جمع بندی اثبات اعجاز قرآن با توجه به خصوصیات آورنده آن ، پیامبر اکرم (ص)

تب‌های اولیه

66 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات اعجاز قرآن با توجه به خصوصیات آورنده آن ، پیامبر اکرم (ص)

با سلام
من می خواهم درس نخوانده بودن پیامبر را اثبات کنم
همه دلایل را دارم
میدانم که جز چاه زمزم در مکه نبوده و شهری بوده که از بقیه جاها دور بوده،شهری کوچک بوده لذا تمام حرکات و اعمال پیامبر تحت نظر اهالی بوده و ایشان نمیتوانسته اند درس خوانده باشند
و همچنین در مکه کسی نبوده که با پیامبر اکرم روی خوشی داشته باشد،همه دشمن بودند همه اعراب جاهلی بودند لذا نمیتوانسته اند از کسی چیزی بیاموزند،مسافرت هم با افرادی رفته اند که از اهالی قریش بوده و مخفی نمیتوانسته اند بکنند
خب
سوال من این است
ممکن است که پیامبر اکرم (ص) از عموی خود یا پدر بزرگ خود سواد اموخته باشند
پس من می خواهم بدانم که آیا این دو بزرگوار سواد داشته اند یا خیر؟

سوال دومم راجع به آن است که سفری که پیامبر با غلام خدیجه (س) داشته اند فقط با همان غلام خدیجه سلام الله علیها بوده؟یعنی تنهایی با هم بوده اند؟
می خواهم تاگر یک درصد احتمال هم دارد ردش کنم را برایم ثابت شود که پیامبر درس نخوانده اند

سوال سومم:چرا عبد المطلب می خواستند پدر حضرت پیامبر را قربانی کنند ؟قربانی کردن یک فرزند؟؟؟(همان نذر حضرت عبد المطلب)

سوال چهارم:جرجیس یا بحیرا از کجا می دانسته که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله از صومعه اش عبور خواهند کرد؟

سوال پنجم:شعب ابی طالب قبل بعثته؟چرا و به چه دلیل پیامبر اکرم (ص) و نزدیکانشان را به انجا بردند،مگر پیامبر کاری کرده بودند وچیزی فرموده بودند؟؟؟

بنده هنوز اعجاز قرآن برایم اثبات نشده چون همانطور که میدانید با اثبات اعجاز قران :
1:رسالت پیامبر و حقانیت ایشان
2:حقانیت قرآن و صحیح بودن معارف داخل آن
3:وجود خدا

اثبات می شود

پس لطفا از منابع تاریخی برای من دلیل بیاورید فعلا من با قرآن و روایات کاری ندارم
ببخشید این را می گویم
اما من از همه مسائل تامینم فقط این را مشکل دارم که اگر حل شود خیلی کامل می توانم ایمان به قرآن و خیلی چیز های دیگر از جمله این سه مورد فوق که ذکر کردم ،بیاورم

با تشکر

اگر بازم سوال داشتم میپرسم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

mahdiyavar;931827 نوشت:
ممکن است که پیامبر اکرم (ص) از عموی خود یا پدر بزرگ خود سواد اموخته باشند
پس من می خواهم بدانم که آیا این دو بزرگوار سواد داشته اند یا خیر؟

با سلام و احترام عرض پوزش از تاخیر در مورد اثبات عدم خواندن و نوشتن حضرت محمد صلی الله علیه و اله دلائل متعددی وجود دارد که شاید نیازی به اثبات بی سواد بودن اطرافیان ایشان نباشد علی ای حال سوالاتی را که مطرح فرمودید را پاسخگویی کرده سپس به موضوع اصلی خواهیم پرداخت. سوال شما این بود که ایا حضرت ابوطالب و عبدالمطلب سواد داشتند تا به پیامبر خواندن و نوشتن بیاموزند؟ در مورد حضرت ابوطالب با جستجوی در منابع تاریخی به چنین مطلبی برنخوردم و به نظر میرسد ایشان سواد نداشتند. در مورد حضرت عبدالمطلب در گزارشی که طبری در ج 3 صفحه 310 ( ترجمه) آورده است زمانی که عبدالمطلب توسط عموی خویش مطلب به مکه اورده میشود زمینی متعلق به هاشم پدر پیامبر توسط عمویش نوفل به تصرف در امده بود زمانی که عبدالمطلب از نوفل زمین پدری خود را مطالبه میکند نوفل منکر شده و زمین را تحویل فرزند برادر نمیدهد از این رو عبدالمطلب نامه ای به داییهای خویش نوشته و از آنان که در مدینه ساکن بودند استمداد میطلبد.
این گزارش نشان دهنده با سواد بودن حضرت عبدالمطلب است. اما نکته قابل تامل این است که پیامبر تا زمان پنج سالگی در میان قبیله دایه خود بوده است و پس ان انکه به مادر خویش میرسد در شش سالگی مادر خود حضرت امنه را از دست میدهد سپس سر پرستی او را حضرت عبدالمطلب به عهده میگیرد و در این مدت کوتاه گزارشی مبنی بر آموزش سواد خواندن و نوشتن توسط عبدالمطلب به حضرت محمد را در منابع تاریخی نمیبینیم ضمن اینکه پس از دو سال عبدالمطلب از دنیا میرود.

mahdiyavar;931827 نوشت:
سوال دومم راجع به آن است که سفری که پیامبر با غلام خدیجه (س) داشته اند فقط با همان غلام خدیجه سلام الله علیها بوده؟یعنی تنهایی با هم بوده اند؟
می خواهم تاگر یک درصد احتمال هم دارد ردش کنم را برایم ثابت شود که پیامبر درس نخوانده اند

با سلام و احترام
با توجه به گزارشی که در منابع تاریخی وجود دارد حضرت خدیجه سلام الله علیها پس از اینکه اوازه امانتداری و درستکاری حضرت محمد صلی الله علیه و اله را شنید مشتاق بود تا کاروان تجاری خویش را به وی بسپارد از این رو غلام خویش به نام مسیره را ملازم ان حضرت نمود و به او دستور داد به هیچ وجه از پیامبر جدا نشود و او را همراهی نموده و یاری کند میسره هم در این سفر ملازم و همراه ان حضرت بود به نحوی که از پیامبر صلی الله علیه و اله جدا نمیشد.
اگر چه افرادی در این کاروان حضور داشتند و اموال حضرت خدیجه سلام الله علیها را با شتر جابجا میکردند ولی ان کسی که حضرت خدیجه او را برای همکاری و همراهی پیامبر صلی الله علیه و اله انتخاب کرده بود مسیره غلام حضرت خدیجه بود. حضرت خدیجه سلام الله علیها به پاس قدردانی از پیامبر صلی الله علیه و اله پس از بازگشت از این سفر پر خیر و برکت و سودمند 4 شتر به پیامبر بخشید و میسره غلام خود را که خبر سود فراوان را به ان حضرت رساند و از پیامبر صلی الله علیه و اله تعریف و تمجید نموده در راه خدا ازاد نمود. سیره ابن هشام ج 1 ص 188

mahdiyavar;931827 نوشت:
سوال سومم:چرا عبد المطلب می خواستند پدر حضرت پیامبر را قربانی کنند ؟قربانی کردن یک فرزند؟؟؟(همان نذر حضرت عبد المطلب)

در تاریخ آمده که «عبد المطلب» موقع حفر زمزم احساس كرد كه بر اثر نداشتن فرزند بيش تر، در ميان قريش ضعيف و ناتوان است. از اين ‏رو، نذر كرد كه هر موقع شماره فرزندان او به ده رسيد، يكى را در پيشگاه «كعبه» قربانى كند و كسى را از اين پيمان مطلع نساخت.
چيزى نگذشت كه شماره فرزندان او به ده رسيد. موقع آن شد كه پيمان خود را اجرا كند. تصوّر قضيّه، براى «عبد المطلب» بسيار سخت بود؛ ولى در عين حال، از آن ترس داشت كه موفقيتى در اين باره تحصيل نكند و سرانجام در رديف پيمان‏شكنان قرار گيرد. از اين لحاظ، تصميم گرفت كه موضوع را با فرزندان خود در ميان گذاشته و پس از جلب رضايت آنان، يكى را با قرعه انتخاب كند. عبدالمطلب با موافقت فرزندان خود روبه‏رو گرديد. (1)
مراسم قرعه كشى به عمل آمد و قرعه به نام «عبد اللّه» (پدر پيامبر اكرم) افتاد.
«عبد المطلب» بلافاصله دست عبد اللّه را گرفته، به سوى قربان‏گاه برد. گروه قريش از زن و مرد، از جريان نذر و قرعه‏كشى اطلاع يافتند. سيل اشك از رخسار جوانان سرازير بود. يكى مى‏گفت: اى كاش، به جاى اين جوان مرا ذبح مى‏كردند!
سران قريش مى‏گفتند: اگر بتوان او را به مال فدا داد، ما حاضريم ثروت خود را در اختيار وى بگذاريم. عبد المطلب، در برابر امواج خروشان احساسات عمومى متحير بود که چه كند. با خود مى‏انديشيد كه مبادا پيمان خود را بشكند؛ ولى با اين همه دنبال چاره نيز مى‏گشت. يكى از آن ميان گفت: اين مشكل را پيش يكى از دانايان عرب ببريد. شايد وى براى اين كار، راه حلّى بينديشد.
عبدالمطلب و سران قوم موافقت كردند و به سوى «يثرب» كه اقامتگاه آن مرد دانا بود، روانه شدند. وى براى پاسخ يك روز مهلت خواست. روز دوم كه همگى به حضور او بار يافتند. كاهن چنين گفت: خون بهاى يك انسان، پيش شما چقدر است؟ گفتند ده شتر. گفت: شما بايد ميان ده شتر و آن كسى كه او را براى قربانى كردن انتخاب كرده‏ايد، قرعه بزنيد و اگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شماره شتران را به دو برابر افزايش دهيد. باز ميان آن دو قرعه بكشيد و اگر باز هم قرعه به نام وى اصابت كرد، شماره شتران را به سه برابر برسانيد و باز قرعه بزنيد. به همين ترتيب تا وقتى كه قرعه به نام شتران اصابت كند.
پيشنهاد «كاهن» موج احساسات مردم را فرو نشاند؛ زيرا قربانى كردن صدها شتر براى آنان آسان تر بود كه جوانى مانند «عبد اللّه» را در خاك و خون غلطان ببينند. پس از بازگشت به مكّه، يك روز در مجمع عمومى مراسم قرعه كشى آغاز گرديد و در دهمين بار كه شماره شتران به صد رسيده بود، قرعه به نام آن‏ها در آمد. نجات و رهايى عبد اللّه، شور عجيبى برپا كرد؛ ولى عبد المطلب گفت: بايد قرعه را تجديد كنم تا يقينا بدانم كه خداى من به اين كار راضى است. سه ‏بار قرعه را تكرار كرد و در هر سه‏ بار، قرعه به نام صد شتر در آمد. به اين ترتيب، اطمينان پيدا كرد كه خدا راضى است.
دستور داد كه صد شتر از شتران شخصى خود را در همان روز در پيشگاه كعبه ذبح كنند و هيچ انسانى و حيوانى را از خوردن آن جلوگيرى نكنند. (1)

عبدالمطلب در مرحله ای از ایمان قرار داشت که ايمان وي ابرهه، صاحب فيل را مرعوب خود مي سازد و به آن جا مي رسد که سنت هایي را مانند: قطع دست دزد، حرمت خمر و زنا، حرمت طواف عريان، و وجوب وفای به نذر را بنا مي نهد و مردم را به مکارم اخلاق ترغيب نموده، از اشتغال به امور پست دنيایي باز مي دارد. بالاخره به مقامي مي رسد که مستجاب الدعوه شده، بت ها را يکسره رها مي کند.
به خصوص پس از ولادت نوه عزيز و مورد علاقه اش، حضرت محمد(ص)، بدان حد از ايمان مي رسد که بسياري از نشانه هاي نبوت آن حضرت را به چشم ديده و بسياري از کرامات و نشانه هاي قطعي نبوت آن حضرت را مشاهده مي کند.
به هر حال، انجام نذر مورد پرسش، با ایمان و اعتقاد وی به خدا و اطاعت فرمان الهی منافات ندارد. گذشته از این، تمام رسم های زمان جاهلیت مذموم نمی باشد. وفای به عهد، مهمان نوازی، ترک جنگ در ماه های حرام و احترام به خانه خدا، از جمله رسم های آنان است که کارهای خوبی به حساب می آیند.
همچنین چه مانعي دارد که گفته شود: اعتقاد اوليه وي آن بود که چنين تصرفي در باره فرزند خود و چنين نذري، اشکال ندارد؛ چون در شرايع گذشته، حرمت و جايز نبودن چنين نذري هم ثابت نشده بود؛ چنان که در قرآن کريم آمده که مادر عمران در مورد فرزندي که در شکم دارد، نذر مي کند که او را به خدمت خانه خدا بسپارد تا خدمتکاري خانه خدا را انجام دهد، يا آن که خداي تعالي پيامبر خود ابراهيم - عليه السلام - را به ذبح فرزندش اسماعيل دستور داده و امر مي فرمايد. (2)
آقاي سبحاني نيز در کتاب فروغ ابديت بدون دغدغه و خدشه و به صورت يک داستان مسلم و قطعي، داستان مزبور را نقل کرده و در پاورقي آن را نشانه عظمت و قاطعيت جناب عبدالمطلب دانسته و می گويد:
«اين داستان فقط از اين جهت قابل تقدير است که بزرگي روح و رسوخ عزم و اراده عبدالمطلب را مجسم مي سازد، و درست مي رساند که تا چه اندازه اين مرد پايبند به عقايد و پيمان خودبوده است». (3)
البته برخی محققان چون آقاي علی اکبر غفاري، حديث مزبور را سخت مخدوش دانسته و از نظر سند، ضعيف و بي اعتبار خوانده اند و اين داستان را ساخته و پرداخته دست داستان سرايان و محدثان عامه دانسته اند. (4 )
بنابراین، اظهار نظر قطعی در باره این جریان، مشکل است؛ ولی اگر کسی معتقد به صحت این نقل باشد، اشکالی ایجاد نمی کند.
پي نوشت ها:
1. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 1، ص 122 - 123، ناشر: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامی، 1370ش.
2. علامه جعفر مرتضی، الصحيح من السيرة، ج 1، ص 90 -93، ترجمه حسین تاج آبادی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، 1371ش.
3. فروغ ابديت، همان، ج 1، ص 123.
4. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 89، چاپ مکتبه صدوق.
برای آگاهی بیش تر به کتاب «درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج 1، سید هاشم رسولی محلاتی» مراجعه نمایید.

mahdiyavar;931827 نوشت:
سوال چهارم:جرجیس یا بحیرا از کجا می دانسته که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله از صومعه اش عبور خواهند کرد؟

mahdiyavar;931827 نوشت:
سوال چهارم:جرجیس یا بحیرا از کجا می دانسته که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله از صومعه اش عبور خواهند کرد؟



[=&quot]مسعودی در مروج الذهب چنین اورده است که بحیرای راهب که مسیحیان او را جرجس میخوانند از قبیله عبدالقیس بود. پیامبر صلی الله علیه و اله در 12 سالگی به همراه عموی خود ابوطالب برای تجارت به سوی شام سفر کرد. زمانی که از کنار صومعه راهب میگذشت پيامبر را بوصف و نشانه‏ها كه در كتاب خود ديده بود شناخت راهب میدید هر جا پیامبر میرود یا مینشیند ابری بالای سر او حرکت کرده و بر او سایه میاندازد از این رو بر پیامبر احترام گذاشت و به استقبال آن حضرت امد برای ایشان غذایی اماده ساخت. همچنین نقش خاتم نبوت را ميان دو بازوى پيمبر خدا صلى الله عليه و اله رویت نمود دست بر محل آن نهاد و به پيامبر صلى الله عليه و اله ايمان آورد. راهب از ابو طالب خواست كه وى را از همين جا باز گرداند و آنها را از اهل كتاب بر پيامبر بيم داد.
مروج الذهب مسعودی ج 1 ص 68


[/HR]
[=&quot][1] [=&quot]. مسعودی مروج الذهب، ج 1 ص 68

mahdiyavar;931827 نوشت:
سوال پنجم:شعب ابی طالب قبل بعثته؟چرا و به چه دلیل پیامبر اکرم (ص) و نزدیکانشان را به انجا بردند،مگر پیامبر کاری کرده بودند وچیزی فرموده بودند؟؟؟

این جریان در سال هفتم بعثت رخ داد. قریش در صدد کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) برآمدند. این اقدام زمانی میسر بود که بنی هاشم و در رأس آنها، ابوطالب راضی باشد. به دین سبب از او خواستند تا دیه قتل پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را دو برابر پرداخت کرده و فردی غیر قریشی او را به قتل برساند.[1] ابوطالب به شدت با خواسته آنان مخالفت کرده و از بنی عبدالمطلب و بنی مطلب خواست تا داخل شعب ابوطالب خود شده و از جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دفاع کنند. آنان به جز ابولهب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب به شعب رفتند. قریش نیز در واکنش به این حرکت پیوندهای اقتصادی،اجتماعی،خانوادگی و ... را با آنان قطع کرد و در این باره پیمانی نوشتند و عهد بستند که هیج گونه صلحی را از بنی هاشم نپذیرند و هیچ گونه رآفت و مراودتی با آنان نکنند، مگر زمانی که حاضر شوند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به مشرکان تسلیم کنند تا او را بکشند.[2]
زمانی که قریش دریافتند که اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شهری با امنیت کامل استقرار یافتند و نجاشی نیز از پناهندگان حمایت می کند،مجلسی تشکیل داده و تصمیم گرفتند تا پیمانی بر ضد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب وضع کنند. بر این اساس که با از آنان نه دختر بگیرند و نه به آنان دختر بدهند ، هیچ معامله اقتصادی انجام ندهند. بنی هاشم به دور ابوطالب جمع شدند و همه به شعب او رفتند.[3]
سول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با همه بنى هاشم و بنى مطلب سه سال در شعب ماندند تا آنكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)و نيز ابو طالب و خديجه تمام دارايى خود را از دست دادند و به سختى و نادارى گرفتار آمدند. سپس جبرئيل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موريانه را بر صحيفه قريش فرستاده تا هر چه بى‌ مهرى و ستمگرى در آن بود به جز جاهاى نام خدا، همه را خورده است.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)ابو طالب را از اين امر آگاه ساخت، پس ابو طالب همراه رسول خدا و خاندانش بيرون آمد تا به كعبه رسيد و در كنار آن نشست و قريش هم از هر طرفى روى آور شدند و گفتند: اى ابو طالب هنگام آن رسيده است كه عهد (خويشاوندى) را يادآورى و نزديكى با قومت را آرزو كنى و سرسختى درباره برادرزاده‌ات را رها كنى.ابو طالب به آنان گفت: اى قوم من، هم اكنون صحيفه خود را بياوريد، شايد گشايشى و راهى به صله رحم و رها كردن بى ‌مهرى پيدا كنيم، صحيفه را آوردند و مهرها همچنان بر آن بود، پس ابو طالب گفت: اين همان صحيفه‌اى است كه درباره پيمان خود نوشته ‌ايد و آن را مى ‌شناسيد؟ گفتند: آرى. گفت: آيا هيچ كارى با آن كرده ‌ايد؟ گفتند: نه بخدا قسم. گفت: پس محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف پروردگارش به من گويد كه خدايش موريانه را فرستاده است تا هر چه را جز نام خدا در آن بود همه را خورده است، راستى بگوييد كه اگر سخنش راست باشد، چه مى‌كنيد؟ گفتند: دست‌برميداريم و كارى نداريم.گفت: من هم اگر سخنش دروغ در آيد، او را به شما دهم تا بكشيد. گفتند: انصاف دادى و نيكو گفتى. مهر صحيفه شكسته شد و ناگهان ديدند كه موريانه هر چه جز نام خدا در آن بوده، همه را خورده است‌.[4] امّا چون آن را ديدند گفتند اين هم يكى ديگر از جادوگرى‌هاى محمد (ص) است و سر بر تافتند و همچنان در كفر، و آزار پيامبر و مسلمانان و قبيله او پافشارى نمودند و مواد عهدنامه را با شدّت بيشترى اعمال كردند.[5]



[/HR][1] . الدر فی اختصار المغازی و السیر،ص27

[2] . ترجمه دلائل النبوه،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،ج 2 ص 65-66

[3] . زندگانی پیامبر(ترجمه السیرة النبویه)،ابن هشام،ج1ص220؛تاریخ طبری ج2 ص 335-336؛سبل الهدی و الرشاد،ج2ص502

[4] . ترجمه تاريخ يعقوبى ،ج‌1،ص:389

[5] . ترجمه دلائل النبوة ،ج‌2،ص:67

با سلام و احترام
سوالاتی را که جنابعالی مطرح فرمودید پاسخ دادم اما زنجیره اتصال این سوالات مشخص نیست لطفا سوال اصلی و مشخص خود را بیان کنید تا در ارائه پاسخ بهتر عمل کنیم.
اگر سوال شما در باب سواد پیامبر صلی الله علیه و اله است سوال خود را مطرح نمایید.
ضمنا موضوع اعجاز قران یک موضوع کلامی و اعتقادی است بنده منظور شما را از اثبات اعجاز قران در منابع تاریخی متوجه نمیشوم زیرا بحث اعجاز قران جنبه های مختلفی دارد که تماما به بخش اعتقادات مربوط میشود اگر منظور شما بیان اعجاز قران در منابع تاریخی است این حرف دیگری است و الا اثبات اعجاز قران موضوعی کلامی است که کارشناسان محترم اعتقادات پاسخ شما را خواهند داد.

ممسوس;933445 نوشت:
با سلام و احترامعرض پوزش از تاخیردر مورد اثبات عدم خواندن و نوشتن حضرت محمد صلی الله علیه و اله دلائل متعددی وجود دارد که شاید نیازی به اثبات بی سواد بودن اطرافیان ایشان نباشد علی ای حال سوالاتی را که مطرح فرمودید را پاسخگویی کرده سپس به موضوع اصلی خواهیم پرداخت.سوال شما این بود که ایا حضرت ابوطالب و عبدالمطلب سواد داشتند تا به پیامبر خواندن و نوشتن بیاموزند؟در مورد حضرت ابوطالب با جستجوی در منابع تاریخی به چنین مطلبی برنخوردم و به نظر میرسد ایشان سواد نداشتند. در مورد حضرت عبدالمطلب در گزارشی که طبری در ج 3 صفحه 310 ( ترجمه) آورده است زمانی که عبدالمطلب توسط عموی خویش مطلب به مکه اورده میشود زمینی متعلق به هاشم پدر پیامبر توسط عمویش نوفل به تصرف در امده بود زمانی که عبدالمطلب از نوفل زمین پدری خود را مطالبه میکند نوفل منکر شده و زمین را تحویل فرزند برادر نمیدهد از این رو عبدالمطلب نامه ای به داییهای خویش نوشته و از آنان که در مدینه ساکن بودند استمداد میطلبد.
این گزارش نشان دهنده با سواد بودن حضرت عبدالمطلب است. اما نکته قابل تامل این است که پیامبر تا زمان پنج سالگی در میان قبیله دایه خود بوده است و پس ان انکه به مادر خویش میرسد در شش سالگی مادر خود حضرت امنه را از دست میدهد سپس سر پرستی او را حضرت عبدالمطلب به عهده میگیرد و در این مدت کوتاه گزارشی مبنی بر آموزش سواد خواندن و نوشتن توسط عبدالمطلب به حضرت محمد را در منابع تاریخی نمیبینیم ضمن اینکه پس از دو سال عبدالمطلب از دنیا میرود.

با سلام و تشکر
اثبات این مسئله ،که حضرت عبد المطلب سواد داشته اند یا نه به این خاطر است که ممکن اس از ایشان درس آموخته باشند(نعوذباالله)بهر حال میخواهم هر چه جای شک است برطرف کنم
آیا در تاریخ چیزی آمده که کفار و مشکرین این با سواد بودن حضرت عبد المطلب را دستمایه خود قرار داده باشند و آیا حرفی زده شده که به پیامبر اکرم صل الله علیه و اله بگویند که پدربزرگت به تو درس داده است؟

ممسوس;933605 نوشت:
با توجه به مطالب فوق به نظر میرسد راهب مسیحی با دیدن ابری که روی سر پیامبر صلی الله علیه و اله همراه وی حرکت میکرد و از شمایل و ظاهر آن حضرت به نبوت اینده وی پی برد.

آیا در کتابی در باره نشانه های پیامبری شان نوشته شده است؟(مثل همان علامت بین دو کتف مبارکشان)

ممسوس;933445 نوشت:
گزارشی مبنی بر آموزش سواد خواندن و نوشتن توسط عبدالمطلب به حضرت محمد را در منابع تاریخی نمیبینیم
پس به این خاطر میپرسم که ممکن است مخفی شده باشد

بنده فقط میخواهم که هر چه جای شک است در دزس خوانده بودن ایشان برطرف شود و لا غیر!

[=Times New Roman]

mahdiyavar;934151 نوشت:
بنده فقط میخواهم که هر چه جای شک است در دزس خوانده بودن ایشان برطرف شود و لا غیر!

با عرض سلام حضور برادر گرامي

در خصوص موضوع مورد بحث، تاپيک‌هاي مختلفي در انجمن هست و حاوي نکات ارزشمند که براي خود بنده خيلي قابل استفاده بوده، اگه کمي جستجو ميکرديد بهتر بود؛

به هر حال، گلچين نکات مهم در اين بحث ، ارائه مي‌شود :

در میان مورخان بحث نیست که رسول اکرم به مکتب نرفت و خط ننوشت ، و قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع نبيّ اکرم قبل از بعثت می‏‌فرمايد:

" و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون ":

پیش از این نه کتابی می‏خواندی و نه با دست خود چیزی می‏نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‏خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد .

اصولا در محیط حجاز به اندازه‏ای باسواد کم بود که افراد باسواد کاملا معروف و شناخته شده بودند ،

در مکه که مرکز حجاز محسوب می‏شد تعداد کسانی که از مردان می‏توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمی‏کرد.

و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت [فتوح البلدان بلاذری ط مصر ص 459] .

مسلما در چنین محیطی اگر نبيّ اکرم نزد معلمی خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملا معروف و مشهور می‏شد .

و به فرض اینکه نبوتش را نپذیریم او چگونه می‏توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفی کند ؟

آیا مردم به او اعتراض نمی‏کردند که درس خواندن تو مسلم است ، این قرینه روشنی بر امی بودن او است .

و در هر حال وجود این صفت در رسول اکرم تاکیدی در زمینه نبوت او بود تا هر گونه احتمالی جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفی گردد .

خاورشناسان نيز به اين امر اعتراف كرده اند چنانكه كارلايل در كتاب معروف الابطال مي گويد:

«يك چيزي را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه محمد هيچ درسي از هيچ استادي نياموخته است، صنعت خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود.»

(مطهري، مرتضي، پيامبر امّي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ 16، 1381، ص10 ـ 9.)

این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز در هیچیک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسی فرا گرفته باشد ، بنابراین به همان حال امی بودن تا پایان عمر باقی ماند .

شاهد تاریخی این نکته ، حادثه ای است که در جریان صلح حدیبیة اتفاق افتاد.

در جریان صلح حدیبیة پس از مذاکراتی چند، رسول خدا(ص)علی(ع)را طلبید و به او فرمود: بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم‏»

سهیل بن عمرو گفت: من این عنوان را به رسمیت نمی‏‌شناسم، باید همان عنوان رسمی ما را بنویسی‏ «باسمک اللهم‏» و علی نیز به دستور رسول خدا(ص)همان گونه نوشت.

آن گاه فرمود: بنویس‏«این است آنچه محمد رسول الله با سهیل بن عمرو نسبت ‏به آن موافقت کردند. . .

سهیل گفت: اگر ما تو را به عنوان ‏«رسول الله‏» می‏‌شناختیم که این همه با تو جنگ و کارزار نمی‏کردیم، باید این عنوان نیز پاک شود و به جای آن ‏«محمد بن عبد الله‏» نوشته شود،

رسول الله قبول کرد و چون متوجه شد که برای علی بن ابیطالب دشوار است عنوان‏ «رسول الله‏» را از دنبال نام پیغمبر پاک کند خود آن حضرت انگشتش را پیش برده و فرمود:

یا علی جای آن را به من نشان ده و بگذار من خود این عنوان را پاک کنم...

(ارشاد مفید /60 ، اعلام الوری /106، بحار ج 20/368 .و همچنین ر.ک : رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد(ص) ص 490، سبحانی،جعفر- فروغ ابدیت ج 2 ص 194)

Hadi99g;934180 نوشت:
با عرض سلام حضور برادر گرامي

در خصوص موضوع مورد بحث، تاپيک‌هاي مختلفي در انجمن هست و حاوي نکات ارزشمند که براي خود بنده خيلي قابل استفاده بوده، اگه کمي جستجو ميکرديد بهتر بود؛

به هر حال، گلچين نکات مهم در اين بحث ، ارائه مي‌شود :

در میان مورخان بحث نیست که رسول اکرم به مکتب نرفت و خط ننوشت ، و قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع نبيّ اکرم قبل از بعثت می‏‌فرمايد:

" و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون ":

پیش از این نه کتابی می‏خواندی و نه با دست خود چیزی می‏نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‏خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد .

اصولا در محیط حجاز به اندازه‏ای باسواد کم بود که افراد باسواد کاملا معروف و شناخته شده بودند ،

در مکه که مرکز حجاز محسوب می‏شد تعداد کسانی که از مردان می‏توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمی‏کرد.

و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت [فتوح البلدان بلاذری ط مصر ص 459] .

مسلما در چنین محیطی اگر نبيّ اکرم نزد معلمی خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملا معروف و مشهور می‏شد .

و به فرض اینکه نبوتش را نپذیریم او چگونه می‏توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفی کند ؟

آیا مردم به او اعتراض نمی‏کردند که درس خواندن تو مسلم است ، این قرینه روشنی بر امی بودن او است .

و در هر حال وجود این صفت در رسول اکرم تاکیدی در زمینه نبوت او بود تا هر گونه احتمالی جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفی گردد .

خاورشناسان نيز به اين امر اعتراف كرده اند چنانكه كارلايل در كتاب معروف الابطال مي گويد:

«يك چيزي را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه محمد هيچ درسي از هيچ استادي نياموخته است، صنعت خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود.»
(مطهري، مرتضي، پيامبر امّي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ 16، 1381، ص10 ـ 9.)

این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز در هیچیک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسی فرا گرفته باشد ، بنابراین به همان حال امی بودن تا پایان عمر باقی ماند .

شاهد تاریخی این نکته ، حادثه ای است که در جریان صلح حدیبیة اتفاق افتاد.

در جریان صلح حدیبیة پس از مذاکراتی چند، رسول خدا(ص)علی(ع)را طلبید و به او فرمود: بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم‏»

سهیل بن عمرو گفت: من این عنوان را به رسمیت نمی‏‌شناسم، باید همان عنوان رسمی ما را بنویسی‏ «باسمک اللهم‏» و علی نیز به دستور رسول خدا(ص)همان گونه نوشت.

آن گاه فرمود: بنویس‏«این است آنچه محمد رسول الله با سهیل بن عمرو نسبت ‏به آن موافقت کردند. . .

سهیل گفت: اگر ما تو را به عنوان ‏«رسول الله‏» می‏‌شناختیم که این همه با تو جنگ و کارزار نمی‏کردیم، باید این عنوان نیز پاک شود و به جای آن ‏«محمد بن عبد الله‏» نوشته شود،

رسول الله قبول کرد و چون متوجه شد که برای علی بن ابیطالب دشوار است عنوان‏ «رسول الله‏» را از دنبال نام پیغمبر پاک کند خود آن حضرت انگشتش را پیش برده و فرمود:

یا علی جای آن را به من نشان ده و بگذار من خود این عنوان را پاک کنم...
(ارشاد مفید /60 ، اعلام الوری /106، بحار ج 20/368 .و همچنین ر.ک : رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد(ص) ص 490، سبحانی،جعفر- فروغ ابدیت ج 2 ص 194)


با سلام،متشکرم حل شد

mahdiyavar;934148 نوشت:
اثبات این مسئله ،که حضرت عبد المطلب سواد داشته اند یا نه به این خاطر است که ممکن اس از ایشان درس آموخته باشند(نعوذباالله)بهر حال میخواهم هر چه جای شک است برطرف کنم
آیا در تاریخ چیزی آمده که کفار و مشکرین این با سواد بودن حضرت عبد المطلب را دستمایه خود قرار داده باشند و آیا حرفی زده شده که به پیامبر اکرم صل الله علیه و اله بگویند که پدربزرگت به تو درس داده است؟

با سلام و احترام
بله متوجه فرمایش شما شدم طبق انچه در منابع تاریخی وجود دارد مطلبی دال بر سواد آموزی از طرف عبدالمطلب به پیامبر صلی الله علیه و اله ندیدیم و یا موردی نیست که مشرکین به عبدالمطلب بگویند تو به فرزند پسرت سواد یاد دادی

ممسوس;934383 نوشت:
با سلام و احترام
بله متوجه فرمایش شما شدم طبق انچه در منابع تاریخی وجود دارد مطلبی دال بر سواد آموزی از طرف عبدالمطلب به پیامبر صلی الله علیه و اله ندیدیم و یا موردی نیست که مشرکین به عبدالمطلب بگویند تو به فرزند پسرت سواد یاد دادی

سلام
با تشکر

ممسوس;933445 نوشت:

با سلام و احترامعرض پوزش از تاخیردر مورد اثبات عدم خواندن و نوشتن حضرت محمد صلی الله علیه و اله دلائل متعددی وجود دارد

با عرض سلام و خسته نباشید. با توجه به محدود و مجمل بودن اطلاعات تاریخی پیرامون دوران کودکی حضرت رسول، درس نخوانده بودن حضرت چگونه ثابت می شود؟

به علاوه وقتی می گوییم امیت ایشان یکی از ابعاد اعجاز است، با این احتمال که ممکن است ایشان علیرغم بی سواد بودن، شفاهاً مطالبی را از دیگران آموخته باشند چه می کنیم؟

همچنین، ممکن است که انسان با نبوغ خودش مطالبی را غلیرغم اینکه در هیچ مدرسه ای درس نخوانده، بگوید. از کجا می دانیم در مورد اعجاز قرآن و تعالیم اسلام، نبوغ انسانی حضرت رسول مؤثر نبوده است؟

اگر کودکی چهار ساله همین قرآن را می‌آورد شکی در اعجاز قرآن با توجه به آورنده‌اش نبود. اما اثبات اعجاز در تاجری چهل ساله و احتمالا شناخته شده و محترم در حالی که هیچ سیرۀ معتبری از او بر جا نمانده یا محال است یا خیلی سخت. یک وقت‌ها پیش می‌آید که خود آدم نمی‌داند که توانایی کاری را دارد. مثل کسی که مدت‌ها در یک محیطی با زبان متفاوت زندگی می‌کند و ناگهان حس می‌کند انگار خیلی از جملات مردم با آن زبان را میفهمد. به هر حال تاجر بودن پیامبر، او را سال‌ها در معرض نوشته‌ها قرار داده و کم کم چیزهایی در ذهنش شکل گرفته و بعید نیست روزی به خود آمده باشد و گفته باشد من می‌توانم بخوانم (آیا توانایی نوشتن هم داشته؟). به خصوص که علی که با او زندگی می‌کرد و ظاهرا بزرگ شدۀ اوست با سواد بوده. گاه او را شاعر خطاب می‌کردند و این یعنی چندان هم برای اهل مکه عجیب نبوده که او می‌تواند جملات قرآنی را بگوید.

به این راحتی بی سوادی پیامبر قابل اثبات نیست. تنها می‌توان از راه ایمان به قرآن به این موضوع اعتماد کرد. بد نیست تمام نقل قول‌هایی که بی سوادی او را تأیید می‌کرده‌اند بررسی شوند و اعتبار آن‌ها سنجیده شود.

سلام
میگن در اون زمان اطلاعات به صورت شفاهی منقل میشده و خط فقط ابزاری برای کمک به حافظه بوده. خط عربی اون زمان نه نقطه داشته و نه اعراب و فقط کسانی می تونستند یک نوشته رو بخونند که قبلاً اون رو به صورت شفاهی شنیده بودند. تفکر هم نیاز به خط نداره.

mahdiyavar;934149 نوشت:
آیا در کتابی در باره نشانه های پیامبری شان نوشته شده است؟(مثل همان علامت بین دو کتف مبارکشان)

با سلام و احترام
در مورد نشانه های نبوت همچنین مهر نبوت بر شانه پیامبر صلی الله علیه و آله منابع مختلفی وجود دارد که به این موضوع پرداخته اند برخی از این منابع را نام میبرم.
1. اكمال‌الدين و تمام‌النعمة : تأليف شيخ صدوق ، جلد اول كتابفروشي اسلاميه طهران ، صفحات : 271 ، 283 ، 293 ، 314 . )
2. بحارالانوار علامه مجلسي : چاپ دارالكتب الاسلاميه ، تهران جلد 15 ، صفحات : 193 ، 198 ، 206 ، 215 ، 217 ، 273 ، 294 ، 327 ، 353 ، 401 ، 410در بابهاي مختلف ، تولد و رضاع و غيره .
بحار‌الانوار : جلد 16 ، باب خلقت و شمائل و خاتم نبوت ، صفحات : 175 ، 177 ، 180 ، 194 .
3. پيامبر(ص)، زين‏ العابدين رهنما، ص 544.
4. دلائل‏ النبوه، بيهقى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، ص 138.
5 . مناقب آل ابي‌طالب : تأليف ابي‌جعفر رشيد‌الدين محمد بن علي شهر‌آشوب سروي مازندراني مطبعه علميه قم ، جلد اول ، صفحات : 16 ، 29 ، 40 ، 124 ، 125 .

חסר משמעות;934559 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید. با توجه به محدود و مجمل بودن اطلاعات تاریخی پیرامون دوران کودکی حضرت رسول، درس نخوانده بودن حضرت چگونه ثابت می شود؟

با سلام و احترام

در مورد سوال شما مباحث متعددی در انجمنها وجود دارد که بنده لینک این مباحث را ارائه میکنم تا شما موضوعات را مطالعه کنید و پس از مطالعه اگر ایرادی دیدید بیان فرمایید.
مقدمة عرض کنم این موضوع قدری اختلافی است برخی معنی امی را عدم خواندن و نوشتن میدانند برخی معنی امی را اهل مکه بودن میدانند برخی هم سواد خواندن و نوشتن را برای پیامبر محفوظ میدانند چه قبل از بعثت و چه پس از بعثت . شما میتوانید دلائل این اقوال را مطالعه کنید پس از مطالعه اگر ابهامی بود در خدمت شما هستم

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5256

http://wikiporsesh.ir/%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1#%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C

http://www.askdin.com/archive/index.php/t-47831.html

חסר משמעות;934559 نوشت:
به علاوه وقتی می گوییم امیت ایشان یکی از ابعاد اعجاز است، با این احتمال که ممکن است ایشان علیرغم بی سواد بودن، شفاهاً مطالبی را از دیگران آموخته باشند چه می کنیم؟

با سلام و احترام

اینکه بگوییم پیامبر صلی الله علیه واله شفاها مطالب را از دیگران گرفته و به عنوان وحی ان را ارائه مینموده ادعای بدون دلیلی است. اگر در این باره استنادی وجود دارد ارائه کنید والا صرف بیان مطلبی که پشتوانه علمی ندارد قابل قبول نیست. مضافا اینکه تعداد ایات الهی بیش از شش هزار ایه است چگونه این ایات را پیامبر صلی الله علیه و آله شفاها از دیگران بیاموزد و به مسلمانان ارائه نماید؟ زمانی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله وحی نازل میشد و حالات عجیبی بر ایشان غالب میگشت چه توجیهی دارد ؟ ایا میشود گفت شفاها کسی این ایات را بر پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکرد؟ مگر ذهن انسان چه اندازه کشش دارد که بتواند این همه ایات با تعداد بالا را حفظ نماید؟ طبعا باید این ایات بر قلب نازنین ان حضرت نازل شود و ایشان ایات را بخوانند و کاتبان وحی ان را یاداشت کنند.
اگر بگوییم امر نزول وحی را پیامبر صلی الله علیه و آله شفاها از دیگران اموخته طبعا افراد زیادی میتوانستند چنین ادعایی بکنند و بگویند ما ایاتی را شفاها از دیگران اموختیم و ان را به عنوان وحی الهی ارائه کنند اما چنین چیزی در تاریخ وجود ندارد. همچنین انان که خواستند یک ایه شبیه قران بیاورند عاجز شدند اگر شفاها مقدور بود انها هم این کار را میکردند.

חסר משמעות;934559 نوشت:
همچنین، ممکن است که انسان با نبوغ خودش مطالبی را غلیرغم اینکه در هیچ مدرسه ای درس نخوانده، بگوید. از کجا می دانیم در مورد اعجاز قرآن و تعالیم اسلام، نبوغ انسانی حضرت رسول مؤثر نبوده است؟

با سلام و احترام
قطعا نزول وحی را نمیتوان از راه نبوغ ثابت کرد زیرا هر دو مقوله جدا از هم هستند.
در تفاوت نبوغ و وحی می توان به مواردی اشاره نمود:

1. نوابغ از راه حواس خود با اشیاء تماس می گیرند و با نیروی حسابگر عقل خود بر روی فرآورده های ذهنی خود کار می کنند و به نتیجه می رسند ولی پیامبران الهی علاوه بر برخورداری از نیروی خرد و اندیشه و حسابگریهای ذهنی، به نیروی دیگری به نام وحی مجهزند و نوابغ از این نیرو بی بهره اند.

به بیان دیگر، نبوغ نوابغ مربوط به نیروی تفکر و اندیشه بشری است ولی ویژگی پیامبران مربوط به نیروی دیگری به نام وحی و اتصال به مبدأ هستی است.

2. فرد نابغه، حقایقی را درک می کنند که این نوع حقایق با عقل و دانش بشری قابل ادراک است، در حالی که مطالبی از طریق وحی وارد می شود، در دسترس عقل و دانش بشری نیست.

3. در دریافتهای بشری ـ ولو افراد نابغه ـ احتمال خطا می رود، ولی در دریافت وحی، احتمال خطا نیست.

4. پـیـامـبـران ـ برخلاف نوابغ ـ مردم را به سوی خویش و افکار خود فـرا نـخـوانـده، بـلکه همواره تاکید نموده ‌اند که ما از سوی پروردگار عالمیان مبعوث شده و پـیام او را می ‌رسانیم.

به بیان دیگر، در نظر غير پیامبران ـ ولو نوابغ ـ مركز و مقصد و اساس كوشش ها و كاوش ها نفس انسان يا نوع انسان است و لذا همه چيز بايد در استخدام و استفاده او باشد، اما براي پيامبران مركز و مقصد خداست و در سايه خداپرستي و اعتقاد و تدارك آخرت است كه جامعه بايد اصلاح و آباد شود.

5. پیامبران برای اثبات صدق ادعای خود نیز در موارد لازم به آوردن معجزات اقدام کرده ‌اند، معجزاتی که هیچ انسانی حتی اگر نابغه باشد توان انجام آن را ندارد.

ممسوس;934670 نوشت:
با سلام و احترام

در مورد سوال شما مباحث متعددی در انجمنها وجود دارد که بنده لینک این مباحث را ارائه میکنم تا شما موضوعات را مطالعه کنید و پس از مطالعه اگر ایرادی دیدید بیان فرمایید.
مقدمة عرض کنم این موضوع قدری اختلافی است برخی معنی امی را عدم خواندن و نوشتن میدانند برخی معنی امی را اهل مکه بودن میدانند برخی هم سواد خواندن و نوشتن را برای پیامبر محفوظ میدانند چه قبل از بعثت و چه پس از بعثت . شما میتوانید دلائل این اقوال را مطالعه کنید پس از مطالعه اگر ابهامی بود در خدمت شما هستم

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5256

http://wikiporsesh.ir/%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1#%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C

http://www.askdin.com/archive/index.php/t-47831.html

با سلام. از دو پاسخ و لینکهایی که برای پرسش اول ارائه کردید ممنونم. لینکها مطالب مفیدی دارند، ولی به طور مستقیم به سؤال اول جواب روشنی نداده اند. اگر به این سؤال هم خودتان جوابی بدهید، ممنون می شوم: اطلاعات در مورد دوران کودکی و نوجوانی پیامبر، بسیار کم و مجمل است، آیا با این اطلاعات کم، می توانیم مطمئن باشیم که ایشان هرگز درس نیاموخته اند؟

متشکرم

חסר משמעות;934737 نوشت:
یا با این اطلاعات کم، می توانیم مطمئن باشیم که ایشان هرگز درس نیاموخته اند؟

اگر منظورتان از درس سواد خواندن و نوشتن است که ایشان ظاهرا درس ناخوانده بودن را تکذیب کردند.

ممسوس;934661 نوشت:
با سلام و احترام
در مورد نشانه های نبوت همچنین مهر نبوت بر شانه پیامبر صلی الله علیه و آله منابع مختلفی وجود دارد که به این موضوع پرداخته اند برخی از این منابع را نام میبرم.
1. اكمال‌الدين و تمام‌النعمة : تأليف شيخ صدوق ، جلد اول كتابفروشي اسلاميه طهران ، صفحات : 271 ، 283 ، 293 ، 314 . )
2. بحارالانوار علامه مجلسي : چاپ دارالكتب الاسلاميه ، تهران جلد 15 ، صفحات : 193 ، 198 ، 206 ، 215 ، 217 ، 273 ، 294 ، 327 ، 353 ، 401 ، 410در بابهاي مختلف ، تولد و رضاع و غيره .
بحار‌الانوار : جلد 16 ، باب خلقت و شمائل و خاتم نبوت ، صفحات : 175 ، 177 ، 180 ، 194 .
3. پيامبر(ص)، زين‏ العابدين رهنما، ص 544.
4. دلائل‏ النبوه، بيهقى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، ص 138.
5 . مناقب آل ابي‌طالب : تأليف ابي‌جعفر رشيد‌الدين محمد بن علي شهر‌آشوب سروي مازندراني مطبعه علميه قم ، جلد اول ، صفحات : 16 ، 29 ، 40 ، 124 ، 125 .

חסר משמעות;934737 نوشت:
با سلام. از دو پاسخ و لینکهایی که برای پرسش اول ارائه کردید ممنونم. لینکها مطالب مفیدی دارند، ولی به طور مستقیم به سؤال اول جواب روشنی نداده اند. اگر به این سؤال هم خودتان جوابی بدهید، ممنون می شوم: اطلاعات در مورد دوران کودکی و نوجوانی پیامبر، بسیار کم و مجمل است، آیا با این اطلاعات کم، می توانیم مطمئن باشیم که ایشان هرگز درس نیاموخته اند؟

متشکرم


irancplusplus;935157 نوشت:
اگر منظورتان از درس سواد خواندن و نوشتن است که ایشان ظاهرا درس ناخوانده بودن را تکذیب کردند.

با سلام و عرض ادب و احترام
بنده می خواهم مطلبی،تحقیقی در اختیار شما بگذارم درباره اثبات اینکه قرآن معجزه است یعنی هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند به مانند ان را بیاورد ،و ضمنا قصد دارم با اثبات این مطلب،وجود خدا و رسالت و پیامبر بودن حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و اله و همچنین حقانیت معارف و مطالب قرآن را برای شما اثبات کنم
اول از همه این نکته را متذکر می شوم که بنده با کسی که می خواهد برای یک دلیلی که عقل هم آن را تایید میکند ،شک و شبهه ایجاد کند و خود را گول بزند کاری ندارم
بنده فقط دنبال کسی ام که می خواهد حقیقت را بداند و دنبال پوشاندن روی حق نیست
-------------------------------------------
قرآن یک کتابی است که ایجاد شده، هست و در این شکی نیست...

به نظر من بهترين معني معجزه همان چيزي است كه خداي تعالي در قرآن در آيات23
سورة بقره و 38 سورة يونس و 13 سورة هود و آية 88 سورة اسري بـه آن اشاره فرموده و
ميگويد : ((اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مانند اين قرآن را به كمك
يكديگر بياورند، نميتوانند:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰۤ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ
كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ﴿٨٨﴾
بگو: قطعاً اگر جن و انس گرد آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمی‌توانند مانندش را بیاورند، اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند. (88)

)) زيرا ((معجزه)) از عجز گرفته شده و عجز به معني ناتواني است
پس معجزه پديدهاي است كه تمام عوامل طبيعي از ايجادش ناتوان باشند و عقل هر عاقلي
1 اين چنين پديدهاي را مربوط به طبيعت نداند.

و به عبارت علمى معجزه فاعل است و از عجز گرفته شده يعنى غير فاعلش كه خداي
2 تعالي باشد ديگران عاجزند . از انجامش(- از تحقيق در كتب لغت مانند: اقرب الموارد- مختار الـصحاح - معجـم مـتن ّاللغ - لـسان
العرب- لغتنامة دهخدا- المنجد و غيره استفاده مي شود كه كلمة معجزه اسم فاعل است به معني
عاجز كننده بوده و هاء آن براي مبالغه است.(
بنابر اين اگر جنّ و انس كـه دو گروه عاقل و مـتـفـكـّر عـالم خـلقـت انـد نـتـوانـنـد
مـثـل قرآن را بـيـاورنـد به طـريـق اولي بـقـيـّة موجودات عـالم خلقت كـه مادون اين دو
نوع از مخلوقات و اهل علم و فـكـر و عقل نيستند نـمـىتـوانـنـد كـتـابـى مثل قرآن را
بياورند.
پـس قرآن بـا اين بيان و اين آيات كه آنها را مفسرين، آيـات تحـدی مـى نامنـد معنـى
اعجاز را بـراى خـود ثـابـت كـرده و مـی گـويـد: كـه مـن مـعـجـزه ام و كــسـى غـيــر از
خـدا نـمـى تـوانـد مثل مرا بوجود آورد.

فائده اثبات اعجاز قرآن

اگر ما بتوانيم معجزه بودن قرآن را همان گونه كه خود قرآن مدعى است ثابت كنيم، طبعاً
خدا را ثابت نموده و يكى از دلائل محكم اثبات وجود خدا را بيان كردهايم زيـرا اگـر ثـابـت
شـود كه هيچ نيروئى در عالم خلقت نمىتواند اين پديده را بوجود آورد و حـال آنـكـه
بـوجـود آمـده، پـس بايد به نيروى مافوق طبيعت كه دانا و حكيم است و مى تواند قرآنى را
كه دانشمندان جنّ و انس از آوردنش عاجزند ايجاد كند معتقد شد و آن قدرت دانا و توانا جز
خداى تعالى نمىتواند چيز ديگرى باشد.
بـه عـلاوه بـه ايـن وسيله رسالت حضرت ((رسول اكرم(صلّي االله عليه و اله))) را كـه آورندة
اين معجزه از جانب خدا است اثبات نموده ايم زيرا ممكن نيست كه خداي تعالي يك چنين
قدرت نمائي فوق العاده اي را در اختيار كسي بگذارد كه او به دروغ ادعاي رسالت كرده باشد.
و سوم آنكه محتوا و علوم قرآن مجيد به طور كلّى حجيت پيدا مى كند و باب علوم واقعى
به روى ما باز ميشود و با توجه به آنكه قرآن بيان كنندة همة علوم و معارف و حقايق اسـت
طبعاً ثـروت عـلمـى بـى نـهايت خوبى و باب معارف قرآن مجيد از همين جا به روى ما بـاز
مى شود.

((اثبات اعجاز قرآن))

ç

à
بعضي از مفسرين در تفسير آية 23 سورة بقره كـه ميفرمايد:وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا
شُهَدَاۤءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣﴾

و اگر در «وحی بودن» آنچه ما بر بنده خود [محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله] نازل کردیم، در تردید و شک هستید پس سوره‌ای مانند آن بیاورید و برای این کار شاهدان خود را [از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب] در برابر خدا فرا خوانید، اگر «در گفتارتان که این قرآن وحی نیست» راستگو هستید. (23)

(اگـر دربـارة نـزول قرآن از جـانـب خـدا بـر ((پيامبر)) در شـكهـسـتـيـد يـك ســوره
از مثــل او بياوريــد.) گفتــهانــد : كــه ضــمير((مثله)):(مثــل او)ممكــن اســت هــم بــه
((پيامبر اكرم(صلّي االله عليه و اله))) برگردد و هم ممكن است به قرآن برگردد و هم ممكـن اسـت
به هر دوي آنها برگردد.
يعني اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل قرآن را بياورند نمىتوانند
و هم اگر بخواهند مدعى شوند كه يك سورة قرآن را روى جريان طبيعى از مثل پيـامبرى كـه
درس نخوانده و از جائى و كسى مطلبى استفاده نكـرده آورده شـود ممكـن نخواهـد بــود و
بـرخـلاف طـبـيـعـت است بـنـابـر ايـن تفكّر تـحدى قرآن كه به معنى خـصم را بـه پـيش
خوانــــدن و او را عــــاجز كــــردن اســــت، هــــم دربـــــارة آوردن قــــرآن از مـثـــــل
((پيامبر اكرم(صلّي االله عليه و اله))) و هم دربار محتواى آن از نظر مطالب اعجازآميز قرآن ميباشد.
به عبارت واضحتر قرآن از دو نظر معجزه است.
اول : از جـهـت خـصـوصـيـّاتـى كه در آورندة آن يعنى ((پيامبر اسلام(صلّي االله عليه و الـه)))
بوده كه درس نخوانده و مطلبى از كسى و يا از جائى استفاده نكرده مىباشد زيرا در اين آيـه
بـخـصـوص كـه بـا كـلمـة (عَبْدِنَا ((ذكـر شـده بـطـور وضـوح مـنـظـور از مثل پيامبرى
كه درس نخوانده و از كسى چيزى ياد نگرفته مىباشد.
دوم: از جـهـت آنـكه وقتى بـه اعماق مـطالب علـمى و تحـقيقى و پيشگوئى ها و
فصاحت و بلاغت قرآن تـوجه مى شود كاملاً روشن مى گردد كه اگر جنّ و انس بخواهند
پشت به پشت هم بـدهند نمى توانند مثلش را بيـاورند، می باشد زيرا در سورة یـونس
ميفرمايد: (( فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ)) (بدون من ) كه در اينجا منظور سوره اي از قرآن است.
،بنابر اين مطلب ما در اين بخش به دو قسمت تقسيم ميگردد

1-اعجاز قرآن از جهت خصوصیات آورنده آن
2-اعجاز قرآن با توجه به محتوای آن

قسمت اول:از جهت خصوصیان آورنده قرآن:اعجاز قرآن از جهت خصوصياتي كه در آورندة آن بوده است.
بدون ترديد و به اتّفاق تمام مورخين ((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) مدعي بودهاست كه
درس نخوانده و مطلبي را از جائي جز از خداي تعالي استفاده نكرده و تعليم نگرفته است.
اگر ما بتوانيم اين ادعا را اثبات كنيم بدون ترديد آوردن قرآن از يك چنين فرد درس
نخواندهاي معجزه است.
امـّا اثـبـات ايـن مـطـلب خـيـلى سـاده است، احتياجى به بحثهاى عميق علمى و فلسفى
ندارد فقط كافى است يك مقدار از نظر تاريخ و وضع جغرافيائى و اجتماعى شهر مكّه به
عقب برگرديم و زمـان بـعـثت ((پيغ اكرممبر (صلّي االله عليه و اله))) را در مكّه در نظر بگيريم كـه
اگر اين كار را انجام داديم يقين مىكنيم كـه ((پيغمبر اكرم(صلّي االله عليه و اله))) درس نخوانده و
از كسى، چيزى ياد نگرفته است.

(( و ما در اينجا با هفت مقد مة خيلي ساده اين مطلب را توضيح ميدهيم.))

مقدمه اول :
شهر مكّه مثل امروز نمىتوانسته جـاى بزرگـى بوده باشد زيرا زندگـى هر اجتماعى
بخصوص در آن روزگار مربوط به مقدار آبى بوده كه در سرزمين محلّ زندگى آنان وجود
داشته است.
و تـرديـدى نـيست كه در آن زمان و حتّى امروز تنها آبى كه در مكّه وجود داشته و دارد
يك حلقه چـاهـى بـوده كـه اسـمـش ((چاه زمزم)) . اسـت
از ايـن چـاه در آن روزگـار تـنـهـا بـا سـطـل و ريـسـمـان آب مـى كـشـيـدنـد و از
ايـن طـريـق در آن هواى گرم و سوزان زندگى خود و حـيـوانـاتـشـان را ادامـه مـى دادنـد.
آنـان در آن روزگـار مـثـل امـروز نـمـى تـوانـسـتـنـد از وسـائل مـوتـورى و لوله كـشـى و
بـرق و يـا لااقل از همان چاه بوسيلة موتور، آب زيادى در اختيار مردمى كه مى خواهند در
آنجا زندگى كنند بـگـذارنـد بـه عـلاوه سـرزمـيـن مـكـّه چـون از كـوه هـاى سـنـگـى
تـشـكـيـل شـده و جـز هـمـان مـحـلّى كـه ((چاه زمزم)) در آنـجـا وجـود دارد جـاى
ديـگـرى قـابـل براى چاه زدن نبوده و مردم مكّه نمىتوانستند در جاهاى ديگر چاهى براى
استفادة خود حفر كـنـنـد حـتـّى بـعـضى از دانشمندان زمين شناس معتقدند كه چاه زمزم
هم از نظر زمين شناسى غير عادى حفر شده است.
-از آيات قرآن كاملاً استفاده ميشود كه سرزمين مكّه غير قابل كـشت و زرع بـوده زيـرا
آب نداشته است.
كتاب ((تاريخ الرّسل و الملوك طبري)) به نقل از كتاب ((مسجد الحرام و كعبه)) مي گويـد: چـاهي
غير از زمزم در زمان بعثت ((رسول اكرم)) . نبوده
((تاريخ يعقوبي)) ميگويد: در زمان ((منصور دوانيقـي)) براي تـأمين آب مـردم مكّـه آبـي را از
دوازده مايلي مكّه در مجراهاي قلعي جاري ساخت و به مكّه آورد كه به بركة ((ام جعفر)) معروف
گرديد.
كتاب ((مسجد الحرام و كعبه)) ميگويد: تاريخ نويسان اصـلاً بـراي مكّـه قنـات و چـاهي ذكـر
نكردهاند حتّي در زمان ((معاويه)) آب از خارج مكّه و در زمان ((هارون الرّشيد)) از خـارج مكّـه در
حدود 35 كيلومتري شمال شرقي عرفه در منطقة حنين به دستور همسرش ((زبيده )) آب قناتي را
به مكّه آوردند كه به چشمة زبيده يا قنات حنين معروف گرديد.
كتاب ((حرمين شريفين)) ميگويد: شاهد بر اينكه در مكّه چاهي غير از چـاه زمـزم نبـوده ايـن
است كه در زمان ((جعفر عباسي)) آب زمزم بسيار كم شد و بـه همـين جهـت مـردم در تـشنگي
شديدي قرار گرفتند و چنانكه آبي و چاهي غير از زمـزم حتّـي در زمـان((منـصور عباسـي)) وجـود
داشت مردم به تشنگي گرفتار نميگشتند.
بنابر اين مكّه همواره مورد تهديد كم آبي بوده است و به غير از چاه زمزم در آن چاهي ديگر
وجود نداشته است و اصولاً موقعيت جغرافيائي مكّه به صورتي است كه بارانهاي منظّم و زياد هـم
در آن نميبارد و فقط گاهي بارانهائي به ندرت ميباريده است و هوائي بـسيار گـرم و خـشك را
دارا است و به واسطة احاطة كوه هاي آن به شدت خشك است.
((معجم البلدان ياقوت حموي)) جلد 5 صفحة 187 مينويسد: در مكّه آب جاري وجـود نـدارد،
آبهاي آن از آسمان (يعني از باران) است و براي اهل مكّه چاههائي كه آب مشروب داشته باشـد
وجود ندارد (غير از زمزم).
((ايـن مقدمه براى آن بود كه بگوئيم: جمعيت مكّه در آن زمان
خيلى زياد نبوده و بلكه نهايت از يكصد خانوارتجاوز نمى كرده است .
زيرا اطراف اين مقدار از آب در آن اراضي سوزان بيشتر از اين
جمعيت نميتوانسته اند زندگي كنند((

مقدمة : دوم
((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) از معروفترين مردم مكّـه بـوده اسـت ، زيـرا خـانواده آنهـا
كليددار كعبه و مالك ((چاه زمزم)) و پدر و جدش رئيس و بزرگتر قريش بوده اند اين موضـوع
به قدرى در تاريخ واضح است كه احتياج به شرح و بيان زيادترى ندارد.
)) دايرة المعارف فريد وجدي)) جلد 9 صفحة 358 مينويسد: اما بني هاشم عظمت امرشـان
خصوصاً در زمان عبدالمطلب بن بني هاشم جد)) پيامبر اكرم (صلّي االله عليه و الـه))) (كـه سـلطنت او
بعد از حملة فيل عظيم و شهرتش منتشر و قبائـل عـرب از او ترسـان شـدند) بـه اوج رسـيده و
اعراب از همة جهات قصد او كردند.
((تاريخ قرون وسطي)) (آلبرماله) صفحة 95 می گويد: حضرت ((محمـد(صـلّي االله عليـه و الـه))) از
قبيلة با نفوذ قريش بود، لكن در شش سالگي يتيم ماند.
1
((اين مقدمه براي آن بود كه بگوئيم: شكّي نيست كه اگر خانوادة
معروف و مشخّص در قريه اي كه حدوداً صد خانوار بيشتر ندارد وجود
داشته باشد قطعاً تمام اعمال و رفتار آنها كاملاً زير نظر اهل آن محل بوده
و نميتوانند كارهائي از قبيل مدرسه رفتن و مدارك علمي گرفتن خود و
فرزندانشان را از اهل آن قريه بالاخص اقوام نزديكشان مخفي كنند))

مقدمة سوم:
در مكّه و بـلكـه در جـزيـره العـرب، مـردم بـاسـواد و مـتـمـدنـى وجـود نـداشته و
بلكه داراى تعصبات جاهلانة فوق العاده زشتى هم بوده اند.
حضرت ((علي ابن ابي طالب((عليه السلام )))) : فرموده
((وقتي كه خداي تعالي((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه واله))) را مبعوث
فرمود حتّي يك نفر از عربها خواندن و نوشتن را نميدانست.))...1)) -انّ االله بعــث محمــد صــلي االله عليه و آلــه و ليس احــد مــن العــرب يقرء كتابــاً )) خطبــة 33
نهج البلاغه.

1
و اين مطلب در تاريخ و نهج البلاغه بسيار تكرار شدهاست.
بلکه آنچه در بين مردم آن سامان بيش از هر چيز شايع بوده خرافات و اعمال وحشيانه و
دور از اخلاق و امتيازات نژادى و خونريزىها و فرضيات غير علمى بوده است.
قرآن دربارة آنها فرموده: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْــدَاۤءً
فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ
مِنْهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٠٣﴾

و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام] چنگ زنید و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید و بر لب گودالی از آتش بودید، شما را از آن نجات داد؛ خدا این‌گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. (103)
سورة آل عمران آية 103

و بالأخره وضع اخلاقى و فرهنگى مردم جـزيـره العـرب بخصوص مردم مكّه به قدرى بد
بوده كـه بـعـدهـا نـام آن زمـان را جاهليت و اسـم مـردم آن عهد را مردم زمان جاهليت
گذارده اند و بـدتـريـن عـقـوبـت كـسـى كه عمل زشتى را انجام مىداد، اين بود كه بگويند
او با مردم زمان جاهليت محشور مىشود.
آنها فرزندان خود را زنده به گور مى كردند و به هيچ وجه در رسومات و روشهاى غلط
خود تـوجهى به عقل و وجدان نمى نمودند و نادانى آنها به حدى بود كه در هيچ زمان هيچ
جمعيتى تا آن حد نادان نبوده اند.
)) - تاريخ عرب)) جلـد اول صـفحة 34 دربـارة حـالات عـرب قبـل از بعثـت ((پيـامبر اسـلام
(صلّي االله عليه و اله)))مينويسد: غارت، اقتصاد چوپاني جامعه بدوي بدون رسوخ كامـل دارد حتّـي
قبائل مسيحي مانند بني نغلب از رسم غارت پيروي ميكنند. ((قطـامي)) شـاعر عـصر اول امـوي
ضمن شعري اصول غارتگري را توضيح داده ميگويد: ((كار ما غارتگري و هجـوم بـه همـسايه و
دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خويش كسي را نيابيم او را غارت ميكنيم)).
((تاريخ عـرب)) جلـد اول صـفحة 36 مـيگويـد: نفـوذ ديـن در روح (بـدوي) چنـدان راسـخ
نبوده است، قرآن مردم بدوي را به شدت كفر و نفاق وصف ميكند.
قبيله، اساس اجتماع بدوي است... اگر مقتول از قبيلة ديگري بود رسم انتقام اجراء مـيشـد و
هر يك از افراد قبيلة قاتل در اين خطر بود كه جان خود را به عوض مقتول از دست بدهد... گـاه
ميشد خونخواهي چهل سال طول ميكشيد چنانچه در جنگ ((سبوس)) كه ميان بنيبكر و تغلـب
بود، مورخان به تأكيد ميگويند: كـه در همـة ايـام عـرب((جنگهـاي قبـايلي در ايـام جاهليـت(
خونخواهي باعث اساس جنگ ميشد... قبيله حق دارد كه از افراد تقاضـا كنـد از همـسران خـود
دوري گيرند اين فكر راسخ... در حقيقت تكامل خودپرستي فرد است كه در شخصيت قبيله تجلّي
ميكند طبعاً يه اين نتيجه ميرسد كه قوم وقبيلة ديگر را شكار قانوني خويش بداند.
... كلمة عرب از جهت اشتقاق يك كلمة سامي است به معني صحرا يا مقيم صحرا.
فصول بتپرستي بدويان، مظاهر آفتابپرستي، دختران خدا، اخلاق بدويان از دريچـة اشـعار
كتاب تاريخ عرب جلد اول در تأييد اين مقدمه قابل ملاحظه است.
((تاريخ عرب)) صفحةجلد اول 109 مينويسد: تاريخ بدويان غالب گزارش جنگهـاي چريكـي
است كه نزد عربان بعنوان ايام عرب معروف است و ضـمن آن غـارت و چپـاول رواج داشـت و
خون كمتر ريخته ميشد در همة ايام عرب... در آغاز كار ميـان عـدة كمـي در نتيجـة اخـتلاف
مرزي يا اهانت شخصي زدوخوردي رخ ميداد و خيلي زود كشاكش ايـن گـروه معـدود مـشتعل
همگان ميشد.
كتاب مذكور صفحة 119 ميگويد: سرزمين عربستان تا قبـل از ظهـور اسـلام همـواره زيـر
سيطرة امپراطوران مصر، كلده و آشور، ايران و يونان و روم قرار داشت و حكومتهاي قبيله اي كـه
بيشتر با هم در حال جنگ بودند هر يك در ناحيه اي حكمروائي ميكردند.
ترجمة تاريخ قرون وسطي (آلبرماله دژول ايزاك) صفحة 95 مينويسد: در گـل عـرب آثـار
جهالت و ملكات ناجوانمردي به وضوح شگفتآوري سرشته بود مثلاً چون تولّد دختر را مـصيبت
مي دانست دختر تازه مولود خود را زنده به گور ميكرد... به غارتگري ولع داشت.
... قبايل عرب بتهاي خود را نيز در كعبه گذاشته بودند، عدد اين بتها به سيصد ميرسيد.
ترجمة ((تاريخ تمدن توين جي)) صفحة 442 مينويسد: (قريش) از هيچ نوع بيرحمي ابا نداشتند
آنها ميدانستند رونق بازارشان بسنگي تمام به تشريفات مذهبي شان دارد، آنها ميدانـستند كـه
اگر دعوت ((محمد(صلّي االله عليه و اله))) به سوي خداي يكتا همه جا گيـر شـود كعبـه كـه جايگـاه
خدايانشان بود از كار ميافتد.
((دائرة المعارف مصاحب)) جلد دوم صفحة 1708 ميگويد: زندگي در شبه جزيرة عربـستان
بر پاية نظام قبيله اي بوده است.(اعم از شهري و بيابان نشين) چه بسا براي خونخواهي يـك فـرد
جنگهاي طولاني ميان قبايل صورت ميگرفت.
((دائرة المعارف مصاحب)) جلد دوم صفحة 1710 ميگويـد: از تحقيـق در روايـات و اخبـار
نويسندگان اسلامي و كنيه هاي پيدا شده در عربستان بر مي آيد كه در ميان ساكنين شبه جزيـرة
عربستان پرستش ارواح و اجداد و اصنام رواج داشته است.
آنچه دلالت بر وجود نوعي توتميسم(اعتقـاد بـه تـوتم) در ميـان عـرب قبـل از اسـلام دارد،
نامگذاري عده اي از اشخاص و قبايل به نام حيوانات از قبيل كلب، ذئب، دب، لاك پشت، ضـب
(سوسمار) و غيره، داشتن تعاويز و استخوان حيوانات.
در سال 1962 بر اساس آمار /5 97 در صد مردم عربستان بي سواد بودهاند.(نظـري اجمـالي
به كشورهاي عربستان صفحة 9.

))ايــن مقدمــه را بخــاطر ايــن جهــت عنــوان كــرديم كــه بگــوئيم:
((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) نميتوانسته از هر كسي سـخني يـاد
بگيرد و از مردم مكّه مطالب علمي قرآن را افواهاً بياموزند((

: مقدمة چهارم
اطـراف مـكـّه در آن زمان شهر و يا قرية آبادى كه اوضاعش بهتر از مكّه باشد وجود
نداشته و شـهـر ((يـثـرب)) كه آن روز و امروز آن را ((مدينه)) مى نامند، متجاوز از چهارصد
كيلومتر با مكّه فاصله داشته است و از شهر جده در آن زمان اثرى نبوده و آبادى اين شهر از
زمانى كه كشتيها و هـواپـيـمـاهـا كـنـار آن لنـگـر انـداخـتـه و فـرود آمـده انـد، آغـاز
شـده و در عـيـن حال در آن زمان با مكّه متجاوز از دو روز راه بوده است.
))اين مقدمه را از اين جهـت آورديـم كـه بگـوئيم: ((پيغمبـر اسـلام
(صلّي االله عليه و اله ))) نميتوانسته مخفي بـه شـهر هـاي نزديـك بـراي
تحــصيل علــم و دانــش، دور از چــشم اهــل مكّــه بخــصوص اقــوام
وخويشاوندانش برود و آنچه مـيدانـسته از آنهـا يـاد بگيـرد زيـرا شـهر
نزديكي وجود نداشته است((

مقدمة پنجم:
در آن زمـان اگـر كسى مىخواست مسافرتى به شهرهاى ديگر بكند ناگزير بوده كه بـا
قـافـله و بـا هـمـشهريان و آشنايان انجام دهد و به تنهائى به هيچ وجه مسافرت برايش
امكان نداشت.
و لذا هـر زمـان ((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) قـبـل از بـعثت مىخواسته مسافرتى
بكند جمعى از قريش و هم محلّيها همراه او بوده اند و او را تنها نمى گذاشته اند.
(( این مقدمه را متذکر شدیم که بگوییم : ((پيغمبر اسلام
(صلّي االله عليه و اله))) نميتوانسته به شهرهاي دور بدون اطلاع اهل
محل برود و از علماء آنجا چيزي ياد بگيرد.
و به علاوه حضرت ((رسول اكرم(صلّي االله عليه و الـه)))غيـر از دو
مسافرت كه يكي قبل از بلوغ با عمويش حضرت ابوطالب با قافلة مكّـه
به شام رفت و ديگري با غلام خديجـه بـا قافلـة مكّـه در بيـست و پـنج
1 سالگي بوده سفر ديگري نرفته است.))1 - تفسير الميزان جلد اول صفحة 63
)اینجا ممکن است سوال پیش آید که مثلا ممکن است خانواده ایشان مخفی کرده باشند اگردرسی چیزی خوانده اند اما در مقدمه بعد ذکر خواهد شد))

مقدمة ششم:
بـدون تـرديـد وقـتـى ((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) مبعوث شد و عبادت بتها را تحريم
كرد مردم مكّه حتّى اقوام بسيار نزديكش (مانند عموهايش) با او دشمن شدند و كمر قتلش را
بـسـتـنـد و بـه حـدى بـا او سرسختانه عمل كردند كه منجر به حبس او در ((شعب ابيطالب))
واخـراج و يـا فرار او از مكّه به سوى مدينه گرديد و حتّى در مدينه هم او را راحت
نگذاشتند و به سوى او مكرّر لشكر كشيدند و با او جنگ كردند.
((تاريخ يعقوبي )) مينويسد:
((قريش ((رسول خدا(صلّي االله عليه و اله))) را مسخره و استهزاء
كردند و ميگفتند : به راستي برادرزاده مان خدايان ما را بد گفته است و
خردهاى ما را سبك شمرده و گذشتگان ما را گـمـراه دانـسـتـه اسـت و
قـريـش بـه سـختترين وجهي به آزار او پرداختند آو زار دهندگان او
گروهي بودند از جمله ابولهب و حكم بن عاص، و عقب بن ابى معيط و
... و اما آزار ابولهب از هميشه بيشتر بود و بعضي گفته اند در بازار عكاظ
رسول خداصلّي االله عليه و اله بپا خاست (تاريخ يعقوبي جلد اول صفحة 379(
و مردم را به اسلام فرا خواند كه عمويش در ميان حرفهاي او دويد و او را دروغگو قلمداد كرد.
ـگروهـي از قريش غلام و کودکان خود را وا ميداشتند تـا
((رسول خدا(صلّي االله عليه و اله))) را استهزاء كنند.
و قضیه خالی کردن سرگـين شتر به سـر و شانة ((پيغمبر اسلام
(صلّي االله عليه و اله))) ،در حال سجده معروفتر از آن است كه بيان شود
و قريش به ابوطالب پيشنهاد كردند كه بـهـترين جوان و زيباترين جوان
قريش را به تو ميدهيم تا فرزندت باشد و تو ((پيامبر)) را به ما واگذار
تا او را بكشيم.
و نيز ميگويند : مسلمانان در شكنجة زيادي به دست قريش در مكّه
بسر ميبرند براي اينكه از دين اسلام برگردند حتّي بدين خاطر گروهي
به حبشه مهاجرت كردند و چند نفر كشته شدند.))تاريخ يعقوبي جلد اول صفحة 384.

و نيز ميگويند: ((رسول خدا(صلّي االله عليه و اله))) از قبيله ثقيف
در طائف آزار و اذيت بسيار زيادي ديد:تاريخ يعقوبي جلد اول صفحة 394.

و نيز ميگويند: ((پيامبر اكرم(صلّي االله عليه و اله )) از شدت اذيت
قريش به شعب ابيطالب رفتند.:تاريخ يعقوبي جلد اول صفحة 390

و نيز ميگويند ( : قريش) از هيچ نوع بي رحمي ابا نداشتند:تاريخ يعقوبي. توين بي. صفحة 443
3
اينها مطالبى است كه در كتب تاريخ و حتّى در قرآن به صراحت ثبت است و ما در اينجا
بيش از اين مقتضى نمى دانيم كه به آنها اشاره كنيم.
(این مقدمه برای این است که کسی نگوید ممكـن است
پيامبر اكرم(صلّي االله عليه و اله )) درس خوانده بـاشد و اهل محل و
فاميلش آن را به نفع او مخفي كرده و اظهار نكرده باشند.))

ممکن است این فکر پیش اید که ممکن است حضرت ابو طالب یا عبد المطلب علیهما السلام درس به حضرت پیامبر یاد داده باشند که این محال است چون اگر این دو بزرگوار درس خوانده بودند بعد از بعثت همین دستمایه کفار و مشرکین میشد که اصلا چنین نبوده و هیچ وقت اعراب به پیامبر و یا آن دو بزرگوار نگفته اند که تو پیش فلان کس درس خوانده ای ...

مقدمة هفتم:
قرآن در چند آيه تصريح كرده كه ((پيامبر)) درس نخوانده و كسى در مطالب علمى به او
كمك نـكـرده و حـتّى در مقام دفاع از او برآمده و كسانى را كه اين چنين نسبتى به آن
حضرت مى دهند نادان و بى اطّلاع و ظالم و كلامشان را باطل دانستهاست.
در سورة عنكبوت كه در مكّه نازل شده و آن حضرت آن سوره را در ميان همان مردم مكّه
مطرح كرده مى فرمايد:

((و نبودي كه قبل از اين كتابي خوانده باشي و نه خطّي با دستت
نوشته باشي زيرا اگر اين چنين بود آنهائي كه بر باطل بودند يعني كفّار
در دين تو شك ميكردند.)) سورة عنكبوت آية 48.
1
و در آية 105 سورة انعام در مقام دفاع از آن حضرت بر آمده و جمعي نادان را كه
گفتهاند او درس خوانده رد كرده و ميگويد:
((يك عدهاي ميگويند : تو درس خواندهاي ما براي كساني كه اهـل
2 علم و دانشاند بيان ميكنيم كه تو درس نخواندهاي.))

و در آية 4 سورة فرقـان در مقام رد کفار می گویند:دیگران در تدوين قرآن به
((پيغمبر اسلام)) كمك كرده اند. : فرموده
((كساني كه كافرند (و ميخواهند حق را بپوشانند) ميگويند اين
قرآن جز مطالبي دروغ كه بر خدا بسته است چيزي نيست و ديگران به
او در تدوينش كمك كردهاند آنها كلام باطلي را گفته و به تو در اين
سخن ظلم كرده اند.))

[=System]

mahdiyavar;935372 نوشت:
تـرديـدى نـيست كه در آن زمان

mahdiyavar;935372 نوشت:
بدون ترديد و به اتّفاق تمام مورخين

mahdiyavar;935372 نوشت:
بدون ترديد آوردن قرآن

mahdiyavar;935372 نوشت:
تـرديـدى نـيست كه در آن زمان و حتّى امروز

mahdiyavar;935372 نوشت:
بـدون تـرديـد وقـتـى ((پيغمبر اسلام(صلّي االله عليه و اله))) مبعوث شد

mahdiyavar;935372 نوشت:
شكّي نيست كه

به نظر من در مورد همۀ این‌ها شک هست. خوشخیالانه س.
mahdiyavar;935372 نوشت:
جمعيت مكّه در آن زمان
خيلى زياد نبوده و بلكه نهايت از يكصد خانوارتجاوز نمى كرده است .
زيرا اطراف اين مقدار از آب در آن اراضي سوزان بيشتر از اين
جمعيت نميتوانسته اند زندگي كنند

امروز حدود 2 ملیون نفر در مکه هست و ظاهرا نیمی از آب مصرفی آن‌ها از خود مکه تأمین می‌شود.

mahdiyavar;935372 نوشت:
قطعاً تمام اعمال و رفتار آنها كاملاً زير نظر اهل آن محل بوده
و نميتوانند كارهائي از قبيل مدرسه رفتن و مدارك علمي گرفتن خود و
فرزندانشان را از اهل آن قريه بالاخص اقوام نزديكشان مخفي كنند

در آن زمان مدرسه و مدرک کجا بوده؟ تنها چند جلسه آموختن حروف و بعد تمرین خود شخص کافی است و همۀ این‌ها می‌تواند خصوصی انجام شود.
mahdiyavar;935372 نوشت:
در مكّه و بـلكـه در جـزيـره العـرب، مـردم بـاسـواد و مـتـمـدنـى وجـود نـداشته

اشعاری به جا مانده که گفته می‌شود از اعراب جاهلی است. اشعاری بسیار متمدنانه به نظر می‌رسند. مثلاً یبه یاد دارم یکی از آن‌ها در مذمت غیبت بود. فکر کنید کسانی که غیبت کردن را بد بدانند آیا آن قدر که می‌گویند وحشیند؟ وحشی‌گری همه جا هست. حتی در تهران (مثلا حادثۀ چاقوی کشی علیه یک روحانی در مترو که جواب حرف را با چاقو می‌دهند). این دلیل بر عدم تمدن کل جامعه و... نیست.

irancplusplus;935453 نوشت:
امروز حدود 2 ملیون نفر در مکه هست و ظاهرا نیمی از آب مصرفی آن‌ها از خود مکه تأمین می‌شود.

با سلام و احترام
خودتون میفرمایید امروز،امروز با توجه به پیشرفت تکنولوژی ، وسایل انتقال آب هست،اما بنظرتان در مکه ای که با دست آب میکشیدند دومیلیون نفر میتوانند زندگی کنند؟؟؟آن موقع وسایل آبکشی و پمپ و اینها نبوده در مطلب ذکر شد
mahdiyavar;935372 نوشت:
آنـان در آن روزگـار مـثـل امـروز نـمـى تـوانـسـتـنـد از وسـائل مـوتـورى و لوله كـشـى و
بـرق و يـا لااقل از همان چاه بوسيلة موتور، آب زيادى در اختيار مردمى كه مى خواهند در
آنجا زندگى كنند بـگـذارنـد بـه عـلاوه سـرزمـيـن مـكـّه چـون از كـوه هـاى سـنـگـى
تـشـكـيـل شـده و جـز هـمـان مـحـلّى كـه ((چاه زمزم)) در آنـجـا وجـود دارد جـاى
ديـگـرى قـابـل براى چاه زدن نبوده و مردم مكّه نمىتوانستند در جاهاى ديگر چاهى براى
استفادة خود حفر كـنـنـد حـتـّى بـعـضى از دانشمندان زمين شناس معتقدند كه چاه زمزم
هم از نظر زمين شناسى غير عادى حفر شده است.
-از آيات قرآن كاملاً استفاده ميشود كه سرزمين مكّه غير قابل كـشت و زرع بـوده زيـرا
آب نداشته است.
كتاب ((تاريخ الرّسل و الملوك طبري)) به نقل از كتاب ((مسجد الحرام و كعبه)) مي گويـد: چـاهي
غير از زمزم در زمان بعثت ((رسول اكرم)) . نبوده
((تاريخ يعقوبي)) ميگويد: در زمان ((منصور دوانيقـي)) براي تـأمين آب مـردم مكّـه آبـي را از
دوازده مايلي مكّه در مجراهاي قلعي جاري ساخت و به مكّه آورد كه به بركة ((ام جعفر)) معروف
گرديد.

irancplusplus;935453 نوشت:
در آن زمان مدرسه و مدرک کجا بوده؟ تنها چند جلسه آموختن حروف و بعد تمرین خود شخص کافی است و همۀ این‌ها می‌تواند خصوصی انجام شود.

منظورتان توسط چه کسی است؟اگر حضرت عبد المطلب و ابو طالب است که با کارشناس بحث شد و در تاریخ چیزی ذکر نشده که دستمایه کفار و مشرکین قرار گرفته باشد

irancplusplus;935453 نوشت:
اشعاری به جا مانده که گفته می‌شود از اعراب جاهلی است. اشعاری بسیار متمدنانه به نظر می‌رسند. مثلاً یبه یاد دارم یکی از آن‌ها در مذمت غیبت بود. فکر کنید کسانی که غیبت کردن را بد بدانند آیا آن قدر که می‌گویند وحشیند؟ وحشی‌گری همه جا هست. حتی در تهران (مثلا حادثۀ چاقوی کشی علیه یک روحانی در مترو که جواب حرف را با چاقو می‌دهند). این دلیل بر عدم تمدن کل جامعه و... نیست.

مال قبل بعثت است این اشعار و آیا مردمی که در خود مکه بودند؟در مکه هم شاعر بوده است؟

[=System]

mahdiyavar;935552 نوشت:
خودتون میفرمایید امروز،امروز با توجه به پیشرفت تکنولوژی ، وسایل انتقال آب هست،اما بنظرتان در مکه ای که با دست آب میکشیدند دومیلیون نفر میتوانند زندگی کنند؟

احتمالا مثلا صد هزار نفر می‌تونستن. توی ایران 60 سال پیش کجا لوله کشی بود. به هر حال یه آبی چیزی بوده که جمع شده ن مردم. فقط می‌خوام بگم این نتیجه گیری 100 خانوار (حدود 1000 نفر) جای تردید داره خیلی این «بی‌تردید»های متن شما قابل اعتماد نیست.

mahdiyavar;935553 نوشت:
منظورتان توسط چه کسی است؟اگر حضرت عبد المطلب و ابو طالب است که با کارشناس بحث شد و در تاریخ چیزی ذکر نشده که دستمایه کفار و مشرکین قرار گرفته باشد

خب پیامبر اسلام قبل از پیامبر تجارت می‌کرد و مثلا مدتی در یمن بود به خاطر تجارت. حالا امام علی که پیش پیغمبر بود از کجا سواددار شد و شد کاتب وحی؟

mahdiyavar;935554 نوشت:
مال قبل بعثت است این اشعار و آیا مردمی که در خود مکه بودند؟در مکه هم شاعر بوده است؟

نمی‌دونم اما گفته میشه اشعار به کعبه اویزون میشدن.

به هر حال اینا زیاد اطمینان آور نیست. کارشناس این بحث هم که کلا بی سواد بودن رو تکذیب نمودند.

این متن‌ها بیشتر برای کسایی خوبه که همه چیزو از قبل قبول کرده ن و حالا اینو بخونن. وگرنه از نظر علمی زیاد محکم به نظر نمیاد.

اولا بله درست میفرمایید این بی تردید ها را شما کاری نداشته باشید ...
بعد درباره این مسئله بودن شاعر و با سواد در خودشهر مکه لطفا تحقیق کنید اگر میتوانید
و راجع به جمعیت، اگر بخواهیم آب دیگری را غیر چاه زمزم بگوییم که جمعیت را مشخص میکند، باید گفت که باران و ... نمیآمده و مکه منطقه سوزانی بوده، ما که نمیتوانیم خیلی دقیق بگوییم چقدربودند،ولی کم بودن و خانواده پیامبر هم خیلی مطرح بودند در متن هم ذکر شد

اصلا یک دلیل هست که مرا قانع کرده
حضرت پیامبر در هر جایی در میان جنگ در وضعیت های مختلف ایه ای میگفتند و این همه آیه قران را خودشان نمیتوانسته اند در آن لحظه بگویند از خودشان
پیشگویی های قران چی؟ آیا خود ایشان میتوانسته اند پیشگویی کنند؟ در هیچ‌جایی این کفار و مشرکین نگفتند کع فلان جا تو داشتی فلان متن رو مینوشتی
ایشون چجوری این همه آیه فصیح و بلیغی را در همه موفعیتها در هر وضعیتی با کمال فصاحت و بلاغت گفته اند

و همچنین بحث شفاها آموختن،خب اگر شفاها آموختند چطور بعد دشمنانشون چیزی نگفتند؟

[=System]

mahdiyavar;935615 نوشت:
اصلا یک دلیل هست که مرا قانع کرده

من زیاد دوست ندارم اعتقادات مردم را به چالش بکشم. مگر آن‌ها که حس کنم برای خود دکان باز کرده‌اند و برای دیگران دردسر می‌سازند. اصلا این که می‌گویند برای دین باید بروید تحقیق کنید چیز بیخودی است. از نظر روانشناختی مضر است و معمولا در آخر فرد می‌ماند و هزار شک و تردید و ممکن است به افسردگی بینجامد. پس اگر قانع شده‌اید دیگر برای چه تلاش می‌کنید. زیاد هم سعی نکنید دیگران را قانع کنید. آدم‌ها کله‌گنده سعی می‌کنند و نمی‌توانند.

Hadi99g;934180 نوشت:
سهیل بن عمرو گفت: من این عنوان را به رسمیت نمی‏‌شناسم، باید همان عنوان رسمی ما را بنویسی‏ «باسمک اللهم‏» و علیاثبات اعجاز قرآن با توجه به خصوصیات آورنده آن ، پیامبر اکرم (ص) نیز به دستور رسول خدا(ص)همان گونه نوشت.

لطفا این سوال را هم جواب دهید

حضرت علی ع کجا سواد اموخته بودند ؟

irancplusplus;935650 نوشت:
[=System]
من زیاد دوست ندارم اعتقادات مردم را به چالش بکشم. مگر آن‌ها که حس کنم برای خود دکان باز کرده‌اند و برای دیگران دردسر می‌سازند. اصلا این که می‌گویند برای دین باید بروید تحقیق کنید چیز بیخودی است. از نظر روانشناختی مضر است و معمولا در آخر فرد می‌ماند و هزار شک و تردید و ممکن است به افسردگی بینجامد. پس اگر قانع شده‌اید دیگر برای چه تلاش می‌کنید. زیاد هم سعی نکنید دیگران را قانع کنید. آدم‌ها کله‌گنده سعی می‌کنند و نمی‌توانند.

با سلام
بنده اصلا نمی خواهم کسی را به زور قانع کنم که عقیده من را بپذیرند
من کسی نیستم که ببخواهم این کار را بکنم
بعد هم این القا شیطان است که میگوید افسرده اید و به شک و تردید های فراوان می رسید
حرف عقل را گوش دهید و حق را بگیرید و پیش بروید،چیزی که با عقل جور در بیاید مگر از نظر شما درست نیست؟
ضمنا من دستور و امر نمیدهم این انتشار تجربه است،از سر دلسوزیست که میخواهم بقیه هم به حق برسند نه میخواهم عقیده را بر کسی تحمیل کنم نه زور...می دانم همه عقل دارند و همه حق را میتوانند بشناسند

חסר משמעות;934737 نوشت:
با سلام. از دو پاسخ و لینکهایی که برای پرسش اول ارائه کردید ممنونم. لینکها مطالب مفیدی دارند، ولی به طور مستقیم به سؤال اول جواب روشنی نداده اند. اگر به این سؤال هم خودتان جوابی بدهید، ممنون می شوم: اطلاعات در مورد دوران کودکی و نوجوانی پیامبر، بسیار کم و مجمل است، آیا با این اطلاعات کم، می توانیم مطمئن باشیم که ایشان هرگز درس نیاموخته اند؟

با سلام و احترام و پوزش از تاخیر
دوران کودکی پیامبر صلی الله علیه و اله برای ما مبهم است زیرا منابع تاریخی مطالب کمی را به دست ما میدهند اما همان گزارشات اندک نشان دهنده این است که پیامبر صلی الله علیه و اله تا 5 و 6 سالگی در بادیه به سر میبرده و با فضای انجا که صحرا نشینی و خوی کار و تلاش بوده اشنا گشته است واضح است که در بادیه مردم با سواد وجود نداشته و کسی به دیگری خواندن و نوشتن تعلیم نمیداد طبعا پیامبر صلی الله علیه و اله هم در این فضای نامانوس با علم و سواد و خواندن و نوشتن از کسی سواد یاد نگرفتند پس از اینکه پیامبر صلی الله علیه و اله به مدینه میانید و به دیدار عموهای خود و پدربزگ خویش میرسد باز به ایشان کسی سواد یاد نداده اند اگر چنین امری در کودکی پیامبر صلی الله علیه و اله اتفاق افتاده بود در منابع به ان اشاره میشد در حالی که چنین مطلبی در منابع تاریخی وجود ندارد.

**گلشن**;935708 نوشت:
حضرت علی ع کجا سواد اموخته بودند ؟

با سلام و احترام
منابع متعددی از شیعه و سنی به با سواد بودن حضرت علی علیه السلام اشاره کرده اند طبق روایت فتوح البلدان، ایشان از هفده مردی بوده است که هنگام تشرف به دین اسلام، سواد خواندن و نوشتن عربی داشته‎اند ( بلاذری، فتوح البلدان: ج3، ص580، مکتبة النهضة المصریة: قاهره) برخی از منابع بر این باورند که حضرت علی علیه السلام در زمانی که پیامبر صلی الله علیه واله به رسالت مبعوث شد 10 سال یا 12 سال داشته اند بنابر این طبق نظر بلاذری که میگوید زمان تشرف به اسلام ایشان سواد داشته اند پس باید در سن 10 یا 12 سالگی باسواد باشند. اما در منابع تاریخی هیچ کس از فردی به‎عنوان معلم امام علی (علیه السلام) در خواندن و نوشتن، نامی نبرده است

ممسوس;936903 نوشت:
با سلام و احترام
منابع متعددی از شیعه و سنی به با سواد بودن حضرت علی علیه السلام اشاره کرده اند طبق روایت فتوح البلدان، ایشان از هفده مردی بوده است که هنگام تشرف به دین اسلام، سواد خواندن و نوشتن عربی داشته‎اند ( بلاذری، فتوح البلدان: ج3، ص580، مکتبة النهضة المصریة: قاهره) برخی از منابع بر این باورند که حضرت علی علیه السلام در زمانی که پیامبر صلی الله علیه واله به رسالت مبعوث شد 10 سال یا 12 سال داشته اند بنابر این طبق نظر بلاذری که میگوید زمان تشرف به اسلام ایشان سواد داشته اند پس باید در سن 10 یا 12 سالگی باسواد باشند. اما در منابع تاریخی هیچ کس از فردی به‎عنوان معلم امام علی (علیه السلام) در خواندن و نوشتن، نامی نبرده است

با سلام و ادب

ایا با توجه به با سواد بودن حضرت علی در سن ده یا دوازده سالگی
نمیشه احتمال داد که پیامبر هم از ایشون سواد یاد گرفته باشند ؟
یا از هرجایی که امام علی سواد یاد گرفته اند پیامبر هم یاد گرفته باشند ؟
بخصوص که پیامبر متفکر بوده است

**گلشن**;936954 نوشت:
ایا با توجه به با سواد بودن حضرت علی در سن ده یا دوازده سالگی
نمیشه احتمال داد که پیامبر هم از ایشون سواد یاد گرفته باشند ؟
یا از هرجایی که امام علی سواد یاد گرفته اند پیامبر هم یاد گرفته باشند ؟
بخصوص که پیامبر متفکر بوده است

با سلام و احترام
با توجه به ایه 48 سوره عنکبوت و 156 و 157 سوره اعراف پیامبر صلی الله علیه و اله خواندن و نوشتن را از کسی نیاموختند طبعا نه از حضرت علی علیه السلام سواد خواندن و نوشتن را اموختند و نه از کسی که حضرت علی علیه السلام از او آموخته. به نظر میرسد خداوند متعال با این روش ( که پیامبر خواندن و نوشتن نمیداند) ایات خویش را بر پیامبر خود صلی الله علیه و اله نازل نمود تا کسی نگوید پیامبر صلی الله علیه و اله سواد داشت و از جانب خودش یا از اتباط با یهود و نصارا این ایات را به مردم رسانده است. البته در منابع تاریخی سخنی از معلم حضرت علی علیه السلام در خواندن و نوشتن وجود ندارد اما طبق نظر خود حضرت علی علیه السلام ایه ای نازل نشد مگر اینکه پیامبر صلی الله علیه و اله ان را املا میکرد و حضرت علی علیه السلام ان را مینوشت. در برخی از منابع تاریخی و روایی خصوصا در نهج البلاغه از برخی از جزییات زندگی حضرت علی با پیامبر سخن به میان امده است. امیر مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاد کرده، می‏فرماید:و قد علمتم موضعی من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالقرابه القریبه والمنزله الخصیصه، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی‏ء ثم یلقمنیه. ( نهج البلاغه عبده، ج‏۲، ص‏۱۸۲، خطبه قاصعه)
شما ای یاران پیامبر صلی تالله علیه و اله از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا و مقام (احترام) مخصوصی که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید و می‏دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام، هنگامی که نوزاد بودم مرا به سینه خود می‏گرفت ودر کنار بستر خود از من حمایت می‏کرد ودست‏ بر بدن من می‏مالید، و من بوی خوش او را استشمام می‏کردم، و او غذا در دهان من می‏گذاشت.
با اینکه در نهج البلاغه از جزییات رفتار پیامبر صلی الله علیه و اله با حضرت علی علیه السلام سخن گفته شد است واما اشاره ای به سواد اموزی پیامبر صلی الله علیه و اله از حضرت علی علیه السلام یا حضرت علی علیه السلام از شخص معینی یا پیامبر صلی الله علیه واله از معلم حضرت علی علیه السلام در منابع وجود ندارد. بنابر این نمیتوان گفت پیامبر صلی الله علیه و اله سواد خواندن و نوشتن را از حضرت علی علیه السلام اموخته است زیرا دلیلی بر ان اقامه نمیشود.

mahdiyavar;931827 نوشت:
با سلام
من می خواهم درس نخوانده بودن پیامبر را اثبات کنم
همه دلایل را دارم
میدانم که جز چاه زمزم در مکه نبوده و شهری بوده که از بقیه جاها دور بوده،شهری کوچک بوده لذا تمام حرکات و اعمال پیامبر تحت نظر اهالی بوده و ایشان نمیتوانسته اند درس خوانده باشند
و همچنین در مکه کسی نبوده که با پیامبر اکرم روی خوشی داشته باشد،همه دشمن بودند همه اعراب جاهلی بودند لذا نمیتوانسته اند از کسی چیزی بیاموزند،مسافرت هم با افرادی رفته اند که از اهالی قریش بوده و مخفی نمیتوانسته اند بکنند
خب
سوال من این است
ممکن است که پیامبر اکرم (ص) از عموی خود یا پدر بزرگ خود سواد اموخته باشند
پس من می خواهم بدانم که آیا این دو بزرگوار سواد داشته اند یا خیر؟

سوال دومم راجع به آن است که سفری که پیامبر با غلام خدیجه (س) داشته اند فقط با همان غلام خدیجه سلام الله علیها بوده؟یعنی تنهایی با هم بوده اند؟
می خواهم تاگر یک درصد احتمال هم دارد ردش کنم را برایم ثابت شود که پیامبر درس نخوانده اند

سوال سومم:چرا عبد المطلب می خواستند پدر حضرت پیامبر را قربانی کنند ؟قربانی کردن یک فرزند؟؟؟(همان نذر حضرت عبد المطلب)

سوال چهارم:جرجیس یا بحیرا از کجا می دانسته که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله از صومعه اش عبور خواهند کرد؟

سوال پنجم:شعب ابی طالب قبل بعثته؟چرا و به چه دلیل پیامبر اکرم (ص) و نزدیکانشان را به انجا بردند،مگر پیامبر کاری کرده بودند وچیزی فرموده بودند؟؟؟

بنده هنوز اعجاز قرآن برایم اثبات نشده چون همانطور که میدانید با اثبات اعجاز قران :
1:رسالت پیامبر و حقانیت ایشان
2:حقانیت قرآن و صحیح بودن معارف داخل آن
3:وجود خدا

اثبات می شود

پس لطفا از منابع تاریخی برای من دلیل بیاورید فعلا من با قرآن و روایات کاری ندارم
ببخشید این را می گویم
اما من از همه مسائل تامینم فقط این را مشکل دارم که اگر حل شود خیلی کامل می توانم ایمان به قرآن و خیلی چیز های دیگر از جمله این سه مورد فوق که ذکر کردم ،بیاورم

با تشکر

اگر بازم سوال داشتم میپرسم


سلام،
با نقل‌های تاریخی می‌خواهید اثبات کنید که قرآن معجزه بوده است؟ خوب در همان نقل‌های تاریخی مگر نیامده که ایشان سواد نیاموخته بودند؟ دیگر چه چیزی را می‌خواهید اثبات کنید؟ یم قول تاریخی مبنی بر اینکه ایشان سواد نیاموخته بودند را می‌خواهید با اقوال تاریخی دیگر اثبات کنید؟ چه فرقی دارند، هم خود این قضیه و هم آن‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها استناد کنید تا بعد تازه سواد نیاموختن حضرت صلی‌الله‌علیه‌واله را نتیجه بگیرید هر دو یک اعتبار دارند ... این وسط فقط کلی اما و اگر وارد بحثتان می‌شود ...
الآن شیعه و سنی متفق هستند که حضرت در زمان بعثت قدرت خواندن و نوشتن نداشتند و تاریخ اسلام را هم عمدتاً شیعه و سنی نوشته‌اند ... به روایات هم می‌توانید به چشم سندهای تاریخی نگاه کنید ...
البته اعتقاد ما این است که حضرت سواد نیاموختند و تا آخر عمرشان هم حتی یک خط هم ننوشتند (یک بار خواستند بنویسند که دومی جسارت کرد و نگذاشت) ولی نوشتن می‌دانستند (آن هم به تمام زبان‌ها) و امّی به معنای بیسواد نبودند و اگر در قرآن امّی خطاب شده‌اند به معنای این است که اهل مکه بوده‌اند که امّ القری می‌باشد ...

ممسوس;937054 نوشت:

با سلام و احترام
با توجه به ایه 48 سوره عنکبوت و 156 و 157 سوره اعراف پیامبر صلی الله علیه و اله خواندن و نوشتن را از کسی نیاموختند طبعا نه از حضرت علی علیه السلام سواد خواندن و نوشتن را اموختند و نه از کسی که حضرت علی علیه السلام از او آموخته. به نظر میرسد خداوند متعال با این روش ( که پیامبر خواندن و نوشتن نمیداند) ایات خویش را بر پیامبر خود صلی الله علیه و اله نازل نمود تا کسی نگوید پیامبر صلی الله علیه و اله سواد داشت و از جانب خودش یا از اتباط با یهود و نصارا این ایات را به مردم رسانده است.

سلام

اما در فرهنگ قرآن کلمه امی به معنای کسی می باشد که دینش مانند زبانش مادری است و پیرو هیچ کتاب آسمانی نیست.از آیات زیر بخوبی می توان معنی حقیقی امی را دریافت . همه آیات همراه با عنوان سوره و شماره آیه هستند تا درصورت نیاز به ترجمه ، برادران و خواهران عزیز شخصاً به ترجمه آیه مورد نظر رجوع نمایند .

فَإِنْحَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّـهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ ۗ وَقُللِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ۚ فَإِنْأَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا ۖ وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَالْبَلَاغُ ۗ وَاللَّـهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿آل عمران-٢٠﴾

آیا آنجا که می گوید به امیها و آنان که کتاب به ایشان داده شده بگو، منظورش این است که به سواد داران و بی سوادان بگو؟!
یا به اهل کتاب و مشرکین بگو؟ بسیاری از مترجمین من جمله مکارم شیرازی، فولادوند، انصاریان و غیره امیین را مشرکین ( بت پرستان) معنا کرده اند.

یا آنجا که می فرمایند :

هُوَالَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْآيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنكَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿جمعه/٢﴾

آیا منظور این است که از میان بی سوادان بیسوادی مثل خودشان را به رسالت برانگیخت یا از میان مشرکین یکی مثل خودشان؟ مگر همه قوم پیامبر مانند خودش بی سواد بوده اند؟!

یا آنجا که می گوید:

وَمِنْأَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَوَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَّا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّامَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَعَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِالْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿آلعمران /75﴾

آیا منظور اهل کتاب این است که چون آنها بی سواد بودند می توان مالشان را پس نداد یا چون بت پرست بودند؟ مسلماً چون مشرک بودند .
درواقع امین به این خاطر بی سواد معنا شده که صفت پاک و منزه و بی عیب بودن پیامبر زیرسئوال نرود و این ویژگی فوق بشری در کنار سایر ویژگیهایی که او را از بشربودن جدا می کند ، حفظ شود. والا بسیاری از مفسرین و مترجمین به معنای حقیقی امی اذعان داشته اند.

وقتی خداوند خطاب به پیامبر می فرمایند:

مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ

منظور این نیست که نمی توانستی کتاب بخوانی بلکه منظور این است که دین و ایمان سرت نمی شد

یا وقتی می گوید:

وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٤٨عنکبوت﴾

منظور این نیست که قبلاً بی سواد بودی بلکه می گوید تو قبلاً کتاب آسمانی نخواندی و قرآن هم نوشته تو نیست
و الا در سوره فرقان می خوانیم:

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿فرقان/5﴾
یعنی قوم پیامبر می گفتند این قرآن اساطیر گذشتگان است که شب و روز بر او می خوانند و او می نویسد

[="Times New Roman"][="Navy"]

نقطه;937058 نوشت:
امّی به معنای بیسواد نبودند و اگر در قرآن امّی خطاب شده‌اند به معنای این است که اهل مکه بوده‌اند که امّ القری می‌باشد

با سلام

کلمه «ام القری» اسم خاص نیست و بر مکه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است.

«ام القری» یعنی مرکز قریه ها. هر نقطه ای که مرکز قریه هایی باشد، «ام القری» خوانده می شود.

از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه ۵۹ آمده است معلوم می شود که این کلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی:

« ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امّه رسولا»
(ربّ تو چنین نیست که مردم قریه هایی را هلاک کنند مگر آن که قبلا پیامبری در مرکز آن قریه ها بفرستد و حجت را بر آن ها تمام کند)

معلوم می شود در زبان قرآن هر نقطه ای که مرکز یک منطقه باشد ام القرای آن منطقه است.

این کلمه حتی به عوام یهود که سواد و معلوماتی نداشتند با این که اهل کتاب شمرده می شدند نیز اطلاق شده است، چنان که در سوره بقره آیه ۷۸ می فرماید:

« و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی»؛

بعضی از فرزندان اسرائیل امی هستند، از کتاب خود اطلاعی ندارند مگر یک سلسله خیالات و اوهام.

بدیهی است یهودیانی که قرآن آنان را «امی» خوانده است، اهل مکه نبوده اند، غالبا ساکن مدینه و اطراف مدینه بوده اند.[/]

[="Times New Roman"][="Navy"]

shahed1;937195 نوشت:
منظور این نیست که قبلاً بی سواد بودی بلکه می گوید تو قبلاً کتاب آسمانی نخواندی و قرآن هم نوشته تو نیست
و الا در سوره فرقان می خوانیم:

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿فرقان/5﴾
یعنی قوم پیامبر می گفتند این قرآن اساطیر گذشتگان است که شب و روز بر او می خوانند و او می نویسد


با سلام ، ملاحظاتي بر گفتار شما :

1- لفظ «کتاب» در آيه عنکبوت، نکره و به اصطلاح مطلق است و شامل هر نوع نووشته​اي مي​شود. شما با چه دليلي آن را به کتاب آسماني مقيد کرديد؟

2- آيه کريمه‌ي سوره فرقان، نقل قول از مشرکين و مخالفين است، و معنا ندارد بياييم با کلام مشرکين، که چه بسا افترا بوده، کلام خداوند را نقض کنيم!

3- وانگهي، کتب با اکتتب فرق دارد. معناي اکتتاب در آيه فرقان، درخواست کتابت از ديگري است. فخر رازي و ديگران در اين زمينه مي‌نويسند:

و معنی «اکتتب» ههنا: أمر أن يکتب له، کما يقال : احتجم و افتصد، اذا أمر بذلک. (تفسير الرازي ، ج24 ص51)[/]

Hadi99g;937696 نوشت:
[=Times New Roman]
با سلام ، ملاحظاتي بر گفتار شما :

1- لفظ «کتاب» در آيه عنکبوت، نکره و به اصطلاح مطلق است و شامل هر نوع نووشته​اي مي​شود. شما با چه دليلي آن را به کتاب آسماني مقيد کرديد؟

سلام

[=Times New Roman]به این دلیل که در ادامه می گوید : إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ . اگر پیامبر سواد نداشته باشد به قول شما می توانسته از دیگری درخواست کند تا برایش بنویسد در اینصورت کسی هم به او شک نمی کرده بلکه حق از این روست که او قبلاً کتاب آسمانی نخوانده چرا که در غیر اینصورت این شک بوجود می آمد که شاید این را از کتابهای آسمانی قبل گرفته باشد.
[=Times New Roman]اگر در پاسخگویی نسبت به آیه 5 فرقان شتاب نمی کردی و اندکی پیرامون آن فکر به خرج می دادی متوجه می شدی ایرادی که مخالفان به پیامبر گرفته اند همین است که این قرآن نوشته جات گذشتگان است که قوم بنی اسرائیل بر او می خواندند و او می نوشت.

Hadi99g;937696 نوشت:
[=Times New Roman] 2- آيه کريمه‌ي سوره فرقان، نقل قول از مشرکين و مخالفين است، و معنا ندارد بياييم با کلام مشرکين، که چه بسا افترا بوده، کلام خداوند را نقض کنيم!

[=Times New Roman]اگر مخالفان به دروغ پیامبر را با سواد معرفی کرده اند ( با توجه به آنچه نوشته اید) پس چرا ادعا می کنند پیامبر از دیگران خواسته برایش بنویسند ؟!

[=Times New Roman]
نقل قول:
3- وانگهي، کتب با اکتتب فرق دارد. معناي اکتتاب در آيه فرقان،
نقل قول:
درخواست کتابت از ديگري است.

یعنی مترجمین آیه فوق را اشتباه ترجمه کرده اند و ندانسته اند که اکتتبها یعنی درخواست نوشتن؟! ممکن است مترجمین اشتباه کرده باشند قرآن که دیگر اشتباه نمی کند:

نقل قول:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ ۖ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا

و کافران گفتند: «این فقط دروغی است که او ساخته، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری داده‌اند.» آنها (با این سخن،) ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند.(25:4)

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

و گفتند: «این همان افسانه‌های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می‌شود.»(25:5)

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا

1- آیا به نظر شما این سه آیه هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و هرکدام دارند ساز خود را می زنند بدون اینکه همنوا باشند؟!
2- من برای اینکه نشان دهم کلمه امی در قرآن به معنای بی سواد نیست به یک آیه دو آیه اعتصام نکردم بلکه چندین آیه را به شهادت گرفتم آیا به نظر شما در تمام آن آیات امی یا امیین به معنی بی سواد بود؟!

[=Times New Roman]

shahed1;937728 نوشت:
بلکه حق از این روست که او قبلاً کتاب آسمانی نخوانده چرا که در غیر اینصورت این شک بوجود می آمد که شاید این را از کتابهای آسمانی قبل گرفته باشد.

اتفاقا اگر در پاسخگویی شتاب نمی کردی و اندکی فکر به خرج می دادی متوجه می شدی حق از اين روست که درس نخوانده!

چرا که بسيارند کساني که کتاب آسماني نخوانده‌اند ولي از افرادي که به کتاب آسماني آگاهند کمک گرفته، مطالبش را ياد گرفته‌اند. (وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ)[=Times New Roman]

خودتان هم اعتراف مي‌کنيد به اينکه قوم بني اسرائيل بر او مي‌خواندند، نه اينکه او رفته کتاب​هايشان را خوانده باشد:

shahed1;937728 نوشت:
این قرآن نوشته جات گذشتگان است که قوم بنی اسرائیل بر او می خواندند و او می نوشت.

shahed1;937728 نوشت:
یعنی مترجمین آیه فوق را اشتباه ترجمه کرده اند و ندانسته اند که اکتتبها یعنی درخواست نوشتن؟!

عجيب است هنوز ندانسته​‌ايد که مترجمين بسيار اشتباه مي​‌کنند و کسي که درباره مفاهيم قرآن اظهار نظر مي‌کند بايد بر اساس متن قرآن قضاوت کند نه ترجمه، ملاک متن قرآن است نه متن ترجمه.

هنوز اين واقعيت را نفهميده‌ايد و با اين حال وارد وادي خطرناک تفسير کلام الهي مي​‌شويد!

shahed1;937728 نوشت:
اگر مخالفان به دروغ پیامبر را با سواد معرفی کرده اند ( با توجه به آنچه نوشته اید) پس چرا ادعا می کنند پیامبر از دیگران خواسته برایش بنویسند ؟!

دو موضوع را باهم خلط کردي، کارتان همين خلط کردن است و پاسخگويي عجولانه و بدون فکر!

دروغ معرفي کردن رسول اکرم -صلی الله عليه وآله- به فرضي است که عبارت «اکتتب» را به معناي نوشتن بگيريم، همانطور که مترجمينتان ترجمه کرده​‌اند،

وگرنه چنانچه به معناي «استکتب» بگيريم، اين اشکال ديگر پيش نمي‌آيد.

shahed1;937728 نوشت:
آیا به نظر شما این سه آیه هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و هرکدام دارند ساز خود را می زنند بدون اینکه همنوا باشند؟!

آيات کاملا مرتبطند و با معناي درس نخوانده براي امّي منافاتي ندارند.

shahed1;937728 نوشت:
من برای اینکه نشان دهم کلمه امی در قرآن به معنای بی سواد نیست به یک آیه دو آیه اعتصام نکردم بلکه چندین آیه را به شهادت گرفتم آیا به نظر شما در تمام آن آیات امی یا امیین به معنی بی سواد بود؟!

اوّلا بي سواد نه ، درس نخوانده، يعني از آن زماني که به دنيا آمده، درس نخوانده، نه بي‌سواد

ثانيا هيچ اشکالي ندارد که کلمه​‌اي در يک آيه يا عبارت، به يک معنا باشد و در آيه​‌ي ديگر، به معنايي ديگر، نمونه‌هايش هم بسيار است،

مانند کلمه «تولّي» که در برخي آيات به معناي روي آوردن يا قبول ولايت است و در برخي ديگر به معناي روگرداني.

و يا کلمه «رغب» که گاهي به معناي ميل و رغبت است و گاهي به معناي بي‌ميلي و روگرداني.

که اين معاني مختلف، از سياق کلام با توجه به قرائن، معلوم مي‌شود.

ثالثا، در همان آيات هم کلمه «أمّي» مي‌تواند به معناي مکتب نرفته باشد و منافاتي با اين معنا ندارند،

رابعا آيه کريمه « و منهم أمّيون لا يعلمون الکتاب إلا أمانيّ » بيان مي​‌دارد که برخي افراد اهل کتاب، أمّي بودند! (سوره مبارکه بقره، کريمه 78)

اين معنا با مدّعاي شما منافات دارد،

مدّعاي شما اين است که امّي، پيرو هيچ کتاب آسماني نيست:

shahed1;937195 نوشت:
پیرو هیچ کتاب آسمانی نیست

ولي آن آيه بيان مي‌دارد که نه خير، برخي از پيروان کتب آسماني هم أمّي بودند!

والحمد لله أوّلا وآخراً وصلّی الله علی سيّدنا محمد وآله الطاهرين.

Hadi99g;937937 نوشت:
[=Times New Roman]

دو موضوع را باهم خلط کردي، کارتان همين خلط کردن است و پاسخگويي عجولانه و بدون فکر!

دروغ معرفي کردن رسول اکرم -صلی الله عليه وآله- به فرضي است که عبارت «اکتتب» را به معناي نوشتن بگيريم، همانطور که مترجمينتان ترجمه کرده​‌اند،

وگرنه چنانچه به معناي «استکتب» بگيريم، اين اشکال ديگر پيش نمي‌آيد.

سلام هادی

شاید حق با شما باشد و من دو موضوع را با هم خلط کرده باشم ، پس لطف کنید صاف و پوستکنده بنویسید منظورتان از متن زیر چه بود؟


Hadi99g;937937 نوشت:
2- آيه کريمه‌ي سوره فرقان، نقل قول از مشرکين و مخالفين است، و معنا ندارد بياييم با کلام مشرکين، که چه بسا افترا بوده، کلام خداوند را نقض کنيم!


من تصور می کنم شما می خواستید بگویید مشرکین ادعا می کردند پیامبر چیزهایی را که دیگران به او می رساندند می نوشته در حالی که به عقیده شما او اصلاً نمی توانسته بنویسد و قرآن هم با سواد بودن او را تایید نکرده بلکه فقط ادعای مشرکین را نقل کرده است اینطور نیست؟
آیا این معنا دارد که بیاییم کلام مشرکین ( آنجا که گفتند اکتتبها) را بگیریم و هر جوری که دلمان خواست آن را ترجمه کنیم تا بلکه عدم توانمندی نوشتن پیامبر را ثابت نماییم و حقیقت آیات الهی را کتمان نماییم؟!
با دست پس می زنی و با پا پیش می کشی؟!

Hadi99g;937937 نوشت:
[=Times New Roman]

رابعا آيه کريمه «

و منهم أمّيون لا يعلمون الکتاب إلا أمانيّ » بيان مي​‌دارد که برخي افراد اهل کتاب، أمّي بودند! (سوره مبارکه بقره، کريمه 78)

اين معنا با مدّعاي شما منافات دارد،

مدّعاي شما اين است که امّي، پيرو هيچ کتاب آسماني نيست:ولي آن آيه بيان مي‌دارد که نه خير، برخي از پيروان کتب آسماني هم أمّي بودند!


آن افراد چگونه پیرو کتاب آسمانی بودند در حالی که از کتاب آسمانی خود چیزی نمی دانستند ( لا یعلمون الکتاب)؟!
حتماً آنها نیز مثل شیعه و سنی خودمان بودند که اکثریت قریب به اتنفاقشان نمی دانند در قرآن چه نوشته شده و ادعای مسلمان بودن دارند؟!
کسی که به او کتاب آسمانی داده شده ولی نمی داند در آن چیست همان امی است. یعنی کسی است که دینش را بر اساس آنچه از مادر و دیگران آموخته بدست آورده و بر اساس کتاب آسمانی نبوده. به همین دلیل در چندین موضع قرآن به قوم امی پیامبر ، الذین لا یعلمون( الکتاب) گفته شده است.

[=Times New Roman]

shahed1;937997 نوشت:
آن افراد چگونه پیرو کتاب آسمانی بودند در حالی که از کتاب آسمانی خود چیزی نمی دانستند ( لا یعلمون الکتاب)؟!

به هر حال جزو اهل کتاب بودند. البته جمله « لا یعلمون الکتاب » همراه با استثناء است.

shahed1;937997 نوشت:
یعنی کسی است که دینش را بر اساس آنچه از مادر و دیگران آموخته بدست آورده و بر اساس کتاب آسمانی نبوده.

اوّلا شما قبلا یه چیز دیگه ادعا می کردید، الآن يه طور ديگه توجيه مي​کنيد!

مدّعاي شما قبلا اين بود که امّي، پيرو هيچ کتاب آسماني نيست :

shahed1;937195 نوشت:
و پیرو هیچ کتاب آسمانی نیست

الآن ميگيد دينش بر اساس کتاب آسماني نيست.

آخرش چي شد؟ يا بايد اونو اصلاح کنيد يا اينو.

به هر حال من لجاجت ندارم، شايد بشه با توجيهاتي اين نظريه شما را قبول کرد. ولي باز يه چيزي باقي مي‌ماند:

این چه امتياز و حسني برای نبیّ اکرم -صلّی الله علیه وآله- است که خداوند او را متّصف به امّی معرّفی کند؟! اين آيا تعظیم است یا تحقیر؟! نبيّ اکرم دينش را از مادرش گرفته يا از خداي تعالی؟!

خداي تعالی کساني را که از اين نبيّ امّي، پيروي مي‌کنند، تمجيد فرمود: «الّذين يتّبعون الرّسول النبيّ الأمّيّ»

اگر منظورش معنايي باشد که شما در صدد اثباتش هستيد، خيلي تحقير آميز مي​شود.

از آن رسول نبيّي تبعيّت مي‌کنند که دينش را از مادرش گرفته!!

موضوع قفل شده است