جمع بندی سوالات و شبهاتی در رابطه با علم غیب پیامبر و ائمه علیهم السلام

تب‌های اولیه

186 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

L.E.O;925498 نوشت:
وقتی بحث بعد غیر مادی مطرح میشه اولین سوالی که بدرستی پیش میاد اینه که ایندو چجور با هم ارتباط برقرار میکنن و بر هم تاثیر میذارن، وقتی که از یک جنس نیستن ... همین سوال باعث شده بسیاری اساسا منکر بعد غیر مادی بشن ... بنظر من هیچ دوگانگی بین ایندو وجود نداره ... هر دو در واقع یک چیز واحد هستن که در برخورد با سیستم ادراکی ما به صورت مادی و غیرمادی جلوه میکنن ...

سلام خدمت شما دوست بزرگوار
والا از نظر من هم در مورد ما ورا طبیعه که به شخصه باوری ندارم اگر وجود داشته باشد آنطور که از اسمش پیداست ما بعد الطبیعه و ماورا الطبیعه هستش مابین ماورا و الطبیعه نیستش که بینشون ارتباط ایجاد شه البته دوستان و عزیزانی هستند که میگویند وجود دارد و تاثیر و تاثر هم دارند الا کل حال مشکل اینجا نیست مشکل بر وجود چیزی خارج از ماده و ماتریالیسم است

L.E.O;925498 نوشت:
من با توجه به ساختار عقلی و تجربی که دارم برام بسیار سخته پذیرش این که جنس جهان ما صرفا مادی باشه ...

تا حدودی با شما موافق هستم چون من هم تافته جدا بافته نیستم دلم بسیار میخواهد که چنین چیزی وجود داشته باشد که در ادامه آن مسئله بقا و یا فنا مطرح است پیش می آید
اما این دوست داشتن برای من تنها به عنوان مسئله امید مطرح هستش نه برای استدلال و درستی که ابدا از نظر من بدور هستش

L.E.O;925498 نوشت:
ون پدیده های بسیاری وجود دارن که کیفی هستن، ذهنی هستن، یعنی محل وجودشون آگاهی فرد هست نه جهان خارج، جنسشون مادی نیست، مجرد از ماده هستن

من بازهم میگم با دسته بندی شما مشکل دارم اگر مادی نیستن و مجرد هستن چطور است با مقداری ماده هوش و ادراک شما از بین میرود؟یا ادراک شما متغیر میشود؟

L.E.O;925498 نوشت:
تمامی رنگ ها، صداها، مزه ها و ... احساسات و افکار ... توهمات و ... هیچ کدوم در جهان خارج از ذهن وجود ندارن، رنگ قرمز، صدای آب، گرمای آتش، درد، تصورات، خاطرات و هر چیزی که انسان بودن ما رو میسازه هیچ کدوم عینی و آبجکتیو نیستن ...

به مسئله انسان بودن و انسان شدن اشاره کردید ابتدا باید دید این سیستم عصبی که در طی فرگشت برای حرکت در جانداران به وجود آمده چطور و چرا هست بعد دید که مادی نیست آنوقت سراغ فرض ماورا رفت
ببینید استدلالی که برای ماورا آورده میشود همانند خدای حفره هاست ،جاهای ناشناخته توسط علم را انگشت می گذارند و میگویند ماورا وجود دارد
اما تیغ اوکام را می گذاریم و مشکل را حل میکنیم هر تعریف درست و اصولی کاربردی را باید پی گرفت
در اینکه جهان چگونه به وجود آمد یا مسائلی که فرمودین علم ناقص است و چیز زیادی نگفته من هم قبول دارم
اما اینکه بگوییم خدا در 6 روز آفریده سپس بر عرش روی آب نشست یا اینکه در مورد آگاهی کاملا نمیدانیم موضوع از چه قرار است پس ماورا وجود دارد من موافق نیستم

L.E.O;925498 نوشت:
با این حال وجود دارن، رنگ قرمز وجود داره، اما در جهان عینی چیزی جز یک طول موج خاص نیست ... این قرمزی کجا هست، جنسش چی هست، جرمش چقدره، طول و عرضش چقدره و ...

برداشت های ما از واقعیت می تواند درست نباشد همانند تمثیل ارسطو که سایه و غار را مطرح کرده،برداشتی که من از جهان پیرامون دارم با ی زنبور و مار متفاوته ،چون ذهن من تنها گیرنده و فرستنده خبر نیست بلکه پردازش کننده و خبر ساز هم هست اما نکته قابل توجه این است که همه آنها مادی است از ماده اثر میگیرد و بر آن اثر میگذارد

L.E.O;925498 نوشت:
در این مقاله اشکالاتی بر نظریه مادی بودن کیفیات ذهنی (مثه افکار، احساسات و ...) وارد شده، یه نگاه به این مقاله بندازید احتمالن متوجه ابهام من میشید ...

بله تا حدودی متوجه نگرشتان شدم که از نظر من تاکید می کنم که از نظر من درست نیستش این نگاه
مقاله ای از دانشگاه برکلی قرار بدم
علم نمی تواند در مورد فرا طبیعیت نظر بده
مثلا اگه بگیم علت گرانش اینه که یه کوتوله نامرئی آدامس میجوه بعد مواد رو با اون به هم وصل می کنه
با روش علمی این ادعا رد نمیشه چون قابل آزمایش نیست
این نشون میده که روش علمی تنها ابزار تببین جهان نیست
لینک از دانشگاه برکلی
http://undsci.berkeley.edu/article/natural_matters
در ادامه این مقاله دانشگاه برکلی توضیح میدهد که چرا درست نیست از مفاهیم آزمون ناپذیر برای توضیح پدیده های طبیعی استفاده کنیم

ـــــــــــــــــــــــــــــ
ببینید یک نفر می تواند به بیماری اسکیزوفرنی بگوید جن زده شده و از طریق ورد به درمان بپردازد یکی هم علم و دارو ،در تبیین پدیده ها من مسیری را انتخاب میکنم که خاصیت تکرار و آزمون پذیری داشته باشد بنا بر این آگاهی را می توان به ماورا یا ماده نسبت داد که دیگر انتخاب با خود فرد است

سلام و احترام

hessam78;925386 نوشت:
سلام و احترام
هرگونه آفرینشی که در تضاد با خیرخواهی خداوند نباشد
اختیار خداوند چگونه است؟همان اختیار را از نوع مخلوقیتش به ما میداد!چطور خداوند اختیار و عملش به بهترین نحو است؟اگر بگویید اختیار نیست من هم میگویم خدا مختار نیست

جناب hessam عزیز، خواهش می کنم با دقت بیشتری به مسئله نگاه بفرمایید، ممنونم.
خداوند هم مختار است اما علت اینکه هرگز خطا نمی کند این است که اولا علمش نامحدود بوده و به تمام بدی ها و باطن آنها آگاه است، ثانیا تمایلاتی که در انسان وجود دارد، در او نیست ثالثا خداوند کمال مزلق بوده، و نیازی به تکامل ندارد، اما انسان هم اطلاعاتش محدود و اکتسابی است، هم باید رشد و تکامل داشته باشد، و هم به خاطر اینکه قرار است در دنیا زندگی کند، برای چنین زندگی دارای تمایلات متعدد و متضاد است، که لازمه زندگی دنیوی، و رشد اخروی اوست.

hessam78;925386 نوشت:
مسائلی را که من قبول دارم و تجربه نکردم اگر از حیطه علم است بله آن را قبول دارم چون ادعای گزافی ندارد و ابطال پذیر بودن را یدک میکشد


مبنای معرفت شناختی شما مشکل دارد، متاسفانه گاهی گمان می کنیم مبانی تجربی غربی ما را به راه درست رهنمون می سازد، در حالی که غرب خودش هم به تکاپو افتاده! فلسفه غرب بر خلاف فلسفه اسلامی هرگز روی ثابتی در نظریات ندیده و این اضطراب در طول تاریخ فلسفه غرب مشاهده می شود! اما نمی فهمم چرا برخی اینقدر برای آن سر و دست می شکنند!
علاوه بر اینکه گمان کنم شاید شما از حقیقت مبنای ابطال پذیری، و اشکالات آن اطلاع نداشته باشید، ابطال گرایان خودشان هم با چنین مبنایی نسبت به گزاره های علمی علم پیدا نمی کنند، بلکه خودشان هم قبول دارند گزاره های علمی، هیچ یقینی برای انسان نمی آورد.

ثانیا برهان امکان و وجوب یک برهان قطعی و غیر قابل خدشه است که موجود ماورای ماده اثبات می کند.

در هر صورت بحث علم غیب داشتن انبیاء و ائمه(ع) پس از اثبات وجود خدا و ماوراء الطبیعه است، و اگر شما در اصل علم غیب ابهامی دارید می شود بحث کرد، اما اگر در مبنای ما مشکل دارید خب طبیعتا باید در تاپیک مستقلی باید به بحث در خصوص مبانی بپردازیم، اما با فرض پذیرش مبانی خب بحث علم غیب مشکلی نخواهد داشت.

hessam78;925386 نوشت:
کشف و شهود ها هم ربطی به یک دین ندارد برای دین های باطل هم اتفاق می افتد(طبق ادعا)

عیبی ندارد، ما بر سر اصل آن صحبت می کنیم، که چنین ارتباطات ماورائی وجود دارد. ما به دنبال اثبات اطلاعات ماورائی هستیم، نه به دنبال اثبات حقانیت اسلام.

hessam78;925386 نوشت:
امیدوارم که بنده اشتباه کنم و از این موارد استفاده نکنن مسلمانان با احترام به نظر شما ولی من در حکومت های اسلامی چیز دیگری میبینم

اینجا محل دفاع از اسلام است، نه مسلمانان. ممکن است من با دروغ بخواهم کسی را جذب اسلام کنم اما قطعا چنین رفتاری از سوی من نه مورد رضایت خداوند است نه با سیره معصومین انطباق دارد لذا از نگاه اسلام قطعا چنین تبلیغی مردود است.

نگار70;925461 نوشت:
نه دلیلی نداره روایات رو کنار بگذاریم
اما ببینید این همون روایات که در صحیح بخاری اوردید
چون پیامبر به وحی متصل بوده و اینکه در قرآن هست که می فرماید پیامبر از روی هوا سخن نمی فرماید.

بعد کسی که به وحی متصل باشه پس الله بهش علم رو می رسونه
بعد این مربوط به غیب نمیشه
جواب سوال رو بدونی غیب نیست
.

ای خدا به شما خیر بدهد، علم غیب علمی است که از طریق اسباب عادی نباشد، بنابراین علمی که از طریق وحی باشد هم علم غیب است: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك‏»؛ اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏ كنيم‏(آل عمران:44)

اینکه فرمودید: "جواب سوال رو بدونی غیب نیست" خب باید توجه بفرمایید: قبل از وحی که جواب سوال را نمی دانستند، با وحی آگاه شده اند، اگر منظورتان این است که با دانستن، دیگر علم غیب نیست، پس اصلا علم غیبی وجود نخواهد داشت، چون هر زمان چه با وحی، چه با الهام، و چه از طرق دیگر به آنها اطلاع داده شود، بالاخره از جواب آگاه می شدند، و این می شود دانستن جواب سوال! و شما می گویید با دانستن جواب سوال دیگر علم غیب نیست!!

مسلم;925587 نوشت:
خداوند هم مختار است اما علت اینکه هرگز خطا نمی کند این است که اولا علمش نامحدود بوده و به تمام بدی ها و باطن آنها آگاه است، ثانیا تمایلاتی که در انسان وجود دارد، در او نیست ثالثا خداوند کمال مزلق بوده، و نیازی به تکامل ندارد،

سلام استاد عزیز
پیامبر خطا و اشتباه کرده و می کرده؟انسان هم مانند پیامبر خلق میشد همین

مسلم;925587 نوشت:
در حالی که غرب خودش هم به تکاپو افتاده!

این جمله رو انصافا حساسیت پیدا کردم استاد
همه حوزویا این حرفو میزنن عملا اونچیزی که من دارم میبینم کشورای اسلامی به تکاپو افتادن که
نمیگویم غرب مشکلی نیست لی آنچه برای من مسلم است مشکلات ما بسیار بیشتر است

مسلم;925587 نوشت:
فلسفه غرب بر خلاف فلسفه اسلامی هرگز روی ثابتی در نظریات ندیده

همین وییژگی خوبش است دیگر!

مسلم;925587 نوشت:
این اضطراب در طول تاریخ فلسفه غرب مشاهده می شود!

در پزشکی و هر علمی این اتفاق وجود دارد رو به تکامل می رود جز ادیان!

مسلم;925587 نوشت:
اما نمی فهمم چرا برخی اینقدر برای آن سر و دست می شکنند!

من هم عکس این قضیه را متوجه نمیشوم چرا برای دین انقد سر و دست میشکنن هر کس میخواهد دین خودش را فراگیر کند

مسلم;925587 نوشت:
علاوه بر اینکه گمان کنم شاید شما از حقیقت مبنای ابطال پذیری، و اشکالات آن اطلاع نداشته باشید،

اگر هم اطلاعی نداشته باشم از مغالطات منطقی که در فلسفه اسلامی وجود دارد کاملا آگاهم

مسلم;925587 نوشت:
ثانیا برهان امکان و وجوب یک برهان قطعی و غیر قابل خدشه است که موجود ماورای ماده اثبات می کند.

برهان صدیقین برای من جز بازی با کلمات چیزی نیست
فردی میگوید لعنت به فلسفه ای که در مقابل قرآن قرار گیرد من اورا فیلسوف نمیدانم
مسلمان دلیل تراش میدانم

مسلم;925587 نوشت:
اما با فرض پذیرش مبانی خب بحث علم غیب مشکلی نخواهد داشت.

مشکل وجود دارد
خداوند که قبل از خلقت فرد کافر میداند او شقیست من هم فرضا قبول میکنم علم خداوند هیچ تاثیری در اختیار انسان ندارد
اما این خدای خیرخواه چرا موجودی می آفریند که خود را بدبخت میکند؟

مسلم;925587 نوشت:
عیبی ندارد، ما بر سر اصل آن صحبت می کنیم، که چنین ارتباطات ماورائی وجود دارد

آن هم طبق ادعاس چنین ارتباطی را می توانید نشان دهید؟

مسلم;925587 نوشت:
اما قطعا چنین رفتاری از سوی من نه مورد رضایت خداوند است نه با سیره معصومین انطباق دارد لذا از نگاه اسلام قطعا چنین تبلیغی مردود است

اگر اینطور باشد که خوبست

با سلام و احترام

hessam78;925631 نوشت:
مشکل وجود دارد
خداوند که قبل از خلقت فرد کافر میداند او شقیست من هم فرضا قبول میکنم علم خداوند هیچ تاثیری در اختیار انسان ندارد
اما این خدای خیرخواه چرا موجودی می آفریند که خود را بدبخت میکند؟

جناب hessam عزیز عرض کردم نمی شود، چنین چیزی نشدنی است مگر آنکه خداوند علت وقوع چنین انسان هایی را از بین ببرد، اگر شما تاثیر اسباب و مسببات را همانطور که در مادیات می پذیرید به طور کلی باور داشته باشید متوجه می شوید که چنین فرضی نشدنی است، حل شدن مسئله در گرو تصور درست شما از این نظام است.

بچه هایی که به دنیا می آیند همانطور که از نظر مادی شرایط یکسانی ندارند به خاطر تفاوت در نوع تغذیه، مراقبت های دوران بارداری، تاثیرات ژنتیکی و مانند آن، از نظر شرایط معنوی هم متفاوت هستند، لذا همانطور که توقع اینکه بچه ها علی رغم تفاوت های مادی، یکسان به دنیا بیایند توقع نابه جایی است و نظام اسباب و مسببات را به هم می ریزد، توقع این که انسان ها از نظر معنوی هم دارای نورانیت یکسان و معصوم باشند هم بر هم زدن نظا و اسباب و مسببات است.

پس این سخن شما صحیح نیست:

hessam78;925631 نوشت:
انسان هم مانند پیامبر خلق میشد همین

پاسخ به سایر بخش های کلام شما با توجه به اینکه مستقیما به موضوع تاپیک مربوط می شود ما را از حصول نتیجه دور می سازد.

مسلم;925588 نوشت:
ای خدا به شما خیر بدهد، علم غیب علمی است که از طریق اسباب عادی نباشد، بنابراین علمی که از طریق وحی باشد هم علم غیب است: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك‏»؛ اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏ كنيم‏(آل عمران:44)

اینکه فرمودید: "جواب سوال رو بدونی غیب نیست" خب باید توجه بفرمایید: قبل از وحی که جواب سوال را نمی دانستند، با وحی آگاه شده اند، اگر منظورتان این است که با دانستن، دیگر علم غیب نیست، پس اصلا علم غیبی وجود نخواهد داشت، چون هر زمان چه با وحی، چه با الهام، و چه از طرق دیگر به آنها اطلاع داده شود، بالاخره از جواب آگاه می شدند، و این می شود دانستن جواب سوال! و شما می گویید با دانستن جواب سوال دیگر علم غیب نیست!!

باذن الله .
الله او را رساننده ی وحی به مردم کرده و مسائلی رو که الله لازم دانسته از علم خودش به نبی داده است. این به معنی این نیست که انبیاء علم غیب می دونستن.

دقت کنید الله به واضح می گوید تو علم نمی دانی ا پیامبر َلوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ

پس دقت بفرماید. اگر علمی داده شده از جانب الله به پیامبری باذن الله بوده نه اینکه خود آن پیامبر غیب بداند.

بعد این آیه آل عمران را هم دقت کنید. باز نمی گوید پیامبران دارای علم غیب مستقلی بوده باشند. می گوید خیرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم. یعنی الله است که او را از امور آگاه می کرده و الا پیامبر انا بشر من مثلکم بوده است.

بعد بله . وحی نیز از امور غیبی بوده است که الله در اختیار پیامبری قرار داده است.

باز این نیز به معنی این نیست که پیامبران علم غیب بدانند. صاحب علم غیب فقط الله هست و اگر چیزی هم از آن انبیاء مطلع شده اند به اذن الله بوده است .

و این باذن الله را قرآن به ما فرموده است برای انبیاء در مسائل وحی . بدین معنی نیست که هر کسی ادعایی که من علم غیب دارم باذن الله پس تمام شد رفت پس او علم غیب دارد. باذن الله را خدا تعیین کرده. در قرآنش برای انبیاء حامل وحی. نه هر کس و هر شخص دیگری.

و در نهایت بله باز می گویم انسان جواب سوالی بداند غیب را نمی رساند. یعنی اگر الان من مسئله ای را بدانم یا شخص دیگری و جوابش را بداند به معنی علم غیب نیست.

دقت بفرما در مسئله دینی که پیامبر به وحی متصل بوده است پس الله از مسائل مطلعش می کرده و جوابهایش بر اساس سخنان الهی بوده است.

صرف دانستن جواب سوال از سوی شخصی به معنی داشتن علم غیب نیست. در مورد پیامبران استثناء است که در مسائل دینی از طریق وحی الهی و باذن الله از مسائلی باخبر می شده اند و آن هم مجزای از خود الله نبوده است.

نمی دانم منظور را رساندم یا نه.

بعد خودتون می گویی آگاه می شدن. کی آگاهشون می کرد؟؟ الله. یعنی پیامبران خود صاحب علم غیبی نبوده اند.

و همین یک آیه بر بطلان داشتن علم غیب مستقل هر انسانی کفایت می کند لوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ

hessam78;924201 نوشت:
سلام و عرض ادب
من در جایی نگفتم آزادی به این معناست!و این جمله که آزادی به این معنا که کسی جلودارت نشود و هرکاری بخواهی بکنی را در تاپیک دیگیری هم گفته بودم ابدا چنین نیست و چنین چیزی هم نگفتم
سوالات بولد شده من را جواب میدادید خوشحال میشدم

این قیاس ها مع الفارق است وجه فراق آن را بارها گفتم
یک پدر قادر مطلق خیر خواه مطلق و دانای مطلق نیست
اگر قادر مطلق بود در وی تصرف میکرد و تصمیمشو عوض میکرد!و به خیر اورا سوق میداد ولو نخواهد
باز هم برای ابطال این مثال سوالی بپرسم
مادری می تواند نوازدش را واکسینه کند بدون اینکه نوزاد متحمل دردی شود
اگر آن مادر این کار را نکند و بگذارد درد بکشد شما میگویید خیر خواه است آن مادر؟
بحث اقتضای ماده و این قبیل سفسطه ها هم کاملا ناصواب است
اگر حکمت خدا وجود شر را لازم می داند برای رشد انسان!در دعا هایتان اضافه کنید یا رحمان و یا رحیم یا عالم و یا علیم یا شرور و یا شریر
یک عدد یا مثبت است!دیگر هیچگونه منفی در آن یافت نمی شود
یا منفی است دیگر هیچگونه مثبتی در آن یافت نمی شود
اگر هم مثبت و منفی است دیگر نه به آن مثبت میگوییم به تنهایی نه منفی!بلکه مثبت و منفی باهم!
اگر صفات خدا به تعارض میخورد و لازمه تحقق حکمت خداوند وجود شر است و وجود شر با خیر خواهی در تضاد است پس بگویید صفات خدا متناقض است

طیب الله انفسکم ما هم همین را میگوییم
خدای عالم و خیر خواه و دانا که میداند فرد جهنمی است و به خود ضرر می رساند چرا او را آفرید؟

برای گزاره نادرست یک مثال نقض هم کافیست
مثال نقض را از قرآن می گذارم که در کمال نیست همیشه انسان
هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونه‌اش می‌کنیم (و به ناتوانی کودکی باز می‌گردانیم)؛ آیا اندیشه نمی‌کنند؟

دفعه بعدی هنگام خلقت در کنار خداوند حضور یافتید سلام بنده را برسانید:d

کمال خداوند ذاتی است!پس من هی میگویم ارزش کمال اکتسابی ما از خداوند بهتر است چرا گوش نمیدین؟:d

عجب خدایی که خواستشو نمیتونه عملی کنه!طیب الله انفسهُ

جواب این را خودتان بالاتر دادید

این جمله شما تناقض دارد
از روی خیر خواهی اگر اجازه نداده کارهای انجام دهد که به نفع فرد نیست
چگونه انسانی می تواند عملی انجام دهد که خدا نخواسته؟


هر چه که ما به خدا نسبت میدهیم برساخته ذهن آدمی است . بالاترین مرتبه توحید نفی همه صفات انسانی از خدا است. در واقع باید اول به این نکته اعتراف نمود که خداوند ورای فهم و تصور متا انسان ها است و اگر هم صفت و اسمی به خداوند منتسب میکنیم باید به این نکته توجه کنیم که ما با مفاهیمی خداوند را وصف میکنیم که محدود به تفکر انسانی است.
مفاهیمی همچون علم، خواست و اراده و نیز قدرت به یک معنا نیست و نباید خلط مفهومی میان اینها صورت بگیرد . و نیز پذیرش یک کدام ملازمه ای با مفهوم دیگری ندارد. در نوشته بالا شما ملازمه منطقی میان علم، خواست و قدرت و اختیار یا جبر ایجاد کردید که اشتباه است.
علم خداوند به جهان مادی فی المره و در یک آن صورت میگیرد. توضیح آن به صورت ساده این است که : طبق نظریه نسبیت عام ، بعد چهارم ماده زمان است. یعنی ماده چهار بعدی است نه سه بعدی. لذا اگر خداوند فرای ماده و جهان مادی است یعنی فرای زمان نیز هست. لذا اگر ما جهان مادی را به صورت گذران عمر میبینیم ، حقیقت هستی برای خداوند همانند یک ظرفی است که همه چیز آن چه زمان و چه ماده، در یک آن برای خداوند ظاهر است.
خداوند. خداوند به اراده تکوینی که برای عالم مقرر نموده، جهان را مطابق قواعد و قوانین خاصی هدایت میکند. از جمله این قوانین اندازه حرکت ذرات زیر اتمی، اندازه گرانش و چگالی الکترون ، حیات مبتنی بر عنصر کربن، روند تکاملی برای موجودات زنده و ..... یکی از همین قواعد عام، دادن اختیار به انسان در چارچوب توانایی و استعداد و مسئولیت هر انسانی است. انسان در مواردی در دایره جبر زمان و مکان است مانند جبر عدم انتخاب پدر و مادر، مکان تولد، استعدادهای ارثی و ژنی، اما با توجه به همین فاکتورها خداوند به انسان مسئولیت و اراده داده است.
یکی دیگر از قوانین الهی، قدرت به انتخاب انسان است. خدا چنین اراده کرده که انسان در انتخاب راه آزاد باشد. بنابر آیات متعددی که انسان را مسئول اعمال فردی واجتماعی خود میداند. این اراده الهی را نباید با علم الهی به سرانجام انسان و نیز با خواست خداوئند به هدایت انسان ها خلط کرد. خواست خداوند نجات همه انسان ها و سعادت همه بشر است اما خداوند میداند که انسان مختار انتخابگر، همیشه راه سعادت را انتخاب نمیکند. این علم منافاتی با خواست الهی ندارد.
انسان کافر اگر در محیطی باشد که فرهنگی غیر از فرهنگ توحید در آنجا حاکم باشد و فطرت انسان را دستخوش انحراف به سوی کفر کند این فرد مجزی است. یعنی خداوند مطابق قاعده قبح عقاب بلا بیان حق جزا کردن این فرد را ندارد. اما اگر این فرد توانست از محیط خود بیرون بیاید و صداهای دیگری را نیز بشنود که با اندیشه های سابق او در تعارض باشد اینجا به حکم قاعده انتخاب و اختیار باید تصمیم به انتخاب راه درست را بکند. این انتخاب با علم خداوند و اشراف او بر همه کائنات در تعارض نیست. باید فرازمانی بودن خدا را پذیرفت تا درک درستی از علم خدا به کائنات را فهمید. این علم نیز به معنای سلب اراده از افراد نیست. چون همه داریم با همین انتخاب ها زمدگی میکنیم. این علم ربطی به خواست خداوند ندارد.

نگار70;925683 نوشت:
بعد خودتون می گویی آگاه می شدن. کی آگاهشون می کرد؟؟ الله. یعنی پیامبران خود صاحب علم غیبی نبوده اند.

سرکار خانم نگار مثل اینکه شما اصلا پست های بنده را نمی خوانید؟ من کی گفتم علم غیب از جانب خدا نیست؟ من کی گفتم علم غیبِ انبیاء و ائمه(ع) یعنی از نزد خودشان چیزی را بدانند؟ ما در اینها که اختلافی نداریم که مرتب تکرار می کنید!

به نظرم بحث روشن است، اما باز هم برای یک بار دیگر موضع خودم را شفاف بیان میکنم، من چهار نکته عرض کردم:

1- علم غیب، علمی است که از طریق اسباب عادی به دست نیامده باشد.

2- علم غیب ذاتی، علم غیبی است که شخص از جانب خودش داشته باشد، و چنین علمی مختص خداوند است، تنها خداوند است که بدون اینکه کسی او را آگاه کند غیب می داند.

3- انبیاء و ائمه(ع) علومی دارند که از طریق اسباب عادی به دست نیامده، بنابراین علم غیبی است که خداود آنها را آگاه کرده است.

4- طبق روایات علم غیبی که انبیاء و ائمه(ع) از جانب خداوند دریافت کرده اند خیلی گسترده است، یعنی خداوند آنها را حتی نسبت به بسیاری از امور جزئی آگاه کرده است، مانند عاقبت انسان ها، نسل و نسب انسان ها و...

من چهار نکته عرض کردم، در هر کدام از این چهارتا اگر اشکال یا ابهامی دارید خواهش می کنم شفاف و روشن بفرمایید، اگر هم اشکالی ندارید که ما اختلاف نظری نداریم.

خواهش می کنم دوباره نفرمایید ما علم غیب مختص خداوند است و اینها، بحث اینها در سابق گذست، من از آیاتی که قبلا عرض کردم اصل علم غیب را اثبات نمودیم. علم غیب برای انبیاء، علم غیب برای مادر موسی، برای مریم و... آیاتی که گذشت.

مسلم;925651 نوشت:
جناب hessam عزیز عرض کردم نمی شود، چنین چیزی نشدنی است مگر آنکه خداوند علت وقوع چنین انسان هایی را از بین ببرد، اگر شما تاثیر اسباب و مسببات را همانطور که در مادیات می پذیرید به طور کلی باور داشته باشید متوجه می شوید که چنین فرضی نشدنی است، حل شدن مسئله در گرو تصور درست شما از این نظام است.

سلام استاد بزرگوار
اسباب و مسببات از نظر من هر طور که خدا بخواهد میشود
استاد یک سوال اگر خداوند میخواست ،می توانست بد تر یا بهتر از جهان کنونی خلق کند؟(به جای همین جهان)

مسلم;925651 نوشت:
توقع این که انسان ها از نظر معنوی هم دارای نورانیت یکسان و معصوم باشند هم بر هم زدن نظا و اسباب و مسببات است.

خب شما جهان را بهترین حالت ممکنه در نظر میگیرید که از این بهتر امکان وجود ندارد در این صورت است که حرف شما درست است
ولی من میگویم خدا توانایی این را دارد که بدون عذاب هیچ یک از مخلوق خود اعم از ابلیس و... همه راباهم به کمالات وجودی برساند

نگار70;925684 نوشت:
هر چه که ما به خدا نسبت میدهیم برساخته ذهن آدمی است

سلام
مشکلی حل نمیشود با این جمله!حضرت محمد هم آدم است و با کلمات قراردادی توصیف و تبیینی از خداوند داده است که پس آن هم ساخته ذهن است
یا اینکه بگوییم منزه تر از آنی که به فکر من آیی موافقم

نگار70;925684 نوشت:
بالاترین مرتبه توحید نفی همه صفات انسانی از خدا است.

این حرف ها ما را وارد بازی کلامی میکند یا خداوند علم کل هست یا نیست یا خیر کل هست یا نیست در واقع در طی استقرای برهان شر و گسرتش علم و آمدن کتاب اصول ریاضیات نیوتن عده ای از مردم به این سمت دئیست رفتن که هر چه خداوند به ذهن من خطور کند از آن بالاتر است و صفات ولو هرچه باشد از خدا بدور است و دخل و تصرفی جز در مرتبه اولیه دیگر ندارد
در مسیحیت انسان را خدا کردند در اسلام هم خدا را انسان(با گفتن علم و خیر خواه و آگاه و...)

نگار70;925684 نوشت:
که ما با مفاهیمی خداوند را وصف میکنیم که محدود به تفکر انسانی است

مکرو و مکرالله را که ما وصف نکردیم خودش وصف کرده است!در برابر مکر کافرین مکر میکند

نگار70;925684 نوشت:
نباید خلط مفهومی میان اینها صورت بگیرد

در یک مثال عرض کردم شما جواب من رو نمی دید و میگویید خلط است
شما چیزی رو به خدا نسبت می دهید که به خودتون نسبت نمیدین
شما یک نوزادی که می دانید به خود چاقو میزند را چاقو در اختیارش می دهید؟
خدایی که مخلوقش را می داند در نهایت اختیار را برای شقاوت و بدبختی خویش استفاده می کند شما می گویید در اختیارش قرار داده!من کاری ندارم با اینکه علم الله سالب اختیار است یا نه من میگویم خیرخواهی و حکمت خدا با این که ابلیس را آفریده در تضاد است

نگار70;925684 نوشت:
شما ملازمه منطقی میان علم، خواست و قدرت و اختیار یا جبر ایجاد کردید که اشتباه است

وجه اشتباهشو نفرمودین مگر صفات مضاف بر ذات است؟یا باهم ترکیب است و..؟خداوند برای خلق انسان کافر از صفاتی استفاده کرده که اگر در آن علم و خیرخواهی باشد کاملا تعارض محض است

نگار70;925684 نوشت:
علم خداوند به جهان مادی فی المره و در یک آن صورت میگیرد

آن و لحظه برای خداوند معنی ندارد خداوند علم است دلیل نیست که چیزی صورت بگیرد

نگار70;925684 نوشت:
طبق نظریه نسبیت عام ، بعد چهارم ماده زمان است

در قضا-زمان است که بعد 4 را در نظریاتی منفک و گاهی هم در هم تنیده با بقیه مطرح کرده اند
تئوری ریسمان و تئوری م هم بعد های بیشتری را اضافه میکنند

نگار70;925684 نوشت:
یعنی ماده چهار بعدی است نه سه بعدی

من دوست ندارم از فیزیک کوانتوم برای تبین خدا استفاده کنیم چون بعد با ویژگی هایی رو به رو میشیم که کلا خدا رو رد میکنه
در کوانتوم معلول قبل علت به وجود می آید گربه شرودینگر اصل تناقض را رد میکند و هم مرده است و هم زنده از هیچ، چیزی به وجود می آید مسلما این ها را که از کوانتوم قبول نمی کنید؟
اینکه چیزی را از کوانتوم بگیریم و صفت خدا را با آن تبیین کنیم مشکلی را حل نمیکند

نگار70;925684 نوشت:
لذا اگر خداوند فرای ماده و جهان مادی است یعنی فرای زمان نیز هست

بله از قدیم هم گفته اند نیازی به کوانتوم هم نیست خالق زمان که محاط به آن نیست کسی مخالفتی نکرد در این زمینه
نگار70;925684 نوشت:
همه چیز آن چه زمان و چه ماده، در یک آن برای خداوند ظاهر است

در قالب جمله نمیشه بیان کرد چون فعل های جملات وابسته و همبسته به زمان هستند زمان و یک آن برای خداوند معنی ندارد

نگار70;925684 نوشت:
روند تکاملی برای موجودات زند

روند تکاملی منظورتون فرگشت هستش؟فارغ از سایر تکاملات

نگار70;925684 نوشت:
اما با توجه به همین فاکتورها خداوند به انسان مسئولیت و اراده داده است.

مواردی که فرمودین کسی مشکلی ندارد و درست است

نگار70;925684 نوشت:
این اراده الهی را نباید با علم الهی به سرانجام انسان و نیز با خواست خداوئند به هدایت انسان ها خلط کرد

مشکل دقیقا همینجاست!
اراده علم و خیر خواهی خداوند را در این زمینه در نظر بگیرید من علم دارم که به شما بمب بدم خودتونو منفجر میکنید شما اختیار دارید که این کار رو کنید یا نه اگر من خیر خواه باشم این بمب رو به شما نمیدم و اگر نه میدم!
ببینید موضوع سر علم خداوند و اختیار من نیست؛موضوع سر علم خداوند و خیر خواهی خودش است
خدا اگر خیرخواه است نباید بمب اختیار را به یک فردی که راه ظاله را انتخاب میکند بدهد چون علم دارد که راه بد را انتخاب میکند(اصلا موضوع جبر نیست)خیر خواهی خداوند مطرح است

نگار70;925684 نوشت:
علم منافاتی با خواست الهی

تاکید من بر روی علم و خیرخواهی خداونداست

نگار70;925684 نوشت:
قبح عقاب بلا بیان حق جزا کردن این فرد را ندارد

بهتر است وارد هزارتوی اینچنینی نشویم
من ابلیس را یا یک انسان کاملا جهنمی معاویه را در نظر میگیریم
میگویم علم خداوند با اراده معاویه در تضاد نیست فرضا
اما خدا که معاویه را خلق کرد و اختیار داد می دانست که راه نادرست را انتخاب میکند پس خیرخواهی او نباید چنین اجازه ای را می داد کهوی را خلق کند یا به این صورت خلق کند
مسئله بر روی اینکه اراده خدا بر اختیار انسان است یا فعل بدوخوب انسان نیست همه چیز در همان خدا

با سلام و احترام

hessam78;925751 نوشت:
اسباب و مسببات از نظر من هر طور که خدا بخواهد میشود

بله اما در سخن بنده دقت کنید، من از هرج و مرج در قانون اسباب و مسببات سخن می گویم، نه اصل قوانین؛ ببينيد درست است که اسباب و مسببات را خدا هر طور که بخواهد قرار می دهد اما هر طوری که قرار داد دیگر نباید مرتب آن را نقض کند، اینکه هر بار این قاعده را با استثنائاتی نقض کند هرگز حکیمانه نخواهد بود، مثال برایتان میزنم:

خداوند اراده کرده است که جوانب مادی پدر و مادر بر فرزند تأثیر بگذارد، خب این یک مسئله خوب و حکیمانه است، و باعث می شود پدر و مادر از نظر ژنتیکی، از نظر تغذیه ای، از نظر بنیه جسمی و... بر فرزندشان تأثیر بگذارند، اما این مسئله خوب ممکن است در موارد حداقلی یک عوارض بدی را به دنبال خود داشته باشد، مثلا اگر این مادر درست تغذیه نکند، یا نوشیدنی های الکلی مصرف کند، یا هر چیزی که تاثیر منفی دارد، خب طبیعتا بر روی فرزندش تأثیر خواهد گذاشت. اینجا ما سه نوع توقع می توانیم از خداوند داشته باشیم:

الف) نه جوانب مثبت پدر و مادر بر فرزند تآثیر بگذارند، و نه جوانب منفی!
ج) جوانب مثبت تأثیر بگذارند، اما جوانب منفی بر فرزند تأثیر نگذارند!
ب) هم جوانب مثبت پدر و مادر بر فرزند تأثیر بگذارند، و هم منفی!

گزینه «الف» به معنای انکار نظام اسباب و مسببات است، گزینه «ب» به معنای هرج و مرج در این نظام است، و گزینه «ج» کاملا منطقی است، چون جوانب مثبت یک خیر حداکثری هستند که یک شر حداقلی را در کنار خود دارند، لذا منطقی نیست که به خاطر یک شر حداقلی، از یک خیر حداکثری بگذریم.

hessam78;925751 نوشت:
استاد یک سوال اگر خداوند میخواست ،می توانست بد تر یا بهتر از جهان کنونی خلق کند؟(به جای همین جهان)

جهان بهتر از جهان کنونی ممکن نیست! نه اینکه خداوند نتواند.

hessam78;925751 نوشت:
خدا توانایی این را دارد که بدون عذاب هیچ یک از مخلوق خود اعم از ابلیس و... همه راباهم به کمالات وجودی برساند

برادر من امکان ندارد، چون در این صورت دیگر رشد معنا ندارد، رشد و تکامل فقط با اختیار است، اگر غیر از این حالت خلق کند انسان ها می شوند موجودات مجردی که درجه آنها ثابت است! دیگر انسان نخواهند بود! تمایلات متضاد نخواهند داشت و...؛ یعنی ماهیت انسان باید تغییر کند!
سوال شما مثل این است که بفرمایید آیا خدا نمی توانست نمک را شور نیافریند؟ می گوییم می شود ولی دیگر نمک نیست! و آن انتظاری که شما از نمک دارید را محقق نمی سازد.

مسلم;925689 نوشت:
سرکار خانم نگار مثل اینکه شما اصلا پست های بنده را نمی خوانید؟ من کی گفتم علم غیب از جانب خدا نیست؟ من کی گفتم علم غیبِ انبیاء و ائمه(ع) یعنی از نزد خودشان چیزی را بدانند؟ ما در اینها که اختلافی نداریم که مرتب تکرار می کنید!

به نظرم بحث روشن است، اما باز هم برای یک بار دیگر موضع خودم را شفاف بیان میکنم، من چهار نکته عرض کردم:

1- علم غیب، علمی است که از طریق اسباب عادی به دست نیامده باشد.

2- علم غیب ذاتی، علم غیبی است که شخص از جانب خودش داشته باشد، و چنین علمی مختص خداوند است، تنها خداوند است که بدون اینکه کسی او را آگاه کند غیب می داند.

3- انبیاء و ائمه(ع) علومی دارند که از طریق اسباب عادی به دست نیامده، بنابراین علم غیبی است که خداود آنها را آگاه کرده است.

4- طبق روایات علم غیبی که انبیاء و ائمه(ع) از جانب خداوند دریافت کرده اند خیلی گسترده است، یعنی خداوند آنها را حتی نسبت به بسیاری از امور جزئی آگاه کرده است، مانند عاقبت انسان ها، نسل و نسب انسان ها و...

من چهار نکته عرض کردم، در هر کدام از این چهارتا اگر اشکال یا ابهامی دارید خواهش می کنم شفاف و روشن بفرمایید، اگر هم اشکالی ندارید که ما اختلاف نظری نداریم.

خواهش می کنم دوباره نفرمایید ما علم غیب مختص خداوند است و اینها، بحث اینها در سابق گذست، من از آیاتی که قبلا عرض کردم اصل علم غیب را اثبات نمودیم. علم غیب برای انبیاء، علم غیب برای مادر موسی، برای مریم و... آیاتی که گذشت.


استاد ائمه از کجا اومد؟
همینطور که صفات خدا رو که نباید به همه نسبت داد
علم غیب را تنها الله می داند. انبیاء هم اگر از برخی امور غیبی مطلع شدن پس به اذن الله بوده است . نه اینکه آنان غیب بدانند. پیامبر که سرور بشریت است نمی دانسته آن وقت امامان می دانسته اند.

با میل خود که نباید صفات الله را به انسان داد
ادعا کردید این ائمه و انبیاء غیب می دونستن.
حضرت علی اومدن بکشنش ولی علم غیبش به درد نخورد تا جون خودش رو نجات بده. یعنی حضرت علی خودکشی کرده هم معصومیتش زیر سوال میره و هم اینکه نفی غیب گویی میشه.

یا نمونه های دیگه مثل جریان بزرگان دیگه مثل امام رضا
غیب رو کسی نمی داند الا الله.

انبیا چیزی دانسته باشند باذن الله بوده و آن هم الله بهشون گفته . نه اینکه نبی بداند.

ائمه چیزی نمی دونستن. بعضی اولیا و صلحاء امت هم اگر کرامتی داشتند مانند آن داستان امام عمر و خبری به قلبشان افتاده است باز به اذن پروردگار داده شده .

قرآن آسان بهمون می گه پیامبر غیب نمی دونسته و شما باز می گی انبیاء و ائمه می دونستن . باذن الله رو هم از کجا در میارید و به ائمه هم میدید استاد؟

hessam78;925755 نوشت:
سلام
مشکلی حل نمیشود با این جمله!حضرت محمد هم آدم است و با کلمات قراردادی توصیف و تبیینی از خداوند داده است که پس آن هم ساخته ذهن است
یا اینکه بگوییم منزه تر از آنی که به فکر من آیی موافقم

این حرف ها ما را وارد بازی کلامی میکند یا خداوند علم کل هست یا نیست یا خیر کل هست یا نیست در واقع در طی استقرای برهان شر و گسرتش علم و آمدن کتاب اصول ریاضیات نیوتن عده ای از مردم به این سمت دئیست رفتن که هر چه خداوند به ذهن من خطور کند از آن بالاتر است و صفات ولو هرچه باشد از خدا بدور است و دخل و تصرفی جز در مرتبه اولیه دیگر ندارد
در مسیحیت انسان را خدا کردند در اسلام هم خدا را انسان(با گفتن علم و خیر خواه و آگاه و...)

مکرو و مکرالله را که ما وصف نکردیم خودش وصف کرده است!در برابر مکر کافرین مکر میکند

در یک مثال عرض کردم شما جواب من رو نمی دید و میگویید خلط است
شما چیزی رو به خدا نسبت می دهید که به خودتون نسبت نمیدین
شما یک نوزادی که می دانید به خود چاقو میزند را چاقو در اختیارش می دهید؟
خدایی که مخلوقش را می داند در نهایت اختیار را برای شقاوت و بدبختی خویش استفاده می کند شما می گویید در اختیارش قرار داده!من کاری ندارم با اینکه علم الله سالب اختیار است یا نه من میگویم خیرخواهی و حکمت خدا با این که ابلیس را آفریده در تضاد است

وجه اشتباهشو نفرمودین مگر صفات مضاف بر ذات است؟یا باهم ترکیب است و..؟خداوند برای خلق انسان کافر از صفاتی استفاده کرده که اگر در آن علم و خیرخواهی باشد کاملا تعارض محض است

آن و لحظه برای خداوند معنی ندارد خداوند علم است دلیل نیست که چیزی صورت بگیرد

در قضا-زمان است که بعد 4 را در نظریاتی منفک و گاهی هم در هم تنیده با بقیه مطرح کرده اند
تئوری ریسمان و تئوری م هم بعد های بیشتری را اضافه میکنند

من دوست ندارم از فیزیک کوانتوم برای تبین خدا استفاده کنیم چون بعد با ویژگی هایی رو به رو میشیم که کلا خدا رو رد میکنه
در کوانتوم معلول قبل علت به وجود می آید گربه شرودینگر اصل تناقض را رد میکند و هم مرده است و هم زنده از هیچ، چیزی به وجود می آید مسلما این ها را که از کوانتوم قبول نمی کنید؟
اینکه چیزی را از کوانتوم بگیریم و صفت خدا را با آن تبیین کنیم مشکلی را حل نمیکند

بله از قدیم هم گفته اند نیازی به کوانتوم هم نیست خالق زمان که محاط به آن نیست کسی مخالفتی نکرد در این زمینه

در قالب جمله نمیشه بیان کرد چون فعل های جملات وابسته و همبسته به زمان هستند زمان و یک آن برای خداوند معنی ندارد

روند تکاملی منظورتون فرگشت هستش؟فارغ از سایر تکاملات

مواردی که فرمودین کسی مشکلی ندارد و درست است

مشکل دقیقا همینجاست!
اراده علم و خیر خواهی خداوند را در این زمینه در نظر بگیرید من علم دارم که به شما بمب بدم خودتونو منفجر میکنید شما اختیار دارید که این کار رو کنید یا نه اگر من خیر خواه باشم این بمب رو به شما نمیدم و اگر نه میدم!
ببینید موضوع سر علم خداوند و اختیار من نیست؛موضوع سر علم خداوند و خیر خواهی خودش است
خدا اگر خیرخواه است نباید بمب اختیار را به یک فردی که راه ظاله را انتخاب میکند بدهد چون علم دارد که راه بد را انتخاب میکند(اصلا موضوع جبر نیست)خیر خواهی خداوند مطرح است

تاکید من بر روی علم و خیرخواهی خداونداست

بهتر است وارد هزارتوی اینچنینی نشویم
من ابلیس را یا یک انسان کاملا جهنمی معاویه را در نظر میگیریم
میگویم علم خداوند با اراده معاویه در تضاد نیست فرضا
اما خدا که معاویه را خلق کرد و اختیار داد می دانست که راه نادرست را انتخاب میکند پس خیرخواهی او نباید چنین اجازه ای را می داد کهوی را خلق کند یا به این صورت خلق کند
مسئله بر روی اینکه اراده خدا بر اختیار انسان است یا فعل بدوخوب انسان نیست همه چیز در همان خدا

سلام
روایت امام باقر گویای این نکته است. که فرمود «همه ویژگیهایی که با اندیشه های ناقص خود در مورد خدا بدان دست می یابید آفریده ای همچچون شما هستند و به خود شما بازمیگردد. و شاید مورچه ها خدا را دارای دو شاخک فرض کنند چون وجود شاخک برای مورچه کمال محسوب میشود. ..»این همان الهیات سلبی است که به آن اشاره شد.
(من از صحت و ضعیف بودن این روایت نمیدونم تنها این روایت رو خوندم)
شما نظریه نسبیت عام رو با مکانیک کوانتومی خلط کردید. گربه شرودینگر مربوط به تحقق پذیری پیش بینی علمی در مکانیک کوانتومی است و ربطی به بحث ما ندارد. اگر شما خداوند را خالق زمان و ماده میدانید پس باید اعتراف کنید که خود خدا نمیتواند مقهور زمان باشد . خدا یا محیط بر زمان است یا محاط در آن. فرازمانی بودن خدا هم به همین معنا است که چیزی را که خدا خود خلق کرده نمیتواند بر خدا حاکم باشد.
در مورد خیرخواهی خدا هم وارد مثال های انسانی شدید که نسبت دادنش به خدا سخت است. در جواب باید گفت اولا شرور اخلاقی همه عدمی هستند و نه وجودی که قابل انتساب به خدا باشد. دوم آنکه خیرخواهی خدا ایجاب میکند که ابزاری برای هدایت انسان ها ارائه نماید.خوب خدا هم عقل را در اختیار انسان قرار داده و هم هدایت انبیاء. حرف شما مقل این است که بگوییم چون عقل انت=سان دارای حق انتخاب است لذا خدا جنبه انتخابگری بد عق را از انسان بگیرد. و فقط عقل چیزهای خوب را انتخاب کند. معاویه حق استفاده از عقل را در دامنه خوب و بد دارد تا خداوند هم مطابق این انتخابگری او را جزا دهد.
خیر خواهی این نیست که چون میدانی در خیابان انواع خطرها وجود دارد لذا فرزندت را نگذاری به مدرسه برود. خیر خواهی همان حق رشد و انتخابگری برای انسان است تا در دایره نیک و بد، سختی ها و مشکلات . معاصی کمال پیدا کند . عقل انسان در تنش های علمی و روحی، در انتخاب میان عصیان و عبودیت و .... رشد میکند . پس خیر خواهی خدا ایجاب میکند همه این ابزارهای کمالی انسان را در اختیار بگذارد نه اینکه از انسان سلب کند.
در بالا تا اندازه ای که وقت داشتم به خیرخواهی اشاره کردم. ولی ما خیرخواهی را با عقل محدود خود مقایشه میکنیم و بخاطر همین به حدیث بالا اشاره کردم.
در مورد نظریه نسبیت و .... برای اثبات خدا از این ها استفاده نشد بلکه برای تصور و درکی از مفهوم زمان از اینها استفادخ کردم.
من نظریه تکامل را قبول دارم و اتفاقا این نظریه را یکی از همین قوانین عام خلقت میدانیم. البته فرگشت تدریجی هدایت شده نه موتاسیون های رندوم و رها شده.

مسلم;925788 نوشت:
بله اما در سخن بنده دقت کنید، من از هرج و مرج در قانون اسباب و مسببات سخن می گویم،

سلام استاد گرامی
والا من هر چه بگویم میخواهید توسط اسلام توجیه کنید نمونه اش همین

مسلم;925788 نوشت:
نه اصل قوانین؛ ببينيد درست است که اسباب و مسببات را خدا هر طور که بخواهد قرار می دهد اما هر طوری که قرار داد دیگر نباید مرتب آن را نقض کند، اینکه هر بار این قاعده را با استثنائاتی نقض کند هرگز حکیمانه نخواهد بود

در آمدن شتر از سنگ ، عیسی بدون پدر،شق القمر، بازگشت خورشید و... این ها را شما اصولی و خوب می دانید ولی سایر کار ها میشود نقض
نه استاد نمیشود خیر خواه مطلق با هر شری در تضاد است هر شری هر شری هر شری
یک عدد مثبت است یعنی مثبت است آثار منفی از خود بجا نمی گذارد در جهان ساخته خدای مثبت اثر منفی داریم

مسلم;925788 نوشت:
گزینه «ب» به معنای هرج و مرج در این نظام است،

برای فرشته ها و خداوند که ذاتا خوب و مثبت هستند هرج و مرج داریم؟خیر...

مسلم;925788 نوشت:
جهان بهتر از جهان کنونی ممکن نیست! نه اینکه خداوند نتواند.

جهان بدتر چطور؟خدا بخواهد، می تواند؟؟

مسلم;925788 نوشت:
عنی ماهیت انسان باید تغییر کند

خب تغییر بکند
موجودی که ساخته ایراد دارد!

مسلم;925788 نوشت:
جهان بهتر از جهان کنونی ممکن نیست!

بله خدا انسانی بشود کن فیکون ها هم انسانی میشود

مسلم;925788 نوشت:
آن انتظاری که شما از نمک دارید را محقق نمی سازد.

خدایی که افعالش معلل به اغراض است همان بهتر که نمک فاقد شوری خلق کند وقتی نمیتواند بین صفات خودش و مخلوقاتش تناسب برگذار کند خلق نکردنش بهتر است

نگار70;925925 نوشت:
سلام
روایت امام باقر گویای این نکته است. که فرمود «همه ویژگیهایی که با اندیشه های ناقص خود در مورد خدا بدان دست می یابید آفریده ای همچچون شما هستند و به خود شما بازمیگردد. و شاید مورچه ها خدا را دارای دو شاخک فرض کنند چون وجود شاخک برای مورچه کمال محسوب میشود. ..»این همان الهیات سلبی است که به آن اشاره شد.

سلام
بهتر بود امام باقر ضمیر ما را به کار می برد چون خودش هم مخلوق است و تافته جدابافته نیست
خب من متوجه منظور الهیات سلبی نمیشوم خدا صفاتی دارد مثل رحمان رحیم بخشنده و... که ثبوتی هستند این ها رو هم اگه سلب کنیم بله درسته

نگار70;925925 نوشت:
شما نظریه نسبیت عام رو با مکانیک کوانتومی خلط کردید.

بین مکانیک نیوتن کوانتوم و نسبیت و... خلط نکردم
عرض کردم که اگر از فیزیک میخواهید برای خداشناسی استفاده کنید این نظریات هم هستند که مطمئنا این هارا قبول ندارید

نگار70;925925 نوشت:
گربه شرودینگر مربوط به تحقق پذیری پیش بینی علمی در مکانیک کوانتومی است و ربطی به بحث ما ندارد

The scenario presents a cat that may be simultaneously both alive and dead
ربطی به بحث نداشته باشد من میگویم شما فیزیک را قبول دارید این ها را هم قبول دارید؟
چون چند دوست دیگری که اهل عرفان باشد میگوید در نسبیت وقتی با سرعت نور حرکت کنیم زمان متوقف میشود بعد آیه الله نور السماوات و الارض را آوردند و گفتند بفرما برای خدا هم زمان ایستاده است علم هم تازه آن را کشف کرده!
میگویم ی طرف فیزیک که تائید کننده عقائد هستند رو بگیریم طرف دیگر رو ول کنیم خوب نمیتونه باشه

نگار70;925925 نوشت:
پس باید اعتراف کنید که خود خدا نمیتواند مقهور زمان باشد

خوب من جایی نگفتم که برای خدا زمان مطرح است که حالا اعتراف کنم خواهر جان

نگار70;925925 نوشت:
خدا یا محیط بر زمان است یا محاط در آن

بنظر من که نمیشود تصوری از خدا داشت در این زمینه اما محیط بودن به معنای درستش منطقی هست
چون منطقا خالق زمان که در حیطه و سلطه مخلوقش نمیره

نگار70;925925 نوشت:
چیزی را که خدا خود خلق کرده نمیتواند بر خدا حاکم باشد

من جایی نگفتما زمان بر خدا حاکم هستش

نگار70;925925 نوشت:
نسبت دادنش به خدا سخت است

بسیار آسان است!

نگار70;925925 نوشت:
اولا شرور اخلاقی همه عدمی هستند و نه وجودی

خیر خواه و قادر مطلق باید بتواند امر وجودی را حکم فرما کند

نگار70;925925 نوشت:
خیرخواهی خدا ایجاب میکند که ابزاری برای هدایت انسان ها ارائه نماید

اگر هدایت انسان ها خیر است خیرخواهی خدا ایجاب میکند همه انسان ها را هدایت کند
همانطور که خودش فرموده اگر میخواستیم همه شما را هدایت میکردیم!

نگار70;925925 نوشت:
خوب خدا هم عقل را در اختیار انسان قرار داده و هم هدایت انبیاء.

در نظر دوستان و بزرگواران عزیزی چون شما؛
عقل مساوی است با پذیرفتن استدلالات اسلام
هدایت انبیا هم مساوی است با هدایت آخرین پیامبر
الان فرد مسییحی یهودی و بودا و ... چیزی که در کتب مقدسه مانند اناجیل اربعه و عهد قدیم میخواند پیامبرش جوری دیگر راهنمایی و هدایت کرده!
شراب در اسلام حرام در مسیحی بقول معروف مستحب است
قربانی کردن گاو و گوسفند حلال در جایی دیگر آیین های هندی حرام است
اگر خدایی هم باشد خیلی شلخته کار و بی نظم است!همانطور که در اثراتش هم پیداست که موجوداتی را می آفریند بعد منقرض میکند ستارگان و سیاراتی می آفریند بعد میترکاندشان این چه طریقه هدایت است آخر

نگار70;925925 نوشت:
حرف شما مقل این است که بگوییم چون عقل انت=سان دارای حق انتخاب است لذا خدا جنبه انتخابگری بد عق را از انسان بگیرد

خداوند خودش دارای انتخاب است اما چیز بدی انتخاب میکند؟پیامبر و امامان هم همینطور!انسان را هم به این شرح می آفرید

نگار70;925925 نوشت:
معاویه حق استفاده از عقل را در دامنه خوب و بد دارد تا خداوند هم مطابق این انتخابگری او را جزا دهد.

خدایی که میداند با دادن اختیار معاویه شقاوت را انتخاب میکند به وجود آوردنش یعنی ظلم!با خیرخواهی در تعارض است

نگار70;925925 نوشت:
خیر خواهی این نیست که چون میدانی در خیابان انواع خطرها وجود دارد لذا فرزندت را نگذاری به مدرسه برود.

خیر خواهی و توانای مطلق بودن یعنی اینکه بدون اینکه خطری متوجه فرزند شود اورا به مدرسه ببرم!

نگار70;925925 نوشت:
عقل انسان در تنش های علمی و روحی، در انتخاب میان عصیان و عبودیت و .... رشد میکند .

خدا بهتر بود بجای آلترناتیو خوب و بعد،گزینه های خوب و خوب تر را قرار میداد که با خیرخواهی اش در تعارض نباشد

نگار70;925925 نوشت:
ولی ما خیرخواهی را با عقل محدود خود مقایشه میکنیم و بخاطر همین به حدیث بالا اشاره کردم.

باهر اسطرلاب و میزان و معیاری که اندازه بگیرید در خیر شر نمیگنجد!
مانند این است که بگویید عدد مثبت منفی با خود دارد هرگز

نگار70;925925 نوشت:
برای اثبات خدا از این ها استفاده نشد بلکه برای تصور و درکی از مفهوم زمان از اینها استفادخ کردم.

خب مشکلی نیست

نگار70;925925 نوشت:
من نظریه تکامل را قبول دارم و اتفاقا این نظریه را یکی از همین قوانین عام خلقت میدانیم. البته فرگشت تدریجی هدایت شده نه موتاسیون های رندوم و رها شده.

خب دیگر کار من راحت شد
اگر فرگشت را قبول دارید با یک آیه تعارض قطعی و یقینی آن را نشان می شود داد با قرآن که در پیام کاربری برایتان میگذارم
که یکی را باید رد کنید

نگار70;925925 نوشت:
در مورد خیرخواهی خدا هم وارد مثال های انسانی شدید که نسبت دادنش به خدا سخت است. در جواب باید گفت اولا شرور اخلاقی همه عدمی هستند و نه وجودی که قابل انتساب به خدا باشد. دوم آنکه خیرخواهی خدا ایجاب میکند که ابزاری برای هدایت انسان ها ارائه نماید.خوب خدا هم عقل را در اختیار انسان قرار داده و هم هدایت انبیاء. حرف شما مقل این است که بگوییم چون عقل انت=سان دارای حق انتخاب است لذا خدا جنبه انتخابگری بد عق را از انسان بگیرد. و فقط عقل چیزهای خوب را انتخاب کند. معاویه حق استفاده از عقل را در دامنه خوب و بد دارد تا خداوند هم مطابق این انتخابگری او را جزا دهد.

با سلام

دوست شما در حال ساخت موجوداتی است دارای روح و احساس ... شما در کنار او ایستاده اید و نظاره می کنید ... بشما میگوید به این موجودات میخواهم عقل بدهم و برای آنها پیامبرانی بفرستم تا رشد کنند ... به کمال برسند ... تا از راه حق منحرف نشوند ... که هر کس شود او را پس از مرگش عذاب خواهم کرد ... بعد بشما میگوید "البته میدانم با وجود عقل و پیامبر هم باز هم اکثر آنها به کمال نخواهند رسید بلکه برعکس منحرف خواهند شد ..."

اکثرالناس لایؤمنون
فابی اکثرالناس الاکفورا
و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین
اکثرالناس لایعلمون
و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله
ولکن اکثرالناس لایشکرون
ولکن اکثرالناس لا یعلمون
وما آمن معه الاقلیل
و ...

شما برایتان سوال نمیشود چرا دوستتان با وجود اینکه میداند اکثر این موجودات منحرف خواهند شد و به کمال نخواهند رسید باز آنها را خلق میکند؟ آیا آن قلیلی که قرار است به کمال برسند ارزشش را دارد که اکثریت بقیه منحرف شوند و به جان هم بیافتند و به هم ظلم کنند و بکشند و کشته شوند و در آخر هم به جهنم بروند؟ چنین کاری را عقل می پذیرید؟ چنین کاری میتواند بر اساس حکمت باشد؟ اگر خود شما بودید این موجودات دارای روح و احساس و فهم و درک را خلق میکردید؟ این خلق کردن ظلم به آنها نیست؟

hessam78;925985 نوشت:
سلام
بهتر بود امام باقر ضمیر ما را به کار می برد چون خودش هم مخلوق است و تافته جدابافته نیست
خب من متوجه منظور الهیات سلبی نمیشوم خدا صفاتی دارد مثل رحمان رحیم بخشنده و... که ثبوتی هستند این ها رو هم اگه سلب کنیم بله درسته

بین مکانیک نیوتن کوانتوم و نسبیت و... خلط نکردم
عرض کردم که اگر از فیزیک میخواهید برای خداشناسی استفاده کنید این نظریات هم هستند که مطمئنا این هارا قبول ندارید

The scenario presents a cat that may be simultaneously both alive and dead
ربطی به بحث نداشته باشد من میگویم شما فیزیک را قبول دارید این ها را هم قبول دارید؟
چون چند دوست دیگری که اهل عرفان باشد میگوید در نسبیت وقتی با سرعت نور حرکت کنیم زمان متوقف میشود بعد آیه الله نور السماوات و الارض را آوردند و گفتند بفرما برای خدا هم زمان ایستاده است علم هم تازه آن را کشف کرده!
میگویم ی طرف فیزیک که تائید کننده عقائد هستند رو بگیریم طرف دیگر رو ول کنیم خوب نمیتونه باشه

خوب من جایی نگفتم که برای خدا زمان مطرح است که حالا اعتراف کنم خواهر جان

بنظر من که نمیشود تصوری از خدا داشت در این زمینه اما محیط بودن به معنای درستش منطقی هست
چون منطقا خالق زمان که در حیطه و سلطه مخلوقش نمیره

من جایی نگفتما زمان بر خدا حاکم هستش

بسیار آسان است!

خیر خواه و قادر مطلق باید بتواند امر وجودی را حکم فرما کند

اگر هدایت انسان ها خیر است خیرخواهی خدا ایجاب میکند همه انسان ها را هدایت کند
همانطور که خودش فرموده اگر میخواستیم همه شما را هدایت میکردیم!

در نظر دوستان و بزرگواران عزیزی چون شما؛
عقل مساوی است با پذیرفتن استدلالات اسلام
هدایت انبیا هم مساوی است با هدایت آخرین پیامبر
الان فرد مسییحی یهودی و بودا و ... چیزی که در کتب مقدسه مانند اناجیل اربعه و عهد قدیم میخواند پیامبرش جوری دیگر راهنمایی و هدایت کرده!
شراب در اسلام حرام در مسیحی بقول معروف مستحب است
قربانی کردن گاو و گوسفند حلال در جایی دیگر آیین های هندی حرام است
اگر خدایی هم باشد خیلی شلخته کار و بی نظم است!همانطور که در اثراتش هم پیداست که موجوداتی را می آفریند بعد منقرض میکند ستارگان و سیاراتی می آفریند بعد میترکاندشان این چه طریقه هدایت است آخر

خداوند خودش دارای انتخاب است اما چیز بدی انتخاب میکند؟پیامبر و امامان هم همینطور!انسان را هم به این شرح می آفرید

خدایی که میداند با دادن اختیار معاویه شقاوت را انتخاب میکند به وجود آوردنش یعنی ظلم!با خیرخواهی در تعارض است

خیر خواهی و توانای مطلق بودن یعنی اینکه بدون اینکه خطری متوجه فرزند شود اورا به مدرسه ببرم!

خدا بهتر بود بجای آلترناتیو خوب و بعد،گزینه های خوب و خوب تر را قرار میداد که با خیرخواهی اش در تعارض نباشد

باهر اسطرلاب و میزان و معیاری که اندازه بگیرید در خیر شر نمیگنجد!
مانند این است که بگویید عدد مثبت منفی با خود دارد هرگز

خب مشکلی نیست

خب دیگر کار من راحت شد
اگر فرگشت را قبول دارید با یک آیه تعارض قطعی و یقینی آن را نشان می شود داد با قرآن که در پیام کاربری برایتان میگذارم
که یکی را باید رد کنید

سلام

اولا باید جهان را به صورت یک کل دید. و ههچنین قوانین تکوینی خداوند را . خدا برای خبق جهان، روند تکاملی را برگزیده، از لحظه پیدایش ماده، انفجار بزرگ و ترکیب اولیه اتم ها و خلق عناصر اصلی جهان ( در این مرحله ساختار اصلی اتم شکل میگیرد، الکترونها، و نوترونها و پروتون ها گه خود از مجموعه عناصر دیگری مثل کوارک تشکیل شده همه در این چند ثانیه اول شکل گرفته،) و بعد از ان قرار گرفتن سیارات در مدار معنی که تنها زمین شانس بقا و پیدایش حیات را پیدا میکند و بعد پیدایش اولین نشانه های حیات، ساختار پیچیده پروتئینی دی ان ای و ساختار پیچیده تر از آن برای بازخوانی اطلاعات دی ان ای و عمل کردن بر اساس دستورات حک شده در دی ان ای و ......همه بر روند تکاملی تدریجی حکایت دارد که به تعبیر خداوند بهترین نظام ممکن است. (نظام احسن

آیه ۸۸ نمل و سجده ۷.
دوم: خداوند اراده کرده تا همه امور عالم از طریق اسباب و نظام برنامه ریزی شده آن پیش رود. :«أَبَیَ اللّهُ أَنْ یُجْرِیَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها؛ خداوند امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله اسباب آنها به اجرا درآورد.
سوم: این جهان مخلوق مادی، همراه با تزاحم هایی است که لازمه آن است. طبیعت را نمیشود به خوب و بد تقسیم کرد. زهر حشرات و برخی موجودات، ابزار بقا و زندگی و کنترل زیستی حیات است. وجود درندگان شر نیست . تعادل نظام طبیعت بر همین امور بنا شده.
چهارم: موارد بالا در مورد غیر انسان بود. اما انسان: با اختیار و علم و آگاهی طبیعت را به بهره گرفت. صنعت ایجاد گرد . محیط زیست آلوده شد. حیات برخی به خطر افتاد. جنگ و خونریزی بر سر استحسال مواد معدنی و کمیاب در طول تاریخ دررگفت، .....سوال:

خدا که میدانست بشر چه بر سر طبیعت میآورد، چرا بشر را اصلا خلق کرد؟ یا چرا مواد معدنی را به وفور برای انسان ایجاد نکرد تا بر سر آن بجنگد؟ یا اصلا چرا خدا چنین موادی را خلق کند که انسان برای تصاحب آن جنگ راه بیاندازد، یا چرا خدا مواد را طوری خلق نکرده که آلودگی ایجاد نکند، یا چه کاری بود که خدا بدن انسان را نیازمند آفرید، جوری خلق میکرد که نه نیاز به غذا داشته باشد، نه نیاز به دفع مدفوع، نه نیاز به کارکردن، اگر خدا خیرخواه انسان است جوری انسان را می آفرید که صبح و شب بخورد و بخوابد و لذت ببرد بجای اینکه کار کند، طبیعت را کشف کند، تلاش و زحمت بکشد، با سایر انسان ها درگیر شود....
مثلا برای هر انسان یک پیامبر از زمان تولد تا مرگ قرار میداند تا هی به او تذکر بدهد، یا یک نرم افزار کنترل و مدیریت رفتار به صورت پیش فرض در مغز انسان نصب میکرد، یا مثلا اصلا شهوت، طمع، حرص و غضب و ... را در انسان فاکتور میگرفت، یا مثلا بر خلاف روند حیات زنده که باید نر و ماده برای تولید مثل کنار هم باشند انسان را طوری خلق میکرد تا نیاز به این کار نباشد تا اینهمه فجایع به خاطر تصاحب یک زن، جنگ برای خودنمایی، تجاوز به زنهای قبیله همسایه، و ...پیش نیاید!
ششم: خوب یا خوبتر؟ در نظر شما یا من یا طبیعت؟ اینها همه مفاهیم نسبی هستند که در موقعیت های گوناگون متفاوت میشود. زهر مار برای ما درد آور و کشنده است، برای خودش ابزار بقاء و برای صنعت داروسازی مایه تولید انواع دارو . سیستم اتتقال وراثت و تولید مثل برای بقاء حیات ضرور و خوب اما همین ساختار پیچیده ژنی با تداخل های ژنی، موتاسیون هایی که بر اثر محیط بوجود میآید مثل رادیو اکتیویته و تشعشع های مضر و .... باعث نقص ژنی و بیماری مادرزادی میشود. اگر به کل سیستم نگاه کنیم همه چیز سر جاشه و مفید. نظام عالم بر همین د=تداخل اسباب و مسببات است و اگر این موارد در هم تاثیر نداشتند دیگر چرخ عالم نمیچرخید، مواد جدید ترکیب نمیشدند، عالم ایستا میشد.

مرگ برای موجودات زمده، برای ستارگان، نیمه عمر برای مواد معدنی و فلزات، تجزیه مواد آلی در خاک و چرخه طبیعت ،....همه به هم متصل است. جهان ایستا و راکت بی معنا است. ستاره برای ستاره بودن باید گداخت هسته ای داشته باشد، و این هم یعنی تمام شدن چرخه گداخت هسته ای در تاریخ معنی و تبدیل شدن ستاره به غول سرخ یا سیاهچاله ....ندیدن کل سیستم به صورت یکپارچه و دید نقطه ای امسان را دچار تعارض میکند.
خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده . میدونی یعنی چی؟ یعنی با عقلی که حصر و اندازه ای برای ذخیره اطلاعات و فهم در آن نیست، با قدرت اختیار و توانایی جسمی، با احساس و عواطف، و صدها نیروی دیگری که در ما وجود دارد، با همه اینها خودمان مسئول همه چیز هستمیم. اگر به طبیعت تجاوز میکنیم، اگر جنگ . آدم کشی میکنیم، اگر بر خلاق عقل به دنبال شهوت و طمع و .. هستیم، مسئولش ما هستیم. قشنگی برنامه خدا همینه که میگه انی جاعل فی الارض خلیفه....

خداوند در کنار این اختیارات تام در پهنه حیات، سیستمی را هم برای عدالت و توازن حق برقرار کرده، چیزی که خهمه انبیاء به آن اشاره کرده اند. نظام جزا و پاداش، نظام مسئولیت در برابر طبیعت و موجودات زنده، در برابر سایر انسان ها، در برابر خود که باید جوابگوی اعمال فردی و جمعی خود بر برابر این همه مسئولیت باشیم.
در موردفرگشت و تاریخ ادیان بحث خیلی طولانی است که متاسفانه این روزها به دلیل مشغله زیاد فرصت ورود تخصصی به این موارد را ندارم و عذرخواهم، اما یک نکته بگم:

آداب و شرایع دینی و رسوم مذهبی جدای از ذات شریعت، باطن دین و حقیقت وحی است. نمیخوام وارد این بحث بشم که حرف برای گفتن زیاده. قربانی در ادیان، مناسک عبادی متفاوت،حتی تفاوت ها در برداشت از یک متن واحد....هر کدام چند جلسه بحثه.

اما در مورد معاویه ( معاویه در نظر یک نیم میلیارد مسلمان مورد احترام هست و خوب هایی برای اسلام داشته و کسی هم معصوم نیست هر انسانی خطا میکنه چند بار هم با حضرت علی وارد جنگ شد که یقینا اگه ما هم در اون زمان بودیم در سپاه حضرت علی بودیم اما این دلیل نمیشه به معاویه توهین بشه و او رو صدرصد جهنمی بدانید ) اگه در این زمینه مثال می زنید لطفا مثال دیگه بزنید
بازم اگه در توانم بود جواب میدم

L.E.O;926043 نوشت:
با سلام

دوست شما در حال ساخت موجوداتی است دارای روح و احساس ... شما در کنار او ایستاده اید و نظاره می کنید ... بشما میگوید به این موجودات میخواهم عقل بدهم و برای آنها پیامبرانی بفرستم تا رشد کنند ... به کمال برسند ... تا از راه حق منحرف نشوند ... که هر کس شود او را پس از مرگش عذاب خواهم کرد ... بعد بشما میگوید "البته میدانم با وجود عقل و پیامبر هم باز هم اکثر آنها به کمال نخواهند رسید بلکه برعکس منحرف خواهند شد ..."

اکثرالناس لایؤمنون
فابی اکثرالناس الاکفورا
و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین
اکثرالناس لایعلمون
و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله
ولکن اکثرالناس لایشکرون
ولکن اکثرالناس لا یعلمون
وما آمن معه الاقلیل
و ...

شما برایتان سوال نمیشود چرا دوستتان با وجود اینکه میداند اکثر این موجودات منحرف خواهند شد و به کمال نخواهند رسید باز آنها را خلق میکند؟ آیا آن قلیلی که قرار است به کمال برسند ارزشش را دارد که اکثریت بقیه منحرف شوند و به جان هم بیافتند و به هم ظلم کنند و بکشند و کشته شوند و در آخر هم به جهنم بروند؟ چنین کاری را عقل می پذیرید؟ چنین کاری میتواند بر اساس حکمت باشد؟ اگر خود شما بودید این موجودات دارای روح و احساس و فهم و درک را خلق میکردید؟ این خلق کردن ظلم به آنها نیست؟

سلام
یک نکته ی کلیدی در سوالتان وجود دارد
خداوند می_داند
و در سرنوشت انسانها دخالت_نمیکند

و انسانها با اختیار خود و آگاهانه نمی فهمند و تفکر نمی کنند و مستحق عذاب می شکند.
پس جفایی صورت نگرفته
اما در مورد اینکه می دانست که با اختیار خودشان گناه می کنند و جهنمی می شوند؛ چرا باز خلقشان کرد

جواب این است که

یکی از صفات خداوند خالق است
و صفتی دیگر مهربان

ایشان خلق می کند تا بنده خوشبخت ابدی شود

اینکه شخصی خود نمی خواهد و تکبر می ورزد دلیل نمی شود تا این پدیده ی مهم و عظیم(خلقت از روی لطف) تعطیل شود.

نگار70;926084 نوشت:
سلام
...
اینکه شخصی خود نمی خواهد و تکبر می ورزد دلیل نمی شود تا این پدیده ی مهم و عظیم(خلقت از روی لطف) تعطیل شود.

سلام خدمت شما

هدف خلقت = هدایت و رشد و ایمان و عبادت و کمال انسان

واقعیت = گمراهی و ضلالت و شرک و کفر اکثر انسان ها

شما اگر خالق بودید انسان را خلق می کردید؟ وقتی از پیش میدانید هدف شما تا حد بسیار زیادی محقق نخواهد نخواهد شد؟ وقتی میدانید خلقت شما به قیمت گمراهی و بدبختی و شقاوت و جهنمی شدن اکثر انسان ها تمام خواهد شد؟ مهربانی و خیرخواهی که نتیجه اش رنج و عذاب اکثر انسان ها باشد جای افتخار و تشویق دارد؟

اینکه انسان با اختیار خود گمراه میشود مهم نیست، مهم این است که شما میدانید با اختیارش گمراه میشود و باز خلقش میکنید ...

شما اگر بدانید فرزندتان با رفتن به مدرسه گمراه میشود باز او را میفرستید؟ با این دلیل که تقصیر خودش است و نباید گمراه شود؟ دیگران این عذر شما را میپذیرند؟

نگار70;925923 نوشت:
استاد ائمه از کجا اومد؟
همینطور که صفات خدا رو که نباید به همه نسبت داد
علم غیب را تنها الله می داند. انبیاء هم اگر از برخی امور غیبی مطلع شدن پس به اذن الله بوده است . نه اینکه آنان غیب بدانند. پیامبر که سرور بشریت است نمی دانسته آن وقت امامان می دانسته اند.

با میل خود که نباید صفات الله را به انسان داد
ادعا کردید این ائمه و انبیاء غیب می دونستن.
حضرت علی اومدن بکشنش ولی علم غیبش به درد نخورد تا جون خودش رو نجات بده. یعنی حضرت علی خودکشی کرده هم معصومیتش زیر سوال میره و هم اینکه نفی غیب گویی میشه.

یا نمونه های دیگه مثل جریان بزرگان دیگه مثل امام رضا
غیب رو کسی نمی داند الا الله.

انبیا چیزی دانسته باشند باذن الله بوده و آن هم الله بهشون گفته . نه اینکه نبی بداند.

ائمه چیزی نمی دونستن. بعضی اولیا و صلحاء امت هم اگر کرامتی داشتند مانند آن داستان امام عمر و خبری به قلبشان افتاده است باز به اذن پروردگار داده شده .

قرآن آسان بهمون می گه پیامبر غیب نمی دونسته و شما باز می گی انبیاء و ائمه می دونستن . باذن الله رو هم از کجا در میارید و به ائمه هم میدید استاد؟


من پله پله مراحل را پیش بردم، روایات اهل سنت را آوردم که پیامبر(ص) می فرماید هر سوالی از من بپرسید پاسخ می دهم، باز شما حرف خودتان را می زنید!
وقتی چنین علم غیبی برای انبیاء اثبات شد یعنی محال نیست، و ما بعد از اثبات امامت ائمه(ع)، کلام ایشان را حجت می دانیم، وقتی خودشان میگویند علم ما چنین است اثبات می شود، اما این علم همواره بالفعل نیست، بلکه هر کجا اراده کنند خداوند ایشان را آگاه می کند، پس در مواردی که می فرماید که نمی دانسته اند مشکلی پیش نمی آید.

در هر صورت من تمام صحبت های شما را در پست های پیشین پاسخ داده ام، بحث را شسته رفته پیش نمیبرید، به نظرم بحث دارد تکرار می شود به نتیجه نخواهد رسید.

با سلام و احترام

جناب hessam عزیز بحث دارد از مموضوع تاپیک دور میشود، من در چندین پست سعی کردم پاسخ شما را بدهم، بنابراین این آخرین پست بنده در این خصوص است، اگر برایتان حل نشد می توانید آن را در تاپیک مستقلی دنبال بفرمایید:

hessam78;925976 نوشت:
والا من هر چه بگویم میخواهید توسط اسلام توجیه کنید نمونه اش همین

من چه توجیهی کردم؟ شفاف بفرمایید؟ من از ابتدا دارم میگویم اینکه هر کجا به نفعمان است برای اسباب نقش علیت قائل شویم و هر کجا به ضررمان است از آن نقش علیت را بگیریم می شود منطقی نیست، حالا تعبیر هرج و مرج قانونی برای آن به کار بردم، من از ابتدا حرفی غیر از این زده ام؟ اگر گفته ام لطفا از من نقل قول بگیرید.

hessam78;925976 نوشت:
در آمدن شتر از سنگ ، عیسی بدون پدر،شق القمر، بازگشت خورشید و... این ها را شما اصولی و خوب می دانید ولی سایر کار ها میشود نقض
نه استاد نمیشود خیر خواه مطلق با هر شری در تضاد است هر شری هر شری هر شری
یک عدد مثبت است یعنی مثبت است آثار منفی از خود بجا نمی گذارد در جهان ساخته خدای مثبت اثر منفی داریم

فرق این دو روشن و آشکار است، اولا معجزات محال نیستند اما برخی از اموری که شما می فرمایید محال هستند، مثل این است که بگوییم آیا می شود اشیاء کروی را به گونه ای روی هم چید که بینشان فاصله نباشد؟! اینکه جهان مادی و این نظام باشد و انسان ها هم مختار باشند و شری پیش نیاید، این نشدنی است.

خداوند هرگز به دنبال هرج و مرج قانونی نیست، معجزه را هم از باب اثبات نبوت جاری می سازد، چون تنها راه است، و البته آن هم هرج و مرج قانونی نیست بلکه از طریق قوانین ناشناخته است، اما اینکه بچه هایی که فرندان نابا خواهند داشت عقیم شوند، یا از تربیت فرزندشان محروم شوند یا مجبور باشند و اینها مسائلی است که مشخص است مبنای منطقی ندارد و به احسااست و عواطف و رویاها تکیه دارد.

hessam78;925976 نوشت:
برای فرشته ها و خداوند که ذاتا خوب و مثبت هستند هرج و مرج داریم؟خیر...


ای بابا! اگر خداوند می خواست فرشته خلق کند که داشت، بله انسان هم اگر در دنیای مادی نبود و تمایلات مادی نداشت و نظام دنیوی عالم ماده هم نبود و... بله اصلا شری نبود؛ اما اگر خداوند آنگونه خلق می کرد یعنی اصلا انسان را خلق نکرده بود، فرشته خلق کرده بود!

نگار70;926082 نوشت:
انفجار بزرگ

سلام شما دو چیز رو باور دارید که خلاف نص صریح قرآن هستش بیگ بنگ و فرگشت!3 حالت وجود دارد یا اجماع نقضین رو محال نمی دونین یا باید علم رو غلط بدونین یا نص قرآن رو!

نگار70;926082 نوشت:
سیارات در مدار معنی که تنها زمین شانس بقا و پیدایش حیات را پیدا میکند

مطمئن هستین؟آیات و احادیث منقوله در این زمینه رو دیدین؟از لحاظ علم هم غیر ممکن نیست

نگار70;926082 نوشت:
خداوند امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله اسباب آنها به اجرا درآورد.

در آفرینش چیز های هستند که بدون واسطه باید خلق شده باشند چون سیر واسطه که تا بی نهایت نیست اگر هم باشد نظریات ماتریالیسم ها بنوعی همین است نتیجه که میگیرم اینه که جهان پس کار خدا نیست

نگار70;926082 نوشت:
طبیعت را نمیشود به خوب و بد تقسیم کرد

میشود هرچیزی که بدی را لمس کند و عذاب بکشد برایش بدی وجود دارد
نگار70;926082 نوشت:
وجود درندگان شر نیست

شر هستش برای اون چیزی که دریده میشه

نگار70;926082 نوشت:
تعادل نظام طبیعت بر همین امور بنا شده

من اطمینان دارم جهان بدتر از وضع فعلی بود بازهم این توجیه میشد
لازم توجه هستش که دلائلی که با هر شرایط توجیه شوند عملا ارزش ندارند

نگار70;926082 نوشت:
ششم: خوب یا خوبتر؟ در نظر شما یا من یا طبیعت؟

در نظر همه

نگار70;926082 نوشت:
اینها همه مفاهیم نسبی هستند که در موقعیت های گوناگون متفاوت میشود

شما یک سر به بیمارستان و مراکز علمی پژوهشی پزشکی بزنید
سندرم زجر تنفسی نوزاد را ببینید،بعد فکر نکنم انقد راحت در مورد مسئله شر صحبت کنید البته خدای نکرده اعصابتان بهم نریزد

نگار70;926082 نوشت:
زهر مار برای ما درد آور و کشنده است

شما میخواهید بگویید تضاد لازمه زندگی دنیوی است من میگویم خیر البته به نتیجه رسیدن رو این مورد سخته بهتره بنظرم رو همون فرگشت و بیگ بنگی که قبول دارید صحبت میکردیم تعارضش هویدا میشد راحت
نگار70;926082 نوشت:
اگر به کل سیستم نگاه کنیم همه چیز سر جاشه و مفید.

یک بار با این تلسکوپای دو چشمی و تک چشمی به جهان نگاه کنید یا با نرم افزار های شبیه سازی
بنظر من خیلی خودخواهی است که گمان کنیم ااین همه دم و دستگاه را برای ما انسان ها که در 99درصد زمان این عالم نبودیم وجود آوردند

نگار70;926082 نوشت:
جهان ایستا و راکت بی معنا است

خدای ایستا چطور؟جهان بهشت چطور؟
نگار70;926082 نوشت:
خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده . میدونی یعنی چی؟

فهمیده چه خرابکاری بار آورده داده به ما!
جدای از شوخی شما ی ملکی دارید ی زمین 1000 متری
بعد این را میگویید می خواهم بدهم به نوه نوه نوه نوه همین سیر تا 50 بار خواهر زاده تان بنظرتان این کار درسته؟
خداوند که جهان را خلق کرد چرا این همه مدت لفتش داد تا برسونه دست خلیفش
تنها دلخوشی خودمان است و بس

نگار70;926082 نوشت:
میگه انی جاعل فی الارض خلیفه

قشنگیش اینه که لقد خلق الانسان فی الکبد هستش
قشنگیش اینه که اگه حضرت محمد نبود مایی هم نبودیم!
قشنگیش اینه که اکثر این خلیفه ها ناخلف در اومدن
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

نگار70;926082 نوشت:
در موردفرگشت و تاریخ ادیان بحث خیلی طولانی است که متاسفانه این روزها به دلیل مشغله زیاد فرصت ورود تخصصی به این موارد را ندارم و عذرخواهم

خواهش میکنم هر زمان که شد
منظورم ادیان نیست نص صریح قرآن است و ورود تخصصی هم نمیخواد اولین گام مشخصه
نگار70;926082 نوشت:
آداب و شرایع دینی و رسوم مذهبی جدای از ذات شریعت، باطن دین و حقیقت وحی است

شما هم مانند بعضی از اساتید و معلمان و دوستانی که همینجا بحث کردم احتمال می دهم که متوجه این تعارض هستید ولی چون اصلش زیر بنای شیرازه ذهن آدمی رو ساخته نمیشه رد کرد
حق میدم

نگار70;926082 نوشت:
اگه ما هم در اون زمان بودیم در سپاه حضرت علی بودیم اما این دلیل نمیشه به معاویه توهین بشه و او رو صدرصد جهنمی بدانید

بله درسته ممنون از نکته بجاتون عذر خواهی کنم بابت این جمله اگه به کسی برخورد و همچنین من یقین ندارم که در زمان حضرت علی یارشان بوده باشم
جمله رو تصحیح کنم شخص بنده رو ظالم ترین و جهنمی ترین افراد در نظر بگیرید

نگار70;926082 نوشت:
اگه در این زمینه مثال می زنید لطفا مثال دیگه بزنید

چون اکثر دوستان اینجا شیعه بودند دچار غفلتی شدم الا کل حال باز هم عذر خواهی میکنم بجای معاویه شخص بنده را بگذارند

[=12]

و طاها;923254 نوشت:
کدام کاربر بود که منکر علم خدا به آینده بود ؟
کسی یادش هست ؟

مرسیی ...

مسلم;926122 نوشت:
من چه توجیهی کردم؟ شفاف بفرمایید؟ من از ابتدا دارم میگویم اینکه هر کجا به نفعمان است برای اسباب نقش علیت قائل شویم و هر کجا به ضررمان است از آن نقش علیت را بگیریم می شود منطقی نیست،

سلام استاد عزیز
اینکه ی جا ،کردن زمین در تخم مرغ را محال میدانید و غیر عقلی و در جای دیگر در آمدن شتر و ناقه از سنگ را عقلی میدانید یعنی توجیه
من مشکلی با علیت ندارم تا وقتی صفات خدا نقض نشود من میگویم رنج و رسیدن ظلم و سختی با خیر خواهی نمی خواند نمیشود بخاطر حکمت خدا ظلم را نادیده گرفت صفات متعارض و متناقض دارد خدا

مسلم;926122 نوشت:
من از ابتدا حرفی غیر از این زده ام؟

توجیه یعنی اینکه اسلام را با مسائل عینی و جهانی تطبیق دهید و بالعکس بدون اینکه فی نفسه خودشو برسی کنید
در موارد دیگر که فرمودین دیدگاه من با شما کاملا فرق دارد
اما یک سوال
جهانی بدتر از جهان کنونی خداوند می تواند بخواهد؟و بیافریند؟و به نوعی شر بپا کند؟

با سلام و احترام خدمت hessam عزیز

hessam78;926235 نوشت:
اینکه ی جا ،کردن زمین در تخم مرغ را محال میدانید و غیر عقلی و در جای دیگر در آمدن شتر و ناقه از سنگ را عقلی میدانید یعنی توجیه

خدا را گواه می گیرم که اصلا به دنبال توجیه چیزی نیستم، من هیچ تعصبی روی هیچ چیزی ندارم، و همواره دنبال حق بوده ام، امروز هم بر فرض محال اگر برایم اثبات شود دین اسلام بر حق نیست از آن دست می کشم اما بیش از ده سال است که این رشته را به صورت تخصصی دنبال می کنم و کتابهای موافقین و مخالفین را مطالعه میکنم و روز به روز بر یقینم افزوده می شود. پس گمان نکنید از سر بی دلیلی دارم مسائل را توجیه میکنم، حرف بنده روشن است:

ببینید در مورد اول ما یک قاعده عقلی بر منع آن داریم و آن این است که ظرف باید از مظروف یعنی چیزی که در آن گذاشته می شود بزرگ تر باشد، یا به عبارتی شیء بزرگتر در داخل ظرف کوچک تر قرار نمی گیرد، طبق این قاعده میگوییم قرار گرفتن زمین در تخم مرغ با حفظ اندازه آنها امکان نداشته و محال است، این قاعده عقلی روشن است که اصلا نیازی به تجربه هم ندارد که ما بگوییم شاید مثلا دو هزار سال دیگر علم به چنین قدرتی دست پیدا کرد، این استحاله، استحاله عقلی و روشن است.

اما در مورد مثالی که شما می زنید و آن را با این یکسان می شمارید چه استحاله ای وجود دارد؟ بیرون آمدن شتر از دل کوه از نظر علمی طبق چه قاعده ای محال است؟ آن قاعده را لطفا بیان کنید.

hessam78;926235 نوشت:
اما یک سوال
جهانی بدتر از جهان کنونی خداوند می تواند بخواهد؟و بیافریند؟و به نوعی شر بپا کند؟

بله بدتر از این عالم، امکان دارد اما خداوند هرگز آن را خلق نخواهد کرد، چون زمانی خدا از گزینه بهتر دست می کشد که یا علم به آن نداشته باشد، یا قدرت بر خلقت آن نداشته باشد، و هیچکدام در خداوند راه ندارد.

hessam78;926125 نوشت:
سلام شما دو چیز رو باور دارید که خلاف نص صریح قرآن هستش بیگ بنگ و فرگشت!3 حالت وجود دارد یا اجماع نقضین رو محال نمی دونین یا باید علم رو غلط بدونین یا نص قرآن رو!

مطمئن هستین؟آیات و احادیث منقوله در این زمینه رو دیدین؟از لحاظ علم هم غیر ممکن نیست

در آفرینش چیز های هستند که بدون واسطه باید خلق شده باشند چون سیر واسطه که تا بی نهایت نیست اگر هم باشد نظریات ماتریالیسم ها بنوعی همین است نتیجه که میگیرم اینه که جهان پس کار خدا نیست

میشود هرچیزی که بدی را لمس کند و عذاب بکشد برایش بدی وجود دارد

شر هستش برای اون چیزی که دریده میشه

من اطمینان دارم جهان بدتر از وضع فعلی بود بازهم این توجیه میشد
لازم توجه هستش که دلائلی که با هر شرایط توجیه شوند عملا ارزش ندارند

در نظر همه

شما یک سر به بیمارستان و مراکز علمی پژوهشی پزشکی بزنید
سندرم زجر تنفسی نوزاد را ببینید،بعد فکر نکنم انقد راحت در مورد مسئله شر صحبت کنید البته خدای نکرده اعصابتان بهم نریزد

شما میخواهید بگویید تضاد لازمه زندگی دنیوی است من میگویم خیر البته به نتیجه رسیدن رو این مورد سخته بهتره بنظرم رو همون فرگشت و بیگ بنگی که قبول دارید صحبت میکردیم تعارضش هویدا میشد راحت

یک بار با این تلسکوپای دو چشمی و تک چشمی به جهان نگاه کنید یا با نرم افزار های شبیه سازی
بنظر من خیلی خودخواهی است که گمان کنیم ااین همه دم و دستگاه را برای ما انسان ها که در 99درصد زمان این عالم نبودیم وجود آوردند

خدای ایستا چطور؟جهان بهشت چطور؟

فهمیده چه خرابکاری بار آورده داده به ما!
جدای از شوخی شما ی ملکی دارید ی زمین 1000 متری
بعد این را میگویید می خواهم بدهم به نوه نوه نوه نوه همین سیر تا 50 بار خواهر زاده تان بنظرتان این کار درسته؟
خداوند که جهان را خلق کرد چرا این همه مدت لفتش داد تا برسونه دست خلیفش
تنها دلخوشی خودمان است و بس

قشنگیش اینه که لقد خلق الانسان فی الکبد هستش
قشنگیش اینه که اگه حضرت محمد نبود مایی هم نبودیم!
قشنگیش اینه که اکثر این خلیفه ها ناخلف در اومدن
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

خواهش میکنم هر زمان که شد
منظورم ادیان نیست نص صریح قرآن است و ورود تخصصی هم نمیخواد اولین گام مشخصه

شما هم مانند بعضی از اساتید و معلمان و دوستانی که همینجا بحث کردم احتمال می دهم که متوجه این تعارض هستید ولی چون اصلش زیر بنای شیرازه ذهن آدمی رو ساخته نمیشه رد کرد
حق میدم

بله درسته ممنون از نکته بجاتون عذر خواهی کنم بابت این جمله اگه به کسی برخورد و همچنین من یقین ندارم که در زمان حضرت علی یارشان بوده باشم
جمله رو تصحیح کنم شخص بنده رو ظالم ترین و جهنمی ترین افراد در نظر بگیرید

چون اکثر دوستان اینجا شیعه بودند دچار غفلتی شدم الا کل حال باز هم عذر خواهی میکنم بجای معاویه شخص بنده را بگذارند


سلام مجدد.

۱. بیگ بنگ: قرآنی که در عصر پیامبر نازل شده در زمانی بوده که نظریه غالب جهان، همان هیئت بطلمیوسی ( در بهترین شکل آن که البته بعید بوده که همه اعراب زمان نزول قرآن چیزی درباره آن میدانستند.) بوده است. اما در هیچ نظریه ای حرفی از لحظه آفرینش، ماده اولیه و ....به میان نیامده، پس اگر قرآن هر چند به صورت سربسته حرفی درباره چگونگی خلقت میزند مسبوق به سابقه نیست. حالا با این توضیح چند آیه را می آورم که میتوان دال بر بیگ بنگ باشد:

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ

يا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمى‏آورند. انبیا ۳۰

ثم استوی الی السماء و هی دخان فصلت ۱۱

آنگاه آهنگ آسمان کرد و آن به شکل دود بود.

و السماء بنیناها باید و انا لموسعون ذاریات ۴۷

ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را گسترش میدهیم.

آیات متعددی درباره کیفیت و مراحل آفرینش وجود دارد که از حوصله اینجا خارج است. اما حداقل با این ۳ آیه نمیتواتنید بگویید جمع نقیضین.
در مورد فرگشت، پیشنهاد مطالعه کتاب خلقت انسان یدالله سحابی، خلقت در قرآن آیت الله مشکینی و مقالات فلسفی شهید مطهری را میدهم. این سه نفر از نظریه فرگشت دفاع میکنند و آن را با آیات قرآنی در تعارض نمیبینند. یک مقاله هم از دکتر حسن اسلامی هست که تقریبا جمع بندی و ارجاعات خوبی در این زمنیه دارد.
در مورد اینکه ما تنها موجودات زنده جهان هستیم، من همچنین حرفی نزدم. بنا به نظریه احتمالات حداقل ۵۰ تیلیون سیاره شبیه به زمین دارد. اینکه گفته شد تنها زمین شانس حیات را پیدا کرد بر حسب علم یقیقی به پیدایش حیات در مدار ویژه ای که «مدار طلایی» نام دارد است و اینکه این ۵۰ تیلیون سیاره هم همین شانس را داشته باشند باز هم احتمال است.

در مورد شر ، مقالات و متابهای متعددی نوشته شده که توقع نداشته باشید ورود تخصصی به بحث شر کنیم. د رذهن شما پازل های اشتباهی در کنار هم قرار گرفته که باید اول چینش آنها را مرتب کنید. من نظم این است که اگر شرور هم وجود داشته باشد د رکنار سیستمی میبینم که خدا ناظر و مقنن آن است و وعده پاداش، بهشت و عدلت را به همه کسانی داده که با این مصائب درگیر هستند. فلسفه شرور هم امتحان، ارتقاء و تکامل است.

سلام خواهر گرامی

نگار70;926354 نوشت:
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ

يا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمى‏آورند. انبیا ۳۰

ثم استوی الی السماء و هی دخان فصلت ۱۱

آنگاه آهنگ آسمان کرد و آن به شکل دود بود.

و السماء بنیناها باید و انا لموسعون ذاریات ۴۷

ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را گسترش میدهیم.


در کجای بیگ بنگ اشاره شده که زمین به آسمان پیوسته بود؟!
اما زمینی که وجود نداشته!چجور پیوسته بوده!و بعد هم!جدا میکنیم؟
در ۴٫۵۴ میلیارد سال پیش (با ۱٪ خطا)[۴۳] زمین و دیگر سیاره‌های سامانه خورشیدی از ابر خورشیدی پدید آمدند.!!!
اصلا زمان بیگ بنگ زمینی وجود نداشته که پیوسته باشه با آسمان!!!!بسیار بسیار بسیار زمان گذشت تا زمین به وجود اومد
این لحظه تقریباً ۱۳٫۸ میلیارد سال پیش رخ داده‌است و از این رو سن گیتی ۱۳٫۸ میلیارد سال تخمین زده می‌شود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگار70;926354 نوشت:
ثم استوی الی السماء و هی دخان فصلت ۱۱

آنگاه آهنگ آسمان کرد
و آن به شکل دود بود.

آیه قبلشو هم میذاشتین تا معجزش بیشتر بشه!
ثم رو اکثر مترجمان به معنی سپس ترجمه کردن حالا شما اونی رو برداشتین که آنگاه ترجمه کرده بازم مشکلی نیست چون ایرادش عیانه!
10) و در [ زمین ] ، از فراز آن [ لنگرآسا ] کوه ها نهاد و در آن خیر فراوان پدید آورد ، و مواد خوراکی آن را در چهار روز اندازه گیری کرد [ که ] برای خواهندگان ، درست [ و متناسب با نیازهایشان ] است. 11) سپس آهنگِ [ آفرینشِ ] آسمان کرد ، و آن بخاری بود. پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید.» آن دو گفتند: «فرمان پذیر آمدیم.»
ببینید در آیه 10 فصلت گفته شده کوه ها در زمین !به وجود آمدن و سپس(یا بقول آن ترجمه شما آنگاه)آهنگ آسمان کرد!
یعنی قرآن تصور کرده اول زمین آفریده شده بعد آسمان که به صورت دود بوده به وجود اومده!!!!!!!!!!کاملا در تضاد با بیگ بنگ هستش که میگه اول آسمان بوده بعد زمین تشکیل شده!تقدم تشکیل زمین بر آسمان یا جدا کردن آنها از هم در یک زمان کاملا ضد نظریه است!

نگار70;926354 نوشت:
در مورد فرگشت، پیشنهاد مطالعه کتاب خلقت انسان یدالله سحابی، خلقت در قرآن آیت الله مشکینی و مقالات فلسفی شهید مطهری را میدهم

از اولین کتاب هایی بود که خوانده بودم! کتاب سحابی و مشکینی بود!در زمینه فرگشت!اینکه ایشون مطابق قرآن دونستن دلیل بر تطبیق نمیشه شواهد رو عرض کردم ببینید!

مسلم;926287 نوشت:
خدا را گواه می گیرم که اصلا به دنبال توجیه چیزی نیستم،

سلام استاد عزیز
قسم نخورید والا من احساس میکنم جملاتم اذیتتون میکنه اصلا قصد ناراحتی شما رو ندارم
بر اساس پیشزمینه ای که دارید ناخواسته رخ می دهد چون من هم میدانم من که از اول فاقد دین به دنیا نیامدم،من هم همین را میگفتم

مسلم;926287 نوشت:
از سر بی دلیلی دارم مسائل را توجیه میکنم

خیر این را نمیگویم
همانطور که دلیل من برای شما قابل قبول نیست عکسش هم وجود دارد

مسلم;926287 نوشت:
اما در مورد مثالی که شما می زنید و آن را با این یکسان می شمارید

در هر دو قوانین طبیعی و روتین علت معلولی نقض میشود

مسلم;926287 نوشت:
بله بدتر از این عالم، امکان دارد اما خداوند هرگز آن را خلق نخواهد کرد،

خب شما بهترین وضع ممکنه می دونید وضع فعلی رو

L.E.O;926088 نوشت:
سلام خدمت شما

هدف خلقت = هدایت و رشد و ایمان و عبادت و کمال انسان

واقعیت = گمراهی و ضلالت و شرک و کفر اکثر انسان ها

شما اگر خالق بودید انسان را خلق می کردید؟ وقتی از پیش میدانید هدف شما تا حد بسیار زیادی محقق نخواهد نخواهد شد؟ وقتی میدانید خلقت شما به قیمت گمراهی و بدبختی و شقاوت و جهنمی شدن اکثر انسان ها تمام خواهد شد؟ مهربانی و خیرخواهی که نتیجه اش رنج و عذاب اکثر انسان ها باشد جای افتخار و تشویق دارد؟

اینکه انسان با اختیار خود گمراه میشود مهم نیست، مهم این است که شما میدانید با اختیارش گمراه میشود و باز خلقش میکنید ...

شما اگر بدانید فرزندتان با رفتن به مدرسه گمراه میشود باز او را میفرستید؟ با این دلیل که تقصیر خودش است و نباید گمراه شود؟ دیگران این عذر شما را میپذیرند؟

سلام
معلمی می رود در یک روستا تدریس می کند. با وجود اینکه "می داند" اگر در فلان روستا 30 دانش آموز جذب کند( علی رغم آموزش های عالی و تکالیفِ در حد توان دانش آموزان و دادن فرصت های بسیار استثنایی برای درس خواندن)، 15 نفر از دانش آموزان مردود می شوند و دچار گرفتاری و ناراحتی های فراوانی می گردند. این یک امر بدیهی است که آن 15 نفر به "اختیار" خود مردود شده اند.
ممکن است در اینجا شخصی سوال بپرسد،بله اختیاری است و خودشان درس نخوانده اند ولی علی رغم اینکه می دانست عده ای مردود می شوند چرا آنها را به شاگردی گرفت؟
در پاسخ می گوییم قطعا" آن معلم راضی نیست که همچین سرانجامی در انتظار دانش آموزان است ولی آیا شایسته است معلم امر مهم آموزش و تعلیم را تعطیل کند؟ چون 15 نفر خودشان عمدی درس نمیخوانند و سراغ شلوغی و تفریحات می روند؟ پس 15 نفری که قبول می شوند و به خوشی و راحتی می رسند و لذت موفقیت را با روح و جان درک می کنند چه؟ آیا باید حق آنها پایمال شود؟ چون یک عده بخاطر تفریحات کاذب درس نمی خوانند؟ باید این حس و تلاش و آگاهی از آنها هم سلب شود؟
باز ممکن است شخصی بپرسد،چه اشکالی داشت معلم فقط 15 دانش آموزی را که می دانست قبول می شوند جذب می کرد و 15 نفری که مطمئن بود مردود می شوند(و بدبخت) را جذب نمی کرد
در پاسخ می گوییم معلم دلسوز و مهربان از سر دور اندیشی و لطف فراوان آینده ای طلایی را برای آنها رقم زده است،که هرگز این امتیاز در عدم تحصیل وجود ندارد.
این امتیاز به حدی ارزشمند است که آن را به آن 15 نفر هم عرضه می کند.عظمت فرصت داده شده و ضریب خوشبختی با انجام آن به حدی زیاد است که انجام ندادن و بدبخت شدن عده ای منجر به عدم عرضه ی آن نمی شود.به طوری که در مقابل هم قابل مقایسه نیستند
چرا باید قوانین، مطابق با تنبلیِ دانش آموزان تدوین شوند؟ شاگرد باید تابع مقررات باشد یا معلم تابع رفتار شاگرد؟
همچنین اگر فقط دانش آموزان زرنگ را جذب می کرد دیگر موفقیت و قبولی چه معنایی داشت!
ممکن است این بار شخصی بگوید بگذار درس نخوانند،بهتر از این است که با مردودی بدبخت شوند.
می گوییم،اگر فرصت تحصیل و شانس قبولی را از همگان می گرفتیم و بنا بر بی خیالی بود ! اصلا" نباید معلمی وجود می داشت و نباید آموزش و علم و آگاهیی در این جامعه بوجود می آمد.
در اینجا سوالی پیش می آید:
جامعه ای که قانونِ به این زیبایی(تحصیل و خوشبختی و لذت رقابت و موفقیت و معنا پیدا کردن تنبلی و زرنگی) را فدای "نمی خواهم" و "تنبلی" افرادی بکند،آیا سالم است؟
هرگز سالم نیست.

در همه جا تحصیل یک اجبار است،دانش آموزی که می گوید چرا من را به مدرسه می فرستید! من نمی خواهم! باز هم او را می فرستند چون امتیاز تحصیل و به آگاهی رسیدن بسیار بسیار ارزشمند است،حتی اگر بدانیم عده ای درس نمیخوانند و قبول نمی شوند و بدبخت می شوند باز هم آموزش و تعلیم و تربیت را بر آنها عرضه می کنیم چون ما دارای فکر و تعقل هستیم،ما فرزند آگاهی هستیم و نباید این گزاره های مهم را فدای "نمی خواهم" نماییم.
خدای متعال نیز بندگان را خلق نموده است،قرار نیست امر مهم "خلقت" و وجود بخشی و آگاهی بخشی، فدای استفاده ی نادرست انسانها از ابزاری بنام "اختیار" شود
دنیا مانند سفره ای است که خدا همه ی انسانها را دعوت کرده از آن بخورند و خوشبخت شوند(این یک لطف بزرگ است) حال عده ای نمی خورند و گرسنه می مانند،چرا باید صاحب دعوتی را مقصر نماییم! که می دانستی عده ای نمیخورند و دچار ضعف و ناراحتی می شوند ، چرا دعوتشان کردی؟

یک سوال مهم:

باید از "دعوت کردن" و پهن کردن سفره ی رحمت برای همگان دست کشید یا به "دعوت شدگان" گفت چرا نمی خورید؟ چرا از این امتیاز استثنایی استفاده نمی کنید؟ چرا خوشبختی اخروی را به بهای ناچیزی می فروشید؟
این که چرا افرادی جهنمی می شوند،فرار رو به جلو است! و اول باید پرسید چرا اصلا" بهشت و جهنم وجود دارد؟
در مورد اینکه چرا بهشت و جهنم و سیستم جزا و پاداش وجود دارد؟ باز هم باید به سوال دیگری باز گردیم
و باید پرسید که ما چرا اختیار داریم؟ چون در سیستمی که اختیار وجود دارد باید بهشت و جهنم وجود داشته باشد تا خوبی و بدی معنا پیدا کند و ارزشِ تقوا و همچنین بی ارزشیِ گناهان عده ای مشخص شود.
خداوندِ متعال، موهبتِ گرانبهای اختیار را به ما عطا کرد تا آینده ی خود را با آن رقم بزنیم،تا بصورت ابدی خوشبخت شویم و از نعمت و لذتِ آگاهی و حرکت به سمت کمال بهره مند گردیم،اگر اختیار نداشتیم و مجبور به انجام خوبی ها بودیم،قیامت و رفتن به بهشت و استراحت ابدی چه معنایی داشت؟
حال وقتی معنای خوبی و برکت اختیار و نتایجی که بخاطر اختیار در انتظار ما است را فهمیدیم می گوییم شخصی که آگاهانه از آن سواستفاده می کند باید مجازات شود،و این مجازات به ابزار و لوازم خود نیاز دارد که آن جهنم است و افرادی هم به آنجا می روند.
حال عده ای می گویند خدا چرا جهنمیان را خلق کرد؟

دوستان تصور کنید خدای متعال دو قطار قرار داده است،دو قطار —کاملا" خالی— یکی به سمت بهشت می رود و دیگری به سمت جهنم. عده ای علی رغم –آگاهی- می روند سوار قطار جهنم می شوند(چون افراد نا آگاه تکلیفی بر آنها نیست و اهل فطرت محسوب می شوند و در حد توان روز قیامت مورد آزمایش قرار می گیرند) و به حرف هیچ کس گوش نمی دهند! این همه از زیبایی های مقصدِ قطار بهشت برایشان می گویند و از رنج و درد و الم های پایان مسیر قطار جهنم، ولی در اوج تکبر می گوید "دروغ" است و اینها توهمات ذهنی ما هستند.
دیگر چرا انگشت اتهام را به سوی پروردگار دراز می کنند(معاذ الله)!!! می گویند خدا می دانست آنها با اختیار خود و آگاهی تمام منکر وجود خدا و پیامبران الهی می شوند،خداوند رحمان است و رحیم! چرا آنها را نمی بخشد و جهنمی می گرداند.
یک بار فکر نمی کنند که خداوند جبار و قهار هم می باشد،و قوانین الهی جامع و قطعی هستند.

عده ای می گویند واقعا" سخت است و آزار فراوانی به دوش ما کشیده شده است...

در پاسخ می گوییم خدای متعال خود بهتر می داند که ادای این مسئولیت ها برای نفس بشر دارای مشقت هایی می باشد،لذا امتیازات فراوان دیگری ارائه داده است.مثلا" توبه،تصور کنید شخصی که 100 سال عمر می کند اگر 99 سال و 11 ماه و 29 روز گناه حق الله انجام دهد،در آن یک روز آخر اگر توبه ای حقیقی نماید و به سوی خداپرستی بازگردد همه ی گناهان حق الله یش بخشیده می شود.آیا این امتیاز ویژه ای برای سهولت در انجام تکالیف نیست؟
(البته ما هیچکدام زمان مرگ خود را نمی دانیم و آن اعداد فرضی بودند و لازم است هر زمانی جزو توبه کنندگان باشیم)
خدایی که فرصت سوار شدن در قطار بهشت را به راحتی در اختیار همه ی بندگانش قرار داده است، ولی عده ای سوار نمی شوند! چرا خدا را مقصر نماییم
با وجود تمام این توضیحات می گویند خلق کردن و فرصت خوشبخت نمودن و نعمت آگاهی بخشیدن و قدرت اختیار و به تفکر خود وابسته بودن همه دروغ و ناعدالتی و خود خواهی(استغفرالله) و "خلق نکردن" و در "عدم نگه داشتن" اوج لطف و مرحمت!!!
در یک کلام
جای مخلوق و خالق را عوض کرده اند! می گویند خالق باید طبق رفتار و خواست مخلوق برنامه هایش را انجام دهد؟
ولی مخلوق نباید طبق برنامه ریزی خالق زندگی کند
چه افراد زیادی که خوشبختی را بر می گزینند و از این نعمت استفاده می کنند،پس کجاست بی عدالتی؟ مگر شرایط آنها هم مانند دیگران و حتی سخت تر نیست(تکالیف)؟!

وعده ی خداوند حق است و با کسی شوخی ندارد،زمانی که در ازای "چند دهه" زندگی در دنیا حاضر شده یک خوشبختی "ابدی" توام با آگاهی برایت مهیا نماید،دیگر چه لطفی از این بزرگتر؟ حال برای کسی که تکالیف را انجام نمی دهد که هیچ ، این همه خوبی را هم تکذیب می کند جهنم قرار داده است.
اگر از ناباوران بپرسید:

حاضرید در این دنیا هر طور دوست دارید رفتار کنید در دنیای دیگر هم بدون هیچ حساب کتابی به همان بهشت بروید(علی رغم اینکه می گویند وجود ندارد ولی فرض کنند وجود دارد) و به صورت ابدی به لذائذ و علم و هر آنچه دلتان میخواهد بپردازید؟چون در قرآن فرموده هر آنچه بخواهید (از نعمت ها) فراهم است.

آیا قبول نمی کنند؟

گمانی وجود ندارد که این پیشنهاد پذیرفتنی می باشد،چون ردِّ آن با عقل سلیم در تضاد است! آن ها با بُعد جهنم و عذابش مخالفند زیرا هر آنچه که می خواهند انجام دهند (آزادی بی حد و حصر)را از آنها سلب کرده است.
پس زمانی که این را می خواهند و قبول می کنند باید آن روی دیگر سکه را هم قبول داشته باشند.و وجود جهنم برای افراد خاطی و تکذیب کننده را هم به رسمیت بشناسند،نمی شود که یک امر را قبول داشته باشی ولی آن طور که خودت میخواهی همانگونه باشد و همه ی دنیا با درخواست های یک شخص مطابق گردد...

نکته ی دیگر این است که صفت دانستن خدا از جهت غیب دانی صورت گرفته و خداوند "کاشف" اعمال بنده اش است نه وادار کننده،پروردگار آنچه را که می دانست قبل از خلق مخلوقاتش خودِ اعمال اختیاری بنده هایش بوده است.
ما می گوییم نباید انسانها را خلق می کرد و نباید به آنها اختیار می داد و نباید به آنها سیستم جزا و پاداش می داد و نباید خاطیان را مجازات کند و اصلا" نباید خدایی می کرد و نباید خدا وجود می داشت و شما همینگونه خلق می شدید در اثر تصادف و به میل خود مال مردم را بالا می کشیدید و به ناموس مردم تعرض می کردید و در نهایت دنیا را جنگلی می کردید که قوی ها هر آنچه خواستند انجام دهند و اختیارات ""وتو"" را برای خود تعریف کنند.
پس هر طور که میخواهید:

نگار70;926437 نوشت:
سلام
معلمی می رود در یک روستا تدریس می کند. با وجود اینکه "می داند" اگر در فلان روستا 30 دانش آموز جذب کند( علی رغم آموزش های عالی و تکالیفِ در حد توان دانش آموزان و دادن فرصت های بسیار استثنایی برای درس خواندن)، 15 نفر از دانش آموزان مردود می شوند و دچار گرفتاری و ناراحتی های فراوانی می گردند. این یک امر بدیهی است که آن 15 نفر به "اختیار" خود مردود شده اند.
...

سلام خدمت شما

گاهی مثال بجای اینکه ما رو نزدیک کنه، دورتر میکنه ... مثال معلم و غذا رو نمیشه با خلقت و سیستم قضایی خدا مقایسه کرد ... در مثال معلم اگر دانش آموز درس نخونه، مردود میشه ... همین ... معلم بخاطر مردود شدن شکنجه ش نمیکنه ... عذابش نمیده ... آتیشش نمیزنه ... آیا برخورد خدا با مردودها زندگی هم همینطور هست؟

در مورد غذا و سفره هم همینطوره ... چه انسان عاقلی اگر گرسنه باشه و غذا هم جلوش حاضر نمیخوره؟ ... اگر رسیدن به بهشت مثل غذا خوردن بود چه کسی ابا میکرد؟ برای بهشت انسان باید تکلیف و سختی بسیاری رو بجون بخره ... تازه اگر مطمین بود بعد از این همه سختی بهشت بدون شک در انتظارشه خیلی راحت تر میتونست سختی ها تحمل کنه ... بزرگترین مساله اینه که انسان باید عقلش رو قانع کنه که با وجود تمام سوالات و شبهات و تناقضات بهشت وجود داره ...

مثال قطار هم همین ایراد برش وارد هست ... انسان از کجا مطمین باشه آخر این قطار بهشت هست و نعمت و خوشبختی و اون یکی عذاب و جهنم و ... چه انسان عاقلی اگر واقعا بهشت و جهنم رو ببینه سوار قطار جهنم میشه؟

مثال درست اینه ...

مدرسه وجود داره که در اون قبولی بسیار سخت هست بطوری که تنها عده بسیار کمی قبول خواهند شد و اکثریت مردود خواهند شد ... در این مدرسه نتیجه قبولی رشد و کمال و نتیجه مردود شدن آتش زدن دانش آموزا هست ... مدیر مدرسه با وجود اینکه میدونه اکثر بچه بچه ها مردود خواهند شد و باید در آتش بسوزن اونها رو بدون اینکه خودشون بخوان وارد مدرسه اش میکنه ... بعد هم میگه من بسیار مهربان و خیرخواه هستم و فقط خوبی شما رو میخوام ...

با سلام و احترام

با توجه به اینکه پست شما مربوط به عدالت خداوند است، نه علم غیب باید آن را در تاپیک مستقلی دنبال بفرمایید، اما اجمالا بنده برای اینکه شاید ابهام شما برطرف بشود دو نکته عرض می کنم:

نکته اول مربوط به این پست شماست:

L.E.O;926088 نوشت:
وقتی میدانید خلقت شما به قیمت گمراهی و بدبختی و شقاوت و جهنمی شدن اکثر انسان ها تمام خواهد شد؟ مهربانی و خیرخواهی که نتیجه اش رنج و عذاب اکثر انسان ها باشد جای افتخار و تشویق دارد؟

قطعا اکثر انسان ها اهل سعادت خواهند بود، و از خلقت خویش رضایت خواهند داشت، تعداد بسیار اندکی هستند که در نهایت اهل جهنم بوده و در آن جاویدان خواهند ماندف و آنها هم کسانی هستند که از روی عناد و لجاجت کفر ورزیده یا مشرک شده باشند.

و نکته دوم در رابطه به این پست شماست:

L.E.O;926503 نوشت:
مثال درست اینه ...

مدرسه وجود داره که در اون قبولی بسیار سخت هست بطوری که تنها عده بسیار کمی قبول خواهند شد و اکثریت مردود خواهند شد ... در این مدرسه نتیجه قبولی رشد و کمال و نتیجه مردود شدن آتش زدن دانش آموزا هست ... مدیر مدرسه با وجود اینکه میدونه اکثر بچه بچه ها مردود خواهند شد و باید در آتش بسوزن اونها رو بدون اینکه خودشون بخوان وارد مدرسه اش میکنه ... بعد هم میگه من بسیار مهربان و خیرخواه هستم و فقط خوبی شما رو میخوام ...

آنچه که در این خصوص رهزنی کرده و مانع نتیجه گیری درست می شود توجه به تمثیلات و مسائل عرفی مانند آن است، در حالی که باید فلسفی به مسئله نگاه کرد.

همه چیز در جهان تابع نظام اسباب و مسببات است، و شکل گیری انسانها با تفکرات متفاوت و گاهی شرک آمیز و کفر آمیز لازمه چنین نظامی است، خداوند اگر بخواهد مانع ایجاد آنها شود باید نظام آفرینش را تغییر دهد، یا اینکه هر بار این قاعده اسباب و مسببات را با استثنائاتی نقض کند و این هرگز حکیمانه نخواهد بود، مثال برایتان میزنم:

خداوند اراده کرده است که جوانب مادی پدر و مادر بر فرزند تأثیر بگذارد، خب این یک مسئله خوب و حکیمانه است، و باعث می شود پدر و مادر از نظر ژنتیکی، از نظر تغذیه ای، از نظر بنیه جسمی و... بر فرزندشان تأثیر بگذارند، اما این مسئله خوب ممکن است در موارد حداقلی یک عوارض بدی را به دنبال خود داشته باشد، مثلا اگر این مادر درست تغذیه نکند، یا نوشیدنی های الکلی مصرف کند، یا هر چیزی که تاثیر منفی دارد، خب طبیعتا بر روی فرزندش تأثیر خواهد گذاشت. اینجا ما سه نوع توقع می توانیم از خداوند داشته باشیم:

الف) نه جوانب مثبت پدر و مادر بر فرزند تآثیر بگذارند، و نه جوانب منفی!
ج) جوانب مثبت تأثیر بگذارند، اما جوانب منفی بر فرزند تأثیر نگذارند!
ب) هم جوانب مثبت پدر و مادر بر فرزند تأثیر بگذارند، و هم منفی!

گزینه «الف» به معنای انکار نظام اسباب و مسببات است، گزینه «ب» به معنای هرج و مرج در این نظام است، و گزینه «ج» کاملا منطقی است، چون جوانب مثبت یک خیر حداکثری هستند که یک شر حداقلی را در کنار خود دارند، لذا منطقی نیست که به خاطر یک شر حداقلی، از یک خیر حداکثری بگذریم.
توقعی غیر از این داشتن، یعنی خداوند پدر و مادرهایی که قرار است بچه های بدی باربیاورند یا عقیم شوند، یا مجبور به تربیت درست شوند، یا...، می بینید که هیچکدام از این راهکارها منطقی نیست و موجب هرج و مرج در قوانین عالم می شود.

با سلام خدمت شما استاد گرامی

بله صحیح میفرمایید این بحث ربط چندانی به این تاپیک ندارد ... در صورت صلاحدید میتوانید آنرا به تاپیک مربوطه انتقال دهید ...

مسلم;926546 نوشت:
با سلام و احترام

نکته اول مربوط به این پست شماست:

قطعا اکثر انسان ها اهل سعادت خواهند بود، و از خلقت خویش رضایت خواهند داشت، تعداد بسیار اندکی هستند که در نهایت اهل جهنم بوده و در آن جاویدان خواهند ماندف و آنها هم کسانی هستند که از روی عناد و لجاجت کفر ورزیده یا مشرک شده باشند.

بخش قرمز فرمایش شما با آیات زیر تناقضی ندارد؟

اکثرالناس لایؤمنون
فابی اکثرالناس الاکفورا
و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین
اکثرالناس لایعلمون
و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله
ولکن اکثرالناس لایشکرون
ولکن اکثرالناس لا یعلمون
وما آمن معه الاقلیل
...
ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنَِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ - قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ
...

L.E.O;926549 نوشت:
اکثرالناس لایؤمنون
فابی اکثرالناس الاکفورا
و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین
اکثرالناس لایعلمون
و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله
ولکن اکثرالناس لایشکرون
ولکن اکثرالناس لا یعلمون
وما آمن معه الاقلیل
...
ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنَِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ - قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ
...

بله، درست می فرمایید، اکثر انسان ها از رسیدن به آن مقامات عالیه باز می مانند، اما این مسئله بدین معنا نیست که همه آنها تا ابد اهل عذاب خواهند بود، بلکه کسانی در جهنم خواهند ماند که از روی لجاجت و عناد مسیر انحراف را برگزیده باشند، اما سرنوشت نهایی عموم مردم سعادت و بهشت خواهد بود.

علاوه بر اینکه حقیقت رحمت و بخشش الهی در آخرت آشکار خواهد شد، همانطور که قرآن کریم از بخشش گناهان بدون توبه سخن میگوید:

«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ »؛ خداوند شرک را هرگز نمی بخشد، اما غیر از آن را برای هر کسی که بخواهد می بخشد.(نساء:48)
روشن است که با توبه هر گناهی بخشیده می شود، حتی شرک، بنابراین آیه شریفه از بخششی بدون توبه سخن میگوید.

و امام صادق(ع) گستردگی این بخشش ها را به قدری می داند که حتی ابلیس هم به بخشش الهی امیدوار می شود:

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَشَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ حَتَّى يَطْمَعَ‏ إِبْلِيسُ‏ فِي‏ رَحْمَتِه»؛ وقتی روز قیامت شود، خداوند رحمتش را پراکنده سازد، تا آنجا که ابلیس نیز در آن طمع کند(صدوق، امالی، ص205)
روشن است که اگر خوب موقعیت را تصور کنیم خیلی بخشش الهی باید عظیم و گسترده باشد تا ابلیس امیدوار شده و به آن دل ببندد(تصور کنید)

L.E.O;926503 نوشت:
سلام خدمت شما

گاهی مثال بجای اینکه ما رو نزدیک کنه، دورتر میکنه ... مثال معلم و غذا رو نمیشه با خلقت و سیستم قضایی خدا مقایسه کرد ... در مثال معلم اگر دانش آموز درس نخونه، مردود میشه ... همین ... معلم بخاطر مردود شدن شکنجه ش نمیکنه ... عذابش نمیده ... آتیشش نمیزنه ... آیا برخورد خدا با مردودها زندگی هم همینطور هست؟

در مورد غذا و سفره هم همینطوره ... چه انسان عاقلی اگر گرسنه باشه و غذا هم جلوش حاضر نمیخوره؟ ... اگر رسیدن به بهشت مثل غذا خوردن بود چه کسی ابا میکرد؟ برای بهشت انسان باید تکلیف و سختی بسیاری رو بجون بخره ... تازه اگر مطمین بود بعد از این همه سختی بهشت بدون شک در انتظارشه خیلی راحت تر میتونست سختی ها تحمل کنه ... بزرگترین مساله اینه که انسان باید عقلش رو قانع کنه که با وجود تمام سوالات و شبهات و تناقضات بهشت وجود داره ...

مثال قطار هم همین ایراد برش وارد هست ... انسان از کجا مطمین باشه آخر این قطار بهشت هست و نعمت و خوشبختی و اون یکی عذاب و جهنم و ... چه انسان عاقلی اگر واقعا بهشت و جهنم رو ببینه سوار قطار جهنم میشه؟

مثال درست اینه ...

مدرسه وجود داره که در اون قبولی بسیار سخت هست بطوری که تنها عده بسیار کمی قبول خواهند شد و اکثریت مردود خواهند شد ... در این مدرسه نتیجه قبولی رشد و کمال و نتیجه مردود شدن آتش زدن دانش آموزا هست ... مدیر مدرسه با وجود اینکه میدونه اکثر بچه بچه ها مردود خواهند شد و باید در آتش بسوزن اونها رو بدون اینکه خودشون بخوان وارد مدرسه اش میکنه ... بعد هم میگه من بسیار مهربان و خیرخواه هستم و فقط خوبی شما رو میخوام ...

سلام
نه دیگه نشد!

تمام مثال های رو تفسیر با رای کردید
بعد دوباره حرف خودتون تکرار کردید

شما مثال های رو نقد نکردید بلکه بحث رو تغییر دادید و وارد مقوله ی عدم یا وجود معاد شدید

اون یک بحث دیگه ست
برای اون هم دلایل خاص خودش رو داریم

اما در مورد سخناتون:

کسی که ندونه (واقعا ندونه)
تکلیفی بر اون نیست و جزو اهل فطرت حساب میشه

کسی که بدونه_و_معتقد_باشه و گناه انجام بده؛ فقط تاوان گناهانش رو پس میده و آخرتش به کلی خراب نمیشه.

اما کسی که بدونه ولی بخاطر غرور و منافع_شخصی و ... حقیقت رو کتمان کنه

همچین شخصی همه ی پل ها رو خودش با دستان خودش خراب کرده

شما دارید بخاطر کسانی خلقت خدا رو زیر سوال می برید که اگه همین الان بهشون بگید موضوع رو؛ بهتون میخندن
میگن خدا و معاد و ...دیگه چه صیغه هایی هستن ول کن این خرافات رو؛ در حالی که میدونن؛ چون اگه ندونن؛ مکلف نیستن

خدای متعال چه نیازی به افراد داره؟ (از هر سه گروه نام برده بی نیاز هست)

هیچ عاقلی نیست که نیکی رو قبول نکنه

این افراد میگن ما قبول نداریم؛ و کارشون عاقلانه نیست

آیا یک امر عاقلانه رو بخاطر یک عملکرد غیر عاقلانه تعطیل می کنن؟

پرسش
لطفا به سوالات ذیل در خصوص علم غیب پاسخ دهید:

اول:
با توجه به اینکه خداوند در آیه 188سوره اعراف به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «بگو اگر علم غیبی داشتم می توانستم آنچه خیر است را برای خود فراهم آورده و هر چه بدی است از خودم دفع کنم» چطور میگوییم پیامبران علم غیب داشته اند؟ طبق این آیه و آیات مشابه، پیامبران علم غیب نداشته اند، فقط خداوند ایشان را از برخی مسائل آگاه می کرده است، نه این که پیامبر همیشه غیب میدانستند.

دوم:
آیاتی مثل آیه 27 سوره جن که می فرماید خداوند برخی اوقات انسان ها را از غیب آگاه می کند، مربوط به انبیاء است، پس به چه دلیلی می گویید ائمه(علیهم السلام) علم غیب داشته اند؟ از کجا معلوم آگاهی های انسان های غیر انبیاء الهام نبوده باشد؟

سوم:
آیا علم غیب خداوند و فرستادگانش به اعمال بندگان، موجب جبر نمیشود؟ اصلا با توجه به دستاوردهای فیزیک کوانتوم می توان علیت چیزی را کشف کرده، و علم پیشین به پدیده پیدا کرد؟


پاسخ


پاسخ به سوال اول

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:

یکی از آفات نگرش های دینی، جزئی نگری و نگاه گزینشی به آیات و روایات است، برای موضع گیری صحیح باید همه آیات و روایات را با هم و در کنار هم دید و نتیجه گیری کرد.
درست است که در برخی آیات، علم غیب از غیر خداوند نفی شده است، اما در برخی آیات چون آیه 44 سوره آل عمران، 102یوسف، 28 انبیاء، و بسیاری از روایات علم غیب برای بخشی از انسان ها از جمله انبیاء اثبات شده است، این دو دسته آیات را که کنار هم می گذاریم روشن میشود بخشی از علم غیب از انسان ها نفی می شود، نه به صورت مطلق؛ مثلا قرآن کریم می فرماید:
«فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُول‏» خب این آیه را شما چکار می کنید؟ اینجا سخن از آگاهر نمودن فرستادگان به علم غیب است. بنابراین قرآن نمی خواهد بگوید انبیاء آگاهی غیبی ندارند، بلکه می خواهد بفرماید: خداوند بدون اینکه کسی او را آگاه کند، آگاه است، اما انبیاء در صورتی که خداوند آنها را آگاه کند، آگاه خواهندبود، پس آگاهی یکی ذاتی است و دیگری آگاهی اش را از غیر گرفته است، و این به معنای نفی علم غیب نیست، بلکه نفی علم غیبِ ذاتی است.
بنابراین آیه 188 سوره مبارکه اعراف علم غیب را به طور مطلق نفی نمی‌کند، بلکه "علم بالذات و مستقل" را از پیامبر نفی می‌کند؛ همان‌گونه که در ابتدای آیه مالکیت هر گونه سود و زیان را به طور مستقل از او نفی کرده است ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ﴾، بنابراین نفی علم غیب نیز به طور مطلق نیست، بلکه هدف نفی استقلال در علم می‌باشد.(1)

نکته دوم:

آیه 188 سوره اعراف که اشاره فرمودید هرگز به جزئی و اندک بودن آگاهی های غیبی انبیاء و ائمه(علیهم السلام) دلالت ندارد، اما سایر آیات، و بسیاری از روایات علم غیب گسترده ای برای ایشان ترسیم می کنند.
طبق قرآن کریم، گاهی خداوند حتی از خوردنی های مردم و آنچه در خانه شان ذخیره کرده بودند نیز انبیا را آگاه می کرده است:
«أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ»؛ از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏ دهم‏.(2)

یا در آیه شریفه در خصوص پیامبر(ص)دیگری می فرماید:
«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبير»؛ هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت‏.(3)

روایات هم همینطور، هم روایات معتبر شیعه، و هم اهل سنت گستره علوم غیبی انبیاء را بسیار گسترده توصیف نموده اند، در روایت صحیح السندی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است:

«اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ»؛ خدا والاتر از آنست كه اطاعت از بنده‏ اى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او پنهان کرده است و باز فرمود: (نه) آن را از او پنهان نمی کند. (4)

در منابع اهل سنت هم این روایات بسیار زیاد است، اما من فقط از دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل می کنم:

«أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَامَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَذَكَرَ السَّاعَةَ وَذَكَرَ أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا أُمُورًا عِظَامًا ثُمَّ قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَ عَنْ شَيْءٍ فَلْيَسْأَلْ عَنْهُ فَوَاللَّهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِي مَقَامِي هَذَا قَالَ أَنَسٌ فَأَكْثَرَ النَّاسُ الْبُكَاءَ وَأَكْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَقُولَ سَلُونِي فَقَالَ أَنَسٌ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ أَيْنَ مَدْخَلِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّارُ»(5)
ترجمه: انس بن مالک نقل می­کند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر رفته و قیامت را یادآوری نمودند، و ذکر کردند پیش از آن امور عظیمی اتفاق می افتد، سپس فرمود: هر کسی می خواهد از چیزی سوال کند، بپرسد، پس به خدا قسم چیزی از من نمی پرسید مگر آنکه مادامی که در جایگاهم بین شما هستم شما را از آن خبر می دهم، انس می گوید: پس گریه مردم شدت گرفت، و پیامبر(صلی الله علیه و آله) می افزود که از من بپرسید. پس مردی ایستاد و گفت: جایگاه من کجاست ای رسول خدا؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آتش جهنم».

«فَخَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ سَلُونِي لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا بَيَّنْتُهُ لَكُمْ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ الْقَوْمُ أَرَمُّوا وَرَهِبُوا أَنْ يَكُونَ بَيْنَ يَدَيْ أَمْرٍ قَدْ حَضَرَ قَالَ أَنَسٌ فَجَعَلْتُ أَلْتَفِتُ يَمِينًا وَشِمَالًا فَإِذَا كُلُّ رَجُلٍ لَافٌّ رَأْسَهُ فِي ثَوْبِهِ يَبْكِي فَأَنْشَأَ رَجُلٌ مِنْ الْمَسْجِدِ كَانَ يُلَاحَى فَيُدْعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَنْ أَبِي قَالَ أَبُوكَ حُذَافَةُ ثُمَّ أَنْشَأَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا وَبِالْإِسْلَامِ دِينًا وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا»(6)
ترجمه: پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) روزی خارج شده و بر فراز منبر رفت و فرمود: از من بپرسید، چیزی از من نمیپرسید مگر آنکه (پاسخ) آن را برای شما بیان خواهم نمود. پس هنگامی که قوم سخن ایشان را شنیدند ساکت شده و ترسیدند که امری در پیش رو باشد، انس میگوید به چپ و راستم نگاه کردم ، در این هنگام همه سر به یر لباس کشیده بودند و گریه می کردند، پس مردی که در او مخاصمه شده بود و به غیر پدرش نسبت داده میشد پرسید: ای پیامبر خدا پدر من کیست؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: پدر تو حذافه است. سپس عمر گفت: به ربوبیت الله رضایت دادیم،و به اسلام به عنوان دین، و به محمد به عنوان رسول راضی شدیم.

«طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ قَالَ سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ قَامَ فِينَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ»(7)
ترجمه: طارق بن شهاب از عمر بن خطاب نقل می کند که: پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان ما برخاست و به ما از اول خلقت تا زمانی که اهل بهشت و جهنم داخل در منازل شوند، خبر داد.

«حُذَيْفَةَ قَالَ قَامَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا مَا تَرَكَ شَيْئًا يَكُونُ فِي مَقَامِهِ ذَلِكَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ إِلَّا حَدَّثَ بِهِ»(8)
ترجمه: حذیفه بن یمان میگوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان ما ایستاد و ما را از هر آنچه تا قیامت واقع خواهد شد آگاه ساخت.

«أَبُو زَيْدٍ يَعْنِي عَمْرَو بْنَ أَخْطَبَ قَالَ: فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا»(9)
عمرو بن اخطب میگوید: پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ما خبر داد از آنچه که واقع شده، و آنچه که واقع خواهد شد، عالم ترین ما کسی بود که بیشتر حفظ کرد.

نکته سوم:

اینکه گاهی انبیاء یا ائمه(علیهم السلام) از برخی امور اجتماعی یا فردی اظهار بی اطلاعی می کرده اند در تعارض با علم غیب نیست، چون:

اولا: علم غیب به معنای علم نامحدود نیست، ما برای هیچ کسی جز خداوند معتقد به علم نامحدود نیستیم.

ثانیا: همین علمی که داشته اند را هم ما هم معتقد نیستیم بالفعل(در یک زمان) می دانسته اند، کسی که همه چیز را بالفعل می داند فقط خداوند است، در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) از روایات استفاده میشود که هر کجا صلاح می دیده اند و اراده می کرده اند که بدانند خداوند ایشان را آگاه می کرده است.(10)
و از آنجا که خودشان در روایات فرموده اند که ما هر زمان اراده کنیم خداوند ما را آگاه می کند، اما فرموده اند: دل ما ظرف مشیت خداوند است و هرکجا او اراده کند ما هم اراده می کنیم(11) لذا می دانند کجا باید دانستن را اراده کنند و کجا نباید اراده کنند، به همین خاطر امیرالمومنین(سلام الله علیه) زمانی که به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابید از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال کرد که اگر من به جای شما بخوابم آیا شما سالم به مدینه می رسید؟ چون اینجا محل امتحان بود.
پس هرگاه رضایت لهی به دانستن فرستادگان تعلق گرفته باشد، آنها دانستن را اراده کرده و از غیب اگاه می شوند.

پاسخ به سوال دوم
برای پاسخ به این مسئله هم باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

آیات قرآن اگرچه علم غیب را برای انبیاء اثبات می کند، اما هرگز از غیر ایشان نفی نمی کند، چرا که اولا: همین آیه 27 جن منظور از رسول یعنی فرستاده شده، و فرستاده شامل تمام انسان هایی که از جانب خداوند آمده است می شود چه پیامبر باشند و چه امام، همانطور که عهد خداوند با حضرت ابراهیم(علیه السلام)، عهد امامت بود.(12)
و ثانیا: آگاهی های غیبی که برای حضرت مریم(سلام الله علیها) (13) و مادر حضرت موسی(علیه السلام)(14) بیان می کند نشان از این دارد که خداوند گاهی انسانهایی غیر از انبیاء را به صورت غیبی از آینده مطلع می کند.

نکته دوم:

ما وقتی با آیات و روایات امامت و عصمت اهل بیت(علیهم السلام) را اثبات کردیم، سخن ایشان برای ما حجت خواهد بود، خود ایشان از آگاهی غیبی گسترده ای که خداوند به ایشان ارزانی داشته است فراوان سخن گفته اند، من به یک مورد از روایات صحیح السند که از امام باقر(سلام الله علیه) روایت شده است اشاره می کنم:
«إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ ع فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ.(15)

ترجمه:به راستى براى خدا عز و جل دو علم است: علمى كه جز حضرت او نداند، و علمى كه به فرشته‏ ها و رسولان آموخته باشد، آنچه را به فرشته‏ ها و رسولان عطا نموده، ما (نیز) آن را مى ‏دانيم.
در منابع اهل سنت نیز می توان روایاتی بر این مطلب یافت، مثلا از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «من أراد أنْ ينظر إلى آدم في علمه، وإلى نوح في فهمه، وإلى يحيى بن زكريّا في زهده، وإلى موسى بن عمران في بطشه، فلينظر إلى علي بن أبي طالب‏»
هر کس می خواهد به آدم در علمش، و به نوح در فهمش، و به یحیی بن زکریا در زهدش، و به موسی بن عمران در اقتدار و نیرومندی اش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) بنگرد.
این روایت از 38 تن از راویان و مولفین مشهور اهل سنت نقل شده، و از سند درستی برخوردار است.(16)
خب می بینید که همان علمی که به انبیاء عنایت شده است و خداوند فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» به علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) هم داده شده است.

نکته سوم:

اینکه می فرمایید ممکن است آگاهی ائمه(علیهم السلام) از غیب، همچون مادر موسی(علیه السلام) و مریم(سلام الله علیها) از سنخ الهام باشد، نه وحی، در اصل مسئله تفاوت ایجاد نمیکند.

اولا:
باید دقت بفرمایید که «الهام» هم القائات الهی و برای انبیاء و ائمه(علیهم السلام) به صورت یقینی و شفاف است، به همین خاطر «وحی» را یک نوع الهالم خاص دانسته اند(17) وگرنه اگر شفاف و یقین آور نبود هیچ مادری به صرف اینکه به دلش افتاده و ظن براش پیش آمده که اگر بچه اش را بیندازد در رودخانه عظیم نیل نجات پیدا می کند و در آینده بچه اش پیغمبر میشود، اینچنین کاری نمی کند.

ثانیا:
علم غیب، علمی است که خداوند بدون استفاده از طریق اسباب عادی به انسان می دهد(18)، یعنی مهم نیست که به چه چیزی آگاه شود، یک چیز معمولی باشد، یا یک چیز بسیار مخفی، مهم طریق آگاهی است، اگر کسی بدون اینکه با چشمش پشت دیواری را ببیند، از جانب خداوند از پشت آن دیوار آگاه شده و از آن خبر دهد این علم غیب است.
ما که در روش آگاه شدن از علوم غیبی نزاعی نمیکنیم، که وحی مستقیم بوده، یا از طریق ملائکه بوده، یا از طریق الهام بوده، یا مانند ان؛ ما طبق ادله ای که گذشت معتقد به اصل علم غیب برای ائمه(علیهم السلام) بوده و می گوییم خداوند ایشان را هم از غیب مطلع کرده است، کاری نداریم به چه طریق! حتی اگر به واسطه ملائکه هم باشد باز اشکالی ندارد چرا که ارتباط با ملائکه منحصر در وحی نیست، همانطور که جبرئیل در برابر حضرت مریم(سلام الله علیها) تمثل یافته و با او سخن گفت.(19)

پاسخ به سوال سوم:

علم پیشین به اعمال و رفتار انسان ها هرگز منجر به جبر نمیشود، چون این علم علت آن رفتار نیست، بلکه ان رفتار خودش علل و عاملی دارد که خداوند به خاطر علم به آن علل و عوامل، رفتار را می داند و گاهی فرستادگانش را آگاه می کند. علم پیشین زمانی موجب جبر می شود که چون ما می دانستیم فلان اتفاق می افتد فلان اتفاق بیفتد، اینجا بله جبر است، چون علم ما علت آن حادثه بوده، اما علم غیب اینطور نیست، بلکه علم ما به علت آن حادثه علم پیدا می کند و لذا حادثه را پیش بینی می کند اینجا جبر نیست.
مثل این است که اگر معلمی بگوید این شاگرد من قطعا در آخر سال نمره نمی آورد آیا اختیار آن شاگرد از میان میرود؟! خیر ، چون آگاهی و پیشگویی معلم ربطی به افتادن آن شاگرد ندارد، بلکه معلم از علل نمره نیاوردن(درس نخواندن) باخبر است، لذا نتیجه کار آن شاگرد را پیش بینی میکند.

این سخن تابع یک دلیل و استدلال عقلی است که: (20)
مقدمه اول: علم به علت موجب علم به معلول می شود.
مقدمه دوم: خداوند به تمام علل و عوامل علم دارد(چون خودش خالق آنهاست)
نتیجه: خداوند به تمام معلول ها از جمله رفتارهای انسان ها علم دارد(یعنی علم خداوند به این علل و عوامل موجب علم پیشین او به تمام وقایع آینده می شود)

استبعاد ما در این خصوص به خاطر این است که ما آگاهی بشری را دائما ملاک قرار می دهیم و آن را با آگاهی خداوند قیاس می کنیم، بله آگاهی بشر چون ناقص است هیچ پیش بینی 100 درصد نیست، چون علم به علل و عوامل 100 درصدی نیست، پیش بینی ها هم صد درصدی نیست، اما آیا شما قبول ندارید که اگر آگاهی به علل و شرایط 100 درصدی باشد، نتیجه پیش بینی هم 100 درصدی خواهد بود؟ مثلا امروز می بینید که منجمین زمان و ساعت دقیق خورشید گرفتگی در 50 سال دیگر را پیش بینی می کنند و سر آن ساعت و دقیقه محقق می شود، چون علم آنها به شرایط 100 درصدی است و لذا نتیجه پیش بینی هم 100در صدی خواهد بود.

به عبارت دیگ خود شما می پذیرید که با تحلیل و آمار، یک اطلاعات نسبی از آینده می توان به دست آورد، خب این پیش بینی 10 درصدی یا20 درصدی از کجا حاصل می شود؟ از تحلیل علل و عوامل؛ خب وقتی می شود با اطلاع 20 درصدی یک پیش بینی 20 درصدی داشت چرا نشود با آگاهی 100 درصدی ، یک پیش بینی 100 درصدی داشت؟ یا شما باید بگویید مطلقا علم پیشین ما حتی 10 درصد هم ممکن نیست! یا اگر گفتید 1درصد احتمال دارد آینده را پیش بینی کرد باید امکان پیش بینی 100 درصدی را هم بپذیرید.
چون ما که از درصد بحث نمی کنیم، ما از اصل امکان پیشگویی سخن می گوییم، اگر امکان داشته باشد، مطلقا امکان دارد، و اگر امکان نداشته باشد، مطلقا امکان ندارد.

اما در خصوص فیزیک کوانتوم باید دقت بفرمایید که اولا: فیزیک مدرن تفسیرهای متعددی دارد، و تفسیر فیزیکدانانی چون ماکس پلانک، دیوید بوم، و نلیز بور بر خلاف تفسیر هایزنبرگ، حاکی از قوانین واقعی در جهان زیر اتمی است که انسان به آنها جهل دارد، یعنی از دیدگاه ایشان این عدم قطعیت به خاطر محدودیت آگاهی انسان است، نه اینکه در واقع هیچ قانون و قاعده مشخصی وجود نداشته باشد.(21)

ثانیا اصل علیت یک اصل بدیهی فلسفی است و انکار آن مستلزم تناقض است، و نمی توان با علوم تجربی آن را نقض کرد.(22)
ثالثا: نظریات فیزیک کوانتوم منحصر در دنیای زیراتمی است، و حیطه های دیگر را شامل نمیشود.
__________________________________
1. ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج8، ص 372؛ و مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج7، ص46.
2. آل عمران:49/3.
3. تحریم:3/66.
4. کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص262.
5. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج21، ص487.
6. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج12، ص49.
7. صحیح بخاری، ج10، ص464.
8. صحیح مسلم، ج14، ص72.
9. همان، ج14، ص74.
10. الکافی، ج1، ص258.
11. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص247.
12. بقره:124/2.
13. مریم:19/19.
14. قصص:7/28.
15. الکافی، ج1، ص256.
16. ر.ک: نفحات الازهار، ج19، ص24؛ و عبقات الانوار، ج16، از ص2.
17. ر.ک: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج8، ص203.
18. سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت، ص367.
19. مریم:17/19.
20. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج1، ص113.
21. ایان باربور، علم و دین، بخش سوم.
22. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج1، ص99.

موضوع قفل شده است