جمع بندی عالم عقل و جنسیت

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عالم عقل و جنسیت

استاد گرامی مگه حضرت محمد ص ظهور عقل خداوند در

دنیا نیست یعنی دارای تمام اسماء وصفات الهی اون هم به یه میزان ,پس چرا

خداوند به اون جنسیت داده آیا در عالم عقل جنسیت

از اون گرفته میشه .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

همای رحمت;951152 نوشت:
استاد گرامی مگه حضرت محمد ص ظهور عقل خداوند در

دنیا نیست یعنی دارای تمام اسماء وصفات الهی اون هم به یه میزان ,پس چرا

خداوند به اون جنسیت داده آیا در عالم عقل جنسیت

از اون گرفته میشه .


سلام علیکم
هر چیزی که در این نشئه مادی است، حقیقتش در عوالم بالاتر است. پس جنسیت که در این عالم دارای موجودیت و واقعیت است، در عالم عقل، دارای حقیقتی است البته این جنسیتی که در این جا هست در آنجا نیست اما حقیقتش در آنجا هست. مثل این که زمان که در این عالم ماده هست، در عالم عقل نیست اما حقیقت زمان در عالم عقل هست همانطور که در بالاتر از عالم عقل نیز هست. گفته شده، حقیقت زمان در عالم تعین ثانی، «دهر» است (با تعریف خاص خود). مستند این سخن در مصحف کریم، آیه‌ی «إن من شیء إلا عندنا خزائنه» است؛ یعنی، هیچ چیزی نیست الا این که خزائنش (حقیقتش - اصلش) در نزد ما حاضر است.

حافظ;952874 نوشت:

سلام علیکم
هر چیزی که در این نشئه مادی است، حقیقتش در عوالم بالاتر است. پس جنسیت که در این عالم دارای موجودیت و واقعیت است، در عالم عقل، دارای حقیقتی است البته این جنسیتی که در این جا هست در آنجا نیست اما حقیقتش در آنجا هست. مثل این که زمان که در این عالم ماده هست، در عالم عقل نیست اما حقیقت زمان در عالم عقل هست همانطور که در بالاتر از عالم عقل نیز هست. گفته شده، حقیقت زمان در عالم تعین ثانی، «دهر» است (با تعریف خاص خود). مستند این سخن در مصحف کریم، آیه‌ی «إن من شیء إلا عندنا خزائنه» است؛ یعنی، هیچ چیزی نیست الا این که خزائنش (حقیقتش - اصلش) در نزد ما حاضر است.

با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد میشه با مثالهای ساده تر این بحث رو روشن

بفرمایید .یعنی چی هر چیزی حقیقتی داره که نوع جنسیت هم شامل اینها میشه ؟خب دیگه چرا این نوع

جنسیت(جسمی) نیست .پس چطوری باید باشه?

یعنی خانمها اون دنیا نیاز به جسم زیبا ندارند؟همین که

صاحب اسماء وصفات جلال وجمال الهی بشن کافیه

.بعد هم پیامبر مگه خلیفه خدا در روی زمین نیست .خب چرا این دنیا جنسیت به ایشون تعلق گرفته .خداوند که

جنسیت نداره ؟

حافظ;952874 نوشت:
سلام علیکم
هر چیزی که در این نشئه مادی است، حقیقتش در عوالم بالاتر است. پس جنسیت که در این عالم دارای موجودیت و واقعیت است، در عالم عقل، دارای حقیقتی است البته این جنسیتی که در این جا هست در آنجا نیست اما حقیقتش در آنجا هست.

سلام
استارتر گرامی معتقدند حضرت محمد ظهور عقل خداوند هست.مگر خداوند نیاز به عقل دارد؟ عقل مال انسانهاست که مرکبند مگر این طور نیست. لطفا تبیین بفرمایید.

همای رحمت;952914 نوشت:
یعنی چی هر چیزی حقیقتی داره که نوع جنسیت هم شامل اینها میشه ؟خب دیگه چرا این نوع

جنسیت(جسمی) نیست .پس چطوری باید باشه?


سلام علیکم
مثال همین جسم مورد بحث؛ ببینید، در دنیا این جسم، جنسش مادی است اما در عالم بالاتر (= عالم مثال) جسم مثالی است در عالم عقل هم، جنسش هماهنگ با آن عالم است.

همای رحمت;952914 نوشت:
یعنی خانمها اون دنیا نیاز به جسم زیبا ندارند؟

چون در آن نشئه، حقیقت وجودی، قوی تر است، ویژگی‌های این وجود از جمله زیبایی‌ هم قوی تر خواهد بود.

همای رحمت;952914 نوشت:
همین که

صاحب اسماء وصفات جلال وجمال الهی بشن کافیه


اسماء تنها از جنس مفهوم نیستند بلکه دارای مظهر و مابإزاء خارجی می‌باشند.

همای رحمت;952914 نوشت:
بعد هم پیامبر مگه خلیفه خدا در روی زمین نیست .خب چرا این دنیا جنسیت به ایشون تعلق گرفته .خداوند که

جنسیت نداره ؟

خب به خاطر همین هست که خلیفه است. بلاتشبیه، الان مقام معظم رهبری نمی‌توانند به کشور عراق سفر کنند برای این منظور، نماینده‌ی خود را که او چنین معذوریتی ندارد را به این کشور ارسال می‌کنند.

Miss.Narges;952987 نوشت:
سلام
استارتر گرامی معتقدند حضرت محمد ظهور عقل خداوند هست.مگر خداوند نیاز به عقل دارد؟ عقل مال انسانهاست که مرکبند مگر این طور نیست. لطفا تبیین بفرمایید.

سلام علیکم تلقی شما از «عقل»ی که استارتر محترم ذکر کرده‌اند، عقل انسانی است؟ (که شأن تعقل انسان را تشکیل می‌دهد)

حافظ;953102 نوشت:

سلام علیکم
مثال همین جسم مورد بحث؛ ببینید، در دنیا این جسم، جنسش مادی است اما در عالم بالاتر (= عالم مثال) جسم مثالی است در عالم عقل هم، جنسش هماهنگ با آن عالم است.

چون در آن نشئه، حقیقت وجودی، قوی تر است، ویژگی‌های این وجود از جمله زیبایی‌ هم قوی تر خواهد بود.

اسماء تنها از جنس مفهوم نیستند بلکه دارای مظهر و مابإزاء خارجی می‌باشند.

خب به خاطر همین هست که خلیفه است. بلاتشبیه، الان مقام معظم رهبری نمی‌توانند به کشور عراق سفر کنند برای این منظور، نماینده‌ی خود را که او چنین معذوریتی ندارد را به این کشور ارسال می‌کنند.


با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی خب اگه یه انسان صاحب تمام اسماءوصفات الهیه پس یا باید فاقد جنسیت باشه

یا اگه هم هست خب پس چطور به دو نوع جنسیت

در اومده چرا یکی مذکر ویکی مونث ؟به نظر من که

یا باید همه به صورت مذکر در میومدیم یا مونث .

دیگه حداقل نمیبایست به دو نوع مذکر ومونث در میومدیم .

ویه سوال دیگه خب مگه انسان به بهترین وزیباترین شکل خلق نشده پس چرا اون دنیا میخواد به اشکال گوناگون خلق بشه ؟خب همین صورتمون چشه مگه؟!

همای رحمت;953129 نوشت:
خب اگه یه انسان صاحب تمام اسماءوصفات الهیه پس یا باید فاقد جنسیت باشه

یا اگه هم هست خب پس چطور به دو نوع جنسیت

در اومده چرا یکی مذکر ویکی مونث ؟به نظر من که

یا باید همه به صورت مذکر در میومدیم یا مونث .

دیگه حداقل نمیبایست به دو نوع مذکر ومونث در میومدیم .


سلام علیکم
سؤال دقیق و خوبی است.
1- انسان مظهر همه اسماء و صفات الهی هست اما نه به نحو بالفعل بلکه به نحو بالقوه. به عبارتی، چون اسم متشکل از ذات حق به اضافه‌ی صفت خاص است، اسم به اعتبار وجود ذات الهی در آن، مستبطن به همه اسماء و صفات الهی خواهد بود اما به صورت فعلیت‌یافته، همان صفت خاص است که بر دیگر صفات، غلبه یافته است.
2- موجودات و احکام آنها در اثر نکاحات اسمائی تعین یافته‌اند. به این معنا که در ساختار هر یک از موجودات، به صورت مساوی اسمهای ویژه‌‌ای به کار نرفته است بلکه درصد این اسماء و چند و چون این اسماء در هر یک از مظاهر، متفات است یکی از تفاوت‌ها در دو جنس مرد و زن است. از رهگذر این تفاوت کلی در ساختار دو اسم مرد و زن است که تفاوت‌های عینی و حقیقی در هر یک از دو مظهر مرد و زن پدید آمده است.
از این رو، کتاب تشریع، بر پایه‌ی کتاب تکوین، خبر از واقع می‌دهد و می‌فرماید: «الرجال قوامون علی النساء» این قوامیت مرد بر زن و همچنین، تحت قیمومت مرد بودنِ زن، هر یک اثر اسم کلی مرد و زن است. البته این نقطه ضعف یا جهت ضعف در زنان را ثابت نمی‌کند بلکه حالت تواضع و خضوع را برای زنان ثابت می‌کند. یا مثلا در نفس زن حالت تدبیر و انفعال نهفته است. آنوقت این ویژگی باید از طریق مادر، به برترین انسان کامل یعنی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله منتقل شود تا جامع همه اسماء گردد و از طریق رسول الله صلی الله علیه و آله به امت ایشان و وارثان حضرت منتقل شود.

سلام
خوب اگر اینگونه که این دوستمان می گوید حضرت محمد(ص) مظهر صفات الهیست پس باید صفات خداگونه داشته باشد خدا هیچ محدودیت از هر نظر ندارد پیغمبر انسان است و محدود. چون جسم دارد پس چرا خدا جسم ندارد. اصلا آدم از جسم و روح تشکیل شده روح مجرد هست می تواند از هر نظر نزدیک به خداوند شود ولی جسم چنین قابلیتی ندارد حال سوال این هست که جنسیت متعلق به جسم هست یا روح و یا هر دو؟

حافظ;953103 نوشت:
سلام علیکم تلقی شما از «عقل»ی که استارتر محترم ذکر کرده‌اند، عقل انسانی است؟ (که شأن تعقل انسان را تشکیل می‌دهد)

سلام
نه لزوما عقل بشری.
ولی فکر کنم ابن سینا هم خدا رو عقل کل عالم میدانست.و در نتیجه این تلقی ایشان بعدا مورد نقد واقع شد.علت این نقد این بود که عقل قادر به درک امور کلی هست. و این یعنی محدودیت در علم الهی.

Miss.Narges;953235 نوشت:
سلام
نه لزوما عقل بشری.
ولی فکر کنم ابن سینا هم خدا رو عقل کل عالم میدانست.و در نتیجه این تلقی ایشان بعدا مورد نقد واقع شد.علت این نقد این بود که عقل قادر به درک امور کلی هست. و این یعنی محدودیت در علم الهی.

مقصود ایشان آن عقل کلی‌یاب نیست. مقصود ایشان حقیقتی‌ (=موجودی) است که جایگاهش در مرتبه‌ای از مراتب هستی به نام عالم عقل (بالاتر از عالم مثال) می‌باشد.

حافظ;953208 نوشت:

سلام علیکم
سؤال دقیق و خوبی است.
1- انسان مظهر همه اسماء و صفات الهی هست اما نه به نحو بالفعل بلکه به نحو بالقوه. به عبارتی، چون اسم متشکل از ذات حق به اضافه‌ی صفت خاص است، اسم به اعتبار وجود ذات الهی در آن، مستبطن به همه اسماء و صفات الهی خواهد بود اما به صورت فعلیت‌یافته، همان صفت خاص است که بر دیگر صفات، غلبه یافته است.
2- موجودات و احکام آنها در اثر نکاحات اسمائی تعین یافته‌اند. به این معنا که در ساختار هر یک از موجودات، به صورت مساوی اسمهای ویژه‌‌ای به کار نرفته است بلکه درصد این اسماء و چند و چون این اسماء در هر یک از مظاهر، متفات است یکی از تفاوت‌ها در دو جنس مرد و زن است. از رهگذر این تفاوت کلی در ساختار دو اسم مرد و زن است که تفاوت‌های عینی و حقیقی در هر یک از دو مظهر مرد و زن پدید آمده است.
از این رو، کتاب تشریع، بر پایه‌ی کتاب تکوین، خبر از واقع می‌دهد و می‌فرماید: «الرجال قوامون علی النساء» این قوامیت مرد بر زن و همچنین، تحت قیمومت مرد بودنِ زن، هر یک اثر اسم کلی مرد و زن است. البته این نقطه ضعف یا جهت ضعف در زنان را ثابت نمی‌کند بلکه حالت تواضع و خضوع را برای زنان ثابت می‌کند. یا مثلا در نفس زن حالت تدبیر و انفعال نهفته است. آنوقت این ویژگی باید از طریق مادر، به برترین انسان کامل یعنی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله منتقل شود تا جامع همه اسماء گردد و از طریق رسول الله صلی الله علیه و آله به امت ایشان و وارثان حضرت منتقل شود.

با سلام وعرض ادب وتشکر

خب استاد گرامی در هر حال انسان کامل تمام اسماءو صفات الهی بهش تعلق گرفتن ومیشه گفت همه ی

اونها به فعلیت رسیدن ,پس چطور به یه میزان

اسماءوصفات در وجود او به فعلیت نرسیدن؟

چطور میشه اثبات کرد در انسان کامل اسماءوصفات به یه میزان در وجودش نهادینه نشدن؟

لطفا پاسخ قسمت دوم پست 8 روهمچنین بفرمایید .

باتشکر

همای رحمت;953263 نوشت:
در هر حال انسان کامل تمام اسماءو صفات الهی بهش تعلق گرفتن ومیشه گفت همه ی

اونها به فعلیت رسیدن ,پس چطور به یه میزان

اسماءوصفات در وجود او به فعلیت نرسیدن؟

چطور میشه اثبات کرد در انسان کامل اسماءوصفات به یه میزان در وجودش نهادینه نشدن؟


سلام علیکم
هرجا که سخن از ترکیب باشد، مسئله اعتدال نیز مطرح است. میزان بقاء هر مرکبی به نحوه ترکیب اجزاء آن مرکب وابسته است. بدن عنصری انسان کامل نیز از این قاعده مستثنی نبوده، با قرار داشتن در نقطه حاق اعتدالی، و یا قرار داشتن به نزدیک‌ترین نقطه حاق اعتدالی (اعتدال حقیقی)، از احکام اعتدال جسمانی و روحانی از قبیلِ اختصاص به والاترین تعین از تعینات روح الهی و تشکیل نفس انسانی شریف، برخوردار می‌باشد.
نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که اولا این اعتدال مزاجِ جسمانی و روحانی مقول به تشکیک است و همه انسان‌های کامل در یک حد و اندازه نیستند ثانیا، این نقطه حاق اعتدالی، به معنای وسطِ هندسی نبوده نمی‌توان گفت اعتدال به معنای دقیق کلمه رعایت شده است. مثلا برخی انبیاء برخی اسماء در آنها نسبت به برخی دیگر از اسماء غلبه بیشتری داشته است.
بعلاوه، اگر چه ممکن است در معراج عود و قوس صعود، انسان به بالاترین و جامع‌ترین اسماء یعنی اسم جامع الله رسیده، این اسم را در وجود خود محقق کند، اما احکام و عوارض و تقییدات وی در نشئه‌ی عنصری و عالم طبیعت، تابع اقتضائات عین ثابت وی بوده، قبل از قرار گرفتن در قوس صعود؛ یعنی قوس نزول، شکل می‌گیرد.
به عبارت دیگر، عوارض و تقییداتی از قبیل زن بودن یا مرد بودن، در قوس نزول شکل می‌گیرد اما دستیابی به مقام قرب و اتحاد با اسم جامع، در قوس صعود شکل می‌گیرد و این دو با هم منافاتی ندارد. آنچه که مهم است آن است که انسان با وجود عوارض و احکام و تقییداتی که از خاستگاه بشریت و امکانی بودن وی نشأت گرفته است را یکی پس از دیگری پاره کند و به حسب سلوکی، خود را به مقام و منزلت وحدت، همانجا که هیچ اسمی بر اسم دیگر غلبه وجودی نداشته نباشد، نائل شود.

همای رحمت;953129 نوشت:
ویه سوال دیگه خب مگه انسان به بهترین وزیباترین شکل خلق نشده پس چرا اون دنیا میخواد به اشکال گوناگون خلق بشه ؟خب همین صورتمون چشه مگه؟!

مقصودتان از این سؤال رسا نیست آیا سؤالتان ناظر به قول یکی از محققین است که اگر اینچنین است، نقل قول کنید.

چقد عجیب. من هیچ وقت این سوالا برام پیش نیومده. ممنون که سوالاتون رو مطرح میکنید و باعث فک کردن ما هم میشید

حافظ;953310 نوشت:

سلام علیکم
هرجا که سخن از ترکیب باشد، مسئله اعتدال نیز مطرح است. میزان بقاء هر مرکبی به نحوه ترکیب اجزاء آن مرکب وابسته است. بدن عنصری انسان کامل نیز از این قاعده مستثنی نبوده، با قرار داشتن در نقطه حاق اعتدالی، و یا قرار داشتن به نزدیک‌ترین نقطه حاق اعتدالی (اعتدال حقیقی)، از احکام اعتدال جسمانی و روحانی از قبیلِ اختصاص به والاترین تعین از تعینات روح الهی و تشکیل نفس انسانی شریف، برخوردار می‌باشد.
نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که اولا این اعتدال مزاجِ جسمانی و روحانی مقول به تشکیک است و همه انسان‌های کامل در یک حد و اندازه نیستند ثانیا، این نقطه حاق اعتدالی، به معنای وسطِ هندسی نبوده نمی‌توان گفت اعتدال به معنای دقیق کلمه رعایت شده است. مثلا برخی انبیاء برخی اسماء در آنها نسبت به برخی دیگر از اسماء غلبه بیشتری داشته است.
بعلاوه، اگر چه ممکن است در معراج عود و قوس صعود، انسان به بالاترین و جامع‌ترین اسماء یعنی اسم جامع الله رسیده، این اسم را در وجود خود محقق کند، اما احکام و عوارض و تقییدات وی در نشئه‌ی عنصری و عالم طبیعت، تابع اقتضائات عین ثابت وی بوده، قبل از قرار گرفتن در قوس صعود؛ یعنی قوس نزول، شکل می‌گیرد.
به عبارت دیگر، عوارض و تقییداتی از قبیل زن بودن یا مرد بودن، در قوس نزول شکل می‌گیرد اما دستیابی به مقام قرب و اتحاد با اسم جامع، در قوس صعود شکل می‌گیرد و این دو با هم منافاتی ندارد. آنچه که مهم است آن است که انسان با وجود عوارض و احکام و تقییداتی که از خاستگاه بشریت و امکانی بودن وی نشأت گرفته است را یکی پس از دیگری پاره کند و به حسب سلوکی، خود را به مقام و منزلت وحدت، همانجا که هیچ اسمی بر اسم دیگر غلبه وجودی نداشته نباشد، نائل شود.

مقصودتان از این سؤال رسا نیست آیا سؤالتان ناظر به قول یکی از محققین است که اگر اینچنین است، نقل قول کنید.

با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی شما در تاپیک "منظور از جسم مثالی چیست"

پست 35 و36 و...نظر جناب ملاصدرا رو بیان فرمودید
برداشت من از بیاناتتون این بود که نفس انسان

بر حسب عقاید واعمال ورفتار ش نشئیات وصورمختلفی

ایجاد میکنه .خب انسانی که از هر لحاظ کامله چرا باید

به صور مختلفی دربیاد؟خب این همه تعدد صور میخوایم چکار؟

حافظ;953310 نوشت:

سلام علیکم
هرجا که سخن از ترکیب باشد، مسئله اعتدال نیز مطرح است. میزان بقاء هر مرکبی به نحوه ترکیب اجزاء آن مرکب وابسته است. بدن عنصری انسان کامل نیز از این قاعده مستثنی نبوده، با قرار داشتن در نقطه حاق اعتدالی، و یا قرار داشتن به نزدیک‌ترین نقطه حاق اعتدالی (اعتدال حقیقی)، از احکام اعتدال جسمانی و روحانی از قبیلِ اختصاص به والاترین تعین از تعینات روح الهی و تشکیل نفس انسانی شریف، برخوردار می‌باشد.
نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که اولا این اعتدال مزاجِ جسمانی و روحانی مقول به تشکیک است و همه انسان‌های کامل در یک حد و اندازه نیستند ثانیا، این نقطه حاق اعتدالی، به معنای وسطِ هندسی نبوده نمی‌توان گفت اعتدال به معنای دقیق کلمه رعایت شده است. مثلا برخی انبیاء برخی اسماء در آنها نسبت به برخی دیگر از اسماء غلبه بیشتری داشته است.
بعلاوه، اگر چه ممکن است در معراج عود و قوس صعود، انسان به بالاترین و جامع‌ترین اسماء یعنی اسم جامع الله رسیده، این اسم را در وجود خود محقق کند، اما احکام و عوارض و تقییدات وی در نشئه‌ی عنصری و عالم طبیعت، تابع اقتضائات عین ثابت وی بوده، قبل از قرار گرفتن در قوس صعود؛ یعنی قوس نزول، شکل می‌گیرد.
به عبارت دیگر، عوارض و تقییداتی از قبیل زن بودن یا مرد بودن، در قوس نزول شکل می‌گیرد اما دستیابی به مقام قرب و اتحاد با اسم جامع، در قوس صعود شکل می‌گیرد و این دو با هم منافاتی ندارد. آنچه که مهم است آن است که انسان با وجود عوارض و احکام و تقییداتی که از خاستگاه بشریت و امکانی بودن وی نشأت گرفته است را یکی پس از دیگری پاره کند و به حسب سلوکی، خود را به مقام و منزلت وحدت، همانجا که هیچ اسمی بر اسم دیگر غلبه وجودی نداشته نباشد، نائل شود.

مقصودتان از این سؤال رسا نیست آیا سؤالتان ناظر به قول یکی از محققین است که اگر اینچنین است، نقل قول کنید.

برداشت من راجع به قسمت اول فرمایشتون ;

دو برداشته حالا کدومشون پاسخشه؟

اینکه وجود جسممون هیچ تزاحمی با ارتقاء روحمون نداره

پس میشه گفت همین جسم با همین جنسیتمون در عالم

عقل هم وجود داره یا بالعکس روحمون زمانیکه به نهایت

کمال رسید دیگه جنسیتمون بی معنا میشه و بی نیاز میشیم از جسم حالا هر نوعش چه مثالیش ,چه عقلیش یا .... ؟

با تشکر

همای رحمت;953346 نوشت:
با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی شما در تاپیک "منظور از جسم مثالی چیست"

پست 35 و36 و...نظر جناب ملاصدرا رو بیان فرمودید
برداشت من از بیاناتتون این بود که نفس انسان

بر حسب عقاید واعمال ورفتار ش نشئیات وصورمختلفی

ایجاد میکنه .خب انسانی که از هر لحاظ کامله چرا باید

به صور مختلفی دربیاد؟خب این همه تعدد صور میخوایم چکار؟


یک وقتی می‌گوییم کمال یک موجود به برتری رتبه‌ی وی در میان همه موجودات است مثلا کسی بگوید چون ملائکه از همه بالاتر اند پس نسبت به انسان کامل‌تر اند در میان ملائکه هم چون ملک اعظم از همه برتر است، لذا کامل تر است اما یک وقت می‌گوییم، آن موجودی کاملتر است که از هر حقیقتی در وجود او به ودیعت نهاده شده است (أسمائکم فی الاسماء انفسکم فی النفوس ...) چنین موجودی، باید هم حقانی باشد و هم تا پایین‌ترین ایستگاه کثرت یعنی عالم ماده و عناصر را در خود داشته باشد تا در همه حضرات حضور وجودی داشته باشد و به اصطلاح، ساری در همه کثرات باشد. چنین موجودی است که می‌تواند خلیفه و جانشین حق‌تعالی گردد. موجودی که در عالم ملائکه میخ کوب است و یک قدم بالاتر و یا پایین‌تر نمی‌تواند بیاید نمی‌تواند جانشین خدا در میان همه خلائق شود. کسی که همه را در وجود خود دارد می‌تواند ... . لذا هم می‌تواند هم حق حق را ادا کند (بوسیله ویژگی روحانی‌اش) و هم حق خلق را ادا کند.

همای رحمت;953347 نوشت:
اینکه وجود جسممون هیچ تزاحمی با ارتقاء روحمون نداره

پس میشه گفت همین جسم با همین جنسیتمون در عالم

عقل هم وجود داره یا بالعکس روحمون زمانیکه به نهایت

کمال رسید دیگه جنسیتمون بی معنا میشه و بی نیاز میشیم از جسم حالا هر نوعش چه مثالیش ,چه عقلیش یا .... ؟


نه این که جنسیت بی‌معنا بشه بلکه جنسیت در هر جا که مسئله‌ی جنسیت مطرح باشد (مثل عوالمی که کثرت هنوز پابرجاست) به فراخور حال همان عالم مطرح است ولی این جنسیت دخلی به کمال انسان ندارد. ممکن است در نوع اسماء جمالی که در یک انسان مثلا مذکر نشسته دخالت داشته باشد اما این انسان می‌تواند از منظر همین اسم، به نقطه‌ی اوج خود برسد.

با سلام وعرض ادب وتشکر

بسیار ممنون ومتشکرم بابت باز کردن تاپیک گل

استاد گرامی مگه نبی اکرم ص عقل کامل نیستن

و همینطور مجرد تام وبالفعل ؟

مجرد محضی که ,نه نیاز به حرکت ونه نیاز به زمان

و.... خلاصه هیچی نداره پس چرا به ایشون جسم تعلق گرفته اون هم بالقوه وحتی روحشون هم فکر کنم

بالقوه آفریده شده . به نظر شما اینا متناقض نیستن؟

با تشکر

همای رحمت;956654 نوشت:
مگه نبی اکرم ص عقل کامل نیستن

و همینطور مجرد تام وبالفعل ؟


عرض سلام و تحیت؛
انسان کامل می‌تواند در قوس صعود متحد با عقل اول شده، به بالاترین مقامات در واحدیت و احدیت دست یابد. این به معنای این نیست که از ابتدا در قوس نزول هم اینچنین بوده است. عارفان خیلی حرفشان با مباحث موجود در نصوص دینی بیگانه نیست. در نصوص دینی هم اینطور گفته شده که خدا ملائکه داشت می‌خواست یک خلقتی داشته باشد که با ملائکه متفاوت باشد لذا انسان را آفرید. آنچه که شما در پست‌ بالا بیان کردید، از مختصات ملائکه است نه انسان.

حافظ;956731 نوشت:

عرض سلام و تحیت؛
انسان کامل می‌تواند در قوس صعود متحد با عقل اول شده، به بالاترین مقامات در واحدیت و احدیت دست یابد. این به معنای این نیست که از ابتدا در قوس نزول هم اینچنین بوده است. عارفان خیلی حرفشان با مباحث موجود در نصوص دینی بیگانه نیست. در نصوص دینی هم اینطور گفته شده که خدا ملائکه داشت می‌خواست یک خلقتی داشته باشد که با ملائکه متفاوت باشد لذا انسان را آفرید. آنچه که شما در پست‌ بالا بیان کردید، از مختصات ملائکه است نه انسان.

با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی عقل اول مقصود خداوند هست یا نبی اکرم
ص ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

همای رحمت;951152 نوشت:
استاد گرامی مگه حضرت محمد ص ظهور عقل خداوند در

دنیا نیست یعنی دارای تمام اسماء وصفات الهی اون هم به یه میزان ,پس چرا

خداوند به اون جنسیت داده آیا در عالم عقل جنسیت

از اون گرفته میشه .


سلام
جنسیت اقتضای ماموریت نبوت نبی اکرم در این عالم است.
یا علیم[/]

محی الدین;956773 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
جنسیت اقتضای ماموریت نبوت نبی اکرم در این عالم است.
یا علیم
[/]

با سلام وعرض ادب

خب با این حساب تکلیف افراد متوسط چی میشه؟

اونا که هیچوقت به مقام نبی اکرم ص نمیرسن .پس

میباید در جسمانیتشون محبوس بمونن ؟

استاد گرامی نظر جناب محی الدین رو شما تایید میفرمایید؟

محی الدین;956773 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
جنسیت اقتضای ماموریت نبوت نبی اکرم در این عالم است.
یا علیم
[/]

بعد هم مگه نبی اکرم ص با همین جسم مادیشون

روحشون به رشد وتعالی نرسید که در شب معراج

تا قاب قوسین بالا رفت .

من نمیدونم وجود جسممون چه تزاحمی با تعالی روحمون داره که وجود جسم رو میخوایم فرعی

بدونیم ومنکرش بشیم .میشه بفرمایید چه تزاحمی داره؟

[="Tahoma"][="Navy"]

همای رحمت;956800 نوشت:
با سلام وعرض ادب

خب با این حساب تکلیف افراد متوسط چی میشه؟

اونا که هیچوقت به مقام نبی اکرم ص نمیرسن .پس

میباید در جسمانیتشون محبوس بمونن ؟


سلام
جنسیت از عوارض روح و حقیقت انسان است و با توجه به ماموریت انسانها و نقششان در این جهان یکی از این دو عرض مذکر یا مونث بودن را می پذیرند.
از آنجا که ابلاغ وحی و رسالت سنگین هدایت مردم با ویژگی مرد بودن تناسب دارد انبیاء همه مرد بوده اند.
یا علیم[/]

همای رحمت;956802 نوشت:
بعد هم مگه نبی اکرم ص با همین جسم مادیشون

روحشون به رشد وتعالی نرسید که در شب معراج

تا قاب قوسین بالا رفت .

من نمیدونم وجود جسممون چه تزاحمی با تعالی روحمون داره که وجود جسم رو میخوایم فرعی

بدونیم ومنکرش بشیم .میشه بفرمایید چه تزاحمی داره؟


سلام
ما حرفی از تزاحم نزدیم
انجام ماموریت سنگین رسالت و نبوت که مستلزم حضور در بین مردم و تحمل رنجها و مشقتهای بسیار است با مرد بودن متناسب است لذا خداوند متعال به این ارواح مقدسه لباس مرد بودن پوشانده است. البته مرد بودن خاص انبیاء نیست بلکه هر روحی به تناسب نقشی که در این عالم دارد یکی از این دو عرض را می پذیرد.
یا علیم

همای رحمت;956750 نوشت:
عقل اول مقصود خداوند هست یا نبی اکرم
ص ؟

سلام و تحیت؛
هیچکدام؛ عقل اول اولین مخلوق در عالم عینی است.
عارفان عالم را به پنج مرتبه‌ی کلی تقسیم می‌کنند که به حضرات خمس موسوم است. حضرات خمس از بعد از ذات به بعد عبارت اند از: 1) تعین اول و ثانی به عنوان حضرت اول؛ 2) عالم عقل، به عنوان حضرت دوم؛ 3) عالم مثال؛ به عنوان حضرت سوم؛ 4) عالم ماده 5) انسان به عنوان حضرت پنجم.
این پنج تا، مراحل کلی تجلی حضرت حق است. آنگاه عقل اول سرسلسله حضرت دوم است. انسان، هم به عنوان «کون جامع» همه حضرات را در خود جمع کرده است. در واقع این قابلیت را دارد که با همه حضرت متحد شود. این همان است که می‌گوییم انسان می‌تواند تمام حضرات را در خود جمع کند یعنی هم جه حقانی و الهی را و هم جهت خلقی را در خود جمع کرده است. منظور از اشتمال بر جهت حقانی، یعنی صعود تا مرحله تعین ثانی و اول. مولوی می‌گوید:
گر تو آدم زاده‌ای چون او نشین / جمله ذریات را در خود ببین/
چیست اند خم که اندر نهر نیست / چیست اندر خانه، کان در شهر نیست /
این جهان خمّ است و دل، چون جوی آب/ این جهان حجره است و دل شهر عجاب
جامی می‌گوید: «مولوی از عالَم به خمّ و خانه تعبیر کرده و از دل انسان کامل، به نهر و شهر. در این اشارت است به آنکه هر چه در عالم هست، در نشأت انسان هست و در نشأت انسان، امری هست که در عالم نیست» (جامی، نقد النصوص، ص 92).
پس نوع انسان قابلیت دست‌یابی به عالم اله و حتی تعین اول را دارد ولی این قابلیت تنها در افرادی خاص به فعلیت می‌رسد. در واقع، جایگاه هر انسان به میزان به فعلیت رساندن این قابلیت است. مثلا بریخ انسان‌ها به اندازه‌ی جمادات نیز کشف از حق ندارند. در نتیجه ابن عربی هم بعضا اشاره دارد که گاهی موجودات بی‌جان و گیاهان بالاتر از انسان قرار می‌گیرند.
در توضیح جامعیت انسان این سخن ابن عربی نیز مفید است ابن عریب در انشاء الدوائر می‌گوید:
«انسان دو نسخه دارد، نسخه ظاهر و نسخه باطن؛ نسخه ظاهر متناظر با کل عالم است [از عقل اول تا عالم ماده] با تمامی اقسامی که شمردیم؛ و نسخه باطن متناظر با حضرت الوهیت و تعین ثانی است. پس انسان در حقیقت همان کل علی الاطلاق است زیرا او پذیرنده و قابل تمام موجودات از قدیم و حادث است و دیگر موجودات جز انسان چنین قابلیتی ندارند زیرا هیچ جزئی از عالم قبول الوهیت نمی‌کند و خداوند قبول عبودیت نمی‌کند بلکه تمام عالم عبد است و حق‌تعالی به تنهایی اله وحد صمد است که نمی‌تواند صفات بدو نسبت داد که با اوصاف الهی تعارض و تناقض داشته باشد همانگونه که نمی‌توان صفاتی به عالم نسبت داد که با صفات مربوط به حدوث و عبودیت تناقض داشته باشد ولی انسان دارای دو نسبت کامل است نسبتی که با آن در حضرت الهی وارد می شود و نسبتی که با آن،‌در حضرت کیانی و تعینات خلقی وارد می‌شود. پس درباره او چنین گفته می‌شود که بنده است از آن جهت که مکلف است و نبوده است و سپس همچون عالم بود شده است؛ نیز درباره او گفته می شود که «رب» است. از آن جهت که خلیفه و مظهر اوست و از جهت آنکه در مقام «احسن تقویم» است. پس گویا او برزخی میان عالم و حق و جامعی میان خلق و حق است. او خط فاصلی میان حضرت الهی و کونی است؛ همانند خط فاصلی که سایه را از نور جدا می‌کند و این حقیقت انسان و برای او در دو ساحت حدوث و قدم کمال مطلق است (انشاء الدوائر، ص 21 - 22؛ صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، ص 322 - 323).
اصل حقیقت انسان را باید در برزخیت اولی دانست؛ برزخیت اولی حقیقتی است که خود را در مرتبه‌ی پایین‌تر به صورت اسم جامع الله و برزخیت ثانی نشان می‌دهد و در ادامه، در مراتب خلقی به صورت عقل اول ظاهر می‌شود. با این بیان، عقل اول جز شأنی از شئون انسان کامل و جلوه‌ی نازلی از حقیقت او نیست چرا که این حقیقت تا تعین اول صعود می‌کند. به همین دلیل از هر سه مقام (برزخیت اولی و برزخیت ثانیه و عقل اول) به حقیقت انسانی یاد شده است (منتهی به این معنایی که عرض شد).

حافظ;957142 نوشت:

سلام و تحیت؛
هیچکدام؛ عقل اول اولین مخلوق در عالم عینی است.
عارفان عالم را به پنج مرتبه‌ی کلی تقسیم می‌کنند که به حضرات خمس موسوم است. حضرات خمس از بعد از ذات به بعد عبارت اند از: 1) تعین اول و ثانی به عنوان حضرت اول؛ 2) عالم عقل، به عنوان حضرت دوم؛ 3) عالم مثال؛ به عنوان حضرت سوم؛ 4) عالم ماده 5) انسان به عنوان حضرت پنجم.
این پنج تا، مراحل کلی تجلی حضرت حق است. آنگاه عقل اول سرسلسله حضرت دوم است. انسان، هم به عنوان «کون جامع» همه حضرات را در خود جمع کرده است. در واقع این قابلیت را دارد که با همه حضرت متحد شود. این همان است که می‌گوییم انسان می‌تواند تمام حضرات را در خود جمع کند یعنی هم جه حقانی و الهی را و هم جهت خلقی را در خود جمع کرده است. منظور از اشتمال بر جهت حقانی، یعنی صعود تا مرحله تعین ثانی و اول. مولوی می‌گوید:
گر تو آدم زاده‌ای چون او نشین / جمله ذریات را در خود ببین/
چیست اند خم که اندر نهر نیست / چیست اندر خانه، کان در شهر نیست /
این جهان خمّ است و دل، چون جوی آب/ این جهان حجره است و دل شهر عجاب
جامی می‌گوید: «مولوی از عالَم به خمّ و خانه تعبیر کرده و از دل انسان کامل، به نهر و شهر. در این اشارت است به آنکه هر چه در عالم هست، در نشأت انسان هست و در نشأت انسان، امری هست که در عالم نیست» (جامی، نقد النصوص، ص 92).
پس نوع انسان قابلیت دست‌یابی به عالم اله و حتی تعین اول را دارد ولی این قابلیت تنها در افرادی خاص به فعلیت می‌رسد. در واقع، جایگاه هر انسان به میزان به فعلیت رساندن این قابلیت است. مثلا بریخ انسان‌ها به اندازه‌ی جمادات نیز کشف از حق ندارند. در نتیجه ابن عربی هم بعضا اشاره دارد که گاهی موجودات بی‌جان و گیاهان بالاتر از انسان قرار می‌گیرند.
در توضیح جامعیت انسان این سخن ابن عربی نیز مفید است ابن عریب در انشاء الدوائر می‌گوید:
«انسان دو نسخه دارد، نسخه ظاهر و نسخه باطن؛ نسخه ظاهر متناظر با کل عالم است [از عقل اول تا عالم ماده] با تمامی اقسامی که شمردیم؛ و نسخه باطن متناظر با حضرت الوهیت و تعین ثانی است. پس انسان در حقیقت همان کل علی الاطلاق است زیرا او پذیرنده و قابل تمام موجودات از قدیم و حادث است و دیگر موجودات جز انسان چنین قابلیتی ندارند زیرا هیچ جزئی از عالم قبول الوهیت نمی‌کند و خداوند قبول عبودیت نمی‌کند بلکه تمام عالم عبد است و حق‌تعالی به تنهایی اله وحد صمد است که نمی‌تواند صفات بدو نسبت داد که با اوصاف الهی تعارض و تناقض داشته باشد همانگونه که نمی‌توان صفاتی به عالم نسبت داد که با صفات مربوط به حدوث و عبودیت تناقض داشته باشد ولی انسان دارای دو نسبت کامل است نسبتی که با آن در حضرت الهی وارد می شود و نسبتی که با آن،‌در حضرت کیانی و تعینات خلقی وارد می‌شود. پس درباره او چنین گفته می‌شود که بنده است از آن جهت که مکلف است و نبوده است و سپس همچون عالم بود شده است؛ نیز درباره او گفته می شود که «رب» است. از آن جهت که خلیفه و مظهر اوست و از جهت آنکه در مقام «احسن تقویم» است. پس گویا او برزخی میان عالم و حق و جامعی میان خلق و حق است. او خط فاصلی میان حضرت الهی و کونی است؛ همانند خط فاصلی که سایه را از نور جدا می‌کند و این حقیقت انسان و برای او در دو ساحت حدوث و قدم کمال مطلق است (انشاء الدوائر، ص 21 - 22؛ صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، ص 322 - 323).
اصل حقیقت انسان را باید در برزخیت اولی دانست؛ برزخیت اولی حقیقتی است که خود را در مرتبه‌ی پایین‌تر به صورت اسم جامع الله و برزخیت ثانی نشان می‌دهد و در ادامه، در مراتب خلقی به صورت عقل اول ظاهر می‌شود. با این بیان، عقل اول جز شأنی از شئون انسان کامل و جلوه‌ی نازلی از حقیقت او نیست چرا که این حقیقت تا تعین اول صعود می‌کند. به همین دلیل از هر سه مقام (برزخیت اولی و برزخیت ثانیه و عقل اول) به حقیقت انسانی یاد شده است (منتهی به این معنایی که عرض شد).

باسلام وعرض ادب

بسیار ممنون ومتشکرم .@};-

سؤال:
چرا پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) با برخورداری از تمام کمالات وجودی، جنسیت خاصی (مرد بودن) به ایشان اختصاص یافته است؟ آيا در عالم عقل نیز مقید به جنسیتی خاص می‌باشند؟

پاسخ:
در دنیا، هر نفس انسانی دارای بدن مختص به خویش است. این بدن بر اساس اراده‌ی تکوینی حق‌تعالی به آن نفس مختص گشته است. یا به عبارتی، بدن هر روحی متناسب با خود اوست. از طرفی، جنسیت در مقام بروز و ظهور، از عوارض جسم است. از این رو، با پی‌بردن به تفاوت جسم مادی و اخروی، چگونگی ظهور جنسیت در هر یک از ابدان دنیوی و اخروی را نیز می‌توان دریافت.
جسم اخروی، مانند سایه، ملازم روح است و به تعبیر دیگر، رابطه ی آن‌ها تبعیت و لزوم است.[1] اما روح در بدن دنیوی، مانند نوری است که بر دیوار تابیده باشد. در عالم دنیا، نفس از بدن نشأت می‌گیرد؛ مانند نشأت‌گیری شعله از فتیله اما در آخرت، بدن از نفس و برحسب نیات و ملکات و اعمال نشأت می‌گیرد.
بنابراین، رابطه‌ی بدن با روح در دنیا به عکس رابطه‌ی آن دو در آخرت است.[2] از طرفی، در عین حال که روح تأمین‌کننده‌ی ویژگی‌های زنانه و مردانه است؛ اما این جسم است که محل بروز هر گونه جنسیتی در نفس (اعم از زنانه و مردانه) می‌باشد.
اگر بخواهیم مسئله را از منظر اسماء الله و سرالقدر تبیین کنیم، به دلیل متوقف بودن بحث بر مقدمات سنگین عرفانی، در صورت بیان همه آنها، مطالب برای مخاطبین غیر خاص، غامض و مطوَّل خواهد شد و در صورت عدم بیان مقدمات، بحث به مراتب غامض‌تر خواهد شد. اما اگر نخواهیم مطلب را از دریچه‌ی سرالقدر و اسماء الله تبیین کنیم، در تبیین چرایی تعلق روح به بدنی با جنسیتی خاص در دنیا، می‌توان خواست و اراده‌ی تکوینی حق‌تعالی را عنوان کرد؛ زیرا، در عالم دنیا، این اروح‌اند که به ابدان با ویژگی‌های خاصی تعلق می‌گیرند؛ و عالم طبیعت نیز دارای محدودیت و تضاد می‌باشد. پس امر دایر است بین این که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)، دارای یک جنسیت خاص باشد؛ و یا جامع هر دو جنسیت باشد (در جنسیت محدودیت نداشته باشد)؛ و یا فوق این دو جنسیت باشد؛ به دلیل برخورداری ایشان از بشریت، دو صورت اخیر محال است؛ پس صورت اخیر معقول خواهد بود.
بر این اساس، اگر به عنوان نمونه، پیامبر خاتم (صلی ‌الله علیه و آله)، مرد است؛ از آن جهت است که بر اساس مشیت الهی، نفس ایشان در دنیا به چنین جنسیتی تعلق گرفته است.
در مقام تبیین چرایی جنسیت در ابدان اخروی، از آنجا که ابدان اخروی عین نفس اند یا به عبارتی، تجسد ارواح‌اند،[3] می‌توان مدعی شد، انسان کامل در نشئه‌ی آخرت نیز دارای همان جنسیت دنیوی خویش است. اثبات این مدعا، نیازمند مقدمات زیر است:‌
1- انسان کامل، اگر چه دارای جنبه‌ی حقانی است، اما بی‌اعتنا و بریده از ویژگی‌های بشری خویش نیز نمی‌باشد؛ بلکه، بر اساس تبعیت از اراده‌ی تکوینی حق‌تعالی، تابع‌ احکام بشری خویش از جمله‌ی ویژگی‌های جنسیتی خود می‌باشد؛ به طوری که اگر از جنیست مردانه برخوردار است، سعی در استیفای عوارض و احکام این جنیست خاص خواهد داشت. یا به عبارتی، در مقابل جنسیت خویش مقاومت نمی‌کند.
علاوه بر این، انسان‌ کامل خادم اراده‌ی تشریعی خداوند نیز هست؛ و در شریعت هر یک از مرد و زن موظف به حفظ ظاهر زنانه و مردانه خویش اند. توضیح مطلب این که، شریعت، هر یک از جنس مرد و زن را از پوشیدن لباس جنس مخالف برحذر داشته است؛ با نگاهی به روح این دستور در گستره‌ای ژرف و عمیق، می‌توان بر این مطلب اذعان داشت که هیچ مردی حق ندارد ویژگی‌ها و عوارض مردانه خویش را که بسان لباس و پوششی برای بدن طبیعی او می‌باشند نادیده گرفته؛ به مقتضای خلق و خوی زنانه (جنس مخالف) رفتار کند و همچنین هیچ زنی حق ندارد در لباس و قالب مردانه ظاهر شود و از آنجا که انسان کامل، خادم اراده تشریعی خداوند است ضروری است عمل‌کنند‌ه‌ترین افراد به روح این دستور شرعی باشند.
2- بدن اخروی انسان، توسط نفس انسان انشاء می‌شود.[4] .
3- این انشاء خالی از حقیقت و نفس الامر نبوده، به پشتوانه‌ی ملکات و اعمال و نیات در دنیا انجام خواهد گرفت.[5]
4- از آنجا که مشیِ‌ بشری انسان کامل، حرکت بر اساس جنسیت خاص بوده است (به موجب پذیرش اراده تکوینی و تشریعی خداوند مبنی بر مرد بودن یا زن بودن)، بر اساس مبنای تجسم اعمال و ملکات، وی دارای همان جنسیتی است که در دنیا داشته است.
بنابراین، انسان کاملِ مرد، در آخرت نیز مرد، و انسان کاملِ زن، در آخرت نیز زن خواهد بود.

نتیجه:
از نکات فوق می‌توان نتیجه گرفت، جنسیت انسان کاملی مانند رسول الله (صلی‌الله علیه و آله) اگر چه ریشه در عوالم قبل از دنیا و پیدایش وجود مادی ایشان دارد اما بروز آن در دنیا، از جنبه‌ی‌ جسمانی و بشری ایشان نشأت گرفته است و این جنسیت، در نشئات پس از دنیا نیز بر همین منوال خواهد بود؛ زیرا، از ویژگی‌های انسان کامل، عمل به مقتضای اراده‌ی تکوینی و تسلیم در مقابل اراده‌ی تشریعی حق‌تعالی است و در سایه اعمال اختیاری و تشکیل ملکات اعمال در ایشان، بدن انشاء شده توسط نفس ایشان در عوالم پس از دنیا نیز دارای همان جنسیت دنیوی ایشان خواهد بود؛ بنابراین، انسان کامل در عوالم بالا نیز اولاً دارای جنسیت بوده و ثانیاً این جنسیت مشابه همان جنسیت ایشان در دنیاست.

منابع:
[1]. صدرالمتإلهین, الاسفار الاربعه, انتشارات مصطفوی، قم، 1379، ج9, ص 31.
[2]. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، قم: ییدار، 1366، ج5، ص 400.

[3]. صدرالمتألهین، الاسفار‌الاربعة، قم: مصطفوی، 1379، ج9، ص 184 و ج9، ص 338.

[4]. همان، ج1، ص 300؛ سید جعفر سجادی؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا؛ ص 232-233. ملاصدرا؛ المبدأ و المعاد، ص 474-476.

[5]. صدرالمتألهین، همان، ج 9، ص 40-178.


موضوع قفل شده است