرچی هم تو خوشی باشی موقعی تنهایی به چه دردی
میخوره نشئیاتت .
سلام
در پست قبل عرض کردم که برای تاویل قرینه محکم لازم است..قرینه عقلی..روایی و قرآنی
برای اینکه بگوییم خداوند و روایات میفرمایند اجزای کهنه جمع میشوند و انسانها دوباره زنده میشوند منظور حیات مثالی و روحانی است چه قرینه ای وجود دارد؟!!
بله اما قرآن و روایات که اینو نگفتن!!
پس ناراحتی نداره
ضمن اینکه شاید اگر صدرا الآن میبود برداشت مارو از مکتب فکریش رد میکرد..چراکه ایشان هم قطعا درصدد رد وعده های قرآن نبوده و نیست
سلام علیکم
دیگران جبرئیل را نمیدیدند چون میخواستند با چشم مادی ببینند. و الا اگر چشم مثالیشان بینا میشد میدیدند. در آخرت این دنیا برچیده میشود به تبع آن، مناسبات دنیایی نیز برچیده میشود.
زبان گفتگو، عوض میشود. نحوهی ارتباط و مواجهه رنگ و بوی آن عالم را به خود میگیرد. در این زمان نمیتوان با واحد پولی که در زمان طاغوت رایج بوده، معامله کرد!
سلام علیکم
خب ایشون بدون دلیل که چنین حرفی نزده!
برخی از دلیلهاشون و قبلا به عرض رسوندم
سلام
اولا دفعی الحصول بودن در دنیا و ماده هم میتواند باشد
ثانیا اینکه بگوییم در آخرت قوه نیست به منتفی شدن هر نوع جسمی می انجامد حتی مثالی
چراکه تصور هر نوع ادراک جزیی و جسمی مستلزم وجود نوعی زمان و قوه است
سلام
اولا دفعی الحصول بودن در دنیا و ماده هم میتواند باشد
ثانیا اینکه بگوییم در آخرت قوه نیست به منتفی شدن هر نوع جسمی می انجامد حتی مثالی
چراکه تصور هر نوع ادراک جزیی و جسمی مستلزم وجود نوعی زمان و قوه است
بله
اما با مبنای ملاصدرا اینو توضیح ندادید که ارتباط نفوس با یکدیگر در آخرت چگونه است
بعنوان مثال بنده میخوام در آخرت اجدادم را با چهره خودشان ببینم
یا گذشته دنیارو ببینم..این با مبنای صدرا که همه چیز را در نفس و اکتسابات و ملکاتش تعریف میکند..چگونه سازگار و ممکن است؟!
سلام علیکم
این سخنتان به چه مبنایی متکی ست؟ نمیشود صرفا یک مطلبی را ادعا کرد!
چجوری؟
یعنی بعد از جمع شدن دنیا، دوباره به دنیا بازگردید؟ دنیا که جمع شده؟ اتفاقا آيات نافی این سخن هستند (رب ارجعونی ... کلا...)
باسمه العلیم
بین وجود مثالی و خیالی و وجود وهمانی تفاوت زیادی است نباید این دو را معادل یکدیگر دانست
وجود مثالی(نسبت به وجود مادی) در وجود شدیدتر و بالتبع در اثر هم قوی تر است چون اثر
مربوط به وجود است و هر چه وجودش به افق وحدت نزدیکتر باشد در وجود شدیدتر و در اثر قوی تر
می شود،نفوس انسانی بعد از خلع بدن و خروج از دنیا به عالم مثال یا برزخی منتقل می شوند که
محدودیتهای عالم ماده را ندارد بنابراین ادراکات نفوس در آن عالم قوی تر از ادراکات حسی است.
معنای جسمانی بودن هم با مادی بودن معادل نیست،"ماده نه جسم است و نه محسوس نباید تصور کرد که ماده
همان جسمیتی است که در موجودات جسمانی وجود دارد"(انسان از آغاز تا انجام،علامه طباطبایی،ص78)
ضمن اینکه قوام هر شیء به صورت آن است نه ماده ی آن.
لطفا به منبع رفرنس دهید چرا که ادراکات انسان مقول به تشکیک است لذا ادراک خیالی مرتبه ای از ادراک است
که با ادراک عقلی زائل نمی شود به عبارتی در ادراک تجافی وجود ندارد که اگر اینگونه بود صحیح تر این بود که بگوئیم
اگر کسی به ادراک عقلی رسید ادراک حسی را از دست می دهد یا به تعبیر شما از آن فارغ می شود و بطلان آن به وضوح
روشن است."من فقد حسا فقد علما"حس و خیال مراتب نازل تر ی از ادراک نسبت به ادراک عقلیند ولی در مقابل آن نیستند.
منفصل به معنای منفصل از نفس نیست بلکه به معنای منفصل از ماده است(به خاطر تجرد قوه ی خیال)
چطور؟
از آنجائیکه شما معاد جسمانی جناب صدرا را نقد می فرمائید باید مطالبی را که نقل می کنید صادر از ایشان باشد
نه تصور و تفسیر خود شما از مطالب ایشان لذا باید عرض کنم صدر المتألهین چنین نظری ندارند(اگر دارند به منبع ارجاع بفرمائید)
ابتدا بهتر است تکلیف مطالب منقول از جناب صدرا روشن شود تا بعد بتوان نقد مذکور را بررسی نمود.
شخصی بودن آخرت که در قران نیز مطرح شده است:
"ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره و ترکتم ما خولناکم وراءظهورکم و ما نری معکم شفعاءکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکؤا لقدتقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون"
(و به تحقیق شما تک تک همچنانکه نخستین بار شما را خلق کرده ایم به نزد ما آمده اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم
پشت سر گذاشته و واسطه ها یتان را که می پنداشتید در عبادت شماشریکند با شما نمی بینیم روابط بین شما قطع شده
و آنچه را می پنداشتید نابودشده است )
با سلام
۱- بنده به متون اصلی جناب صدرا دسترسی ندارم
و هرچه میدانم از مقالات است
۲- اینکه میفرمایید وجود مثالی و خیالی معادل هم نیستند دلیلش را بفرمایید
مطالب بنده اگر رفرنس ندارند ولی در انتساب به جناب صدرا مشهورند
لذا به نظر میاد که شما باید دلیل بیاورید نه بنده
۳-منظور بنده از جسم و ماده وجود چیزی است که قائم به خودش است و خارج از نفس آدمی است...برخلاف موجودات خیالی و مثالی که در صقع نفس اند
۴- وجود منفصل به معانی وجودی است که قائم به خود است و مستقل از ما است
۵- دیدار اعضای خانواده و دوستان در آخرت که وعده قرآن است نشان از شخصی نبودن آخرت است ..مگر اینکه این دیدارها را هم بخواهیم در حد توهم و خیال تنزل دهیم
استاد گرامی!!
ما داریم در مورد آخرت صحبت میکنیم نه بازگشت به دنیا!!
عرض کردم با مبنای ملاصدرا در آخرت چگونه دیدار اجدادمان میسر میشود؟!
با این مبنا که ایشان همه چیز آخرت را حول نفس شخصی و اکتسابات و معلومات شخصی نفوس تعریف میکند...
خب چیزی که در دنیا معلوم نبوده و کسب نشده با این مبنا چگونه در آخرت معلوم میشود؟!
باسمه العلیم
اگر مطلب حقیر را به طور کامل نقل قول می فرمودید فرق خیالی که شما آن را معادل وهم فرض نموده اید با
صور عالم مثال روشن می شد:
عرایض حقیر در پاسخ به این فرمایش شما بود:
بنابراین باید دانست که وجود مثالی با وجود خیالی به معنای وهمانی(همان که حضرتعالی تصور می کنید)معادل نیست.
از تعریف جسم و ماده که بگذریم و نیز ار ارتباط بدن با نفس،به نظر می رسد منظور شما از جسم(در این بحث)همان بدن عنصری
باشد چرا که اشکال اصلی حضرتعالی بر معاد جسمانی ملاصدرا چنین بیان شده است:
و این فرمایش:
ضمن اینکه در جمله ی آخر از متن فوق باز هم خیال را معادل توهم فرض نموده اید.
چیزی که واقعیت خارجی نداشته باشد اگر وهم و خیال نیست..چیست؟!
همین را پاسخ بفرمایید
باسمه العلیم
اینکه صور مثالی واقعیت نداشته باشند یک تصور اشتباه است شما جسم عنصری را مساوی
واقعیت و فقدان آن را معادل وهم و خیال پنداشته اید در حالیکه وقتی نفس از حدود و قیود
بدن عنصری رها می گردد در وجود شدیدتر و در اثر قوی تر می شود،تحقق،تعین و تشخص مربوط به وجود است
پس هر چیز که وجودش قوی تر باشد واقعی تر است اینکه ما عالم ماده و عوارض و الزامات آن را واقعی و آنچه
غیر آن است را توهم فرض کنیم به خاطر توقفمان در ظاهر است در حالیکه عالم باطن و ملکوت یا همان مثال و برزخ
و مراتب مافوق آن اصل و باقی سایه و ظلّ آنند(در فلسفه ی ملاصدرا و شیخ اشراق-شهاب الدین سهروردی)عالم مثال
منفصل نزولی علت عالم ماده و عالم ماده معلول آنست شما بفرمائید چگونه ممکن است علت در وجود و تحقق أضعف
از معلول خویش باشد(البته این رابطه ی علیت و معلولیّت مربوط به مثال نزولی است)ولی به هر حال اگر شما صور مثالی
و اشباح برزخی را توهم بدانید باید همین حکم را در باره ی عوالم مافوق ماده یعنی مثال منفصل و عالم عقل هم جاری بدانید
به خصوص عالم عقل که در تجرد از ماده تام تر است.
نکته بعد اینکه قیام صدوری صور برزخی با نفس هم دلیل وهمانی بودن آن صور نیست کما اینکه برای درک صور حسی
در همین عالم هم باید آن را در ذهن تصور کرد(اگر وجود خارجی را در مقابل وجود ذهنی قرار دهید)اصلا رابط بین شما
و عالم خارج از شما مگر ذهن نیست؟
اگر صور محسوس را در ذهنتان نداشته باشید راهی به شناخت آنها خواهید داشت؟
ملاصدرا ذهن را استعداد نفس برای کسب معارف تعریف می کند و مسلم است که قسمی
از این معارف ارتباط تنگاتنگی با عالم ماده دارند بنابراین اگر شما ذهن و امور ذهنی را واقعی ندانید
(به فرض اینکه ذهنی را مقابل واقعی تعریف کنید)بنابراین باید تمامی دانسته ها و علوم و معارف خویش را
هم توهم محسوب نموده و انکار کنید.
بنده نگفتم عوالم مافوق ماده واقعیت ندارند
آن عوالم هم مثل علم و معرفت از واقعیت خاص خود برخوردارند
نقد ما به معادشناسی ملاصدرا است که ادعا کرده معاد جسمانی را اثبات کرده...در حالی که مفهوم جسم را تاویل کرده و صور خیالی را تحت عنوان جسم درآورده
تعریف معاد جسمانی خیلی روشن است
یعنی همانطور که انسان در دنیا ساحتی از وجودش عنصر خاک است در آخرت نیز چنین باشد
اگر این عنصر را از انسان حذف کنیم دیگر معلوم نیست باچی طرفیم
قوی تر شدن وجود بدون ماده و این حرفها همه فرضیاتی بیش نیست و معلوم نیست چقدر با نوع وجود انسان تطابق دارد
در نظر متکلمین عالم برزخ تشدید وجود نیست بلکه عالم موت است با وجودی خاص...در مقابل عالم حیات که عنصر خاک در آن دخیل است
اگر با این نگاه به مسئله نگاه کنید دیگر نه صور خیالی را جسم می نامید و نه عینی و خارجی قلمدادشان میکنید
صور خیالی میتواند تشدید و قوی شود همانطور که در عالم خواب میشوند اما خارج از نفس موجود نیستند و اشکال همین جاست که جهان اخرت در نظر صدرا تا حد عالم خواب که یک عالم شخصی که ادراک محض است تنزل کرده
باسمه العلیم
معاد جسمانی یکی از اعتقادات دینی ماست ولی معاد جسمانی با بدن عنصری اشکالات عدیده ای
ایجاد می کند که به تعبیر شما نظریه ملاصدرا برای رفع آن اشکالات است از جمله اینکه بدن مادی چگونه
می تواند در عالمی که غیر مادی و مجرد از ماده است وجود داشته باشد؟
ضمن اینکه بزرگوار، معاد جسمانیِ قران مربوط به قیامت است نه برزخ،و بحث فعلی مربوط به برزخ است نه قیامت.
خب حضرتعالی قاعدتا باید مسئله ی معاد از دیدگاه قران و روایات را قبول داشته باشید،اگر قوی تر شدن وجود
بدون قید و بند و محدودیتهای عالم ماده فرضیاتی مهمل است پس چرا عذابهای برزخی و اخروی از عذابهای دنیوی
شدیدتر است؟
بر طبق روایات چطور اموات از احوال خانواده ی خویش در دنیا مطلعند؟آیا این قوی تر شدن ادراکات در برزخ نیست؟
زحمت کشیده وقتی قولی را به شخص یا گروهی نسبت می دهید منبع ارائه بفرمائید.
تا جائیکه بنده می دانم معاد از نظر متکلمین جسمانی و روحانی است و آن دسته از متکلمین که معاد جسمانی
را با بدن عنصری می دانند هم روح را در این دنیا به خاطر تعلقش به بدن ضعیف دانسته و به قوت روح در آخرت
اذعان دارند در توجیه این ادعا هم فرموده اند عقل گواهی می دهد که سعادت ابدان در درک لذات محسوس است
و سعادت ارواح در شناخت خداوند و محبت او و درک معارف الهی،و توجه به هر یک از آن دیگری باز می دارد
امّا هنگامی که روح بدن را ترک گفت قوی و کامل شده و با بازگشت به بدن در قیامت،می تواند هر دو سعادت
را با هم در یابد.این نظر را به غزالی، حلیمی، راغب اصفهانی، قاضی ابویزید و بسیاری از علمای امامیه
مانند شیخ مفید، شیخ صدوق، سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی نسبت دادهاند.
مگر صور ذهنی و ادراکی شما خارج از نفس شماست؟
آیا دانسته ها و علوم شما خواب و خیالند؟
خیر
اشکال هم همینجاست
معاد صدرایی یعنی کنده شدن از عالم خارج و رفتن در عالم درونی و شخصی
اما نظریه ملاصدرا معاد جسمانی نیست
بلکه تاویل مفهوم جسم است
علامه محمد تقی آملی فرموده که اونچه که ملاصدرا میگوید حقیقتا معاد روحانی است..منتها در لفافه جسمانیت
معاد جسمانی یعنی دخیل بودن عنصر خاک
خواهشا اینقدر برای این مطالب از بنده منبع نخواهید
این مطالب مشهورند
سرچ کنید مشاهده بفرمایید
پاسخ به یه سوال مطلب را روشن میکند
آیا طبق فرموده قرآن حضرت آدم بعد از خلقت از خاک در بهشت ساکن شد یا قبل از آن؟!
اگر ثابت کنید که قبل از آن بوده..بله میتوان به عوالم مافوق خاک برای انسان قائل بود..اما اگر ثابت نکنید ..باید بپذیرید که مشکلات عدیده فلسفی معاد عنصری فقط متوجه عقل محدود انسان است نه علم خداوند
خیر
بحث مربوط به قیامت و معاد مثالی ملاصدراست
صحبت ما روح تنها نبود بلکه نوع وجودی انسان بود
طبق قرآن و روایات حیات برزخی حیات واقعی انسان نیست ولو اینکه ادراک زیاد باشد
اگر روحِ تنها یعنی انسان با همه ابعادش پس چرا میفرمایید در قیامت بازگشت به بدن دارد؟!
اگه با اندیشه صدرا بخواهید بحث کنید این را نباید بگویید
باسمه العلیم
پس از نظر شما عالم خارج فقط با جسم عنصری و مادی متحقق می گردد یعنی حائل بین افراد و اشخاص
تنها جسم آنهاست.
می شود بفرمائید پس چرا ما قائل به تفاوت و تفارق آدمها از جهت روحیات،خلقیات و افکارشان هستیم؟
اگر تفرد و تشخص فقط مربوط به ماده و جسم باشد پس تفاوتها باید از میان برخیزد!
باسمه العلیم
اموات اکنون در عالم برزخ هستند یا نه؟
آیا می پذیرید که در هر عالمی روح باید به بدنی تعلق بگیرد؟
آیا هر یک از مراتب عوالم وجود(عقل یا قیامت،مثال یا برزخ،ماده یا دنیا)احکام،اقتضائات و آثار خاص خود
را ندارد؟
آیا اهل برزخ جسم خاکی و عنصریشان را با خویش برده اند یا جسمشان در قبورشان مدفون و پنهان است؟
اگر اهل برزخ اکنون جسم خاکی ندارند پس نحوه ی وجودشان در برزخ چگونه است؟
جسم برزخی چگونه جسمی است؟
باسمه السبحان
این روش جدیدی در مباحث علمی است که به طرف مباحثه بگویند منبع ارائه نمی دهم
خودت منابع سخنان مرا پیدا کن؟!!!!!
باسمه العلیم
بهشتی که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام ساکن بوده است بهشت برزخ نزولی بوده است گرچه مفسرین و فلاسفه
در آن اختلاف نظر دارند ولی ظاهرا تنها قولی که می توان با اتکاء به آن بین آیات و روایات مختلف جمع نمود همین قول است
بهشت برزخ نزولی،ماده ندارد ولی بعضی از عوارض ماده مانند شکل و مقدار و اندازه را دارد از سوی دیگر این عالم علت عالم
ماده است یعنی اینکه هر چه در این عالم وجود دارد مرتبه ای از حقیقتش در عالم برزخ نزولی و مرتبه ی برتر وجودیش در عالم
عقل است لذا می توان همین حکم را برای آفرینش آدم(ع) از خاک هم سرایت داد،یعنی بگوئیم همانطور که خاک حقیقتی در عالم
برزخ نزولی دارد و صورتی در عالم ماده(صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی)خاکی هم که جسم حضرت آدم از آن آفریده شده است
صورت برزخی خاک بوده است.
همانگونه که می توان گفت جسم هر یک از بشر هم از خاک آفریده شده است گرچه ماده ی اولیه وجود مادی بشر با واسطه های
متعدد از خاک است.
باسمه العلیم
در بحث برزخ جسم خاکی دخلی ندارد نه در قران و روایات و نه در فلسفه صدرا و مشاء و اشراق.