جمع بندی منظور از تجلی خدا بر کوه طور چیست؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظور از تجلی خدا بر کوه طور چیست؟

سلام
منظور از اینکه خدا بر کوه طور تجلی کرد و کوه با خاک یکسان شد چیست؟
می دانیم که طبق فرموده سوره اعراف حضرت موسی علیهالسلام بنا به لجاجت قومش تقاضای رؤیت خدا را نمود ولی خدا فرمود هرگز مرا با چشم سر نخواهی توانی دید.ولی برای اینکه خدا به موسی نشان دهد قابل رؤیت نیست به او امر کرد که بر کوه طور بنگرد .ووقتی خدا بر کوه جلوه کرد آنرا متلاشی کرد و موسی از هول عظیم این تجلی مدهوش شد.
حال موسی از تجلی خداوند چه دید که مدهوش شد؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محسن

امن;889972 نوشت:
سلام
منظور از اینکه خدا بر کوه طور تجلی کرد و کوه با خاک یکسان شد چیست؟
می دانیم که طبق فرموده سوره اعراف حضرت موسی علیهالسلام بنا به لجاجت قومش تقاضای رؤیت خدا را نمود ولی خدا فرمود هرگز مرا با چشم سر نخواهی توانی دید.ولی برای اینکه خدا به موسی نشان دهد قابل رؤیت نیست به او امر کرد که بر کوه طور بنگرد .ووقتی خدا بر کوه جلوه کرد آنرا متلاشی کرد و موسی از هول عظیم این تجلی مدهوش شد.
حال موسی از تجلی خداوند چه دید که مدهوش شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم و دیگر همراهان گرامی.
خدای متعال در ضمن آیه ای فرمود:
"وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا..."(1)
و هنگامى كه موسى به ميعاد گاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم! گفت:هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد! اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. ...
ابتدا بیان می کنیم خدا به ذاتش دیده نمی شود. چون ذات حق دست نا یافتنی است و البته هم در توان ما انسان های عادی (به جز اولیای حق) نیست که حقیقت صفاتش را نیز درک کنیم مگر تجلیات صفاتش را که عالم خلقت یکی از تجلیات صفات اوست.پس ما توان درک تجلی ظاهری خدا را داریم نه که از اسرار تجلی اش با خبر شویم. حافظ چه خوش سروده:هر دو عالم یک فروغ روی اوست.
در ادامه به این مسئله اشاره کوتاهی می شود:
اما در باره موضوع مورد پرسش می بایست بیان کرد آن هنگام یکی از صفات الهی بر کوه طور متجلی شد، به حضرت فهمانده شد که اگر کوه توانست بر تجلی من طاقت آورد و بر مکان خویش ثابت بماند، تو نیز می توانی.
همان طور که می دانیم کوه بزرگ ترین و با عظمت ترین مخلوق الهی روی کره زمین است به طوری که در تمام مواجهه های طبیعی این کوه هست که با قدی بر افراشته و سپر بلایی برای حوادث بزرگ می شود و سنگینی و عظمتش را نمایش می دهد .
شاید مثال تجلی بر کوه به این دلیل باشد که ای موسی وقتی کوه با آن عظمت و سنگینی نتوانست، تجلی صفات مرا تحمل کند، تو چگونه می خواهی آن را تحمل کنی. اگر او تحمل کرد و مرا دید، پس تو نیز می توانی!پس نه تو مرا خواهی دید و نه قومت می توانند مرا ببینند.
اشاره به دو نوع تجلی:
همان طور که اشاره شد به عقیده نگارنده این نکته را می توان بیان کرد کرد که گویا حضرت موسی دو نوع تجلی را دید.تجلی ظاهر و تجلی باطن.
تجلی اول تجلی ظاهربود که بر کوه تابید و به متلاشی شدن کوه انجامید که البته این مقدار شاید نمی توانست موجب مدهوش شدن موسای پیامبر شود آن چنان که هنگام زلزله های حتی شدید مردم مضطرب می شوند، اما تحمل دیدن صحنه های به جا مانده از زلزله را دارند و دوم تجلی باطن بود یعنی موسی ملکوت واقعه را دید و از نهان آن با خبر شد. یعنی صفتی از صفات خدا بر کوه متجلی شد و پیامبر خدا را از حالت عادی خارج کرد.آن نمایش عظیم برای حضرت موسی بر پا شده بود که ای پیامبر هر اندازه هم که باشی، اما طاقت تجلی صفت یا صفاتم را نداری.
علاوه عالم هستی که پایانی برای آن نیست، مظهر تجلی خدا است که البته هر کدام از اجزای آن علاوه بر داشتن صورت ظاهری دارای چهره ای ملکوتی هستند که از دیدگان ما پنهان است. مثلا خورشید و ماه علاوه بر آن که ما آن دو را با چشم ظاهر می بینیم، خلقتی پنهانی نیز دارند که آنان را بر انجام وظایف شان پشتیبانی می کند.این قاعده برای تمام اجزای عالم وجود از ذرات گرفته تا بزرگ ترین کهکشان ها جاری است. زیرا علاوه بر آن که صورتی ملکی و ظاهری دارند به طور حتم صورتی مثالی و ملکوتی هم دارند که دیدن آن صورت ها از تحمل ما خارج است همان طور که ما از ظاهر و باطنی بر خورداریم که نامش را جسم و روح می گذاریم. دیگر مخلوقات نیز به همین شکل و به مقتضای حال خود شان دارای ظاهر و باطن می باشند.به همین دلیل امکان دارد حضرت صحنه ای از اسرار عالم ملکوت را دیده باشد که بر کوه متجلی و موجب متلاشی شدن آن شد.
اما این که بگوییم حضرت دقیقا تجلی چه چیزی را دید از عهده ما خارج است زیرا ما عالم به اسرار غیب نیستیم. ( و الله العالم)
در ادامه نظر برخی از تفاسیر را بیان می کنیم:
1.به طوری كه از ظاهر سياق بر مى‏آيد بيهوشى موسى از هول و هيبت آن منظره‏اى بوده كه مشاهده كرده، و ليكن اين ظاهر قابل قبول نيست، براى اين كه موسى از مظاهر قدرت پروردگارش چيزهايى ديده بود كه مساله از هم پا شيدن كوه در مقابل آن خيلى مهم نبود، موسى همان كسى است كه عصاى خود را مى‏انداخت و فورا اژدهايى دمان مى‏شد و هزاران هزار مارها و طناب ‏ها را مى ‏بلعيد، اين همان كسى است كه دريا را شكافت و در يك لحظه هزاران هزار از آل فرعون را در آن غرق كرد، و كوه را از ريشه كند و بر بالاى سر بنى اسرائيل مانند سايه نگهداشت، موسى صاحب چنين معجزاتى بود كه به مراتب هول انگيزتر از متلاشى شدن كوه بوده، پس چگونه تصور مى‏شود در اين قضيه از ترس مرده و يا بي هوش شده باشد، با اين كه بر حسب ظاهر مى‏دانسته كه در اين تجلى آسيبى به خود او نمى ‏رسد، و خدا مى ‏خواهد او سالم باشد و تجلى به كوه را ببيند. پس معلوم مى‏شود كه غير از مساله متلاشى شدن كوه چيز ديگرى او را به اين حالت در آورده، گويا در آن صحنه، قهر الهى براى او و در مقابل درخواستش مجسم گرديده و او خود را به مشاهده آن مشرف ديده، كه چنان اندكاك عجيبى به او دست داده و نتوانسته حتى يك چشم بر هم زدن در جاى خود و به روى پاهايش قرار بگيرد، استغفارى هم كه بعد از به حال آمدن كرده شاهد اين معنا است.(2)
در این تفسیر شاهدی بر این ادعا وجود دارد که حضرت موسی چیز دیگری از این تجلی را مشاهده کرد.
2. مقصود اين است كه خداوند، آياتى ظاهر كرد كه كسانى كه نزد كوه بودند، يقين كردند كه ديدن خداوند محال است. پس منظور از تجلى خداوند، تجلى آيات و نشانه‏ هاى قدرت اوست. هر نشانه‏ اى كه خداوند از قدرت خود در معرض ديد مردم قرار دهد، مثل اين است كه خودش براى مردم تجلى شده است. در آن جا نيز همين كه گوشه‏ اى از قدرت خود را بر كوه ظاهر كرد، مثل اين بود كه خودش در برابر آن عده، حاضر شده است. برخى گويند "تجلى" به معناى "جلى" است. يعنى:
خداوند امر خود را بر كوه ظاهر كرد. در نتيجه، كوه، متلاشى شد. مؤيد آن روايتى است كه مى ‏گويند: خداوند عرش خود را به اندازه يك انگشت، آشكار كرد و كوه را متزلزل کرد. (3)
3. منظور از جلوه خدا چيست؟
مفسران در اين جا گفتگوى بسيار كرده‏ اند، ولى آن چه از مجموع آيات به نظر مى‏رسد اين است كه خداوند، پرتوى از يكى از مخلوقات خود را بر كوه ظاهر ساخت (و آشكار شدن آثار او به منزله آشكار شدن خود او است) آيا اين مخلوق يكى از آيات عظيم الهى بوده كه براى ما نا شناخته مانده؟ و يا نمونه ‏اى از نيروى عظيم اتم و يا امواج مرموز و تكان ‏دهنده يا صاعقه ‏اى عظيم و وحشت ناك كه كه بر كوه زد و برقى خيره ‏كننده و صدايى مهيب و وحشت ناك و نيرويى عظيم از آن برخاست، آن چنان كه كوه به كلى از هم پاشيد.
گويا خداوند با اين كار مى‏خواست دو چيز را به موسى علیه السلام و بنى اسرایيل نشان دهد:
نخست اين كه آن ها قادر نيستند پديده كوچكى از پديده ‏هاى عظيم جهان خلقت را مشاهده كنند، با اين حال چگونه تقاضاى مشاهده پروردگار و خالق را مى ‏كنند.
ديگر اين كه همان طور كه اين آيت عظيم الهى با اينكه مخلوقى بيش نبود خودش قابل مشاهده نبود بلكه آثارش يعنى لرزه عظيم، و صداى مهيب او شنيده مى‏شد....
احتمال ديگرى در زمينه تفسير آيه داده شده است و آن اين كه موسى علیه السلام به راستى براى خودش تقاضاى مشاهده كرد، ولى منظور او مشاهده با چشم نبود كه لازمه آن جسميت بوده باشد و با مقام موسى علیه السلام سازگار نباشد، بلكه منظور يك نوع ادراك و مشاهده باطنى بوده است، يك شهود كامل روحى و فكرى...
زيرا بسيار مى ‏شود كه كلمه رؤيت در اين معنى به كار مى ‏رود، مثلا مى‏گوئيم:" من در خودمان اين قدرت را مى‏بينم كه اين كار را انجام دهيم" در حالى كه قدرت، چيز قابل مشاهده‏اى نيست، بلكه منظور اين است ما به وضوح اين حالت را در خودمان مى‏يابيم.
موسى علیه السلام مى‏خواست به چنين مقامى از شهود و معرفت برسد، در حالى كه رسيدن به چنين مقامى در دنيا ممكن نيست، اگر چه در آخرت كه عالم شهود و عالم بروز است، امكان دارد.
ولى خداوند در پاسخ موسى علیه السلام گفت: چنين رؤيتى هرگز براى تو ممكن نيست و براى اثبات مطلب، جلوه‏اى بر كوه كرد و كوه از هم متلاشى شد، و بالآخره موسى علیه السلام از اين درخواست توبه نمود.
ولى اين تفسير از جهاتى بر خلاف ظاهر آيه مورد بحث است و لازمه آن، ارتكاب مجاز از چند جهت مى ‏باشد. به علاوه با بعضى از روايات كه در تفسير آيه نيز وارد شده، سازگار نيست و حق همان تفسير اول است.(4)
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد.

پی نوشت ها :
1. سوره اعراف،آیه 143
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان، ترجمه فارسی موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏8، ص 312 با ویرایش اندک
3.گروه مترجمان، ترجمه فارسی تفسیر مجمع البيان في تفسير القرآن،تهران،انتشارات فراهانی،سال 1360 خورشیدی،چاپ اول، ج‏10، ص 48 با ویرایش اندک
4.آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏6، ص 358 با ویرایش اندک

عرض سلام و تشکر بابت توضیحات زیبای شما.چند سوال دیگر پیش امد که متشکر میشم پاسخ دهید.

محسن;890698 نوشت:
اما در باره موضوع مورد پرسش می بایست بیان کرد آن هنگام یکی از صفات الهی بر کوه طور متجلی شد، به حضرت فهمانده شد که اگر کوه توانست بر تجلی من طاقت آورد و بر مکان خویش ثابت بماند، تو نیز می توانی.

می دانیم ظاهر کوه یک موجود جامد و بی جان است.آیا کوه تجلی خدا را درک کرد که نتوانست طاقت آورد و با خاک یکسان شد؟

محسن;890698 نوشت:
تجلی اول تجلی ظاهربود که بر کوه تابید و به متلاشی شدن کوه انجامید که البته این مقدار شاید نمی توانست موجب مدهوش شدن موسای پیامبر شود آن چنان که هنگام زلزله های حتی شدید مردم مضطرب می شوند،

این تجلی ظاهر یکی از نشانه های خدا بود؟ مثلا صاعقه؟

محسن;890698 نوشت:
دوم تجلی باطن بود یعنی موسی ملکوت واقعه را دید و از نهان آن با خبر شد. یعنی صفتی از صفات خدا بر کوه متجلی شد و پیامبر خدا را از حالت عادی خارج کرد.آن نمایش عظیم برای حضرت موسی بر پا شده بود که ای پیامبر هر اندازه هم که باشی، اما طاقت تجلی صفت یا صفاتم را نداری.

بله موسی تجلی باطن را مشاهده کرد و مدهوش شد. آیا همراهان او هم تجلی باطن را مشاهده کردند؟ چون در نقل این حادثه گفته اند که همراهان او نیز از هیبت این تجلی مدهوش می شوند.

صرفا جهت نقل:
جایی شنیدم که شخصی گفت:
خدا پرتویی از نور نماز سلمان فارسی را بر کوه زد و کوه متلاشی شد (نقل به مضمون)

بحث:
متلاشی شدن کوه ، یک امر مادی و فیزیکی است.
آن جلوه الهی ، هر چه که بوده ، یک امر مادی و محسوس نبوده است.

نقطه قشنگ کار اینجاست که یک امر "معقول" چگونه اثر "مادی" ( آنهم با آن عظمت : متلاشی شدن کوه) از خود صادر نموده است.



عرض سلام و تشکر بابت توضیحات زیبای شما.چند سوال دیگر پیش امد که متشکر میشم پاسخ دهید.

نوشته اصلی توسط محسن
اما در باره موضوع مورد پرسش می بایست بیان کرد آن هنگام یکی از صفات الهی بر کوه طور متجلی شد، به حضرت فهمانده شد که اگر کوه توانست بر تجلی من طاقت آورد و بر مکان خویش ثابت بماند، تو نیز می توانی.

می دانیم ظاهر کوه یک موجود جامد و بی جان است.آیا کوه تجلی خدا را درک کرد که نتوانست طاقت آورد و با خاک یکسان شد؟

نوشته اصلی توسط محسن
تجلی اول تجلی ظاهربود که بر کوه تابید و به متلاشی شدن کوه انجامید که البته این مقدار شاید نمی توانست موجب مدهوش شدن موسای پیامبر شود آن چنان که هنگام زلزله های حتی شدید مردم مضطرب می شوند،

این تجلی ظاهر یکی از نشانه های خدا بود؟ مثلا صاعقه؟

نوشته اصلی توسط محسن
دوم تجلی باطن بود یعنی موسی ملکوت واقعه را دید و از نهان آن با خبر شد. یعنی صفتی از صفات خدا بر کوه متجلی شد و پیامبر خدا را از حالت عادی خارج کرد.آن نمایش عظیم برای حضرت موسی بر پا شده بود که ای پیامبر هر اندازه هم که باشی، اما طاقت تجلی صفت یا صفاتم را نداری.

بله موسی تجلی باطن را مشاهده کرد و مدهوش شد. آیا همراهان او هم تجلی باطن را مشاهده کردند؟ چون در نقل این حادثه گفته اند که همراهان او نیز از هیبت این تجلی مدهوش می شوند.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما گرامی و دیگر همراهان عزیز
پرسیده اید:
می دانیم ظاهر کوه یک موجود جامد و بی جان است.آیا کوه تجلی خدا را درک کرد که نتوانست طاقت آورد و با خاک یکسان شد؟
پاسخ:
این موضوع نیز می تواند این گونه پاسخ داده شود که تمام موجودات عالم هستی نزد خدا حاضر و به عبادت و تسبیح او مشغول اند. هر چند که در نگاه ما ساکت و بی جان به نظر می آیند. شاهد این ادعا آیاتی است که به آن اشاره می شود.
1. خدای متعال فرمود:
"يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيم" سوره جمعه،آیه 1
آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است همواره تسبيح خدا مى ‏گويند، خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرا و عزيز و حكيم است.
این آیه شریفه به ما می فهماند که خدای متعال همه اجزای عالم خلقت را جان دار و دارای قابلیت پرستش و تسبیح خلق کرده است.
تسبیح از موجودی بر می آید که جان دار و دارای ادراک است. و گرنه نمی توانست که خدا را تسبیح گوید و ستایش کند.
2. خدای متعال در آیه ای دیگر که البته پر معنا است می فرماید:"إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا" سوره احزاب،آیه 72
ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه) را بر آسمان ها و زمين و كوه‏ ها عرضه داشتيم،آن ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند. امّا انسان آن را بر دوش كشيد. او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)
این آیه به طور صریح از ارائه بار امانت الهی سخن می گوید که بر آسمان ها و زمین و کوه ها ارائه کردیم اما به دلیل عظمت آن بار آن موجودات با آن همه هیبت نتوانستند این بار را تحمل کنند ولی انسان آن را بر دوش کشید... و اگر جز این بود که آسمان ها و زمین موجودات جان داری نبودند، معنا نداشت که خدای متعال آن ها را مورد خطاب خود قرار دهد که ما بر شما بار امانت را فرستادیم و شما از پذیرش آن ابا کردید.
این یک واقعیت است که همه هستی نزد خدا حاضر و ناضر اند و هر موجودی فرا خور حال خودش، خدا را درک می کند و می پرستد. بنا براین، نمی توانیم فرض کنیم که از خالق حی و متعال موجودی آفریده شود که هیچ تحرکی نداشته باشد. همه عالم متحرک است. این تحرک به معنای حیات هستی است و در هستی موجود بی جان نداریم.هر ذره از هستی که رخت وجود بر تن می کند، موجود و دارای حیات و قابلیت می شود. او دیگر جان دار است و تا زمانی که خدا بخواهد به حیات و فعالیتش ادامه می دهد.
مثلا زمین اگر جان نداشته باشد، نمی تواند نور خورشید را دریافت کند. این یک ارتباط و قابلیت طرفینی میان خورشید و زمین است.(بیان این مثال ها صرفا برای فهم بهتر مطلب است و البته تفاسیر علمی سر جای خودش)
پس کوه می توانست شاهد تجلی الهی باشد و بیان کردیم که کوه یکی از مظاهر عظیم و پر هیبت کره زمین است و خدای متعال با انتخاب کوه خواست به موسی بفهماند وقتی کوه با این عظمت و هیبت نمی تواند در برابر تلأ لو صفات من مقاومت کند چه برسد که مرا ببیند؛پس تو هم نمی توانی که البته این نمایش واقعی با زیباترین آرایش ممکن نزد موسی بود. به هر حال می بایست که مکانی برای انعکاس این صحنه عظیم و هولناک باشد.چه بهتر که کوه پهنه و پرده نمایش این واقعه قرار گیرد تا این معجزه الهی به شکل زیباتر تجسم شود.
در عین حال اگر فرض بگیریم کوه موجود بی جان باشد پس چگونه توانست تجلی خدا را درک کند، می توانیم پاسخ دهیم که برای تجلی خدا نیازی به جان دار بودن کوه نبود. بلکه کوه به عنوان مکانی بر گزیده صفحه نمایش و تابش صفات الهی شد. این تجلی چون نمی توانست به طور مستقیم به موسی اصابت کند، به کوه اصابت کرد مثل صاعقه های شدید که اگر انسان در محل آن قرار گیرد نابود خواهد شد. اما عرصه زمین این صاعقه را تحمل و پرتو آن را در وجود خودش می پذیرد یا حد اقل آسیب های احتمالی اش را تعدیل می کند.

پرسیده اید:
این تجلی ظاهر یکی از نشانه های خدا بود؟ مثلا صاعقه؟
پاسخ:
همان طور که بیان کردیم کسی نمی تواند به این مسئله پاسخ دقیقی بدهد که واقع تجلی چگونه بوده است.اما می توان گفت امکان دارد که به شکل یک صاعقه عظیم و مهیب بوده باشد.

پرسیده اید:
بله موسی تجلی باطن را مشاهده کرد و مدهوش شد. آیا همراهان او هم تجلی باطن را مشاهده کردند؟ چون در نقل این حادثه گفته اند که همراهان او نیز از هیبت این تجلی مدهوش می شوند.
پاسخ:
جدای از آن که در برخی از تفاسیر به این موضوع اشاره شده است که ادعا می کنند موسی در دو میقات حضور داشته در میقات اول با همان هفتاد نفر و در میقات دوم خودش تنها بود که برای این ادعا دلیل هم آورده اند. اما در تفاسیر معتبر و پر مراجعه ای چون مجمع البیان،المیزان،جوامع الجامع و نمونه بیان شده است که داستان مدهوش و در ادامه نابود شدن همراهان لجوج پیامبر در یک میقات و در یک زمان انجام شده است.آنان در ابتدا اصرار می کردند که صدای خدا را بشنوند و با حضور در کوه صدا را شنیدند. و در ادامه اصرار و لجاجت کردند که این بار حتما باید خدا را ببینند اما حضرت آن ها را از این کار نهی کرد ولی اصرار شان را که دید تقاضای رویت کرد که در این رویت که البته به صورت تجلی یکی از صفات الهی بود آنان نابود شدند و حضرت موسی مدهوش شد. این داستان در تفاسیر از جمله تفسیر جوامع الجامع به طور کامل آمده است.
برای این که پاسخ طولانی نشود، فقط به بیان آدرس نام تفاسیری که این موضوع را بیان کردند،اکتفا می کنیم.
1.ترجمه جوامع الجامع، ج‏2، ص 402
2.ترجمه تفسیر المیزان،ج 8، ص 350
3.ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص 71
4.تفسير نمونه، ج‏6، ص388

بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش :
منظور از تجلی خدا بر کوه طور چیست و حضرت موسی علیه السلام چه چیزی را دید که مدهوش شد؟
پاسخ:
خدای متعال در ضمن آیه ای فرمود:"وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا..."(1)
و هنگامى كه موسى به ميعاد گاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم! گفت:هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد! اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. ...
باید گفت در باره خدای متعال با دو موضوع مواجه می شویم، یکی ذات و دیگری صفات الهی. ذات الهی امری است دست نا یافتنی. بنا بر این، هیچ موجودی نمی تواند از کنه آن آگاه شود. و اما صفات الهی چون در عالم خلقت متجلی می شود، از این رو افرادی که درجاتی از معارف الهی را طی کرده اند، هر کدام به اندازه درک و فهم شان می توانند از ملکوت آن صفات آگاه شوند.
در این میان، تکلیف انسان های عادی معلوم است که نسبت به اسرار ملکوت هیچ درکی ندارند و فقط آن چه از ظاهر است، می بینند.
و اما تجلی خدا بر کوه،یکی از جلوه های اسرار حق بود که بر کوه تابیده شد و کوه با آن هیبت و عظمت در هم فرو ریخت.
این نمایش بر آن بود تا بر موسی پیامبر ثابت شود وقتی کوه نتوانست یک فروغ روی او را ببیند و بر جای خود بماند، انسان چگونه می تواند!
اما این که بگوییم حضرت دقیقا تجلی چه چیزی را دید، جز خود موسی علیه السلام، شخص دیگری از آن آگاه نشد.!
اگر سوال شود:
می دانیم کوه یک موجود جامد و بی جان است پس چگونه مظهر تجلی الهی شد و در هم فرو ریخت؟
پاسخ داده می شود که آری کوه نیز چون سایر موجودات، مظهر تجلی صفات الهی است به همین دلیل پایداری جهان هستی بر این است که هر کدام نماینده ای از صفات خدا هستند و گرنه هیچ موجودی نمی توند بر جای خود قرار گیرد و از بین خواهد رفت.
در آیات بسیاری از قرآن، تمام موجودات در ساحت خداوندی، تسبیح گوی حق معرفی شده اند:
"يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيم"(2)
آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است،همواره تسبيح خدا مى ‏گويند،خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرا و عزيز و حكيم است.بنا بر این، تمام اشیاء از جمله کوه به ظاهر بی جان اند، اما در واقع دارای حیات و شعور و به تسبیح خدا مشغول اند که حکایت از آگاهی خاص آن ها دارد.
علاوه،در یکی از آیات قرآن، خدای متعال تعبیر عجیب و پر معنایی در باره کوه ها مشاهده می شود: "إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا"(3)
ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه) را بر آسمان ها و زمين و كوه‏ ها عرضه داشتيم،آن ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند. امّا انسان آن را بر دوش كشيد. او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)
این یک واقعیت است که همه هستی نزد خدا حاضر و ناضر اند و هر موجودی فرا خور حال خودش، خدا را درک می کند و می پرستد.
با این حساب، کوه می توانست شاهد تجلی الهی باشد.
خدای متعال با انتخاب کوه خواست به موسی بفهماند وقتی کوه با آن عظمت و هیبت نمی تواند در برابر تلأ لو صفات من مقاومت کند، چه برسد که مرا ببیند؛پس تو هم نمی توانی.
اما این تجلی چون نمی توانست به طور مستقیم به موسی اصابت کند، به کوه اصابت کرد. مثل صاعقه های شدید که اگر انسان در محل آن قرار گیرد، نابود خواهد شد.ولی عرصه زمین این صاعقه را تحمل و پرتو آن را در وجود خودش می پذیرد یا حد اقل آسیب های احتمالی اش را تعدیل می کند.
اگر سوال شود آیا این تجلی می توانست صاعقه باشد؟
چنین پاسخ داده می شود:این تجلی در ظاهر چون یک صاعقه مهیب یا درخششی عظیم بود. اما در واقع برای ما قابل تفسیر نیست.
اگر پرسیده شود، آیا همراهان حضرت موسی نیز تجلی الهی را مشاهده کردند؟
پاسخ می تواند این گونه باشد:
در تفاسیری چون مجمع البیان،المیزان،جوامع الجامع و نمونه بیان شده است، همراهان حضرت در ابتدا اصرار می کردند که صدای خدا را بشنوند که با حضور در کوه صدا را شنیدند. در ادامه اصرار و لجاجت کردند که این بار حتما باید خدا را ببینند، اما حضرت آن ها را از این کار نهی کرد، ولی اصرار شان را که دید تقاضای رویت کرد که به مدهوشی موسی پیامبر و نابودی همراهانش انجامید.
این داستان در تفاسیر از جمله تفسیر جوامع الجامع به طور کامل آمده است وبرای این که پاسخ طولانی نشود، فقط به بیان آدرس نام تفاسیری که این موضوع را بیان کردند،اکتفا می کنیم.
1.ترجمه جوامع الجامع، ج‏2، ص 402 چاپ تهران، انتشارات دانشگاه تهران،سال 1377 خورشیدی،چاپ اول.
2.ترجمه تفسیر المیزان،ج 8، ص 350 چاپ قم، انتشارات اسلامی سال 1377 خورشیدی،چاپ پنجم.
3.ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص 71 چاپ تهران،انتشارات فراهانی،سال 1360 خورشیدی،چاپ اول.
4.تفسير نمونه، ج‏6، ص 388 چاپ تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول.
پی نوشت ها:
1.سوره اعراف،آیه 143
2. سوره جمعه،آیه 1
3. سوره احزاب،آیه 72

موضوع قفل شده است