جمع بندی منظور از جسم مثالی چیست؟

تب‌های اولیه

276 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظور از جسم مثالی چیست؟

سلام

بر مبنای معاد شناسی حکمایی چون ملاصدرا چگونه به موجودات مثالی میتوان اطلاق جسم داد؟
آیا این تاویل مفهوم جسم نیست؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

غریبه آشنا;945617 نوشت:
سلام

بر مبنای معاد شناسی حکمایی چون ملاصدرا چگونه به موجودات مثالی میتوان اطلاق جسم داد؟
آیا این تاویل مفهوم جسم نیست؟


سلام علیکم
اگر چه جسم مثالی دارای برخی خصوصیات جسم مادی, از قبیل «شکل و مقدار و طول و عرض» هست اما در عین حال, از جنس فوق نشئه ی مادی می باشد و ماده ندارد یعنی از جنس مجردات و مفارقات می باشد.[1] حتی برخی, تعبیر «مفارقات» را بر جسم مثالی نیز اطلاق می کنند منتهی برای آنکه بین ملائکه و جسم مثالی فرق بگذارند, از دو وصف «عقلیه» که برای ملائکه به کار می برند و «نوریه» که برای اجسام مثالی به کار می برند, استفاده می کنند. به عبارت دیگر, اینچنین نیست که در عالم مثال, روح انسانی به صورت مجرد تام در آید.
اگر چه جسم مثالی مانند جسم مادی, دارای ویژگی هایی مادی مانند تصرم طبیعی و امکان استعدادی و جهات عنصری نیستند, اما به اعتبار آن که مانند روح انسانی همانطور که در عالم عناصر و ماده, متعلق به یک بدن بود, در عالم مثال نیز این حالت تعلقی پابرجاست منتهی مورد تعلق کاملا متفاوت از آن چیزی است که در عالم ماده بوده است. بر همین پایه, به آن جسم اطلاق شده است. به عبارت دیگر, چون بسان مرکبی برای روح شده است, بدان, جسم اطلاق شده است. بعلاوه, بهره بردن از اموری از قبیل نعمت و نقمت در عالم مثال, متوقف بر وجود همین جسم مثالی است و الا عذاب و نعمت جسمانی به هیچ وجه میسر نمی شد. یعنی برخی امور در چارچوبه ی مقداری و شکل پذیری معنا می یابند مانند خوردن و آشامیدن؛ این امور بدون وجود یک جسم اعم از مادی و یا مثالی, ممکن نیست.
بله, نعیم و نقمتهای روحانی از این قاعده مستثنی هستند یعنی نیازند به وجود جسم مادی و یا مثالی نیستند. ولی حقیقت آن است که ما به غیر از نعیم و نقمتهای روحانی, نعیم و نقمت های مبتنی بر وجود جسم نیز داریم. بر همین اساس, تعبیر «جسم» را برای جسم مثالی می آوریم.
بعلاوه, نفس انسانی, بر خلاف سایر موجودات طبیعیه و نفسیه و عقلیه, در هر مقام و عالمی, منحصر در یک مقام و مرتبه و عالم نیست بلکه دارای نشئات سابقه و لاحقه ی متعددی است بر همین اساس, دارای یک صورت منحصر به فرد نبوده, صوری متناسب با عوالم متعدد را خواهد داشت. می توان از هر یک از این صورتهایی که در هر عالم دارد, با عنوان «بدن» یاد کرد.
روشن است لازمه این سخن این است که نفس, مجرد از ماهیت باشد, چنان که مجرد از ماده و احکام ماده در مقام تعقل است.[2]
نکته دیگر آن که همانطور که بدن مادی, دارای حواس پنجگانه ی ظاهری است (بصر و سمع و لسان و بویایی و لامسه), برای بدن مثالی نیز این حواس ثابت است پس از این منظر می توان نام «بدن» را برای آن برگزید.[3]
بعلاوه, از آنجا که این بدن, در تصرف نفس انسانی است (همانطور که بدن مادی نیز اینچنین است) نام «بدن» شایسته ی آن است.
مضافا این که از آنجا که انسان عالم صغیر و عالم, عالم کبیر است لازم است در قبال هر مرحله ای از عالم کبیر, در انسان که به عنوان عالم صغیر دانسته شده, جمع باشد, یکی از مراحل کلی در عالم کبیر, عالم مثال است پس لازم است انسان در بردارنده ی عالم مثال نیز باشد در نتیجه, بدنی از جنس همین عالم را خواهد داشت همانطور که دارای بدنی از جنس عالم ماده و عناصر نیز هست.


[/HR][1] . همچین بدن مادی با بدن برزخی در شیوه تصرف نیز متفاوت اند. تصرفات برزخى ناشى از اقتدار روح است، و ماده برزخى هم چون بصرف تجلى روح و ظهور و تعين نفس قائم است و احتياج بجهات اعدادى از قبيل حركات و استحالات و تدرجات ندارد و قابل محض است و تابع مشيت و اقتدار ارواح است (ر.ک: شرح فصوص قیصری, مقدمه, ص 511).


[2] . ر.ک: علامه حسن زاده آملی, هزار و یک کلمه, ج1, ص 145 – 148)؛ خوارزمی, شرح فصوص الحکم, تصحیح علامه حسن زاده, ص 841.

[3]. مناهج انوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه, ج1, ص 88.

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;945617 نوشت:
سلام

بر مبنای معاد شناسی حکمایی چون ملاصدرا چگونه به موجودات مثالی میتوان اطلاق جسم داد؟
آیا این تاویل مفهوم جسم نیست؟


سلام
از آنجا که برخی اوصاف جسم مادی در قالب مثالی انسان در عالم مجرد مانند شکل، رنگ، بُِعد همچنان وجود دارد لذا تسری عنوان جسم به آن صحیح است
یا علیم[/]

حافظ;946643 نوشت:

سلام علیکم
اگر چه جسم مثالی دارای برخی خصوصیات جسم مادی, از قبیل «شکل و مقدار و طول و عرض» هست اما در عین حال, از جنس فوق نشئه ی مادی می باشد و ماده ندارد یعنی از جنس مجردات و مفارقات می باشد.[1] حتی برخی, تعبیر «مفارقات» را بر جسم مثالی نیز اطلاق می کنند منتهی برای آنکه بین ملائکه و جسم مثالی فرق بگذارند, از دو وصف «عقلیه» که برای ملائکه به کار می برند و «نوریه» که برای اجسام مثالی به کار می برند, استفاده می کنند. به عبارت دیگر, اینچنین نیست که در عالم مثال, روح انسانی به صورت مجرد تام در آید.
اگر چه جسم مثالی مانند جسم مادی, دارای ویژگی هایی مادی مانند تصرم طبیعی و امکان استعدادی و جهات عنصری نیستند, اما به اعتبار آن که مانند روح انسانی همانطور که در عالم عناصر و ماده, متعلق به یک بدن بود, در عالم مثال نیز این حالت تعلقی پابرجاست منتهی مورد تعلق کاملا متفاوت از آن چیزی است که در عالم ماده بوده است. بر همین پایه, به آن جسم اطلاق شده است. به عبارت دیگر, چون بسان مرکبی برای روح شده است, بدان, جسم اطلاق شده است. بعلاوه, بهره بردن از اموری از قبیل نعمت و نقمت در عالم مثال, متوقف بر وجود همین جسم مثالی است و الا عذاب و نعمت جسمانی به هیچ وجه میسر نمی شد. یعنی برخی امور در چارچوبه ی مقداری و شکل پذیری معنا می یابند مانند خوردن و آشامیدن؛ این امور بدون وجود یک جسم اعم از مادی و یا مثالی, ممکن نیست.
بله, نعیم و نقمتهای روحانی از این قاعده مستثنی هستند یعنی نیازند به وجود جسم مادی و یا مثالی نیستند. ولی حقیقت آن است که ما به غیر از نعیم و نقمتهای روحانی, نعیم و نقمت های مبتنی بر وجود جسم نیز داریم. بر همین اساس, تعبیر «جسم» را برای جسم مثالی می آوریم.
بعلاوه, نفس انسانی, بر خلاف سایر موجودات طبیعیه و نفسیه و عقلیه, در هر مقام و عالمی, منحصر در یک مقام و مرتبه و عالم نیست بلکه دارای نشئات سابقه و لاحقه ی متعددی است بر همین اساس, دارای یک صورت منحصر به فرد نبوده, صوری متناسب با عوالم متعدد را خواهد داشت. می توان از هر یک از این صورتهایی که در هر عالم دارد, با عنوان «بدن» یاد کرد.
روشن است لازمه این سخن این است که نفس, مجرد از ماهیت باشد, چنان که مجرد از ماده و احکام ماده در مقام تعقل است.[2]
نکته دیگر آن که همانطور که بدن مادی, دارای حواس پنجگانه ی ظاهری است (بصر و سمع و لسان و بویایی و لامسه), برای بدن مثالی نیز این حواس ثابت است پس از این منظر می توان نام «بدن» را برای آن برگزید.[3]
بعلاوه, از آنجا که این بدن, در تصرف نفس انسانی است (همانطور که بدن مادی نیز اینچنین است) نام «بدن» شایسته ی آن است.
مضافا این که از آنجا که انسان عالم صغیر و عالم, عالم کبیر است لازم است در قبال هر مرحله ای از عالم کبیر, در انسان که به عنوان عالم صغیر دانسته شده, جمع باشد, یکی از مراحل کلی در عالم کبیر, عالم مثال است پس لازم است انسان در بردارنده ی عالم مثال نیز باشد در نتیجه, بدنی از جنس همین عالم را خواهد داشت همانطور که دارای بدنی از جنس عالم ماده و عناصر نیز هست.


[/HR][1] . همچین بدن مادی با بدن برزخی در شیوه تصرف نیز متفاوت اند. تصرفات برزخى ناشى از اقتدار روح است، و ماده برزخى هم چون بصرف تجلى روح و ظهور و تعين نفس قائم است و احتياج بجهات اعدادى از قبيل حركات و استحالات و تدرجات ندارد و قابل محض است و تابع مشيت و اقتدار ارواح است (ر.ک: شرح فصوص قیصری, مقدمه, ص 511).


[2] . ر.ک: علامه حسن زاده آملی, هزار و یک کلمه, ج1, ص 145 – 148)؛ خوارزمی, شرح فصوص الحکم, تصحیح علامه حسن زاده, ص 841.

[3]. مناهج انوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه, ج1, ص 88.

سلام و تشکر

من فکر میکنم اول باید تعریف جسم مشخص شود تا برسیم به جسم مثالی
جسم غیر از ادراک جزئی است
ادراک جزئی در خواب هم میسر است اما جسمی در کار نیست
اگر موجودات مثالی همچون موجودات عالم خواب هستند که در نفس ما ایجاد میگردند اطلاق جسم به آنها خطاست
به نظر من بدون ماده اساسا نمیتوانیم از جسم سخن بگوییم

محی الدین;946786 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
از آنجا که برخی اوصاف جسم مادی در قالب مثالی انسان در عالم مجرد مانند شکل، رنگ، بُِعد همچنان وجود دارد لذا تسری عنوان جسم به آن صحیح است
یا علیم
[/]

سلام
به نظر من بدون در نظر گرفتن ماده نمیتوان از جسم سخن گفت
جسم اونچیزیست که روح و نفس به آن تعلق میگیرد
اما موجودات مثالی چیزی جز خود نفس نیستند که فقط جزئی درک میشوند
لذا جسمی در کار نیست

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;946800 نوشت:
سلام
به نظر من بدون در نظر گرفتن ماده نمیتوان از جسم سخن گفت
جسم اونچیزیست که روح و نفس به آن تعلق میگیرد
اما موجودات مثالی چیزی جز خود نفس نیستند که فقط جزئی درک میشوند
لذا جسمی در کار نیست

سلام
ظاهرا اهل کشف این را نگفته اند یعنی نسبت کلی نفس به جسم مادی و مثالی یکی است یعنی در هردو وضعیت آنرا بعنوان بدن خود ادراک کرده اند . البته جسم یا بدن مثالی از بسیاری محدودیت های جسم مادی مبری است.
یا علیم[/]

محی الدین;946803 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
ظاهرا اهل کشف این را نگفته اند یعنی نسبت کلی نفس به جسم مادی و مثالی یکی است یعنی در هردو وضعیت آنرا بعنوان بدن خود ادراک کرده اند . البته جسم یا بدن مثالی از بسیاری محدودیت های جسم مادی مبری است.
یا علیم
[/]

ملاک نیاز به بدن مادی مشخص است اما ملاک نیاز به بدن مثالی چیست؟

غریبه آشنا;946865 نوشت:
ملاک نیاز به بدن مادی مشخص است اما ملاک نیاز به بدن مثالی چیست؟

سلام
همانطور که نفس انسان در عالم ماده با بدن مادی متعین می شود در عالم برزخ هم به تناسب همان عالم باید نحو تعینی داشته باشد پس در یک بدن مثالی متعین می گردد. قاعدتا با اوج گرفتن فرد در مراتب وجود، نحو تعین او هم در آن مراتب متفاوت خواهد بود.
یا علیم

غریبه آشنا;946799 نوشت:
ادراک جزئی در خواب هم میسر است اما جسمی در کار نیست
اگر موجودات مثالی همچون موجودات عالم خواب هستند که در نفس ما ایجاد میگردند اطلاق جسم به آنها خطاست
به نظر من بدون ماده اساسا نمیتوانیم از جسم سخن بگوییم

روح, مجرد تام است آیا آن چیزی که در خواب می بینید شکل دارد؟ تقدر دارد؟ پس اگر دارد این نشان از ویژگی دیگری در کنار روح مجرد است ما اسم آن را می گذاریم بدن.

باید لطف معنای بدن را اخذ کنید تشکل از ماده, جزء بنیادین معنای بدن نیست. در این صورت در هر عالم این بدن دارای خصوصیات همان عالم خواهد بود و به حقیقت هم می توان بدان بدن اطلاق کرد.

نکته: چون شما از تعبیر «جسم» استفاده کرده اید در اینجا عنوان «بدن» مرادف با عنوان «جسم» فرض شده است (ولی تعبیر جسم مثالی در میان حکما و عرفا مرسوم است). اگر این را نپذیرید (یعنی جسم را فقط به معنای مادی معنا کنید) بله جسم فقط مادی خواهد بود ولی عنوان بدن یا کالبد, عنوانی است که هم در مورد بدن مادی و هم در مورد بدن مثالی به کار می رود.

محی الدین;946888 نوشت:

سلام
همانطور که نفس انسان در عالم ماده با بدن مادی متعین می شود در عالم برزخ هم به تناسب همان عالم باید نحو تعینی داشته باشد پس در یک بدن مثالی متعین می گردد. قاعدتا با اوج گرفتن فرد در مراتب وجود، نحو تعین او هم در آن مراتب متفاوت خواهد بود.
یا علیم

سلام
بدن مادی برای درک امور خارج از ذات است
اما اگر آخرت مساوی با عالم نفس و عالم درون است دیگر چه نیازی به بدن است

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
عرض کردم همانطور که بودن ما در عالم مستلزم داشتن یک بدن متناسب با روح ماست بودنمان در عالم مثال هم مستلزم داشتن یک بدن متناسب با آن عالم است.
باید توجه داشت که عالم مثال عالم حقایق کلی مرسله نیست که مستلزم نداشتن یک بدن محدود نباشد.
البته اینکه در عالم ماده یا مثال ما از بدن چه استفاده ای می کنیم غیر از اقتضاءات ذاتی نحوه حضور و وجود ما در آن است.
یا علیم
[/]

حافظ;946643 نوشت:
نکته دیگر آن که همانطور که بدن مادی, دارای حواس پنجگانه ی ظاهری است (بصر و سمع و لسان و بویایی و لامسه), برای بدن مثالی نیز این حواس ثابت است پس از این منظر می توان نام «بدن» را برای آن برگزید.[3] بعلاوه, از آنجا که این بدن, در تصرف نفس انسانی است (همانطور که بدن مادی نیز اینچنین است) نام «بدن» شایسته ی آن است.

سلام
این بدن مثالی که میفرمایید آیا داخل بدن انسان قرار دارد؟

Miss.Narges;947443 نوشت:
سلام
این بدن مثالی که میفرمایید آیا داخل بدن انسان قرار دارد؟

سلام علیکم
اگر مقصودتان داخل بدن مادی است؛ نخیر. در دنیا, پیوند تعلقی روح انسان با بدن مادی است. همانند این تعلق, در عالم برزخ با بدن مثالی اتفاق می افتد.
در واقع ما مرکب عوض می کنیم. از مرکب قبلی پیاده میشویم و سوار مرکب جدید می شویم

حافظ;947534 نوشت:
گر مقصودتان داخل بدن مادی است؛ نخیر. در دنیا, پیوند تعلقی روح انسان با بدن مادی است. همانند این تعلق, در عالم برزخ با بدن مثالی اتفاق می افتد.
در واقع ما مرکب عوض می کنیم. از مرکب قبلی پیاده میشویم و سوار مرکب جدید می شویم

سلام.این بدن مثالی بعد از مرگ بوجود میاد یا هنوزم که شخصی در دنیا زنده باشه وجود داره؟

Miss.Narges;947539 نوشت:
سلام.این بدن مثالی بعد از مرگ بوجود میاد یا هنوزم که شخصی در دنیا زنده باشه وجود داره؟

سلام علیکم حقیقت اعمال و ملکات و عقاید انسان در عالم مثال, در قالبی مثالی قابل مشاهده است که البته این اعمال و ملکات هم اکنون نیز دارای حقیقتی مثالی می باشند ولی چشم سر ما عاجز از مشاهده آن است.
گفتنی است صورتهایی که انسان در خواب می بیند, از همین عالم مثال است.
مولوی می گوید:
[=Traditional Arabic]

width: 90% align: center

[TD="width: 45% align: right"] دست و پا در خواب بينى ائتلاف‏[/TD]
[TD="width: 10% align: right"] [/TD]
[TD="width: 45% align: right"] اين حقيقت دان، مدان آن را گزاف‏[/TD]
[TD="width: 45% align: right"] آن تويى كه بى‏بدن دارى بدن‏[/TD]
[TD="width: 10% align: right"] [/TD]
[TD="width: 45% align: right"] پس مترس از جسم، جان بيرون شدن‏[/TD]
[TD="width: 45% align: right"] [/TD]

[=Traditional Arabic]

حافظ;947085 نوشت:

روح, مجرد تام است آیا آن چیزی که در خواب می بینید شکل دارد؟ تقدر دارد؟ پس اگر دارد این نشان از ویژگی دیگری در کنار روح مجرد است ما اسم آن را می گذاریم بدن.

باید لطف معنای بدن را اخذ کنید تشکل از ماده, جزء بنیادین معنای بدن نیست. در این صورت در هر عالم این بدن دارای خصوصیات همان عالم خواهد بود و به حقیقت هم می توان بدان بدن اطلاق کرد.

نکته: چون شما از تعبیر «جسم» استفاده کرده اید در اینجا عنوان «بدن» مرادف با عنوان «جسم» فرض شده است (ولی تعبیر جسم مثالی در میان حکما و عرفا مرسوم است). اگر این را نپذیرید (یعنی جسم را فقط به معنای مادی معنا کنید) بله جسم فقط مادی خواهد بود ولی عنوان بدن یا کالبد, عنوانی است که هم در مورد بدن مادی و هم در مورد بدن مثالی به کار می رود.

سلام

جسم چیزی است که خارج از ذات ما نیز هست که سبب کثرت موجودات و آدمیان میشود ولی طبق مبانی امثال جناب ملاصدرا بدن مثالی عین و درون نفس است و اساسا تمام امور جسمانی اخروی در نظر ایشان درون نفس ِ فرد رخ میدهد مانند خواب
سوال این است بدون جسم خارجی ارتباط نفوس با یکدیگر در عالم آخرت چگونه ممکن میشود؟
من فکر میکنم که با پذیرفتن بدن مثالی و اجسام مثالی که یک چیز کاملا درونی است جمعی بودن آخرت به کلی منتفی میشود...درست مانند عالم خواب که کاملا اختصاصی است

غریبه آشنا;947932 نوشت:
جسم چیزی است که خارج از ذات ما نیز هست که سبب کثرت موجودات و آدمیان میشود ولی طبق مبانی امثال جناب ملاصدرا بدن مثالی عین و درون نفس است و اساسا تمام امور جسمانی اخروی در نظر ایشان درون نفس ِ فرد رخ میدهد مانند خواب
سوال این است بدون جسم خارجی ارتباط نفوس با یکدیگر در عالم آخرت چگونه ممکن میشود؟
من فکر میکنم که با پذیرفتن بدن مثالی و اجسام مثالی که یک چیز کاملا درونی است جمعی بودن آخرت به کلی منتفی میشود...درست مانند عالم خواب که کاملا اختصاصی است

سلام بر جناب غریبه آشنا
نمیدانم منظور شما از سخنی که به جناب صدرا نسبت دادید چیست ولی اینکه تعاملات انسان با جسم مثالی را شخصی و انفردای کردید صحیح نیست حضرت رسول صلی الله علیه و آله در عالم مثال, با جبرئیل مواجه میشود و این اختصاص به نبی خاتم هم ندارد بلکه انبیاء دیگر یا اوصیا و اولیا نیز چنین تعاملاتی را داشته و دارند. مصحح و محمل چنین تعاملاتی همان جسم مثالی است. جسم, چه مثالی و چه مادی, از شئون نفس انسانی است یا به تعبیر یکی از عارفان, ظل نفس انسانی است. آیا نمیتوان بوسیله بدن مادی با خارج از ذات خود ارتباط داشت؟ اصلا همین بدن محمل و مصحح ارتباط ماست؛ جسم مثالی نیز همینطور است.

حافظ;948094 نوشت:

سلام بر جناب غریبه آشنا
من نمودانم منظور شما از سخنی که به جناب صدرا نسبت دادید چیست ولی اینکه تعاملات انسان با جسم مثالی را شخصی و انفردای کردید صحیح نیست حضرت رسول صلی الله علیه و آله در عالم مثال, با جبرئیل مواجه میشود و این اختصاص به نبی خاتم هم ندارد بلکه انبیاء دیگر یا اوصیا و اولیا نیز چنین تعاملاتی را داشته و دارند. مصحح و محمل چنین تعاملاتی همان جسم مثالی است.

سلام

جسم مثالی چگونه میتواند محمل ارتباط حقیقی بین نفوس باشد؟
در حالی که بدن مثالی درون نفس است نه خارج از آن

اگر خواب نمونه ای از عالم مثال است باید پذیرفت که انسان در عالم مثال به خارج از نفس و ذات خود راهی ندارد
این صحبت هایی است که بنده از سخنان حکمای اسلامی فهمیدم

در مورد جبرییل هم میگویند که مرتبه ای از عقل و وجود خود نبی است نه چیزی خارج از نبی
الان صحبت من روی نفوس آدمیان است که بعد از مرگ چگونه همدیگر را دیدار میکنند؟ چرا که دیگر نفوس خارج از نفس و جان ما هستند
با بدن مثالی این چگونه توجیه میشود
تشکر

غریبه آشنا;948220 نوشت:
در حالی که بدن مثالی درون نفس است نه خارج از آن

این سخن تازه ای است و هیچ یک از محققین از حکمت و عرفان چنین سخنی را نفرموده اند. چه دلیلی بر سخن خودتان دارید؟

غریبه آشنا;948220 نوشت:
اگر خواب نمونه ای از عالم مثال است باید پذیرفت که انسان در عالم مثال به خارج از نفس و ذات خود راهی ندارد

نمونه ای است نه این که دقیقا همان باشد. آن چه که شما در عالم رویا برایتان رخ میدهد عالم مثال متصل است یعنی متصل میگویند زیرا متصل به نفس انسانی است در درون نفس انسانی رخ میدهد ولی عالم مثال فراتر از این است لذا به عالم مثال منفصل معرفی شده است منفصل میگویند زیرا از نفس انسانی جدا است.

غریبه آشنا;948220 نوشت:
در مورد جبرییل هم میگویند که مرتبه ای از عقل و وجود خود نبی است نه چیزی خارج از نبی

این سخنتان نیز نیاز به دلیل دارد به چه علت مرتبه ای از وجود خود نبی شده جبرئیل؟ در حالی که ما با دو وجود مواجهیم یکی وجود جبرئیلی و یکی وجود آن نبی خاص.

حافظ;948303 نوشت:

این سخن تازه ای است و هیچ یک از محققین از حکمت و عرفان چنین سخنی را نفرموده اند. چه دلیلی بر سخن خودتان دارید؟

دلیل این است که برمبنای حکمت صدرایی بدن مثالی انشاء قوه خیال است و قوه خیال هر صوری را که ایجاد کند کاملا شخصی و فردی است برعکس صور مادی
بنده به متون اصلی جناب صدرا دسترسی ندارم اما در چندین مقاله این مطلب را در انتساب به ایشان دیدم که گفته بودند که جنت یا نار به یک وجود واحد در نفس موجودند بواسطه اعمال و عقاید.. و پاداش و جزا چیزی جز تجلی اعمال ما نیست
ایرادی که به این نوع معاد از نظر بنده وارد است این است که عالم آخرت در حد خواب تنزل پیدا میکند و همه چیز خیالی و غیر واقعی میباشند ...هرچند که شدت هم داشته باشند

《صدرالمتالهین هم آهنگ با سهروردی به وجود عالم مثال که یک عالم مجرد مقداری اعتراف کرده ولی در دو مورد با وی به مخالفت برخاسته است.
مورد اول این است که صدرالمتالهین صور متخیله را در صقع نفس موجود دانسته و هستی آنها را در جهان خارج انکار کرده است در همین مورد سهروردی وجود صور خیالیه را مستقل از نفس ناطقه مورد تاکید قرار داده است》
http://shahrudi.parsiblog.com/Posts/582/%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85+%D9%85%D8%AB%D8%A7%D9%84+%D8%A7%D8%B2+%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87+%D8%A7%D8%A8%D9%86+%D8%B3%D9%8A%D9%86%D8%A7+%D9%88+%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%B5%D8%AF

در همین مقاله آمده که ملاصدرا عالم مثال را همان مثال متصل میداند

شما اگر سخنانی خلاف این مطلب از صدرا سراغ دارید بیاورید
تشکر

غریبه آشنا;948432 نوشت:
شما اگر سخنانی خلاف این مطلب از صدرا سراغ دارید بیاورید
تشکر

سلام مجدد
جملات زیر از همین مقاله ای است که شما لینک آن را گذاشته اید:
«موجودات عالم مثال قائم به ذات خود هستند نه به مدرکی به این معنی که در خارج از جمیع مدارک موجودند.»
«
عالم مثال، مرتبه ای از هستی است که ماده ندارد، اما آثار ماده را ، مانند کم، کیف و وضع، دارا می باشد. »
«
فلاسفه مثال را به دو قسم تقسیم کرده اند: 1 ـ خیال منفصل که قائم به خود و مستقل از نفوس جزیی متخیل است 2 ـ خیال متصل که قائم به نفوس جزیی متخیل می باشد. »
ظاهرا شما مثال منفصل و متصل را در احکام یکی انگاشته اید


غریبه آشنا;948432 نوشت:
《صدرالمتالهین هم آهنگ با سهروردی ... مورد اول این است که صدرالمتالهین صور متخیله را در صقع نفس موجود دانسته و هستی آنها را در جهان خارج انکار کرده است

این جمله ناظر است به عالم مثال متصل نه منفصل.

«صدرالمتالهین وجه تسمیه عالم مثال را به عالم خیال منفصل نوعی شباهت به عالم خیال متصل به شمار آورده است»
به کلمه شباهت دقت بفرمایید
«
همانگونه که در این عبارت مشاهده می شود صدر المتالهین عالم مثال اکبر را از طریق تشبیه به خیال متصل عالم خیال منفصل نام نهاده است»

«ملاصدرا فرمود در دو امر با شیخ اشراق در موضوع عالم مثال مخالفم ، امر اول را تصریح و تنصیص دارد که صور متخیله را موجود در صقع نفس می داند که نفس با استخدام کردن قوه خیال آنها را انشاء کرده است و همه آنها فعل نفس و قائم به نفس اند نحوه قیام معلول به علتش که نفس در حفظ آن صور اشباح آسمانها و زمین مظهر «ولایوده حفظهما» می گردد، و این عالم مثال متصل و مقید است»

ایشان در جای دیگر گفته:
«از نظر صدرالمتالهین ، وجود مثالی بر دو قسم است : مثال منفصل و مثال متصل .
مثال منفصل عبارت است از فرد مثالی هر نوع از انواع محققه»
این انواع محققه, یعنی چی؟ واقعا دارای نفس الامر میباشد منتهی فرد مثالی است یعنی دارای وجودی در عالم مثال است که حقیقت وجود مادی آن است. البته این حقیقت نیز دارای حقیقتی در عالم عقل است که وجودی عالم مثالی, بسان سایه و ظل برای اوست.
اگر وجود فرد مادی, دارای حقیقت و نفس الامر است پس به طریق اولی, حقیقت مثالی آن دارای حقیقت و نفس الامر است و مسئله ای درون ذاتی نیست که بوی عدم خارجیت داشته باشد.

حافظ;948474 نوشت:

سلام مجدد
جملات زیر از همین مقاله ای است که شما لینک آن را گذاشته اید:
«موجودات عالم مثال قائم به ذات خود هستند نه به مدرکی به این معنی که در خارج از جمیع مدارک موجودند.»
«
عالم مثال، مرتبه ای از هستی است که ماده ندارد، اما آثار ماده را ، مانند کم، کیف و وضع، دارا می باشد. »
«
فلاسفه مثال را به دو قسم تقسیم کرده اند: 1 ـ خیال منفصل که قائم به خود و مستقل از نفوس جزیی متخیل است 2 ـ خیال متصل که قائم به نفوس جزیی متخیل می باشد. »
ظاهرا شما مثال منفصل و متصل را در احکام یکی انگاشته اید

این جمله ناظر است به عالم مثال متصل نه منفصل.

«صدرالمتالهین وجه تسمیه عالم مثال را به عالم خیال منفصل نوعی شباهت به عالم خیال متصل به شمار آورده است»
به کلمه شباهت دقت بفرمایید
«
همانگونه که در این عبارت مشاهده می شود صدر المتالهین عالم مثال اکبر را از طریق تشبیه به خیال متصل عالم خیال منفصل نام نهاده است»

«

ملاصدرا فرمود در دو امر با شیخ اشراق در موضوع عالم مثال مخالفم ، امر اول را تصریح و تنصیص دارد که صور متخیله را موجود در صقع نفس می داند که نفس با استخدام کردن قوه خیال آنها را انشاء کرده است و همه آنها فعل نفس و قائم به نفس اند نحوه قیام معلول به علتش که نفس در حفظ آن صور اشباح آسمانها و زمین مظهر «ولایوده حفظهما» می گردد، و این عالم مثال متصل و مقید است»

ایشان در جای دیگر گفته:
«

از نظر صدرالمتالهین ، وجود مثالی بر دو قسم است : مثال منفصل و مثال متصل .
مثال منفصل عبارت است از فرد مثالی هر نوع از انواع محققه»
این انواع محققه, یعنی چی؟ واقعا دارای نفس الامر میباشد منتهی فرد مثالی است یعنی دارای وجودی در عالم مثال است که حقیقت وجود مادی آن است. البته این حقیقت نیز دارای حقیقتی در عالم عقل است که وجودی عالم مثالی, بسان سایه و ظل برای اوست.
اگر وجود فرد مادی, دارای حقیقت و نفس الامر است پس به طریق اولی, حقیقت مثالی آن دارای حقیقت و نفس الامر است و مسئله ای درون ذاتی نیست که بوی عدم خارجیت داشته باشد.

حافظ;948474 نوشت:

سلام مجدد
جملات زیر از همین مقاله ای است که شما لینک آن را گذاشته اید:
«موجودات عالم مثال قائم به ذات خود هستند نه به مدرکی به این معنی که در خارج از جمیع مدارک موجودند.»
«
عالم مثال، مرتبه ای از هستی است که ماده ندارد، اما آثار ماده را ، مانند کم، کیف و وضع، دارا می باشد. »
«
فلاسفه مثال را به دو قسم تقسیم کرده اند: 1 ـ خیال منفصل که قائم به خود و مستقل از نفوس جزیی متخیل است 2 ـ خیال متصل که قائم به نفوس جزیی متخیل می باشد. »
ظاهرا شما مثال منفصل و متصل را در احکام یکی انگاشته اید

این جمله ناظر است به عالم مثال متصل نه منفصل.

«صدرالمتالهین وجه تسمیه عالم مثال را به عالم خیال منفصل نوعی شباهت به عالم خیال متصل به شمار آورده است»
به کلمه شباهت دقت بفرمایید
«
همانگونه که در این عبارت مشاهده می شود صدر المتالهین عالم مثال اکبر را از طریق تشبیه به خیال متصل عالم خیال منفصل نام نهاده است»

«

ملاصدرا فرمود در دو امر با شیخ اشراق در موضوع عالم مثال مخالفم ، امر اول را تصریح و تنصیص دارد که صور متخیله را موجود در صقع نفس می داند که نفس با استخدام کردن قوه خیال آنها را انشاء کرده است و همه آنها فعل نفس و قائم به نفس اند نحوه قیام معلول به علتش که نفس در حفظ آن صور اشباح آسمانها و زمین مظهر «ولایوده حفظهما» می گردد، و این عالم مثال متصل و مقید است»

ایشان در جای دیگر گفته:
«

از نظر صدرالمتالهین ، وجود مثالی بر دو قسم است : مثال منفصل و مثال متصل .
مثال منفصل عبارت است از فرد مثالی هر نوع از انواع محققه»
این انواع محققه, یعنی چی؟ واقعا دارای نفس الامر میباشد منتهی فرد مثالی است یعنی دارای وجودی در عالم مثال است که حقیقت وجود مادی آن است. البته این حقیقت نیز دارای حقیقتی در عالم عقل است که وجودی عالم مثالی, بسان سایه و ظل برای اوست.
اگر وجود فرد مادی, دارای حقیقت و نفس الامر است پس به طریق اولی, حقیقت مثالی آن دارای حقیقت و نفس الامر است و مسئله ای درون ذاتی نیست که بوی عدم خارجیت داشته باشد.

سلام

بله صحبت از مثال منفصل شده اما نه در برزخ صعودی
در ثانی اگر دقت کنید نگارنده مقاله که کاملا هم به بحث مسلط است گفته که منظور ملاصدرا از عالم مثال مثال متصل است که مبدا آن نفس و قوه خیال است

با مبنای ملاصدرا مرگ و آخرت عالم درون هر شخص است و هیچ خارجیت و اشتراک بین نفوس دیگر را نمیتوان در آن ترسیم کرد

غریبه آشنا;948488 نوشت:
با مبنای ملاصدرا مرگ و آخرت عالم درون هر شخص است و هیچ خارجیت و اشتراک بین نفوس دیگر را نمیتوان در آن ترسیم کرد

سلام علیکم
به چه دلیل؟ لطفا ادعایتان را مستند کنید. با تشکر

حافظ;948641 نوشت:

سلام علیکم
به چه دلیل؟ لطفا ادعایتان را مستند کنید. با تشکر

سلام
مستند کردم اگر دقت کنید
هم مقاله آوردم که در آن اشاره شده عالم مرگ و معاد در نظر صدرا در مثال متصل است نه عالم منفصل

و هم در مورد مثال متصل عرض کردیم که معنایش یعنی شخصی و درونی بودن و غیر از این هم معنای دیگری ندارد
در اثبات این سخن چه دلیلی بیشتر از این که در نظر صدرا پاداش و جزای اخروی قائم به قوه خیال فرد است!
شما باید الآن جواب بدید که آیا این ایراد وارد است یا خیر به معادشناسی صدرا
اگر وارد نیست دلیل؟

غریبه آشنا;948651 نوشت:
مستند کردم اگر دقت کنید ... هم مقاله آوردم که در آن اشاره شده عالم مرگ و معاد در نظر صدرا در مثال متصل است نه عالم منفصل

اسم این کار شما مستند کردن نیست مغالطه کردن است. چشم بنده دقت میکنم ولی ای کاش شما هم عملا به گفته خودتان پایبند باشید. بنده شاهدی بر خلاف ادعای شما از همین مقاله انتخاب کردم و برایتان فرستادم
مثل جمله زیر:

غریبه آشنا;948488 نوشت:
«صدرالمتالهین وجه تسمیه عالم مثال را به عالم خیال منفصل نوعی شباهت به عالم خیال متصل به شمار آورده است»

و

غریبه آشنا;948488 نوشت:
«همانگونه که در این عبارت مشاهده می شود صدر المتالهین عالم مثال اکبر را از طریق تشبیه به خیال متصل عالم خیال منفصل نام نهاده است»

شما اصراری دارید که مطلبی خلاف واقع را واقعی جلوه دهید. تقاضای مدرک و سند میکنیم, از ما مدرک میخواهید؛ اولا این مقاله, نوشته جناب صدرا نیست ثانیا خود این مقاله, بر ضد مدعای شماست!!

حافظ;948663 نوشت:

اسم این کار شما مستند کردن نیست مغالطه کردن است. چشم بنده دقت میکنم ولی ای کاش شما هم عملا به گفته خودتان پایبند باشید. بنده شاهدی بر خلاف ادعای شما از همین مقاله انتخاب کردم و برایتان فرستادم
مثل جمله زیر:

و

شما اصراری دارید که مطلبی خلاف واقع را واقعی جلوه دهید. تقاضای مدرک و سند میکنیم, از ما مدرک میخواهید؛ اولا این مقاله, نوشته جناب صدرا نیست ثانیا خود این مقاله, بر ضد مدعای شماست!!


خوب شد معنای مغالطه رو فهمیدیم
گرامی من برداشتمو از مطلب ملاصدرا و اون مقاله گفتم که در انتها صریحا میگوید عالم مثال در نظر صدرا مثال متصل است

《 نظر ملاصدرا صور خیالیه صادر از نفس نه قائم به جرم و دماغ هستند نه موجود در عالم مثال مطلق بلکه در عالم نفس موجودند. بنابراین قوه خیالیه هنگام متلاشی شدن بدن و اعضاء و آلات آن بحال خود باقی است و هیچگونه فساد و اختلافی در آن راه ندارد.
نتیجه گیری
خلاصه گفتار صدرالمتالهین این است که عالم مثال همان مثال متصل است که در وعای ادراک متحقق است، بخصوص بنا بر مبنای متین و محکم اتحاد مدرک و مدرک که نفس که نفس به هیچ یک از معلوماتش نایل نمی شود مگر آنگاه که آنها وجود برای نفس گردند و قائم به نفس و از مراتب وجود آن و داخل در ذات و در دائره وجود نفس بوده باشند》

و از شما خواستیم اگر مطلب خلاف این است از خود صدرا مطلب بیارید چون من دسترسی ندارم!!
اگر وقت و حوصله این کارو ندارید این سوالو به کارشناس دیگری واگذار کنید تا حق الناسی گردنتان نماند
بنده دسترسی به جای دیگه برای سوال کردن ندارم

غریبه آشنا;948725 نوشت:
《 نظر ملاصدرا صور خیالیه صادر از نفس نه قائم به جرم و دماغ هستند نه موجود در عالم مثال مطلق

سلام علیکم
این جمله یعنی چی؟ موضوع بحث, صور خیالیه است. از نظر ملاصدرا صور خیالیه اینطور است. بعلاوه, اگر عالم مثال مطلق, که همان مثال منفصل است همان مثال متصل باشد, پس چرا در جمله بالا ذکر شده (عالم مثال مطلق)؟!!

در انتهای همان مقاله ای که شما کل نظر ملاصدرا را بر همان مقاله تطبیق کرده اید نویسنده میگوید:
«منتهی این که همه این صور متخیله مطابق مثال اعظم خودشان که اعیان حقائق خارجی اند می باشند»
این قسمتی که بلد کرده ام یعنی چی؟ این هم با ادعای شما درست در نمی آید!

بعد از این جمله باز میگوید:
«جز اینکه این صور متخیله به حسب تصرفات نفس و قوه خیال و دیگر قوای نفسانی با صور اعیان خارجی بدون تفاوت نیست نظیر صورت اشباح خارجی در مرائی مختلفه که باختلاف اشکال و الوان و ابعاد آنها صور اشیاء گوناگون مشاهده می شود»
این عبارات همه دال بر این است که عالم مثال منفصل, مستقل از نفس انسانی دارای نفس الامر بوده و خارجیت دارد.
پاسخ شما این است که آن چیزی که شما تصور کرده اید, در واقع, احکام مثال متصل است در حالیکه ما یک مثال منفصل هم داریم. این نظر, نظر یک نفر یا دو نفر نیست قاطبه حکما و عرفا بر چنین عقیده ای میباشند.

حافظ;948839 نوشت:

سلام علیکم
این جمله یعنی چی؟ موضوع بحث, صور خیالیه است. از نظر ملاصدرا صور خیالیه اینطور است. بعلاوه, اگر عالم مثال مطلق, که همان مثال منفصل است همان مثال متصل باشد, پس چرا در جمله بالا ذکر شده (عالم مثال مطلق)؟!!

در انتهای همان مقاله ای که شما کل نظر ملاصدرا را بر همان مقاله تطبیق کرده اید نویسنده میگوید:
«منتهی این که همه این صور متخیله مطابق مثال اعظم خودشان که اعیان حقائق خارجی اند می باشند»
این قسمتی که بلد کرده ام یعنی چی؟ این هم با ادعای شما درست در نمی آید!

بعد از این جمله باز میگوید:
«

جز اینکه این صور متخیله به حسب تصرفات نفس و قوه خیال و دیگر قوای نفسانی با صور اعیان خارجی بدون تفاوت نیست نظیر صورت اشباح خارجی در مرائی مختلفه که باختلاف اشکال و الوان و ابعاد آنها صور اشیاء گوناگون مشاهده می شود»
این عبارات همه دال بر این است که عالم مثال منفصل, مستقل از نفس انسانی دارای نفس الامر بوده و خارجیت دارد.
پاسخ شما این است که آن چیزی که شما تصور کرده اید, در واقع, احکام مثال متصل است در حالیکه ما یک مثال منفصل هم داریم. این نظر, نظر یک نفر یا دو نفر نیست قاطبه حکما و عرفا بر چنین عقیده ای میباشند.

سلام
اصلا جدای از این مقاله شما بفرمایید که ایراد ملاصدرا به شیخ اشراق در مورد عالم مثال چی بوده؟
با حساب سخن و برداشت شما اختلافی نباید بین صدرا و شیخ باشد چرا که شیخ اشراق میفرماید عالم مثال قائم به خود است و وجود خارجی دارد ولی صدرا میفرماید قائم به نفس و قوه خیال نفس است

شما اگر اشراف به این بحث دارید بفرمایید چطور میشود عالم مثال قائم به نفس شخص باشد در عین حال خارجی و همگانی نیز باشد؟!

غریبه آشنا;948900 نوشت:
با حساب سخن و برداشت شما اختلافی نباید بین صدرا و شیخ باشد چرا که شیخ اشراق میفرماید عالم مثال قائم به خود است و وجود خارجی دارد ولی صدرا میفرماید قائم به نفس و قوه خیال نفس است

این جمله که برای خود همین مقاله است:
«صدرالمتالهین هم آهنگ با سهروردی به وجود عالم مثال که یک عالم مجرد مقداری اعتراف کرده ولی در دو مورد با وی به مخالفت برخاسته است.
مورد اول این است که صدرالمتالهین صور متخیله را در صقع نفس موجود دانسته و هستی آنها را در جهان خارج انکار کرده است در همین مورد سهروردی وجود صور خیالیه را مستقل از نفس ناطقه مورد تاکید قرار داده است. مورد دوم این است که صدرالمتالهین صور مشهود در آینه را جز ظل صور محسوسه چیز دیگری به شمار نمی آورد. معنی این سخن آن است که صور مشهود در آیینه اگرچه در این عالم از ثبوت و تحقق برخوردار می باشند ولی ثبوت آنها جز نوعی ثبوت ظلی و بالعرض چیز دیگر نمی باشد.
در این مورد نیز سهروردی صور مشهود در آیینه را از جمله موجودات عالم مثال دانسته و روی آن تاکید گذاشته است در این جا آنچه در خور وقت و شایسته بررسی است این است که صدرالمتالهین وجه تسمیه عالم مثال را به عالم خیال منفصل نوعی شباهت به عالم خیال متصل به شمار آورده است»
برادر, در این جا بحث بر سر صور متخیله است.

اما در رابطه با نظر جناب سهروردی:
حقایق مثالی موجود در عالم مثال, منفصل اند و این عالم به عنوان یک نشئه تجردی خیالی میان عالم ماده و عالم عقل وجود دارد. چنین تقریری از عالم مثال پیش از شیخ اشراق مطرح نبود. پیش از وی مشاء در این باب بحث خیال را مطرح کرده و خیال را در حد امر مادی منطبع در ماده دانسته بودند که از هویت مادی برتری برخوردار است.
سهروردی توانست با ارائه مثال منفصل به صورت یک عالم, الهام بخش بسیاری از عرفا, فلاسفه و شریعت پژوهان باشد و آنها را در پرداختن به این مسئله یاری نماید. اگر چه بسیاری از عرفا نشئه مثالی را در دستگاه عرفانی خود داشتند, اما چنی تحلیل جامعی در میان آنها سابقه نداشته است.
عبارتهایی که برخی عارفان بعد از سهروردی در مورد مثال منفصل آورده اند, مانند بحث «صورت موجود در آینه» که آن را حقیقت خیالی موجود در عالم مثال منفصل دانسته اند, کاملا برگرفته از شیخ اشراق است.
از نظر مشائیان, محل قوه خیال, بخشی از مغز است و تنها قوه عاقله تجرد دارد. جناب سهروردی از این سخنان فاصله گرفت و مادی بودن صور خیالی را بی معنا دانست.
آنگاه خود در درون دستگاه فلسفی اشراق, طرح عالم مثال را پیشنهاد کرد و معتقد شد که در قوس نزول بعد از مثل, عالم مثال منفصل قرار دارد که فوق عالم ماده است. از نظر او عالم مثال منفصل, نه مادی است و نه جزء مثل افلاطونی, بلکه جایگاه خاص خود را دارد.
حالا استدالالهای ایشان بر این موضوع بماند.
از دیدگاه شیخ اشراق, قوه خیال, مظهر صور خیالی مجرد است. مظهر بودن یعنی اینک ه آن قوه محل ظهور تخیل است که امر مجردی است, اما خودش حقیقت مجرد نیست. با این بیان روشن می شود که حقیقت مجرد در قوه خیال منطبع نیست و اصلا به محل احتیاجی ندارد ولی در عین حال تا چنین مظهری وجود نداشته باشد, خود را نشان نمیدهد. برای مثال سهروردی در مورد صور موجود در آینه میگوید: آن صورتی که در آینه قرار میگیرد مادی نیست. و او نتیجه میگیرد که صورت مراتی در عالم خیال موجود است. اما آینه مظهری است که انسان با نگاه در آن به صورت خیالیِ موجود در عالم مثال دست می یابد نه آن که این صورت در آینه منطبع باشد. در واقع ایشان آینه را مظهر می داند یعنی هنگامی صورت مثالی را میتوان مشاهده کرد که فرد برابر آینه ای قرار گیرد سپس این آینه مظهر برای آن صورت موجود در مثال منفصل میشود یعنی آینه موجب میگردد که آن صورت مثالی در اینجا ظهور پیدا کند.
در واقع آینه و یا قوه خیال ما معدّ است تا نفس به اشراق خود به صور خیالی در عالم مثال منفصل دست یابد و در واقع اشراقی از نفس به صور خیالی در عالم مثال پرتوافکنی میکند و نفس آنها را در آنجا می یابد نه در آینه و قوه خیال. (ر.ک: سهروردی, حکمه الاشراق, ص 214 - 215)
دقت کنید, در اینجا بحث بر سر قوه خیالی نفس است و این که چگونه صور در آن هویدا میشود.

سهروردی بر آن است که این صور مقداریِ مثالی اگر چه جوهر مجردند, بی گمان از سنخ عقول و مفارقات و مثل افلاطونی نیستند شیخ اشراق با چنین بیانی به عالم دیگر در میا مثل افلاطونی و عالم ماده به نام عالم مثال منفصل پی میبرد. وی از این عالم به عالم اشباح مجرده یاد میکند. عالمی که ویژگی های مقدار و شکل و صورت را دارد ولی مادی نیست. بعدها صدرالمتالهین از آن به تجرد برزخی و خیالی یاد میکند. این عالم از سویی به دلیل داشتن صورت و شکل و بعد, از سنخ عالم عقول و مفارقات نخواهد بود؛ زیرا جز معنی در آنجا راه ندارد و از سوی دیگر به دلیل امتناع انطباع کبیر در صغیر, مادی نیست و تنها از نظر مقدار و صورت داشتن, اندکی به ماده شباهت دارد و به جهت تجردش از ماده, به عقول و مفارقات نیز شباهت دارد (حکمت الاشراق, ص 230).
سهروردی این عالم را به عنوان عالم مستقل در هستی, «عالم اشباح مجرده» میخواند (همان, ص 234).

شیخ اشراق در بحث از عالم مثال, فقط به عالم مثال منفصل میپردازد و اساسا عالم مثال متصل انسانی را که تنها در خیال انسان است و به او متصل است, شرح نمیدهد و حتی برخی از احکام عالم مثال متصل را بر عالم مثال منفصل حمل میکند. این یکی از کاستی هایی است که در بحث از عالم مثال در دستگاه فکری شیخ اشراق وجود دارد اما اگر چه ایشان از عالم مثال متصل غفلت کرده و به آن نپرداخته, نباید سهم او را در تأثیری که بر صدرالمتالهین و بحث وی در عالم مثال متصل داشته است, نادیده گرفت؛ همانطور که نباید تاثیر آن بزرگوار را در ادله ملاصدرا بر تجرد برزخی و تجرد عقلانی نفس و فرق نهادن بین این دو فراموش نمود.
بعد ها صدرالمتالهین چنین نقیصه ای را تکمیل نمود و با مطرح کردن عالم مثال متصل, عالم مثال را به دو قسم تقسیم کرد.
سهروردی در باب لوازم این تفکر میگوید که با پذیرش عالم مثال منفصل و نحوه وجود صوری این عالم به آسانی میتوان آموزه های دینی را در باب بعث اجساد و بهشت و جهنم صوری, افزون بر لذایذ و عذابهای معنوی و عقلانی, فهم و درک نمود.
سهروردی آنچه که برخی از مردم درباره اجنه و شیاطین به نحو صوری دیده اند, از سنخ عالم مثال منفصل میداند. به عقیده او, این صورتگری در علام مثال منفصل روی داده است. اما بی تردید چنین رویتی, مظهر مادی - نه محل مادی- میخواهد که در آن مظهر دیده شود.

شیخ اشراق, صوری را هم که از جبرئیل و دیگر ملائکه عقلی پدید می آید, از سنخ عالم مثال منفصل میشمارد اینکه جبرئیل به صورت دحیه کلبی در می آید و یا به شکلهای دیگر متصور میشود تنها به این عالم مرتبط است.
شیخ اشراق حقایق بسیاری را به عالم مثال مرتبط دانسته که از ذکر آن خودداری می کنم ولی این ها نشان از اهمیت عالم مثال در دستگاه فلسفی اشراقی او میدهد.
ادامه دارد....

صدرالمتألهین در اسفار در بحث وجود ذهنی به نقایص دیدگاه شیخ اشراق اشاره کرده و اشکالهایی بر او وارد ساخته (اسفار, ج1, ص 302 و 303).
پی شاز بیان کاستی ها باید دانست که عالم مثال منفصل پس از شیخ اشراق به یک مسئله فلسفی تبدیل شد که از آن پس, برخی از فلاسفه آن را رد کرده و برخی دیگر پذیرفته اند. مثلا میرداماد عالم مثال را مجرد نمی داند. میرداماد که بعد از شیخ اشراق و از استادان صدرالمتألهین است, با توجه به ارتکاز مشائی اش نمی تواند به آسانی بحث عالم مثال را در نظام مشائی سامان دهد از این رو آن را نه امری مجرد, بلکه مادی میخواند.
یکی از کاستی هایی که ملاصدرا به آن اشاره میکند, طرح نکردن بحث عالم مثال متصل از سوی شیخ اشراق است.
این اشکالی اساسی است که اگر فقط عالم مثال منفصل وجود داشته باشد, رویاهای کاذب را باید چگونه تعبیر کرد و نیز خیالات گزافی و مانند آنها چگونه توجیه میشود؟
زیرا در عالم مثال منفصل که متن مرحله ای از هستی است, گزاف و خلاف واقع راه ندارد. از این رو, باید مثال متصل انسانیی باشد که به حسب کاهش صفا و پاکی روح انسان, این صور گزاف و خلاف قابل تصور باشد.

نقص دیگر دیدگاه سهروردیع تحلیل او از صورت مرآتی است که صدرالمتالهین آن را نمیپذیرد. همانطور که اشاره شد, شیخ اشراق نتوانست بحث صورت مرآتی را به درستی سامان دهد. ولی صدرا کاستی نظر او را یادآور شده آن را سامان میدهد.
اشکال ملاصدرا این است که اگر صرف این که دست ما نمیرسد, کافی باشد در این که آن را به عالم مثال منفصل بازگردانیم, باید دو بین بودن احول را هم به عالم مثال منفصل مرتبط سازیم.
همچنین باید صوتی را که به کوه میخورد و دوباره انعکاس می یابد, در مثال منفصل بدانیم. حال آن که این صوتی که انعکاس می یابد بازتاب همان صوت است. اما صوتی که از این سو رفته است, چگونه از آن سو بر می گردد. موارد بسیاری از این دست می توان یافت که حالت بالتبع مادی دارد؛ یعنی آن صورت مرآتی خود به تبع این صورت, هویت مادی دارد؛ آن صوتی که به کوه می خورد و باز می گردد, به تبع صوت اول, هویت مادی پیدا می کند و آن صورتی که شخص احول آن را دو تا می بیند, حالت بالتبع دارد. همه این امور هویت مادی دارند نه هویت صوری مثالی و مجرد.

ادامه دارد ....

کاستی دیگری که در کار شیخ اشراق میتوان یافت, این است که در نظام نوری, مسئله نور و ظلمت تبیین شد, ولی جایگاه عالم مثال در دستگاه نور و ظلمت به درستی معلوم نشد یعنی دقیقا مشخص نشد که عالم مثال منفصل اگر نور است چه نوع نوری است و اگر ظلمت است چه نوع ظلمتی است.

نکته دیگری که شیخ اشراق به آن اشاره نداشته و شارحان بدان پرداخته اند, این است که عالم مثال منفصل چگونه تکون می یابد؟ شیخ اشراق در همه مراحل تبیین می کرد که چگونه هر نشئه ای از نشئه بالاتر ناشی میشود ولی در عالم مثال منفصل این کار را نکرد. بر اساس همین سنجش و نقادی است که صدرالمتالهین بحث از عالم مثال را بسیار پیش برد. ملاصدرا عالم مثال را یکسره یک هویت بسیط می داند اما این تحلیل از نوشته های شیخ اشراق به دست نمی آید و از ابتکارات خود صدرا است. یکی از این موارد, ارائه ادله تجرد نفس است که صدرا با الهام از شیخ اشراق توانست این بحث را سامان دهد و دلایلی بر تجرد نفس در دو سطح تجرد عقلی و تجرد برزخی ارائه کند که در نوع خود بی نظیر است.

صدرالمتألهين از طريق صور ادراكي، بـه اثبـاتعالم مثال صعودي ميپردازد. او ميگويد: به دليل وجود صور علمي اشيا، وجـود عـالم ديگـر (عـالم مثـال)اثبات ميگردد و براي آن عالم وجودي است غير از آنچه بر حواس ظاهر ميشود. وي درادامه ميگويد: شيخ اشراق نيز از اين طريق در صدد اثبات عالم مثال بوده است.
نتیجه استدلال شیخ اشراق این است که نتيجه: اگر اين صور حسي و خيالي در چشم، مغز، خيال، عالم طبيعت و محـسوساتو عالم عقل وجود ندارند و در عين حال معدوم نيستند، پس موجود هستند و در عالمی به نام عالم مثال تحقق دارند.
ايرادي كه بر اين برهان وارد است آن است كه شيخ اشراق قوهي متخيلـه را بـه مغـزنسبت داده، در حالي كه اگر ما خيال را مرتبهاي از نفس به شمار آوريم كه داراي تجـردبرزخي و مثالي است و ميتواند صور خيالي را در خود منطبع و مجسم سازد، اين برهـانخدشهپذير خواهد شد و اين كاري است كه ملاصدرا انجـام داده ا سـت. در واقـع، مـاديدانستن قوه خيال همراه با قايل شدن به عالم مثال مطلق، تناقضگويي است؛ چرا كـه از باب لزوم مشاركت و سنخيت بين مدرِك و مدرك، تا قوه خيال داراي تجرد برزخـينباشد، اتصال او به عالم مثال محال است
ملاصدرا در اسفار چنين ميگويد: چنان كه صور و مقادير و اشكال و هيئات از فاعـلبه اعتبار جهات موجود در فاعل به حسب استعداد حاصل مي گردد، هـمچنـين گـاهي ازفاعل از جهت حيثيات ادراكي و جهات فاعلي بدون وجود ماد هي عنصري حاصل ميشودو وجود افلاك و كواكب از مبادي خود از اين قبيل است ، زيرا افلاك از مبدأ خـويش بـهگونهي ابداع، يعني به محض تصور كيفيت وجود آنها بدون وجود ماده موجود شـدهانـد.صدور صور خياليه از قوهي خيال نفس نيز به همينگونه است؛ مثـل اشـكال و مقـادير واجسامي كه از افلاك به مراتب بزرگتر ميباشند و مثل بيابـانهـاي وسـيع و كـوههـايعظيم، چرا كه هيچ يك از آنها نه قايم به مغز است و نه موجود در قوهي خيال و نـه درعالم مثال كلي (اسفار, ج5, ص 378).

ملاصدرا جميع صور خيالي را در موطن و صقع نفس موجود مي داند، چون صـوري راكه خود نفس اختراع مينمايد و از دعابات وهم و قوهي خيال است، نميتوان محل وجودآنها را در عالم مثال مطلق دانست؛ چرا كه عالم مثال مطلق، عالم تام و كاملي است و ازاين صور وهمي و خيالي كه بر واقع منطبق نيستند، مبراست

به اين ترتيب، ميبينيم اين فيلسوف بزرگ بر ايـن عقيـده اسـت كـه آن چـه انـسانمييابد در داخل ذات وي بـوده و بـه هـيچ وجه از دايـره وسـيع و گـستردهي نفـسناطقه اش بيرون نميباشد؛ به همين جهت است كه ملاصدرا در باب عقيده سـهروردينسبت به عالم مثال اكبر، با نظر انتقاد نگريسته و همواره از عالم مثـال اصـغر سـخن بـهميان آورده است.
این پست را از مقاله زیر رونوشت کرده ام: لطفا این مقاله را مطالعه بفرمایید

http://sw.sid.ir/FileServer/JF/63613883004

حافظ;948965 نوشت:

ملاصدرا جميع صور خيالي را در موطن و صقع نفس موجود مي داند، چون صـوري راكه خود نفس اختراع مينمايد و از دعابات وهم و قوهي خيال است، نميتوان محل وجودآنها را در عالم مثال مطلق دانست؛ چرا كه عالم مثال مطلق، عالم تام و كاملي است و ازاين صور وهمي و خيالي كه بر واقع منطبق نيستند، مبراست

به اين ترتيب، ميبينيم اين فيلسوف بزرگ بر ايـن عقيـده اسـت كـه آن چـه انـسانمييابد در داخل ذات وي بـوده و بـه هـيچ وجه از دايـره وسـيع و گـستردهي نفـسناطقه اش بيرون نميباشد؛ به همين جهت است كه ملاصدرا در باب عقيده سـهروردينسبت به عالم مثال اكبر، با نظر انتقاد نگريسته و همواره از عالم مثـال اصـغر سـخن بـهميان آورده است.

http://sw.sid.ir/FileServer/JF/63613883004

سلام و تشکر

در مورد معاد چطور؟!
در مورد مرگ و معاد همانطور که خود بهتر میدانید و در تاپیکی جداگانه بحث کردیم...ملاصدرا صور اخروی را هم با قوه خیال داخل در نفس توجیه و تبیین میکند
از صوری که قائم به خود باشند که اقتضای مثال منفصل است سخن نمیگوید
همه معاد را در نفس تعریف میکند نه خارج از آن..

به این نشان که از اتحاد عالم و معلوم در نفس میگوید به این معنا که آنچه را میبینی که در نفس موجود بوده

جای مثال منفصل در معادشناسی صدرا دقیقا کجاست؟!

غریبه آشنا;948992 نوشت:
ملاصدرا صور اخروی را هم با قوه خیال داخل در نفس توجیه و تبیین میکند
از صوری که قائم به خود باشند که اقتضای مثال منفصل است سخن نمیگوید
همه معاد را در نفس تعریف میکند نه خارج از آن..

سلام علیکم
سازنده صور مثالی و نعیم و نقمتهایی که در عالم مثال تمثل مثالی می یابند, ملکات و اعمال و رفتارهای انسان است اما این که این صور مثالی در درون نفس انسانی نفس الامر داشته باشند (یعنی صور مثالی برزخی در درون مثال متصل باشند و خارجیت نداشته باشد) نه, چنین مطلبی را جایی نگفته است. عالم مثال متصل, درگاه ورود به عالم مثال منفصل است.
همانطور که عرض شد آن جنبه ای که شیخ اشراق در مورد مثال منفصل گفته بود را صدرا پذیرفت فقط آن خلأ یی را که دستگاه اشراقی در مورد عالم مثال داشت را تکمیل کرد و آن هم مثال متصل بود. بیشتر همت صدرا بر همین نکته بود. نه این که بخواهد عالم مثال منفصل را نیز زیر سوال ببرد.

غریبه آشنا;948992 نوشت:
جای مثال منفصل در معادشناسی صدرا دقیقا کجاست؟!

بنده لازم است مجدد از زاویه ای دیگر بحث را مطرح کنم فقط این پست و پست بعدی آن را با دقت هر چه بیشتر مطالعه فرمایید:
صدرا به اثبات سه اصل از اصول خود می پردازد تا تبیینی منسجم و نزدیک به واقع از معاد جسمانی ارائه دهد نخست آنکه تجرد قوه خیال را با براهین عقلی ثابت می کند تا راه برای تبیین چگونگی ادراک لذات و آلام صوری باز شود و حضور انسان اخروی در عالمی غیر مادی اما جسمانی و مقداری موجه گردد. علاوه بر آنکه با اثبات تجرد قوه خیال تصحیح معاد متوسطینی که به مرتبه کمال عقلی نرسیده اند نیازمند توسل به اجرام افلاک و یا توده‌های دخانی یا غیره برای یافتن موضوعی برای تخیل آدمی نیست بلکه قوه خیال آدمی همواره و در تمامی اطوار همراه همه انسانها و از جمله متوسطین خواهد بود دوم آنکه ملاصدرا می کوشد با تبیین نقش علم و عمل در ساختن حقیقت انسان بر تفاوت -هر چند اعتباری- برزخ صعودی و نزولی صحه بگذارد طبق دیدگاه مثبتین عالم مثال این عالم برزخی است میان عالم ماده و عالم مجردات عقلی که در آن صور معلقه‌ی مستنیره یا ظلمانیه[1] وجود دارد این عالم اول مثال صوری از حضرت علم خداوند در قوس نزول هستی است. اشراقیونی که قصد تصحیح معاد را با ابدان مثالی و در عالم مثال دارند عالم مثال در قوس نزول یا مثالی نزولی را قصد می‌کنند[2]و همان طور که گفته شد این عالم نمیتواند ملاک حشر باشد. از این رو صدرا در تفکیک میان این دو برزخ عالمی را ملاک حشر می‌داند که حقیقت انسان در آن ساخته شده علم و عمل آدمی باشد.
سوم آنکه صدرا با تبیین قیام صدوری صور ادراکی و از جمله صور خیالی به نفس، سعی دارد کیفیت وجود و تحقق صور خیالی و مثالی در عالم آخرت را تبیین کند. از دیدگاه وی، تمامی صور خیالی که انسان در عالم آخرت ادراک می کند در واقع از خود نفس منتشی میشوند از این رو ادراک این صور ادراکی توسط انسان در درون ذات خویش می باشد (اینجا همانجایی است که شما را به اشتباه انداخته) و به همین جهت است که لذت و المی به مراتب شدیدتر از لذات و آلام دنیوی به همراه دارد. لذا اگر در عالم دنیا به حکم جسمانیت آن و تباین و تفرقه‌‌ای که از ویژگی های آن است، ادراک امور گاهی نیازمند مواجهه‌ای بیرونی با اشیاء است اما در عالم آخرت که اثری از تفرقه موجود در دنیا نیست همه صور در صقع نفس معنا می‌یابند و ادراک می‌شوند از دیدگاه صدرا بدن اخروی انسان هم از مراتب مثالی نفس آدمی و جزء شئون حسیات آن شمرده می‌شود و از این رو حقیقت مستقلی جدای از نفس انسان ندارد و در درون نفس معنا می‌یابد[3] (اینجا هم همینطور شما را به اشتباه انداخته) این صور بدنی به مقتضای مناسبت با ملکات مکتسبه نفس توسط واهب الصور و از طریق خود نفس منتشی می‌شوند. حتی لذت و عذاب صور اخروی هم به حکم اتحاد فعل و ادراک به جهت صور خیالیی است که نفس ابداع و انشاء می کند.[4]

اما آیا صدرا معتقد است که صور ملذه یا مولمه اخروی همه بر ساخته‌ی توهم آدمی است؟ و نهایتا همان گونه که انسان در همین دنیا در خواب یا بیداری از برخی از صور خیالی و موهوم ساخته خیال لذت می برد یا معذب میشود در عالم آخرت هم چنین وضعی حاکم است؟ صدرا المتألهین در بیان شمارش آراء و مراتب نظرات در باب معاد جسمانی به چهار نظر اشاره می‌کند و با پذیرش دو نظر از آنها دو نظریه دیگر از آنها را نادرست می داند «اعلم ان لاهل الایمان و الاعتقاد بحقیة الحشر و المعاد و بعث الاجساد حسب ما ورد فی الشریعة الحقة مقامات»[5] یکی از این نظرات تفسیری خیالی و موهوم از صور اخروی است.[6] که صدرا با نادرست دانستن آن تقریر نظریه خود را چنین آغاز می‌کند:
المقام الرابع فی الاعتقاد بالصور التی فی الاخرة هو مقام الراسخین فی العرفان الجامعین بین ... [7]
از این رو صدرا با عبارت «و لا انها امور خیالیة و موجودات مثالیه لا وجود لها فی العین» خیالی و موهوم بودن صور اخروی را نفی می‌کند و در بیانی نسبتا تفصیلی عینی بودن صور اخروی و این همانی خیال و حس را در عالم آخرت تبیین می کند.[8]


[/HR][1]. شهرزوری، شمس الدین، شرح حکمت الاشراق، ص 553.

[2]. «ان الصعود الی السماء مع ابدان انما یکون من احکام الاقلیم الثامن الذی هو عالم المثال. فان الارض لما انقسمت سبع اقالیم کان الثامن هو عالم المثال المعلقة الذی یوجد من الابدان الصاعدة الی السماء. فان صعود الابدان العنصریة الیها محال و اظهار العجائب و الغرائب من الانبیاء و الاولیاء اکثر ما یکون بسبب الوصول الی هذا العالم و معرفته مظاهره و خواصه» (همان، ص 594.

[3]. و تلک الصور المشهودة للنفس قد علمت انها لیست خارجة عن ذاتها بل عینها ... . همو، الاسفار الاربعه ج 9، ص 338.

[4]. ان الجنة الجسمانیة عبارة عن الصور الادراکیة قائمة بالنفس الخیالیه مما تشتهیها النفس و تستلذها و لا ... (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج9، ص 342) و قد علمت ان جنة المومن او جحیم الکافر لیست بامر خارج عن نفسه فاذا کانت معدة الیوم کانت متصلة بها و ان کان هو فی حجاب عنها (همان، ج9، ص 335).

[5]. وی در مورد نظر اول که نظر عامه مردم و سالمترین نظردر بین انظار است می گوید المقام الاول ادناها فی التصدیق و اسلمها عن الافات مرتبة عوام اهل الاسلام و هو عن جمیع الامور الآخرة من عذاب القبر و الضغطه و ... (همان، ج9، ص 171؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 433)

[6]. صدرا در بیان این دیدگاه که آن را از جمله به غزالی نسبت می دهد می گوید المقام الثانی ان تلک الامور الموعودة بها المتوعد علیها فی عالم الاخرة هی ... (صدرالمتألهین، الاسفار المتأله، ج9، ص 172) اما باید توجه داشت که لازمه این دیدگاه آن است که آدمی در عالم آخرت همراه با قوه خیال باشد از این رو اگر چه غزالی در خیالی و موهوم دانستن صور خیالی راه صواب نرفته است اما در تجرد قوه خیال درست اندیشیده است (ر.ک: آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ص 276)

[7]. صدرالمتألهین الاسفار الاربعه ج9، ص 175.

[8]. صدرا ابتدا بیانی اجمالی در این زمینه دارد که می گوید: و اعلم ان لکل نفس من نفوس السعداء فی عالم الاخرة مملکة عظیمة الفسحة ... (همان، ج9، ص 177).

برزخ و آخرت از دیدگاه صدرا:

در دیدگاه صدرا ابهام دیگری نیز وجود دارد: اگر انسان همواره همراه صورتی بدنی است و اگر در عالم اخرت نفس همراه است با بدن اخروی مثالی، و اگر صور ملذه و مولمه صوری مثالی اند که از نفس منتشی میشوند و و اگر مدرک همه این امور صوری مثالی قوه مجردی به نام خیال است پس تفاوت برزخ یعنی عالمی که روح انسان بعد از مرگ به آنجا منتقل میشود و حد فاصل است میان دنیا و آخرت چه می‌باشد؟

شکی نیست که هم از منظر قرآن، برزخ با بعث و حشر متفاوت است:‌« و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون»[1]و هم از دیدگاه همه متفکران مسلمان، اما با این وجود این تفاوت در دیدگاه صدرا چه توجیهی دارد؟ به نظر می رسد توجه به معانی برزخ ما را در پاسخ به این سوالات و رفع ابهامات کمک می کند برزخ که در معنای لغوی آن فاصل و حاجز بودن میان دو شیء اخذ شده است گاهی و عمدتا درمتون دینی در معنای عالم واسطه‌ای میان دنیا و آخرت به کار می رود عالمی که ارواح مردگان به آنجا انتقال می‌یابد با توجه به ویژگی‌های این عالم که در متون دینی بیان شده است یا بعضا در متون عرفانی گزارش شده است متفکرین معترف به وجود عالم مثال آن را دارای هویتی مثالی می دانند که مردمان در آن با ابدانی مثالی از لذت و المی مثالی برخوردار می‌شوند
(اما این که درک این لذت و المی در نفس صورت میگیرد به معنای آن نیست که مواجهه ای با صور مثالی در عالم مثال منفصل نداشته باشند. ر.ک به پست قبل. )

واضح است که عالم برزخ در این معنا در مقابل عالم آخرت اعم از بهشت و جهنم است اما برزخ گاهی و عمدتا در کلمات حکما در مقام اشاره به عالمی به کار می رود که واسطه میان عالم ماده و عالم مجردات عقلی است و بعدی ندارد که برزخ در این معنا عالم آخرت یا برخی از مراتب آخرت را هم شامل باشد.[2]اگر برزخ در معنای نخست تنها شامل برخی از مراتب عالم مثال و برزخ صعودی است اما برزخ در معنای دوم برزخ و مثال نزولی و هم صعودی را در بر میگیرد با این وصف عالم آخرت هم دست کم در برخی مراتب هویتی مثالی خواهد داشت اما باز این سوال باقی است که تفاوت عالم برزخ و مثالی که ارواح بعد از مرگ به آن منتقل شده اند و عالم آخرتی که هویت مثالی دارد چیست؟‌ در پاسخ باید گفت عالم برزخ ارواح و عالم آخرت در برخی مراتب خود از جهت مثالی بودن و احکام مربوط به آن تفاوتی ندارند وحدت قوای ادراکی جمع امور متضاد[3]و تجسم اعمال از مختصات عوالم غیر مادی است اما صدرالمتألهین تفاوت برزخ ارواح و آخرت را که مورد تأکید شریعت نیز هست، در تفاوت شدید و ضعیف می‌داند و بر آن است که در برزخ ارواح ادراک انسان به تبع لذات و آلام او به جهت تعلقات باقیمانده نسبت به امیال و شهوات دنیوی و احاطه هیئات حاصل از اعمال و رفتار انجام گرفته در دنیا از حدت و شدت برخوردار نیست به تعبیر دیگر در عالم برزخ ارواح به جهت همان بقای تعلق هنوز نیم نگاهی به دنیا دارند و همین نگاه دنیوی است که باعث سلب محوضت ادراک، لذت و الم است.

اما در عالم آخرت انسانها با برانگیخته شدن از قبور این هیئات و مشتهیات بصری حدید و ادراکی شدید می‌یابند و با وداع از کل تعلقات، در لذات یا آلام سرمدی می گردند.[4]

بر این اساس اگر انسان در عالم برزخ ارواح ادراکی همراه با ابهام و بدون شفافیت وحدت کافی دارد در عالم آخرت این ادراک همراه با شفافیت کامل است و از این رو می توان گفت که ادراک برزخی ادراک خیالی است و ادراک اخروی ادراکی ملموس و حسی است گو اینکه در عوالم فوق دنیا حس و خیال وحدتی وجودی دارند و آن تباین موجود میان قوای انسان در دنیا در این عوالم حاکم نیست اما با این حال به جهت همان شدت و ضعف میان برزخ و آخرت می توان تفاوت ادراک میان این دو را به تفاوت ادراک خیالی که فاقد شفافیت کامل است و ادراک حسی ملموس دارای شفافیت کامل تفسیر کرد.

بنابراین همان گونه که برزخ در مقایسه با دنیا بیداری است از خواب دنیا، در مقایسه با عالم آخرت خواب است در برابر بیداری اخروی؛ از این رو بعث از قبور برزخی به معنای یقظه و تنبهی است از ادراک مبهم و غفلت ناشی از هیئات برزخی.[5]



[/HR][1]. المومنون: 100.

[2]. چنان که صدرا میگوید قد علمت ان النشأة الاخرة نشئة متوسطة بین المجردات العقلیة و بین الجسمانیات المادیة (صدر المتألهین الاسفار المتألهه ج9، ص 335)

[3]. و یعلم ایضا ان وحدة الموضوع التی اعتبره المنطقیون فی شرایط التناقض لابد ان یختص... (صدر المتألهین تفسیر القرآن الکریم ج6، ص 72)

[4]. چنان که صدرا از ابن عربی در فتوحات چنین نقل می‌کند: و قال فی الباب الثالث و الستین من فتوحاته المکیة: «فجمیع ما یدرکه الانسان بعد موته فی البرزخ من الامور لعین الصور التی هو بها فی الدنیا» و قال فی اخر هذا الباب: «و کل انسان فی البرزخ مرهون بکسبه محبوس فی صور اعماله الی ان یبعث یوم القیامة فی النشئة الاخرة» انتهی کلامه (همان، ج5، ص 210).

[5]. الوجود الاخروی یتفاوت مع الوجود البرزخی تفاوت الشدید مع الضعیف نسبته الیه ... (همان، ج9،ص 29 پاورقی سبزواری).



باز از باب تاکید این نکته را عرض کنم که مثال متصل عبارت است از صور برزخی حقایق در صقع نفس انسانی،[1] به این معنا که قوه خیال که تجرد برزخی دارد، متصور به صورت برزخی می‌شود. در واقع صورت اخروی همین صورتی است که نفس با این اعتبار به آن متصور می‌شود. از نظر ملاصدرا نفس به هنگام جدا شدن از بدن، قوه وهمیه مدرک معانی جزئیه و صور جسمانیه را با خود حمل می‌کند و همین قوه، حلقه اتصال بین روح و بدن است و موجب توجه به بدن می‌شود و بدین ترتیب لذات و عذاب جسمانی را درک می‌کند.[2]بر طبق استعداداتی که در نفس حاصل می‌شود، صور برزخی وجود پیدا می‌کند. این صور که به قیام صدوری در نفس ایجاد می‌شوند، جنبه استکمال نفس و خروج آن از قوه به فعلیت است.

به نظر ایشان حواس باطنی، همچون حواس ظاهری، جسمانی نیست و حلول در ماده ندارد و اندامهای جسمانی تنها تقش اعدادی دارند و بر اثر فعل و انفعالاتی که در آنها پدید می‌آید، نفس مستعد می‌شود تا در عوالم و مراتب خود به این ادراکات نایل آید.[3]بدین ترتیب قوایی، مانند حس مشترک و خیال، غیر جسمانی و مجرد از ماده‌اند. ملاصدرا در جلد هشتم اسفار بعد از رد نظریه مشائین، برای تجرد قوه خیال براهین متعددی اقامه می‌کند

معنای این عبارت آن است که انواع صور علمی شامل سه مرتبه عقل، خیال و حس دارای حکم واحدند. بدین ترتیب صور خیالی، همانند صور علمی عقلی به اعتبار و تصور نفس و ناشی از جهت فاعلی آن است، نه جهت مادی و قابلی صور؛ از این رو قیام صور خیالی به نفس قیام صدوری است، نه قیام حلولی؛ بنابراین تخصص و تمیز این صور از یکدیگر نیز به وجود آنها و ناشی از جهات فاعلی نفس است؛ به تعبیر دیگر وجود صورتهای خیالی عین اراده و ابداع نفس و به اصطلاح «اضافه اشراقیه» آن است، نه چیزی سوای اراده و مشیت نفس. به اعتقاد صدرا، همان گونه که وجود افلاک و کواکب وابسته به تصور عقول و مبادی فعال است، وجود صور خیالی نیز به تخیل و تصور نفوس بستگی دارد.[4]صور خیالیه صادر از نفس نه قائم به جسم و آلات فیزیکی ادراک (مغز) هستند، چنان که مشائین به آن قائل اند، نه موجود در عالم مثال مطلق، چنان که اشراقیین می‌گویند، بلکه این صور در عالم نفس موجودند، بنابراین قوه خیالیه هنگام متلاشی شدن بدن و اعضا و آلات آن به حال خود باقی است و هیچ گونه فساد و اختلافی در آن راه ندارد.[5]

با قبول تجرد صور خیالیه حاصل از علم و عمل در طول دوران حیات انسانی، با از بین رفتن بعد جسمانی انسان، یعنی بدن، این صور از میان نمی‌رود و همواره قرین و همراه نفس انسانی خواهد بود.[6]نفس انسان این صور کمالیه و غیر کمالیه حاصل از صور خیالی را با وجود تمامی تبدلات جسمانی در طول حیات دنیوی و بعد از فراقت از بدن در عالم خیال منفصل و در روز قیامت به همراه خود خواهد داشت. صور خیالی به عنوان صور صادره، بخش و مرتبه‌ای از جوهر نفس و سبب شکل‌دهی هویت انسان در این عالم و عوالم برزخ و قیامت خواهد بود.[7]


[/HR][1]. شیخ اشراق بر خلاف ملاصدرا صور خیالیه را قائم به ذات می داند که در جهان خارج از عالم نفس وجود دارند. او معتقد است صور خیالیه موجود و محقق اند؛ اما نه در عالم ذهن قرار دارند و نه در عالم عین، بلکه این صور در صقع مخصوص و موطن دیگری جای دارند که آن را خیال منفصل می‌داند؛ اما ملاصدرا وود و عدم صور خیالیه را وابسته به توجه و اعراض نفس از آن صور می‌داند.

[2]. ملاصدرا؛ اسفار، ج1، ص 300. سید جعفر سجادی؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا؛ ص 232-233. ملاصدرا؛ المبدأ و المعاد، ص 474-476.

[3]. محمد تقی مصباح یزدی، شرح اسفار، ج1، ص 360.

[4]. ملاصدرا، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص 263.

[5]. همو، الاسفار، ج8، ص 243 و ج1، ص 309. از این نظریه ملاصدرا برای توضیح معاد جسمانی بهره فراوان برده است؛ برای مثال وی می‌گوید: امور آخرت در وجود اقوی و در تحصل اشد و در تأثیر قوی تر و در آثار بیشتر از این عالم اند. به همین جهت آنچه بر وجود خارجی آنها مترتب می شود، بر تصور و تخیل آنها مترتب می‌گردد و این به اعتبار صفای موضوع قابل آن است؛ چون موضوع صور جسمانیه اخرویه، نفوس انسانی است با قوه مجرده خیال؛ حال آن که موضوع صور جسمانی دنیا هیولای عنصری است که در غایت کدورت و نقص و ضعف است (همو، المبدأ و المعاد، ص 474).

[6]. حاجی سبزواری می‌گوید: «إذ لو کان [صور الخیالیه] مادیا منطبعا فی المحل انتفی بإنتفاء المحل، فکیف یطلب له موضوع التخیل» (حاجی سبزواری، شرح منظومه، ج5، ص 324)

[7]. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص 474- 476.

نکته پایانی این که همیشه کلمات منسوب به محققان و عالمان را مستند بپذیرید و به هیچ وجه به مقاله ای که هیچ آدرسی در آن ذکر نشده, اتکا نکنید.

حافظ;949170 نوشت:

از این رو صدرا با عبارت «و لا انها امور خیالیة و موجودات مثالیه لا وجود لها فی العین» خیالی و موهوم بودن صور اخروی را نفی می‌کند و در بیانی نسبتا تفصیلی عینی بودن صور اخروی و این همانی خیال و حس را [/SIZE]

سلام تشکر

اما موضوع عینی بودن یا نبودن امور اخروی نیست
بلکه موضوع این است که آیا امور اخروی خارج از نفس اند یا خیر؟
بعنوان مثال همسر بهشتی آیا نفس مستقل از ما دارد یا خیر؟ اگر جواب مثبت است پس نمیتواند داخل در نفس ما باشد(مثل خواب) اگر جواب منفی است که خب ملاصدرا نتواسته از وهمی نبودن پاداش و جزای اخروی دفاع کند...

ضمن اینکه دیدار نفوس در اآخرت که مورد تایید قرآن و دین است با مبنای صدرا چگونه توجیه میشود؟! اعضای خانواده و دوستان که نه در داخل نفس ما هستند و نه از جنس ملکات ما میباشند!
پس اقتضای لذت همنشینی با آنان این است که عالمی خارج از نفس موجود باشد
و اثبات این عالم نظریه ملاصدرا را که امور جسمانی اخروی انشاء نفس و قوه خیال است را مخدوش میکند
صرف این که عینی هستند مشکل حل نخواهد شد!!
باز یه مثال میزنم
گاهی خواب می بینیم و واقعا نمیدانیم خوابیم و موجودات همه عینی هستند اینجا شما بفرمایید تا وقتی که بیدار نشدیم با چه ملاکی میتوان فهمید که آن امور وهمی اند نه واقعی؟!
پدیده عینی - خارجی پدیده ای است که دیگر نفوس بر کم و کیف آن صحه میگزارند و جنبه شخصی و درونی ندارد
پس اساسا مشکل جای دیگر است یعنی تاوقتی که میگوییم آخرت در نفس است و امور آن قائم به ذات خود نیستند...نمی توانیم از مشکل وهمانی بودن آن فرار کنیم

حافظ;949170 نوشت:

از این رو صدرا با عبارت «و لا انها امور خیالیة و موجودات مثالیه لا وجود لها فی العین» خیالی و موهوم بودن صور اخروی را نفی می‌کند و در بیانی نسبتا تفصیلی عینی بودن صور اخروی و این همانی خیال و حس را [/SIZE]

سلام تشکر

اما موضوع عینی بودن یا نبودن امور اخروی نیست
بلکه موضوع این است که آیا امور اخروی خارج از نفس اند یا خیر شخصی هستند یا خیر؟
بعنوان مثال همسر بهشتی آیا نفس مستقل از ما دارد یا خیر؟ اگر جواب مثبت است پس نمیتواند داخل در نفس ما باشد(مثل خواب) اگر جواب منفی است که خب ملاصدرا نتواسته از وهمی نبودن پاداش و جزای اخروی دفاع کند...صرف این که عینی هستند مشکل حل نخو اهد شد!!
اقتضای لذت همنشینی بویژه با اعضای خانواده در بهشت این است که عالمی خارج از نفس موجود باشد و اثبات این مسله نظریه ملاصدرا مبنی بر اینکه امور اخروی از انشاءات نفس است را مخدوش میکند..
باز یه مثال میزنم
گاهی خواب می بینیم و واقعا نمیدانیم خوابیم و موجودات همه عینی هستند اینجا شما بفرمایید تا وقتی که بیدار نشدیم با چه ملاکی میتوان فهمید که آن امور وهمی اند نه واقعی؟!
پدیده عینی - خارجی پدیده ای است که دیگر نفوس بر کم و کیف آن صحه میگزارند و جنبه شخصی و درونی ندارد
پس اساسا مشکل جای دیگر است یعنی تاوقتی که میگوییم آخرت در نفس است و امور آن قائم به ذات خود نیستند...نمی توانیم از مشکل وهمانی بودن آن فرار کنیم

حافظ;949170 نوشت:

از این رو صدرا با عبارت «و لا انها امور خیالیة و موجودات مثالیه لا وجود لها فی العین» خیالی و موهوم بودن صور اخروی را نفی می‌کند و در بیانی نسبتا تفصیلی عینی بودن صور اخروی و این همانی خیال و حس را [/SIZE]

سلام تشکر

اما موضوع عینی بودن یا نبودن امور اخروی نیست
بلکه موضوع این است که آیا امور اخروی خارج از نفس اند یا خیر شخصی هستند یا خیر؟
بعنوان مثال همسر بهشتی آیا نفس مستقل از ما دارد یا خیر؟ اگر جواب مثبت است پس نمیتواند داخل در نفس ما باشد(مثل خواب) و به تبع آن نمیتواند ساخته قوه خیال ما باشد
اگر جواب منفی است که خب ملاصدرا نتواسته از وهمی نبودن پاداش و جزای اخروی دفاع کند...صرف این که عینی هستند مشکل حل نخو اهد شد!!
اقتضای لذت همنشینی بویژه با اعضای خانواده در بهشت این است که عالمی خارج از نفس موجود باشد و اثبات این مسله نظریه ملاصدرا مبنی بر اینکه امور اخروی از انشاءات نفس است را مخدوش میکند..
باز یه مثال میزنم
گاهی خواب می بینیم و واقعا نمیدانیم خوابیم و موجودات همه عینی هستند اینجا شما بفرمایید تا وقتی که بیدار نشدیم با چه ملاکی میتوان فهمید که آن امور وهمی اند نه واقعی؟!
پدیده عینی - خارجی پدیده ای است که دیگر نفوس بر کم و کیف آن صحه میگزارند و جنبه شخصی و درونی ندارد
پس اساسا مشکل جای دیگر است یعنی تاوقتی که میگوییم آخرت در نفس است و امور آن قائم به ذات خود نیستند...نمی توانیم از مشکل وهمانی بودن آن فرار کنیم ..ولو اینکه کاملا بیرونی و عینی هم باشند

حافظ;949167 نوشت:

همانطور که عرض شد آن جنبه ای که شیخ اشراق در مورد مثال منفصل گفته بود را صدرا پذیرفت فقط آن خلأ یی را که دستگاه اشراقی در مورد عالم مثال داشت را تکمیل کرد و آن هم مثال متصل بود. بیشتر همت صدرا بر همین نکته بود. نه این که بخواهد عالم مثال منفصل را نیز زیر سوال ببرد.

بله
جایی فرمودید که خیال مظهر و آینه است از قول شیخ اشراق...راستش این به واقعیت نزدیکتر است تا اینکه چون صدرا بگوییم قوه خیال خود خلاق است و انشاء میکند!
اولی حکایت از عالم خارج دارد ولی دومی خیر

شما دقیقا بفرمایید که نحوه ارتباط خیال متصل با خیال منفصل چگونه است؟
اگر حکم آینه را دارد نمیتواند فاعل باشد و بلعکس

غریبه آشنا;949257 نوشت:
بعنوان مثال همسر بهشتی آیا نفس مستقل از ما دارد یا خیر؟ اگر جواب مثبت است پس نمیتواند داخل در نفس ما باشد(مثل خواب) اگر جواب منفی است که خب ملاصدرا نتواسته از وهمی نبودن پاداش و جزای اخروی دفاع کند...صرف این که عینی هستند مشکل حل نخو اهد شد!!

من با یک سوال که جوابش مشخص است مسئله را تصویر میکنم: آیا این محال است که کسی زوجی برای خود خلق کند و بعد هم با او زندگی کند؟!
درست است که صور مثالی مخلوق اعمال و ملکات نفسانی شماست اما قطعا مابإزاء خارجی داشته و هیچ و پوچ نیست در نتیجه ما با اینها زندگی میکنیم همچنان که در این دنیا با پیرامون خود تعاملاتی داریم.

غریبه آشنا;949260 نوشت:
شما دقیقا بفرمایید که نحوه ارتباط خیال متصل با خیال منفصل چگونه است؟
اگر حکم آینه را دارد نمیتواند فاعل باشد و بلعکس

نفس به عنوان یک موجود مجرد، مانند دیگر موجودات مجرد و ملکوتی قادر بر خلق و ابداع صور مجرد از ماده و همچنین صور کائنه مادی است.[1]نفس انسان تجلی گاه صفت خلاقیت خداوند است و می‌تواند صور مختلفه را در ذهن خلق کند؛ ولی نیروی متخیله فقط قادر به ایجاد صور ذهنی است؛ در حالی که خالق عالم، به ماهیات وجود عینی و خارجی عطا می‌کند. نفس منزه انبیا و اولیا و عرفا نیز که مظهر عالم ربوبی و خلیفه خالق جهان‌اند، به آن حد کمال و فعلیت می‌رسند و از کدورت و ظلمت ماده تا آن درجه منزه می‌شوند که می‌توانند به همت خود به صوری که قوه مخیله در ذهن خلق می‌کند، وجود عینی بخشند؛ حتی نیروی خلاقیت نفسِ کامل تا آن حد است که می‌تواند شرایط خارجی را با وضع درونی خود مطابق سازد؛ ولی در بیشتر انسان‌ها به دلیل غلبه نیازها و تمایلات جسمانی و جهات امکان و فقر، مانع از نایل شدن به این مقامات می‌شود.

بنابر اصل قیام صدوری صور خیالی به نفس، صور خیالی که با قوه خیال ایجاد و خلق می‌شوند، در عالم مثال و یا قائم به جرم دماغی نیستند، بلکه موجود در عالم نفس اند و نفس، آنها را با بصیرت قلبی می‌یابد و حتی با بسته ماندن چشم و دیگر حواس جسمانی، نفس آنها را بهتر از جزئیات مادی و حسی مشاهده می‌کند؛ اما به دلیل اشتغال و اهتمام نفس به داده‌های حس از یک طرف و به سبب ضعف وجودی آن صور از طرف دیگر، آثار بر آنها مترتب نمی‌شود. آن گاه که این موانع برطرف شوند و همه قوای نفسانی متمرکز در قوه خیال گردند، همان صور خیالی دارای آثار عینی و خارجی می شوند و حتی از محسوسات قوی‌تر می‌گردند. رابطه نفس با صور به منزله رابطه واجب الوجود با علم در نزد اشراقیین (و نزد ملاصدرا و مسلک فاعلیت بالتجلی) است؛ به این معنا که مشاهده صور، عین قدرت بر آن صور و ایجاد صور در عالم عین است. تا زمانی که نفس از بدن مفارقت نیافته است، همه آنها در عالم نفس ایجاد می‌شوند؛ اما با مفارقت نفس، هم آنها را در خارج از عالم خویش می‌تواند خلق کند؛ همچنان که صاحبان کرامات در این جهان چنین می‌کنند. در عالم آخرت برای همه نفوس – چه سعادت‌مندان و چه تیره‌بختان- چنین موقعیتی حاصل خواهد شد و آنان از صور ایجاد شده لذت یا الم می چشند. تنها تفاوت آنها در نوع صور ایجادی است که به واسطه نوع ملکات و هیئت نفسانی آنها و نتیجه عمل خوب یا بدشان در این عالم است.[2]

خلاقیت نفس نقش کلیدی در شکل‌گیری شخصیت آدمی و در روند کمال جوهری نفس ایفا می‌کند. به عقیده ملاصدرا، انسان در طول حیات با ارتکاب اعمال (خوب یا بد) شخصیت خود را شکل می‌دهد. بدین ترتیب در حکمت متعالیه، معنای تخلق به اخلاق حسنه و سیئة از حیطه امور اعتباری به حیطه امور وجودی و عینی وارد می‌شود. عمل نه تنها صورت نفسانی را در این عالم، بلکه در آخرت نیز شکل می‌دهد.

و بالجمله هر فردی با عمل خود و یا آنچه دوست داشته باشد، محشور و همدم خواهد شد: «و احشروا الذین ظلموا و ازواجهم».[3]همچنین خداوند متعال می‌فرماید: «فو ربک لنحشرنهم و الشیاطین»؛[4]بدین گونه که حتی اگر فردی به سنگی دلبسته باشد، با همان سنگ محشور می‌شود. بعلاوه، افعال انسان موجب حدوث اخلاق و ملکات در نفس می‌شود؛ پس هر صفت و ملکه‌ای که در دنیا بر انسان غالب باشد، صورتی متناسب با آن را در آخرت خواهد یافت.[5]


[/HR][1].ملاصدرا، اسفار، ج1، ص 314.

[2]. همان، ج9، ص 40-178.

[3]. صافات/22.

[4]. مریم/ 68.

[5]. ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص 241.

غریبه آشنا;949260 نوشت:
شما دقیقا بفرمایید که نحوه ارتباط خیال متصل با خیال منفصل چگونه است؟

خلق‌ها، خوی‌ها و باورها در این جهان نسبت بدان جهان اموری بالقوه به شمار می‌آیند و فعلیت یافتنشان در عالم برزخ و عالم آخرت، عینیت یافتن و مجسم شدن آنهاست؛[1]بدین معنا که قوه‌های عنصری، که بالقوه از موالید ثلاث محسوب می‌شود، در این جهان به تدریج فعلیت می‌یابد و به جماد و نبات و حیوان بدل می‌گردد و بر همین منوال در مرتبه انسانی نیز به صورت اخلاق، اعمال و اعتقادات آدمی، یعنی جمیع ملکات خیر و شر از افعال و اقوال در نفس مدخر و مخزون می‌شود. این صور و ملکات در این جهان حالت بالقوه دارند و در عالم برزخ و سپس در جهان آخرت فعلیت می یابند و در هیئت‌های زیبا (مانند حوریان، غلامان، کاخ‌ها، رضوان و گلهای رنگارنگ) و یا زشت (مانند سگ و خوک و گرگ و مار و کژدم) تجسم پیدا می‌کنند.[2]

مبنای ملاصدرا در تبیین فلسفی نظریه تجسم اعمال، همانا تأثیر و تأثر ذهن و عین یا نفس و جهان واقع در یکدیگر است.[3]بر اساس این تأثیر و تأثر، هر پدیده‌ بیرون از ذهنی، در ذهن یا در نفس اثر می‌گذاردو هر صورت درون‌ذهنی یا هر صورت نفسانی نیز در واقعیت‌های بیرون ذهنی مؤثر می‌افتد.

صدرالمتألهین در توضیح و تقریب این مطلب که چگونه اعمال و صفات نفسانی، بسان دیگر حقایق عالم وجود در مواطن گوناگون دارای ظهورها و آثار گوناگون هستند، به ظهور آب یا جسم مرطوب در سه موطن خارج، خیال و عقل به سه صورت متفاوت این گونه مثال زده است: چنان که اگر جسم نمناکی را روی ماده خشک نم‌پذیری بگذارند، آن ماده رطوبت می‌پذیرد و به شکل‌های گوناگون در می‌آید. اگر همین جسم نمناک را روی عضو حسی، مانند چشم بگذارند، بر فرض پذیرفتن صورت، دیگر شکل نمی‌پذیرد، با اینکه رطوبت در آن اثر گذاشته و او هم این اثر را پذیرفته است، بلکه صورتی از آن در خیال اناسن نقش می‌بندد.
قوه عاقله هم از رطوبت اثر می‌پذیرد؛ ولی این اثر غیر از اثر سابق، یعنی بهصورت کلی خواهد بود؛ به عبارت دیگر اثر رطوبت بر عقل این نیست که آن را خیس کند یا به آن شکل دهد، بلکه عقل، ماهیت رطوبت را به صورت کلی درک می‌کند؛ بنابراین یک شیء مرطوب، در سه جا سه گونه اثر می‌گذارد؛ نخستین بار تأثیر جسمانی در اجسام؛ دومین تأثیر، صورت محسوس و متخیل در نیروی حس و خیال و سومین اثر صورت کلی عقلی در نیروی عقل.[4]

اختلاف صورت‌های پدید آمده از آن روست که نحوه اثر یک مؤثر در مواطن مختلف و به تبع این مواطن متفاوت خواهد بود. عکس مسئله هم صادق است، یعنی مثلا خشم که صورتی درون‌ذهنی یا نفسانی است، بیرون از ذهن اثر می‌گذارد و موجب برافروختگی چهره شخص خشمگین می‌شود.

نیز بسا که این تأثیر شدت بیشتری بیابد و خشم درونی، آتشی بیرونی پدید آورد و بدین ترتیب در عالم آخرت به صورت آتش جهنم ظهور و بروز می‌یابد: آتشی که خدا افروخته است، دل‌های [ناپاکان] را آتش می‌زند؛[5]همانند صفات نکوهیده، صفات پسندیده نیز در آن جهان به صورتی زیبا تجسم می‌یابند؛ همچنان که دانش، صورتی ذهنی و به اصطلاح کیف نفسانی در این عالم است، به صورت‌ چشمه‌ای که سلسبیل می‌نامندش، ظهور می‌یابد.[6]و[7]

نمونه‌ای دیگر از تأثیر ذهن در عین در مورد درجه و فضیلت عمل و نتیجه آن بر حسب درجه معرفت و همچنین نیات فاعل فعل است؛ به این معنا که مرتبه کمالات علمی و نیت فاعل که از امور ذهنی و درونی نفس ناطقه است، در نتیجه و کیفیت تحقق آن در خارج تأثیر می‌گذارد. در حاشیه کتاب سه رسائل فلسفی ملاصدرا، استاد آشتیانی از قول مرحوم کاظم عصار این مطلب را این گونه بیان می‌کند:

«اگر شخصی انفاق کننده در قالب مرحله مادی و ناسوتی باشد، نتیجه انفاق او اجر و مزد مادی و شبیه آن است و اگر شخص منفق در مرحله ملکوت باشد، جزای انفاق او از سنخ عقلانیات است و اگر منفق اهل کشف و شهود صوری و یا اهل کشف معنوی باشد، نتیجه عمل او از سنخ حکمت و از جنس حقایق خواهد بود تا برسد به کسی که جزای انفاق او لقای حق و مرتبه اعلای آن اختصاص به اهالی جنات صفات و ذات خواهد بود.[8]

در جریان تأثیر درون در بیرون (ذهن در عین)، پدیده عالم خیال متصل و خلاقیت نفس[9]نقشی بنیادین دارد. این آفرینندگی به دنبال غلبه صفات نیک و بد بر باطن انسان و استیلای این صفات بر نفس و در نهایت تبدیل‌شدنشان به ملکات نفسانی تحقق می‌یابد؛ ملکاتی که موجب می‌شود کردارهایی نیک یا بد از انسان سر زند. طبق اصل بقای نفس، نفس یا روح جاویدان همراه با صفات و ملکاتی که در طول حیات طی حرکت جوهری از ماده به تجرد برزخی و سپس به تجرد عقلانی رسیده است، به جهان دیگر عزیمت می کند.

این حادثه که از آن به مرگ تعبیر می‌شود، در حالی است که نفس به واسطه ایجاد صور علمی و عملی (کسب معارف و اعمال نیک و بد) نحوه وجود و شخصیت خویش را شکل داده است.

به تعبیر دیگر بنابر اصل النفس جسمانیة الحدوث»، نفس در این جهان از جسم نشئت می‌گیرد و در آن جهان با ملکاتی که کسب کرده است،‌منشأ بدن اخروی و آفریننده پیکر آن جهانی است؛[10]پیکری زیبا یا زشت، متناسب با ملکات مکتسبه خویش. در جریان این آفرینندگی است که نفس به خوی‌ها، حالت‌ها و باورهای نیک و بد خود، پیکری مناسب می‌دهد و پیکری در خور هر خوی و هر باور چیره بر نفس می‌آفریند[11]و بدان سبب که آن جهان موطنی است خاص، خلاقیت نفس، کمال می‌یابد و آفریده‌های نفس عینیت و تجسم پیدا می‌کند و تجسم اعمال یا تجسد اعمال محقق می شود.[12]


[/HR][1]. برای مثال، ر.ک: محمود شبستری؛ مثنوی گلشن راز، ص 95، بیت‌های 686-687.

[2]. ر.ک: سید حیدر آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ج3، ص 462، 464.

[3]. رابطه دو امر متباین ذهن و عین یکی از بزرگترین معضلات در میان فیلسوفان غربی است که از آن به OBJECT-SUBJECT DICHOTOMY تعبیر می‌کنند. به اعتقاد نگارنده، حکیم ملاصدرا با این نظریه خود توانسته است تا حدود زیادی به بسیاری از سؤالات فیلسوفان معاصر غربی در این باب پاسخ گوید.

[4]. ملاصدرا، حکمة العرشیة، ص 282.

[5]. همزه/ 6-7.

[6]. دهر/ 18.

[7]. ملاصدرا، الشواهد الربوبیة، ص 329-330. همو، حکمة العرشیة، ص 282-283. همو، المبدأ و المعاد، ص 464-465.

[8]. همو، سه رسائل فلسفی، ص 154. به نقل از: سید محمد کاظم عصار طهرانی، تفسیر سوره حمد، ص 63-64.

[9]. همو، الاسفار، ج1، ص 265.

[10]. همان، ج9، ص 186-187 و 200.

[11]. همان، ص 227. همو، اسرار الایات، ص 188-189.

[12]. تجسم اعمال از دیدگاه ملاصدرا با نظریه معاد جسمانی پیوندی ناگسستنی دارد؛ چرا که بر اثر پیکرپذیری کردارهای زشت و زیبا و تجسم باورهای نیک و بد در هیئت‌های زشت و زیباست که حشر جسمانی آدمیان تحقق می یابد و صورت عامل (نفس انسان) نیز متناسب با ماهیت نیک یا بد عمل دگرگون می‌شود. با طرح نظریه عالم خیال، ملاصدرا از حیاتی برزخی که میانه دو حیات عقلی و حسی است، سخن می گوید و بر این باور است که این حیات، درون نفس هر انسانی موجود است و با مرگ وی نمی میرد و در روز رستاخیز و در آن جهان به صورتی مناسب و متناسب با ملکات نفسانی هر شخص محشور می شود و پاداش و یا کیفر می بیند (همو، الاسفار، ج9، ص 227-228.

حافظ;949282 نوشت:

من با یک سوال که جوابش مشخص است مسئله را تصویر میکنم: آیا این محال است که کسی زوجی برای خود خلق کند و بعد هم با او زندگی کند؟!
درست است که صور مثالی مخلوق اعمال و ملکات نفسانی شماست اما قطعا مابإزاء خارجی داشته و هیچ و پوچ نیست در نتیجه ما با اینها زندگی میکنیم همچنان که در این دنیا با پیرامون خود تعاملاتی داریم.

بله اما این مستلزم وجود چیزی مثل ماده است
از نظر من تنها چیزی که ملاک تمایز امور واقعی با وهمانی میشود و به خلق ما استقلال میدهد همین ماده و جسم خارجی است
واقعی بودن مثال شما مستلزم وجود عالم خارج از نفس است
اما با مبنای صدرایی اعم از اصل اتحاد عالم و معلوم نمیتوان به چنین چیزی رسید

بنده هم از شما سوال میکنم دیدار همسر دنیایی و دوستان چه ارتباطی با ملکات و خوی ها دارد؟
اگر دیدار نفوس دنیایی حق است باید پذیرفت امور اخروی لزوما از جنس خلق و انشاء نیست

شما همینو جواب بدید فقط
با مبنای معادشناسی صدرا نعمت همنشینی با دوستان و افراد دنیایی در آخرت چگونه انجام میشود؟

حافظ;949284 نوشت:

نفس به عنوان یک موجود مجرد، مانند دیگر موجودات مجرد و ملکوتی قادر بر خلق و ابداع صور مجرد از ماده و همچنین صور کائنه مادی است.[1]نفس انسان تجلی گاه صفت خلاقیت خداوند است و می‌تواند صور مختلفه را در ذهن خلق کند؛ ولی نیروی متخیله فقط قادر به ایجاد صور ذهنی است؛ در حالی که خالق عالم، به ماهیات وجود عینی و خارجی عطا می‌کند.

جواب سوال کلیدی مارو ندادید
ملاک تشخیص این ماهیات به قول شما عینی و خارجی از ماهیات توهمی و خیالی چیست؟!
وهم و خیال هم البته واقعیت خاص خود را دارند اما منظور ما از واقعیت ... استقلال امور اخروی از ذات ما است
تا وقتی که پذیرفته باشیم عالم آخرت در صقع نفس است از اشکال توهمی بودن نمیتوانیم فرار کنیم

غریبه آشنا;949304 نوشت:
بله اما این مستلزم وجود چیزی مثل ماده است
از نظر من تنها چیزی که ملاک تمایز امور واقعی با وهمانی میشود و به خلق ما استقلال میدهد همین ماده و جسم خارجی است

چنین استلزامی نداریم.

غریبه آشنا;949304 نوشت:
بنده هم از شما سوال میکنم دیدار همسر دنیایی و دوستان چه ارتباطی با ملکات و خوی ها دارد؟

سوالتان به موضوع بحث ما ربطی ندارد. در واقع سوال اشتباه است.

غریبه آشنا;949304 نوشت:
با مبنای معادشناسی صدرا نعمت همنشینی با دوستان و افراد دنیایی در آخرت چگونه انجام میشود؟

افرادی دنیایی دیگر دنیایی نیستند آنها هم مثل شما یا در عالم برزخ اند یا قیامت. لطفا مطالب را مجدد مطالعه کنید.

حافظ;949328 نوشت:

چنین استلزامی نداریم.

چرا نداریم؟!
شما به یک سوال کلیدی بنده هنوز پاسخ ندادید
و اون اینکه ملاک تمیز امور واقعی از وهمانی چیست؟!

مطالب را هم با دقت خوانده ام اما هنوز شبهه وهمانی بودن معاد صدرایی برام حل نشده

غریبه آشنا;949353 نوشت:
ملاک تمیز امور واقعی از وهمانی چیست؟!

آن وهمی که مقصود شماست، بدون پشتوانه است اما آن چیزی که در عالم مثال است، با پشتوانه است. مثل اسکناس با پشتوانه و بدون پشتوانه.
صور خیالیه صادر از نفس قائم به جسم و آلات فیزیکی ادراک (مغز) نیستند این مبنا، درصد خطا را به صفر میرساند. ولی در عالم ماده ادراکات قائم به جسم و آلات فیزیکی است و به خاطر همین، قوای مدرکه انسانی کا شامل واهمه و متخیله میشود به خطا میروند.
به خاطر همین است که ملاصدرا میگوید صور مثالی هیچ گونه فساد و اختلافی در آنها راه ندارد

حافظ;949664 نوشت:

آن وهمی که مقصود شماست، بدون پشتوانه است اما آن چیزی که در عالم مثال است، با پشتوانه است. مثل اسکناس با پشتوانه و بدون پشتوانه.
صور خیالیه صادر از نفس قائم به جسم و آلات فیزیکی ادراک (مغز) نیستند این مبنا، درصد خطا را به صفر میرساند. ولی در عالم ماده ادراکات قائم به جسم و آلات فیزیکی است و به خاطر همین، قوای مدرکه انسانی کا شامل واهمه و متخیله میشود به خطا میروند.
به خاطر همین است که ملاصدرا میگوید صور مثالی هیچ گونه فساد و اختلافی در آنها راه ندارد

سوال بنده این است که در مکتب فکری جناب صدرا اجسام مثالی اخروی را چگونه میتوان از عالم خواب تفکیک کرد؟
در خواب هم اجسام به نظر خارجی و واقعی هستند بخصوص خوابی که نمیدانیم خواب است ولی در حقیقت چیزی خارج از نفس ما نبوده و اشخاص و پدیده ها همه خیالی بوده اند
خب صدرا هم میگوید پاداش و جزا در صقع نفس است
خب چنین معادی با خواب و خیال چه تفاوتی دارد حقیقتا؟!

موضوع قفل شده است