جمع بندی آیا پیغمبر (ص) سایه ندارد؟

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا پیغمبر (ص) سایه ندارد؟

با سلام
درمورد سایه داشتن یا نداشتن حضرت رسول که البته نه جزء اصول دین است نه فروع، و فارق از اینکه از نظر علمی امکان دارد یا ندارد باید گفت برفرض اینه که پیغمبر سایه نداشته به هر دلیلی اما لااقل لباس پیامبر که دارای سایه است و چناچه میدانیم لباسهای مرسوم ان زمان تقریبا تمام بدن را میپوشاند و میدانیم که پیامبر ص هیچگاه لخت و عریان از معابر عبور نمیکردند و نتیجتا همیشه باید همراه سایه می بود
و ثانیا اگر چناچه بگوییم عدم وجود سایه ب علت این است که پیامبر نور محض است وسایه نوعی از ظلمت محسوب میشود باید درمورد سایر اهل بیت ع هم بگوییم که این حضرات هم سایه نداشتند به همان دلیل، لااقل باید در مورد امیرالمؤمنين ع كه نفس پیامبر است این کرامت ظاهر میشد
ودر کل چون برای من این کرامت بصورت واضح ثابت نشده ؛من فعلا نه اثبات میکنم نه رد میکنم
لطفا اگر دلیل قاطعی در این مورد داريد چه در جانب اثبات و چه در جانب نفی، ارائه فرماييد!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

[="Arial Black"][="Blue"]

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام علیکم و رحمة الله
در برخی منابع شیعه و اهل سنت روایاتی در مورد سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. البته برخی روایات این باب دارای ضعف سند اند و تعداد معدودی از نظر سندی قابل اعتماد و اطمینان اند. نهایتا این مطلب مستند به خبر واحد خواهد بود که در ادامه به برخی از این روایات اشاره خواهد شد:
ابن جوزی در کتاب الوفاء باحوال المصطفی(صلی الله علیه و آله) از ابن عباس نقل می کند: لم یکن لرسول الله(صلی الله علیه و آله) ظل و لم یقم مع شمس قط الا غلب ضووه ضوء الشمس؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله) سایه نداشت و هرگاه زیر نور آفتاب قرار می گرفت، نورش بر نور آفتاب غلبه می کرد.(1) در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی(صلی الله علیه و آله) نیز چنین روایت شده: انه کان لا ظل شخصه فی شمس و لا قمر لانه کان نورا؛ برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) زیر نور خورشید و ماه سایه ای وجود نداشت؛ چرا که او نور بود.(2) علاوه بر کتب مذکور، دیگر روایان و دانشمندان اهل سنت نیز به این مطلب اشاره کرده اند؛ مانند: مرداوی در الانصاف(3)، ابن سبع در خصائص، سیوطی در الخصائص الکبری(4)، قسطلانی در المواهب(5).

اما در منابع روایی امامیه نیز این مطلب هم برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و هم ائمه(علیهم السلام) نقل شده است. مرحوم کلینی در این رابطه از قول امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود: كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) ثَلَاثَةٌ لَمْ تَكُنْ فِي أَحَدٍ غَيْرِهِ لَمْ‏ يَكُنْ‏ لَهُ فَيْ‏ءٌ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ فِي طَرِيقٍ فَيُمَرُّ فِيهِ بَعْدَ يَوْمَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ إِلَّا عُرِفَ أَنَّهُ قَدْ مَرَّ فِيهِ لِطِيبِ عَرْفِهِ‏ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا بِشَجَرٍ إِلَّا سَجَدَ لَهُ.(6) همین روایت در کتاب مکارم الاخلاق(7) مرحوم طبرسی و مناقب(8) ابن شهر آشوب نیز مطرح شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب خصال، ضمن برشمردن اوصاف دهگانه امام از امام صادق(علیهم السلام) چنین نقل می کند: ... تنام عینه و لا تنام قلبه و لا یکون له فیء ...(9) ایشان در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز سایه نداشتن امام را از علامات او بیان می کند.(10)

در مورد سند روایات اهل سنت باید گفت که ایندو روایت سلسله سند نداشته و ضمنا روایتی در مورد سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صحاح سته بیان نشده است. این عدم نقل در کتب معتبر ممکن است به دلیل ضعف سند این روایات بوده باشد.
اما در مورد سند روایات بیان شده در منابع شیعه، روایت وراد شده در کافی بعلت وجود راویان ضعیف قابل قبول نیست. البته روایت مطرح شده در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه دارای سند قابل اعتماد است. همچنین روایتی در کتاب کمال الدین و تمام النعمة در مورد اوصاف حضرت حجت(علیه السلام) بیان شده که آنهم از نظر سندی بلااشکال است.

با توجه به روایات ذکر شده، در ضمن چند نکته می توان بحث را ادامه داد:
1.وجود چنین خصوصیتی اگر در تمام اوقات برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت بوده است، باید دیگر راویان و اصحاب ایشان نیز بطور مستوفی به آن می پرداختند. در حالی که صحاح سته به آن نپرداخته و در کتب شیعه نیز بطور مختصر به آن پرداخته اند.
2.با توجه به برخی آیات قرآن که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دیگر انسانها معرفی می کند، مانند: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ؛ و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان بر مى‏ گزيديم باز هم او را به صورت مردى مى ‏فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده‏ اند بر جاى مى‏ نهاديم.(11) و همچنین آیه شریفه: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد؛ بگو: من انسانى هستم همانند شما، به من وحى مى‏ شود. هرآينه خداى شما خدايى است يكتا.(12) می توان گفت سایه نداشتن دائمی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به روشنی او را از دیگر همنوعان ممتاز می کرد و اعتراض هایی از این قبیل که او نیز مانند ما غذا می خورد و در بازار راه می رود(13) را از بین می برد.
3.با توجه به روایات مطرح شده در منابع شیعی، سایه نداشتن اختصاص به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نداشته و امام(علیهم السلام) نیز از چنین خصوصیتی برخوردار است.

بنابراین روایات مذکور، اولا؛ خبر واحد محسوب می شوند و ثانیا؛ اگر هم چنین خصوصیتی را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت کنند، بطور موقتی و به عنوان معجزه یا کرامت خواهند بود.


[/HR]1. الوفاء باحوال المصطفی، ص412.
2.
الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج1، ص368.
3.
الانصاف، ج8، ص43.
4.
الخصائص الکبری، ج1، ص117.
5.
المواهب، ج2، ص85.
6.
الكافي ؛ ج‏1 ؛ ص442.
7.
مکارم الاخلاق، ص34.
8.
المناقب، ج1، ص124.
9. الخصال، ج2، ص428.
10. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص418.
11. سوره انعام، آیه 9.
12. سوره كهف؛ آيه 110.
13. سوره فرقان، آیه7.


[/]

عامل;921688 نوشت:
بنابراین روایات مذکور، اولا؛ خبر واحد محسوب می شوند و ثانیا؛ اگر هم چنین خصوصیتی را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت کنند، بطور موقتی و به عنوان معجزه یا کرامت خواهند بود.

سلام بنظر من این روایتها همگی غیر عقلانی هستند.
در ضمن سایه نداشتن پیامبر و امام اصلا فضیلت محسوب نمیشود.فقط باعث میشه فکر کنیم با یک ابر انسان طرف بودیم.پیامبر باید مثل مردم عادی باشد و فضیلت پیامبر در معصومیت و علمش باشه چرا در بعضی روایات مخصوصا شیعه پیامبر یا امام رو انسان بشدت غیر عادی جلوه میدن؟
پیامبر اگه انسان کاملا عادی بوده و فقط در عصمت و علم بیشتر باشد ان وقتاین کافی هست که قابل ستایش و پیروی باشد دیگر این اوصاف عجیب چیه؟

باسلام خدمت عزیزان

جسم مادی سایه دارد نه روح یا روحانی!

پیامبر و ائمه نازنین ما چون جسمشان هم روحانی بوده لذا سایه نداشتند!

در حقیقت چون جسم مادی نداشتند بلکه جسم روحانی داشتند در نتیجه سایه هم نداشتند!

وقتی روح اعظم سراپای وجود مبارک ایشان را پرکرده لذا جسمشان هم، نورانی و روحانی است لکن مردم جسم مادی می بینند ولی در باطن نور در نور است! یعنی حتی خون پیامبر نجس نیست!

برای همین است که پیامبر و ائمه میتوانستند بدل داشته باشند و در یک زمان در چند جا حضور داشته باشند مثلا گفته شده که امام علی در یک شب در چهل مجلس مهمانی رفتند و حضور داشتند. ابدال هم که از اولیای پنهان هستند آن هم بدل دارند برای همین به آنها ابدال میگویند!

علت این قدرت بدل داشتن بخاطر همین روحانی بودن جسمشان هست وگرنه جسم مادی که نمیتواند بدل از خود تولید کند!!!


جسمشان را هم ز نور اسرشته اند
تــا ز روح و از مَلَک بگذشته اند

چون مبدل گشته‌اند ابدالِ حق
نیستند از خلق، بر گردان ورق

انسان مرکب از سه چیز است: روح، بدن عنصرى مادى و بدن مثالى برزخى (کالبد) .

کالبد یا بدن مثالی هم از جنس روح است هم از جنس جسم! و این کالبد بین روح و جسم مادی قرار گرفته و این دو را بهم متصل میکند!

اما در پیامبر و ائمه جسم مادی ایشان روحانی است همانطور که بدن مثالی هم جسمانی است و هم روحانی!

این روحانی بودن جسم ایشان طوری است که با این عالم مادی سازگار است!

منتظر الظهور;921717 نوشت:

در حقیقت چون جسم مادی نداشتند بلکه جسم روحانی داشتند در نتیجه سایه هم نداشتند!

این چه منطقی ست ! اگر شما قبول دارید پیامبر عظیم الشان ص انسان بودند پس باید قائل به این باشید که سایه داشتند مریض می شدند گرسنه می شدند و دیگر نیازهایی که یک انسان دارد حضرت مگر نه اینکه به لباس های مبارک عطر می زدنند مگر در شان حضرت نبوده که بدونه عطر بوی خوش دهند ؟ مگر پیامبر ص مریض نمی شدند ..مگر همیشه دندان های مبارک را مسواک نمی زدند در شان ایشان نبوده دندان هایی همواره سفید و کامی خوش بو داشته باشند؟ مگر این وجود مقدس دندان های پیشین ایشان در جنگ احد نشکست و اصحاب امدن گفتن این قوم را نفرین کن و ایشان دعا فرمودند .. نه برادر من از جنس خود ما بودند در بعد جسمانی باما فرقی نداشتند تحت تاثیر قوانین و سنت هایی بودند که خداوند از روز اول خلقت انهارو تایین کرد اگر بحثی ست باید در مورد این باشد که ایشان می توانستند از این قوانین را بشکنند ان هم تنها در جهت رضایت پروردگار هیچ کار ایشان از رضایت پروردگار به دور نبوده با این اوصاف چه دلیلی دارد سنت پروردگار قانون نظام هستی شکسته شود و ایشان بدونه سایه در انظار ظاهر شوند ! اگر هم بگوییم یکی از معجزات بوده که اسمش روشه با این حال این چنین معجزات لحظه ای بودند مانند شق القمر ماه دوباره سرجایش برگشت تا نظام به هم نریزد اگر هم بگوییم کرامت بوده این چه کرامتیست ! مگر سایه نداشتن هم کرامت می شود در جنگ احد تمام یاران از اطراف پیامبر فرار کردند دشمن چنان ایشان را دوره کردند که دیگه کارد به استخوان رسیده بود ولله که اگر پیامبر می خواست سنت شکنی کند انجا سنت شکنی می کردند چرا بدن مبارک علی ع 70 زخم بردارد برای دفاع از جان پیامبر ص اینها همه نشان می دهد که این حرف که ایشان سایه نداشتند کاملا غیرمنطقه که حتی از شان ایشان بدور است نه ایشان که تمام ائمه اطهار هم به همین صورت امام حسین ع را در نظر بگیرید بدن مبارک زیر سم اسب ها پاره پاره شد این در خور شان امام بود؟ یا تنها این جسم از یک قانون کلی که پروردگار آن را به عنوان سنت بنا کردند پیروی می کرد این ربطی به شان و مقام امام نداره اگر امام زمان ع عمری خارج از عرف و سنت و قانون خداوند دارند چیزی جز خواست خداوند نیست اینجا از حدود که خودش تایید کردند خارج شدند و ان هم دلیل قانع کننده ای دارد دلیل دارد این مهمه سایه نداشتند پیامبر ص با فرض محال رضایت پروردگار چه دلیل عقلانی و منطقیه می تواند داشته باشد؟ شما بفرمایید برای نشان دادن شان ایشان!؟ برای نااعوذبالله خودنمایی ؟ نه برادر من چنین نبوده و نیست از منطق من بدوره اگر هم ثابت شود معجزه بوده و حتما دلیلی داشته.

منتظر الظهور;921717 نوشت:
یعنی حتی خون پیامبر نجس نیست!

این چه صحبتی ست در بعد ظاهری و حدود احکام ایشان هم انسان بودند مانند من و شما خون مسلم ابن عقیل نجس بود که ایشان از ان آب نخوردند این شهید بزرگوار که مانند مولایش لب تشنه شهید شد در قدیم رسم بوده که هر کس پیکی به شهری یا دیاری می فرستاد از طرف خودش شبیه ترین شخص به خود را می فرستاد امام حسین ع در بین یاران خود جناب مسلم را فرستاد درشان ایشان همینقدر بس امام حسین ع ایشان را شبیه ترین فرد در اخلاق و منش به خود دیدند .. باز هم می گوییم خارج از حدود تصور کردن 14 معصوم حتی در خور شان و مقام این بزرگواران نیست روایت داریم که فرمودند مارا نه کمتر و نه بیشتر وصف کنید این حدود باید رعایت بشه اگر پیامبر بافرض اینکه ثابت شود جایی سایه نداشتند تنها می شود تصور کرد که معجزه ای به خواست و اراده ی خدا صورت گرفته ولاغیر.

با سلام و احترام

نکات و احتمالاتی در این باره مطرح است

مقصود از ظل چیست و مراد از تعابیری که پیامبر را بدون سایه دانستند چیست؟
سه احتمال مطرح است که برای هرکدام شواهدی میتوان ارائه کرد که خلاصه اش چنین است :
تعبیر مجازی
تعبیر واقعی
تعبیر ملکوتی

تعبیر واقعی :

الف ) سایه روی زمین :

احتمال اولی که معمولا عنوان میشود همین است.

ب ) سایه روی چهره و بدن :

از ظواهر روایت میتوان چنین بر داشت کرد که مقصود از عدم ظل، عدم تیرگی چهره ایشان در سایه ها است. نه سایه نداشتن روی زمین.
یعنی اگر آفتاب طوری می تابید که روی بخشی از صورت انسان های دیگر یا تمام آن، سایه می افتاد
اما پیامبر صورت‌شان مثل خورشید بود و سایه رویش دیده نمی شد.
در واقع میتوان این روایات را در مقام بیان چهره نورانی پیامبر دانست.
که فکر میکنم در این باره تعابیر دیگری در مورد چهره نورانی و ماه گونه ایشان داریم.
البته ناگفته نماند احتمال دیگری هم قابل طرح است اگرچه به نظر ضعیف است. مقصود از ظل ، نفی لکه تیره روی بدن باشد.

تعبیر مجازی :

به خاطر اخلاق برتر ایشان و جذابیت چهره ی ایشان و سخنوری ایشان یا قرائت قرانشان( سحر بیان)، آن را با خورشید مقایسه کردند.
یعنی اگر اخلاق و جذابیت چهره ایشان و بیان ایشان را مانند خورشید بدانیم.
نور خورشید نمی تواند اخلاق و جذابیت چهره و بیان ایشان را تحت الشعاع قرار دهد.
همین الان اگر یک سخنران سخنرانی کند و از پشت او یک نورافکن رو به حضار و مستمعین بگذارند خیلی ها اذیت میشوند و حواسشان پرت میشود.
اما خورشید نمی‌توانست چنین تاثیری در مستمعین پیامبر بگذارد زیرا نور او بر خورشید فائق می آمد.

تعبیر ملکوتی :

سایه نداشتن و نورانی تر بودن پیامبر نسبت به خورشید یک تعبیر روحانی و ملکوتی است
چنانچه در مورد وقایع عاشورا برخی موارد را تعبیری ملکوتی میدانند.
یعنی هر کسی قادر به درک آن نیست
هر کسی متوجه نورانیت چهره پیامبر و معصومین نمی شد.

در روایات تعبیر نورانی بودن چهره وجود دارد.
مثلا چهره ای چون ماه شب چهارده.
یعنی چهره ای بدون سایه داشتند.
لذا فکر نمیکنم مقصود از این روایات سایه نداشتن روی زمین باشد.
خود روایاتی که تعبیر 'ظل' دارند به نظرم مقصودشان سایه روی بدن و چهره است
نه سایه روی زمین.

طبق توضیحات داده شده سایه ی روی زمین قصد نشده تا اشکال سایه لباس قابل طرح باشد.

اما اشکال دیگری که مطرح می‌کنند این بود که این مطلب با انسان بودن و همسان بودن و بشر بودن پیامبر منافات دارد
در جواب باید عرض کنم این اشکال در مورد تعبیر مجازی و ملکوتی قابل طرح نیست.

[="Tahoma"][="Navy"]

عبدالحسنین;920991 نوشت:
با سلام
درمورد سایه داشتن یا نداشتن حضرت رسول که البته نه جزء اصول دین است نه فروع، و فارق از اینکه از نظر علمی امکان دارد یا ندارد باید گفت برفرض اینه که پیغمبر سایه نداشته به هر دلیلی اما لااقل لباس پیامبر که دارای سایه است و چناچه میدانیم لباسهای مرسوم ان زمان تقریبا تمام بدن را میپوشاند و میدانیم که پیامبر ص هیچگاه لخت و عریان از معابر عبور نمیکردند و نتیجتا همیشه باید همراه سایه می بود
و ثانیا اگر چناچه بگوییم عدم وجود سایه ب علت این است که پیامبر نور محض است وسایه نوعی از ظلمت محسوب میشود باید درمورد سایر اهل بیت ع هم بگوییم که این حضرات هم سایه نداشتند به همان دلیل، لااقل باید در مورد امیرالمؤمنين ع كه نفس پیامبر است این کرامت ظاهر میشد
ودر کل چون برای من این کرامت بصورت واضح ثابت نشده ؛من فعلا نه اثبات میکنم نه رد میکنم
لطفا اگر دلیل قاطعی در این مورد داريد چه در جانب اثبات و چه در جانب نفی، ارائه فرماييد!

سلام
به نظر ما دلیل سایه نداشتن پیامبر ص رفعت وجودی او از عالم ماده است تا جایی که سایر اشیاء مرتبط با آن بدن شریف هم در تحت حکمش قرار می گرفته است. اما اینکه این حد از جلوه گری در روح سایر معصومین نبوده می تواند بخاطر اختصاصات مقام ختم نبوت باشد.
یا علیم[/]

منتظر الظهور;921717 نوشت:
پیامبر و ائمه نازنین ما چون جسمشان هم روحانی بوده لذا سایه نداشتند!

این مطالب شما عین حرف های شیخ احمد احسائی وشیخیه است که نتیجه اش بابیت وبهائیت است(جسم هورغلیائی)
وقتی در علمی تخصص ندارید چرا نظرات شخصی افاضه میکنید از اخرت بترسید که باید برای تک تک نسبت ها وحرف هایمان جواب دهیم
شناخت دین ومعصوم را باید از علماء متقی بگیریم ولاغیر

عامل;921688 نوشت:
نورش بر نور آفتاب غلبه می کرد

به نظرتون به این شکل معقول است؟ نمیدونم دقت در معنای این مطلب وتصور آن چگونه است؟
آیا نمیتوان این راویت را بخاطر مخالفت با عقل رد کرد؟

با سلام قبلا در مورد اینکه محمد ص سایه نداشته چیزهایی شنیده بودم ولی فک میکردم این صحبت بیشتر نقل محافل روضه و جاهایی هستش که علم زیادی ندارن و فقط صرف علاقه به پیلمبرشون این حرفا رو میزنن. به نظر بنده نداشتن سایه کاملا غیر منطقی و متضاد با عقل هستش . در قران پیامبر در جواب کسایی که ازش معجزه میخوان میگه من هم انسانی مثل شما هستم . فقط بشارت دهنده و بیم دهنده هستم.پس فک میکنم این فرضیه متضاد با قران هستش . از یه زاویه دیگه بخام بررسی کنم زیباییه رسالت و خاص بودن و پیامبر بودن اینهکه یه فرد با تمام محدودیتها ، کاستیها و ویژگیهایی و محدودیتهایی که یه انسان داره بتونه بدرخشه و یه سر و گردن بالاتر باشه . یعنی هیچ چیز خارجی به اینا برتری نداده هرچی بوده داخلی و درحد بقیه مردمشون بوده. من نمیتونم قبول کنم کسی که پیامبر بوده به واسطه داشتن یه سری قدرتهای فرا انسانی به این مقام رسیده . بلکه پذیرفتن اینکه به واسطه رسد و تعالی و کارکردن روی روح و روانشون به این مقام رسیدن قابل درکتر هستش . امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم

[="Arial Black"][="Blue"]سلام علیکم

Miss.Narges;921692 نوشت:
سلام بنظر من این روایتها همگی غیر عقلانی هستند.
در ضمن سایه نداشتن پیامبر و امام اصلا فضیلت محسوب نمیشود.فقط باعث میشه فکر کنیم با یک ابر انسان طرف بودیم.پیامبر باید مثل مردم عادی باشد و فضیلت پیامبر در معصومیت و علمش باشه چرا در بعضی روایات مخصوصا شیعه پیامبر یا امام رو انسان بشدت غیر عادی جلوه میدن؟
پیامبر اگه انسان کاملا عادی بوده و فقط در عصمت و علم بیشتر باشد ان وقتاین کافی هست که قابل ستایش و پیروی باشد دیگر این اوصاف عجیب چیه؟

در نظر داشته باشید که بالاخره پیامبران برای اثبات حقانیت خود، معجزاتی ارائه کرده اند و ممکن است سایه نداشتن مقطعی نیز جزو این موارد باشد. پس بطور کلی نمی توان گفت هر خبر یا روایتی که مطلبی خارق عادت را ثابت کند، مخالف با عقل بوده و مردود است.
هرچند در پاسخ نیز به این مطلب اشاره شد که چنین امری دائمی نبوده که اگر چنین می بود، در منابع معتبر و بطور متعدد نقل می شد.

[/]

[=Arial Black]سلام علیکم

منتظر الظهور;921717 نوشت:
در حقیقت چون جسم مادی نداشتند بلکه جسم روحانی داشتند در نتیجه سایه هم نداشتند!

از ظاهر آیات و روایات برمی آید که در این دنیا پیامبر و ائمه(علیهم السلام) دارای جسم مادی بودند:
عامل;921688 نوشت:
قرآن که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دیگر انسانها معرفی می کند، مانند: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ؛ و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان بر مى‏ گزيديم باز هم او را به صورت مردى مى ‏فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده‏ اند بر جاى مى‏ نهاديم.(11) و همچنین آیه شریفه: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد؛ بگو: من انسانى هستم همانند شما، به من وحى مى‏ شود. هرآينه خداى شما خدايى است يكتا.(12)

هرچند گاهی عظمت روح آنها بر جسمشان تاثیر می گذاشت مانند کندن در خیبر که با نیروی بدن معمولی قابل انجام نبود. اما در عین حال این بدن دنیوی بود.

منتظر الظهور;921717 نوشت:
برای همین است که پیامبر و ائمه میتوانستند بدل داشته باشند و در یک زمان در چند جا حضور داشته باشند

طبق نظر دانشمندان ایجاد بدن مثالی برای حضور در چند مکان مختلف توسط روح صورت می گیرد و ربطی به بدن ندارد.

عامل;921784 نوشت:
معجزاتی ارائه کرده اند و ممکن است سایه نداشتن مقطعی نیز جزو این موارد باشد

ببخشید حق بدهید که خنده دار است...ولی پیامبر هیچ معجزه ای ارائه ندادند..
وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفًا (59)
و هيچ چيز، ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آن معجزات را تكذيب كردند و به قوم ثمود ناقه داديم كه معجزه اى روشن بود، ولى به آن ستم كردند و ما معجزات را جز براى هشدار دادن به مردم نمي فرستيم. (59)

[="Arial Black"][="Blue"]سلام

عبد آبق;921754 نوشت:
به نظرتون به این شکل معقول است؟ نمیدونم دقت در معنای این مطلب وتصور آن چگونه است؟
آیا نمیتوان این راویت را بخاطر مخالفت با عقل رد کرد؟

این روایت از منابع اهل سنت نقل شد.
که اگر منظور راوی مبالغه در نورانیت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) باشد، نقدی نیست.
اما اگر عینیت این مطلب و تحقق خارجی آن باشد، بر فرض تعدد روایت می توان آن را از باب معجزاتی مانند ید بیضای حضرت موسی پذیرفت، در حالی که این روایت اولا خبر واحدی است که سند معتبری حتی نزد اهل سنت ندارد و ثانیا با وجود احتمال مبالغه از طرف راوی یا بیان نورانیت جمال حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، حمل آن بر تحقق خارجی مشکل است.
نکته: صرفا به خاطر مخالفت با عقل بودن برخی اوصاف پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا اهل بیت(علیهم السلام) نمی توان آنها را رد کرد؛ مثلا اگر با تعدد خبر و روایت، مطلبی خارق عادت ثابت شود، اگر چه مخالف قواعد طبیعی باشد، قابل حمل بر معجزه یا کرامت است.
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]سلام

پارسا مهر;921789 نوشت:
ببخشید حق بدهید که خنده دار است...ولی پیامبر هیچ معجزه ای ارائه ندادند..
وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفًا (59)
و هيچ چيز، ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آن معجزات را تكذيب كردند و به قوم ثمود ناقه داديم كه معجزه اى روشن بود، ولى به آن ستم كردند و ما معجزات را جز براى هشدار دادن به مردم نمي فرستيم. (59)

هرچند این تاپیک عهده دار بحث معجزه نیست، اما در مورد آیه ای که بیان کردید، با توجه به ذيل همين آيه که می فرماید: و ما نرسل بالايات الا تخويفا؛ ما آيات را تنها به خاطر تخويف منكران مى‏فرستيم. معلوم می شود كه معجزات بر دو گونه است:
1. معجزاتى كه براى اثبات صدق دعوت پيامبر و تشويق ايمان آورندگان و تخويف منكران ضرورت دارد.
2. معجزاتى كه جنبه اقتراحى يعنى"پيشنهاد بهانه جويانه" دارد، و در تاريخ پيامبران، نمونه‏هاى متعددى از آن را مى‏بينيم كه در برابر منكران انجام گرديد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند و به همين دليل به مجازاتهاى الهى گرفتار شدند (چرا كه اگر معجزات پيشنهادى انجام شد، و با اين حال، ايمان نياورند، استحقاق مجازات سريع را خواهند يافت).
بنا بر اين آنچه را قرآن در آيه فوق در مورد پيامبر اسلام ص نفى مى‏كند تنها بخش دوم از معجزات است، نه بخش اول كه وجود آن از دعوى نبوت تفكيك ناپذير است. (تفسير نمونه، ج‏12، ص: 176)
ضمنا خودِ قرآن به معجزه بودن آن اذعان کرده و می فرماید: وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ و اگر در آنچه بر بنده خويش نازل كرده‏ايم در ترديد هستيد، سوره‏اى همانند آن بياوريد و جز خداى همه حاضرانتان را فراخوانيد اگر راست مى‏گوييد. (سوره بقره، آیه23)
نکته: تحدی زمانی صورت می گیرد که دیگران از انجام چنین کاری عاجز باشند و کلمه معجزه هم از همین عاجز بودن دیگران در برابر اعجاز پیامبران گرفته شده است.
علاوه بر این، در آيات متعددى از قرآن به نمونه‏هايى از معجزات، مانند پيشگوييهاى مختلف نسبت به حوادث آينده، و يا كمك فرشتگان به ارتش اسلام براى براندازى دشمنان، و خارق عادات ديگرى كه مخصوصا در جنگهاى اسلامى به وقوع پيوست، اشاره شده است.
در هر حال اگر قانع نشدید یا در تاپیک مخصوص معجزه این بحث را ادامه دهید یا بصورت خصوصی بنده در خدمت شما هستم.
[/]

عامل;921688 نوشت:
بنابراین روایات مذکور، اولا؛ خبر واحد محسوب می شوند و ثانیا؛ اگر هم چنین خصوصیتی را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت کنند، بطور موقتی و به عنوان معجزه یا کرامت خواهند بود.

با سلام
بزرگوار شما هنوز به اشکال آغازگر موضوع پاسخ نداده اید حالا بر فرض سایه نداشتن کسی موقتی هم که باشد دیگر لباس او که سایه دارد.
در ضمن در ادامه همان روایتی که نشانه های امام را بیان می کرد که از جمله سایه نداشتن بود و شما آن را آوردید و اعتبارش را تایید کردید گفته شده که مدفوع امامان هم بوی مشک یا بهتر از مشک می دهد. اگر صلاح دانستید درباره ی حکمت بوی مشک دادن مدفوع اهل بیت هم توضیح بدهید. گفتم حالا حدیثش را آوردید آن را هم توضیح دهید چون فکر نمی کنم تاپیک مستقل برایش تایید بشود.
در ضمن تا جایی که میدانم خبر واحد در اصول اعتقادات حجیت ندارد ولی در مورد امور جزیی کسی انتظار تواتر حدیث ندارد و یک خبر واحد معتبر هم حجت محسوب می شود.

عامل;921688 نوشت:
شیخ صدوق نیز در کتاب خصال، ضمن برشمردن اوصاف دهگانه امام از امام صادق(علیهم السلام) چنین نقل می کند: ... تنام عینه و لا تنام قلبه و لا یکون له فیء ...(9) ایشان در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز سایه نداشتن امام را از علامات او بیان می کند.

ادامه ی روایت بالا را می گویم.
در این پایین هم اعتبارش را تایید کردید:

عامل;921688 نوشت:
البته روایت مطرح شده در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه دارای سند قابل اعتماد است.

کامل حدیث این است:

وروى احمد بن محمد بن سعيد الكوفى قال: حدثنا على بن الحسن بن فضال، عن ابيه، عن ابى الحسن على بن موسى الرضا عليهما السلام قال: للامام علامات يكون اعلم الناس، واحكم الناس، واتقى الناس، واحلم الناس، واشجع الناس وأسخى الناس، واعبد الناس، ويولد مختونا، ويكون مطهرا، ويرى من خلفه كما يرى من بين يديه، ولا يكون له ظل وإذا وقع على الارض من بطن امه وقع على راحتيه رافعا صوته بالشهادتين، ولا يحتلم، وتنام عينه ولا ينام قلبه، ويكون محدثا ويستوى عليه درع رسول الله صلى الله عليه وآله، ولا يرى له بول ولا غائط، لان الله عزوجل قد وكل الارض بابتلاع ما يخرج منه وتكون لرائحته اطيب من رائحة المسك، ويكون اولى بالناس منهم بأنفسهم، واشفق عليهم من آبائهم وامهاتهم، ويكون اشد الناس تواضعا لله جل ذكره، ويكون آخذ الناس بما يأمر به وأكف الناس عما ينهى عنه، ويكون دعاؤه مستجابا حتى انه لو دعا على صخرة لانشقت بنصفين، ويكون عنده سلاح رسول الله صلى الله عليه وآله، وسيفه ذوالفقار، ويكون عنده صحيفة يكون فيها أسماء شيعته إلى يوم القيامة، وصحيفة فيها اسماء اعدائه إلى يوم القيامة وتكون عنده الجامعة وهى صحيفة طولها سبعون ذراعا فيها جميع ما يحتاج اليه ولد آدم، ويكون عنده الجفر الاكبر والاصغر: اهاب ما عز واهاب كبش، فيهما جميع العلوم حتى ارش الخدش وحتى الجلدة ونصف الجلدة وثلث الجلدة، ويكون عنده مصحف فاطمة عليها السلام).

صبح_صادق;921722 نوشت:
این چه منطقی ست ! اگر شما قبول دارید پیامبر عظیم الشان ص انسان بودند پس باید قائل به این باشید که سایه داشتند مریض می شدند گرسنه می شدند و دیگر نیازهایی که یک انسان دارد حضرت مگر نه اینکه به لباس های مبارک عطر می زدنند مگر در شان حضرت نبوده که بدونه عطر بوی خوش دهند ؟ مگر پیامبر ص مریض نمی شدند ..مگر همیشه دندان های مبارک را مسواک نمی زدند در شان ایشان نبوده دندان هایی همواره سفید و کامی خوش بو داشته باشند؟ مگر این وجود مقدس دندان های پیشین ایشان در جنگ احد نشکست و اصحاب امدن گفتن این قوم را نفرین کن و ایشان دعا فرمودند .. نه برادر من از جنس خود ما بودند در بعد جسمانی باما فرقی نداشتند تحت تاثیر قوانین و سنت هایی بودند که خداوند از روز اول خلقت انهارو تایین کرد

عبد آبق;921738 نوشت:
وقتی در علمی تخصص ندارید چرا نظرات شخصی افاضه میکنید از اخرت بترسید که باید برای تک تک نسبت ها وحرف هایمان جواب دهیم شناخت دین ومعصوم را باید از علماء متقی بگیریم ولاغیر

شمائی که خود را شیعه میدانید از باطن ائمه هیچ نمیدانید! اگر این همه حدیث مثل اینکه نور زمین و آسمان هستند و... درباره شان و منزلت ائمه نبود ، چه بسا شما آنها را مثل خودتان فرض میکردید!

درباره جسم و روحانیت ائمه در روایات کمتر بحث شده اما در خصوص ابدال که از نظر جسم روحانی به ائمه نازنین شباهت دارند، اولیای الهی سخنانی درباره آن گفته اند که میتوان در مورد جسم روحانی ائمه و پیامبر نیز بکار برد!

ابدال سی نفر هستند که هفت نفرشان زیر نظر امام زمان بخدمت خلق و امور مختلف مشغولند! اینها میتوانند از خود بدل تولید کنند یعنی از خود یه انسانی با هر شکل و ظاهری که میخواهند انشاء و ایجاد کنند! خب چگونه یک جسم مادی، یه جسم مادی تولید کند؟!!!!!!!!!!!!

پس معلوم است جسمشان هم روحانی است!

قیصری : أبدال کسانی هستند که بواسطه عاری شدن از قیود مادی و رفع حجاب ظلمت و ماده میتوانند باشکال و صور مختلف نمودار شوند، و آنان واصل به حق ‏اند و جزو روحانیات محض شده ‏اند

استاد صمدی آملی در شرح دفتر دل : براى انسان اين اقتدار هست كه از خود امثالى مختلف انشاء نمايد و آنها را به اماكن گوناگون بفرستد كه از اين امثال به ابدال نام برده مى شود. و با اين ابدال حوائج بندگان خداى را بر آورده مى سازند. چه اينكه نفوس كامله انسانى نيز به اشكال گوناگون به غير اشكال ظاهرى در آيند و از بدنشان در دنيا مسلخ مى شوند (كه اين قوه انسلاخ را دارند)، و بعد از انتقال از دنيا به آخرت نيز به جهت همان قوت همان قوه انسلاخ(بیرون آمدن چیزی از چیزی) به ارتفاع مانع بدنى ، هم به اشكال گوناگون در آيند و در عوالم ملكوتيه داخل مى شوند و نيز در خيالات مكاشفين ظاهر مى گردند كه از اين نفوس انسانى به ((بدلاء)) نام مى برند.

و نفوس كامله به جهتى اتصاف و اتحادشان با روح اول و صادر نخستين در ظاهر سرايت مى كنند، لذا همانگونه كه در اين عالم ظاهرند و براى دخول در آن عالم غيب مانعى ندارند، اگر به عالم غيب هم بروند منعى براى ظهور در عالم ظاهر ندارند و اين دخول و ظهور را به حسب قوه جوهر نفس مراتب است .
در ائمه معصومين (عليهم السلام ) وارد شده است كه انفسكم فى النفوس و ارواحكم فى الارواح و اجسادكم فى الاجساد پس تكثر صورتها ضررى به وحدت اين نفوس وارد نمى كند چون اين نفوس ‍ را در عين بساطت وسعت و احاطه وجودى است .
بسیار شنیده اید که امیرالمومنین علی(علیه السلام) در یک شب هم زمان مهمان چهل نفر بوده است یا در جنگ هم زمان از چهل سو حمله نموده است.

جسم روحانی با جسم مادی در باطن فرق دارد ولی در ظاهری که شما می بینید فرقی ندارد یعنی شخص مثل بقیه انسانها گوش و چشم و خون و... دارد! در واقع هم جسم و روح درهم تنیده مثل بدن مثالی که هم از جنس روح و هم از جنس جسم است

مثلا شخصی از استخر خارج شده و تمام بدنش خیس است و سر تا پایش آب است! جسم روحانی هم اینطور است یعنی روح اعظم سراپای وجود پیامبر را احاطه کرده و چون محیط بر بدن شده بدن دیگر مادی نیست بلکه جسم روحانی است! یا شاید بتوان گفت پیامبر را داخل یک ابر بزرگی قرار داده اند

حتی شما در روایت زیر و روایات مشابه دیگر می بینید که امام همزمان در همین دنیا، وارد بهشت هم میشود! خب چگونه یک جسم کاملا مادی بتواند به بهشت دست یابد؟!!! معلوم است که یک جسمی دارد که هم میتواند در این عالم سیر کند و هم در آن عالم!

از صالح بن سعید روایت است که گفت: متوکل امر نمود که آن‏ حضرت را از مدینه به سامره آوردند و در «خان الصّعالیک جاى دادند. من به دیدن آن حضرت رفتم. چون آن حضرت را در آن جا دیدم، گریستم و گفتم: فدای شما شوم یابن رسول اللّه، این جماعت از خدا نمى‏ترسند که در خاموش نمودن نور شما سعى مى‏نمایند و شما را در منزلى چنین پروحشت فرود آورده‏ اند؟ آن حضرت فرمود: هیهات اى صالح! هنوز تو در فکر مقامى.

آن گاه به دست مبارک خود، اشاره به طرفى کرده فرمود: که نگاه کن، چون نظر کردم، باغى دیدم خوش و خرّم و بوستانى دلکش‏تر از روضه ارم، با میوه‏هاى تر و تازه و ثمراتى بى‏اندازه، جوی هاى آب از هر طرف روان و نسیم روان‏بخش از هر جانبى وزان، با کاخ های بلند بسیار و بناهای برافراشته بى‏شمار. حیرت و وحشت بر من غالب شد. امام (ع) فرمود: یا صالح! ما در هر حال که باشیم، اینها با ما است.

تو می پندارى که ما در خان الصّعالیک هستیم؟ خداى تعالى بهشت را مسخّر ما کرده است، تا هر جا که بخواهیم حاضر شود. حق تعالى ما را دولت ابدى داده که هرگز منقطع نشودو همه اهل عالم در روز قیامت به شفاعت ما و جدّ ما محتاج باشند، ما محتاج کس دیگر نباشیم، ما نسبت به دنیا بی رغبت هستیم و نادانان به دولت پنج روزه مغرور شده، به آن مى‏نازند، و برای ایشان در آخرت نصیبى نیست، دوستان ما در روز قیامت بر تمام آفریدگان مباهات می کنند و ایشان دارای درجه‏اى عظیم هستند، که کسى از امّت، به آن درجه نمی رسد و اکثر آنها که بر ما ظلم و جور می کنند، منزلت و جایگاه ما را می دانند؛ امّا به علت شدت گمراهی و سنگدلی و حبّ جاه و مقام، آن را پنهان می کنند؛ ولی نور، نور است و ظلمت، ظلمت و همه عاقلان مى‏بینند و مى‏دانند، آنها که بر ما ظلم کردند، در اندک زمانى بدى ایشان به خودشان برگشت. یا صالح! تو درون خود را به محبّت ما صاف دار که هر چه از آن ما است، با ما است، در هر مکانی که باشیم.

[="Arial Black"][="Blue"]سلام علیکم

عصران;921838 نوشت:
بزرگوار شما هنوز به اشکال آغازگر موضوع پاسخ نداده اید حالا بر فرض سایه نداشتن کسی موقتی هم که باشد دیگر لباس او که سایه دارد.

اگر اعجاز این مطلب را در موقعیتی قبول کردیم و انرا خارق عادت دانستیم، دیگر سایه نداشتن لباس که مئونه ای ندارد! به عبارتی اعجاز هم بدن را در بر گرفته و هم لباس را.
این اشکال زمانی پیش می آید که ما سایه نداشتن را وصفی برای بدن بدانیم حالا یا دائمی یا موقتی. در حالی که چنین مطلبی ثابت نشد.

عصران;921838 نوشت:
در ضمن در ادامه همان روایتی که نشانه های امام را بیان می کرد که از جمله سایه نداشتن بود و شما آن را آوردید و اعتبارش را تایید کردید گفته شده که مدفوع امامان هم بوی مشک یا بهتر از مشک می دهد.

یکی از حکمتهای کامل ذکر نکردن روایت، خروج از موضوع بود که شما لطف کردید و این خروج را استارت زدید!!!
لطفا این سوال را در تاپیک مستقلی با الفاظ مناسب پیگیری کنید.

عصران;921838 نوشت:
در ضمن تا جایی که میدانم خبر واحد در اصول اعتقادات حجیت ندارد ولی در مورد امور جزیی کسی انتظار تواتر حدیث ندارد و یک خبر واحد معتبر هم حجت محسوب می شود.

حق با شماست و خبر واحد در اعتقادات حجت نیست و برای حصول اطمینان، حداقل باید این امور با روایات مستفیض ثابت شوند. یا در کتب معتبر ذکر شوند. که هیچ کدام اتفاق نیافتاد.
از طرفی همانطور که در پاسخ اشاره شد، این مطلب علاوه بر خبر واحد بودن با ایاتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همچون دیگر انسانها معرفی می کند، همخوانی نداشت و این مطلب از اعتبار این روایت می کاهد.
[/]

عامل;921950 نوشت:
اگر اعجاز این مطلب را در موقعیتی قبول کردیم و انرا خارق عادت دانستیم، دیگر سایه نداشتن لباس که مئونه ای ندارد! به عبارتی اعجاز هم بدن را در بر گرفته و هم لباس را.

سلام مجدد
نه دیگر اینگونه که نمی شود.
ما می توانیم به عنوان پیشفرض یک واقعه را به عنوان معجزه بپذیریم ولی هر واقعه ای هم چه معجزه و چه غیر معجزه اثرات و تبعاتی دارد که آنها را باید کسانی که ادعای آن معجزه را دارند بپذیرند و قابل زیرسیبیلی رد کردن نیست!
پدیده های عالم در ارتباط با هم هستند . اگر یک ذره را برگیری از جاش خلل یابد همه عالم سر و پاش. به عنوان مثال اینکه خورشید برای حضرت علی برگشت را ما به عنوان معجزه ای فرضی می پذیریم اما اولا خورشید به دور زمین نمی گردد پس اینجا یک معجزه ی دیگر هم باید قائل بشویم. دوما اقوام یا اشخاص دیگر هم باید دیده باشند و آن را ثبت کرده باشند که ندیدن و ثبت نکردنشان خودش معجزه ی دیگری است! و اثرات و تبعات دیگری که این کرامت یا معجزه به دنبال دارد که چون صرفا مثال بود دیگر آنها را نمی گویم . برای اتفاق نیفتادن آنها هم باید قائل به میلیارد ها معجزه بشویم.
به این می گویند دروغ بی سر و ته. یک خالی بندی توسط شخص یا اشخاصی شده است ولی اصلا توجهی به قبل و بعد واقعه و اثرات و تبعاتش نشده است.پس ادعای معجزه یا کرامت به همین راحتی نیست که مثلا یکدفعه کسی بگوید خورشید یکبار برگشت و تمام شد و رفت.
در مورد سایه نداشتن پیامبر هم همین طور. سایه نداشتن کسی مستلزم این است که بدن آن شخص نور را به صورت کامل از خودش عبور دهد مثل هوا.واین هم مستلزم این است که آن شخص نامرئی بشود و اصولا هم اگر کسی نامرئی بشود دیگر مسئله ی سایه داشتن و نداشتنش مطرح نمی شود و یا سایه نداشتنش تحت الشعاع نامرئی شدنش قرار می گیرد و اهمیتی نمی یابد.

عامل;921950 نوشت:
این اشکال زمانی پیش می آید که ما سایه نداشتن را وصفی برای بدن بدانیم حالا یا دائمی یا موقتی. در حالی که چنین مطلبی ثابت نشد.

در روایات سایه نداشتن وصفی برای پیغمبر دانسته شده است. لباس هم مگر جزیی از پیغمبر محسوب می شود؟

عامل;921950 نوشت:
یکی از حکمتهای کامل ذکر نکردن روایت، خروج از موضوع بود که شما لطف کردید و این خروج را استارت زدید!!!
لطفا این سوال را در تاپیک مستقلی با الفاظ مناسب پیگیری کنید.

نیازی به خروج از موضوع نیست. شما همین الان جوابش را دادید و اشاره کردید که در این حدیث الفاظ رکیک و ناپسندی وجود دارد. من هم با توجه به روشن بودن این قضیه می خواستم به این توجه بدهم که با در نظر داشتن اینکه در یکی از قسمتهای این حدیث مشکل وجود دارد. اعتبار حدیث از نظر محتوایی مخدوش می شود.

عامل;921950 نوشت:
حق با شماست و خبر واحد در اعتقادات حجت نیست

منظورم را کاملا برعکس متوجه شدید. من گفتم خبر واحد در اصول اعتقادات حجیت ندارد ولی در امور جزیی مثل سایه نداشتن یا اینکه کسی پشت سرش را مانند جلویش ببیند یا هنگام خواب چشمانش باز باشد و غیره یک واحد معتبر هم کافی است. و اگر توقع داشته باشیم در یک امر جزیی دهها حدیث وارد شده باشد توقع نابجایی است.
به عبارت دیگر می خواستم بگویم این موضوع از جهت خبر واحد بودن قابل نقد نیست.

عامل;921950 نوشت:
و برای حصول اطمینان، حداقل باید این امور با روایات مستفیض ثابت شوند.

برای استفاضه حداقل چهار سند متصل لازم است اگر مجموع روایات شیعه و سنی را با هم در نظر بگیریم. احتمال مستفیض شدن این موضوع بعید نیست.

عامل;921950 نوشت:
. یا در کتب معتبر ذکر شوند. که هیچ کدام اتفاق نیافتاد.

کتاب خصال و من لایحضره الفقیه و کتاب کافی مگر کتب معتبر نیستند؟!

عامل;921950 نوشت:
با ایاتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همچون دیگر انسانها معرفی می کند، همخوانی نداشت و این مطلب از اعتبار این روایت می کاهد.

به این قسمت نقدی ندارم.

هو النور

با سلام و عرض ادب
این نظر شخصی بنده هست: انسانی که به مقامات بالا نایل شد هیچ افعال غریبه و خارق عادات از او بعید نیست.....والسلام.

عامل;921688 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

بنده کمتر از آنم که در این باب ابراز نظر کنم . لکن آنچه با مطالعه ی این موارد در میابیم چنین است :

*در صورت صحت مطالب و روایات ،
آنچه که باعث نورانی بودن وجود و ملکوتی شدن پیامبر(ص) و ائمه ی اطهار(ع) می باشد ، وجود مبارک قرآن کریم است .
که به فرموده ی الله(جلّ جلاله) این قرآن را نوری قرار دادیم که تو با آن هدایت خواهی نمود به بهترین راه و بسیار آیات دیگر که خداوند به نور و نورانی بودن قرآن سخن فرمایی می نماید و آن نور را در وجود پیامبر(ص) قرار داد .
این نور نیز از طریق حضرت محمد(ص) به وجود مبارک حضرت علی(ع) وصیِّ به حقِّ پیامبر(ص) نفوذ نمود و از حضرت امیر المومنین علی(ع) هم به حسنین (علیهما سلام) و از آنان به سایر ائمه ی اطهار(ع) نفوذ نموده و موجوب نورانی بودن و ملکوتی شدن وجود های مبارک ائمه ی اطهار (ع) شده .
نکته ی دیگر : انسان کامل شدن است که انسان کامل نامیرا میشود(با عوامل طبیعی نمیمیرد و پیری در او تاثیر ندارد(پیر نمیشود) و به امراض آفات و بیماری هم دچار نمیشود) وفات پیامبر ، بر اثر مسمومیت در حادثه ی خیبر و به علت سمی بودن آن پیش کش میباشد که یعنی علت شهادت بوده . (البته این را بنده تنها مفروض داشته و سندی ندارم ، الله اعلم)
انسان کامل ، به فضل خدا جسمش هم به ابعاد روحانی وارد میشود و ویژگی های خاکی و و معیوب خود را از دست میدهد . سایه از اجسام کدر ایجاد میشود ، اگر جسم شما روحانی و نورانی گشت ، سایه چگونه از آن ساطع و مُسَبِّب می شود ؟!

لذا علت نداشتن سایه ، برای معصومین را چنین مفروض می دارم . (هرچند که بنده حقیرتر از آنم که در این باب نظری دهم)

بر وجود نورانیِ آخرین بازمانده ی طایفه ی نور ، حضرت مهدی صاحبزمان و منجی عالم(عج) صلوات .
الهم صل علی محمد(ص) و ال محمد(ص) و عجل فرجهم .

در پناه الله باشید .

[="Arial Black"][="Blue"]سلام علیکم

عصران;921970 نوشت:
ما می توانیم به عنوان پیشفرض یک واقعه را به عنوان معجزه بپذیریم ولی هر واقعه ای هم چه معجزه و چه غیر معجزه اثرات و تبعاتی دارد که آنها را باید کسانی که ادعای آن معجزه را دارند بپذیرند و قابل زیرسیبیلی رد کردن نیست!

آنچه در روایات وارد شده(توصیه میکنم یک بار دیگر پاسخ اصلی را ببینید) سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و اله) است و این مطلب باید در انظار عمومی باشد و مسلما پیامبر(صلی الله علیه و اله) با لباس بوده، پس اگر اعجاز این قضیه را بر مبنای روایات پذیرفتیم، پیامبر(صلی الله علیه و اله) با لباس سایه نداشته و البته اعجاز و خرق عادت یعنی فعلی که مسائل عادی را کنار بزند، لذا نمی شود کسی بگوید من اعجاز این جریان را پذیرفتم اما این که با قوانین فیزیک مثل رد نشدن نور از اجسام متراکم و ... مخالفت دارد! اعجاز یعنی همین مخالفت با برخی قوانین، یعنی خرق عادت.
به نظر می رسد قبول چنین مسئله ای سخت تر از قبول زنده کردن مرده یا شفای کور مادرزاد نباشد.

عصران;921970 نوشت:
در روایات سایه نداشتن وصفی برای پیغمبر دانسته شده است. لباس هم مگر جزیی از پیغمبر محسوب می شود؟

جواب این قسمت هم از پاسخ گذشته روشن می شود. لباس جزء پیامبر نیست اما اعجاز شامل هر دو شده است.

عصران;921970 نوشت:
اعتبار حدیث از نظر محتوایی مخدوش می شود.

منظور بنده عنوان تاپیک بود که حساسیت ایجاد نکند نه اینکه الفاظ رکیک در روایت هست!
ثانیا وجود دو کلمه بول و غائط باعث از بین رفتن اعتبار روایتی نمی شود! وگر نه باید در باب طهارت و نجاست که کلی از این روایات وجود دارد را غیر معتبر بدانیم...

عصران;921970 نوشت:
من گفتم خبر واحد در اصول اعتقادات حجیت ندارد ولی در امور جزیی مثل سایه نداشتن یا اینکه کسی پشت سرش را مانند جلویش ببیند یا هنگام خواب چشمانش باز باشد و غیره یک واحد معتبر هم کافی است.

مشهور علما خبر واحد را در امور اعتقادی حجت نمی دانند نه تنها در اصول اعتقادات، لذا برای اثبات معجزه ای که اولا خرق عادت است و ثانیا در مقابل برخی ظواهر قرانی است، خبر واحد کفایت نمی کند.

عصران;921970 نوشت:
برای استفاضه حداقل چهار سند متصل لازم است اگر مجموع روایات شیعه و سنی را با هم در نظر بگیریم.

روایات اهل سنت که هیچ کدام سند نداشت، در روایات شیعه هم تنها یک روایت معتبر وجود داشت. پس استفاضه ای در کار نیست.

عصران;921970 نوشت:
کتاب خصال و من لایحضره الفقیه و کتاب کافی مگر کتب معتبر نیستند؟!

صرف اعتبار کتاب کافی نیست بلکه باید روایت معتبر باشد و در این منابع نقل شود تا مثبت چیزی باشد. تنها روایت من لا یحضر معتبر بود.
[/]

با این نظری که شما دارین:

عصران;921970 نوشت:
من گفتم خبر واحد در اصول اعتقادات حجیت ندارد ولی در امور جزیی مثل سایه نداشتن یا اینکه کسی پشت سرش را مانند جلویش ببیند یا هنگام خواب چشمانش باز باشد و غیره یک واحد معتبر هم کافی است. و اگر توقع داشته باشیم در یک امر جزیی دهها حدیث وارد شده باشد توقع نابجایی است.

باید این کرامت رو هم بپذیرید:
عصران;921970 نوشت:
به عنوان مثال اینکه خورشید برای حضرت علی برگشت را ما به عنوان معجزه ای فرضی می پذیریم اما اولا خورشید به دور زمین نمی گردد پس اینجا یک معجزه ی دیگر هم باید قائل بشویم. دوما اقوام یا اشخاص دیگر هم باید دیده باشند و آن را ثبت کرده باشند که ندیدن و ثبت نکردنشان خودش معجزه ی دیگری است! و اثرات و تبعات دیگری که این کرامت یا معجزه به دنبال دارد که چون صرفا مثال بود دیگر آنها را نمی گویم . برای اتفاق نیفتادن آنها هم باید قائل به میلیارد ها معجزه بشویم.
به این می گویند دروغ بی سر و ته.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

در ابتدای پست نظرم لازم می دانم مقدماتی را توضیح دهم
ما می دانیم تبیین یک مسئله به طور روشن کمک به حل مسئله می کند
اینجا بحث بر سر سایه داشتن یا نداشتن حضرات معصومین(ع) است که در جمع بندی های پست هایی که مطالعه کردم به چند نکته می رسیم

1- سایه داشتن یا نداشتن
2-مقطعی بودن یا نبودن
3-غلو بودن یا نبودن این مسئله
4-البسه و پوشاک پیامبر چگونه است؟

اگر محور های دیگری هم مطرح هست که در این 4 گروه نمی گنجد دوستان بیان نمایند متشکرم
اما سایه داشتن یا نداشتن
امر غیر عادی در نظام طبیعت نیست
شما یک کبریت را به سمت دیوار بگیرید آیا شعله آن سایه دارد؟(یا لامپ سایه دارد؟)
یا دستتتان را که سایه دارد درسایه یک جسم دیگر قرار دهید آیا دستتان سایه دارد؟

پس سایه داشتن یا نداشتن امری عجیب و دور از انتظار نیست

2- مقطعی بودن یا نبودن:

اینکه استاد عامل عزیز عدم وجود تواتر را بر مقطعی بودن آن می آورند اول باید دید در کلام الله مجید قرائنی وجود دارد که مفهوم را بیان کند یا خیر؟
یا با روایات دیگر بر اساس مفهوم اثبات خبر واحد را می نماید یا خیر؟

در این پست به صورت اشاره به آیاتی که می دانم اشاره می کنم(بر فرض علم به آیات مشهور اگر لازم هست آیات را بیارم بگوید ان شاء الله.)

اولین آیه در طرح این موضوع همان ید بیضاء حضرت موسی(ع) هست که نشانی از نبوت ایشان در مقابل فرعون بود
پس نور داشتن دست چیز عجیب و دور از انتظار نیست
یا در آیاتی دیگر از نور داشتن مومنین در قیامت صحبت می شود
یا حتی روایاتی که بهشت از نور امیر المومنین(ع) و حضرت زهرا(س) روشن می شود هم مطرح است
داشتن نور برای اهل البیت (ع) ثابت است حتی در روایاتی که در مورد بعثت پیامبر(ص) هست هم نور دار شدن حضرت محمد(ص) هم مطرح است که از اساتئ می خواهم اگر مقدور هست این روایات را هم از نظر سند بررسی نمایند و نتیجه را به طور خلاصه و کامل بیان نمایند اگر دوست داشتند.)

وقتی نور داشتن و وجود نور در معصومین(ع) و انبیا(ع) و اولیا(رض) ثابت می شود نوبت به مقطعی بودن یا نبودن آن می رسد

اینجا سوالی مطرح است

اگر فردی یک چشم نداشته باشد همه به او می گویند و به تواتر لازم هست برسد که فلانی یک چشم ندارد؟
یعنی اگر یک نفر بگوید فلان شخص دارای یک چشم است لازم و حائز اهمیت هست که همه این ویژگی را نقل کنند؟
حال این چشم که در ظاهر است و مدام در حال دقت و دیده شدن است

اما سایه داشتن یا نداشتن از نظر دقت و توجه هم در سطح چشم هست؟
شما با کسی صحبت می کنید و نشست و بر خواست می کنید به سایه اش توجه می کنید یا به صورتش؟

طبیعتا به چهره توجه می کنید
پس تواتر اوصاف چهره و حرکات معقول تر است تا تواتر سایه؟

پس کم بودن آن دلالت بر مقعطی بودن نمی تواند بکند
مگر آنکه در پاره ایی از زمان ها نور یک وصف غالب و مورد توجه قرار گیرد و مردم به نسبت به سایه توجه کرده باشند

3- در مورد غلو بودن یا نبودن و بشر بودن حضرت رسول الله(ص) که شکی نیست
و سایه نداشتن ایشان منجر به بشر نبودن ایشان نمی شود
مگر کسانی که سایه نداشتن یا جمال زیبا داشتن را وصفی خارج از انسانیت بدانند مانند حضرت عیسی(ع) و حضرت یوسف(ع) که می دانیم هر دو این بزرگواران را با وصفی غیر خواندند
در مورد حضرت عیسی(ع) که گفتند پسر خدا است و در وصفی تجلیلی یا تحقیقی در مورد حضرت بوسف(ع) هم گفتند ملک است

حال ما می دانیم اگر بر حسب عادت بخواهیم بدانیم حضرت عیسی(ع) پدر نداشتند! پس ایشان نباید بشر باشند در صورتی که به طور صریح این مسئله در قرآن رد شده است و ایشان را بشر دانستند
پس نبود یک دلیل طبیعی دلیل بر غلو بودن نیست

اگر می گوییم حضرت عیسی(ع) پدر نداشتند و بشر هستند
پس گفتن اینکه حضرات معصومین(ع) سایه نداشتند و بشر هستند هم اشتباه نیست
و نمونه های دیگری هم چون آدم و حوا(ع) و عصای موسی(ع) و ناقه صالح(ع) و میش حضرت ابراهیم(ع) هم از این دست خلاف عادت بودن ها است که وجود هم چین مواردی منجر به غلو در این موجودات نمی تواند باشد چرا که میش حضرت ابراهیم(ع) میش است
آدم و حوا(ع) هر دو بشر اند

نتیجه این محور اینکه نبود سایه برای پیامبر(ص) غلو نیست
4-سایه داشتن یا نداشتن البسه موضوع مهمی نیست چرا که اگر پیامبر(ص) نورشان غالب باشد سایه البسه محو شده و یا به پایین ترین درجه خودش می رسد
مثال عمود تابیدن نور آفتاب بر شاخص
حال با این تفاوت که نور آفتاب از بالا می تابد اما در مورد معصومین(ع) با هم در یک راستا و متحد هستند.

نتیجه کلی:
همیشگی بودن سایه نداشتن پیامبر(ص) با توجه به توجه کمتری که به سایه اشخاص می شود دور از ذهن نمی باشد و عدم وجود تواتر عقلا نمی تواند آن را رد نماید و عدم وجود سایه منجر به خروج پیامبر(ص) از دایره بشریت نمی شود و غلو نمی باشد و در اتحاد دو چیز موجود غالب مغلوب را تحت تاثیر قرار می دهد و هر وصفی که در مورد پیامبر(ص) غیر از خاص نوبت مطرح است می تواند در مورد معصومین(ص) و دیگر اولیا(ع) در طول این سلسله ثابت شود.

الله اعلم

یا علی(ع)@};-

Miss.Narges;921692 نوشت:
سلام بنظر من این روایتها همگی غیر عقلانی هستند.
در ضمن سایه نداشتن پیامبر و امام اصلا فضیلت محسوب نمیشود.فقط باعث میشه فکر کنیم با یک ابر انسان طرف بودیم.پیامبر باید مثل مردم عادی باشد و فضیلت پیامبر در معصومیت و علمش باشه چرا در بعضی روایات مخصوصا شیعه پیامبر یا امام رو انسان بشدت غیر عادی جلوه میدن؟
پیامبر اگه انسان کاملا عادی بوده و فقط در عصمت و علم بیشتر باشد ان وقتاین کافی هست که قابل ستایش و پیروی باشد دیگر این اوصاف عجیب چیه؟

با سلام
آیا نور از خود سایه دارد؟

عامل;922073 نوشت:
آنچه در روایات وارد شده(توصیه میکنم یک بار دیگر پاسخ اصلی را ببینید) سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و اله) است و این مطلب باید در انظار عمومی باشد و مسلما پیامبر(صلی الله علیه و اله) با لباس بوده، پس اگر اعجاز این قضیه را بر مبنای روایات پذیرفتیم، پیامبر(صلی الله علیه و اله) با لباس سایه نداشته و البته اعجاز و خرق عادت یعنی فعلی که مسائل عادی را کنار بزند، لذا نمی شود کسی بگوید من اعجاز این جریان را پذیرفتم اما این که با قوانین فیزیک مثل رد نشدن نور از اجسام متراکم و ... مخالفت دارد! اعجاز یعنی همین مخالفت با برخی قوانین، یعنی خرق عادت.

علیکم السلام
لطفا پست قبلی را با دقت بیشتری بخوانید من در نوشته ی قبلی ام نگفته ام که سایه نداشتن با قوانین فیزیک مخالفت دارد بلکه گفته ام سایه نداشتن کسی مستلزم این است که آن شخص ویژگی های دیگری هم داشته باشد از جمله اینکه نامرئی بشود. اینها جزو اثرات و تبعات این واقعه است و قابل چشم پوشی نیست. اگر این معجزه به گونه ای اتفاق افتاده که هیچ اثری بر جهان طبیعت نگذاشته است. خب این دیگر واقعیت خارجی نداشته و شعبده بازی ای بیش نبوده همانگونه که دیوید کاپرفیلد هم مجسمه ی آزادی را غیب کرد و و شاهد های بسیاری هم بر این کارش دارد.
من الان به شما می گویم امروز معجزه ای انجام دادم. پایم را بر زمین کوبیدم و زلزله ای به قدرت هفت هزار ریشتر کل ایران را فراگرفت. حالا آیا شما از من نمی پرسید پس چرا هیچ چیزی خراب نشد و کسی نفهمید و آن را ثبت نکرد؟ اگر من در جوابش بگویم وقتی می گویم معجزه کرده ام یعنی همین دیگر. آنها را هم به حساب معجزه بودنش بگذارید!! انصافا شما این جواب را از من قبول می کنید؟!
بنابراین اینکه می گویم باید اثرات و تبعات ادعای اعجاز را پذیرفت به همین معنا است.

عامل;922073 نوشت:
به نظر می رسد قبول چنین مسئله ای سخت تر از قبول زنده کردن مرده یا شفای کور مادرزاد نباشد.

در حال حاضر با پیشرفت علم پزشکی باور این دو مورد خیلی هم دشوار نیست!

عامل;922073 نوشت:
مشهور علما خبر واحد را در امور اعتقادی حجت نمی دانند نه تنها در اصول اعتقادات،

اولا بیشتر علمای متقدم به صورت مستقل و صریح و تفصیلی درباره اینکه خبر واحد در تمام امور اعتقادی پذیرفته نیست سخنی نگفته اند پس نمی توان برای آنها ادعای شهرت کرد. دوما اگر مقالات مرتبط را خوانده باشید می دانید که این قضیه در میان علمای متاخر هم سخت مورد مناقشه است. ( اینکه در تمام امور اعتقادی خبر واحد حجت نباشد)
من فارغ از شهرت و نظرات علما از نظر منطقی به شما گفته بودم که که در یک امر جزیی انتظار دهها مورد روایت توقع نابجایی است.

عامل;922073 نوشت:
و ثانیا در مقابل برخی ظواهر قرانی است، خبر واحد کفایت نمی کند.

این را قبول دارم.

عامل;922073 نوشت:
روایات اهل سنت که هیچ کدام سند نداشت، در روایات شیعه هم تنها یک روایت معتبر وجود داشت. پس استفاضه ای در کار نیست.

شما مگر همه ی روایات اهل سنت را بررسی کرده اید که می گویید هیچکدام سند ندارد؟ مثلا این یک روایت با سند از منابع اهل سنت است:
أخرج أحمد بن عبد اللَّه الغدافي في جزئه كما في إمتاع الأسماع - (ج 2 / ص 170) قال:أخبرنا عمرو بن أبي عمرو عن محمد بن السائب عن أبي صالح عن ابن عباس رضي اللَّه عنه: لم يكن لرسول اللَّه ظل، ولم يقم مع شمس قط إلا غلب ضوؤء الشمس، ولم يقم مع سراج قط إلا غلب ضوءه على ضوء السراج.

در منابع شیعه یکی سند من لا یحضره الفقیه بود که از طریق ابن فضال بود..
دومی سند کافی کلینی از طریق سهل بن زیاد بود. سومی هم سند خصال از طریق سلیمان بن مهران بود . با روایتی که از الان از منابع اهل سنت آوردم می شود چهار سند متصل که یکی از آنها هم همانگونه که گفتید معتبر است که البته به درجه ی صحیح نمی رسد زیرا راوی غیر امامی دارد.
پس با در نظر گرفتن مجموع روایات شیعه و سنی این قضیه مستفیض می شود.
برای استفاضه هم حتی داشتن یک سند معتبر هم شرط نیست ( البته اتصال سند باید درست باشد). اگر شما ادعا دارید که برای استفاضه باید تمام سندها معتبر باشند لطفا بفرمایید که چنین چیزی در کجا آمده و کدام عالم چنین حرفی زده است؟

عامل;922073 نوشت:
صرف اعتبار کتاب کافی نیست بلکه باید روایت معتبر باشد و در این منابع نقل شود تا مثبت چیزی باشد. تنها روایت من لا یحضر معتبر بود.

شما فقط گفتید باید در کتب معتبر آمده باشند که نیامده اند که من گفتم نه خیر آمده اند.
این که در کتب معتبر با سند معتبر باشند حرف دیگری است و اینکه در کتب معتبر باشند و تمام اسناد آنها هم باید معتبر باشند حرف سومی است. اگر اشتباه گفتید بفرمایید اصلاح کنید.

safayyy;922079 نوشت:
با این نظری که شما دارین:

safayyy;922079 نوشت:
باید این کرامت رو هم بپذیرید:

سلام
ظاهرا دقت نکردید . من دارم می گویم که از نظر سند و خبر واحد بودن اشکال خاصی به حدیث وارد نیست ولی از جهات دیگر دارای مشکل است.

رضا;922093 نوشت:
آیا نور از خود سایه دارد؟

سلم علیکم
این را من قبلا به جناب رستگاران هم گفته بودم در احادیث فراوانی گفته شده که نور هم سایه دارد و اتفاقا در آنها آمده که این سایه ها همان اهل بیت بودند.
چند نمونه از این احادیث را برای شما می گذارم:

كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم(تفسیر فرات ص552)


إن الله خلق محمدا وعليا والطيبين من نور عظمته، وأقامهم أشباحا قبل المخلوقات
( مشارق الانوار ص63)




على أي مثال ؟ قال: أشباح نور، حتى إذا أراد الله عز وجل أن يخلق صورنا صيرنا عمود نور، ثم قذفنا في صلب آدم
(علل الشرایع ج1 ص209)




أنتم أول ما خلق الله ؟ خلقكم أشباح نور من نوره في نور
( تفسیر فرات ص372)




يا محمد خلقتك وخلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين أشباح نور من نوری
( تفسیر فرات ص73)




كنا أشباح نور ندور حول عرش الرحمن
( علل الشرایع ج1 ص23)

كنا أشباحا من نور تحت العرش، نسبح الله
( ارشاد القلوب ج2 ص317)

فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت
: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)


عصران;922107 نوشت:

سلم علیکم
این را من قبلا به جناب رستگاران هم گفته بودم در احادیث فراوانی گفته شده که نور هم سایه دارد و اتفاقا در آنها آمده که این سایه ها همان اهل بیت بودند.
چند نمونه از این احادیث را برای شما می گذارم:

كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم(تفسیر فرات ص552)


إن الله خلق محمدا وعليا والطيبين من نور عظمته، وأقامهم أشباحا قبل المخلوقات
( مشارق الانوار ص63)




على أي مثال ؟ قال: أشباح نور، حتى إذا أراد الله عز وجل أن يخلق صورنا صيرنا عمود نور، ثم قذفنا في صلب آدم
(علل الشرایع ج1 ص209)




أنتم أول ما خلق الله ؟ خلقكم أشباح نور من نوره في نور
( تفسیر فرات ص372)




يا محمد خلقتك وخلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين أشباح نور من نوری
( تفسیر فرات ص73)




كنا أشباح نور ندور حول عرش الرحمن
( علل الشرایع ج1 ص23)

كنا أشباحا من نور تحت العرش، نسبح الله
( ارشاد القلوب ج2 ص317)

فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت
: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)



با سلام


همانطور که میدانید برداشت از نور در سخنان متفاوت است و این در سخنان اهل بیت ع و کلام خداوند یاد شد !!
منظور بنده خود نور است نه مصتاقهای دیگر
نور از خود هیچ سایه ای ندارد !!
ما در مورد سایه نداشتن پیامبر ص این سخن را گفتیم که نور از خود سایه ندارد نه غیر

به سخنان آمده دقت بفرمایید

میتوانید برای مصداقهای دیگر اینجا را مطالعه کنید

[=sans-serif]نور در منظر آیات و روایات


http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,10763

رضا;922093 نوشت:
با سلام
آیا نور از خود سایه دارد؟

سلام
نور سایه ندارد بلکه باعث ایجاد سایه میشود.سایه در اصل هم معنی ظل در عربی است که مقابل با نور و روشنایی هست
حال این سوال چه ارتباطی با بحث پست بنده داشت؟

Miss.Narges;922138 نوشت:
سلام
نور سایه ندارد بلکه باعث ایجاد سایه میشود.سایه در اصل هم معنی ظل در عربی است که مقابل با نور و روشنایی هست
حال این سوال چه ارتباطی با بحث پست بنده داشت؟

با سلام
پس نور سایه ندارد !احسنت
ربطش این است که :
ما میگوییم پیامبر ص نور مطلق بود و سایه نداشت !!
چانچه میگویید اینطور نیست ان را از قرآن و روایات ثابت کنید
البته می دانم که قبول این سخن بر بسیاری که از آنها که از حکمت متعالیه در حجابند سنگین خواهد
همانطور که امام باقر(ع) فرمودند: « ... أَنَّهُ لَا يَکونُ لَهُ ظِلٌّ إِذَا قَامَ فِي الشَّمْسِ لِأَنَّهُ نُورٌ مِنَ النُّورِ لَيْسَ لَهُ ظِلٌّ ... ـــــ اینکه امام آنگاه که در مقابل خورشید قرار می گیرد سایه ندارد ؛ چون او نور است و از نوری می باشد که سایه ندارد »
(الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص570)

عصران;922107 نوشت:

سلم علیکم
این را من قبلا به جناب رستگاران هم گفته بودم در احادیث فراوانی گفته شده که نور هم سایه دارد و اتفاقا در آنها آمده که این سایه ها همان اهل بیت بودند.
چند نمونه از این احادیث را برای شما می گذارم:

كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم(تفسیر فرات ص552)


إن الله خلق محمدا وعليا والطيبين من نور عظمته، وأقامهم أشباحا قبل المخلوقات
( مشارق الانوار ص63)




على أي مثال ؟ قال: أشباح نور، حتى إذا أراد الله عز وجل أن يخلق صورنا صيرنا عمود نور، ثم قذفنا في صلب آدم
(علل الشرایع ج1 ص209)




أنتم أول ما خلق الله ؟ خلقكم أشباح نور من نوره في نور
( تفسیر فرات ص372)




يا محمد خلقتك وخلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين أشباح نور من نوری
( تفسیر فرات ص73)




كنا أشباح نور ندور حول عرش الرحمن
( علل الشرایع ج1 ص23)

كنا أشباحا من نور تحت العرش، نسبح الله
( ارشاد القلوب ج2 ص317)

فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت
: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)



با سلام
کافی نگاهی به معا نی کلمه أَشْبَاح بیاندازیم تا موضوع روشن شود

class: results table table-striped table-bordered text-center table-green width: 885

[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
أَشْبَاح : [ شبح ]: « أَشْبَاحُ المالِ »: آنچه از اموال كه با چشم شناخته و ديده مى شود بسان شتر و گوسفند و جز آنها .
[/TR]
[/TD]
[TD]شَبْح : ج شُبُوح و أَشْبَاح : شَبَح ، خيال و سايه .
[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
[/TD]
[TD]شَبَح : ج شُبُوح و أَشْبَاح : شخص ، درب ساختمان بلند .
[/TR]

class: results table table-striped table-bordered text-center table-green width: 885

[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
شَبَحَ : شَبْحاً الجلدَ : پوست يا چرم را ميان ميخها گذراند
- الرجُلَ : آن مرد را دراز كرد تا به او تازيانه زند ، او را مانند شخص بدار آويخته دراز كرد
- الداعِي : دعاگو دستهاى خود را براى دعا بلند كرد
- فلانٌ : فلانى حاضر شد
- الشي ءَ : آن چيز را شكافت .
[/TR]
شبح [عمومی]
شبح : شبح روح روان جان خيال تجسم روح چون روح بر خانه ها و غيره سرزدن ديو جن ترساندن
[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
شَبَّحَ [عمومی]
شَبَّحَ : تَشْبِيحاً : آن مرد پير شد و بر اثر ناتوانى چشم يك شَبَح را دو شبح ديد
- الشَّي ءَ آن چيز را پهن كرد و پوست آن چيز را كند .
[/TR]
شَبُحَ [عمومی]
شَبُحَ : شَبَاحَةً : آن مرد داراى دو دستهاى دراز يا پهن شد .
[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
شَبْحَة [عمومی]
شَبْحَة : اسم مره از ( شَبَحَ ) است ، زنجيرى كه با آن پاى اسب را بندند .
[/TR]
شَبَحُ الحرب [عمومی]
سايه جنگ ، خطر جنگ
[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
شَبْح [عمومی]
شَبْح : ج شُبُوح و أَشْبَاح : شَبَح ، خيال و سايه .
[/TR]
شَبَح [عمومی]
شَبَح : ج شُبُوح و أَشْبَاح : شخص ، درب ساختمان بلند .

رضا;922143 نوشت:
س نور سایه ندارد !احسنت
ربطش این است که :
ما میگوییم پیامبر ص نور مطلق بود و سایه نداشت !!
چانچه میگویید اینطور نیست ان را از قرآن و روایات ثابت کنید
البته می دانم که قبول این سخن بر بسیاری که از آنها که از حکمت متعالیه در حجابند سنگین خواهد

صحبت جسم عنصری پیامبر بود.وگرنه منظور از نور اگر وجود روحانی پیامبر باشد که هیچ کسی منکر نیست.پیامبر نور است و مایه هدایت بندگان.و نور میتواند برای علم هم بکار رود و میگویند العلم نور.پس پیامبر هم علم دارد و هم مایه هدایت هست
پس در این مورد بنده حرفی ندارم.

Miss.Narges;922146 نوشت:
صحبت جسم عنصری پیامبر بود.وگرنه منظور از نور اگر وجود روحانی پیامبر باشد که هیچ کسی منکر نیست.پیامبر نور است و مایه هدایت بندگان.و نور میتواند برای علم هم بکار رود و میگویند العلم نور.پس پیامبر هم علم دارد و هم مایه هدایت هست
پس در این مورد بنده حرفی ندارم.

ما هم منظورمان جسم عنصری بود !!
بگذارید باز از شما سوالی کنم تا موضوع کاملا روشن شود
جنسیت فرشتگان از چیست؟لطفا از قرآن پاسخ دهید

رضا;922153 نوشت:
ما هم منظورمان جسم عنصری بود !!
بگذارید باز از شما سوالی کنم تا موضوع کاملا روشن شود
جنسیت فرشتگان از چیست؟لطفا از قرآن پاسخ دهید

در قرآن آیه ای که به جنسیت فرشتگان اشاره داشته باشد بیاد ندارم ولی فرشتگان با توجه به سخنان کارشناسان کلام وجودی مجرد است و طبق حدیثی که فکر کنم از امام صادق باشه گفته شده فرشتگان از جنس نور هستند.خب این یعنی فرشته جسم عنصری ندارد.
اما پیامبر جسم عنصری داشت.اگر بگیم جسم پیامبر سایه نداشت دیگر جسم عنصری نمیشود بهش گفت.بلکه یک جسم بسیار لطیف که نور ازش میگذرد همانند آب که بخاطر لطیف بودن نور ازش عبور میکند.
حال شما بفرمایید چگونه پیامبر جسم عنصری داشتند ولی سایه نداشتند؟

Miss.Narges;922156 نوشت:
در قرآن آیه ای که به جنسیت فرشتگان اشاره داشته باشد بیاد ندارم ولی فرشتگان با توجه به سخنان کارشناسان کلام وجودی مجرد است و طبق حدیثی که فکر کنم از امام صادق باشه گفته شده فرشتگان از جنس نور هستند.خب این یعنی فرشته جسم عنصری ندارد.
اما پیامبر جسم عنصری داشت.
اگر بگیم جسم پیامبر سایه نداشت دیگر جسم عنصری نمیشود بهش گفت.بلکه یک جسم بسیار لطیف که نور ازش میگذرد همانند آب که بخاطر لطیف بودن نور ازش عبور میکند.
حال شما بفرمایید چگونه پیامبر جسم عنصری داشتند ولی سایه نداشتند؟

با سلام
خب پس فرشته از جنس نور است و جسم عنصری ندارد !!احسنت
پس چگونه است همین فرشته بر مردم ظاهر میشود و هیچ کس هم متوجه نمی شود ؟؟
حال چگونه است که پیامبر ص نتواند چنین معجزه و کرامتی داشته باشد,؟؟

دقت بفرمایید شما را متوجّه قرآن کریم می کنم که فرمود:
« وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ (69) فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ (70) ... وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ في‏ ضَيْفي‏ أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ (78) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا في‏ بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُريدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لي‏ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى‏ رُكْنٍ شَديدٍ (80) قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ ــــــ

فرستادگان ما ( فرشتگان‏) براى ابراهيم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: «سلام!» و طولى نكشيد كه گوساله ی بريانى(براى آنها) آورد. (69)
(اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى‏رسد( از آن نمى‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل، احساس ترس نمود.
@};-
به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم!» ....
و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب‏) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پريشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختى است» (زيرا آنها را نشناخت؛ و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.) (77)
قوم او(به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند ـ و قبلاً كارهاى بد انجام مى‏دادند ـ گفت: «اى قوم من! اينها دختران من هستند؛ براى شما پاكيزه‏ترند (با آنها ازدواج كنيد؛ و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد؛ و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يک مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) گفتند: « تو كه مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم؛ و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!» (79) گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم؛ يا تكيه‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! » (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد ؛ در دل شب، خانواده‏ات را(از اين شهر) حركت ده! و هيچ يک از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد؛ موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديک نيست؟!»» (هود)

در این آیات نیک ملاحظه می فرمایید که ملائک الهی چنان بر مردم مجسّم گشته بودند که کسی متوجّه نمی شد که آنان ملائک هستند و نه انسان.
حال آنکه می دانیم ملائک از نورند(از نور ملکوت).
پس چنان نیست که موجود نوری نتواند در قالب مادّی ظاهر گردد.
کما اینکه موجود مادّی می تواند به درجه ی موجود نوری نائل شود و از بدن کثیف مادّی رها گردد.
در این حالت است که برخی کرامات از بدن شریف اولیای الهی صادر می شود؛ و چه بسا در آنی مسیر طولانی را طیّ می کنند یا از دیدگان نهان می شوند یا... .

در قرآن کریم آیات فروان دیگری نیز وجود دارند که شاهد این تحلیل می باشند ؛ و گواهند که آدمی می تواند صاحب بدنی از سنخ نور باشد ؛ چه در دنیا و چه در آخرت ؛ و البته صاحب چنین مقامی قدرت آن را هم خواهد داشت که نوریّت خویش را از مردمان نهان سازد.

اگر این امر با علم تجربی سازگار بود، دیگر معجزه نبود؛ بلکه ترفندی علمی و نوعی شعبه بازی بر اساس قوانین علمی محسوب می شد. معجزه آن است که از وقوعش، اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین لازم نیاید ولی از طریق علوم بشری نیز قابل انجام نباشد.
سایه نداشتن رسول الله(ص) به سبب آن بوده که بدن ایشان از نور ملکوت بوده است؛ مثل بدن آن ملائکی که نزد ابراهیم(ع) و لوط(ع) حاضر شدند؛ و مثل بدن جبرئیل(ع) که گاه به صورت مرد عربی به نام دحیه ی کلبی ظاهر می شد.
نیز مثل روح القدس که برای مریم(س) به صورت مرد جوانی ظاهر گشت.
روشن است که این گونه امور، از طریق علوم تجربی ـ که موضوعش جسم مادّی است ـ قابل توجیه نخواهد بود؛ امّا برای حکیمان متوغّل در حکمت متعالیه و اهل عرفان نظری، فهم این گونه امور، سهل است؛ بلکه برخی عرفا، قادرند سایه ی خود را محو نمایند.
چرا که قادرند با بدن ملکوتی خویش در دنیا ظاهر شوند.
دختر علّامه طباطبایی خاطره ای به این مضمون از پدر بزرگوارشان نقل نموده اند که: روزی وارد منزل شدم و دیدم پدرم در حیاط قدم زنان در حال فکر کردن است؛ سلام و اهوالپرسی کردم و داخل اتاق شدم؛ دیدم پدرم داخل اتاق در حال نماز خواندن است؛ در همان حال به حیاط نگاه کردم و دیدم پدرم در حیاط است.

رضا;922158 نوشت:
کما اینکه موجود مادّی می تواند به درجه ی موجود نوری نائل شود و از بدن کثیف مادّی رها گردد.
در این حالت است که برخی کرامات از بدن شریف اولیای الهی صادر می شود؛ و چه بسا در آنی مسیر طولانی را طیّ می کنند یا از دیدگان نهان می شوند یا... .

پس نتیجه میگیریم که پیامبر هم فرشته هستند و مانند فرشتگان تمثل پیدا میکنند.

Miss.Narges;922162 نوشت:
پس نتیجه میگیریم که پیامبر هم فرشته هستند و مانند فرشتگان تمثل پیدا میکنند.

سخنان بسیار روشن هستند ما ذکر نکردیم پیامبر فرشته است دقت بفرمایید و مطالب را یکبار دیگر به دقت بخوانید
مقام فرشتگان پایین تر است از مقام پیامبر ص

[="Arial Black"][="Blue"]سلام مجدد

عصران;922107 نوشت:
گفته ام سایه نداشتن کسی مستلزم این است که آن شخص ویژگی های دیگری هم داشته باشد از جمله اینکه نامرئی بشود.

چنین استلزامی در اين معجزه نیست که حتما باید نامرئی باشد تا سایه نداشته باشد؛ فرض اعجاز در این مطلب اینست که با بدنی ظاهرا شبیه به مردم عادی، سایه نداشته باشد.

عصران;922107 نوشت:
در حال حاضر با پیشرفت علم پزشکی باور این دو مورد خیلی هم دشوار نیست!

در همین عصر هم اگر کسی با یک دست کشیدن به صورت نابینای مادر زاد او را شفا دهد یا با یک کلمه مرده را زنده کند، خرق عادت صورت گرفته است. اگر چه با هزار و یک دستگاه پزشکی این مطلب ممکن باشد.

عصران;922107 نوشت:
اولا بیشتر علمای متقدم به صورت مستقل و صریح و تفصیلی درباره اینکه خبر واحد در تمام امور اعتقادی پذیرفته نیست سخنی نگفته اند پس نمی توان برای آنها ادعای شهرت کرد.

اگر سید مرتضی(سید مرتضى، الشافى فى الامامه، 1410، ح 4، ص 55)، شیخ طوسی(به نقل از: مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 1419، ج 1، ص 556) و شهید ثانی(همان) را جزو متقدمین می دانید، این بزرگواران خبر واحد را در امور اعتقادی حجت نمی دانند.
اما در مورد متاخرین هم بنده مرحوم فاضل و معرفت را سراغ دارم که انها هم بیشتر برای حجیت اخبار در تفسیر به حجیت مطلق خبر واحد معتقد شده اند.

عصران;922107 نوشت:
من فارغ از شهرت و نظرات علما از نظر منطقی به شما گفته بودم که که در یک امر جزیی انتظار دهها مورد روایت توقع نابجایی است.

همین مورد جزئی که می فرمایید یعنی زندگی 63 ساله پیامبر در بین مردم و اگر در تمام ازمنه ایشان سایه نداشته باشد، انتظار می رود تعداد بیشتری روایت در دست باشد، نه چند روایت که تنها یکی از آنها سند معتبر داشته باشد و آنهم در مورد امام باشد. به همین دلیل عرض شد نهایت چیزی که این چند روایت می تواند ثابت کند، عدم سایه در زمان موقت است؛ به عبارتی اصل اشکال به دوام این مطلب در بین مسلمانان بود که طبیعتا باید نقل را متعدد کند.

عصران;922107 نوشت:
شما مگر همه ی روایات اهل سنت را بررسی کرده اید که می گویید هیچکدام سند ندارد؟ مثلا این یک روایت با سند از منابع اهل سنت است:
أخرج أحمد بن عبد اللَّه الغدافي في جزئه كما في إمتاع الأسماع - (ج 2 / ص 170) قال:أخبرنا عمرو بن أبي عمرو عن محمد بن السائب عن أبي صالح عن ابن عباس رضي اللَّه عنه: لم يكن لرسول اللَّه ظل، ولم يقم مع شمس قط إلا غلب ضوؤء الشمس، ولم يقم مع سراج قط إلا غلب ضوءه على ضوء السراج.

اما روایتی که از امتاع الاسماء ذکر کردید؛ این همان روایت الوفاء باحوال المصطفی است که ابن جوزی نزدیک سه قرن پیش از او نقل کرده و در آنجا سند ندارد. حالا چطور روایتی که در قرن نهم نقل شده با سه چهار راوی مستند محسوب می شود، احتیاج به تامل دارد.
ثانیا استفاضه باید در روایات امامیه شکل بگیرد و اگر روایتی در کتب اهل سنت بود، به عنوان موید نقل می شود نه دلیل. نهایت چیزی که در سند احادیث می توان پذیرفت وجود یک عامی انهم ثقه است که روایت را تبدیل به موثق می کند.
در هر حال اگر طالب بحث تخصصی در این زمینه هستید، به کارشناسان گروه حدیث مراجعه بفرمایید.

عصران;922107 نوشت:
پس با در نظر گرفتن مجموع روایات شیعه و سنی این قضیه مستفیض می شود.

نه؛ نمی شود.

عصران;922107 نوشت:
شما فقط گفتید باید در کتب معتبر آمده باشند که نیامده اند که من گفتم نه خیر آمده اند.

منظور حقیر از ابتدا، ورود معتبر بوده که با بیان توضیحی پست قبل تبیین شد.
[/]

عصران;922107 نوشت:
ظاهرا دقت نکردید . من دارم می گویم که از نظر سند و خبر واحد بودن اشکال خاصی به حدیث وارد نیست ولی از جهات دیگر دارای مشکل است.

سلام
شما گفتید خبر واحد در این امور جزئی حجت است
منم گفتم بحث رد شمس هم از همین قبیل است
حالا شما چرا انرا افسانه میدانید فکر کنم به تناقض حرفهایتان برمی گردد

رضا;922143 نوشت:
چانچه میگویید اینطور نیست ان را از قرآن و روایات ثابت کنید

سلام
حرفهای شما فقط امکان عقلی سایه نداشتن رو ثابت میکنه اما برای امکان وقوعی باید دنبال حدیث و روایت یا قران رفت:
عامل;921688 نوشت:
برخی آیات قرآن که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دیگر انسانها معرفی می کند، مانند: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ؛ و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان بر مى‏ گزيديم باز هم او را به صورت مردى مى ‏فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده‏ اند بر جاى مى‏ نهاديم.(11) و همچنین آیه شریفه: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد؛ بگو: من انسانى هستم همانند شما، به من وحى مى‏ شود. هرآينه خداى شما خدايى است يكتا.(12) می توان گفت سایه نداشتن دائمی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به روشنی او را از دیگر همنوعان ممتاز می کرد و اعتراض هایی از این قبیل که او نیز مانند ما غذا می خورد و در بازار راه می رود(13) را از بین می برد.

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

Miss.Narges;922162 نوشت:
پس نتیجه میگیریم که پیامبر هم فرشته هستند و مانند فرشتگان تمثل پیدا میکنند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

جواب رضای گرامی رو مطالعه کردید لابد اما بگذارید یک مثال برایتان بزنم

شما سایه فیتیله شمع را می بینید؟

یا سایه تنگستن لامپ را؟

مگر این ها جسم عنصری نیستند؟
پس چرا سایه ندارند؟

جوابش این است که چون منبع نور از درون آنها عبور می کند و غالب می شود بر جسم عنصری سایه ندارند
حال اگر بگوییم منبع نور نبوی(ص) در روح ملکوتی و روح القدس پیامبر(ص) باشد
آیا امر محال و خلاف عقل است؟

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ۳۱قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ ۳۲

اما در مورد نقلی که کردم توجه شما را به سوره یوسف(ع) جلب می کنم
هنگامى که (همسر عزیز) نیرنگ آنها را شنید، به سراغشان فرستاد; و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت; و به دست هر کدام، کاردى (براى بریدن میوه) داد; و (به یوسف) گفت: «بر آنان وارد شو!» هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار با شکوه (و زیبا) یافتند; و (بى توجه) دستهاى خود را بریدند; و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نمى باشد; این جز یک فرشته بزرگوار نیست!» ۳۱(همسر عزیز) گفت: «این همان کسى است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید. (آرى) من او را به خویشتن دعوت کردم; و او خوددارى کرد. و اگر آنچه را به او دستور مى دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد; و به یقین خوار و حقیر خواهد شد.» ۳۲

چرا وقتی زنان مصری در مورد حضرت یوسف(ع) این چنین گفتند؟

بخاطر شکوه ایشان ؟ آیا چون زیبایی ایشان حد بالایی داشت نمود پیدا کرد باید همچین سخنی می گفتند(حال سخنشان در چه سطحی است محل بحث نیست.)

یا علی(ع)[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

عامل;922168 نوشت:
همین مورد جزئی که می فرمایید یعنی زندگی 63 ساله پیامبر در بین مردم و اگر در تمام ازمنه ایشان سایه نداشته باشد، انتظار می رود تعداد بیشتری روایت در دست باشد، نه چند روایت که تنها یکی از آنها سند معتبر داشته باشد و آنهم در مورد امام باشد. به همین دلیل عرض شد نهایت چیزی که این چند روایت می تواند ثابت کند، عدم سایه در زمان موقت است؛ به عبارتی اصل اشکال به دوام این مطلب در بین مسلمانان بود که طبیعتا باید نقل را متعدد کند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرح

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

استاد گرامی این ایراد شما اگر ماجرای حضرت یوسف(ع) را در ایات 31 و 32 سوره ی یوسف(ع) دقت نماییم ایراد و اشکال واردی می تواند باشد؟

در مورد زیبایی حضرت یوسف(ع) می دانیم که زلیخا (یا همسر عزیز مصر) توجه ویژ ه ایی داشت به ان چرا بقیه زنان متوجه نبودند(قبل از این ماجرا) ؟

پس می شود گفت یک ویژگی بارز ممکنه در یک زمان خاص مورد توجه قرار گیرد یا نگیرد

مخصوصا وقتی چیزی عادی باشد
در دوره 63 سال زندگی رسول الله(ص) تا جایی که من می دانم وجود نور حتی در پدرانشان هم نقل شده(جدای از بحث صحت سندش) که این نور در بحث توجه به ظاهر است اما سایه معمولا در روی زمین نمایان می شود یا افراد کمتر به سایه توجه می کنند

شما خودتان چند وقت سایه نزدیکانتان را مشاهده می کنید؟ توجه می کنید به آن؟

اما در نقل حدیث هم ممکنه کوتاهی یا کم اهمیتی هم رخ داده باشد

پس وجود یک حدیث آن هم وقتی قرانی بر صحت دارد می تواند بگوید صرفا یک معجزه باشد؟(معجزه مقطعی)

وقتی خلقت نوری ثابت شود قهرا عدم وجود سایه هم ثابت می شود
به تقارن یا تواتر معنوی؟

یا علی(ع)@};-[/]

safayyy;922174 نوشت:

سلام
حرفهای شما فقط امکان عقلی سایه نداشتن رو ثابت میکنه اما برای امکان وقوعی باید دنبال حدیث و روایت یا قران رفت:

با سلام
بله این در روایات و آیات صادق است

امام حسین (ع) فرمودند:
« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا آمَنَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ بَعْدَ مَسَائِلِهِ الَّتِي سَأَلَهَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ جَوَابِهِ إِيَّاهُ عَنْهَا قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ بَقِيَتْ وَاحِدَةٌ وَ هِيَ الْمَسْأَلَةُ الْکبْرَى وَ الْغَرَضُ الْأَقْصَى مَنِ الَّذِي يَخْلُفُک بَعْدَک وَ يَقْضِي دُيُونَک وَ يُنْجِزُ عِدَاتِک وَ يُؤَدِّي أَمَانَاتِک وَ يُوضِحُ عَنْ آيَاتِک وَ بَيِّنَاتِک فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُولَئِک أَصْحَابِي قُعُودٌ فَامْضِ إِلَيْهِمْ فَسَيَدُلُّک النُّورُ السَّاطِعُ فِي دَائِرَةِ غُرَّةِ وَلِيِّ عَهْدِي وَ صَفْحَةِ خَدَّيْهِ وَ سَيَنْطِقُ طُومَارُک بِأَنَّهُ هُوَ الْوَصِيُّ وَ سَتَشْهَدُ جَوَارِحُک بِذَلِک فَصَارَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ إِلَى الْقَوْمِ فَرَأَى عَلِيّاً ع يَسْطَعُ مِنْ وَجْهِهِ نُورٌ يُبْهِرُ نُورَ الشَّمْسِ وَ نَطَقَ طُومَارُهُ وَ أَعْضَاءُ بَدَنِهِ کلٌّ يَقُولُ يَا ابْنَ سَلَامٍ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع الْمَالِئُ جِنَانَ اللَّهِ بِمُحِبِّيهِ وَ نِيرَانَهُ بِشَانِئِيهِ الْبَاثُّ دَيْنَ اللَّهِ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ آفَاقِهَا وَ النَّافِي الْکفْرَ عَنْ نَوَاحِيهَا وَ أَرْجَائِهَا فَتُمْسِک بِوَلَايَتِهِ تَکنْ سَعِيداً وَ اثْبُتْ عَلَى التَّسْلِيمِ لَهُ تَکنْ رَشِيداً فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيک لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الْمُصْطَفَى وَ أَمِينُهُ الْمُرْتَضَى وَ أَمِيرُهُ عَلَى جَمِيعِ الْوَرَى‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ع أَخُوهُ وَ صَفِيُّهُ وَ وَصِيُّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِهِ الْمُنْجِزُ لِعِدَاتِهِ الْمُؤَدِّي لِأَمَانَاتِهِ الْمُوضِحُ لِآيَاتِهِ وَ بَيِّنَاتِهِ الدَّافِعُ لِلْأَبَاطِيلِ بِدَلَائِلِهِ وَ مُعْجِزَاتِه ـــــــــ
وقتى عبد الله بن سلام به پيامبر ايمان آورد پس از سؤالاتی که نمود و جوابهایى که دريافت کرد گفت يا محمد ! يک چيز ديگر باقى مانده و آن بزرگترين سؤال و عالى‏ترين هدف است، چه کسى جانشين تو خواهد بود و تعهدات تو را مى‏پردازد و امانات تو را رد مى‏کند و آيات و نشانه‏هاى تو را توضيح مى‏دهد؟
پيامبر اکرم (ص) فرمودند اينک اصحاب من حضور دارند برو پيش آنها ! نور درخشان که در پيشانى جانشين من و چهره تابناکش وجود دارد تو را راهنمایى خواهد کرد و به زودى طومار دست تو مى‏گويد او وصى من است و اعضاء و جوارحت نيز گواه بر آن خواهند شد.
عبد الله بن سلام پيش آنها رفت چشمش به على (ع) در بين آنها افتاد که چهره‏اش چنان مى‏درخشيد که نور آفتاب را خيره مى‏کرد، طومارى که در دست داشت با اعضاى بدنش گفتند اى پسر سلام اين على بن ابى طالب است که دوستانش بهشت را پر کرده‏اند و دشمنانش جهنم را و گسترش دهنده ی دين خدا در اطراف جهان است و کفر و بت‏پرستى را از روى زمين بر مى‏دارد؛ چنگ به دامن ولايت او بزن تا سعادتمند شوى و پايدار باش در راه او تا رشد و کمال يابى. عبد الله بن سلام گفت «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و اشهد ان محمد صلى الله عليه و آله عبده و رسوله المصطفى و امينه المرتضى و اميره على جميع الورى و اشهد ان عليا اخوه و صفيه و وصيه القائم بامره». کسى که تعهدات و ديون و امانتهاى او را رد مى‏کند و آيات و بينات او را توضيح مى‏دهد و با دلائل و معجزات خود اباطيل و ياوه‏ سرایی ها را رد مى‏نمايد »
(بحار الأنوار ، ج‏9، ص327)

امام باقر(ع) فرمودند: « ... أَنَّهُ لَا يَکونُ لَهُ ظِلٌّ إِذَا قَامَ فِي الشَّمْسِ لِأَنَّهُ نُورٌ مِنَ النُّورِ لَيْسَ لَهُ ظِلٌّ ... ـــــ اینکه امام آنگاه که در مقابل خورشید قرار می گیرد سایه ندارد ؛ چون او نور است و از نوری می باشد که سایه ندارد »
(الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص570)

امام رضا(ع) فرمودند: « لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَکونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ ُولَدُ مَخْتُوناً وَ يَکونُ مُطَهَّراً وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ کمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا يَکونُ لَهُ ظِلٌّ وَ إِذَا وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَى رَاحَتَيْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَيْنِ وَ لَا يَحْتَلِمُ وَ تَنَامُ عَيْنُهُ وَ لَا يَنَامُ قَلْبُهُ وَ ... ـــــــ
امام داراى علامت‏هایى است ؛ اعلم مردم و واردترين آنها به مسائل قضایى و پرهيزکارترين و حليم‏ترين و شجاعترين و سخاوتمندترين و عابدترين مردم است. ختنه شده به دنيا مى‏آيد و پاک است. از پشت سر مى‏بيند همان طور که از پيش رو مشاهده می کند و داراى سايه نيست. وقتى از مادر متولد شود به زمين که می رسد دو دست خود را بر زمين می گذارد و صداى خويش را به شهادتين بلند می کند. محتلم نمی شود؛ چشم او به خواب می رود ولى دلش بيدار است و... »
(بحار الأنوار ، ج‏25،ص116)
و در وصف امام زمان (ع) فرمودند: « ... هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَکونُ لَهُ ظِل‏ ـــــ او کسی است که زمین برایش پیچیده می شود و برای او سایه نیست »
(بحار الأنوار ، ج‏52 ،ص322 )

رضا;922215 نوشت:
کافی نگاهی به معا نی کلمه أَشْبَاح بیاندازیم تا موضوع روشن شود

رضا;922145 نوشت:
شَبْح : ج شُبُوح و أَشْبَاح : شَبَح ، خيال و سايه .

سلام بر شما
نیازی به مراجعه به فرهنگ لغت نبود. در همان احادیث توضیح داده شده که منظور از اشباح چیست:
فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)
ما اشباح نوری جلوی خدا بودیم. پرسیده شد: اشباح چیست؟ فرمود: سایه ی نور بدنهای نورانی بدون روح که توسط روح القدس تایید شده اند.

اگر از فرهنگ لغت هم می خواهید مسئله ای ندارد. این هم فرهنگ لغت:


شبح الشَّيْء ظله وخياله ( معجم الوسیط ج1 ص470)


عامل;922168 نوشت:
چنین استلزامی در اين معجزه نیست که حتما باید نامرئی باشد تا سایه نداشته باشد؛ فرض اعجاز در این مطلب اینست که با بدنی ظاهرا شبیه به مردم عادی، سایه نداشته باشد.

سلام علیکم
کارشناس محترم قرار نیست که اینجا کلاس تخصصی فیزیک دایر کنیم. این یک مطلب ساده است.تقابل نور با ماده چهار حالت اصلی دارد: 1_ جذب 2_ پخش 3_ بازتاب 4_ عبور. تنها حالتی که باعث سایه نداشتن می شود عبور نور است که شی را بی رنگ می کند. حالا شما می فرمایید که عبور نیست پس بفرمایید که کدامیک از سه حالت دیگر است و تشریح بفرمایید که چگونه باعث سایه نداشتن می شود.
بر مبنای همین علوم است که ما اکنون می توانیم از طریق فضای مجازی با هم ارتباط برقرار کنیم. همه اش که نمی تواند به خاطر یک معجزه یا کرامت کشک بشود.
باز سر خانه اول برنگردیم که همه ی اینها را باید به حساب معجزه بودنش گذاشت.

عامل;922168 نوشت:
در همین عصر هم اگر کسی با یک دست کشیدن به صورت نابینای مادر زاد او را شفا دهد یا با یک کلمه مرده را زنده کند، خرق عادت صورت گرفته است. اگر چه با هزار و یک دستگاه پزشکی این مطلب ممکن باشد.

شما این دو را در مقابل سختی باور به سایه نداشتن گفتید. من هم گفتم که باور نفس واقع شدن این دو مسئله در حال حاضر خیلی هم دشوار نیست.

عامل;922168 نوشت:
اگر سید مرتضی(سید مرتضى، الشافى فى الامامه، 1410، ح 4، ص 55)، شیخ طوسی(به نقل از: مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 1419، ج 1، ص 556) و شهید ثانی(همان) را جزو متقدمین می دانید، این بزرگواران خبر واحد را در امور اعتقادی حجت نمی دانند.
اما در مورد متاخرین هم بنده مرحوم فاضل و معرفت را سراغ دارم که انها هم بیشتر برای حجیت اخبار در تفسیر به حجیت مطلق خبر واحد معتقد شده اند.

من چه گفته بودم:

نقل قول:
بیشتر علمای متقدم به صورت مستقل و صریح و تفصیلی درباره اینکه خبر واحد در تمام امور اعتقادی پذیرفته نیست سخنی نگفته اند

به عنوان نمونه آن آدرسی که از کتاب شافی سید مرتضی دادید فقط یک حدیث را که مربوط به بحث افضلیت است که جزو مسئله جانشینی و امامت است ( که از اصول اعتقادات است). این را فقط گفته که چون خبر واحد است باعث علم و عمل نمی شود . آیا واقعا شرایطی که من گفتم را دارد؟ این نشان می دهد که یا در سخنانم دقت نمی کنید یا رسما مرا دست انداخته اید.
درباره ی متاخرین هم کافی است به مقالاتی که درباره حجیت خبر واحد است مراجعه کنید.

عامل;922168 نوشت:
همین مورد جزئی که می فرمایید یعنی زندگی 63 ساله پیامبر در بین مردم و اگر در تمام ازمنه ایشان سایه نداشته باشد، انتظار می رود تعداد بیشتری روایت در دست باشد، نه چند روایت که تنها یکی از آنها سند معتبر داشته باشد و آنهم در مورد امام باشد. به همین دلیل عرض شد نهایت چیزی که این چند روایت می تواند ثابت کند، عدم سایه در زمان موقت است؛ به عبارتی اصل اشکال به دوام این مطلب در بین مسلمانان بود که طبیعتا باید نقل را متعدد کند.

سایه نداشتن کسی هرچند از نظر علمی ادعای بزرگی است ولی آنچنان کرامتی نیست که خیلی مورد توجه باشد یا در نظر عوام خیلی بزرگ جلوه کند بنابراین عدم کثرت گزارش خیلی هم غیر طبیعی نیست.
ضمنا ظاهر احادیث دائمی بودن را می رساند و شما که می گویید موقتی بوده باید برایش دلیل بیاورید نه اینکه برای فرار از اشکال اینکه زیاد نقل نشده یا با آیات قرآن همخوانی ندارد بگویید که موقتی بوده است.

عامل;922168 نوشت:
اما روایتی که از امتاع الاسماء ذکر کردید؛ این همان روایت الوفاء باحوال المصطفی است که ابن جوزی نزدیک سه قرن پیش از او نقل کرده و در آنجا سند ندارد. حالا چطور روایتی که در قرن نهم نقل شده با سه چهار راوی مستند محسوب می شود، احتیاج به تامل دارد.
ثانیا استفاضه باید در روایات امامیه شکل بگیرد و اگر روایتی در کتب اهل سنت بود، به عنوان موید نقل می شود نه دلیل. نهایت چیزی که در سند احادیث می توان پذیرفت وجود یک عامی انهم ثقه است که روایت را تبدیل به موثق می کند.

در مورد روایات اهل سنت حق با شماست. اما با سندی که به تازگی از منابع شیعه پیدا کردم ( کمال الدین ص 371 ح 5) به همراه سه سند دیگری که قبلا گفته بودم این موضوع به استفاضه می رسد.

عامل;922168 نوشت:
نه؛ نمی شود.

دیدید که با همان منابع شیعه هم به استفاضه رسید.

safayyy;922170 نوشت:
سلام
شما گفتید خبر واحد در این امور جزئی حجت است
منم گفتم بحث رد شمس هم از همین قبیل است
حالا شما چرا انرا افسانه میدانید فکر کنم به تناقض حرفهایتان برمی گردد

سلام علیکم
اینجا بحث رد الشمس نیست آن فقط یک مثال بود. من گفته بودم خبر واحد معتبر حجت است اعتبارش هم باید از تمام جهات باشد نه فقط اعتبار سندی.
رد الشمس حتی یک سند معتبر هم در منابع شیعه ندارد.
راستی این جریانش چیست که تا جناب عامل جواب من را می دهد شما هم بلافاصله پشت سرش جواب من را می دهید؟

عبدالحسنین;920991 نوشت:
با سلام
درمورد سایه داشتن یا نداشتن حضرت رسول که البته نه جزء اصول دین است نه فروع، و فارق از اینکه از نظر علمی امکان دارد یا ندارد باید گفت برفرض اینه که پیغمبر سایه نداشته به هر دلیلی اما لااقل لباس پیامبر که دارای سایه است و چناچه میدانیم لباسهای مرسوم ان زمان تقریبا تمام بدن را میپوشاند و میدانیم که پیامبر ص هیچگاه لخت و عریان از معابر عبور نمیکردند و نتیجتا همیشه باید همراه سایه می بود
و ثانیا اگر چناچه بگوییم عدم وجود سایه ب علت این است که پیامبر نور محض است وسایه نوعی از ظلمت محسوب میشود باید درمورد سایر اهل بیت ع هم بگوییم که این حضرات هم سایه نداشتند به همان دلیل، لااقل باید در مورد امیرالمؤمنين ع كه نفس پیامبر است این کرامت ظاهر میشد
ودر کل چون برای من این کرامت بصورت واضح ثابت نشده ؛من فعلا نه اثبات میکنم نه رد میکنم
لطفا اگر دلیل قاطعی در این مورد داريد چه در جانب اثبات و چه در جانب نفی، ارائه فرماييد!

سلام،
این مطلب که حضرت سایه نداشته‌اند ناممکن نیست ولی به صورت‌های خیلی زیادی می‌تواند توضیح داده شود بسته به اینکه جزئیات مسأله چگونه بوده باشد ...

۱. در روایات داریم که روح شیعیان از مرتبه‌ای خلق شده است که ابدان اهل بیت علیهم‌السلام از آن خلق شده بوده است، این یعنی تمایز حقیقی به آن معنا که معمولاً تصور می‌شود میان روح و بدن وجود ندارد و مطلب به گونه‌ی دیگری است ...

۲. آنچه که از طریق چشم و گوش و سایر حواس به ما می‌رسد خیلی فراتر از چیزی است که از دیده‌ها و شنیده‌هایمان درک می‌کنیم ... کارکرد معمول اسباب و وسایلی که به عنوان انسان در اختیار ما قرار داده شده است مجموعه‌ای از حجاب‌های نورانی و ظلمانی است که این حجاب‌ها قابل مدیریت کردن هستد ... معصوم علیه‌السلام می‌تواند به صورت موقت یا دائمی از پیش روی همگان یا صرفاً برخی از افراد برخی از حجاب‌ها را کنار بزنند تا او چیزی ببیند که نفر در کنار او نمی‌بیند ... این مطلب وجه دیگری هم دارد که با انسان‌شناسی امروز چندان سازگار نیست ولی آنطور که از روایات برمی‌آید به راحتی می‌تواند حتی ردّ الشمس را هم توضیح بدهد به گونه‌ای که ۱۰ نفر متوجه بازگشت خورشید بشوند پس از آنکه غروب کرده بود و ۱۰ نفر دیگر با وجودیکه به خورشید و غروب کردنش زل زده‌اند و آن را با دستگاه‌های مخصوص رصد خورشید دنبال می‌کنند متوجه چیز عجیبی در این زمینه نشوند ...

۳. برخی از جواب‌های دوستان به شما را هم خواندم، برای سایه نداشتن لازم نیست نامرئی بود چون صحبت از منبع نورانی است و نه شیءای که از خودش نور نداشته و لازم باشد برای سایه نداشتن نور را از خود عبور دهد (چه به صورت شفاف بودن و چه اینکه رفتارش مانند metamaterial باشد که نور را دور خودش هدایت نماید، مشابه سیاه‌چاله‌ها ولی با سازوکار دیگری) / در مورد اینکه حتی اگر نور از خودشان باشد باید لباس‌هایشان سایه ایجاد کند هم این مطلب صحیح نیست، در واقع کافی است در مورد بدن اثیری انسان تحقیق کنید، این مطلب را تا جایی که دیدم نه تنها تعارضی با آیات و روایات ما ندارند که شواهدی هم برای آن‌ها در آیات و روایات موجود است و خلاصه مخصوص هندی‌ها و چینی‌ها نیست که در مورد چاکراها و چی صحبت کنند ... این هاله‌های نورانی هم از بدن فاصله دارند و شما حتی اگر لباسی به کلفتی ۱۰ سانتی‌متر هم بپوشید باز هاله‌ی بدنتان می‌تواند خارج آن بیفتد و یا لایه‌هایی از این هاله‌ها خارج لباس بیفتند تا سایه‌ی لباستان را هم پوشش بدهد (مشابه بحث هاله‌ها را می‌توان در اثرات غیرخطی میدان‌های مغناطیسی متغیر نیز جستجو کرد و اگرچه این پدیده‌ها عجیب و تا حدودی ناشناخته هستند و با شهود فیزیک کلاسیک خیلی جور در نمی‌اید ولی به راحتی هم قابل انکار نیستند)، البته در این زمینه‌ها مطلب زیاد است و پرسش و پاسخ زیاد است که واردش نمی‌شوم و فقط امیدوارم همین مقدار برای آنکه باب تفکر را برایتان بگشاید کافی باشد ... / در روایات آمده که خداوند سایه‌های نور را خلق کرده است، سایه‌ی نور یک عبارت پارادوکسیکال است اگر سایه را طوری تعریف کنید که این عبارت پارادوکسیکال باشد! ولی شاید اینطور نباشد اگر تعریفمان از سایه تغییر کند، برای مثال حجاب‌های نورانی را چه بسا بتوان سایه‌هایی نورانی برای آن نور اصلی در نظر گرفت

خلاصه اینکه در این زمینه‌ها می‌توان انتخاب کرد که سریع بگوییم که واضح است که غلط هستند و یا همین آب‌باریکه‌هایی که جلویمان هست را دنبال کنیم به تدریج گشایشی هم صورت گرفت ان شاء الله ... ولی یک چیزی قطعی است و آن اینکه قضاوت‌های ما در مورد درستی یا اشتباه بودن یک گزاره منوط به تصوراتی است که ما از قبل در ذهن داریم، یک قدم مهم پیش از هر قضاوت عمدتاً منفی به چالش کشیدن پیش‌فرض‌ها و تصورات گذشته‌امان هست، کاری که معمولاً انجام نمی‌شود و تفکرها به شدت محدود می‌گردند ...

[="Arial Black"][="Blue"]سلام

عصران;922254 نوشت:
سایه نداشتن کسی هرچند از نظر علمی ادعای بزرگی است ولی آنچنان کرامتی نیست که خیلی مورد توجه باشد یا در نظر عوام خیلی بزرگ جلوه کند بنابراین عدم کثرت گزارش خیلی هم غیر طبیعی نیست.
ضمنا ظاهر احادیث دائمی بودن را می رساند و شما که می گویید موقتی بوده باید برایش دلیل بیاورید نه اینکه برای فرار از اشکال اینکه زیاد نقل نشده یا با آیات قرآن همخوانی ندارد بگویید که موقتی بوده است.

اتفاقا چنین چیزی اگر دائمی باشد یکی از بهترین دلیلها برای غیر عادی بودن است و به تبع آن توجه اصحاب را جلب می کرده و سبب نقل می شده و این بدیهی است. چرا که کوچکترین فعل پیامبر که در وضو انجام می داده نقل شده ولی مطلب به این عجیبی نقل نشده باشد، جای تعجب دارد.
اما در مورد دائمی یا موقتی بودن، مقتضای جمع بین ادله است، اگر همیشگی بود، نقل متعدد می شد و از طرفی چند نقل نامعتبر به همراه یک نقل معتبر وجود دارد که بالاخره اتفاق این جریان در یک یا چند مورد جزئی را ثابت می کند.

عصران;922254 نوشت:
اما با سندی که به تازگی از منابع شیعه پیدا کردم ( کمال الدین ص 371 ح 5) به همراه سه سند دیگری که قبلا گفته بودم این موضوع به استفاضه می رسد.

بنده فعلا دسترسی به منابع نداردم لطفا حدیث را بنویسید.
ضمنا معمولا حدیث شناسان و فقها زمانی به استفاضه استناد می کنند که از یک دسته روایت اطمینان حاصل کنند و این مطلب آنها را از رجوع به بررسی سند بی نیاز می کند و در این مورد که چند حدیث ضعیف وجود دارد، بعید است چنین ادعایی شده باشد یا بدرد بخورد.

عصران;922254 نوشت:
به عنوان نمونه آن آدرسی که از کتاب شافی سید مرتضی دادید فقط یک حدیث را که مربوط به بحث افضلیت است که جزو مسئله جانشینی و امامت است ( که از اصول اعتقادات است). این را فقط گفته که چون خبر واحد است باعث علم و عمل نمی شود . آیا واقعا شرایطی که من گفتم را دارد؟ این نشان می دهد که یا در سخنانم دقت نمی کنید یا رسما مرا دست انداخته اید.

این بیان از مبنای آنها سرچشمه می گیرد و فحلی مانند شیخ انصاری این برداشت را از آنها دارد، در هر حال این مشهور بین امامیه است، هر چند برخی با آن مخالفت کنند.[/]

[="Arial Black"][="Blue"]سلام

رستگاران;922204 نوشت:
وقتی خلقت نوری ثابت شود قهرا عدم وجود سایه هم ثابت می شود
به تقارن یا تواتر معنوی؟

بحث خلقت نوری نباید با خلقت دنیایی خلط شود، بعلاوه اینکه منظور از آن نور چیست و ایا نور این دنیایی را هم شامل می شود، بحثش گسترده است و ما را از موضوع اصلی دور می کند.
اما در مورد اینکه عدم توجه به سایه باعث عدم نقل شده باشد، به نظر قابل قبول نیست چرا که خصوصا در دوران حضور حضرت در مدینه تمام حرکات و سکنات حضرت ثبت و ظبط شده و در کتابهای سیره نقل شده است و نمی توان این مطلب به این مهمی و شگفتی را به دلیل عادی شدن از نقل معاف شده دانست.
در هر حال این عدم نقل به همراه برخی نقل ها(در کتب اهل سنت) که کاشف از سایه داشتن حضرت رسول(صلی الله علیه و اله) است، باعث قوت اعتقاد به مقطعی بودن این جریان خواهد شد.[/]

[="Arial Black"][="Blue"]سلام مجدد

عصران;922254 نوشت:
کارشناس محترم قرار نیست که اینجا کلاس تخصصی فیزیک دایر کنیم. این یک مطلب ساده است.تقابل نور با ماده چهار حالت اصلی دارد: 1_ جذب 2_ پخش 3_ بازتاب 4_ عبور. تنها حالتی که باعث سایه نداشتن می شود عبور نور است که شی را بی رنگ می کند. حالا شما می فرمایید که عبور نیست پس بفرمایید که کدامیک از سه حالت دیگر است و تشریح بفرمایید که چگونه باعث سایه نداشتن می شود.
بر مبنای همین علوم است که ما اکنون می توانیم از طریق فضای مجازی با هم ارتباط برقرار کنیم. همه اش که نمی تواند به خاطر یک معجزه یا کرامت کشک بشود.
باز سر خانه اول برنگردیم که همه ی اینها را باید به حساب معجزه بودنش گذاشت.

اولا دلیل اعجاز برای ما روشن نیست، بنابراین نمی توان تنها انرا منحصر در عبور دادن نور کرد؛ ثانیا ممکن است خود این بزرگواران منبع نور باشند(همانطور که در برخی روایات غلبه نور انها بر نور خورشید بیان شد) نه اینکه نور را از خود عبور دهند.
در هر حال با توجه به تعریف اعجاز، سایه نداشتن این بزرگواران حتی بدون عبور نور یا ساطع شدن نور از انها امکان پذیر است.[/]

موضوع قفل شده است