جمع بندی وقتی خدا دروغ می گوید!!

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وقتی خدا دروغ می گوید!!

سلام....
من یک تاپیک ایجاد کردم در مورد اینکه آیا خدا دروغ می گوید یا نه که استاد صدیق کارشناس پاسخگو بودن..در اون تاپیک، پیش آمد که آیا مثالی هست که خدا دروغ گفته باشد...که بنده یک مثال زدم. و مثال از این قرار بود که عرض می کنیم:

مثال از این قرار بود که پیامبر، به همراه گویا جناب ابوبکر که از دست مشکران در حال فرار بودند، در غاری پنهان می شن.... بعد وقتی مشکران به نزد غار می رسن، خدا از طریق معجزه یا هر چی، عنکبوتی رو در دهانه ی غار قرار می ده در حالی که تاری رو تنیده و دهانه ی غار رو بسته....و می شه گفت خدا از این طریق به مشکرانی که پی پیامبر بودند به دروغ می گوید که کسی در غار نیست...

بنده این مثال را در اون تاپیک که بهش اشاره کردم، ذکر کردم و بهتر دیدم که اینجا در غالب تاپیکی مستقل مطرحش کنم و سوال من اینه که این دروغ که مثالش رفت چطور با راست گو بودن خدا سازگاره و همخوانی داره...؟؟

اینم نقلی از استاد مشکور در مورد راست گو بودن خدا بنا به آیات قرآن:
این مساله با توجه به آیاتی که خداوند خود را صادق خوانده است (مثل آیه 87 سوره نساء) و نیز آیاتی که خداوند امر به راستگویی و بودن با صادقین می کند ( مثل آیه 119 توبه) و نیز آیاتی که خداوند از دروغ و دروغ گوئی نهی فرموده است( زمر آیه 3 و آیات بسیاری که در مورد سرزنش دروغ و دروغ گو در قرآن بیان شده است) ونیز آیاتی که خداوند می فرماید در بهشت دروغی گفته نمی شود ( آیه 35 نباء) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید: خداوند خلف وعده نمی کند( مانند آیه 6 روم) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید که او وعده حق و راست می دهد (22 ابراهیم) و... به دست می آید.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

پارسا مهر;916185 نوشت:
سلام....
من یک تاپیک ایجاد کردم در مورد اینکه آیا خدا دروغ می گوید یا نه که استاد صدیق کارشناس پاسخگو بودن..در اون تاپیک، پیش آمد که آیا مثالی هست که خدا دروغ گفته باشد...که بنده یک مثال زدم. و مثال از این قرار بود که عرض می کنیم:

مثال از این قرار بود که پیامبر، به همراه گویا جناب ابوبکر که از دست مشکران در حال فرار بودند، در غاری پنهان می شن.... بعد وقتی مشکران به نزد غار می رسن، خدا از طریق معجزه یا هر چی، عنکبوتی رو در دهانه ی غار قرار می ده در حالی که تاری رو تنیده و دهانه ی غار رو بسته....و می شه گفت خدا از این طریق به مشکرانی که پی پیامبر بودند به دروغ می گوید که کسی در غار نیست...

بنده این مثال را در اون تاپیک که بهش اشاره کردم، ذکر کردم و بهتر دیدم که اینجا در غالب تاپیکی مستقل مطرحش کنم و سوال من اینه که این دروغ که مثالش رفت چطور با راست گو بودن خدا سازگاره و همخوانی داره...؟؟

اینم نقلی از استاد مشکور در مورد راست گو بودن خدا بنا به آیات قرآن:
این مساله با توجه به آیاتی که خداوند خود را صادق خوانده است (مثل آیه 87 سوره نساء) و نیز آیاتی که خداوند امر به راستگویی و بودن با صادقین می کند ( مثل آیه 119 توبه) و نیز آیاتی که خداوند از دروغ و دروغ گوئی نهی فرموده است( زمر آیه 3 و آیات بسیاری که در مورد سرزنش دروغ و دروغ گو در قرآن بیان شده است) ونیز آیاتی که خداوند می فرماید در بهشت دروغی گفته نمی شود ( آیه 35 نباء) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید: خداوند خلف وعده نمی کند( مانند آیه 6 روم) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید که او وعده حق و راست می دهد (22 ابراهیم) و... به دست می آید.


سلام و تشکر@};-

در ادامه، پاسخ ابهام شما را با بیان و نقد چند نمونه دیگر پی می گیریم:

نمونه های دیگری را نیز می توان به این نمونه و مثال شما افزود نظیر آنکه حضرت ابراهیم(ع) را وقتی نمرودیان با منجنیق در آتش افکندند، خاصیت آتش سوزاندگی است اما به امر خدا آتش بر ابراهیم سرد و سلامت(گلستان) شد، مردم با تحیر می نگریستند، پس العیاذ بالله خدا به مردم دروغ گفته بوده که خاصیت تکوینی آتش فقط و فقط سوزانندگی است در حالیکه آنطور نبوده بلکه آتش دو جلوه دارد: جلوه سوزانندگی و جلوه گل و بلبل و بوستان؟؟؟ در حالیکه پر واضح است که حق همانست که آتش بطور تکوینی خاصیت و اثر سوزانندگی دارد اما از آنجاییکه همه کائنات مقهور اراده حقتعالی هستند و آتش مخلوق و معلول نمی تواند از تدبیر خالق و علت اصلی و حقیقی خود سرپیچی کند در داستان حضرت ابراهیم(ع) چون اراده خدا بر ادامه حیات وی و پیگیری رسالتش بوده، آتش به امر خدا بر خلاف جریان طبیعی اش بگونه ای اعجازوار به گلستان مبدل می شود و در این پدیده که معجزه الهی بوده هیچ دروغی ملحوظ نیست.

یا در داستان معجزات موسی (ع) که چوب خشکی به ماری رونده و جهنده مبدل می شود در حالیکه خاصیت چوب خشکی و سکون و بی تحرکی است و یا در جریان بازشدن، شکافته شدن و ایستایی رود نیل در حالیکه خاصیت آب رودخانه حرکت و موج است و نظائر آن ... پس باید بگوییم العیاذ بالله خداوند دروغ گفته که خاصیت چوب (عصا) خشکی و سکون و بی تحرکی است و خاصیت آب جاری، حرکت و موج داشتن است؟! در حالیکه بر اهل دقت و نظر ثابت است که بطور طبیعی حق همان است که در باره چوب و آب نزد عقلا مطرح است اما در مقام معجزه و اثبات حقانیت نبوت، از آنجا که همه کائنات و مخلوقات تحت تدبیر و اراده حقتعالی و مقهور قدرت اویند، به امر او بر خلاف طبیعت خود واقعیتی دیگر از قدرت لایزال و بی انتهای الهی را به نمایش می گذارند.

این قبیل تمثیلات در معجزات همه انبیاء الهی مطرح بوده و قابل بیان است و هیچکدام دلیل بر دروغگویی خداوند (العیاذبالله) نیست.

در نمونه مثال شما نیز اصل بر همان صادق القول بودن حقتعالی است و از آنجاییکه از یکسو سنت خداوند بر امداد رسانی انبیاء و اوصیاء الهی در مسیر رسالتشان است و از سوی دیگر همه کائنات تحت تدبیر و مقهور قدرت اویند، خداوند جلوه هایی از قدرت خویش را در قالب معجزه یا مستقیم یا از طریق فرشتگان الهی و یا بدستان خود انبیاء برای اثبات حقانیت و امدادرسانی به ایشان جلوه گر می سازد. در این فقره نیز از آنجاییکه اگر بطور طبیعی کار پیش می رفت و امداد الهی در کار نبود، مشرکان حضرت (ص) را در همان آغاز راه رسالت می یافتند و نقشه شومشان را عملی می کردند، از اینرو به امر خدا، عنکبوتی مأمور به امداد رسانی و خلق آن معجزه می شود تا مشرکان در رسیدن به هدف شومشان ناکام بمانند.

بنابراین هیچ دروغی در کار نیست بلکه طبق سنت الهی امداد و وعده های حق خداوند، حق همان بوده که می باید تحقق می یافت و اگر غیر از این بود و مشرکان در همان آغاز با دستیابی به پیامبر (ص) مانع رسالتش می شدند خلاف صادق القول و صادق الوعد بودن خداوند می بود. ضمن اینکه کار عنکبوت تنیدن تار است و تنیدن تار بر سر در غار چندان غیر طبیعی و غیر معمول نیست که شائبه خلف معمول و عدم صداقت داشته باشد، آنچه صرفاً در این امر اعجازگونه جلوه گر است، اقدام بموقع عنکبوت به امر خدای متعال به همان دلایلی که عرض شد برای تنیدن تار بر دهانه غار بوده است.

موفق باشید ...@};-

با سلام مجدد و تشکر از پاسختون...خوب واقعیت بنده هنوز قانع نشدم...شما مثال های دیگری هم زدید، مثل شکافته شدن دریا و امثال اینها، واقعیت این مثال ها ها به نظرم یا مشابه مثال بنده آمد و دروغ باید شمرده شوند یا تشابه زیادی ندارند...حالا به هر حال فارق از تشابه هات و اختلافات ما فقط روی همین مثالی که بنده زدم تمرکز می کنیم...خوب شما آن را دروغ نمی دانید..اما چرا؟
بنده دلایل اینکه آن را دروغ می دانم را بیشتر شرح می دهم و بعد انتقادات و پاسخ شما و دلایل شما را هم جواب می دهم....

استاد دروغ چیست؟بنده تعریف دروغ را از سایت ویکی فقه اینجا نقل می کنم، می دانم شما آن را می دانید، خواهشن تمرکز و دقت داشته باشید روی تعریف:

  • دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، [۸] خلاف حقیقت و واقعیت، [۹] قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. [۱۰] اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،‌وعده باشد یا غیر آن. [۱۱] ضد صدق [۱۲] است و [۱۳] خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، [۱۴] می باشد.
  • دروغ در اصطلاح، همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است

پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود

خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست

نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ببینید خیلی واضح هست!!!!!!

ببینید دروغ حتما نباید با حرف و زبان و کلام باشد....اصلا خدا حرف نمی زند...اگر دروغ فقط کلامی بود..اصلا فرض دروغ گفتن خدا هم یک فرض باطل است...و جزء کارهای محال است...آنوقت خدا باید در قرآن می گفت که خدا چطور دروغ بگوید وقتی نمی تواند حرف بزند و مثل شما حرف نمی زند...پس دروغ فقط زبانی و گفتاری نیست...می تواند با ایما و اشاره و یک واقعه باشد....حالا خدا با آن عنکبوت و تار عنکبوت یعنی با ایما و اشاره و غیر کلام و گفتار چه می خواست به مشرکان بقبولاند؟؟بقبولاند که کسی در غار نیست دیگر...خوب این دروغ بود دیگر...روشن و واضح هست....

خواهشن به این سوال پاسخ بدهید...اگر خدا می خواست دروغ بگوید...(شما که نپذیرفته اید که خدا دروغ گفته به این سوال دقیقا خواهشن پاسخ دهید)اگر خدا می خواست به دروغ به مشرکان بگوید که کسی در غار نیست، پس این کار را چطور انجام می داد؟؟شما به این سوال پاسخ دهید تا بدانیم اصلا از نظر شما دروغ گفتن خدا چگونه می تواند باشد...

استاد بنده در بالا اشاره کردم که پس از بیان دلیلم می خواهم انتقاد و پاسخ و دلیل شما را بررسی کنم...ولی خوب که نگاه کردم دیدم شما اصلا انتقاد و ردیه ای مطرح نکردید...هرچه متن شما را دیدم، دلیلی و برهانی پیدا نکردم که ادعای بنده را رد کرده باشد...مثلا نوشته اید که

مشکور;917563 نوشت:
در این فقره نیز از آنجاییکه اگر بطور طبیعی کار پیش می رفت و امداد الهی در کار نبود، مشرکان حضرت (ص) را در همان آغاز راه رسالت می یافتند و نقشه شومشان را عملی می کردند

اینجا دلیلی مطرح نمی کنید و بیشتر توجیه و بهانه ای برای دروغ گفتن خدا مطرح می کنید...
یا باز مثال دریا و عصای موسی را می زنید و می خواهید نشان دهید که دروغ گفتن خدا از چه جنسی است و کلامی و گفتاری نیست...
خواهشن دلیل و انتقاداتان را به عرایض بنده شفاف تر مطرح کنید...مرسی

پارسا مهر;917566 نوشت:

پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود
خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست
نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ببینید خیلی واضح هست!!!!!!

باسلام

اینها مکر الهی است که در قرآن هم آمده که وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ و خداوند آنها از چشم کفار پنهان و مستور ساخت!
تازه دروغ انواع مختلف دارد مثلا دروغ مصلحتی گناه نیست! اگر بقول شما اون قضیه تار عنکبوت، دروغ است خب دروغ مصلحتی است!

هو النور

با سلام و عرض ادب

در قران این ایه هم هست که باطل نابود شدنی هست و حق پیروز
اگر خداوند عملی انجام بدهد که ذاتا بر خلف وعده (پیروز شدن حق) باشد تازه این خلف وعده و دروغ محسوب میشود

avin;917571 نوشت:
باسلام

اینها مکر الهی است که در قرآن هم آمده که وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ و خداوند آنها از چشم کفار پنهان و مستور ساخت!
تازه دروغ انواع مختلف دارد مثلا دروغ مصلحتی گناه نیست! اگر بقول شما اون قضیه تار عنکبوت، دروغ است خب دروغ مصلحتی است!


با سلام...خوب بحث اول این است که خدا دروغ گفته یا نه...حالا از هر نوع، مصلحتی یا غیر مصلحتی فرقی نمی کند...گویا شما پذیرفته اید که اینجا خدا دروغ گفته؟؟درسته؟؟حالا اسم این دروغ را می گذارید مکر خدا...
حالا اینکه دروغ مصلحتی هست یا هرچی بحث دوم است...واقعیت من فعلا اسراری ندارم که خدا دروغ نمی گوید...این اساتید هستن(استاد مشکور و استاد صدیق ) که اسرار دارن که خدا به هیچ وجه دروغ نمی گوید، حتی دروغ مصلحتی هم نمی گوید!!می بینید که استاد مشکور در مورد همچین دروغی که مصلحتی به نظر می رسد هم از لفض العیاذبالله استفاده می کنند!!!!

پارسا مهر;917566 نوشت:
یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است

سلام پارسامهر عزیز
لطفا به دو سوال بنده پاسخ بدهید

1 - چرا دروغ گفتن بد است؟

2 - دروغ خداوند دقیقاً چه بوده؟

Reza-D;917594 نوشت:
1 - چرا دروغ گفتن بد است؟

با سلام...ببینید نظر شخصی خودم را بپرسید مفصل است و اصلا بنده اعتقاد دارم دروغ بد و خوبش نسبی است و مطلق نیست...حالا مفصل است...بنده بیشتر دارم اینجا اعتقادات و گذاره های علمای دینی و فلاسفه ی اسلامی را به نقد می کشم...این علمای اسلامی و متکلمان و فلاسفه ی اسلامی هستند که می گویند دروغ مطلق بد است....مثلا استاد صدیق در این جا نوشته اند:

  • اولا: خداوند هیچگاه در تنگنا قرار نمیگیرد تا بخواهد دروغ بگوید. کسی در خلقت کردن مزاحم خداوند نیست تا برای رفع این مزاحمت بخواهد دروغ ولو مصلحتی بگوید.
یا در جایی دیگر گفته اند:

  • دروغ، دروغ است به هر کسی گفته شود، اینکه مورد وحی را گفتم زیرا سخن گفتن با بندگان در قالب وحی بیشتر و رایج تر است

لینک منبع:http://www.askdin.com/showthread.php?t=57862&page=2

یعنی حتی دروغ مصلحتی را هم بد می دانند و ادعا دارند از خدا سر نمی زند....

حالا نظر شخصی بنده را بخواهید...واقعیت نظر بنده به این سادگی نیست...وبنده در این تاپیک با نظر شخصی خودم کاری ندارم....
حالا چرا فلاسفه و متکلمان و علما و کارشناسان دروغ را بد می دانند....بهتر است از خودشان بپرسید...ولی تا جایی که بنده فهمیده ام...این که دروغ بد است...مثل خیلی امور قبیح دیگر، حقیقتی فطری هستند...یعنی فطرتا می پذیریم دروغ بد است...تهمت زدن بد است....دزدی بد است...دلیلش همین است..فطری....البته باز تاکید می کنم اینها نظرات بنده نیست....من اصلا به اموز فطری اعتقادی ندارم....
این را هم بگویم که به نظر می رسد که دروغ گفتن خدا فارق از بد بودن و یا نبودنش با آیات و روایات هم متناقض است.بنده از قول کارشناس سایت آیاتی در پست اول در اینباره آوردم

Reza-D;917594 نوشت:
2 - دروغ خداوند دقیقاً چه بوده؟

دروغ خداوند این بوده که خدا به دروغ گفته کسی در غار نیست...در حالی که عالی جنابان پیامبر و ابوبکر در غار بودند...

پی نوشت:
تذکر:بنده در پست اول، نقل قولی داشتم که اشاره کردم از استاد مشکور است....در حالی که از استاد جلیل بود...اشتباه اشاره کردم، تصحیح می کنم....

بسم الله .

پارسا مهر;917598 نوشت:
حالا چرا فلاسفه و متکلمان و علما و کارشناسان دروغ را بد می دانند....بهتر است از خودشان بپرسید...ولی تا جایی که بنده فهمیده ام...این که دروغ بد است...مثل خیلی امور قبیح دیگر، حقیقتی فطری هستند...یعنی فطرتا می پذیریم دروغ بد است...تهمت زدن بد است....دزدی بد است...دلیلش همین است..

سلام .
در کنار تمام دلایلی که برای مذمت دروغ آورده شده (تمام پاسخ های در این پست که تهمت و آبرو و جان و مال و دین و دنیا و عقبای انسان ها را میتواند متاثر خود کند ، ) توجه همه را به یک مورد به خصوصِ دیگر جلب میکنم :

دروغ میتواند در بسیاری از موارد ، (به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ، فوراً یا با گذشت زمان های طولانی) ، سبب ظلم و حق النّاس شود !.
شاید گفتن دروغی (وَلو مصلحتی) برای شما و مخاطب ، ضرر خاصی نداشته باشد ، اما ممکن این دروغ برای آیندگان هم تاثیرات بسیاری را در بر داشته باشد و آن تاثیرات ، ضرر بسیاری به بار آرند .

البته این مطلب را برای همه کاربران عزیز ، مرقوم کردم .

در پناه الله باشید .

پارسا مهر;917598 نوشت:
حتی دروغ مصلحتی را هم بد می دانند و ادعا دارند از خدا سر نمی زند
بله دروغ به هیچ عنوان از خدا سر نمی زند
اما دروغ مصلحتی درمورد انسان ها بد نیست
به هر حال موضوع بحث ما نیست

اگر تفاوت حقیقت و واقعیت را بدانیم ، موضوع دروغ مصلحتی هم برای ما حل میشود
فرض کنید زن و شوهری با هم دعوایشان شده و زن که از دست شوهرش ناراحت است ، به شما که واسطهء دعوا هستید میگوید:

"برود گم بشود دیگر از او خوشم نمی آید...."

اما وقتی کمی آرام شد ، به شما میگوید:

"راستش از دست شوهرم عصبی بودم اما حقیقت این است که او را خیلی دوست دارم و نمی خواهم بدون او زندگی کنم"

حالا شوهر از شما می پرسد همسرم به شما چه گفت؟
آیا اگر بگوئید:

"در حرفهایش بجز عشق به شما ندیدم" عین حقیقت را گفته اید
درحالیکه مردم به عمل شما میگویند دروغ مصلحتی

مردم بر اساس واقعیت قضاوت می کنند
درحالیکه شما حقیقت را گفته اید

پارسا مهر;917598 نوشت:
دروغ خداوند این بوده که خدا به دروغ گفته کسی در غار نیست...در حالی که عالی جنابان پیامبر و ابوبکر در غار بودند...

اولاً مگر کسی از خداوند سوال پرسید تا خداوند پاسخ بدهد کسی در غار نیست؟
من لباس مشکی به تن میکنم و به بازار میروم ، دوستانی مرا می بینند و با خود میگویند فکر کنم فلانی عزادار است
خب گناه من چیست که آنها خودشان چنین قضاوتی کرده اند؟

ثانیاً مگر خدا برای محافظت از خودش کاری انجام داده؟

اگر حتی موضوع را دروغ مصلحتی درنظر بگیریم ، این دروغ مصلحتی بخاطر پیامبر(ص) بوده ، نه خداوند
برای بنده هم دروغ مصلحتی هیچ ایرادی ندارد و گناهی هم نیست

مَهـدی;917600 نوشت:
دروغ میتواند در بسیاری از موارد ، (به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ، فوراً یا با گذشت زمان های طولانی) ، سبب ظلم و حق النّاس شود !.
شاید گفتن دروغی (وَلو مصلحتی) برای شما و مخاطب ، ضرر خاصی نداشته باشد ، اما ممکن است این دروغ برای آیندگان هم تاثیرات بسیاری را در بر داشته باشد و آن تاثیرات ، ضرر بسیاری به بار آرند

سلام
می تواند....
شاید....
ممکن است....

امام صادق(ع) به فقیری که درخواست کمک داشت مقداری پول دادند
کسی که همراه ایشان بود ، عرض کرد:
"یابن رسول الله(ص) ، چرا به او کمک کردید؟ شاید دروغ بگوید!"
امام(ع) پاسخ دادند:
"شاید هم راست بگوید"

لذا حتی با قبول فرمایش شما ، به این نتیجه می رسیم که دروغ مصلحتی به همان میزان که ممکن است باعث زیان بشود
ممکن هم هست باعث رسیدن به نتایج خوب و ارزشمند بشود. پس عاقلانه ترین کار این است که تمام جوانب را بسنجیم و انتخاب کنیم که چگونه عمل کنیم

پارسا مهر;916185 نوشت:
سلام....
من یک تاپیک ایجاد کردم در مورد اینکه آیا خدا دروغ می گوید یا نه که استاد صدیق کارشناس پاسخگو بودن..در اون تاپیک، پیش آمد که آیا مثالی هست که خدا دروغ گفته باشد...که بنده یک مثال زدم. و مثال از این قرار بود که عرض می کنیم:

مثال از این قرار بود که پیامبر، به همراه گویا جناب ابوبکر که از دست مشکران در حال فرار بودند، در غاری پنهان می شن.... بعد وقتی مشکران به نزد غار می رسن، خدا از طریق معجزه یا هر چی، عنکبوتی رو در دهانه ی غار قرار می ده در حالی که تاری رو تنیده و دهانه ی غار رو بسته....و می شه گفت خدا از این طریق به مشکرانی که پی پیامبر بودند به دروغ می گوید که کسی در غار نیست...

بنده این مثال را در اون تاپیک که بهش اشاره کردم، ذکر کردم و بهتر دیدم که اینجا در غالب تاپیکی مستقل مطرحش کنم و سوال من اینه که این دروغ که مثالش رفت چطور با راست گو بودن خدا سازگاره و همخوانی داره...؟؟


پارسا مهر;917566 نوشت:
استاد دروغ چیست؟بنده تعریف دروغ را از سایت ویکی فقه اینجا نقل می کنم، می دانم شما آن را می دانید، خواهشن تمرکز و دقت داشته باشید روی تعریف:

دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، [۸] خلاف حقیقت و واقعیت، [۹] قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. [۱۰] اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،‌وعده باشد یا غیر آن. [۱۱] ضد صدق [۱۲] است و [۱۳] خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، [۱۴] می باشد.
دروغ در اصطلاح، همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است

پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود

خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست

نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ببینید خیلی واضح هست!!!!!!


سلام،
نه جاب پارسا، آن موضوع حاوی دروغ نیست ... دروغ آنچه که شما برداشت کرده‌اید نیست ... اگر اینطور بود که نعوذبالله قرآن پر از دروغ بود ... یا اهل بیت علیهم‌السلام و پیامبران الهی هم نعوذبالله دروغگو می‌بودند ... دروغ به معنای فراهم کردن شرایط برای برداشت اشتباه کردن یک نفر از جمله‌ی شخص دیگری نیست ... این کارها اسم‌های خودشان را دارند ... مثل اینکه شما اگر طوری رفتار کنید که اگرچه خلاف واقع چیزی نگفته باشید اما طرف شما برداشت دیگری را بکند این را توریه می‌گویند ... مثل اینکه معروف است که مثلاً حضرت ختمی‌مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله با حضرت علی علیه‌السلام خرما می‌خوردند و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به شوخی هسته‌های خرماهایی که می‌خوردند را جلوی حضرت علی علیه‌السلام می‌گذاشتند و دست آخر به شوخی گفتند کسی که ایقدر خرما خورده باشد که هسته‌هایش این‌ها هستد خیلی شکموست (نگفتند که یا علی تو همه را خورده‌ی و تو شکمو هستی ولی در نگاه اول منظور را اینطور می‌رساند)، حضرت علی علیه‌السلام هم به شوخی جواب دادند که بلکه کسی که خرما را با هسته بخورد شکموتر است (نگفتند که شما با هسته‌ای خورده‌اید و یا شما شکموتر هستید ولی در برداشت اول اینطور به نظر می‌رسد) ... یا در ماجرای شکستن بت‌ها توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام آمدند به حضرت گفتند که جشن است بیا برویم بیرون شهر، مطابق قرآن حضرت گفتند که من حالم خوب نیست، ولی این بهانه بود تا همه بروند و ایشان بروند بت‌ها را بشکنند، از معصوم علیه‌السلام در مورد این آیات سؤال شد و ایشان جواب دادند که وقتی حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌گفتد که حالم خوب نیست و بیمارم منظورشان درد و ناراحتی بود که بخاطر شرک آن بت‌پرستان در دل داشتد، دروغ نگفتند ولی توریه کردند و این کارشان نه تنها گناه نبود که مقدمه‌ی جهاد بت‌شکنی ایشان بود و ناشی از ایمان و تقوای بالای ایشان بود ... در فقه ما هم توریه جایگاه خودش را دارد ... متشابهات قرآن هم که کلام خداست به نوعی توریه است که خود خداوند عزّ و جلّ شخصاً به آن همت گماشته است، خداوند دروغ نگفته است و جز حق را نگفته است ولی هر کسی از ظن خود شد یار من و با وجود یک قرآن واحد باز هم این همه فرقه‌ی ضاله در کنار شیعه‌ی اثنی‌عشری ایجاد شده است ...
آن ماجرایی که شما به آن اشاره کردید که دیگر حتی شاید توریه هم نباشد تا چه برسد به دروغ ... بلکه شاید خیلی راحت‌تر بتوان آن وضعیت را توضیح داد ... مثل اینکه خداست که در دل بندگان خود هر طور که بخواهد تصرف می‌کند، بر دل ایشا ترس می‌اندازد یا شک می‌اندازد و یا تصمیمی می‌گیرند و خداوند منصرفشان می‌کند و قص علی هذا ... این کار را هم معمولاً با یک سری نشانه انجام می‌دهد که شاید برای خیلی‌های دیگر اصلاً معنای خاصی هم نداشته باشد ... در این مورد خاص هم مسأله فقط بر سر منصرف شدن مشرکین در یافتن حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله نبوده است، چه آنکه آ‌نها را خیلی راحت‌تر هم می‌شد از تعقیب حضرت منصرف کرد و یا به راهی اشتباه کشاند، در این واقعه اهداف دیگری هم بوده است، مثل اتمام حجت بر کسی که همراه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و صدای صحبت مشرکین را هم در چند قدمی خود می‌شنید و قدرت خداوند در منصرف کردن آن مشرکان را درک کرد، مگرنه که مشرکان متوجه نشدند که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار بوده‌اند تا متوجه معجزه بودن آن آثار بشوند ... آن معجزات به صورت اختصاصی برای ایمان آوردن ابوبکر بود که باز هم ایمان نیاورد ... اگر ابوبکر آن زمان ایمان آورده بود اصلاً نیازی نبود که چنان امداد معجزه‌واری انجام بگیرد ... فتأمل ...

Reza-D;917623 نوشت:
انیاً مگر خدا برای محافظت از خودش کاری انجام داده؟
اگر حتی موضوع را دروغ مصلحتی درنظر بگیریم ، این دروغ مصلحتی بخاطر پیامبر(ص) بوده ، نه خداوند
برای بنده هم دروغ مصلحتی هیچ ایرادی ندارد و گناهی هم نیست

یعنی شما می گویید که اگر دروغ هم حساب بیاید...مصلحطی بوده و اشکالی ندارد؟؟...ولی خودتان در پست قبلی ذکر کردید که اگر اشتباه نکنم اگر اشتباه نکنم که خدا حتی دروغ مصلحطی هم نمی گوید...به هر حال بنده عرض کردم...اینجا بیشتر سخنم این است که خدا دروغ از هر نوعش(مصلحطی یا غیر مصلحتی)گفته یا نه....بعد به این می پردازیم که چه پیامدی دارد این دروغ
Reza-D;917623 نوشت:
اولاً مگر کسی از خداوند سوال پرسید تا خداوند پاسخ بدهد کسی در غار نیست؟

حتما لازم نیست که کسی از خدا سوال کرده باشد که خدا در پاسخ برگردد و دروغ بگوید...فرض کنید که یک دسته آدم در حال گذر از کوچه ی ما هستند....کسی از من سوال نمی پرسد..ولی من می توانم با اشاره دست به آن رهگذران بگویم که کوچه بن بست است....خوب اینکه من با اشاره دست به آنها بگویم کوچه بن بست است...دروغ هست یا نه؟؟بله قطعا دروغ است...ولی کسی به قول شما مگر از من سوال پرسیده بود که من پاسخ بدهم کوچه بن بست است؟؟مثل ماجرای این آیه هم همین است...مشرکان در پی پیامبر بودند.....بعد خدا آن وسط جلوی رهگذران را گرفته با ایما و اشاره می گوید کسی در غار نیست....والسلام...ساده و روشن..دروغ گفته شده!
Reza-D;917623 نوشت:
من لباس مشکی به تن میکنم و به بازار میروم ، دوستانی مرا می بینند و با خود میگویند فکر کنم فلانی عزادار است
خب گناه من چیست که آنها خودشان چنین قضاوتی کرده اند؟

گرامی شما به نیت هم توجه کنید...و یکبار دیگر خوب به تعریف دروغ توجه داشته باشید...من در پست پیشین تعریف دروغ را آوردم...اینجا باز آن عبارت کلیدی در تعریف دروغ را ذکر می کنم....

دروغ یعنی اظهار امر خلاف واقع

خوب حالا خوب توجه کنید...مثالی که ذکر کردید را اگر دقیق تر و کامل تر وبا کمی تغییرات مطرح کنیم مشابه داستان آن آیه می شود...فرض کنیم که شما می دانید و یقین دارید که اگر مشکی بپوشید دوستانی که شما را ببینند فکر خواهند کرد که کسی مرده است.درست؟حالا با این فرض شما بیایید و مشکی بپوشید...سوال می شود برای چه مشکی پوشیده اید...از رنگش خوشتان می آمده...تنها پیراهنی بوده که در کمد داشته اید یا چه؟؟؟اگر فرض بگیریم تنها دلیل اینکه مشکی پوشیده اید این بوده که به دوستانتان بقبولانید که کسی مرده آنوقت می توان گفت:
شما خواسته اید با مشکی پوشیدن منظوری را برسانید به دوستتان...چه منظوری را؟؟اینکه کسی مرده...؟ولی آیا کسی مرده، اگر واقعا کسی نمرده باشد...شما خواسته اید یک امر خلاف واقع را به دوستانتان برسانید....یعنی دروغ...اظهار خلاف امر واقع=دروغ....والسلام!!!هم عمل شما و هم نیت شما این بوده که به دوستتان برساند که کسی مرده...به دروغ!!!!

حالا ماجرای آیه چیست...خدا عنکبوتی می گذارد دهانه ی غار(در حالی که یقین دارد که مشرکان به این تصور می افتند که کسی در غار نیست) (یعنی ظاهر عمل خدا را در نظر داشته باشید که می رساند کسی در غار نیست...دوم نیت خدا چه بوده...این بوده که به مشرکان بگوید کسی در غار نیست( تا جان پیامبر حفظ شود) هم ظاهر عمل و هم نیت عمل می خواستند به مشرکان چه اظهار بکنندو چه نشان دهند؟پاسخ روشن است، اظهار بکنند که کسی در غار نیست...یعنی بیان و اظهار امری خلاف واقع...یعنی دروغ...والسلام...
خیلی واضح و مشخص است...دیگر نمی شود روی این مسئله به این بدیهی و سادگی هم انگشت اتهام گذاشت!![-x

پارسا مهر;917641 نوشت:
خودتان در پست قبلی ذکر کردید که اگر اشتباه نکنم اگر اشتباه نکنم که خدا حتی دروغ مصلحطی هم نمی گوید

بله برادر عزیزم (نمی دانم چرا با وجود تمام اختلاف نظرها به شما حس برادری دارم)
هنوز هم سر حرفم هستم ، خداوند هیچ نوع دروغی نمیگوید
اما شما به مطلبی که روی آن تاکید داشتم توجه نکردید. تفاوت واقعیت با حقیقت

جور دیگری برایتان مثال می زنم
رابطهء جنسی بین مرد و زن در اسلام دو نوع است (بطور کلی)
یا ازدواج ، که حلال است
یا زنا ، که حرام است

حال کسی می پرسد مگر در هر دو حالت مرد با زن آمیزش نمیکند؟ چرا یکی حلال است و دیگری حرام؟
موضوع اینجاست که این شخص "واقعیت" امر را دیده ، یعنی آنچه واقع میشود
اما "حقیقت" نهفته در این دو نوع آمیزش ، با هم متفاوت است ، گر چه واقعیت هر دو عمل مانند هم است

ادامه دارد....

پارسا مهر;917641 نوشت:
خدا آن وسط جلوی رهگذران را گرفته با ایما و اشاره می گوید کسی در غار نیست

تقریباً درست است
اگر بخواهیم بر اساس واقعیت بررسی کنیم ، مطلب اینطور میشود:
"خداوند با یک سری نشانه ها ، به مشرکین نشان داده که کسی در غار نیست ، پس دروغ گفته است"

اما اگر بخواهیم بر اساس حقیقت بررسی کنیم ، اینطور میشود:

"خداوند با نشانه هایی ، نشان داده که کسی که حقش مرگ باشد در غار نیست ، و حقیقت را هم گفته است"

نقطه;917634 نوشت:
سلام

سلام
نقطه;917634 نوشت:
نه جاب پارسا، آن موضوع حاوی دروغ نیست ...

مشتاقم بدانم چرا...امیدوارم یک کلاه شرئی درست نکرده باشید که مثل بعضی ها نزول را کلاه سرش بگذارند و بگویید که این نزول نیست که....فلان است...

نقطه;917634 نوشت:
اگر اینطور بود که نعوذبالله قرآن پر از دروغ بود .

خوب شاید باشد...من که اعتقاد صد درصدی و راسخی به کلام الله بودن قرآن ندارم...پس جالب شد...اگر این یک دروغ باشد، از نظر شما با کتابی سرشار از دروغ طرفیم ;;)

نقطه;917634 نوشت:
دروغ به معنای فراهم کردن شرایط برای برداشت اشتباه کردن یک نفر از جمله‌ی شخص دیگری نیست ...

بوی کلاه شرئی می آید [-x خوب در ادامه چه فرموده اید...
نقطه;917634 نوشت:
این کارها اسم‌های خودشان را دارند ... مثل اینکه شما اگر طوری رفتار کنید که اگرچه خلاف واقع چیزی نگفته باشید اما طرف شما برداشت دیگری را بکند این را توریه می‌گویند .

گرامی...دروغ شاخ و دم ندارد...دروغ یعنی اظهار بیانی خلاف امر واقع.... اینکه من طوری رفتار کنم که اگر چه خلاف واقع چیزی نگفته باشم، امار طرف بنده چیز دیگری برداشت کند با این فرض که بنده می دانم طرفم چیز دیگری برداشت خواهد کرد و بنده نیت و هدفم این بود که طرفم چیز دیگری برداشت کند، یک دروغ است...یعنی اظهار بیان خلاف واقع به شکلی فریبانه و ظاهر فریبانه....این اسمش دروغ است...نهایت بنده می توانم بپذیرم یک دروغ خوشگل و مامانی است...دیگر نمی توانم از دایره دروغ خارجش کنم و با اسم هایی مثل توریه خودم را فریب بدهم...کلاه شرعی اینطور ساخته می شود ها...خدا توبه توبه ^:)^
خوب است دیگر...من دیروز کیک خواهرم را برداشتم...ولی تا خواستم بخورم افتاد زمین و کثیف شد و انداختمش آشغالی...خواهرم اگر از من پرسید کیک را تو برداشتی یا نه...من دروغ نمی گویم :> بهش می گویم به خدا من کیک را نخوردم!!!!!!!! این هم شد توریه...پناه بر خدا...چرا خودمان را فریب می دهیم....این هم دروغ است... نکند در قرآن پر باشد از این به قول شما توریه ها!!!!!!یا به قول بنده دروغ های خوشگل مامانی ؟؟:-o
حالا این توریه های قرآن از نوع مصلحطی هست یا غیر مصلحطی :-w
نقطه;917634 نوشت:
... یا در ماجرای شکستن بت‌ها توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام آمدند به حضرت گفتند که جشن است بیا برویم بیرون شهر، مطابق قرآن حضرت گفتند که من حالم خوب نیست، ولی این بهانه بود تا همه بروند و ایشان بروند بت‌ها را بشکنند، از معصوم علیه‌السلام در مورد این آیات سؤال شد و ایشان جواب دادند که وقتی حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌گفتد که حالم خوب نیست و بیمارم منظورشان درد و ناراحتی بود که بخاطر شرک آن بت‌پرستان در دل داشتد، دروغ نگفتند ولی توریه کردند

چشمم روشن، جناب ابراهیم هم که از این دروغ های خوشگل مامانی به زبان آورده اند....گرامی اینهم مصداق دروغ است...یا شاید به قول شما توریه(دروغ به اضافه کلاه شرئی نامش یم شود توریه)....جالب شد!!!!!

نقطه;917634 نوشت:
و این کارشان نه تنها گناه نبود که مقدمه‌ی جهاد بت‌شکنی ایشان بود و ناشی از ایمان و تقوای بالای ایشان بود

بهتر و سنگین تر بود که بگویید دروغ مصلحتی به زبان آورده اند جناب ابراهیم...دیگر این توریه چه صیغه ای است.

گرامی واقعیت بنده خیلی ساده وروشن ذکر کردم که چرا این واقعه دروغ است...خواه دارم از شما، آنها را نقل کنید و نقد کنید...ممنون می شوم:من عرض کرده بودم:
پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود

خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست

نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ب

خواهشن هر قسمت از عبارات و کلمه پاراگراف بالا اشتباه بود به بنده تذکر بدهید.....

در آخر عرض کنم بنده کمی خواستم در این پست مزاح کرده باشم و از شکلک استفاده کردم...که بحث شیرین شده باشد...وگرنه قصد بی احترامی و بی ادمی خدایی نکرده نداشته ام....که احتمال می دهم خیلی موفق نبوده باشم در این مسیر Smile

Reza-D;917653 نوشت:
قریباً درست است
اگر بخواهیم بر اساس واقعیت بررسی کنیم ، مطلب اینطور میشود:
"خداوند با یک سری نشانه ها ، به مشرکین نشان داده که کسی در غار نیست ، پس دروغ گفته است"

اما اگر بخواهیم بر اساس حقیقت بررسی کنیم ، اینطور میشود:
"خداوند با نشانه هایی ، نشان داده که کسی که حقش مرگ باشد در غار نیست ، و حقیقت را هم گفته است"


با این حساب من یک مثال می زنم...نظر شما را جویا هستم....
فرض کنید بنده کیک خواهر کوچکم را برداشته ام بی اجازه خورده ام در زمانی که خیلی گشنه و ذهن خسته ای و غیر هوشیاری داشته ام...خواهرم دست مرا، زمانی که سیر و ذهن هوشیاری دارم گرفته می پرسد کیک را تو خوردی...بنده میگویم خیر!!!

اگر بخواهیم بر اساس واقعیت بررسی کنیم...مطلب اینطور می شود...
"بنده با زبان به خواهرم گفته ام که کیک را من نخورده ام پس دروغ گفته ام...."

اما اگر بخواهیم بر اساس حقیقت بررسی کنیم، اینطور می شود:
من با زبان نشان داده ام کسی که ذهن هوشیار و شکم سیری دارد کیک را نخورده، و حقیقت را گفته است....

منتظر دیدگاه شما به مثالی که زدم هستم....آیا من در کل دروغ گفته ام یا نه به خواهرم...

سلام به همه دوستان
این موضوع در خدای اسلام از همون اول مطرح بوده و هیچ وقت هم شاید به درستی به نتیجه نرسیده.
این بار نیز به نتیجه نخواهد رسید.

شما برگردید در گذشته دعوای اشاعره و معتزله رو بررسی کنید .انها قرنها با هم در جنگ و جدل بودند و هر کدام نیز صاحب عالمان نسبتا بزرگی بوده اند.
شاید ما اگر اینجا بتوانیم در مورد موضوع مطرح شده به نتیجه برسیم،قرن ها دعوای اینها احمقانه خواهد شد.
این طور نیست ؟
......
تعجب من از دوستانی است که به راحتی اظهار نظر میکنند گویی موضوع موضوعی ابتدایی است.
به نظر بنده اگه بزرگان اسک دین همیشه سعی نکنند که افکار خودشان را باقطعیت مطرح کنند و گاها ممتنع باشند مباحث بهتر جلو خواهد رفت .

با ارزوی موفقیت برای همگی دوستان

پارسا مهر;917659 نوشت:
با این حساب من یک مثال می زنم...نظر شما را جویا هستم....
فرض کنید بنده کیک خواهر کوچکم را برداشته ام بی اجازه خورده ام در زمانی که خیلی گشنه و ذهن خسته ای و غیر هوشیاری داشته ام...خواهرم دست مرا، زمانی که سیر و ذهن هوشیاری دارم گرفته می پرسد کیک را تو خوردی...بنده میگویم خیر!!!

اگر بخواهیم بر اساس واقعیت بررسی کنیم...مطلب اینطور می شود...
"بنده با زبان به خواهرم گفته ام که کیک را من نخورده ام پس دروغ گفته ام...."

اما اگر بخواهیم بر اساس حقیقت بررسی کنیم، اینطور می شود:
من با زبان نشان داده ام کسی که ذهن هوشیار و شکم سیری دارد کیک را نخورده، و حقیقت را گفته است....

منتظر دیدگاه شما به مثالی که زدم هستم....آیا من در کل دروغ گفته ام یا نه به خواهرم...

نه اشتباه متوجه شدید
آنچه شما گفتید توریه است

با مثالی شبیه به مثال خودتان عرض میکنم
فرض کنیم نجات دادن یک مجرم در زمان اعدام جرم است. حالا دو اتفاق پیش میاید

1 - من که مسئول اجرای حکم اعدام هستم ، قاتلی را بخاطر اینکه دوست خانوادگی من است ، قبل از اعدام ، از زندان فراری می دهم
2 - این بار کسی را برای اعدام میاورند که من با اطمینان کامل می دانم قاتل نیست ، لذا قبل از اعدام او را فراری می دهم

در واقعیت امر ، من دو نفر محکوم به مرگ را فراری داده ام پس در هر دو حالت مجرم هستم
اما در حقیقت ، من فقط در بار اول مجرم هستم ، چون در بار دوم ، طرف اصلاً قاتل نبوده که نجات دادنش جرم باشد

در مثال "کیک" که شما زدید ، در هر حال شما مجرم هستید چون کیک را برداشته اید
اما موضوع بحث ما در زمانی است که شما کیک را برنداشته اید ، ولی خواهرتان می خواهد شما را به جرم خوردن کیک تنبیه کند
شما می روید و توی کمد قایم میشوید و برادر دیگرتان جلوی کمد می نشیند جوری که انگار کسی داخل کمد نیست

دقت کنید که در اینجا خواهر شما با نیتی غلط دارد دنبال شما میگردد ، برای جرمی و تنبیهی که حق شما نیست
لذا برادر شما که جلوی کمد مینشیند ، دارد حق را اجرا میکند و در اجرای حق دیگر دروغی وجود ندارد

با توجه به این توضیحات ، مجدد به این جملهء کارشناس تاپیک توجه بفرمائید:

مشکور;917563 نوشت:
بنابراین هیچ دروغی در کار نیست بلکه طبق سنت الهی امداد و وعده های حق خداوند ، حق همان بوده که می باید تحقق می یافت

در واقع دروغ صرفاً زبانی نیست بلکه عملی هم هست
جستجو برای کشتن رسول الله(ص) دروغ بود و نجات ایشان عین حق و حقیقت

پارسا مهر;917658 نوشت:
سلام

مشتاقم بدانم چرا...امیدوارم یک کلاه شرئی درست نکرده باشید که مثل بعضی ها نزول را کلاه سرش بگذارند و بگویید که این نزول نیست که....فلان است...

خوب شاید باشد...من که اعتقاد صد درصدی و راسخی به کلام الله بودن قرآن ندارم...پس جالب شد...اگر این یک دروغ باشد، از نظر شما با کتابی سرشار از دروغ طرفیم ;;)

بوی کلاه شرئی می آید [-x خوب در ادامه چه فرموده اید...

گرامی...دروغ شاخ و دم ندارد...دروغ یعنی اظهار بیانی خلاف امر واقع.... اینکه من طوری رفتار کنم که اگر چه خلاف واقع چیزی نگفته باشم، امار طرف بنده چیز دیگری برداشت کند با این فرض که بنده می دانم طرفم چیز دیگری برداشت خواهد کرد و بنده نیت و هدفم این بود که طرفم چیز دیگری برداشت کند، یک دروغ است...یعنی اظهار بیان خلاف واقع به شکلی فریبانه و ظاهر فریبانه....این اسمش دروغ است...نهایت بنده می توانم بپذیرم یک دروغ خوشگل و مامانی است...دیگر نمی توانم از دایره دروغ خارجش کنم و با اسم هایی مثل توریه خودم را فریب بدهم...کلاه شرعی اینطور ساخته می شود ها...خدا توبه توبه ^:)^
خوب است دیگر...من دیروز کیک خواهرم را برداشتم...ولی تا خواستم بخورم افتاد زمین و کثیف شد و انداختمش آشغالی...خواهرم اگر از من پرسید کیک را تو برداشتی یا نه...من دروغ نمی گویم :>" title="smug" border=""> بهش می گوی به خدا من کیک را نخوردم!!!!!!!! این هم شد توریه...پناه بر خدا...چرا خودمان را فریب می دهیم....این هم دروغ است... نکند در قرآن پر باشد از این به قول شما توریه ها!!!!!!یا به قول بنده دروغ های خوشگل مامانی ؟؟:-o
حالا این توریه های قرآن از نوع مصلحطی هست یا غیر مصلحطی :-w

چشمم روشن، جناب ابراهیم هم که از این دروغ های خوشگل مامانی به زبان آورده اند....گرامی اینهم مصداق دروغ است...یا شاید به قول شما توریه(دروغ به اضافه کلاه شرئی نامش یم شود توریه)....جالب شد!!!!!

بهتر و سنگین تر بود که بگویید دروغ مصلحتی به زبان آورده اند جناب ابراهیم...دیگر این توریه چه صیغه ای است.

گرامی واقعیت بنده خیلی ساده وروشن ذکر کردم که چرا این واقعه دروغ است...خواه دارم از شما، آنها را نقل کنید و نقد کنید...ممنون می شوم:من عرض کرده بودم:
پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود

خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست

نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ب

خواهشن هر قسمت از عبارات و کلمه پاراگراف بالا اشتباه بود به بنده تذکر بدهید.....

در آخر عرض کنم بنده کمی خواستم در این پست مزاح کرده باشم و از شکلک استفاده کردم...که بحث شیرین شده باشد...وگرنه قصد بی احترامی و بی ادمی خدایی نکرده نداشته ام....که احتمال می دهم خیلی موفق نبوده باشم در این مسیر :)


سلام،
بله قرآن پر است از توریه ... اما این بحث کلاه‌شرعی هم از آن بحث‌هاست ... اگر خدا بگوید این کار با این شرایط خوب است و همین کار با آن شرایط دیگر بد است و ما بگوییم فرقی بین آن‌ها نیست و تعجب کنیم که «حالا مثلاً چه فرقی کرد؟» و اصل را بگذاریم بر بد بودن آن کار و بگوییم خوب دانستن آن کار در آن شرایط دیگر از جس کلاه‌شرعی است این برای کسی که مؤمن به خدا و دین خدا باشد تنها نقص ما در فهم حسن و قبح احکام الهی را می‌رساند ... اصلاً شما چرا فکر می‌کنید که دروغ کار بدی است؟ چون والدینتان اینطور به شما یاد داده است؟ چون در جامعه‌ای بزرگ شده‌اید که مدام گفته‌اند دروغ بد است؟ چون مدام برایتان آیه و روایت آورده‌اند که دروغ بد است؟ آ‌نها که همیشه می‌گفتند دروغ بد است و شما پذیرفتید اگر از ابتدا می‌گفتند این دروغ بد است و آن دروغ خوب است یا فلان کار دروغ است و بد است ولی آن کار دیگر توریه است و خوب است یا در شرایطی خوب است و در کل به بدی دروغ نیست آیا باز امروز شما صحبت از کلاه شرعی می‌کردید؟ شما اگر قرآن را وحی منزل نمی‌دانید آیا می‌توانید تعریفی که از دروغ برداشت کرده‌اید را وحی منزل دانسته و ما را ملزم به پذیرش آن بدانید؟ تکلیفی که بر مردم گذاشته شده است به اندازه‌ی وسعشان هست، یک نفر ممکن است توریه کردن را دروغ بداند، چنین کسی اگر توریه کند چه بسا گناه کرده باشد، ولی کسی که فرق آن‌ها را بداند کارش گناه نیست چون نفر اول با فرض آنکه این کارش اشتباه است مرتکب آن شده است و الاعمال بالنیات ... او عصیا در مقابل خدا را بر خود مباح کرد و مرتکب طغیان و گناه شد، اما نفر دوم با فرض اینکه با گفتن این توریه هنوز در بندگی خداست چنان کرده است و نافرمانی برای او ثبت نخواهد شد ... الآن هم مصرّ هستید که آن کار حضرت ابراهیم علیه‌السلام نعوذبالله مصداق دروغ بوده است پس کار بدی بوده است، الآن من دین خودم را از شما بگیرم یا از قرآن که آن کار حضرت ابراهیم علیه‌السلام را تأیید کرده است؟
اما نکته‌ی بعد در مورد آن مثالی که از ابتدا مطرح نمودید ... گرچه به نظر خودم مسأله را به طور کامل از زاویه‌ی دیگری بیان نمودم که هدف خدا از آن کار را به کل متفاوت از آنچه که شما بیان می‌نمایید مطرح می‌کرد، ولی بگذارید یک بار دیگر همان مطلب را با زبان دیگری هم بگویم ... داستان اینطور بود که مشرکین از یک سری آدم بهره گرفتند که بتوانند ردّ پاها را دنبال کنند ... خداوند می‌توانست نسیمی بفرستد که شن‌ها ردّ پاها را مخفی کنند ولی نکرد، این نشانه را برای آن‌ها باقی گذاشت تا داخل خود غار آنچنان که آن ردیاب‌ها مطمئن بودند که بدون شک پیامبر خدا در غار هستند، یعنی خداوند بر سر دروازه‌ی غار دو نشانه قرار داد، یک نشانه به سمت داخل غار که بدو شک پیامبر خدا در غار هستند، یک نشانه هم بر علیه آن که تار عنکبوت و لانه‌ی کبوتر باشد و دلیل بود بر اینکه پیامبر خدا حتماً در غار نبوده‌اند، پس دو دلیل بود و نه فقط یک دلیل، برای مشرکان البته طبیعتاً ساده‌تر بود بپذیرد که ردیاب‌ها اشتباه کرده‌اند تا بپذیرند که اینجا یک معجزه رخ داده است، پس فرض را گذاشتند بر اینکه کسی در غار نیست ... شما می‌گویید که منظور خداوند از این کار این بود که بگوید کسی در غار نیست با آنکه کسی در غار بود و این نعوذبالله دروغ است، من می‌گویم منظور خدا این بود که ابوبکر ببیند که همه‌ی امور به خواست خداست و می‌تواند هر کاری که اراده کند را انجام دهد و من حیث لا یحتسب دوستان خود را یاری رساند و این معجزه برای ابوبکر بوده است مگرنه مشرکان اصلاً متوجه چیزی به اسم معجزه نشدند، خداوند می‌توانست کاری کند که خیلی قبل از رسیدن به غار ردیاب‌ها اشتباهی به سمت دیگری رفته و ردّ پای دیگری را دنبال کنند، یا اصلاً ردّ پاها را گم‌کنند و وا بمانند، اما مهم بود که آن‌ها را تا دهاه‌ی غار هم بکشاند تا ابوبکر ببیند که چیزی نمانده که به گیر ایشا بیفتد، چنانکه در قرآن هم هست که او در آن زمان ترسیده بود ... این را گفتم که بگویم منظور خدا از آن کار این نبوده است که آ‌ن مشرکان را فریب دهد، آن‌ها فریب خوردند ولی هدف در اصل چیز دیگری بوده است ... اینکه این کار خداوند فریب بوده است را البته منکر نیستم ولی خود خداوند هم منکر نشده است و در قرآن گفته است که اگر ایشان مکر کنند خداوند هم در مقابل ایشان مکر می‌کنند و الله خیر الماکرین ... ان شاء الله میان دروغ و فریب تفاوتی قائل باشید و نگویید که کلاً فریب همان دروغ است و اینکه بگوییم نیست یکجور کلاه شرعی سر خودمان گذشتن است ... نه فریب همان دروغ است و نه توریه همان دروغ است ... خیلی چیزها هستند که با هم متفاوت هستند و همیشه هم متفاوت بوده‌اند و احکامشان هم متفاوت بوده و هست و خواهد بود ولی چون ما تا پیش از این اسم آن‌ها را نشنیده بودیم اگر کسی به ما بگوید فکر می‌کنیم می‌خواهد ما را بپیچاند ... جاب پارسا، چه به عنوان توریه کردن و چه به عنوان فریب دادن چه توسط خداوند و چه توسط اولیاء خدا و معصومین علیهم‌السلام مثال بسیار داریم و هیچ کدامشان هم مصداق رجس و آلودگی و امثال آن نیستند، گرچه در مورد خدا اصلاً چنان اطلاق‌هایی بی‌معنا هم هست که خداوند مرتکب گناه بشود (خدا نافرمانی چه کسی را کرده باشد) یا باطنش نعوذبالله آلوده باشد ... این چیزها که می‌فرمایید مر تو راست، خدایی چنان را چنین چیزها کی رواست؟ ... ما داریم در مورد خدایی صحبت می‌کنیم که وقتی قوم صالح علیه‌السلام ناقه را کشتند خداوند ایشان را به سختی عذاب کرد و در مورد این کار خود فرمود «... فَسَوَّاهَا ﴿١٤وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥»، خداوند لازم نیست که برای کارهای خود عاقبت‌سنجی کند که اگر این قوم را عذاب کردم چطور جوابگوی دیگران باشم یا از این دست مسائل، او خدایی است که «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ»، خدایی که بازخواست نمی‌شود و مورد سؤال واقع نمی‌گردد ...
حالا جاب پارسا شما با این تاپیک می‌خواهید بپرسید که آیا خدا دروغ گفته است یا خیر؟ به فرض محال که گفته باشد چه نتیجه‌ای می‌توانید از آن بگیرید؟ که خدا نعوذبالله کار بدی کرده است؟ در دین ما که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اسوه‌ی حسنه است کاری درست و خوب است که ایشان انجام دهند یا به آن توصیه کنند و کاری بد است که ایشان از آن نهی کنند، بحث شما که بر سر خدایی است که این اسوه‌ی حسنه را برای ما اسوه‌ی حسنه قرار داد ... پس به کدام سو می‌روید؟

پس‌نامه: من از لحن همراه با شوخی شما ناراحت نشدم ان شاء‌الله شما هم از لحن جدی من ناراحت نشده باشید گل

پارسا مهر;916185 نوشت:
سلام....
من یک تاپیک ایجاد کردم در مورد اینکه آیا خدا دروغ می گوید یا نه که استاد صدیق کارشناس پاسخگو بودن..در اون تاپیک، پیش آمد که آیا مثالی هست که خدا دروغ گفته باشد...که بنده یک مثال زدم. و مثال از این قرار بود که عرض می کنیم:

مثال از این قرار بود که پیامبر، به همراه گویا جناب ابوبکر که از دست مشکران در حال فرار بودند، در غاری پنهان می شن.... بعد وقتی مشکران به نزد غار می رسن، خدا از طریق معجزه یا هر چی، عنکبوتی رو در دهانه ی غار قرار می ده در حالی که تاری رو تنیده و دهانه ی غار رو بسته....و می شه گفت خدا از این طریق به مشکرانی که پی پیامبر بودند به دروغ می گوید که کسی در غار نیست...

بنده این مثال را در اون تاپیک که بهش اشاره کردم، ذکر کردم و بهتر دیدم که اینجا در غالب تاپیکی مستقل مطرحش کنم و سوال من اینه که این دروغ که مثالش رفت چطور با راست گو بودن خدا سازگاره و همخوانی داره...؟؟

اینم نقلی از استاد مشکور در مورد راست گو بودن خدا بنا به آیات قرآن:
این مساله با توجه به آیاتی که خداوند خود را صادق خوانده است (مثل آیه 87 سوره نساء) و نیز آیاتی که خداوند امر به راستگویی و بودن با صادقین می کند ( مثل آیه 119 توبه) و نیز آیاتی که خداوند از دروغ و دروغ گوئی نهی فرموده است( زمر آیه 3 و آیات بسیاری که در مورد سرزنش دروغ و دروغ گو در قرآن بیان شده است) ونیز آیاتی که خداوند می فرماید در بهشت دروغی گفته نمی شود ( آیه 35 نباء) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید: خداوند خلف وعده نمی کند( مانند آیه 6 روم) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید که او وعده حق و راست می دهد (22 ابراهیم) و... به دست می آید.

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّـهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا ۖ وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ سَلَّمَ ۗ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

انفال 43

[اى پيامبر، ياد كن‌] آنگاه را كه خداوند آنان [=سپاه دشمن‌] را در خوابت به تو اندك نشان داد؛ و اگر ايشان را به تو بسيار نشان مى‌داد قطعاً سست مى‌شديد و حتماً در كار [جهاد] منازعه مى‌كرديد، ولى خدا شما را به سلامت داشت، چرا كه او به راز دلها داناست.

بسم الله .

Reza-D;917624 نوشت:
بسنجیم و انتخاب کنیم که چگونه عمل کنیم

بله صحیح است و این یعنی که احتیاط کنیم و روزه شک دار نگیریم . وقتی امکان شر دارد ، به سمت آن نرویم ولو که امکان خیر هم داشته باشد . در صدقه دادن شما با نیت قرض حسنه به خدا دادن و امثال آن ، این کار را میکنید ، و اولویت اول ، صحت و تایید فقر سائل نیست .

در پناه الله باشید .

پارسا مهر;917566 نوشت:
با سلام مجدد و تشکر از پاسختون...خوب واقعیت بنده هنوز قانع نشدم...شما مثال های دیگری هم زدید، مثل شکافته شدن دریا و امثال اینها، واقعیت این مثال ها ها به نظرم یا مشابه مثال بنده آمد و دروغ باید شمرده شوند یا تشابه زیادی ندارند...حالا به هر حال فارق از تشابه هات و اختلافات ما فقط روی همین مثالی که بنده زدم تمرکز می کنیم...خوب شما آن را دروغ نمی دانید..اما چرا؟
بنده دلایل اینکه آن را دروغ می دانم را بیشتر شرح می دهم و بعد انتقادات و پاسخ شما و دلایل شما را هم جواب می دهم....

استاد دروغ چیست؟بنده تعریف دروغ را از سایت ویکی فقه اینجا نقل می کنم، می دانم شما آن را می دانید، خواهشن تمرکز و دقت داشته باشید روی تعریف:

دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، [۸] خلاف حقیقت و واقعیت، [۹] قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. [۱۰] اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،‌وعده باشد یا غیر آن. [۱۱] ضد صدق [۱۲] است و [۱۳] خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، [۱۴] می باشد.
دروغ در اصطلاح، همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است

پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است....حالا از شما سوال می کنم، آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود

خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟؟نشان داد که کسی در غار نیست

نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست در حالی که هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است دیگر....ببینید خیلی واضح هست!!!!!!

ببینید دروغ حتما نباید با حرف و زبان و کلام باشد....اصلا خدا حرف نمی زند...اگر دروغ فقط کلامی بود..اصلا فرض دروغ گفتن خدا هم یک فرض باطل است...و جزء کارهای محال است...آنوقت خدا باید در قرآن می گفت که خدا چطور دروغ بگوید وقتی نمی تواند حرف بزند و مثل شما حرف نمی زند...پس دروغ فقط زبانی و گفتاری نیست...می تواند با ایما و اشاره و یک واقعه باشد....حالا خدا با آن عنکبوت و تار عنکبوت یعنی با ایما و اشاره و غیر کلام و گفتار چه می خواست به مشرکان بقبولاند؟؟بقبولاند که کسی در غار نیست دیگر...خوب این دروغ بود دیگر...روشن و واضح هست....

خواهشن به این سوال پاسخ بدهید...اگر خدا می خواست دروغ بگوید...(شما که نپذیرفته اید که خدا دروغ گفته به این سوال دقیقا خواهشن پاسخ دهید)اگر خدا می خواست به دروغ به مشرکان بگوید که کسی در غار نیست، پس این کار را چطور انجام می داد؟؟شما به این سوال پاسخ دهید تا بدانیم اصلا از نظر شما دروغ گفتن خدا چگونه می تواند باشد...


سلام مجدد@};-

اولاً فرع بر سؤال و ابهام شما باید ببینیم در این جریان، حق محض نزد خدا چه کسی بوده و باطل و دروغ محض چه کسی است؟ بر اهل معرفت روشن است که رسول مکرم اسلام و عمل او که همان تبلیغ رسالت الهیه است حق محض بوده و کفار و مشرکین و عمل ایشان باطل محض بوده، فلذا حمایت خداوند از پیامبرش در آن داستان اعجازگونه، دفاع از حق محض در برابر باطل و دروغ محض بوده است و این اقدام، عین حق و صدق و درستی است و اگر خلافش اتفاق می افتاد خارج از مدار حقانیت و صداقت و وعده های حق الهی بود.

ثانیاً آن اقدام خداوند در واقع از یکسو مکر و تدبیر شایسته خداوند در برابر مکر و تدبیر ناشایست کفار و مشرکین بوده چنانکه خویش فرموده: :وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛ و [دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است"(آل عمران، 54) و این عین حق و صدق است برای دلهای حق جو و حق پذیر، البته از آنها که "في قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا؛ در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده"(بقره، 10) است انتظار پذیرش نمی رود. از سوی دیگر چنانکه گفتیم خدوند وعده فرموده با امدادهای غیبی اش از برگزیدگانش اعم از انبیاء و اوصیاء الهی و نیز از صالحان در مقام رسالتی که در تبیین و ترویج دین الهی دارند حمایت و یاری کند، اگر در آن قضیه خداوند بر خلاف سنت و وعده حقش، اقدامی نمی کرد بر خلاف حق و صدق رفتار کرده بود. وانگهی غرض خداوند از ارسال رسل و بعثت آخرین پیامبرش تکمیل و تتمیم دین الهی و صراط حق هدایت و نجات بوده، و طبق قاعده لطف و باستناد صفات کمالی علم و قدرت و حکمت، اقتضاء می کند که خداوند تمام اسباب و لوازم تحقق غرضش را مهیا کند که حفظ جان پیامبر از این جنس و سنخ امدادهاست، اگر در آن داستان، امدادی صورت نمی گرفت و کفر به پیامبر ص دست می یافتند نقشه شومشان (قتل پیامبر) را محقق می ساختند و این یعنی نقض غرض خداوند و این بر خلاف فرض غرض اصلی خداوند و متضاد با قول و وعد صدق و سنت الهی است.

ثالثاً در قالب مثال می توان گفت: اگر به فرض عده ای دنبال شخصی می گردند به محلی برسند که درب آنجا را از بیرون قفل شده ببینند (توسط عده ای در حمایت آن فرد از بیرون قفل شده) و جویندگان بر این اساس گمان کنند که آن فرد نمی تواند در این مکان باشد و از جستجوی آن مکان منصرف شوند، آیا این به معنای دروغ و خلاف واقع است؟ از نگاه ما این اقدام، تدبیر و کیاست حامیان و نقض و ضعف جویندگان که به گمان خود اعتنا کردند را می رساند. زیرا در حالی که فرد مورد نظر داخل آن مکان بوده، جویندگان به ظن و گمان خویش "إِنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً؛به راستی که گمان و خیالات موهوم کسی را بی نیاز از حق نمی گرداند"(یونس، 36) اکتفا و اتکال کرده و خود را از دستیابی به مطلوبشان محروم ساختند. در قضیه پیامبر (ص) هم تار عنکبوت بمنزله همان قفل است که خداوند به تدبیر حکیمانه اش در حمایت از پیامبرش بر سر در غار نصب کرده بود و کفار بدلیل نقص و ضعف اندیشه و اتکاء به ظن و گمان از ادامه جستجو در غار صرفنظر کردند.

این نوع حمایت حق مدارانه بمثابه مثالی است که در باره شکافتن رود نیل بیان کردیم، خداوند به تدبیر حکیمانه و قدرت لایزالش(مبتنی بر وعده و سنت حقش) با شکافتن رود نیل بنی اسراییل را از دست فرعونیان رهایی بخشید در این وضعیت، فرعونیان به ظن و گمان و خیال باطل خود که این حالت رود نیل ثابت خواهد ماند به نیل زدند و چنان شد که باید می شد. غافل از اینکه این امداد فقط برای پیروان حق است و شامل دشمنان و کافران نمی شود. چنانکه مشاهده می کنید فرعونیان گرفتار در مکر و تدبیر الهی شده و به دلیل پیروی از ظن و گمان باطل خویش، هلاکت خودشان را رقم زدند نه اینکه گمان شود خداوند العیاذ بالله به فرعونیان دروغ گفته باشد؟!(دقت کنید)

نتیجه آنکه حمایت و امداد خداوند از پیامبرش عین حق و صدق و طبق سنتهای حقش بوده و محروم شدن کفار از دستیابی به پیامبر (ص) بدلیل تبعیت باطل خودشان از ظن و گمان و خیال بوده از اینرو شائبه دروغ و کذب در آن اتفاق بر فرض سؤال شما از اساس باطل می شود.

پارسا مهر;917566 نوشت:
استاد بنده در بالا اشاره کردم که پس از بیان دلیلم می خواهم انتقاد و پاسخ و دلیل شما را بررسی کنم...ولی خوب که نگاه کردم دیدم شما اصلا انتقاد و ردیه ای مطرح نکردید...هرچه متن شما را دیدم، دلیلی و برهانی پیدا نکردم که ادعای بنده را رد کرده باشد...مثلا نوشته اید که

پاسخ و دلایل کافی بیان گردید امیدوارم حق جو و حق پذیر باشید ...@};-

مشکور;917815 نوشت:
اولاً فرع بر سؤال و ابهام شما باید ببینیم در این جریان، حق محض نزد خدا چه کسی بوده و باطل و دروغ محض چه کسی است؟ بر اهل معرفت روشن است که رسول مکرم اسلام و عمل او که همان تبلیغ رسالت الهیه است حق محض بوده و کفار و مشرکین و عمل ایشان باطل محض بوده، فلذا حمایت خداوند از پیامبرش در آن داستان اعجازگونه، دفاع از حق محض در برابر باطل و دروغ محض بوده است و این اقدام، عین حق و صدق و درستی است و اگر خلافش اتفاق می افتاد خارج از مدار حقانیت و صداقت و وعده های حق الهی بود.

با سلام، والا من گیج شدم، خدا دروغ گفته یا نه بالاخره...خوب شما در این پاراگراف فرموده اید که هدف خدا فلان بوده و چنان بوده...هدف خیر بوده و اینها...من نمی دانم این اشارات گفتنش چه فایده دارد...بالاخره دروغ گفته یا نه....سوال بنده این است...دروغ هم که اخ و دم ندارد....به قول استاد صدیق، دروغ دروغ است، به هرکسی گفته شده باشد...خدا دروغ مصلحطی هم نمی گوید...والا من گیج شدم...الان خدا دروغ گفته یا نه...
خوب ببینیم در ادامه چه فرموده اید...من هنوز نخوانده ام ادامه را...

مشکور;917815 نوشت:

ثانیاً آن اقدام خداوند در واقع از یکسو مکر و تدبیر شایسته خداوند در برابر مکر و تدبیر ناشایست کفار و مشرکین بوده چنانکه خویش فرموده: :وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛ و [دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است"(آل عمران، 54) و این عین حق و صدق است برای دلهای حق جو و حق پذیر، البته از آنها که "في قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا؛ در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده"(بقره، 10) است انتظار پذیرش نمی رود.

مکر بوده یعنی دروغ نبوده؟مکر مساوی با دروغ است؟؟ من احساس می کنم شما دارید به حاشیه می پردازید استاد گرامی...پاسخ مستقیمی هنوز دریافت نکرده ام...خوب در ادامه...
مشکور;917815 نوشت:
ثالثاً در قالب مثال می توان گفت: اگر به فرض عده ای دنبال شخصی می گردند به محلی برسند که درب آنجا را از بیرون قفل شده ببینند (توسط عده ای در حمایت آن فرد از بیرون قفل شده) و جویندگان بر این اساس گمان کنند که آن فرد نمی تواند در این مکان باشد و از جستجوی آن مکان منصرف شوند، آیا این به معنای دروغ و خلاف واقع است؟ از نگاه ما این اقدام، تدبیر و کیاست حامیان و نقض و ضعف جویندگان که به گمان خود اعتنا کردند را می رساند. زیرا در حالی که فرد مورد نظر داخل آن مکان بوده، جویندگان به ظن و گمان خویش "إِنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً؛به راستی که گمان و خیالات موهوم کسی را بی نیاز از حق نمی گرداند"(یونس، 36) اکتفا و اتکال کرده و خود را از دستیابی به مطلوبشان محروم ساختند. در قضیه پیامبر (ص) هم تار عنکبوت بمنزله همان قفل است که خداوند به تدبیر حکیمانه اش در حمایت از پیامبرش بر سر در غار نصب کرده بود و کفار بدلیل نقص و ضعف اندیشه و اتکاء به ظن و گمان از ادامه جستجو در غار صرفنظر کردند.

خوب من فکر می کنم شما اینجا به اصل مطلب رسیده اید و پاسخ مستقیم داده اید، ممنونم...پس با این مثال و توضیح شما به هیچوجه، در اینجا به دروغ گفتن خدا اعتقادی ندارید...آن واقعه را دروغ نمی شمارید...خوب، پس نظر و اعتقاد شما برای بنده مشخص شد اینجا....شما نوشته اید که اگر کسانی به حمایت از شخص فراری در را از پشت قفل کنند، با این نیت که متجاوزان، به گمراهی افتاده و بپندارند که کسی از در رد نشده، آیا این معنای دروغ گفتن است...؟؟استاد پاسخ خیلی روشن و آشکار است...بله این به معنای دروغ گفتن است و شکی در آن نیست.استاد همانطور که می دانید نیت عمل در راس امور قرار دارد...نیت اشخاصی که در را قفل کردند چه بود؟؟آیا این نبود که به متجاوزان بقبولانند که کسی از در رد نشده؟در حالی که رد شده؟یعنی اظهار یک امر خلاف واقع؟؟خوب این دروغ می شود دیگر!!!!اظهار امر خلاف واقع=دروغ!!!
بنده نمی دانم، ما فکر کرده ایم دروغ فقط زبانا اتفاق می افتد...خوب مهم نیت است در درجه اول...نیت دروغ است...حالا این دروغ می تواند زبانی باشد، با ایما و اشاره باشد....اصلا در فیلم و تلویزیون هم این امر متداول است....مثلا در این مثالی که شما بیان فرمودید....قطعا اگر فیلمی بود..یک صحنه کارگردان نشان می داد که متاوزان وقتی متوجه می شوند که فریب خورده اند...مشت به دیوار می کوبند و خواهند گفت، به ما دروغ گفتن!!!!!چگونه؟؟؟با قفل زدن به در!!!!یعنی اصلا اینجا دروغ گفتن بدیهی به نظر می رسد...بنده نمی دانم چطور دوستان از بداهت امر آگاه نیستند!!!پس استاد رامی به نظر بنده این مثالی که شما فرمودید هم مصداق بارز دروغ است....
مشکور;917815 نوشت:
جویندگان به ظن و گمان خویش

چرا به نیت حامیان فراری اشاره نمی کند که نیتشان دروغ گفتن به جویندگان و متجاوزان بوده....
مشکور;917815 نوشت:
. در قضیه پیامبر (ص) هم تار عنکبوت بمنزله همان قفل است

بله استاد گرامی در قضیه پیامبر هم آن تار عنکبوت زبان بی صدای خدا بود که می گفت کسی در غار نیست، در حالی که کسی در غار بود....
مشکور;917815 نوشت:
ین نوع حمایت حق مدارانه بمثابه مثالی است که در باره شکافتن رود نیل بیان کردیم، خداوند به تدبیر حکیمانه و قدرت لایزالش(مبتنی بر وعده و سنت حقش) با شکافتن رود نیل بنی اسراییل را از دست فرعونیان رهایی بخشید در این وضعیت، فرعونیان به ظن و گمان و خیال باطل خود که این حالت رود نیل ثابت خواهد ماند به نیل زدند و چنان شد که باید می شد

استاد گرامی، ماجرای رود نیل یک تفاوت خیلی آشکار یا شاید هم از جهاتی باریکی با مثال عنکبوت دارد...و آن این است که در مثال شکافته شدن رود نیل، نیت خدا این نمی توانسته باشد که به فرعونیان به دروغ بگوید که دریای شکافته شده، ثابت خواهند ماند...این فرعونیان بودند که به اشتباه تصور کردند...خدا قصوری ندارد....مثلا بنده از همه جا بی خبر پیراهن مشکی پوشیده ام...اصلا نمی دانم مثلا در آن مکان، پیراهن مشکی نشانه ی چیست....یعنی کاملا از همه جا بی خبرم و نیتی ندارم...کسی با دیدن من به این اشتباه افتاد که کسی مرده، دیگر تقصیر بنده چیست؟بنده از هه جا بی خبر داشتم راه خودم را می رفتم....در مثال رودخانه هم...خدا رودخانه را شکافت که موسی و همرانیانش از آن بگذرند و به فرعونیان نگفت که این رودخانه قرار است ثابت بماند...اگر نیتش این بوده که به فرعونیان بگوید که این رودخانه قرار است ثابت بماند ، خوب این مثال شکافته شدن رودخانه هم مصداغ دروغ است....استاد گرامی خواهش دارم خواهش دارم به این نکته توجه کنید...به نیت عمل هم توجه شود...استاد نیت خدا چه بود....خدا عنکبوت را گذاشت آنجا که دهانه ی غار خوشگل و زیبا بشود و بعد مشرکان به تصور اشتباه افتادند که کسی در غار نرفته؟؟یا نیت خدا این بود که عنکبوت را آنجا بگذارد که مشرکان بپندارند کسی در غار نیست..یعنی به مشرکان دروغ بگوید....
دوستان اساتید....به خدا داستان خیلی روشن است....بنده خیلی ساده و کوتاه دلیل آوردم که چرا این مثال دروغ است...ولی دوستان به جای آنکه آن را بیاورند نقد کنند و بگویند مثلا اینجا، این عبارتش اشتباه هست... با صد تا مثال و آسمان ریسمان دوختن قصد دارند بگویند این یک دروغ نبوده....ببخشید دیگر رک می گویم....من دوباره عرضم را اینجا نقل می کنم....اگر اشتباهی هست...همین عبارت بنده را نقل کنید و بگویید اینجایش اشتباه هست..دیگر چرا کلی مثال و داستان مطرح می کنید....ببینید آیا بنده حرف ناصوابی و بی منطقی مطرح می کنم:

  • پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است.... آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود
  • خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟و نیتش چه بود؟نشان داد و نیتش این بود که بگوید کسی در غار نیست
  • نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست، نیتش هم همین بود در حالی که کسی در غار هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است

و طاها;917697 نوشت:
إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّـهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا ۖ وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ سَلَّمَ ۗ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

انفال 43

[اى پيامبر، ياد كن‌] آنگاه را كه خداوند آنان [=سپاه دشمن‌] را در خوابت به تو اندك نشان داد؛ و اگر ايشان را به تو بسيار نشان مى‌داد قطعاً سست مى‌شديد و حتماً در كار [جهاد] منازعه مى‌كرديد، ولى خدا شما را به سلامت داشت، چرا كه او به راز دلها داناست.


جالب شد به نظر این هم دروغ می آید...البته باید بیشتر رویش فکر کنم...ولی اینطور که بویش می آید دروغ های خدا زیاد است...فردا پس فرداست که کارشناسان و علما برگردند بگویند، اصلا کی گفته دروغ بد است...دروغ خیلی هم خوب است...اصلا همه ی انسان ها فطرتا در می یابند دروغ چیز خوبی است...[-(

پارسا مهر;917838 نوشت:

مکر بوده یعنی دروغ نبوده؟مکر مساوی با دروغ است؟؟ من احساس می کنم شما دارید به حاشیه می پردازید استاد گرامی...پاسخ مستقیمی هنوز دریافت نکرده ام...خوب در ادامه...

سلام،
شما بفرمایید، مکر همان دروغ است و دروغ هم همان مکر است؟ خداوند دروغگو نیست ولی اهل مکر با مکرکنندگان هست، پس ظاهراً از نظر دین ما لااقل مکر و دروغ یکی نیستد و مثالی که این تاپیک را برای بررسی آن باز کرده‌اید از اساس بی‌پایه است ...
پارسا مهر;917838 نوشت:
ببینید آیا بنده حرف ناصوابی و بی منطقی مطرح می کنم:

  • پس به طور کلی دروغ به معنای سخنی خلاف حقیقت و واقعیت است.... آیا پیامبر یا کلا کسی در غار بودد یا نه؟؟؟بله کسی در غار بود
  • خدا با ایما و اشاره(توسط عنکبوت) به مشرکان چگونه قبولاند و نشان داد،؟و نیتش چه بود؟نشان داد و نیتش این بود که بگوید کسی در غار نیست
  • نتیجه:خدا به مشکران قبولاند و نشان داد که کسی در غار نیست، نیتش هم همین بود در حالی که کسی در غار هست و بود، این عین تعریف دروغ و سخنی خلاف واقع مطرح کردن است

بله حرفتان حرف ناصواب و بی‌منطقی است ... شما یک برداشتی از مفهوم دروغ و بد بودن دروغ در نگاه دین دارید و ظاهراً می‌خواهید با تلقین کردن نظر خودتان آن را در نگاه دیگران نیز درست جلوه بدهید ... شما نیت‌خوانی خدا را هم می‌کنید و می‌گویید هدف خدا از آن کارها چنین بوده و چنان با اینکه توضیح داده شد که هدف از آن مسائل در اصل چیز دیگری بوده است اگرچه فریب دادن مشرکین هم در کنار آن رخ بدهد ...
پارسا مهر;917840 نوشت:
البته باید بیشتر رویش فکر کنم...ولی اینطور که بویش می آید دروغ های خدا زیاد است...فردا پس فرداست که کارشناسان و علما برگردند بگویند، اصلا کی گفته دروغ بد است...دروغ خیلی هم خوب است...اصلا همه ی انسان ها فطرتا در می یابند دروغ چیز خوبی است...

از طرفی بهتر بود ابتدا فکری که فرمودید را می‌کردید و بعد سوء ظنتان نسبت به خدا و دین خدا را بیان می‌نمودید ...
از طرف دیگر اگر خدا نعوذبالله دروغ می‌گفت شک نکنید که دروغ در آن شرایط برای ما کار اشتباهی محسوب نمی‌شد، کما اینکه اگر حضرت خضر علیه‌السلام به امر خدا نوجوانی را به قتل برساند و پیامبری مانند حضرت موسی علیه‌السلام هم متعرض آن گردد ما حضرت خضر علیه‌السلام را قاتل به معنای گناهکار آن نمی‌شناسیم بعد از آنکه کار ایشان مهر تأیید خدا و دین خدا را دریافت کرده است، شما که دیگر به جای ولی خدا متعرض خود خدا شده‌اید که بدون شک فعل خدا مورد تأیید خدا و دین خدا هست ... به عبارت دیگر سؤال شما در مورد ارزش‌گذاری کارهای خداوند از نگاه کسی که به خدایی خدا اعتقاد داشته باشد از اساس بی‌معناست، خدا کسی است که می‌گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد است اگرچه به نظر ما اشتباه باشد «عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ...

اگر سعی دارید با این سؤال‌ها وجود خداوند و حقانیت اسلام و حقانیت قرآن را متوجه شوید ظاهراً راه اشتباهی را برای این کار انتخاب کرده‌اید، چون به هر جوابی که از این تاپیک به آن برسید از روی آن هیچ نتیجه‌گیری خاصی نمی‌توانید در این زمینه بکنید ...

پارسا مهر;917838 نوشت:
مکر بوده یعنی دروغ نبوده؟مکر مساوی با دروغ است؟؟ من احساس می کنم شما دارید به حاشیه می پردازید استاد گرامی...پاسخ مستقیمی هنوز دریافت نکرده ام...خوب در ادامه...

سلام مجدد@};-

شما به معنای مکر توجه ندارید و آن را با دروغ مساوی گرفته اید، در حالیکه ماده "مکر" در قرآن کریم ۴۳ بار به کار رفته که بیشتر موارد درباره خداوند مطرح شده، از این رو برخی برای مکر در قرآن کریم خصوصاً در باره خداوند معنای تدبیر و تقدیر را ارائه داده‌اند. (قاموس قرآن‏، ج‏۶، ص۲۶۵) بر اساس معنایی که برای "مکر" ذکر شده، مکر جنبه ابزاری دارد و می‌تواند ابزاری برای افعال خیر یا افعال شر قرار گیرد؛ از این رو مکر هم می‌تواند در افعال شر و هم در افعال خیر به کار رود؛ مانند: خوراندن داروی مفید به کودک مریض به وسیله مکر.(کرانه سعادت، ترجمه سیدمهدی شمس الدین، ص۲۱۳)

در فرازهای دیگری از آیات شریفه، مکر به خدا نسبت داده شده است: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ...» «و ( یهود و دشمنان مسیح برای نابودی او و آیینش) نقشه (شوم) کشیدند و خداوند (بر حفظ او و آیینش) تدبیر و چاره جویی کرد...» انتساب مکر به خداوند و توجه به این نکته که از خدای تبارک هیچ فعل مذمومی سر نمی‌زند، روشن می‌کند که قرآن کریم مکر را فقط ابزاری برای افعال شر نمی‌داند؛ بلکه مکر می‌تواند در دست کسانی با نیت‌های پاک باشد و در افعال خیر در قالب تدبیر و چاره جویی به کار رود. البته در معناشناختی مکر خداوند در بیان قرآنی نظریات متفاوتی از سوی مفسران ارائه شده است، که از ورود و بیان تفصیلی آن می گذریم.

در قرآن کریم مکر خدا سریع‌ترین و کارآمدترین مکرها «...قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً»(یونس، 21) و خداوند بهترین و برترین مکرکنندگان «...وَاللَّهُ خَیرُ الْماکِرینَ»(آل عمران، 54) معرفی شده، مکر خداوند در این آیات به صفت "خیر" یعنی برتر بودن متصف شده که از دو لحاظ می‌توان آن را در نظر گرفت؛ هم از لحاظ نظری به این معنا که از جهت حق، صدق، صحت و روابودن کامل‏تر است؛ هم از لحاظ عملی به این معنا که از نظر قوت و قدرت برتر است. پس اینکه مکر خداوند و ماکر بودن او خیر است؛ یعنی از هر دو جنبه برتر از مکرها و ماکرهای غیر اوست.(تفسیر تسنیم، ج۱۴، ص۳۸۱) صفت دیگری که برای مکر خداوند در قرآن کریم بیان شده، سریع‌تر بودن است، مفسران در این زمینه چنین بیان کرده‌اند که خداوند از اعمال و اراده بندگان خود پیش از همه آگاهی دارد و نمی‌توان چیزی را بر خدا مخفی کرد؛ از این رو بندگانی که در رفتار و نیت‌های خود خیال می‌کنند خداوند از آنها آگاهی ندارد و می‌توانند درباره دین خدا مکری به کار گیرند، در اشتباهند و در حقیقت به خود مکر می‌زنند.(برگرفته از ویکی فقه، ماده مکر، با کمی تغییر)

چنانکه ملاحظه شد، مکر در باره خداوند در معنای تدبیر و چاره جویی خیر در جهت تحقق حق و عدل و خیر بکار می رود و اولاً هیچ نسبت و سنخیتی با مکر و فریبی که ابناء بشر، خصوصاً گمراهان انجام می دهند نداشته و ثانیاً از لحاظ مفهومی و معنایی نیز هیچ نسبتی با مفهوم دروغ ندارد.

پارسا مهر;917838 نوشت:
خوب من فکر می کنم شما اینجا به اصل مطلب رسیده اید و پاسخ مستقیم داده اید، ممنونم...پس با این مثال و توضیح شما به هیچوجه، در اینجا به دروغ گفتن خدا اعتقادی ندارید...آن واقعه را دروغ نمی شمارید...خوب، پس نظر و اعتقاد شما برای بنده مشخص شد اینجا....شما نوشته اید که اگر کسانی به حمایت از شخص فراری در را از پشت قفل کنند، با این نیت که متجاوزان، به گمراهی افتاده و بپندارند که کسی از در رد نشده، آیا این معنای دروغ گفتن است...؟؟استاد پاسخ خیلی روشن و آشکار است...بله این به معنای دروغ گفتن است و شکی در آن نیست.استاد همانطور که می دانید نیت عمل در راس امور قرار دارد...نیت اشخاصی که در را قفل کردند چه بود؟؟آیا این نبود که به متجاوزان بقبولانند که کسی از در رد نشده؟در حالی که رد شده؟یعنی اظهار یک امر خلاف واقع؟؟خوب این دروغ می شود دیگر!!!!اظهار امر خلاف واقع=دروغ!!!
بنده نمی دانم، ما فکر کرده ایم دروغ فقط زبانا اتفاق می افتد...خوب مهم نیت است در درجه اول...نیت دروغ است...حالا این دروغ می تواند زبانی باشد، با ایما و اشاره باشد....اصلا در فیلم و تلویزیون هم این امر متداول است....مثلا در این مثالی که شما بیان فرمودید....قطعا اگر فیلمی بود..یک صحنه کارگردان نشان می داد که متاوزان وقتی متوجه می شوند که فریب خورده اند...مشت به دیوار می کوبند و خواهند گفت، به ما دروغ گفتن!!!!!چگونه؟؟؟با قفل زدن به در!!!!یعنی اصلا اینجا دروغ گفتن بدیهی به نظر می رسد...بنده نمی دانم چطور دوستان از بداهت امر آگاه نیستند!!!پس استاد رامی به نظر بنده این مثالی که شما فرمودید هم مصداق بارز دروغ است....

پاسخ شما داده شد، وجود قفل بیانگر نبودن شخصی در آن مکان نیست، در حالیکه کسی هست! در حالیکه همه نشانه ها و ردپاها حاکی از آمدن آن شخص تا بدین مکان است، اعتنا به قفل، در حقیقت تبعیت از ظن و گمان و خیال است. در قضیه پیامبر هم حکایت همین استف در حالیکه همه نشانه ها و ردپاها گویای داخل شدن پیامبر ص به داخل غار بوده، آنها به ظاهر درب غار (وجود تار عنکبوت) که مبتنی بر ظن و گمان و خیالشان بود اعتنا و اکتفا کرده و از جستجوی داخل غار منصرف شدند. هیچکس به آنها دروغ نگفته و حتی نشانه ها و علاماتی که از نظر انها علمی بوده گویای حضور پیامبر در غار بوده اما آنها به ظاهر ظن و گمانی خود و تبعیت خیال اعتنا کردند و همان شد که در اراده تدبیر و چاره اندیشی خدای متعال بود، یعنی حفظ جان پیامبر برای تحقق غرض هدایت خلق.

شما میتوانید بجای انهمه دلیل که بر شمردیم (مکر و تدبیر خداوند، سنت الهی، وعده صدق حقتعالی، جلوگیری از نقض غرض و ...) بر برداشت ناصوابتان از آن واقعه اصرار بورزید، ملالی نیست. در این مجال ما پرورش یافتگان مکتب قرآن و اهل بیت هستیم و قرآن به ما آموخته در این مواقع بگوییم: لکم دینکم ولی دین ...

پارسا مهر;917838 نوشت:
بله استاد گرامی در قضیه پیامبر هم آن تار عنکبوت زبان بی صدای خدا بود که می گفت کسی در غار نیست، در حالی که کسی در غار بود....

این برداشت شخص شماست درحالیکه گفتیم قفل و تارعنکبوت چنین چیزی را نه با زبان قال و نه زبان حال نمی گوید، بلکه اگر کسی تابع ظن و گمان و خیال و چشم ظاهربین نباشد به وجود قفل و تارعنکبوت بسنده نمی کند بلکه باید بالشخصه و بالعینه محل را جستجو کند تا به یقین برسد، پس حکایت انصراف مشرکان ریشه در همان دارد که بیانش گذشت و هیچ ربطی به دروغ گفتن خداوند (العیاذ بالله) ندارد.

پارسا مهر;917838 نوشت:
استاد گرامی، ماجرای رود نیل یک تفاوت خیلی آشکار یا شاید هم از جهاتی باریکی با مثال عنکبوت دارد...و آن این است که در مثال شکافته شدن رود نیل، نیت خدا این نمی توانسته باشد که به فرعونیان به دروغ بگوید که دریای شکافته شده، ثابت خواهند ماند...این فرعونیان بودند که به اشتباه تصور کردند...خدا قصوری ندارد....مثلا بنده از همه جا بی خبر پیراهن مشکی پوشیده ام...اصلا نمی دانم مثلا در آن مکان، پیراهن مشکی نشانه ی چیست....یعنی کاملا از همه جا بی خبرم و نیتی ندارم...کسی با دیدن من به این اشتباه افتاد که کسی مرده، دیگر تقصیر بنده چیست؟بنده از هه جا بی خبر داشتم راه خودم را می رفتم....در مثال رودخانه هم...خدا رودخانه را شکافت که موسی و همرانیانش از آن بگذرند و به فرعونیان نگفت که این رودخانه قرار است ثابت بماند...اگر نیتش این بوده که به فرعونیان بگوید که این رودخانه قرار است ثابت بماند ، خوب این مثال شکافته شدن رودخانه هم مصداغ دروغ است....استاد گرامی خواهش دارم خواهش دارم به این نکته توجه کنید...به نیت عمل هم توجه شود...استاد نیت خدا چه بود....خدا عنکبوت را گذاشت آنجا که دهانه ی غار خوشگل و زیبا بشود و بعد مشرکان به تصور اشتباه افتادند که کسی در غار نرفته؟؟یا نیت خدا این بود که عنکبوت را آنجا بگذارد که مشرکان بپندارند کسی در غار نیست..یعنی به مشرکان دروغ بگوید....

هیچ تفاوتی در دو مثال ملحوظ نیست،از تکرار و توضیح مجدد هم خودداری می کنم، برای شخص شما احترام زیادی قائل هستم و از هرگونه قضاوت در باره افراد به درگاه حضرت دوست تبری می جویم، اما بدور از شما و بدون اینکه جمله اخرم خطاب به احدی باشد، ناگزیر از بیان آن هستم:

"بدون شک، اهل بینش و بصیرت و آنها که بیدارند به سهولت، حقیقت انچه بیان شد را درک می کنند، انها که خوابشان برده را هم شاید بشود بیدار و تفهیم شان کرد! اما غیر اهل بینش و بصیرت، آنها که من تبع هواه هستند و یا خودشان را به خواب زده اند را هرگز!

موفق باشید ...@};-

نقطه;917671 نوشت:
حالا جاب پارسا شما با این تاپیک می‌خواهید بپرسید که آیا خدا دروغ گفته است یا خیر؟ به فرض محال که گفته باشد چه نتیجه‌ای می‌توانید از آن بگیرید؟ که خدا نعوذبالله کار بدی کرده است؟ در دین ما که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اسوه‌ی حسنه است کاری درست و خوب است که ایشان انجام دهند یا به آن توصیه کنند و کاری بد است که ایشان از آن نهی کنند، بحث شما که بر سر خدایی است که این اسوه‌ی حسنه را برای ما اسوه‌ی حسنه قرار داد ... پس به کدام سو می‌روید؟

نقطه;917671 نوشت:
به عبارت دیگر سؤال شما در مورد ارزش‌گذاری کارهای خداوند از نگاه کسی که به خدایی خدا اعتقاد داشته باشد از اساس بی‌معناست، خدا کسی است که می‌گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد است اگرچه به نظر ما اشتباه باشد

با سلام...بنده هرچقدر پست های شما را بیشتر می خوانم بیشتر به این باور می رسم که شما خیلی به احساسات و عواطف و فطرت اعتقاد دارید...اینکه احساس و عواطف و فطرت چه می گویند برایتان خیلی مهم تر از آن است که عقل چه می گوید...بگذریم....شما در دو پست فرموده اید که این خداست که می گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد است....خوب حالا به بنده بگویید که از نظر خدا فرستادن پیامبر خوب است یا بد است؟؟گویا از نظر شما ما نمی توانیم به این سوال پاسخ بدهیم...باید منتظر باشیم ببینیم که خدا نظرش در این باره چیست....ما نمی توانیم اظهار نظر کنیم....این خداست که مشخص می کند پیامبر فرستادن خوب است یا بد است...پس با این حساب ما برای این سوال که آیا پیامبر فرستادن لازم است یا نه به بن بست می خوریم؟خواهشن به این سوال پاسخ بدهید...
پی نوشت:می دانیم برای شناخت پیامبر راستین از ناراست، از نظر عقلی باید پیشتر ثابت کرده باشیم که بر خداست که پیامبر بفرستد....حالا اگر ما جواب این سوال را ندانیم نمی توانیم به هیچ پیامبری هم به یقین ایمان بیاوریم...بفرمایید بنده منتظر شنیدن پاسخ به این سوال هستم....
نقطه;917671 نوشت:
اگر سعی دارید با این سؤال‌ها وجود خداوند و حقانیت اسلام و حقانیت قرآن را متوجه شوید ظاهراً راه اشتباهی را برای این کار انتخاب کرده‌اید

نمی دانم چرا دنبال فضاوت و همچین حاشیه هایی هستید....در این تاپیک بیشتر از اونکه دنبال پی بردن به حقانیت خدا و اسلامش باشم...هدفای دیگری رو دنبال می کنم...برای رسیدن به اینکه قرآن کلام خداست یا خدایی وجود دارد یا نه، قطعا روش های راحت تر و دم دستری وجود دارد...همین که معجزه نبوت را ثابت نمی کند ولی خدا اسرار دارد که پیامبرانش را با معجزه ارسال کند و انتظار ایمان آوردن به آنها را دارد یا اینکه خدا انتظار دارد به صرف یک کتاب به فرستاده اش ایمان بیاوریم کافیست که حقانیت دین اسلام را از ریشه بزند....دیگر نیازی به این بحث هایی که هرکسی آن را به شکلی برای خودش دوست دارد تعریف کند نیست....بنده هدف های دیگری دارم....

ادامه دارد....

نقطه;917671 نوشت:
.. اصلاً شما چرا فکر می‌کنید که دروغ کار بدی است؟ چون والدینتان اینطور به شما یاد داده است؟ چون در جامعه‌ای بزرگ شده‌اید که مدام گفته‌اند دروغ بد است؟ چون مدام برایتان آیه و روایت آورده‌اند که دروغ بد است؟

راستش را بخواهید بنده اصلا اعتقاد ندارم که دروغ بد است....اصلا بد و خوب بودن برای بنده معنی ای ندارند...بنده خطاب به جناب رضا نوشتم که:

  • نظر شخصی خودم را بپرسید مفصل است و اصلا بنده اعتقاد دارم دروغ بد و خوبش نسبی است و مطلق نیست...حالا مفصل است...بنده بیشتر دارم اینجا اعتقادات و گذاره های علمای دینی و فلاسفه ی اسلامی را به نقد می کشم...این علمای اسلامی و متکلمان و فلاسفه ی اسلامی هستند که می گویند دروغ مطلق بد است....مثلا استاد صدیق در این جا نوشته اند:
  • اولا: خداوند هیچگاه در تنگنا قرار نمیگیرد تا بخواهد دروغ بگوید. کسی در خلقت کردن مزاحم خداوند نیست تا برای رفع این مزاحمت بخواهد دروغ ولو مصلحتی بگوید.
  • یا در جایی دیگر گفته اند:
  • دروغ، دروغ است به هر کسی گفته شود، اینکه مورد وحی را گفتم زیرا سخن گفتن با بندگان در قالب وحی بیشتر و رایج تر است
  • لینک منبع:http://www.askdin.com/showthread.php?t=57862&page=2
  • یعنی حتی دروغ مصلحتی را هم بد می دانند و ادعا دارند از خدا سر نمی زند....

نقطه;917671 نوشت:
آ‌نها که همیشه می‌گفتند دروغ بد است و شما پذیرفتید اگر از ابتدا می‌گفتند این دروغ بد است و آن دروغ خوب است یا فلان کار دروغ است و بد است ولی آن کار دیگر توریه است و خوب است یا در شرایطی خوب است و در کل به بدی دروغ نیست آیا باز امروز شما صحبت از کلاه شرعی می‌کردید؟

فکر می کنم به جوابتان رسیدید...ولی بنده یک نکته بگویم...اگربنده گفتم کلاه شرعی دارید درست می کنید...کلاه شرعی برای خدا بود....یعنی علمای ما به فرض هم بگویند فلان دروغ را در فلان موقعیت بگویید اشکای ندارد و من نمی گویم کلاه شرعی است...ولی وقتی علامه می گویند که فلان دروغ گفتنش برای خدا اشکال ندارد چون دیگر دروغ نیست...این می شود کلاه شرعی برای خدا درست کردن....عزیز دل خود کارشناسان و علمای ما می گویند که دروغ از هر نوعش را خدا نمی گوید...خود قرآن در آیاتش می گوید که خدا راست گوست و دروغ نمی گوید...خود خدای شما می گوید من راست گو هستم...خوب خدا می گفت من دروغ گو هم هستم....گاهی دروغ می گویم....بنده خواستید لینک می دهم از کارشناش سایت که حتی در اشاره به دروغ مصلحتی خدا هم گفته اندالعیاذبالله!!!


نقطه;917671 نوشت:
ابراهیم علیه‌السلام نعوذبالله مصداق دروغ بوده است

بنده آخر نفهمیدم...از نظر شما جایی دروغ خوب است یا نه...اگر خوب است چه اشکالی دارد جناب ابراهیم دروغ گفته باشد چرا می گویید نعوذبالله ...بنده گیج شدم!

ادامه دارد....

نقطه;917671 نوشت:
شما می‌گویید که منظور خداوند از این کار این بود که بگوید کسی در غار نیست با آنکه کسی در غار بود و این نعوذبالله دروغ است، من می‌گویم منظور خدا این بود که ابوبکر ببیند که همه‌ی امور به خواست خداست و می‌تواند هر کاری که اراده کند را انجام دهد و من حیث لا یحتسب دوستان خود را یاری رساند و این معجزه برای ابوبکر بوده است مگرنه مشرکان اصلاً متوجه چیزی به اسم معجزه نشدند

گرامی شما نوشته اید که منظور خدا این بود که جناب ابوبکر ببیند که همه ی امور به خواست خداست و می تواند هر کاری که اراده کند را انجام دهد....خوب خدا برای رسیدن به این منظور، باید کاری می کرد که مشرکان به پیامبر دست نیابند...یعنی خدا از قرار دادن عنکبوت و کبوتر یک منظور در درجه اول داشت و آن این بود که به مشرکان بگوید کسی در غار نیست با آنکه کسی در غار بود(و این دروغ بود) بنده نمی دانم این مسائل خیلی بدیهی هست....شما میخواهید بگویید که منظور خدا ارشاد ابوبکر بوده و بعد بگویید اصلا منظور نداشته که مشرکان را فراری بدهد ....عجیب است!!!
نقطه;917671 نوشت:
ولی هدف در اصل چیز دیگری بوده است ...

گرامی هدف هرچه بوده در رهگذرش باید این هدف هم برابرده می شد که مشرکان فریب داده شوند...بنده پاک گیج شده ام از اظهارات شما...نمی دانم شاید به اندازه شرق تا غرب حرف های شما را نمی فهمم....چون پاک گیج شده ام!!!

والا دوست عزیز شما باز یک سری مطلب فرمودید که به نظرم شبیه به روضه خوانی بود و باز حرفم را با این عرض تمام می کنم که به نظر شما احساس و عواطف را بر عقل ترجیح داده اید و گاها هم در مطالبان فرمایشاتی دارید که فطرت بنده را بیدار کند...در حالی که بنده به چیزی به نام فطرت اعتقاد ندارم....

مشکور;917883 نوشت:
سلام مجدد

استاد گرامی با سلام مجدد...واللا بنده هنوز که هنوزه قانع نشدم. و از گفتن این امر هم کمی واهمه و یا شرم دارم...چون احساس می کنم شما بنده فردی لجبار و به خود را به خواب زده شناخته اید..والا پاسخ ها اکثرا به مسائل حاشیه ای پرداخته شده بودند..مثلا این مکر بوده...خوب مکر باشد...مکر می تواند دروغ هم باشد....خلاصه یک سری از پاسخ ها واقعیت بنده احساس می کنم پرداختن به مسائل حاشیه ای بود و آن قسمتی هم که سوال را هدف گرفته بود، بدون در نظر گرفتن همه جوانب داده شده بودند...نظر بنده بود...حالا خواهش دارم....خواهش دارم....بگذارید بحث از سمت و سوی دیگری راه خودش را باز کند.شاید بنده به اشتباه پی بردم...خواهش کردم بنده از شما گل
پس لطفا بدون پرداختن به حاشیه به دو سوال زیر پاسخ دهید....روشن و قابل فهم، کوتاه و مستقیم بدون پرداختن به حاشیه...ممنون

1-
شما اعتقاد دارید که هدف حفظ جان پیامبر بوده همانطور که نوشته اید(
...مشرکان در همان آغاز با دستیابی به پیامبر (ص) مانع رسالتش می شدند...) پس هدف حفظ جان پیامبر و فراری دادن مشرکان بوده....خدا برای نیل به این هدف، باید به مشرکان می قبولاندند که کسی در غار نیست...درست است یا نه؟؟و آیا این اظهار امری خلاف واقع بود یا نه؟؟
؟؟

2-
آیا تعریف دروغ این نیست
؟؟؟؟اظهار امری خلاف واقع؟؟؟؟

نقطه;917859 نوشت:
بله حرفتان حرف ناصواب و بی‌منطقی است ... شما یک برداشتی از مفهوم دروغ و بد بودن دروغ در نگاه دین دارید و ظاهراً می‌خواهید با تلقین کردن نظر خودتان آن را در نگاه دیگران نیز درست جلوه بدهید ...شما نیت‌خوانی خدا را هم می‌کنید و می‌گویید هدف خدا از آن کارها چنین بوده و چنان با اینکه توضیح داده شد که هدف از آن مسائل در اصل چیز دیگری بوده است اگرچه فریب دادن مشرکین هم در کنار آن رخ بدهد ...

گرامی چطور است که شما نیت خوانی خدا می کنید ما نمی توانیم!!ببینید نیت خوانی خدا اینجا کارس ساده ای است...نمی دانم خود شما هم پذیرفته اید که فریب دادن مشرکین هم لازم بوده...خوب حالا اگر بنده بگویم نیت و یا حداقل یکی از نیت های خدا این بوده که به مشرکان بگوید کسی در غار نیست و مشرکان را فراری بدهد اسمش می شود نیت خوانی خدا و کار ناصوابی است؟؟

پارسا مهر;917912 نوشت:
با سلام...بنده هرچقدر پست های شما را بیشتر می خوانم بیشتر به این باور می رسم که شما خیلی به احساسات و عواطف و فطرت اعتقاد دارید...اینکه احساس و عواطف و فطرت چه می گویند برایتان خیلی مهم تر از آن است که عقل چه می گوید...بگذریم....

سلام،
جناب پارسا، بله تأکید من روی فطرت است ولی روی عقل هم تأکید اساسی دارم و فقط تعریفم از عقل با چیزی که شما در ذهن دارید متفاوت است و بحث‌های فلسفی را اصلاً جایگاه عقل و تعقل نمی‌دانم، به همین دلیل اینکه بفرمایید فطرت برایم مهم‌تر از چیزی است که عقل بگوید را ناروا می‌دانم ... چنانکه من هم می‌توانم بگویم شما و عموم فلاسفه آنقدر در براهین منطقی ابتر خود گیر کرده‌اید و کرده‌اند که توجه خاصی به عقل ندارید و ندارند و حرف عقل برایتان و برایشان آنچنان مهم نیست ... به هر حال به قول شما بگذریم چون این بحث در اینجا بی‌ارتباط به این تاپیک است ...
پارسا مهر;917912 نوشت:
شما در دو پست فرموده اید که این خداست که می گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد است....خوب حالا به بنده بگویید که از نظر خدا فرستادن پیامبر خوب است یا بد است؟؟گویا از نظر شما ما نمی توانیم به این سوال پاسخ بدهیم...باید منتظر باشیم ببینیم که خدا نظرش در این باره چیست....ما نمی توانیم اظهار نظر کنیم....این خداست که مشخص می کند پیامبر فرستادن خوب است یا بد است...پس با این حساب ما برای این سوال که آیا پیامبر فرستادن لازم است یا نه به بن بست می خوریم؟خواهشن به این سوال پاسخ بدهید...
پی نوشت:می دانیم برای شناخت پیامبر راستین از ناراست، از نظر عقلی باید پیشتر ثابت کرده باشیم که بر خداست که پیامبر بفرستد....حالا اگر ما جواب این سوال را ندانیم نمی توانیم به هیچ پیامبری هم به یقین ایمان بیاوریم...بفرمایید بنده منتظر شنیدن پاسخ به این سوال هستم....

در پی‌نوشت خود مطلبی را با دیباچه‌ی «می‌دانیم» عنوان کرده‌اید که با آن مخالف هستم و در نتیجه مشکلاتی که در اثبات نبوت عامه با آن روبرو هستید را ندارم ... راه اثبات نبوت یک نبی به نظرم متفاوت است از آنچه که معمولاً گفته می‌شود و آنچه را که اسمش را ایمان آوردن عامیانه می‌گذارد به نظرم ایمانی مستحکم‌تر از ایمانی است که از کنار براهین فلسفی به بار بیاید ... ایمانی که با ده استدلال موافق به دست بیاید با ده استدلال مخالف دیگر فرو می‌ریزد ... مگر اینکه شخص در تفلسف خودش و مستقل از تفلسف خودش تعقل هم کرده و فطرت و وجدانش را میزان قرار دهد که در این صورت باز هم ایمانش از نظر آن بزرگواران عامیانه خواهد بود ... همین الآن هم اگر شما با فلاسفه‌ی مسلمان بحث کنید و ۱۱۰ دلیل منطقی و فلسفی بیاورید که چرا نباید مسلمان باشند و در هر برهان از براهین فلسفی که ایشان برای اثبات حقانیت دینشان می‌آورند هم نقدی وارد کنید بسیاری از ایشان دست از ایمان به خدا برنداشته و کافر نمی‌شوند و خواهند گفت اگر ما جوابی برای این براهین و آن نقدها نیافتیم دلیل بر وجود نداشتن جواب در مقابل شما نیست، چه بسا امروز به ذهنمان نرسید ولی فردا برسد، چه بسا به ذهن ما نرسید و به ذهن کس دیگری برسد، این به این خاطر است که ایمان ایشان بر خلاف تصورشان بر چیز دیگری استوار است، و این در مورد مخالفان ایشان هم صادق است، چنانکه ما هر چه دلیل و برهان فلسفی برای شما بیاوریم که شما جوابی برایش نداشته باشید شما هم می‌توانید راحت بگویید که نیافتن جواب دلیل بر وجود نداشتن جواب نیست و به جای ایمان آوردن منتظر فرصتی باقی بمانید که بتوانید نقدی به براهین ارائه شده یافته و آن را مانند پتک در سرمان بزنید یا در جمع مطرح کرده و اعتبار از دست رفته‌ی خود را ترمیم نمایید ... براهین و ادله بهانه‌اند، دستاویزی هستند که موضع خودمان را برای خودمان و دیگران توجیه کرده و خود را موجه معرفی کرده و مخالفان خودمان را غیرموجه نشان دهیم، مگرنه ایمان و کفر ریشه در جای دیگری دارد اگر نیک اندیشه کنید ...
در مورد ارسال انبیاء علیهم‌السلام اعتقادی ندارم که ضرورت داشته باشد برای هر کسی حتماً حداقل یک نبی وجود داشته باشد، برای برخی از انسان‌ها چنین چیزی ضرورت ندارد، برای برخی هم رحمت خداست که کسی را به سویشان بفرستد که ایشان را کتاب و حکمت بیاموزد و موجبات رشد بیشتر و سریعتر ایشان را فراهم نماید، برای برخی دیگر هم از باب اتمام حجت ضرورت دارد چرا که اگر بر ایشان پیامبری فرستاده نشود در قیامت از باب مقایسه وارد شده و خواهند گفت که چرا برای فلان کس پیامبری فرستادی که او را رشد بدهد ولی برای ما چنان فرصتی را فراهم نکردی و اگر کرده‌ بودی ما هم گناه را کنار گذاشته و بندگی تو را در پیش می‌گرفتیم ...
در امت‌های گذشته هم سراغ ندارم که پیامبری به رسالت فرستاده شده باشد و مردم ابتدا بگویند که ابتدا اثبات کن که خدا وجود دارد، سپس اثبات کن که بر خداوند واجب است که پیامبری را برای هدایت بشر بفرستد، بعد تازه اثبات کن که خودت هم یک پیامبر هستی ... با عرض پوزش نمی‌دانم فلاسفه چطور چنین مقدماتی را برای اتمام حجت کردن دعوت انبیاء علیهم‌السلام فرض کرده‌اند و متأسفم که همچنان بر این مواضع بی‌معنای خود پافشاری می‌کنند ...
پارسا مهر;917912 نوشت:
نمی دانم چرا دنبال فضاوت و همچین حاشیه هایی هستید....در این تاپیک بیشتر از اونکه دنبال پی بردن به حقانیت خدا و اسلامش باشم...هدفای دیگری رو دنبال می کنم...برای رسیدن به اینکه قرآن کلام خداست یا خدایی وجود دارد یا نه، قطعا روش های راحت تر و دم دستری وجود دارد...همین که معجزه نبوت را ثابت نمی کند ولی خدا اسرار دارد که پیامبرانش را با معجزه ارسال کند و انتظار ایمان آوردن به آنها را دارد یا اینکه خدا انتظار دارد به صرف یک کتاب به فرستاده اش ایمان بیاوریم کافیست که حقانیت دین اسلام را از ریشه بزند....دیگر نیازی به این بحث هایی که هرکسی آن را به شکلی برای خودش دوست دارد تعریف کند نیست....بنده هدف های دیگری دارم....

اینها تنها هدف‌هایی بودند که به ذهنم رسیدند، ولی ظاهراً همانطور که فرمودید اشتباه کرده‌ام و از این بابت عذرخواهی می‌کنم ... اگر هدفتان همانطور که خودتان اشاره کردید صرفاً نقد آراء و نظریات فلاسفه‌ی مسلمان و برخی از کارشناسان دین هست فقط در ذهن داشته باشید که ایشان معصوم از اشتباه نیستند و آرائشان گرچه منبعث از منابع دینی باشد ولی در اصل مبتنی بر برداشت‌های شخصی ایشان و علمای قبل از ایشان از آن منابع دینی است و هیچ تضمینی نیست که الا و لابد این برداشت‌ها حتماً برداشت‌های همیشه درستی باشند ...
اما در مورد توضیح اضافه‌ای که دادید که معجزه نبوت را اثبات نمی‌کند و قران دلیل بر نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست هم اشتباه است ... در زما ما بهترین نشانه‌ی نبوت رسول خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حقانیت اسلام همان قرآن است، بخاطر خود قرآن و نه چون در متن آن ادعا شده است که از طرف خداست و خداوند مانع از تحریف آن می‌شود و عده‌ای باورمند به آن هم به الهی بودن آن باور دارد و شهادت می‌دهند که این کتاب نظیر ندارد و نمی‌تواند داشته باشد ... قرآن نشانه‌ی خداست به این معنا که هر انسانی از قبل می‌داند که این کتاب از طرف خداست و اگر خود را با این نشانه مواجه کند آن را خواهد شناخت ... معنای نشانه همین است که فرستنده و گیرنده باید آن را بشناسند ... معجزه بودن قرآن هم از جهت دیگری است و ربط آنچنانی به جهاتی که معمولاً شمرده می‌شود ندارد ولی بحثش طولانی است و قبلاً هم در سایت بحث شده است که اگر خواستید مراجعه نمایید ...
پارسا مهر;917917 نوشت:
راستش را بخواهید بنده اصلا اعتقاد ندارم که دروغ بد است....اصلا بد و خوب بودن برای بنده معنی ای ندارند...بنده خطاب به جناب رضا نوشتم که:

نظر شخصی خودم را بپرسید مفصل است و اصلا بنده اعتقاد دارم دروغ بد و خوبش نسبی است و مطلق نیست...حالا مفصل است...بنده بیشتر دارم اینجا اعتقادات و گذاره های علمای دینی و فلاسفه ی اسلامی را به نقد می کشم...این علمای اسلامی و متکلمان و فلاسفه ی اسلامی هستند که می گویند دروغ مطلق بد است....مثلا استاد صدیق در این جا نوشته اند:
اولا: خداوند هیچگاه در تنگنا قرار نمیگیرد تا بخواهد دروغ بگوید. کسی در خلقت کردن مزاحم خداوند نیست تا برای رفع این مزاحمت بخواهد دروغ ولو مصلحتی بگوید.
یا در جایی دیگر گفته اند:
دروغ، دروغ است به هر کسی گفته شود، اینکه مورد وحی را گفتم زیرا سخن گفتن با بندگان در قالب وحی بیشتر و رایج تر است
لینک منبع:http://www.askdin.com/showthread.php?t=57862&page=2
یعنی حتی دروغ مصلحتی را هم بد می دانند و ادعا دارند از خدا سر نمی زند....


بله خداوند حتی دروغ مصلحتی هم نمی‌گوید ... خدا که هیچ حتی اهل بیت علیهم‌السلام هم هرگز دروغ نمی‌گویند و صدیقین حقیقی ایشان هستند ... برای مثال اگر حضرت موسی علیه‌السلام به حضرت خضر علیه‌السلام گفتند که تو کار اشتباهی کردی که قایق فقرا را سوراخ کردی یا یک نوجوان را کشتی اگرچه ایشان قصد تهمت زدن و نسبت دروغ دادن به حضرت خضر را نداشتند ولی صورت قول ایشان اشتباه و خلاف واقع بوده است و اهل بیت علیهم‌السلام از چنین کارهایی هم مبرّا هستند ... مثال دیگر این است که اگر سر نماز به من حالت وجدی دست بدهد و به خدا بگویم که از این به بعد دیگر تمام زندگی و حیاتم را برای تو می‌گذارم که اگر نگذارم قطعاً از حسرت‌خورندگان خواهم بود بر عمری که جز برای تو صرف شده است، بعد هم که وارد روزمرگی‌های زدگی شدم دوباره بگویم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها، چنین چیزی یعنی در عمل م خلاف آنچه که بوده را گفته‌ام که اگرچه تعمدی بر دروغ گفتن نداشته‌ام ولی آنچه گفته‌ام هم خلاف واقع بوده است، همانطور که اگر بگویم «ایاک نعبد و ایاک نستعین» در عمل دروغ گفته‌ام، اما اهل بیت علیهم‌السلام از این نظر هم صدیق و راستگو بوده‌اند و حتی انبیاء علیهم‌السلام هم از نظر صداقت به ایشان نمی‌رسند ... تا چه برسد به خدا ... درست خاطرم نیست ولی روایتی بود که می‌گفت خداوند منزّه از آن است که حتی مثال‌هایی که در قرآن می‌زند صرفاً مثالی بوده باشد و رخ نداده باشد، یعنی اگر بگوید که مثلاً مثالی می‌زنم برای شما از دو مرد که یکی فلان است و دیگری بهمان است قطعاً در گذشته کسانی بوده‌اند که چنان بوده‌اند و خداوند بدون بردن اسم ایشان را مثال زده است ... کسی که حتی مثال‌هایش راست باشد و تخیلی نباشد وعده‌های قطعی‌اش هم قطعاً راست خواهند بود ...
می‌دانید وضع خداوند چگونه است؟ اینکه اگر شما دستتان را پشتتان مخفی کنید و رو در روی خدا از او بپرسید که الآن چند تا انگشتم را باز کرده‌ام و خدا گفت ۱۲ و شما گمان می‌کرده‌اید که مثلاً ۷ تا انگشت از دو دستتان را باز کرده‌اید و اصلاً‌ انسان که بیش از ۱۰ انگشت دست ندارد وقتی دستتان را جلو بیاورید که نشان بدهید خداوند اشتباه کرده است خواهید دید که دستتان بیش از ۱۰ انگشت داشته و ۱۲ تا از آن‌ها باز است ... جایگاه خداوند با سایر موجودات فرق دارد ... خداوند خالق است و به هر خلقتی تواناست و هر طور که بخواهد در خلقتش تصرف می‌کند ... اینکه گمان کنید که مشرکین مستقل از خلقت خدا اراده‌ای کرده‌اند و خدا هم لازم بوده مانند ما که دیگران را فریب می‌دهیم زمینه‌سازی کند و خود را به زحمت بیاندازد که نظر ایشان را عوض کند که مبادا پیامبرش گیر ایشان بیفتد و رسالتش ناتمام بماند و خداوند در هدایت بندگانش نعوذبالله ناکام بماند این تصورات اشتباه هستند ... داریم در مورد خدایی صحبت می‌کنیم در ابتدای سوره‌ی حشر فرموده است:
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا ۖ وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّـهِ فَأَتَاهُمُ اللَّـهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ

اوست آن كه كسانى از اهل كتاب را كه كفر ورزيدند در نخستين بيرون‌راندن دسته‌جمعى از خانه‌شان بيرون راند. شما گمان نداشتيد كه بيرون روند و خود پنداشتند كه باروهاشان بازدارنده آنها از خداست، پس خداى از آنجا كه گمان نمى‌بردند بديشان آمد و در دلهاشان بيم افكند، خانه‌هاى خويش را به دستهاى خودشان و دستهاى مؤمنان ويران مى‌كردند، پس اى صاحبان بينش عبرت گيريد.

چنین خدایی بدون زمینه‌سازی‌های دیگر هم می‌تواند کاری کند که مشرکین همینطوری ناگهان به دلشان بیفتد که پیامبر که نمی‌تواند در این غار باشد و بهتر است بروند جای دیگر را بگردند، همانطور که اگر می‌خواست زمینه‌سازی کند هم می‌توانست نسیمی ایجاد کند تا شن‌ها ردّ‌پاها را محو نمایند ... ولی نکرد ... و خداوند حکیم است ...
بله خداوند حتی دروغ‌مصلحتی هم نمی‌گوید ... دروغ مصلحتی اگرچه شرعاً مجاز باشد ولی فرموده‌اند که از نظر اخلاقی همچنان عوارض منفی دارد و توصیه نمی‌شود و می‌گویند حتی در چنان شرایطی هم تا می‌توانید خلاف واقع نگویید و توریه کنید اما دروغ نگویید ... حضرت یوسف علیه‌السلام هم مکر کردند و لیوان پادشان را در بساط برادرشان بنیامین گذاشتد و طوری وانمود کردند که انگار لیوان دزدیده شده است و بنیامین آن را دزدیده است و به این بهانه برادرشان را نزد خودشان نگاه داشتند و به برادرانشان گفتند که «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ» در حالیکه آن لیوان اصلاً دزدیده نشده بود، حضرت یوسف علیه‌السلام معصوم از گناه هستند و حتی دروغ مصلحتی هم نگفتند و توریه کردند،‌ مطابق روایت وقتی می‌خواستند بگویند که شما دزد هستید منظوری که اراده کرده بودند این بود که برادرتان یوسف را از پدرتان دزدیدید و منظورشان به لیوان نبود ولی آن دیگران گمان کردند که منظور ایشان لیوان بوده است ... بله جناب پارسا باورش برای شما سخت است ولی در همان قرآن خداوند فرموده است که این امر را ما به یوسف آموختیم و این کار او به حکم ما بوده است «كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ ۖ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ۚ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» ... شما گمان می‌کنید که توریه همان دروغ است و فریب همان دروغ است؟ خوب هر طور که راحت هستید ... به میز هم بگویید صندلی ...

پارسا مهر;917917 نوشت:
فکر می کنم به جوابتان رسیدید...ولی بنده یک نکته بگویم...اگربنده گفتم کلاه شرعی دارید درست می کنید...کلاه شرعی برای خدا بود....یعنی علمای ما به فرض هم بگویند فلان دروغ را در فلان موقعیت بگویید اشکای ندارد و من نمی گویم کلاه شرعی است...ولی وقتی علامه می گویند که فلان دروغ گفتنش برای خدا اشکال ندارد چون دیگر دروغ نیست...این می شود کلاه شرعی برای خدا درست کردن....عزیز دل خود کارشناسان و علمای ما می گویند که دروغ از هر نوعش را خدا نمی گوید...خود قرآن در آیاتش می گوید که خدا راست گوست و دروغ نمی گوید...خود خدای شما می گوید من راست گو هستم...خوب خدا می گفت من دروغ گو هم هستم....گاهی دروغ می گویم....بنده خواستید لینک می دهم از کارشناش سایت که حتی در اشاره به دروغ مصلحتی خدا هم گفته اندالعیاذبالله!!!

بله دروغ از هر نوع را خدا نمی‌گوید ... مثال انگشتان دست را که در بالا زدم در ذهن داشته باشید ... از نظر همان علما که شما به ایشان ارجاع می‌دهید خلقت خداوند به صورت نازل مثل زده می‌شود به تخیل کردن ما، اینکه ما هر چه تخیل کنیم در عالم خیال ما موجود می‌شود، خداوند هم هر چه را که بگوید باش فوراً موجود می‌شود و کن فیکون می‌شود ... در مورد خداوند حتی دروغ مصلحتی هم نداریم ولی توریه داریم تا دلتان بخواهد هم زیاد داریم ... با این وجود خداوند هر کاری که کند همان کار درست است صرفنظر از اینکه ما فکر کنیم چه کاری درست است یا نیست ... البته مقدمه‌ی پذیرش این مطلب این است که ابتدا به خدا بودن خداوند اعتقاد پیدا کرده باشیم و طبیعی است که شما فعلاً نتوانید چنین چیزی را بپذیرید ...
پارسا مهر;917917 نوشت:
بنده آخر نفهمیدم...از نظر شما جایی دروغ خوب است یا نه...اگر خوب است چه اشکالی دارد جناب ابراهیم دروغ گفته باشد چرا می گویید نعوذبالله ...بنده گیج شدم!

حضرت ابراهیم علیه‌السلام هم دروغ نمی‌گفتند و حتی دروغ مصلحتی هم نمی‌گفتند و فقط در صورت لزوم توریه می‌کرده‌اند ... چرا که حسات الأبرار سیّئات المقرّبین ... ایشان حتی اگر دروغ مصلحتی بگویند اگرچه در وادی ایمان باقی بمانند اما دچار تنزّل درجه شده و دیگر لیافت جایگاهی که در آن بودند را نداشتند ... امیدوارم مسأله روشن شده باشد
پارسا مهر;917921 نوشت:
گرامی شما نوشته اید که منظور خدا این بود که جناب ابوبکر ببیند که همه ی امور به خواست خداست و می تواند هر کاری که اراده کند را انجام دهد....خوب خدا برای رسیدن به این منظور، باید کاری می کرد که مشرکان به پیامبر دست نیابند...یعنی خدا از قرار دادن عنکبوت و کبوتر یک منظور در درجه اول داشت و آن این بود که به مشرکان بگوید کسی در غار نیست با آنکه کسی در غار بود(و این دروغ بود) بنده نمی دانم این مسائل خیلی بدیهی هست....شما میخواهید بگویید که منظور خدا ارشاد ابوبکر بوده و بعد بگویید اصلا منظور نداشته که مشرکان را فراری بدهد ....عجیب است!!!
گرامی هدف هرچه بوده در رهگذرش باید این هدف هم برابرده می شد که مشرکان فریب داده شوند...بنده پاک گیج شده ام از اظهارات شما...نمی دانم شاید به اندازه شرق تا غرب حرف های شما را نمی فهمم....چون پاک گیج شده ام!!!

بله فریب خوردند ولی کسی به ایشا دروغ نگفت و ایشان از برداشت خودشان تبعیت کردند ... اگر مخالفتی در این زمینه کردم این بود که شما فرمودید منظور اصلی خداوند چنان بود و من هم گفتم که اینطور نیست و هدف از این سناریوها چیز دیگری بوده است و فریب خوردن آن مشرکین یک هدف ثانویه و حاشیه‌ای بوده است ...
پارسا مهر;917921 نوشت:

والا دوست عزیز شما باز یک سری مطلب فرمودید که به نظرم شبیه به روضه خوانی بود و باز حرفم را با این عرض تمام می کنم که به نظر شما احساس و عواطف را بر عقل ترجیح داده اید و گاها هم در مطالبان فرمایشاتی دارید که فطرت بنده را بیدار کند...در حالی که بنده به چیزی به نام فطرت اعتقاد ندارم....

شما اگر به وجود دست اعتقاد نداشته باشید دلیل می‌شود که از مزایای داشت دست استفاده نکنید و دور از جانتان در صورت از دست دادن آن یا از کار افتادن آن و فلج شدنش رنج از دست دادن آن را نچشید؟
کسی که موعظه‌گر باطنی نداشته باشد موعظه‌ی دیگران هم اثری در او نخواهد گذاشت ... ان شاء الله موعظه‌گر درونمان را شهید نکرده باشیم و از این به بعد هم شهیدش نکنیم ...
پارسا مهر;917925 نوشت:
گرامی چطور است که شما نیت خوانی خدا می کنید ما نمی توانیم!!ببینید نیت خوانی خدا اینجا کارس ساده ای است...نمی دانم خود شما هم پذیرفته اید که فریب دادن مشرکین هم لازم بوده...خوب حالا اگر بنده بگویم نیت و یا حداقل یکی از نیت های خدا این بوده که به مشرکان بگوید کسی در غار نیست و مشرکان را فراری بدهد اسمش می شود نیت خوانی خدا و کار ناصوابی است؟؟

بله حق با شماست، چنان مطلبی را گفتن اشتباه بود، اگر برداشت‌های شما از دین نقص دارد به طور قطع از نگاه کسی که درک بهتری از دین دارد برداشت‌های من از دین هم پر از نقص و اشتباه است، ممنون از تذکرتان ... @};-

پارسا مهر;917840 نوشت:
جالب شد به نظر این هم دروغ می آید...البته باید بیشتر رویش فکر کنم...ولی اینطور که بویش می آید دروغ های خدا زیاد است...فردا پس فرداست که کارشناسان و علما برگردند بگویند، اصلا کی گفته دروغ بد است...دروغ خیلی هم خوب است...اصلا همه ی انسان ها فطرتا در می یابند دروغ چیز خوبی است...[-(

به خاطر اینکه "به نظر این هم دروغ می آید"، این آیه را آوردم.
و به خاطر اینکه مخاطب آیه، مسلمانان هستند نه مشرکان و کافران.

فقط سعی کنید ابتدا تعریف دقیقی از دروغ و توریه و مکر و ... داشته باشید و همین را از دیگران بخواهید.
تا انشاء الله مشکل حل شود.

یک مصداق دیگر می تواند بررسی وعده های خدا باشد
مثلا وعده به استجابت دعا
یا وعده به غنی کردن کسانی که ازدواج می کنند

آیا هر "دروغ"ایی ، "بد" و هر "راستی" خوب است؟

اگر به فرض ، یک "دروغ" ، خوب بود ، قطعاً "راستگویی" در آن موضع ، "بد" خواهد بود.

در این صورت ، تکلیف چیست؟ آیا باید "راستگویی" انجام داد (که "بد" است) یا "دروغ" ( که خوب است)؟

(منظور از "خوب" و "بد" ، از لحاظ منفعت برای شخص نیست).

دروغ ذاتاً كار فوق العاده بدى است و بسيارى از مشكلات و بدبختى ها و نابسامانى هاى اجتماع كنونى ما بر اثر همين دروغ است. در بعضى از بياناتى كه از ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) رسيده، دروغ را كليد ساير گناهان شمرده اند!
ولى در عين حال در پاره اى از موارد استثنايى، پيش آمدهايى مى كند كه اگر انسان در آن جا راست بگويد فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود در حالى كه اگر راست نگويد آتش فتنه خاموش مى گردد; مثلا، هرگاه ميان دو نفر اختلاف شديدى باشد و يكى از آنها پشت سر ديگرى بدگويى كند و ما هم بشنويم و بدانيم كه اگر در برابر سؤالاتى كه مى شود راست بگوييم و بدگويى هاى او را فاش كنيم، آتش فتنه اى برپا مى شود كه ممكن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد; بديهى است در چنين موردى راست گفتن كار غلطى است و هيچ عاقلى نمى تواند بگويد در چنين موردى هم بايد راست گفت، اين يك قانون مسلّم عقلى است كه هرگاه فساد چيزى از اصلاح آن بيشتر باشد، ما بايد از آن چيز بپرهيزيم.

امام صادق(ع) فرمود:
«انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح... و أبغض الکذب فى غير الاصلاح؛ خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بين مردم دوست دارد».
(ميزان الحکمة، عنوان 3466، حديث 17474.)

ضمناً به دو موضوع بايد مؤكّداً توجه داشت: نخست اين كه اين موضوع كاملا جنبه استثنايى دارد و جز در شرايط خاصّى دروغ گفتن جايز نيست و نبايد عدّه اى موضوع «دروغ مصلحت آميز» را دستاويز كرده و بدون جهت و يا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ بگويند و اين عمل زشت را به نام اين كه مصلحت! ايجاب كرده، مرتكب شوند.
دوّم اين كه اسلام بقدرى به موضوع دروغ اهمّيّت داده كه حتّى در مواردى كه ضرورت ايجاب مى كند كه انسان دروغ بگويد، دستور «توريه» داده است و در ميان دانشمندان و فقهاى ما اين فتوا مشهور است.
منظور از «توريه» اين است كه در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله اى گفته شود كه شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده كند در حالى كه منظور گوينده چيز ديگرى بوده است; مثلا: كسى از ما بپرسد آيا فلان كس درباره من چنين حرف بدى زده؟ ما در جواب مى گوييم: نه و منظورمان اين باشد كه به اين عبارت نگفته - اگر چه همان مطلب را به عبارت ديگر گفته است - ولى شنونده از كلمه «نه» چنين مى پندارد كه اصلا آن حرف درباره او گفته نشده است.
اگر در كلمات پيشوايان دين - به مقتضاى ضرورت و حفظ جان و مال مردم و جلوگيرى از اختلافات و فتنه ها - دروغ مصلحت آميزى بوده باشد، حتماً از قبيل توريه است كه دروغ محسوب نمى گردد.
اين نكته هم ناگفته نماند، در مواردى كه وظيفه انسان توريه يا دروغ مصلحت آميز باشد، اگر راست بگويد گناه كرده و هر فسادى به وجود بيايد او مسؤول است!

و نیز:

http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45286/27276/%D9%81%D8%B5%D9%84-19-%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA

پارسا مهر;916185 نوشت:
سلام....
من یک تاپیک ایجاد کردم در مورد اینکه آیا خدا دروغ می گوید یا نه که استاد صدیق کارشناس پاسخگو بودن..در اون تاپیک، پیش آمد که آیا مثالی هست که خدا دروغ گفته باشد...که بنده یک مثال زدم. و مثال از این قرار بود که عرض می کنیم:

مثال از این قرار بود که پیامبر، به همراه گویا جناب ابوبکر که از دست مشکران در حال فرار بودند، در غاری پنهان می شن.... بعد وقتی مشکران به نزد غار می رسن، خدا از طریق معجزه یا هر چی، عنکبوتی رو در دهانه ی غار قرار می ده در حالی که تاری رو تنیده و دهانه ی غار رو بسته....و می شه گفت خدا از این طریق به مشکرانی که پی پیامبر بودند به دروغ می گوید که کسی در غار نیست...

بنده این مثال را در اون تاپیک که بهش اشاره کردم، ذکر کردم و بهتر دیدم که اینجا در غالب تاپیکی مستقل مطرحش کنم و سوال من اینه که این دروغ که مثالش رفت چطور با راست گو بودن خدا سازگاره و همخوانی داره...؟؟

اینم نقلی از استاد مشکور در مورد راست گو بودن خدا بنا به آیات قرآن:
این مساله با توجه به آیاتی که خداوند خود را صادق خوانده است (مثل آیه 87 سوره نساء) و نیز آیاتی که خداوند امر به راستگویی و بودن با صادقین می کند ( مثل آیه 119 توبه) و نیز آیاتی که خداوند از دروغ و دروغ گوئی نهی فرموده است( زمر آیه 3 و آیات بسیاری که در مورد سرزنش دروغ و دروغ گو در قرآن بیان شده است) ونیز آیاتی که خداوند می فرماید در بهشت دروغی گفته نمی شود ( آیه 35 نباء) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید: خداوند خلف وعده نمی کند( مانند آیه 6 روم) و نیز آیاتی که خداوند می فرماید که او وعده حق و راست می د.
هد (22 ابراهیم) و... به دست می آید.


سلام
مگه خدا به مشرکا وحی کرد «دور شوید، در این غار کسی نیست» که میگید خدا دروغ گفته؟
این نتیجه گیری خودشون بود.

الرحیل;918285 نوشت:
سلام
مگه خدا به مشرکا وحی کرد «دور شوید، در این غار کسی نیست» که میگید خدا دروغ گفته؟
این نتیجه گیری خودشون بود.

سلام...دروغ لزوما حتما نباید گفتاری باشه که حالا بخواییم بگه خدا وحی کرد که در غار کسی نیست....دروغ می تونه با ایما و اشاره باشه...
اینجا نیت خدا چی بود؟هدف خدا چی بود؟؟آیا هدف خدا این نبود که به مشرکا بگه کسی در غار نیست؟؟؟یعنی امری رو خلاف واقع اظهار کنه؟؟؟خوب خدا این هدفش رو با ایما و اشاره توسط عنکبوت به انجام رسوند. و این هدف که اظهار امری خلاف واقع باشه یک دروغ بود دیگه...خدا اینجا فقط از زبان استفاده نکرد فقط از اشاره استفاده کرد....شما فکر کنید که کوچه ای بن بست نباشه....من بخوام به شما که می خوایید از کوچه عبور کنید دروغ بگم که کوچه بن بسته...این هدف منه.، یعنی دروغ گفتن...خوب من می تونم این دروغ رو لزوما گفتاری نگم...می تونم به دروغ یک تابلو بزنم دم کوچه که روی علامت کوچه بن بست هست رو زده باشم....خوب این می شه دروغ دیگه...شما تابلو رو ببینی فکر می کنی که کوچه بن بسته...خدا هم عنکبوت رو گذاشت با این هدف که بگه کسی در غار نیست و می دونست که مشرکا اگر عنکبوت رو ببینن فکر می کنن کسی در غار نیست...من هم می دونستم اگر شما تابلو رو ببینی فکر می کنی کوچه بن بسته...حالا شما شاکی نمی شی که چرا من به شما دروغ گفتم؟...

پارسا مهر;917924 نوشت:
استاد گرامی با سلام مجدد...واللا بنده هنوز که هنوزه قانع نشدم. و از گفتن این امر هم کمی واهمه و یا شرم دارم...چون احساس می کنم شما بنده فردی لجبار و به خود را به خواب زده شناخته اید..والا پاسخ ها اکثرا به مسائل حاشیه ای پرداخته شده بودند..مثلا این مکر بوده...خوب مکر باشد...مکر می تواند دروغ هم باشد....خلاصه یک سری از پاسخ ها واقعیت بنده احساس می کنم پرداختن به مسائل حاشیه ای بود و آن قسمتی هم که سوال را هدف گرفته بود، بدون در نظر گرفتن همه جوانب داده شده بودند...نظر بنده بود...حالا خواهش دارم....خواهش دارم....بگذارید بحث از سمت و سوی دیگری راه خودش را باز کند.شاید بنده به اشتباه پی بردم...خواهش کردم بنده از شما
پس لطفا بدون پرداختن به حاشیه به دو سوال زیر پاسخ دهید....روشن و قابل فهم، کوتاه و مستقیم بدون پرداختن به حاشیه...ممنون

1-
شما اعتقاد دارید که هدف حفظ جان پیامبر بوده همانطور که نوشته اید( ...مشرکان در همان آغاز با دستیابی به پیامبر (ص) مانع رسالتش می شدند...) پس هدف حفظ جان پیامبر و فراری دادن مشرکان بوده....خدا برای نیل به این هدف، باید به مشرکان می قبولاندند که کسی در غار نیست...درست است یا نه؟؟و آیا این اظهار امری خلاف واقع بود یا نه؟؟؟؟

2-
آیا تعریف دروغ این نیست؟؟؟؟اظهار امری خلاف واقع؟؟؟؟


سلام مجدد
جناب پارسا مهر، پاسخ همین سؤالات شما در پست های قبلی، به تفصیل بیان شد، بنظر نمی رسد شما اهل دقت نباشید، این قبیل سؤالات، چنانکه خودتان هم می دانید انحرافی است و می دانید که پاسخ بله یا خیر به اینگونه سؤالات، خطاست. انتظار ندارید که ما برای تمکین خواسته شما پاسخ بله یا خیر بدهیم.

در پست های قبلی توسط اینجانب و دیگر دوستان مفصلاً بیان شد که به دلایل و تحت شرایط مختلفی امر اعجاز داستان غار محقق شد و این داخل در اراده و سنت الهی و عوامل دیگری است که از تکرار آن پرهیز می کنیم.(لطفاً مطالب را با دقت بخوانید) بعلاوه شما اصرار دارید تار عنکبوت را بر سر در غار، دروغ = امری خلاف واقع جلوه دهید. در حالیکه ما فلسفه معجزه و دلایل آن را بیان کردیم و اینها هیچ کدام بمنزله دروغ و اظهار امر خلاف واقع نیست.

لطفا اگر مطلب جدیدی ندارید و مترصد هستید بحث را به حاشیه کشانیده و حاشیه سازی کنید راست و پوست کنده و بدون تعارف بفرمایید تا خدایی ناکرده مرتکب دروغ در تایپیکی که به همین نامست نشوید؟!

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;917917 نوشت:
مثلا استاد صدیق در این جا نوشته اند:
اولا: خداوند هیچگاه در تنگنا قرار نمیگیرد تا بخواهد دروغ بگوید. کسی در خلقت کردن مزاحم خداوند نیست تا برای رفع این مزاحمت بخواهد دروغ ولو مصلحتی بگوید.
یا در جایی دیگر گفته اند:
دروغ، دروغ است به هر کسی گفته شود، اینکه مورد وحی را گفتم زیرا سخن گفتن با بندگان در قالب وحی بیشتر و رایج تر است
لینک منبع:http://www.askdin.com/showthread.php?t=57862&page=2
یعنی حتی دروغ مصلحتی را هم بد می دانند و ادعا دارند از خدا سر نمی زند....

سلام مجدد@};-

بله استاد صدیق مبتنی بر معارف عقل و نقل درست فرموده اند: اصولاً خدای سبحان، حکیم علی الاطلاق است و طبق یکی از معانی حکمت، خدای سبحان مبرا از هر کار قبیح و زشت و ناپسند است زیرا قبایح و کارهای زشت و ناپسند که دروغ از آن جمله است، یا ناشی از جهل است؛ یا بدلیل ضعف و عجز است و یا منبعث از فقر و ناداری است. در حالیکه خدای سبحان به هیچ یک از این صفات متصف نمی شود بلکه او عالم و قادر و غنی علی الاطلاق است که هیچ محدودیت و تنگنایی دامن ربوبی اش را متأثر نمی سازد.

اعجاز و مکر و تدبیر امور توسط او همه و همه داخل در حکمت حکیمانه و لم یزلی اوست که البته فهم و درک معارف توحیدی و این قبیل ظرافت ها و دقایق معرفتی برای کسانیکه ذهن و دلشان به شبهات و تشکیکات و تردیدات مشبهان و مشککان آلوده شده چندان سهل و آسان نیست.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;918287 نوشت:
سلام...دروغ لزوما حتما نباید گفتاری باشه که حالا بخواییم بگه خدا وحی کرد که در غار کسی نیست....دروغ می تونه با ایما و اشاره باشه...
اینجا نیت خدا چی بود؟هدف خدا چی بود؟؟آیا هدف خدا این نبود که به مشرکا بگه کسی در غار نیست؟؟؟یعنی امری رو خلاف واقع اظهار کنه؟؟؟خوب خدا این هدفش رو با ایما و اشاره توسط عنکبوت به انجام رسوند. و این هدف که اظهار امری خلاف واقع باشه یک دروغ بود دیگه...خدا اینجا فقط از زبان استفاده نکرد فقط از اشاره استفاده کرد....شما فکر کنید که کوچه ای بن بست نباشه....من بخوام به شما که می خوایید از کوچه عبور کنید دروغ بگم که کوچه بن بسته...این هدف منه.، یعنی دروغ گفتن...خوب من می تونم این دروغ رو لزوما گفتاری نگم...می تونم به دروغ یک تابلو بزنم دم کوچه که روی علامت کوچه بن بست هست رو زده باشم....خوب این می شه دروغ دیگه...شما تابلو رو ببینی فکر می کنی که کوچه بن بسته...خدا هم عنکبوت رو گذاشت با این هدف که بگه کسی در غار نیست و می دونست که مشرکا اگر عنکبوت رو ببینن فکر می کنن کسی در غار نیست...من هم می دونستم اگر شما تابلو رو ببینی فکر می کنی کوچه بن بسته...حالا شما شاکی نمی شی که چرا من به شما دروغ گفتم؟...

سلام علیکم
شاید شاکی بشم، ولی مسلما نمیتونم ادعا کنم که شما به من دروغ گفته اید
ثانیا مشرکان اگر حتی در حد یک ساحر هم به پیامبر(ص) گمان داشتند احتمال میدادند بتواند عنکبوتی به کاربگیرد تاخودش را مخفی کند
مشرکان کم کاری کرده اند تقصیر دیگران چیست؟

الرحیل;918419 نوشت:
شاید شاکی بشم، ولی مسلما نمیتونم ادعا کنم که شما به من دروغ گفته اید

سلام مجدد...ببینید شما به نیت و قصد و هدف کار توجه ندارید...بزارید یک مثال بزنم....
شما می خوایید از کوچه رد بشید...من می خوام به شما به دروغ بگم کوچه بن بسته...نیت و هدفم اینه که به شما دروغ بگم...
خوب می تونم با زبان به شما بگم کوچه بن بسته...یک دروغ گفتاری...
حالا اگر زبونم لال من لال باشم و نتونم حرف بزنم...می تونم با حرکات دست به شما بگم کوچه بن بسته....یعنی نیت و هدف ثابت می مونه که همون دروغ گفتنه....فقط ظاهر فرق می کنه.....وقتی که من با حرکت دست و ایما و اشاره به شما دروغ گفتم شما نمی گی که من دروغ نگفتم و این شما مقصر بودی که از حرکات دست من متوجه شدید که کوچه بن بسته....شما می گی من دروغ گفتم...با ایما و اشاره....
حالا فرض کنید که من دست هم نداشته باشم...هدف و نیتم که دروغ گفتنه می تونه همچنان پابرجا باشه...ولی اینبار به جای زبان که گفتم لالم و به جای ایما و اشاره که گفتم دست ندارم از تکنیک دیگه ای استفاده کنم...ولی در هر حالت هدف و نیت من یکی هست و اون اظهار امری خلاف واقع و اسمش دروغه، فقط شکلش فرق می کنه...زبان، دست، تابلو، فرقی نمی کنه....
اینجا هم همینطوره...حالا چون خدا با زبان به صدا نیومده و نگفته که در غار کسی نیست معنیش این نیست که خدا دروغ نگفته...خدا فقط دروغشو به زبان نگفته با ایما و اشاره گفته....بازم تاکید می کنم شما به هدف و نیت خدا توجه کنید که هدف، اظهار امری خلاف واقع بوده، هدف این بوده که گفته بشه کسی در غار نیست...فقط با زبان نبوده با ایما و اشاره بوده....
الرحیل;918419 نوشت:
ثانیا مشرکان اگر حتی در حد یک ساحر هم به پیامبر(ص) گمان داشتند احتمال میدادند بتواند عنکبوتی به کاربگیرد تاخودش را مخفی کند

بازم تاکید می کنم اول در درجه اول به نیت و هدف خدا توجه کنید...مشکل حل می شه..دوم ببینید..فرض کنید شما می خوایید از کوچه رد شید...حالا اگر بیام جلوی شما دستم رو مشت کنم، شما فکر می کنی که کوچه بن بسته.(فرض کنید که رسم و سنته که مشت کردن دست به معنی بن بست بودن کوچه هست)...بعد اگر برید ببینید که کوچه بن بست نیست، از من گلایه نمی کنید که آیا من به شما دروغ گفتم یا نه؟؟...خوب اینجا من می تونم برگردم دو تا چیز بگم:
بگم که نه من اصلا هدف و نیتم دروغ گفتن نبود....من دستم رو مشت کردم چون دستم خسته شده بود، این شما بودی که اشتباه متصور شدی....
یا می توم بگم، بله، هدف و نیت من دروغ گفتن بود...و می دونستم اگر دستم رو مشت کنم شما فکر می کنی کوچه بن بسته....پس با مشت کردن دستم به شما دروغ گفتن که کوچه بن بسته....
بازم تاکید می کنم به هدف و نیت توجه کنید....

اینم بگم ما همیشه توی رخداد ها دنبال عوامل طبیعی هستیم...این مرسومه...شما اگر کتابتون گم بشه نمی گید که جادو شده و غیب شده...می گی حتما کسی دزدیده یا یک گوشه ای افتاده....حالا طبق چیزی که مرسوم بوده مشرکا فکر نکردن معجزه رخ داده یا سحر رخ داده....شاید بگید مشرکا احتمال میدادن پیامبر ساحره..ولی اینطور نبود...اگر هم پیامبر رو ساحر می خوندن، در زمینه شعر و ادبیات بود و اونم معلوم نیست باید ریشه یابی بشه///شاید منظورشون از ساحر واقعا سحر نبوده همونطور که ما مثلا به علی کریمی می گیم جادوگر ولی منظورمون واقعا جادوگر بودن علی کریمی نیست...جالبه مشرکا در زمینه های غیر از ادبیات مدام براشون سوال می شد که چرا پیامبر کاری نمی کنه...چرا نشانه ای و معجزه ای از پیامبرش نمی آره....و اصلا این اتفاق نشون می ده که واقعا مشرکا در پیامبر نبودن پیامبر تردید نداشتن و اصلا احتمال معجزه نمی دادن....به هر حال توضیحش رفت در مثال که به هر حال اینجا ما یک دروغ رو شاهدیم...می شه نهایت گفت که خدا از سادگی مشرکا استفاده کرد و به دروغ گفت کسی در غار نیست....

سلام

فرض کن منو تو با هم داخل یه جنگ و در کنار هم هستیم.

یه ماموریت مهم به منو تو میدن. در مسیر میخوریم به تعداد زیادی دشمن.من میگم پارسا بیا استتار کنیم قایم بشیم اینا مارو ببینن یا میکشنمون یا اسیر میشیما! تو چی میگی ؟ میگی نه این یعنی دروغ به دشمن و این یعنی ترس همینجا واستیم تا بیان نزدیکتر!( که البته جا داره در همونجا با تفنگ بزنم بیهوشت کنم ببرمت یه جا قایم بشیمx_x-شوخی میکنم ناراحت نشیا!) ..شانس نداری که توی جنگ همرزمت شده یه ادم دروغگو !

بعد چند ماه .باز یه ماوریت دیگه میریم و باز به دشمنهای زیاد روبرو میشیم و اینبار دیگه هیچ نقشه ای و جای برا فرار ندارم.

ایندفعه دعا میکنم از خدا کمک میخوام اونم یه حرفه ای در دروغ! , کاری میکنه که دشمن ها من و تو رو نبنن و حتی از کنارمون رد بشن(مثل بازی کال اف دیوتی مدرن وار یک -مرحله چرنوبیل:d)

خب من قبول کردم خدا دروغگوه اینجور جاها !

خب بعدش چی؟ نتیجه؟

پارسا مهر;918427 نوشت:
حالا اگر زبونم لال من لال باشم و نتونم حرف بزنم...می تونم با حرکات دست به شما بگم کوچه بن بسته....یعنی نیت و هدف ثابت می مونه که همون دروغ گفتنه....فقط ظاهر فرق می کنه.....وقتی که من با حرکت دست و ایما و اشاره به شما دروغ گفتم شما نمی گی که من دروغ نگفتم و این شما مقصر بودی که از حرکات دست من متوجه شدید که کوچه بن بسته....شما می گی من دروغ گفتم...با ایما و اشاره....
حالا فرض کنید که من دست هم نداشته باشم...هدف و نیتم که دروغ گفتنه می تونه همچنان پابرجا باشه...ولی اینبار به جای زبان که گفتم لالم و به جای ایما و اشاره که گفتم دست ندارم از تکنیک دیگه ای استفاده کنم...ولی در هر حالت هدف و نیت من یکی هست و اون اظهار امری خلاف واقع و اسمش دروغه، فقط شکلش فرق می کنه...زبان، دست، تابلو، فرقی نمی کنه....
اینجا هم همینطوره...حالا چون خدا با زبان به صدا نیومده و نگفته که در غار کسی نیست معنیش این نیست که خدا دروغ نگفته...خدا فقط دروغشو به زبان نگفته با ایما و اشاره گفته....بازم تاکید می کنم شما به هدف و نیت خدا توجه کنید که هدف، اظهار امری خلاف واقع بوده، هدف این بوده که گفته بشه کسی در غار نیست...فقط با زبان نبوده با ایما و اشاره بوده....

تمام اینها که گفتید می‌شود توریه ...! :vamonde: حالا اگر شما در حین ایما و اشاره کردن قصدتان مردم‌آزاری باشد کل کارتان می‌شود یک کار بد چون الأعمال بالنیات و اگر هم مصلحت واقعی در این کاری بود که شما کردید و قصدتان دفاع از حقی بود این کارتان می‌شود یک کار خوب چون باز هم الأعمال بالنیات ... جناب پارسامهر وقتی می‌گویند در زمان مصلحت دیگر دروغ گفتن حرام نیست و برای کسی که نتواند توریه کند چه بسا واجب باشد دیگر خود توریه که جای خودش را دارد ...
تمام صحبت شما سر این است که خداوند جایی توریه کرده است، چندین مثال دیگر هم بریتان آوردیم که خدا خیلی‌جاها توریه کرده است و پیامبرانش هم توریه کرده‌اند ... پس در مثال شما چیزی نیست که ما از قبل ندانسته باشیم ... حالا اصرارتان برای اینکه بگویید توریه همان دروغ است چیست؟ ... مطمئناً نمی‌توانید نتیجه بگیرید که خدا کار بد و ناپسندی کرده باشد چون کار خوب چیزی است که خدا به آن دستور بدهد اگرچه ما نفهمیم که علت خوب بودنش چیست و کار بد هم کاری است که خداوند بفرماید که بد است باز هم اگرچه ما نفهمیم ... به قول خودتان تنها هدفتان از این تاپیک این است که نتیجه بگیرید برخی کارشناسان سایت اشتباه می‌کرده‌اند که گمان می‌کرده‌اند خداوند دروغ نمی‌گوید؟ بسم‌الله از ایشان دعوت کنید بیایند اینجا و بگویند منظورشان این بوده است که خداوند فقط دروغ نمی‌گوید ولی توریه می‌کند و یا حتی توریه هم نمی‌کند ... آن‌ها گفتند که خدا دروغ نمی‌گوید، دیگر تقصیر آن‌ها چیست که شما فرقی دروغ و توریه را نمی‌دانید و اگر به شما گفته شود هم انگار قسم خوریده‌اید که زیر بار نروید؟

حالا اگر اصرار دارید که مدام صحبتتان را تکرار کنید و کارشناسان هم تاپیک را نمی‌بندند من هم بخش‌هایی از جواب‌هایی که به شما داده شده است را زیر پست‌های شما تکرار کنم که لااقل یک طرفه جلو نروید ... شما بفرمایید این کار دروغ بوده است ما هم می‌گوییم که این کار توریه بوده است و دروغ نیست ... میز میزه و صندلی هم صندلیه، حالا اگر کسی روی میز نشست یا غذایش را گذاشت روی صندلی تا بخوره ربطی به میز بودن میز و صندلی بودن صندلی ندارد ... بفرمایید چه کنیم؟ ... اگر مشکلتان با توریه است خوب یک تاپیک باز کنید که روی فرق دروغ و توریه بحث کنید ... اینجا اینطوری به جایی نمی‌رسیم ...

راستی تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌دهد اهل سنت اعتقادی به تقیه ندارند با آنکه در قرآن این کار مجاز شمرده شده است (مخفی کردن ایمان توسط حضرت حزقیل علیه‌السلام و همچنین صحبت قهرمان توحید حضرت ابراهیم علیه‌السلام که گفتند من ستاره می‌پرستم و بعد انکار کردند و گفتند ماه می‌پرستند و باز انکار کردند و گفتند خورشید می‌پرستند و باز انکار کردند و در نهایت گفتند فقط خدای احد و واحد را می‌پرستند که حکومتش را زوالی نیست و قص علی هذا ...)، آن‌ها هم خیلی صفر و یکی فکر می‌کنند حال آنکه در تشیع شعور و آگاهی و تعقل پررنگ‌تر است و انعطاف بسیار بیشتری در تشیع وجود دارد، شما هم اگر تمایل دارید کلاً صفر و یکی به مسائل نگاه کنید باید بروید سراغ اهل سنت و با آن‌ها به توافق برسید ...

سلام.

نقطه;918538 نوشت:
تمام اینها که گفتید می‌شود توریه ...

خیلی خوب شما می گید که توریه است...حالا تویه تعریفش چیه...شما نوشتید که:

نقطه;917634 نوشت:
مثل اینکه شما اگر طوری رفتار کنید که اگرچه خلاف واقع چیزی نگفته باشید اما طرف شما برداشت دیگری را بکند این را توریه می‌گویند ...

فرض کنید که من به زبان هندی مسلط هستم....در زبان هندی کلمه بن بسته به معنی خوش اومدید تعریف شده...پس در هندی بن بسته یعنی خوش آمدید....من هم به زبان هندی مسلطم....خوب حالا فرض کنید که شما دارید از کوچه ای رد می شید و رهگذری هستید...من جلوی شما رو می گیرم...می گم...سلام علیک...آقای نقطه...بن بسته بن بسته....آره جونم:)
خوب شما هم بر میگردی و می گی پس اینطور، بن بسته...خدافظ...و بر می گردی و می رید...چون فکر کردید که کوچه بن بسته...حالا اینجا من توریه کردم یا دروغ گفتم؟؟به شما باشه می گی که توریه کردم...من من طوری رفتار کردم که خلاف واقع چیزی نگفتم....گفتم بن بسته و بن بسته هم به زبان هندی یعنی خوش آمدید...من به شما گفتم به کوچه خوش آمدید....این شما بودی که برداشت دیگری کردی....من که دروغ نگفتم...ولی اگر به من باشه...من می گم که من به زبان قابل فهم شما گفتم که کوچه بن بسته و خودم هم نیت و هدفم همین بود...پس دروغ گفتم....
اگر بخوایید توریه ای رو معتبر بدانیم در کنار دروغ دیگه توریه و دروغ قابل تشخصی نیستن....من به شما بر می گردم به دروغ می گم هوا بارونیه....بعد می گم دروغ نگفتم که من یک سری حرف از دهنم بیرون آوردم...چیزی خلاف واقع نگفتم...گفتم ه و ا ب ا ر و ن ی ه....یک سری حرف رو هجی کردم یا پشت سر هم به زبون آوردم این شما بودی که برداشت دیگری کردی....این توریه بود..دیگه همه جا می تونیم دروغ بگیم و بگیم توریه گفتیم...
یاد پینوکیو افتادم :^oپینوکیو هم هر وقت دماغش دراز می شد می تونست بگه من توریه کردم.دروغ نگفتم که =d>
نقطه;918538 نوشت:
در تشیع شعور و آگاهی و تعقل پررنگ‌تر است

به نظر شعور و تعقل از نظر شما این است که هرچیزی را بتوان توجیه کرد...هرچیزی را بتوان ماست مالی کرد....از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو بشه توجیه کرد و پذیرفت می شه شعور و آگاهی پررنگ و می شه صفر و یکی نگاه نکردن و می شه شیعه....

خواهشن به این سوال پاسخ بدید...منظور خدا از قرار دادن عنکبوت در غار چه بوده یا بهتره بگم منظور های خدا چه بوده....آیا یکی از منظور ها این نبوده که مشرکا رو فراری بده و به مشرکا بگه کسی در غار نیست
و به این سوال پاسخ بدید..کارشناس که پاسخ ندادن....اگر خدا قرار بود دروغ بگوید صحنه چطور تغییر می کرد...فرض کنید خدا واقعا می خواست دروغ بگوید از نظر شما...البته نه دروغ گفتاری....صحنه چطور تغییر می کرد

پارسا مهر;918545 نوشت:
فرض کنید که من به زبان هندی مسلط هستم....در زبان هندی کلمه بن بسته به معنی خوش اومدید تعریف شده...پس در هندی بن بسته یعنی خوش آمدید....من هم به زبان هندی مسلطم....خوب حالا فرض کنید که شما دارید از کوچه ای رد می شید و رهگذری هستید...من جلوی شما رو می گیرم...می گم...سلام علیک...آقای نقطه...بن بسته بن بسته....آره جونم:)
خوب شما هم بر میگردی و می گی پس اینطور، بن بسته...خدافظ...و بر می گردی و می رید...چون فکر کردید که کوچه بن بسته...حالا اینجا من توریه کردم یا دروغ گفتم؟؟به شما باشه می گی که توریه کردم...من من طوری رفتار کردم که خلاف واقع چیزی نگفتم....گفتم بن بسته و بن بسته هم به زبان هندی یعنی خوش آمدید...من به شما گفتم به کوچه خوش آمدید....این شما بودی که برداشت دیگری کردی....من که دروغ نگفتم...ولی اگر به من باشه...من می گم که من به زبان قابل فهم شما گفتم که کوچه بن بسته و خودم هم نیت و هدفم همین بود...پس دروغ گفتم....
اگر بخوایید توریه ای رو معتبر بدانیم در کنار دروغ دیگه توریه و دروغ قابل تشخصی نیستن....من به شما بر می گردم به دروغ می گم هوا بارونیه....بعد می گم دروغ نگفتم که من یک سری حرف از دهنم بیرون آوردم...چیزی خلاف واقع نگفتم...گفتم ه و ا ب ا ر و ن ی ه....یک سری حرف رو هجی کردم یا پشت سر هم به زبون آوردم این شما بودی که برداشت دیگری کردی....این توریه بود..دیگه همه جا می تونیم دروغ بگیم و بگیم توریه گفتیم...
یاد پینوکیو افتادم پینوکیو هم هر وقت دماغش دراز می شد می تونست بگه من توریه کردم.دروغ نگفتم که

سلام مجدد@};-

با کمال احترام عارضم که با مثالهایی که زدید نشان می دهد که شما حتی معنا و مفهوم توریه را هم نفهمیده اید، خواهشاً بحث را بیش از اندازه کش و قوس ندهید! پاسخ ابهام و اشکال شما در پست های متعدد توسط حقیر و دیگر دوستان فرهیخته داده شد، لطفاً اگر مطلب جدیدی مرتبط با تایپیک ندارید، بفرمایید تا تایپیک را به بخش جمعبندی ارجاع دهیم.

در مثال ادبیات فرد هندی، هیچ توریه ای ملحوظ نیست! و در مثال فردی که شعر "هوا بارونیه" رو هجی کرده یا قصد و نیتش دروغ بوده که حکم دروغ ثابت است و یا مشغول شعر خوانی بوده و اتفاقی کسی سخن ایشان را شنیده و گمان کرده باران می آید که در این صورت، خواننده شعر نه مرتکب دروغ شده و نه توریه کرده. (فقط جهت اطلاع)

در داستان غار، هم خداوند بنا به سنت قطعی اش که حمایت از راه رسالت و رسولش است به عنکبوت امر کرده در آن محل تار بتند! خداوند در مقام اعمال اراده و خواست خودش بوده و این کار عین حق و عدل و صدق است (چنانکه گفتیم) در این وضعیت، که کفار و مشرکین در حال تعقیب پیامبر بودند و همه شواهد (علمی و عینی) حاکی از این بود که پیامبر باید داخل غار باشد، آنها بر خلاف شواهد عینی و علمی از ظن و گمان و خیالشان تبعیت کرده و محل را ترک کردند. از اینرو هیچ نوع دروغ (واقعی و مصلحتی) اتفاق نیفتاده و توریه ای صورت نگرفته است.

موفق باشید ...@};-

جناب پارسا من یاد تاپیکتان افتادم که فکر کنم میگفتید
از کجا معلوم خدا به خاطر یک مصلحتی به ما دروغ نگفته باشد؟
و کارشناس گفتند دروغ بر خدا محال است...

خوب حالا این را هم بررسی کنید
که آیا ممکن است خدا توریه کند ...
مثلا طوری در قران حرف بزند که ما فکر کنیم فلان چیز عذاب دارد یا فلان چیز واجب است
اما در واقع نه عذاب داشته باشد و نه واجب باشد؟

من هم دوست دارم تعریف دوستان را بدانم...
تعریفشان چیست؟
البته هنوز فرصت نکردم در این زمینه تحقیق کنم...

پارسا مهر;918547 نوشت:
بنده از شما یک سوال می پرسم...از جناب کارشناس پرسیدم مثل چندین مورد دیگه اصلا اهمیتی ندادن و پاسخی ندادن...ببینم شما پاسخ می دهید...فرض کنید که خدا واقعا قرار بود دروغ بگوید...ولی نه زبانا و گفتاری....اگر قرار بود دروغ بگوید...در ماجرای مخفی کردن پیامبر از مشرکان، خدا دروغش را چگونه می گفت...چطور دروغ می گفت اگر قرار بود واقعا دروغ بگوید

جناب پارسا مهر سلام مجدد@};-

لطفاً از حاشیه دادن و جوپردازی بپرهیزید، آنچه لازمه پاسخ به اشکال شما بود بیان گردید و بطلان شبهه تان ارائه گردید! بقول معروف "اگر در خانه کس است* یک حرف بس است" و ما به جای یک حرف، ده ها مطلب را پروراندیم. مجدداً تصریح می کنم، اگر قرار است با تکرار مطالب و مدعیات قبلی و رفتار هجوگرایانه و حاشیه دادن به بحث، جو پردازی کنید و مسیر بحث را از مدار علمی خارج کنید، برای پیشگیری از اتلاف وقت عزیزان، تایپیک را برای جمعبندی به مدیریت سایت ارجاع دهم.

لطفاً اگر مطلب جدیدی دارید بفرمایید در غیر اینصورت نسبت به وقت اعزه گرامی احساس مسئولیت کرده و احترام بگذارید. با تشکر گل

موضوع قفل شده است