جمع بندی چگونگی بررسی نمونه هایی برای پاسخ به تحدی قرآن

تب‌های اولیه

104 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

hessam78;914710 نوشت:

خب مثلا برای من براهین اثبات خدا و... یقین آور نیست و فقط احتمالشو برام افزایش می ده
..
ولی چیزی مثل رد الشمس بنظرتون واقعه بزرگی نیست؟که جهانیان هم گزارش داده باشند؟

ان شاء الله بنا بر اقتضاء و بتناسب حال و موقعیت هر شخصی خداوند رد الشکی برای هدایت طالب مقدر میکند که از ادله ردالشمس برای او موثرتر است .
ولی در مورد آنچه که فرمودید التزامی بر گزارش تاریخی برخی وقایع نیست و حتی در صورت گزارش الزامی برای پذیرش از طرف شنونده وجود ندارد .

این کتابی که استاد معرفی کردند

یاسین;914496 نوشت:
کتاب: تورات، انجیل، قرآن و علم
مولف: دکتر بوکای
مترجم: مهندس ذبیح الله دبیر
انتشارات: دفتر نشر فرهنگ اسلامی

http://www.iranmodares.com/book-index.php?ID=385

نویسنده فرانسوی این کتاب آثار غرق شدن رامسس دوم را در جسد مومیائی فرعون دیده بود و روی این جسد تحقیق میکرد . حال بر فرض صحت این گزارش , چه اندازه تاثیر را برای متخصصین و عوام باید انتظار داشت ؟

حتی اگر شیمیست , آناتومیست و باستان شناسان قهاری باشند این اراده آنهاست که بین عقل و نفس پذیرنده است . در این شرایط هر تعداد معجزه و برهان هم وجود داشته باشد تفاوتی بحال فرد اینچنینی نمیکند.

پذیرش این مسائل بمعنی رد تلذذ و بمعنی پشت پا زدن به بسیاری از منفعت طلبی ها و نهایتا بمعنی پذیرش یک "تغئیر کلی " در تمام ابعاد وجود و ماهیت است . این کار بسیار بزرگ و سختی است و انسان جنسا از تغئیر فرار میکند .

[="Navy"]

فاتح;914748 نوشت:
پذیرش این مسائل بمعنی رد تلذذ و بمعنی پشت پا زدن به بسیاری از منفعت طلبی ها و نهایتا بمعنی پذیرش یک "تغئیر کلی " در تمام ابعاد وجود و ماهیت است . این کار بسیار بزرگ و سختی است و انسان جنسا از تغئیر فرار میکند .

أحسنت ، طيّب الله [/]

hessam78;914709 نوشت:
سلام
ممنون از معرفی
پوزشمندم اگر گفتارم موجب کدورت خاطر شد

بسم الله الرحمن الرحیم

خواهش می کنم برادر ارجمند. بنده ناراحت نشدم. آنچه گفتم توصیه برادرانه بود.
موفق و موید باشید.

پارسا مهر;914315 نوشت:
این حرف علما مثل این است که یک سری آدم بیاین اینطور قرار بگذارند...که هرکس آمد و توانست رو دو دشتش راه برود و بعد ادعای پیامبری بکند، حتما پیامبر است و در ادعایش راسخ است...می پرسید چرا و چطور؟؟ چون آن یک سری آدم پیش خود این طور فرض کرده اند که ما روی دو دستان راه رفتن را تنها دلیل صدق ادعای نبوت می دانیم و اگر کسی آمد و روی دو دستانش راه رفت و به دروغ ادعای پیامبری کرد خدا باید با صاعقه ناکارش کند...چون ما در تشخیص پیامبر به مشکل بر می خوریم!!!!!!!!!حالا یکی نیست که به این یک سری آدم بگوید که شما از کجا و چرا اصلا روی دو دست راه رفتن را معیار و دلیل قرار می دهید که بعد انتظارات آن چنانی از خدا دارید؟؟؟؟مگر خدا با شما قرار مدار گذاشته که روی دو دست راه رفتن دلیل صدق نبوت استوووو
اینجا هم همینطور است، گویا یک سری آدم اینطور پیش خود فرض کرده اند که هرکس آمد و معجزه کرد و به دروغ ادعای پیامبری کرد، خدا باید با صاعقه ناکارش کند یا امثال اینها ....یکی نیست که بگوید که اصلا شما چرا معجزه را دلیل و معیار قرار دادید که بعد انتظارات آنچنانی از خدا دارید....
اصلا با این توضیح چرا اینطور نگوییم؟؟؟؟؟؟؟؟...اگر کسی آمد و بدون آنکه کار شاخی هم انجام داد، گفت من پیامبرم، ختما پیامبر است...چون اگر به دروغ ادعای پیامبری بکند، رسول تشخیص داده نمی شود!!!!!!!!!!!!!!!با این حساب در طول تاریخ از امی و بی سواد تا اهل علم و با سواد ادعای پیامبر کرده اند، پس حتما پیامبرند....شما بگویید اگر کسی به دروغ گفت من پیامبرم پس از کجا بفهمیم کی راست می گوید؟؟؟؟؟؟

از طرفی اینکه مد شده است که خدا کارهای محال نمی تواند انجام دهد اینجا چرا مطرح نمی شود...ممکن است که هیچ راهی برای تشخیص رسول وجود نداشته باشد...پس با این حساب اصلا خدا نمی تواند که پیامبر بفرستد...خدا که کار محال انجام نمی دهد....

خدا جلوی دروغگوها را نمیگیرد. زیرا خداوند انها را مختار افریده است. پس خداوند شیوه ای که امکان جعل داشته باشد را انتخاب نمیکند.
مثلا راه رفتن روی دو دست
این امکانی است که با تمرین به دست می اید...
و انسانها اختیار دارند...
پس خداوند این روش را انتخاب نمیکند...
اما فرض کنید راه رفتنی باشد که کسی نتواند انجام دهد...
خوب این مورد میتواند جزو گزینه های احتمالی باشد
اما این هم کافی نیست...
فرض کنید یک نفر اتفاقی یا با ریاضت چنین توانایی به دست اورد...
آیا خداوند جلوی دروغگویی اش ( اختیارش) را میگیرد؟
خیر ...
اما دو احتمال مطرح میشود : ( من احتمال اول را درست می دانم )
1
یا خداوند تنها به کسی چنین توانایی را میدهد که میداند به دروغ ادعای نبوت نخواهد کرد... پس جلوی اختیارش را نخواهد گرفت بلکه جلوی منشا سوء استفاده را میگیرد تا نیاز به سلب اختیار نباشد ...
2
یا خداوند می داند فلانی اگر به چنین توانایی برسد به دروغ ادعای نبوت خواهد کرد... در این صورت نیز خداوند جلوی اختیار او برای دروغگویی را نخواهد گرفت...
اما انتظار داریم یکی از این کارها انجام شود
یا آن توانایی را بعد از ادعای دروغ از او سلب کند
یا او را بکشد
یا او را رسوا کند

من فعلا فکر میکنم احتمال اول انجام خواهد شد... یعنی خداوند توانایی او را سلب خواهد کرد...
اما راجع به دو احتمال دیگر باید بیشتر کنکاش و بررسی کرد...

اما فرض کنید خداوند شخصی را پیامبر کرد...
خداوند شخصی را به پیامبری بر میگزیند که میداند بعدا از مقام نبوت سو استفاده نخواهد کرد... پس بعد از اثبات نبوت نگران دروغگویی نبی نیستیم ....

آقا پارسا
شما میتوانید لینک صفحه کاربر divoone را برایم پیدا کنید؟

بین یک معجزه با هزار معجزه تفاوتی نیست...
زیرا همان استدلالی که نشان میدهد معجزه ی شماره یک ، نشان دهنده ی صدق نبی است عینا برای سایر معجزات نیز به کار می رود.
پس هیچ لزومی ندارد اگر قران معجزه بود، معجزه دیگری اورده شود...
پس اینکه کسی بگوید ای کاش معجزه اسلام مثلا مار شدن عصا بود، در اشتباه است... زیرا همگی بر اساس یک استدلال هستند....

یاسین;913183 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

معناى معارضه اين نيست كه شخصى در مقام معارضه با يك كلام فصيح از اسلوب و تركيب آن، تقليد كند و تنها بعضى از الفاظ و كلمات آن را تغيير دهد و كلام ديگرى از آن بسازد و نام اين عمل را معارضه بگذارد.

اگر معناى معارضه اين باشد مى‏توان با هر كلامى معارضه نمود، و اين آسانترين راهى بود براى اعرابى كه با پيامبر (ص) معاصر بودند. ولى چون آنها با اسلوب معارضه آشنا بودند و رموز بلاغت قرآن را درك مى‏كردند اين بود كه زير بار معارضه با قرآن نرفتند و بر عجز و ناتوانى خويش اعتراف نمودند. عده‏اى ايمان آوردند و عده ديگر آن را به سحر و جادو نسبت داده و گفتند: «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ»[1].

اينك اين سخن سخيف را با سخن خدا مقايسه مى‏ كنيم تا گوينده ‏اش رسوا گردد:
1 چگونه مى‏توان گفت كه جمله «الحمد للرحمان» با جمله «الحمد للّه» از نظر معنى و مفهوم يكسان است، در صورتيكه كلمه «اللّه» اسم ذات مقدسى است كه جامع تمام صفات كمال باشد و تنها يكى از آن صفات «رحمت» است. بنابراين، انگيزه سپاس در جمله «الحمد للّه» دارا بودن خدا است بر تمام صفات كمال ولى در جمله «الحمد للرحمان» انگيزه سپاس تنها رحمت خداوند بوده و از صفات ديگر ذكرى به ميان نيامده است.
2 جمله «رب الاكوان» به جاى «رب العالمين الرحمان الرحيم» بسيار ناقص و نامتناسب بوده معنا و هدف هر دو آيه را از بين برده است. زيرا از اين دو آيه چنين استفاده مى‏گردد، كه جهان يكى نيست و بلكه متعدد مى‏باشد و خداوند مالك و مربى همه آنهاست، و رحمت وى نيز به طور استمرار و هميشگى و بدون انقطاع شامل تمام اين جهانها و عوالم مى‏گردد.
چگونه مى‏توان اين معانى را از «رب الاكوان» بدست آورد؟ در صورتيكه «كون» به معناى حدوث، وقوع، برگشتن و كفالت مى‏باشد.

علاوه بر اين، اضافه كردن كلمه «رب» كه به معناى مالك و مربى است به «اكوان» كه معناى مصدرى دارد و به معنى «بودن» مى‏باشد، از نظر ادبى صحيح نيست. بلى مى‏توان‏ كلمه «خالق» را به اين كلمه اضافه نمود و «خالق الاكوان» گفت، ولى از كلمه «اكوان» نه تعدد عوالم استفاده مى‏گردد و نه شمول و استمرار رحمت خداوند بر اين عوالم.[2]



[/HR][1] - مدثر،24.

[2] -شناخت قرآن(نجمى و هريسى)، ص: 120.


با سلام. از پاسخ جالبی به مسئله دادید، ولی از قرار معلوم، شما بیشتر بُعد ادبی مسئله را مدّ نظر دارید و به لحاظ ادبی به بررسی پرداخته اید. اینجا چند سؤال پیش می آید:

اول اینکه ایا تحدی قرآن در مسئله زیبایی ادبی و فصاحت و بلاغت خلاصه می شود یا ابعاد دیگری باید با زیبایی ادبی همراه باشد؟

دوم اینکه در طول تاریخ افراد زیادی سبکی از شعر یا ادبیات داشته اند هنوز هم هماوردی ندارند. آیا آنها هم معجزه محسوب می شوند؟ اگر می فرمایید آنها تحدی نکرده اند، بفرمایید تحدی کردن و نکردن چه تأثیری در اصل مسئله دارد.

سوم اینکه هر کسی سبک ادبی خودش را دارد. چطور می شود «مثل» یک نفر دیگر نوشت؟ آیا این برای هر کسی غیر ممکن نیست که مثل نوشتار دیگری بنویسد؟

متشکرم.

یاسین;914566 نوشت:
گر فردی دیگری را بوجود آورنده قرآن می دانید معرفی کنید و به چه دلیل می گویید او این سخنان را صادر کرده است؟
کدام انسان عاقلی حاضر می شود سخنی که مثل و مانند ندارد و می تواند نام او را در عالم ماندگار کند از خود سلب و به دیگرای نسبت دهد؟!

استاد گرامی می فرمایید که اگر کسی دیگری را بوجود آورنده قرآن می دانید معرفی کنید...بنده عرض می کنم بووجود آورنده قرآن خود شخص پیامبر می تواند باشد...و باز سوالم را تکرار می کنم...آیا محال است که کسی کتابی بنویسید که کسی نتواند عین و یا برتر از آن را بیاورد...واقعیت تا اینجا بنده پاسخ قطعی برای این سوال نشنیدم..استاد اینکه می فرمایید که چه کسی حاظر است سخنی که مثل و مانند ندارد را از خود سلب کند و بهدیگران نسبت کند...خوب استاد این فرمایشات هیچوقت یقین نمی آورند...اگر انگیزه پیامبر هدایت بشر بوده، چه بهتر از این که کتابش را به خدا نسبت بدهد تا خود؟؟اگر هم دنیال ماندگار ساختن نام خود باشد، با این نسبت دادن به خدا هم، این کار را انجام داده....مگر نه این است که پس از هزار و چهارصد سال نام پیامبر عالم گیر است؟؟؟؟هر روز پنج بار در نماز نام پیامبر را می آوریم و شهادت به نبوتش می دهیم....هنگام آمدن نام پیامبر صلوات می فرستیم و الی آخر...استاد گرامی بنده آن برهان قاطع و روشن را می خواهم....آن استدلالی که مو لای درزش نرود...اگر مخاطب پدر بنده بود...دایی بنده بود، بنده انقدر سخت گیر نبودم..ولی مخاطب خداست...ما از خدا انتظار برهان روشن داریم....من دیگر به همین سادگی ها به این جور پاسخ ها راضی نمی شوم...انسان چه می داند که در ذهن و مغز یک انسان که پیامبر باشد چه ها می گذشته و چه ها پیامبر از سرنگذشته...ما از کجا می توانیم با این استدلال که پیامبر می توانست کتاب را به نام خود تمام کند، اگر نکرده پس کلام خداست راضی کنیم؟؟؟
اصلا بگذارید بنده یک پاسخی بدهم به این فرمایش شما که چرا پیامبر کتاب را به نام خود تمام نکرد...بلکه به نام خدا تمام کرد...
استاد گرامی انگیزه داشتن در هر کاری بسیار بسیار مهم و نقش تعیین کننده ای دارد ....مثلا یک بازیکن فوتبالیست را فرض کنید که انگیزه گل زدن و کسب افتخار برای وطنش را داراست و بازیکنی را که انگیزه ای ندارد....کدام بازیکن در میدان فوتبال بهتر بازی خواهد کرد و بیشتر خواهد دوید؟؟؟؟آن که انگیزه دارد و آن که ندارد؟؟؟قطعا جواب شما آنیست که انگیزه دارد...بنده یک مثال می زنم...بنده در تمام عمرم یک بار شعر سرودم...عین واقعیت را عرض می کنم....تنها توانستم یک بار به معنای واقعی شعر بنویسم...که شامل 14 بیت است...این شعر را واقعا به هرکه نشان می دهم لذت می برد...چه شد که من توانستم فقط یک بار شعر بگویم؟؟؟؟داستان آن شعر آنجاییست که چند نفر به بنده خیانت بسیار بزرگی کرده بودند...و من یاد ندارم تا به آن اندازه که آن خیانت ها به بنده عذاب داده باشند، در طول زندگی عذاب کشیده باشم....آن عذاب ها انگیزه ای به من دادن که در عمرم چنان انگیزه ای را تجربه نکردم..انگیزه ای برای شعر نوشتن....این که شعری بنویسم و در شعرم به آنهایی که خیانت کردند به بنده، پاسخی بدهم....یعنی ببینید که انگیزه فوق العاده داشتن چه می کند ،باعث می شود انسان شعری بنویسد که جاودانه بماند برای شخص...بنده شاعر نیستم...و هنوز در شگفتم که چطور آن شعر را نوشتم...فقط می دانم آن عذاب ها و آن انگیزه ای که در وجود من پیدا شد، مرا وا داشت که همچین شعری بنویسم....حالا هم گاه گاهی سعی می کنم در وجودم انگیزی ای را بپرورانم یا بیدار کنم تا شعر زیبایی بسرایم..ولی هنوز موفق نشده ام....حالا می پرسید که چرا پیامبر کتاب را به اسم خود تمام نکرد و به اسم خدا تمام کرد...بنده یک احتمال می دهم...پیامبر باید برای اینکه آیاتی زیبا را بیان کنند، انگیزه فوق العاده ای داشته باشند...و این را فهمیده بودند که باید انگیزه فوق العاده ای داشته باشند....شما به بنده بگویید چه انگیزه بالاتر از این که بخواهید برای هدایت قوم و شهر و دیار و جهان، از قول خدا سخن بگویید؟؟؟بله استاد اینکه کتاب را به نام خدا تمام کردن انگیزه دو چندان می دهد که شعر ها و یا آیات گیرا تری خواند....
باز تاکید می کنم این فقط یک احتمال بود که عرض کردم...که بگویم دنیا به این سادگی که ما فکر می کنیم نیست....چه می دانید چه حرف و حدیث ها و انگیزه ها و پیچ و خم هایی پشت پرده هست....خدا واقعا دلیل روشن و برهان روشن تر نداشت؟؟؟؟
استاد بنده باز سوالم را تکرار می کنم...من فکر می کنم که تا اینجا جوابی برای آن نگرفتم....کسی آمده ادعای پیامبر می کند...می گوید اگر شک دارید که من پیامبرم، کتابی عین قرآن بیاورید....اصلا ما بدون آنکه تحقیق و سعی و تلاش کنیم...می گوییم پیامبر ما نمی توانیم مثل قرآن بیاوریم....از کجا معلوم فقط و فقط خودت نتوانستی مثل قرآن بیاوری...؟؟؟؟؟آیا این استدلال پیامبر، شک ها را برطرف می کند؟؟؟یا انسان را مشکوک تر می کند که اگر این پیامبر است چرا دلیل روشنتری نیاورد؟؟؟

و طاها;914898 نوشت:
آقا پارسا
شما میتوانید لینک صفحه کاربر divoone را برایم پیدا کنید؟

منظورتون این صفحه است:
http://www.askdin.com/member.php?u=37724
و طاها;914898 نوشت:
اما فرض کنید راه رفتنی باشد که کسی نتواند انجام دهد...

این جا یک سوال پیش می آد...شما جای راه رفتنی که کسی نمی تونه انجامش بده، قدرت تکلم و حرف زدن رو فرض کنید....اون وقت هر اونچه انتظار دارید و احتمال می دهید که خدا با فردی که به شکل منحصر به فرد راه می رود انجام دهد با کسی که قدرت تکلم و حرف زدن دارد هم انجام دهد...
مثلا نوشتید:

و طاها;914898 نوشت:
یا آن توانایی را بعد از ادعای دروغ از او سلب کند

خوب خدا توانایی تکلم را بعد از ادعای دروغ از مدعی سلب کند...یا او را بکشد یا رسوا کند...

امیدوارم منظورم را درست رسانده باشم....
از طرفی شما پاسخ ندادید که چرا خدا باید همچین برخورد هایی داشته باشد...شاید برای اینکه مدعی پیامبری شناخته شود...ولی چه نیازی به این کار هاست...نهایت زمانی نیاز به این کارهاست که روش و برهان دیگری برای اثبات ادعای نبوت نباشد...ولی به راستی راهی دیگری نیست؟؟؟؟

پارسا مهر;915031 نوشت:

از طرفی شما پاسخ ندادید که چرا خدا باید همچین برخورد هایی داشته باشد...شاید برای اینکه مدعی پیامبری شناخته شود...ولی چه نیازی به این کار هاست...نهایت زمانی نیاز به این کارهاست که روش و برهان دیگری برای اثبات ادعای نبوت نباشد...ولی به راستی راهی دیگری نیست؟؟؟؟

ابتدا به خاطر لینک تشکر میکنم.

فرض کنید سعید میخواهد نماینده ی خود را پیش اهالی روستای اسلام اباد بفرستد...
سعید باید چگونه نماینده ی خود را به انها بشناساند؟
یک روش این است که سعید مهری یا انگشتری داشته باشد که اهالی روستا ان را میشناسند و سعید ان انگشتری را به نماینده ی خودش بدهد تا مردم روستا ان نماینده را به واسطه ی انگشتری بشناسند...

اما در مورد خدا
همه میدانیم علم و قدرت بشر همگی از خدا است...
یعنی توانایی راه رفتن یا دانش راه رفتن ما نیز از ناحیه خدا است...
ما چه چیز هایی از خدا میدانیم که امکان داشته باشد نقش انگشتری ایفا کند؟
من میگویم چه چیز بهتر از علم و قدرت؟
خداوند علم و قدرت خودش را که خرج دروغگویان نمیکند...
مثل این است که سعید انگشتری خاص خودش را تکثیر کند و به دست هر کس و ناکسی بیفتد...
آیا روستاییان میتوانند نماینده ی او را تشخیص دهند؟ خیر
خداوند نیز علم و قدرت خاص خودش را به هر کسی نمیدهد...
ما مطمئنیم خداوند علم و قدرت خاصش را به مدعی دروغین نمیدهد همانطور که سعید انگشتری خود را به دروغگو نمی دهد...

راه دیگری هم امکان دارد و قابل بررسی است
سعید میداند که اهالی روستا صداقت نماینده اش را خواهند فهمید پس به او انگشتری نمیدهد...
خدا نیز ممکن است بگوید نیازی به معجزه نیست اگر شما پیامبرم را ببینید صداقت او را خواهید فهمید و نیازی به انگشتری نیست...

اما اگر کسی صداقت را نفهمید چه ؟
مثلا میگویند سلمان فارسی صداقت را فهمید بدون معجزه...
اما خیلی ها ممکن است نتوانند تشخیص دهند
خصوصا کسانی که پیامبر را نمی بینند
مثلا من و شما اصلا پیامبر را ندیده ایم چگونه میخواهیم صداقت ایشان را بفهمیم؟
پس نیاز است انگشتری در کار باشد...

پارسا مهر;915007 نوشت:
ستاد گرامی انگیزه داشتن در هر کاری بسیار بسیار مهم و نقش تعیین کننده ای دارد ....مثلا یک بازیکن فوتبالیست را فرض کنید که انگیزه گل زدن و کسب افتخار برای وطنش را داراست و بازیکنی را که انگیزه ای ندارد....کدام بازیکن در میدان فوتبال بهتر بازی خواهد کرد و بیشتر خواهد دوید؟؟؟؟آن که انگیزه دارد و آن که ندارد؟؟؟قطعا جواب شما آنیست که انگیزه دارد...بنده یک مثال می زنم...بنده در تمام عمرم یک بار شعر سرودم...عین واقعیت را عرض می کنم....تنها توانستم یک بار به معنای واقعی شعر بنویسم...که شامل 14 بیت است...این شعر را واقعا به هرکه نشان می دهم لذت می برد...چه شد که من توانستم فقط یک بار شعر بگویم؟؟؟؟داستان آن شعر آنجاییست که چند نفر به بنده خیانت بسیار بزرگی کرده بودند...و من یاد ندارم تا به آن اندازه که آن خیانت ها به بنده عذاب داده باشند، در طول زندگی عذاب کشیده باشم....آن عذاب ها انگیزه ای به من دادن که در عمرم چنان انگیزه ای را تجربه نکردم..انگیزه ای برای شعر نوشتن....این که شعری بنویسم و در شعرم به آنهایی که خیانت کردند به بنده، پاسخی بدهم....یعنی ببینید که انگیزه فوق العاده داشتن چه می کند ،باعث می شود انسان شعری بنویسد که جاودانه بماند برای شخص...بنده شاعر نیستم...و هنوز در شگفتم که چطور آن شعر را نوشتم...فقط می دانم آن عذاب ها و آن انگیزه ای که در وجود من پیدا شد، مرا وا داشت که همچین شعری بنویسم....حالا هم گاه گاهی سعی می کنم در وجودم انگیزی ای را بپرورانم یا بیدار کنم تا شعر زیبایی بسرایم..ولی هنوز موفق نشده ام....حالا می پرسید که چرا پیامبر کتاب را به اسم خود تمام نکرد و به اسم خدا تمام کرد...بنده یک احتمال می دهم...پیامبر باید برای اینکه آیاتی زیبا را بیان کنند، انگیزه فوق العاده ای داشته باشند...و این را فهمیده بودند که باید انگیزه فوق العاده ای داشته باشند....شما به بنده بگویید چه انگیزه بالاتر از این که بخواهید برای هدایت قوم و شهر و دیار و جهان، از قول خدا سخن بگویید؟؟؟بله استاد اینکه کتاب را به نام خدا تمام کردن انگیزه دو چندان می دهد که شعر ها و یا آیات گیرا تری خواند....

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینکه بحث می کنید تا انشاالله به جواب منطقی و قانع کننده برسید، تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم پاسخ مناسب و قانع کننده تقدیم تان کنم.

به شعری که خودتان سرودید اشاره کردین، و اینکه تنها یک بار توانستید چنین شعری بسراید و با وجود شاعر نبودن، دیگران از شعر شما تعریف کردند. معلوم می شود قریحه شاعری در شما وجود دارد و اگر با اصول و شرایط شعر آشنا شوید می توانید اشعار دیگری نیز بسرایید.

اما به قول خودتان تحت تاثیر شرایط روحی خاص بود که شعری سرودید. اگرچه این سروده خوب بود، اما در چه سطحی از خوبی قرار داشت؟ چرا دوباره نتوانستید بسرایید؟

نزول قرآن در طول 23 سال انجام شد. قرآنی که بیش از 600 صفحه است. در این کتاب مسائل و کینه های شخصی مطرح نیست بلکه موضوعات عمیقی در زمینه های مختلف از جمله تاریخی، علمی، فلسفی و دینی وجود دارد. جهت آشنایی بیشتر با موضوعات علمی قرآن مراجعه به کتاب: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی می تواند مفید باشد.

همه زبان شناسان منصف عالم به عظمت قرآن اقرار دارند. نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان نیز در مورد عظمت آن قلم فرسایی کردند. یکی از این مستشرقان آرتور جفری است که کتابی در مورد واژه های دخیل در قرآن نوشته است.

پارسا مهر;915007 نوشت:
استاد بنده باز سوالم را تکرار می کنم...من فکر می کنم که تا اینجا جوابی برای آن نگرفتم....کسی آمده ادعای پیامبر می کند...می گوید اگر شک دارید که من پیامبرم، کتابی عین قرآن بیاورید....اصلا ما بدون آنکه تحقیق و سعی و تلاش کنیم...می گوییم پیامبر ما نمی توانیم مثل قرآن بیاوریم....از کجا معلوم فقط و فقط خودت نتوانستی مثل قرآن بیاوری...؟؟؟؟؟آیا این استدلال پیامبر، شک ها را برطرف می کند؟؟؟یا انسان را مشکوک تر می کند که اگر این پیامبر است چرا دلیل روشنتری نیاورد؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا بدون تحقیق و سعی و تلاش ادعا می کنیم که شخصی نتوانست مانند قرآن بیاورد؟
نمونه های مختلفی از تلاش افراد برای مقابله با قرآن ارائه شد و اگر خواستید موارد بیشتری هم قابل ارائه است، در حالیکه همه این تلاش ها محکوم به شکست شد.

دلیل روشنتری که شما را قانع کند چه می توانست باشد؟

سایر انبیاء(علیهم السلام) معجزات به مردم زمان شان ارائه دادند. مانند معجزه ی عصای حضرت موسی(علیه السلام) و شفای بیمار توسط حضرت عیسی(علیه السلام) که تنها برای معاصرین شان قابل مشاهده و قبول بود. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر معجزات این چنینی که برای مردم زمانشان قابل مشاهده بود، معجزه دیگری ارائه دادند که برای همه انسان ها در طول تاریخ قابل مشاهده و قضاوت باشد.

چه دلیلی بر معجزه بودن یک کتاب وجود دارد، روشن تر از اینکه انسانی در محیط مشحون از جهل و خرافات بدون داشتن هیچ معلمی، مطالبی را بیان کند که از جهات مختلف بی نظیر باشد و پس از گذشت قرنها نه تنها از جهت فصاحت و بلاغت ادبی- که در زمان نزول قرآن مهمترین افتخار ساکنان شبه جزیزه عربستان بود- بلکه از جهات علمی بی خدشه باشد.

در حالیکه بر اساس نظریه بطلمیوس، قرن ها تصور دانشمندان این بود که زمین مرکز جهان است و همه عالم به دور زمین می گردد و بعد نظریه مرکزیت خورشید و گردش عالم به دور آن مطرح شد، قرآن به غیر ثابت و متحرک بودن زمین و خورشید اشاره کرد؛« كوه ‏ها را مى‏بينى، و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتند؛ اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده؛ او از كارهايى كه شما انجام مى‏دهيد مسلّماً آگاه است‏»[1] ، « و خورشيد [نيز براى آنان نشانه‏ اى از قدرت ماست‏] كه همواره به سوى قرارگاهش حركت مى‏كند. اين اندازه‏ گيرى تواناى شكست‏ ناپذير و داناست»[2]


[/HR][1] - نمل،88.

[2] - یس،38.

یاسین;915152 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

آیا بدون تحقیق و سعی و تلاش ادعا می کنیم که شخصی نتوانست مانند قرآن بیاورد؟


سلام کارشناس محترم
حروف مقطعه چه فصاحتی دارد؟آیا تمام آیات در اوج فصاحت هستند یا خیر؟
آیا فصاحت قرآن برای مخاطب است یا افراد خاص
ممنون

hessam78;916430 نوشت:
سلام کارشناس محترم
حروف مقطعه چه فصاحتی دارد؟آیا تمام آیات در اوج فصاحت هستند یا خیر؟
آیا فصاحت قرآن برای مخاطب است یا افراد خاص
ممنون

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) در ابتدای سوره شوری در مورد حروف مقطعه قرآن توضیحات نسبتا مفصلی بیان کردند. ایشان مطالبی می فرماید که بخشی از آن را خدمت تان تقدیم می کنم:
مفسرين- قدماء و متاخرين- در تفسير آنها اختلاف كرده ‏اند، و صاحب مجمع البيان، مرحوم طبرسى در تفسير خود يازده قول از آنها در معناى آن نقل كرده.

مراد از اين حروف اين است كه بر اسماء خداى تعالى دلالت كنند. پس معناى‏" الم"" أنا اللَّه اعلم"، و معناى‏" المر"" أنا اللَّه اعلم و أرى"، و معناى‏" المص"" انا اللَّه اعلم و افضل" مى‏باشد. و در حروف‏" كهيعص" كاف از" كافى" و هاء از" هادى" و ياء از" حكيم" و عين از" عليم" و صاد از" صادق" گرفته شده- اين مطلب از ابن عباس روايت شده است.

و حروفى كه از اسماء خدا گرفته شده طرز گرفته شدنش مختلف است، بعضى از حروف از اول نام خدا گرفته شده- مانند كاف كه از" كافى" است- و بعضى از وسط گرفته شده- مانند ياء كه از" حكيم" است- و بعضى از آخر گرفته شده- مانند ميم كه از" اعلم" گرفته شده.

اين حروف اسمايى از خداست اما مقطعه و بريده كه اگر از مردم كسى بتواند آنها را آن طور كه بايد تركيب كند به اسم اعظم خدا دست يافته، همانطور كه از تركيب‏" الر" و" حم" و" ن"" الرَّحْمنُ" درست مى‏شود، و همچنين ساير حروف. چيزى كه هست ما انسانها قادر بر تركيب آن نيستيم. اين معنا از سعيد بن جبير روايت شده.

اين حروف سوگندهايى است كه خداى تعالى خورده، و مثل اينكه خداوند به اين حرف سوگند مى‏خورد بر اينكه قرآن كلام او است. و اصولا حروف الفباء داراى شرافتى هستند، چون با همين حروف است كه كتب آسمانى و اسماء حسناى خدا و صفات علياى او، و ريشه لغت‏ هاى امت‏ هاى مختلف درست مى‏شود.[1]
یکی از مطالبی مطرح پیرامون حروف مقطعه این است که قرآن، تشکیل شده از همان حروفی است که مردم با آن سروکار دارند، اما به گونه ای ترکیب شده که هیچ مثل و مانند و مشابه ای ندارد و هیچ موجودی قادر نیست این چنین ترکیبی فراهم سازد.



[/HR][1]- الميزان فى تفسير القرآن، ج‏18، ص: 6


یاسین;916467 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) در ابتدای سوره شوری در مورد حروف مقطعه قرآن توضیحات نسبتا مفصلی بیان کردند. ایشان مطالبی می فرماید که بخشی از آن را خدمت تان تقدیم می کنم:
مفسرين- قدماء و متاخرين- در تفسير آنها اختلاف كرده ‏اند، و صاحب مجمع البيان، مرحوم طبرسى در تفسير خود يازده قول از آنها در معناى آن نقل كرده.

مراد از اين حروف اين است كه بر اسماء خداى تعالى دلالت كنند. پس معناى‏" الم"" أنا اللَّه اعلم"، و معناى‏" المر"" أنا اللَّه اعلم و أرى"، و معناى‏" المص"" انا اللَّه اعلم و افضل" مى‏باشد. و در حروف‏" كهيعص" كاف از" كافى" و هاء از" هادى" و ياء از" حكيم" و عين از" عليم" و صاد از" صادق" گرفته شده- اين مطلب از ابن عباس روايت شده است.

و حروفى كه از اسماء خدا گرفته شده طرز گرفته شدنش مختلف است، بعضى از حروف از اول نام خدا گرفته شده- مانند كاف كه از" كافى" است- و بعضى از وسط گرفته شده- مانند ياء كه از" حكيم" است- و بعضى از آخر گرفته شده- مانند ميم كه از" اعلم" گرفته شده.

اين حروف اسمايى از خداست اما مقطعه و بريده كه اگر از مردم كسى بتواند آنها را آن طور كه بايد تركيب كند به اسم اعظم خدا دست يافته، همانطور كه از تركيب‏" الر" و" حم" و" ن"" الرَّحْمنُ" درست مى‏شود، و همچنين ساير حروف. چيزى كه هست ما انسانها قادر بر تركيب آن نيستيم. اين معنا از سعيد بن جبير روايت شده.

اين حروف سوگندهايى است كه خداى تعالى خورده، و مثل اينكه خداوند به اين حرف سوگند مى‏خورد بر اينكه قرآن كلام او است. و اصولا حروف الفباء داراى شرافتى هستند، چون با همين حروف است كه كتب آسمانى و اسماء حسناى خدا و صفات علياى او، و ريشه لغت‏ هاى امت‏ هاى مختلف درست مى‏شود.[1]
یکی از مطالبی مطرح پیرامون حروف مقطعه این است که قرآن، تشکیل شده از همان حروفی است که مردم با آن سروکار دارند، اما به گونه ای ترکیب شده که هیچ مثل و مانند و مشابه ای ندارد و هیچ موجودی قادر نیست این چنین ترکیبی فراهم سازد.

[1]- الميزان فى تفسير القرآن، ج‏18، ص: 6


سلام استاد عزیز
sadببخشید ولی من میتونم این متن رو نپذیرم؟
منظورم این نیست تفسیر یا گمانه زنی چیه
من میگم اینجا فصاحت و رسایی کلام خدا برای مخاطب گنگ میشه
فصیح مگه نمیشه رسا بودن مبرا بودن از پیچیدگی و گنگی تو این متن خودتون هم فرمودین چن احتمال زیادی مطرح شده

hessam78;916473 نوشت:
سلام استاد عزیز
ببخشید ولی من میتونم این متن رو نپذیرم؟
منظورم این نیست تفسیر یا گمانه زنی چیه
من میگم اینجا فصاحت و رسایی کلام خدا برای مخاطب گنگ میشه
فصیح مگه نمیشه رسا بودن مبرا بودن از پیچیدگی و گنگی تو این متن خودتون هم فرمودین چن احتمال زیادی مطرح شده

بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام

بله که می تونید متن فوق رو نپذیرید.

همانطور که اشاره کردین کلام فصیح در رساندن معنی اش باید رسا باشد. یعنی کلام گوینده به گونه ای باشد که مفهوم مورد نظر را به بهترین شکل به مخاطب انتقال دهد.
گوینده گاهی برخی مسائل را به صورت رمزی بیان می کند تا هر فردی متوجه منظور کلامش نشود. آیا رمزی سخن گفتن مخالف فصاحت است؟ یا خود گونه ای خاص از سخن است که در نهایت دقت و ظرافت بیان می شود.

حروف مقطعه قرآن، رمزی بین خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیاءشان است و چون رمز است قرار نیست همه از آن مطلع شوند. این دسته آیات متفاوت از عموم آیات قرآن به شیوه خاص بیان شدند ولی در عین حال در رساندن پیام و مفهوم مورد نظر به مخالف خاص رسا هستند و منافات با فصاحت به معنی رسا بودن کلام در افاده معنی ندارد.

یاسین;916555 نوشت:
همانطور که اشاره کردین کلام فصیح در رساندن معنی اش باید رسا باشد. یعنی کلام گوینده به گونه ای باشد که مفهوم مورد نظر را به بهترین شکل به مخاطب انتقال دهد.
گوینده گاهی برخی مسائل را به صورت رمزی بیان می کند تا هر فردی متوجه منظور کلامش نشود. آیا رمزی سخن گفتن مخالف فصاحت است؟ یا خود گونه ای خاص از سخن است که در نهایت دقت و ظرافت بیان می شود.

حروف مقطعه قرآن، رمزی بین خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیاءشان است و چون رمز است قرار نیست همه از آن مطلع شوند. این دسته آیات متفاوت از عموم آیات قرآن به شیوه خاص بیان شدند ولی در عین حال در رساندن پیام و مفهوم مورد نظر به مخالف خاص رسا هستند و منافات با فصاحت به معنی رسا بودن کلام در افاده معنی ندارد.


سلام استاد بزرگوار
رمزی که برای پیامبر هست میتونه به صورت حدیث قدسی وحی غیر از قرآن و سایر چیز ها گفته شه!ن در قالب آیاتی که قراره همشون تو اوج فصاحت باشن و به زبان برای بشر آسانه
در تعریف فصاحت آمده رسایی گویا بودن دوری از گنگی دوری از پیچیدگی این آیه برای من مخاطب هم گنگه هم پیچیده هم رسا نیست!
اگه بفرمایید بخشی از قرآن فصیحه باز ی چیزی ولی میگیم همه قرآن در اوج فصاحت هستن آخه
قرآن که نباید برای پیامبر فصیح باشه!
ببینید ی لحظه فرض کنید من ادعای پیامبری کنم نعوذبالله کتابی مثل قرآن بیارم بعد بگم همه قرآن در اوج فصاحت هستش شما از من بپرسی خب این حروف مقطعه چه فصاحتی داره!من میگم خدا اینو واسه من نازل کرده برای من از همه چیز فصیح تره شما قبول میکنی این ادعا رو ؟ملاک درستیش که خود من نباید باشم

hessam78;916568 نوشت:
سلام استاد بزرگوار
رمزی که برای پیامبر هست میتونه به صورت حدیث قدسی وحی غیر از قرآن و سایر چیز ها گفته شه!ن در قالب آیاتی که قراره همشون تو اوج فصاحت باشن و به زبان برای بشر آسانه
در تعریف فصاحت آمده رسایی گویا بودن دوری از گنگی دوری از پیچیدگی این آیه برای من مخاطب هم گنگه هم پیچیده هم رسا نیست!
اگه بفرمایید بخشی از قرآن فصیحه باز ی چیزی ولی میگیم همه قرآن در اوج فصاحت هستن آخه
قرآن که نباید برای پیامبر فصیح باشه!
ببینید ی لحظه فرض کنید من ادعای پیامبری کنم نعوذبالله کتابی مثل قرآن بیارم بعد بگم همه قرآن در اوج فصاحت هستش شما از من بپرسی خب این حروف مقطعه چه فصاحتی داره!من میگم خدا اینو واسه من نازل کرده برای من از همه چیز فصیح تره شما قبول میکنی این ادعا رو ؟ملاک درستیش که خود من نباید باشم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مجدد
بخشی از مطالب و اسرار در غالب حدیث قدسی بیان شد و برخی دیگر در غالب قرآن. احادیث قدسی از جهات مختلف با قرآن متفاوت هستند، از جمله اینکه در مورد قرآن از جانب خداوند وعده حفظ و عدم تحریف داده شد[1] در حالیکه چنین وعده ای در مورد احادیث قدسی وجود ندارد.
اگرچه ظاهر حروف مقطعه برای ما نامفهوم و به تبع غیر فصیح به نظر می رسد، اما با مراجعه به احادیثی که بخشی از اسرار آن را رمز گشایی کردند، فصاحت آن برای ما نیز قابل درک خواهد بود.


[/HR][1] -سوره حجر،آیه9.

[=&quot]توضیحات بیشتری از علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) پیرامون حروف مقطعه تقدیم می کنم:


با تدبّر درسوره هایی که حروف مقطعهی همسان دارد، مانند سوره هایی که با «الم، الر، طس، یا حم» شروع می شود، درمییابید که سورههای دارای حروف مقطعه مشترک، در مضامین و سیاق نیز با یکدیگر مشابه و متناسباند و این تشابه ویژه میان سوره های مزبور با سایر سوره ها وجود ندارد. یکی از شواهد این مدعا آن است که سوره های دارای حروف مقطعه ی همسان با الفاظی همانند یا نزدیک به هم آغاز میشود، چنان که سوره هایی که با «حم» یا «تنزیل الکتاب من الله» یا الفاظ دیگری که مفید همین مضمون است، آغاز میشود و سوره هایی که به «الر» یا «تلک آیات الکتاب» یا الفاظی که مفید همین مضمون است، شروع میشود و نظیر این مطلب در سورههایی که با «طس» شروع میشود، نیز هست. همینطور سوره هایی که با حروف مقطعهی «الم» آغاز میشود، در آغاز آن «نفی ریب از قرآن» مطرح شده است. براساس شواهد مذکور میتوان حدس زد که بین حروف مقطعه و مضامین سوره هایی که با حروف مزبور آغاز میشود، پیوند خاصی است.


یکی دیگر از شواهد این ادعا آن است که هرگاه سوره ای دارای حروف مقطعه ی دو سوره ی دیگر باشد، جامع محورهای اصلی محتوای آن دو سوره نیز خواهد بود. سوره ی اعراف که با «المص» آغاز میشود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «ص» آغاز میشود یا سوره ی رعد که با «المر» آغاز میشود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «الر» شروع میشود.

حاصل سخن این که ، حروف مقطعه، رموزی است میان خدای سبحان و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) که بر ما پوشیده است و فهم عادی ما به آن راهی ندارد، جز این که بدانی بین حروف مزبور و بین مضامین سوره ی آغاز شده به آنها، ارتباط خاص است.[=&quot][1]
[=&quot]
حروف مقطعه در اوایل برخی سوره ها، نشانه ی بیشتر به کار رفتن این حروف در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است. این گروه معتقدند که: در سوره های مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایرحروف آن سوره بیشتر از همین درصد در سایرسوره هاست. مثلا حرف «ق» در هریک از سوره های «ق» و«حم عسق» 57 بار تکرار شده و نسبت آن به حروف دیگر این سوره بیشتر است. درصد حرف «ق» در سورهی «ق» [=&quot]از درصد حرف «ق» در هر یک از سوره های دیگر قرآن بیشتر است به جز سورهی «شمس»[=&quot]، «[=&quot]قیامت»، « فلق». یک دانشمند مصری بر اساس این نظر، محاسبه های پیچیده ای را با رایانه انجام داده و نتیجه گرفته است که این حروف نشانه ی غلبه آن در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است».[=&quot][2]
[=&quot]توجه داشته باشیم که فصاحت و بلاغت لزوما به معنی بسیار آسان و ساده بودن ارائه مطلب نیست، همانطور که اشعار شعرایی مانند حافظ که در اوج فصاحت است، از پیچیدگی خاص خود نیز برخوردار است.[=&quot]


[/HR]
[=&quot][1] [=&quot]-[=&quot]المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمد حسین طباطبایی، انتشارات اسلامی، ج 18، صص 6 ـ 8.[=&quot]

[=&quot][2] [=&quot]-[=&quot]تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، دارالکتب الاسلامیه، ج 1 ، ص 64.[=&quot]


یاسین;916619 نوشت:
سلام مجدد
بخشی از مطالب و اسرار در غالب حدیث قدسی بیان شد و برخی دیگر در غالب قرآن. احادیث قدسی از جهات مختلف با قرآن متفاوت هستند، از جمله اینکه در مورد قرآن از جانب خداوند وعده حفظ و عدم تحریف داده شد[1] در حالیکه چنین وعده ای در مورد احادیث قدسی وجود ندارد.

سلام خب برای همین میگویم چون برای پیامبر است تحریف هم شود مشکلی به وجود نمی آورد
همچنین اگر با این نگاه به احادیث رجوع کنیم در شک و تردید هستیم که پیامبر و امامان آن چیز را گفته اند یا نه!چون قرآن وعده مصونیت احادیث را تضمین نکرده

یاسین;916619 نوشت:
اگرچه ظاهر حروف مقطعه برای ما نامفهوم و به تبع غیر فصیح به نظر می رسد، اما با مراجعه به احادیثی که بخشی از اسرار آن را رمز گشایی کردند، فصاحت آن برای ما نیز قابل درک خواهد بود.

در تعریف فصاحت آمده خود آن جمله فصیح باشد
ن استنباطی که مفسر ارائه میدهد

یاسین;916620 نوشت:
توضیحات بیشتری از علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) پیرامون حروف مقطعه تقدیم می کنم:

شرمنده زحمت انداختیم شمارو@};-

یاسین;916620 نوشت:
با تدبّر درسوره هایی که حروف مقطعهی همسان دارد، مانند سوره هایی که با «الم، الر، طس، یا حم» شروع می شود، درمییابید که سورههای دارای حروف مقطعه مشترک، در مضامین و سیاق نیز با یکدیگر مشابه و متناسباند و این تشابه ویژه میان سوره های مزبور با سایر سوره ها وجود ندارد. یکی از شواهد این مدعا آن است که سوره های دارای حروف مقطعه ی همسان با الفاظی همانند یا نزدیک به هم آغاز میشود، چنان که سوره هایی که با «حم» یا «تنزیل الکتاب من الله» یا الفاظ دیگری که مفید همین مضمون است، آغاز میشود و سوره هایی که به «الر» یا «تلک آیات الکتاب» یا الفاظی که مفید همین مضمون است، شروع میشود و نظیر این مطلب در سورههایی که با «طس» شروع میشود، نیز هست. همینطور سوره هایی که با حروف مقطعهی «الم» آغاز میشود، در آغاز آن «نفی ریب از قرآن» مطرح شده است. براساس شواهد مذکور میتوان حدس زد که بین حروف مقطعه و مضامین سوره هایی که با حروف مزبور آغاز میشود، پیوند خاصی است.

یکی دیگر از شواهد این ادعا آن است که هرگاه سوره ای دارای حروف مقطعه ی دو سوره ی دیگر باشد، جامع محورهای اصلی محتوای آن دو سوره نیز خواهد بود. سوره ی اعراف که با «المص» آغاز میشود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «ص» آغاز میشود یا سوره ی رعد که با «المر» آغاز میشود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «الر» شروع میشود.

حاصل سخن این که ، حروف مقطعه، رموزی است میان خدای سبحان و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) که بر ما پوشیده است و فهم عادی ما به آن راهی ندارد، جز این که بدانی بین حروف مزبور و بین مضامین سوره ی آغاز شده به آنها، ارتباط خاص است.[1]

حروف مقطعه در اوایل برخی سوره ها، نشانه ی بیشتر به کار رفتن این حروف در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است. این گروه معتقدند که: در سوره های مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایرحروف آن سوره بیشتر از همین درصد در سایرسوره هاست. مثلا حرف «ق» در هریک از سوره های «ق» و«حم عسق» 57 بار تکرار شده و نسبت آن به حروف دیگر این سوره بیشتر است. درصد حرف «ق» در سورهی «ق» از درصد حرف «ق» در هر یک از سوره های دیگر قرآن بیشتر است به جز سورهی «شمس»، «قیامت»، « فلق». یک دانشمند مصری بر اساس این نظر، محاسبه های پیچیده ای را با رایانه انجام داده و نتیجه گرفته است که این حروف نشانه ی غلبه آن در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است».[2]


این موارد رو برسی میکنم جالبه اما توجیه گر فصاحت خود آیه نیستش

یاسین;916620 نوشت:
توجه داشته باشیم که فصاحت و بلاغت لزوما به معنی بسیار آسان و ساده بودن ارائه مطلب نیست، همانطور که اشعار شعرایی مانند حافظ که در اوج فصاحت است، از پیچیدگی خاص خود نیز برخوردار است.

چیزی که من از فصاحت میدونم اینه:
پاسخ تفصیلی: علماى معانى در تفسیر فصاحت و بلاغت مى گویند: «فصاحت که گاهى توصیفى براى کلمه، و گاه توصیفى براى کلام دانسته مى شود، عبارت است از خالى بودن کلام از حروف و کلمات ثقیل و سنگین و نامانوس و بدآهنگ و ناموزون و همچنین تعبیرات رکیک و سبک و نفرت انگیز و گوش خراش و ناهماهنگ و پیچیده و گنگ و مبهم. و بلاغت عبارت است از تناسب کلام با مقتضاى حال، و هماهنگى کامل با هدفى که سخن به خاطر آن گفته مى شود».
که در تضاد هست پیچیدگی با فصاحت
http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23225&mid=254754

hessam78;916624 نوشت:
چیزی که من از فصاحت میدونم اینه:
پاسخ تفصیلی: علماى معانى در تفسیر فصاحت و بلاغت مى گویند: «فصاحت که گاهى توصیفى براى کلمه، و گاه توصیفى براى کلام دانسته مى شود، عبارت است از خالى بودن کلام از حروف و کلمات ثقیل و سنگین و نامانوس و بدآهنگ و ناموزون و همچنین تعبیرات رکیک و سبک و نفرت انگیز و گوش خراش و ناهماهنگ و پیچیده و گنگ و مبهم. و بلاغت عبارت است از تناسب کلام با مقتضاى حال، و هماهنگى کامل با هدفى که سخن به خاطر آن گفته مى شود».
که در تضاد هست پیچیدگی با فصاحت

بسم الله الرحمن الرحیم

شعر حافظ که از برترین اشعار زبان فارسی است آیا دارای فصاحت است یا نیست؟ آیا اگر در ابیات شعر حافظ پیچیدگی وجود داشته باشد باید گفت که شعر حافظ به دور از فصاحت است؟!
به عنوان نمونه یک بیت از اشعار این شاعر بلند آوازه را ذکر می کنم:

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد

دکتر محمود فتوحي در توضیح این شعر می گوید: اين بيت به دو صورت قرائت مي‌شود که يك صورت با لحني جدي است و در صورت دوم قرائت اين بيت تا حدودي معنا و لحن، شيطنت‌آميز مي‌شود.

او با بيان اين‌كه از زمان حافظ تا به امروز اين بحث در باب اين بيت ادامه داشته است، تاكيد كرد: بغرنجي اين بيت از اين‌جا آغاز مي‌شود كه سرانجام حافظ قائل به اين است كه بر قلم آفرينش خطا رفته است يا نه؟[1]

بنابراین با وجود یک پیچیدگی در بیت نمی توان گفت که شعر دارای فصاحت نیست.

در مورد حروف مقطعه قرآن نیز اگرچه ظاهرشان دارای پیچیدگی می باشد اما با روایات معتبری که در منابع اصیل وجود دارد، این پیچیدگی برطرف و مقصود کلام خداوند آشکار می شود.

نمونه ای از این دست روایات را تقدیم می کنم: در معانى الاخبار به سند خود از جويريه‏ از سفيان‏ ثورى‏ روايت آورده كه گفت: من‏ به جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع) عرضه داشتم يا بن رسول اللَّه (ص) معناى اين كلمات از كتاب خداى عز و جل كه مى‏فرمايد:" الم"،" المص"،" الر"،" المر"،" كهيعص"،" طه"،" طس"،" طسم"،" يس"،" ص"،" حم"،" حم عسق"،" ق" و" ن" چيست؟

امام صادق (ع) فرمود: اما" الم" كه در اول سوره بقره است معنايش" انا اللَّه الملك" است، يعنى منم اللَّه سلطان. و اما" الم" كه در اول سوره آل عمران است معنايش" انا اللَّه المجيد" است، يعنى منم خداى مجيد. و معناى‏" المص"" انا اللَّه المقتدر الصادق" است يعنى منم خداى مقتدر صادق. و معناى‏" الر" اين است كه" انا اللَّه الرؤف"، منم خداى رؤوف. و معناى‏" المر" اين است كه منم خداى محيى و مميت و رزاق. و معناى‏" كهيعص" اين است كه منم كافى و هادى و ولى و عالم و صادق الوعد. و" طه" خود يكى از اسماء رسول خدا است، و معنايش" يا طالب الحق الهادى اليه" است يعنى اى كه طالب حق و هدايت كننده خلق به سوى آنى، ما قرآن را به سويت نازل نكرديم كه خود را از اندوه براى كفار به سختى و مشقت بيندازى بلكه فرستاديم تا به وسيله آن نيكبخت باشى.

و اما" طس" معنايش" انا الطالب السميع" است، يعنى منم طالب شنوا. و اما" طسم" معنايش منم طالب شنواى مبدى و معيد، و اما" يس" آن نيز يكى از اسماء رسول خدا (ص) است، و معنايش" يا ايها السامع للوحى و القرآن الحكيم انك لمن المرسلين على صراط مستقيم هان اى شنواى وحى و قرآن حكيم به درستى كه تو قطعا از فرستادگان خدايى كه بر صراط مستقيم و مهيمن بر آنى" است…[2]


[/HR][1] - http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=68445

[2]-الميزان فى تفسير القرآن، ج‏18، صص13-14.

پیشنهاد می کنم اگر به سؤالهایی که طرح کردم جواب نمی دهید، پست مربوطه را حذف کنید تا برای دیگران ایجاد ابهام و سؤال بی پاسخ نکند.

یاسین;916685 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

شعر حافظ که از برترین اشعار زبان فارسی است آیا دارای فصاحت است یا نیست؟ آیا اگر در ابیات شعر حافظ پیچیدگی وجود داشته باشد باید گفت که شعر حافظ به دور از فصاحت است؟!
به عنوان نمونه یک بیت از اشعار این شاعر بلند آوازه را ذکر می کنم:


سلام
تا اونجا که میدونم شعر حافظ بخاطر برداشت هرمنوتیکی که داره خیلی خوبه
اینکه شعر حافظ فصیح است من مطلبی نخوندم تا حالا
اگه اشعارش فصیح بود چرا عده ای میگویند که عرفان مصطلح را ترویج داده عده ای تصوف عده ای اسلام وتقیه و کفر...

یاسین;916685 نوشت:
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد

دکتر محمود فتوحي در توضیح این شعر می گوید: اين بيت به دو صورت قرائت مي‌شود که يك صورت با لحني جدي است و در صورت دوم قرائت اين بيت تا حدودي معنا و لحن، شيطنت‌آميز مي‌شود.

او با بيان اين‌كه از زمان حافظ تا به امروز اين بحث در باب اين بيت ادامه داشته است، تاكيد كرد: بغرنجي اين بيت از اين‌جا آغاز مي‌شود كه سرانجام حافظ قائل به اين است كه بر قلم آفرينش خطا رفته است يا نه؟[1]


در ادبیات فارسی اگر کلام(جملات) شش عیب زیر را داشته باشد، فصیح نیست؛

  1. تلفظ آن دشوار باشد(تنافر در کلمات)
  2. قواعد دستور زبان فارسی در جمله بندی رعایت نشده باشد(ضعف تألیف)
  3. الفاظ و کلمه ها طوری به کار رفته باشد که چیزی غیر از مقصود اصلی، از آن برداشت شود.(تعقید لفظی)
  4. به علت وجود کنایات و مجازات و استعارات و... فهمیدن مفهوم جمله دشوار و نیاز به تفکر و تأمل داشته باشد.(تعقید معنوی)
  5. در جمله، کلمه ها به صورت متوالی با کسره به هم اضافه شده باشند.(تتابع اضافات)
  6. تکرار کردن کلمه یا کلماتی در متن، به صورتی که زیبا نباشد.(کثرت تکرار) دو مورد از پر رنگی های بالا در همین شعری که قرار دادین وجود داره پس فصیح نمیبینم من این شعرو
اگه مقاله یا متنی دارید که این شعرارو فصیح معرفی کرده و معتبر باشه ممنون میشم
یاسین;916685 نوشت:
بنابراین با وجود یک پیچیدگی در بیت نمی توان گفت که شعر دارای فصاحت نیست.

پس چرا پیچدگی را مصداق عدم فصاحت میداند طبق گفته آیت الله مکارم؟

hessam78;916819 نوشت:
سلام
تا اونجا که میدونم شعر حافظ بخاطر برداشت هرمنوتیکی که داره خیلی خوبه
اینکه شعر حافظ فصیح است من مطلبی نخوندم تا حالا
اگه اشعارش فصیح بود چرا عده ای میگویند که عرفان مصطلح را ترویج داده عده ای تصوف عده ای اسلام وتقیه و کفر...

سلام

ابتدا عرض کنم که از موضوع بحث تاپیک خارج نشویم چون در آن صورت تاپیک ادامه پیدا نمی کند و بسته خواهد شد.

قرار نیست در مورد فصاحت تک تک اشعار، شاعر بلند پایه ای مانند حافظ متخصصین ادبیات اظهار نکنند، بلکه اشعار ایشان به صورت کلی مقبول اهل شعر است، و اگر در موردی بخواهند خلاف آن را ثابت کنند وارد بحث می شوند.
اینکه شاعر در صدد ترویج چه تفکری بوده، ربطی به فصاحت نداره ولی در عین حال بنده تا حالا ندیدم هیچ متخصص ادبیاتی گفته باشه حافظ در صدد ترویج کفر بود!
اشعار حافظ مملو از اشعار عرفانی و مضامین بلند اسلامی است و کفر به این شاعر حافظ قرآن نمی چسبه.

عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روايت.

اگرچه وجود پیچیدگی در نوشته مخالف با فصاحت است، اما منظور پیچیدگی و ابهامی است که ماندگار باشد و با قرینه و یا توضیحی برطرف نشود.
در مورد حروف مقطعه قرآن اگرچه در نگاه اول ابهام وجود دارد، اما با توجه به اینکه قرآن می فرماید تاویل آیات قرآن را راسخون[1] می دانند، اهل بیت(علیهم السلام) با بیان و تبیین مفاهیم حروف مقطعه، رفع ابهام کردند.
علاوه بر اینکه عرض شد، حروف مقطعه رمزی میان خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و نباید انتظار داشت که مطلبی که به صورت رمزی بیان می شود مانند سایر آیات کاملا واضح و آشکار باشد، چرا که این خود منافات با مقصود دارد.


[/HR][1] - آل عمران،7.

یاسین;916939 نوشت:
سلام

ابتدا عرض کنم که از موضوع بحث تاپیک خارج نشویم چون در آن صورت تاپیک ادامه پیدا نمی کند و بسته خواهد شد.

قرار نیست در مورد فصاحت تک تک اشعار، شاعر بلند پایه ای مانند حافظ متخصصین ادبیات اظهار نکنند، بلکه اشعار ایشان به صورت کلی مقبول اهل شعر است، و اگر در موردی بخواهند خلاف آن را ثابت کنند وارد بحث می شوند.
اینکه شاعر در صدد ترویج چه تفکری بوده، ربطی به فصاحت نداره ولی در عین حال بنده تا حالا ندیدم هیچ متخصص ادبیاتی گفته باشه حافظ در صدد ترویج کفر بود!
اشعار حافظ مملو از اشعار عرفانی و مضامین بلند اسلامی است و کفر به این شاعر حافظ قرآن نمی چسبه.


سلام خدمت شما
یک نمونه شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش،که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر به جوویی نفروشم
حالا بعضیا میگن شراب روحانیه!که مزه تلخشو هم میدونه و ... کاری ندارم همون مومن رو در نظر میگیرم مشکلی نیست
فرمودین شعرحافظ فصاحت خوبی برخورداره خدمتتون گفتم که در این زمینه من چیزی نشنیدم و نمیدونم اگه مقاله ای دارین مبسوط و صاحب نظر که گفته باشند شعر حافظ فصیح است ممنون میشم
خب آخه من میگم اگه دور از ابهامه دیگه چرا 73 فرقه شدند؟به این روشنی و واضحی که میفرمایید برای هر فرقه منظورش روشنه!

hessam78;917154 نوشت:
خب آخه من میگم اگه دور از ابهامه دیگه چرا 73 فرقه شدند؟

علیکم السلام

تفرقه میان امت اسلامی ربطی به آیات قرآن ندارد. مگر در طول نبوت 23 ساله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که آیات قرآن نازل می شد، در میان امت فرقه ای بوجود آمده بود؟
اختلاف اصلی امت اسلامی مربوط به جانشینی پیامبر بود و همانطور که می دانید گروهی خلافت امیرالمومنین علی(علیه السلام) را غصب کردند و پس از آن تفرقه میان امت اسلامی شروع شد و ادامه پیدا کرد.

بنابراین فصیح بودن یا نبودن آیات قرآن موجب تفرقه امت اسلامی نشد.

[=Arial Narrow]با سلام و کسب اجازه از محضر استاد

hessam78;917154 نوشت:
فرمودین شعرحافظ فصاحت خوبی برخورداره خدمتتون گفتم که در این زمینه من چیزی نشنیدم و نمیدونم اگه مقاله ای دارین مبسوط و صاحب نظر که گفته باشند شعر حافظ فصیح است ممنون میشم

چکیده این مقاله را مطالعه کنید .

http://ganj.irandoc.ac.ir/articles/587207

در مورد شعر حافظ خارج از موضوع تاپیک این را باید در نظر داشت که ایشان فقط یک شاعر و ادیب صرف نیست . کسی که میخواهد حافظ را آنطورکه شایسته است بفهمد لازم است غیر از آشنائی با علوم قرآنی و اصطلاحات آن و علم کلام و اصطلاحات عرفانی , با شرایط و زمانه حافظ آشنائی مختصری داشته باشد تا بتواند در عین ایجاز در شعر او مضمونی قریب به مطلب را دریافت کند.

نمیشود کسی که الفبا یاد گرفته چون با اصطلاحات آشنا نیست و با صناعات ادبی و علم معانی غریبه است بیاید بگوید من اینطور فهمیدم پس این هم یک روش شناختی معتبر در فهم حافظ است یا پس از دست و پا زدن بگوید چون من نمیفهمم این فصیح نیست .

חסר משמעות;914971 نوشت:
با سلام. از پاسخ جالبی به مسئله دادید، ولی از قرار معلوم، شما بیشتر بُعد ادبی مسئله را مدّ نظر دارید و به لحاظ ادبی به بررسی پرداخته اید. اینجا چند سؤال پیش می آید:

اول اینکه ایا تحدی قرآن در مسئله زیبایی ادبی و فصاحت و بلاغت خلاصه می شود یا ابعاد دیگری باید با زیبایی ادبی همراه باشد؟

دوم اینکه در طول تاریخ افراد زیادی سبکی از شعر یا ادبیات داشته اند هنوز هم هماوردی ندارند. آیا آنها هم معجزه محسوب می شوند؟ اگر می فرمایید آنها تحدی نکرده اند، بفرمایید تحدی کردن و نکردن چه تأثیری در اصل مسئله دارد.

سوم اینکه هر کسی سبک ادبی خودش را دارد. چطور می شود «مثل» یک نفر دیگر نوشت؟ آیا این برای هر کسی غیر ممکن نیست که مثل نوشتار دیگری بنویسد؟

متشکرم.

با سلام و معذرت از اینکه سوال شما با تاخیر پاسخ داده می شود.

ابعاد اعجاز قرآن به بعد ادبی خلاصه نمی شود، اگر چه از جهت ادبی مهمترین موضوع مورد توجه فصاحت و بلاغت می باشد.

یکی ازابعاد اعجاز قرآن که شاید کمتر به آن اشاره می شود، خواص سوره ها و آیات قرآن است که در برخی از روایات صادره از معصومین(علیهم السلام) به آنها اشاره شده است.
مثلا در مورد آخرین آیه سوره کهف از امام صادق(علیه السلام) روایت داریم هر کس هنگام خواب این آیه را بخواند هر زمانی که بخواهد بیدار می شود.[1]

در تعریف معجزه گفته شد عملی است که دیگران از انجام مانند آن عاجزند. و هیچ انسانی بدون عنایت و اراده خاص خداوند نمی تواند عملی انجام دهد که هیچ انسان یا موجود دیگری در طول تاریخ نتواند مانند آن را بیاورد. بنابراین کسی که بهترین آثار ادبی یا هنری و مانند آن را ارائه کرده باشد ولی تحدی نکرده باشد، نشان از این است که این عمل اگرچه استثنایی باشد، با عنایت و اراده خاص خداوند برای اثبات نبوت شخص نیست.

در مورد «مثل» یک نفر نوشتن، باید توجه داشت که قرار نیست، مطلبی که به عنوان مقابله با قرآن ارائه می شود، مثل قرآن باشد، چون در این صورت اصل هماوردی بی معنی می شود. بلکه مطلب مورد نظر باید از جهات مختلف به گونه ای باشد که از نظر کارشناسان خبره و منصف، از جهات مختلف قابلیت هماوردی با آیات قرآن را داشته باشد.

و من الله التوفیق.


[/HR][1]- تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص: 316.

یاسین;917496 نوشت:

در مورد «مثل» یک نفر نوشتن، باید توجه داشت که قرار نیست، مطلبی که به عنوان مقابله با قرآن ارائه می شود، مثل قرآن باشد، چون در این صورت اصل هماوردی بی معنی می شود. بلکه مطلب مورد نظر باید از جهات مختلف به گونه ای باشد که از نظر کارشناسان خبره و منصف، از جهات مختلف قابلیت هماوردی با آیات قرآن را داشته باشد.

با سلام و تشکر، با توجه به این بخش از پاسخ شما که مرقوم داشتید: «بلکه مطلب مورد نظر باید از جهات مختلف به گونه ای باشد که از نظر کارشناسان خبره و منصف، از جهات مختلف قابلیت هماوردی با آیات قرآن را داشته باشد» مشخص می شود که داوری تلاشها در مورد مقابله با قرآن، بر عهده کارشناسان خبره و منصف است.

اینجا چند سؤال من پیش می آید:

اول اینکه چرا خدا معجزه حاودان آخرین پیامبر خود را چیزی قرار داد که کارشناسان خبره بتوانند آنرا بررسی کنند؟ برای مثال درک بُعد ادبی اعجاز قرآن حداکثر برای کسی قابل درک است که عربزبان باشد. چرا معجزه جاوید به شکلی نیست که یک فرد عادی در ژاپن یا کانادا هم بتواند اعجاز آن را بدون نیاز به کارشناسان درک کند؟

دوم اینکه منصف بودن کارشناس چطور قابل درک است؟ معمولاً کارشناس اگر مسلمان باشد، هیچ اثری را مثل قرآن نمی داند و اگر نامسلمان باشد، می پذیرد که چنین آثاری مشابه قرآن هستند. اینجا چطور می توانیم بفهمیم کدام طرف واقعاً منصف بوده و کدام طرف بی انصاف؟

همچنین، در مورد بُعد ادبی اعجاز قرآن، آیا مقایسه آثار ادبی، تابع سلیقه ها نیست؟ آیا ممکن نیست به فرض یک کارشناس ادبی، شعر فردوسی را زیباترین بداند و کارشناس ادبی دیگری شعر حافظ را؟

متشکرم

חסר משמעות;918244 نوشت:
اینجا چند سؤال من پیش می آید:

اول اینکه چرا خدا معجزه حاودان آخرین پیامبر خود را چیزی قرار داد که کارشناسان خبره بتوانند آنرا بررسی کنند؟ برای مثال درک بُعد ادبی اعجاز قرآن حداکثر برای کسی قابل درک است که عربزبان باشد. چرا معجزه جاوید به شکلی نیست که یک فرد عادی در ژاپن یا کانادا هم بتواند اعجاز آن را بدون نیاز به کارشناسان درک کند؟

دوم اینکه منصف بودن کارشناس چطور قابل درک است؟ معمولاً کارشناس اگر مسلمان باشد، هیچ اثری را مثل قرآن نمی داند و اگر نامسلمان باشد، می پذیرد که چنین آثاری مشابه قرآن هستند. اینجا چطور می توانیم بفهمیم کدام طرف واقعاً منصف بوده و کدام طرف بی انصاف؟

همچنین، در مورد بُعد ادبی اعجاز قرآن، آیا مقایسه آثار ادبی، تابع سلیقه ها نیست؟ آیا ممکن نیست به فرض یک کارشناس ادبی، شعر فردوسی را زیباترین بداند و کارشناس ادبی دیگری شعر حافظ را؟



بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه قرآن این گونه نیست که تنها برای کارشناسان و متخصصان قابل توجه و درک باشد، بلکه هر فردی به اندازه درک وعقل و تحصیلات و شرایط خود می تواند به همان نسبت از قرآن بهره مند شود.

[h=1]این ویژگی منحصر به قرآن نیست بلکه حتی آثار بشری نیز این چنین است. فردی که با نقاشی آشنایی دارد، یک برداشت و لذتی از مشاهده اثر لئوناردو دا وینچی می برد و بازدید کننده معمولی نیز در حد خودش از دید آن بهره مند می شود.
[/h][h=1]ساده ترین نمونه بهره مندی از آیات قرآن، گوش دادن به تلاوت های اساتید معروف قرائت است؛ یکی از نمونه های جالب تاثیر تلاوت آیات الهی، مسلمان شدن بیست و پنج نفر مسیحی با شنیدن قرائت استاد مصطفی غلوش است.[1]
[/h][h=1]فهم قرآن منحصر به عرب زبانان نیست. اگرچه واضح است هر محققی با مراجعه به منبع اصلی نوشته می تواند با مقصود گوینده و نویسنده بهتر آشنا شود. نکات فراوان علمی که در قرآن به آنها اشاره شد برای هر جوینده حقیقت مشعل فروزانی است که با آن می تواند به معجزه بودن قرآن پی برد. به عنوان نمونه می توان از کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، تالیف دکتر محمد علی رضایی اصفهانی و مقاله بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه، نام برد.[/h][h=1]داوری و قضاوت در مورد هر موضوعی بر اساس ملاک ها و معیارهای شناخته شده در آن موضوع صورت می گیرد. معجزه بودن قرآن جنبه های مختلفی دارد که در پست های قبلی به آن اشاره شد. یکی از وجوه اعجاز قرآن خبر از وقایع تاریخی گذشته و خبر از اتفاقات آینده است. در هر دو بخش قرآن مطالب فراوانی بیان می کند که مطالب مربوط به گذشته با منابع تاریخی معتبر کاملا موافق است و در مورد پیش گویی های نیز، حقانیت قرآن به اثبات رسیده است، مانند آنچه در ابتدای سوره روم در مورد جنگ ایران و روم بیان شد.[2]
[/h][h=1]در مورد اعجاز ادبی قرآن نیز در کتب ادبی ملاک هایی برای فصاحت و بلاغت ذکر شد که قرآن در همه جهات در اوج قرار دارد.
[/h]

[/HR][1] -http://www.mashreghnews.ir/news/238832

[2] -روم-آیات2-6.

یاسین;918412 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه قرآن این گونه نیست که تنها برای کارشناسان و متخصصان قابل توجه و درک باشد، بلکه هر فردی به اندازه درک وعقل و تحصیلات و شرایط خود می تواند به همان نسبت از قرآن بهره مند شود.

این ویژگی منحصر به قرآن نیست بلکه حتی آثار بشری نیز این چنین است. فردی که با نقاشی آشنایی دارد، یک برداشت و لذتی از مشاهده اثر لئوناردو دا وینچی می برد و بازدید کننده معمولی نیز در حد خودش از دید آن بهره مند می شود.

ساده ترین نمونه بهره مندی از آیات قرآن، گوش دادن به تلاوت های اساتید معروف قرائت است؛ یکی از نمونه های جالب تاثیر تلاوت آیات الهی، مسلمان شدن بیست و پنج نفر مسیحی با شنیدن قرائت استاد مصطفی غلوش است.[1]

فهم قرآن منحصر به عرب زبانان نیست. اگرچه واضح است هر محققی با مراجعه به منبع اصلی نوشته می تواند با مقصود گوینده و نویسنده بهتر آشنا شود. نکات فراوان علمی که در قرآن به آنها اشاره شد برای هر جوینده حقیقت مشعل فروزانی است که با آن می تواند به معجزه بودن قرآن پی برد. به عنوان نمونه می توان از کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، تالیف دکتر محمد علی رضایی اصفهانی و مقاله بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه، نام برد.

داوری و قضاوت در مورد هر موضوعی بر اساس ملاک ها و معیارهای شناخته شده در آن موضوع صورت می گیرد. معجزه بودن قرآن جنبه های مختلفی دارد که در پست های قبلی به آن اشاره شد. یکی از وجوه اعجاز قرآن خبر از وقایع تاریخی گذشته و خبر از اتفاقات آینده است. در هر دو بخش قرآن مطالب فراوانی بیان می کند که مطالب مربوط به گذشته با منابع تاریخی معتبر کاملا موافق است و در مورد پیش گویی های نیز، حقانیت قرآن به اثبات رسیده است، مانند آنچه در ابتدای سوره روم در مورد جنگ ایران و روم بیان شد.[2]

در مورد اعجاز ادبی قرآن نیز در کتب ادبی ملاک هایی برای فصاحت و بلاغت ذکر شد که قرآن در همه جهات در اوج قرار دارد.


[/HR][1] -http://www.mashreghnews.ir/news/238832

[2] -روم-آیات2-6.

با سلام و سپاس

متخصصین موارد ارائه شده برای هماورد آوری با قرآن را بررسی می کنند و نظرشان را می گویند؛ ولی آیا می توان مطمئن بود که در گذشته چیزی مثل قرآن نیامده که به دست متخصصین نرسیده باشد(زیرا عدم وجدان به معنای عدم وجود نیست) و بعلاوه از کجا می توان مطمئن بود که در آینده نیز نمی توان مثل قرآن آورد؟

بعلاوه متخصصین به آثاری که قصد همسو هماورد آوری با قرآن را دارند، ایراداتی می گیرند، که شما نیز در پستهای ابتدایی تاپیک به آنها اشاره کردید. آیا اگر هماورد آورندگان، ایرادات را رفع کنند، متخصصین خواهند پذیرفت که اثر مورد نظر، مثل قرآن است؟

متشکرم

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده هم مانند شما دارای یک سری اعتقاداتی هستم و باورمان این است که واقعا خداوند قرآن را نازل کرده است، اگر برای ما ثابت شود که فردی یا افرادی توانستند مانند قرآن اثری ایجاد کنند، معنی اش این می شود که_نعوذ بالله_ این قرآن موجود نازل شده از جانب خداوند نمی باشد، بنابراین دیگر اعتقادی به الاهی بودن آن نداریم.

اگر در گذشته حتی یک مورد اثری وجود داشت که قابل معارضه با قرآن بود، دشمنان اسلام آن چنان آن را تبلیغ می کردند که دیگری هیچ مسلمانی جرات نکند در مورد معجزه بودن و الهی بودن قرآن صحبت کند.

با اما و اگر و شاید نمی توان به نتیجه رسید. هر وقت کسی ادعا کرد اثری خلق کرد که قابل معارضه با قرآن است، می تواند آن را مطرح کند و از متخصصان بخواهد نسبت به آن داوری کنند. در مورد گذشته مشاهده کردید که بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) و حتی در زمان حیات آن حضرت افرادی به تحدی و معارضه با قرآن برخواستند و هیچ کدام نتوانستند درمقابل قرآن عرض اندام کنند.

یاسین;918522 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده هم مانند شما دارای یک سری اعتقاداتی هستم و باورمان این است که واقعا خداوند قرآن را نازل کرده است، اگر برای ما ثابت شود که فردی یا افرادی توانستند مانند قرآن اثری ایجاد کنند، معنی اش این می شود که_نعوذ بالله_ این قرآن موجود نازل شده از جانب خداوند نمی باشد، بنابراین دیگر اعتقادی به الاهی بودن آن نداریم.

اگر در گذشته حتی یک مورد اثری وجود داشت که قابل معارضه با قرآن بود، دشمنان اسلام آن چنان آن را تبلیغ می کردند که دیگری هیچ مسلمانی جرات نکند در مورد معجزه بودن و الهی بودن قرآن صحبت کند.

با اما و اگر و شاید نمی توان به نتیجه رسید. هر وقت کسی ادعا کرد اثری خلق کرد که قابل معارضه با قرآن است، می تواند آن را مطرح کند و از متخصصان بخواهد نسبت به آن داوری کنند. در مورد گذشته مشاهده کردید که بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) و حتی در زمان حیات آن حضرت افرادی به تحدی و معارضه با قرآن برخواستند و هیچ کدام نتوانستند درمقابل قرآن عرض اندام کنند.

با سلام و عرض ادب. به بخشی از پرسشم جواب ندادید:

متخصصین به آثاری که قصد همسو هماورد آوری با قرآن را دارند، ایراداتی می گیرند، که شما نیز در پستهای ابتدایی تاپیک به آنها اشاره کردید. آیا اگر هماورد آورندگان، ایرادات را رفع کنند، متخصصین خواهند پذیرفت که اثر مورد نظر، مثل قرآن است؟

متشکرم

با سلام واحترام
اولا: مساله تحدی با قران و ایات الهی اگر به این سادگی بود که کسی با مطالعه ایاتی از قران کریم بتواند جملاتی به هم متصل کند و نهایتا هم وزن برخی از ایات کلماتی را اختراع کند، قران کریم اساسا مساله ناتوانی و عجز انسانها را مطرح نمی ساخت و ایات فراوانی را به این امر اختصاص نمی داد.
ثانیا: تاریخ گواه تلاش تعداد زیادی از قران ستیزانی است که تمام سعی خود را برای مبارزه با قران به کار گرفتند و نتوانتسند کاری از پیش برند و در پایان عجز خویش را ابراز داشتند . ذیل ایه فبعدا لعاد قوم هود می توان این عجز را به خوبی دریافت.
ثالثا: اعجاز قران و عدم امکان مبارزه با آن صرفا در الفاظ خلاصه نمی شود که با الفاظ و عباراتی هم وزن و مسجع بتوان با ان مبارزه کرد مهمتر از الفاظ قران( که معجزه می باشد و قابل کپی برداری نیست) مفاهیم و معارف قران کریم است که در توان هیچ کسی جز خداوند متعال نیست.
رابعا: کسی که به کلام عرب اشراف داشته باشد و ظرافت ها و دقایق زبان عربی را بداند و و متون متعدد ادبی و عرفانی اعم از شعری و نثر عرب را دیده باشد و کلمات علما و اندیشمندان و نویسندگان زبان عربی را دیده باشد و از این جهت به غنای کامل رسیده باشد به حق اعتراف می کند که قران کلام الهی است و امکان مبارزه با ان به هیچ وجه وجود ندارد. والسلام علی من اتبع الهدی@};-

חסר משמעות;918809 نوشت:
متخصصین به آثاری که قصد همسو هماورد آوری با قرآن را دارند، ایراداتی می گیرند، که شما نیز در پستهای ابتدایی تاپیک به آنها اشاره کردید. آیا اگر هماورد آورندگان، ایرادات را رفع کنند، متخصصین خواهند پذیرفت که اثر مورد نظر، مثل قرآن است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ایام میلاد امیرالمومنین(علیه السلام) و روز پدر را تبریک عرض می کنم.

به این بخش از سوال شما در ابتدای پست قبلی اشاره کردم.

بنده به عنوان فردی که تا حدی با مسائل قرآنی آشنا هستم عرض می کنم، اگر واقعا فردی یا افرادی بتواند مانند و همتای قرآن کتابی یا ده سوره و یا حتی یک سوره بیاورد حتما و قطعا خواهم پذیرفت چون در این صورت_بنابر فرض(اگرچه فرض محال، محال نیست)_ بنده به این نتیجه می رسم که آنچه به عنوان وحی الهی و معجزه باور داشتم، اشتباه بود.

یاسین;918910 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

ایام میلاد امیرالمومنین(علیه السلام) و روز پدر را تبریک عرض می کنم.

به این بخش از سوال شما در ابتدای پست قبلی اشاره کردم.

بنده به عنوان فردی که تا حدی با مسائل قرآنی آشنا هستم عرض می کنم، اگر واقعا فردی یا افرادی بتواند مانند و همتای قرآن کتابی یا ده سوره و یا حتی یک سوره بیاورد حتما و قطعا خواهم پذیرفت چون در این صورت_بنابر فرض(اگرچه فرض محال، محال نیست)_ بنده به این نتیجه می رسم که آنچه به عنوان وحی الهی و معجزه باور داشتم، اشتباه بود.


سلام استاد جان!
ببینید برای برسی ما به معیار نیاز داریم
مثلا در رینگ بوکس معیار های وجود دارد که نشان می دهد کدام یک برنده و کدام یک بازنده است
آیا نوشتار و ادبیات تا حد زیادی به علاقه شخصی بستگی ندارد؟
علاوه بر این معیار و ویژگی هایی را بگویید که یک متن داشته باشد تا بتوان گفت هماورد قرآن شده!
ببینید صدای هیچ فردی مثل صدای من نیست قیافه هیچکس مثل من نیست پس من خاص و تنها هستم و مثل من وجود نداره یعنی من معجزم؟
من عربی چیز زیادی نمیدانم اما فرضا کیبرد را همینجور فشار میدهم و این عبارت را تایپ میکنم سلبلیفلیف این را در برابر آیه ای قرار میدهم شما ایراد میگیرید که این جمله شما معنی ندارد به آن معنی اضافه میکنم و خلاصه هر وقت ی ایرادی میگیرید در اینجا دو حالت وجود دارد یا ایرادات شما تمام میشود از جمله من و میپذیرید مثل قرآن است یا پیشفرض اینکه مانند قرآن وجود ندارد را قبول میکنید و به هیچ نحوی راضی نمیشید
میگویم معیار درست و مشخصی وجود ندارد بیشتر علاقه شخصیست

hessam78;918960 نوشت:
سلام استاد جان!
ببینید برای برسی ما به معیار نیاز داریم
مثلا در رینگ بوکس معیار های وجود دارد که نشان می دهد کدام یک برنده و کدام یک بازنده است
آیا نوشتار و ادبیات تا حد زیادی به علاقه شخصی بستگی ندارد؟
علاوه بر این معیار و ویژگی هایی را بگویید که یک متن داشته باشد تا بتوان گفت هماورد قرآن شده!
ببینید صدای هیچ فردی مثل صدای من نیست قیافه هیچکس مثل من نیست پس من خاص و تنها هستم و مثل من وجود نداره یعنی من معجزم؟
من عربی چیز زیادی نمیدانم اما فرضا کیبرد را همینجور فشار میدهم و این عبارت را تایپ میکنم سلبلیفلیف این را در برابر آیه ای قرار میدهم شما ایراد میگیرید که این جمله شما معنی ندارد به آن معنی اضافه میکنم و خلاصه هر وقت ی ایرادی میگیرید در اینجا دو حالت وجود دارد یا ایرادات شما تمام میشود از جمله من و میپذیرید مثل قرآن است یا پیشفرض اینکه مانند قرآن وجود ندارد را قبول میکنید و به هیچ نحوی راضی نمیشید
میگویم معیار درست و مشخصی وجود ندارد بیشتر علاقه شخصیست

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

مسلما برای هر داوری و قضاوت نیاز به وجود ملاک و معیار است. در مورد تحدی به قرآن نیز این قانون وجود دارد.
این چنین نیست که قضاوت در مورد نوشتار و ادبیات بر اساس علاقه شخصی انجام شود، بلکه ادبیات و اشعار هم برای خودشان ملاک و معیارهای دارد که در اینجا نمی خواهیم وارد آن موضوع شویم.

با جمعی از دوستان در مورد شعر و ادبیات صحبت می کردیم. یکی از حاضرین پرسید شعر حافظ فصیح تر است یا فلان عالم( نام یکی از علمای معاصر که دیوان شعر نیز دارند را ذکر کردند)، دوست دیگری که به این عالم ارادت خاص و ویژه ای داشت در مقام داوری گفت: اشعار ایشان با دیوان حافظ قابل مقایسه هم نیست!

به عنوان نمونه موردی را ذکر می کنم ولی قبل از آن تذکر می دهم که بحث فعلی از موضوع تاپیک فاصله دارد و قصد ندارم زیاد به این مسائل حاشیه ای بپردازم.

یکی از آیات قرآن که در مورد فصاحت آن بحث شد آیه«(وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏) می باشد.

اين آيه كه از ده كلمه تركيب شده، و در نهايت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مى‏دهد كه قصاص اسلامى به هيچوجه جنبه انتقام‏جويى ندارد بلكه دريچه ‏اى است به سوى حيات و زندگى انسانها.
از يك سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص به هيچوجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مى‏كردند جان مردم بى‏گناه به خطر مى‏افتاد همانگونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است.

و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است چرا كه او را از فكر آدم‏كشى تا حد زيادى باز مى‏دارد و كنترل مى‏كند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتل هاى پى در پى را مى‏گيرد و به سنت هاى جاهلى كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز به نوبه خود مايه قتلهاى بيشترى مى‏شد پايان مى‏دهد، و از اين راه نيز مايه حيات جامعه است.
و با توجه به اينكه حكم قصاص مشروط به عدم عفو است نيز دريچه ديگرى به حيات و زندگى گشوده مى‏شود.
جمله لعلكم تتقون كه هشدارى است براى پرهيز از هر گونه تعدى و تجاوز اين حكم حكيمانه اسلامى را تكميل مى‏كند.[1]


[/HR][1]- تفسير نمونه، ج‏1، ص:606.

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از ملاک ها در تعیین فصاحت و بلاغت کلام، ایجاز است. تعريف‏ ايجاز به اين است كه گفته شود: ايجاز عبارت است از بيان مقصود با كمترين تعداد كلمات ممكن، و بدون وارد آوردن نقصان به معنى.[1]

براى نمونه يكى از امثال مورد را ذكر مى‏كنيم تا معلوم گردد ارزش ايجاز كه ركن اعظم فصاحت‏ است در قرآن مجيد به حدّ اعجاز است در آيه: «وَ لَكُمْ‏ فِي الْقِصاصِ‏ حَياةٌ» اگر گفته شده يا اگر گويند مى‏توان مانند آن را آورد، مانند:
«القتل انفى للقتل»، با اندكى تأمّل معلوم مى‏شود كه جمله قرآنى بيش از بيست امتياز بر آن دارد که به مهمترین آنها اشاره می کنیم:
1- حروف آن كمتر است؛ قرآنى، ده حرف است؛ و ديگرى، چهارده حرف.
2- نفى قتل، همه جا مستلزم حيات نيست، مانند نفى قتل قاتل درحالى‏كه قصاص در همه جا مستلزم حيات جامعه است.
3- تنكير حيات، افاده تعظيم مى‏كند و دلالت مى‏كند بر اين كه اين‏گونه حيات است كه مستلزم بقاى جامعه است.
4- آيه خالى از تكرار و افصح است.
5- در آيه صنعت طباق از تقابل حيات و قصاص هست.
6- تأكيد غريب به قرار دادن ضدّ در جاى ضدّ خود، قصاص خود حيات‏
است زيرا اثر آن، حيات جامعه است.
7- در مثال مذكور، تتابع سكون و حركت آن را ثقيل مى‏كند درحالى‏كه اداى آيه بسيار سهل است.
8- در ساختمان لفظى مثال، در نظر اوّل تناقضى به چشم مى‏خورد، ثبوت قتل و نفى قتل.
9- آيه از قلقله قافها كه سبب سنگينى و بشاعت تلفّظ است فارغ است.
10- قرآن از كلمه قتل كه زننده است سالم است.
11- آيه مبنى بر اثبات است و مثال بر نفى، و اثبات اشرف است.
12- مثال فهميده نمى‏شود مگر بعد از فهم مفهوم قرآن، زيرا تا كسى نداند كه برخى از افراد قتل، مانند قصاص در حكم زندگى است، و از آن جهت مى‏تواند انفى للقتل باشد، آن را درك نمى‏كند، امّا فهم قرآن و مراد از آن متبادر است.
13- لفظ قصاص، در آيه كلّيت دارد و شامل موارد ضرب، جرح، قتل و امثال آن است، امّا مثال چنان نيست.
همچنين در آيه مباركه‏ «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» كه در ذيل‏ «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» تمام وسايل رفاه و آسايش به حدّ كفايت مباح و آبرومندى در زندگانى داخلى مندرج است و تاكنون همه نويسندگان فلسفى و اجتماعى نتوانسته‏اند به اين ايجاز و رسايى سود همسر داشتن را بيان كنند. [2]



[/HR]
[1] -بديع القرآن‏،ابن ابى اصبع مصرى، عبدالعظيم بن عبدالواحد، ترجمه سيد على ميرلوحى‏،ص: 268.( آستان قدس رضوى‏، مشهد مقدس‏،1368 ش‏،نوبت چاپ: اول‏).

[2]- قرآن ثقل اكبر، كمالى، سيد على‏، ص: 238-239.( اسوه‏، قم‏، 1372 ش‏).


یاسین;918910 نوشت:
[/]بسم الله الرحمن الرحیم

ایام میلاد امیرالمومنین(علیه السلام) و روز پدر را تبریک عرض می کنم.

به این بخش از سوال شما در ابتدای پست قبلی اشاره کردم.

بنده به عنوان فردی که تا حدی با مسائل قرآنی آشنا هستم عرض می کنم، اگر واقعا فردی یا افرادی بتواند مانند و همتای قرآن کتابی یا ده سوره و یا حتی یک سوره بیاورد حتما و قطعا خواهم پذیرفت چون در این صورت_بنابر فرض(اگرچه فرض محال، محال نیست)_ بنده به این نتیجه می رسم که آنچه به عنوان وحی الهی و معجزه باور داشتم، اشتباه بود.

با سلام. بنده هم میلاد امام علی را تبریک عرض می کنم.

اگر آوردن مثل قرآن محال است، چرا تحدی در حدّ یک آیه یا یک جمله از قرآن نیست؟

از طرف دیگه، وقتی مخالفان اسلام، ایراداتی رو به قرآن وارد می دونن، آیا منطقی هست که بهشون بگیم اگر شک دارید، یه سوره مثلش بیارید؟

متشکرم

חסר משמעות;919033 نوشت:
اگر آوردن مثل قرآن محال است، چرا تحدی در حدّ یک آیه یا یک جمله از قرآن نیست؟

از طرف دیگه، وقتی مخالفان اسلام، ایراداتی رو به قرآن وارد می دونن، آیا منطقی هست که بهشون بگیم اگر شک دارید، یه سوره مثلش بیارید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

تحدی به قرآن در سه سطح تحدی به یک سوره[1]، به ده سوره[2] و کل قرآن یا کتابی مانند قرآن[3] بیان شده است و تحدی نسبت به یک آیه یا یک جمله وجود ندارد. حداقل سوره می تواند در حد سوره کوثر یا سوره عصر باشد که یک کلام کامل و موضوع خاص در آن مطرح شده است اما یک آیه مانند«والعصر» و مشابه آن نمی تواند مورد تحدی باشد زیرا شرایط لازم برای تحدی در آن وجود ندارد. کلام باید به گونه ای باشد که وجوه مختلف اعجاز در آن ظهور و بروز پیدا کند.

مثلا کسی نمی تواند یک کلمه در زبان فارسی به کار برد و بگوید یان یک کلمه من مانند یک کلمه از شعر حافظ است، پس من در حد حافظ شعر گفتم.

موضوع ایراد بر قرآن با بحث تحدی متفاوت است، اگر اشکال یا ایرادی بر قرآن وارد شد، از راه منطقی باید به آن پاسخ داد و آن شبهه را برطرف کرد نه اینکه بگوییم اگر شک دارید یک سوره مثل قرآن بیاورید.


[/HR][1] - بقره،23.

[2] - هود،13.

[3] -اسراء،88-89.


یاسین;919091 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

تحدی به قرآن در سه سطح تحدی به یک سوره

[1]، به ده سوره[2] و کل قرآن یا کتابی مانند قرآن[3] بیان شده است و تحدی نسبت به یک آیه یا یک جمله وجود ندارد. حداقل سوره می تواند در حد سوره کوثر یا سوره عصر باشد که یک کلام کامل و موضوع خاص در آن مطرح شده است اما یک آیه مانند«والعصر» و مشابه آن نمی تواند مورد تحدی باشد زیرا شرایط لازم برای تحدی در آن وجود ندارد. کلام باید به گونه ای باشد که وجوه مختلف اعجاز در آن ظهور و بروز پیدا کند.

مثلا کسی نمی تواند یک کلمه در زبان فارسی به کار برد و بگوید یان یک کلمه من مانند یک کلمه از شعر حافظ است، پس من در حد حافظ شعر گفتم.

موضوع ایراد بر قرآن با بحث تحدی متفاوت است، اگر اشکال یا ایرادی بر قرآن وارد شد، از راه منطقی باید به آن پاسخ داد و آن شبهه را برطرف کرد نه اینکه بگوییم اگر شک دارید یک سوره مثل قرآن بیاورید.



[/HR][1] - بقره،23.

[2] - هود،13.

[3] -اسراء،88-89.


سلام خدمت همه.

قرآن خصوصيات و نكات اعجازى و صفات خود را معرفى كرده و گفته: من كتابى هستم هدايت كننده، حق و بدون كجى، صدق و درست، بدون اختلاف، بهترين كلام، هادى ترين كتاب، فرقان، و بسيارى از صفات و خصوصيات ديگر. پس هر كس كه ادعا دارد كه به تحدى قرآن پاسخ داده، محصول و ساخته و پرداخته اش بايد داراى تمام خصوصيات و صفاتى كه سوره هاى قرآن دارد را دارا باشد.

درست عرض كردم استاد؟

یاسین;918522 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده هم مانند شما دارای یک سری اعتقاداتی هستم و باورمان این است که واقعا خداوند قرآن را نازل کرده است، اگر برای ما ثابت شود که فردی یا افرادی توانستند مانند قرآن اثری ایجاد کنند، معنی اش این می شود که_نعوذ بالله_ این قرآن موجود نازل شده از جانب خداوند نمی باشد، بنابراین دیگر اعتقادی به الاهی بودن آن نداریم.

اگر در گذشته حتی یک مورد اثری وجود داشت که قابل معارضه با قرآن بود، دشمنان اسلام آن چنان آن را تبلیغ می کردند که دیگری هیچ مسلمانی جرات نکند در مورد معجزه بودن و الهی بودن قرآن صحبت کند.

با اما و اگر و شاید نمی توان به نتیجه رسید. هر وقت کسی ادعا کرد اثری خلق کرد که قابل معارضه با قرآن است، می تواند آن را مطرح کند و از متخصصان بخواهد نسبت به آن داوری کنند. در مورد گذشته مشاهده کردید که بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) و حتی در زمان حیات آن حضرت افرادی به تحدی و معارضه با قرآن برخواستند و هیچ کدام نتوانستند درمقابل قرآن عرض اندام کنند.


با سلام
در این آیه خدای تعالی می فرماید
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یاتو بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا
یعنی خدا دارد هر دو ،جن و انس را تحدی میکند
سوال من از اساتید محترم این است که ما خب داریم در تاریخ کسانی که میخواستند آیه ای مثل قرآن بیاورند و نتوانستند
اما ما که از جنیان خبر نداریم
جنیان هم مانند ما ذوی الغقول اند و مسلمانانشان طبعا توانسته اند در این مسائل پیشرفت کنند
حالا که ما از جنی ها خبر نداریم چگونه این مسئله اعجاز قرآن را از این جهت برای خود اثبات کنیم؟؟؟

farshadahmadi;932121 نوشت:
سلام خدمت همه.

قرآن خصوصيات و نكات اعجازى و صفات خود را معرفى كرده و گفته: من كتابى هستم هدايت كننده، حق و بدون كجى، صدق و درست، بدون اختلاف، بهترين كلام، هادى ترين كتاب، فرقان، و بسيارى از صفات و خصوصيات ديگر. پس هر كس كه ادعا دارد كه به تحدى قرآن پاسخ داده، محصول و ساخته و پرداخته اش بايد داراى تمام خصوصيات و صفاتى كه سوره هاى قرآن دارد را دارا باشد.

درست عرض كردم استاد؟



بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام

بله درست است.
قرآن دارای ویژگی هایی است که مجموع این ویژگی ها این کتاب آسمانی را منحصر به فرد نموده است.
علاوه بر جنبه های فصاحت و بلاغت، امتیازات دیگری مانند عدم اختلاف و ارائه بهترین راه هدایت از ویژگی های این کتاب محسوب می شود.

mahdiyavar;932501 نوشت:
با سلام
در این آیه خدای تعالی می فرماید
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یاتو بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا
یعنی خدا دارد هر دو ،جن و انس را تحدی میکند
سوال من از اساتید محترم این است که ما خب داریم در تاریخ کسانی که میخواستند آیه ای مثل قرآن بیاورند و نتوانستند
اما ما که از جنیان خبر نداریم
جنیان هم مانند ما ذوی الغقول اند و مسلمانانشان طبعا توانسته اند در این مسائل پیشرفت کنند
حالا که ما از جنی ها خبر نداریم چگونه این مسئله اعجاز قرآن را از این جهت برای خود اثبات کنیم؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[1]

اين آيه با صراحت تمام، همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ، عرب و غير عرب، انسانها و حتى موجودات عاقل غير انسانى، دانشمندان، فلاسفه، ادباء، مورخان، نوابغ و غير نوابغ، خلاصه همه را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى‏گويد اگر فكر مى‏كنيد قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستيد، همانند آن را بياوريد و هر گاه بعد از تلاش و كوشش همگانى، خود را ناتوان يافتيد، اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است.[2]

در مورد اطلاع اجنه از قرآن، می توان به آیات قرآن استناد کرد از جمله آیه (قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً)[3]( بگو به من وحى شده كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده ‏اند، و گفته‏ اند ما قرآن عجيبى شنيده ‏ايم).

تعبير" أُوحِيَ إِلَيَ‏" (به من وحى شده) نشان مى‏دهد كه پيامبر ص در اين ماجرا شخصا افراد جن را مشاهده نكرده، بلكه از طريق وحى به استماع آنها نسبت به قرآن مجيد آگاه شده است.

و در ضمن اين آيه به خوبى نشان مى‏دهد كه طايفه" جن" داراى عقل و شعور و فهم و درك، و تكليف و مسئوليت، و آشنايى به لغت، و توجه به فرق بين كلام اعجاز آميز دارند، همچنين خود را موظف به تبليغ حق مى‏دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.
آنها حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند، زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است، و هم نفوذ و جاذبه ‏اش، هم محتوا و تاثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست.
كلامى است در ظاهر و باطن عجيب و متفاوت با هر سخن ديگر، و به اين ترتيب آنها اعتراف به اعجاز قرآن نمودند.[4]

شیاطین و اجنه با اولیاء و دوستان شان در ارتباط هستند. اگر قدرت مقابله با خداوند و تحدی با قرآن را داشتند، در مسیر این ستیز به کمک اولیاءشان می آمدند و در هماوردی با قرآن آنان را یاری می دادند.
قرآن می فرماید:« وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ‏ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ»[5]( و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‏كنند).

بنابراین اگر شیاطین و اجنه قدرت هماوردی با قرآن داشتند از این راه وارد می شدند.



[/HR][1] - اسراء،88.

[2]-مکارم شیرازی،تفسير نمونه، ج‏12، ص: 274.

[3] -جن،1.

[4]- تفسير نمونه، ج‏25، ص: 103

[5] - انعام،121.


Reza-D;913196 نوشت:
اولاً 80 درصد متن عیناً از روی خود قرآن کپی شده!

این نکته را زیاد می‌گویند. اما به نظرم این زیاد نقد درستی نیست. چون شما اگر یک سوره از قرآن را جدا کنید می‌بینید خیلی از ترکیبات آن در جاهای دیگر قرآن هم هست. پس اگر قرار است سوره‌ای شبیه قرآن باشد باید همین ویژگی را داشته باشد که ترکیباتش در قرآن تکرار شده باشد.

برخی می‌گویند اعجاز قرآن موقت و تنها مخصوص اعراب زمان پیامبر بوده است که نتوانسته‌اند مشابهی بیاورند نه برای تمام اعصار:

نقل قول:

«تحدی» (به مبارزه طلبیدن برای ارائه‌ی مثل قرآن) مختص عصر نزول بوده است. برای وجه اعجاز قرآن نکات متعددی گفته شده است. در این باره به امید خدا بیشتر خواهم نوشت. اما برای مسلمانی لزومی به تداوم اعجاز نیست. همین که بپذیریم که محمد رسول خدا و قرآن کلام اوست کافی است.
http://kadivar.com/?p=10777

فکر می‌کنم متأسفانه معجزه‌ای قاطع و دندانشکن از پیامبر به ما نرسیده است. هر معجزه‌ای ذکر شود همراهش شک و شبهه‌هایی هست که جایگاه بلامنازعی به ما نمی‌دهد. نمی‌دانم چرا باید این طور باشد.

irancplusplus;932573 نوشت:
فکر می‌کنم متأسفانه معجزه‌ای قاطع و دندانشکن از پیامبر به ما نرسیده است. هر معجزه‌ای ذکر شود همراهش شک و شبهه‌هایی هست که جایگاه بلامنازعی به ما نمی‌دهد. نمی‌دانم چرا باید این طور باشد.

با سلام،چرا هست لذا باید تحقیق کرد،می توان دلیل آورد و تعبدا قبول نکرد...
کتابی به شما معرفی میکنم قسمت اعجاز قرآنش را بخوانید،در اینترنت قابل دانلود است
کتاب دومقاله:
http://dl.finebook.ir/book/7f/19039.pdf
لینک دانلودش همین بالاییست

irancplusplus;932573 نوشت:
این نکته را زیاد می‌گویند. اما به نظرم این زیاد نقد درستی نیست. چون شما اگر یک سوره از قرآن را جدا کنید می‌بینید خیلی از ترکیبات آن در جاهای دیگر قرآن هم هست. پس اگر قرار است سوره‌ای شبیه قرآن باشد باید همین ویژگی را داشته باشد که ترکیباتش در قرآن تکرار شده باشد

اینکه گفته میشود عیناً از روی قرآن کپی شده معنایش این نیست که ارکان جمله بندی را بر هم بزنیم تا قبول باشد
مثلاً هر جمله ای بطور معمول فاعل ، فعل ، مفعول و یک سری حروف و کلمات دارد و این بین تمام جملات مشترک است
پس کسی نمیگوید مثلاً جمله ای بیاورید که فعل و فاعل نداشته باشد!!

اجازه بدهید مثالی بزنم. فرضاً کسی میگوید اگر می توانید شعری مانند اشعار جناب حافظ بیاورید
بعد کسی می رود اشعار جناب مولانا را میاورد و میگوید ببینید در بلاغت و مفهوم و صنعات شعری و..... هم ردیف هستند پس من مثل شعر جناب حافظ را آوردم
خب این "همانند آوردن" قابل پذیرش است چرا که گر چه هم شعر حافظ و هم شعر مولانا هر دو وزن دارند ، قافیه دارند ، قالب دارند و.....
اما مشخص است که هر کدام سبک ، روش ، زیبایی ، بلاغت و شیوایی
مخصوص به خود را دارد و از روی دیگری کپی نشده

ولی شخص دیگری می رود همان شعر جناب حافظ را صرفاً با تغییر در برخی کلمات میاورد. بدون اینکه چیز جدیدی ارائه کرده باشد
در حالت قبلی که عرض کردم ، اگر اشعار جناب مولانا نباشند ، خللی در اشعار جناب حافظ پیش نمی آید
یا اگر اشعا جناب حافظ نباشند ، خللی در اشعار جناب مولانا پیش نمی آید
اما در این حالت وقتی کسی صرفاً کپی میکند (گر چه چند کلمه را تغییر داده باشد) ، اگر شعر اصلی را برداریم دیگر نمی تواند از خودش چیزی بنویسد

ایرادی که گرفته میشود این است. یعنی طرف رفته و خودِ آیه را آورده و صرفاً چند کلمه اش را تغییر داده
نه اینکه چیزی از خودش نوشته باشد

irancplusplus;932573 نوشت:
فکر می‌کنم متأسفانه معجزه‌ای قاطع و دندانشکن از پیامبر به ما نرسیده است. هر معجزه‌ای ذکر شود همراهش شک و شبهه‌هایی هست که جایگاه بلامنازعی به ما نمی‌دهد. نمی‌دانم چرا باید این طور باشد

ظاهر آنچه غربی ها به ما میگویند یک چیز است و باطنش یک چیز دیگر
صهیونیست ها خیلی بیشتر از من و شما به آچه اعتقادات ماست باور دارند (باور دارند نه اینکه پیروش باشند)

آنها مدام تبلیغ می کنند که امام زمان کجا بود!!
و انواع شبهات را وارد می کنند که ممکن است کسی مثل شما دوست عزیز فکر کند دلایل ماست که ناقص است
اما حقیقت این است که دغدغهء آنها فقط دور کردن ما از باورهایمان است. وگرنه خودشان کاملاً می دانند که حقیقت چیست
آنها هم به آخرالزمان اعتقاد دارند ، هم به منجی و هم به دجال. منتهی امام زمان ما را دجال می دانند

این مستند را از شبکهء فاکس نیوز ببینید:
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم

[=System]

Reza-D;932987 نوشت:
ارکان جمله بندی را بر هم بزنیم تا قبول باشد

قرآن هم جا به جا از روی خودش کپی کرده است. نمونه‌های کپی کامل در این صفحه هست:
http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/147652/1

مقالاتی هم دربارۀ عبارات تکراری در قرآن هست.

با سرچ هم می‌شود پیدا کرد. مثلا:
... وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
... بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواعَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
... أم تقولون على الله ما لا تعلمون

اگر ایراد به نمونه‌های ساختگی دزدی از عبارات قرآنی است این ایراد به خود قرآن هم وارد است چون انگار مدام از عبارات قبلی خود دو باره و چند باره استفاده می‌کند. پس این ایراد، قوی نیست.

نقل قول:
شعر جناب حافظ را صرفاً با تغییر در برخی کلمات میاورد.

نمون‌ه‌هایی که آورده می‌شود معمولا تغییر یک کلمه نیست.

خیلی از این ایرادهایی که به این جور نمونه‌ها وارد می‌شود به خود قرآن هم می‌شود وارد کرد. اما چون بحث علمی نیست و حیثیتی و تبلیغی است کسی نمی‌گوید ماست ما ترش است.

در ثانی به کدام دلیل مخاطب تحدی قرآن ما هستیم شاید مخاطبش فقط مشرکان زمان پیامبر باشند.

Reza-D;932989 نوشت:
دلایل ماست که ناقص است

ربطی به تحدی ندارد. اما دلایل تولد امام زمان واقعا ناقص است. نه از نظر تاریخی و نه حدیثی سند محکمی بر تولد امام 12هم نیست. از نظر اعتقادی هم یک شعه ملزم به اعتقاد به تولد امام دوازدهم در تاریخی خاص نیست.

Reza-D;932989 نوشت:
دغدغهء آنها فقط دور کردن ما از باورهایمان است.

دغدغۀ آن‌ها فقط این است که مسلمانان در کشورشان کشت و کشتار راه نیندازند. انصاف هم داشته باشید با رفتارهایی که از مسلمانان دیده می‌شود مثل شعار مرگ و شعار نویسی بر موشک و حوادث تروریستی به آن‌ها حق می‌دهید نگران باشند. به خصوص که آن‌ها در مورد امنیت خود وسواس دارند و مثل ما تعارفی نیستند. اگر این طور نبود در ازای قدری محدودیت در کارهای هسته‌ای ایران (که معلوم نشد سودش برای مردم چه بود جز چند برابر شدن قیمت برق)، این همه عقب نشینی نمی‌کردند.

irancplusplus;933160 نوشت:
اگر ایراد به نمونه‌های ساختگی دزدی از عبارات قرآنی است این ایراد به خود قرآن هم وارد است

درست مثل اینکه بگوئیم چرا فلان شعر جناب حافظ شبیه به اشعار دیگر خودش است!!!

irancplusplus;933160 نوشت:
انصاف هم داشته باشید با رفتارهایی که از مسلمانان دیده می‌شود مثل شعار مرگ و شعار نویسی بر موشک و حوادث تروریستی به آن‌ها حق می‌دهید نگران باشند

آنچه مرا متحیر میکند صحبت کردن شما و دوستانتان از انصاف است!
یعنی آنقدر که امثال شما در تطهیر چهرهء غرب تلاش میکنید خودشان تلاش نمیکنند!

صحبت کردن چه سودی دارد وقتی هزار جنایت از غرب را هم بیان کنیم ، فقط شانه ای بالا می اندازید و میگوئید خب که چی؟!
اما یک شعار مرگ بر را گرفته اید (فقط یک جمله) و میگوئید آنها حق دارند بترسند


باشد دوست پر از انصاف من ، ما نباید بترسیم و آنها باید بترسند و نگران باشند
غرب نزدیک به 12 میلیون سرخپوست را کشت ، خب که چی؟!
به ویتنام و عراق و افغانستان حمله کرده اند و صدها هزار نفر را کشته اند ، خب که چی؟!
از ابتدای انقلاب کشور ما را تحریم کردند ، خب که چی؟!
از گروهک تروریستی منافقین ، بر علیه ایران حمایت کردند ، خب که چی؟!

در طول جنگ ایران و عراق ، به شکل های مختلف از صدام حمایت کردند و او را تغذیه کردند ، خب که چی؟!
هواپیمای مسافربری ما را سرنگون کردند و هم وطنان شما را (خوش انصاف!! هم وطنانت را!!!!) کشتند ، خب که چی؟!
دور تا دور ما پایگاه نظامی دارند ، خب که چی؟!
خودشان چندین کلاهک هسته ای در اختیار دارند و قبلاً هم در ژاپن از بمب هسته ای استفاده کرده اند ، خب که چی؟!
بخاطر استفاده از حقمان ما را تحریم کردند ، خب که چی؟!
بعد از برجام ، باز هم تحریم های ما را برنداشتند ، خب که چی؟!

بعد اگر ما فقط بصورت لفظی شعار بدهیم ، از دید منصفانهء شما مقصر می شویم!!
پس از برجام آمریکا تحریم هایش را باقی گذاشته و بلکه تشدید کرده ، بعد شما در اوج انصاف!! به این عمل میگوئید "این همه عقب نشینی"!!
وقتی بخاطر شعارِ مرگ بر کسانی که هم وطنانت را کشتند ، رگ غیرتت بیرون میزند ، دیگر من چه بگویم؟
واقعاً بی انصاف تر از خودم تا حالا ندیده بودم! خدا مرا به راه راست هدایت کند....

Reza-D;933170 نوشت:
قتی بخاطر شعارِ مرگ بر کسانی که هم وطنانت را کشتند ، رگ غیرتت بیرون میزند

ببخشید من دوستانی ندارم که که خود را موظف به حمایت از آن‌ها بدانم. اما ظاهرا شما دارید. دوستان شما نگران هموطنانی که کشته شدند نیستند وگرنه جنگی را که میتوانست شروع هم نشود 8 سال طول نمیدادند یا در دادگاه‌های چند دقیقه‌ای هزاران نفر از هموطنان شما از جمله برادر سانسور شدۀ محمد جهان آرا را اعدام نمی‌کردند و برای رییس جمهور شدن مسئول اعدامشان کلی از پول نفت هموطنانتان را هدر نمیدادند. دوستان شما دلشان به حال هموطنان و جان آن‌ها نمی‌سوزد آن‌ها به دنیال آرمان‌های خیالی و دست نیافتی و ثابت نشدۀ خود و حاکمیت افراد ناصالحی هستند و حاضرند تمام ملت ایران را به پای آن‌ها فدا کنند. جان هموطنان شما فقط از آن جهت برای دوستانتان ارزش دارد که قرار است فدای افراد مقدس شود. کسانی دلشان به حال آن‌ها می‌سوزد که فرصت‌های صلح را از دست نمی‌دهند.
دوستان شما اگر به خاطر هموطنانتان شعار مرگ میدهند بدانند که همین هموطنان در سال‌های گذشته چندین بار ثابت کردند که روش آن‌ها را نمی‌پسندند و آن‌ها را نمی‌خواهند. پس اگر این هموطنان برایشان مهم است (که نیست) دست از سر آن‌ها بردارند. به قول کسی، خدا رحم کرده است حکومت برای دوستان شما از آب بینی بز هم کم ارزش‌تر است وگرنه...

موضوع قفل شده است