جمع بندی چیزی که من از توحید فهمیدم

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چیزی که من از توحید فهمیدم

به نام خدا

سلام و خسته نباشید

اون چیزی که من از توحید فهمیدم اینه که چون منظور ما از الله ذات کامل به جمیع جهات هستش و چنین ذاتی جز با اتحاد تمام اجزاء و موجودات ممکن نمیشه پس هیچ چیز جدا از انسان نمیتواند الله باشد چون حداقل چیزی غیر از او هست که او را درک میکند و این نشان میدهد که آن چیز کامل نیست !

مثلا اگه شما بگی فلان جن الله هستش حرفتون به این دلیل غلطه که چون الله یعنی اله ی جامع من جمیع جهات ، پس دیگه یا شما جزئی از اون چن هستی یا اون جن کامل نیست و نمیتونه الله باشه !

ولی مشکلی که با این نوع اعتقاد دارم اینه که در چنین صورتی نمیتوان چیزی رو جدا کرد و گفت این الله هستش ، در واقع به هیچی نمیشه گفت الله مگه اینکه شامل حال خوده ما هم بشه !

و اگه شامل حال خوده ما هم بشه باید گفت ما خدایی هستیم که مثلا خلق کردیم نه اینکه او خدایی هست که خلق کرده !

لطفا در مورد اینطور برداشت از خداوند توضیح بدید و اگه درک من از توحید صحیح هستش بگین چرا قرآن گفته مثلا هو الله الذی و نگفته ما خداوندی هستیم که ...

در واقع چرا باید خداوند رو غیر از خودمون بدونیم ؟ این بحث کمال خداوند با بحث بی اجزاء بودن اون توی سر من نمیره لطفا این مساله رو به زبان ساده به صورت کامل توضیح بدید !

در ضمن با استناد به حدیث و آیه بگین منظور از توحید چیه اگه این نیست ! در ضمن اونجا که میگن قل هو الله احد منظور از احد چیست ؟ و منظور از واحد در اونجاهایی که میگن ان الهکم لواحد چیست ! فرق اینارو هم بگین ممنون !

من بارها در این مورد تایپک زدم و یا نتیجه نداده یا اینکه جمع بندی نشده یا تایید نشده تایپکم ! لطفا اجازه بدید یه بحث کامل در این مورد داشته باشیم و به هیچ چیزی نگین خارج از بحث تایپکه چون این پست رو مخصوص حل مشکلات خودم در مورد توحید زدم !

اینکه میگین کمالات خدا در طول کمالات ماست و در عرض آن نیست که خب همین نتیجه را میدهد که کمالات ما کمالات خداست !

در ضمن یه توضیحی هم در مورد کمال و اینکه کمال به چی میگن ارائه بدید ممنون یا حق .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
اون چیزی که من از توحید فهمیدم اینه که چون منظور ما از الله ذات کامل به جمیع جهات هستش و چنین ذاتی جز با اتحاد تمام اجزاء و موجودات ممکن نمیشه پس هیچ چیز جدا از انسان نمیتواند الله باشد چون حداقل چیزی غیر از او هست که او را درک میکند و این نشان میدهد که آن چیز کامل نیست !

باسلام و عرض ادب
پیش از پاسخ به سوال شما، ابتدا لازم است قدری در مورد مسئله توحید بحث داشته باشیم.

نکته اول: معنای توحید
توحید که از مهمترین اعتقادات اسلامی و در مقابل شرک است، دارای مراتب و درجاتی است. مهمترین این درجات عبارتند از:
الف. توحید در ذات
ب. توحید در صفات
ج. توحید در ربوبیت
د. توحید در عبادت

در این میان و با توجه به سوال شما، مسئله توحید در ذات را توضیح میدهیم.
توحید در ذات، خود دارای چندین اطلاق است:
1. توحید ذات به معنای بساطت ذات
2. توحید ذات به معنای عدم تعدد ذات

اولین اطلاق وحدت که از آن به وحدت احدی یاد میشود به معنای عدم ترکیب در ذات حق تعالی است.
دومین اطلاق وحدت نیز، وحدت واحدی است که به معنای آن است که هیچ موجود دیگری وجود ندارد که همانند ذات حق تعالی باشد.

اما مطالبی که شما در مورد توحید مطرح کردید

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
اون چیزی که من از توحید فهمیدم اینه که چون منظور ما از الله ذات کامل به جمیع جهات هستش و چنین ذاتی جز با اتحاد تمام اجزاء و موجودات ممکن نمیشه پس هیچ چیز جدا از انسان نمیتواند الله باشد چون حداقل چیزی غیر از او هست که او را درک میکند و این نشان میدهد که آن چیز کامل نیست !

اشتباهی که در این مطلب وجود دارد،
اولا: مشخص نکرده که مراد از توحید، کدام قسم ازتوحید است.

ثانیا: فهم نادرستی از توحید است.
توحید در ذات، همانطور که گفته شد، به معنای آن است که ذات خداوند بسیط است و ترکیب در خداوند راه ندارد(وحدت احدی) و نیز ذاتش همانند و شبیهی ندارد(وحدت واحدی)
بنابراین، توحید به معنای، آن نیست که همه موجودات با خداوند وحدت دارند و غیر از او وجود ندارد.

ثالثا: خلط بین وحدت وجود و همه خدایی است.
مشکل دیگر این مطلب ان است که بین وحدت وجود با همه خدایی اشتباه کرده است.
وحدت وجود در معنای صحیح و قابل اثبات آن، بدان معناست که همه کمالات وجودی که در بین موجودات وجود دارد، خداوند متعال خالی از آن کمال نیست بلکه آن کمال را به نحو اتم و کامل تری دارد.
اگر انسان عالم است، خداوند متعال به عنوان واجب الوجود، آن را در عالی ترین مرتبه اش دارد. دلیل این مسئله نیز آن است که اگر این صفت را به نحو عالی اش نداشته باشد، ذات او مرکب میشود و این با وحدت احدی منافات دارد.
بنابراین، وحدت وجود به هیچ وجه به معنای آن نیست که انسان نیز خدا یا جزئی از خداوند است.چرا که در این صورت، خودش مستلزم ترکیب بالفعل خداوند خواهد شد که با وحدت احدی منافات دارد.

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
ولی مشکلی که با این نوع اعتقاد دارم اینه که در چنین صورتی نمیتوان چیزی رو جدا کرد و گفت این الله هستش ، در واقع به هیچی نمیشه گفت الله مگه اینکه شامل حال خوده ما هم بشه !

این سوال ناشی از فهم نادرست از وحدت وجود و به تبع آن فهم ناقص از توحید ذاتی احدی است.
در حالیکه هیچ گاه وحدت وجود به مشعنای آن نیست که انسان و سنگ و درخت، خدا یا جزیی از خداوند است.

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
در واقع چرا باید خداوند رو غیر از خودمون بدونیم ؟ این بحث کمال خداوند با بحث بی اجزاء بودن اون توی سر من نمیره لطفا این مساله رو به زبان ساده به صورت کامل توضیح بدید !

در این مورد
اولا: خداوند غیر از ماست زیرا وجود ما و خداوند، در دو مرتبه کاملا جدای وجودی قرار دارد. خداوند واجب الوجود است و سایر موجودات، ممکن الوجود.
ثانیا: بی جزء بودن خداوند و وحدت احدی او نه تنها مستلزم همه خدایی یا همه در خدایی نیست بلکه اصولا با آن سازگار نیست. یعنی اگر من به عنوان یک موجود جزئی از خداوند باشم، خداوند مرکب از من و غیر من خواهد شد. از سوی دیگر، چون من به عنوان یک موجود جسمانی، دارای اجزای مادی هستم، ذات خداوند نیز باید مرکب از اجزای مادی باشد که هیچ یک با توحید احدی و عدم بساطت در ذات الهی سازگار نیست.

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
ضمن اونجا که میگن قل هو الله احد منظور از احد چیست ؟ و منظور از واحد در اونجاهایی که میگن ان الهکم لواحد چیست ! فرق اینارو هم بگین ممنون !

تفاوت این دو مرحله در دو آیه از سوره توحید بیان شده است:
در آیه اول سوره توحید به توحید احدی(عدم ترکیب) اشاره دارد: "قل هو الله احد"
در آیه چهارم این سوره نیز به توحید واحدی(عدم شریک و شبیه) اشاره دارد: "لم یکن له کفوا احد"

منظور از واحد "الاهکم اله واحد" نیز توحید واحدی است.

[=palatino linotype]

به من بیاموز;943138 نوشت:
اینکه میگین کمالات خدا در طول کمالات ماست و در عرض آن نیست که خب همین نتیجه را میدهد که کمالات ما کمالات خداست !

این مسئله نیز تبیین مختصری از وحدت وجود قابل دفاع است.
اینکه کمالات ما در طول کمالات خداوند است، یعنی در سلسله مراتب وجودی، همانطور که وجود خداوند در مرتبه والاتر و برتری از وجود ما قرار دارد. صفات حق تعالی و کمالات او نیز در مرتبه والاتری از کمالات قرار دارد.

نتیجه گیری این جمله نیز مبهم است.
اینکه کمالات ما کمالات خداوند است دو معنا میتواند داشته باشد.
نخست اینکه کمالات ما، جزیئ از کمالات خداوند است، این نادرست است و با وحدت احدی سازگار نیست و مستلزم ترکیب است.
دوم اینکه کمالات ما، عین کمالات خداوند است هرچند مرتبه این کمالات میتواند متفاوت باشد. این سخن درستی است. یعنی علم در انسان، همان معنا و کارکردی را دارد که در خداوند است ولی مرتبه و شدت و ضعف این ها کاملا با یکدیگر متفاوت است.

صدیق;945141 نوشت:
[=palatino linotype]
این مسئله نیز تبیین مختصری از وحدت وجود قابل دفاع است.
اینکه کمالات ما در طول کمالات خداوند است، یعنی در سلسله مراتب وجودی، همانطور که وجود خداوند در مرتبه والاتر و برتری از وجود ما قرار دارد. صفات حق تعالی و کمالات او نیز در مرتبه والاتری از کمالات قرار دارد.

نتیجه گیری این جمله نیز مبهم است.
اینکه کمالات ما کمالات خداوند است دو معنا میتواند داشته باشد.
نخست اینکه کمالات ما، جزیئ از کمالات خداوند است، این نادرست است و با وحدت احدی سازگار نیست و مستلزم ترکیب است.
دوم اینکه کمالات ما، عین کمالات خداوند است هرچند مرتبه این کمالات میتواند متفاوت باشد. این سخن درستی است. یعنی علم در انسان، همان معنا و کارکردی را دارد که در خداوند است ولی مرتبه و شدت و ضعف این ها کاملا با یکدیگر متفاوت است.

لطفا توضیح بدین وقتی میگین کمالات ما عین کمالات خداست یعنی چه ؟ یعنی به هم شبیه هستن ؟ از یک نوع هستن ؟

خب حالا اومدین از یک نوع بودن ، چطوریه که من یه کمالی دارم، خدا هم اون کمال رو داره بعد مرتبه ی مالکیت خداوند بالاتره بعد کمال من زیر مجموعه و جزئی از کمال خدا نیست ؟ این منطقا چطور ممکنه ؟

و مساله بسیار بسیار مهم !

یک حدیثی آیه ای چیزی بیارین که به صراحت گفته باشه کمالات ما جزئی از کمالات خداوند نیست !

در ضمن اگر اینطور باشد که کمال من اینجا باشد کمال خدا آن طرف باشد ، کمال من قطره و کمال خداوند کوه باشد ، نمیشود گفت اینها در طول هم هستند ، اینها دیگر در عرض هم هستند !

اصلا بگین ببینم منظور از اینکه بعضی ها میگن کمالات ما در طول کمالات خداست یعنی چی ؟ ( البته اینو در مورد اراده شنیدم و خب اراده و قدرت هم نوعی کماله به خاطر همین همچین فکری به سرم زد اصلا درسته ؟ )

[=palatino linotype]

به من بیاموز;945167 نوشت:
لطفا توضیح بدین وقتی میگین کمالات ما عین کمالات خداست یعنی چه ؟ یعنی به هم شبیه هستن ؟ از یک نوع هستن ؟

یعنی از یک سنخ وجودی هستند.
یعنی علم چه تعریف و چه کارکردی دارد؟ همانها بر علم خداوند نیز صادق است.
به عبارت فنی، این صفات، همانند اصل وجود اموری تشکیکی هستند
تشکیکی اند یعنی نه با یکدیگر متباین هستند و نه عینا با هم تساوی دارند.
همانند نور که در خورشید، لامپ و شمع، در یک سنخ می گنجد هرچند با هم مساوی هم نیستند.
یعنی با هم اختلاف رتبه دارند.

به من بیاموز;945167 نوشت:
یک حدیثی آیه ای چیزی بیارین که به صراحت گفته باشه کمالات ما جزئی از کمالات خداوند نیست !

بنده سراغ ندارم.
شاید باشد ولی من ادعایی ندارم.
شما فرمودید که کمالات ما جزئی از کمالات خداوند است، پس ادعا از جانب شماست.
پس دلیل هم بر عهده شماست.
چرا که شیوه بحث اینطور است که
البینه(دلیل) علی المدعی.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;945168 نوشت:
در ضمن اگر اینطور باشد که کمال من اینجا باشد کمال خدا آن طرف باشد ، کمال من قطره و کمال خداوند کوه باشد ، نمیشود گفت اینها در طول هم هستند ، اینها دیگر در عرض هم هستند !

نور شمع و نور خورشید، نور هست یا نه؟
اگر بفرمایید یکی از اینها نور نیست، پس چرا به اینها نور میگویید؟
اگر هم بفرمایید نور هستند، عین همین مسئله در مورد کمالات وجودی و خود وجود نیز صادق است.

دوست عزیز
گره این کار با فهم درست و دقیق از مقوله تشکیک و دارای مراتب شدت و ضعف بودن کمالات گشوده میشود.

به من بیاموز;945168 نوشت:
اصلا بگین ببینم منظور از اینکه بعضی ها میگن کمالات ما در طول کمالات خداست یعنی چی ؟

اینکه کمالات ما در طول کمالات خداوند است، بدین معناست که
اولا: مراتب تشکیکی بین این کمالات برقرار است. یعنی علم من و علم خداوند از یک سنخ است ولی در دو درجه شدید و ضعیف.
ثانیا: علت ایجاد علم من، ذات حق تعالی است که عین علمش است.

صدیق;945235 نوشت:

یعنی از یک سنخ وجودی هستند.
یعنی علم چه تعریف و چه کارکردی دارد؟ همانها بر علم خداوند نیز صادق است.
به عبارت فنی، این صفات، همانند اصل وجود اموری تشکیکی هستند
تشکیکی اند یعنی نه با یکدیگر متباین هستند و نه عینا با هم تساوی دارند.
همانند نور که در خورشید، لامپ و شمع، در یک سنخ می گنجد هرچند با هم مساوی هم نیستند.
یعنی با هم اختلاف رتبه دارند.

بنده سراغ ندارم.
شاید باشد ولی من ادعایی ندارم.
شما فرمودید که کمالات ما جزئی از کمالات خداوند است، پس ادعا از جانب شماست.
پس دلیل هم بر عهده شماست.
چرا که شیوه بحث اینطور است که
البینه(دلیل) علی المدعی.

بسیار خب منم در بحث دین متخصص نیستم و به تمام آیات و احادیث اشراف ندارم که برای شما از اونها دلیل بیارم ولی همینکه خدا میگه خدا ظاهر و باطن است شاید بتوان برای این مساله استفاده کرد که همه چیز خداست و ظهور و ذات معنی نداره و همش خداونده !

ولی دو تا دلیل عقلی براش دارم !

اول اینکه چون خداوند بی نهایته، چیز بی نهایت واقعی و کمال مطلق باید شامل تمام کمالات بشه! و از طرفی انسان مقداری کمالات داره حالا این کمالات اگر به قول شما جدا از کمال خدا باشه و درجه اش کم باشه با افزوده شدن درجه ی کمال انسان به درجه ی کمال خدا ، کمال خدا بیشتر میشه که این امکان نداره چون کمال خدا بی نهایته !

دلیل دومم اینه که خب وقتی غیر از خدا هیچکس نبود ، از هیچ هم که نمیشه چیزی خلق کرد، خدا از کجا انسان رو خلق کرد ؟ مگه دین خودش نمیگه از روح خود بر او دمید ؟ ( حالا جایی که گفته از خاک خلق کرده خب خاک رو از چی خلق کرده ؟ بعد فرض کن خاک رو از a خلق کرده همینطور ادامه میدی میری ببینی a رو از چی خلق کرده و اگه این سلسله تا انتها پیش بره آخرش میرسه به خوده خدا مگه غیر اینه ؟ پس میتوان نتیجه گرفته همه چیز از خداست

و اما رد دلایل شما در مورد اینکه اگه مجموعه ای جزء داشته باشه نیازمند اجزاء میشه !

خب شما اول بگین نیاز یعنی چی؟ نیاز یعنی کمبود و نداشتن ! وقتی یک مجموعه بی نهایته و همه چیز داره دیگه معنی نداره که چیزی رو نداشته باشه ؟ حالا گیرم از اجزاء تشکیل شده باشه ، یعنی میگین این اجزاء از مجموعه بی نهایت جدا بشن برن جایی واسه مجموعه نقص به وجود میاد ؟ ولی حقیقت اینه که این اجزا نمیتونن از مجموعه ی بی نهایت خارج بشن ! یعنی مجموعه ی دیگه ای وجود نداره که این موجودات از مجموعه ی خدا جدا بشن برن به اون مجموعه تا نقصی برای خداوند به وجود بیاد ! هر چه هست خداست !

نمیدونم این اعتقاد اشکالش چیه ؟

سلام
به نظر من مشکل شما اینجاست که می خواهید به کنه و ذات خداوند پی ببرید و برای خودتان خالقی بسازید...این راهی که شما پیش گرفتید آنقدر در آن فرو میروید که یا می گویید خدایی نیست یا آنکه خالقی خیالی برای خود خواهید ساخت و برای خدا شریک می گیرید...در این مورد حدیث هم داریم :

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : درباره آفريدگان انديشه كنيد، اما به آفريدگار نينديشيد؛ زيرا شما نمى توانيد به عظمت و قدر او پى ببريد.

امام على عليه السلام : هر كه در ذات خدا بينديشد، ملحد شود.

امام صادق عليه السلام : هر كه در چگونگى خدا بينديشد، نابود شود.

البته من نمی گویم در حال فکر کردن به ذات خدا هستید،اما دیدم در حال مدلسازی خدایی هستید گفتم اگر منظورتون همین هست،به نتیجه نمی رسید...

«آیا ندیده اند که خداوند چگونه آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را باز می‌گرداند؟ البته این [کار] بر خدا آسان است»(عنکبوت/19)

در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم مى پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمى گردانیم; این وعده اى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد. (انبیاء/104)

یه نگاهی به این کلیپ ها بندازید شاید دیدتان عوض شد ، احتمال میدم حتما دیده باشید...

کلیپ 1

کلیپ 2

کلیپ 3: در مورد زمان که برای خدا معنا ندارد

به من بیاموز;945259 نوشت:
بسیار خب منم در بحث دین متخصص نیستم و به تمام آیات و احادیث اشراف ندارم که برای شما از اونها دلیل بیارم ولی همینکه خدا میگه خدا ظاهر و باطن است شاید بتوان برای این مساله استفاده کرد که همه چیز خداست و ظهور و ذات معنی نداره و همش خداونده !

ولی دو تا دلیل عقلی براش دارم !

اول اینکه چون خداوند بی نهایته، چیز بی نهایت واقعی و کمال مطلق باید شامل تمام کمالات بشه! و از طرفی انسان مقداری کمالات داره حالا این کمالات اگر به قول شما جدا از کمال خدا باشه و درجه اش کم باشه با افزوده شدن درجه ی کمال انسان به درجه ی کمال خدا ، کمال خدا بیشتر میشه که این امکان نداره چون کمال خدا بی نهایته !

دلیل دومم اینه که خب وقتی غیر از خدا هیچکس نبود ، از هیچ هم که نمیشه چیزی خلق کرد، خدا از کجا انسان رو خلق کرد ؟ مگه دین خودش نمیگه از روح خود بر او دمید ؟ ( حالا جایی که گفته از خاک خلق کرده خب خاک رو از چی خلق کرده ؟ بعد فرض کن خاک رو از a خلق کرده همینطور ادامه میدی میری ببینی a رو از چی خلق کرده و اگه این سلسله تا انتها پیش بره آخرش میرسه به خوده خدا مگه غیر اینه ؟ پس میتوان نتیجه گرفته همه چیز از خداست

و اما رد دلایل شما در مورد اینکه اگه مجموعه ای جزء داشته باشه نیازمند اجزاء میشه !

خب شما اول بگین نیاز یعنی چی؟ نیاز یعنی کمبود و نداشتن ! وقتی یک مجموعه بی نهایته و همه چیز داره دیگه معنی نداره که چیزی رو نداشته باشه ؟ حالا گیرم از اجزاء تشکیل شده باشه ، یعنی میگین این اجزاء از مجموعه بی نهایت جدا بشن برن جایی واسه مجموعه نقص به وجود میاد ؟ ولی حقیقت اینه که این اجزا نمیتونن از مجموعه ی بی نهایت خارج بشن ! یعنی مجموعه ی دیگه ای وجود نداره که این موجودات از مجموعه ی خدا جدا بشن برن به اون مجموعه تا نقصی برای خداوند به وجود بیاد ! هر چه هست خداست !

نمیدونم این اعتقاد اشکالش چیه ؟

سلام.

مشکل اینه که شما خدا رو که همون واجب هستو با مخلوقاتش که ممکن هستند در یک عرض قرار دادید و دارید مقایسه میکنید ...همه ماسوای رو اگه یک مجموعه فرض کنیم مجموعه ای از ممکن الوجود هاست که خود این مجموعه هم ممکن الوجوده چون مجموعه ای از ممکن ها نمیتونه واجب بشه از طرفی علت این مجموعه خودش یا ممکنه یا واجب ،البته ممکن که نمیتونه باشه چون فرض اینه که هر چه ممکن الوجوده داخل در این مجموعه است نتیجتا علت این مجموعه بایس واجب باشه که مطلوب حاصل میشه.....

از جهتی دو واجب نمیتونه علت ماسوا باشه چون از جهت امتیازی که دارن باز یک واجب درست میشه که میشن سه واجب و بار از جهات امتیاز بین این سه واجب دو واجب دیگه درست میشه که میشه پنج واجب والی اخر که تسلسل ایجاد میکنه که باطله نتیجتا یه واجب بیشتر نمیتونه علت مجموعه ممکنات باشه...

در اخر اینکه خود واجب هم نمیتونه در عرض ممکنات باشه چون در عین اینکه واجبه بایس ممکن هم باشه و درون مجموعه نتیجتا واجب بایس در طول ممکنات باشه...ولی چیزی که هست ممکنات تجلی و ظهورات صفات ذات هستند که به علت دوری از ذات حدود میپذیرن واحکام و ویژگیهای میپذیرن غیر از ذات و این ویژگیها از ذات مظاهر استنتاج میشه مانند جسم که از مظاهر حضرت حقه و لی ذات حق جسم نداره،بلکه خدا کمال وجودی رو ایجاد میکنه که این کمال به دلیل دوری از قله و ذات احکامی درش مترتب میشه که یکی از انها بعد پذیری یا جسمانیت است پس نحوه وجودی عالم مادی بعد بودنه و قام به ذات همین مرتبه مادی است نه اینکه خدا جسمانیت داشته که ایجاد کرده...خود بعد در این عالم خودش نوعی کماله ولی همین کمال در مرتبه بالا میشه نقص یعنی معدومه....

erfan_alavi;945330 نوشت:
سلام.

مشکل اینه که شما خدا رو که همون واجب هستو با مخلوقاتش که ممکن هستند در یک عرض قرار دادید و دارید مقایسه میکنید ...همه ماسوای رو اگه یک مجموعه فرض کنیم مجموعه ای از ممکن الوجود هاست که خود این مجموعه هم ممکن الوجوده چون مجموعه ای از ممکن ها نمیتونه واجب بشه از طرفی علت این مجموعه خودش یا ممکنه یا واجب ،البته ممکن که نمیتونه باشه چون فرض اینه که هر چه ممکن الوجوده داخل در این مجموعه است نتیجتا علت این مجموعه بایس واجب باشه که مطلوب حاصل میشه.....

سلام، از این حرفتون چقدر مطمئن هستید و چطور ؟

erfan_alavi;945330 نوشت:
از جهتی دو واجب نمیتونه علت ماسوا باشه چون از جهت امتیازی که دارن باز یک واجب درست میشه که میشن سه واجب و بار از جهات امتیاز بین این سه واجب دو واجب دیگه درست میشه که میشه پنج واجب والی اخر که تسلسل ایجاد میکنه که باطله نتیجتا یه واجب بیشتر نمیتونه علت مجموعه ممکنات باشه...

یعنی چی دو تا واجب نمیشه داشت چون سه تا میشه ؟

erfan_alavi;945330 نوشت:
در اخر اینکه خود واجب هم نمیتونه در عرض ممکنات باشه چون در عین اینکه واجبه بایس ممکن هم باشه و درون مجموعه نتیجتا واجب بایس در طول ممکنات باشه

تعریف شما از اینکه میگین در عرض موجودات باشه چیه ؟ یا مثلا در طول موجودات باشه ؟ این عرض و طول چی هستن ؟

erfan_alavi;945330 نوشت:
ذات حق جسم نداره

اینطوری که اعوذ بالله ناقض میشه ، چطور ذات کاملی هست که جسم نداره ؟ یعنی چی که در مرتبه بالاتر میشه نقض ؟ چطور میشه یه چیزی توی مرتبه ی پایین کمال باشه ولی وقتی میری مرتبه ی بالا نقض باشه ؟ اصلا تعریف شما از کمال چیه ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;943138 نوشت:
ه نام خدا

سلام و خسته نباشید

اینکه میگین کمالات خدا در طول کمالات ماست و در عرض آن نیست که خب همین نتیجه را میدهد که کمالات ما کمالات خداست !

در ضمن یه توضیحی هم در مورد کمال و اینکه کمال به چی میگن ارائه بدید ممنون یا حق .


سلام
فهم خداوند از لحاظ نظری نیازمند تفکر و اندیشه مستمر و امداد اهل توحیده. مثل یک ورزشکار که برای رسیدن به یک حد از مهارت و توانایی بناچار باید هم زیرنظر یک مربی خوب باشه هم زیاد تمرین کنه. ذهن افراد این آمادگی رو نداره که مطالب صریح و ساده اهل توحید رو بفهمه چون فرد عادی چیزی را برداشت می کند که منظور و مقصود موحد نیست. چون این دو در یک سطح فکری نیستند. بنابراین نباید انتظار داشته باشین بدون سابقه تلاش مستمر علمی در این زمینه چیز زیادی دستگیرتون بشه.
البته اینو هم بدونید که یک کمال معنوی ما در این عالم اینه که تا بتونیم ذهن و فکرمون رو به دامنه حقیقت شهودی نزدیک کنیم همانطور که فلاسفه اسلامی سعی کردند و توانستند فلسفه را به لحاظ برهان به مرزهای شهود برسونن. پس اگر واقعا مشتاق فهم توحید هستید باید حداقل چندسالی حرف گوش کنید و مطالعه و فکر کنید تا ان شاء الله گوهر حقیقت نصیبتون بشه.
بنده در مورد سوالاتتون چیزی نمی گم چون فکر می کنم این بحث چندان فایده ای نداره چون بعضی ابعادش مثل توحید صمدی صعب الفهم است. در عین حال فکر می کنم این بیان عرشی نبی اکرم ص که فرمود: "من عرف نفسه عرف ربه" خیلی راهگشاست. شما در فهم توحید می تونید از خودتون شروع کنید ببینید ذات شما با عقل شما و با شوون دیگه چه نسبتی داره با بدن چه نسبتی داره وووو
یا علیم[/]

محی الدین;945545 نوشت:

سلام
فهم خداوند از لحاظ نظری نیازمند تفکر و اندیشه مستمر و امداد اهل توحیده. مثل یک ورزشکار که برای رسیدن به یک حد از مهارت و توانایی بناچار باید هم زیرنظر یک مربی خوب باشه هم زیاد تمرین کنه. ذهن افراد این آمادگی رو نداره که مطالب صریح و ساده اهل توحید رو بفهمه چون فرد عادی چیزی را برداشت می کند که منظور و مقصود موحد نیست. چون این دو در یک سطح فکری نیستند. بنابراین نباید انتظار داشته باشین بدون سابقه تلاش مستمر علمی در این زمینه چیز زیادی دستگیرتون بشه.
البته اینو هم بدونید که یک کمال معنوی ما در این عالم اینه که تا بتونیم ذهن و فکرمون رو به دامنه حقیقت شهودی نزدیک کنیم همانطور که فلاسفه اسلامی سعی کردند و توانستند فلسفه را به لحاظ برهان به مرزهای شهود برسونن. پس اگر واقعا مشتاق فهم توحید هستید باید حداقل چندسالی حرف گوش کنید و مطالعه و فکر کنید تا ان شاء الله گوهر حقیقت نصیبتون بشه.
بنده در مورد سوالاتتون چیزی نمی گم چون فکر می کنم این بحث چندان فایده ای نداره چون بعضی ابعادش مثل توحید صمدی صعب الفهم است. در عین حال فکر می کنم این بیان عرشی نبی اکرم ص که فرمود: "من عرف نفسه عرف ربه" خیلی راهگشاست. شما در فهم توحید می تونید از خودتون شروع کنید ببینید ذات شما با عقل شما و با شوون دیگه چه نسبتی داره با بدن چه نسبتی داره وووو
یا علیم

سلام، به نظرم میاد آیات و احادیث دو پهلو هستن !

از طرفی میگن من عرف نفسه عرف ربه از طرفی میگه چشم ها او را نمیبیند ولی او همه ی چشم ها را میبیند !

پس اگه این جهان هستی همون خداست باید چشم ها او را ببیند دیگه چرا گفته چشم ها او را نمیبیند ولی او تمام چشم ها را میبیند ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;945613 نوشت:
سلام، به نظرم میاد آیات و احادیث دو پهلو هستن !

از طرفی میگن من عرف نفسه عرف ربه از طرفی میگه چشم ها او را نمیبیند ولی او همه ی چشم ها را میبیند !

پس اگه این جهان هستی همون خداست باید چشم ها او را ببیند دیگه چرا گفته چشم ها او را نمیبیند ولی او تمام چشم ها را میبیند ؟


سلام
حتی اگر بگوییم ظاهر و مظهر یکی است بازهم نمی توان قائل شد انسان با چشمش اورا در مظهرش می بیند چراکه نه این مظهر ثبات و سکونی دارد ونه احاطه به آن برای چشم ظاهری ممکن است هرچند اکثر بیانات سلبی آیات و روایات به لحاظ ذات است که دیگر حواس ظاهری اصلا به آن راه ندارد.
یا علیم[/]

محی الدین;945950 نوشت:
مظهر ثبات و سکونی دارد ونه احاطه به آن برای چشم ظاهری ممکن است

خودتان بگین خدایی که همیشه و همه جا دیده میشه هر چشمی او رو میبینه و او از تمام چشم ها میبیند بهتر است یا خدایی که اصلا دیده نمیشود و ادعا میکند تمام چشم هارو میبیند ؟

من میخوام چیکار خدا چشم منو ببینه وقتی خودش حاضر نیست من چشم اونو ببینم ؟ من میخوام خدا از چشم من ببینه و منو درک کنه !

من میخوام سهمی از خدا داشته باشم !

من میخوام امیدی واسه گنده شدن و مثل خدا شدن داشته باشم !

اینطوری که برده ای مطیع باش سجده کن به چه درد من میخوره ؟ جز بر اینکه به نفرتمون اضافه کنه ؟

یه پست زدم ولی تایید نکردن، توش نوشته بودم چیزی غریب به مضمون اینکه آیا یک پادشاه زورگوی قوی که توی کارش خوبه ( یعنی خوب بلده گردن دشمناشو بشکنه ) خطرناک تره یا یه پادشاه زورگوی ضعیف که زورش به پشه هم نمیرسه ؟

اگه شما خوده اون پادشاه نباشین اصولا باید دومی رو انتخاب کنین !

حالا گیرم خدا خیلی قوی باشه ، خیلی عالم باشه ! وقتی زورش و مهارتش رو در جهت منافع حقیقی ما که لذت بردن ماست به کار نمیبره و نشسته از جهنم میترسونه به چه درد من میخوره ؟

جز اینکه یکمم از اون بترسم بیشتر برده باشم ؟

خدا باید احساس لذت در انسان ایجاد کنه ، اصلا خدا عشقه خدا لذته ، یعنی چی سجده کن دستمو بوس کن هیچ اختیاری نداری وقتی من اراده کنم ؟ پس منو واسه چی خلق کردی خلق کردی زورتو بهم نشون بدی ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;946135 نوشت:
خودتان بگین خدایی که همیشه و همه جا دیده میشه هر چشمی او رو میبینه و او از تمام چشم ها میبیند بهتر است یا خدایی که اصلا دیده نمیشود و ادعا میکند تمام چشم هارو میبیند ؟

من میخوام چیکار خدا چشم منو ببینه وقتی خودش حاضر نیست من چشم اونو ببینم ؟ من میخوام خدا از چشم من ببینه و منو درک کنه !

من میخوام سهمی از خدا داشته باشم !

من میخوام امیدی واسه گنده شدن و مثل خدا شدن داشته باشم !

اینطوری که برده ای مطیع باش سجده کن به چه درد من میخوره ؟ جز بر اینکه به نفرتمون اضافه کنه ؟

یه پست زدم ولی تایید نکردن، توش نوشته بودم چیزی غریب به مضمون اینکه آیا یک پادشاه زورگوی قوی که توی کارش خوبه ( یعنی خوب بلده گردن دشمناشو بشکنه ) خطرناک تره یا یه پادشاه زورگوی ضعیف که زورش به پشه هم نمیرسه ؟

اگه شما خوده اون پادشاه نباشین اصولا باید دومی رو انتخاب کنین !

حالا گیرم خدا خیلی قوی باشه ، خیلی عالم باشه ! وقتی زورش و مهارتش رو در جهت منافع حقیقی ما که لذت بردن ماست به کار نمیبره و نشسته از جهنم میترسونه به چه درد من میخوره ؟

جز اینکه یکمم از اون بترسم بیشتر برده باشم ؟

خدا باید احساس لذت در انسان ایجاد کنه ، اصلا خدا عشقه خدا لذته ، یعنی چی سجده کن دستمو بوس کن هیچ اختیاری نداری وقتی من اراده کنم ؟ پس منو واسه چی خلق کردی خلق کردی زورتو بهم نشون بدی ؟


سلام
وجود خداوند متعال یک امر دلبخواهی و قراردادی نیست که بگوییم فلان خدا خوبتر است یا فلان خدا
مثل این است که بگوییم یک انسانی وجود دارد در عالم که من دلم می خواهد بتواند از اون سر عالم دستش را دراز کند یک شاخه گل به من بدهد. خب با این امر دلبخواهی یک آدم با دستی چندمیلیارد کیلومتری درست می شود؟
شما اصلا تصورات درستی از خدای مهربان بی منتها ندارید. دلتان می خواهد خداوند خودش را مطابق میل شما چیز دیگری کند. خب یک عده هم می خواهند اصلا خدایی نباشد پس باید خدا عدم شود؟
و اما سجده و عبادت برای رهایی از تنگنای وجودی جسم است تا بتوان خدای متعال را از بعدی برتر و متعالی تر یعنی ملکوت بیابیم و شهود کنیم. خداوند به فضلش راه شهود و ملاقات را نشان داد اما چون من و شما پر از بدبینی هستیم راه نمی افتیم و به مقصد نمی رسیم. وسط جاده می نشینیم و نق می زنیم.
یا علیم[/]

محی الدین;946143 نوشت:

سلام
وجود خداوند متعال یک امر دلبخواهی و قراردادی نیست که بگوییم فلان خدا خوبتر است یا فلان خدا
مثل این است که بگوییم یک انسانی وجود دارد در عالم که من دلم می خواهد بتواند از اون سر عالم دستش را دراز کند یک شاخه گل به من بدهد. خب با این امر دلبخواهی یک آدم با دستی چندمیلیارد کیلومتری درست می شود؟
شما اصلا تصورات درستی از خدای مهربان بی منتها ندارید. دلتان می خواهد خداوند خودش را مطابق میل شما چیز دیگری کند. خب یک عده هم می خواهند اصلا خدایی نباشد پس باید خدا عدم شود؟
و اما سجده و عبادت برای رهایی از تنگنای وجودی جسم است تا بتوان خدای متعال را از بعدی برتر و متعالی تر یعنی ملکوت بیابیم و شهود کنیم. خداوند به فضلش راه شهود و ملاقات را نشان داد اما چون من و شما پر از بدبینی هستیم راه نمی افتیم و به مقصد نمی رسیم. وسط جاده می نشینیم و نق می زنیم.
یا علیم


منظورم اینه اگه منظور از کمال این باشد که بیشتر به دل بشیند ! آن وقت خداوندی کاملتر است که با ما مثل دوست رفتار کند نه مانند ارباب !

والا خودمم نمیدونم چی میگم، فقط حرفم اینه که ما چون به خدا احاطه نداریم نمیتونیم تشخیص بدیم که اون کسی رو فرستاده یا نه ! دنبال یه راهم که مطمئن بشم حضرت محمد رو خدا فرستاده یا نه ! کیو خدا فرستاده و ...

واسه ارتباط برقرار کردن با خدا مجبورم بشناسمش ولی هر چی زور میزنم نمیتونم ، میترسم ، میترسم دینی که انتخاب میکنم منو به جهنم بکشونه .

من یه مدت به خدا میگفتم خدایا چیکار کنم چیکار نکنم ! ولی متوجه نشدم خدا چی میگه ! بنابر این الان یک کارایی میکنم و میگم خدایا اینو به نفعم تموم کن $-)

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;946150 نوشت:
منظورم اینه اگه منظور از کمال این باشد که بیشتر به دل بشیند ! آن وقت خداوندی کاملتر است که با ما مثل دوست رفتار کند نه مانند ارباب !

والا خودمم نمیدونم چی میگم، فقط حرفم اینه که ما چون به خدا احاطه نداریم نمیتونیم تشخیص بدیم که اون کسی رو فرستاده یا نه ! دنبال یه راهم که مطمئن بشم حضرت محمد رو خدا فرستاده یا نه ! کیو خدا فرستاده و ...

واسه ارتباط برقرار کردن با خدا مجبورم بشناسمش ولی هر چی زور میزنم نمیتونم ، میترسم ، میترسم دینی که انتخاب میکنم منو به جهنم بکشونه .


سلام
لحن آمرانه و ارباب منشانه خداوند از مقام قانونگذار و اداره کننده تمام جوامع بشری است. با وجود این لحن ظاهری مقتدرانه هم خیلی ها حساب نمی برند و خود را به هلاکت می رسانند چه رسد به اینکه بخواهد با لحن عاشقانه صحبت کند. البته آنها که اهل دل و اهل عشق اند اشارات محبوب را می فهمند.
اگر در جستجوی راه سعادت و کمال هستید ذهنتان را از هرنوع پیشداوری و دلتان را از هر نوع میل خالی کند و از خدایی که از شما به شما نزدیکتر است هدایت بخواهید و در خواسته خود اصرار ورزید. حتما هدایتتان خواهد کرد.
ای هدایتگر گم شدگان[/]

پرسش: [=palatino linotype]اون چیزی که من از توحید فهمیدم اینه که چون منظور ما از الله ذات کامل به جمیع جهات هستش و چنین ذاتی جز با اتحاد تمام اجزاء و موجودات ممکن نمیشه پس هیچ چیز جدا از انسان نمیتواند الله باشد چون حداقل چیزی غیر از او هست که او را درک میکند و این نشان میدهد که آن چیز کامل نیست ! [=palatino linotype]ولی مشکلی که با این نوع اعتقاد دارم اینه که در چنین صورتی نمیتوان چیزی رو جدا کرد و گفت این الله هستش ، در واقع به هیچی نمیشه گفت الله مگه اینکه شامل حال خود ما هم بشه ! [=palatino linotype]در واقع چرا باید خداوند رو غیر از خودمون بدونیم ؟

[=palatino linotype]پاسخ:[=palatino linotype]
[=palatino linotype]باسلام و عرض ادب
پیش از پاسخ به سوال شما، ابتدا لازم است قدری در مورد مسئله توحید بحث داشته باشیم.

نکته اول: معنای توحید
توحید که از مهمترین اعتقادات اسلامی و در مقابل شرک است، دارای مراتب و درجاتی است. مهمترین این درجات عبارتند از:
الف. توحید در ذات
ب. توحید در صفات
ج. توحید در ربوبیت
د. توحید در عبادت

در این میان و با توجه به سوال شما، مسئله توحید در ذات را توضیح میدهیم.
توحید در ذات، خود دارای چندین اطلاق است:
1. توحید ذات به معنای بساطت ذات
2. توحید ذات به معنای عدم تعدد ذات

اولین اطلاق وحدت که از آن به وحدت احدی یاد میشود به معنای عدم ترکیب در ذات حق تعالی است.
دومین اطلاق وحدت نیز، وحدت واحدی است که به معنای آن است که هیچ موجود دیگری وجود ندارد که همانند ذات حق تعالی باشد.(1)

باتوجه به این نکته مقدماتی،
[=palatino linotype]اشتباهی که در سوال مطرح شده وجود دارد این است که:
اولا: مشخص نکرده که مراد از توحید، کدام قسم ازتوحید است.

ثانیا: فهم نادرستی از توحید است.
توحید در ذات، همانطور که گفته شد، به معنای آن است که ذات خداوند بسیط است و ترکیب در خداوند راه ندارد(وحدت احدی) و نیز ذاتش همانند و شبیهی ندارد(وحدت واحدی)
بنابراین، توحید به معنای، آن نیست که همه موجودات با خداوند وحدت دارند و غیر از او وجود ندارد.

ثالثا: خلط بین وحدت وجود و همه خدایی است.
مشکل دیگر این مطلب ان است که بین وحدت وجود با همه خدایی اشتباه کرده است.
وحدت وجود در معنای صحیح و قابل اثبات آن، بدان معناست که همه کمالات وجودی که در بین موجودات وجود دارد، خداوند متعال خالی از آن کمال نیست بلکه آن کمال را به نحو اتم و کامل تری دارد.
اگر انسان عالم است، خداوند متعال به عنوان واجب الوجود، آن را در عالی ترین مرتبه اش دارد. دلیل این مسئله نیز آن است که اگر این صفت را به نحو عالی اش نداشته باشد، ذات او مرکب میشود و این با وحدت احدی منافات دارد.
بنابراین، وحدت وجود به هیچ وجه به معنای آن نیست که انسان نیز خدا یا جزئی از خداوند است.چرا که در این صورت، خودش مستلزم ترکیب بالفعل خداوند خواهد شد که با وحدت احدی منافات دارد.
[=palatino linotype]درنتیجه این اشتباهات، فکر شده که نمیتوان هم قائل به وحدت وجود بود و هم قائل به خدایی شخصی. بدین معنا که تصور شده، اگر وحدت وجود صحیح باشد، دیگر نمیتوان یک موجود مشخص را به عنوان خداوند مطرح کرد، بنابراین وحدت وحدت وجود با همه خدایی ملازم فرض میشود. در حالیکه هیچ گاه وحدت وجود به معنای آن نیست که انسان و سنگ و درخت، خدا یا جزیی از خداوند است.

[=palatino linotype]ممکن است گفته شود اگر خداوند کامل مطلق است، پس ما نیز باید جزئی ازخداوند باشیم. پاسخ این است که
اولا: خداوند غیر از ماست زیرا وجود ما و خداوند، در دو مرتبه کاملا جدای وجودی قرار دارد. خداوند واجب الوجود است و سایر موجودات، ممکن الوجود.
ثانیا: بی جزء بودن خداوند و وحدت احدی او نه تنها مستلزم همه خدایی یا همه در خدایی نیست بلکه اصولا با آن سازگار نیست. یعنی اگر من به عنوان یک موجود جزئی از خداوند باشم، خداوند مرکب از من و غیر من خواهد شد. از سوی دیگر، چون من به عنوان یک موجود جسمانی، دارای اجزای مادی هستم، ذات خداوند نیز باید مرکب از اجزای مادی باشد که هیچ یک با توحید احدی و عدم بساطت در ذات الهی سازگار نیست.

[=palatino linotype]بنابراین مراد از وحدت وجود یا حداقل یکی از تبیین های قابل دفاع آن است که بر اساس قاعده فلسفه "بسیط الحقیقه کل الاشیاء" اثبات شده، اینچنین است که کمالات ما در طول کمالات حق تعالی است. اینکه کمالات ما در طول کمالات خداوند است، یعنی در سلسله مراتب وجودی، همانطور که وجود خداوند در مرتبه والاتر و برتری از وجود ما قرار دارد. صفات حق تعالی و کمالات او نیز در مرتبه والاتری از کمالات قرار دارد. بنابراین وجود کامل حق تعالی دارای کمالات همه موجوات عالم نیز هست، ولی این بدان معنا نیست که کمالات ما، جزیئ از کمالات خداوند است،چرا که این تبیین با وحدت احدی سازگار نیست و مستلزم ترکیب است. بلکه بدین معناست که کمالات ما، عین کمالات خداوند است هرچند مرتبه این کمالات میتواند متفاوت باشد. این سخن درستی است. یعنی علم در انسان، همان معنا و کارکردی را دارد که در خداوند است ولی مرتبه و شدت و ضعف این ها کاملا با یکدیگر متفاوت است.(2)

موفق باشید.
ـــــــــــــــــــ
1. ر.ک. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقائد، تهران، مرکز چاپ و نشر بین الملل، 1377ش، درس 16و 17
2. ر.ک. ملاصدرای شیرازی، مفاتیح الغیب، مقدمه و تصحیح محمدخواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، چاپ اول، ص335-336.

موضوع قفل شده است