جمع بندی بهترین مثال عرفانی برای تبیین رابطه خالق و مخلوق

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهترین مثال عرفانی برای تبیین رابطه خالق و مخلوق


با عرض سلام و تشکر فراوان
مثالهای زیادی برای رابطه خالق و مخلوق از طرف عرفا گفته شده مانند مثال موج و دریا
امام رضا (ع) در مناظره با عمران صابی مثال آینه را می آورد که قطعا بهترین مثال است همانطور که خود حضرت آنرا مثل اعلی نامیده (اگر درست برداشت کرده باشم)
ولی دکتر ابراهیمی دینانی تعبیر «ظل» و «ذی ظل» را بهترین نامیده ؟
آگر ممکن است در این خصوص روشنگری فرمایید.
پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

armm1388;916377 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان
مثالهای زیادی برای رابطه خالق و مخلوق از طرف عرفا گفته شده مانند مثال موج و دریا
امام رضا (ع) در مناظره با عمران صابی مثال آینه را می آورد که قطعا بهترین مثال است همانطور که خود حضرت آنرا مثل اعلی نامیده (اگر درست برداشت کرده باشم)
ولی دکتر ابراهیمی دینانی تعبیر «ظل» و «ذی ظل» را بهترین نامیده ؟
آگر ممکن است در این خصوص روشنگری فرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام و تبریک به مناسبت سال نو خورشیدی؛
در خصوص تصویر سازی حق و خلق، همانطور که خودتان اشاره کرده‌اید، مثال‌های گوناگونی زده شده است که یکی از بهترین و کاملترین مثالها، همان مثال آینه است.
البته همین مثال آینه، به گونه‌های متعددی بسط یافته است.
منتهی نکته‌ای که در خصوص «مثال» به صورت کلی باید در نظر داشت این است که باید دید متکلم در چه مقامی در صدد مثال زدن است یعنی می‌خواهد چه نکته‌ای را به مخاطب خویش منتقل کند و از کدام زاویه، از مطلب پرده‌ی ابهام را بزداید.
در مورد مثال آینه‌ای که حضرت رضا علیه السلام به عمران صابی فرمود، ابتدا عمران (کسی که با آیات قرآن کاری ندارد و تنها با علم فلسفه و کلام آشنایی دارد) از حضرت سؤال کرد که: «بفرمایید خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود با آفرینش مخلوقات تغییری در وی به وجود آمد؟»‌
در واقع عمران می‌خواهد دست روی موضوع «ایجاد تغییر در خداوند» بگذارد. امام رضا علیه السلام به حق این مثال را به خوبی و زیبایی برای وی زدند.
در مثال آینه، با قرار گرفتن در مقابل آینه، هیچ چیز به شیء «مقابل» افزوده نخواهد شد و یا کاسته نخواهد شد همچنین جهان مانند آینه‌ است چون با ایجاد آن در خداوند هیچ زیادی و نقصانی ایجاد نمی‌شود.
حق ز ایجاد جهان افزون نشد/ آنچه اول آن نبود، اکنون نشد/
لیک افزون گشت افزون گشت اثر ز ایجاد خلق/ در میان این دو افزونی است فرق/ هست افزونی اثر، اظهار او/ تا پدید آید صفات و کار او/

در واقع، امام علیه السلام با این مثال خواستند به عمران صابی بفرمایند که آفرینش مخلوقات تغییری در خداوند ایجاد نمی‌کند.
مانند آینه که هیچگاه در شخص ناظر از حیث ذات تغییری و تأثیری نخواهد داشت.
البته دلالتهای بیشتری برای مثال آینه نسبت به ممثَّل ذکر شده است که همه در جای خود به جا و به حق اند.
مثلا یکی از ویژگی‌های دیگر این مثال آن است که تصویر آینه، قائم به شخص ناظر است و این حکایت از آن دارد که مخلوقات هیچ استقلالی از خود ندارند و هر چه هست از آن خداست.
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد/ این همه نقش در آیینه اوهام افتاد/
این همه نقش می و نقشِ‌نگارین که نمود/ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد/

آینه وقتی آینه است که به صورت مستقل مورد ملاحظه و التفات قرار نگیرد. اگر به خود آینه در حین دیدن تصویرمان، ملاحظه و التفات کنیم، نمی‌توانیم از تصویرمان آگاه شویم. باید آینه را فانی کنیم تا بتوانیم تصویر خود را در آن ببینیم. در واقع، حیثیت دیگر نمایی آینه است که به ما برای رؤیت اشیاء و خودمان کمک می‌کند.
همچنین، با تأمل در مثال آینه، می‌توان به آموزه‌ی دیگری که عبارت است از «خدا واحد کثیر و جهان کثیر واحد است» اشاره کرد.
خدا ناظر واحدی است که در مقابل کثیری از آینه‌ها قرار گرفته و جهان نیز به مثابه آینه‌های بی‌شماری اند که یک شخص واحد را (حق تعالی) می‌نمایند.
در واقع رابطه کثرات با خداوند اینگونه است.
همچنین به کمک این مثال می‌توان در مباحثی مانند تشبیه و تنزیه حق‌تعالی، سخن راند. در این تمثیل هم وجه تشبیهی و هم وجه تمثیلی مورد لحاظ است. از یک سو مخلوقات آینه‌هایی هستند که حق را نشان می‌دهند (این همان تشبیه است) و از سوی دیگر حق از تصویرات خود مبرا و منزه و جداست (این همان تنزیه است).
به هر حال تمثیل آینه، از ظریفترین تمثیلاتی است که به مدد آن می‌توان وحدت شخصی وجود را تبیین کرد.
تمثیلات دیگر نیز اگر چه از نکات ارزشمندی حکایت می‌کنند اما برخی شان گرفتار نقص‌هایی هستند مثلا برخی شائبه مادیت یا جزء داشتن یا تغییر و دگرگونی در ذات حق و یا حلول را به همراه دارند اما تمثیل «آینه» از این مشکلات به دور است.
عین القضات همدانی می‌گوید:‌اگر خدا آینه را خلق نمی‌کرد، معنای وحدت وجود و رابطه خالق و مخلوق دانسته نمی‌شد.
همچنین ابن‌عربی، مثالی را از آینه نزدیک‌تر و شبیه‌تر برای بحث رؤیت و تجلی نمی‌داند.

اما امتیازات مثال آینه باعث نمی شود که ما از مثالهای دیگر بهره نبریم. دست بر قضا عرفایی که مثالهای دیگر را زده اند بعضا آنرا از برخی آيات و مضامین روایی اقتباس کرده‌اند.
مثال ظل و سایه‌ای که شما از قول آقای دینانی بیان کردید ابداع خود ایشان نیست بلکه ایشان از اشخاصی مثل ابن‌عربی و قونوی و ... اخذ کرده‌اند. بزرگان مکتب ابن عربی نیز این مثال را از آیه‌ی کریمه‌ «ألم تر إلی ربک کیف مَدَّ الظلّ» (فرقان/ 45) برداشت کرده‌اند. برخی عارفان بر این باورند که در این آیه بیش از این که صحبت از این سایه‌ مادی و ظاهری باشد همان سایه حضرت حق مراد و مقصود است. شاهدش هم آخر این آیه است که می فرماید: «ثم قبضناه الینا قبضا یسیرا». سایه از کجا آمد که سپس جمع شد؟!! پس معلوم می شود که از اول آيه صحبت از این سایه‌های عادی نیست سایه ی خداست که اراده شده است. لذا اندیشه ظل الله در میان مباحث مطرح شده توسط عارفان، یکی از بحثهای جدی است. البته منافاتی ندارد سایه‌ی مادی و ظاهری هم مراد آیه باشد چرا که آيات دارای سطوح معنایی اند و همه این سطوح می‌توانند مراد خداوند در کلامش باشند.
آنوقت این ظل و سایه هم تطبیقات متعددی دارد و می‌توان نسبت به همه سطوح کثرات آنرا تطبیق کرد. مثلا مد ظل را همان اسماء ذاتیه بگیریم که در تجلی اول مطرح اند. به این معنا که خود اسماء ذاتیه، یک نوع جلوه حق اند که در واحدیت اندراجی در تعین اول مقرر اند.
در مثال سایه، مانند مثال آینه، صورت و سایه، هم هستند و هم نیستند (هم شما هستی و هم نیستی). هم جواب مثبت است و هم منفی است. یک حالت بینا بینی دارد.
در ساحت‌های دیگر نیز این مثال ظل و سایه جاری است. مثلا می‌گویند وحدت در عقل اول، یک وحدت ظلیه است و فرق وحدت در عقل اول با وحدت حضرت حق، در همین ظلیه و حقیقیه بودن آنهاست.
حالا وجه این که ما نیاز به مطرح کردن «وحدت ظلیه و وحدت حقیقیه» داریم چیست؟ (سرمان که درد نمی‌کند مدام در صدد جعل اصطلاح باشیم!!)
انگیزه ما بر این جعل اصطلاحات این است که تکثر در هستی نباید منجر به پیدایش غیر شود. نباید گفت خالق یکی و مخلوق هم یکی. اگر این را بگوییم، بی نهایتیِ خدا زیر سؤال می رود. بی‌نهایت یعنی بی‌نهایت، حتی در ساحت مخلوق را هم فرا گرفته و ساحتی نیست که از این بی‌نهایت استثنا شود و الا بی‌نهایت، بی‌نهایت نیست.
از طرفی کثرات و غیر، دارای نفس الامر اند حال چه کنیم که هم غیر داشته باشیم هم تکثر در هستی پیش نیاید؟! اینجا وحدت حقیقیه و ظلیه را مطرح می کنیم.

خلاصه آن که باید دید در هر مثالی چه لطف معنایی اراده شده است و در صدد بیان چه نکته‌ای است.

سوال:
ضمن تبیین مثالی که امام رضا علیه السلام در مقام بیان رابطه ی خداوند با مخلوقات به عمران صابی بیان فرمودند, مثال سایه و صاحب سایه را نیز بیان و ارزیابی کنید؟

پاسخ:
مقدمه: هر یک از مثال‌هایی که در زمینه‌ی رابطه‌ی خداوند با کثرات بیان شده‌اند به وجه و ضلعی از این رابطه اشاره دارند و اینچنین نیست یک مثال بتواند به طور کامل گویای واقعیتِ این رابطه باشد. پس هر مثال, به بُعدی از قضیه می‌پردازد.
در زمینه مثال آینه‌ای که حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء به عمران صابی فرمودند[1] نیز امر اینچنین است. از آنجا که عمران صابی کسی بود که با آیات قرآن کاری نداشت و تنها با علم فلسفه و کلام آشنایی داشت؛ این سوال در ذهنش جولان کرد که یکتایی خداوند مقتضی آن است که چیزی در کنار او نباشد؛ حال چگونه با آفرینش مخلوقات تغییری در وی به وجود نیامد؟ در حقیقت شبهه عمران صابی بر قسمت خاصی از کیفیت رابطه خداوند با مخلوقات است؛ یعنی ایجاد تغییر در خداوند. حال امام رضا علیه السلام باید دقیقا بر همین قسمت متمرکز شده, همین موضع را روشنگری نمایند در نتیجه با مثال آینه مسئله را فیصله دادند؛ زیرا با قرار گرفتن مقابل آینه, هیچ چیزی به شیء مقابل افزوده و یا کاسته نخواهد شد؛ در نتیجه همانند این مثال, جهان مانند آینه‌ای است که ایجاد آن توسط خداوند هیچ انقلابی در خداوند ایجاد نمی‌کند.
حق ز ایجاد جهان افزون نشد/ آنچه اول آن نبود، اکنون نشد/
لیک افزون گشت اثر ز ایجاد خلق/ در میان این دو افزونی است فرق/
هست افزونی اثر، اظهار او/ تا پدید آید صفات و کار او.[2]
پس همانطور که بیان شد, مقصود امام رضا علیه السلام از مثال «آینه», تأکید بر عدم تغییر در ذات خداوند با عمل آفرینش است؛ مانند آینه که هیچگاه در شخص ناظر از جهت ذات تغییر و تأثیری ایجاد نمی‌کند.
گفتنی است اگر چه مثال «آینه» غیر از دلالت فوق, دارای دلالتهای بیشتری در مقام بیان چگونگی رابطه خداوند با کثرات است,[3] اما آنچه که مقصود امام رضا علیه السلام است, همان است که بیان شد.
ابن عربی در فصوص الحکم بر این عقیده است که هیچ مثالی نزدیک‌تر و شبیه‌تر از مثال آینه نسبت به تبیین بحث رؤیت و تجلی نیست.[4]
مثال دیگری که محققین از عارفان بدان اشاره کرده اند, مثال «ظل و ذی ظل» یا «سایه و صاحب سایه» است که البته آنان نیز این مثال را از کریمه «ألم تر إلی ربک کیف مَدَّ الظلّ» (فرقان/ 45) برداشت کرده‌اند. برخی عارفان بر این باورند که در این آیه بیشتر از آن که صحبت از سایه‌ مادی و ظاهری مقصود باشد, سایه حضرت حق مراد و مقصود است. شاهد این سخن, انتهای همین آیه است که می فرماید: «ثم قبضناه الینا قبضا یسیرا» سایه از کجا آمد که سپس جمع شد؟!! پس معلوم می شود که از اول آيه صحبت از این سایه‌های عادی نیست سایه ی خداست که اراده شده است. بنابراین, اندیشه ظل الله در میان مباحث مطرح شده توسط عارفان، یکی از بحثهای جدی است. هر چند این مطلب با اراده سایه مادی و ظاهری از آیه نیز منافاتی ندارد؛ زیرا آيات دارای سطوح معنایی متعدد اند و همه آنها می تواند مراد خداوند در کلامش باشند.
خود این مثال سایه و صاحب سایه, دارای تطبیقات متعددی است. مثلا صاحب سایه را ذات مطلق خداوند و سایه را (مد ظل را) همان اسماء ذاتیه بدانیم که در تجلی اول مطرح اند. به این معنا که خود اسماء ذاتیه، یک نوع جلوه حق اند که در واحدیت اندراجی در تعین اول مقرر اند.
ویژگی مشترکی که میان مثال آینه و مثال سایه است آن است که صورت و سایه، هم هستند و هم نیستند (هم مخلوق هست و هم نیست)؛ یعنی دارای یک حالت بینا بینی است.
مورد دیگری که مثال سایه و صاحب سایه در آن جاری است, موضوع «وحدت ظلیه» در عقل اول است. عارفان بر این عقیده اند که وحدت در عقل اول، یک وحدت ظلیه است و فرق وحدت در عقل اول با وحدت حضرت حق، در همین ظلیه و حقیقیه بودن آنهاست.
هدف عارفان از مطرح کردن این بحث, جلوگیری از پیدایش کثرت حقیقی و استقلالی است. مخلوقات نباید به گونه ای تبیین شوند که بی نهایت بودن حضرت حق زیر سوال رود. پس نباید مخلوقات به عنوان غیر در مقابل حضرت حق مطرح شوند. از طرفی, کثرات و مخلوقات, هیچ و پوچ نیز نیستند بلکه دارای حقیقت نفس الامری اند؛ از همین رو, راه حل وحدت حقیقیه و ظلیه توسط عارفان مطرح شده است. به عبارت دیگر, مخلوقات, به مانند سایه ای که از صاحب سایه استقلالی ندارد و در عین حال دارای حقیقت اند, دیده می شوند.
گفتنی است مثالهای دیگری نیز در تصویرسازی کیفیت رابطه خداوند با مخلوقات در کتب عرفانی بیان شده است که برخی از آنها عبارت اند از: مثال دریا و موج و حباب؛ مثال نور و مراتب نور؛ مثال قطره و دریا؛ مثال آب و سراب؛ مثال ذره و خورشید؛ مثال آبِ جوی و نقوش و صور مختلف ناپایدار منعکس در آن و همچنین مثال نفس و قوای آن.

نتیجه
اگر چه مثال آینه که توسط امام رضا علیه السلام بیان شده است, بارور به نکات و دقایق فراوانی است, اما در مقامی که حضرت این مثال را ایراد فرمودند, در صدد بیان نکته ی خاصی بودند که همان عدم انقلاب و دگرگونی در ذات خداوند در نتیجه ی عمل خلق و آفرینش است. نکته مشترکی که در مثال آینه و سایه وجود دارد, همان عدم استقلال سایه و عکس در آِینه است.

منابع:
[1]. بحار الانوار, ج1, ص 311.

[2]. مثنوی معنوی, تصحیح توفیق سبحانی, ص 555.

[3]. مثلا یکی از ویژگی های آینه آن است که تصویر منقش در آینه, از خود هیچ استقلالی ندارد و قائم به شخص قرار گرفته در مقابل آینه است؛ این بدان معناست که مخلوقات نیز هیچ استقلالی از خود نداشته, هر چه هست از آن خداست.
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد/ این همه نقش در آیینه اوهام افتاد/ این همه نقش می و نقش نگارین که نمود/ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد (حافظ؛ غزل شماره 111). آینه وقتی می تواند نقش آینه ای خود را ایفا کند که به صورت مستقل ملاحظه نگردد؛ اگر به نگاه ما به آینه, نگاه استقلالی باشد, دیگر نمی توان تصویر را ملاحظه کرد پس برای دیدن تصویر, نگاه استقلالی به آینه متلاشی گردد.

[4]. ابن عربی, فصوص الحکم, ص 62.


موضوع قفل شده است