پاسخ های ناقص کارشناسان!

تب‌های اولیه

89 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ های ناقص کارشناسان!

با سلام قبل از آنكه به تحليل تاريخى اين پرسش بپردازيم، بايد اين نكته را متذكر شويم كه از ديدگاه فقهى، اين سخن مشهور كه امام حسين (علیه السلام) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستى است زيرا امام (علیه السلام) در روز هشتم ذى حجه «يوم الترويه» از مكّه خارج شد. در حالى‏كه اعمال حجّ- كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مى‏شود- از شب نهم ذى حجه آغاز مى‏شود. بنابراين، امام (علیه السلام) اصولًا وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نيمه تمام گذارد. بله، مسلماً آن حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده و چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالًا در فاصله‏هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى ورود در اعمال حجّ نمى‏شود. در برخى از روايات تنها از انجام عمره مفرده از سوى امام (علیه السلام) سخن به ميان آمده است.(1) از نقطه نظر تاريخى بالاخره اين پرسش باقى است كه با وجود آنكه يكى از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براى تبليغ ديدگاه خود بود چرا در اين شرايط زمانى ويژه- كه اوج حضور حاجيان از سرتاسر نقاط مختلف در مكّه، عرفات و منا است و بهترين فرصت تبليغى براى آن حضرت فراهم آمده است- نابهنگام و به صورت ناگهانى مكّه را ترك كرد؟ به طور خلاصه مى‏توانيم علل اين تصميم ناگهانى را چنين ذكر كنيم: يك. احتمال خطر جانى از برخى عبارات امام حسين (علیه السلام) - كه در مقابل ديدگاه شخصيت‏هاى مختلفى كه با بيرون رفتن آن حضرت از مكّه و حركت به سوى كوفه مخالف بودند، ابراز شده- چنين بر مى‏آيد كه امام (علیه السلام) ماندن بيشتر در مكّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى‏دانست چنان‏كه در جواب ابن عباس مى‏فرمايد: «كشته شدن در مكانى ديگر براى من دوست داشتنى‏تر از كشته شدن در مكّه است».(2) در پاسخ عبداللَّه بن زبير نيز فرمود: «به خداوند سوگند اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براى من دوست داشتنى‏تر است تا آنكه به اندازه يك وجب در داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند اگر من به لانه‏اى از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آنچه را از من مى‏خواهند، به دست آورند».(3) امام (علیه السلام) در برخورد با برادر خود محمد حنفيه، به صراحت سخن از قصد ترور يزيد در محدوده حرم امن الهى نسبت به جان خود سخن به ميان آورد.(4) بالاخره در بعضى از متون به صراحت سخن از اين مطلب به ميان آمده كه يزيد، عده‏اى را همراه با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام حسين (علیه السلام) در مكّه فرستاده بود.(5) دو. شكسته نشدن حرمت حرم در ادامه برخى از عبارات پيش گفته، تذكّر اين نكته از سوى امام حسين (علیه السلام) وجود داشت كه نمى‏خواهد حرمت حرم امن الهى، با ريخته شدن خون او در آن شكسته شود گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموى باشد. آن حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير و به گونه تعريض ‏آميز نسبت به او- كه بعدها در مكّه موضع گرفته و لشكريان يزيد حرمت حرم را خواهند شكست- به صراحت بيان مى‏دارد. ايشان در جواب ابن زبير مى‏فرمايد: «ان ابى حدثنى ان لها كبشاً به تستحلّ حرمتها فما احبّ ان اكون انا ذالك الكبش»(6) «پدرم (على (ع «براى من نقل كرد كه در مكّه قوچى است كه به وسيله آن حرمت شهر شكسته مى‏شود و من دوست ندارم كه مصداق آن قوچ باشم». پي نوشت : (1) عن الصادق) ع (:» ان الحسين بن‏على) ع (خرج يوم التروية الى العراق و كان معتمراً «. ر. ك. وسائل الشيعه، ج 1، ص 246، كتاب حج، باب 7، ابواب العمرة ج 2 و 3. (2) ابن كثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 951. (3) وقعة الطف، ص 251. (4) سيد بن طاووس، لهوف، ص 28. (5) همان. به غلط در اين متن فرمانده آنان» عمر بن سعد بن ابى وقاص «ذكر شده كه در متون ديگر به عمرو بن سعيد بن عاص تصحيح شده است. (6) ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 645.

برچسب: 

و این مطلب در منابع روایی به صورت مکرر بیان شده است:

«كان توجه الحسین ع من مكة إلى العراق فی یوم خروج مسلم بالكوفة و هو یوم الترویة بعد مقامه بمكة بقیة شعبان و شهر رمضان و شوالا و ذا القعدة و ثمان لیال خلون من ذی الحجة سنة ستین؛[1] امام حسین علیه السّلام در روز خروج مسلم كه روز ترویه بود از مكه معظمه‏ متوجه عراق گردید. امام حسین بقیه ماه شعبان، ماه رمضان، ماه شوال، ماه ذى- قعده و هشت شب از ماه ذى حجه سنه- 60- هجرى را در مكه مكرمه اقامت كرد.»

امام صادق (ع) : «وَ الْمُعْتَمِرَ إِذَا فَرَغَ مِنْهَا ذَهَبَ حَیْثُ شَاءَ وَ قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع فِی ذِی الْحِجَّةِ ثُمَّ رَاحَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ یَرُوحُونَ إِلَى مِنًى وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَةِ فِی ذِی الْحِجَّةِ لِمَنْ لَا یُرِیدُ الْحَج‏؛[2] شخصى كه عمره بجا میاورد هر گاه از عمره فراغت حاصل كند هر جا كه بخواهد میتواند برود. زیرا امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجة عمره بجاى آورد و در روز ترویه متوجه عراق شد در صورتى كه مردم متوجه منا شده بودند. عمره در ماه ذى حجه براى كسى كه قصد حج را ندارد مانعى نخواهد داشت.»

«وَ رَوَى مَعْمَرُ بْنُ الْمُثَنَّى فِی مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ فَلَمَّا كَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَةِ قَدِمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ إِلَى مَكَّةَ فِی جُنْدٍكَثِیفٍ قَدْ أَمَرَهُ یَزِیدُ أَنْ یُنَاجِزَ الْحُسَیْنَ الْقِتَالَ إِنْ هُوَ نَاجَزَهُ أَوْ یُقَاتِلَهُ إِنْ قَدَرَ عَلَیْهِ. فَخَرَجَ الْحُسَیْنُ ع یَوْمَ التَّرْوِیَة؛[3]
معمّر بن مثنّى در مقتل الحسین روایت كرده است چون روز ترویه ‏شد عمر بن سعد بن ابى وقّاص با قشون زیادى بمكّه وارد شد و از طرف یزید مأموریّت داشت كه اگر حسین مبارزه جنگى آغاز كند متقابلا با حسین مبارزه كند و اگر نیرو بقدر كافى داشته باشد خود او جنگ را آغاز نماید.
پس حسین علیه السلام روز ترویه از مكّه بیرون شد»
از این رو، امام با انجام عمره، می توانستند از احرام خارج شوند و ایشان اصلا حج تمتع را شروه نکرده بودند، تا آن را نیمه کاره رها کنند.

[1]. بحار الأنوار ج‏44، ص36.
[2]. الكافی، ج‏4، ص535.
[3]. (اللهوف على قتلى الطفوف ص 63.

رضا;167442 نوشت:
پدرم (على (ع «براى من نقل كرد كه در مكّه قوچى است كه به وسيله آن حرمت شهر شكسته مى‏شود و من دوست ندارم كه مصداق آن قوچ باشم

سلام

در مورد این سخن امام علی (ع) اطلاع بیشتری دارید؟

aminj;167551 نوشت:
سلام

در مورد این سخن امام علی (ع) اطلاع بیشتری دارید؟


امام حسین ع در پاسخ عبداللّه بن زبير


متن سخن :

((اِنَّ اَبِى حَدَّثَنِى اَنَّ بِمَكَّةَ كَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها
فَما اُحِبُّ اَنْ اَكُونَ ذلِكَ الْكَبْشَ
وَلِئنْ اُقْتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ فيها
وَلَئنْ اُقتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَيْنِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ
وَاَيْمُاللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة مِنْ هذِهِ الْهَوامِّ
يَسْتَخْرِجُونى حَتّى يَقْضُوا بى حاجَتَهُمْ
وَاللّه لَيَعْتَدُنَّ عَلَىَّ كَما اعْتَدتِ الْيَهُودُ فِى السَّبْتِ.
... يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَئِنْ اُدْفَنْ بِشاطِئِالْفُراتِ
اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُدْفَنَ بِفناءِ الْكَعْبَةِ.
... إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ
وَلئنْ اُقْتَلْ وَبَيْنِى وَبَيْنَ الحَرَمِ باعٌ
اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَبَيْنِى وَبَيْنَهُ شِبْرٌ
وَلَئِنْ اُقْتَلْ بِالطَّفِّ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرِم .
... اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا اَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ اَنْ اَخْرُجَ مِنَ الْحِجازِ
وَقَدْ عَلِمَ اَنَّ النّاسَ لا يَعْدِلُونَهُ بى فَوَدَّ
اَنِّى خَرَجْتُ حَتّى يَخْلُو لَهُ
))1



ترجمه و توضيح لغات :
كَبْش : قوچ . شِبْر: وجب . جُحْر: لانه حيوان در داخل خاك . هَوامّ (جمع هامّه ): جنبنده . اِعْتِداء: تجاوز به حق . شاطِى ءُ الْفُرات : كنار فرات . فناء: آستانه . حَمام (به فتح ميم ): كبوتر. باع : فاصله دو دست را كه باز باشد - از ابتداى انگشتان يك دست تا انتهاى انگشتان دست ديگر - يك باع گويند. طفّ: يكى از نامهاى كربلاست .


ترجمه و توضيح :
يكى ديگر از كسانى كه انصراف از سفر عراق را به حسين بن على عليهما السلام پيشنهاد نمود عبداللّه بن زبير بود او كه خود يكى از افراد مخالف حكومت يزيد و به اصطلاح از افراد مبارز بود و در همين رابطه از مدينه فرار نموده و به مكه پناهنده شده بود پس از ورود امام عليه السلام به مكه هر روز و گاهى يك روز در ميان و مانند ساير مسلمانان به منزل آن حضرت رفت و آمد داشت و در مجلس آن حضرت شركت مى نمود و چون از تصميم امام نسبت به سفر عراق مطلع گرديد به خدمت آن حضرت آمده به صورت ظاهر انصراف از اين سفر را به وى پيشنهاد نمود.
و بنابه نقل بلاذرى و طبرى سخن ابن زبير دو پهلو بود؛ زيرا او چنين گفت : يابن رسول اللّه ! اگر من هم در عراق شيعيانى مانند شيعيان شما داشتم آنجا را به هر نقطه ديگر ترجيح مى دادم .
ابن زبير براى اين كه متهم نباشد، گفتارش را اين چنين ادامه داد: ولى در عين حال اگر در مكه اقامت كنيد و بخواهيد امامت و پيشوايى مسلمانان را در اين شهر ادامه بدهيد ما نيز با تو بيعت مى كنيم و تا جايى كه امكان دارد از پشتيبانى و همفكرى با تو خوددارى نخواهيم نمود.
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:
((اِنَّ اَبى حَدَّثَنى اَنَّ بِمَكَّة كَبْشاً ...؛)) پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچى در مكه احترام آن شهر درهم شكسته خواهد شد و نمى خواهم آن كبش و قوچ من باشم (و موجب آن گردم كه كوچكترين اهانتى به خانه خدا متوجه شود).

و به خدا سوگند! اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در يك وجبى آن به قتل برسم )).

امام عليه السلام سخنانش را چنين ادامه داد:((وَاَيْمُاللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة ...؛)) و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغى باشم مرا درخواهند آورد تا با كشتن من به هدف خويش برسند و به خدا سوگند! همان گونه كه قوم يهود احترام روز شنبه (سمبل وحدت و روز تقرب به خداى خويش ) را درهم شكستند اينها نيز احترام مرا درهم خواهند شكست )).
سپس فرمود: پسر زبير! اگر من در كنار فرات دفن بشوم ، براى من محبوبتر است از اينكه در آستانه كعبه دفن شوم .
و بنابه نقل ابن قولويه ، پس از آنكه ابن زبير از مجلس امام خارج گرديد، آن حضرت چنين فرمود:
((إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً ...؛)) او به من مى گويد كبوتر حرم باش ! و به خدا سوگند! اگر من يك ذرع دورتر از حرم كشته شوم براى من محبوبتر از اين است كه يك وجب دورتر از حرم كشته شوم و اگر در طف (سرزمين كربلا) كشته شوم براى من محبوبتر از اين است كه در حرم به قتل برسم )).
و بنابه نقل طبرى و ابن اثير،امام عليه السلام پس از خارج شدن ابن زبير، به اطرافيانش فرمود:
((اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا ...؛)) او (گرچه به ظاهر به بودن من در مكه علاقه نشان مى دهد ولى در واقع ) بيش از هرچيز به بيرون رفتن من از مكه علاقه مند است ؛ زيرا مى داند با وجود من كسى به او توجهى نخواهد كرد)).
نتيجه :
امام عليه السلام در اين گفتار راجع به گذشته ابن زبير و موضع او در مقابل حكومت على عليه السلام و راجع به جنگ بصره ، جنگى كه مستقيما براى از بين بردن شخصيتى مانند اميرمؤ منان عليه السلام به وجود آمده كه ابن زبير از مهره ها و اركان و گردانندگان اصلى اين جنگ بود، سخنى به ميان نياورد ولى در ضمن چند جمله ، آينده خويش و آينده ابن زبير را براى وى ترسيم نمود.
اما راجع به موضع خودش فرمود:
((اگر من در مكه باشم و يا در هر نقطه ديگر ولو در لانه مرغى ، دستگاه حكومت از من دست بردار نخواهد بود و اختلاف من با حكومت آشتى پذير نيست ؛ زيراخواسته آنها از من چيزى است كه من به هيچ وجه زيربار چنين خواسته اى نخواهم رفت و من از آنان چيزى مى خواهم كه آنها حاضر به قبول آن نيستند)).
و امام در اين گفتارش سخن از
((شاطِى ءِالْفُراتِ)) و ((طَفّ)) به ميان آورده است كه در خور اهميت و توجه فراوان است .
و اما به ابن زبير هم هشدار داد كه پدرم فرموده است :
((به سبب كبشى احترام بيت الهى و حريم حرم شكسته خواهد شد و براى اينكه اين كبش من نباشم و به سبب ريختن خون من ، كوچكترين اهانتى متوجه كعبه و حرم نگردد من از اين شهر بيرون مى روم و براى حفظ احترام حرم و كعبه اگر يك وجب دورتر از اين خانه كشته شوم باز هم بهتر است از اينكه در داخل آن به قتل برسم و تو نيز نبايد در آينده راضى باشى براى حفظ موجوديت خويش به صورت كبوتر درآيى و خانه خدا را سپر خويش قرار دهى و موجب هتك احترام اين خانه گردى )).
1-
انساب الاشراف ، ج 3، ص 164. طبرى ، ج 5، ص 383. كامل ابن اثير، ج 4، ص 38. كامل الزيارات ، ص 72.

بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام و احترام


«لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَيْمَانِكُمْ وَ لَاكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّرَتُهُ إِطْعَامُ عَشرََةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تحَْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يجَِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ أَيَّامٍ ذَالِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ كَذَالِكَ يُبَينِ‏ُّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكمُ‏ْ تَشْكُرُون»[1]

(خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بيهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمى‏ كند ولى در برابر سوگندهايى كه (از روى اراده) محكم كرده‏ ايد، مؤاخذه مى ‏نمايد. كفاره اين گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى ‏دهيد يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى‏گيرد اين، كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى‏ كنيد (و مخالفت مى ‏نماييد). و سوگندهاى خود را حفظ كنيد (و نشكنيد!) خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى‏كند، شايد شكر او را بجا آوريد).


در این آیه شریفه کفاره شکستن قسم یه چیز عنوان شد؛ اطعام ده مسکین از غداهای معمولی که فرد به خانواده خود می دهد، پوشاندن لباس به ده نفر و یا آزاد کردن برده.


بحث در اطعام ده مسکین است که چه غذایی به عنوان کفاره باید به مساکین داده شود. در اين باره دو قول است: 1- منظور نان است، زيرا نان نسبت به گوشت و نمك و روغن و روغن زيتون و چيزهاى ديگر حد وسط ميباشد، یعنی نان یک غذای متوسطی محسوب می شود که غذای افراد زیادی می باشد. 2- ابن عباس گويد: منظور حد وسط مقدار است. يعنى آن مقدار متوسطى كه در سختى و وفور نعمت به اهل خود مى‏ دهيد به مستمندان دهيد.[2]

[1] - سوره مائده،آیه89.

[2] - ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏7، ص162.

توضیح: این پست ازتاپیک زیر جدا و پس از مشورت با مدیر محترم تدوین ، موضوع به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

[h=2]چرا رعایت حد وسط در اطعام مساکین واجب نیست؟[/h]

سؤال:
نسب ابوبکر در احادیث شیعه، چه گونه معرفی شده است؟

پاسخ:

1. در مورد نسب ابوبکر با مراجعه به کتاب خصال شیخ صدوق در بخش اعلام (مترجم) جلد 2، صفحه 289 نسب ابوبکر را این گونه عنوان می فرمایند:« ابو بكر بن ابى قحافه- نامش عبد اللّه و كنيه‏ اش ابو بكر و نام پدرش ابو قحافه عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن‏ تيم‏ بن‏ مرة بن كعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر. وى را از قريش گفته‏ اند. ملقب به صديق از اصحاب و پدرزن رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) است و نخستين خليفه از خلفاء راشدين اسلام است به سال (13 قمری) در مدينه درگذشت.
فرزندانش: عبد اللّه و عبد الرحمان و محمد و دخترانش: اسماء ذات النطاقين و ام كلثوم و عائشه بود كه همسر رسول است.»
2. در شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه جلد 1، صفحه 155، نسب ابوبکر را این گونه بیان کرده است :«ابن أبي قحافة المشار إليه‏ ؛هو أبو بكر و اسمه القديم عبد الكعبة فسماه رسول الله (صلی الله علیه و آله) عبد الله و اختلفوا في عتيق فقيل كان اسمه في الجاهلية و قيل بل سماه به رسول الله (ص‏لی الله علیه و آله) و اسم أبي قحافة عثمان و هو عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن‏ تيم‏ بن‏ مرة بن كعب بن لؤي بن غالب و أمه ابنة عم أبيه و هي أم الخير بنت صخر بن عمرو بن كعب بن سعد.»
3. ملا صالح مازندرانی در شرح کافی جلد7صفحه336این گونه آورده است:«و نسب أبى بكر عبد اللّه بن عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن‏ تيم‏ بن‏ مرة بن كعب بن لؤى، و في مرة بن كعب.»
4. در بحار الانوار جلد 30 صفحه 517 آمده است: «... كان مولده بمكة بعد الفيل بسنتين و أربعة أشهر إلّا أيّاما، و اسمه: عبد اللّه بن عثمان‏ «1» بن‏ «2» أبي قحافة بن عامر بن عمر بن كعب بن سعد بن‏ تيم‏ بن‏ مرّة بن كعب بن لؤي بن غالب، و قيل اسمه: عتيق،و قيل‏: كان اسمه: عبد ربّ الكعبة، فسمّاه النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: عبد اللّه.
و أمّه أمّ الخير سلمى بنت صخر بن عامر بن كعب‏ «3».
... و مات بالمدينة ليلة الثلاثاء لثمان بقين من جمادى الآخرة سنة ثلاث عشرة بين المغرب و العشاء و له ثلاث و ستون سنة، و قيل خمس و ستون، و الأول أشهر.

منبع:

1. وضع في (ك) على كلمة: عثمان، رمز نسخة بدل.
2. لا توجد فی (س): بن.
3. كما جاء في تاريخ الطبريّ، ج 3، ص 419 ـ 424 [4- 46]، و الكامل لابن الأثير، ج 2، ص 418 ـ 424 [2- 160].

توضیح: این پست ازتاپیک زیر جدا و به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

تحقيق در مورد نسب ابوبکر، عمر و معاویه

علی مع الحق;318176 نوشت:
در مورد ابوبکر آمده است: حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِيُّ حدثني أبي ثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الأَسْوَدِ عن عُرْوَةَ قال أبو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم وَأُمُّ أبي بَكْرٍ رضي اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَيْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ بن كَعْبِ بن لُؤَيِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِكٍ. الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج 1 ص 51، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م. رواه الطبراني وإسناده حسن. الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9 ص 40، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ. وأمه : أم الخير سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة بن كعب , وهي ابنة عم أبي بكر الصديق . إبن منده الأصبهاني ، أبو عبد الله محمد بن إسحق (متوفاى395هـ) ، فتح الباب في الكنى والألقاب ، ج 1 ص 107، تحقيق : أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي ، ناشر : مكتبة الكوثر - السعودية - الرياض ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ - 1996م. قلت لابن داب من أم أبي بكر فقال أم الخير هذا اسمها وهي ابنة عم أبي بكر. الأنصاري ، أبو عبد الله محمد بن علي بن أحمد بن حديدة (متوفاى1381هـ)، المصباح المضيء في كتاب النبي الأمي ورسله إلى ملوك الأرض من عربي وعجمي، ج 1 ص 32، تحقيق : محمد عظيم الدين ، ناشر : عالم الكتب - بيروت - 1405هـ.

متاسفانه شیعه با زرنگ بازی ای بس زیرکانه سعی دارد نسب بهترین یار رسول الله ص را زیر سوال ببرد، حال آنکه فکر می کند کسی نمی رود و تحقیق نمی کند...

اول در مورى رواياتی كه خودتان آوردید بهتر است پاورقی کتاب را ها نیز هم نگاهی می کردید.
در پاورقی آمده است بن لَهِيعَةَ ضعیف است.

خوب اما ببینیم کتب دیگر چه می گوید:
[=Arial Black] نسب ابوبکر صدیق در جمهرة أنساب العرب که مهمترین کتاب نسب شناسی عرب است در ص 135 الی 137 چنین آمده است:
هو عبد اللّه بن عثمان بن عامر بن عَمْرو بن كعب بن سعد بن تَيْم بن مُرَّة بن كعب بن لؤيّ القرشيّ التيميّ يلتقي مع رسول اللّه في مُرَّة بن كعب أبو بكر الصديق بن أبي قُحَافة وأمه أم الخير سَلْمَى بنت صخر وهي ابنة عم أبي قحافة أسلم أبو بكر ثم أسلمت أمه بعده، وصحب رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم .

اما برای اینکه بهتر درک کنید منظور چیست لطفا تصویر زیر را نگاهی بندازید:

خوب حالا که تصویر بالا رو دیدید بهتره یه بار دیگه به صفحه 137 کتاب مذکور نگاهی بندازید:

[=Trebuchet MS]أبو قحافة : هو عثمان بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم .
وأم الخير : هي سلمى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم .

فيوهم القارئ بأن عثمان بن عامر - أبو قحافة - قد تزوج من إبنة أخيه سلمى بنت صخر بن عامر - أم الخير -
لكن ما كان ذلك إلا تشابه في الأسماء في اسم - عامر -
والايراد الصحيح كما جاء في أسد الغابة:

أبو قحافة : هو عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم .
وأم الخير : هي سلمى بنت صخر بن عامر التيمي .
فجد أم الخير عامر بن سعد التيمي ليس هو عامر أبو عثمان (أبو قحافة) .
إنما هو أخا عمرو جد أبي قحافة وكان من نسله عامر ومن ثم أبو قحافة والد أبو بكر .
فتبين أن أم الخير وأبو قحافة هما أبناء عمومه ولا يلتقيان بالنسب إلا عند كعب بن سعد بن تيم
منقول: من موقع انصارال محمد

اما براي اينكه اين موضوع درس عبرتی بشود برای کسانی که تهمت و افترا و توهین را جزئی از دین می دانند تصویر زیر را به عنوان هدیه به شما دوستان تقدیم می کنم:

ohfreedom;318517 نوشت:
متاسفانه شیعه با زرنگ بازی ای بس زیرکانه سعی دارد نسب بهترین یار رسول الله ص را زیر سوال ببرد، حال آنکه فکر می کند کسی نمی رود و تحقیق نمی کند...

اول در مورى رواياتی كه خودتان آوردید بهتر است پاورقی کتاب را ها نیز هم نگاهی می کردید.
در پاورقی آمده است بن لَهِيعَةَ ضعیف است.

خوب اما ببینیم کتب دیگر چه می گوید:
نسب ابوبکر صدیق در جمهرة أنساب العرب که مهمترین کتاب نسب شناسی عرب است در ص 135 الی 137 چنین آمده است:
هو عبد اللّه بن عثمان بن عامر بن عَمْرو بن كعب بن سعد بن تَيْم بن مُرَّة بن كعب بن لؤيّ القرشيّ التيميّ يلتقي مع رسول اللّه في مُرَّة بن كعب أبو بكر الصديق بن أبي قُحَافة وأمه أم الخير سَلْمَى بنت صخر وهي ابنة عم أبي قحافة أسلم أبو بكر ثم أسلمت أمه بعده، وصحب رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم .

اما برای اینکه بهتر درک کنید منظور چیست لطفا تصویر زیر را نگاهی بندازید:

خوب حالا که تصویر بالا رو دیدید بهتره یه بار دیگه به صفحه 137 کتاب مذکور نگاهی بندازید:

أبو قحافة : هو عثمان بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم .
وأم الخير : هي سلمى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم .

فيوهم القارئ بأن عثمان بن عامر - أبو قحافة - قد تزوج من إبنة أخيه سلمى بنت صخر بن عامر - أم الخير -
لكن ما كان ذلك إلا تشابه في الأسماء في اسم - عامر -
والايراد الصحيح كما جاء في أسد الغابة:

أبو قحافة : هو عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم .
وأم الخير : هي سلمى بنت صخر بن عامر التيمي .
فجد أم الخير عامر بن سعد التيمي ليس هو عامر أبو عثمان (أبو قحافة) .
إنما هو أخا عمرو جد أبي قحافة وكان من نسله عامر ومن ثم أبو قحافة والد أبو بكر .
فتبين أن أم الخير وأبو قحافة هما أبناء عمومه ولا يلتقيان بالنسب إلا عند كعب بن سعد بن تيم
منقول: من موقع انصارال محمد

اما براي اينكه اين موضوع درس عبرتی بشود برای کسانی که تهمت و افترا و توهین را جزئی از دین می دانند تصویر زیر را به عنوان هدیه به شما دوستان تقدیم می کنم:

با سلام
اخوی بارها متذکر شدیم کتابهایتان را خوب ببیبید

ابن أثیر جزرى در کتاب اسد الغابة در شرح حال ابوبکر مى‌نویسد:
وأُمه أُم الخَیْر سَلْمَى بنت صخر بن عامر بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة، وهی ابنة عَمّ أبی قحافة، وقیل: اسمها: لیلى بنت صخر بن عامر. قاله محمد بن سعد، وقال غیره: اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تَیْم. وهذا لیس بشیءٍ؛ فإنها تکون ابنةَ أخیه، ولم تکن العربُ تنکح بنات الإخوة. والأول أصح….
وقد اختلف فی اسمه، فقیل: کان عبدَ الکعبة فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلّم عبد الله. وقیل: إن أهله سموه عبد الله. ویقال له: عتیق أیضاً
نام مادر ابوبکر ام الخیر دختر صخر بن عامر بن کعب که دختر عمه ابو قحافه مى‌شده بوده، برخى گفته‌اند که اسم او لیلى بن صخر بوده، این مطلب را محمد بن سعد گفته، دیگران گفته‌اند که اسم مادر ابوبکر سلمى دختر صخر دختر عامر بن عمر بوده؛ ولى این سخن بى‌ارزشى است؛ چرا که او دختر برادر ابوقحافه بوده و در عرب رسم نبوده که کسى با دختر برادرش ازدواج کند، دیدگاه اول صحیح‌تر است.
و همچنین در باره نام خود ابوبکر اختلاف شده است؛ برخى گفته‌اند که اسم او عبد الکعبه بوده؛ پس رسول خدا او را عبد الله نامید، برخى گفته‌اند که خانواده‌اش او را عبد الله نامیدند؛ و گفته شده که اسم او عتیق نیز بوده است
نکته جالب در گفته ابن أثیر این است که مى‌گوید: برخى گفته‌اند مادر ابوبکر دختر عمویش بوده؛ یعنى ابوقحافه با دختر برادرش ازدواج کرده است؛ اما در ادامه این نظر را بى‌ارزش دانسته و مى‌گوید که در عرب چنین چیزى نبوده است
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۳ ص ۳۱۵، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م
معرفی پدر و مادر ابوبکر در منابع اهل سنت:
أم أبى بکر أم الخیر سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم ابن مرة بن لؤی ین غالب بن فهر بن مالک
عبدالله بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم . وأمه أم الخیر ، واسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن کعب بن سعد
مجمع الزوائد – الهیثمی – ج ۹ – ص ۴۰- دار الکتب العلمیة
مجمع الزوائد – الهیثمی – ج ۹ – ص ۴۰- دار الکتب العلمیة
عمدة القاری – العینی – ج ۱۵ – ص ۲۸۰- دار إحیاء التراث العربی
المعجم الکبیر – الطبرانی – ج ۱ – ص ۵۱ – ۵۲- دار إحیاء التراث العربی
المعجم الکبیر – الطبرانی – ج ۹ – ص ۴۰- دار إحیاء التراث العربی
تفسیر القرطبی – القرطبی – ج ۱۶ – ص ۱۹۴ – ۱۹۵- دار إحیاء التراث العربی
الطبقات الکبرى – محمد بن سعد – ج ۳ – ص ۱۶۹- دار صادر
تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج ۳۰ – ص ۱۴- دار الفکر
أسد الغابة – ابن الأثیر – ج ۳ – ص ۲۰۵- دار الکتاب العربی
البته شاید دوستان اهل سنت بگویند آقا این کذب هست.
باید عرض کنم بزرگواران نمیشه اینجوری که گفت چون:
اولا: بسیاری از کتب علمای شما و علمای شما زیر سوال می روند که چرا به ابوبکر تهمت زده اند
ثانیا: جناب طبرانی روایتی ذکر می کنند با این معنا:: از عروه نقل شده است که اسم ابوبکر، عبد الله بن عثمان بن عامر بن عمرو بود، در جنگ بدر به همراه رسول خدا (ص) حضور داشت، و مادرش سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو… نام داشت::
در انتهای روایت چنین می گویند:
رواه الطبرانی وإسناده حسن
این روایت را طبرانى نقل کرده و سند آن حسن است.
المعجم الکبیر، ج ۱ ص ۵۱، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانیة،۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹ ص ۴۰، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی – القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷هـ
شاید برای شما مخاطب گرامی روشن نشده باشد
پدر و مادر جناب ابوبکر در عامر بن عمرو یکی هستند. درسته؟
آقای عامر دو تا پسر داشته
یکی به اسم عثمان
یکی به اسم صخر
جناب صخر یه دختر دارند به اسم سلمی
که عثمان یعنی برادرشون باهاش ازدواج می کند
و عبدالله ((ابوبکر)) متولد می شود
واضح شد؟
بزرگواران اهل سنت. ما قصد بی ادبی نداشتیم. فقط دلیلی که ذکر کردیم اینکه این مسئله رو روشن کنیم. و اگر جوابی دارید بفرمایید
منتظر پاسخ شما هستم

M15;373122 نوشت:
با سلام، میدونم عنوان تاپیک درست نیست نمیدونستم عنوانش رو چی بذارم، سوالم اینه که شنیده بودم اگر زن و شوهر از یک دستمال مشترک یا حوله استفاده کنند بینشان جدایی میافتد فکرکنم تو حلیه المتقین خوندم مطمئن نیستم، میخواستم بدونم این مطلب چقد درسته و این شامل حوله دست و صورت و یا حوله حمام یا پوشیدن لباس همسر هم میشه یا نه؟

نکته ای بهداشتی :
شپش ناحیه تناسلی (Crabs or Pubic Lice) انگل های کوچکی به شکل خرچنگ هستند که در بین مو زندگی کرده و از خون تغذیه می کنند. اینها عمدتا در بین موهای ناحیه تناسلی زندگی می کنند ولی ممکن است در بین موهای زیر بغل و همینطور موهای صورت و ابروی چشم هم زیست کنند. این انگل ها می توانند بیرون از بدن هم به زندگی خود ادامه بدهند و از اینرو در لباس، ملافه های تُشک و حوله هم ممکن است پیدا شوند. شما ممکن است این نوع شپش را با خود حمل کنید و از آن مطلع نباشید. ولی دو تا سه هفته بعد از آن دچار نوعی خارش می شوید. این نوع انگل عمدتا از طریق تماس فیزیکی در حین مقاربت جنسی منتقل می شود ولی ممکن است از طریق استفاده مشترک از لباس، حوله و یا ملافه با کسی که آن را دارد نیز منتقل شود.
برای مطالعه بیشترhttp://afsoon0007.blogfa.com/cat-53.aspx
استفاده ازهر لباس زیری موجب سرایت بیماری است

این پست از تاپیک:

استفاده از یک دستمال و یا حوله مشترک؟

جدا شده است.

توجه باید داشت که این ادعیه امکان اثبات سند ندارد.
واماحرز امام علی:


از دعاهای معروف این حرز است که بعضی خواص آن را به شعر در آورده و گفته :
چنین گفت آن حیدر نامدار -که من هدیه دارم از کردگار
دعاییست بسته به بازوی من -کزان است در جنگ نیروی من
که اسناد این نامه باوفا -شنیدم من از حضرت مصطفی
اگر خواند این اسم را کس به شب -زما روز عقرب نبیند تعب

اگر خواند این حرز در سفر -زجور حرامی نبیند خطر

اگر خواند این حرز اندر نماز -برآید زحق آنچه خواهد نیاز
دعاییکه کرده وصیت علی -نگه دار ای بنده گر عاقلی
و آن دعا این است :
« تحصّنت ُ بذی المُلک ِ و الملکوت و اعتصمْت ُ بذی العزّة ِ و العظَمة ِ و الکبریاء والجبروت و توکّلت ُ علی الحی الذی لا یَنام ُ دخلت ُ فی حرزالله و فی حفظ الله و فی امان الله من شرّ البریّة اجمعین بسم الله الرحمن الرحیم بحقّ کهیعص و حمعسق و بحقّ ایّاک نعبد و ایّاک نستعین فسیکْفیکَهم الله ُ و هوالسّمیع العلیم و لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم. »



توضیح: این پست و پست های پس از آن از تاپیک زیر جدا
و پس از مشورت با مدیر محترم علمی انجمن تفسیر و علوم قرآن ، به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

[h=2] لوح ها و حرزهای امام علی (ع)[/h]

حرز، مفرد است، جمع آن، احراز و در لغت، به معنای پناهگاه، جاى محكم و استوار، و هر چیزی که انسان را حفظ کند و انسان در آن پناه گیرد آمده است. حرز در اصطلاح، به دعاهایى گفته می‌شود که خواندن يا نوشتن و همراه داشتن آنها موجب از بین بردن ترس، دفع چشم زخم، دفع بلا، و دردها، دفع جانوران موذى و درندگان، می‌شود.

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد مجید

ابوعابس;395913 نوشت:
پرداخت خمس در زمان غیبت، چگونه و به چه کسی؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام وعرض ادب به کاربران گرامی
در این پست به اهمیت پرداخت خمس از دیدگاه آیات وروایات به صورت گذرا اشاره می کنیم:
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و اعلموا أنَّما غنمتم من شى‏ءٍ فأنَّ للَّه خمسه و للرَّسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السَّبيل»(1) «و بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است».
«خمس» در لغت به معناى پنج يك مى‏ باشد و در اصطلاح فقه عبارت است از: «پرداخت يك پنجم درآمدى كه از راه زراعت، صنعت، تجارت، پژوهش و يا از طريق كارگرى و كارمندى در مؤسسات گوناگون، به دست مى‏ آيد.(2)
خمس به امام‏ عليه السلام و سادات اختصاص مى‏ يابد و بايد آن را در عصر غيبت به فقيه جامع شرايط داد».(3)
شارع مقدس به صاحب مال، فرصت داده چنان چه تا يك سال، آن را در مؤونه و نيازهاى خود و خانواده استفاده نكند و تمام و يا مقدارى از آن تا پايان سال زياد بيايد، خمس آن را بپردازد.
آيه خمس، در عصر رسالت، نازل شده و پيامبراكرم‏ صلى الله عليه وآله اين فريضه را به اجرا درآورده است. به طور مسلّم آن حضرت، خمس غنيمت‏ هاى جنگى را دريافت مى‏ كرد. اما خمس سود تجارت- هر چند بنا به ضرورت و مصالحى- تا عصر امامان‏ عليهم السلام به تأخير افتاد ولى بى شك وجود آن در دوره امامان، غيرقابل انكار است.(4)
«خمس» يكى از فريضه‏ هاى اسلامى است و قرآن مجيد آن را در كنار جهاد قرار داده و هر دو را از ريشه ايمان دانسته است چه اينكه نشانه صداقت ايمان، مبارزه با مال‏ اندوزى و تطهير نفس است. حضرت باقرعليه السلام فرموده است: «براى هيچ كس جايز نيست از مالى كه خمس به آن تعلق گرفته، چيزى بخرد مگر اينكه حق ما را به ما برساند».(5)
آيه 41 سوره «انفال» به طور روشن و صريح، بر اصل وجوب خمس دلالت مى‏ كند از اين رو شيعه و سنى بر اصل آن اتفاق نظر دارند. البته ممكن است دلالت آيه بر مواردى از آن (مانند درآمد كسب) روشن و شفاف نباشد ولى بى شك به كمك روايات متعددى، به خوبى وجوب خمس درآمد استفاده مى‏ شود.(6)
خمس داراى حكمت‏ها و اسرار گوناگونى است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏ شود:
1. خمس به منظور تأمين هزينه‏ هاى امام‏ عليه السلام به عنوان رئيس حكومت، براى پيشبرد نظام اسلامى و اداره جامعه، واجب گرديده است(7) از اين رو در روايت از خمس به عنوان «وجه الاماره» ياد شده است.(8)
2. خداوند متعال براى حفظ كرامت و عزت پيامبر اسلام، محل تأمين بودجه فقيران بنى‏ هاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرين سهم خود و رسول كرد تا زمينه تحقير نسبت به آنان از بين برود.(9)
3. خمس براى تأمين بودجه هر كار خيرى است كه امام بخواهد انجام دهد و براى هر موردى كه صلاح بداند، مصرف كند.(10)
4. خمس وسيله‏ اى براى رشد و كمال انسان محسوب مى‏ شود كه اداى آن، باعث جلب روزى و وسيله آمرزش گناهان مى‏ گردد.(11)
5. خمس براى احياى دين خدا و تحقّق حكومت اسلامى واجب گرديده‏ است.(12)

-----------------------------------------
پى‏ نوشت‏
(1) انفال (8)، آيه 14.
(2) البته در مورد هدايا، جوايز و هر فايده‏ اى كه بدون كسب به دست مى‏ آيد، ميان مراجع بزرگوار تقليد اختلاف نظر است كه در متن بدان اشاره شده است.
(3) العروة الوثقى، ج 2، م 27.
(4) خويى، سيدابوالقاسم، مستند العروة الوثقى، كتاب الخمس، ص 196 هاشمى شاهرودى، سيدمحمود، كتاب الخمس، ج 2، ص 45 و مدرسى، محمدتقى، احكام الخمس، ص 61.
(5)» لا يحلُّ لاحدٍ أن يشترى من الخمس شيئاً حتى يصل الينا حقَّنا «: وسائل الشيعه، ج 6، باب 1، ح 4.
(6) ر. ك: وسائل الشيعه، ابواب ما يجب فيه الخمس و ابواب الانفال.
(7) ناصر، آيت‏ الله مكارم شيرازى، يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 425- 423 و تعليقات على العروة، كتاب الخمس، ص 293.
(8) ر. ك: وسائل‏ الشيعه، ج 6، كتاب‏ الخمس، باب 2، ح 21.
(9) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 6، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4 و 8.
(10)« فما كان للَّه فهو لرسوله يضعه حيث شاء » آنچه خاص خدا است، براى پيامبر اسلام است، هر جا صلاح بداند قرار مى‏ دهد «: همان، ابواب الانفال، باب 1، ح 21.
(11) در مكاتبه امام رضاعليه السلام به يكى از يارانش آمده است:« انَّ اخراجه( خمس ) مفتاح رزقكم و تمحيص ذنوبكم » پرداخت خمس كليد جلب روزى و وسيله آمرزش گناهان است «: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.
(12) در همان مكاتبه آمده است« انَّ الخمس عوننا على ديننا » خمس، كمك ما در پياده كردن دين خداست «: همان، ابواب‏ الانفال، باب 3، ح 2.

خسروي;397536 نوشت:
بسم الله ...
خیلی ممنون از این پست با ارزش

طبق روایات اهلبیت صلوات الله علیهم وقرآن پرداخت خمس واجب هست منتهی زمان حضور امام صلوات الله علیه
وطبق روایات زیادی که از اهلبیت رسیده این حق تا زمان ظهور حضرت مهدی صلوات الله علیه بر شیعیان بخشیده شده است و اینکه آقایان خمس میگیرند هیچ دلیل شرعی ندارد.
و روایات وجوب خمس فقط برای زمان حضور امام می باشد.
والسلام علی من اتبع الهدی

خدا خیرتان بدهد مطلبی که فرمودید قبلا در موضوعی مشابه در لینک زیر

http://www.askdin.com/thread7788-3.html#post355955

با کارشناسان محترم مورد بحث قرار گرفته ولی ظاهرا تحلیلها و برداشتهای متفاوت همچنان موجود است!

الحمد لله رب العالمین

بهزاد 1985;397564 نوشت:
کارشناس گرامی جناب مجید؛

لطفاً شأن نزول این آیه ای که آوردید را بنویسید:

«و اعلموا أنَّما غنمتم من شى‏ءٍ فأنَّ للَّه خمسه و للرَّسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السَّبيل»(1)
«و بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است».


با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام وعرض ادب
برای این آیه شریفه شأن نزولی وارد نشده است.

علت تغيير حكم روزه در خود اين آيه شريفه به خوبي و روشني بيان شده است و علت اصلي ضعف و ناتواني برخي مسلمانان در انجام وظيفه خود نسبت به حكم الهي روزه و به تعبير قرآن خيانت و عدم رعايت اين حكم است . براي روشن شدن فضاي آيه و شان نزول و بيان مفصل تري نسبت به علت تغيير اين حكم توجه شما را به توضيحات ذيل جلب مي نماييم :
احِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)
:
- آميزش جنسى با همسرانتان در شب روزه‏دارى حلال است، آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. (هر دو زينت يكديگر هستيد و باعث حفظ يكديگر) خداوند مى‏دانست كه شما به خود خيانت مى‏كرديد (و اين كار را كه ممنوع بود بعضا انجام مى‏داديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب نمائيد. بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالى كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد، اين مرزهاى الهى است، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براى مردم روشن مى‏سازد، باشد كه پرهيزگار گردند
شان نزول:
از روايات اسلامى چنين استفاده مى‏شود كه در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه غذا بخورند، چنانچه كسى در شب به خواب مى‏رفت سپس بيدار مى‏شد خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.
و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحريم شده بود.
يكى از ياران پيامبر ص به نام مطعم بن جبير كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مى‏داشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند به خاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت من ديگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه‏دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف مدينه حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بيهوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متاثر گشت.
و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى‏نمودند.
در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد كه در تمام طول شب مى‏توانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.
تفسير: توسعه‏اى در حكم روزه‏
چنان كه در شان نزول خوانديم در آغاز اسلام آميزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنين خوردن و آشاميدن پس از خواب
و اين شايد آزمايشى بود براى مسلمين و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذيرش احكام روزه.
سپس قرآن علت اين تغيير قانون الهى را بيان كرده مى‏گويد: خداوند مى‏دانست كه شما به خويشتن خيانت مى‏كرديد (و اين عمل را كه ممنوع بود بعضا انجام مى‏داديد) خدا بر شما توبه كرد، و شما را بخشيد (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ).
آرى براى اينكه شما آلوده گناه بيشتر نشويد خدا به لطف و رحمتش اين برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدوديت آن كاست.
اكنون كه چنين است با آنها آميزش كنيد و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نمائيد (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).
مسلما اين امر به معنى وجوب نيست بلكه اجازه‏اى است بعد از ممنوعيت كه در اصطلاح اصوليون امر عقيب حظر ناميده مى‏شود و دليل بر جواز است . .
جمله و ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ اشاره به اين است كه استفاده از اين توسعه و تخفيف كه در مسير قوانين آفرينش و حفظ نظام و بقاى نسل است، هيچ مانعى ندارد .
تفسير نمونه، ج‏1، ص: 649.

[=arial]

توضیح:

این پست از تاپیک:

[h=1]مهلت افطار تا قبل از خواب شب؟[/h]جدا شده و در این تاپیک قرار گرفته است.

hamedshirzad22;468253 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استادان و کارشناسان عزیز این سایت
سؤالی داشتم در مورد یکی از ابواب جلد 22 از کتاب جامع احادیث شیعه اثر گران مایه ایت الله بروجردی. در کتاب شغل ها فصل اول باب 26 ده حدیث ذکر شده سؤال من اینجاست که نام باب "كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اين‏كه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين‏" است و هر ده حدیثی که در این باب ذکر شده بر قبیح بودن فروش زمین و مستحب بودن خرید آن است آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد مگر میشود زمین را خرید در حالیکه کسی نباید آن را بفروشد؟ اصلاً مگر خرید و فروش زمین کار بدی است؟ حتی اگر حدیث بر کراهت این امر دلالت داشته باشد باز هم جای تأمل است چگونه میشود کاری مستحبی را انجام داد که ملازمه ی آن کار مکروه یا قبیح برای دیگری است. من برای نمونه این حدیث از این باب را ذکر میکنم عليّ بن محمّد عن صالح عن الحسن بن عليّ عن وهب الحريرى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: مشترى العقدة مرزوق و بائعها ممحوق. جامع احادیث المعتبر ج 22 ص300 تهذيب ج6 ص 388 كافى ج 5 ص 92

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم ورحمة الله
کاربر گرامی لطفا روایات باب را که به فارسی آمده است با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید:
در کتاب « جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 298»بابی تحت عنوان: « باب كراهة بيع العقار إلّا أن يشترى بثمنه مثله و استحباب شرائه و كون العقارات متفرّقة»آمده است که ابتدا در این پست ترجمه روایات این باب ودر پست بعد اصل روایات همراه با تحلیل فقهی از کتاب « المال، أخذا و عطاء و صرفا، از سيد محمد حسينى شيرازى» پرداخته می شود.
باب 26 كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اين‌كه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين‌
542- 31758- (1) ابان بن عثمان مى‌گويد: «امام صادق عليه السلام مرا فرا خواند و پرسيد: آيا فلانى زمينش را فروخت؟
گفتم: آرى! امام عليه السلام فرمود: «در تورات ثبت است كه هركس زمين يا آبى را بفروشد و [پول آن را] در زمين يا آب مصرف نكند، پول آن نابود مى‌شود.»‌
543- 31759- (2) مسمع مى‌گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: زمينى دارم كه درخواست خريدش از من مى‌شود و مرا به فروش آن ترغيب و تشويق مى‌كنند.
امام فرمود: اى ابو سيار! آيا نمى‌دانى كه هركس آب و خاك را بفروشد (و پولش را در آب و خاك مصرف نكند) آن پول بر باد مى‌رود؟
مسمع گفت: فدايت گردم! من آن را به قيمت زيادى مى‌فروشم و با آن زمين بزرگ‌ترى خريدارى مى‌كنم.
امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»‌
544- 31760- (3) هشام بن احمد از امام كاظم عليه السلام روايت مى‌كند كه فرمود: «بهاى عقار نابود مى‌شود مگر آن‌كه در ملك ديگر مثل آن مصرف شود.»‌
545- 31761- (4) امام كاظم عليه السلام از پدرش از جدش روايت فرمود:
«فروشندۀ مزرعه محروم است و خريدار آن روزى داده شده است.»‌
546- 31762- (5) وهب حريرى از امام صادق عليه السلام روايت مى‌كند كه فرمود:
«خريدار زمين كشاورزى و عقار، روزى داده مى‌شود و فروشنده‌اش محروم است.»‌
547- 31763- (6) امام صادق عليه السلام فرمود:
«خريدار مزرعه و عقار، روزى داده مى‌شود و فروشندۀ آن محروم است.»‌
548- 31764- (7) زراره روايت مى‌كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«انسان چيزى بى‌فايده‌تر از طلا و نقره براى وارثش باقى نمى‌گذارد.
زراره پرسيد: در چهار ديوارى- باغ و خانه- آن را مصرف كند.»‌
549- 31765- (8) مزارم مى‌گويد: «امام صادق عليه السلام به مصادف- بردۀ آزاد شده‌اش- فرمود: مزرعه و عقار بگير؛ زيرا هر گاه بلا و مصيبتى بر انسان فرود آيد و به ياد چيزى كه خانواده‌اش را تأمين كند افتد، راحت‌تر جان مى‌دهد.»‌
550- 31766- (9) معاويه بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى‌كند كه فرمود:
«هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد، با پا [ى مبارك‌شان] دور خانه‌هاى آن را علامت گذاشت و گفت: خدايا! هركس بخشى از آن را بفروشد، برايش مبارك نگردان!»‌
551- 31767- (10) معمد بن خلاد از امام كاظم عليه السلام روايت مى‌كند كه فرمود:
«شخصى با قيافۀ خيرخواهانه و نصيحت‌گرانه نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: اى بو عبد اللّه! چرا اموال و املاك خود را تكه تكه و پراكنده قرار داده‌اى و حال آن‌كه اگر در يك محل بود، كم هزينه‌تر و پرسودتر بود؟ امام صادق عليه السلام فرمود:
من آن‌ها را پراكنده و پاره پاره قرار دادم كه اگر به اين مال آسيبى رسد، ديگرى سالم بماند و كيسۀ پول همۀ آن‌ها در يك جا جمع باشد.»‌
در احاديث باب 1 از باب‌هاى مزارعه، مطالبى مناسب اين بحث خواهد آمد
.(منابع فقه شيعه، ج‌22، صص:300- 303)
________________________________________
بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه‍ ق

توضیح: این پست و پست بعدی پس از آن از تاپیک زیر جدا شده است:

خرید زمین مستحب ، فروش زمین قبیح ؛ چرا؟

ادامه پست قبل
در کتاب «المال، أخذا و عطاء و صرفا» به تحلیل این روایات پرداخته است:
فصل كراهة بيع العقار إلّا لشراء مثله أو أحسن منه‌
مسألة: يكره بيع العقار، إلّا أن يشتري بثمنه مثله و استحباب شرائه و كون العقارات متفرّقة، و ذلك هو الأصل و ما عداه استثناء، كلّ في موضعه.
عن أبان بن عثمان قال: دعاني جعفر عليه السّلام فقال: باع فلان أرضه؟.
فقلت: نعم.
قال: مكتوب في التوراة أنّه من باع أرضا أو ماء و لم يضعه في أرض أو ماء ذهب ثمنه محقا «1».
أقول: يعني: على الغالب.
قال أبو جعفر عليه السّلام: مكتوب في التوراة أنّه من باع أرضا و ماء فلم يضع ثمنه في أرض و ماء ذهب منه محقا «2».
عن مسمع قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام إنّ لي أرضا تطلب منّي و يرغبوني.
فقال لي: يا أبا سيار، أ ما علمت أنّه من باع الماء و الطين و لم يجعل ماله في الماء و الطين ذهب ماله هباء.
قلت: جعلت فداك إنّي أبيع بالثمن الكثيرة و أشتري ما هو أوسع رقعة منه.
______________________________

(1) الكافي (فروع): ج 5 ص 91 ح 3.
(2) من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 105 ب 58 ح 79.
المال، أخذا و عطاء و صرفا، ص: 75‌
فقال: لا بأس «1».
أقول: بمعنى أنّه لا كراهة فيه حينئذ.
عن أبي إبراهيم عليه السّلام قال: ثمن العقار ممحوق إلّا أن يجعل في عقار مثله «2».
عن موسى بن جعفر عليه السّلام قال: حدّثني أبي عن جدّي: إنّ بائع الضيعة ممحوق و مشتريها مرزوق «3».
عن وهب الحريري عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: مشتري العقدة «4» مرزوق و بايعها ممحوق «5».
قال الإمام الصادق عليه السّلام: مشتري العقار مرزوق و بائع العقار ممحوق «6».
عن زرارة قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ما يخلف الرجل شيئا أشدّ عليه من المال الصامت.
قلت: كيف يصنع به؟.
قال: يجعله في الحائط يعني: في البستان أو الدار «7».
أقول: هذا من باب المصداق، و إلّا فالمراد الأعم من الرحى و الحمّام و الدكّان و ما أشبه.

______________________________
(1) وسائل الشيعة: ج 12 ص 45 ب 24 ح 8.
(2) وسائل الشيعة: ج 12 ص 45 ب 24 ح 7.
(3) مستدرك الوسائل: ج 13 ص 55 ب 21 ح 1، بحار الأنوار: ج 100 ص 69 ب 10 ح 27.
(4) العقدة: الضّيعة. و قيل: الأرض الكثيرة الشجر و هي تكون من الرّمث و العرفج، و قيل: هو المكان الكثير الشجر و النخل، و الجمع عقد و عقاد. لسان العرب: ج 3 ص 299.
(5) الكافي (فروع): ج 5 ص 92 ح 4.
(6) من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 104 ب 58 ح 76.
(7) الكافي (فروع): ج 5 ص 91 ح 2.

عن محمّد بن مرازم، عن أبيه قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام لمصادف مولاه:
اتّخذ عقدة أو ضيعة فإنّ الرجل إذا نزلت به النازلة أو المصيبة فذكر أنّ وراء ظهره ما يقيم عياله كان أسخى لنفسه «1».
عن معاوية بن عمّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لما دخل النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم المدينة خطّ دورها برجله ثمّ قال: اللهم من باع رباعه فلا تبارك له «2».
عن معمر بن خلاد قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: إنّ رجلا أتى جعفرا عليه السّلام شبيها بالمستنصح له.
فقال له: يا أبا عبد اللّه، كيف صرت اتّخذت الأموال قطعا متفرّقة و لو كانت في موضع واحد كانت أيسر لمئونتها و أعظم لمنفعتها؟.
فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: اتخذتها متفرّقة، فإن أصاب هذا المال شي‌ء سلم هذا المال، و الصرّة تجمع بهذا كلّه «3».
______________________________

(1) وسائل الشيعة: ج 12 ص 44 ب 24 ح 3.
(2) الكافي (فروع): ج 5 ص 92 ح 7.
(3) الكافي (فروع): ج 5 ص 91 ح 1.
المال، أخذا و عطاء و صرفا، ص: 77
________________________________________
شيرازى، سيد محمد حسينى، المال، أخذا و عطاء و صرفا، در يك جلد، مؤسسة الوعي الاسلامي - دار العلوم، بيروت - لبنان، اول، 1425 ه‍ ق

بنابر این با توجه به تیتر باب که اشاره به کراهت دارد سوال شما که فرمودید:«آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد مگر می شود زمین را خرید در حالی که کسی نباید آن را بفروشد؟ اصلاً مگر خرید و فروش زمین کار بدی است؟» محل اشکال است زیرا خود تیتر باب،بیان می کند که این عمل کراهت دارد نه حرمت که شما فرموده اید :« کسی نباید آن را بفروشد؟ اصلاً مگر خرید و فروش زمین کار بدی است؟»و درثانی خود روایات باب نیز برخی از علل کراهت را بیان کرده است،آن جا که مزارم مى‌گويد: «امام صادق عليه السلام به مصادف- بردۀ آزاد شده‌اش- فرمود: مزرعه و عقار بگير؛ زيرا هر گاه بلا و مصيبتى بر انسان فرود آيد و به ياد چيزى كه خانواده‌اش را تأمين كند افتد، راحت‌تر جان مى‌دهد.»و یا در روایت دیگر فرمود:«معمد بن خلاد از امام كاظم عليه السلام روايت مى‌كند كه فرمود:«شخصى با قيافۀ خيرخواهانه و نصيحت‌گرانه نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: اى ابا عبد اللّه! چرا اموال و املاك خود را تكه تكه و پراكنده قرار داده‌اى و حال آن‌كه اگر در يك محل بود، كم هزينه‌تر و پرسودتر بود؟ امام صادق عليه السلام فرمود: من آن‌ها را پراكنده و پاره پاره قرار دادم كه اگر به اين مال آسيبى رسد، ديگرى سالم بماند و كيسۀ پول همۀ آن‌ها در يك جا جمع باشد.»‌
دلیل این مطلب ماندگاری زمین می باشد، ودر روایت دیگر آمده:«زراره روايت مى‌كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:«انسان چيزى بى‌فايده‌تر از طلا و نقره براى وارثش باقى نمى‌گذارد. زراره پرسيد:چگونه انجام دهد؟حضرت فرمودند: در چهار ديوارى- باغ و خانه- آن را مصرف كند.» و این نشانگر این است که اگر شخص در معاملات خود زمین و باغ و بستان خریداری کند خواص متعدی دارد که می توان به برخی از آن ها اشاره کرد: اگر طلا ونقره خریداری کند سرمایه او راکد می ماند اگرچه رشد دارد ولی نوسانات بازار نیز می تواند به او ضرر بزند، اما اگر زمین وباغ خریداری نماید علاوه بر این که می تواند زندگی خود را توسعه دهد می تواند بهره وسودی نیز به دیگران برساند و سرزمین خود را آباد کرده وخود کفا نماید. گرچه وجوه دیگری نیز می توان شمرد که در حوصله این بحث نیست.

التماس دعا

رنگ خدا;480323 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام
با توجه به اینکه امسال، زمان تحویل سال نو ساعت هشت و نیم شب میباشد سوالی از حضورتون داشتم:
ما هر سال قبل از تحویل سال نو بر سر مزار عزیزی از اعضای خانواده خود میرویم تا هنگام تحویل سال آنجا باشیم و در کنار روح آن عزیز سال جدید را آغاز کنیم.
اما از آنجایی که امسال زمان تحویل سال بعد از غروب آفتاب می باشد و توصیه شده است که بعد از غروب آفتاب بر سر مزار نرویم چرا که روح آن عزیز در تنگنا قرار میگیرد و کلا خوب نیست میخواستم بدانم باید چکار کنیم؟ نظر شما در این مورد چیست که باز هم هنگام تحویل سال بر سر مزار برویم یا اینکه در خانه بمانیم؟ به نظر شما یک روز در سال شب هنگام بر سر مزار رفتن کار درستی نیست؟ متشکر میشوم راهنمایی بفرمائید.
در پناه حق باشید
التماس دعا

با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض احترام متقابل
با توجه به آن چه که از دستورات دینی بر می آید، رفتن به قبرستان در شب مکروه است و در صورت تمایل می توانید در روز جمعه صبح به قبرستان بروید که در روایتی از امام باقر (ع) آمده است، صبح جمعه پیش از آفتاب به زیارت اهل قبور بروید.(امالی طوسی،ج2،ص 300)

توضیح:

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

رفتن بر سر مزار در هنگام تحویل سال در شب

مسلمان ایرانی;491743 نوشت:
با سلام.

آیا روایت صحیح االسندی، چه در منابع شیعی و چه در منابع سنی، وجود دارد که اسارت ایرانیان غیرنظامی توسط اعراب را تأیید نماید؟

با عرض سلام و ادب

ارائه پاسخ قطعی به این سوال مستلزم بررسی منابع متعدد تاریخی است که در حال حاظر بخاطر محدودیت زمان چنین امکانی وجود ندارد.

[=arial]
با سلام و ادب
همانطور که فرمودید این سوال فقهی است و نمی شود به طوری کلی با آیه جواب داد.
در این مورد مثال زده شما شاید شخص کار واجبی که نجات دادن مومن باشه رو ترک کرده است اما به عنوان شریک در قتل محسوب نمی شود.
این موضوع از نظر فقهی باید بررسی شود.
موفق باشید.

توضیح:

این پست از تاپیک:

[h=2]آیا جلوگیری نکردن از قتل یک انسان بی گناه از مصادیق این آیه است؟[/h]
جدا شده و در این تاپیک قرار گرفته است.

[=arial] فرق "انزال‌" و "تنزيل‌" چیست؟:
"فرق بين انزال و تنزيل در وصف قرآن و ملائكه اين است كه تنزيل مختص به جايي است كه فرستادن قرآن به پراكندگي و مرتبه‌اي بعد مرتبه‌، اشاره مي‌كند، ولي انزال عام است و تنزيل را هم شامل مي‌شود.(1)

"تنزيل‌" كه نامي از نام‌هاي قرآن است‌، اسم فعلي است از ماده نزّل (مصدر باب تفعيل‌) به معناي فرو فرستادن‌، يا مصدري است در جاي مفعول (تنزيل به جاي مُنَزّل‌) كه براي مبالغه آمده است‌؛ يعني بر آن تأكيد دارد كه كتابي فرود آمده از جانب خدا و نه ديگري‌.(2)(3)

اما گفتة راغب كه معناي تدريج در تنزيل نهفته است‌، جاي تأمل دارد؛ چه اين كه خداي متعال مي‌فرمايد: " يَسْئلُكَ أَهْل‌ُ الْكِتَـَب‌ِ أَن تُنَزِّل‌ عَلَيْهِم‌ كِتَـَبًا مِّن‌ السَّمَآءِ... ؛(4) اهل كتاب از تو مي‌خواهند كتابي از آسمان (يك جا) بر آن‌ها نازل كني‌..."(5) بنابراين ؛ تنزيل هم معناي فرود آمدن يك دفعه و يك جا را مي‌رساند و به معناي تدريجي منحصر نيست‌.(6)
با اين حال به نظر مي‌رسد معاني "انزال‌" و "تنزيل‌" در بسياري آيات‌، به ويژه آيات ذيل‌، همراه با فرق ياد شده در دفعي و تدريجي است‌.(در اين مورد روايات تفسيري نيز مي‌تواند قرينة مناسبي باشد و بسياري از مفسران بر اين عقيده‌اند.)
ـ "إِنَّـآ أَنزَلْنَـَه فِي لَيْلَة‌ الْقَدْرِ ؛(7) ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم‌."

ـ " إِنَّـآ أَنزلْنه‌ فِي لَيْلَة‌ مُّبَـركَة‌ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِين‌ ؛(8) ما آن را در شبي پربركت نازل كرديم‌."
ـ "وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَـَه‌ لِتَقْرَأَه‌ و عَلَي النَّاس‌ عَلَي‌ مُكْث‌ وَ نَزَّلْنَـَه‌ تَنزِيلاً ؛(9) و قرآني را پراكنده كرديم تا با درنگ بر مردم بخواني و آن را به تدريج نازل كرديم‌."

افزون بر معناي ياد شده‌، برخي محققان فرق ديگري را نيز براي آن دو قائل شده‌اند، و آن اين كه در انزال جهت صدور فعل از فاعل ملاحظه مي‌شود؛ يعني فرو فرستادن وحي از سوي خدا؛ ولي در تنزيل جهت وقوع و تعلق آن به مفعول لحاظ مي‌شود؛ يعني وحي بر پيامبر9.(10)
"نزول‌" مصدر و به معناي وارد شدن و يا جاي گير شدن است‌.(11) نظر به هيچ يك از معاني دفعي و تدريجي و يا جهت صدور و وقوع ندارد.

منابع:
1. معجم مفردات الفاظ القرآن‌، الراغب الاصفهاني‌، ماده نزل‌، للمكتبة المرتضويه‌.
2. الروض الجنان و روح الجنان‌، ابوالفتوح رازي‌، تهران‌، 5 ـ1334، ج 8، ص 3062.
3. تاريخ قرآن‌، محمود راميار، ص 182 ـ 183، انتشارات اميركبير، چ دوم‌، تهران 1362 ش‌.
4. نسأ،آیه 153.
5. و نيز بنگريد: اسرأ، 92 و انعام‌، 37 و بقره‌، 105 و... .
6. ر.ك‌: تاريخ قرآن‌، ص 183.
7. قدر،آیه1.

8. دخان‌،آیه 3.
9. اسرأ،آیه 106.
10. ر.ك‌: التحقيق في الكلمات القرآن الكريم‌، حسن مصطفوي‌، ج 12، ص 88، مادة "نزل‌"، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‌، چ اول‌، تهران‌، 1371 ش‌.
11.تاريخ قرآن‌، ص 181.

توضیح:

این پست و پست های پس از آن از تاپیک:[=arial]

اشکالاتي مهم بر نزول يکباره قرآن بر قلب شريف پيامبر گرامي(ص)
[=arial]
جدا شده و در این تاپیک قرار گرفته است. [=arial]

[=arial]نزول در لغت به معنای"فرو افتادن" از بلندی است، «نَزَلَ عَن دابَتِه» یعنی از اسبش فرود آمد یا افتاد[1] و نزول دفعی در اصطلاح قرآن و علوم قرآن عبارت از نزول یکباره و جمعی قرآن، از سوی خداوند بر قلب پیامبر (ص) در شب قدر است.[2]
نزول دفعی قرآن در آیات
از کنار هم قرار دادن آیات ذیل؛
«شَهرُ رَمَضان الَّذی اُنِزلَ فیه القُرءان ...»[3]
«ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده »
«إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَهٍ مُبارَکهٍ...»[4]
«ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم»
«إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَهٍ القَدرِ»[5]
«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم»
به این نتیجه می رسیم که قرآن در یک شب نازل شده است.
از تدبر در آیات مربوط به نزول قرآن در شب قدر از ماه رمضان و تعبیر «انزال» در هر سه آیه در مقابل «تنزیل» بر می آید که منظور این آیات نزول دفعی قرآن است[6] و همچنین شاهد دیگر بر اینکه قرآن نزول دفعی دارد این است که در بعضی از آیات قرآن تعبیر به «انزال» و در بعضی دیگر تعبیر به «تنزیل» شده است، از پاره ای از متون لغت استفاده می شود که تنزیل معمولاً در مواردی گفته می شود که چیزی تدریجاً و به صورت پراکنده نازل شده، اما «انزال» مفهوم وسیعی دارد که هم نزول تدریجی را شامل می شود هم نزول دفعی را [7] و جالب اینکه در تمام آیات فوق که سخن از نزول قرآن در شب قدر و ماه مبارک رمضان است تعبیر به «انزال» شده که با نزول دفعی هماهنگ است.[8]
نزول دفعی قرآن در روایات
1- حفص بن غیاث می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم قرآن چگونه می گوید: «شَهرُ َرمَضانَ الَّذی اُنزِل فیهِ القُرءَان...» در حالی که در طول بیست سال از اول تا آخر نازل شده است؟ امام (ع) فرمودند:
«یک مرتبه به بیت المعمور نازل شده، سپس نزولش در طول بیست سال بوده است».[9]
2- سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده که گفت:
« قرآن شب قدر به طور کامل به آسمان دنیا فرود آمد، آنگاه خداوند هر قسمتی را بعد از قسمت دیگر بر پیغمبر نازل می کرد»[10]
آنچه از آیات و روایات استفاده می شود این است که قرآن کریم دارای نزول دفعی بوده، اما اینکه منزل و مأوای قرآن بعد از نزول دفعی کجا بوده اقوالی وجود دارد که عبارتند از :
1- قرآن به صورت یکپارچه در شب قدر به آسمان دنیا نازل شده است.[11] 2- قرآن به بیت المعمور (خانه ای است در آسمان که ملائکه پیرامون آن طواف میکنند)[12] که در آسمان چهارم قرار دارد نازل شده است.[13]
3- محل نزول قرآن قلب مبارک پیامبر (ص) بوده است.[14]
حکمتهای نزول دفعی قرآن
1- سر فرود آوردن قرآن به طور کامل به آسمان دنیا برای بزرگداشت شأن قرآن و کسی که بر او نازل شده، بوده است.
2- قرآن یکجا به آسمان دنیا فرود آمد تا آنچه خداوند با برانگیختن پیامبری نصیب امت کرده بود به آنها تسلیم کند.
3- یکجا فرود آمدن قرآن به آسمان دنیا، تکریم و گرامی داشتن بنی آدم و تعظیم مقام آنها نزد ملائکه است.[15]

منابع:
[1] . ترجمه مفردات، راغب، اصفهانی، مترجم غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی، 1372، چ اول، ج 3 ص 314
[2] . تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ اول ج 21 ص 149
[3] . بقره، 2/185
[4] . دخاان، 44/3
[5] . قدر، 97/1
[6] . ترجمه المیزان؛ طباطبائی، محمدحسین، مترجم موسوی همدانی، قم، جامعۀ مدرسین، 1374، چ پنجم، ج 2 ص 20
[7] . ترجمه مفردات، پیشین، ج 3 ص 315
[8] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 21 ص 149
[9] . درسنامۀ علوم قرآنی ؛ جوان آراسته، حسین، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، چ اول ص 82، اصول کافی؛ کلینی، بیروت، دارالتعارف المطبوعات، 1411، ج 2 ص 592
[10] . ترجمه الاتقان؛ سیوطی، حائری قزوینی، تهران، امیرکبیر، 1363، چ اول، ج 1 ص 151 و 152
[11] . همان
[12] . ترجمه تفسیر المیزان، پیشین، ج 19 ص 8
[13] . درسنامۀ علوم قرآنی، پیشین، ص 86
[14] . ترجمه تفسیر المیزان، پیشین، ج 2 ص
[15] . ترجمه الاتقان، پیشین، ج 1 ص 155-
156

از آیات و روایات استفاده می‌شود كه قرآن دو نزول داشته است:
1. نزول دفعی.
2. نزول تدریجی كه آیات در طول 23 سال نازل شده‌اند.
درباره نزول دفعی كه كجا و چگونه نازل شده است اختلاف نظر بین علماء وجود دارد .
نظریه اول: قرآن به صورت یكپارچه در شب قدر به آسمان دنیا نازل شده و سپس به تدریج در مدت 23 سال نازل گشته است.
نظریه دوم: قرآن در شب بیستم یا بیست سوم و یا بیست و پنجم از هر ماه رمضان به آسمان دنیا نازل شده است به‌طوری كه در هر شب قدر خداوند مقدار آیاتی را كه نزول آنرا در طول سال مقدر فرموده بوده نازل می‌كرده است و بعد همین آیات به تدریج در طول سال نازل می‌شده است.
نظریه سوم: مراد از نزول قرآن در ماه رمضان،‌ ابتدای نزول آن بوده كه به تدریج پس از آن به صورت متفرق آیات فوق نازل شده است.
آیه «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ»
[1] «كتابی است كه آیات آن استحكام یافته سپس از جانب حكیمی آگاه به روشنی بیان شده است» دلالت بر نزول دفعی قرآن دارد.
نزول تدریجی: از نظر تاریخی، بدیهی و قطعی است كه آیات قرآن در زمینه‌ها و مناسبت‌های مختلف نازل شده است. «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِنَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً»
[2] «قرآنی بخش بخش نازل كردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل كردیم.»
پس بنابراین در نزول تدریجی به اقتضای مسائل روزمره اقتصادی و اجتماعی و یا حوادثی كه رخ داده است حكم هرحادثه‌ای در نزول تدریجی قرآن بیان می‌گردید.
سر نزول دفعی: هدف از نزول دفعی قرآن آن بوده است كه معارف الهی و اسرار قرآن بر پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ نازل شود تا این كه روح پیامبر سرشار از نور معرفت قرآنی شود و به این وسیله پیامبر مجهز می‌شود برای رسالتی كه خداوند او را برای حمل آن آماده ساخته است.
سرّ نزول تدریجی: برای این هدف حكمت‌های متعدد است از جمله:
1. دلگرمی پیامبر: نزول آیات به صورت تدریجی در مواقع مختلف بحرانی، جنگ‌ها، تنگنا‌ها و غیر آن بوده است. نزول قرآن در آن مواقع باعث دلگرمی و پشتوانه‌ای برای پیامبر بوده است و قلب پیامبر را قوت می‌بخشد. لذا در اعتراض كافران كه می‌گفتند: «لولا نزل علیه القرآن جمله واحده» خدا فرمود: «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ»
[3] این‌گونه (ما آن را به تدریج نازل كردیم) تا قلب را استوار گردانیم. التبه این نوع نزول با این هدف برای مسلمانان به طریق اولی وجود داشته است و باعث آرام بخشی مسلمانان بوده است.
2. شیوه‌ای مناسب برای تعلیم و تعلم: چون قوانین قرآن برای عمل است اگر بصورت تدریج به مردم آموخته شود دارای ثبات و دوام بیشترخواهد بود. خداوند هم می‌فرماید: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِنَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مكْثٍ»
[4] «و قرآن را بخش بخش نازل كردیم تا آن را بر آرامی به مردم بخوانی.»
3. تحریف ناپذیری: نزول تدریجی باعث شد كه اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آیات قرآن را حفظ كنند، فصاحت و بلاغت به اضافه اهتمام مسلمانان به قرآن و حفظ آن باعث صیانت و حفاظت آن شد.
4. ارتباط آیات با حوادث: چون در مدت زمان 23 سال حوادث مختلفی روی داده است لذا به مناسبت آن اتفاقات آیات مناسب با آن اتفاق نازل شده است.


[/HR][1] . سوره‌هود،‌آیه 1.
[2] . سوره اسراء،‌ آیه 106.
[3] . سوره فرقان، آیه 32.
[4] . سوره اسراء، آیه 106.

برای روشن شدن پاسخ شما ،این سخن علامه ره درتفاوت میان تنزیل وانزال مفید است :
علامه طباطبايي مي‌فرمايد: اساساً قرآن داراي وجود و حقيقتي ديگر است كه در پس پرده وجود ظاهري خود پنهان و از ديد و درك معمولي به دور است قرآن در وجود باطني خود از هرگونه تجزيه و تفصيل عاري است نه جزء دارد و نه فصل و نه آيه و نه سوره، بلكه يك وحدت حقيقي به هم پيوسته و مستحكمي است كه در جايگاه بلند خود استوار و از دسترس همگان به دور است... لذا قرآن در شب قدر با همان وجود باطني و اصلي خود كه داراي حقيقت واحدي است، يكجا بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرود آمد، سپس تدريجاً با وجود تفصيلي و ظاهري خود در فاصله زماني و در مناسبت‌هاي مختلف و پيش‌آمدهاي گوناگون در مدت نبوت نازل گردد.1

1-طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه باقر موسوي همداني، بنياد علمي فكري علامه، 1363، ج 2، ص 22.

معنای نزول:
اصل نزول به معناى فرود آمدن است، چنان که در مفردات و مصباح و اقرب گفته شده است. عبارت راغب چنین است: «النّزول فى الاصل: هو انحطاط من علوّ» در باره باران آمده: "أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ" واقعة: 69. آیا شما آن را از ابر فرود آورده‏اید یا ما فرود آورندگانیم؟

2.مرحله و مرتبه نزول قرآن: همان طور که براى هر چیزى چهار نحوه وجود است: وجود لفظى، وجود کتبى، وجود ذهنى و وجود خارجى، وحی نیز همین چهار گونه وجود را دارا است:
الف. وجود کتبى قرآن همان است که ظاهر و هویدا است.
ب. وجود لفظى آن قرائتِ قرائت کنندگان از معصومان و ملائکه گرفته تا عموم مردم است

وجود ذهنى و علمى قرآن نیز چند قسم است: وجودى در لوح نفس، وجودى که از عالم امر بامر حق تعالى تنزّل نموده در قلب رسول (ص)؛ یا آن معانى غیبی که هنگام قرائت به قلب قارى القا می گردد؛
د. وجود عینى اجمالى که اصل قرآن و حقیقت آن است که از مصدر جلال احدى صادر گشته است،
3. فلسفه تدریجی بودن نزول: حکمت نزول تدریجی و تفریق قرآن، مقارن شدن علم و عمل به قرآن و تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی آن است. به عبارت دیگر؛ نزول آیات قرآنی به تدریج و بند بند و سوره سوره و آیه آیه، به خاطر تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی معارف اصلی و اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است و به مقتضای مصالحی است که برای بشر در نظر بوده و آن این است که علم قرآن با عمل به آن مقارن باشد و طبع بشر از گرفتن معارف و احکام آن زده نشود، معارفش را یکی پس از دیگری درک نماید تا به سرنوشت تورات دچار نشود که به خاطر این که یک باره نازل شد، یهود از تلقی آن سر باز زد و تا خدا کوه را بر سرشان معلق نکرد حاضر به قبول آن نشدند.

اسلام قرآنی;523672 نوشت:
چرا با وجود تصریح قرآندر این باره که فقط 3 چیز (خوردن آشامیدن و ارتباط جنسی)را مبطل روزه دانسته و درروایاتی از پیامبر و امامان(سلام الله علیهم) هم همین مضمون آمده مانند روایتی ازامام باقر سلام الله علیه در تهذیب جلد 1 ص 409 422 و406 از محمد بن مسلم نقل شدهکه روزه دار اگر از 4 چیز دوری کند (خوردن آشامیدن زنان و ارتماس در آب)کار دیگریزیان به روزه اش نمیرساند و روایتی دیگر از امام رضا سلام الله علیه در همین کتابکه فرمودند در پاسخ به سوالی که از دود و غبار پرسیده بودند فرمودند هرگز مانعیندارد و مبطل نیست چرا مراجع تقلید 9چیز را مبطل روزه میدانند؟آیا این مخالفت باقرآن و سنت نیست؟(این احادیث از رساله آیت الله صادقی تهرانی رحمه الله علیه نقلشده) اگر بگویید از اجماع بنده میگویم فقهایی چون سید مرتضی علم الهدی- علامه حلی -شیخ طوسی -شیخ صدوق-دیلمی-نراقی-محقق اردبیلی-سید داماد-فیض کاشانی-صاحب حدائق-ابن ادریس-آقای مرعشی نجفی درباره هر کدام از این 3 موضوع و حتی آن 9 موضوع با همدیگر اختلاف دارند(در صورت تمایل به جزئیات این اختلافات آن ها را مبسوط بیان خواهم کرد ان شا الله)و این چگونه اجماعی است؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
روزه در چندین آیه از قرآن کریم ذکر شده است. دستور روزه گرفتن در ماه رمضان و بسیاری از احکام مربوط به آن در سوره بقره آیات ۱۸۳-۱۸۵، و آیه ۱۸۷ آمده است. به علاوه، آیات دیگری نیز هستند که روزه گرفتن را به عنوان کفّاره برخی گناهان (سوره نسا آیه ۹۲، سوره مائده آیات ۸۹ و ۹۵، و سوره مجادله آیه ۴) و یا جایگزین بعضی از آداب مراسم حج (سوره بقره آیه ۱۹۶) بیان می‌کنند. این آیات به همراه احادیث وارده از ائمه اطهار(علیهم السلام) شاکله قواعد فقهی روزه را تشکیل می‌دهند.
کلمات «صائمون» و «صائمات» (روزه داران مرد و روزه داران زن) در قرآن در سوره احزاب آیه ۳۵ به عنوان دو گروه از انسان ها که در زمره گروه های مورد بخشش و بخشایش خداوند هستند آمده اند. آیهی ۱۸۳ بقره که امر به روزه می‌کند ظاهراً در رمضان سال دوم پس از هجرت فروفرستاده شده‌است.
این اطلاعات مختصری از روزه در قرآن، امّا اشاره کرده اید که در کتاب «تهذيب الأحكام »آمده است که« روایتی ازامام باقر سلام الله علیه در تهذیب جلد 1 ص 409 422 و406 از محمد بن مسلم نقل شده که روزه دار اگر از 4 چیز دوری کند (خوردن آشامیدن زنان و ارتماس در آب)کار دیگری زیان به روزه اش نمی رساند» باید خدمت شما عرض کنم که در همین کتاب از شیخ الطائفه طوسی(ره) نقل شده است که :
54 بَابُ مَا يُفْسِدُ الصِّيَامَ وَ مَا يُخِلُّ بِشَرَائِطِ فَرْضِهِ وَ يَنْقُضُ الصِّيَامَ‏
قَالَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ: وَ يُفْسِدُ الصِّيَامَ
1-2- الْأَكْلُ مُتَعَمِّداً و كَذَلِكَ الشُّرْبُ
3- وَ الْجِمَاعُ
4- وَ الِارْتِمَاسُ فِي الْمَاءِ
5- وَ الْكَذِبُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَهَذَا مِمَّا يُفْسِدُ الصِّيَامَ وَ يَجِبُ عَلَى فَاعِلِهَا الْقَضَاءُ وَ الْكَفَّارَةُ وَ يُفْسِدُهُ أَيْضاً
6- الْحُقْنَةُ
7-وَ السُّعُوطُ
8- وَ ازْدِرَادُ الشَّيْ‏ءِ كَالْقِطْعَةِ مِنَ الْحَصَاةِ
9- وَ الْخَرَزَةِ مُتَعَمِّداً وَ يَجِبُ الْقَضَاءُ وَ الْكَفَّارَةُ.
در ضمن دوست گرامی حکم کردن در احکام الهی به این سادگی که شما فکر می کنید نیست، بلکه برای این که یک مجتهد بعد از سالیان متمادی تحصیل بتواند حکم الهی را استخراج نماید ابتدا در قرآن نظر کرده وسپس یک خانواده حدیثی را تشکیل می دهد وتمام روایات آن باب را احصا می نماید تا بتواند در آن ها غور کرده وبعد از به کار گیری چندین علم از قبیل علم اصول ورجال ودرایه و...بتواند حکم یک مسأله را استخراج نماید.
____________________
____________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

توضیح:

این پست و پست های بعد از آن از تاپیک:

روزه قرآنی

جدا شده و در این تاپیک قرار گرفته است.

مجید;524660 نوشت:
با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
روزه در چندین آیه از قرآن کریم ذکر شده است. دستور روزه گرفتن در ماه رمضان و بسیاری از احکام مربوط به آن در سوره بقره آیات ۱۸۳-۱۸۵، و آیه ۱۸۷ آمده است. به علاوه، آیات دیگری نیز هستند که روزه گرفتن را به عنوان کفّاره برخی گناهان (سوره نسا آیه ۹۲، سوره مائده آیات ۸۹ و ۹۵، و سوره مجادله آیه ۴) و یا جایگزین بعضی از آداب مراسم حج (سوره بقره آیه ۱۹۶) بیان می‌کنند. این آیات به همراه احادیث وارده از ائمه اطهار(علیهم السلام) شاکله قواعد فقهی روزه را تشکیل می‌دهند.
کلمات «صائمون» و «صائمات» (روزه داران مرد و روزه داران زن) در قرآن در سوره احزاب آیه ۳۵ به عنوان دو گروه از انسان ها که در زمره گروه های مورد بخشش و بخشایش خداوند هستند آمده اند. آیهی ۱۸۳ بقره که امر به روزه می‌کند ظاهراً در رمضان سال دوم پس از هجرت فروفرستاده شده‌است.
این اطلاعات مختصری از روزه در قرآن، امّا اشاره کرده اید که در کتاب «تهذيب الأحكام »آمده است که« روایتی ازامام باقر سلام الله علیه در تهذیب جلد 1 ص 409 422 و406 از محمد بن مسلم نقل شده که روزه دار اگر از 4 چیز دوری کند (خوردن آشامیدن زنان و ارتماس در آب)کار دیگری زیان به روزه اش نمی رساند» باید خدمت شما عرض کنم که در همین کتاب از شیخ الطائفه طوسی(ره) نقل شده است که :
54 بَابُ مَا يُفْسِدُ الصِّيَامَ وَ مَا يُخِلُّ بِشَرَائِطِ فَرْضِهِ وَ يَنْقُضُ الصِّيَامَ‏
قَالَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ: وَ يُفْسِدُ الصِّيَامَ
1-2- الْأَكْلُ مُتَعَمِّداً و كَذَلِكَ الشُّرْبُ
3- وَ الْجِمَاعُ
4- وَ الِارْتِمَاسُ فِي الْمَاءِ
5- وَ الْكَذِبُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَهَذَا مِمَّا يُفْسِدُ الصِّيَامَ وَ يَجِبُ عَلَى فَاعِلِهَا الْقَضَاءُ وَ الْكَفَّارَةُ وَ يُفْسِدُهُ أَيْضاً
6- الْحُقْنَةُ
7-وَ السُّعُوطُ
8- وَ ازْدِرَادُ الشَّيْ‏ءِ كَالْقِطْعَةِ مِنَ الْحَصَاةِ
9- وَ الْخَرَزَةِ مُتَعَمِّداً وَ يَجِبُ الْقَضَاءُ وَ الْكَفَّارَةُ.
در ضمن دوست گرامی حکم کردن در احکام الهی به این سادگی که شما فکر می کنید نیست، بلکه برای این که یک مجتهد بعد از سالیان متمادی تحصیل بتواند حکم الهی را استخراج نماید ابتدا در قرآن نظر کرده وسپس یک خانواده حدیثی را تشکیل می دهد وتمام روایات آن باب را احصا می نماید تا بتواند در آن ها غور کرده وبعد از به کار گیری چندین علم از قبیل علم اصول ورجال ودرایه و...بتواند حکم یک مسأله را استخراج نماید.
____________________
____________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

بسمه تعالی برادر گرامی سلام علیکم از پاسخگویی شما نسبت به سوالم متشکرم اولا باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)از طرفی اگر همان فقیه به قرآن نظر کند درمیابد که خداوند فقط 3 چیز را مبطل دانسته نه 9 چیز را و جای تعجب است که اگر 9 چیز مبطل روزه بود چرا خداوند فقط 3 چیز آن را بیان کرد و مسلمین را دچار سرگردمی نمود!!!!!!!یا خداوند در بیان احکام ضعیف است و تعلل دارد (پناه بر خدا)یا اینکه فقط همان 3 چیز مبطل است و الا هیچ عقلی قبول نمیکند که خداوندی که 3 تا از مبطلات را بر شمرده بقیه را رها کند و 6 تای بقیه را نگوید؟؟؟؟!!!!!!اصلا چرا 3 تا را گفت و بهتر بود هیچ کدام را نمیگفت و مسلمین را به رسول الله رجوع می داد(پناه بر خدا اگر مقصودم از این گفته ها توهین به ذات اقدسش باشد)و جای تعجبی عمیق و شگرف است که شیخ طوسی بزرگ با آن مقام علمی و صاحب کتاب تفسیر بودنش در یک کتاب بر خلاف قرآن و روایتی که خودش آن را نقل کرده و صحیح می داند فتوا دهد و حال آنکه استادش سید مرتضی علم الهدی هم بر خلاف او نظر داده و خود شیخ در مصباح گفته است که غبار غلیظ و دود مبطل روزه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!:Moteajeb!:و در استبصار گفته است که ارتماس در آب حرام است اما مبطل روزه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:این تناقض گویی ها چه معنا دارد؟؟؟و از طرفی بسیاری از فقهای شیعه همانطور که در کامنت اول گفتم در این 9 چیز با هم اختلاف دارند و این خود اجماع آنها را زیر سوال میبرد برادر گرامی باز هم سوال میکنم با وجود تصریح قرآن به مبطل بودن 3 چیز و وجود چندین حدیث صحیح در متقن ترین کتب شیعه از ائمه معصومین و نظر چندین نفر از بزرگان فقه شیعه چرا ما باید نظر خود را به قرآن و معصوم ترجیح داده و فتوایی بر خلاف قرآن و عترت دهیم؟؟؟؟؟؟با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

اسلام قرآنی;524821 نوشت:
بسمه تعالی برادر گرامی سلام علیکم از پاسخگویی شما نسبت به سوالم متشکرم اولا باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)از طرفی اگر همان فقیه به قرآن نظر کند درمیابد که خداوند فقط 3 چیز را مبطل دانسته نه 9 چیز را و جای تعجب است که اگر 9 چیز مبطل روزه بود چرا خداوند فقط 3 چیز آن را بیان کرد و مسلمین را دچار سرگردمی نمود!!!!!!!یا خداوند در بیان احکام ضعیف است و تعلل دارد (پناه بر خدا)یا اینکه فقط همان 3 چیز مبطل است و الا هیچ عقلی قبول نمیکند که خداوندی که 3 تا از مبطلات را بر شمرده بقیه را رها کند و 6 تای بقیه را نگوید؟؟؟؟!!!!!!اصلا چرا 3 تا را گفت و بهتر بود هیچ کدام را نمیگفت و مسلمین را به رسول الله رجوع می داد(پناه بر خدا اگر مقصودم از این گفته ها توهین به ذات اقدسش باشد)و جای تعجبی عمیق و شگرف است که شیخ طوسی بزرگ با آن مقام علمی و صاحب کتاب تفسیر بودنش در یک کتاب بر خلاف قرآن و روایتی که خودش آن را نقل کرده و صحیح می داند فتوا دهد و حال آنکه استادش سید مرتضی علم الهدی هم بر خلاف او نظر داده و خود شیخ در مصباح گفته است که غبار غلیظ و دود مبطل روزه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!و در استبصار گفته است که ارتماس در آب حرام است اما مبطل روزه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!این تناقض گویی ها چه معنا دارد؟؟؟و از طرفی بسیاری از فقهای شیعه همانطور که در کامنت اول گفتم در این 9 چیز با هم اختلاف دارند و این خود اجماع آنها را زیر سوال میبرد برادر گرامی باز هم سوال میکنم با وجود تصریح قرآن به مبطل بودن 3 چیز و وجود چندین حدیث صحیح در متقن ترین کتب شیعه از ائمه معصومین و نظر چندین نفر از بزرگان فقه شیعه چرا ما باید نظر خود را به قرآن و معصوم ترجیح داده و فتوایی بر خلاف قرآن و عترت دهیم؟؟؟؟؟؟با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم ورحمت الله
در پاسخ به این قسمت از صحبت شما که :«اولا باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)» باید عرض کنم که تضاد در کلام شما موج می زند، زیرا بیان کرده که :«باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست»و در ادامه نوشته اید که:«و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)» خوب حالا تکلیف ما مشخص نشد که آخر قرآن ما را کافی است، یا این که 14 معصوم باید احکام را تبین کنند، ومنظور از تبین قرآن یعنی چه؟

در بخش بعدی بیان کرده اید که:« از طرفی اگر همان فقیه به قرآن نظر کند درمیابد که خداوند فقط 3 چیز را مبطل دانسته نه 9 چیز را و جای تعجب است که اگر 9 چیز مبطل روزه بود چرا خداوند فقط 3 چیز آن را بیان کرد و مسلمین را دچار سرگردمی نمود!!!!!!!»کاربر گرامی توجه داشته باشید شما بیان کردید که 14 معصوم احکام را تبین می کنند واین به این معناست که قرآن که بسان قانون اساسی می باشد را تفسیر می نمایند. و فقیه هم اول کاری که می کند برای استخراج حکم الهی به قرآن مراجعه می کند ولی چون قرآن همان گونه که بیان شد بسان قانون اساسی است و مطالب کلی را بیان می نماید نه جزئیات را بنابر این فقیه به سنت معصومین که قرآن را تبین نموده اند مراجعه کرده وبا تشخیص صحیح از سقیم آن به تبین حکم الهی می پردازد وباز به این هم اکتفا نکرده و به عقل و اجماع نیز مراجعه می نماید، تا حکم الهی را تا آن جا که در توان دارد به واقع نزدیک کند وبرای مردم بیان نماید.
کاربر گرامی شما اگر لطف بفرمایید و از قرآن کریم برای ما بیان کنید که صبح چند رکعت نماز باید بخوانیم وظهر چند رکعت وعصر ومغرب وعشاء چند رکعت ممنون می شویم، یا این که بیان کنید نظر قرآن در مورد مناسک حج چیست فقط وفقط با نظر کردن به قرآن.
ولی بنده می دانم این گونه سوالات پاسخی از قرآن ندارد، لذا باید به تبین معصوم پناه برد زیرا اوست که دانای به تفسیر وتبین قرآن کریم می باشد، وهر فقیهی برای استخراج احکام الهی به این منبع بزرگ الهی که همان سنت پیامبر اعظم وآل طاهرینش می باشد تمسک پیدا می کند.

مجید;526350 نوشت:
با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم ورحمت الله
در پاسخ به این قسمت از صحبت شما که :«اولا باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)» باید عرض کنم که تضاد در کلام شما موج می زند، زیرا بیان کرده که :«باوجود احکام و دستورات خداوندی دیگر نیازی به حکم کردن کسی نیست»و در ادامه نوشته اید که:«و این 14 معصوم هستند که احکام الهی را تبیین میکنند(نه اینکه خود حکمی بدهند)» خوب حالا تکلیف ما مشخص نشد که آخر قرآن ما را کافی است، یا این که 14 معصوم باید احکام را تبین کنند، ومنظور از تبین قرآن یعنی چه؟

در بخش بعدی بیان کرده اید که:« از طرفی اگر همان فقیه به قرآن نظر کند درمیابد که خداوند فقط 3 چیز را مبطل دانسته نه 9 چیز را و جای تعجب است که اگر 9 چیز مبطل روزه بود چرا خداوند فقط 3 چیز آن را بیان کرد و مسلمین را دچار سرگردمی نمود!!!!!!!»کاربر گرامی توجه داشته باشید شما بیان کردید که 14 معصوم احکام را تبین می کنند واین به این معناست که قرآن که بسان قانون اساسی می باشد را تفسیر می نمایند. و فقیه هم اول کاری که می کند برای استخراج حکم الهی به قرآن مراجعه می کند ولی چون قرآن همان گونه که بیان شد بسان قانون اساسی است و مطالب کلی را بیان می نماید نه جزئیات را بنابر این فقیه به سنت معصومین که قرآن را تبین نموده اند مراجعه کرده وبا تشخیص صحیح از سقیم آن به تبین حکم الهی می پردازد وباز به این هم اکتفا نکرده و به عقل و اجماع نیز مراجعه می نماید، تا حکم الهی را تا آن جا که در توان دارد به واقع نزدیک کند وبرای مردم بیان نماید.
کاربر گرامی شما اگر لطف بفرمایید و از قرآن کریم برای ما بیان کنید که صبح چند رکعت نماز باید بخوانیم وظهر چند رکعت وعصر ومغرب وعشاء چند رکعت ممنون می شویم، یا این که بیان کنید نظر قرآن در مورد مناسک حج چیست فقط وفقط با نظر کردن به قرآن.
ولی بنده می دانم این گونه سوالات پاسخی از قرآن ندارد، لذا باید به تبین معصوم پناه برد زیرا اوست که دانای به تفسیر وتبین قرآن کریم می باشد، وهر فقیهی برای استخراج احکام الهی به این منبع بزرگ الهی که همان سنت پیامبر اعظم وآل طاهرینش می باشد تمسک پیدا می کند.

بسمه تعالی برادر گرامی سلام علیکم اولا تضادی در کلام بنده وجود ندارد شما فرمودید فقیه سالها تلاش میکند تا حکم الهی را استخراج کند بنده عرض کردم حکم را خداوند که صاحب اصلی شریعت است میدهد و فرستادگانش آن احکام را برای مردم تبیین(مقصودم باز گو کردن و بیان کردن است نه حکم دادن و تفسیر کردن بدون وحی و الهام الهی)پس این قضیه تضادی با هم ندارد مگر آنکه شما قرآن کریم و 14 معصوم را از هم جدا بدانید!!!!!!!و حال آنکه آیه 7 سوره حشر مسلمین را امر به پیروی از پیغمبر میکندمگر خود قرآن نفرمود این کتاب ((تبیانا لکل شیء))است؟مگر امیر المومنین در نهج البلاغه نفرمود تمام مسائل شما تا روز قیامت در این کتاب آمده است؟(این حدیث و ده ها حدیث دیگر در این باره وجود دارد البته بالاتر از آن در کلام خداوند متعال در قرآن کریم چندین آیه آمده)آری درست است که قرآن قوانین کلی را بیان کرده اما در بعضی از موارد(مانند آیه وضو و آیه خمس وآیه روزه وآیات دیگر)وارد جزییات هم شده و درباره آنها سخن گفته و اینکه بگوییم قرآن تنها کلیات را بیان کرده گفتار نا صحیح و عجیب است!!!مگر اهل بیت در چندین روایت نفرمودند اگر مطلبی و حدیثی از ما به شما رسید آن را به قرآن عرضه کنید اگر موافق قرآن بود آن را بپذیرید و اگر نبود به دیوار بزنید؟؟؟؟؟؟؟(این روایت و مشابه آن از پیامبر اکرم و امام باقر و امام صادق سلام اله علیهم نقل شده)و عجبا از بعضی از فقها که قرآن و حتی روایت را کافی ندانسته و برای احکام و مسائل شرعی به دنبال اجماع انسان های غیر معصوم و خطا دار و عقل که هنوز با این پیشرفت درباره بسیاری از مسائل الهی متحیر است میروند و آنرا بر سخن خدا و بیانات عظیم فرستادگانش برتری داده و فتاوایی عجیب و اشتباه میدهند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آیا این توهین به خدا و 14 معصوم نیست که ما با وجود آنها به سراغ عقل ناقص و حرفهای اشتباه رفته و آنها را بر احکام خدا برتری دهیم؟؟؟؟؟!!!!!!به همین دلیل است که فقیهی چون صاحب جواهر در مسئله تفاوت اندازه آب کر آن حرفهای عجیب و توهین آمیز را خطاب به ائمه معصومین میزند و آنقدر این حرف او عجیب و زشت بود که شیخ اعظم مرتضی انصاری(اعلی الله مقامه)که شاگرد اوست به او حمله کرده و انتقاد میکند آقای محترم این که ما بدانیم نماز چند رکعت است را هم میتوانیم از قرآن بیابیم چگونه؟با تمسک به این آیه ((لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه))و((و ما ءاتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا))و آیاتی از این قبیل بله اینها را هم از قرآن میابیم و پیامبری رسول الله و امامت و عصمت 13 معصوم را هم از قرآن میفهمیم و میابیم (آیه 32 سوره فاطر)(برای اطلاع بیشتر به کتب آیت الله صادقی تهرانی نشر شکرانه مراجعه فرمایید)بنده هم میگویم اگر کسی منکر حدیث صحیح و موافق قرآن (نه هر حدیثی )از 14 معصوم باشد گمراه است چون در واقع چندین آیه از قرآن را زیر سوال برده و تکذیب میکند البته باز هم میگویم حدیث بی قرآن هیچ ارزش و معنایی ندارد دوست عزیز شما جواب سوال بنده را درباره تناقضات عجیب شیخ طوسی درباره احکام روزه ندادید؟؟؟؟!!!!!!ما با آن اجماعات و تعقلات مخالف قرآن و اهل بیت چه کنیم؟؟؟؟!!!!!!!!!!لطفا کمی بیندیشید با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

اسلام قرآنی;526692 نوشت:
و عجبا از بعضی از فقها که قرآن و حتی روایت را کافی ندانسته و برای احکام و مسائل شرعی به دنبال اجماع انسان های غیر معصوم و خطا دار و عقل که هنوز با این پیشرفت درباره بسیاری از مسائل الهی متحیر است میروند و آنرا بر سخن خدا و بیانات عظیم فرستادگانش برتری داده و فتاوایی عجیب و اشتباه میدهند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! !

با صلوات بر محمد وآل محمد
چون شما در دو پست گذشته در مورد اجماع که یکی از ادله اربعه می باشد جملاتی گفتید که شایسته نبود توجه شما را به اصل بحث اجماع جلب می نمایم تا جایگاه این بحث در نزد علماء شیعه مشخص گردد.
دیدگاه کلی امامیه بر اجماع چیست؟
امامیه اجماع را یکی از ادله ی شرعی می دانند، ولی تنها از ناحیه ی شکلی و اسمی. پس آن را به عنوان دلیلی مستقل در برابر کتاب و سنت معتبر نمی دانند. بلکه زمانی آن را معتبر می دانند که کاشف از سنت و قول معصوم (ع) باشد.
بنابراین حجیت و عصمت مربوط به اجماع نیست، بلکه اگر حجیتی دارد، در حقیقت قول معصوم (ع) است که از طریق اجماع بدست آمده است.
اجماع نزد علماء امامیه چیست؟
علماء امامیه می فرمایند: حجیت اجماع در حقیقت زمانی است که به طور قطعی کشف از قول معصوم (ع) نماید. بنابراین حجیت اجماع، مربوط به خود اجماع نیست، بلکه آن چیزی است که توسط اجماع کشف شده است. (یعنی قول معصوم).
لذا بدین ترتیب اجماع داخل در بحث سنت می گردد و دلیلی مستقل در برابر سنت نیست؛ پس اگر ارزشی وجود دارد مربوط به سنت است نه اجماع.
دلایل امامیه بر نظرشان پیرامون اجماع چیست بیان کنید؟
1) نزد ما امامیه قیمت عملی برای اجماع وجود ندارد، مگر آن زمان که کشف از قول معصوم (ع) نماید.
2) اجماع به منزله ی خبر متواتر است که به نحو قطع از قول معصوم کشف می نماید. بدین معنا که خبر متواتر راساً به خودی خودش دلیل بر حکم شرعی نیست بلکه دلیل بر دلیل حکم شرعی است، همچنین اجماع نیز به خودی خودش دلیل بر حکم شرعی نیست، بلکه، دلیل بر دلیل است.
3) اجماع دلیل قطعی بر خود نظر امام معصوم (ع) است، نه اینکه بر لفظی خاص برای نظر امام معصوم دلالت نماید؛ یعنی به وسیله ی اجماع ثابت نمی شود که معصوم (ع) لفظ خاص معینی برای بیان حکم را فرموده باشد.
4) بدین ترتیب اجماع دلیل لبی (عقلی) مانند دلیل عقلی می باشد.
5) اهل سنت معتقد هستند که در اجماع همه ی مسلمین باید یک نظر را داشته باشند، اما ما امامیه معتقدیم اگر اجماع کشف از قول معصوم بنماید واجب نیست که همه ی مسلمین با هم اتفاق نظر داشته باشند. صرفا این مقدار کافی است که از اتفاق علماء قول معصوم کشف گردد، خواه تعداد علماء کم باشد یا زیاد تفاوتی نمی کند.
6) اجماع زمانی حجت است که به سبب آن علم به قول معصوم (ع) حاصل گردد، در غیر این صورت نزد ما امامیه هیج قیمت و ارزشی برای اجماع وجود ندارد.

مجید;526794 نوشت:
با صلوات بر محمد وآل محمد
چون شما در دو پست گذشته در مورد اجماع که یکی از ادله اربعه می باشد جملاتی گفتید که شایسته نبود توجه شما را به اصل بحث اجماع جلب می نمایم تا جایگاه این بحث در نزد علماء شیعه مشخص گردد.
دیدگاه کلی امامیه بر اجماع چیست؟
امامیه اجماع را یکی از ادله ی شرعی می دانند، ولی تنها از ناحیه ی شکلی و اسمی. پس آن را به عنوان دلیلی مستقل در برابر کتاب و سنت معتبر نمی دانند. بلکه زمانی آن را معتبر می دانند که کاشف از سنت و قول معصوم (ع) باشد.
بنابراین حجیت و عصمت مربوط به اجماع نیست، بلکه اگر حجیتی دارد، در حقیقت قول معصوم (ع) است که از طریق اجماع بدست آمده است.
اجماع نزد علماء امامیه چیست؟
علماء امامیه می فرمایند: حجیت اجماع در حقیقت زمانی است که به طور قطعی کشف از قول معصوم (ع) نماید. بنابراین حجیت اجماع، مربوط به خود اجماع نیست، بلکه آن چیزی است که توسط اجماع کشف شده است. (یعنی قول معصوم).
لذا بدین ترتیب اجماع داخل در بحث سنت می گردد و دلیلی مستقل در برابر سنت نیست؛ پس اگر ارزشی وجود دارد مربوط به سنت است نه اجماع.
دلایل امامیه بر نظرشان پیرامون اجماع چیست بیان کنید؟
1) نزد ما امامیه قیمت عملی برای اجماع وجود ندارد، مگر آن زمان که کشف از قول معصوم (ع) نماید.
2) اجماع به منزله ی خبر متواتر است که به نحو قطع از قول معصوم کشف می نماید. بدین معنا که خبر متواتر راساً به خودی خودش دلیل بر حکم شرعی نیست بلکه دلیل بر دلیل حکم شرعی است، همچنین اجماع نیز به خودی خودش دلیل بر حکم شرعی نیست، بلکه، دلیل بر دلیل است.
3) اجماع دلیل قطعی بر خود نظر امام معصوم (ع) است، نه اینکه بر لفظی خاص برای نظر امام معصوم دلالت نماید؛ یعنی به وسیله ی اجماع ثابت نمی شود که معصوم (ع) لفظ خاص معینی برای بیان حکم را فرموده باشد.
4) بدین ترتیب اجماع دلیل لبی (عقلی) مانند دلیل عقلی می باشد.
5) اهل سنت معتقد هستند که در اجماع همه ی مسلمین باید یک نظر را داشته باشند، اما ما امامیه معتقدیم اگر اجماع کشف از قول معصوم بنماید واجب نیست که همه ی مسلمین با هم اتفاق نظر داشته باشند. صرفا این مقدار کافی است که از اتفاق علماء قول معصوم کشف گردد، خواه تعداد علماء کم باشد یا زیاد تفاوتی نمی کند.
6) اجماع زمانی حجت است که به سبب آن علم به قول معصوم (ع) حاصل گردد، در غیر این صورت نزد ما امامیه هیج قیمت و ارزشی برای اجماع وجود ندارد.

بسمه تعالی آقای محترم سلام علیکم شما در بین چندین سوال اساسی و مهم و اشکال که به برخی آقایان و تفکرات توسط بنده گرفته شد فقط مسئله اجماع را جواب دادید و حال آنکه موضوع بحث ما اصلا این نبود و بنده نمیدانم شما به چه دلیل از جواب دادن به سوالات بنده در کامنت های قبلی درباره اشخاص و تفکرات فرار میکنید و این بسیار عجیب است که شما دائما از جواب دادن طفره میروید و بحث را عوض میکنید چرا؟؟؟؟!!!!!!!!آیا شما آنچنان که درباره اجماع (که ما آخر نفهمیدیم چه شد!!!!!!)سخنرانی میکنید و به دفاع از آن میپردازید درباره ناموس بزرگ اسلام که قرآن کریم است و احادیث صحیح و قرآنی معصومان محمدی سلام الله علیهم صحبت کرده و از آنها دفاع میکنید؟؟؟!!!!!!آقای محترم اگر قول 6 شمارا درباره اجماع در نظر بگیریم علم به قول معصوم با استفاده از قرآن به دست می آید (آنچنان که پیامبر و ائمه فرمودند و در کامنت قبلی روایتش را مطرح کردم)نه اجماع زیرا اولا خود آن بزرگواران فرمودند ثانیا آیا قرآن مصون از خطا و اشتباه درستتر و کامل تر است یا حرف ها و نظرات علما که به گفته شما در قسمت 5 حتی اگر تعداد آن علما کم باشد و این حرف شما جای شگفتی دارد!!!!!!!!!!!!از طرفی چرا در برخی موارد علمای متقدمین که نزدیک به زمان معصوم بودند و قولشان به قول شما میتواند بهتر کلام معصوم را کشف کند درباره یک فتوا اجماع دارند اما به ناگاه یک عالم متاخر میآید و با آوردن دلایلی آن اجماع را نقض کرده و تغییر میدهد و اجماع جدیدی ارائه میدهد واقعا این مسائل جای شگفتی و تعجب عمیق دارد!!آقای محترم شما به جای این حرف ها جواب چندین سوال بنده را بدهید و اینقدر از این شاخه به آن شاخه نپرید با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

شهید علی اصغر پازوکی;639235 نوشت:
دهه فجر مبارک

شهید علی اصغر پازوکی;639235 نوشت:
چرا انقلاب اسلامی پیامبر اسلام (ص) ، شکست خورد؟



با عرض سلام و ادب

اين سوال بسيار كلي و مبهم مي باشد.مناسب است اشاره مي كرديد حكومت اسلامي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در كدام مورد با شكست مواجه شده بود تا بررسي شود كه آيا اولاً شكست بوده يا خير؟ ثانياً اگر شكست بوده علت و عوامل آن چه بوده است.

انقلاب اسلامي پيامبر(صلي الله عليه و آله) هر چند با مشكلاتي مواجه بود و بعد از رحلت آن حضرت انحرافاتي بوجود آمد،ولي آنچه مسلم و قطعي است اين است كه آن حكومت شكست نخورده بود.گسترش روز افزون اسلام - كه اتفاقاً دليل عمده دشمني كشورهاي غربي با اسلام در زمان حاضر همين گرايش پيروان ديگر اديان به اسلام مي باشد - در اقصي نقاط عالم محكمترين و روشن ترين دليل بر عدم شكست اين حكومت مي باشد.

توضیح: این پست و پست های پس از آن از تاپیک زیر جدا شده است:

آیا انقلاب اسلامی پیامبر اسلام (ص) ، شکست خورد؟

شهید علی اصغر پازوکی;641335 نوشت:
با سلام

[SPOILER]
ما هرچه داریم از پیامبر عظیم الشان اسلام و ائمه اطهار می باشد
جانم فدای پیامبر صلوات الله علیه و ال اطهارش

[/SPOILER]
با توجه به مطلبی که جناب عارف اوردند
فکر میکردم
سوال واضح شده است
اما با اینحال مختصر توضیحی میدهم امیدوارم کارساز باشد.
خیلی از کاربران محترم
و قتی از ایران و اسلام سخن می گویند
بیشتر به مقایسه دنیای مادی غرب می پردازند
کانه مثلا پیامبر امده بود دنیایی مرفه اقتصادی درست کند
و البته با نیت و بدون نیت مشاکل فائقه در غرب راکنار گذاشته
و فقط از توسعه مادی و تکنولوژی غرب می گویند
یطوری که اگر مطالبشان توجه شود
انقلاب اسلامی ایران و انقلاب پیامبر را شکست خورده می دانند
و.....
مولفه های پیروزی و شکست انقلاب های مذهبی چی میباشد؟
ایا انقلاب های مذهبی فقط مادیند؟
ایا انقلاب های مذهبی فقط معنویند؟
ایا هردو وجه مادی و معنوی را دارند؟و الویت را به کدام وحه میدهند؟
تکلیف مردم و و مسئولان نسبت به انقلاب ها چیست؟
ارمان گرایی و واقع گرایی در انقلاب ها چطور تعریف میشود؟
تعامل انقلاب ها به دول دیگر چگونه باید باشد؟
ایا انقلاب ها زود بازده اند یا برعکس و یا غیر این؟

هدف از انقلاب چه بود؟
راه رسیدن به انقلاب چگونه است؟
استقلال؟
ازادی؟
حقوق بشر؟
ازادی بیان؟
پادشاهی؟
جمهوریت؟
مردم سالاری دینی؟
استکبار؟
صهیونیسم؟

التماس دعا

با عرض سلام و ادب

ضمن تشکر از شما بابت بیان هدف از سوال،باید عرض کنیم:

پرداختن به این مسائل که تقریباً نیازمند ارائه مطالبی در حد یک پایان نامه می باشد،نیازمند طرح مباحثی در موضوعات مختلف تاریخی،سیاسی و ... است که در این مجال نمی گنجد.

ehsanmohammady;906376 نوشت:
با سلام و خسته نباشید وقت بخیر ببخشید روایتی بود در کتاب الغیبة شیخ طوسی ج 1 ص 446 به این صورت : (وعنه عن سيف بن عميرة، عن بكر بن محمد الازدي ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خروج الثلاثة: الخراساني والسفياني واليماني فيسنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد، وليس فيها راية بأهدى من راية اليماني يهدي إلى الحق) آیا این خبر اگر صحیح باشد خبر واحد محسوب میشه ؟ (با در نظر گرفتن طبقات راوی چطور)
البته من در سایت حوزه دیدم به سندش اشکال گرفتن مرجع ضمیر عنه کیست؟ آيا فضل بن شاذان است یا ابن ابی عمیر که هر کدام مشکلی دارد ، در پاورقی الیبة شیخ طوسی هم آمده بود : (مرجع الضمير في مختصر إثبات الرجعة هو محمد بن أبي عمير والظاهر أنه الصحيح، إذ الفضل لم يرو عن سيف بن عميرة بل يروي عن ابن أبي عمير في موارد كثيرة)
اگر راهنمائی کنید ممنون میشم

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب
پرسش‌گر گرامی با توجه به این که سؤال شما دارای چند بخش است ابتدا به بخش اول آن پرداخته می شود:
1. آیا این خبر اگر صحیح باشد خبر واحد محسوب میشه ؟ (با در نظر گرفتن طبقات راوی چطور)
تعریف صحیح نزد قدما با صحیح نزد متأخرین تفاوت دارد که به آن اشاره می گردد:
خبر صحیح نزد قدما، خبری است که نسبت به صدور آن از معصوم علیه السّلام اطمینان وجود داشته باشد، چه منشا اطمینان، وثاقت راوی باشد و چه امارات قطعی یا ظنی دیگر.
و خبر صحیح نزد متاخرین، از اقسام خبر واحد بوده و به خبری گفته می‌شود که راویان آن در تمام سلسله سند، امامی، عادل، ضابط و متصل به معصوم علیه السّلام باشند.
تعریف خبر واحد: خبر واحد خبری را گویند که از معصوم علیه السّلام نقل شده، لیکن به حدّ تواتر نرسیده و در ذاتش- قطع نظر از قراین علمی- مفید ظن به واقع است نه علم؛ خواه راوی آن یک نفر باشد یا بیشتر.
حال با توجه به این مطالب باید گفت عبارت شیخ طوسی در الغیبه که فرموده:« (مرجع الضمير في مختصر إثبات الرجعة هو محمد بن أبي عمير والظاهر أنه الصحيح، إذ الفضل لم يرو عن سيف بن عميرة بل يروي عن ابن أبي عمير في موارد كثيرة)» ناظر به صحیح نزد قدما می‌باشد. و روایت از جمله خبر واحد است.

توضیح: این پست و پست بعدی آن از تاپیک زیر جدا شده است:

بررسی سند حدیث درباره مهدویت

ehsanmohammady;906376 نوشت:
البته من در سایت حوزه دیدم به سندش اشکال گرفتن مرجع ضمیر عنه کیست؟ آيا فضل بن شاذان است یا ابن ابی عمیر که هر کدام مشکلی دارد ، در پاورقی الیبة شیخ طوسی هم آمده بود : (مرجع الضمير في مختصر إثبات الرجعة هو محمد بن أبي عمير والظاهر أنه الصحيح، إذ الفضل لم يرو عن سيف بن عميرة بل يروي عن ابن أبي عمير في موارد كثيرة)

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام وعرض ادب
پرسش‌گر گرامی ابتدا ترجمه جمله پاورقی شیخ طوسی را خدمت شما ارسال کنم: «مرجع الضمير في مختصر إثبات الرجعة هو محمد بن أبي عمير والظاهر أنه الصحيح، إذ الفضل لم يرو عن سيف بن عميرة بل يروي عن ابن أبي عمير في موارد كثيرة؛ مرجع ضمیر در کتاب مختصر اثبات الرجعه فضل بن شاذان، محمد بن أبي عمير است و ظاهر مطلب این است که این حرف صحیح می‌باشد، زیرا جناب فضل روایت نکرده است از سيف بن عميرة بلکه روايت کرده از ابن أبي عمير در موارد زیادی.)
در کتاب« الغيبة (للطوسي) كتاب الغيبة للحجة، ص445» در ابتدا این گونه آمده است:
الْفَضْلُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ صَالِحٍ‏ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ ...
وَ عَنْهُ‏ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ الْخُرَاسَانِيِّ وَ السُّفْيَانِيِ‏ وَ الْيَمَانِيِ‏ فِي‏ سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَيْسَ فِيهَا رَايَةٌ بِأَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ.
بنابر این در کتاب شیخ طوسی ضمیر «عنه» به «الفضل» بر می‌گردد، ولی شیخ با اشاره به پاورقی، آدرس کتاب «مختصر اثبات الرجعه» را صحیح تر می‌داند. چراکه فضل بن شاذان قبل از این روایت آورده است: «

لذا ضمیر«عنه» به ابن ابی عمیر بر می‌گردد.

نماز کن فیکون - در كتاب رهنماي گرفتاران نوشته حاج نصر بروجردي آمده است اين نماز از اسرار خفيه الهي به شمار مي آید و در راستي آثار اين نماز هيچ شك و شبهه اي نيست.
كيفيت اين نماز به اين صورت است:
در شب جمعه ، بعد از نماز عشا در جايي خلوت دوركعت نماز مي خوانيد در ركعت اول بعد از حمد سوره انعام تا آخر آيه 93
و در ركعت دوم بعد از حمد از ابتداي آيه 94 انعام تا آخر اين سوره را مي خوانيد. بعد از اتمام نماز 1000 مرتبه صلوات بفرستيد. بعد از آن به سجده رويد وهر چيزي را مي خواهيد طلب مي كنيد اگر ميان او و حاجتش به دوري شرق و غرب باشد حاجتش را مي گيرد و اين عمل از مجربات است.


توضیح: این پست و پست های پس از آن از تاپیک زیر جدا
و پس از مشورت با مدیر محترم علمی انجمن تفسیر و علوم قرآن ، به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

[h=2]نماز «كن فيكون»[/h]

با سلام

نماز كن فيكون (نماز طلب حاجت برای کلیه حوایج) برای برآورده شدن كليه حاجات دنيوی و اخروی است و كثيری از بزرگان دين، آنرا تجربه نموده و بسيار موثر ميدانند.

بعد از نماز صبح و در وقت طلوع آفتاب در روز جمعه دو ركعت نماز حاجت بخواند: (در ركعت اول بعد از سوره حمد، از اول سوره انعام تا پايان آيه 93 (وكنتم عن آياته تستكبرون) بخواند و سپس به ركوع رود و سجده ها را بجاي آورد. در ركعت دوم پس از حمد، از آيه 93 به بعد (ولقد جئتمونا فرادى) تا اخر سوره شريفه انعام بخواند و سپس قنوت بخواند و ركوع و سجده ها را بجای آورد و سلام دهد. سپس هزار مرتبه بر پيامبر اكرم (ص) و آل مطهرش صلوت بفرستد و دعا كند و حاجت بخواهد كه به اذن باريتعالی برآورده و مستجاب است حتي اگر بين نمازگزار و حاجتش فاصله ای به اندازه مشرق ومغرب باشد. اين نماز را به دليل سرعت تاثيرگذاريش كن فيكون ناميده اند و البته از مجربات است و بسياری آنرا تجربه نموده اند. اگر نمازگزار سوره انعام را از حفظ نباشد، جائز است كه از روي قرآن كريم قرائت نمايد.

اللهم إني أسألك حبك وحب من يحبك وحب كل عمل يقربني إلى حبك. اللهم اجعل عملي صالحاً واجعله لوجهك خالصاً ولا تجعل لأحدٍ فيه شيئاً

التماس دعا


در این مورد سند معتبری جز از کتاب مدکور وجود ندارد ولی با دلیل ذیل و با نیت رجا قابلیت انجام دارد :
«قصد رجا» به معنای «امید به ثواب » است، و منظور از این که در برخی از موارد گفته می شود: فلان عمل را «رجاء» انجام دهید، این است که بعضی از کارهای مستحب با دلیل معتبر ثابت شده اند و قصد «ورود شرعی » در هنگام انجام آن ها مانعی ندارد;
یعنی می توان آن کار مستحب را با این عنوان که از طرف شارع مقدس وارد و به آن امر شده است، انجام داد، اما دلیل معتبر شرعی بر «استحباب » برخی از اعمال وجود ندارد، بلکه دلیل ضعیف و روایت غیر معتبری بر مستحب بودن آن ها وجود دارد . بنابراین، اگر بخواهیم آن عمل را به قصد این که شارع مقدس دستور داده و مستحب شرعی است و از طرف او «وارد» شده است، انجام دهیم، جایز و صحیح نیست، بلکه بدعت و حرام است، زیرا جهت شرعی بر آن وجود ندارد و نسبت دادن آن به شارع مقدس دروغ است . اما در همین موارد، می توان آن عمل را با اعتماد به همان روایت ضعیف از سوی شارع مقدس صادر شده و آن عمل، مطلوب او باشد . در این صورت، برای انجام این عمل ثواب انقیادی و اطاعت و بندگی می دهند.(1)

بنابراین وقتی به عنوان رجاء می خوانیم به دلیل لطف پروردگار، اگر مطابق با واقع باشد خداوندثواب آن را می‌دهد و اگر مخالف با واقع است رجاءً تفضلاً پروردگار عالم ثواب آن رامی‌دهد..
(1)جامع المسائل، ج 2، ص 172

فرج اله عباسي;926030 نوشت:
ای کاش اول سند این نماز آورده می شد و بعد با قاطعین می گفتید هیچ شک و شبهه ای تیست

عرض کردم در آثار این نماز شک و شبهه ای نیست .

باسلام و تشکر از سوال کننده عزیز
قبل از پاسخ بهتر است در خصوص چند واژه به کار رفته در این سوال مطالبی بیان نمود:
مجرم: به شخصی که مرتکب جرمی شود مجرم گفته میشود. در تعریف جرم نیز گفته شده: هر کار یا ترک کاری که نظم، صلح و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد (برگرفته از بانک مقالات حقوقی نشر عدالت).
حد: حدود بخشی از قوانین کیفری اسلام است که مجازات آن در برابر کارهای خلاف اخلاق اعمال می‌شود و کیفر ثابت و مشخص دارد. (قانون مدنی: 324).
حال سوال این است که آيا پس از اينكه بر يك مجرم حد جاري مي شود، گناه اون بخشيده مي شود و در آخرت مجازاتي ندارد؟ گناه سرپیچى از امر مولا و خطا و لغزش است و خود آن چند نوع است: گناهی که موجب از بین رفتن حقی از افراد یا ثبوت حدی از حدود خدا نمی شود، بلکه گناه به خود گناهکار مرتبط است مانند حسادت و دروغگویی. در این صورت، اگر گناهکار از کرده خویش پشیمان شده و تصمیم بگیرد که برای همیشه به آن گناه عود نکند، بخشیده می شود. گناهی که موجب ثبوت مالی از حقوق مردم یا حقوق خدا می گردد، مانند ترک زکات و خمس. در این مورد، بخشش زمانی است که علاوه بر پشیمانی، حقوقی را که بر ذمه اش قرار گرفته بپردازد. اما گناهی که موجب حد شرعی باشد به سه دسته تقسیم می شود: از جنبه حق خدا موجب حد شرعی می شود؛ مانند زنا و شرب خمر. در اینصورت اگر جرمش آشکار نشود می تواند با توبه خود را پاک ساخته و امیدوار به بخشش الهی باشد. اما اگر جرمش آشکار شود علاوه بر حد و مجازات دنیوی، عقوبت اخروی نیز در جای خود ثابت است. که اتفاقا مورد سوال هم این جاست که آن چه در این جا مهم است این است که شخص مجرم حدش را دارد ولی با توبه امید آن می رود که مشمول بخشش الهی قرار گیرد. ولی زمانی که از جنبه حق الناس موجب حد شرعی می شود؛ مانند تعدی به حقوق دیگران و تهمت در اینصورت لازمه پاک شدن، پرداخت حق الناس، و اعمال حد شرعی است و گاهی هم از جنبه حق الله و هم از جنبه حق الناس موجب ثبوت حق می شود، مانند سرقت و قتل. در اینصورت علاوه بر پرداخت حق الناس اعم از مال سرقت شده و یا دیه و خسارت، و اعمال حد و مجازات دنیوی باید به درگاه الهی توبه واقعی کند تا مشمول رحمت الهی قرار گیرد.

توضیح: این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

اجرای حد و بخشش گناه

روایات زیادی در زمینه نوره کشیدن و زدودن موهای زائد وجود دارد و یکی از دلایل این حکم برای کاهش شهوت است ولی این روایتی که شما گفتید ( و در حدیثی نیز آمده که بلند شدن موهای بدن که موهای زائد نیز جزء آن است، منجر به کاهش شهوت می شود. ) در هیچ منبع معتبری وجود ندارد و کاملا با روایات مشهور و معتبر مخالف است.
حالا به چند روایت اشاره می کنم :
امام على(علیه السلام):
«نوره، یک پاک کننده است».(1)
«نوره، یک تعویذ (نگه دارنده) و مایه پاکى بدن است».(2)
«دوست دارم که هر فرد با‌ایمان در هر پانزده روز یک‌بار، با نوره موزُدایى کند».(3)

پی نوشت ها :
1. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏6، ص 505، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
2. همان، ص 506.
3. همان.


توضیح: این پست و پست بعدی از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]جوان مجرد و زدودن موهای زائد بدن[/h]

پرسش :
در احادیث فراوانی از اهل بیت (علیهم السلام) تاکید بر زدودن موهای زائد بدن شده به طوریکه فرموده اند بیش از 40 روز نباید نوره کشیدن را به تعویق انداخت و زدودن موهای زائد دلگیری و پریشانی را از بین می برد و....
و در حدیثی نیز آمده که بلند شدن موهای بدن که موهای زائد نیز جزء آن است، منجر به کاهش شهوت می شود.
خواهشمندم با مطالعه ی دقیق تمام احادیث در این مورد، بفرمایید که وظیفه ی جوان مجرد چیست؟ آیا مستحب که همان زدودن را انجام دهد (در حدیثی از امام علی (ع) فرموده بودند که اگر تا 40 روز موها زدوده نشود مسلمان نیست، البته این روایت را از جست و جوی در اینترنت بدست آوردم به همین خاطر زیاد معتبر نیست و از شما خواستم که تحقیق معتبر کنید) یا اینکه برای کاهش شهوت بگذارد موها بلند شود؟

پاسخ :
روایات زیادی در زمینه نوره کشیدن و زدودن موهای زائد وجود دارد و یکی از دلایل این حکم برای کاهش شهوت است ولی این روایتی که شما گفتید ( و در حدیثی نیز آمده که بلند شدن موهای بدن که موهای زائد نیز جزء آن است، منجر به کاهش شهوت می شود. ) در هیچ منبع معتبری وجود ندارد و کاملا با روایات مشهور و معتبر مخالف است.
حالا به چند روایت اشاره می کنم :
امام على(علیه السلام):
«نوره، یک پاک کننده است».(1)
«نوره، یک تعویذ (نگه دارنده) و مایه پاکى بدن است».(2)
«دوست دارم که هر فرد با‌ایمان در هر پانزده روز یک‌بار، با نوره موزُدایى کند».(3)
واجبی، طین، حنازرد، یا نوره، فراورده‌ای خاک‌گون و پودر شکل به رنگ سفید است که از آمیخته شدن آهک و زرنیخ درست می‌شود و از آن برای موزدایی٬ به کار گرفته می‌شود.(4)
این ماده پس از ترکیب شدن با آب به رنگ سبز تغییر رنگ می‌دهد.

---------------------------
1. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏6، ص 505، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
2. همان، ص 506.
3. همان.
4. فرهنگ واژگان دهخدا، واژهٔ «نوره».

بسم الله الرحمن الرحیم
عرض ادب و سلام خدمت شما دوست گرامی؛

سوال شما مورد بررسی قرار گرفت. قسمت مهم سوال جنابعالی به شرح ظاهرا مرحوم صدوق در ذیل روایت باز می گردد ؛ یعنی این قسمت:

azalia;958931 نوشت:
»اقول: والاولى ردّ علمها الى قائلها ولا يتيسّر للمحقق الحكم بعدم قبول التوبه حين ظهور المهدى عجل اللّه فرجه. «

اما با بررسی های نسبتا گسترده ای که در کتب روایی و شروح انجام شد این عبارت در باب پنج از شصت وشش روايتي که در اين باب آمده است، تنها يک روايت معتبر است وآن صحيحه ابن رئاب است ودرباره آن مي‌گويد:

اقول: والاولي ردّ علمها الي قائلها ولا يتيسّر للمحقق الحکم بعدم قبول التوبه حين ظهور المهدي عجّل الله فرجه‌

سزاوارتر آن است که دانش اين روايت را به گوينده‌اش واگذاريم ومحقق نمي‌تواند بگويد که توبه در هنگام ظهور حضرت مهدي عليه السلام پذيرفته نيست.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]بررسی حدیث قیام به سیف[/h]

سوال :
در اینترنت نمازی با عنوان نماز «کن فیکون» هست ایا این نماز مستند هست ؟؟ اگر بله، میشه طریقه انجام نماز را کامل و واضح توضیح دهید


پاسخ :
در این مورد سند معتبری جز از کتاب مذکور وجود ندارد ولی با دلیل ذیل و با نیت رجا قابلیت انجام دارد :
«قصد رجا» به معنای «امید به ثواب » است، و منظور از این که در برخی از موارد گفته می شود: فلان عمل را «رجاء» انجام دهید، این است که بعضی از کارهای مستحب با دلیل معتبر ثابت شده اند و قصد «ورود شرعی » در هنگام انجام آن ها مانعی ندارد;
یعنی می توان آن کار را با این عنوان که از طرف شارع مقدس وارد و به آن امر شده است، انجام داد، اما دلیل معتبر شرعی بر «استحباب » برخی از اعمال وجود ندارد، بلکه دلیل ضعیف و روایت غیر معتبری بر مستحب بودن آن ها وجود دارد . بنابراین، اگر بخواهیم آن عمل را به قصد این که شارع مقدس دستور داده و مستحب شرعی است و از طرف او «وارد» شده است، انجام دهیم، جایز و صحیح نیست، بلکه بدعت و حرام است، زیرا جهت شرعی بر آن وجود ندارد و نسبت دادن آن به شارع مقدس دروغ است . اما در همین موارد، می توان آن عمل را با اعتماد به همان روایت ضعیف از سوی شارع مقدس صادر شده و آن عمل، مطلوب او باشد . در این صورت، برای انجام این عمل ثواب انقیادی و اطاعت و بندگی می دهند.(1)
بنابراین وقتی به عنوان رجاء می خوانیم به دلیل لطف پروردگار، اگر مطابق با واقع باشد خداوندثواب آن را می‌دهد و اگر مخالف با واقع است رجاءً تفضلاً پروردگار عالم ثواب آن رامی‌دهد.

________________
1.جامع المسائل، ج 2، ص 172

سوال:اعجاز قران از نظر خود قران چیست ؟ و اینکه قران خودرا از چه نظر از بقیه ی کتاب ها بالاتر میداند؟

پاسخ و جمع بندی:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

آیات تحدّی، دلالت بر اعجاز قرآن دارد و تحدّی قرآن عام و فراگیر بوده و شامل همه وجوه آن می شود؛ مانند تحدّی عام در آیه شریفه:«قُل لَئنِ اجتَمعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَی أن یَأتُوا بِمِثلِ هَذَاالقُرآنِ لاَیَأتُونَ بمِثلِهِ...»[1] ای پیامبر! بگو اگر تمامی جن و انس، همه جمع شوند، نمی توانند مانند قرآن را بیاورند... .
این آیه همان گونه که مشخص است حکایت از اعجاز قرآن در جنبه های گوناگون دارد.[2]

اعجاز و تحدی قرآن تنها مربوط به افراد خاص و زبان خاص نمی باشد. زن و مرد، با سواد و بی سواد، متخصص و عوام و به طور کلی همه انسانها مخاطب تحدی قرآن هستند.

قرآن کریم، هم برای بلیغ ترین و فصیح ترین افراد، در فصاحت و بلاغت معجزه است و هم برای حکما در حکمت های آن و هم برای علما در مطالب علمی و هم برای عالم اجتماعی، در مسایل اجتماعی و هم برای قانون گذاران، در قوانین و مقررات و هم برای سیاست گذاران، در سیاست و هم برای حکّام، در حکومت و برای تمامی جهانیان در آن حقایقی است که راهی برای کشف آن ندارند، مانند امور غیبی و مواردی که انسان در شناخت رسیدن به آن حقایق، دچار سردرگمی است.[3]

یکی از جنبه های معجزه و تحدی قرآن، عدم وجود اختلاف در آن است. کتابی که در طی 23 سال، در شرایط مختلف جنگ و صلح، سفر و حذر و... نازل شد، در آن هیچ اختلاف و تناقضی وجود ندارد. در حالیکه در آثار دانشمندان که طی دوران مختلف علمی شان نوشته می شود تناقص و اختلاف و تبادل رای و نظر وجود دارد. قرآن می فرماید:«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا»[4]( آيا درباره قرآن نمى ‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند.)


______________________________________________________________
[1] .بقره: 2/ 23.
[2] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 59.
[3] . ر.ک:المیزان، ج1، ص 60.
[4] .نساء: 4/ 82.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

اعجاز قرآن از نظر خود قرآن چیست؟

بسیاری از اندیشمندان دینی معتقدند که «اسم اعظم» صرف دانستن و گفتن یک لفظ نیست، بلکه فراتر از لفظ دارای حقیقتی است که در اثر خودسازی، تهذیب نفس، عبادت و توفیقات الهی در وجود افراد پیدا می‌شود و در پرتو این حالت، خداوند قدرت و مقام والایى به آنها خواهد داد.در آیات و روایات زیادی به وجود اسم اعظم اشاره شده، و آمده است که اسم اعظم در اختیار پیامبران الهی و امامان معصوم(علیه السلام) بوده و افراد والا مقامی مانند آصف بن برخیا که توانست تخت بلقیس را از مسافت طولانی برای حضرت سلیمان(علیه السلام) حاضر نماید نیز دارای بخشی از اسم اعظم بوده‌اند.


توضیح: این پست و پست های پس از آن از تاپیک زیر جدا
و پس از مشورت با مدیر محترم علمی انجمن تفسیر و علوم قرآن ، به کارشناس دیگری ارجاع داده شد:

[h=2]کدام دعايی است که اسم اعظم دارد؟[/h]

سلام و ارادت به محضر ؛ بسیاری از اندیشمندان دینی معتقدند که «اسم اعظم» صرف دانستن و گفتن یک لفظ نیست، بلکه فراتر از لفظ دارای حقیقتی است که در اثر خودسازی، تهذیب نفس، عبادت و توفیقات الهی در وجود افراد پیدا می‌شود و در پرتو این حالت، خداوند قدرت و مقام والایى به آنها خواهد داد.در آیات و روایات زیادی به وجود اسم اعظم اشاره شده، و آمده است که اسم اعظم در اختیار پیامبران الهی و امامان معصوم(علیه السلام) بوده و افراد والا مقامی مانند آصف بن برخیا که توانست تخت بلقیس را از مسافت طولانی برای حضرت سلیمان(علیه السلام) حاضر نماید نیز دارای بخشی از اسم اعظم بوده‌اند.دعایی از امام سجاد(علیه السلام) منقول است : "یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ وَحْدَکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ أَنْتَ الْمَنَّانُ‏ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ وَ ذُو الْأَسْمَاءِ الْعِظَامِ وَ ذُو الْعِزِّ الَّذِی لَا یُرَامُ‏ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ‏ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ؛ اى خدا! اى خدا! اى خدا! تو یگانه‌اى، تو یگانه‌اى، شریکى براى تو نیست، تو بخشنده، پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، صاحب بزرگى و بخشش، صاحب نام‌هاى بزرگ و صاحب عزتی که مغلوب نمی‌گردد. خداى شما خداى یگانه است، نیست خدایى مگر او که بخشنده مهربان است‏ و رحمت خدا باد بر محمّد و بر همه آل او". سپس آنچه خواهی دعا کن». پس آن‌گاه امام سجاد(ع) فرمودند: «قسم به کسى که محمّد را به راستى به پیامبرى فرستاد؛ این دعا را تجربه نمودم و همان‌گونه بود که آن‌حضرت فرمودند». زید بن على گفته که من نیز تجربه نمودم چنان بود که پدرم على بن الحسین گفت.(1)پی نوشت :1.سید ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 320- 321، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.

سلام...اگر برای احتیاجات شخصی می خواین بدونین این ذکر از همه دعاهایی که دنبالش هستین زود تر جواب میده چون خدا فورا میفهمه شما راست گو هستین و خدا راستگویان را بسیار دوست دارد....بعد از هر نماز صد بار بگین:خدایا من هیچی نیستم، ...همین

Bande-khoda;966139 نوشت:
سلام، شریعت و مذهب حضرات نوح و ابراهیم و آدم علیهم اسلام چه بوده است؟

علیکم السلام.
دین الهی از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم محمد مصطفی(ص) یکی بیش نیست و آن اسلام است. اسلامی که تسلیم شدن در مقابل دستورات الهی است. و تمام اختلافاتی که می بینیم، ناشی از سوء اختیار انسان هاست:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ؛[آل عمران/۱۹] دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ایجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود»

گرد زمان به هیچ وجه بر چهره این دین نمی نشیند، چرا که این دین مطابق فطرت و ساخت انسان است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛[روم/۳۰] پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار كن! این فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اكثر مردم نمى‏ دانند.»

و بین پیامبران الهی نیز هیچ فرقی نیست و کسی که در مقابل خدای متعال تسلیم می شود، به همه انبیاء ایمان می آورد:
«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[بقره/۱۳۶] بگویید: ما به خدا ایمان آورده ‏ایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، و (همچنین) آنچه به موسى و عیسى و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یك از آنها جدایى قائل نمى ‏شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم (و تعصبات نژادى و اغراض شخصى، سبب نمى‏شود كه بعضى را بپذیریم و بعضى را رها كنیم.)»

اتصال طایفه انبیاء نسل به نسل نیز در ضمن روایتی بیان شده است:

پیامبر (ص) فرمودند: «حضرت آدم از خداوند درخواست كرد برایش وصى و جانشین خوبى قرار دهد. سپس خداوند باو وحى كرد كه شیث را جانشین خود قرار ده آدم شیث را بجانشینى تعیین كرد شیث پسرش شبان را وصى و جانشین خود قرار داد. شبان محلث را وصى كرد و محلث محوق را و محوق عمیشا و عمیشا با خنوخ تحویل داد كه همان ادریس پیامبر است. ادریس ناحور را تعیین كرد و ناحور به نوح تحویل داد و نوح سام را جانشین خود كرد و سام به عثامر و عثامر به رعیثاشا و رعیثاشا به یافث و یافث به بره و بره بجفیسه و جفیسه به عمران و عمران بابراهیم خلیل و ابراهیم وصى خود فرزندش اسماعیل را قرار داد. اسماعیل اسحاق و اسحاق به یعقوب و یعقوب به یوسف یوسف به ثیریا و ثیریا به شعیب و شعیب به موسى بن عمران حضرت موسى به یوشع بن نون و یوشع بداود سپرد و داود سلیمان را وصى خود قرار داد و سلیمان آصف بن برخیا را و آصف به زكریا و زكریا به عیسى بن مریم و عیسى شمعون بن حمون صفا را وصى خود قرار داد و شمعون یحیى بن زكریا را و یحیى منذر را جانشین خود تعیین كرد و منذر بسلیمه سپرد و سلیمه به برده. پیامبر اكرم فرمود برده بمن واگذار كرد و من بتو یا علی میسپارم و تو نیز بجانشین خود میسپارى.»[۱]

به همین دلیل حضرت علی (ع) دین خود را همان دین آدم می دانند:
از على علیه السّلام شنیدم مى ‏فرمود: «از خداوند بترسید فریب انسانى را نخورید و كسى شما را به دروغ از راه منحرف نكند، دین من یكى است و آن دین آدم است.»[۲]
البته ممکن است بعضی از دستورات شریعت، در زمان آدم متفاوت بوده باشد، اما این تغییر در داخل یک دین نیز ممکن است، همان گونه که زمانی پیامبر(ص) رو به سمت بیت المقدس نماز می خواندند و زمان دیگری مامور شدند تا به سمت کعبه نماز بخوانند.

پی نوشتها:
[۱]. بحار الأنوار ، ج‏۲۳، ص: ۵۸.
[۲]. بحار الأنوار ج‏۶۵، ص ۸۹.

این پست از تاپیک زیر جدا شده است:

[h=2]شریعت انبیاء گذشته[/h]

موضوع قفل شده است