جمع بندی علت ثابت ولی معلول متغیر

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت ثابت ولی معلول متغیر

سلام، چطور ممکن است علت ثابتی باشد ولی معلول متغیری حاصل شود ؟

یا به قول دیگر، چگونه خداوندی وجود دارد که جدا از مخلوق است! بعد این خداوند ثابت (قدیم و باقی) است، اما مخلوق همواره تغییر میکنند .

لطفا به زبان ساده توضیح دهید ! اگر اصطلاحی در آن به کار بردید لطفا معنیش را بگویید .

لطفا مثال هم بزنین.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد سیـد مفیـد

به من بیاموز;925660 نوشت:
سلام، چطور ممکن است علت ثابتی باشد ولی معلول متغیری حاصل شود ؟

یا به قول دیگر، چگونه خداوندی وجود دارد که جدا از مخلوق است! بعد این خداوند ثابت (قدیم و باقی) است، اما مخلوق همواره تغییر میکنند .

لطفا به زبان ساده توضیح دهید ! اگر اصطلاحی در آن به کار بردید لطفا معنیش را بگویید .

لطفا مثال هم بزنین.

با عرض سلام و تحیت

چگونگی ارتباط موجودات متغير جهان مادی با خداوندی که ذاتاً ثابت است یکی از مسائل پیچیده فلسفی است که در مشرب های مختلف فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه صدرائی به آن پرداخته شده و هر مشربی بر اساس اصول و مبانی خود جواب آن را داده است.

اصل اشکال این است که بر اساس این قاعده فلسفی ( علت موجود متغیر باید متغیر باشد )، معلول متغيّر, علتی متغير مي‌خواهد. و از طرف ديگر، علت و پدیدآورنده همه دگرگونيها، خداوندی است که دگرگونی و تبدّل در ذات او راه ندارد، بنابراین، نحوه ارتباط موجود متغیر به ثابت، چگونه باید باشد تا منجر به تغیر در ذات الهی نگردد؟

با بیان سه مقدمه به پاسخ اجمالی اشکال می پردازیم

1- بر اساس اصل حرکت جوهری، جوهر و ذات موجودات مادی متغیر و سیال است.

2- تغیر و سیلان عین ذات و حقیقت موجودات مادی است نه امری خارج ازآن ها.

3- تغیر موجودات مادی امری دائمی و مستمر است، یعنی در تغیر خود ثابت هستند.

با توجه به مقدمه اول که در جای خود به اثبات رسیده است تمام اشیاء مادی علاوه بر حرکت در عوارض خود ، در ذات و طبیعت خود نیز در حرکت بوده و وجودی ناآرام دارند، (تذکر این نکته در اینجا ضروریست که بر اساس قاعده فلسفی که می گوید؛ علت متغیر باید متغیر باشد، علت تمامی حرکات و حوادث عارض بر اجسام، همان ذات و جوهر ناآرام اشیاء مادی است، اما حرکت و تغیر خود جوهر و ذات اشیاء، امریست ذاتی و درونی. در نتیجه کاربرد قاعده مذکور صرفا در محدوده حرکات عارض بر اشیاء مادیست نه حرکات و تغیرات ذاتی اشیاء).

و با توجه به مقدمه دوم، تغیر، تجدد و سیلان ذاتی اشیاء مادی عین وجود آن ها می باشد، یعنی نحوه وجود آن ها یک وجود سیال است نه این که موجودات مادی، ذاتی جداگانه داشته باشند که فاعل الهی آن را خلق کرده باشد آنگاه حرکت و تغیر را به آن ها بدهد، بلکه با خلق موجودات مادی، تغیر و سیلان نیز حاصل می شود. بعنوان مثال؛ تری آب و یا شوری نمک چیزی جدای از خود آب و یا نمک نمی باشند و لذا با خلق اصل آب و یا نمک، آنها نیز حاصل می شوند و چنین نیست که اول آب و یا نمک خلق بشوند آنگاه تری و شوری را به آنها بدهند. و به اصطلاح فلسفی، ذاتیات اشیاء، جعل و خلق جداگانه نمی طلبند بلکه با ایجاد اصل وجود ذات، آنها نیزتحقق پیدا می کنند.
بنابراین می توان چنین گفت که؛ موجوداتی که ذاتاً روانند و هويت وجودی آن ها عين روان بودن و سیلان آن هاست, نيازشان به علت, بسيط است، یعنی یک جعل و ایجاد می خواهند و آفريده شدن آن ها عين روان شدن آن هاست.

از طرفی طبق مقدمه سوم، تغیر در موجودات مادی امریست ثابت، يعنی درحرکت و تغیر، چهره ای ثابت دارند و ثبوتشان همان استمرار تجدد و تغیر است، در نتیجه اصل وجود آن ها یک وجود ثابت است منتهی ثابت در تغیر، پس می توان گفت؛ علت الهی, اصل وجود متغير را افاضه مي‌کند نه تغيّر و تجدد آن را. بنابراین، موجودی که ثباتش عين تجدّد و تغیر است، بلحاظ ثباتش به مبدأ ثابت ارتباط پیدا می کند. نتیجه آن که؛ موجودات مادی دو چهره دارند:

1- چهره ای متغیر و سیال، که از این حیث مبدأ حوادث گوناگون می گردند.

2- چهره ای ثابت و باقی( استمراردرتغیر)، که از این حیث به مبدأ و فاعل ثابت مرتبط می شوند یعنی فاعل الهی، یک موجود ثابت در تغیر را ایجاد می کند، در نتیجه ارتباط بین دو ثابت برقرار است نه بین ثابت و متغیر.


موفق باشید

سید مفید;926898 نوشت:
موجودی که ثباتش عين تجدّد و تغیر است، بلحاظ ثباتش به مبدأ ثابت ارتباط پیدا می کند.

با سلام و احترام
به لحاظ چهره متغیرش چی؟ آیا آن چهره متغیر ، علت نمی خواهد؟

سید مفید;926898 نوشت:
از طرفی طبق مقدمه سوم، تغیر در موجودات مادی امریست ثابت، يعنی درحرکت و تغیر، چهره ای ثابت دارند و ثبوتشان همان استمرار تجدد و تغیر است، در نتیجه اصل وجود آن ها یک وجود ثابت است منتهی ثابت در تغیر، پس می توان گفت؛ علت الهی, اصل وجود متغير را افاضه مي‌کند نه تغيّر و تجدد آن را. بنابراین، موجودی که ثباتش عين تجدّد و تغیر است، بلحاظ ثباتش به مبدأ ثابت ارتباط پیدا می کند. نتیجه آن که؛ موجودات مادی دو چهره دارند:

1- چهره ای متغیر و سیال، که از این حیث مبدأ حوادث گوناگون می گردند.

2- چهره ای ثابت و باقی( استمراردرتغیر)، که از این حیث به مبدأ و فاعل ثابت مرتبط می شوند یعنی فاعل الهی، یک موجود ثابت در تغیر را ایجاد می کند، در نتیجه ارتباط بین دو ثابت برقرار است نه بین ثابت و متغیر.

با توجه به این مقدمه، آن برهان اثبات خداوند که تکیه اش بر ثابت بودن ذات خدا و متغیر بودن دات مخلوق بود، باطل است و ذات مخلوق نیز ثابت است، هرچند که صورتش متغیر باشد!
پس ماده نیز واجب الوجود میشود چون محتاج و یا در جبر تغییر نیست و ذات ثابتی دارد.

[=arial]سلام

سید مفید;926898 نوشت:
از طرفی طبق مقدمه سوم، تغیر در موجودات مادی امریست ثابت، يعنی درحرکت و تغیر، چهره ای ثابت دارند و ثبوتشان همان استمرار تجدد و تغیر است، در نتیجه اصل وجود آن ها یک وجود ثابت است منتهی ثابت در تغیر، پس می توان گفت؛ علت الهی, اصل وجود متغير را افاضه مي‌کند نه تغيّر و تجدد آن را. بنابراین، موجودی که ثباتش عين تجدّد و تغیر است، بلحاظ ثباتش به مبدأ ثابت ارتباط پیدا می کند. نتیجه آن که؛ موجودات مادی دو چهره دارند:

1- چهره ای متغیر و سیال، که از این حیث مبدأ حوادث گوناگون می گردند.

2- چهره ای ثابت و باقی( استمراردرتغیر)، که از این حیث به مبدأ و فاعل ثابت مرتبط می شوند یعنی فاعل الهی، یک موجود ثابت در تغیر را ایجاد می کند، در نتیجه ارتباط بین دو ثابت برقرار است نه بین ثابت و متغیر.


وقتی مجموعه جهان ماده (یا ذات جهان ) ثابت هست چرا با وارد کردن خدا به معادله جهان ،!! تبیین جهان را پیچیده و غامض تر کنیم؟

SHAHINN;927429 نوشت:
با سلام و احترام
به لحاظ چهره متغیرش چی؟ آیا آن چهره متغیر ، علت نمی خواهد؟

با عرض سلام و تحیت خدمت شما کاربر گرامی

بیان [=arial]دو چهره ای بودن ذات موجودات مادی در ظرف تحلیل ذهنی است، و چنین نیست که دو چهره در خارج وجود داشته باشد تا برای هر کدام به دنبال علتی جداگانه باشیم، آن چه در خارج وجود دارد یک ذات ناآرام است و بس، که در ناآرامی خودش ثابت است. فاعل الهی این وجود ثابت در ناآرامی را ایجاد می کند ، [=times new roman]از اين‏رو موجودى كه ذاتاً متغير و گذراست، فقط هستى‏اش را از علت دريافت مى‏كند، نه چيز ديگرى را. يعنى علّت، اصل هستی آن را به او افاضه می کند. نه تغیر و حرکت آن را.

[=times new roman]در نتیجه آن چه در اینجا معلول است، خود وجود شئ است نه نحوه ی وجود آن که تغییرو حرکت باشد، پس تغییرو حرکت چون نحوه ی وجود موجودات مادی بوده و امری ذاتی است نیازی به علت ندارد. از باب تشبیه معقول به محسوس و نزدیک شدن به مطلب، در این چند مثال دقت بفرمایید؛ آیا شوری نمک، شیرینی شکر، چربی روغن، نیاز به علتی غیر از علت ایجادی خود نمک، شکرو روغن دارد؟

rezaee;927450 نوشت:
با توجه به این مقدمه، آن برهان اثبات خداوند که تکیه اش بر ثابت بودن ذات خدا و متغیر بودن دات مخلوق بود، باطل است و ذات مخلوق نیز ثابت است، هرچند که صورتش متغیر باشد!
پس ماده نیز واجب الوجود میشود چون محتاج و یا در جبر تغییر نیست و ذات ثابتی دارد.

با عرض سلام

علاوه بر این که لازم است برهان مورد اشاره را ذکر بفرمایید، توجه به چند نکته ذیل ضروری است.

باید توجه داشت که؛


اولا؛ تغييرو حرکت، ملازم با حدوث است و حدوث مستلزم امكان و معلوليت می ‏باشد و با وجوب وجود یعنی واجب الوجود بودن هرگز جمع نمی ‏شود.


ثانیا؛ تحولات وتغیرات در ذات موجودات مادی گرچه امریست ثابت، اما اصل وجود موجودات مادی وجودی امکانی بوده و نیازمند به علت، ولذا ثبات در تغیرات، مستلزم بی نیازی ماده از علت نخواهد بود.


ثالثا؛ گر چه واجب الوجود حقیقتی ثابت است، اما هر حقیقت ثابتی واجب الوجود نخواهد شد، آیا می توان گفت؛ چون انسان در ذاتیات خودش ثابت است، پس واجب الوجود است؟

متحیر;927469 نوشت:
وقتی مجموعه جهان ماده (یا ذات جهان ) ثابت هست چرا با وارد کردن خدا به معادله جهان ،!! تبیین جهان را پیچیده و غامض تر کنیم؟


با عرض سلام

ثابت بودن چیزی در امری، دلیل بر بی نیازی آن از علت نمی باشد. مطالعه ی مطالب دو پست قبلی در جواب از این سؤال نیز سودمند است

بسم الله الرحمن الرحیم


پرسش:

چگونه میشود خدایی که ثابت است معلولاتی متغیر داشته باشد؟


پاسخ:

چگونگی ارتباط موجودات متغير جهان مادی با خداوندی که ذاتاً ثابت است یکی از مسائل پیچیده فلسفی است که در مشرب های مختلف فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه صدرائی به آن پرداخته شده و هر مشربی بر اساس اصول و مبانی خود جواب آن را داده است.

اصل اشکال این است که بر اساس این قاعده فلسفی ( علۀ المتغیر متغیر، علت موجود متغیر باید متغیر باشد )، معلول متغيّر, علتی متغير مي‌خواهد. و از طرف ديگر، علت و پدیدآورنده همه دگرگونيها، خداوندی است که دگرگونی و تبدّل در ذات او راه ندارد، بنابراین، نحوه ارتباط موجود متغیر به ثابت، چگونه باید باشد تا منجر به تغیر در ذات الهی نگردد؟

با بیان چند مقدمه به پاسخ اجمالی اشکال می پردازیم.


1- بر اساس اصل حرکت جوهری، جوهر و ذات موجودات مادی متغیر و سیال است.

2-تغیر و سیلان عین ذات و حقیقت موجودات مادی است نه امری خارج ازآن ها.

3-تغیر موجودات مادی امری دائمی و مستمر است، یعنی در تغیر خود ثابت هستند.

با توجه به مقدمه اول که در جای خود به اثبات رسیده است تمام اشیاء مادی علاوه بر حرکت در عوارض خود ، در ذات و طبیعت خود نیز در حرکت بوده و وجودی ناآرام دارند، البته تذکر این نکته در اینجا ضروریست که بر اساس قاعده فلسفی که می گوید؛ علت متغیر باید متغیر باشد، علت تمامی حرکات و حوادث عارض بر اجسام، همان ذات و جوهر ناآرام اشیاء مادی است، اما حرکت و تغیر خود جوهر و ذات اشیاء، امریست ذاتی و درونی. در نتیجه کاربرد قاعده مذکور صرفا در محدوده حرکات عارض بر اشیاء مادیست نه حرکات و تغیرات ذاتی اشیاء.

و با توجه به مقدمه دوم، تغیر، تجدد و سیلان ذاتی اشیاء مادی عین وجود آن ها می باشد، یعنی نحوه وجود آن ها یک وجود سیال است نه این که موجودات مادی، ذاتی جداگانه داشته باشند که فاعل الهی آن را خلق کرده باشد آن گاه حرکت و تغیر را به آن ها بدهد، بلکه با خلق موجودات مادی، تغیر و سیلان نیز حاصل می شود. بعنوان مثال؛ تری آب و یا شوری نمک چیزی جدای از خود آب و یا نمک نمی باشند و لذا با خلق اصل آب و یا نمک، آنها نیز حاصل می شوند و چنین نیست که اول آب و یا نمک خلق بشوند آنگاه تری و شوری را به آنها بدهند. و به اصطلاح فلسفی، ذاتیات اشیاء، جعل و خلق جداگانه نمی طلبند بلکه با ایجاد اصل وجود ذات، آنها نیزتحقق پیدا می کنند.
بنابراین می توان چنین گفت که؛ موجوداتی که ذاتاً روانند و هويت وجودی آن ها عين روان بودن و سیلان آن هاست, نيازشان به علت, بسيط است، یعنی یک جعل و ایجاد می خواهند و آفريده شدن آن ها عين روان شدن آن هاست.

از طرفی طبق مقدمه سوم، تغیر در موجودات مادی امریست ثابت، يعنی درحرکت و تغیر، چهره ای ثابت دارند و ثبوتشان همان استمرار تجدد و تغیر است، در نتیجه اصل وجود آن ها یک وجود ثابت است منتهی ثابت در تغیر، پس می توان گفت؛ علت الهی, اصل وجود متغير را افاضه مي‌کند نه تغيّر و تجدد آن را.

بنابراین، موجودی که ثباتش عين تجدّد و تغیر است، بلحاظ ثباتش به مبدأ ثابت ارتباط پیدا می کند. و به عبارت دیگر؛ می توان در ظرف تحلیل عقلی، دو چهره برای موجودات مادی تصور نمود؛

1- چهره ای متغیر و سیال، که از این حیث مبدأ حوادث گوناگون می گردند.

2- چهره ای ثابت و باقی( استمراردرتغیر)، که از این حیث به مبدأ و فاعل ثابت مرتبط می شوند یعنی فاعل الهی، یک موجود ثابت در تغیر را ایجاد می کند، در نتیجه ارتباط بین دو ثابت برقرار است نه بین ثابت و متغیر.


بیان دو چهره ای بودن ذات موجودات مادی در ظرف تحلیل ذهنی است، و چنین نیست که دو چهره در خارج وجود داشته باشد تا برای هر کدام به دنبال علتی جداگانه باشیم، آن چه در خارج وجود دارد یک ذات ناآرام است و بس، که در ناآرامی خودش ثابت است. فاعل الهی این وجود ثابت در ناآرامی را ایجاد می کند ،از اين‏رو موجودى كه ذاتاً متغير و گذرا است، فقط هستى ‏اش را از علت دريافت مى‏كند، نه چيز ديگرى را. يعنى علّت، اصل هستی آن را به او افاضه می کند. نه تغیر و حرکت آن را.

در نتیجه آن چه در اینجا معلول است، خود وجود شئ است نه نحوه ی وجود آن که تغییر و حرکت باشد، پس تغییر و حرکت چون نحوه ی وجود موجودات مادی بوده و امری ذاتی است نیازی به علت ندارد.

لازم به ذکر است که تحولات و تغیرات در ذات موجودات مادی گرچه امری است ثابت، اما اصل وجود موجودات مادی وجودی امکانی بوده و نیازمند به علت، و لذا ثبات در تغیرات، مستلزم بی نیازی ماده از علت نخواهد بود.[1]


[/HR] [1]- ر.ک. صدرالدین، شیرازی، الاسفارالاربعه، ج3 ، صص 56و57 ، 77 ، 110، 105 . نیز به ، طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، فصل هشتم.
موضوع قفل شده است