جمع بندی هدف از آفرینش افراد جهنمی

تب‌های اولیه

214 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حبیبه;936833 نوشت:
اینکه موجودی در علم خدا وجود داشته باشد و بعد در خارج از علم حق تشخص و ظهور یابد مربوط به ذهن محدود در زمان و مکان انسان است.
یعنی از نظر شما من و شما و سایر انسانها همیشه وجود داشتیم و فقط این ذهن محدود ما در زمان و مکان است کمه فکر میکنیم مدت محدودی وجود داشتیم؟!

علم خدا به وجود ما رو چطور معنی میکنید؟ مثلا من میدانم اگر توپ رو از دستم رها کنم به زمین میفته.اما میتوانم توپ رو رها کنم و میتوانم رها نکنم و علم من تبدیل به جهل نمیشه.

حبیبه;936833 نوشت:
اینگونه نیست که چیزی را خداوند بداند بعد به آن وجود ببخشد بلکه "علمه فعله"همینکه چیزی معلوم شد یعنی موجود شده یا بالعکس

هر چیزی که به کسوت وجود در آمده معلوم حق است.

مگر بحث در علم فعلی حق که اگر لازم شد بیان می شود.

منظور بنده هم همین علم فعلی هست که در بالا مثال زدم.

حبیبه;936833 نوشت:
در اینصورت فیض وجود را از او دریغ داشته است به چه سبب؟
به سبب اینکه خلقتش سودی ندارد. قرار هست تا باد رد جهنمش بسوزد خب چه سودی برایش دارد؟ فیض وجودی که با عذاب همراه است دریغ شود بهتر است مثل اینکه این است که عذاب رو دریغ کرده که این خود لطف خداست .و خدا لطفش رو طبق حرف خودتون دریغ نمیکند.

طارق اللیل;936879 نوشت:
با این چیزی که شما میگویید انوقت صفات قهار بودن و منتقم بودن خداوند ازش سلب میشد
کمال یک وجود در این نیست که همه اش لطف و احسان و رحمت باشه بلکه کمال در اینه که هم لطف داشته باشه و هم قهر

برای چندمین بار تکار میکنم
با خلق جهنم مشکلی ندارم .مشکل شما و سرکار جبیبه این است که فکر مینید من کلا با خلقت جهنم مشکل دارم و نیز افراد جهنم .یپس اینجا صفت قهر سلب نمیشه.

طارق اللیل;936879 نوشت:
اگر انسانهای مطلقا بد به عرصه وجود نمیاومدن این یک نوع جبر در به وجود امدن برای انتخاب راه سعادت و شقاوت هست
و اگر می‌خواستیم به هر انسانى [از روى جَبر] هدایتش را می‌دادیم، ولى [آزاد گذارده‌ام](سجده،ایه 13.)
با توجه به علم خدا در میابیم که انسان شرور راه جز شقاوت رو انتخاب نمیکند پس از کدام انتخاب بین سعادت و شقاوت صحبت میکنید؟

طارق اللیل;936879 نوشت:
به نظر بنده اشکال در روی مسله است که انسان افریده شده برای رحمت ...(این یک جمله کاملی نیست که وجود فقط به خاطر رحمت باشه.. نه برای انسانهای بد رحمت نیست اگرچه انسانهای بد هم در این دنیا ممکنه کمی لذت ببرند از زندگیشون)
این حرف بنده نیست.من فقط نقل کردم.و طبق ان استدلال کردم.منظور بنده هم هدف نهایی وبده و این هدف نهایی میتواند با عذاب هم بدست اید نظیر انسانهایی که برای رسیدن به بهشت در جهنم اول عذاب میبینند.

Miss.Narges;936933 نوشت:
.مشکل شما و سرکار جبیبه این است که فکر مینید من کلا با خلقت جهنم مشکل دارم و نیز افراد جهنم .یپس اینجا صفت قهر سلب نمیشه.

مشکل شما اینجاست که از خدا انتظار داری بی نهایت بخشنده و مهربان و رحیم باشه ولی انتظار نداری در خشم و قهرش بسیار جدی و سختگیر باشه
این تعریف شما از صفات خدا درست نیست این خدایی که شما میخوای بینهایت مهربان هست ولی بینهایت قهار نیست(این یک خدای ناقص هست)
خدا رحیم هست و رحمتش از قهرش پیشی میگیره ولی قرار نیست دیگه قهرِ بینهایتش نباشه

Miss.Narges;936933 نوشت:
این حرف بنده نیست.من فقط نقل کردم


منبع شما از کجاست ؟

حبیبه;936833 نوشت:
اینکه موجودی در علم خدا وجود داشته باشد و بعد در خارج از علم حق تشخص و ظهور یابد مربوط به ذهن محدود در زمان و مکان انسان است.

بعدیت و قبلیت زمانی در مورد خداوند معنی ندارد برای وجود بسیطی که با هر موجود در هر عالم حضور داشته و با آنها معیّت قیومی دارد قبل از

تحقق و بعد از تحقق معنا ندارد؛در مقام تمثیل مثل علم شماست به آنچه در پاسخ به بنده تایپ می کنید یعنی همزمانی که می دانید چه می خواهید

بگوئید آن را تایپ هم می کنید.بعدیت و قبلیت فقط مربوط به مراتب وجود اشیاء است نسبت به خودشان نه نسبت به خداوند.مثل اینکه وجود ذهنی

الفاظ شما به لحاظ رتبه ی وجودی قبل از وجود لفظی آنها در قالب حروف و کلمات است.

سلام دوست عزیز

ببینید من فلسفه نمی دانم
ولی می دانم فلسفیون می ایند برای خدا یک صفاتی و تعارفی در نظر می گیرند تا بتوانند
به بعضی سوالات شبهه انگیز جواب دهند
به نظر من اینگونه صفات برای خدا قایل شدن یعنی محدود و مجبور کردن خداوند به امور

اینکه بگوییم هرانچه در علم خداوند باشد باید کسوت وجود یابد
یک نوع جبر در افعال خدا را تداعی می کند
و این با قادر مطلق بودن خدا در تناقض است

حبیبه;936833 نوشت:
ینگونه نیست که چیزی را خداوند بداند بعد به آن وجود ببخشد بلکه "علمه فعله"همینکه چیزی معلوم شد یعنی موجود شده یا بالعکس

هر چیزی که به کسوت وجود در آمده معلوم حق است.

این هم به نظر من باز محدود کردن خداوند در امور و خلق و علم می باشد

البته این از نگاه من که فلسفه نمی دانم می باشد
ولی فکر می کنم فلسفه خداوند را مجبور می کند

باسمه الذی القاهر فوق عباده

Miss.Narges;936932 نوشت:
یعنی از نظر شما من و شما و سایر انسانها همیشه وجود داشتیم و فقط این ذهن محدود ما در زمان و مکان است کمه فکر میکنیم مدت محدودی وجود داشتیم؟!

بنده و شما همیشه وجود نداشته ایم محدودیت به بعد زمان یعنی محکومیت به ایجاد تدریجی ولی خداوند محدود به هیچ قیدی نیست

بنابراین علم خداوند به ما و احوال ما در همه ی عوالم طبیعت،برزخ و قیامت احاطه دارد.

Miss.Narges;936932 نوشت:
علم خدا به وجود ما رو چطور معنی میکنید؟ مثلا من میدانم اگر توپ رو از دستم رها کنم به زمین میفته.اما میتوانم توپ رو رها کنم و میتوانم رها نکنم و علم من تبدیل به جهل نمیشه.

بله اما رها کردن یا نکردن آن در اصل وجود توپ با ویژگیهای خاص آن تأثیری ندارد.

Miss.Narges;936932 نوشت:
منظور بنده هم همین علم فعلی هست که در بالا مثال زدم.

مثال با ممثل نمی خواند لطفا بیشتر توضیح دهید.

Miss.Narges;936932 نوشت:
به سبب اینکه خلقتش سودی ندارد. قرار هست تا باد رد جهنمش بسوزد خب چه سودی برایش دارد؟ فیض وجودی که با عذاب همراه است دریغ شود بهتر است مثل اینکه این است که عذاب رو دریغ کرده که این خود لطف خداست .و خدا لطفش رو طبق حرف خودتون دریغ نمیکند.

سرکار نرگس عزیز تا وقتی کسی به وجود نیاید و در دنیا قرار نگیرد و بر علیه خداوند طغیان نکند و کار را به تکذیب و انکار نکشاند که مشمول جزای تکوینی حق

نمی شود(خلود در جهنم).

حال شما می فرمائید خدا می دانست او اینگونه می شود او را اصلا به وجود نمی آورد تا با کفرش در جهنم جاودانه عذاب نشود.خب لازمه این سخن این است

که خداوند اختیار را از بندگانش سلب کند یعنی جلوی انتخاب خداناباوری را بگیرد تا مردم اگر خواستند سرکشی کنند فقط در حدّی باشد که کمی عذاب شوند

بعد هم مشمول شفاعت شوند مثلا،در اینصورت همه ی آن جهنمی ها باید مؤمن گناهکار باشند خب این همان جبر است. چرا نگوئیم خداوند اصلا مانع گناه بشود

که همان عذاب برزخی هم نباشد نه سوء العذاب باشد نه اشدّ العذاب از اول همه چیز گل و بلبل باشد مثل عالم ملائکه.یا نه مثل حیوانات.

در اینصورت خداوند باید سیستم مغز انسان را طوری طراحی می نمود که اهل تفکر نباشد چون تفکر به دنبالش انتخاب را دارد،انتخاب کفر و ایمان ناشی از تفکر

هست و نیست است؛ خداوند هست و نقیض آن خداوند نیست،بعد عده ای اولی را انتخاب می کنند و گروهی دومی را،حال اگر بگوئیم خداوند کافران را به وجود

نمی آورد نتیجه اش حذف دو آلیسم از ذهن انسان است یعنی عدم تفکر هست ونیست.

اینکه خداوند هست و من به او باور و ایمان دارم نتیجه ی همین سطح از ادراک و تفکر هست و نیست است؛در غیر اینصورت ایمان و عمل صالح و بهشت

و همه ی مفاهیم عالی هم در سایه ی عدم تفکر و انتخاب آگاهانه بی معنا می شود.

باسمه القادر

سلام و عرض ادب خدمت سرکار گلشن گرامی

**گلشن**;936969 نوشت:
ببینید من فلسفه نمی دانم

من هم چیز زیادی از آن نمی دانم.

**گلشن**;936969 نوشت:
ولی می دانم فلسفیون می ایند برای خدا یک صفاتی و تعارفی در نظر می گیرند تا بتوانند
به بعضی سوالات شبهه انگیز جواب دهند

آراء فلسفی ناشی از تفکرات فلسفی است و فقط برای پاسخ به شبهات نیست گرچه می توان بعضی شبهات را با براهین فلسفی پاسخ داد.

**گلشن**;936969 نوشت:
به نظر من اینگونه صفات برای خدا قایل شدن یعنی محدود و مجبور کردن خداوند به امور

اینکه بگوییم هرانچه در علم خداوند باشد باید کسوت وجود یابد
یک نوع جبر در افعال خدا را تداعی می کند
و این با قادر مطلق بودن خدا در تناقض است

موضوع را بر عکس تصور بفرمائید:"هر چه کسوت وجود پوشیده معلوم خداست"خداوند به قدرت خویش مخلوقات را به وجود آورده و به آنها علم دارد.

مثل اینکه شما با قدرت اراده تان طرحی را که در ذهن دارید در عین پیاده می کنید آیا مجبورید؟نه خودتان چنین اراده کردید.قدرتش را داشتید،خواستید

و انجام دادید.

حبیبه;936974 نوشت:
موضوع را بر عکس تصور بفرمائید:"هر چه کسوت وجود پوشیده معلوم خداست"خداوند به قدرت خویش مخلوقات را به وجود آورده و به آنها علم دارد.

سلام و عرض ادب

البته اینکه می گویید فلسفه نمی دانید شکسته نفسی می فرمایید از نوشتارتان مشخص است که اهل فلسفه اید

اما بعد

تا اینجا قبول که هرچه کسوت وجود پوشیده معلوم خداست
ولی چرا نتوان اینگونه اندیشید خداوند می تواند علم به یک موجود ده متری و عجیب الخلقه داشته باشد ولی او را خلق نکند ؟
مثلا من علم به ساخت یک میز دارم ولی دلم نمی خواهد ان را بسازم

حبیبه;936974 نوشت:
مثل اینکه شما با قدرت اراده تان طرحی را که در ذهن دارید در عین پیاده می کنید آیا مجبورید؟نه خودتان چنین اراده کردید.قدرتش را داشتید،خواستید

تا اینجا مجبور نیستم

ولی اگر من طرحی در ذهن داشته باشم که مثلا فلانی را بکشم
انگاه مختار هستم که ان را پیاده کنم یا نکنم
اگر با تصور این فعل کشتن اینگونه باشد که باید حتما ان تحقق پیدا کند ان وقت می شود اجبار به ان کار

مگر انکه من اراده داشته باشم که ان قتل را در عین توانستن انجام ندهم

باسمه العلیم

**گلشن**;936979 نوشت:
ولی چرا نتوان اینگونه اندیشید خداوند می تواند علم به یک موجود ده متری و عجیب الخلقه داشته باشد ولی او را خلق نکند ؟
مثلا من علم به ساخت یک میز دارم ولی دلم نمی خواهد ان را بسازم

**گلشن**;936979 نوشت:
تا اینجا مجبور نیستم

ولی اگر من طرحی در ذهن داشته باشم که مثلا فلانی را بکشم
انگاه مختار هستم که ان را پیاده کنم یا نکنم
اگر با تصور این فعل کشتن اینگونه باشد که باید حتما ان تحقق پیدا کند ان وقت می شود اجبار به ان کار

مگر انکه من اراده داشته باشم که ان قتل را در عین توانستن انجام ندهم

علم و قدرت خداوند و نیز سایر صفاتش با نحوه ی علم و قدرت و اراده ی انسان متفاوت است مشکل اینجاست که ما اینها را شبیه به هم فرض می کنیم.

فاعلیت در انسان مسبوق به اندیشه و انتخاب و اختیار است اما در مورد خداوند علم و اراده و قدرتش یکی است :"إنّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون"

همین که چیزی معلوم خداست یعنی مورد خواست و مشیّت اوست و موجود می شود.

علم شما به ساخت میز علم حصولی است در حالیکه علم خداوند به موجودات علم حضوری است،حقایق موجودات به نحو بسیط

در علم ذاتی خداوند موجودند و چیزی که در علم خدا موجود باشد معدوم نمی شود و در مراتب مختلف وجود ظهور می یابد چون علم خدا

عین قدرت و اراده اش است و این مطلب بر می گردد به همان مسئله ای که در پاسخ به سرکار نرگس عرض نمودم که هر چه قابلیت وجود داشته باشد

موجود می شود و از فیض وجود محروم نمی گردد.

حبیبه;936973 نوشت:
بنده و شما همیشه وجود نداشته ایم محدودیت به بعد زمان یعنی محکومیت به ایجاد تدریجی ولی خداوند محدود به هیچ قیدی نیست

بنابراین علم خداوند به ما و احوال ما در همه ی عوالم طبیعت،برزخ و قیامت احاطه دارد.

منم در مورد علم خدا هر چی میفرمایید قبول دارم.حال که حتما باید هر چی رو خدا میداند خلق کند پس اگر قدرت و ارداده دارد چرا جهنمیان ابدی رو از جهنم خلاص نکند؟ البته نمیگم به همین زودیاhappy
ولی بر فرض میلیادرها سال بمونن اونجا عذاب بشن خب واقعا کمه؟ اینجا قهر و غضب خدا که شما و سرکار طارق اللیل بهش تاکید داشتین هم تحقق داشته.بعدش آتش جهنم واسشون گلستان بشه برن بهشت ولی اینجا باز بهشت اونها در حده بهشت سایر افراد که وارد جهنم نباشند نیست و همچنان عواقب گناه هست! اینجا بازم قهر و غضب خدا هست چون این افراد مدام نمیگن کاش ما هم گناه نمیکردیم که به مراتب بالای رحمت میرسیدیم؟ خب چه اشکالی دارد ؟ اصلا از کجا معلوم خدا چنینی نمیکند ؟ به هر حال بجای اینکه تاکید کنم خدا حتما نبایستی انها رو خلق بکنه میتونم تاکید داشته باشم جهنم و عذاب ابدی رو خلق نکنه.
واقعا نمیدانم چرا اینقدر به خلد عذاب جهنمیان تاکید دارید.

حبیبه;936973 نوشت:
بله اما رها کردن یا نکردن آن در اصل وجود توپ با ویژگیهای خاص آن تأثیری ندارد.
عه؟8-|
حبیبه؟happy
مثال صرفا برای تقریب منظورم به ذهن زدم چرا دستکاریش کردید؟ مثال نقشی جز تقریب مفهوم به ذهن نداره و مثالها هر گز گویای دقیق حقایق نیستند. من با اصل توپ کار نداشتم در مثال مذکور به اصابت یا عدم اصبت توپ به زمین کار داشتم.ما علم درایم توپ رو رها کنیم به زمین اصابت میکند اما اراده داریم که رهاش نکنیم و علم ما نقض نمیشه.

طارق اللیل;936938 نوشت:
مشکل شما اینجاست که از خدا انتظار داری بی نهایت بخشنده و مهربان و رحیم باشه ولی انتظار نداری در خشم و قهرش بسیار جدی و سختگیر باشه
توصیفات جهنم رو در قرآن بخونید ببین تا چه حد سختگیرانست دیگر یه لحظشم اندازه میلیاردها سال عذابه.بازم میگید خدا باید در خشم و غضبش سختگیر باشد؟

طارق اللیل;936938 نوشت:
منبع شما از کجاست ؟
به کتاب بینش اسلامی پیش دانشگاهی بحث هدف خلقت انسان مراجعه کنید .البته اونی ما خوندیم دین و زندگی بوده ولی شاید بشه کتابشو پیدا کرد.همون کتاب هم از منابع دیگر بهره جسته نه اینکه نظر شخصیش باشه.

باسمه الرحیم

Miss.Narges;937067 نوشت:
منم در مورد علم خدا هر چی میفرمایید قبول دارم.حال که حتما باید هر چی رو خدا میداند خلق کند پس اگر قدرت و ارداده دارد چرا جهنمیان ابدی رو از جهنم خلاص نکند؟ البته نمیگم به همین زودیا
ولی بر فرض میلیادرها سال بمونن اونجا عذاب بشن خب واقعا کمه؟ اینجا قهر و غضب خدا که شما و سرکار طارق اللیل بهش تاکید داشتین هم تحقق داشته.بعدش آتش جهنم واسشون گلستان بشه برن بهشت ولی اینجا باز بهشت اونها در حده بهشت سایر افراد که وارد جهنم نباشند نیست و همچنان عواقب گناه هست! اینجا بازم قهر و غضب خدا هست چون این افراد مدام نمیگن کاش ما هم گناه نمیکردیم که به مراتب بالای رحمت میرسیدیم؟ خب چه اشکالی دارد ؟ اصلا از کجا معلوم خدا چنینی نمیکند ؟ به هر حال بجای اینکه تاکید کنم خدا حتما نبایستی انها رو خلق بکنه میتونم تاکید داشته باشم جهنم و عذاب ابدی رو خلق نکنه.

ببینید نرگس خانم جهنم با درکات آن ظهور عقاید،اخلاق و اعمال فاسد جهنمی هاست یعنی خالق جهنم خود جهنمی ها هستند

باطن اعمال و افکار و اخلاق سوء آنها به صورت ظاهر جهنم تجلی می کند:"نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده".

فرض کنیم که خداوند بین فاسقین و ظالمین و مترفین و...... و انسانهای پرهیزگار و صالح فرقی نگذارد و ظالم و مظلوم هر دو را به بهشت

بفرستد عدالت حق چه می شود؟"أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ"ص/28

Miss.Narges;937067 نوشت:
واقعا نمیدانم چرا اینقدر به خلد عذاب جهنمیان تاکید دارید.

چون نمی توانیم ظواهر آیات را نادیده بگیریم.گرچه خاطرم نیست روایت بود یا یک نکته ی حکیمانه که خداوند خلف وعده نمی کند

امّا خلف وعید اشکالی ندارد(الله اعلم)

Miss.Narges;937067 نوشت:

عه؟
حبیبه؟
مثال صرفا برای تقریب منظورم به ذهن زدم چرا دستکاریش کردید؟

ROFL

خدمت مثال شما جسارت نشود قصد بنده هم تقریب به ذهن بود دیدم توپ شما دم دست است به حسب سابقه ی دوستی

بی اجازه استفاده کردم حلال بفرمائید.

گل

حبیبه;937102 نوشت:
ببینید نرگس خانم جهنم با درکات آن ظهور عقاید،اخلاق و اعمال فاسد جهنمی هاست یعنی خالق جهنم خود جهنمی ها هستند

باطن اعمال و افکار و اخلاق سوء آنها به صورت ظاهر جهنم تجلی می کند:"نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده".

فرض کنیم که خداوند بین فاسقین و ظالمین و مترفین و...... و انسانهای پرهیزگار و صالح فرقی نگذارد و ظالم و مظلوم هر دو را به بهشت

بفرستد عدالت حق چه می شود؟"أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ"ص/28


خب اینجا فرقی که بین ظالم و مظلوم هست اینه که اولا ظالم سالها باید جزای ظلمش رو پس بدهد اما مظلوم مجازاتی ندارد بلکه به واسطه ظلمی که بهش شده در برابر ظالم حقش ادا میشود.مورد دوم اینکه ظالم اگر عذابش تمام شود و وارد بهشت شود بهشت او از لحاظ معنوی در حده کسی که چنین ظلمی نکرده نیست.من از یکی کارشناس شنیده بود که در بهشت هم ارتقای مرتبه هست و افراد گناهکاری که بعدا وارد بهشت میشوند از نظر ارتقای رتبه بسیار عقب تر از افراد متقی تر میشوند.و به حال انان غبطه میخورند.

حبیبه;937102 نوشت:
چون نمی توانیم ظواهر آیات را نادیده بگیریم.گرچه خاطرم نیست روایت بود یا یک نکته ی حکیمانه که خداوند خلف وعده نمی کند

امّا خلف وعید اشکالی ندارد(الله اعلم)

بله ظاهر ایات رو نمیشه نا دیده گرفت.مگر اینکه بگیم منظور خدا از خلد عذاب خلد ابدی نیست بلکه به معنای طویل بودنشه.جایی خوندم که بنا بر ادبیات عربی یکی از معانی خلد طویل بودنه نه لزوما ابدی بودن.

حبیبه;937102 نوشت:
خدمت مثال شما جسارت نشود قصد بنده هم تقریب به ذهن بود دیدم توپ شما دم دست است به حسب سابقه ی دوستی

بی اجازه استفاده کردم حلال بفرمائید.

اختیار دارید قصد مزاح داشتم.@};-

حبیبه;936985 نوشت:
علم و قدرت خداوند و نیز سایر صفاتش با نحوه ی علم و قدرت و اراده ی انسان متفاوت است مشکل اینجاست که ما اینها را شبیه به هم فرض می کنیم.

فاعلیت در انسان مسبوق به اندیشه و انتخاب و اختیار است اما در مورد خداوند علم و اراده و قدرتش یکی است :"إنّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون"

همین که چیزی معلوم خداست یعنی مورد خواست و مشیّت اوست و موجود می شود.

علم شما به ساخت میز علم حصولی است در حالیکه علم خداوند به موجودات علم حضوری است،حقایق موجودات به نحو بسیط

در علم ذاتی خداوند موجودند و چیزی که در علم خدا موجود باشد معدوم نمی شود و در مراتب مختلف وجود ظهور می یابد چون علم خدا

عین قدرت و اراده اش است و این مطلب بر می گردد به همان مسئله ای که در پاسخ به سرکار نرگس عرض نمودم که هر چه قابلیت وجود داشته باشد

موجود می شود و از فیض وجود محروم نمی گردد.

سلام بر شما دوست عزیز

باز شما فلسفی صحبت کردید درحالی که من گفتم فلسفه نمی دانم
فلسفیون یک سری صفات و خصوصیاتی برای خداوند قایل می شوند تا بتوانند به این سوالها پاسخ فلسفی بدهند
و خودشان را قانع کنند

الان جواب شما از نظر یک فلسفه دان شاید قانع کننده باشد
ولی از نظر من خیر

من می گویم علم خدا و قدرت خدا و اراده خدا هر جور که باشد
خداوند باید بتواند در ان دخل و تصرف کند
وگرنه می شود یک خدایی که محکوم صفاتش است و نمی تواند خلاف صفاتش عمل نماید

این خدا دیگر قادر مطلق نیست

خدایی که نتواند انچه در علمش می باشد نیافریند
یعنی قادر نیست
پس باید صفت قادر مطلق را به خداوند ندهیم و ...

باسمه العدل

Miss.Narges;937167 نوشت:
خب اینجا فرقی که بین ظالم و مظلوم هست اینه که اولا ظالم سالها باید جزای ظلمش رو پس بدهد اما مظلوم مجازاتی ندارد بلکه به واسطه ظلمی که بهش شده در برابر ظالم حقش ادا میشود.مورد دوم اینکه ظالم اگر عذابش تمام شود و وارد بهشت شود بهشت او از لحاظ معنوی در حده کسی که چنین ظلمی نکرده نیست.من از یکی کارشناس شنیده بود که در بهشت هم ارتقای مرتبه هست و افراد گناهکاری که بعدا وارد بهشت میشوند از نظر ارتقای رتبه بسیار عقب تر از افراد متقی تر میشوند.و به حال انان غبطه میخورند.

شما معتقدید که بین ظالم و مظلوم نباید هیچ فرقی باشد؟(البته ظالم و مظلوم مثال بود).

یک نکته را لطفا توجه بفرمائید که این تفاوت تفاوتی حقیقی است نه اعتباری.

شخصی که در تمام مدت حیات دنیائیش(اگر بشود نامش را حیات گذاشت)حرکت جوهری درونی او

به سوی شقاوت و درکات دوزخ بوده است چگونه می تواند به بهشت راه یابد؟

"إنّ الذین کذبوا بایاتنا واستکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لایدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط و کذلک نجزی

المجرمین"اعراف/40

کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ، و در برابر آن تکبّر ورزیدند ، ( هرگز ) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و ( هیچ گاه ) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه ، گنهکاران را جزا می دهیم!

اصحاب دوزخ به سوی اعماق زمین حرکت می کنند و جهت حرکت بهشتیان به اوج آسمان است چگونه

انتظار دارید اینها در یک نقطه با هم تلاقی کنند؟

Miss.Narges;937167 نوشت:
بله ظاهر ایات رو نمیشه نا دیده گرفت.مگر اینکه بگیم منظور خدا از خلد عذاب خلد ابدی نیست بلکه به معنای طویل بودنشه.جایی خوندم که بنا بر ادبیات عربی یکی از معانی خلد طویل بودنه نه لزوما ابدی بودن.

بله این معنا را هم نقل نموده اند ولی برهان هم ابدی بودن عذاب را تأیید می کند چرا که اگر شاکله ی

کسی کفر شد با بهشت هیچ سنخیتی نخواهد داشت بلکه سرشت وی سجینی می شود.

Miss.Narges;937167 نوشت:
اختیار دارید قصد مزاح داشتم.

سلامت باشید.خیلی هم خوب.

گل

باسمه المُرید

سلام و عرض ارادت

**گلشن**;937174 نوشت:

سلام بر شما دوست عزیز

باز شما فلسفی صحبت کردید درحالی که من گفتم فلسفه نمی دانم

عذرخواهم گلشن خانم؛چاره ای نبود چون شما سخن فلاسفه را مورد نقد قرار دادید مجبور شدم مسئله را از دیدگاه فسلفه شرح دهم.

**گلشن**;937174 نوشت:
فلسفیون یک سری صفات و خصوصیاتی برای خداوند قایل می شوند تا بتوانند به این سوالها پاسخ فلسفی بدهند
و خودشان را قانع کنند

الان جواب شما از نظر یک فلسفه دان شاید قانع کننده باشد
ولی از نظر من خیر

من می گویم علم خدا و قدرت خدا و اراده خدا هر جور که باشد
خداوند باید بتواند در ان دخل و تصرف کند
وگرنه می شود یک خدایی که محکوم صفاتش است و نمی تواند خلاف صفاتش عمل نماید

این خدا دیگر قادر مطلق نیست

خدایی که نتواند انچه در علمش می باشد نیافریند
یعنی قادر نیست
پس باید صفت قادر مطلق را به خداوند ندهیم و ...

شاید تمثیل بتواند در وضوح مسئله کمک کند.

فرض کنید دو نفر سر مسئله ای با هم مشکل پیدا کنند یکی از این آدمها در واکنش به اصطکاک پیش آمده شروع می کند به فحاشی

امّا شخص مقابل او که فردی اخلاق مدار است از مقابله به مثل و فحاشی اجتناب می کند و سعی می کند مشکل را به شکل منطقی حل کند.

فرض می کنیم در این معرکه عده ای هم شاهد ماجرا هستند و آن شخص اخلاق مدار را به خاطر مقابله به مثل نکردن ضعیف فرض کرده

و گمان می کنند قادر نیست از حقش دفاع کند.

خب آیا فرد مذکور واقعا قدرت مقابله به مثل ندارد؟ یا اینکه با اراده و آگاهی کامل از برخورد غیر منطقی پرهیز می کند؟

براهین فلسفی هم نمی گویند خداوند قدرت ندارد خلاف علمش عمل کند بلکه قدرت و اراده ی خداوند بر همان چیزی تعلق گرفته است که در علم اوست.

حبیبه;937237 نوشت:
شما معتقدید که بین ظالم و مظلوم نباید هیچ فرقی باشد؟(البته ظالم و مظلوم مثال بود).

یک نکته را لطفا توجه بفرمائید که این تفاوت تفاوتی حقیقی است نه اعتباری.

شخصی که در تمام مدت حیات دنیائیش(اگر بشود نامش را حیات گذاشت)حرکت جوهری درونی او

به سوی شقاوت و درکات دوزخ بوده است چگونه می تواند به بهشت راه یابد؟

سلام
شما مطمئنید من گفتم بین ظالم و مظلوم هیچ فرقی وجود ندارد؟ یک بار دیگر پست قبلیم رو بخوانید به تفاوت بزرگشون اشاره کردم.
اما شخص چگونه میتواند به بهشت راه یابد؟
این سوال رو وقتی بپرسید که شخص کافر هیچگاه وارد جهنم نمی شود. اگر کافر وارد جهنم نشود هیچوقت نمی تواند شاکله ورودیش لایق بهشت شود اما وقتی وارد جهنم میشود یعنی انجا هم حیات هست اما حیاتی در جهت تغییر شاکله وردی و حرکت جوهری او.بازم تاکید کنم منکر اینکه جهنمی در کار نباید باشد نیستم اگر سوالم این بود که اصلا نبایستی جهنم خلق میشد اون وقت شما میتوانید بمن اشکال وارد کنید که باید فرقی بین ظالم و مظلوم مومن و کافر صالح و فاسد و ... باید باشد.

حبیبه;937237 نوشت:
بله این معنا را هم نقل نموده اند ولی برهان هم ابدی بودن عذاب را تأیید می کند چرا که اگر شاکله ی

کسی کفر شد با بهشت هیچ سنخیتی نخواهد داشت بلکه سرشت وی سجینی می شود.

فکر کنم جواب این بخش هم در پست قبلی روشن شد.

حبیبه;937237 نوشت:
سلامت باشید.خیلی هم خوب.
با تشکر عاقبت بخیر شویدhappy

باسمه العدل

سلام و عرض ارادت

Miss.Narges;937245 نوشت:
سلام
شما مطمئنید من گفتم بین ظالم و مظلوم هیچ فرقی وجود ندارد؟ یک بار دیگر پست قبلیم رو بخوانید به تفاوت بزرگشون اشاره کردم.

بله به تفاوتهایی اشاره فرمودید ولی ظاهرا جنبه ی نقد داشت،سؤال بنده هم از همین جهت بود.

Miss.Narges;937245 نوشت:
ین سوال رو وقتی بپرسید که شخص کافر هیچگاه وارد جهنم نمی شود. اگر کافر وارد جهنم نشود هیچوقت نمی تواند شاکله ورودیش لایق بهشت شود اما وقتی وارد جهنم میشود یعنی انجا هم حیات هست اما حیاتی در جهت تغییر شاکله وردی و حرکت جوهری او

در قیامت حرکت نیست،حرکت جوهری خاص عالم ماده است ضمن اینکه:

عذاب جهنم برای مؤمن گناهکار پاک کننده است تا لایق ورود به بهشت گردد امّا برای کافر جزای تکوینی است نه جزای قراردادی

و نه جزای تنبیهی،چون در هر تنبیهی تنبهی است امّا تنبّه در قیامت دیگر سودی ندارد چرا که موعد عمل گذشته است:

"حَتَّي إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ يَتْلُونَ عَلَيْکُمْ آياتِ رَبِّکُمْ وَ يُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ يَوْمِکُمْ هذا

قالُوا بَلي وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَي الکافرین" 71/زمر

Miss.Narges;937245 نوشت:
با تشکر عاقبت بخیر شوید

متشکر از دعای خیرتان خداوند عاقبت شما و همه ی مؤمنین و مؤمنات را ختم به خیر و سعادت گرداند.

گل

حبیبه;937249 نوشت:
بله به تفاوتهایی اشاره فرمودید ولی ظاهرا جنبه ی نقد داشت،سؤال بنده هم از همین جهت بود

خب حبیبه خانم به هر حال نقد بود یا هر چیزی دیگه به تفاوتش اشاره کردم.اگر در این تفاوتی که گفتم اشکالی نیبینید صریح بگید که مشکلتون کجاست.

حبیبه;937249 نوشت:
در قیامت حرکت نیست،حرکت جوهری خاص عالم ماده است ضمن اینکه:

عذاب جهنم برای مؤمن گناهکار پاک کننده است تا لایق ورود به بهشت گردد امّا برای کافر جزای تکوینی است نه جزای قراردادی

میگن که در بهشت و جهنم هم انسانها ارتقای رتبه دارند ولی دقیق نمیدونم از چه سنخیه.همین مومن کافر بابت گناهاش که عذاب میشه ارتقا پیدا میکنه واسه بهشت.ولی کافر بخاطر گناهش به همین زودیا ارتقا پیدا نمیکنه.هر چه بار گناه سنگین تر ماندن در عذاب طولانی تر.

حبیبه;937249 نوشت:
و نه جزای تنبیهی،چون در هر تنبیهی تنبهی است امّا تنبّه در قیامت دیگر سودی ندارد چرا که موعد عمل گذشته است:
ولی مومن کافری که شاره کردید هم در جهنم عذاب میبینه یعنی پس تنبیه میشه.پس سودی ندارد؟
و یک سوال دیگه.
اگر بگیم کافر جزای تکوینی هست نه قرار دادی آیا خدا میتواند کافر رو از جهنم ابدی بیرون بیاورد؟ یا اینکه میگویید این کار غیر ممکن است؟

حبیبه;937249 نوشت:
متشکر از دعای خیرتان خداوند عاقبت شما و همه ی مؤمنین و مؤمنات را ختم به خیر و سعادت گرداند.
@};-@};-

باسمه العدل

Miss.Narges;937251 نوشت:
اگر در این تفاوتی که گفتم اشکالی نیبینید صریح بگید که مشکلتون کجاست.

مشکلی در نفس بیان شما نیست بلکه اگر بر آنچه فرمودید نقدی داشته باشید قابل بررسی است.

Miss.Narges;937251 نوشت:
میگن که در بهشت و جهنم هم انسانها ارتقای رتبه دارند ولی دقیق نمیدونم از چه سنخیه

بله این نظر هم هست ولی غالب متفکرین مسلمان حرکت تکاملی را در قیامت نفی می کنند و برایش دلایل نقلی و عقلی دارند.

Miss.Narges;937251 نوشت:
ولی مومن کافری که شاره کردید هم در جهنم عذاب میبینه یعنی پس تنبیه میشه.پس سودی ندارد؟

شایدبهتر باشد از تعبیر"تنبیه"برای عذابهای دوزخی کفار استفاده نکنیم چون تنبیه برای تربیت،رفع نواقص و تکامل است امّا اگر بنابر نص صریح

قران عذاب کفار را ابدی بدانیم،عذاب برای آنها جزای حقیقی و تکوینی است یعنی در واقع ظهور باطن خود آنهاست.

Miss.Narges;937251 نوشت:
اگر بگیم کافر جزای تکوینی هست نه قرار دادی آیا خدا میتواند کافر رو از جهنم ابدی بیرون بیاورد؟ یا اینکه میگویید این کار غیر ممکن است؟

خداوند قادر و مرید مطلق است پس نعوذ بالله عجز در خداوند راه ندارد ولی باید ببینیم در قضای الهی که قوانین لایتغیر اوست قدرت

و اراده ی او به نجات کافر تعلق می گیرد یا نه؟که باز می گردیم به بحث خلود جهنمی ها و دلایل نقلی و عقلی آن.

از سوی دیگر اگر کافر ذره ای قابلیت هدایت و نجات داشت در دنیا هدایت می شد و اگر هدایت نشد و به خلود در جهنم

دچار گردید یعنی قابلیت نجات نداشته و ندارد.

حبیبه;937244 نوشت:
شاید تمثیل بتواند در وضوح مسئله کمک کند.

فرض کنید دو نفر سر مسئله ای با هم مشکل پیدا کنند یکی از این آدمها در واکنش به اصطکاک پیش آمده شروع می کند به فحاشی

امّا شخص مقابل او که فردی اخلاق مدار است از مقابله به مثل و فحاشی اجتناب می کند و سعی می کند مشکل را به شکل منطقی حل کند.

فرض می کنیم در این معرکه عده ای هم شاهد ماجرا هستند و آن شخص اخلاق مدار را به خاطر مقابله به مثل نکردن ضعیف فرض کرده

و گمان می کنند قادر نیست از حقش دفاع کند.

خب آیا فرد مذکور واقعا قدرت مقابله به مثل ندارد؟ یا اینکه با اراده و آگاهی کامل از برخورد غیر منطقی پرهیز می کند؟

سلام و عرض ادب

در این مثالی که شما زدید ایا اگر فرد اخلاق مدار در مقابل هر توهین و ارتکاب جنایتی
ارامش خود را حفظ کرده و منطقی رفتار نماید ایا این شبهه ایجاد نمی شود که این فرد ضعیف است ؟
فرض کنید کسی در مقابل او فرزندش را بکشد ایا باز رفتار مسالمت امیز را اختیار می کند ؟
یا قاعده را به هم زده و بر خلاف رویه همیشگی رفتار خواهد کرد ؟ اگر او در مقابل کشتن فرزندش همان رفتار مسالمت امیز را نشان دهد ایا متهم به ضعف و یا بی اختیاری در رفتار نخواهد شد ؟

بر گردیم به مساله خدا
اگر انچه در علم خدا اید همیشه باید کسوت وجود یابد و اختیار و اراداه خدا به ان باشد
ایا از خدا انتظار نمی رود وقتی که فردی جهنمی در علم او امد مانند ان فرد اخلاق مدار فرزند مرده
اختیار و ارداه اش را تغییر دهد ؟

با سلام

فکر نکنم همه در جهنم ابدی جاودانه بمانند... خداوند در آیه 128 سوره انعام فرموده اند که:

در آن روز که ( خدا ) همه آنها را جمع و محشور میسازد ، ( می گوید: ) ای جمعیّت شیاطین و جن! شما افراد زیادی از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها می گویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [ پیشوایان و پیروان گمراه ] از دیگری استفاده کردیم ( ما به لذّات هوس آلود و زودگذر رسیدیم و آنها بر ما حکومت کردند ) و به اجلی که برای ما مقرّر داشته بودی رسیدیم.» ( خداوند ) می گوید: «آتش جایگاه شماست جاودانه در آن خواهید ماند ، مگر آنچه خدا بخواهد» پروردگار تو حکیم و داناست.(انعام 128).

اینجا مشخص است که خداوند تبصره زده است و اشاره کرده،مگر آنچه خدا بخواهد...یعنی ممکن است هیچ کسی در جهنم جاودانه نماند...

باسمه العلیم

سلام بر گلشن خانم عزیز

**گلشن**;937334 نوشت:
سلام و عرض ادب

در این مثالی که شما زدید ایا اگر فرد اخلاق مدار در مقابل هر توهین و ارتکاب جنایتی
ارامش خود را حفظ کرده و منطقی رفتار نماید ایا این شبهه ایجاد نمی شود که این فرد ضعیف است ؟
فرض کنید کسی در مقابل او فرزندش را بکشد ایا باز رفتار مسالمت امیز را اختیار می کند ؟
یا قاعده را به هم زده و بر خلاف رویه همیشگی رفتار خواهد کرد ؟ اگر او در مقابل کشتن فرزندش همان رفتار مسالمت امیز را نشان دهد ایا متهم به ضعف و یا بی اختیاری در رفتار نخواهد شد ؟

این مثال بود برای ایضاح مطلب دیگری وگرنه معلوم است که در هر موقعیتی برخورد مناسب با همان وضعیت مصداق اخلاق مداری خواهد بود.

**گلشن**;937334 نوشت:
بر گردیم به مساله خدا
اگر انچه در علم خدا اید همیشه باید کسوت وجود یابد و اختیار و اراداه خدا به ان باشد
ایا از خدا انتظار نمی رود وقتی که فردی جهنمی در علم او امد مانند ان فرد اخلاق مدار فرزند مرده
اختیار و ارداه اش را تغییر دهد ؟

در بحث علم خداوند چند نکته را باید توجه کرد:

نکته اول اینکه مسئله ی علم خداوند از غامض ترین مسائل فلسفه است و با مثال و مقایسه ی با علم انسان

نمی توان آن را تبیین نمود،لذا جنس بحث اصلا فلسفی است.

نکته بعد علم خداوند علم حضوری است یعنی وقتی می گوئیم خداوند به چیزی علم دارد یعنی آن شیء نزد خداوند حاضر است

بر عکس علم انسان به اشیاء که صورت ذهنی آن شیئ در نزد عالم حاضر است نه عین شیء.

نکته سوم اینکه خداوند منزه از زمان و مکان است بنابراین گذشته و حال و آینده برای او متصور نیست و همه نزد او یکسان است

به همین جهت خداوند به علم حضوری به همه ی احوال بندگانش آگاه است.

نکته چهارم اینکه خداوند اراده نکرده است که افراد جهنمی شوند؛که اگر غیر از این باشد عدالت خداوند مخدوش خواهد شد.

نکته پنجم:اگر خداوند جلوی جهنمی شدن افراد را بگیرد یعنی مانع انتخاب و قدرت اختیار بندگانش شده است و مشکل جبر پیش خواهد آمد

آنگاه حتی بهشتی شدن هم برای انسان کمال محسوب نمی گردد.

ششم اینکه فرض کنیم خداوند قبل از کافر شدن یکی از بندگانش او را هلاک کند تا مانع کفر او و یا اثر کفرش بر دیگری شود(این مورد را در قران داریم)

این هم مسبوق به علم الهی است لذا تغییری در علم خداوند رخ نخواهد داد.

و نکته آخر آنکه علم خداوند از صفات ذات الهی است و تغییر در آن محال است.

باسمه المرید

**گلشن**;937334 نوشت:
اگر انچه در علم خدا اید همیشه باید کسوت وجود یابد و اختیار و اراداه خدا به ان باشد
ایا از خدا انتظار نمی رود وقتی که فردی جهنمی در علم او امد مانند ان فرد اخلاق مدار فرزند مرده
اختیار و ارداه اش را تغییر دهد ؟

امّا در مورد اراده اشکالی در تغییر آن نیست و این معنا در قران هم بیان شده است منتهی باید توجه شود که همین تغییر

اراده نیز تابع علم فعلی خداوند است:

"ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم...."انفال/53

خداوند نعمت قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه آنها حال خودشان را تغییر دهند یعنی از ایمان به سوی کفر متمایل گردند یا از شکر به کفران

نعمت منتقل شوند.همین معنا در داستان قوم یونس هم نقل شده است که خداوند به یونس علی نبینا و آله و علیه السلام خبر از عذاب قومش

داد امّا به خاطر توبه و انابه و تضرعشان آنها را بخشید و عذاب ننمود.

حبیبه;937515 نوشت:
باسمه العلیم

سلام بر گلشن خانم عزیز

سلام بر شما دوست عزیز

حبیبه;937515 نوشت:
این مثال بود برای ایضاح مطلب دیگری وگرنه معلوم است که در هر موقعیتی برخورد مناسب با همان وضعیت مصداق اخلاق مداری خواهد بود.

خوب ما هم با توجه به مثالی که شما زدید
طبق همان مثال گفتیم خداوند در هر موقعیتی باید برخورد و اراده مناسب همان موقعیت را داشته باشد
نه اینکه در همه شرایط به یک گونه رفتار کند

حبیبه;937515 نوشت:
نکته اول اینکه مسئله ی علم خداوند از غامض ترین مسائل فلسفه است و با مثال و مقایسه ی با علم انسان

نمی توان آن را تبیین نمود،لذا جنس بحث اصلا فلسفی است.

خوب همان طور که من گفتم فلاسفه طبق فرضهای خودشان اصولی را بیان می کنند تا بتوانند صفات و رفتار و کردار خداوند را توجیه کنند
درحالی که اگر این اصول واقعا درست باشد باید بتواند
جوابگوی غیر فلسفیون هم باشد
نه اینکه با زبان غیر فلسفه به تناقض و جبر برسیم

حبیبه;937515 نوشت:
نکته بعد علم خداوند علم حضوری است یعنی وقتی می گوئیم خداوند به چیزی علم دارد یعنی آن شیء نزد خداوند حاضر است

بر عکس علم انسان به اشیاء که صورت ذهنی آن شیئ در نزد عالم حاضر است نه عین شیء.

نکته سوم اینکه خداوند منزه از زمان و مکان است بنابراین گذشته و حال و آینده برای او متصور نیست و همه نزد او یکسان است

به همین جهت خداوند به علم حضوری به همه ی احوال بندگانش آگاه است.

بسیار خوب وقتی خداوند با علم حضوری می داند و می بیند که فلان بنده مخلد در جهنم است

حکمت و قدرت و اراده خدا و مهربان او باید بر این تعلق بگیرد که یا او را خلق نکند یا اگر خلق کرد هدایت و یا اگر هدایت نشد معدومش کند

حبیبه;937515 نوشت:
نکته چهارم اینکه خداوند اراده نکرده است که افراد جهنمی شوند؛که اگر غیر از این باشد عدالت خداوند مخدوش خواهد شد.

بله اراده نکرده است ولی می داند
و شما می گویید چون می داند و درعلم او می باشد اراده او بر این است که او را خلق کند
تا علمش جهل نشود

حبیبه;937515 نوشت:
نکته پنجم:اگر خداوند جلوی جهنمی شدن افراد را بگیرد یعنی مانع انتخاب و قدرت اختیار بندگانش شده است و مشکل جبر پیش خواهد آمد

بزرگوار فرض کنید یکی از اعضای خانواده شما دور از جون قصد دارد خودکشی کند
ایا جلوی او را نمی گیرید تا نکند اراده خود را بر او تحمیل کنید ؟

حبیبه;937515 نوشت:
آنگاه حتی بهشتی شدن هم برای انسان کمال محسوب نمی گردد.

بهشت مراتب دارد
و درضمن صحبت از اینکه جهنم اصلا نباشد نیست صحبت از خلود در جهنم است

باسمه القدّوس الحکیم

سلام و عرض ادب

**گلشن**;937552 نوشت:
سلام بر شما دوست عزیز

**گلشن**;937552 نوشت:
خوب ما هم با توجه به مثالی که شما زدید
طبق همان مثال گفتیم خداوند در هر موقعیتی باید برخورد و اراده مناسب همان موقعیت را داشته باشد
نه اینکه در همه شرایط به یک گونه رفتار کند

باید در مورد خداوند معنا ندارد.

هر چه در هستی است با تمام گوناگونی و کثرتش ظهورات و شئونات الهی است و این مطلبی است که انتظار می رفت

شما با دقت نظری که دارید به آن توجه بفرمائید،چگونه است که شما بین مظاهر رحمت و غضب و .....تفاوتی نمی بینید

آیا اعطاء و منع خداوند یکی است تا بگوئیم ظهورات افعال الهی در هر شرایطی یکی است؟

**گلشن**;937552 نوشت:
خوب همان طور که من گفتم فلاسفه طبق فرضهای خودشان اصولی را بیان می کنند تا بتوانند صفات و رفتار و کردار خداوند را توجیه کنند
درحالی که اگر این اصول واقعا درست باشد باید بتواند
جوابگوی غیر فلسفیون هم باشد
نه اینکه با زبان غیر فلسفه به تناقض و جبر برسیم

کار فلسفه توجیه نیست بلکه تبیین مسائل الهی بر اساس قواعد کلی فلسفی است.

اگر کسی بخواهد وارد مباحث فلسفی شود باید زبان آنرا بیاموزد مثل هر علم دیگری.

**گلشن**;937552 نوشت:
بسیار خوب وقتی خداوند با علم حضوری می داند و می بیند که فلان بنده مخلد در جهنم است

حکمت و قدرت و اراده خدا و مهربان او باید بر این تعلق بگیرد که یا او را خلق نکند یا اگر خلق کرد هدایت و یا اگر هدایت نشد معدومش کند

باید؟؟!!!

اگر معتقد به حکمت و رحمت خداوند هستیم بهتر است در افعال خداوند بیندیشیم نه اینکه افعال حضرتش را با افعال خودمان بسنجیم

و حکم صادر کنیم.

**گلشن**;937552 نوشت:
بله اراده نکرده است ولی می داند
و شما می گویید چون می داند و درعلم او می باشد اراده او بر این است که او را خلق کند
تا علمش جهل نشود

محل بحث فوق گذشت و بنده در پستهای قبل آن را توضیح دادم.

**گلشن**;937552 نوشت:
بزرگوار فرض کنید یکی از اعضای خانواده شما دور از جون قصد دارد خودکشی کند
ایا جلوی او را نمی گیرید تا نکند اراده خود را بر او تحمیل کنید ؟

بله حتما مانع او می شوم.خداوند هم با هزاران آیت روشن و ارسال رسل و انزال کتب و حجج باطنی مثل عقل و وجدان وووو جلوی شقاوت بندگانش

را گرفته است ولی قوانین الهی مانع اختیار آگاهانه انسان نمی شوند و نیز همین قوانین حکم می کند که اگر کسی بر اساس جهل و نادانی

و عدم معرفت و آشنایی با قوانین الهی مرتکب خطاهایی شناختی و عملی شد مورد بخشش حق قرار می گیرد.

**گلشن**;937552 نوشت:
بهشت مراتب دارد
و درضمن صحبت از اینکه جهنم اصلا نباشد نیست صحبت از خلود در جهنم است

در پاسخ به سرکار نرگس عرض کرده بودم:

حبیبه;936973 نوشت:

سرکار نرگس عزیز تا وقتی کسی به وجود نیاید و در دنیا قرار نگیرد و بر علیه خداوند طغیان نکند و کار را به تکذیب و انکار نکشاند که مشمول جزای تکوینی حق

نمی شود(خلود در جهنم).

حال شما می فرمائید خدا می دانست او اینگونه می شود او را اصلا به وجود نمی آورد تا با کفرش در جهنم جاودانه عذاب نشود.خب لازمه این سخن این است

که خداوند اختیار را از بندگانش سلب کند یعنی جلوی انتخاب خداناباوری را بگیرد تا مردم اگر خواستند سرکشی کنند فقط در حدّی باشد که کمی عذاب شوند

بعد هم مشمول شفاعت شوند مثلا،در اینصورت همه ی آن جهنمی ها باید مؤمن گناهکار باشند خب این همان جبر است. چرا نگوئیم خداوند اصلا مانع گناه بشود

که همان عذاب برزخی هم نباشد نه سوء العذاب باشد نه اشدّ العذاب از اول همه چیز گل و بلبل باشد مثل عالم ملائکه.یا نه مثل حیوانات.

در اینصورت خداوند باید سیستم مغز انسان را طوری طراحی می نمود که اهل تفکر نباشد چون تفکر به دنبالش انتخاب را دارد،انتخاب کفر و ایمان ناشی از تفکر

هست و نیست است؛ خداوند هست و نقیض آن خداوند نیست،بعد عده ای اولی را انتخاب می کنند و گروهی دومی را،حال اگر بگوئیم خداوند کافران را به وجود

نمی آورد نتیجه اش حذف دو آلیسم از ذهن انسان است یعنی عدم تفکر هست ونیست.

اینکه خداوند هست و من به او باور و ایمان دارم نتیجه ی همین سطح از ادراک و تفکر هست و نیست است؛در غیر اینصورت ایمان و عمل صالح و بهشت

و همه ی مفاهیم عالی هم در سایه ی عدم تفکر و انتخاب آگاهانه بی معنا می شود.

نقطه;936803 نوشت:
جناب حسام بزرگوار،

سلام بر برادر عزیز نقطه(آقا اسمتو نمیگی نقطه صدا میزنیم ی جوری نیس)
خب
ببینین اگه دوستان مذهبی به من بگن که وجود شر تو دنیا جوابشو نمیدونم برام پذیرشش خیلی راحته!تو علم هم خیلی چیزا هست که دانشمندا نمیدونن مذهبیون هم قرار نیس همه چیزو بدونن
اما وقتی شما به محض اینکه میگی خدای اکیدا خیر خواه
خب در جهان شر وجود داره این شر با خیر در تناقض هستش یا خیر
من ترجیح میدم دیالکتیک سقراط در ضیافت افلاطون را پیش بگیریم سوال و جواب کوتاه و به تناقض انداختن!
شما رحمانیت و رحیمیت را میگویید!ببینید جناب نقطه
اگر لازمه حکمت مطلق وجود مقداری شر باشد دیگر آن موجود نمیتواند خیر خواه مطلق و حکیم مطلق باشد
یا خیر با شر متناقض نیست
من چن سوال میپرسم
خیر و شر به هر مقدار متناقض هم هستند یا خیر؟
اگر در خدا تمامی صفات که منجر به وجود شر میشود را حذف کنیم خیر خواهی مطلق باقی میماند یا خیر؟
آیا آن صفاتی که مختوم به وجود شر شده بود و نبودش یکسان است؟

نقطه;936803 نوشت:
یعنی یک تابع است که بسته به شرایط متفاوت بندگان خدا نمودهای متفاوتی به خودش می‌گیرد

مثال تابع زدید
من از شما میپرسم
یک تابع اکیدا صعودی در مسیرش دچار نزول میشود؟
یک خدای اکیدا خیر خواه هم اینچنین

نقطه;936803 نوشت:
خلق شدنشان بهتر از خلق نشدنشان بوده است

از نظر مخلوق یا خالق؟

نقطه;936803 نوشت:
هنوز رحمانیت خدا را قبول ندارد

در تقریر اپی کورس
ما خدای با 3 صفت قادر خیرخواه و عالم مطلق را پذیرفته ایم
و با همین 3 صفتا تعارضش را نشان میدهیم

hessam78;937689 نوشت:
سلام بر برادر عزیز نقطه(آقا اسمتو نمیگی نقطه صدا میزنیم ی جوری نیس)

سلام بر جناب حسام عزیز و گرامی،
دلم برای بحث کردن با شما مثل سابق تنگ شده بود ... گل
برای چیزی که من هستم نقطه بودن هم از سرم زیاد است، اگرچه هنوز ادعاهایی که دارم مانع از لذت بردن از نقطه بودنم می‌شوند ...
hessam78;937689 نوشت:
خب
ببینین اگه دوستان مذهبی به من بگن که وجود شر تو دنیا جوابشو نمیدونم برام پذیرشش خیلی راحته!تو علم هم خیلی چیزا هست که دانشمندا نمیدونن مذهبیون هم قرار نیس همه چیزو بدونن

بله اگر خودمان بخواهیم جواب قطعی به این سؤالات بدهیم نه ما می‌دانیم که شر وجود دارد یا خیر و نه غیرمذهبی‌ها و ضدمذهب‌ها راه به سوی پاسخ دادن دقیق به این سؤال دارند ... ما اگر می‌گوییم شرّی وجود ندارد اول یک سری قضیه‌ی دیگر را در جلد اول اعتقاداتمان برای خودمان اثبات کرده و پذیرفته‌ایم و حالا دیگر جواب دادن به این سؤالات بر اساس آن قضایای از پیش ثابت شده انجام می‌شود و شما فقط نتیجه‌اش را می‌بینید که این است که در عالم چیزی به اسم شرّ وجود ندارد ... اگر وجود داشته باشد هستی ندارد (بسته به اینکه معنای وجود چه باشد)
hessam78;937689 نوشت:
اما وقتی شما به محض اینکه میگی خدای اکیدا خیر خواه
خب در جهان شر وجود داره این شر با خیر در تناقض هستش یا خیر

در جهان شر وجود دارد یا نه؟ نمی‌دانیم، نه ما و نه شما، ما فقط می‌دانیم که در جهان تلقّی شرّ وجود دارد ... همین
تا وقتی که اثبات نکنیم که خود شرّ هم مستقل از مای ناظر و دیگران ناظر وجود داشته باشد نمی‌شود گفت که خداوند خیرخواه مطلق (به معنای رحمانیت و نه رحیمیت) نیست ...
شما می‌دانید که در جهان شرّ وجود دارد؟ بسم‌الله ... اثبات کنید که آنچه که ما می‌بینیم تلقی از شرّ نیست و خود شرّ است ... فقط باید مراقب باشید که دچار مغلطه‌ی توسل به جهل یا توسل به نظر اکثریت نشوید و اگر راهی برای توجیه شروری که مدّ نظر داشتید نیافتید هم نتیجه نگیرید که پس الا و لابد راهی وجود ندارد ...
hessam78;937689 نوشت:
من ترجیح میدم دیالکتیک سقراط در ضیافت افلاطون را پیش بگیریم سوال و جواب کوتاه و به تناقض انداختن!
شما رحمانیت و رحیمیت را میگویید!ببینید جناب نقطه
اگر لازمه حکمت مطلق وجود مقداری شر باشد دیگر آن موجود نمیتواند خیر خواه مطلق و حکیم مطلق باشد
یا خیر با شر متناقض نیست

«خیر» با «شر» متناقض است اگر مطلق در نظر گرفته شوند، ولی اینطور نیست، یک چیز ممکن است از نظر یک ناظر خیر باشد و همان چیز از نظر کس دیگری شر باشد (مثلاً یک ملعونی زد و یک کودک را با قساوت تمام کشت، حالا می‌خواهند این شخص را اعدام کنند، ولیّ دم آن کودک و پدر و مادرهای دیگری که در همان جامعه زندگی می‌کنند و نگران کودکان خودشان هستند این اعدام را عین خیر می‌شمرد، ولی خود آن قاتل شاید این اعدام را برای خودش شر بشمرد ... به طرز مشابه شاید همینکه ظالمی عذاب شود جزئي از نعمتی باشد که به یک بهشتی داده شده است و یا باز به طرز مشابه شاید به بهشت رفتن کسانی که یک جهنمی در دنیا آدم هم حسابشان نمی‌کرد سبب احساس تحقیر شدن بیشتری در شخص جهنمی بکند و باعث شود تا احساس معذب شدن در او بیشتر گردد، این مسأله از نگاه آن بهشتی خیر و همین مسأله از نگاه آن جهنمی شر محسوب تلقی می‌شود)، اینجا شیئیت آن چیز ثابت بوده است ولی تلقی خیر و شر دیگر صفتی است که در ذهن آن ناظران انتزاع شده است ... پس یک چیز وقتی از نگاه دو ناظر دیده شود می‌تواند همزمان هم خیر باشد و هم شر و دیگر آن تناقض مدّ نظر شما مشکل‌ساز نخواهد بود!
hessam78;937689 نوشت:
من چن سوال میپرسم
خیر و شر به هر مقدار متناقض هم هستند یا خیر؟

اصل خیر و شر بله، تلقی خیر و شر از یک موضوع توسط یک نفر در یک زمان هم ظاهراً بله ... متناقض هستند
hessam78;937689 نوشت:
اگر در خدا تمامی صفات که منجر به وجود شر میشود را حذف کنیم خیر خواهی مطلق باقی میماند یا خیر؟
آیا آن صفاتی که مختوم به وجود شر شده بود و نبودش یکسان است؟

ما نمی‌گوییم که خداوند مطابق دستورالعمل خیر بودن کار کرده است، بلکه می‌گوییم خیر اصولاً آن چیزی است که او انجام داده است، و چون او حکیم است پس اگر جایی از کار خدا به نظرمان شر آمد باید بدانیم که لابد حکمتی درش هست که ما از آن بی‌اطلاع هستیم و از آنجا که ما به وجود خدای حکیم یقین داریم و در کامل نبودن علم خودمان هم شک نداریم پس پذیرفتن این مطلب نه تنها مشکل نیست که بلکه بر اساس پیش‌فرض‌هایمان واجب است ... کجای این نگاه تناقض‌آمیز است برادر؟
hessam78;937689 نوشت:
مثال تابع زدید
من از شما میپرسم
یک تابع اکیدا صعودی در مسیرش دچار نزول میشود؟
یک خدای اکیدا خیر خواه هم اینچنین

در آن محدوده‌ای که اکیداً صعودی هست نه، مگر اینکه ناظری که جهت محور مختصات را برای خودش ترسیم کرده است تا نمود خداوند را بفهمد محورش ولو موضعاً وارونه باشد و جای خوب و بد در ذهن او دگرگون شده باشد ... مثلاً شیطان یک کاری کرد و خدا او را راند و او گفت که خدایا تو مرا گمراه کردی، آدم علیه‌السلام هم اشتباه کرد و او هم رانده شد ولی بر خلاف شیطان گفت که خدایا خودم غلط کردم اگر نبخشی از بیچارگان خواهم بود ... می‌بینید که یک رویکرد خداوند به دو گونه‌ی کاملاً متضاد تلقی شده است ... بحث جهنم ابدی هم ما ادعا داریم که همینطور باشد ... اگر بفرمایید که به ذهن ما جز تلقی شر نمی‌رسد لااقل من با بحث‌های زیادی که در همین زمینه داشته‌ام و نظراتم را گفته‌ام قاعدتاً قبول دارید که مدعی هستم که تلقی خیر بودن آن را هم فهمیده باشم ... می‌شود روی درستی یا غلط بودن آن تلقی خیر از جهنمیان ابدی بحث کرد، ولی اصل خیر بودن کار خدا در خلقت ایشان را ما از جای دیگری برای خودمان اثبات شده می‌دانیم و اگر شما اشکالی در این تلقی‌هایمان بیابیید صرفاً توجیهات ما به چالش کشیده می‌شوند نه خود خیر محض بودن کارهای خداوند در صورتی که توسط خداوند خلق شده‌اند مستقل از ناظری که به آن کارها نگاه می‌کند ...
hessam78;937689 نوشت:
از نظر مخلوق یا خالق؟

از نظر خالق که بحثی رویش نیست، بلکه از نظر همان جهنمی مبتلا به عذاب ابدی هم ادعای من این است که بعد از مدتی این تلقی خیر ایجاد می‌شود با آنکه رنجش ناشی از عذاب هم برایش ابدی باشد، یعنی به رنج کشیدن خودش راضی خواهد شد بدون اینکه این رضایت برای او همراه با لذت بردن یا لااقل رنج نبردن باشد
hessam78;937689 نوشت:
در تقریر اپی کورس
ما خدای با 3 صفت قادر خیرخواه و عالم مطلق را پذیرفته ایم
و با همین 3 صفتا تعارضش را نشان میدهیم

آن اثباتی که می‌کنید یقینی هست یا قابل نقد خواهد بود؟ یعنی شما را به ظن و گمان نسبت به خدای ادعایی ادیان می‌رساند یا به یقین ریاضی و قطعی؟ اگر بگویید یقین قطعی عملاً برای علوم خود شأنی قائل شده‌اید که حائز آن شأن نیستند، و اگر بفرمایید به ظن و گمان منتج می‌شوند مشکلی برای ما که به وجود خدا و حقانیت اسلام یقین ریاضی و قطعی داریم ایجاد نمی‌کنند ... یقین قطعی با یک سری احتمال به چالش کشیده نمی‌شود ...
در پناه خدایی باشید که مطمئن نیستید وجود داشته باشد!

هادی;936401 نوشت:

با سلام مجدد و عذرخواهی بابت تأخیرم

بسیاری از مردم خیال می کنند که رنج و بیماری و غم و عذاب و درد و نقص و امثال این امور، حقیقتاً وجود دارند؛ غافل از آنکه اینها امور عدمی اند. سلامتی امر وجودی است و بیماری نبود سلامتی است. شادی امر وجودی است، و غم نبود شادی است. اگر عدم خوب است، پس برای چه از این نبودها ناله می کنید. عذاب همان نبود راحتی است.
هیچ موجودی حقیقتاً طالب عدم نیست ، بلکه همگان از عدم می گریزند و ناله ها تماماً از عدم است. فقر ، جهل ، نقص عضو ، غم و غصّه ، کینه ، حسد ، درد و رنج و ... ، همگی یا امر عدمی هستند یا از امری عدمی حکایت می کنند.
پس اگر ما انسانها از این امور گرایزانیم ، در حقیقت از عدم می گریزیم و اگر طالب علم و دارایی و سلامتی و شادی و نشاط و راحتی و امثال این اموریم ، در حقیقت وجود را طلب می کنیم. حتّی شما بزرگوار هم که این سوال را برای ما فرستاده اید طالب وجود بوده اید که چنین کاری انجام داده اید. چون سوال نمودن یعنی فرار از ندانستن و طلب دانستن. اگر شما عدم را دوست دارید پس برای چه با جهل ـ که امر عدمی است ـ نمی سازید؟!
آری! همگان طالب وجودند ، لکن عدّه ای سراب را آب پنداشته و به دنبال سرابند و گروهی حقیقت آب را جستجو کرده و به آن می رسند. بدان و بدان و بدان که هر خواستنی محتاج معرفت است و تا چیزی را تصوّر نتوانی کرد ، خواستن آن محال است و عدم محض ، قابل فرض و تصوّر نیست کجا رسد که کسی بتواند آن را طلب نماید. آنچه به نام عدم فرض می شود وجود ذهنی عدم است که خود سنخی از وجود است در دیار ذهن.
عدم خواهی خیالی است واهی که شیطان رجیم القاء می کند تا انسان را به همان دام پوچی که خود افتاده است گرفتار نماید. خود قسم خورده که وجود را عدم و عدم را وجود جلوه خواهم داد و آدمیان را اینگونه خواهم فریفت ؛ « قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏»(الحجر:39 ) ابلیس گفت:پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من نیز در زمين امور را در نظرشان زينت مى‏دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت. و با همین ترفند بود که آدم و حوّا (ع) را فریفت و امور عدمی را برایشان وجودی جلوه داد « فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدين‏»(الأعراف:20) پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود ، آشكار سازد؛ و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اينكه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه خواهيد ماند.
ولی هیهات که شیطان همواره منادی و مبلّغ عدم است و خدای تعالی همگان را به وجود فرا می خواند. « أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏»(الأنعام:122) آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براى كافران، اعمالی كه انجام مى‏دادند، تزيين شده است.
آری آنکه رهسپار به سوی وجود محض و نور مطلق است با آنکه پشت به وجود نموده و در ظلمت امور عدمی افتاده است یکسان نیست. آنکه خدا را وجود محض و صاحب تمام اوصاف کمال می داند و خود را مظهر اسماء او می یابد با آنکه خدا را یا انکار می کند یا اوصاف عدمی چون ظلم و بی حکمتی را به وجود محض نسبت می دهد ، یکسان نیست.
حاصل سخن اینکه تمام مشکلات از عدم است و عجب از برخی انسانها که می خواهند از دست عدم به دامان عدم فرار کنند. و چگونه توان شگفت زده نشد از آن کس که تاب عدم سلامتی و نقض عضو و نقص مال را ندارد و از کوچکترین عدمها به ناله می افتد ولی در زبان طالب عدم بزرگتر است. اینها در حقیقت طالب عدم نیستند؛ بلکه طالب آنند که از این غمها و رنجها و نقصها رها شوند؛ و خیال می کنند که درمانشان در عدم محض شدن است؛ و نمی دانند که عدم محض، جهنّم محض است. اینها در حقیقت عدم محض را نمی جویند، بلکه فنای محض در ذات باری تعالی را خواستارند؛ و فنا با عدم خلط نموده اند.

سلام

یه سوال

عدم چگونه عدم است که وجود دارد؟ درد وجود دارد یاخیر؟!
اصلا عدم واقعی چیزی نیست که ازش فرار کنیم..چون عدم است
نتیجه:
چیزی که از آن فرار میکنیم عدم نیست

اینکه عالم را طوری تصورکنیم که یطرفش عدم است و یکطرفش هستی..فقط انتزاع ذهن است

غریبه آشنا;940353 نوشت:
عدم چگونه عدم است که وجود دارد؟


با سلام و عرض ادب

وجود دارای انواع و مراتبی است. در یک تقسیم بندی وجود را به خارجی و ذهنی تقسم کرده اند.[ علامه طباطبایی، بدایة الحکمة، ص 35، موسسة النشر الاسلامی، قم، 1428 ق.] وجود خارجی آن است که عین شیء، در خارج موجود است و تمام آثار وجود خارجی بر آن مترتب می شود. مثلاً آتش در خارج موجود است، همین آتش موجود در خارج آثار خاصه خود را که مثلاً ایجاد نور و حرارت است دارد، به چنین وجودی، وجود خارجی گفته می شود.

حال شما همین آتش را در ذهن خود تصور کنید. خواهید دید که آتش در ذهن شما موجود است، ولی تفاوتی که با موجود بودن در خارج دارد این است که آثار مربوط به آن در این جا وجود ندارد، مثلاً این آتش در ذهن نه می سوزاند و نه نور دارد. از این وجود به وجود ذهنی تعبیر شده است. و منافاتی نخواهد داشت که یک امر محال در ذهن به عنوان کیفیتی نفسانی در ذهن حضور داشته باشد، اما در خارج نباشد.

غریبه آشنا;940353 نوشت:
درد وجود دارد یاخیر؟!
اصلا عدم واقعی چیزی نیست که ازش فرار کنیم..چون عدم است

سایه وجود دارد یا نه؟ سایه چیزی جز عدم نور نیست اما در ارتباط با درازی و کوتاهی آن سخن می گوییم. چاه وجود دارد یا نه؟ چاه همان عدم خاک است، لذا اگر خاک اطراف چاه برداشته شود چیزی به نام چاه وجود نخواهد داشت. امّا با تمام این احوال، ما انسان‌ها چاه را امری وجودی پنداشته از طول و عرض آن سخن می گوییم و برای آن سند مالکیّت می نویسیم.
آیا سایه ی چیزی است که از آن سخن می گوییم؟ یا چاه چیزی است که سند مالکیت به نام می زنیم؟ پس معلوم می شود اگر چه عدم چیزی نیست اما انسان آن را وجود می پندارد لذا در باره ی آن سخن می گوید.

باسمه المنتقم الجبّار

با سلام و احترام

نقطه;919231 نوشت:
منظورم از راضی شدن جهنمیان به عذابشان همین است، آن‌ها درست است که ترجیح می‌دهند خداوند از گناهشان بگذرد و حتی کریمانه خاطره‌ی انجام آن گناه را هم از ذهن ایشان و هم از ذهن همه‌ی بندگان دیگرش محو گرداند تا ایشان هم سرشان را بالا بگیرند و لذت ایمن شدن به رحمت حضرت مؤمن مهیمن عزّ و جلّ را چشیده و همراه سایر مؤمنان در بهشت زندگی کنند، ولی اگر از رحمت خدا مأیوس بودند و چنین چیزی را هرگز امکان‌پذیر نمی‌دانستند چه؟ و البته که همینطور هم هست و مهمترین صفت کافران همین یأس ایشان از رحمت الهی است و اینکه گناه‌های خودشان را بزرگتر از رحمت و مغفرت خدا می‌شمرند (این کبر است که خود را و صفات خود را و هر چیز وابسته به خود را بزرگتر می‌دانند و سوء ظن به خداست و به قدرت خدا و صفات خدا و ... و این تصورات اشتباه هم همگی ریشه در همان جهلی دارند که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند ریشه‌ی هر بدی است و در حدیث عقل و جهل در مقابل عقل شمرده شده است و عذاب ابدی هم به آن می‌رسد چرا که تقابل با عقلی دارد که نماد آن اهل بیت علیهم‌السلام هستد و پذیرش ولایت ایشان و خود را در مقابل ایشان بزرگ نشمردن) ... «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» ... الآن پس ما با کسی سر و کار داریم که گناه کرده و به زشتی کار خودش پی برده و امیدی هم به رحمت خدا ندارد که دل خوش کند به اینکه خداوند نجاتش بدهد و گناهانش را بیامرزد و در چنین شرایطی می‌خواهد با درد خودش تنها باشد و درد را برای خود می‌پسندد و می‌خواهد عذاب شدیدی به خودش برساند تا بلکه آتش درونش آرام بگیرد ولی بعد از چشیدن آن عذاب هم هنوز آن درد باطنی التیام نیافته و هنوز برای خود درد بیشتری را می‌پسندد و می‌طلبد که مگر درد درونش را التیام بخشد و عذاب بزرگتر هم به او چشانده می‌شود ولی باز آتش درونش سرد نشده و همچنان انگار به زشتی کارهایشان در دنیا و بزرگی کسی که در مقابلش عصیان کرده است بیشتر پی می‌برد و باز عذاب بزرگتری را برای خود می‌طلبد و این مطلب چه بسا بر همین منوال یا بر منوال دیگری ادامه خواهد یافت ... چنانکه در حدیث امام باقر علیه‌السلام آمده است که در ابتدای کار همه [ناامیدانه و صرفاً از روی جزع و فزع] از خدا طلب تخفیف در مجازات می‌کنند ولی بر عذابشان افزوده می‌شود یا به هر حال ادامه می‌یابد تا اینکه زمانی می‌رسد که آنهایی که مجازاتشان به پایان می‌رسد خارج می‌شوند و آن‌ها که باقی می‌ماند اهل عذاب ابدی هستد، آنجاست که خداوند درب‌های جهنم را بسته و مهر و موم می‌کند و خاطره‌ی ایشان را هم از یاد سایر بندگانش محو می‌کند ولی در درون این جهنم از جهنمیان می‌پرسد که آیا بر عذابتان بیفزایم؟ و ایشان جواب می‌دهند که اگر بیفزایی بر ما ظلم نکرده‌ای ... صحبت سر این است که انسان موجودی است که می‌تواند به عذاب شدن خودش هم راضی شود ... رضایت انسان فقط در بهشت رضا نیست، فقط در بهشت پر نعمت نیست، در جهنم هم می‌تواند باشد، او راضی باشد شما ناراضی هستید و اعتراض دارید؟

فرمایشات حضرتعالی را مطالعه نمودم تا به حال با چنین دیدگاهی مواجه نشده ام البته ملاصدرا در یکی

از آثارش عذاب دوزخ را ملائم با طبع دوزخیان می دانسته که بعد از این رأی بر می گردد.گرچه از نظر حضرتعالی

عذاب ملائم با طبع دوزخیان نمی شود امّا اینکه آنها به عذابشان راضی می شوند نیز نیاز به ارائه دلایل عقلی

و نقلی دارد،البته به روایت امام باقر علیه السلام استشهاد نمودید ولی به نظرم روایت شریف بیشتر ناظر

به تسلیم به عذاب است نه رضایت به عذاب،شاید بگوئید تسلیم با رضایت چه فرقی دارد؟

ظاهرا فرقش این است که در تسلیم به عذاب اضطرار وجود دارد بدون میل باطنی در واقع راه

دیگری وجود ندارد امّا در رضایت به عذاب نوعی معرفت به زشتی گناه و طلب عذاب برای پاک شدن

و آسوده شدن ضمیر و وجدان وجود دارد.لذا زحمت کشیده و برای فرمایشاتتان دلایل قرانی و روایی

بیشتری ارائه بفرمائید.

با تشکر

حبیبه;944767 نوشت:
باسمه المنتقم الجبّار
با سلام و احترام
فرمایشات حضرتعالی را مطالعه نمودم تا به حال با چنین دیدگاهی مواجه نشده ام البته ملاصدرا در یکی از آثارش عذاب دوزخ را ملائم با طبع دوزخیان می دانسته که بعد از این رأی بر می گردد.گرچه از نظر حضرتعالی عذاب ملائم با طبع دوزخیان نمی شود امّا اینکه آنها به عذابشان راضی می شوند نیز نیاز به ارائه دلایل عقلی و نقلی دارد،البته به روایت امام باقر علیه السلام استشهاد نمودید ولی به نظرم روایت شریف بیشتر ناظر به تسلیم به عذاب است نه رضایت به عذاب،شاید بگوئید تسلیم با رضایت

چه فرقی دارد؟ ظاهرا فرقش این است که در تسلیم به عذاب اضطرار وجود دارد بدون میل باطنی در واقع راه دیگری وجود ندارد امّا در رضایت به عذاب نوعی معرفت به زشتی گناه و طلب عذاب برای پاک شدن و آسوده شدن ضمیر و وجدان وجود دارد.

لذا زحمت کشیده و برای فرمایشاتتان دلایل قرانی و روایی بیشتری ارائه بفرمائید.
با تشکر


سلام و عرض ادب و احترام،
ممنون که مطالعه فرمودید، ولی بزرگوار این نظریه همانقدر مستند به آیات و روایات است که سایر نظریات در توضیح خلود در جهنم و ابدی بودن عذاب مستند به آیات و روایات هستند و بلکه بیش از آن‌ها مستند به آیات و روایات است، چرا که اصل ابدی بودن خلود در جهنم و بلکه ابدی بودن عذاب در جهنم را پذیرفته است، چیزی که از ظاهر آیات و روایات زیادی قابل برداشت است ... در واقع این نظریات دیگر هستند که وقتی بین ابدی بودن عذاب با رحمت واسعه‌ی الهی و عدل الهی را نمی‌توانند جمع کنند رو به تأویل آیات و روایات آورده و سعی در توجیه نظرات خود می‌کنند، از آن‌ها باید دلیل خواست نه از من که دست به تأویل نزده‌ام و فقط سعی کرده‌ام چگونگی رفع این تضاد ظاهری را توضیح بدهم ...

از طرف دیگر نقد من بر نظرات مطروحه‌ی پیشین --علاوه بر تأویل شدن ناصحیح آیات و روایات توسط آن‌ها-- این است که در تمامی این نظریات شخص مطرح‌کننده‌ی موضوع با شخص جهنمی که قرار است تا ابد در جهنم عذاب شود همزادپنداری می‌کند و در نظر خود یک انسانی که از جهت روانی سالم (یعنی دارای عکس‌العمل‌هایی که از یک شخص سالم انتظار می‌رود) یا معمولی هست را مواجه می‌کند با جزایی تحت عنوان عذاب ابدی و اینجاست که جا می‌خورد، یعنی به یک سری مشکل برخورد می‌کند و گمان می‌کند که در شأن رحمانیت خداوند یا عدالت خداوند نیست که هر چقدر هم که گناهان این شخص در دنیا بزرگ بوده باشد او را برای ابد به عذابی معذب کند که هر لحظه‌اش از بزرگترین عذابی که در این دنیا بشود تصورش را هم نمود بزرگتر و سخت‌تر و طاقت‌فرساتر باشد ... به همین جهت است که یک نفر می‌گوید شاید به تدریج این جهنمیان دچار دگردیسی شده و با جهنم سنخیت یافته و اگرچه در جهنم ابدی گردند ولی عذابشان دیگر ابدی نیست، عده‌ای دیگر هم می‌گویند که خلود به معنای ابدی شدن نیست و حتی اگر بگویند ابدی هم منظورشان بی‌نهایت نیست و فقط می‌خواهند خیلی دور و دراز بودن زمان توقف در جهنم و عذاب شدن در آن را برسانند و جهنم زمانی می‌رسد که بساطش برچیده شود و کذا و کذا ... عده‌ای دیگر هم چیزهای دیگری می‌گویند ... اینها همه به این خاطر است که تصورشان از انسان جهنمی یک انسان با روحیه‌ای معمولی و سالم است حال آنکه شخص جهنمی شخص سالمی از نقطه‌نظر روانی نیست ... کسی که عصبانی است، کسی که شدیداً غمگین و ناامید است، عکس‌العمل‌ها و خواسته‌های این افراد به هیچ وجه مثل یک فرد معمولی نیست، اگر ایشان گفتند که آخر کدام انسان عاقلی عذاب را بر لذت برمی‌گزیند جواب من این است که افراد جهنمی افراد عاقلی نیستند و اینطور نیست که رفتار و خواسته‌هایشان در جهنم مطابق باشد با عقلانیت ...

در روایتی آمده است که به امام علیه‌السلام خبر می‌رسد که مردی از بعد از آنکه کسی را کشته است دیگر سر به کوه‌ها گذاشته است و از زندگی معمولی دست برداشته است و امیدی به بخشایش گناهش ندارد، امام علیه‌السلام به آن مرد فرمودند که این ناامیدی او از بخشایش خداوند گناهش بزرگتر از آن گناه اولی اوست، توبه کند و به بخشش خداوند امید داشته باشد و به زندگی‌اش بازگردد ... در روایت دیگری هم هست که شخصی خدمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و گناهانش را خیلی بزرگ می‌شمرد، می‌پرسید اگر گناهانم از کوه‌ها سنگین‌تر و بزرگتر باشند آیا خدا باز هم آن‌ها را می‌بخشد؟ جواب شنید که بله! پرسید اگر از دریاها بزرگتر باشد؟ جواب شنید که بله! پرسید اگر از آسمان‌ها بزرگتر باشد؟ حضرت براشفته شدند که گناه هرچقدر بزرگ باشد مغفرت خدا از آن بزرگتر است ... کسی که چیزی که منتسب به خودش هست را بزرگتر از چیزی که به خدا منتسب هست بداند خود را بزرگ دانسته است و کبر ورزیده است، کسی که زشتی کار خودش را بزرگتر از مغفرت خدا بشمرد و از رحمت خدا مأیوس گردد این بزرگترین انحراف از حق است ... او برای خدا حد تعیین کرده و او را محدود شمرده است ... و خودش و آثار خودش را فراتر از حدی که برای خداوند فرض نموده تصور کرده است ... این عین جهالتی است که در مقابل عقل قرار می‌گیرد ... در روایت داریم که شخصی در قیامت محاسبه می‌شود و دستور می‌رسد که او را به سمت جهنم ببرند، این شخص در راه باز می‌گردد و به دروغ (البته حتماً وجهی از صداقت در آن بوده است، گرچه این شخص در بیان این جمله از صدیقین نبوده است، صداقت هم مراتبی دارد) می‌گوید که خدایا من از تو انتظار رحمت داشتم! خطاب می‌رسد که بنده‌ام را بازگردانده و به سمت بهشت ببرید، یعنی همین مقدار امید به رحمت خدا که باعث گردد شخص چنین جمله‌ای را ولو ظاهراً به دروغ بر زبان براند هم سبب جلب رحمت خدا می‌شود، حالا این شخص در راه جهنم بود و بازگشت، اگر در خود جهنم باشد هم می‌تواند به سمت بهشت آزاد گردد کما اینکه جهنمیان زیادی هم هستند که اینطور می‌شوند و وقتی که این باور در ذهنشان شکل می‌گیرد که تاوان زشتی خود را داده‌اند امید نجات از جهنم در ایشان جوانه می‌زند و انتظار رحمت خدا را می‌کشند و همین امید به رحمت الهی هم مایه‌ی جلب رحمت خدا به سوی ایشان و نجاتشان از جهنم می‌گردد، مثل کسی که در امری خود را مقصر می‌داند و ولو اینکه به زبان کمک بخواند و نجات بطلبد ولی باطناً حکم به مجازات خود می‌دهد «فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» در روزی که گفته می‌شود «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» و می‌داند که اگر عذاب شود عدالت است و خود را در عذرآوری ضعیف می‌یابد در روزی که «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» و ناچار مانند مجرمی که با شواهد جرم خود روبرو شد و چاره‌ای از اعتراف و پذیرش مجازات خود نداشته باشد باطناً عذاب خود را می‌پذیرند گرچه در مواجهه‌ی با آن تقلّا هم بکنند و سعی در فرار از آن نیز بکنند بخاطر حبّ نفس و غیره؛ اما بعد اگر در نظر خودشان مجازاتشان را سپری کنند دیگر عدالت را در رهایی از عذاب و آزاد شدن می‌بینند و به خود اجازه خواهند داد که از خداوند طلب رحمت کنند و باور داشته باشند که خداوند عادل نیز به ایشان التفات خواهد کرد ... با این حساب تنها کسانی هرگز از جهنم خلاصی نخواهند یافت که هر چه عذاب شوند همچنان زشتی گناهانشان و خباثت طینتشان را بزرگتر از رحمت الهی بدانند و خود را لایق رحمت خدا نتوانند بشمارند و در باطن خود در یک حلقه‌ی معیوب افتاده و از آنچه از خود دیده‌اند نفرت یابند ... سؤال اینجاست که آیا انسان می‌تواند به چنین وضعی برسد که هرگز این تصور از خودش تعدیل نگردد و تا ابد از خودش متنفر گردد؟ جواب مثبت است ... این حلقه‌ی معیوب با توجه به شناخت ما از روان انسان نه تنها می‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد که بلکه می‌تواند تشدیدشونده هم باشد ...
در قرآن آمده است که مؤمنین که در ایمانشان صادق هستند «لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، یعنی حتی اگر بزرگترین مصیبت که مصیبت کربلا هست هم بر ایشان فرود آمده و اصابت نماید نیز باز می‌گویند که «ما رأیت الّا جمیلاً»، گرچه این مصیبت آنقدر سخت باشد که از سختی غم آن زانوهایشان سست شده و نتوانند نماز شبشان را ایستاده اقامه نمایند ... در قرآن دلالت شده و در روایات تصریح شده است که بهشت و جهنم همین الآن هم هستند و انسان‌ها در همین دنیا هم در باطن خود بهشت و جهنم را تجربه می‌کنند و می‌بینند یا در آن قرار می‌گیرند، در نتیجه اگر اولیاء الهی سختی دنیا را می‌کشند و رنج می‌کشند ولی از این رنج غباری به قلبشان و به عوالم باطنی‌اشان نمی‌رسد و باطناً در بهشت نعمت و رضا هستند و آن رنج هم با وجود سختی‌اش برایشان شیرین است، پس کافران که «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» هستند هم اگرچه در نعمت دنیا غرق باشند باید باطناً در عذاب باشند اگرچه خودآگاه آن‌ها نسبت به این عذاب در غفلت باشد ... اگر شخص کافر در همین دنیا اصرار داشته باشد که طوری رفتار کند که باطناً در جهنم باقی بماند دیگر عجیب نخواهد بود اگر در آخرت هم بر تداوم عذاب خود اصرار داشته باشد ... مثلاً کسی را در نظر بگیرید که از کسی عصبانی شده است، مطابق روایت علوی عصبانیت شروعش جنون است و انتهایش پشیمانی، این شخص چه بسا اطرافیانی داشته باشد که وقتی او عصبانی می‌شود او را نصیحت کنند که برادر جان خشم خودت را فرو ببر و کاری نکن که نشود جبرانش کرد، ولی این شخص با آنکه خودش هم از غیظ دارد منفجر می‌گردد «تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ» و در سختی است به جای آنکه راهی را انتخاب کند که می‌داند بهتر است و نتیجه‌اش مطلوب‌تر خواهد بود فقط می‌گوید که من باید حال فلانی را بگیرم، یا من باید این شخص را گوشمالی دهم، یا من باید زهرم را به او بریزم تا دلم خنک شود، یا ... و حاضر می‌شود در این بین حتی به خودش هم ضربه بزند که به طرف دیگر هم ضربه زده باشد. بعد هم که لجاجت می‌کند مدام بر خشمش افزوده می‌شود و عصبانیتش شدت می‌گیرد مثل آتشی که در آن هیزم انداخته باشند، حتی اگر نصیحتش هم بکنند و خودش هم با توجه به عبرت‌های گذشته‌اش بداند که نتیجه‌ی فرونخوردن خشم و رها کردن خودش در حین خشم چیست ولی باز مطابق با قوه‌ی واهمه‌ی خود در آن زمان بر روی حال بدی فعلی خود اصرار ورزد و چیزی را برای خودش بطلبد که دوام عذاب باطنی و جهنم جهالت برای او را برای مدتی بیشتر رقم بزند ... حال آنکه معصوم علیه‌السلام فرموده است که گواراترین لقمه غضب است که یعنی لقمه‌ای گواراتر از این نیست که کسی خشم خودش را فرو ببد و راه سلامت را به ادامه‌ی جهنم باطنی برای خودش ترجیح بدهد، ولی مردم عموماً تداوم عذاب را برای خود می‌طلبند (یعنی دوست دارند عصبانی باقی بمانند، عصبانی نبودن را برای خود نمی‌پسندند، در آن زمان دوست ندارند که خوشحال باشند و راحت باشند) و ریشه‌ی آن در قوه‌ی واهمه‌ی او و تصوراتی روانی است که شخص در ذهن خود ایجاد کرده است که اگر فلان کار را بکنم دلم خنک می‌شود یا کذا و کذا ... با این حساب اینکه شخص در همین دنیا هم با وجود درک عذاب بودن وضع موجود به امیدی واهی و سراب‌مانند تداوم آن عذاب را در عمل بر راه سلامت برگزیند مطلب دور از ذهنی نیست، کافی است در جهنم هم امید و سرابی واهی مطابق با قوه‌ی واهمه‌ی انسانی که خداوند او را ظلوماً جهولاً و عجولاً و کفوراً وصف نموده است در ذهن این شخص استیلاء یابد، امید به اینکه مثلاً کشیدن این عذاب شاید جزای بدی من باشد و عذاب شدن به آن سبب التیام باطنم گردد، ولی بعد ببیند که چنین نشد و همچنان باطنش همانقدر ویران است که پیشتر بود و شاید هم ویران و ویران‌تر گشته باشد ... به طور خاص در یک دفاعیه‌ی دفاع از تز دکتری بیوشیمی شرکت کردم که بر روی سه گروه موش آزمایش‌هایی را کرده بودند، موش‌هایی که تحت تحریک‌های جسمی (جریان‌های الکتریکی آزاردهنده) قرار داشتند، موش‌هایی که فقط شاهد عذاب این موش‌های دسته‌ی اول بودند و در حال انتظار بودند که چه وقت خودشان هم شاید تحریک شوند و در ترس و اظطراب بودند، و موش‌های نرمال که نه عذاب جسمی شدند و نه عذاب روانی، نتیجه‌ی تست‌ها این بود که وضع موش‌هایی که عذاب جسمی می‌شدند از آن‌ها که فقط عذاب روانی می‌شدند بهتر بود، با آنکه انتظار عکس ان می‌رفت، چنانکه آن‌ها در واقع هم عذاب جسمی می‌شده‌اند و هم عذاب روانی و وقتی یک پالس به ایشان وصل می‌شد نمی‌دانستند عذاب بعدی کی به ایشان وارد خواهد شد، با این وجود گویا عذاب جسمانی و مواجه شدن با آن عذاب سبب می‌شد عذاب روانی‌اشان کاهش یابد، و البته این مطلب عجیب هم نیست، کسی که خیلی ناراحت باشد مشت به دیوار می‌کوبد یا سرش را به دیوار می‌زند یا خاک بر سرش می‌ریزد یا حتی بلند می‌شود و این پا آن پا می‌کند یا راه می‌رود یا حتی حرف می‌زند تا خودش را تخلیه کند و خلاصه عکس‌العمل‌هایی نشان می‌دهد که باعث سبک‌تر شدن غم درونی‌اش بشود، این عکس‌العمل‌های روانی همراه با درد جسمانی است ولی در کل امید می‌رود که به بهبود شخص کمک نماید، که دردهایشان التیام یابند و تعدیل گردند، این انسان حالا در جهنم افتاده است و چه بسا اگر باطناً در عذاب باشد که مطابق قرآن هست برای رهایی از این درد باطنی که تمام وجودش را متأثر کرده است دردهای ظاهری را هم به جان بخرد و طلب نماید ... این مطلب مطابق روان‌شناسی ما از انسان بعید نیست حالا اگر مطابق برخی روایات مطلب اینطور نیست می‌شود بیشتر روی آن فکر کرد ...
پس یک انسان ممکن است با بیمار بودن روانش بر خلاف یک انسان معمولی با روان سالم برای خودش به جای خوبی طلب بدی داشته باشد ... در واقع مطلب اصلاً چیز عجیبی هم نیست، کسی که عزادار مرگ یک عزیز است و افسرده شده نیاز به همدردی دارد و کسی را در کنار خود پذیرا می‌شود که با او گریه کند و ضجّه بزند و اگر کسی بیاید برای او جوک تعریف کند که او را بخنداند همه می‌گویند که این شخص بذله‌گو عجب آدم بی‌شعوری است، چرا که هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد ... چطور کسی که افسرده و شدیداً غمگین است دعوت به خوشحالی از طرف دیگران را پس می‌زند و با این گمان که دیگران نمی‌توانند وضع و حال او را درک کنند با عصبانیت و ناراحتی می‌گوید رهایم کنید که با درد خودم بمیرم، به همین صورت هم انسان می‌تواند در شرایطی که در تعادل روانی قرار ندارد ناراحتی و غم را به جای خوشی برای خود انتخاب کند و باطناً خوشی را پس بزند ... اینکه خداوند فرموده است «وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا» امکان دارد بتواند در اینجا مورد استناد قرار بگیرد ولی چون احتمالاً این استنادها قابل نقد است و نیازی هم به این استناد نیست من هم رویش مانور نمی‌دهم ... به کسی که چنین وضعی را دارد و بیش از آنکه از وضع موجود ناراحت است از فهمی که نسبت به خودش کسب کرده است ناراحت هست و دوست دارد اینی که هست نمی‌بود (يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا) و از رذالت خودش متنفر شده باشد، اگر بهشت را به او عرضه کنند مثل این است که برای یک شخص داغدار با تعریف جوک و بذله‌یگویی بخواهند حالش را خوب کنند، این رحمانیت نیست و عدالت هم نیست ... اینکه فکر کنیم که کلاً هیچ کسی جهنم را برای خود انتخاب نمی‌کند و گمان کنیم که واضح است که همه از نعمت بیش از نغمت و از رفاه و خوشی بیش از سختی و شدت استقبال می‌کنند نظری خام و غلط است که با وجود آنکه همگان با مرور مثال‌هایی در زندگی خودشان و اطرافیانشان بطلان آن را به راحتی در می‌یابند ولی با کمال تعجب اساس نظریاتی قرار گرفته است که دینداران برای تأویل آیات و روایات به آن متمسک گشته‌اند و ضددین‌ها هم برای مخالفت کردن با دین و شبه‌اندازی کردن نسبت به ابدی بودن عذاب و در عین حال رحمان و عادل بودن خداوند به آن استناد می‌کنند ... حال آنکه آن گزاره اصلاً درست نیست و این اشتباه بودن هم واضح است ...

سرکار حبیبه، من اصراری ندارم که این نظریه که مطرح کردم حتماً و بدون شک درست است، ولی دارم می‌گویم که با مثال‌هایی که هیچ کسی نمی‌تواند آن‌ها را رد نماید ادعا دارم که ابدی بودن عذاب جهنم لزوماً در تعارض با رحمانیت و عدالت خداوند نیست، بلکه حتی می‌تواند با اندکی شناخت حالات روانی انسان کاملاً در تأیید رحمانیت و عدالت خداوند نیز باشد ... در نتیجه اینکه بگوییم عقل حکم می‌کند که ما باید آیات و روایات را هرطور که خودمان بهتر می‌فهمیم تأویل کنیم باطل است ... حالا این نگاه من هم ناقص بود اشکالی ندارد با هم فکر می‌کنیم تا نگاه بهتری را پیدا کنیم، ولی دیگر حق نداریم بگوییم که الا و بالله عذاب ابدی خلاف رحمانیت یا عدالت خداست ... بی‌معنی است که خودمان را به تکلف بیاندازیم و توجیه‌بتراشیم تا شبهات مطرح شده در این زمینه را با طرح انواع نظریات غریب بپیچانیم و جواب بدهیم ...
با این حساب فکر نکنم لزومی باشد که حتی یک آیه و روایت هم برای دفاع از نظرم ارائه بدهم، بلکه این دیگران هستند که باید اثبات کنند که با ابدی بودن عذاب واقعاً امکان ندارد خللی به رحمانیت و عدالت الهی وارد نگردد و در نتیجه اگر خداوند رحمان و عادل هست که همینطور هم هست پس باید ابدی بودن عذاب را یک کاریش بکنیم و تأویلش کنیم و قص علی هذا ...
در نهایت دوباره تأکید می‌کنم که درست است که برخی روایات شاید چندان با این نظریه که دادم سازگاری کاملی نداشته باشند ولی لااقل به نظر خودم که توافقات به دست آمده خیلی بزرگتر از اختلافات باقی‌مانده است و امیدوارم بشود این نظر را تکمیل نموده یا آن را با نظر بهتری جایگزین کرد، گرچه در این سایت بجز شما و چند نفر معدود دیگر کسی حتی حاضر نشده آن را بخواند و یا رویش فکر کند ...

کسی که از دردی به درد دیگر پناه میبرد از سر ناچاری است
و الا هیچ کس از عذاب لذت نمیبرد و دوست ندارد عذاب بکشد...

و طاها;944948 نوشت:
کسی که از دردی به درد دیگر پناه میبرد از سر ناچاری است
و الا هیچ کس از عذاب لذت نمیبرد و دوست ندارد عذاب بکشد...

برادر جان، کسی که عصبانی است و دوست ندارد آرام شود و وقتی می‌خواهند آرامش بکنند هم مقاومت می‌کند یک مثال نقض است برای چیزی که شما می‌فرمایید ... امیدهای بیجا و تمایلات جاهلانه می‌تواند باعث شود که انسان عکس‌العمل‌هایی نشان دهد که هیچ انسان عاقلی تأییدش نمی‌کند ...

یا من کسی را می‌شناسم که داغ فرزند جوان دیده است و با آنکه به طور طبیعی بعد از این همه سال باید به زندگی نسبتاً عادی بازمی‌گشت ولی انزوا گزیده است و اجازه نمی‌دهد کسی خوشحالش کند چون می‌ترسد که ناراحت نباشد و عذاب وجدان می‌گیرد اگر برای پسرش عزادار نباشد و داغ او را فراموش کند، این هم یک مثال نقض دیگر بر فرمایش شما ... عذاب وجدان و تصورات ذهنی می‌توانند سبب شوند که یک نفر عذاب را بر عافیت ترجیح بدهد ... ناخودآگاه ترجیح بدهد، مگرنه اگر با او حرف بزنید شاید بپذیرد که اشتباه می‌کند ولی باز هم در عمل همان اشتباه را تکرار کند، کل یعمل علی شاکلته ... شاید اگر در جهنم روان‌شناس و مشاور و رفیق حمیم بود همه‌ی جهنمیان کم‌کم راه سلامت را می‌یافتند و بهشتی می‌شدند ولی آنجا دیگر مجال خودسازی نیست و بحث تکلیف نیست و بحث برداشت مزرعه‌ی دنیاست ... کسی را در نظر بگیرید که تشنه است و می‌داند که این آبی که در مقابلش هست هم آب شور دریاست و تشنگی را بیشتر می‌کند و نه کمتر ولی یک جرعه از آن را می‌خورد و وقتی که تشنگی‌اش برطرف نشد باز هم از آن می‌خورد و باز هم می‌بیند که تشنه‌تر شده ولی باز هم ادامه می‌دهد ... این یکجور جهلی است که سبب تمایل لحظه‌ای به یک چیز دیگری می‌شود که اگر اندکی همراه با تأمل و تعقل و عبرت‌گرفتن بود چنین خواهشی بروز نمی‌یافت ولی اگر بیابد برای کسی که عادت دارد از هواهای نفسش پیروی کند و تابع غرایز باشد ممانعت کردن از آن کاری است که ممکن است تا ابد هم تن به آن داده نشود و قص علی هذا ...

عذاب لذت ندارد و عذاب است (گرچه بیماری مازوخیست عملاً می‌گوید لذت بردن از عذاب هم داریم، عذاب جسمانی و لذت روانی از این عذاب، لکن در جهنم قرار نیست کسی لذت ببرد و مازوخیست برای توجیه عذاب ابدی جهنم مناسب نیست)، ولی می‌تواند با وجود عذاب بودن مطلوب محسوب شود، انسان یک همچین موجودی است، عجیب است ولی حقیقت است ... اصراری ندارم که نظرات من را بپذیرید، ولی جسارتاً اصرار دارم که در این عبارتی که در این پست نوشتید تجدید نظر نمایید چون با روان‌شناسی انسان مغایرت دارد ... اینکه هیچ‌کسی از عذاب لذت نمی‌برد و دوست ندارد که عذاب بکشد یک اشتباه مصطلح است ... و الله العالم

نقطه;944967 نوشت:

برادر جان، کسی که عصبانی است و دوست ندارد آرام شود و وقتی می‌خواهند آرامش بکنند هم مقاومت می‌کند یک مثال نقض است برای چیزی که شما می‌فرمایید ... امیدهای بیجا و تمایلات جاهلانه می‌تواند باعث شود که انسان عکس‌العمل‌هایی نشان دهد که هیچ انسان عاقلی تأییدش نمی‌کند ...

یا من کسی را می‌شناسم که داغ فرزند جوان دیده است و با آنکه به طور طبیعی بعد از این همه سال باید به زندگی نسبتاً عادی بازمی‌گشت ولی انزوا گزیده است و اجازه نمی‌دهد کسی خوشحالش کند چون می‌ترسد که ناراحت نباشد و عذاب وجدان می‌گیرد اگر برای پسرش عزادار نباشد و داغ او را فراموش کند، این هم یک مثال نقض دیگر بر فرمایش شما ... عذاب وجدان و تصورات ذهنی می‌توانند سبب شوند که یک نفر عذاب را بر عافیت ترجیح بدهد ... ناخودآگاه ترجیح بدهد، مگرنه اگر با او حرف بزنید شاید بپذیرد که اشتباه می‌کند ولی باز هم در عمل همان اشتباه را تکرار کند، کل یعمل علی شاکلته ... شاید اگر در جهنم روان‌شناس و مشاور و رفیق حمیم بود همه‌ی جهنمیان کم‌کم راه سلامت را می‌یافتند و بهشتی می‌شدند ولی آنجا دیگر مجال خودسازی نیست و بحث تکلیف نیست و بحث برداشت مزرعه‌ی دنیاست ... کسی را در نظر بگیرید که تشنه است و می‌داند که این آبی که در مقابلش هست هم آب شور دریاست و تشنگی را بیشتر می‌کند و نه کمتر ولی یک جرعه از آن را می‌خورد و وقتی که تشنگی‌اش برطرف نشد باز هم از آن می‌خورد و باز هم می‌بیند که تشنه‌تر شده ولی باز هم ادامه می‌دهد ... این یکجور جهلی است که سبب تمایل لحظه‌ای به یک چیز دیگری می‌شود که اگر اندکی همراه با تأمل و تعقل و عبرت‌گرفتن بود چنین خواهشی بروز نمی‌یافت ولی اگر بیابد برای کسی که عادت دارد از هواهای نفسش پیروی کند و تابع غرایز باشد ممانعت کردن از آن کاری است که ممکن است تا ابد هم تن به آن داده نشود و قص علی هذا ...

عذاب لذت ندارد و عذاب است (گرچه بیماری مازوخیست عملاً می‌گوید لذت بردن از عذاب هم داریم، عذاب جسمانی و لذت روانی از این عذاب، لکن در جهنم قرار نیست کسی لذت ببرد و مازوخیست برای توجیه عذاب ابدی جهنم مناسب نیست)، ولی می‌تواند با وجود عذاب بودن مطلوب محسوب شود، انسان یک همچین موجودی است، عجیب است ولی حقیقت است ... اصراری ندارم که نظرات من را بپذیرید، ولی جسارتاً اصرار دارم که در این عبارتی که در این پست نوشتید تجدید نظر نمایید چون با روان‌شناسی انسان مغایرت دارد ... اینکه هیچ‌کسی از عذاب لذت نمی‌برد و دوست ندارد که عذاب بکشد یک اشتباه مصطلح است ... و الله العالم

(49)وَ قالَ الَّـذيـنَ فِى النّارِ لِـخَـزَنَـةِ جَـهَـنَّـمَ اُدعوا رَبَّـكُم يُـخَـفِّف عَـنّا يَومًا مِـنَ الـعَـذابِ

ظواهر قرآنی و آنچه تا به حال منطبق بر فهم مردم از آیات و روایات بوده این این است...
به نظرم شما بیشتر محتاج اثبات هستید تا مردم...

نقطه;944967 نوشت:

برادر جان، کسی که عصبانی است و دوست ندارد آرام شود و وقتی می‌خواهند آرامش بکنند هم مقاومت می‌کند یک مثال نقض است برای چیزی که شما می‌فرمایید ... امیدهای بیجا و تمایلات جاهلانه می‌تواند باعث شود که انسان عکس‌العمل‌هایی نشان دهد که هیچ انسان عاقلی تأییدش نمی‌کند ...

یا من کسی را می‌شناسم که داغ فرزند جوان دیده است و با آنکه به طور طبیعی بعد از این همه سال باید به زندگی نسبتاً عادی بازمی‌گشت ولی انزوا گزیده است و اجازه نمی‌دهد کسی خوشحالش کند چون می‌ترسد که ناراحت نباشد و عذاب وجدان می‌گیرد م[/B][/COLOR]

اگر مخالفت آنچه میگویید با قرآن و روایات را کنار بگذاریم
بعد میتوان بررسی کرد که این صحبت شما مصداق خارجی در دنیا دارد یا خیر؟
که اگر هم مصداق داشته باشد دلیل نمیشود جهنم همانطور باشد ( البته همانطور که گفتم ظواهر و حتی نص قرآن خلاف قول شماست )
از اینها که بگذریم به نظرم مثال های شما نادرست است
زیرا این افراد از درد فرار میکنند و به فکر یافتن آرامش هستند

و طاها;944971 نوشت:
(49)وَ قالَ الَّـذيـنَ فِى النّارِ لِـخَـزَنَـةِ جَـهَـنَّـمَ اُدعوا رَبَّـكُم يُـخَـفِّف عَـنّا يَومًا مِـنَ الـعَـذابِ

ظواهر قرآنی و آنچه تا به حال منطبق بر فهم مردم از آیات و روایات بوده این این است...
به نظرم شما بیشتر محتاج اثبات هستید تا مردم...


و طاها;944972 نوشت:
اگر مخالفت آنچه میگویید با قرآن و روایات را کنار بگذاریم
بعد میتوان بررسی کرد که این صحبت شما مصداق خارجی در دنیا دارد یا خیر؟
که اگر هم مصداق داشته باشد دلیل نمیشود جهنم همانطور باشد ( البته همانطور که گفتم ظواهر و حتی نص قرآن خلاف قول شماست )
از اینها که بگذریم به نظرم مثال های شما نادرست است
زیرا این افراد از درد فرار میکنند و به فکر یافتن آرامش هستند

نه برادر، من مخالفتی با هیچ آیه و روایتی نمی‌کنم و فقط می‌گویم باید راهی را پیدا کرد که همه را با هم توضیح داد، این آیه که شما به عنوان مثال به آن اشاره داشته‌اید می‌تواند به ابتدای عذاب شدن ایشان بازگردد، زمانی که هنوز درب‌های جهنم بسته نشده است و عده‌ای ولو اینکه قرن‌ها یا هزاران سال هم طول بکشد از عذاب رها خواهند شد ... کسی که گرفتار طوفان می‌شود هم اول تلاشش را می‌کند که خود را نجات بدهد و بعد اگر امیدش از همه کس و همه چیز و از هر توانایی و مهارتی که خودش دارد قطع شد تازه با واقعیت که روبرو شود تسلیم می‌گردد، برگردان این مطلب در جهنم این است که تازه بعد از این قطع امید کامل از عذاب در جهنم است که شخص می‌پذیرد که چقدر رذل است و از خودش متنفر می‌شود و دیگر به جای سرزنش دیگران خودش را سرزنش می‌کند و از خودش متنفر می‌شود و اینجاست که عذاب را بر نعمت ترجیح می‌دهد و خودش را لایق بدترین‌ها می‌شمرد و غیره ...

برادر بزرگوار، شما کاملاً حق دارید که نظرات من را نپذیرید بخصوص اگر آن‌ها را خلاف قرآن و حدیث بشمرید (گرچه ادعا دارم که اینطور نیستند و اتفاقاً نظرات دیگر این نقص را دارند که ظاهر آیات و روایات را تأویل به رأی می‌کنند)، ولی دیگر از این نگاه خودتان که عذاب هرگز و تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند مطلوب کسی باشد هم ناچار باید کوتاه بیایید ... پیش‌فرض ذهنی شما این است که شخص سالم در شرایط معمولی طالب عذاب نیست و این پیش‌فرض می‌تواند گاهی نقض شود و جامعیت گزاره‌ی شما را رد نماید ... شخص سالم در شرایط معمولی تصمیمش و واکنش‌هایش معقول است و عقل آن را می‌پذیرد ولی اگر او در شرایط عادی نباشد و مثلاً مظطرب باشد چه بسا تصمیم‌هایی بگیرد و واکنش‌هایی به شرایط مختلف نشان بدهد که عقل از فهم آن‌ها درمانده شود ... این همه روایت که می‌گویند در حالت خشم یا عجله داشتن تصمیم نگیرید می‌تواند همین را برساند که در این شرایط چیزی به نظر شما بهتر و تصمیمی به نظرتان درست‌تر می‌رسد که وقتی حال خودتان هم بهتر شود می‌بینید که از اساس بدترین چیزها و تصمیم‌هایی بودند که می‌توانستید اتخاذ نمایید ... بهشت در مقابل تمسک به عقل داده می‌شود و جهنم هم ریشه در جهلی دارد که مقابل عقل باشد، این جهل هم همراه است با کلی رفتار و واکنش و تصمیم‌گیری که عقل نمی‌تواند آن‌ها را درک نماید و برخاسته از احساسات لحظه‌ای و قوه‌ی واهمه و امثال آن است، در نتیجه اینکه از یک شخص معذب به عذاب ابدی انتظار سبک برخورد با مسأله‌ای داشته باشید که از یک بهشتی آن انتظار را دارید این خودش اشکال دارد و ادعایم این است که این اشتباهی است که تا کنون تمام نظریات موافقان دین و مخالفان دین در این زمینه مرتکبش شده‌اند ... حالا اینکه نظرات توضیحی و توجیهی من درست هستند یا نه بحث دیگری است، فعلاً اصرار دارم که نظرات دیگر همگی از منظر روان‌شناسی فشل و اشتباه هستند، اینکه فرض کرده‌اند انسان هرگز به دست خودش و با علم عذاب را بر نعمت ترجیح نمی‌دهد ... اگر نقدی بر این مطلب دارید ممنون می‌شوم بفرمایید، مگرنه که به نظر خودم این مطلب بدیهی است و مخالفت با آن اشتباهی واضح است ...

برادر پیش فرضم در مورد انسان مریض بود ...
کاملا واضح بود من از امثله شما در مورد انسان عصبانی و مریض نقل گرفته ام
شاید اگر میگفتید انسان عاقلی درد را بر آرامش ترجیح میدهد باور میکردم
اما انسان مریض همیشه آرامش را بر درد ترجیح میدهد...و اگر به نظر شما در یافتن مصداق اشتباه کرده است این بحث دیگری است و البته ادراک خودش مهم است...

باسمه العلیم

با سلام و احترام

نقطه;944939 نوشت:
ممنون که مطالعه فرمودید، ولی بزرگوار این نظریه همانقدر مستند به آیات و روایات است که سایر نظریات در توضیح خلود در جهنم و ابدی بودن عذاب مستند به آیات و روایات هستند و بلکه بیش از آن‌ها مستند به آیات و روایات است، چرا که اصل ابدی بودن خلود در جهنم و بلکه ابدی بودن عذاب در جهنم را پذیرفته است،

فکر نمی کنم بین ابدی بودن عذاب و رضایت دوزخیان به آن،نسبتی وجود داشته باشد یا لا اقل از خلود در جهنم

نمی توان رضایت به عذاب توسط جهنمی ها را نتیجه گرفت.یا اگر می توان چنین استنباطی داشت بفرمائید چگونه؟

البته فرمایشاتی در قالب مثال ارائه فرمودید که به نظر می رسد در حدّ همان مثال بتوان راجع به آن تأمل نمود ولی

قاعدتا نمی توان به آنها به عنوان برهان و یا قران نگریست.

نقطه;944939 نوشت:
در واقع این نظریات دیگر هستند که وقتی بین ابدی بودن عذاب با رحمت واسعه‌ی الهی و عدل الهی را نمی‌توانند جمع کنند رو به تأویل آیات و روایات آورده و سعی در توجیه نظرات خود می‌کنند، از آن‌ها باید دلیل خواست نه از من که دست به تأویل نزده‌ام و فقط سعی کرده‌ام چگونگی رفع این تضاد ظاهری را توضیح بدهم ...

فکر می کنم سوء تفاهمی ایجاد شده است،حقیردر صدد نقد نظر شما و تأیید تأویل و تفاسیر دیگران نیستم

بلکه طالب ارائه ی دلایلی متنقن از سوی حضرتعالی در تبیین و توضیح این نظر هستم.

نقطه;944939 نوشت:
اگر ایشان گفتند که آخر کدام انسان عاقلی عذاب را بر لذت برمی‌گزیند جواب من این است که افراد جهنمی افراد عاقلی نیستند و اینطور نیست که رفتار و خواسته‌هایشان در جهنم مطابق باشد با عقلانیت ...

گذشته از اینکه چنین پاسخی به نظر سطحی می رسد اشکال دیگری که دارد این است که اصل نظر شما را هم مخدوش می کند چرا که رضایت به عذاب

از سوی دیوانگان چه حسنی دارد؟ یا چه شبهه ای را بر طرف می کند؟و اصولا آیا می شود آن را رضایت تلقی کرد؟

آنگاه از شما نخواهند پرسید چرا خدای عادل شما دیوانگان را عذاب می کند؟ یا شاید حضرتعالی فقدان عقل دوزخیان را طور دیگری تفسیر می کنید

مثل آنچه در آیه شریفه"الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَیَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ...."اشاره شده است.

کسانی که ربا می‌خورند، بر نمی‌خیزند مگر همانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، دیوانه و آشفته اش کرده است.

در اینصورت این دیوانگی معنای فقدان عقل مصطلح نیست بلکه ظاهرا به معنای انحراف فکری و اعتقادی است.

نقطه;944939 نوشت:
در روایتی آمده است که به امام علیه‌السلام خبر می‌رسد که مردی از بعد از آنکه کسی را کشته است دیگر سر به کوه‌ها گذاشته است و از زندگی معمولی دست برداشته است و امیدی به بخشایش گناهش ندارد، امام علیه‌السلام به آن مرد فرمودند که این ناامیدی او از بخشایش خداوند گناهش بزرگتر از آن گناه اولی اوست، توبه کند و به بخشش خداوند امید داشته باشد و به زندگی‌اش بازگردد ... در روایت دیگری هم هست که شخصی خدمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و گناهانش را خیلی بزرگ می‌شمرد، می‌پرسید اگر گناهانم از کوه‌ها سنگین‌تر و بزرگتر باشند آیا خدا باز هم آن‌ها را می‌بخشد؟ جواب شنید که بله! پرسید اگر از دریاها بزرگتر باشد؟ جواب شنید که بله! پرسید اگر از آسمان‌ها بزرگتر باشد؟ حضرت براشفته شدند که گناه هرچقدر بزرگ باشد مغفرت خدا از آن بزرگتر است ... کسی که چیزی که منتسب به خودش هست را بزرگتر از چیزی که به خدا منتسب هست بداند خود را بزرگ دانسته است و کبر ورزیده است، کسی که زشتی کار خودش را بزرگتر از مغفرت خدا بشمرد و از رحمت خدا مأیوس گردد این بزرگترین انحراف از حق است ... او برای خدا حد تعیین کرده و او را محدود شمرده است ... و خودش و آثار خودش را فراتر از حدی که برای خداوند فرض نموده تصور کرده است ... این عین جهالتی است که در مقابل عقل قرار می‌گیرد ... در روایت داریم که شخصی در قیامت محاسبه می‌شود و دستور می‌رسد که او را به سمت جهنم ببرند، این شخص در راه باز می‌گردد و به دروغ (البته حتماً وجهی از صداقت در آن بوده است، گرچه این شخص در بیان این جمله از صدیقین نبوده است، صداقت هم مراتبی دارد) می‌گوید که خدایا من از تو انتظار رحمت داشتم! خطاب می‌رسد که بنده‌ام را بازگردانده و به سمت بهشت ببرید، یعنی همین مقدار امید به رحمت خدا که باعث گردد شخص چنین جمله‌ای را ولو ظاهراً به دروغ بر زبان براند هم سبب جلب رحمت خدا می‌شود، حالا این شخص در راه جهنم بود و بازگشت، اگر در خود جهنم باشد هم می‌تواند به سمت بهشت آزاد گردد کما اینکه جهنمیان زیادی هم هستند که اینطور می‌شوند و وقتی که این باور در ذهنشان شکل می‌گیرد که تاوان زشتی خود را داده‌اند امید نجات از جهنم در ایشان جوانه می‌زند و انتظار رحمت خدا را می‌کشند و همین امید به رحمت الهی هم مایه‌ی جلب رحمت خدا به سوی ایشان و نجاتشان از جهنم می‌گردد،

جناب نقطه گرامی خلود در دوزخ مختص کفار و منکرین خداوند است در حالیکه استشهاد حضرتعالی به روایاتی است راجع به مؤمنین گناهکار.

نقطه;944939 نوشت:
مثل کسی که در امری خود را مقصر می‌داند و ولو اینکه به زبان کمک بخواند و نجات بطلبد ولی باطناً حکم به مجازات خود می‌دهد «فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» در روزی که گفته می‌شود «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» و می‌داند که اگر عذاب شود عدالت است و خود را در عذرآوری ضعیف می‌یابد در روزی که «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» و ناچار مانند مجرمی که با شواهد جرم خود روبرو شد و چاره‌ای از اعتراف و پذیرش مجازات خود نداشته باشد باطناً عذاب خود را می‌پذیرند گرچه در مواجهه‌ی با آن تقلّا هم بکنند و سعی در فرار از آن نیز بکنند بخاطر حبّ نفس و غیره؛ اما بعد اگر در نظر خودشان مجازاتشان را سپری کنند دیگر عدالت را در رهایی از عذاب و آزاد شدن می‌بینند و به خود اجازه خواهند داد که از خداوند طلب رحمت کنند و باور داشته باشند که خداوند عادل نیز به ایشان التفات خواهد کرد ...

ولی طبق آیات شریفه ی قران در خواست بخشش دوزخیان (مخلدین در عذاب)ردّ می شود آنهم با شدیدترین لحن:

"قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و کنا قوما ضالین ":

گویند پروردگاراشقاوت ما بر ما غلبه کرد و ما گروهی گمراه بودیم.

"ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون ":

بارالها ما را از اینجا خارج کن ،اگر بار دیگر به عصیان تو رجوع کردیم ، همانا ستمکار خواهیم بود.

"قال اخسئوا فیها ولا تکلمون ":

گفته شود، دور شوید و به دوزخ روید وبا من سخن مگوئید.

پس رهایی از عذاب برای مؤمن گناهکار است نه کافر معاند؛آیا درخواست کافر برای رهایی از عذاب

از سر باورمندی او به رأفت و عدالت خداوند است؟

اگر چنین باوری داشت که دیگر کافر نبود و اگر هست یعنی اینها بهانه هایی برای رهایی از عذاب است نه باور و اعتقاد.

لذا اگر درخواست رهایی از عذاب همراه با اعتقاد به رحمت خداوند و امید به بخشش الهی باشد نشانگر ایمان

شخص دوزخی است که مورد بحث ما نیست.

نقطه;944939 نوشت:
با این حساب تنها کسانی هرگز از جهنم خلاصی نخواهند یافت که هر چه عذاب شوند همچنان زشتی گناهانشان و خباثت طینتشان را بزرگتر از رحمت الهی بدانند و خود را لایق رحمت خدا نتوانند بشمارند و در باطن خود در یک حلقه‌ی معیوب افتاده و از آنچه از خود دیده‌اند نفرت یابند ... سؤال اینجاست که آیا انسان می‌تواند به چنین وضعی برسد که هرگز این تصور از خودش تعدیل نگردد و تا ابد از خودش متنفر گردد؟ جواب مثبت است ... این حلقه‌ی معیوب با توجه به شناخت ما از روان انسان نه تنها می‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد که بلکه می‌تواند تشدیدشونده هم باشد ...

آیا گروه مفروض به عذاب خویش راضی می شوند؟

پ.ن

مطالب حضرتعالی طولانی و در یک پست ارسال شده است لذا فرصت مطالعه ی قسمتی از فرمایشاتتان

را پیدا نکردم،بعد از مطالعه ی کامل اگر مطلب دیگری بود عرض خواهم کرد.

و طاها;944972 نوشت:
به نظرم مثال های شما نادرست است
زیرا این افراد از درد فرار میکنند و به فکر یافتن آرامش هستند

خوب مثلاً مادری که بعد از فوت فرزندش آرامش و خوشی را بر خود حرام کرده است از کدام درد دارد فرار می‌کند و به فکر کدام آرامش است؟ حضرت رباب سلام‌الله‌علیها در غم علی‌اصغر علیه‌السلام چند وقت زیر سقف نرفتند و در ظل آفتاب نشستند، ایشان به دنبال آرامش و خوشی و رفاه بودند که چنین واکنشی را از خود نشان می‌دادند؟ دست آخر از فرط رفاه جان دادند و به لقاء الله شتافتند؟
یا کسی که خشمگین است و نمی‌خواهد خشمش فرونشیند و مدام با غر و لند کردن زیر لب و ناسزا گفتن به زمین و زمان دارد هیزم در آتش خودش می‌ریزد چنین کسی به دنبال کدام آرامش است که اگر او را به آرامش دعوت کنید عصبانی‌تر می‌شود و شما را هم پس می‌زند و می‌گوید حالش را درک نمی‌کنید و از حضور کسی استقبال می‌کند که حق را به او بدهد و بگوید در عصبانیتش حق دارد و باید در همین جهت چه کارها که نکند، چه کسانی را که ادب نکند و چه حرمت‌هایی را که نشکند و کذا و کذا؟
اینجا صحبت از تشخیص اشتباه مصداق آرامش نیست، اگر باشد هم به هر حال شخص دارد عذاب و تداوم آن را طلب می‌کند ...
کسی که جرمی را مرتکب شده و تمام شب را کابوس دیده است و از بزرگی گناه خودش ترسیده و عذاب وجدان گرفته است و صبح می‌رود کلانتری اعتراف می‌کند و می‌گوید هر مجازاتی بکنید حقّم هست و آن را می‌پذیرم این شخص به دنبال جزای خودش هست یا به دنبال رهایی از مجازات؟
و طاها;944981 نوشت:
شاید اگر میگفتید انسان عاقلی درد را بر آرامش ترجیح میدهد باور میکردم
اما انسان مریض همیشه آرامش را بر درد ترجیح میدهد...

کسی که با زشتی باطنی خودش مواجه ببیند و از خودش بدش بیاید و خودش را لایق بدترین مجازات‌ها بداند هم از نظر شما آرامش را بر درد ترجیح خواهد داد؟
اگر ممکن است نقدتان را به جای کلی‌گویی به صورت مصداقی بر روی این مثال‌ها و مثال‌های مشابهی که خودتان در ذهن دارید مجدود نمایید ... در کلی‌گویی امکان اشتباه کردن زیاد است ... پیشاپیش تشکر می‌کنم

حبیبه;944984 نوشت:
باسمه العلیم

با سلام و احترام


سلام علیکم و رحمة الله
حبیبه;944984 نوشت:
فکر نمی کنم بین ابدی بودن عذاب و رضایت دوزخیان به آن،نسبتی وجود داشته باشد یا لا اقل از خلود در جهنم نمی توان رضایت به عذاب توسط جهنمی ها را نتیجه گرفت.
یا اگر می توان چنین استنباطی داشت بفرمائید چگونه؟

البته فرمایشاتی در قالب مثال ارائه فرمودید که به نظر می رسد در حدّ همان مثال بتوان راجع به آن تأمل نمود ولی قاعدتا نمی توان به آنها به عنوان برهان و یا قران نگریست.


نسبت ابدی بودن عذاب در جهنم و رضایت دوزخیان به این عذاب از آنجایی مورد تحقیق قرار گرفت که بحث چرایی خلقت این افراد جهنمی مطرح شد وقتی که خداوند از ابتدا می‌دانست که ایشان کمالی به آن معنایی که معمولاً از کمال برداشت می‌شود نخواهند داشت، مهم نیست که با اراده‌ی خودشان جهنمی شوند یا مجبور باشند (که البته هر مسلمانی جبرگرایی را رد می‌کند)، بلکه مهم این است که خداوند از ابتدا می‌دانست و اگر می‌آفریند برای این نیست که سودی کند، بلکه تا بر بندگان جودی کند، پس باید در خلقت جهنمیان هم به دنبال جود بر بندگان باشیم ... سپس بحث به این رسید که خلقت به طور عام نتیجه‌ی رحمانیت خداست و نه رحیمیت خدا، و اینکه بهشت محل بروز رحیمیت خداست ولی جهنم هم همچنان مظهری از مظاهر رحمانیت خدا هست، در نتیجه باید سعی کنیم وضعیت جهنم ابدی و جهنمیان معذب به عذاب ابدی را در چهارچوب رحمانیت خداوند و جود کردن خدا بر بندگانش از این منظر بررسی نماییم ... بعد که جلوتر رفتیم دیدیم که اتفاقاً بر خلاف آنچه ابتدا به نظر می‌رسید دستمان در این زمینه خالی هم نیست و ادامه‌ی بحث که احتمالاً در جریانش هستید ...
فقط نکته‌ای هست و آن اینکه راضی شدن با لذت بردن فرق دارد، یعنی یک نفر ممکن است به مجازات شدن خودش هم راضی شود ولی از این مجازات شدن لذت نبرد و رنج هم بکشد ... مثل کسی که به او وعده‌ی بهشت داده می‌شود و به او گفته می‌شود که برای رسیدن به نعمات بهشتی باید تن به سختی‌هایی بدهد و او راضی شود به رضای خدا و بگوید در این راه هر چه سختی باشد را به جان می‌خرم، این رویکرد شخص عاقل از منظر دینی است ولی نشان می‌دهد که رضایت لزوماً به معنای لذت بردن نیست ...
حبیبه;944984 نوشت:
گذشته از اینکه چنین پاسخی به نظر سطحی می رسد اشکال دیگری که دارد این است که اصل نظر شما را هم مخدوش می کند چرا که رضایت به عذاب از سوی دیوانگان چه حسنی دارد؟ یا چه شبهه ای را بر طرف می کند؟و اصولا آیا می شود آن را رضایت تلقی کرد؟
آنگاه از شما نخواهند پرسید چرا خدای عادل شما دیوانگان را عذاب می کند؟ یا شاید حضرتعالی فقدان عقل دوزخیان را طور دیگری تفسیر می کنید
مثل آنچه در آیه شریفه"الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَیَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ...."اشاره شده است.
کسانی که ربا می‌خورند، بر نمی‌خیزند مگر همانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، دیوانه و آشفته اش کرده است.
در اینصورت این دیوانگی معنای فقدان عقل مصطلح نیست بلکه ظاهرا به معنای انحراف فکری و اعتقادی است.

بله بزرگوار منظورم از عاقل نبودن دیوانه بودن نیست ... عاقل در اصطلاح فقه این است که شخص قوه‌ی تشخیص داشته باشد و مکلف گردد، ولی در اصطلاح عرف کسی را عاقل می‌گویند که از عقلش استفاده کند و صرف داشتن عقل و دیوانه نبودن برای عاقل بودن کفایت نمی‌کند ... برای مثال حضرت علی علیه‌السلام در مورد فتوایی از فتاوای دومی اینطور اظهار نظر کردند که هر دیوانه‌ای هم اگر بود بدتر از این حکمی که او داده است نمی‌داد، به این معنا که او اگرچه عقل دارد ولی عاقل نیست ... و این ویژگی جهنمیان است که عقل داشته‌اند و دارند ولی عاقل نیستند، کما اینکه خودشان هم در جهنم می‌گویند «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»، آنها عقل دارند ولی عاقل نیستند ...
حبیبه;944984 نوشت:
جناب نقطه گرامی خلود در دوزخ مختص کفار و منکرین خداوند است در حالیکه استشهاد حضرتعالی به روایاتی است راجع به مؤمنین گناهکار.

نه بزرگوار، مؤمنی که از رحمت خدا مأیوس شود دیگر مؤمن نیست و کافر است، «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» ... در روایت آمده که ابلیس را ابلیس گفتند چرا که از رحمت خدا ناامید گشت، چند هزار سال عبادت و چند هزار سال اطاعت کرد ولی با یک عتاب ناگهان مأیوس گشت، اگر ابلیس مؤمن بود و مأیوس گشت هم بعد از این یأسش دیگر کافر شده است و البته به شهادت قرآن او از پیش هم کافر بود ولی کسی حتی خودش خبر نداشت «وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» چرا که «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» ...
حبیبه;944984 نوشت:
ولی طبق آیات شریفه ی قران در خواست بخشش دوزخیان (مخلدین در عذاب)ردّ می شود آنهم با شدیدترین لحن:
"قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و کنا قوما ضالین ":
گویند پروردگاراشقاوت ما بر ما غلبه کرد و ما گروهی گمراه بودیم.
"ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون ":
بارالها ما را از اینجا خارج کن ،اگر بار دیگر به عصیان تو رجوع کردیم ، همانا ستمکار خواهیم بود.
"قال اخسئوا فیها ولا تکلمون ":
گفته شود، دور شوید و به دوزخ روید وبا من سخن مگوئید.
پس رهایی از عذاب برای مؤمن گناهکار است نه کافر معاند؛آیا درخواست کافر برای رهایی از عذاب
از سر باورمندی او به رأفت و عدالت خداوند است؟
اگر چنین باوری داشت که دیگر کافر نبود و اگر هست یعنی اینها بهانه هایی برای رهایی از عذاب است نه باور و اعتقاد.
لذا اگر درخواست رهایی از عذاب همراه با اعتقاد به رحمت خداوند و امید به بخشش الهی باشد نشانگر ایمان
شخص دوزخی است که مورد بحث ما نیست.

با این فرمایشات شما مشکلی ندارم و در واقع حرف من هم همین بوده است، چنانکه مثال آوردم از کسی که در قیامت که داشتند او را به سمت جهنم می‌بردند برگشت و گفت خدایا از تو انتظار کرم و رحمت داشتم و خدا هم او را به بهشت می‌برد، یعنی اگر آن شخص معذب به عذاب ابدی هم بعد از مواجه شدن با زشتی و خباثت باطن خودش و وقتی که دید نمی‌شود آن را توجیه کرد و کسی دلش به حال او نمی‌سوزد بتواند رحمت خدا را بزرگتر از خبائث خودش بداند بدون شک به بهشت برده می‌شود ولی چنین چیزی نمی‌شود ... آن‌ها که در جهنم عذاب می‌شوند و بعد به بهشت برده می‌شوند هم علی‌الظاهر مؤمنین گناهکار نیستند و آتش جهنم اخروی بر مؤمن (شیعه‌ی ولو فاسق) حرام است و پاک شدن ایشان در دنیا و در زمان مرگ و در برزخ و در قیامت صورت می‌گیرد و کار به جهنم اخروی نمی‌رسد، ولی هر چه که باشد آن‌هایی که قرار است از جهنم آزاد شوند کسانی هستند که ذات خود را بد و خود را نفرت‌انگیز نمی‌شمرند و فقط خود را گناهکارانی می‌دانند که فعلاً شایسته‌ی رحمت خاص خدا و نظر لطف او به خود نیستند چون مجرم هستند و مقصرند و باید تاوان زشتی‌هایشان را بدهند و اگر بدهند آنگاه دوباره لایق رحمت خدا خواهند شد، چه آنکه در روایت هم آمده که وقتی آزاد می‌شوند و به ایشان گفته می‌شود که به بهشت درآیید از خداوند باز هم خواهش و تمنا دارند و می‌گویند که خدایا این داغ‌های جهنمی بودن که بر پیشانی‌امان خورده است را هم محو کن و آبرویمان بده و خداوند هم برایشان اجابت می‌کند، در نتیجه ایشان در این زمان به رحمت خدا امید دارند ... اما جهنمیان معذب به عذاب ابدی به کل ناامید هستند، چنانکه وقتی خواهش می‌کنند به ایشان می‌گویند که ای سگان دور شوید و حرف نزنید «قال اخسئوا فیها ولا تکلمون» و آن‌ها آن روز از هر کس دیگری تنهاتر و بی‌کس‌تر و درمانده‌تر هستند ... و چه کسی درمانده‌تر است از کسی که اشتباه کرده است و در این اشتباه کردنش هم تعمد داشته است و الآن با آن اشتباه خود روبرو شده و همه هم می‌دانند و او هم هیچ عذر و بهانه‌ای برای دفاع از خود ندارد؟ ... «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ» ... این افراد هرچقدر هم که عذاب بشوند هنوز خود را شایسته‌ی رحمت خدا نمی‌یابند و همچنان ناامید هستند و این یعنی تمدید عذاب و راضی شدن به آن اگرچه همراه با رنج و عذاب است ... مثل کسی که دارد عذاب می‌شود ولی تا می‌آید اعتراضی کند در درون خود متذکر اشتباهاتش می‌شود و خاموش می‌شود و با خود می‌گوید کسی جز خودم لایق سرزنش و عتاب نیست و آنچه که بر من می‌رسد حقم هست ...
در روایت است که اگر حضرت یوسف علیه‌السلام به جای آنکه بگویند «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ» می‌گفتند که خدایا من از تو نسبت به این گناهی که مرا به آن می‌خوانند عافیت می‌طلبم خداوند بدون آنکه او به زندان بیفتد کارش را درست می‌کرد و از کید زنان حفظشان می‌نمود ... حضرت یوسف علیه‌السلام وقتی که تهدید به زندان را از زبان زلیخا شنید دیگر ذهنش به این نرفت که هم از کید زنان و هم از زندان هر دو به خدا پناه ببرد و آنقدر دغدغه‌ی کید زنان ایشان را آزار می‌داد که گفتند به گرفتاری در زندان راضی‌ترم تا به گرفتار شدن در کید زنان، گویا بدون گرفتار شدن نمی‌شود، در حالی که می‌شد ... در روایات ما هم آمده که در دعاهایتان دقت کنید و طوری خدا را نخوانید که انگار خدا حتماً باید به شما زحمتی بدهد تا خیالش راحت بشود، مثلاً نگویید که خدایا فرزندم را شفا بده و جفت چشمانم را بگیر، به جای این از خدا فقط شفای فرزندتان را بخواهید و خدا نیازی به چشم شما یا بیمار شدن فرزند شما ندارد و ... هر کسی به تناسب شناختی که از خدا دارد، و علمی که به راه‌های ممکن برای نجات خود دارد و به نسبت میزانی که در گرفتاری‌های خود درگیر شده است از خداوند طلب رحمت و عافیت و نجات می‌کند، کسی که خداوند در نظرش کوچک است طبیعی است که کاری از دست خدایی که او شناخته است برنیاید، مخصوصاً که خود را گرفتار در گرفتاری‌ای ببیند که به نظرش خیلی بزرگ است و از نظر او اصولاً راهی برای نجاتش وجود ندارد ...

با این حساب با شما موافق هستم که می‌فرمایید جهنمیان معذب به عذاب ابدی کسانی هستند که به هیچ وجه امیدی به رحمت خدا برای بخشایش خودشان ندارند و گناهان خود و زشتی‌های باطنی خود را بزرگتر از آن می‌دانند که نعوذبالله حتی خدای غفار که خیلی‌ها را مقابل چشم ایشان در قیامت و حتی در جهنم بخشید هم بتواند ایشان را ببخشد و مورد لطف خود قرار بدهد ... آن‌ها اگر چیزی بگویند هم از سر ناامیدی است، مثل غرولند کردن است، حتی شاید مثل این قسم‌هایی باشد که یک عده مثل نقل و نبات بلغور می‌کنند و خودشان هم متوجه نیستند که چه می‌گویند و خداوند هم فرموده که به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند «لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّـهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ» ...

حبیبه;944984 نوشت:
آیا گروه مفروض به عذاب خویش راضی می شوند؟

ادعای من این است که بله راضی می‌شوند، ولی نه به این معنا که با عذاب سنخیت پیدا کنند و دیگر درک عذاب از عذاب نداشته باشند و صورت خارجی آن برای ما این باشد که آن‌ها در عذابند چون خود را جای ایشان می‌گذاریم، بلکه واقعاً عذاب می‌کشند و رنج می‌کشند ولی به آن راضی هستند و آن را برای خود تجویز می‌کنند به این علت که در حالت عادی نیستند و انسان‌هایی سالم نیستند ... چه بسا هر بار که رنج عذابی که برای خود طلبیده‌اند باعث شود که بخواهند دیگر آن را برای خود طلب نکنند و به آن اعتراض کنند ولی باز متوجه شوند که نه این عذاب حقشان است و بیشتر از آن هم که به ایشان داده شود هنوز حق مطلب رعایت نشده است و پاک نمی‌شوند ... مثل کسی که از روی غم مشت خود را به دیوار می‌کوبد، دستش درد می‌گیرد ولی باز هم نعره‌ای می‌کشد و باز دستش را به دیوار می‌کشد، و شاید تا چند بار دیگر هم همین کار را بکند تا از نفس بیفتد و در اثر این تخلیه‌ی شدید انرژی خسته شود و رمقی برای زدن خودش نداشته باشد، ولی در جهنم این مسأله می‌تواند همچنان ادامه بیابد و شخص آنقدر زشتی خود را علی‌الدوام مقابل خود ببیند و نتواند آن را تحمل کند که هرگز از آسیب رسیدن به خود خسته نگردد ...

تمام این مباحث به این برمی‌گردد که توجه داشته باشیم انسان در ناخودآگاه خود عذاب جسمانی را یک راه کاهش عذاب روانی و باطنی برای خد می‌شناسد و برای کاهش آن عذاب باطنی ممکن است کارهایی کند یا به شرایطی راضی شود که یک انسانی که باطنش آرام است و قرار دارد حتی فکرش را هم نمی‌تواند بکند و آن را اوج حماقت و دیوانگی می‌شمرد ... «يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ وَمَا هُم بِسُكَارَىٰ وَلَـٰكِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِيدٌ» ... بیشتر حرف من این است که اینکه گفته می‌شود هیچ انسانی عذاب را برای خود نمی‌پسندد گزاره‌ای اشتباه است و تنها برای انسان‌هایی که در شرایط عادی هستند اطلاق دارد و کسی که باطناً به‌هم‌ریخته و مشوّش و مظطرب و در عذاب باشد ممکن است به کل طلب و خواسته‌های دیگری داشته باشد که یک انسان عاقل آن را مضحک و بی‌معنا می‌شمرد ... اینکه فشار روانی می‌تواند منجر به فراموشی یا جنون و دیوانگی شود هم که امروز اظهر من الشمس است ... حرفم این است که جهنمیان را نسبت به دستگاه مختصات خودشان باید سنجید که آیا مشمول رحمت عام خدا شده‌اند که خلق شده‌اند یا خیر، اگر خودشان راضی باشند که عذاب شوند و مثل شخص داغدار تداوم این داغداری را برای خود بطلبند دیگر نمی‌شود به خدا خرده گرفت که خوب از ابتدا خلقشان نمی‌کردی، کسی که این را بگوید خودش را با شرایط خودش در جای آن شخص جهنمی گذاشته و اگر واقعاً در کفش‌های ان جهنمی بود این را نمی‌گفت و می‌دید که او به وضع موجود راضی است ...

حبیبه;944984 نوشت:
مطالب حضرتعالی طولانی و در یک پست ارسال شده است لذا فرصت مطالعه ی قسمتی از فرمایشاتتان
را پیدا نکردم،بعد از مطالعه ی کامل اگر مطلب دیگری بود عرض خواهم کرد.

باز هم زیاد نوشتم و شاید خیلی از آن‌ها هم تکراری بود، شما هر چقدرش را که وقت کردید بخوانید
با تشکر

باسمه العلیم

نقطه;945003 نوشت:
نسبت ابدی بودن عذاب در جهنم و رضایت دوزخیان به این عذاب از آنجایی مورد تحقیق قرار گرفت که بحث چرایی خلقت این افراد جهنمی مطرح شد وقتی که خداوند از ابتدا می‌دانست که ایشان کمالی به آن معنایی که معمولاً از کمال برداشت می‌شود نخواهند داشت، مهم نیست که با اراده‌ی خودشان جهنمی شوند یا مجبور باشند (که البته هر مسلمانی جبرگرایی را رد می‌کند)، بلکه مهم این است که خداوند از ابتدا می‌دانست و اگر می‌آفریند برای این نیست که سودی کند، بلکه تا بر بندگان جودی کند، پس باید در خلقت جهنمیان هم به دنبال جود بر بندگان باشیم ... سپس بحث به این رسید که خلقت به طور عام نتیجه‌ی رحمانیت خداست و نه رحیمیت خدا، و اینکه بهشت محل بروز رحیمیت خداست ولی جهنم هم همچنان مظهری از مظاهر رحمانیت خدا هست، در نتیجه باید سعی کنیم وضعیت جهنم ابدی و جهنمیان معذب به عذاب ابدی را در چهارچوب رحمانیت خداوند و جود کردن خدا بر بندگانش از این منظر بررسی نماییم ... بعد که جلوتر رفتیم دیدیم که اتفاقاً بر خلاف آنچه ابتدا به نظر می‌رسید دستمان در این زمینه خالی هم نیست و ادامه‌ی بحث که احتمالاً در جریانش هستید ...
فقط نکته‌ای هست و آن اینکه راضی شدن با لذت بردن فرق دارد، یعنی یک نفر ممکن است به مجازات شدن خودش هم راضی شود ولی از این مجازات شدن لذت نبرد و رنج هم بکشد ... مثل کسی که به او وعده‌ی بهشت داده می‌شود و به او گفته می‌شود که برای رسیدن به نعمات بهشتی باید تن به سختی‌هایی بدهد و او راضی شود به رضای خدا و بگوید در این راه هر چه سختی باشد را به جان می‌خرم، این رویکرد شخص عاقل از منظر دینی است ولی نشان می‌دهد که رضایت لزوماً به معنای لذت بردن نیست ...

از توضیحات حضرتعالی متشکرم ولی در هر حال رضایت دوزخیان به عذاب، چه ملائم با طبع آنها باشد یا نباشد از چنین نسبتی به دست نمی آید.

(نسبت خلود در دوزخ با رضایت به عذاب)

نقطه;945003 نوشت:
بله بزرگوار منظورم از عاقل نبودن دیوانه بودن نیست ... عاقل در اصطلاح فقه این است که شخص قوه‌ی تشخیص داشته باشد و مکلف گردد، ولی در اصطلاح عرف کسی را عاقل می‌گویند که از عقلش استفاده کند و صرف داشتن عقل و دیوانه نبودن برای عاقل بودن کفایت نمی‌کند ... برای مثال حضرت علی علیه‌السلام در مورد فتوایی از فتاوای دومی اینطور اظهار نظر کردند که هر دیوانه‌ای هم اگر بود بدتر از این حکمی که او داده است نمی‌داد، به این معنا که او اگرچه عقل دارد ولی عاقل نیست ... و این ویژگی جهنمیان است که عقل داشته‌اند و دارند ولی عاقل نیستند، کما اینکه خودشان هم در جهنم می‌گویند «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»، آنها عقل دارند ولی عاقل نیستند ...

عاقل نیستند به جهت اینکه فاقد عقلی هستند که امام صادق علیه السلام در تعریف آن فرمودند:

"العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان"

امّا شما در فرمایشاتتان عقل را به این معنا لحاظ نفرمودید:

نقطه;944939 نوشت:
اینها همه به این خاطر است که تصورشان از انسان جهنمی یک انسان با روحیه‌ای معمولی و سالم است حال آنکه شخص جهنمی شخص سالمی از نقطه‌نظر روانی نیست ... کسی که عصبانی است، کسی که شدیداً غمگین و ناامید است، عکس‌العمل‌ها و خواسته‌های این افراد به هیچ وجه مثل یک فرد معمولی نیست، اگر ایشان گفتند که آخر کدام انسان عاقلی عذاب را بر لذت برمی‌گزیند جواب من این است که افراد جهنمی افراد عاقلی نیستند و اینطور نیست که رفتار و خواسته‌هایشان در جهنم مطابق باشد با عقلانیت ...

عقلی که جهنمی ها فاقد آن هستند عقل نظری (از جهت اعتقادات سالم و پاک) و عقل عملی است.

چه بسا انسان بی ایمانی از نظر روانی سالم باشد گرچه از منظر دین به لحاظ اعتقاد بیمار محسوب گردد.

لذا اینکه جهنمی ها از نظر روانی سالم نیستند و به همین جهت به عذاب راضی می گردند توجیه خوبی به نظر نمی رسد.

نقطه;945003 نوشت:
با این فرمایشات شما مشکلی ندارم و در واقع حرف من هم همین بوده است، چنانکه مثال آوردم از کسی که در قیامت که داشتند او را به سمت جهنم می‌بردند برگشت و گفت خدایا از تو انتظار کرم و رحمت داشتم و خدا هم او را به بهشت می‌برد، یعنی اگر آن شخص معذب به عذاب ابدی هم بعد از مواجه شدن با زشتی و خباثت باطن خودش و وقتی که دید نمی‌شود آن را توجیه کرد و کسی دلش به حال او نمی‌سوزد بتواند رحمت خدا را بزرگتر از خبائث خودش بداند بدون شک به بهشت برده می‌شود ولی چنین چیزی نمی‌شود ... آن‌ها که در جهنم عذاب می‌شوند و بعد به بهشت برده می‌شوند هم علی‌الظاهر مؤمنین گناهکار نیستند و آتش جهنم اخروی بر مؤمن (شیعه‌ی ولو فاسق) حرام است و پاک شدن ایشان در دنیا و در زمان مرگ و در برزخ و در قیامت صورت می‌گیرد و کار به جهنم اخروی نمی‌رسد، ولی هر چه که باشد آن‌هایی که قرار است از جهنم آزاد شوند کسانی هستند که ذات خود را بد و خود را نفرت‌انگیز نمی‌شمرند و فقط خود را گناهکارانی می‌دانند که فعلاً شایسته‌ی رحمت خاص خدا و نظر لطف او به خود نیستند چون مجرم هستند و مقصرند و باید تاوان زشتی‌هایشان را بدهند و اگر بدهند آنگاه دوباره لایق رحمت خدا خواهند شد، چه آنکه در روایت هم آمده که وقتی آزاد می‌شوند و به ایشان گفته می‌شود که به بهشت درآیید از خداوند باز هم خواهش و تمنا دارند و می‌گویند که خدایا این داغ‌های جهنمی بودن که بر پیشانی‌امان خورده است را هم محو کن و آبرویمان بده و خداوند هم برایشان اجابت می‌کند، در نتیجه ایشان در این زمان به رحمت خدا امید دارند ...

گروهی که شما به فرمایشات فوق به آنها اشاره فرمودید درجاتی از ایمان را دارا هستند و همینطور که خودتان فرمودید مخلد در دوزخ نیستند

حال آنکه بحث بر سر رضایت مخلدین در دوزخ(کفّار) است.

اگر مؤمن را مرادف با شیعه بدانیم سخن شما درست است ولی گمان نمی کنم مؤمنین سایر ادیان چه از امتهای گذشته و چه آنهایی که

حقیقت اسلام را درک نکرده اند و چه آن دسته که بر اساس فطرت خویش عمل کرده اند از این دایره بیرون باشند.(دایره رحمت الهی)

گرچه مسلم است که ایمان ذو درجات و حقیقتی مشکک است.

نقطه;945003 نوشت:
اما جهنمیان معذب به عذاب ابدی به کل ناامید هستند، چنانکه وقتی خواهش می‌کنند به ایشان می‌گویند که ای سگان دور شوید و حرف نزنید «قال اخسئوا فیها ولا تکلمون» و آن‌ها آن روز از هر کس دیگری تنهاتر و بی‌کس‌تر و درمانده‌تر هستند ... و چه کسی درمانده‌تر است از کسی که اشتباه کرده است و در این اشتباه کردنش هم تعمد داشته است و الآن با آن اشتباه خود روبرو شده و همه هم می‌دانند و او هم هیچ عذر و بهانه‌ای برای دفاع از خود ندارد؟ ... «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ» ... این افراد هرچقدر هم که عذاب بشوند هنوز خود را شایسته‌ی رحمت خدا نمی‌یابند و همچنان ناامید هستند و این یعنی تمدید عذاب و راضی شدن به آن اگرچه همراه با رنج و عذاب است ... مثل کسی که دارد عذاب می‌شود ولی تا می‌آید اعتراضی کند در درون خود متذکر اشتباهاتش می‌شود و خاموش می‌شود و با خود می‌گوید کسی جز خودم لایق سرزنش و عتاب نیست و آنچه که بر من می‌رسد حقم هست ...

عذرخواه ولی هنوز هم شما نفرمودید که مبنای تأویل فوق چیست؟

باز هم فکر می کنم آنچه شما می فرمائید تسلیم از سر اضطرار است نه رضایت درونی.

اصلا حالات انسان در آخرت ظهور باطن آنها در دنیاست اگر چنین رضایت درونی را برای کفار مخلد در دوزخ قائل شویم

باید منشأ آن را در حالات درونی آنها در دنیا بجوئیم آیا آنها در دنیا به چنین معرفتی در باره ی خویش رسیده بودند؟

قران کریم حال درونی کفار را اینچنین بیان می فرماید:

"الَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَهُم يَحسَبونَ أَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعًا"

بیان قران کریم این است که کفار اعمال خویش را نیک می پنداشتند.

البته می توان گفت که در آخرت پرده ها کنار می رود و حقیقت آشکار شده و کفار می فهمند که در اوهام خویش غرق

بوده اند و پشیمان می شوند:

"وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فی‌ غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُون‌"

ولی این پشیمانی دیگر سودی ندارد چون کار از کار گذشته است و راه بازگشتی به دنیا نیست

در واقع وقت عمل گذشته و گاه حساب فرا رسیده است.

چنانچه حضرتعالی نیز به آن اشاره فرمودید:

نقطه;945003 نوشت:
با این حساب با شما موافق هستم که می‌فرمایید جهنمیان معذب به عذاب ابدی کسانی هستند که به هیچ وجه امیدی به رحمت خدا برای بخشایش خودشان ندارند و گناهان خود و زشتی‌های باطنی خود را بزرگتر از آن می‌دانند که نعوذبالله حتی خدای غفار که خیلی‌ها را مقابل چشم ایشان در قیامت و حتی در جهنم بخشید هم بتواند ایشان را ببخشد و مورد لطف خود قرار بدهد ... آن‌ها اگر چیزی بگویند هم از سر ناامیدی است، مثل غرولند کردن است، حتی شاید مثل این قسم‌هایی باشد که یک عده مثل نقل و نبات بلغور می‌کنند و خودشان هم متوجه نیستند که چه می‌گویند و خداوند هم فرموده که به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند «لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّـهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ» ...

نقطه;945003 نوشت:
ادعای من این است که بله راضی می‌شوند، ولی نه به این معنا که با عذاب سنخیت پیدا کنند و دیگر درک عذاب از عذاب نداشته باشند و صورت خارجی آن برای ما این باشد که آن‌ها در عذابند چون خود را جای ایشان می‌گذاریم، بلکه واقعاً عذاب می‌کشند و رنج می‌کشند ولی به آن راضی هستند و آن را برای خود تجویز می‌کنند به این علت که در حالت عادی نیستند و انسان‌هایی سالم نیستند ... چه بسا هر بار که رنج عذابی که برای خود طلبیده‌اند باعث شود که بخواهند دیگر آن را برای خود طلب نکنند و به آن اعتراض کنند ولی باز متوجه شوند که نه این عذاب حقشان است و بیشتر از آن هم که به ایشان داده شود هنوز حق مطلب رعایت نشده است و پاک نمی‌شوند ... مثل کسی که از روی غم مشت خود را به دیوار می‌کوبد، دستش درد می‌گیرد ولی باز هم نعره‌ای می‌کشد و باز دستش را به دیوار می‌کشد، و شاید تا چند بار دیگر هم همین کار را بکند تا از نفس بیفتد و در اثر این تخلیه‌ی شدید انرژی خسته شود و رمقی برای زدن خودش نداشته باشد، ولی در جهنم این مسأله می‌تواند همچنان ادامه بیابد و شخص آنقدر زشتی خود را علی‌الدوام مقابل خود ببیند و نتواند آن را تحمل کند که هرگز از آسیب رسیدن به خود خسته نگردد ...

اصل بحث این است که دلیل شما برای ادعای فوق چیست و بنده هنوز پاسخ متقنی نگرفته ام.

در واقع شما نظر خویش را با مثال شرح می دهید ولی بیان مثال جای استدلال عقلی و نقلی را نمی گیرد و چیزی را اثبات نمی کند.

نقطه;945003 نوشت:
تمام این مباحث به این برمی‌گردد که توجه داشته باشیم انسان در ناخودآگاه خود عذاب جسمانی را یک راه کاهش عذاب روانی و باطنی برای خد می‌شناسد و برای کاهش آن عذاب باطنی ممکن است کارهایی کند یا به شرایطی راضی شود که یک انسانی که باطنش آرام است و قرار دارد حتی فکرش را هم نمی‌تواند بکند و آن را اوج حماقت و دیوانگی می‌شمرد ... «يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ وَمَا هُم بِسُكَارَىٰ وَلَـٰكِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِيدٌ» ... بیشتر حرف من این است که اینکه گفته می‌شود هیچ انسانی عذاب را برای خود نمی‌پسندد گزاره‌ای اشتباه است و تنها برای انسان‌هایی که در شرایط عادی هستند اطلاق دارد و کسی که باطناً به‌هم‌ریخته و مشوّش و مظطرب و در عذاب باشد ممکن است به کل طلب و خواسته‌های دیگری داشته باشد که یک انسان عاقل آن را مضحک و بی‌معنا می‌شمرد ... اینکه فشار روانی می‌تواند منجر به فراموشی یا جنون و دیوانگی شود هم که امروز اظهر من الشمس است ... حرفم این است که جهنمیان را نسبت به دستگاه مختصات خودشان باید سنجید که آیا مشمول رحمت عام خدا شده‌اند که خلق شده‌اند یا خیر، اگر خودشان راضی باشند که عذاب شوند و مثل شخص داغدار تداوم این داغداری را برای خود بطلبند دیگر نمی‌شود به خدا خرده گرفت که خوب از ابتدا خلقشان نمی‌کردی، کسی که این را بگوید خودش را با شرایط خودش در جای آن شخص جهنمی گذاشته و اگر واقعاً در کفش‌های ان جهنمی بود این را نمی‌گفت و می‌دید که او به وضع موجود راضی است ...

و شاید تمام اشکال این باشد که در دوزخ ،عذاب جسمانی و روحانی با هم است نه تنها عذاب جسمانی تا بگوئیم با عذاب جسم روح و روان به آرامش می رسد

در واقع در دوزخ هیچ آرامشی نیست:

"نار الله الموقده التی تطلع علی الأفئده"شراره ی دوزخ بر دلهای کفار شعله می کشد.

نقطه;945003 نوشت:
باز هم زیاد نوشتم و شاید خیلی از آن‌ها هم تکراری بود، شما هر چقدرش را که وقت کردید بخوانید
با تشکر

اگر پستها کوتاه تر باشند با تمرکز بیشتر مطالعه می شوند.

با تشکر

حبیبه;945123 نوشت:
از توضیحات حضرتعالی متشکرم ولی در هر حال رضایت دوزخیان به عذاب، چه ملائم با طبع آنها باشد یا نباشد از چنین نسبتی به دست نمی آید. (نسبت خلود در دوزخ با رضایت به عذاب)

نه بزرگوار، برای همین سیر بحث را خدمتتان گفتم که تأکید کرده باشم هدفم اثبات رضایت جهنمیان معذب به عذاب ابدی در جهنم نیست، بلکه هدفم این است که وجود چیزی تحت عنوان عذاب ابدی را مطابق با رحمانیت و عدالت خداوند توضیح بدهم و از موضوعی که همیشه نسبت به درستی آن استبعاد می‌شده آن را به ذهن نزدیک کنم که اگر نمی‌پذیرند لااقل حاضر شوند روی امکان آن تأمل نمایند ... رضایتی که از آن حرف می‌زنم هم مطمئناً با رضایتی که بهشتیان در بهشت رضا به آن می‌رسند فرق دارد ولی ظاهراً شما هنوز انتظار دارید جهنمیان به همان سطح از رضایت برسند و به همین دلیل هنوز استبعاد می‌نمایید ...
رضایتی که دارم برای جهنمیان توصیف می‌کنم شکل دیگری از رضایت است، یک رضایت از ته دل نیست، رضایتی منبعث از آرامش باطنی و برآورده شدن حوائج و ارضا شدن نیازها نیست، این رضایت یک رضایت لحظه‌ای است، در واقع یک نسخه‌پیچی‌کردن لحظه‌ای اشتباه است که نه بر اساس شناخت و عقلانیت که بلکه بر اساس تشخیص سطحی و غریزی و بر اساس قوای واهمه شکل می‌گیرد، مثالش هم سر به دیوار کوبیدن در اوج یک عصبانیت انجام می‌شود ...
من دارم سعی می‌کنم با آوردن مثال‌ها فضای ذهنی خودم را منعکس کنم، اینکه دیگر در الفاظی که معولاً تصویرهای دیگری را در ذهنمان القاء می‌کنند نمانیم ... به همین خاطر بحث بر روی الفاظ احتمالاً از آنچه که می‌خواهم بگویم دورمان می‌کند، من می‌گویم رضایت و شما برداشتی می‌کنید که من اصلاً منظورم نبوده است ... اینجا منظور از رضایت این است که شخص خودش این وضع را طلب می‌کند، حالا از سر تشویش باطنی و نداشتن آرام و قرار و مستأصل بودن و هر چیز دیگری که باشد آن بحثش جداست ...
من دارم بین عذاب‌های دنیوی و اخروی (آن دسته از عذاب‌های اخروی که بعد از بسته شدن درب جهنم برای جهنمیان معذب به عذاب ابدی مهیا شده است) یک فرق اساسی قائل می‌شوم، در دنیا عذابی مثل آتش اینطور است که پوست را می‌سوزاند و گوشت را می‌سوزاند و خلاصه به جسم یا به اموال شخص آسیب می‌زند و شخص از نظر روانی هم آزرده می‌شود، اما در آن عذاب نوع دیگر جهت آزردگی برعکس است، یعنی شخص یک آزردگی عمیقی را در باطن خودش می‌یابد که چه بسا دیگر اصلاً متوجه عذاب بودن عذاب‌های ظاهری و جسمانی نشود و بلکه خودش مثل تشنه‌ای که آب شوری را برای رفع تشنگی طلب می‌کند آن عذاب جسمانی را به توهم اینکه آرامش خواهد کرد طلب نماید، ولی وقتی آن عذاب جسمانی به او رسید مثل تشنه‌ای که آب شور را نوشید می‌بیند که این عذاب جسمانی هیچ نتوانست او را از عذابی که در باطن دارد منفجرش می‌کند منصرف نموده و حواسش را پرت کند، مثل آن جهنمی که برای سیر شدن از زقّوم می‌خورد به این امید که سیر شود ولی جز عذاب جسمانی که به عذاب‌های دیگرش اضافه شود اثری برایش ندارد یا مثل آن جهنمی که از فرط تشنگی از حمیم و غسّاق می‌خورد ولی نه سیر می‌شود و نه تشنگی‌اش رفع می‌شود و خود اینها هم بر عذابش می‌افزایند، مگرنه مگر کسی مجبورشان می‌کند که از زقّوم بخورند یا از حمیم و غسّاق بخورند؟ نه! خودشان می‌روند که بخورند چون گرسنه و تشنه هستند ولی بعد عذاب می‌شوند، از دفعه‌ی قبلشان هم عبرت نمی‌گیرند ... جهنمیان احمق هستند، اهل عبرت گرفتن نیستند، به قول امام سجاد علیه‌السلام الحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقاء، کسی که از حالات لحظه‌ای خودش دستور بگیرد مجال تفکر و تعمق و عبرت گرفتن ندارد، وقتی گرسنه است باید بخورد، حالا بعدش تمام دهانش بسوزد و چه بلایی بر سرش بیاید آن موقع برایش مهم نیست، تازه وقتی برایش مهم می‌شود که می‌سوزد و سرش به سنگ می‌خورد ...
حبیبه;945123 نوشت:
عاقل نیستند به جهت اینکه فاقد عقلی هستند که امام صادق علیه السلام در تعریف آن فرمودند:
"العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان"
امّا شما در فرمایشاتتان عقل را به این معنا لحاظ نفرمودید:

حبیبه;945123 نوشت:
عقلی که جهنمی ها فاقد آن هستند عقل نظری (از جهت اعتقادات سالم و پاک) و عقل عملی است.
چه بسا انسان بی ایمانی از نظر روانی سالم باشد گرچه از منظر دین به لحاظ اعتقاد بیمار محسوب گردد.
لذا اینکه جهنمی ها از نظر روانی سالم نیستند و به همین جهت به عذاب راضی می گردند توجیه خوبی به نظر نمی رسد.

جهنمیان اگر فاقد عقلی بودند که امام صادق علیه‌السلام تعریف نمودند دیگر در نپرستیدن خداوند معذور بودند بزرگوار، آن‌ها عقل دارند ولی استفاده‌ای از آن نمی‌کنند، چنانکه در روایت مبارکه آمده که عقل ایشان اسیر شده و در بند است و آن‌ها از بدل عقل بهره می‌گیرند که حالا ما اسمش را گذاشتیم قوای واهمه و غریزه و شهوات و امثال آن ...
روان ناسالم یعنی قلت استفاده‌ی از عقل ... روان ناسالم یعنی بیماری‌های روحی مثل حسد و عضبناکی و تکبر و امثال آن ... بیماری جسم را ممکن است خدا بدهد ولی بیماری روحی و روانی را خدا نمی‌دهد و بر انسان واجب است که شفا پیدا کند و نمی‌تواند بگوید که شاید حکمت خدا ایجاب کرده که من اینطور مریض شوم، که افسرده شوم، که ترسو شوم، که متوهم باشم، که وسواسی شوم و ... اصلاً انسان شدن یعنی همین شفا پیدا کردن از بیماری‌های روانی، ولو با خرج کردن از سلامت جسمانی ...
حبیبه;945123 نوشت:
اگر مؤمن را مرادف با شیعه بدانیم سخن شما درست است ولی گمان نمی کنم مؤمنین سایر ادیان چه از امتهای گذشته و چه آنهایی که حقیقت اسلام را درک نکرده اند و چه آن دسته که بر اساس فطرت خویش عمل کرده اند از این دایره بیرون باشند.(دایره رحمت الهی) گرچه مسلم است که ایمان ذو درجات و حقیقتی مشکک است.

منظورم از شیعه کسی که در شناسنامه‌اش بنویسند شیعه یا کسی که از اهل بیت علیهم‌السلام فقط اسمشان را بداند نیست، ولی بگذریم این بحث خیلی هم مرتبط با موضوع بحث ما نیست و بیخود بحث را به درازا می‌کشاند ...
حبیبه;945123 نوشت:
عذرخواه ولی هنوز هم شما نفرمودید که مبنای تأویل فوق چیست؟

تمام تلاشم این است که دست به تأویلی نزنم، من دارم سعی می‌کنم همان آیات و روایاتی که داریم را صرفاً با یک نخ تسبیح کنار هم بنشانم و توضیحشان بدهم تا اتفاقاً جلوی تأویل‌به‌رأی‌هایی که می‌شود را بگیرم ... ظاهر آیات و روایات را رد نمی‌کنم، بلکه توضیحشان می‌دهم که همانطور که هستند قابل جمع در کنار هم باشند، با عدالت و رحمانیت خداوند قابل جمع باشند ... توضیح دادن و تأویل کردن دو چیز هستند ...
حبیبه;945123 نوشت:
باز هم فکر می کنم آنچه شما می فرمائید تسلیم از سر اضطرار است نه رضایت درونی.

اگر رضایت درونی داشتند که اهل بهشت بودند، ولی اضطرار هم که باشد انتخابی است که خودشان می‌کنند، ما به اختیار محض هم اعتقاد نداریم و لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین، در بهشت ظاهرش این است که اختیار محض داشته باشیم چرا که خداوند فرموده است ما یشتهون برایشان فراهم است، ولی همانها هم درخواست گناه نمی‌توانند بکنند و نمی‌کنند چون قبل از ورود به بهشت ابتدا پاک می‌شوند تا هر چیزی را نخواهند، ولی جهنمیان با مجموعه‌ای از رذالت‌های باطنی که در ظاهرشان هم نمود یافته است وارد جهنم می‌شوند و انتخاب‌هایشان هم متناسب با همان رذالت‌هایشان هست، بر خلاف تصور برخی از علما این رذالت‌ها باعث نمی‌شود که ایشان از نتیجه‌ی انتخاب‌هایشان راضی باشند و با عذاب سنخیت پیدا کنند و عذاب دیگر برای ایشان عذاب نباشد، بلکه انتخاب‌هایشان خود ایشان را هم آزرده می‌کند، مثل اینکه در دنیا هم در همان عصبانیت چه بسا می‌دیدند که چه پل‌هایی را که پشت سر خود خراب نمی‌کنند ولی باز هم نمی‌توانستند از عصبانیت خود ممانعت کنند و چه بسا حتی بخاطر ناراحتی بیشتر از وضع موجود عصبانی‌تر هم شده و تصمیم‌های احمقانه‌تری هم می‌گرفتند و کار را از آن که بود هم خراب‌تر می‌کردند ...
حبیبه;945123 نوشت:
اصلا حالات انسان در آخرت ظهور باطن آنها در دنیاست اگر چنین رضایت درونی را برای کفار مخلد در دوزخ قائل شویم
باید منشأ آن را در حالات درونی آنها در دنیا بجوئیم آیا آنها در دنیا به چنین معرفتی در باره ی خویش رسیده بودند؟

بزرگوار یکی از جاهایی که بحثم با شما را شروع کردم همین بود، اینکه جهنم و بهشت در همین دنیا هم ما را احاطه کرده‌اند و در عوالم باطنی خود آن‌ها را تجربه می‌کنیم، این در قرآن و رایات آمده است، مثال‌هایی که از خشم و داغداری شدید و امثال آن برایتان آوردم هم همگی در جهت کمک به توضیح همین مطلب بودند ... انسان در دنیا هم می‌تواند به وضعی برسد که چیزی را برای خود طلب کند که هیچ انسان عاقلی چنان چیزی را برای خود طلب نکند ... بله این اشخاص در باطن خود که در جهنم هستند چنان عذاب‌هایی را برای خود می‌طلبند، مگرنه تصمیم‌ها را که با چشم و گوش بدنشان نمی‌گیرند، تصمیم‌ها همه ریشه در قلب یا صدر ایشان دارد که با نفس و روح ایشان در ارتباط است ...
حبیبه;945123 نوشت:
اصل بحث این است که دلیل شما برای ادعای فوق چیست و بنده هنوز پاسخ متقنی نگرفته ام.
در واقع شما نظر خویش را با مثال شرح می دهید ولی بیان مثال جای استدلال عقلی و نقلی را نمی گیرد و چیزی را اثبات نمی کند.

کتابی علمی‌تر از قرآن نداریم و قرآن این روش بحث را برای خود برگزیده است که بر اساس امثال و حکایات آموزش بدهد ... به همین دلیل با شما موافق نیستم و جسارتاً فکر می‌کنم شما اگر از ابتدا هم به جای تعاریف و مثلاً منظور از «رضایت» بر روی همان مثال‌ها تمرکز می‌کردید الآن توافق بیشتری داشتیم ... شاید هم اشتباه می‌کنم ... به هر حال ادعای من یک «توضیح» است و نه یک «نتیجه»، یک رویکرد است و نه یک گزاره‌ی منفرد، این رویکرد باید خودش دلیل خودش محسوب شود و توضیح برای توضیح را نمی‌فهمم یعنی چی که از من طلب می‌کنید ...

نتیجه‌ای که گرفته‌ام این است که پس جهنم ابدی به همراه عذاب ابدی برای اصحاب این جهنم با رحمانیت و عدالت خداوند منافاتی ندارد و خداوند حتی اگر از ابتدا هم بداند --که می‌داند-- که این گروه خاص تا ابد معذب خواهند شد هنوز می‌تواند بر اساس رحمانیت و عدالت خود دست به خلقت ایشان بزند ... توضیح آن را هم سعی کردم بدهم که شد همان حرف‌های بالایم ... نمی‌دانم دیگر به دنبال چه چیزی هستید که باید بگویم و نگفته‌ام ...

حبیبه;945123 نوشت:
و شاید تمام اشکال این باشد که در دوزخ ،عذاب جسمانی و روحانی با هم است نه تنها عذاب جسمانی تا بگوئیم با عذاب جسم روح و روان به آرامش می رسد
در واقع در دوزخ هیچ آرامشی نیست:
"نار الله الموقده التی تطلع علی الأفئده"شراره ی دوزخ بر دلهای کفار شعله می کشد.

غیر این هم نگفتم بزرگوار ولی واضح است که آنچه گفتم آن چیزی نیست که شما برداشت نموده‌اید ...
حبیبه;945123 نوشت:
اگر پستها کوتاه تر باشند با تمرکز بیشتر مطالعه می شوند.

سعیم را کردم که کوتاه‌تر بنویسم ولی وقتی افق‌های نگاه‌هایمان از هم دور باشند چه می‌توان کرد؟

سلام علیکم

بچه که بودیم مدام این سوال رو از بزرگترها میپرسیدیم که خدا برای چی مگس رو آفرید ؟

جوابها اینطور بود
۱- حکیمانه : ببین عزیزم هیچ موجودی در این دنیا بی فایده نیست حتی مگس . و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد و نخواهیم یه چیزی دیگه ای از در خلقت برود بیرون

۲- نقضی نوع اول : صد رحمت به سماجت مگس ، اصلا خدا بچه رو برای چی خلق کرد ؟ این مگس رو که میبینی فضول یابه حالا فهمیدی برو پی کارت
۳- نقضی نوع دوم : میبینی که همچنین بی فایده هم نیست حداقلش این کله رو به کار انداخت

جوابای بدی نبود یه جوری قانعمون میکرد مثلا یه چیز میفهمیدیم . مثلا مگس برای تهدید سلامتی مفید است .

در هر حال
کافر مختار است فکر کند که ۱- آنها را خدا در این دنیا در پیاز خوابانده تا در آن دنیا به آتش نفس شان کبابشان کند
۲- تا در این دنیا هستن توبه میکنند از توی پیاز در میان
۳- اگر هم در نیامدن سبب خیر میشوند گر خدا کند

باسمه العلیم

نقطه;945142 نوشت:
سعیم را کردم که کوتاه‌تر بنویسم ولی وقتی افق‌های نگاه‌هایمان از هم دور باشند چه می‌توان کرد؟

پس اجازه دهید به جای پاسخ به بخش بخش فرمایشات حضرتعالی،برداشتم را از موضوع عرض کنم.

کفار دو دسته اند:یا درکی از حق ندارند و کفرشان در اثر جهالت و ضعف قوای ادراکی است(مستضعفین فکری) که ممکن است مورد رحمت قرار گیرند

در واقع امرشان راجع به حق است.

دسته ی دیگری از کفار علارقم شناخت حق و اذعان درونی به آن به خاطر دنیا پرستی و دنیا دوستی و منافع شهوانی خویش عمدا آن را انکار می کنند:

به تعبیری"یعرفونه کما یعرفون ابنائهم"البته آیه در باره ی اهل کتاب است ولی از آنجایی که شناخت حق و انکار آن موجب کفر است به نظر می رسد

بتوان این دسته را به عنوان یکی از مصادیق آیه محسوب نمود.

این گروه از کفار علارقم قوه ی تشخیص و شناخت حق با اختیار خویش به زندگی دنیایی چسبیده و به آن راضی شدند:

"إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ"

رضایت آنها به دنیایی که باطنش دوزخ است،همان رضایت آنها به ماندن در جهنم است:

"وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا"

و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید، این امری است حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان.

امّا پرهیزگاران به ماندن در دوزخ رضایت نمی دهند و با زهد در دنیا با جان و عملی پاک، از آن گذر خواهند کرد:

"ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا"

سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی می بخشیم، و ظالمان را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو درآمده اند در آن رها می کنیم.

اگر رضایت به ماندن در عذاب، ظهور رضایت چسبیدن به دنیا و دل بستن به آن باشد مستند به قران است و می توان پذیرفت.

باسمه العلیم

نقطه;945142 نوشت:
جهنمیان اگر فاقد عقلی بودند که امام صادق علیه‌السلام تعریف نمودند دیگر در نپرستیدن خداوند معذور بودند بزرگوار، آن‌ها عقل دارند ولی استفاده‌ای از آن نمی‌کنند، چنانکه در روایت مبارکه آمده که عقل ایشان اسیر شده و در بند است و آن‌ها از بدل عقل بهره می‌گیرند که حالا ما اسمش را گذاشتیم قوای واهمه و غریزه و شهوات و امثال آن ...

انسان بما هو انسان عقل مذکور را بالقوه دارد و با علم و عمل صالح می تواند آن را به فعلیت برساند.

حبیبه;945159 نوشت:
کفار دو دسته اند:یا درکی از حق ندارند و کفرشان در اثر جهالت و ضعف قوای ادراکی است(مستضعفین فکری) که ممکن است مورد رحمت قرار گیرند
در واقع امرشان راجع به حق است.
دسته ی دیگری از کفار علارقم شناخت حق و اذعان درونی به آن به خاطر دنیا پرستی و دنیا دوستی و منافع شهوانی خویش عمدا آن را انکار می کنند:

جسارتاً این تقسیم‌بندی به نظرم نتیجه‌ی نادیده گرفتن فطرت و عالم ذر و عهد الست است که در آیات و روایات به آن تصریح شده ولی تقریباً توسط علما نادیده انگاشته شده و همچنان هم می‌شود ... تا جایی که من فهمیدم --و البته فهم من هم اعتباری برای غیر خودم ندارد-- خداوند با دادن فطرت خداشناس و ولی‌شناس حجت را بر همگان تمام کرده است، البته این تصریح روایات هم هست، فطرت حجتی را بر مردم و بر تمام مردم مکلف تمام می‌کند که هیچ برهان فلسفی یا طبیعیاتی نمی‌تواند به گرد پایش هم برسد ... هیچ کسی مستضعف نیست، ممکن است باشد ولی هیچ کسی مستضعف از دنیا نمی‌رود، این هم تصریح روایات است ولی ظاهراً باز هم کسی به آن اهمیت زیادی نداده است ...
در هر صورت لااقل در مورد قسم دوم که فرمودید اتفاق نظر داریم و به همین دلیل این بحث را کش نمی‌دهم ...
حبیبه;945159 نوشت:
رضایت آنها به دنیایی که باطنش دوزخ است،همان رضایت آنها به ماندن در جهنم است:
"وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا"
و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید، این امری است حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان.
امّا پرهیزگاران به ماندن در دوزخ رضایت نمی دهند و با زهد در دنیا با جان و عملی پاک، از آن گذر خواهند کرد:
"ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا"
سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی می بخشیم، و ظالمان را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو درآمده اند در آن رها می کنیم.
اگر رضایت به ماندن در عذاب، ظهور رضایت چسبیدن به دنیا و دل بستن به آن باشد مستند به قران است و می توان پذیرفت.

این فرمایش شما هم یک نگاه است، مشابه داستانی است که در کتاب سیاحت غرب بیان شده بود، اینکه راه باز است و همه باید بروند و کسی را به زور جایی نگاه نمی‌دارند بلکه این جهالت خودشان هست که ایشان را گیر می‌اندازد، همان جهالتی که آرزو می‌کنند که ای کاش بین ایشان و آن فاصله‌ی میان دو مشرق بود «وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٧حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ ﴿٣٨»، مثل اینکه مسیر مستقیم مقابلشان هست ولی از اطراف صدای زنانی می‌اید که ایشان را به سوی خودشان فرامی‌خوانند و هوس‌بازان به سوی صداها می‌روند و گیر می‌افتند و امثال آن ... ولی شخصاً مطمئن نیستم چقدر با آن موافق باشم، در مورد زقّوم و حمیم و غسّاق که ظاهراً همینطور هست ولی در مواردی هم زور مطرح است، مگر آنکه بگوییم تمامی آن عذاب‌های اجباری طلب نشده از طرف خود شخص کافر یا لاافل اکثریت آن‌ها برای قبل از مهر و موم شدن درب‌های جهنم است و بعد از آن دیگر نیازی حتی به فرشتگان عذاب هم نیست و خود آن جهنمیان هستند و خدایشان که ایشان را تنها آفرید ... شاید ... شاید هم نه ...

یک نگاه دیگر هم می‌تواند اینطور باشد که البته در جهت همان توضیحاتی است که قبلاً دادم، نیازی نیست اثبات شوند، توضیحاتی هستند که قابل نقد مستقیم هستند و نیازی به استدلال آوردن جداگانه و بحث بر روی ان استدلال‌ها نیستند ... در مورد کافران و مؤمنان خداوند در قرآن فرموده که هر کسی را که بخواهد ایمان بیاورد سینه‌اش را فراخ می‌کند و سینه‌اش را رو به اسلام می‌گشاید و در نقطه‌ی مقابل آن هر کسی را که بخواهد کافر شود سینه‌اش را تنگ می‌کند ... سینه‌ی فراخ چنانکه از دعای حضرت موسی علیه‌السلام در قرآن معلوم می‌شود رابطه‌ی مستقیم با صبر دارد و چنانکه در روایات هم آمده است صبر به منزله‌ی سر برای ایمان است، با این حساب شخص کافر کسی است که دلش ظاقچه‌باغچه ندارد، که صبر ندارد، که مظطرب است، که مستأصل است، که روی آرامش واقعی را هم نمی‌تواند ببیند، هنوز ممکن است صبوری کند مثل کافرانی که نقشه‌های بلندمدت می‌چینند و بر اجرای آن نقشه‌ها هم صبر قابل توجهی می‌کنند ولی این صبوری چیز متفاوتی از آن صبری است که گفتم چون ریشه نه در عقل که بلکه در شبه‌عقل دارد، چون دلشان همیشه پر خواهد بود از ترس‌ها و هیجان‌ها و مدام دارند نقشه می‌کشند و مکر می‌ورزند و هر صدایی را بر علیه خود می‌پندارند و مراقب هستند چه دروغی را کجا بگویند و چه کسی را چطور بپیچانند یا سر به نیست کنند و ... آنها تظاهر به صبوری و آرامش می‌کنند ولی واقعاً‌ صبور نیستند و شجاعت گرفتن تصمیم درست را ندارند و خواسته‌ای که در ذهنشان جای بگیرد را نمی‌توانند تغییر بدهند ... انسان کافر کسی است که ضعیف است و ضعف را انتخاب کرده است، شجاعت ایستادن مقابل هوای نفسش را ندارد ... اگر تا اینجای کار را بپذیرید خود این می‌شود یک توضیح کافی برای فهم اینکه چرا کافران ممکن است حتی به عذاب هم رغبت نشان دهند، همانطور که در دنیا هم انسان‌های بی‌تاب چنان مَنِشی را دارند، رغبتی به عذاب دارند که محدود به قبل از چشیدن از آن عذاب است و به زودی این رغبت به محض چشیدن از آن عذاب جای خود را به پشیمانی می‌دهد، اما با این حال باز از این انتخاب اشتباه خود نمی‌توانند عبرتی بگیرند به دلیل همان ضیقی که در سینه دارند ... اصل ایمان که قلب است می‌شود محبت و بغض، اما صبر هم سر ایمان است و رفتار کافران را اگرچه با نبود اصل ایمان و نبود محبت و بغض بجا نشود توضیح داد ولی با نبود سر ایمان که همان صبر باشد می‌توان توضیح داد ...


[/HR]مروری بر موضوعات بحث شده در این تاپیک و تاپیک‌های مشابه:

سؤال: چرا خداوند انسان‌های جهنمی را با وجود آنکه از ابتدا می‌دانست هرگز به هیچ کمالی که هر انسان سالمی ممکن است درکی از آن داشته باشد نخواهند رسید؟
جواب: هدف از خلقت خداوند اگر جود کردن و رحمت کردن است در مورد جهنمیان معذب به جهنم ابدی هم همینطور است و خداوند هرگز حتی ایشان را هم از رحمت خود محروم نخواهد کرد، ولی اگر رحمت خاصش مخصوص به مؤمنان است به ایشان فقط از رحمت عام خود می‌چشاند ...

سؤال: فرق رحمت عام با رحمت خاص خدا در چیست؟
جواب: همان فرق بهشت است و جهنم

سؤال: در جهنم که چیزی شبیه به رحمت وجود ندارد، پس لابد رحمت عامّ خدا اصلاً از جنس رحمت نیست، مگرنه اجازه‌ی وجود داشتن و حیات وقتی این وجود داشتن هیچ کیفیت طلب‌کردنی و خواستنی نداشته باشد که نمی‌شود رحمت، می‌شود عین عذاب و تحمیل رنج و سختی ... اینکه نیاز به آب و غذا داشته باشند و خدا هم ولو در جهنم برای ایشان غذا و آب قرار فراهم کند هم باز اثری از رحمت درش نیست اگر خود این غدا و آب هم عین عذاب باشند و شخص جهنمی با آن‌ها نه سیر شود و نه تشنگی‌اش رفع گردد! ... پس باید اسم رحمانیت خدا را عوض کنیم تا کسی دچار این سوء تفاهم نشود که منظور از رحمت عام واقعاً رحمت است، بلکه رحمانیت وقتی معنای رحمت در درون خود می‌یابد که همراه با رحیمیت باشد، یعنی همان چیزی که هر انسان سالمی از رحمت درک می‌کند فقط در رحیمیت خداست ...
جواب: نه این برداشت اشتباه است ... تمام توضیحاتی که در این تاپیک و تاپیک‌های دیگر پیرامون این مطلب دادم برای جواب دادن به این پرسش اخیر بود که البته با توجه به این سؤال‌وجواب‌های بالا خارج از موضوع تاپیک هم نیست، چرا که توضیح می‌دهد که چرا هنوز هم می‌شود هدف از خلقت جهنمیان معذب به عذاب ابدی را از سر رحمت و لطف خداوند دانست ... (بخصوص که مطابق حدیث امام باقر علیه‌السلام بعد از بسته شدن درب‌های جهنم و مهر و موم شدن آن خداوند یاد ایشان را از دلهای سایر مخلوقاتش پاک می‌کند، در نتیجه عذاب شدن این جهنمیان اینطور نیست که حتی مایه‌ی خنک شدن دل بهشتیان هم بشود، یعنی حتماً باید رحمت بودن عذاب جهنمیان را نسبت به خود جهنمیان توضیح بدهیم و تلاش من هم در همین جهت بود)

باسمه العلیم

نقطه;945183 نوشت:
جسارتاً این تقسیم‌بندی به نظرم نتیجه‌ی نادیده گرفتن فطرت و عالم ذر و عهد الست است که در آیات و روایات به آن تصریح شده ولی تقریباً توسط علما نادیده انگاشته شده و همچنان هم می‌شود .

این تقسیم بندی علماء نیست یا لااقل بنده از این تقسیم بندی توسط علماء خبر ندارم

بنده کفار را به دوگروه تقسیم کردم تا با توجه به بحث،معلوم شودکدام دسته در دوزخ

مخلدند و بحث جاری ناظر به کدام گروه است.

نقطه;945183 نوشت:
ولی در مواردی هم زور مطرح است، مگر آنکه بگوییم تمامی آن عذاب‌های اجباری طلب نشده از طرف خود شخص کافر یا لاافل اکثریت آن‌ها برای قبل از مهر و موم شدن درب‌های جهنم است و بعد از آن دیگر نیازی حتی به فرشتگان عذاب هم نیست و خود آن جهنمیان هستند و خدایشان که ایشان را تنها آفرید ... شاید ... شاید هم نه

عاقبت ماندن در جهنم و چشیدن عذابهای آن (از نظر حضرتعالی)به جبر است یا رضایت؟

اگر جبر است که همان تسلیمی است که عرض نمودم یعنی چاره ای جز پذیرفتن نیست:

غیر تسلیم و رضا کو چاره ای

در کف شیر نر خونخواره ای

نقطه;945183 نوشت:
این فرمایش شما هم یک نگاه است، مشابه داستانی است که در کتاب سیاحت غرب بیان شده بود، اینکه راه باز است و همه باید بروند و کسی را به زور جایی نگاه نمی‌دارند بلکه این جهالت خودشان هست که ایشان را گیر می‌اندازد، همان جهالتی که آرزو می‌کنند که ای کاش بین ایشان و آن فاصله‌ی میان دو مشرق بود

شباهتش را نمی دانم ولی اگر هم شبیه باشد مانعی ندارد ضمن اینکه این نگاه مستند به قران کریم است

نمی توان مسائل معاد را بدون استناد به آیات و روایات و یا براهین عقلی(اگر موافق قران باشند)پذیرفت

و فکر هم نمی کنم حضرتعالی چنین انتظاری داشته باشید.

نقطه;945183 نوشت:
یک نگاه دیگر هم می‌تواند اینطور باشد که البته در جهت همان توضیحاتی است که قبلاً دادم، نیازی نیست اثبات شوند، توضیحاتی هستند که قابل نقد مستقیم هستند و نیازی به استدلال آوردن جداگانه و بحث بر روی ان استدلال‌ها نیستند ... در مورد کافران و مؤمنان خداوند در قرآن فرموده که هر کسی را که بخواهد ایمان بیاورد سینه‌اش را فراخ می‌کند و سینه‌اش را رو به اسلام می‌گشاید و در نقطه‌ی مقابل آن هر کسی را که بخواهد کافر شود سینه‌اش را تنگ می‌کند ... سینه‌ی فراخ چنانکه از دعای حضرت موسی علیه‌السلام در قرآن معلوم می‌شود رابطه‌ی مستقیم با صبر دارد و چنانکه در روایات هم آمده است صبر به منزله‌ی سر برای ایمان است، با این حساب شخص کافر کسی است که دلش ظاقچه‌باغچه ندارد، که صبر ندارد، که مظطرب است، که مستأصل است، که روی آرامش واقعی را هم نمی‌تواند ببیند، هنوز ممکن است صبوری کند مثل کافرانی که نقشه‌های بلندمدت می‌چینند و بر اجرای آن نقشه‌ها هم صبر قابل توجهی می‌کنند ولی این صبوری چیز متفاوتی از آن صبری است که گفتم چون ریشه نه در عقل که بلکه در شبه‌عقل دارد، چون دلشان همیشه پر خواهد بود از ترس‌ها و هیجان‌ها و مدام دارند نقشه می‌کشند و مکر می‌ورزند و هر صدایی را بر علیه خود می‌پندارند و مراقب هستند چه دروغی را کجا بگویند و چه کسی را چطور بپیچانند یا سر به نیست کنند و ... آنها تظاهر به صبوری و آرامش می‌کنند ولی واقعاً‌ صبور نیستند و شجاعت گرفتن تصمیم درست را ندارند و خواسته‌ای که در ذهنشان جای بگیرد را نمی‌توانند تغییر بدهند ... انسان کافر کسی است که ضعیف است و ضعف را انتخاب کرده است، شجاعت ایستادن مقابل هوای نفسش را ندارد ... اگر تا اینجای کار را بپذیرید خود این می‌شود یک توضیح کافی برای فهم اینکه چرا کافران ممکن است حتی به عذاب هم رغبت نشان دهند، همانطور که در دنیا هم انسان‌های بی‌تاب چنان مَنِشی را دارند، رغبتی به عذاب دارند که محدود به قبل از چشیدن از آن عذاب است و به زودی این رغبت به محض چشیدن از آن عذاب جای خود را به پشیمانی می‌دهد، اما با این حال باز از این انتخاب اشتباه خود نمی‌توانند عبرتی بگیرند به دلیل همان ضیقی که در سینه دارند ... اصل ایمان که قلب است می‌شود محبت و بغض، اما صبر هم سر ایمان است و رفتار کافران را اگرچه با نبود اصل ایمان و نبود محبت و بغض بجا نشود توضیح داد ولی با نبود سر ایمان که همان صبر باشد می‌توان توضیح داد ...

مباحث اعتقادی نیاز به اثبات دارند حال اثباتش یا به دلایل عقلی است و یا نقلی.

اگرسخنی در مسائل اعتقادی،بدون پشتوانه ی عقل و نقل بیان شود ارزشی نخواهد

داشت و صرفا یک برداشت شخصی محسوب می شود.

وقتی شما می خواهید مخاطبتان را در مورد مسئله ای اقناع کنید باید فرمایشاتتان مستدل باشد

اهل ایمان را دلایل قرانی کافی است گرچه اگر براهین عقلی هم باشد فبها المراد هم دل اقناع

می گردد و هم عقل.

نقطه;945183 نوشت:
سؤال: چرا خداوند انسان‌های جهنمی را با وجود آنکه از ابتدا می‌دانست هرگز به هیچ کمالی که هر انسان سالمی ممکن است درکی از آن داشته باشد نخواهند رسید؟
جواب: هدف از خلقت خداوند اگر جود کردن و رحمت کردن است در مورد جهنمیان معذب به جهنم ابدی هم همینطور است و خداوند هرگز حتی ایشان را هم از رحمت خود محروم نخواهد کرد، ولی اگر رحمت خاصش مخصوص به مؤمنان است به ایشان فقط از رحمت عام خود می‌چشاند ...

سؤال: فرق رحمت عام با رحمت خاص خدا در چیست؟
جواب: همان فرق بهشت است و جهنم

سؤال: در جهنم که چیزی شبیه به رحمت وجود ندارد، پس لابد رحمت عامّ خدا اصلاً از جنس رحمت نیست، مگرنه اجازه‌ی وجود داشتن و حیات وقتی این وجود داشتن هیچ کیفیت طلب‌کردنی و خواستنی نداشته باشد که نمی‌شود رحمت، می‌شود عین عذاب و تحمیل رنج و سختی ... اینکه نیاز به آب و غذا داشته باشند و خدا هم ولو در جهنم برای ایشان غذا و آب قرار فراهم کند هم باز اثری از رحمت درش نیست اگر خود این غدا و آب هم عین عذاب باشند و شخص جهنمی با آن‌ها نه سیر شود و نه تشنگی‌اش رفع گردد! ... پس باید اسم رحمانیت خدا را عوض کنیم تا کسی دچار این سوء تفاهم نشود که منظور از رحمت عام واقعاً رحمت است، بلکه رحمانیت وقتی معنای رحمت در درون خود می‌یابد که همراه با رحیمیت باشد، یعنی همان چیزی که هر انسان سالمی از رحمت درک می‌کند فقط در رحیمیت خداست ...
جواب: نه این برداشت اشتباه است ... تمام توضیحاتی که در این تاپیک و تاپیک‌های دیگر پیرامون این مطلب دادم برای جواب دادن به این پرسش اخیر بود که البته با توجه به این سؤال‌وجواب‌های بالا خارج از موضوع تاپیک هم نیست، چرا که توضیح می‌دهد که چرا هنوز هم می‌شود هدف از خلقت جهنمیان معذب به عذاب ابدی را از سر رحمت و لطف خداوند دانست ... (بخصوص که مطابق حدیث امام باقر علیه‌السلام بعد از بسته شدن درب‌های جهنم و مهر و موم شدن آن خداوند یاد ایشان را از دلهای سایر مخلوقاتش پاک می‌کند، در نتیجه عذاب شدن این جهنمیان اینطور نیست که حتی مایه‌ی خنک شدن دل بهشتیان هم بشود، یعنی حتماً باید رحمت بودن عذاب جهنمیان را نسبت به خود جهنمیان توضیح بدهیم و تلاش من هم در همین جهت بود)

از زحمتی که برای جمع بندی مطالب کشیدید متشکرم ولی فکر نمی کنم این نوع پاسخها

کسی را که حقیقتا در ذهنش شبهه ایجاد شده و به دنبال حقیقت است اقناع کند مگر اینکه

خداوند بخواهد.

حبیبه;945266 نوشت:
این تقسیم بندی علماء نیست یا لااقل بنده از این تقسیم بندی توسط علماء خبر ندارم
بنده کفار را به دوگروه تقسیم کردم تا با توجه به بحث،معلوم شودکدام دسته در دوزخ مخلدند و بحث جاری ناظر به کدام گروه است.

جسارتاً با تقسیم‌بندی شما موافق نیستم و آنرا نه مستدل به دلایل عقلی و نقلی که بلکه مغایر با آنها می‌دانم، ولی با این وجود درست باشد یا غلط تأثیری روی بحثمان ندارد، مشخص است که بحث ما روی گروه خاصی از کافران است که قرار است در جهنم معذب به عذاب ابدی گردند ... حالا هر کسی که باشند و هر جرم و جنایتی که در این دو روزه‌ی دنیا مرتکبش شده باشند ...
حبیبه;945266 نوشت:
ماندن در جهنم و چشیدن عذابهای آن (از نظر حضرتعالی)به جبر است یا رضایت؟
اگر جبر است که همان تسلیمی است که عرض نمودم یعنی چاره ای جز پذیرفتن نیست:
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
در کف شیر نر خونخواره ای

ابدی شدن بهشتیان در بهشت جبری است یا از سر رضایت؟ اگر از سر رضایت است آیا می‌توانند عکس آن را تمنّا نمایند؟ اگر از روی جبر است آیا پس رضایت ندارند؟ هر جوابی داد همان جواب را از قول من در مورد جهنمیان هم مرقوم بفرمایید ... نه تمام جهنمیان بلکه فقط این گروه خاص، و نه این گروه خاص در تمام مراحل عذاب شدنشان در جهنم که بلکه از بعد از مهر و موم شدن درب‌های جهنم، نظر من این است که وضع ایشان مثل همان وضع بهشتیان ابدی است، با این تفاوت که رضایتشان از ته قلب نیست و یک طلب کردن سطحی و زودگذر است که به پشیمانی سطحی و زودگذر منجر می‌گردد ولی مثل شخص معتاد که نکبت اعتیاد را می‌چشند ولی باز خودشان به سمت آن می‌روند و اسیرش می‌شوند آن‌ها هم همان وضع را دارند ...
حبیبه;945266 نوشت:
شباهتش را نمی دانم ولی اگر هم شبیه باشد مانعی ندارد ضمن اینکه این نگاه مستند به قران کریم است

جسارتاً استناد آن فرمایش شما به قرآن را مطمئن نیستم درست متوجه شده باشم، در همان انتهای نظرم بر روی مطلب شما هم این تردید را منعکس کردم اگر خاطرتان باشد ... من از آنچه در ذهن شما می‌گذرد خبر ندارم، شاید شما پیش‌زمینه‌هایی در ذهنتان دارید که باعث می‌شود این استناد قابل اعتماد گردد ولی علی‌الظاهر من از آن پیش‌زمینه‌ها کم‌نصیب بوده‌ام ... مگرنه آنطور که از این چند پست شما دیدم حتماً برای استناد مطلب خودتان به قرآن هم خیلی ریزبینانه و بدون‌تعارف برخورد نموده‌اید ...
حبیبه;945266 نوشت:
نمی توان مسائل معاد را بدون استناد به آیات و روایات و یا براهین عقلی(اگر موافق قران باشند)پذیرفت و فکر هم نمی کنم حضرتعالی چنین انتظاری داشته باشید.

راستش اصالتی که من برای فهم خودمان از آیات و روایات و یا برای براهین منطقی قائل هستم شاید با اصالتی که شما برای فهم خود از آیات و روایات و برای براهین عقلی قائل هستید تفاوت داشته باشد ... آنچه که شما اسمش را اثبات می‌گذارید من اسمش را یک نظر شخصی عالمانه می‌گذارم که کمی طول می‌کشد که بشود اشکالاتش را پیدا کرد و چون روی آن فکر شده است در یک لحظه نمی‌شود ردّش کرد ... یک نشانه‌ی این اختلافی که داریم هم همین است که من نظرات خودم در بحث‌هایم در اسک‌دین را هم مستند به «نقل» می‌دانم و هم علوم طبیعی و هم منطق، اما شما مدام می‌پرسید که مستدلات من کجا هستند ...
در هر صورت من نقدی از شما ندیدم کما اینکه از دوست دیگری (که یک بار هم ایشان نظرات من را نقد کردند) هم ندیدم و حرف هر دوی شما بزرگواران تا جایی که متوجه شدم این بود که مستندات این نظرات کجا هستند ... اصلاً فرض کنید که هیچ استنادی نداشته‌ام که قبول ندارم ولی به هر حال، آیا مطلبی که گفتم با آیات و روایات ناسازگار بوده‌اند؟ اگر ناسازگار نباشند و مطلبی را توضیح بدهند که تا کنون علما نتوانسته‌اند توضیحش بدهند آیا اشکالی دارد تا نقد نشدن آن قائل به آن گردیم؟ مخالفتی با نقل نکرده‌ام که، مخالفتی با منطق و سایر مسائل نکرده‌ام که ... اصلاً نمی‌توانم مواضع شما را درک کنم ...
حبیبه;945266 نوشت:
مباحث اعتقادی نیاز به اثبات دارند حال اثباتش یا به دلایل عقلی است و یا نقلی.
اگرسخنی در مسائل اعتقادی،بدون پشتوانه ی عقل و نقل بیان شود ارزشی نخواهد داشت و صرفا یک برداشت شخصی محسوب می شود.
وقتی شما می خواهید مخاطبتان را در مورد مسئله ای اقناع کنید باید فرمایشاتتان مستدل باشد

فکر کردم یک پاراگراف مطلب قابل نقد نوشته‌ام ولی شما فقط همان یک جمله‌ای را نقد فرمودید که اصلاً جزء بحث اصلی‌ام نبود ... بگذریم ...

باز هم تکرار می‌کنم که نگاه من با شما از نظر معرفت‌شناختی متفاوت است، مطالب اعتقادی نیازی به اثبات به آن معنای خاصش ندارند بلکه نیاز به توضیح و توجیه دارند، نیاز به تبیین دارند، هر تبیینی که بهتر بود برای مدتی (تا اشکالش مشخص شود یا توجیه بهتری جایگزین آن شود) اتخاذ می‌گردد، این توجیهات هم باید مبتنی بر هر علمی باشند که قانع‌کننده باشد، چه نقلی و چه منطقی و چه فیزیکی و شیمیایی و زیست‌شناسانه و روان‌شناسانه، همه‌ی علوم ظنی یک خواستگاه دارند و فرقی میان آن‌ها نمی‌بینم ... نه اثبات نقلی و نه اثبات منطقی (عقلی از نظر شما) قطعیتی به همراه ندارند و قابل نقد و رد کردن هستند و غفلت از این موضوع می‌تواند سبب مشکلاتی گردد که چه در تاریخ فلسفه و چه در تاریخ علم کلام و چه حتی در تاریخ علوم طبیعی یا حتی ریاضیات کم از این مشکلات سراغ نداریم ... دیگر هر طور که راحت هستید ...

حبیبه;945266 نوشت:
از زحمتی که برای جمع بندی مطالب کشیدید متشکرم ولی فکر نمی کنم این نوع پاسخها کسی را که حقیقتا در ذهنش شبهه ایجاد شده و به دنبال حقیقت است اقناع کند مگر اینکه خداوند بخواهد.

شما را بله، ولی ظاهراً افرادی مثل خودم را قانع می‌کند چون من فقط در این سایت بحث نمی‌کنم ...

اما در مورد اینکه چرا شما را قانع نمی‌کند ... باز هم در معرفت‌شناختی خودمان اختلاف داریم ... فرض کنید شما چیزی می‌گویید و مخاطب شما از شما طلب دلیل و مستندات می‌کند، شما هم استدلالی برایش می‌آورید، دو حالت دارد، یا این شخص قانع می‌شود و یا نمی‌شود ... آنکه قانع نمی‌شود کسی است که اشکالی در استدلال شما یافته است، کسی که قانع نمی‌شود کسی است که اشکالی در استدلال شما نیافته است، اینجا بحث ما بر روی پیدا کردن یا نکردن اشکال در استدلال شما از طرف مخاطب شماست، صحبت از قوت یک استدلال مستقل از مخاطب آن بی‌معناست ... هر چه مخاطب شما با سوادتر باشد احتمال آنکه بتواند جایی در استدلال شما اشتباه پیدا کند بیشتر می‌شود، چنانکه تنها نامه‌ی ناننوشته و قرآن است که بدون اشکال است ... بنابراین کسی که قانع می‌شود امکان دارد بخاطر کمی دانشش نسبت به شما بوده باشد که قانع شده است، نه لزوماً بخاطر قوت استدلال شما ... قانع شدن نوعاً همینطور است، بیشتر مبتنی بر کمی علم مخاطب نسبت به تقریرکننده‌ی استدلال است ... قانع شدن به خودی خود در بحث نزدیکتر شدن به حقیقت ارزشی ندارد چون می‌تواند ناظر بر یک جهل مرکب باشد که علم انگاشته شده است ...
من با بیشتر براهینی که در فلسفه بیان می‌شود مشکل دارم و آن‌ها را قانع‌کننده نمی‌بینم مگر برای افرادی که پیش‌زمینه‌های خاصی داشته باشند یا دیدشان نسبت به برخی مسائل بسته باشد ... اما با این وجود نمی‌گویم فلسفه به درد نمی‌خورد، چون فلسفه کارکرد مهمی در حوزه‌ی خودش دارد ... در مورد نظریات فیزیکی و زیست‌شناسی و روان‌شناسی هم همین موضع را دارم ولی آن‌ها را هم به درد نخور نمی‌دانم ... نظرات خودم هم مثل آن‌هاست، اگر بفرمایید نظرات من مثل نظریات فیزیکی و امثال آن است اشکال ندارد و با شما موافق هستم، ولی اینکه گمان کنید نظرات فلاسفه و اهل کلام تافته‌ی جدابافته است آن زمان است که دیگر اعتراض می‌کنم و معرفت‌شناسی شما را به زیر سؤال می‌برم ... شما هم مختار هستید که باز از من دلیل نقلی و عقلی حتی برای همین حرف‌هایم بخواهید ...

... با این حساب من هم ادعا ندارم که بحثم یک استدلالی باشد که منجر به یقین قطعی می‌شود، بلکه یک بحث ظنی مثل مباحث مطروحه در علوم طبیعیات و فلسفه و کلام و حتی فقه و اصول است ...
آرزومندم که اگر نسبت به هر کدام از این مطالب نقدی دارید همان نقد را بفرمایید و به این بسنده نکنید که این مطالب قانع کننده نیست، یا مستندات درست و حسابی ندارد یا چیزی شبیه به آن ... گل ولی اگر نکردید هم همین مقدار که لطف کردید نظرات ظاهراً من‌درآوردی من را خواندید و رویشان تأمل نمودید هم لطف کرده‌اید گل
موفق و در پناه خدا باشید

باسمه العلیم

سلام علیکم

نقطه;945312 نوشت:
جسارتاً با تقسیم‌بندی شما موافق نیستم و آنرا نه مستدل به دلایل عقلی و نقلی که بلکه مغایر با آنها می‌دانم،

لطفا دلایل خویش را بیان بفرمائید تا از اشتباه در آئیم.

نقطه;945312 نوشت:
ابدی شدن بهشتیان در بهشت جبری است یا از سر رضایت؟ اگر از سر رضایت است آیا می‌توانند عکس آن را تمنّا نمایند؟ اگر از روی جبر است آیا پس رضایت ندارند؟

بهشتی شدن بهشتیان حاصل و ظهور اعمال اختیاری آنهاست؛وقتی شما حرکتی را از

مبدئی صحیح و خوب شروع کنید طبق سنن لایتغیر الهی به مقصدی خوب و صحیح می رسید

این مسیر نوعی جبر در آن است نمی شود مبدء شما الهی باشد امّا به مقصد و مقصودی شیطانی

برسید (به شرط اینکه در اعتقاد و عمل هر دو صالح باشید):

"و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا..." بهشتیان گروه گروه به سوی بهشت رانده می شوند(راهنمایی می شوند)

در مورد دوزخیان نیز خداوند می فرماید:"وَ سيقَ الَّذينَ کَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ زُمَراً..."کافران گروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند.

این رانده شدن همان قانونی است که عرض نمودم.

ولی فرقش این است که بهشتیان "راضیة مرضیه" هستند(هم آنها ازخداوند راضیند و هم خداوند از آنها)

و جهنمی ها "ساخطة مسخطة"اند.نسبت به دین الهی خشم و غضب داشتند و خداوند نیز نسبت به آنها

خشم و غضب دارد:"غیر المغضوب علیهم....".

پس نمی توانید حالات بهشتیان و جهنمی ها را در یک وزان قرار داده و برای هر دو گروه یک حکم صادر کنید.

نقطه;945312 نوشت:
نظر من این است که وضع ایشان مثل همان وضع بهشتیان ابدی است، با این تفاوت که رضایتشان از ته قلب نیست و یک طلب کردن سطحی و زودگذر است که به پشیمانی سطحی و زودگذر منجر می‌گردد ولی مثل شخص معتاد که نکبت اعتیاد را می‌چشند ولی باز خودشان به سمت آن می‌روند و اسیرش می‌شوند آن‌ها هم همان وضع را دارند ...

انگیزه ی ورود حقیر به بحث برای فهم فرمایش و نظر شما بود و نوع برخورد حقیر با فرضیات و نظریات این است

که اگر مطابق کلام الهی و تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باشد روی چشم بگذارم

اینکه از شما دلیل عقلی(مطابق قران) و نقلی برای اثبات نظرتان خواستم به همین دلیل است.

نقطه;945312 نوشت:
در همان انتهای نظرم بر روی مطلب شما هم این تردید را منعکس کردم اگر خاطرتان باشد ... من از آنچه در ذهن شما می‌گذرد خبر ندارم،

بنده هم از ما فی الضمیر حضرتعالی بی خبرم لذا نمی توانم بدون ذکر مستنداتی که عرض نمودم نظر شما را بپذیرم.

نقطه;945312 نوشت:
یک نشانه‌ی این اختلافی که داریم هم همین است که من نظرات خودم در بحث‌هایم در اسک‌دین را هم مستند به «نقل» می‌دانم و هم علوم طبیعی و هم منطق، اما شما مدام می‌پرسید که مستدلات من کجا هستند ...
در هر صورت من نقدی از شما ندیدم کما اینکه از دوست دیگری (که یک بار هم ایشان نظرات من را نقد کردند) هم ندیدم و حرف هر دوی شما بزرگواران تا جایی که متوجه شدم این بود که مستندات این نظرات کجا هستند

خب این مستندات را ارائه بفرمائید چه می شود؟

این حق مخاطب شماست که بداند نظر شما بر چه مبنایی استوار است:

"لا تقف مالیس لک به علم..."چطور انتظار دارید بدون ارائه ی دلایلی متقن،فرمایشتان را بپذیریم؟!

چطور نقدی ندیدید؟ بزرگترین نقد این است که حضرتعالی برای سخنانتان هیچ دلیل قرانی و روایی

ندارید و فقط می فرمائید نظر من مستند به آیات و روایات است،خب این آیات و روایات را بیان بفرمائید.

نقطه;945312 نوشت:
باز هم تکرار می‌کنم که نگاه من با شما از نظر معرفت‌شناختی متفاوت است، مطالب اعتقادی نیازی به اثبات به آن معنای خاصش ندارند بلکه نیاز به توضیح و توجیه دارند، نیاز به تبیین دارند

معنای خاص یعنی چه؟

تبیین همان مدلل نمودن نظریات است،وگرنه توصیف جهنم و حالات جهنمی ها را در قران کریم داریم

و نیازی هم به توجیه نداریم چرا که به آن ایمان داریم،امّا اگر کسی خواست برداشت خودش را از

آیات بیان کند طوری که سایرین بپذیرند و با آن نظر،مخاطبش را قانع کند که گروهی از جهنمی ها به خلود

در جهنم راضیند(به هر شکل)باید برای ادعایش دلیل قرانی،روایی یا عقلی داشته باشد(نه برای خودش

بلکه برای مخاطبینش در بحث).

نقطه;945312 نوشت:
من با بیشتر براهینی که در فلسفه بیان می‌شود مشکل دارم و آن‌ها را قانع‌کننده نمی‌بینم مگر برای افرادی که پیش‌زمینه‌های خاصی داشته باشند یا دیدشان نسبت به برخی مسائل بسته باشد

در این بحث با فلسفه کاری نداشتیم،نوع بحث قرانی است و دلایل قرانی می طلبد البته اگر دلایل عقلی

هم بر نظر شما وجود داشته باشد و آیات هم آن را تأیید کنند فبها المراد.

نقطه;945312 نوشت:
اما با این وجود نمی‌گویم فلسفه به درد نمی‌خورد، چون فلسفه کارکرد مهمی در حوزه‌ی خودش دارد ... در مورد نظریات فیزیکی و زیست‌شناسی و روان‌شناسی هم همین موضع را دارم ولی آن‌ها را هم به درد نخور نمی‌دانم ... نظرات خودم هم مثل آن‌هاست، اگر بفرمایید نظرات من مثل نظریات فیزیکی و امثال آن است اشکال ندارد و با شما موافق هستم، ولی اینکه گمان کنید نظرات فلاسفه و اهل کلام تافته‌ی جدابافته است آن زمان است که دیگر اعتراض می‌کنم و معرفت‌شناسی شما را به زیر سؤال می‌برم ... شما هم مختار هستید که باز از من دلیل نقلی و عقلی حتی برای همین حرف‌هایم بخواهید ...

ارتباط این مطالب را با بحث نمی فهمم،بنده کجا گفتم که فلاسفه و متکلمین تافته ی جدا بافته هستند؟

ظاهرا آنکه با پیش فرضهای ذهنیش وارد بحث شده شما هستید.

نقطه;945312 نوشت:
آرزومندم که اگر نسبت به هر کدام از این مطالب نقدی دارید همان نقد را بفرمایید و به این بسنده نکنید که این مطالب قانع کننده نیست، یا مستندات درست و حسابی ندارد یا چیزی شبیه به آن ...

همه ی مطالب شما فقط تکرار یک مطلب است:

"نظر من این است که مخلدین در دوزخ به عذاب خویش راضیند نه از صمیم قلب که..... و توضیح نوع رضایت آنها"

بدون ارائه دلیل هم باز می گردیم به نقطه ی اول.

کلام الهی کلام الهی است و کلام شما کلام بشری،انتظار نداشته باشید آن را بی دلیل بپذیریم.

موضوع قفل شده است