جمع بندی خانه تكاني دل! (در بخش هايي از دين شك كرده ام)

تب‌های اولیه

361 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="DarkRed"]

Reza-D;945068 نوشت:
مثلاً اسلام ميگويد فلان اعمال ناشايست (مثلاً كسب روزي از راه حرام) موجب از بين رفتن رزق ميشود ولي اگر اعمال نيك انجام بدهي مالت زياد ميشود
اما در عمل مي بينيم افراد حرام خور ، زناكار ، شراب خور و.......هر روز مال و ثروتشان زيادتر ميشود اما افراد دست و دل پاك هميشه محتاج يك لقمه نان هستند

توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر...

بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.

لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ.

دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر ھم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.

شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.

پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر..

بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :

- بچه پامنار بودم... گندم و جو می فروختم... خیلی سال پیش... قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم.

دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم.
شناخته بودمش.

خود را به حیاط بیمارستان رساندم.

من باور داشتم که؛
از مکافات عمل غافل مشو، ...

اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

دکتر مرتضی عبدالوهابی [/]

و طاها;945747 نوشت:
اگر والدین دستور دهند و بدتر از ان اگر سر این موضوع قهر کنند و ناراحت شوند
وظیفه دارید با همان شخص ازدواج کنید....

و طاها;945752 نوشت:
پس وقتی والدین گفتند با فلانی ازدواج کن، وظیفه شرعی شماست که ازدواج کنید مگر اینکه آن ازدواج حرام باشد مثلا ازدواج با محارم باشد...

جناب وطاهای عزیز ازدواج حرام فقط ازدواج با محارم نیست.
اگر شما ازدواج با دختری را به مصلحت خویش ندیدید و از ازدواج نکردن شما پدر و مادرتان واقعا آزار می بینند، و هر چقدر هم که با آنها صحبت می کنید، ریش سفیدان را واسطه می کنید باز هم کوتاه نمی آیند، اینجا هم آزار و اذیت والدین حرام نیست!
چون ازدواجی که میدانید به مصلحتتان نیست یعنی فروپاشی زندگی خودتان و آن دختر! یعنی احتمال طلاق بعد از نابود کردن زندگی دو نفر و احتمالا یکی دو تا بچه! چه حرامی بالاتر از این؟ چرا فقط ازدواج حرام را ازدواج با محارم می دانید؟!
ازدواج دختر و پسری که به هم علاقه ندارند و به جبر والدین می خواهند ازدواج کنند مورد رضایت خداست؟

قطعا از منطق اسلام به دور است که بگوید آن پسر و دختر برای رضایت والدینشان باید با هم ازدواج کنند! همانطور که در روایات هم اشاره شده است که جناب عبد شکور نمونه ای را بیان کردند که حق انتخاب را به فرزندان داده بود.

در هر صورت اجازه بدهید این ابهامات آقا رضا را گام به گام و مسئله به مسئله پیش ببریم تا تاپیک دچار هرج و مرج نشود! اگر پاسخ هم دادید پاسختان را میشنوم اما تا زمانی که به مسئله حقوق فرزند نرسیم ابراز نظر نمی کنم.

دوستان عزیز و گرامی دنبال کننده تاپیک

با توجه به مطرح شدن موضوعات مختلف در این تاپیک و گستردگی هر کدام از این موضوعات اگر بخواهیم پراکنده بحث کنیم هرگز به نتیجه نخواهیم رسید، به همین خاطر همان طور که آغازکننده تاپیک یعنی آقا رضای گل پیشنهاد داده اند اجازه بدهید موضوعات را یک به یک دنبال کنیم و به نتیجه برسانیم و سپس به سراغ موضوع بعدی برویم.

Reza-D;945119 نوشت:
اگر اجازه بدهيد يك به يك پيش برويم
ابتدا درمورد برده داري

بنابراین اگر در مورد برده داری سخن یا نظری دارید بفرمایدد و در غیر این صورت صبر کنید تا نوبت به موضوعات بعدی برسد.
پیشاپیش از همکاری شما صمیمانه ممنون و متشکرم
@};-

ریاح;945808 نوشت:
برو بالاتر...

سلام
داستان عالي بود گل (تا حدودي هم در ذهن من تاثير داشت اما نقدهايي هم دارم)
ولي اجازه بدهيد به ترتيب موضوع پيش برويم

مسلم;945810 نوشت:
اگر در مورد برده داری سخن یا نظری دارید بفرمایدد و در غیر این صورت صبر کنید تا نوبت به موضوعات بعدی برسد

بله كاملاً درست مي فرمائيد
@};-@};-@};-@};-@};-@};-

از اين پست شروع بفرمائيد:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=60520&p=945777&viewfull=1#post945777

Reza-D;945777 نوشت:
خب بفرمائيد چه مقدار از اين حكم دست امام معصوم است؟
فرضاً امام به يكي از مسلمانان ميگويد مي تواني با اين زنِ اسير (كه حالا ديگر كنيز توست) همبستر شوي
آيا همين دستور براي جواز ساير اعمال مانند تحليل ، جدا كردن او از شوهرش (در صورت شوهر دادنش) و همچنين استفاده از فرزندان دختر اين كنيز ، كافي خواهد بود؟
يا باز براي هركدام از اينها بايد منتظر دستور امام بود؟

همان دستور اولیه امام عادل(نه معصوم) برای سایر موارد هم کافی است، مگر آنکه امام نهی خاصی در آن موارد به کار ببرد، در غیر این صورت همان حکم به کنیزی سایر احکام کنیز را به دنبال خودش می آورد.
اما حکمت آن را در آدرسی که داده بودم عرض کردم، اجمالا اینکه وقتی ما پذیرفتیم که حکم به کنیزی یک راه حل ثانویه است در جایی که امکان دیگری وجود ندارد و باید این اسیران را برای اهداف تربیتی و مانند آن به خانواده های مسلمان سپرد باید به گونه ای باشد که خانواده ها نیز آنها را بپذیرند و هم بردگان از حقشان محروم نشوند، یعنی این منفعت باید دو طرفه باشد(دقت کنید):

تحلیل: نگاه اسلام به برده داری تجاوز و بهره کشی نیست، که اگر این باشد دیگر توصیه به مهربانی و ملاطفت معنا ندارد، بلکه نگاه اسلام به کنیزداری، در حقیقت چیزی شبیه به یک ازدواج یک طرفه است، لذا قواعد ازدواج در آن مراعات شده است، مثلا زنی که مرتکب زنا شده است در اسلام عده ندارد اما زنی که از راه ازدواج یا کنیزی رابطه جنسی داشته است باید عده نگه دارد، یا امام صادق(ع) ارتباط جنسی با چند دسته از کنیزان را حرام دانسته است، همانطور که این محدودیت ها در ازدواج هم وجود دارد:
«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(ع): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.( صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج3، ص451)

همچنین چند همسری یا مالکیت اشتراکی در هر دو(ازدواج و کنیزداری) ممنوع است؛ حتی گذشتن از حق خود و حلال کردن کنیز خود بر دیگری هم در نگاه ائمه(ع) همانند طلاق نامطلوب است:
»عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُحِلُّ فَرْجَ جَارِيَتِهِ قَالَ لَا أُحِبُّ ذَلِك‏»؛ علی بن یقطین میگوید از امام (ع) در مورد حلال کردن کنیز برای دیگری سوال کردم، امام فرمود: من آن را دوست ندارم.(طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ج7، ص243)

برده بودن کنیز زادگان:
این مسئله حداقل با دو هدف تعیین شده است:

الف) ازدواج بردگان:
روشن است که اگر بچه دو برده آزاد می بود کسی کنیزش را به ازدواج برده دیگری در نمی آورد، چرا که بارداری این کنیز جز از کار افتاده کردن کنیز در دوران باردهی و بچه داری، هیچ منفعتی برای مالکش نمی‌داشت، علاوه بر این که این امر موجب می‌شد که نیازهای جنسی بردگان مرد به طور کلی تعطیل و مورد بی اعتنایی واقع شود، و نیازهای جنسی کنیزان هم هرگز از طریق ازدواج نباشد بلکه از طریق تحلیل و بدون دخالت نظر ایشان باشد.

ب)حمایت از کنیز زادگان: از این که بگذریم اگر بچه دو برده آزاد می‌بود در حق خود این بچه هم ظلم بیشتری می‌شد، چرا که پدر و مادر او توان نگهداری او را نداشتند؛ عمده بردگان از نظر مالی توانی نداشته اند، چون فرصتی برای کار و پس انداز برایشان نمی مانده است، همان طور که در روایات متعدد این نگرانی از آزادسازی بردگان ابراز شده است:
هشام بن سالم نقل می‌کند: «سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتِقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ»؛ از امام صادق(ع) در مورد آزاد سازی برده سول کردم، پس فرمود: کسی را آزاد کن که خودش غنی و بی نیاز از غیر باشد.( الکافی، ج6، ص181؛ تهذیب، ج8، ص218)

امام رضا(ع) نیز می فرمایند: «مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوكاً لَا حِيلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَهُ حَتَّى‏ يَسْتَغْنِيَ‏ عَنْهُ‏ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ»؛ کسی که برده ای را آزاد می‌کند که قوه و قدرتی ندارد پس بر او (آزاد کنند) است که جور او را بکشد تا بی نیاز شود، و امیرالمومنین(ع) هنگامی که خردسالان را که قوه ای نداشتند را آزاد می‌کرد اینچنین می‌کرد.(و آنها را تأمین می کرد تا بی نیاز شوند)( الکافی،ج6، ص181)
همچنین علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم(ع) می­پرسد که بر فردی واجب شده که بنده ­ای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را ؟ امام هفتم(ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلا سرپای خود بایستد.( وسائل الشیعه، ج23، ص32)
حتی اگر پدر و مادر او، جزء نوادر بردگان ثروتمند باشند باز هم نمی توان حکم به آزادی برده کرد، چون بچه داری فقط پول نیست، رسیدگی به بچه آزادی و فراغت میخواهد، طبیعتا اگر آن بچه آزاد باشد، مالک کنیز، بچه آزاد او را نخواهد پذیرفت و خرج او را نخواهد داد، و حتی ممکن است مادر او را از رسیدگی به امور بچه باز دارد، و نگهداری او را نپذیرد، بچه ای که در اوج نیاز به والدین هست، بچه شیرخواره را باید چه می کرد وقتی مالک آن را نمی پذیرد؟ نمی شود مادر یک فرد آزاد، کنیز دیگری باشد، خب او خودش متعلق به دیگری است چگونه می تواند به بچه اش برسد؟ لذا تنها راه تأمین بچه این است که آن بچه هم منفعتی برای مالک داشته باشد. چون جدا نشدن فرزند از مادر در نگاه اسلام مهم تر است، همان طور که برخی فقهاء آن را مکروه و برخی حرام می‌دانند.(حائری، سید علی بن محمد طباطبایی، ریاض المسائل، ج13، ص25)
اسلام می بایست بین این دو یکی را انتخاب می کرد، یا بردگی توأم با حمایت خانواده، یا آزادی به قیمت محرومیت. لذا اسلام اینجا منافع موقت فرزند را در نظر گرفته و از راه دیگری آزادی تدریجی بردگان را پی می‌گیرد.

حق طلاق مولا: برای رفع یک محدودیت نباید احساساتی برخورد کرد، بلکه باید طوری زمینه چینی برای رفع محدودیت ها و آزادی بردگان بشود که مالکان را جری نکند و یک باره از زیر بار آن شانه خالی نکنند، اگر مالکی که کنیزش را به عقد دیگری در می آورد حق طلاق نداشت و چنین اجازه ای به او داده نمیشد، طبیعتا کسی کنیزش را به ازدواج شخص دیگری در نمی آورد، و روشن است که ازدواج موقت برای این کنیز بهتر از ترک ازدواج است، آیا اینطور نیست؟
مالکی که می داند که ازدواج درآوردن کنیز به عقد دیگری برای او به منزله خروج کنیز از مالکیت اوست طبیعتا در این صورت کسی که خودش آن نیازها را برآورده نمی کند، او را به ازدواج دیگری هم در نخواهد آورد. لذا عدم چنین اجازه ای به جای نفع برای کنیزان، موجب ضرر برای ایشان میشد

مسلم;945809 نوشت:
جناب وطاهای عزیز ازدواج حرام فقط ازدواج با محارم نیست.
اگر شما ازدواج با دختری را به مصلحت خویش ندیدید و از ازدواج نکردن شما پدر و مادرتان واقعا آزار می بینند، و هر چقدر هم که با آنها صحبت می کنید، ریش سفیدان را واسطه می کنید باز هم کوتاه نمی آیند، اینجا هم آزار و اذیت والدین حرام نیست!
چون ازدواجی که میدانید به مصلحتتان نیست یعنی فروپاشی زندگی خودتان و آن دختر! یعنی احتمال طلاق بعد از نابود کردن زندگی دو نفر و احتمالا یکی دو تا بچه! چه حرامی بالاتر از این؟ چرا فقط ازدواج حرام را ازدواج با محارم می دانید؟!
ازدواج دختر و پسری که به هم علاقه ندارند و به جبر والدین می خواهند ازدواج کنند مورد رضایت خداست؟

قطعا از منطق اسلام به دور است که بگوید آن پسر و دختر برای رضایت والدینشان باید با هم ازدواج کنند! همانطور که در روایات هم اشاره شده است که جناب عبد شکور نمونه ای را بیان کردند که حق انتخاب را به فرزندان داده بود.

در هر صورت اجازه بدهید این ابهامات آقا رضا را گام به گام و مسئله به مسئله پیش ببریم تا تاپیک دچار هرج و مرج نشود! اگر پاسخ هم دادید پاسختان را میشنوم اما تا زمانی که به مسئله حقوق فرزند نرسیم ابراز نظر نمی کنم.

همانطور که فرمودید بعدا توضیح خواهم داد تقسیم شما مبنا ندارد و ملاکتان نادرست است...
و قبلا نیز بحث شده ...
حتی اگر شد یک سخنرانی جالب را در این رابطه مطرح خواهم کرد...

آقا رضا شاید این موضوع هم براتون جالب باشه

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11230

لی لی ت;945762 نوشت:
سلام ..
جناب نقطه اجازه بدین من خودم رو جایه یک شخص بودایی بزارم یا کسی که به آئین مرتاضی گری روی آورده ...

خاطرم هست که چندین سال پیش داشتم حدیثی رو میخوندم که محتوای حدیث اینجوری بود که شخصی نزد یک مرتاض حاضر بوده و اون مرتاض به گاو مقدس ایمان داشته و ایشون از رویه حرکت دم گاو میتونسته کارهای خارق العاده ای رو انجام بده ... یا پیش بینی کنه ...

خاطرم نیست که کارهای خارق العاده ایشان چه چیزهایی بوده ...و این مساله رو شخصی به عنوان صورت سوال نزد امام صادق مطرح میکنه ...

اجازه بدین مساله رو کمی خلاصه کنم ...

فرض میکنیم من شاگرد این مرتاض بودم ... و کارهای محیر العقول این مرتاض رو میدیدم ... و بعد با خودم میگفتم چجوری من باید به گاو بزرگ ایمان داشته باشم ... و بعد اون مرتاض رو میکرد به من و میگفت ...

خوب اطمینان کن ... ایمان دقیقا یعنی همین ... به چیزی که براش دلیل 100 درصدی نداریم اعتقاد داشته باشیم .

این مساله و این چیزی که شما عنوان میکنین در تمامی ادیان وجود داشته ... من دوستی داشتم که ایشون بهائی بود ... و مادربزرگش تنها کسی در درون فامیل بود که مسلمون مونده بود ... و ایشون پادرد هم داشته ... اینطور که دوستم تعریف میکرد گویا ایشون یک شب خواب بها الله رو میبینه ... که دستش رو میگیره و بهش میگه پاشو ... و اینجور که ایشون تعریف میکرد مادربزرگشون فردا درد پاهاش خوب میشه و از اون به بعد در درون پاهاش درد احساس نمیکرده ...

خوب لابد ایشون هم باید اطمینان میکرده ...

من در درون یکی از پستهام عنوان کردم که اگر کسی بتونه توحید رو 100 درصد برای خودش ثابت کنه ... کاملا صحیح و درست هست که در بقیه موارد روش سمعنا و اطعنا رو در پیش بگیره ...

ولی باید بتونه دقیقا 100 درصد این مساله رو ثابت کنه .... نه 99.999999999999999999999999999999999999 درصد ... حتی این احتمال هم بدرد نمیخوره ...

جسارتا من طبیعت رو دقیقا مانند ماشینی میدونم که دائما داره برگه های تقلبی در مسیر کشف حقیقت میندازه و تشخیص حقیقت رو کاره راحتی نمیدونم ... و به آقا رضا دقیقا حق میدم که با خودش بگه ممکن هست برده داری اصلا جزو دین نبوده باشه ... و بهش وارد شده باشه ...

بنابراین ... و به نظره من ...
اگر کسی واقعا به شهود تونست به توحید 100 درصدی برسه ... ( منظورم از شهود حتی دیدن هم نیست ... چون دیدن ما ممکن هست با خطا همراه باشه ) بنابراین میتونه استدلال سمعنا و اطعنا رو وارد بدونه ...

در غیر اینصورت به نظره من در هر مساله ای اجازه این رو خواهد داشت که عقل خودش رو درگیر کنه و تجزیه و تحلیل خودش رو داشته باشه ...


سلام،
با توجه به اینکه این بحث خارج از موضوع تاپیک است با اجازه‌ی شما صرفاً به گفتن یک نکته اکتفا می‌کنم و آن اینکه من هم موافقم و بلکه آن را بدیهی می‌دانم که تا کسی به یقین ۱۰۰٪ای نسبت به حقانیت یک جهان‌بینی و مکتب نرسیده است حق ندارد تسلیم محض آن جهان‌بینی و مکتب بشود و حداکثر حق‌دارد دست‌به‌عصا با احتیاط به آن جهان‌بینی و مکتب ملتزم گردد و همیشه باید به دنبال کورسوی نوری بگردد که بلکه او را به سمتی هدایت کند که احتمال درست‌تر بودنش بیشتر باشد ... آن هم دینی مانند اسلام که در اصل یعنی تسلیم شدن و در قرآن هم آمده که پیامبر آن، صلی‌الله‌علیه‌وآله، از خود مؤمنان به مؤمنان اولی‌تر است، دینی که خدا و پیامبرش و جانشینان او مالک جان و مال و آبروی همه محسوب می‌گردند ... با این حساب، سرکار لی لی ت، من با فرض اینکه جناب رضا این یقین را در مورد حقانیت اسلام دارند آن مطلب را گفتم ... و البته تا جایی که ایشان را می‌شناسم به نظرم می‌رسد که بیراه هم نگفته باشم ...

نقطه;946014 نوشت:

سلام،
با توجه به اینکه این بحث خارج از موضوع تاپیک است با اجازه‌ی شما صرفاً به گفتن یک نکته اکتفا می‌کنم و آن اینکه من هم موافقم و بلکه آن را بدیهی می‌دانم که تا کسی به یقین ۱۰۰٪ای نسبت به حقانیت یک جهان‌بینی و مکتب نرسیده است حق ندارد تسلیم محض آن جهان‌بینی و مکتب بشود و حداکثر حق‌دارد دست‌به‌عصا با احتیاط به آن جهان‌بینی و مکتب ملتزم گردد و همیشه باید به دنبال کورسوی نوری بگردد که بلکه او را به سمتی هدایت کند که احتمال درست‌تر بودنش بیشتر باشد ... آن هم دینی مانند اسلام که در اصل یعنی تسلیم شدن و در قرآن هم آمده که پیامبر آن، صلی‌الله‌علیه‌وآله، از خود مؤمنان به مؤمنان اولی‌تر است، دینی که خدا و پیامبرش و جانشینان او مالک جان و مال و آبروی همه محسوب می‌گردند ... با این حساب، سرکار لی لی ت، من با فرض اینکه جناب رضا این یقین را در مورد حقانیت اسلام دارند آن مطلب را گفتم ... و البته تا جایی که ایشان را می‌شناسم به نظرم می‌رسد که بیراه هم نگفته باشم ...

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ....

آقای نقطه خوب این طرز تلقی شما خوب و درست هست و من هیچ مشگلی در درونش نمیبینم .

1. شما در مورد جهانبینی صحبت کردین ... میتونم ازتون بپرسم شما تا به حال چند ایدیولوژی رو به صورت کامل در موردشون تحقیق کردین ...
2. میتونم ازتون بپرسم که تا حالا چند ایدیولوژی رو زندگی کردین ...

فرض میکنیم که شما همکنون در درون یکی از ایالتهای هند به دنیا اومدین و پدر و مادرتون هم بودائی بودن . و شما شروع میکنید به تحقیق کردن در مورد دین و آئین زندگیتون ( لطفا اگر امکانش براتون وجود داره خودتون رو دقیقا جایه یک شخص بودائی بزارین ) ... شما شروع میکنید به تحقیق کردن در مورد زندگی بودا و متوجه میشین که بودا یک شاهزاده بوده .... که برای یافتن مسیر درست زندگی از قصر فرار میکنه و در ابتدا به نزد مرتاض ها میره و با اینکه کارهای محیر العقول اونها رو میبینه میلی به دین و آئین اونها پیدا نمیکنه .

بودا شروع میکنه به کشف دنیا ( پیدا کردن جهانبینی خودش ) و برای خودش قوانین و الزاماتی رو میزاره ... که مثلا ...

1. چجوری ورزش کنه ( که میشه یوگا )
2. چجوری تمرکز کنه
3. چجوری امرار معاش سالم داشته باشه
4. چجوری حقایق رو کشف کنه و ...

به مرور زمان این شخث متوجه میشه که تمرکز ما انسانها دائما در حال خرج شدن بر رویه مسائل پوچ و بی ارزش هتس ... اینی که خودمون رو سیر کنیم ... اینی که فخر فروشی کنیم ... اینی که علوم بی ارزش رو کسب کنیم ... و ... به مرور زمان بودا به این نتیجه میرسه که باید بتونه تمامی این چیزها رو از خودش دور کنه ... تمامی این چیزها رو ...

بنابراین شروع میکنه به شناختن خودش و شناختن بدنش ...
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن وجود دارند که سرمنشا خشم و غضب هستند
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن سرمناش عشق هستند
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن و تفکرات سرمنشا حسد هستند

و بر این اساس چاکراههای بدن رو تعریف میکنه ... و برای اینکه بتونه به کشف حقیقت برسه .. شروع میکنه به تهذیب چاکراههای بدنش ... و مغز خودش رو از خشم و حسد خالی میکنه و تمرکزهای ویژه ای رو یاد میگیره روشهایی که در درون اون روشها مغز عاری از هر گونه تفکراتی میشه که ما رو دائما به این سو و آنسو میکشن ...

مانند نون شب ...
مانند تراشیدن موی سر ...
مانند تفکر نکردن به نوع لباس ...
مانند خالی کردن تفکرات از هر نوع حسادت و خشم و غضب ...

و دائما زندگی بودادی خودش رو در پیش میگیره ... تا حقیقت براش جلوه گری کنه .... و .... و بعد از مدتی بودا به جهانبینی خودش میرسه و دنیا رو آنچنانچه دین بودیسم تفسیر میکنه میشناسه .

به عنوان مثال اگر شما از یک بودائی بپرسید که چرا به تناسخ ایمان داری ... ایشون نمیگه به خاطره ایمانی که دارم ... جوابش این هستش که چاکراههای بدنت رو پاک کن ... خشم و غضب و حسادت رو از خودت پاک کن ... خودت به شهود میبینی که تناسخ واقعیت داره ... ( انچنانچه هیپنوتیزم هم تا حدودی موید این مساله هست و اشخاصی رو هیپنوتیزم کردند و آنقدر ایشان را به گذشته برگردانده اند که به قبل از تولدشون برگشتن و اشخاصی دیگر از کالبد اونها سخن گفتن ) .

من داشتم ایدیولوژی بودیسم رو تجزیه و تحلیل میکردم که یه خانومی بود که گویا خیلی مشهور بود الان اسمش خاطرم نیست و ایشون ادعا میکرد که تمامی پیامبران الهی هم مسیر بودا رو طی کردند ....

چه حضرت محمد که 40 روز در غار حرا بود
چه حضرت عیسی مسیح که در کوه سینا 40 روز روزه گرفت
چه حضرت ابراهیم و چه حضرت نوح

همشون این دوره رو داشته اند . حتی استیو جابز که دین بودائی رو برای خودش انتخاب کرده رو اگر زندگی نامش رو بخونین ... تمام موفقیتش رو مرهون روشها و ساز و کارهای دین بودیسم میدونه ... ایدیولوژی یک بودایی برای کشف حقیقت این هست که ذات هر کس قرار هست معجزه ای رو رقم بزنه ... آنچنانچه ذات استیو جابز تونست معجزه خودش رو انجام بده ...

و یک بودایی به این اعتقاد داره که یا درگیر خشم و غضب و شهوت میشه و دنبال مسائلی مانند ازدواج و نون در آوردن و خریدن لباسهای متنوع میشه ... یا ااینکه از این چیزها بری میشه و به تبع اون حقیقت جلوش نمود پیدا میکنه و میتونه معجزه خودش رو انجام بده ... ( اسمش رو یادم نیست ... زمانی که تمامی چاکراههای بدن متوازن میشن و شخص بودایی تمامی افکار بی ارزش رو از خودش دور میکنه حقیقته خودش و دنیا و ... رو میتونه کشف کنه و ... و هدف از خلقت خودش رو میتونه درک کنه )

خوب من یک مسلمان ...
و میخوام برم و اون رو امر به معروف کنم ... بهم بگین چی بهش بگم ...

اونها اصلا به چیزی به نام ایمان باور ندارند ...
اونها میگن که اگر مغزمون درست کار کنه حقیقت رو میبینیم و اون چیزی که میبینم و نسبت بهش علم داریم رو قبول میکنیم ...

شما در درون صحبتهاتون فرمودین که تا کسی 100 درصد نسبت به حقانیت یک جهانبینی و مکتب نرسیده حق ندارد تسلیم محض آن ایدیولوژی بشه ... خوب یک بودائی هم داره همین کار رو میکنه ...

این دین یکی از کم پیرو ترین ادیان موجود هست ... و یکی از غیر عقلانی ترین ...غیر وحیانی ترین ... ادیان موجود ... و هیچ وجه عقلانی و وحیانی در درون مکتب بودیسم در طی مسیر حقیقت دیده نمیشه ( منظورم مکتبشون هست ... نه ایدیولوژیشون )

میخواستم بدونم نظره شما در مورد اونها چی هست ...
مثلا در بودیسم چیزهایی مانند داعش اتفاق نمیوفته که بخوان برداه داری راه بندازن ...

اگر امکانش براتون وجود داشت حداقلش بهم بگین من یک بودایی رو چجوری نصیحتش کنم که آئینش رو عوض کنه ... تنها کاری که میتونم بکنم این هستش که بهش بگم به چیزی که اطمینان 100 درصدی نداری ایمان داشته باش .

قطعا بودیسم از نظر اعتقادی ایرادات جدی داره، اما از آنجا که نمیخوام وارد آن شوم عبور میکنم، اما از این جمله شما نتونستم عبور کنم:

هرمیون;946131 نوشت:
مثلا در بودیسم چیزهایی مانند داعش اتفاق نمیوفته

الان بوداییان که در میانمار مشغول به کشتار و سوزاندن مسلمانان هستند فقط باید اسمشان داعش باشد؟ اینها که داعش را روسفید کرده اند!

هرمیون;946131 نوشت:
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ....

آقای نقطه خوب این طرز تلقی شما خوب و درست هست و من هیچ مشگلی در درونش نمیبینم .

1. شما در مورد جهانبینی صحبت کردین ... میتونم ازتون بپرسم شما تا به حال چند ایدیولوژی رو به صورت کامل در موردشون تحقیق کردین ...
2. میتونم ازتون بپرسم که تا حالا چند ایدیولوژی رو زندگی کردین ...

فرض میکنیم که شما همکنون در درون یکی از ایالتهای هند به دنیا اومدین و پدر و مادرتون هم بودائی بودن . و شما شروع میکنید به تحقیق کردن در مورد دین و آئین زندگیتون ( لطفا اگر امکانش براتون وجود داره خودتون رو دقیقا جایه یک شخص بودائی بزارین ) ... شما شروع میکنید به تحقیق کردن در مورد زندگی بودا و متوجه میشین که بودا یک شاهزاده بوده .... که برای یافتن مسیر درست زندگی از قصر فرار میکنه و در ابتدا به نزد مرتاض ها میره و با اینکه کارهای محیر العقول اونها رو میبینه میلی به دین و آئین اونها پیدا نمیکنه .

بودا شروع میکنه به کشف دنیا ( پیدا کردن جهانبینی خودش ) و برای خودش قوانین و الزاماتی رو میزاره ... که مثلا ...

1. چجوری ورزش کنه ( که میشه یوگا )
2. چجوری تمرکز کنه
3. چجوری امرار معاش سالم داشته باشه
4. چجوری حقایق رو کشف کنه و ...

به مرور زمان این شخث متوجه میشه که تمرکز ما انسانها دائما در حال خرج شدن بر رویه مسائل پوچ و بی ارزش هتس ... اینی که خودمون رو سیر کنیم ... اینی که فخر فروشی کنیم ... اینی که علوم بی ارزش رو کسب کنیم ... و ... به مرور زمان بودا به این نتیجه میرسه که باید بتونه تمامی این چیزها رو از خودش دور کنه ... تمامی این چیزها رو ...

بنابراین شروع میکنه به شناختن خودش و شناختن بدنش ...
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن وجود دارند که سرمنشا خشم و غضب هستند
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن سرمناش عشق هستند
به این نتیجه میرسه که قسمتهایی از بدن و تفکرات سرمنشا حسد هستند

و بر این اساس چاکراههای بدن رو تعریف میکنه ... و برای اینکه بتونه به کشف حقیقت برسه .. شروع میکنه به تهذیب چاکراههای بدنش ... و مغز خودش رو از خشم و حسد خالی میکنه و تمرکزهای ویژه ای رو یاد میگیره روشهایی که در درون اون روشها مغز عاری از هر گونه تفکراتی میشه که ما رو دائما به این سو و آنسو میکشن ...

مانند نون شب ...
مانند تراشیدن موی سر ...
مانند تفکر نکردن به نوع لباس ...
مانند خالی کردن تفکرات از هر نوع حسادت و خشم و غضب ...

و دائما زندگی بودادی خودش رو در پیش میگیره ... تا حقیقت براش جلوه گری کنه .... و .... و بعد از مدتی بودا به جهانبینی خودش میرسه و دنیا رو آنچنانچه دین بودیسم تفسیر میکنه میشناسه .

به عنوان مثال اگر شما از یک بودائی بپرسید که چرا به تناسخ ایمان داری ... ایشون نمیگه به خاطره ایمانی که دارم ... جوابش این هستش که چاکراههای بدنت رو پاک کن ... خشم و غضب و حسادت رو از خودت پاک کن ... خودت به شهود میبینی که تناسخ واقعیت داره ... ( انچنانچه هیپنوتیزم هم تا حدودی موید این مساله هست و اشخاصی رو هیپنوتیزم کردند و آنقدر ایشان را به گذشته برگردانده اند که به قبل از تولدشون برگشتن و اشخاصی دیگر از کالبد اونها سخن گفتن ) .

من داشتم ایدیولوژی بودیسم رو تجزیه و تحلیل میکردم که یه خانومی بود که گویا خیلی مشهور بود الان اسمش خاطرم نیست و ایشون ادعا میکرد که تمامی پیامبران الهی هم مسیر بودا رو طی کردند ....

چه حضرت محمد که 40 روز در غار حرا بود
چه حضرت عیسی مسیح که در کوه سینا 40 روز روزه گرفت
چه حضرت ابراهیم و چه حضرت نوح

همشون این دوره رو داشته اند . حتی استیو جابز که دین بودائی رو برای خودش انتخاب کرده رو اگر زندگی نامش رو بخونین ... تمام موفقیتش رو مرهون روشها و ساز و کارهای دین بودیسم میدونه ... ایدیولوژی یک بودایی برای کشف حقیقت این هست که ذات هر کس قرار هست معجزه ای رو رقم بزنه ... آنچنانچه ذات استیو جابز تونست معجزه خودش رو انجام بده ...

و یک بودایی به این اعتقاد داره که یا درگیر خشم و غضب و شهوت میشه و دنبال مسائلی مانند ازدواج و نون در آوردن و خریدن لباسهای متنوع میشه ... یا ااینکه از این چیزها بری میشه و به تبع اون حقیقت جلوش نمود پیدا میکنه و میتونه معجزه خودش رو انجام بده ... ( اسمش رو یادم نیست ... زمانی که تمامی چاکراههای بدن متوازن میشن و شخص بودایی تمامی افکار بی ارزش رو از خودش دور میکنه حقیقته خودش و دنیا و ... رو میتونه کشف کنه و ... و هدف از خلقت خودش رو میتونه درک کنه )

خوب من یک مسلمان ...
و میخوام برم و اون رو امر به معروف کنم ... بهم بگین چی بهش بگم ...

اونها اصلا به چیزی به نام ایمان باور ندارند ...
اونها میگن که اگر مغزمون درست کار کنه حقیقت رو میبینیم و اون چیزی که میبینم و نسبت بهش علم داریم رو قبول میکنیم ...


هرمیون;946131 نوشت:
اگر امکانش براتون وجود داشت حداقلش بهم بگین من یک بودایی رو چجوری نصیحتش کنم که آئینش رو عوض کنه ... تنها کاری که میتونم بکنم این هستش که بهش بگم به چیزی که اطمینان 100 درصدی نداری ایمان داشته باش .

سلام سرکار هرمیون،
نمی‌دانم چقدر اجازه دارم این بحث را در این تاپیک باز کنم چون ظاهراً ربطی به موضوع تاپیک ندارد و همزمان هم در تاپیک‌های دیگری بحث‌های مشابهی در حال انجام است، با این حال چون استاد خودشان یک جمله را جواب دادند و نهیی از ایشان ندیدم مختصر جوابی که به ذهنم رسید را خدمتتان می‌گویم ...
جواب شخصیم با فهم ناقصی که از دین دارم این است که به ایشان بگویید که نفس انسان چیزی که دوست داشته باشد را در نظر انسان تزئین می‌کند و موجه نشان می‌دهد، بودائیها فکر کنم در این زمینه اگر به ایشان بگویید ف خودشان بروند فرحزاد، پس مخالفتی نخواهند کرد ... بعد به ایشان بفرمایید که نفسشان را رصد کنند و سعی کنند شیطنت‌های نفسشان را رصد کنند و فقط کاری که فارغ از شیطنت‌های نفسانی‌اشان درست می‌دانند را انجام بدهند و از قلبشان تبعیت کنند ... در این راستا دیگر تمام بودائيان همراه شما نمی‌شوند و از این نظر فرقی با سانی که در هر دینی که باشند اهل شعار هستند نخواهند بود، ولی یک گروهی باقی می‌مانند که این شکل زندگی را می‌پذیرند و زیر بارش می‌روند، مثل همانها که در معابد ریاضت می‌کشند ... بعد همان چیزی را به ایشان بگویید که امام صادق علیه‌السلام به آن مرتاض فرمودند ... ایشان به آن مرتاضی که در اثر ریاضت‌هایش به قدرت‌هایی هم رسیده بود گفتند که این قدرت‌ها را از کجا کسب کرده‌ای؟ جواب داد که هر چه نفسم گفت با آن مخالفت کردم، امام علیه‌السلام به او فرمودند که مسلمان شو! سریع گفت که نمی‌شوم! امام علیه‌السلام فرمودند که اینکه مسلمان نمی‌شوی خواسته‌ی نفست هست یا مخالفت با نفست؟ کمی فکر کرد و پذیرفت که مسلمان شود ...
هرمیون;946131 نوشت:
شما در درون صحبتهاتون فرمودین که تا کسی 100 درصد نسبت به حقانیت یک جهانبینی و مکتب نرسیده حق ندارد تسلیم محض آن ایدیولوژی بشه ... خوب یک بودائی هم داره همین کار رو میکنه ...

اگر این کار را می‌کند پس ادامه بدهد، ولی در قیامت که خدا بینمان قضاوت کنیم خواهیم دید که دروغ می‌گفته است و بدون شک می‌دانسته که در اشتباه است اگرچه فراموش کرده باشد ... مثل کسی که آنقدر یک دروغ را تکرار کند که با آنکه خودش می‌داند دروغ است ولی باورش کند، مثل ملانصرالدین که خواست صف نانوایی را خلوت کند به دروغ گفت که دارند سر خیابان آش می‌دهند و وقتی که همه رفتند و صف خلوت شد با خودش گفت شاید هم واقعاً آش بدهند و خودش هم رفت ...
هر کسی می‌خواهد ببیند که بالأخره اسلام حق است یا بودائي باید خودش در درون خودش به دنبال حق بگردد، مگرنه در این راه نه می‌توان به شهادت مسلمین در مورد حق‌طلبی‌اشان و به یقین‌رسیدنشان اعتماد کامل کرد و نه به شهادت بودائيان در مورد خودشان ...
هرمیون;946131 نوشت:
میخواستم بدونم نظره شما در مورد اونها چی هست ...
مثلا در بودیسم چیزهایی مانند داعش اتفاق نمیوفته که بخوان برداه داری راه بندازن ...

جواب این بخش را هم کارشناس محترم مرحمت فرمودند، مثال نقضش همان بودائيان میانمار است که جنایت‌هایشان کمتر از داعش نیست ...

سلام آقای نقطه ...

چند تا مطلب به ذهنم رسید ...

1. من اطلاع کافی در مورد مسلک بودیسم ندارم و قطعا نمیتونم از این مسلک دفاع کنم . ولی این حدیثی هم که منسوب به امام صادق هستش رو هم نمیتونم حدیثی درست بدونم ... اولا اینکه مسلک بودیسم با مسلک مرتاضی گری تفاوت داره ... تقریبا از زمین تا آسمون ... و بودا اتفاقا از شیوه و راه و روش اونها فاصله میگیره .

2. اگر قرار باشه که نفس انسان ؛ انسان رو به هر سمتی متمایل میکنه انسان از اون فاصله بگیره ... که در حقیقت انسان نمیتونه تصمیم بگیره ... مثلا من به جای اون مرتاض بودم به امام صادق میگفتم ... باشه : ولی همون موقع که میخواستم مسلمان بشم ... مسیحی میشدم ... و یک ربع بعدش یهودی ... و فرداش زرتشتی و ...

3. به هر حال فکر میکنم که اونها باید برای این سوال درست و به جای شما راه حلی داشته باشند . اینی که اگر به حقیقتی دست پیدا میکنند ؛ واقعا حقیقت هست یا چیزی هست که نفسشون به اون زینت داده ...

ولی اونقدر که من از دین و آئینشون فهمیدم ... هر کسی برای خودش معجزه و حقیقتی رو کشف میکنه ... و هر کس جایی برای خودش در طبیعت داره ... و هدف هر کس این هست که جایه خودش رو پیدا کنه ... و کل مفاهیم بودا حول این محور هستش که جات رو پیدا کنی و در اون جایگاه قرار بگیری و به هیچ موضوع و چیزی اجازه ندی تمرکزت رو از بین ببره و از جایگاهت فاصله بگیری .

و چند تا مساله دیگر ...

1. من این مساله رو میپذیرم که اگر در درون تونلی تنگ و تاریک گیر کرده باشم .... کسی بیاد و معجزه ای ( خفن ) بکنه ... و بعد بگه فلان نقطه رو بکن تا بتونی خودت رو از درون تونل نجات بدی .... به حرف و سخن اون اعتماد کنم ... مثلا برای یک روز ... یا دو روز ... یا نهایتش یک ماه ... ولی حالا شما بیاین و در نظر بگیرین که در درون همون تونل گیر کردین ... کسی میاد معجزه خفن میکنه ... و شما شروع به کندن اون نقطه میکنین ... یک روز ... یک ماه ... یک سال ... و هر چقدر هم که میکنین میبینین که به بهشت تتون نمیرسین ... بعدش رو میکنین به اون شخص و میگین که پس چی شد ... و اون هم به شما میگه که دارم آزمایشت میکنم ... بعد از اینکه در درون این تونل مردی ... میری بهشت ...

از اون طرف نگاه میکنی به آدمهای دیگری که در درمون همون تونل زندانی بودن و نقاطی دیگر رو کندن ... و همشون تونستند که بهشتهای خودشون رو پیدا کنند ... و زندگی آرامش بخشی رو داشته باشند ... و پیامبر شما میگه اونها بهشت های حقیقی نیست ... وقتی که تو تویه این تونل مردی بعدش میری به بهشت حقیقی ... خوب به نظره من این این یک نظریه هست ... که نیاز به اثبات داره ... نه اینکه ایدیولوژی باشه ... ایدیولوژی از نوع دیدن و Vision هست ... من باید چیزی رو ببینم و درک کنم و بعدش بابته اون چیز مکتب انتخاب کنم . مثلا من میبینم که دیگران مسیرهای دیگری رو کندن و به موفقیت رسیدن ... بنابراین من هم تصمیم میگیرم مسیری دیگر رو بکنم .

2. در ماجرای حضرت خضر و حضرت موسی ... همه حضرت موسی رو ملامت میکنند که چرا به خضر اعتماد نکرد ... ولی نگاهی هست که در درون اون نوع نگاه عنوان میشه ... حضرت موسی مامور به ظاهر بوده و حضرت خضر مامور به باطن ... وقتی حضرت خضر به حضرت موسی میگه برو و اون بچه رو بکش ... و حضرت موسی این کار رو نمیکنه ... در حقیقت هر دوشون کاره درستی رو انجام دادن ...

حضرت خضر چون باطن رو میدیده .... تصمیمی درست میگیره .
حضرت موسی هم چون ظاهر رو میدیده ... تصمیمی درست میگیره .

و هیچ جایی از قرآن نمیبینیم که خدا حضرت موسی رو بابته این کار توبیخ کرده باشه ... بنابراین و چون ما تنها ظاهر رو میبینیم ... دیگه مامور به باطن نیستیم ... اگر هم بخواهیم خودمون رو مامور به باطن بدونیم به اون اموری خودمون رو متعهد میدونیم که در ظاهر نمود پیدا کنند ...

هرمیون;946253 نوشت:
سلام آقای نقطه ...

سلام بر شما
هرمیون;946253 نوشت:
1. من اطلاع کافی در مورد مسلک بودیسم ندارم و قطعا نمیتونم از این مسلک دفاع کنم . ولی این حدیثی هم که منسوب به امام صادق هستش رو هم نمیتونم حدیثی درست بدونم ... اولا اینکه مسلک بودیسم با مسلک مرتاضی گری تفاوت داره ... تقریبا از زمین تا آسمون ... و بودا اتفاقا از شیوه و راه و روش اونها فاصله میگیره .

اون چیزهایی که گفتم نسبت به بودیسم قابل طرح هست، تا جایی که از مکتبشان خبر دارم، نمی‌شود؟
هرمیون;946253 نوشت:
2. اگر قرار باشه که نفس انسان ؛ انسان رو به هر سمتی متمایل میکنه انسان از اون فاصله بگیره ... که در حقیقت انسان نمیتونه تصمیم بگیره ... مثلا من به جای اون مرتاض بودم به امام صادق میگفتم ... باشه : ولی همون موقع که میخواستم مسلمان بشم ... مسیحی میشدم ... و یک ربع بعدش یهودی ... و فرداش زرتشتی و ...

یک مدت خودم این کار را کردم، اینطور نیست که نشود تصمیم گرفت و انسان نفهمد که چه چیزی را نفسش دارد به او تحمیل می‌کند، ولی بخصوص آن اوائل خیلی چیزها را هم نمی‌فهمیم که تحمیل و تزئين نفس است یا عقل، ولی بعد از مدتی کم‌کم وضع بهتر می‌شود، گرچه بدون داشتن استادی که نفس را خوب بشناسد ممکن است به جای ضعیف شدن نفس از جهاتی نفس آنقدر بزرگ شود که دیگر نشود حریفش گشت و اگر هم خودمان را وا بدهیم دیگر چنان سقوطی کنیم که چیزی ازمان باقی نماند ...
ولی حرف شما درست است اگر توجهتان به این مطلب بوده باشد که شخصی که از اسلام فقط یک «نام» شنیده است، اگر بخواهد به این راحتی مسلمان شود به همان راحتی می‌توان مسیحی و یهودی و زردشتی و غیره هم بشود ... جوابم این است که آن شخص مرتاض حتماً خیلی بیشتر از یک نام از اسلام می‌شناخته است، بخصوص که او آمده بوده است به مدینه نه اینکه امام علیه‌السلام بروند به هند ... اینکه طرف آن مرتاض هم خود امام صادق علیه‌السلام مقابل ایشان نشسته بودند هم مزید بر علت است که فکر نکنم آن شخص فقط یک اسم از اسلام شنیده بود و امام علیه‌السلام به او گفته باشند که مسلمان بشو ...
هرمیون;946253 نوشت:
3. به هر حال فکر میکنم که اونها باید برای این سوال درست و به جای شما راه حلی داشته باشند . اینی که اگر به حقیقتی دست پیدا میکنند ؛ واقعا حقیقت هست یا چیزی هست که نفسشون به اون زینت داده ...

ولی اونقدر که من از دین و آئینشون فهمیدم ... هر کسی برای خودش معجزه و حقیقتی رو کشف میکنه ... و هر کس جایی برای خودش در طبیعت داره ... و هدف هر کس این هست که جایه خودش رو پیدا کنه ... و کل مفاهیم بودا حول این محور هستش که جات رو پیدا کنی و در اون جایگاه قرار بگیری و به هیچ موضوع و چیزی اجازه ندی تمرکزت رو از بین ببره و از جایگاهت فاصله بگیری .


همین الآن هم خیلی از مسلمانان حتی شیعه اگر کسی کرامتی از خود داشته باشد روی سرش قسم می‌خورند که این شخص نزد خدا آبرو دارد و این کرامت نشان می‌دهد که مورد تأیید خداست، همانطور که خداوند پیامبرانش را به چنان نشانه‌هایی مدد می‌فرمود تا بگوید این پیامبران تأیید من را با خود دارند ... و این طرز تفکر اشتباه را هم خود ما در ذهن ایشان جا انداخته‌ایم، وقتی که معجزه را به اشتباه برای ایشان توضیح دادیم، اینکه فکر می‌کنند هر کاری که معمولآً کسی نتواند انجام بدهد پس لابد نشان‌دهنده‌ی حمایت خداست، با آنکه در خود قرآن و روایات هم این نگاه رد شده است ... با این حساب اگر کسی در عمل حق‌طلبی را تمرین کند و نفسش را رصد کند و با خودش روراست باشد و اگر اشتباه می‌کنم هم خودش را توجیه نکند و نزد خودش اعتراف به اشتباهاتش بکند و حساب اشتباهاتش را داشته باشد، چنین کسی حتی با تعریف رایج معجزه هم خودش را گول نمی‌زند و اگر قانع نشده باشد نمی‌گوید قانع شدم و حق‌طلبی را فدای راحت‌طلبی نمی‌کند و شاخک‌هایش را تیز نگاه می‌دارد ...

مهم این است که برای شناخت حقیقت لازم نیست هیچ کاری انجام شود و خداوند خودش حجت را بر شخص تمام می‌کند، این ویژگی هدایت فطری در ناخودآگاه انسان‌هاست، ولی برای آنکه بشود به صورت خودآگاه متوجه به این فطرت شد و حقانیت آن را به صورت واضح دید و اجازه نداد که شک‌ها امر حق را مشتبه کنند لازم است که عاقل بود، مطابق روایات هم عقل چیزی است که انسان را جز به خدا نمی‌رساند ... (و البته تعریف عقل در روایات متفاوت است از برداشت رایج ما از عقل، یعنی مثلاً فلسفه و ریاضی با تعریف دین از عقل به خودی خود علوم معقول محسوب نمی‌شوند)

هرمیون;946253 نوشت:
و چند تا مساله دیگر ...

1. من این مساله رو میپذیرم که اگر در درون تونلی تنگ و تاریک گیر کرده باشم .... کسی بیاد و معجزه ای ( خفن ) بکنه ... و بعد بگه فلان نقطه رو بکن تا بتونی خودت رو از درون تونل نجات بدی .... به حرف و سخن اون اعتماد کنم ... مثلا برای یک روز ... یا دو روز ... یا نهایتش یک ماه ... ولی حالا شما بیاین و در نظر بگیرین که در درون همون تونل گیر کردین ... کسی میاد معجزه خفن میکنه ... و شما شروع به کندن اون نقطه میکنین ... یک روز ... یک ماه ... یک سال ... و هر چقدر هم که میکنین میبینین که به بهشت تتون نمیرسین ... بعدش رو میکنین به اون شخص و میگین که پس چی شد ... و اون هم به شما میگه که دارم آزمایشت میکنم ... بعد از اینکه در درون این تونل مردی ... میری بهشت ...

از اون طرف نگاه میکنی به آدمهای دیگری که در درمون همون تونل زندانی بودن و نقاطی دیگر رو کندن ... و همشون تونستند که بهشتهای خودشون رو پیدا کنند ... و زندگی آرامش بخشی رو داشته باشند ... و پیامبر شما میگه اونها بهشت های حقیقی نیست ... وقتی که تو تویه این تونل مردی بعدش میری به بهشت حقیقی ... خوب به نظره من این این یک نظریه هست ... که نیاز به اثبات داره ... نه اینکه ایدیولوژی باشه ... ایدیولوژی از نوع دیدن و Vision هست ... من باید چیزی رو ببینم و درک کنم و بعدش بابته اون چیز مکتب انتخاب کنم . مثلا من میبینم که دیگران مسیرهای دیگری رو کندن و به موفقیت رسیدن ... بنابراین من هم تصمیم میگیرم مسیری دیگر رو بکنم .


اگر آن‌ها که مسیرهای دیگری را کندند و به موفقیت رسیدند هرگز نخواهند مرد و موفقیتشان ابدی است در انتخاب خودتان شک نکنید و شما هم جای دیگری را بکنید ... ولی اگر آن‌ها هم خواهند مرد و بعد از مرگ هم همینطوری معلوم نیست به سر هر گروهی چه خواهد آمد خوب است که کمی بیشتر در انتخابتان دقت بنمایید ... اگر صحبت از سعادت ابدی و شقاوت ابدی است باید بیشتر احتیاط کرد ... بدون قطعیت هیچ کدام از دو مسیر را نمی‌شود جز با احتیاط عقلایی طی کرد؟
هرمیون;946253 نوشت:
2. در ماجرای حضرت خضر و حضرت موسی ... همه حضرت موسی رو ملامت میکنند که چرا به خضر اعتماد نکرد ... ولی نگاهی هست که در درون اون نوع نگاه عنوان میشه ... حضرت موسی مامور به ظاهر بوده و حضرت خضر مامور به باطن ... وقتی حضرت خضر به حضرت موسی میگه برو و اون بچه رو بکش ... و حضرت موسی این کار رو نمیکنه ... در حقیقت هر دوشون کاره درستی رو انجام دادن ...

حضرت خضر چون باطن رو میدیده .... تصمیمی درست میگیره .
حضرت موسی هم چون ظاهر رو میدیده ... تصمیمی درست میگیره .

و هیچ جایی از قرآن نمیبینیم که خدا حضرت موسی رو بابته این کار توبیخ کرده باشه ... بنابراین و چون ما تنها ظاهر رو میبینیم ... دیگه مامور به باطن نیستیم ... اگر هم بخواهیم خودمون رو مامور به باطن بدونیم به اون اموری خودمون رو متعهد میدونیم که در ظاهر نمود پیدا کنند ...


متوجه منظورتان نشدم ... ما مأمور به باطن نیستیم یعنی چه؟ یعنی کسی انتظار تعقل از ما را هم ندارد؟ ... از قدیم گفته‌اند یک جو از عقلت کم کن و دیگر هر چه خواهی کن ... در قرآن این همه آمده که دل به زینت دنیا خوش نکنید، در روایات آمده که حبّ دنیا رأس کلّ خطیئة و ... به نظر شما خدای اسلام از ما انتظار دارد که هر چه خواستیم بکنیم و خوش باشیم و افرادی مثل اهل بیت علیهم‌السلام برای خودشان آدم‌های خوبی باشند و مسلمانی کنند؟ ... حتماً منظورتان چیز دیگری بوده است که من نفهمیده‌ام ...

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;944679 نوشت:
بحث استفاده جنسي از كنيز ، تحليل كنيز و استفاده جنسي از دختران زاده شده از كنيز
2 - جايز بودن جدا كردن زن از شوهرش و نزديكي با او (جدا كردن كنيز و برده)
3 - جايز بودن رابطهء جنسي با زنان اسير كافر ، حتي بدون رضايت آنها
4 - ازدواج با زن اسيري كه شوهر دارد
5 - روش و شيوهء ازدواج اسلامي كه از نظر من اشكالاتي مثل عدم شناخت دقيق رفتار و بي اطلاعي از زيبايي هاي دو طرف و ازدواج هاي از روي اكراه را در پي دارد
6 - صدور حكم هاي كلي كه اختلاف روحيه و خلق و خوي افراد مختلف ، در آنها لحاظ نشده است به عبارتي اسلام انتظار دارد تمام افراد عين هم فكر و زندگي كنند
7 - برخي مسائل خلاف آنچه در اسلام وعده داده شده اتفاق ميفتد. مثلاً روايت صحيح داريم اگر فلان كار را كني نتيجهء a حاصل ميشود ، اما در عمل با انجام آن كار ، نتيجه اي كاملاً برعكس پيش ميايد
8 - اينكه گفته ميشود اگر از روي دلسوزي و همنوع دوستي به مردم كمك كني ثوابي ندارد
9 - اينكه اگر نماز نخواني هيچ عمل ديگري از تو پذيرفته نخواهد شد
10 - حقوق بسيار كمي كه به فرزندان داده شده ، در مقابل حقوق بسيار زياد و بعضاً نامعقول والدين
11 - بعضي حقوق كاملاً يك طرفه (و نه تعاملي) در ازدواج. مثلاً حق جنسي 90 درصدي براي مرد و حق مالي 90 درصدي براي زن كه به نظر من زن را مادياتي بار مياورد و مرد را بي احساس

سلام
در احکام کنیز و غلام اسلام در صدد جراحی یک غده سرطانی بزرگتر بنام کفر است لذا این احکام برای تمایل کفار به دین است به عبارت دیگر وقتی در فرهنگ متعالی آسمانی دین می توان بالاترین کمالات را کسب کرد چرا نباید کفار را با شیوه های تنبیهی به این سو مایل ساخت؟
و اما ازدواج در اسلام سهل و ساده و دارای فضای کافی برای شناخت است البته نه شیوه هایی که منجر به آسیبهای غیرقابل قبول از نظر دین منجر شود تا جایی که مشاهده تمام بدن همسر در آخرین مراحل هم مجاز شمرده شده است که نشان می دهد اسلام به ابعاد ظاهری مورد توجه افراد هم بی عنایت نیست
و اما بحث حکم های کلی اقتضای تشریع و قانونگذاری است در عین حال موارد خاص با اجتهاد پویا حکمش مشخص می شود مانند امکان خواندن نماز در شرایط مختلف به حسب حالات افراد
و اما اینکه برخی تعالیم اثر مد نظر را ندارد بخاطر آنستکه آن دستور با پیشفرض هایی بود که فرد آنها را لحاظ نکرده است مانند شرایط استجابت دعا
در مورد کمک به دیگران بعنوان نوعدوستی قاعده کلی "انا لا نضیع اجر المحسنین" وجود دارد که آنها را نیز مشمول پاداش می کند
و اما نخواندن نماز برای کسی که مطلع از تشریع آن است مانع مقبولیت است چرا که او بنیادی ترین عمل را ترک کرده است . از روایت دانسته می شود که در فضای تعالیم دین تمام اعمال ما مرهون ارتباط با خدای متعال در قالب نماز است. در حقیقت این اخبار از روابط تکوینی آثار اعمال در فضای دینداری اسلامی است.
حقوق فرزندان و والدین بر مبنای رابطه تکوینی آنهاست چه اینکه اگر والدین نبودند فرزندان وجود نداشتند و بطور تکوینی حق والدین بسیار عظیم است.
و آخر اینکه حق جنسی و مالی زن و مرد را باید در فضای کاملا اخلاقی تعالیم دین مد نظر قرار دهیم در غیر اینصورت نتیجه مطلوبی نمی توان گرفت
یا علیم[/]

مسلم;945815 نوشت:
باید به گونه ای باشد که خانواده ها نیز آنها را بپذیرند و هم بردگان از حقشان محروم نشوند

درمورد حق خانواده مسلمان ، ميشود به حقوقي مثل كار كردن كنيز در خانه (كه خود مي تواند شامل موارد متعددي باشد) اشاره كرد
اما درمورد حق بردگان! استاد عزيز كدام حق؟ مثل اينكه يك دزد زن وارد خانهء من بشود. من او را اسير كنم و هر روز از او استفادهء جنسي كنم ، بعد به او آب و غذا بدهم و بگويم:
"ببين من چقدر حقت را رعايت ميكنم!"
شما بهتر از من مي دانيد كه بحث بهره كشي جنسي چقدر تحقيرآميز است و در حقيقت يك انسان را خورد ميكند
من شان يك زن (ولو دزد ، ولو متجاوز) را لجن مال ميكنم بعد به او مهرباني ميكنم! خب به چه دردش ميخورد؟

خواهش ميكنم اين مطلب را دقيق بخوانيد چون ممكن است برداشت اشتباه كنيد و فكر كنيد دارم اسلام را با داعش مقايسه ميكنم
در اينكه مبناي كنيز گرفتن از سوي داعش كاملاً غلط است و ربطي هم به اسلام ندارد هيچ شكي نيست. اما مي خواهم همان حس و حال را تداعي كنم
شما به من بگوئيد آيا زناني كه توسط داعش به كنيزي برده شده و از آنها استفادهء جنسي ميشده است ، دنبال اين بودند كه مثلاً آن مرد داعشي كه دارد با آنها ... ميكند ، قربان صدقه شان برود؟!
به نظر شما چقدر از آنها حاضر بودند كلفتي كنند يا حتي بميرند ، اما بدنشان را در اختيار يك مرد نگذارند؟
من اصلاً نمي توانم بفهمم جايي كه ما جسم يك زن را به زور مال خود ميكنيم ، ديگر حقوقِ او يعني چه!


مسلم;945815 نوشت:
نگاه اسلام به برده داری تجاوز و بهره کشی نیست

بله هست!
قبلاً سوالي مطرح كرده بودم كه از سوي مسئولين محترم سايت پاك شد. ولي واقعاً نمي دانم چگونه بپرسم كه بد نباشد!
در واقع مشكل از خود موضوع است كه بد است ، نه روش من. با اين حال سعي ميكنم سربسته تر بپرسم
وقتي من زني را بدون رضايت او تمكل ميكنم و حق دارم باز بدون رضايتش از او استفادهء جنسي كنم ، ديگر چه تفاوتي ميكند اسم اين عمل چه باشد؟
آن لحظه كه مرد مسلمان اقدام به همخوابي ميكند اگر كنيز مانع شود ، مرد حق دارد به زور كارش را بكند
شما به اين عمل چه ميگوئيد؟

مسلم;945815 نوشت:
علی بن یقطین میگوید از امام (ع) در مورد حلال کردن کنیز برای دیگری سوال کردم، امام فرمود: من آن را دوست ندارم

اما حلال است!
چند نفر از مردم به اينكه امام(ع) دوست دارد يا ندارد توجه ميكنند؟
مهمتر اينكه چون حلال است پس مرتكب شدن به آن نيز گناهي براي ما ندارد. خب بگذار امام دوست نداشته باشد! (به زعم تحليل كننده)

مسلم;945815 نوشت:
بارداری این کنیز جز از کار افتاده کردن کنیز در دوران باردهی و بچه داری، هیچ منفعتی برای مالکش نمی‌داشت

مسلم;945815 نوشت:
طبیعتا اگر آن بچه آزاد باشد، مالک کنیز، بچه آزاد او را نخواهد پذیرفت و خرج او را نخواهد داد، و حتی ممکن است مادر او را از رسیدگی به امور بچه باز دارد، و نگهداری او را نپذیرد

مسلم;945815 نوشت:
بچه شیرخواره را باید چه می کرد وقتی مالک آن را نمی پذیرد؟

مسلم;945815 نوشت:
تنها راه تأمین بچه این است که آن بچه هم منفعتی برای مالک داشته باشد

مسلم;945815 نوشت:
اگر مالکی که کنیزش را به عقد دیگری در می آورد حق طلاق نداشت و چنین اجازه ای به او داده نمیشد، طبیعتا کسی کنیزش را به ازدواج شخص دیگری در نمی آورد

استاد مطمئن هستيد داريد درمورد مسلمانان صحبت ميكنيد؟
مالكاني كه تا بجز براي سود و منفعت ، حاضر نيستند ذره اي كوتاه بيايند و حتي كودك شيرخواره را با اين طمع بزرگ ميكنند كه بعدها از او بهرهء جنسي ببرند
اگر مسلماني يعني اين ، بايد دست و پاي آن كساني كه به جنگ با اينها آمده اند (و بعد اسير و كنيز شدند) را بوسيد

مطلب بعد اينكه وقتي مبناي تمام اينها منفعت است (با فرض صحيح بودن) ، ديگر توصيه به مهرباني چه معنايي دارد؟
كسي طفل شيرخواره را به طمع استفاده در آينده بزرگ ميكند ، واقعاً مي تواند معناي مهرباني را بفهمد؟!

و يك سوال مهم
شما ميگوئيد مالك در صورتي هزينه طفل شيرخوار را قبول ميكند كه بداند بعدها نفعي از او خواهد برد
استاد عزيز ، مگر مالك مي داند كه بچهء كنيز حتماً دختر ميشود؟ اگر بچه پسر باشد كه ديگر بحث استفاده جنسي منتفي است
در آن صورت ميشود بفرمائيد چرا مالك حاضر ميشود مخارج اين كنيززادهء مذكر را بپردازد؟


محی الدین;946488 نوشت:
در احکام کنیز و غلام اسلام در صدد جراحی یک غده سرطانی بزرگتر بنام کفر است لذا این احکام برای تمایل کفار به دین است به عبارت دیگر وقتی در فرهنگ متعالی آسمانی دین می توان بالاترین کمالات را کسب کرد چرا نباید کفار را با شیوه های تنبیهی به این سو مایل ساخت؟

سلام برادر عزيز
چون قرار شده يك به يك به موضوعات بپردازيم ، ساير توضيحات شما را پاسخي نمي دهم

برادر عزيز ، من هيچكسي را روي كره زمين و ساير كرات نمي شناسم كه اگر به زور از او استفادهء جنسي ببري ، قلبش به خدا مايل شود!!
شما اگر مي شناسيد فقط يك نمونه به من نشان بدهيد

Reza-D;946512 نوشت:
سلام برادر عزيز
چون قرار شده يك به يك به موضوعات بپردازيم ، ساير توضيحات شما را پاسخي نمي دهم

باسلام
همه پستها رو نخوندم
اما در مورد کنیزی که
ولی موردی تو لینک کارشناس محترم معرفی کرده بودن دیدم

این همه احساس نارضایتی که شما تو چند پستی که خوندم دارید رو مطمئنا اونی که کنیز میشه یافردی از همسر و ... به اسارت برده بشه و به عنوان کنیز باشه این نارضایتی رو خواهند داشت

پس میشه گفت شاید این موضوع میتونه همچین نتیجه ای رو داشته باشه

نقل قول:

«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(ع): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.(6)

چهارم: اصلا همین نفس برده گیری در اسلام با محدودیت‌هایی روبرو شده است:

الف) همان‌طور که گذشت فقط از طریق اسرای جنگی می‌توان برده گرفت، نه غیر آن.

نکته اول: عنصر بازدارندگی برده داری


حکم برده داری از نظر اسلام مانند حکم قصاص است، هر دو برای پیشگیری از قتل و کشتار انسان‌ها وضع شده‌اند؛ قبل از اسلام اعراب از راه های مختلف مردم را به بردگی می‌گرفتند، یعنی علاوه بر گرفتن اسرا به عنوان برده در جنگ‌ها، مثلا اگر کسی به دیگری بدهکار بود و توان پرداخت نداشت، یا در قمار باخته بود، یا از جنگ فرار کرده بود و امثال آن، او را به بردگی می‌گرفتند؛ اسلام تمام اقسام برده گرفتن فوق را تحریم کرد مگر برده هایی که در جنگ اسیر می‌شوند، چون این خودش عاملی بود برای کاهش جنگ‌ها؛ و به عنوان تهدیدی علیه کفار تلقی می‌شد که فکر جنگ با مسلمانان را از سرشان بیرون کنند.

بنابراین اسلام به دنبال بالابردن آمار بردگان نیست، بلکه به بهانه آن می‌خواهد آمار جنگ‌ها را پایین بیاورد، همان طور که به دنبال بالابردن آمار قصاص نیست، بلکه می‌خواهد به وسیله آن آمار قتل را پایین بیاورد، این دو به عنوان عامل بازدارنده به شمار می‌روند.

لذا می‌بینید که علی رغم تأکید بر اصل حکم قصاص، از آن طرف به بخشش قاتل پشیمان توصیه می‌کند، و همچنین علی رغم تأکید بر اصل برده داری، از آن طرف به آزاد کردن بردگان سفارش می‌کند، چرا که اسلام نمی‌خواهد واقعا انسان ها قصاص شده، و یا به بردگی گرفته شوند، اما اگر این احکام هم نباشد خون های بیشتری ریخته خواهد شد، پس همین خوف از جاری شدن چنین حکمی برای بازدارندگی باید باشد.


نکته دوم: تربیت و پرورش اسرا در خانواده های اسلامی و کاهش هزینه های نگهداری اسرا
هدف دیگری که اسلام از برده داری به دنبال آن بود، کاهش هزینه های دولتی، و ترویج فرهنگ اسلامی بود، یعنی وقتی افرادی از دشمن در یک جنگ اسیر می‌شدند، خب آزاد کردن آنها که کار لغوی بود، نگهداری آنها هم علاوه بر هزینه هایی که برای دولت اسلامی دارد موجب سوء استفاده آنها از رأفت اسلامی می‌شود و اشخاص در جنگ ها به محض در خطر دیدن جان خود تسلیم می‌شوند، چون از قبل می‌دانند با اسارت فقط آسایش در انتظار ایشان است!! و چنین سرنوشتی به جای بازدارندگی، آنها را در جنگ جری‌تر می‌کند. لذا اسلام ضمن واگذاری این اسرا به خانواده های مسلمان، هم خرج ایشان را بر عهده خانواده ها می‌گذارد، و هم موجب تعلیم فرهنگ اسلامی از خانواده های مسلمان به این اسرا می‌شود، و در مقابل این مخارج به مالک اجازه می‌دهد از اسیر بهره های مختلف ببرد، او را به کار گیرد یا بفروشد و موارد دیگر؛ تا عنصر بازدارندگی هم تحقق یابد.

روشن است که چون هدف ترویج اسلام و نفوذ آن در قلب بردگان است اسلام اجازه بدرفتاری با ایشان را نداده و به آزاد نمودن آنها تشویق کرده است، لذا خود اهل بیت(ع) هم غلامان و کنیزانی داشته اند که به بهانه های مختلف آنها را آزاد می‌کرده اند تا این سنت رواج یابد، همان‌طور که در روایت آمده امام باقر(ع) گاهی در برابر حتی یک کار نیک از سوی برده، او را آزاد می‌کردند(20)‌ یا امام علی(ع) با دست رنج خود 1000 برده آزاد کردند(21) خوش رفتاری ائمه(ع) با بردگان به قدری بوده است که گاهی موقع آزادی، خود برده ها نمی‌رفتند، نمونه آن «جون»، غلام سیاه امام حسین (ع) است که امام حسین(ع) او را در لحظات آخر آزاد کردند اما نرفت، بلکه اجازه میدان خواست اما این بار امام (ع) به او اجازه نمی دادند، با گریه و التماس بر خواسته خویش اصرار کرد، تا با اصرار اجازه گرفت و به میدان رفت(22) انصافا چنین رابطه ای بین ارباب و غلام در کدام نظام برده داری مشاهده می‌شود؟!!!
بنابرآنچه گذشت روشن می‌شود اسلام به دنبال براندازی نظام ظالمانه برده داری آن زمان بوده، لذا می‌بینیم عملا برده داری منسوخ شده است. اما حکم آن منسوخ نشده است چرا که این حکم تابع مقتضیات زمان بوده و در صورت تحقق دوباره شرایط به منظور بازدارندگی، یا کاستن هزینه های نگهداری اسرا، یا گسترش فقر، یا تربیت کفاری که اسیر شده اند در خانواده های مسلمان، یا موارد دیگر می‌تواند زیر نظر امام عادل اعمال شود.
گواه ظالمانه نبودن کنیزداری اسلامی این است که به راحتی می توانید تصور کنید اگر یکصد زن را به کنیزی بگیرند و بدون رضایت آنها و به زور با آنها رابطه جنسی داشته باشند اگر بگویم حداقل نیمی از آنها یا فرار کرده یا دست به خودکشی می زنند گزاف نگفته ام، همین کنیزکان اسیر شده به دست داعش، ایا اینها اگر آزاد باشند آنجا می‌مانند؟ این بدبخت ها به هر طریقی شده به دنبال راه فرار می گردند؛ اما ابدا ما چنین چیزی در مورد کنیزان صدر اسلام نمی بینیم، به راحتی به بیرون از منزل رفته و کارهای منزل را بر عهده می گرفتند و...؛ یعنی ظلم ویژه ای در حق خود تصور نمی کرده اند. وهیچ روایتی هم دیده نشد که نسبت به حقوق کنیزان و بردگان در اسلام به پیامبر(ص) و ائمه(ع) اعتراضی شده یا سوالی مطرح شده باشد.

احساس کردم این نکات نیاز به یاددآوری دوباره داره

هر چند در این باره مطالعه زیادی نداشتم ولی تا به این حد میشه گفت میتونه باز دارنده باشه و اینکه به گونه ای صحبت میشه که گویا برای اسارت و کنیزی گرفتن جنگ کردن مسلمانها !

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;946512 نوشت:
برادر عزيز ، من هيچكسي را روي كره زمين و ساير كرات نمي شناسم كه اگر به زور از او استفادهء جنسي ببري ، قلبش به خدا مايل شود!!
شما اگر مي شناسيد فقط يك نمونه به من نشان بدهيد

سلام
ظاهرا اجمال گویی بنده باعث سوء تفاهم شده است
منظور بنده این است که خداوند متعال در این رفتار تحقیر آمیز و آزاردهنده با کفار می خواهد انگیزه ای برای دست برداشتن از آن برای سایرین ایجاد کند. وقتی یک کافر ببیند با کم کیشان او که اسیر شده اند چنین تحقیر آمیز برخورد می شود ترجیح می دهد دست از لجاجت بردارد و کفر را رها کند. پس منظور این نیست که خود فردی که مورد بهره برداری جنسی قرار می گیرد مایل به اسلام می شود بلکه منظور این است که برای سایر کفار انگیزه ای برای دست برداشتن از کفر ایجاد می شود تا دست از مقاومت بردارند و به این تحقیر دچار نشوند. البته این احکام مربوط به صدر اسلام است و اسلام هم حکم تاسیسی درباره غلام و کنیز نداشته بلکه از رسوم جنگ در آن زمان بهره برداری مد نظر خودش را کرده است. اما امروز این مساله منتفی است به انتفاء موضوع.
یا علیم[/]

اللیل والنهار;946514 نوشت:
احساس کردم این نکات نیاز به یاددآوری دوباره داره

سلام و عرض ادب
تشكر از اينكه دغدغهء همفكري با كاربران را داريد گل
در همين متني كه نقل قول كرديد چندين اشكال وجود دارد كه در پست قبلي خطاب به جناب مسلم هم اشاراتي كردم

مثلاً:


اللیل والنهار;946514 نوشت:
نگهداری آنها هم علاوه بر هزینه هایی که برای دولت اسلامی دارد موجب سوء استفاده آنها از رأفت اسلامی می‌شود و اشخاص در جنگ ها به محض در خطر دیدن جان خود تسلیم می‌شوند
چون از قبل می‌دانند با اسارت فقط آسایش در انتظار ایشان است!!

در اين شرايط چند سوال پيش ميايد

1 - خيلي اعمالمي تواند بازدارنده باشد. مثلاً بگوئيم هر كسي با ما بجنگد در صورت اسير شدن او را زنده زنده خواهيم سوزاند
يا بگوئيم هر كسي باما بجنگد كودكانش را جلوي روي او سر مي بريم! يا هزاران عمل وحشتناك ديگر كه هر كسي بشنود از جنگيدن پشيمان بشود
خب چرا از اينها استفاده نكنيم؟ آيا صرف اينكه عملي بازدارنده است ، توجيهي براي اعمال آن ميشود؟

2 - اصلاً مي پذيريم كه اين اسارت نه تنها آسايشي ندارد بلكه به قول خود اساتيد بايد چنان سختگيرانه باشد كه حالت بازدارنده داشته باشد

پس ديگر دعوت به مهرباني با اسرا چه معنايي خواهد داشت؟!
ما داريم ميگوئيم اسير شدن بايد جوري باشد كه دشمنان حتي جرات فكر كردن به جنگ با مسلمانان را نداشته باشند. خب ديگر بحث محبت به اسرا يعني چه؟!

3 - مگر چند درصد از دشمنان را زنان تشكيل ميدهند؟! حتي در جنگ هاي امروزي هم اكثريت مطلق ، مردها هستند كه به ميدان نبردميروند
خب مردهاي دشمن مي دانند كه اگر اسير ميشود اولاً زن نيستند كه ترس استفادهء جنسي را داشته باشد
ثانياً اسلام هم كه برده داران را دعوت به محبت و رافت نسبت به بردگان كرده
پس ديگر چه عاملي اين مردان را از جنگ با مسلمانان باز خواهد داشت؟
اگر هدف اسلام بازدارندگي است ، چرا حكمي داده كه براي اقليتي بسيار ناچيز از دشمن (زنان) قابل اجراست؟

محی الدین;946568 نوشت:
امروز این مساله منتفی است به انتفاء موضوع

دليل لطفاً

محی الدین;946568 نوشت:
وقتی یک کافر ببیند با کم کیشان او که اسیر شده اند چنین تحقیر آمیز برخورد می شود ترجیح می دهد دست از لجاجت بردارد و کفر را رها کند

باز هم اشتباه است!
امروز كه ما مي بينيم داعش دارد زناني را به كنيزي مي برد ، تصميم ميگيريم دست از لجاجت برداشته و به آنها ملحق شويم؟ يا برعكس ، به خونشان تشنه ميشويم؟!
تازه دارم درمورد غريبه ها حرف ميزنم. اگر همسر يا خواهر يا مادر ما اسير دست داعش شود و مورد.... قرار بگيرد كه ديگر خدا مي داند چه نفرت و كينه اي از آنها در دلمان ايجاد خواهد شد
لطفاً نگوئيد داعشي ها مسلمان واقعي نيستند چون ما داريم از نگاه كافران به موضوع نگاه ميكنيم نه نگاه شيعه
همانطور كه داعش براي ما سنديت ندارد ، اسلامِ ما نيز براي كفار سنديت ندارد. لذا حسي كه آنها از كنيزي زنانشان پيدا ميكنند دقيقاً همين حسي است كه ما به كنيزگيري داعش داريم

Reza-D;946595 نوشت:
پس ديگر دعوت به مهرباني با اسرا چه معنايي خواهد داشت؟!

با سلام

خب این مردان نسبت به ناموس خودشون تعصب ندارند؟ مطمئنا هر فردی چه مسلمان چه غیر مسلمان به زنان و فرزندانش علاقه داره
اگر یک درصد هم احتمال دهند که همچین امکانی هست مطمئنا براشون خوشایند نخواهد بود

و اینکه وقتی میبینه با این که ناموسش در اختیار اونها هست ولی رفتار متفاوت از اون چیزی که از اونها ممکن بود سر بزنه رو میبینه مطمئنا دیدگاهش نسبت به این افراد تغییر میکنه

نقل قول:

متعددی رابطه جنسی با کنیزان را حق آن کنیز دانسته اند:
«عَلِيٌّ ع‏: مَنِ اتَّخَذَ مِنَ الْإِمَاءِ أَكْثَرَ مِمَّا يَنْكِحُ أَوْ يُنْكِحُ فَالْإِثْمُ عَلَيْهِ إِنْ بَغَيْن‏»؛ امام علی(ع)کسی که بیش از اندازه ای که نکاح می کند کنیز بگیرد، اگر آن کنیزها لغزشی بکنند، گناهش بر اوست.(23)

«مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً فَلَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ‏ [يَوْماً] ثُمَّ أَتَتْ مُحَرَّماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ»؛ هر کسی که کنیزی می‌گیرد، اگر هر چهل روز یکبار نزد او نرود و آن کنیز مرتکب حرامی بشود، گناهش بر اوست.(24)

«مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً وَ لَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْه‏»؛ کسی که کنیزی بگیرد و تا چهل روز یکبار نزد او نرود، گناه کنیز بر اوست.(25)

«رَسُولَ اللَّهِ ص: يَقُولُ‏ أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَتْ عِنْدَهُ جَارِيَةٌ فَلَمْ يَأْتِهَا أَوْ لَمْ يُزَوِّجْهَا مَنْ يَأْتِيهَا ثُمَّ فَجَرَتْ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُ مِثْلِهَا» هر مردی که نزد او کنیزی است، پس اگر نزد او نرود یا او را شوهر ندهد سپس آن کنیز مرتکب فجور شود، مثل همان گناه بر اوست.(26)
یعنی در صورتی که کنیز مایل به رابطه جنسی باشد و مالک ابا داشته باشد، اسلام حق را به کنیز می‌دهد، نه مالک!!! این خیلی جای تأمل دارد.

و سفارش های اکید اسلام در خصوص کنیزان و بردگان، که از همان غذای خودتان به آنها بدهید، و ایشان را پسرم و دخترم خطاب کنید، تا روایاتی که به عبد توصیه می کند خیرخواه اربابش باشد و در این صورت اولین شخصی است که وارد بهشت می شود:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏«أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ‏ أَحْسَنَ‏ عِبَادَةَ رَبِّهِ‏ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ»؛ اولین کسی که وارد بهشت می شود شهید است و بنده مملوکی که نیکو عبادت خدا کند و برای مولایش خیرخواه باشد.(27)

Reza-D;946511 نوشت:
چقدر تحقيرآميز است و در حقيقت يك انسان را خورد ميكند

پس میشه به این نتیجه رسید هدف اسلام تحقیر کردن نیست

Reza-D;946511 نوشت:
اما درمورد حق بردگان!

ببینید آقا رضای عزیز باید نظام برده داری اسلام را یکجا دید، اگر جزئی نگرانه به آن نگاه کنیم به خاطر نقص نگاه قانع نخواهیم شد، خواهش می کنم دقت بفرمایید:
این حکم فقط منحصر در جنگ و اسرای جنگی است، یعنی زنانی که به خاطر جنگ با اسلام وارد میدان جنگ شده اند، هرگز قرار نیست زنان در خانه اسیر شوند! آن هم به خاطر جنبه بازدارندگی، آن هم جنگی که فقط با اجازه امام عادل باشد، آن هم نه به صرف اسیر شدن، بلکه یک حکم ثانویه است در جایی که راه دیگری غیر از آن به مصلحت نباشد، و باز تشخیص همین مسئله نیز با امام است.
یعنی زمام حکم به دست کسی است که اگر احتمال بدهد این اسیر نباید به بردگی گرفته شود، یا اگر اجازه بدهد باب برده داری دوباره گشوده میشود و مانند آن خب این مفاسد مانع چنین حکمی از جانب او میشود.
همانطور که امام علی(ع) بعد از اسارت دختران یزدگرد سوم با کنیزی آنها مخالفت کرده و آنها را در انتخاب همسر آزاد گذاشت.(مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، ص170)

اما باید توجه داشت حکم به بردگی اسیر و فرزندش باید توأمان باشد، یعنی اگر امام به هر دلیلی تشخیص به بردگی یک شخص داد فرزندش هم باید برده باشد، نمیشود پدر و مادر برده باشند اما فرزند آزاد! یا باید هردو برده باشند، یا هر دو آزاد!

Reza-D;946595 نوشت:
1 - خيلي اعمالمي تواند بازدارنده باشد. مثلاً بگوئيم هر كسي با ما بجنگد در صورت اسير شدن او را زنده زنده خواهيم سوزاند
يا بگوئيم هر كسي باما بجنگد كودكانش را جلوي روي او سر مي بريم! يا هزاران عمل وحشتناك ديگر كه هر كسي بشنود از جنگيدن پشيمان بشود
خب چرا از اينها استفاده نكنيم؟ آيا صرف اينكه عملي بازدارنده است ، توجيهي براي اعمال آن ميشود؟

اینکه فقط جنبه بازدارندگی این حکم دیده شود اما سایر عرصه ها دیده نشود خودش نوعی جزئی نگری به این حکم است.
اسلام احکام بازدارنده را تا پیش از ارتکاب جرم به عنوان بازدارنده بیان میکند اما پس ازارتکاب خیر، مثلا حکم به قصاص باید باشد تا بازدارندگی آن از بین نرود، اما پس از ارتکاب در صورتی که طرف مفسد فی الارض باشد توصیه به بخشش و گذشت میکند!
علاوه بر اینکه عرض کردیم این حکم فقط در صورتی است که درهای دیگر بسته باشد، اسلام خواهان ترویج برده داری نیست، لذا زمام را به دست امام عادل داده تا با آینده نگری حکم کند، همین احتمال حکم برده گرفتن برای بازدارندگی کافی است، اما تصمیم در این مورد بر عهده امام است، می بینید که برنامه اسلام منجر به ریشه کنی این مسئله شد، اما همچنان باید احتمالش باشد.

یعنی اسلام برای برده داری که یک ضرورت ثانویه است هم روش ارائه کرده است، هم هدف، این برنامه روشمند و هدفمند را با سوزاندن اسیر یا کشتن فرزندش پیش رویش مقایسه می کنید؟!

Reza-D;946595 نوشت:
2 - اصلاً مي پذيريم كه اين اسارت نه تنها آسايشي ندارد بلكه به قول خود اساتيد بايد چنان سختگيرانه باشد كه حالت بازدارنده داشته باشد
پس ديگر دعوت به مهرباني با اسرا چه معنايي خواهد داشت؟!
ما داريم ميگوئيم اسير شدن بايد جوري باشد كه دشمنان حتي جرات فكر كردن به جنگ با مسلمانان را نداشته باشند. خب ديگر بحث محبت به اسرا يعني چه؟!

طبق آنچه گفته شد پاسخ این هم روشن میشود، حکم برده داری پیش از برده داری به خاطر بازدارندگی آن از جنگ است، اما بعد از اسارت هدف جذب به اسلام است، اسرا بین خانواده های مسلمان پخش می شوند تا با فرهنگ اسلامی آشنا شوند.

Reza-D;946595 نوشت:
3 - مگر چند درصد از دشمنان را زنان تشكيل ميدهند؟! حتي در جنگ هاي امروزي هم اكثريت مطلق ، مردها هستند كه به ميدان نبردميروند
خب مردهاي دشمن مي دانند كه اگر اسير ميشود اولاً زن نيستند كه ترس استفادهء جنسي را داشته باشد
ثانياً اسلام هم كه برده داران را دعوت به محبت و رافت نسبت به بردگان كرده
پس ديگر چه عاملي اين مردان را از جنگ با مسلمانان باز خواهد داشت؟
اگر هدف اسلام بازدارندگي است ، چرا حكمي داده كه براي اقليتي بسيار ناچيز از دشمن (زنان) قابل اجراست؟


و همچنین پاسخ این سوال نیز روشن شد، چرا که اسلام حکم به امکان به بردگی گرفتن را نسبت به زن و مرد امضاء کرده است، اما منظور کسانی هستند که در جنگ اسیر شوند، نه کسانی که در خانه بمانند و وارد جنگ با اسلام نشوند.
و ثانیا حکم به بردگی حکمی برای اقلیت نیست، حکم کلی است، اما احکام بردگی زن و مرد متفاوت است، زن کافری که حکم کنیزی برای او صادر شده است ازدواجش یک طرفه خواهد بود، اما قواعد ازدواج را دارد:
مثلا زنی که مرتکب زنا شده است در اسلام عده ندارد اما زنی که از راه ازدواج یا کنیزی رابطه جنسی داشته است باید عده نگه دارد، یا امام صادق(ع) ارتباط جنسی با چند دسته از کنیزان را حرام دانسته است، همانطور که این محدودیت ها در ازدواج هم وجود دارد:
«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(ع): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.(صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج3، ص451)همچنین چند همسری یا مالکیت اشتراکی در هر دو(ازدواج و کنیزداری) ممنوع است.

نشان می دهد نگاه اسلام به احکام کنیز همان نگاه ازدواج است، نه تجاوز و زنا و مانند آن! فقط ازدواج یک طرفه!!

دو نکته دیگر را هم میخواهم عرض کنم اما با توجه به حساسیت موضوعی که می خواهم مطرح کنم آن را در خصوصی برایتان می فرستم چرا که ذکر عمومی آن را به مصلحت نمیدانم، ولی مطلب دقیقی است.
با توجه به روحیه خاص شما آن را مطرح می کنم چون کسانی که به دنبال اشکال تراشی و ایراد به اسلام باشند آن را بر نمی تابند و ذکر آن نزد ایشان به مصلحت نیست، اما از آنجا که می دانم شما به دنبال پاسخ هستید ذکر می کنم شاید در قانع شدنتان نقش داشته باشد.

در پناه حق

اللیل والنهار;946598 نوشت:
خب این مردان نسبت به ناموس خودشون تعصب ندارند؟

دقت بفرمائيد بزرگوار ، در صورتي حرف شما درست بود كه حكم به اينگونه بود:
"هر مردي كه با مسلمانان بجنگد ، ناموسش (حتي اگر در خانه نشسته باشد) را به كنيزي و استفادهء جنسي مي بريم"
در آن صورت مردها از ناموسشان مي ترسيدند

ولي حكم اسلام اينطور نيست ، بلكه ميگويد اگر زني خودش در جنگ شركت كند ، در صورت اسارت به كنيزي بُرده ميشود
تعداد زناني كه در جنگ شركت كنند در مقابل تعداد مردان بسيار ناچيز است و در بيشترين حالت نيز بعيد مي دانم به 5 درصد برسد
پس حتي اگر اين حكم را به عنوان يك حكم بازدارنده در نظر بگيريم (كه من هنوز نپذيرفته ام) ، تنها اتفاقي كه ميفتد اين است كه مردها اين 5 درصد را (زنان را) به ميدان نمي آورند. همين!

Reza-D;946602 نوشت:
"هر مردي كه با مسلمانان بجنگد ، ناموسش (حتي اگر در خانه نشسته باشد) را به كنيزي و استفادهء جنسي مي بريم"

این حرف شما وقتی میتونه قبول بشه که بگیم این جنگ در همون مرحله که بین مردها هست تمام بشه

حتی اگر یک درصد احتمال داده بشه که نتیجه این جنگ این خواهد شد که یک زنی هم که در خانه نشسته درگیر خواهد شد کفایت میکنه که این موضوع باز دارنده باشه

مسلم;946601 نوشت:
حکم برده داری پیش از برده داری به خاطر بازدارندگی آن از جنگ است، اما بعد از اسارت هدف جذب به اسلام است

استاد گرامي مگر دنيا و آخرت است كه اينطور مطلق ميگوئيد پيش از و پس از؟!
جوري مي فرمائيد كه انگار آنهايي كه اسير ميشوند به همراه مالك خود به ناكجا آبادي ميروند و بطور كامل بايكوت خبري ميشوند كه ساير كفار نفهمند دارد با آنها مهرباني ميشود
چقدر از اين اخبار به گوش كفار ميرسد؟ چقدر از اين اسرا آزاد ميشوند؟ پس ساير كفار خواهند دانست كه با اسرا چطور رفتار ميشود

مسلم;946601 نوشت:
حکم کلی است، اما احکام بردگی زن و مرد متفاوت است

من كاري به ساير احكام ندارم برادر. از ابتداي تاپيك بحثم بر روي استفادهء جنسي از زنان بود
شما نيز اين موضوع را به عنوان عامل بازدارنده معرفي كرديد ، نه ساير احكام را
لذا سوال من به قوت خود باقي است كه حكم استفادهء جنسي از زنان (و نه ساير احكام) نمي تواند عامل بازدارنده باشد
چون نهايتاً ميشود آن 5 درصد را (زنان را) از سپاه حذف كرد

مسلم;946601 نوشت:
دو نکته دیگر را هم میخواهم عرض کنم اما با توجه به حساسیت موضوعی که می خواهم مطرح کنم آن را در خصوصی برایتان می فرستم چرا که ذکر عمومی آن را به مصلحت نمیدانم، ولی مطلب دقیقی است.
با توجه به روحیه خاص شما آن را مطرح می کنم چون کسانی که به دنبال اشکال تراشی و ایراد به اسلام باشند آن را بر نمی تابند و ذکر آن نزد ایشان به مصلحت نیست
اما از آنجا که می دانم شما به دنبال پاسخ هستید ذکر می کنم شاید در قانع شدنتان نقش داشته باشد

لطف ميكنيد @};-

اللیل والنهار;946603 نوشت:
این حرف شما وقتی میتونه قبول بشه که بگیم این جنگ در همون مرحله که بین مردها هست تمام بشه
حتی اگر یک درصد احتمال داده بشه که نتیجه این جنگ این خواهد شد که یک زنی هم که در خانه نشسته درگیر خواهد شد کفایت میکنه که این موضوع باز دارنده باشه

متوجه نميشوم. يعني چه مرحلهء بعد از جنگ مردها؟
مگر قرار است مردهاي مسلمان بعد از شكست دادن مردها به زنان كفار حمله كنند؟!

Reza-D;946609 نوشت:
مگر قرار است مردهاي مسلمان بعد از شكست دادن مردها به زنان كفار حمله كنند؟!

خیر منظور بنده اینه زنان کفار وارد عمل شوند حال به هر دلیل

اللیل والنهار;946610 نوشت:
خیر منظور بنده اینه زنان کفار وارد عمل شوند حال به هر دلیل

به كدام دليل؟ بزرگوار نميشود اينطوري بحث كرد كه
از طرفي اين مقدار اما و اگر واقعاً در عمل قابل تصور نيست

از كل جنگجويان فقط 5 درصد زن هستند كه قابل حذف هستند
اين 5 درصد مي توانند همراه ساير زنها در خانه بمانند و در امان باشند
جنگ هم در ميداني خارج از مناطق مسكوني است (طبق اسلام)
بعد از جنگ هم حتي به مردهاي تسليم شده يا در حال فرار نيز نبايد حمله كرد ، چه برسد به زنان
حالا در اين ميان شايد ، احتمالاً ، اتفاقاً ، چند تا زن هم يك حركتي بزنند ، آن هم در شرايطي كه مردها همه تسليم شده اند!!!
خدا وكيلي هيچ فرماندهي اگر يك ارزن عقل توي سر داشته باشد كل قبيله اش (كشورش) را از ترس اينچنين احتمال نزديك به غيرممكني تسليم نخواهد كرد

و يك سوال:
در جنگ ايران و عراق به همين ميزان و بلكه بسيار بيشتر (از آنجايي كه بعثي ها حلال و حرام هم نمي شناختند) احتمال جسارت به زنان ايراني بود يا نبود؟
آيا ايران بخاطر اين احتمال ، تسليم عراق شد؟!

Reza-D;946608 نوشت:
استاد گرامي مگر دنيا و آخرت است كه اينطور مطلق ميگوئيد پيش از و پس از؟!
جوري مي فرمائيد كه انگار آنهايي كه اسير ميشوند به همراه مالك خود به ناكجا آبادي ميروند و بطور كامل بايكوت خبري ميشوند كه ساير كفار نفهمند دارد با آنها مهرباني ميشود
چقدر از اين اخبار به گوش كفار ميرسد؟ چقدر از اين اسرا آزاد ميشوند؟ پس ساير كفار خواهند دانست كه با اسرا چطور رفتار ميشود

ببینید این که اسلام به بخشش قاتل توصیه نموده و برخی از قاتلان بخشیده میشوند هیچ وقت موجب نمیشود که کسی که نیت قتل دارد تشویق بشود یا بازدارندگی قصاص از بین برود، چون همین احتمال قصاص کافی است.
اسلام به واسطه تصمیم حاکم شرع اگر ببیند که آزادسازی و مبادله اسرا به مصلحت نیست، و توان نگهداری آنها را هم به مصلحت حکومت نیست، آنها را به خانواده های مسلمان وامی گذارد اما بالاخره با آنها خوب هم رفتار بشود کسی دوست ندارد برده باشد! واینکه بسیاری از آنها هم آزاد می شوند یک احتمال است که نمی تواند بازدارندگی این حکم را از بین ببرد.

Reza-D;946608 نوشت:
من كاري به ساير احكام ندارم برادر. از ابتداي تاپيك بحثم بر روي استفادهء جنسي از زنان بود
شما نيز اين موضوع را به عنوان عامل بازدارنده معرفي كرديد ، نه ساير احكام را
لذا سوال من به قوت خود باقي است كه حكم استفادهء جنسي از زنان (و نه ساير احكام) نمي تواند عامل بازدارنده باشد
چون نهايتاً ميشود آن 5 درصد را (زنان را) از سپاه حذف كرد

خب اسلام هر کسی را به طریقی از جنگ بازداشته است، نمیشود بازدارندگی هایی که در حق مردان بیان کرده است را ندید و گفت اسلام فقط برای بازدارندگی زنان یا 5درصد از مهاجمین حکم داده است! خب به بردگی گرفتن مردها هم در حق آنان بازدارنده خواهد بود!

Reza-D;946608 نوشت:
لطف ميكنيد

بله، به زودی ارسال می کنم ان شاالله

Reza-D;946613 نوشت:
از طرفي اين مقدار اما و اگر واقعاً در عمل قابل تصور نيست

ببنید مهم اینه برای این اما اگر ها هم پاسخی باشه

و این یعنی اینکه برای کوچیکترین موضوع هم توجه شده

Reza-D;946613 نوشت:
در جنگ ايران و عراق به همين ميزان و بلكه بسيار بيشتر (از آنجايي كه بعثي ها حلال و حرام هم نمي شناختند) احتمال جسارت به زنان ايراني بود يا نبود؟

شروع کننده جنگ ایران نبود

و این که در این چنگ آیا زنان ما هم که خانه نشین بودند مجبور به دفاع از خود نشدن

حال اگر اینجا مثلا به زنانی که داعش برای ادامه جنگ از آنها کمک گرفته توجه کنید آیا میتوانند مردان بگویند ما با این زنان جنگ نمیکنیم فقط مردها بیاین

در جنگ که نمیتوایم در مورد اینکه چه کسی جنگ کنند با ما نظر بدهیم احتمال هر چیزی میره

مهم اینه برای چیزی که احتمال وقوع هست راهکاری باشه

مسلم;946614 نوشت:
همین احتمال قصاص کافی است.

وجود حكم قصاص هم براي بازدارنده بودن نيست بزرگوار
ببخشيد برادر ولي من فكر ميكنم دليلي كه شما براي قانع كردن من انتخاب كرده ايد اشتباه است
حكم قصاص به دليل ارزشي است كه جان يك انسان دارد نه براي بازدارندگي (گر چه باعث بازدارندگي هم بشود)

حكم قصاص براي برپايي عدالت است ، همين و بس

از طرفي حكم قصاص معقول است. جاني را گرفته اي پس بايد جانت را بدهي
اما درمورد سوال ما ، خودتان به شكل جمله دقت كنيد:

"به ما حمله كرده اي پس بايد با تو ..... كنيم!!"

مسلم;946614 نوشت:
خب اسلام هر کسی را به طریقی از جنگ بازداشته است، نمیشود بازدارندگی هایی که در حق مردان بیان کرده است را ندید و گفت اسلام فقط برای بازدارندگی زنان یا 5درصد از مهاجمین حکم داده است! خب به بردگی گرفتن مردها هم در حق آنان بازدارنده خواهد بود!

بله درست مي فرمائيد. براي مردها هم عواملي مانند خود برده داري وجود دارد
ارزش آزادي بسيار زياد است و من هم قبول دارم
حرف من هم همين است كه چرا براي آن 5 درصدي كه اينقدر هم احتمال حضورشان كم است بايد اينقدر جدي حكم صادر ميشد؟
حكمي كه صد برابر از احكام جمعيت اصلي دشمن يعني مردان بدتر است
آيا نميشد زنها را هم به كلفتي و نظافت و كار در خانه گرفت؟

اللیل والنهار;946616 نوشت:
این یعنی اینکه برای کوچیکترین موضوع هم توجه شده

توجه مهم نيست ، بلكه چگونگي توجه مهم است
بحث ما هم بر سر همين چگونگي است

اللیل والنهار;946617 نوشت:
شروع کننده جنگ ایران نبود
و این که در این چنگ آیا زنان ما هم که خانه نشین بودند مجبور به دفاع از خود نشدن
حال اگر اینجا مثلا به زنانی که داعش برای ادامه جنگ از آنها کمک گرفته توجه کنید آیا میتواند مردان بگویند ما با این زنان جنگ نمیکنیم فقط مردها بیاین
در جنگ که نمیتوایم در مورد اینکه چه کسی جنگ کنند با ما نظر بدهیم احتمال هر چیزی میره
مهم اینه برای چیزی که احتمال وقوع هست راهکاری باشه

راهكارش تجاوز است؟!!
گرامي چرا به اصل بحث توجه نمي كنيد؟ من هيچ جاي حرفم نگفتم براي كساني كه به ما حمله ميكنند راهكاري نداشته باشيم
اتفاقاً ميگويم بايد اسير بشوند و از آنها كار كشيد. اما استفادهء جنسي را واقعاً نمي توانم بپذيرم

نمي توانم بپذيرم مردي از زني به زور استفاده كند بعد هم بدهد پسرخاله اش تا او هم استفاده كند (تحليل)
نمي توانم بپذيرم مردي ، زني را از شوهرش جدا كرده و با او .... كند و دوباره براي شوهرش پس بفرستد
نمي توانم بپذيرم كودكي شيرخوار را با اين فكر بزرگ كنيم كه وقتي بالغ بشود چه لذتي ببريم انشاالله!!

Reza-D;946620 نوشت:
توجه مهم نيست ، بلكه چگونگي توجه مهم است

برای ایکه شما دارید یه موضوع رو بیش از اندازه بولد میکنید

اگه شما به نکاتی که تو این پست از نظرات کارشناس محترم ارسال شده دقت کنید مطمئنا دیدگاه به این صورت نیست

http://www.askdin.com/showthread.php?t=60520&p=946598&viewfull=1#post946598

گویا بگیم یک دکتر برای اینکه بخواهد قلب یک فرد را جراحی کند چطور میتواند با آن همه دم دستگاه مثلا فلان برش را در سینه فرد بزند واااا این همه خون ریزی زخم حتی فرد نمی تواند چندی ماهی یا سال زندگی عادی بکند دکتر چگونه دلش میاید همیچین کاری بکنند

مگر دکتر یک فردی را که تو کوچه داشته میرفته همینطوری اومده گرفته که قلبش رو جراحی کند

بلاخره این فردی که وارد جنگ میشه میدونه ممکنه همچین موضوعی هم پیش بیاد پس میتونه این موضوع باز دارنده باشه

حتی اگر 5 درصد هم از جنگ کردن کناره گیری کنند ایا مهم نیست ؟

اللیل والنهار;946621 نوشت:
اگه شما به نکاتی که تو این پست از نظرات کارشناس محترم ارسال شده دقت کنید مطمئنا دیدگاه به این صورت نیست

تمام آن موارد را بارها خوانده ام و اگر پاسخ ندادم براي جلوگيري از طولاني شدن مطالب است

اللیل والنهار;946621 نوشت:
مگر دکتر یک فردی را که تو کوچه داشته میرفته همینطوری اومده گرفته که قلبش رو جراحی کند

باز هم به بحث من توجه نمي كنيد. كارهايي كه دكتر انجام ميدهد متعارف است
اما اگر فرضاً دكتري بگويد هر كسي بيمار بشود من در زمان معالجه يكي از دست هايش را هم قطع ميكنم بدون شك براي مردم عجيب و نامتعارف خواهد بود

اللیل والنهار;946621 نوشت:
حتی اگر 5 درصد هم از جنگ کردن کناره گیری کنند ایا مهم نیست ؟

اولاً همانطور كه گفتم خيلي چيزها مي تواند بازدارنده باشد كه مثال هايش را هم گفتم
براي مرتبه چندم عرض ميكنم:
"من نميگويم هيچ حكم بازدارنده اي نداشته باشيم. بلكه ميگويم اين نوع حكم بازدارنده را نمي توانم بپذيرم"
مگر خود اسارت رنج آور نيست؟ مگر همين مقدار رنج براي مردان اسير در نظر گرفته نشده (95 درصد). خب همان مقدار رنج نيز براي زنان (5 درصد) در نظر گرفته ميشد

ثانياً عقل حكم ميكند ابتدا دنبال بازداشتن آن 95 درصد باشيم ، نه 5 درصد!!

اين موضوع مثل اين است كه كسي كه دارد وارد ميدان جنگي و خطر 95 درصدي آتش و گلوله ميشود
بعد بجاي تدبير براي اين خطر ، بيايد تمام زورش را بگذارد سر اينكه مثلاً سرما نخورد و نگران خطر 5 درصدي سرماخوردگي باشد!!
آنقدر كه ما احكام براي كنيز (5درصد) داريم براي آن 95 درصد كه اصل نيروي دشمن هستند نداريم!

ثالثاً اين حكم يك حكم سوري نيست كه مدام مي فرمائيد فقط براي بازداشتن است!
اين حكم دقيقاً قابل اجرا است پس نميشود گفت تنها و تنها براي بازداشتن زنان قرار گرفته است

Reza-D;946628 نوشت:
تمام آن موارد را بارها خوانده ام و اگر پاسخ ندادم براي جلوگيري از طولاني شدن مطالب است

[=arial black]اسلام مبدع و آورنده برده داری نیست بلکه موضوع عبد و کنیز، در آن زمان کاملا عادی و متعارف بوده و نمی شده یکمرتبه آن را تعطیل نمود.
[=arial black]اسلام بر رسوم و آداب عرب وارد شده و خودش این رسم ها را تاسیس نکرده است. برداشتن رسوم و آداب هم به یکباره ممکن نیست و تالی فاسد دارد لذا ابتدا آنها را تعدیل و به تدریج علی القاعده کرده است.
[=arial black]بطور کلی اسلام اکثرا شیوه اصلاحی داشته و کمتر انقلابی و ضربتی بوده است.
[=arial black]برده داری در آن زمان، به نوعی مثل مالکیت خصوصیتی در این زمان بوده است و برای آن زمان، برده داری و داشتن کنیز و عبد، امری کاملا عادی بوده، لذا غیر انسانی و عجیب و غریب نبوده، و به همین خاطر هم برداشتن آن به یکباره، تالی فاسد داشته است.
[=arial black]شما به تاریخ آن زمان مراجعه کنید. خرید و فروش برده و بازار برده فروشی و ...، همگی حکایت از این دارد که برده داری و درآمد از این راه، یکی از ارکان اقتصادی در جامعه آن زمان بوده است.
[=arial black]
[=arial black]زن کافری كه در جنگ به اسارت مسلمانان در مى‏ آيد، اسلام، اسارت او را بمنزله "طلاق" از شوهر سابقش تلقى كرده، و اجازه مى ‏دهد بعد از تمام شدن عده او، با او ازدواج شود و يا همچون يک كنيز با آنان رفتار شود.
[=arial black]
[=arial black]اسلام با بیان احکام برده داری و توصیه های بسیار در آزادسازی آن ها ـ حتی در ادای کفارات ـ و تشریع احکامی که سرانجام به آزاد شدن برده منتهی شود، مسیر برچیدن برده داری را طی نموده است.
[=arial black]2. اسیر گرفتن (کنیز) در جنگ، نیاز به اجازه معصوم دارد و بدون آن جایز و مشروع نیست.
[=arial black]
[=arial black]با زن کافری که اسیر شده چگونه باید برخورد کرد؟
[=arial black]ـ يا بايد به محيط كفر بازگشت داده شود، که این بر خلاف اصول تربيتى اسلام است.
[=arial black]ـ یا در همان محیط اسلام، آزاد باشد، که این عادلانه نبوده و لازمه اش این است که هر مجرمی اطمینان داشته باشد که مجازات نمی شود.
[=arial black]ـ یا باید کشته شود، که این ظالمانه است.
[=arial black]ـ يا باید اسیر بماند و برای همیشه بدون شوهر بماند، که این هم ظالمانه است.
[=arial black]ـ و يا رابطه او با شوهر سابقش قطع شود و از نو ازدواج ديگرى نمايد. که اسلام این را مناسب تر دانسته و انتخاب کرده است.
[=arial black]با این انتخاب، او در جایگاه کنیز، به زندگی ادامه داده و اجازه ازدواج هم دارد. افزون بر این که زندگی در کنار مسلمانان باعث آشنایی او با اسلام می شود و فرزندی هم اگر از او متولد شود مسلمان است.
[=arial black]لذا چنین حکمی با فضای موجود آن زمان منافات نداشته، و با توجه به موارد مجازات، این حکم مناسب ترین راه برخورد با زن کافری است که در جنگ با اسارت درآمده است.
[=arial black]از لغزش ها و فسادها جلوگيري ميکند .اسلام با اجازه ازدواج برده و آزاد عملا تساوي و برابري بين بردگان و آزادگان را معمول داشته ونسبت به تقليل نسل بردگان از طبيعي ترين راه استفاده کرده است از اين راه نسبت به آزادي آنها عطف توجه فرموده زيرا کنيزي که از مولي فرزند بياورد «ام الولد » مي شود و ام الولد بودن مساوي است با آزاد شدن .

«وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ؛ (1) مؤمنان كساني هستند كه دامن هاي خود را حفظ مي كنند، مگر در برابر همسران شان يا كنيزاني كه در تملك دارند كه در اين صورت مورد ملامت نيستند. هركس بيش از اين بطلبد، در زمره تجاوزكاران است».[=pasokhgoo]1. مومنون (23) آيات 5-7.
بر اين اساس، روابط جنسي تنها در مورد همسران (ازدواج) و يا كنيزان (مالكيت) مورد تأييد شريعت است؛ اما در حوزه ملكيت و رابطه با كنيز نيز همانند ازدواج قواعد و شرائط مختلفي مطرح است يعني رابطه با او بعد از طي شرايطي خاص حلال بود؛ ضوابطي مانند:
1. مالك، كنيزش را به ازدواج شخص ديگر در نياورده باشد.
2. مالك، براي بهره مندي، كنيز را به ديگرى نداده باشد.
3. اگر كنيز با شخصِ ديگرى ازدواج كرده باشد يا او را به ديگرى بخشيده باشند، پس از سپرى شدن مدّت زمان عده‏ طلاق با شوهرش يا تمام شدنِ زمان بخشش، مجدداً كنيز بر مالكش حلال مى‏شود.
4. كنيز در حالِ گذراندن ايّام عدّه (عدّه‏ طلاق از شوهر قبلى‏اش) يا ايام استبرا (در آن جا كه محلّل واقع شده)، نباشد.
5. قبلًا پدر مالك كنيز با كنيز، نزديكى نكرده باشد.
6. كنيز، بين چند صاحب مشترك نباشد.(2) و....
در نتيجه اسلام با هر نوع رابطه جنسي بي ضابطه و خلاف عفت فردي و اجتماعي و رواج بي بندو باري جنسي به شدت مخالف بوده و حتي در مورد كنيزان كه در قبل از اسلام ابزاري عام براي بهره مندي جنسي گسترده و بي ضابطه مردان بودند نيز ضوابط دقيق و روشني تعريف نموده است. البته بديهي است كه در مورد اصل بهره مندي از يك كنيز در حوزه هاي مختلف پرداخت پول به او براي رابطه جنسي يا كسب رضايت ولي و قيم و يا پدر او بي معناست، زيرا مالك كنيز با خريدن او ولي و قيم و سرپرست او محسوب مي شود.

اللیل والنهار;946631 نوشت:
اسلام مبدع و آورنده برده داری نیست بلکه موضوع عبد و کنیز، در آن زمان کاملا عادی و متعارف بوده و نمی شده یکمرتبه آن را تعطیل نمود

اگر قصد اسلام برداشتن برده داري بوده باشد (اثبات با دليل) كه ديگر بايد برويم سراغ سوال بعدي happy

اللیل والنهار;946631 نوشت:
اسیر گرفتن (کنیز) در جنگ، نیاز به اجازه معصوم دارد و بدون آن جایز و مشروع نیست

البته به فرمودهء استاد "مسلم" ، اجازهء امام عادل (و نه معصوم) كافي است

اللیل والنهار;946631 نوشت:
يا باید اسیر بماند و برای همیشه بدون شوهر بماند، که این هم ظالمانه است

خيلي از دخترهاي مسلمان هم تا سن بالا بي شوهر مي مانند. چرا بي شوهر ماندن آنها را ظالمانه نمي دانند و به زور شوهرشان نمي دهند؟
بعد يك سوال ، زنان ايزدي هم كه توسط داعش اسير شدند و با شوهرشان ارتباطي نداشتند ، آيا مايل بودند زودتر آنها را به يكي از اعضاي داعش شوهر بدهند؟
آيا اگر كار اول داعش در اسيري گرفتن اين زنها را ظالمانه مي دانيم ، كار دوم آنها را بايد ستايش كنيم؟ و بگوئيم به فكر نياز جنسي زنان بوده اند؟
يعني زنها اينقدر شهوت برايشان مهم است كه تا يك مدتي از شوهر دور بود دوست دارد يك شوهر ديگر پيدا كند؟ گور باباي شوهر قبلي؟ فقط يكي باشد كه نيازش را رفع كند حالا هر كسي كه شد؟!
و مهمتر اينكه اين نياز را خود زن نمي فهمد؟!

بعد چه كسي گفته براي هميشه بي شوهر بمانند؟
ميشود اينطور اقدام كرد كه در امر خدمتكاري كنيز را اجبار كرد اما براي رابطهء جنسي او را آزاد گذاشت
اگر خواستيد چگونگي آن را شرح خواهم داد

اللیل والنهار;946631 نوشت:
او در جایگاه کنیز، به زندگی ادامه داده و اجازه ازدواج هم دارد

خير اجازه ازدواج ندارد. بلكه به ازدواج مجبور ميشود
تفاوت از زمين تا آسمان است

اللیل والنهار;946631 نوشت:
فرزندی هم اگر از او متولد شود مسلمان است

اگر اين فرزند از يك برده باشد و دختر هم باشد ، مالك كنيز مي تواند در آينده و پس از آنكه دختر بالغ شد ، با او رابطهء جنسي داشته باشد

اللیل والنهار;946631 نوشت:
اسلام با اجازه ازدواج برده و آزاد عملا تساوي و برابري بين بردگان و آزادگان را معمول داشته

با اين تفاوت كه زن و شوهر برده را ميشود از هم جدا كرد ، از زن استفادهء جنسي كرد و بعد كه سير شديم او را به شوهرش پس بدهيم

Reza-D;946638 نوشت:
اگر قصد اسلام برداشتن برده داري بوده باشد (اثبات با دليل) كه ديگر بايد برويم سراغ سوال بعدي

[=arial black]اين حکم مربوط به کافران حربي است. وقتي قبيله و عشيره اي همگي اعم از زن و مرد و بزرگ و کوچک به جنگ با اسلام قيام کردند، مسلمانان بايد از کيان خود دفاع کنند و با آنان بجنگند . تا زماني که شکست آنان قطعي نشده ، دشمن را بکشند . اگر قبل از شکست قطعي ، دشمن پيشنهاد مصالحه داد، امام بر اساس توافق با آنان رفتار مي کند اما اگر به جنگ ادامه دادند،با آنان مي جنگد تا شکست آنان قطعي شود آن گاه دشمن را به اسارت مي گيرند . امام مسلمانان با رعايت مصلحت جامعه اسلامي در مورد اسيران اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ تصميم گرفته ،آنان را به منت يا در قبال گرفتن فديه آزاد کرده يا به بردگي مي گيرد
بنا بر اين کافراني که براي نابودي کشور اسلامي اقدام کرده بودند، بعد از شکست قطعي به صلاحديد امام به ملکيت مجاهدان در مي آيند .
اين حکم فقط مربوط به جنگ با کافراني است که عليه اسلام و جامعه اسلامي شمشير کشيده ، براي به نابودکي کشاندن اسلام هجوم آورده باشند.
مسلمانان حق ندارند ابتدا و بدون تبليغ و دعوت و بدون اين که مورد هجوم واقع شوند و براي تحميل اسلام يا کشورگشايي به سرزميني حمله کرده ، مردان جنگي آنان را بکشند و بقيه را اعم از زن يا مرد به بردگي بگيرند.
اجازه به بردگي گرفتن فقط در مورد مردان و زناني است که به کشور اسلامي هجوم آورده ،در صدد نابودي اسلام و مسلمانان هستند .اين اجازه هم فقط مربوط به کساني است که در ميدان نبرد حضور دارند . آن هم در صورتي است که امام مسلمانان به بردگي گرفتن اسيران را جايز بداند و اجازه دهد.
البته برده گرفتن شرکت کنندگان در جنگ را اسلام باب نکرد بلکه قانون عمومي آن زمان بود .اسلام هم مخالفت فوري و دفعي با آن را مناسب نديد بلکه به مبارزه تدريجي با آن پرداخت .ضمن پذيرفتن اصل آن، زمينه هاي ورود بندگان به جامعه اسلامي و آزاد شدن و ايمان آوردن آنان را ايجاد کرد.
خلاصه کسي که براي هدم و نابودي گروهي اقدام کرد، با اين اقدام خود به آن گروه اجازه داده اگر بتوانند او را هدم و نابود کنند . اگر آنان بر وي غلبه کردند و به جاي کشتن او ، وي را به بردگي گرفتند و مالک همه منافع او شدند، برده بودن به خصوص اگر مالک، مسلمان معتقد و پاي بند باشد ، در معرض نجات دنيا و آخرت قرار دادن فرد است.

دشمنان براي اسير گرفتن زنان و مردان مسلمان در جنگ و براي تصاحب کنيزاني که از مسلمانان گرفته اند، دنبال اجازه پيامبر و اسلام نيستند. آنان به کشور اسلامي حمله مي کنند تا به زور مردان و زنان را به بردگي و کنيزي بگيرند و آنان را تصاحب کنند. اين هدف اصلي آنان از يورش ها و تهاجم هاي شان است، در حالي که مسلمانان حق يورش بردن براي اين اهداف و غير آن را ندارند . فقط حق دفاع از خود يا مسلمانان تحت ستم و رفع موانع تبليغ و رسيدن پيام حياتبخش اسلام را دارند .
[=arial black]اسلام جنگ هجومي به سرزمين هاي ديگر و به بردگي گرفتن انسان ها را ممنوع کرد . فقط اجازه داد که در جنگ دفاعي بعد از سرکوب متجاوزان ستمگر، بقيه اسيران که همگي به حکم متجاوز بودن مستحق مرگ هستند، در صورت صلاحديد حاکم اسلام به بردگي گرفته شوند . اين اجازه هم براي اين بود که مشرکان اطراف جامعه اسلامي به حمله به کشور اسلامي جرات نيابند.
البته در عين حال اسلام مسلمانان را به خوشرفتاري با بردگان زن و مرد سفارش اکيد کرد .راه هاي فراواني براي آزاد شدن بردگان در قانون هاي خود تعيين نمود.

خوشبختانه در قرون اخير جامعه بشري به حدي از رشد رسيده که براي جنگ ها هم قانون وضع کرده ، حد و حدود تعيين نموده ، حمله به غير نظاميان و کشتن و اسير گرفتن آنان و به بردگي گرفتن اسيران جنگي را ممنوع کرده( گر چه متاسفانه ظالمان به اين قوانين انساني پايبند نيستند) و اين محدوديت ها مطلوب اسلام است .حاکم جامعه اسلامي دعوت کننده به اين قوانين و امضا کننده اين قوانين و پايبند به آن ها است.
[=arial black]خوشبختانه اسلام اولين محدود کننده قانون برده گيري بود . راه هاي آزاد شدن بردگان را در قانون خود لحاظ کرد .حرکت مخالفت با برده داري که در جهان در قرون اخير پيش آمد(با همه کاستي هايش) مورد تاييد اسلام بود و هست . پايبندي به اين قوانين سرلوحه عمل کشورهاي اسلامي مي باشد.

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;946596 نوشت:
دليل لطفاً

سلام
همانطور که گفته شد اسلام حکم تاسیسی در مورد گرفتن غلام و کنیز ندارد یعنی هیچ جای قرآن نفرموده بروید بجنگید و زنانشان را به کنیزی بگیرید. پس احکام موجود برای مدیریت سنتی بوده در آن زمان بوده است.

Reza-D;946596 نوشت:
باز هم اشتباه است!
امروز كه ما مي بينيم داعش دارد زناني را به كنيزي مي برد ، تصميم ميگيريم دست از لجاجت برداشته و به آنها ملحق شويم؟ يا برعكس ، به خونشان تشنه ميشويم؟!
تازه دارم درمورد غريبه ها حرف ميزنم. اگر همسر يا خواهر يا مادر ما اسير دست داعش شود و مورد.... قرار بگيرد كه ديگر خدا مي داند چه نفرت و كينه اي از آنها در دلمان ايجاد خواهد شد
لطفاً نگوئيد داعشي ها مسلمان واقعي نيستند چون ما داريم از نگاه كافران به موضوع نگاه ميكنيم نه نگاه شيعه
همانطور كه داعش براي ما سنديت ندارد ، اسلامِ ما نيز براي كفار سنديت ندارد. لذا حسي كه آنها از كنيزي زنانشان پيدا ميكنند دقيقاً همين حسي است كه ما به كنيزگيري داعش داريم

منظور از تمایل، ترجیح است یعنی در مواجهه با اسلام و لشکریان آن ترجیح می دهند اسلام بیاورند و مصون بمانند تا کافر مانده و به کنیزی و غلامی برده شوند.
یا علیم[/]

بعضی ها طوری بحث را جلوه میدهند که برده داری مال آن زمان بود و گذشت
اما این طور نیست
برده داری نسخ نشده است
اتفاقا جهت بستن این مغالطات استفتاء کردم و تاپیکش معلوم است...

آنها میخواهند بگویند حکمتش بازدارندگی است اما هیچ مدرک شرعی ندارند و از ظن خود چیزی میگویند..

اما آنچه به نظرم معقول میرسد و از ظاهر ادله میتوان مطرح کرد و مطرح کرده اند :
اصل مالکیت و ولایت
غرامت
تبلیغ عملی اسلام

اما هیچ کدام ربط اختصاصی بر جواز تجاوز به کنیز ندارد مگر مالکیت...
این هم که با مغالطه هایی مثل نوعی ازدواج است و بهمان است بخواهیم از اشکال مطرح شده خلاص شویم ممکن نیست...
پس سعی کنید روی اصل اشکالی که مطرح شده مانور دهید و استارتر را مجبور به توضیح و تفصیل بیش از حد نکنید...
قبلا در لینک مستندا عرض کردم قوانین اسلام نمیتواند برده داری را از بین ببرد...

و طاها;946650 نوشت:
بعضی ها طوری بحث را جلوه میدهند که برده داری مال آن زمان بود و گذشت
اما این طور نیست
برده داری نسخ نشده است
اتفاقا جهت بستن این مغالطات استفتاء کردم و تاپیکش معلوم است...

آنها میخواهند بگویند حکمتش بازدارندگی است اما هیچ مدرک شرعی ندارند و از ظن خود چیزی میگویند..

اما آنچه به نظرم معقول میرسد و از ظاهر ادله میتوان مطرح کرد و مطرح کرده اند :
اصل مالکیت و ولایت
غرامت
تبلیغ عملی اسلام

اما هیچ کدام ربط اختصاصی بر جواز تجاوز به کنیز ندارد مگر مالکیت...
این هم که با مغالطه هایی مثل نوعی ازدواج است و بهمان است بخواهیم از اشکال مطرح شده خلاص شویم ممکن نیست...
پس سعی کنید روی اصل اشکالی که مطرح شده مانور دهید و استارتر را مجبور به توضیح و تفصیل بیش از حد نکنید...
قبلا در لینک مستندا عرض کردم قوانین اسلام نمیتواند برده داری را از بین ببرد...

سلام و عرض ادب
کمترین توقع این است که دلیل بیاورید.

کلام بشری قران، تنزیل حقیقت مجرد قران است و احکامی که انعکاس دهنده فرهنگ عرب است و نمی تواند ذاتی قران باشد.

رابطه جنسی با کنیز بدون اجازه او مصداق ظلم به اون هست. هیچ آیه ای وجود ندارد که دلالت بر این کار کند. احکامی مثل جدا کردن کنیز از شوهرش و برقراری ارتباط با اون و دوباره برگرداندن او هیچ سندی ندارد.
با سپاس

رامشتاین;946655 نوشت:
سلام و عرض ادب
کمترین توقع این است که دلیل بیاورید.

کلام بشری قران، تنزیل حقیقت مجرد قران است و احکامی که انعکاس دهنده فرهنگ عرب است و نمی تواند ذاتی قران باشد.

رابطه جنسی با کنیز بدون اجازه او مصداق ظلم به اون هست. هیچ آیه ای وجود ندارد که دلالت بر این کار کند. احکامی مثل جدا کردن کنیز از شوهرش و برقراری ارتباط با اون و دوباره برگرداندن او هیچ سندی ندارد.
با سپاس

با سلام و احترام

در مورد دو قسمتی که بولد شد
لینک دادم و موضوع ایجاد کردم
بروید بخوانید...

اما در مورد تجاوز به کنیز :

من هیچ گاه ادعا نکردم دلیلی قرآنی بر آن وجود دارد
بلکه اتفاقا برعکس
در یک موضوع ، مستنداتی قرآنی را بررسی کردم که تحت شرایطی مخالف چنین حکمی( یعنی تجاوز) بود ... اما با مخالفت کارشناس مواجه شد..

البته جواز تجاوز به کنیز مورد اتفاق است و اشکال استارتر روی همین است
یعنی استارتر تجاوز را قبول نمیکند و اشکال میکند
و علما آن را جایز میدانند ... و کارشناس به تبع آنها...

به نظر میرسد تنها راه توجیه عقلی تجاوز، اصل مالکیت باشد که قبلا تا حدودی بحث کرده ام..

اللیل والنهار;946646 نوشت:
خلاصه کسي که براي هدم و نابودي گروهي اقدام کرد، با اين اقدام خود به آن گروه اجازه داده اگر بتوانند او را هدم و نابود کنند . اگر آنان بر وي غلبه کردند و به جاي کشتن او ، وي را به بردگي گرفتند و مالک همه منافع او شدند، برده بودن به خصوص اگر مالک، مسلمان معتقد و پاي بند باشد ، در معرض نجات دنيا و آخرت قرار دادن فرد است.

[=arial]سلام
خواهرم نمیدونم چرا نمیتونم متوجه حرفات بشم

کسی که برای نابودی من مسلمون اقذام میکنه
یعنی ازم متنفره
یعنی حقانیت دین من رو قبول نداره
و ...

بعد من مسلمون نوعی باهاش به زور رابطه برقرار میکنم
و تازه ادعا دارم که در معرض نجات دنیا و آخرت قرارش دادم چون مسلمونم؟؟؟

نمیدونم چطوری باید توضیح بدم
من زن مسلمون وقتی یه بگومگوی ساده با همسر هم دین شرعی خودم داشته باشم
دیگه حال و حوصله ای واسه بگوبخند ندارم چه برسه به ...

بعد شما میگی رابطه یه زن با دشمن خونیش موجب نجات دنیا و آخرتشه و ظلم نیست
ولی کشتنش ظالمانه است ؟؟؟

و از این زن که بگذریم
احساس خویشاوندان بعد کنیزی این زن نسبت به اسلام چی میتونه باشه غیر تنفر و انزجار؟؟؟

و تو نگاه من
اسلامی که علی و فاطمه و حسین طلایه دارش هستن
مبرا از همه این اتهام هاست .

رهگذر آسمان;946691 نوشت:

[=arial]سلام
خواهرم نمیدونم چرا نمیتونم متوجه حرفات بشم

کسی که برای نابودی من مسلمون اقذام میکنه
یعنی ازم متنفره
یعنی حقانیت دین من رو قبول نداره
و ...

بعد من مسلمون نوعی باهاش به زور رابطه برقرار میکنم
و تازه ادعا دارم که در معرض نجات دنیا و آخرت قرارش دادم چون مسلمونم؟؟؟

نمیدونم چطوری باید توضیح بدم
من زن مسلمون وقتی یه بگومگوی ساده با همسر هم دین شرعی خودم داشته باشم
دیگه حال و حوصله ای واسه بگوبخند ندارم چه برسه به ...

بعد شما میگی رابطه یه زن با دشمن خونیش موجب نجات دنیا و آخرتشه و ظلم نیست
ولی کشتنش ظالمانه است ؟؟؟

و از این زن که بگذریم
احساس خویشاوندان بعد کنیزی این زن نسبت به اسلام چی میتونه باشه غیر تنفر و انزجار؟؟؟

و تو نگاه من
اسلامی که علی و فاطمه و حسین طلایه دارش هستن
مبرا از همه این اتهام هاست .

باسلام
مگر اسلام این فرد رو مجبور به جنگ کرده خودش خواسته وارد جنگ شده مگر نمیدانسته همچین موضوعی پیش خواهد آمد

اول تکلیف خودمون رو مشخص کنیم این فرد اسیر هست یا آزاد اگر اسیر است مثلا چگونه با او رفتار میشد درست بود

باید دید چرا تشخیص داده شده که اسیر آزاد نشود و به عنوان کنیز باشد چیزی که بنده نتونستم مطلبی در موردش پیدا کنم

آیا در این افراد چیزی دیده شده که احتمال جذب شدنشان به اسلام بوده چون همه اسرا کنیز نمیشدند

و طاها;946688 نوشت:
با سلام و احترام

در مورد دو قسمتی که بولد شد
لینک دادم و موضوع ایجاد کردم
بروید بخوانید...

اما در مورد تجاوز به کنیز :
من هیچ گاه ادعا نکردم دلیلی قرآنی بر آن وجود دارد
بلکه اتفاقا در یک موضوع مستنداتی قرآنی را بررسی کردم که تحت شرایطی مخالف چنین حکمی( یعنی تجاوز) بود ... اما با مخالفت کارشناس مواجه شد..

البته جواز تجاوز به کنیز مورد اتفاق است و اشکال استارتر روی همین است
یعنی استارتر تجاوز را قبول نمیکند و اشکال میکند
و علما آن را جایز میدانند ... و کارشناس به تبع آنها...

به نظر میرسد تنها راه توجیه عقلی تجاوز، اصل مالکیت باشد که قبلا تا حدودی بحث کرده ام..

سلام و عرض ادب جناب وطاها
در لینکی که جناب مسلم در صفحه اول گذاشتند که تاپیک مفصلی هم بود دلیلی که منطبق بر قران و عقل بود رو مشاهده نکردم. اتفاقا دلایل متقنی می توان آورد(بدون استفاده از حتی یک روایت) که نه تنها بحث کنیز یک ویژگی ذاتی قران نیست، بلکه احکام ارث و میراث و ... نمی تواند ذاتی قران باشد.

در قسمت دوم هم به نظر می آید ما با هم موافقیم، ایجاد رابطه با کنیز(با این شرط که برده داری عرف اجتماعی اون زمان بوده) نمی تواند بدون رضایت اون یک عمل اسلامی تلقی شود، چه برسد به اینکه شما بخوای با کنیزی رابطه برقرار کنی که شوهر دارد.
امام معصوم هم نمی تواند حکم برده داری رو دوباره به جریان بندازه کما اینکه پیامبر هم نتوانست برده داری رو از بین ببره.

اما اینکه علما بر جواز تجاوز توافق دارند هیچ دلیلی بر درست بودن نظرتشأن ندارد. آنچه که مهم است استدلال بر پایه عقل، قران و سپس احادیثی هست که سند بسیار قوی دارند. آنچه که من فهمیده ام این است که برده داری ذاتی قران نیست و این رو میشه با عقل و قران اثبات کرد بدون اینکه بخواهیم به روایات بپردازیم.
سوال من از آن علمایی که موافق تجاوز به کنیز هستند این است که دلایلتان(احادیثتان با بررسی دقیق سندی) رو بیاورید تا استحکام آنها سنجیده شود، سپس آنچه که از این احادیث بر می آید رو با قران بسنجید تا به سخن نزدیک‌تر به حقیقت برسیم. تجاوز به برده کم چیزی نیست که بتوان آن را به قران نسبت داد.

با سپاس

آیت الله مکارم شیرازی در مورد آیات بردگان در قرآن می‌نویسند: «گرچه در قرآن مجید، مسأله «استرقاق» (برده‌گیری و برده‌داری) به عنوان یک دستور حتمی در مورد اسیران جنگی نیامده است ولی انکار نمی‌توان کرد که احکامی در قرآن برای بردگان ذکر شده است».[8]

ب) نسخ به چند معناست
1ـ نسخ در اصطلاح علوم قرآن، که به معنای جایگزین شدن حکم جدید به جای حکم قبلی است (زمان حکم اول به اتمام رسیده است) مثل تغییر قبله که در قرآن آمده است و آیه دستور می‌دهد به طرف مسجد الحرام نماز بخوانید و این حکم جایگزین حکم قبلی شد که در سنت پیامبر9 در اوایل اسلام وجود داشت و مسلمانان به طرف بیت المقدس نماز می‌خواندند.

pقَدْ نَرَى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَo[9]؛ «به يقين روى چرخاندنت در آسمان (و نگاه‏هاى انتظارآميزت) را مى‏بينيم و مسلماً تو را به [سوى‏] قبله‏اى كه از آن خشنودى، بازمى‏گردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن؛ و هر جا بوديد، پس روى خود را به [سوى] آن كنيد. و در حقيقت كسانى كه كتاب [الهى] به آنها داده شده، مسلماً مى‏دانند كه اين [تغيير قبله، فرمان‏] حقّى است از جانب پروردگارشان و خدا از آنچه مى‏كنند، غافل نيست».

لازم به یادآوری است که نسخ اصطلاحی نزد قرآن‌پژوهان سه معنا وجود دارد (نسخ حکم بدون آیه ـ نسخ آیه بدون حکم ـ نسخ آیه و حکم) که مورد اول پذیرفته شده و دو مورد دیگر مردود اعلام شده است.

و نیز وجود آیه ناسخ در قرآن مورد قبول مفسران است (مثل آیه قبله که ذکر شد) اما در مورد وجود منسوخ اختلاف نظر هست و برخی افراد وجود این گونه نسخ را تا ده‌ها مورد پذیرفته‌اند و برخی یک مورد را قبول کرده‌اند و برخی به کلی وجود آن را در قرآن منکر هستند.[10]

تذکر: این معنای نسخ در مورد آیات بردگان را کسی ادعا نکرده است.

2ـ نسخ تمهیدی؛ نسخ در این اصطلاح به معنای آن است که قرآن یک عادت، روش و سنت غلط را به شیوه گام‌ به گام از جامعه بر می‌دارد. این معنای نسخ مورد قبول آیت الله معرفت قرار گرفته و در مورد آیات بردگان پذیرفته‌اند.[11]

به این معنا که قرآن در شرایطی نازل شد که مسأله بردگی در نظام اقتصادی، نظامی و اجتماعی عربستان بلکه در سطح جهان آن روز حضور مؤثر داشت و حذف یک‌باره آن موجب تنش‌های اجتماعی، اقتصادی و نظامی می‌شد. چرا که از طرفی بخش اعظم نیروی کار جامعه را بردگان تشکیل می‌دادند و بخش عظیمی از سرمایه ثروتمندان جامعه به شمار می‌آمدند و اسیران جنگی و عدم امکان نگهداری آن‌ها در یک جا و نیاز غذا، مسکن و پوشاک بردگان و اسیران یک واقعیت بود که یکبار حل نمی‌شد. از این‌رو قرآن کریم با اتخاذ سیاست گام‌به‌گام در چند مرحله با مسأله برده‌داری برخورد کرد.

اول حقوق بردگان را به رسمیت شناخت؛ دوم از ظلم به آن‌ها جلوگیری کرد؛ سوم برای آن‌ها تسهیلاتی قرار داد؛ چهارم آزادی آن‌ها را کفاره گناهان قرار داد؛ پنجم مسلمانان را تشویق به آزادی آنان کرد.

این مطلب در سنت پیامبر9 و اهل بیت: نیز به صورت‌های مختلف وجود داشته است. به این صورت که آنان نیز به رفتار نیکو با بردگان سفارش کرده و مکرر اقدام به آزادی بردگان کرده‌اند.[12]
نتیجه این اقدامات آن شد که طی چند قرن مسأله برده‌داری از جامعه مسلمانان رخت بر بست بدون این که نیاز به قیام و خونریزی بردگان و قانون منع برده‌داری باشد. (در حالی که در قیام بردگان حدود شش میلیون برده کشته شدند و تا سال 1840م در انگلستان و تا سال 1848م در فرانسه و در سال 1865م در آمریکا برده‌داری وجود داشت و در سال 1890م در کنگره بروکسل اعلامیه الغای بردگی در سراسر جهان اعلام شد.[13]

3ـ نسخ مشروط؛ نسخ در این اصطلاح به این معناست که یکی از احکام قرآن در شرایطی فعلیت دارد و در شرایط دیگر بالقوه می‌شود و حکم دیگری جاری می‌شود و هرگاه شرایط نخستین بازگشت حکم اول جاری می‌شود. برای مثال در شرایط مکه که مسلمانان در ضعف هستند قرآن دعوت به «گذشت» (صفح) نسبت به مشرکان می‌کند.

pوَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى‏ يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌo[14]؛ «بسيارى از اهل كتاب، بعد از آن‏كه حق برايشان آشكار شد، از روى حسدى كه در جانشان بود، آرزو مى‏كردند كه شما را بعد از ايمان آوردنتان، به [حال‏] كفر بازگردانند؛ پس [آنها را] ببخشيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد؛ كه خدا بر هر چيزى تواناست».

و در شرایط مدینه که مسلمانان با قدرت هستند. مسلمانان را به دفاع و جهاد با مشرکان فرا می‌خواند. Pوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى‏ يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ ‌اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراo[15]؛ «[منافقان‏] آرزو دارند، كه [شما] كافر شويد ـ همان‏گونه كه [خود] كفر ورزيدند ـ و مساوى يك‏ديگر شويد؛ بنابراين، از ميان آنان دوستانى مگيريد، تا اين‏كه در راه خدا هجرت نمايند. و اگر (از هجرت) روى برتافتند، پس هر كجا آنان را يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد و (در صورت ضرورت) آنان را بكشيد؛ و از بين آنان، هيچ دوست و ياورى مگيريد».
یعنی هر دو حکم مشروط است اگر هرگاه شرایط مکه برای مسلمانان وجود داشت حکم آیات صفح اجرا می‌شود و اگر شرایط مدینه وجود داشت حکم آیات قتال جاری می‌شود.

در مورد برده‌داری نیز اصل حکم برده‌داری نسخ (به اصطلاح علوم قرآنی سنتی) نشده است بلکه نسخ مشروط شده است یعنی اگر شرایطی مثل شرایط صدر اسلام دوباره بر جهان حاکم شود و کفار اسیران جنگی مسلمانان را به بردگی بگیرند (با اینکه روح تعالیم قرآن بر اساس آزادی انسان و نفی بردگی است اما) به اقتضای شرایط همان قوانین بردگی صدر اسلام در مورد اسیران کافران حربی اجرا می‌شود.
در قرآن از برده‌گیری ذکری به میان نیامده است و در مورد برده دارای نیز با اصل آن مخالف است هر چند که آن را به عنوان یک واقعیت اجتماعی پذیرفته است و آن را بیماری اجتماعی می‌داند که نمی‌توان یکباره معالجه کرد از این‌رو با نسخ تمهیدی کم‌کم آن را بر طرف کرد. یعنی برده‌داری را پذیرفت و قانون‌مند کرد تا به تدریج آن را ریشه‌کن کند.


[/hr]8]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 431.

[9]. بقره/144.

[10]. ر.ک: البیان، آیت الله خویی؛ التمهید، آیت الله معرفت و کتب علوم قرآن دیگر.

[11]. شبهات و ردود، آیت الله معرفت، ص 150ـ170.

[12]. عن ابي عبدالله7: ولقد اعتق علي7 الف مملوك لوجه الله عزوجل. وسائل الشيعه، ج 23، ص 10.

[13]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 432.

[14]. بقره/109.

[15]. نساء/89.

بنا به قوانین شریعت
برده گیری و برده داری به دست امام است.
و این حکم نسخ نشده است...
لکن برخی هستند که متوجه نیستند وقتی برده گیری و برده داری به دست امام است
دیگر حق ندارند خود را جای امام، جا بزنند
حق ندارند از زبان امام ، حرف بزنند...
نکته مهم این است که حکم برده گیری و برده داری نسخ نشده است...
اما سوال این است آیا در عمل نیز برده داری انجام نخواهد گرفت ؟
میگوییم اینها بستگی دارد به نظر امام و نظر امام بستگی دارد به شرایط اجرای حکمی که نسخ نشده است...
لکن اینجا افرادی هستند که تصورات خود را همان شرایط اجرای حکم تصور کرده و جای امام سخن میگویند...
و به همین دلیل میگویند برده داری مال قدیم ندیم بود و تمام شد..
خیر
اینها حق ندارند از زبان امام سخن بگویند
حکم اسلام قدیم و جدید ندارد و شرایط اجرای آن نیز در علم امام است نه در علم این و آن....

اما اینکه میگویند اسلام قصد داشته برده داری را از بین ببرد و قوانینی برایش گذاشته
قبلا بحث شد که قوانین اسلام برای استحباب است نه وجوب...
و حتی باگ برخی قوانین نیز گفته شد که کسی دوست ندارد به آن اشاره کند..
و حتی از حیث آماری نیز بررسی شد که چنین امری توجیه پذیر نیست....

رامشتاین;946696 نوشت:
سلام و عرض ادب جناب وطاها
در لینکی که جناب مسلم در صفحه اول گذاشتند که تاپیک مفصلی هم بود دلیلی که منطبق بر قران و عقل بود رو مشاهده نکردم. اتفاقا دلایل متقنی می توان آورد(بدون استفاده از حتی یک روایت) که نه تنها بحث کنیز یک ویژگی ذاتی قران نیست، بلکه احکام ارث و میراث و ... نمی تواند ذاتی قران باشد.
با سپاس

با سلام و احترام

نکته اینجاست که احکامی که تاسیسی نیستند به این معنا نیست که مخالف دین هستند
برخی احکام ، امضایی هستند و شارع با آنها مخالفتی نکرده ...

مثلا بسیاری از عقود شرعی در میان عرب مرسوم بوده و اسلام موسس آنها نبوده اما مخالفتی نکرده و لذا این معاملات امضا شده است...
در بحث حیازت و اسباب مالکیت نیز چنین است..
اسلام مالکیت بر برده را از همین باب پذیرفته است و مخالفت نکرده است...
و در قرآن به صراحت میفرماید ''ما ملکت''
و این امضای شریعت پای سبب مالکیت بر انسان، مبرهن است... البته اسلام حدود و شرایطی افزود و اسباب مالکیت بر انسان را محدود کرد اما به صورت محدود امضا کرد...
شما هیچ حکمی در قرآن و در شریعت نمیبینید که مالکیت از طریق برده گیری با حفظ شرایطش را منکر شود...

این از بحث برده گیری و اسباب مالکیت که مشخص است مورد امضای شریعت است...

اما آیا اسلام قصد آزاد سازی همه بردگان را به شکل وجوب خواسته است؟
خیر
تنها سندی که احتمال دارد وجوب آزاد سازی بردگان را دلالت کند
آیه مکاتبه است
این آیه ( منطبق بر یک تفسیر) میفرماید اگر برده قصد مکاتبه برای آزادی داشته باشد
بر مالک واجب است که قبول کند اگر خیری در برده مشاهده کند
در تفسیر خیر گویند اگر برده مسلمان شود یا پول داشته باشد یا توانایی پرداخت داشته باشد یعنی خیری در آزادی او هست..پس بر مالک واجب است مکاتبه اش را بپذیرد..

طبق این تفسیر نه تنها آشکار میشود که اسلام قصد ازاد کردن بردگان ( نه قصد برده نگرفتن) را داشته است
بلکه میتوان فهمید کنیزانی که نمیخواهند مورد بهره جنسی قرار گیرند مکاتبه را پیش میکشند و بر مالک واجب است مکاتبه را قبول کند و در این صورت به محض مکاتبه، راه تجاوز بسته میشود...

به بیان دیگر کنیز در میان یک دو گانه
یا غرامت ( خیر= پول یا توانایی پرداخت) یا بردگی
یا اسلام ( خیر = مسلمان شده یا مکاتبه سبب اسلام میشود ) یا یا بردگی
قرار میگیرد...

اما نکته جالب این است که این تفسیر از آیه مخالف تفسیر علمای شیعه و منطبق بر رای حداقل برخی از علمای اهل سنت است...

البته طبق تفسیر علمای شیعه مبنی بر استحباب چنین امری باز هم میتوان احتمال عقلایی داد که
حکمت این کار همان غرامت و اسلام بوده است... اگر چه در این تفسیر جایی برای توجیه تجاوز نیست مگر همان اسباب حیازت و مالکیت که ابتدائا عرض شد و مبنای دینی و عقلی دارد...

و طاها;946718 نوشت:
به بیان دیگر کنیز در میان یک دو گانه
یا غرامت ( خیر= پول یا توانایی پرداخت) یا بردگی
یا اسلام ( خیر = مسلمان شده یا مکاتبه سبب اسلام میشود ) یا یا بردگی
قرار میگیرد...

چندینباره داره تکرار میشه
اسلام تمام افراد بشر را از یک پدر و مادر مى‏داند و هیچ امتیازى براى رنگ، ثروت، مقام، قبیله، نژاد و... قائل نمى‏شود و تنها امتیاز را تقوا مى‏شمارد و گرامى‏ترین مردمان را، پرهیزگارترین آنان مى‏داند }حجرات (49)، آیه 14. {اسلام، مردم را با هم برابر مى‏داند؛ چنان که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود: «الناس کلهم سواء کاسنان المشط» ؛ «تمامی انسان‌ها مانند دانه‏هاى شانه برابرند }صدوق، من لایحضره الفقیه، (قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ه. ق)، ج 4، ص 379.{ در نگاه اسلام، نابودى ملت‏ها و اقوام مختلف، ناشى از عدم مساوات آنان در برابر قانونِ حق و اجرا نشدن آن در سطح جامعه است. این رویکرد، بر خلاف نظر ارسطو است که مى‏خواهد ثابت کند، غلام و برده فطرتاً وجود داشته و وجود خواهد داشت! به عبارت دیگر بردگى نزد عده‏اى فطرى است و خداوند عده‏اى از مردم را آفریده تا برده و غلام دیگران باشند! }ر.ک: منتسکیو، شارل، روح القوانین، ترجمه على اکبر مهتدى، (تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1355)، ص 415.}

اسلام، بردگى را فطرى نمى‏داند و اعتقاد ندارد که خداوند دو نوع انسان آفریده است: یکى، آزاد و دیگرى غلام و برده. اما اسلام برخلاف اعتقاد مردم روم، یونان باستان و عربستان، در حق بردگان - مبنى بر اینکه آنان هیچ‌گونه حقوق اجتماعى ندارند - ضمن احترام به شخصیت ایشان، آنان را در صف بقیه مردم شمرده و براى آنان حقوق متناسب وضع کرده است. اگر احیاناً در حقوق آنان، اختلاف ناچیزى دیده مى‏شود، به جهت مصلحت خود بردگان و رعایت مصالح اجتماع بوده و هیچ گونه تحقیر و توهینى در آن منظور نبوده است. اسلام بر خلاف روش‏هاى ظالمانه و غیرانسانى بسیارى از نقاط جهان، شالوده یک روش عادلانه را پى‏ریزى کرد و در مجموع شرایطى براى بردگان فراهم ساخت که آنان به مقامات و درجات مهم علمى و سیاسى در جامعه اسلامى دست یافتند. حتى حکومت «ممالیک» ، سال‌ها(648-923ق) بر بخش قابل توجهی از کشورهاى اسلامى (مصر و شام) حکومت کردند. در حقیقت اسلام با فراهم آوردن شرایط انسانى و عاطفى براى زندگى بردگان، آنان را از سراسر دنیامشتاق پیوستن به جامعه اسلامى نمود و آنان در بازگشت به وطن خود، همراه با آزادى، مُبَلِغ و مروج دین اسلام شدند.

اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود کرد و راه آزادى بردگان را گشود. به یقین یکى از عوامل دگرگونى نظام بردگى در جهان، نقش اسلام در این زمینه بوده است. کنیزان نیز مشمول همین قاعده بودند. آنان که در جنگ با مسلمانان اسیر مى‏شدند و یا به صورت تجارى وارد ممالک اسلامى مى‏گشتند، با فرهنگ اسلامى و مزایاى نجات بخش آن آشنا شده و همانند دیگر مردم، در جامعه اسلامى زندگى مى‏کردند. مالکیت کنیز، شبیه عقد ازدواج بود و موجب محرمیت به مالک مى‏گردید. گفتنى است که مادر برخى از ائمه‏ علیهم‌السلام کنیز بوده‏اند؛ حتى در تاریخ آمده است که مادر امام زمان(عج) نیز کنیزى رومى بوده است.

الغاى یکباره بردگى به طور کامل در آن زمان ممکن نبود، زیرا:

1- نظم اقتصادى مردم آن روز به هم مى‏خورد و زندگى از هم مى‏پاشید. از این جهت، اسلام راه دیگرى را پیش گرفت که در ضمن آن، بردگى به تدریج از بین مى‏رفت؛ بدون آنکه نظام اجتماعى و اقتصادى جامعه، از هم گسسته شود. از این رو در مرحله نخست، همگان را ترغیب به کار و کوشش و دورى از تنبلى، بى‏کارى و عیاشى نمود تا جامعه از وضعیت سابق - که همه کارها بر دوش بردگان بود - فاصله گیرد. سپس راه‏هاى زیادى براى رهایى بردگان قرار داد تا به تدریج، هم بردگى لغو گردد و هم مردم به زندگى فعال و به دور از عیاشى، عادت کنند.

2- برخى از اندیشمندان، آزادى دفعى بردگان را خطرآفرین مى‏دانند. منتسکیو با توجه به تجربه بسیار تلخی که غرب در این زمینه شاهد آن بوده است درباره رها ساختن دسته جمعى بردگان در یک زمان، چنین مى‏نویسد: «آزاد کردن عده بى‌شمارى از غلامان به وسیله وضع یک قانون مخصوص، صلاح نیست؛ زیرا موجب اختلال نظم اقتصادى جامعه مى‏گردد و حتى معایب اجتماعى و سیاسى دارد. براى مثال در ولسینى چون غلامان آزاد شده حق رأى دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند، حائز اکثریت گردیده، قانونى وضع کردند که به موجب آن، هر کس از افراد آزاد عروسى کند، یکى از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسى با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند! بنابراین آزاد کردن غلامان، باید تدریجى و همراه با فرهنگ سازى‏هاى لازم و مناسب باشد. براى مثال قانون گذار ممکن است اجازه دهد، غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریدارى نموده، و یا دوره غلامى را محدود کنند.»
}منتسکیو، روح القوانین، ص 428، (تهران: امیر کبیر، چاپ هفتم، 1355).{ به این کار «مکاتبه» مى‏گویند که قرن‏ها قبل از مونتسکیو، در قوانین اسلامى وضع شده و جزئیات آن در قرآن{نور(24)آیه،33}و کتاب‏هاى فقهى {نوری، مستدرک الوسائل،(قم، آل البیت، 1408ق) ج16،ص22} آمده است.)

3- گوستاو لوبون نیز با تکیه بر تجربه عینی خود در این باره، این‌ چنین ‏تجربه و بى‏استعداد بار آمده‏اند. از این جهت اگر اسلام، همه آنها را یکباره از قید بردگى آزاد مى‏ساخت، ممکن بود در اثر نداشتن تجربه کافى و لیاقت، قادر به تشکیل زندگى مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه مانند غلامان قدیم آمریکا - که بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به کلى نیست و نابوده شده‏اند - از بین مى‏رفتند }گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 482.}
از این رو قانون‌گذار اسلام، در عین آنکه براى خلاصى بردگان، فکرى اساسى و برنامه کاملى تنظیم کرده، از امور یاد شده غفلت نورزیده است.

4- امکانات حکومت تازه تأسیس آن زمان، به گونه‏اى نبود که بتواند اسیران جنگى را در اماکن خاصى مثل زندان‏ها، نگه‏دارى کند. بدین جهت اسیران در میان جنگاوران تقسیم مى‏شدند. آنان بردگان را به خانه‏هاى خود مى‏بردند تا هم امنیت جانى‏شان تضمین شود و هم پراکنده شده و امکان اجتماع و شورش نداشته باشند. از طرف دیگر ناچار به تغذیه آنان بودند و در مقابل از کار آنها نیز استفاده مى‏کردند.

مارسل بوازار در این‌باره مى‏نویسد: «اسلام به خاطر تأمین جانى و جلوگیرى از تجاوز به اسیران جنگى، آنها را طبق ضوابطى در قبایل عرب، به عنوان برده یا کنیز تقسیم مى‏کرده؛ ولى به تدریج آنان را از تمامى حقوق شهروندان مسلمان، بهره‏مند مى‏ساخته است }بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1358)، ص 49.}

5- در جنگ‏هایى که بین مسلمانان و غیر مسلمین وجود داشت، کافران، اسیران مسلمان را برده مى‏ساختند. از این رو اسلام ناچار به مقابله به مثل بود و اگر مى‏خواست غیر از این عمل کند، نیرو و هزینه سنگین لازم براى نگه‏دارى اسیران و جلوگیرى از قیام و شورش آنان را نداشت و نمى‏توانست مانع فرار و پیوستن آنها به جبهه دشمن شود. از طرف دیگر برده شدن مسلمانان، زمینه تضعیف روحى مسلمین و جنگ روانى کافران را فراهم مى‏کرد.

{دوم. پیشتازى اسلام در منع بردگى‏}
اسلام تمام راه‏هایى که براى برده ساختن دیگران، در دوران‏هاى گذشته رواج داشت - به جز جنگ - نامشروع دانست. برخى از این راه‏ها عبارت بود از:
1- یورش ناگهانى به منظور گرفتن اسیر و بنده.
2- در مواردى که مدیون از پرداخت دین خود عاجز بود، صاحب دین او را در عوض آن، برده خود مى‏ساخت.
3- فروختن افراد آزاد و یا فرزندان خود به دیگران.

اسلام هیچ راهى براى برده‏سازى افراد را جایز نمى‏داند؛ جز آنکه شخص کافر در جنگ علیه اسلام و مسلمین به اسارت درآمده باشد. از طرف دیگر این مسئله هم تابع شرایط زمان و مکان و با صلاحدید پیشواى مسلمانان است و اگر او برده ساختن اسیران جنگى را مصلحت ندانست، مى‏تواند وجهى به عنوان فدیه بگیرد و آزادشان کند و یا آنان را مورد عفو قرار دهد }ر.ک: المیزان، ج 6؛ زین العابدین قربانى، اسلام و حقوق بشر.}

بنابراین تنها عاملى که در اسلام مجوز گرفتن بنده و کنیز است، اسارت در جنگ است. حال آیا به رسمیت شناختن حق حیات براى کسانى که به خداوند رحمان کفر مى‏ورزند و با دین حق مبارزه مى‏کنند؛ جز از روى تفضل الهى است؟! اسلام حق حیات اینان را تضمین کرده و کشتن اسیر را جز در شدت درگیرى و معرکه جنگ روا ندانسته است؛ لیکن باید دایره فعالیت و آزادى چنین افرادى - که از آزادى خود سوء استفاده نموده و در نبرد علیه دین خدا و مؤمنان شرکت جسته‏اند - به گونه‏اى محدود گردد. در عین حال آموزه‏هاى بسیارى در اسلام براى رهایى آنان وجود دارد که به برخى از آنها اشاره خواهد شد {ایرجى، صادق، بردگى در اسلام.}

{سوم. حقوق بردگان‏}
اسلام روابط برده و برده‏دار را به گونه‏اى کاملاً انسانى و عادلانه درآورد و راه هرگونه ظلم و بیدادگرى در این روابط را مسدود ساخت و با اصول اخلاقى خود، چهره دیگرى از اصول برده‏دارى و حقوق بردگان را در تاریخ به نمایش گذاشت. پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله روزى مردى را سوار بر مرکبش دید که غلامش در قفاى او پیاده روان بود. آن حضرت فرمود: «غلامت را هم سوار کن، او برادر تو است و روح او مثل روح تو {تاریخ بردگى، ص 74.}

{چهار. راه‏هاى آزادى بردگان‏}
اسلام راه‏هاى ابتکارى متعددى را براى آزادى تدریجى بردگان اعلام نمود؛ از جمله:

1- اسلام آزادى بردگان را از عبادات بزرگ قرار داد. پیشوایان اسلام نیز در عمل به این عبادت، اهتمام والایى داشتند.امام سجاد علیه‌السلام در طول حیات شریف خود، حدود یکصد هزار برده را خرید و آزاد ساخت {جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه‏علیهم السلام، (قم: انصاریان، چاپ اول، 1376)، ص 280.}
2- کفاره واجب برخى از گناهان را آزادى برده قرار داد.
3- خرید و فروش کنیزانی را که از ارباب خود صاحب فرزند شده‌ بودند{که در اصطلاح به آن‌ها ام‌ولد گفته می‌شد} را منع کرد. این مسئله خود به خود، موجب آزادى این دسته ازکنیزان مى‏شد.
4- مالکیت فرزند بر پدر و مادر خویش را منع نمود. این مسئله نیز منتهى به آزادسازى ام ولد مى‏شد.
5- به بردگان حق کتابت و قرارداد با صاحبان خویش داد تا بتوانند با کار و تلاش به آزادسازى خویش بپردازند، یا مدت بردگى و گستره آن را محدود سازند. این مسئله باعث مى‏شد که بردگان با اراده و عزم خویش، در جست و جوى آزادى برآمده و در راه آن بکوشند و سپس از ثمرات آن به خوبى بهره گیرند.
6- در یکى از جنگ‏ها پیامبرصلى الله علیه وآله با اسیران برده شرط کرد که هر کس ده مسلمان را سواد بیاموزد، آزاد خواهد شد. اسلام از این طریق استفاده‏هاى فرهنگى مناسبى نمود. این کار علاوه بر آنکه به نفع مسلمانان بود، بردگان نیز در برخورد با مسلمین با عقیده و مکتب آنان بیشتر آشنا مى‏شدند و زمینه براى اسلام آوردن آنها فراهم مى‏شد.

مارسل بوازار - ضمن بررسى امتیازات روش اسلام در برخورد با مسئله بردگى - مى‏نویسد: «دیگر از تعالیمى که قرآن کریم در مسائل مربوط به برده و کنیز داده و نشانه‏ى خصلت انسان دوستى اسلام است، تشویق مسلمانان به آزاد ساختن برده و گماشتن او به کارهاى متناسب با استعداد و مهارت او است. در راه اجراى هر چه بهتر این برنامه انسانى، اسلام کمک هزینه‏اى را از بیت‏المال اختصاص داده است؛ بدین ترتیب که پرداخت وجوهى را به منظور بهبود شرایط زندگى و آزاد ساختن و به کار شایسته گماشتن بردگان بابت زکات، پذیرفته است‏ }بقره (2) آیه 177} مهم‏تر از همه اینها، آزادى برده بنا به خواست او و پرداخت سرمایه لازم بدو و نیز زناشویى وی با کنیزانى است که تمایل به ازدواج داشته‏اند (جهت احتراز از زنا و کام‏جویى به اجبار) }نور (24)، آیه 33 } پافشارى اسلام در آزادى برده و پرداخت سرمایه‏اى براى کار تولیدى به او، تنها آزادى ظاهرى نباید تلقى شود. این عمل آزادى اقتصادى او را نیز تضمین مى‏کرد و از بهره کشى آینده او به وسیله افراد پولدار یا متنفذ، جلوگیرى مى‏نمود.
قوانین آزادى بردگان در آمریکا، کوچک‏ترین کمک مادى به برده آزاد شده نمى‏کرد. غالباً به علت دشوارى‏هاى اقتصادى و بیکارى، بردگان سیاه پوست چندان از آزادى خود استقبال نکردند و پس از مدتى سرگردانى و بلاتکلیفى و تیره‏روزى به سوى ارباب نخستین خود بازگشتند. در حالى که قرآن با روشن بینى، ضمن مبارزه با بهره‌کشى و بیگارى انسان‏ها، جلوگیرى از عدم تعادل اقتصادى جامعه را نیز پس از آزادى بردگان، پیشى بینى کرده است. توصیه به رفتار شایسته و نیکوکارى نسبت به پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان و در راه ماندگان، خدمتکاران و بردگان را نیز در بر مى‏گیرد}نور (24)، آیه 39.{ در صدر اسلام - به خصوص دوران حیات پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم - بردگان نه تنها آزاد مى‏شدند؛ بلکه از تعلیم و تربیت و مراقبت‏ نیز بهره‏مند مى‏گردیدند. به عنوان نمونه می‌توان به داستان زید بن حارثه اشاره کرد که برده‏اى آزاد شده بود. وى به مقام صحابى پیامبر صلى‌الله‌ علیه وآله و کتابت قرآن و حدیث رسید و فرزند او اسامه، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. بلال حبشى نیز به فرماندارى مدینه رسید. در ادوار بعد نیز می‌توان به «قطب‏الدین آیبک» اشاره نمود. وی برده‏اى بود که امپراتورى بزرگ اسلام را در سرزمین هندوستان بنیان نهاد }بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، صص 48 – 49}.

موضوع قفل شده است