جمع بندی آیا انتخاب پیامبر مبنی بر جانشینی عثمان منصوص بود؟

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا انتخاب پیامبر مبنی بر جانشینی عثمان منصوص بود؟

با سلام و احترام

میدانیم که پیامبر اسلام ص هر زمان از مدینه خارج میشدند جانشین موقت تعیین می کردند.
مثلا حداقل یک بار عثمان و یک بار امیر المومنین علیه السلام را جانشین خود کردند...
و نیز میدانیم پیامبر، امیرالمومنین (ع) را جانشین بعد از خود تعیین کردند.
و میگویند امامت امیرالمومنین علیه السلام منصوص است.
سوال :
آیا انتخاب عثمان یا امیرالمومنین علیه السلام و سایر صحابه، منصوص بود یا نه ؟

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد مقداد و استاد صدرا

و طاها;911522 نوشت:
با سلام و احترام

میدانیم که پیامبر اسلام ص هر زمان از مدینه خارج میشدند جانشین موقت تعیین می کردند.
مثلا حداقل یک بار عثمان و یک بار امیر المومنین علیه السلام را جانشین خود کردند...
و نیز میدانیم پیامبر، امیرالمومنین (ع) را جانشین بعد از خود تعیین کردند.
و میگویند امامت امیرالمومنین علیه السلام منصوص است.
سوال :
آیا انتخاب عثمان یا امیرالمومنین علیه السلام و سایر صحابه، منصوص بود یا نه ؟

علیکم السلام.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در طول حکومتشان هنگام خروج از مدینه شخص یا اشخاصی را بعنوان جانشین خود در مدینه معرفی می کردند و دلیل مستندی نیافتیم که این اشخاص بصورت واضح و صریح از طرف خداوند منصوب شده باشند.ولی در مورد جانشینی امام علی(علیه السلام) بعد از مرگ رسول الله(صلی الله علیه و آله) دلایل متعددی داریم مبنی بر اینکه این انتخاب و معرفی منصوص بوده است.

مقداد;913117 نوشت:

علیکم السلام.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در طول حکومتشان هنگام خروج از مدینه شخص یا اشخاصی را بعنوان جانشین خود در مدینه معرفی می کردند و دلیل مستندی نیافتیم که این اشخاص بصورت واضح و صریح از طرف خداوند منصوب شده باشند.ولی در مورد جانشینی امام علی(علیه السلام) بعد از مرگ رسول الله(صلی الله علیه و آله) دلایل متعددی داریم مبنی بر اینکه این انتخاب و معرفی منصوص بوده است.

سلام علیکم

مگر نمیگویند
و ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی
یعنی انتخابهای ایشان نظر خودشان بود نه نظر خدا؟

مقداد;913117 نوشت:

علیکم السلام.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در طول حکومتشان هنگام خروج از مدینه شخص یا اشخاصی را بعنوان جانشین خود در مدینه معرفی می کردند و دلیل مستندی نیافتیم که این اشخاص بصورت واضح و صریح از طرف خداوند منصوب شده باشند.ولی در مورد جانشینی امام علی(علیه السلام) بعد از مرگ رسول الله(صلی الله علیه و آله) دلایل متعددی داریم مبنی بر اینکه این انتخاب و معرفی منصوص بوده است.

ضمن عرض سلام و ادب
اگرچه این بحث بی نیاز از تاریخ نیست و از شما تشکر میکنم
اما محوریت ان یک بحث اعتقادی است

و طاها;913122 نوشت:
سلام علیکم

مگر نمیگویند
و ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی
یعنی انتخابهای ایشان نظر خودشان بود نه نظر خدا؟

سلام

درسته، بدیهی است که عملکرد آنحضرت معصومانه بوده است؛ ولی سخن در مفاد جعل است، که آنحضرت جانشین موقت خود در مدینه را بر چه اموری اذن داده اند؟ در حفظ شهر؟ در بیان احکام؟ در قضاوت؟ و...

در این مساله اول موضوع باید مشخص بشه که جانشینان در چه امری ماذون بوده اند؟ که در اینجا کارشناسان محترم باید بیان بفرمایند که آیا اساسا عثمان برای زمانی جانشین آنحضرت در شهر مدینه بوده یاخیر؟

در صورتی که بوده است نوبت به مفاد جعل می رسد که آیا به همان نحوه ای که امام علی علیه السلام جانشین آنحضرت در مدینه شدند آنان نیز شدند؟ مثلا حدیث منزلت که بیانگر همسان بودن شئون امام علی علیه السلام نسبت به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است و تنها فقره ی لا نبی بعدی از آن استثناء شده در مورد افراد دیگری که در مدینه نصب شدند وارد شده یا خیر؟

اگر چنین چیزی موجود بود آن موقع سوال شما مطرح می شود که چه تفاوتی بین این دو است.

البته این فقط مربوط به مفاد جعل به هنگام خروج از شهر خواهد بود؛ ولی بدیهی است که پیامبراکرم(ص) در جریان حجه الوداع که حتما کسی را در مدینه جانشین خود قرار داده بودند ؛ در غدیر خم امام علی را به واسطه ی دستور پروردگار به جانشینی و ولایت خود منصوب نمودند و همه مردم نیز با آن حضرت بیعت کردند، هر چند که خیلی زود از عهد خود خارج شدند.

hassan;913127 نوشت:
سلام

درسته، بدیهی است که عملکرد آنحضرت معصومانه بوده است؛ ولی سخن در مفاد جعل است، که آنحضرت جانشین موقت خود در مدینه را بر چه اموری اذن داده اند؟ در حفظ شهر؟ در بیان احکام؟ در قضاوت؟ و...

در این مساله اول موضوع باید مشخص بشه که جانشینان در چه امری ماذون بوده اند؟ که در اینجا کارشناسان محترم باید بیان بفرمایند که آیا اساسا عثمان برای زمانی جانشین آنحضرت در شهر مدینه بوده یاخیر؟

در صورتی که بوده است نوبت به مفاد جعل می رسد که آیا به همان نحوه ای که امام علی علیه السلام جانشین آنحضرت در مدینه شدند آنان نیز شدند؟ مثلا حدیث منزلت که بیانگر همسان بودن شئون امام علی علیه السلام نسبت به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است و تنها فقره ی لا نبی بعدی از آن استثناء شده در مورد افراد دیگری که در مدینه نصب شدند وارد شده یا خیر؟

اگر چنین چیزی موجود بود آن موقع سوال شما مطرح می شود که چه تفاوتی بین این دو است.

البته این فقط مربوط به مفاد جعل به هنگام خروج از شهر خواهد بود؛ ولی بدیهی است که پیامبراکرم(ص) در جریان حجه الوداع که حتما کسی را در مدینه جانشین خود قرار داده بودند ؛ در غدیر خم امام علی را به واسطه ی دستور پروردگار به جانشینی و ولایت خود منصوب نمودند و همه مردم نیز با آن حضرت بیعت کردند، هر چند که خیلی زود از عهد خود خارج شدند.

سلام علیکم

اگرچه مفاد جعل خیلی مهم است

اما در این موضوع محوریت ندارد...

محور بحث روی منصوص بودن یا نبودن است...

یعنی اگر جانشینی فلان صحابی فقط در یک امر عادی هم باشد، آیا منصوص بوده یا نه؟

[=Arial Narrow]سلام

و طاها;913134 نوشت:
یعنی اگر جانشینی فلان صحابی فقط در یک امر عادی هم باشد، آیا منصوص بوده یا نه؟

باید شاهدی وجود داشته باشد که جعل جانشینی در زمان حیات پیامبر , دلالت بر نص و جانشینی بعد از نبی کند. مثل آنچه که در جانشینی علی علیه السلام در جریان غزوه تبوک در حدیث منزلت وجود دارد .

حدیث منزلت در منابع معتبیر و تفاسیر فریقین (ذیل آیه 142 سوره اعراف) نقل گردیده و محتوی آن دلالت بر چنین امری میکند.

و طاها;913134 نوشت:
اگر جانشینی فلان صحابی فقط در یک امر عادی هم باشد، آیا منصوص بوده یا نه؟

سلام
نص در چه امری؟
سوالتان مبهم است برادر

آیا منظورتان از نص ، واضح بودن امر پیامبر(ص) در آن مورد خاص است؟
آیا منظورتان همسو بودن این نص با نصِ خداوند است؟
آیا منظورتان نص در امامت است؟
آیا منظورتان نص در همان یک امرِ خاص است؟
آیا منظورتان نص در همان لحظه است یا تمدید این نص؟

Reza-D;913220 نوشت:
سلام
نص در چه امری؟
سوالتان مبهم است برادر

آیا منظورتان از نص ، واضح بودن امر پیامبر(ص) در آن مورد خاص است؟
آیا منظورتان همسو بودن این نص با نصِ خداوند است؟
آیا منظورتان نص در امامت است؟
آیا منظورتان نص در همان یک امرِ خاص است؟
آیا منظورتان نص در همان لحظه است یا تمدید این نص؟

سلام علیکم
1
میگویند
امامت امیر المومنین علیه السلام از طرف خدا تعیین شده است.
ابتدا باید کارشناس محترم بفرماید منصوص بودن به چه معناست...

_______
2
اگر انتخاب امیر المومنین از جانب خداست
بفرمایند
کدام انتخاب پیامبر از جانب خدا نیست؟

Tazhib;913219 نوشت:
[=Arial Narrow]سلام

باید شاهدی وجود داشته باشد که جعل جانشینی در زمان حیات پیامبر , دلالت بر نص و جانشینی بعد از نبی کند. مثل آنچه که در جانشینی علی علیه السلام در جریان غزوه تبوک در حدیث منزلت وجود دارد .

حدیث منزلت در منابع معتبیر و تفاسیر فریقین (ذیل آیه 142 سوره اعراف) نقل گردیده و محتوی آن دلالت بر چنین امری میکند.

با سلام

خواهش میکنم از دوستان که ابتدا سوال را متوجه شوند...

کسی نمیخواهد از این بحث نتیجه بگیرد عثمان امام بعد از پیامبر است...

انتخاب امیر المومنین منصوص و از جانب خدا بود یا از جانب مردم؟
انتخاب عثمان یا سایر صحابه منصوص و از جانب خدا بود یا از جانب مردم؟

و طاها;913222 نوشت:
منصوص بودن به چه معناست

خب این را کارشناس تاپیک قطعاً کامل و دقیق پاسخ خواهند داد
اما با جستجویی که کردم ، "نص" به معنای بیان روشن و یا نهایت هر چیزی است
یا در بحث ما ، جمله ای است که فقط یک معنا از آن برداشت شود و هیچ احتمال خلافی بر آن وارد نباشد

و طاها;913222 نوشت:
اگر انتخاب امیر المومنین از جانب خداست
بفرمایند
کدام انتخاب پیامبر از جانب خدا نیست؟

همه اش از جانب خداست (یا در راستای رضای خداست) به استناد آیه "وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى"

و طاها;911522 نوشت:
با سلام و احترام

میدانیم که پیامبر اسلام ص هر زمان از مدینه خارج میشدند جانشین موقت تعیین می کردند.
مثلا حداقل یک بار عثمان و یک بار امیر المومنین علیه السلام را جانشین خود کردند...

با سلام و عرض ادب
1) سیره ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) چنین بوده که در غیاب خود در مدینه، شخصی را برای تصدی اداره ی شهر بر می گزیدند.
«عبدالحی الکتَّانی»، در کتاب: «التراتیب الاداریّة»، که کتابی در موضوع نظام حکومتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) است، بابی را با عنوان برگزیدن جانشین توسط امام به هنگام خروج وی از قلمرو حکومت قرار داده و می نویسد: «کان یستخلف المصطفی(صلی الله علیه وآله و سلّم) فی کل غزواته»؛[1] «آنحضرت در همه ی غزوات، شخصی را به عنوان جانشین بر می گزیدند». که قدر متیقّن از چنین استخلاف و جانشینی ای تنها در امور عادی و اداره و حفظ نظم و امنیت شهر بوده؛ لذا چنین امری منافاتی با آن نداشته که مرجع در امور دیگری که شأنیتی خاص و مناسب با خود را می طلبیده، همچون دعاوی و بیان احکام بر عهده ی افراد دیگری بوده باشد.[2]

بنابر نقل «واقدی» افرادی که توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) به هنگام ترک مدینه، برای مدتی جانشین آنحضرت بودند عبارتند از:
1)سعد بن عبادة در غزه ی «ودّان»؛
2) سعد بن معاذ در غزوه ی «بواط»؛
3) ابن أم مكتوم در غزوه ی «احد» و «حمراء الاسد» و «بنی نضیر» و «الکدر» و «بحران» و «خندق» و «بنی قریظة» و «بنی لحیان» و «الغابة» و «حدیبیة» و «فتح» و «حنین» و «طائف» و «حجة الوداع»؛
4) زید بن حارثة در جریان تعقیب «کرز بن جابر» و در غزوه ی «المریسیع»؛
5) أبو سلمة المخزومي در غزوه ی «ذو العشیرة»؛
6) أبولبابة در غزوه ی «بدر» و «سویق»؛
7) عثمان بن عفان در غزوه ی «ذی أمر» و «ذات الرقاع»؛
Dirol عبدالله بن رواحة در غزوه «بدر الموعد»؛
9) سباع بن عرفطة در غزوه «دومة الجندل» و «خیبر»؛
10) محمد بن مَسلمة الانصاری در غزوه «تبوک»؛
11) ابو رُهم در غزوه ی «عمرة القضیة»، می باشند.[3]

2) در نسخه ی مورد رجوع کتاب مغازی در این صفحه نامی از امام علی (علیه السلام) در جریان خیبر برده نشده است. همچنین در برخی کتب دیگر همچون: «السیرة النبویّة»؛[4] «مُحَمّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ الْأَنْصَارِيّ» و یا «سِبَاعَ بْنَ عُرْفُطَةَ» جانشین آنحضرت در جریان غزوه ی تبوک معرفی شده اند؛[5] در حالی که چنین نقلی مخالف نقل صحیح مشهور و اضبط بوده که در صحیحترین منابع روایی عامه نیز نقل شده که امام علی (علیه السلام) جانشین آنحضرت در جریان غزوه ی تبوک بوده اند و حدیث منزلت نیز در این جریان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) صادر گردید؛[6] لذا نقل ابن هشام در کتاب سیره مخالف نقل صحیح می باشد.[7]

«کتانی» در «التراتیب الاداریة» به برخی دیگر از صحابه اشاره می نماید که در زمان غزوات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) جانشین آن حضرت در مدینه بودند که عبارتند از:

12) امام علی(علیه السلام)؛[8] 13) ابوذر؛14) بشیر بن منذر؛15) عبدالله ابن عبدالله ابن ابی سلول؛16) نمیلة بن عبدالله اللیثی؛17) عریف بن اضبط الدیلمی.[9]

در میان این افراد «عبدالله بن أم مكتوم» با سیزده بار جانشینی بیشترین میزان جانشینی را به خود اختصاص داده است.[10]

3) بر اساس نقلهای موجود در دو مورد گفته شده که عثمان جانشین آنحضرت در مدینه بوده است.

الف) غزوه ی: (ذی امّر):

محرم سال سوم هجری درپی با خبر شدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) از کارشکنی برخی قبایل، آنحضرت به «ذی امّر» لشکر کشیدند؛ اما جنگی واقع نشد و آنحضرت پس از یازده روز، به نقل «واقدی» یا بیشتر به نقل «ابن اسحاق» به مدینه بازگشتند. در این مدت عثمان بن عفان جانشین آنحضرت(صلی الله علیه وآله و سلّم) در مدینه بود.[11]

ب) غزوه ی: (
ذات الرِّقاع):

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) برای مقابله با تهدید قبایل «بنی محارب» و «بنی قطفان»، در محرم سال پنجم هجری عازم سرزمین نجد شدند،[12] هر چند این رویارویی به جنگ نینجامید و سپاه اسلام پس از پانزده روز به مدینه عزیمت نمود.[13] در این مدت «ابوذر غفاری» در اکثر نقلها و به قولی «عثمان بن عفان» جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) در مدینه بودند.[14]

با توجه به این نقلها که در کتب تاریخ و حدیث و رجال و تراجم اهل سنت آمده است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) هیچگاه مدینه را در غیاب خود بدون سرپرست و اداره کننده ی امور شهر تنها نگذاشته و در این راستا از افراد مختلفی استفاده نموده که بیشترین موارد را شخص نابینایی به نام «عبدالله بن مکتوم» به خود اختصاص داده؛ اما اینکه چنین امری از جانب آنحضرت به عنوان ملاکی در تعیین امام پس از خود تلقی می گیرد یا خیر؟ در تاپیک بعدی بدان خواهیم پرداخت.

ادامه دارد.


[/HR][1] . التراتیب الاداریة، عبدالحی الکتانی، ج1، ص314، دارالکتب العربی.

[2] . همچنان که به نقل عامه برخی از اصحاب در برخی جهات از دیگران برتر بودند و به واسطه ی چنین امری مورد رجوع اصحاب بودند همچون اینکه ابن سعد در مورد «زیدبن ثابت» روایت نموده: «مَا كَانَ عُمَرُ وَلا عُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ أَحَدًا فِي الْقَضَاءِ وَالْفَتْوَى وَالْفَرَائِضِ وَالْقِرَاءَةِ».(الطبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص274، دار الكتب العلمية – بيروت؛التراتیب الاداریة، الکتانی، ج2، ص424، دارالکتب العربی).

[3] . المغازی، الواقدی،ج1، ص8: «واستخلف رسول الله صلى الله عليه وسلم في مغازية على المدينة: في غزوة ودان سعد بن عبادة، واستخلف في غزوة بواط سعد بن معاذ، وفي طلب كرز بن جابر الفهري زيد بن حارثة، وفي غزوة ذي العشيرة أبا سلمة بن عبد الأسد المخزومي، وفي غزوة بدر القتال أبا لبابة بن عبد المنذر العمري، وفي غزوة السويق أبا لبابة بن عبد المنذر العمري، وفي غزوة الكدر ابن أم مكتوم المعيصي، وفي غزوة ذي أمر عثمان بن عفان، وفي غزوة بحران ابن أم مكتوم، وفي غزوة أحد ابن أم مكتوم، وفي غزوة حمراء الأسد ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني نضير ابن أم مكتوم، وفي غزوة بدر الموعد عبد الله بن رواحة، وفي غزوة ذات الرقاع عثمان بن عفان، وفي غزوة دومة الجندل سباع بن عرفطة، وفي غزوة المريسيع زيد بن حارثة، وفي غزوة الخندق ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني قريظة ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني لحيان ابن أم مكتوم، وفي غزوة الغابة ابن أم مكتوم، وفي غزوة الحديبية ابن أم مكتوم، وفي غزوة خيبر سباع بن عرفطة الغفاري، وفي عمرة القضية أبا رهم الغفاري، وفي غزوة الفتح وحنين والطائف ابن أم مكتوم، وفي غزوة تبوك ابن أم مكتوم، ويقال محمد بن مسلمة الأشهلي، وفي حجة رسول الله صلى الله عليه وسلم ابن أم مكتوم».

[4] . السیرة النبویّة، ابن هشام، ج4، ص946، المدنی-القاهرة: «فَلَمّا خَرَجَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ ضَرَبَ عَسْكَرَهُ عَلَى ثَنِيّةِ الْوَدَاعِ . قَالَ ابْنُ هِشَامٍ : وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ مُحَمّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ الْأَنْصَارِيّ وَذَكَرَ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمّدٍ الدّرَاوَرْدِيّ عَنْ أَبِيهِ أَنّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ اسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ ، مَخْرَجَهُ إلَى تَبُوكَ ، سِبَاعَ بْنَ عُرْفُطَةَ ». ایضا: الوافی بالوفیات، الصفدی،‌ج2، ص100؛ البدایة والنهایة، ابن الاثیر، ج5، ص11.

[5] . بر اساس این قول امام علی(علیه السلام) تنها جانشین در امورات زنان آنحضرت بوده اند.

[6] . صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة تبوک و هی غزوة العسرة، ح4322، دارالمعرفة: «...عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ، وَ اسْتَخْلَفَ عَلِيًّا، فَقَالَ: أَ تُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَ النِّسَاءِ؟ قَالَ: أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ‏ نَبِيٌّ بَعْدِي‏».

[7] . در صورتی که ناقلین این خبر ضعیف بوده باشند خبر آنها منکر و در صورتی که موثق بوده باشند خبر آنها شاذ خواهد بود که در هر دو حال این نقل غیر معتبر می باشد. ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء قائل به شاذ بودن چنین نقلی است؛ همچنان که می نویسد: «والمحفوظ أن النبي صلى الله عليه وسلم إنما استعمل على المدينة عامئذ علي بن أبي طالب».(سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج1، ص361).

[8] . کتانی در مورد جریان تبوک به نقل از صاحبان کتب رجال و تراجم می نویسد: «قال الحافظ زين الدين العراقي: في ترجمة علي من شرح التقريب، لم يتخلف علي عن المشاهد إلا تبوك، فإن النبي صلى الله عليه وسلم خلّفه على المدينة، كما رواه عبد الرزاق في مصنفه بسند صحيح، عن سعد بن أبي وقاص. ولفظه: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما خرج إلى تبوك استخلف على المدينة علي بن أبي طالب. وفي الإستيعاب: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم لما قدم المدينة يستخلف عليا في أكثر غزواته».( التراتیب الاداریة، عبدالحی الکتّانی، ج1، ص314). ابن عبدالبر در الاستیعاب می نویسد: «ولم يتخلف عن مشهد شهده رسول الله صلى الله عليه وسلم مذ قدم المدينة إلا تبوك فإنه خلفه رسول الله صلى الله عليه وسلم على المدينة وعلى عياله بعده في غزوة تبوك وقال له: " أنت مني بمنزلة هارون من موسى، إلا أنه لا نبي بعدي». ( الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص338، دار الجيل، بيروت).

[9] . التراتیب الاداریة، عبدالحی الکتّانی، ج1، ص316، دارالکتاب العربی: «وفي الإستيعاب كان رسول الله صلى الله عليه وسلم لما قدم المدينة يستخلف عليا في أكثر غزواته وفي محاضرات الأبرار للشيخ الأكبر محيي الدين بن العربي نوابه صلى الله عليه وسلم الذين استعملهم على المدينة في وقت خروجه لغزوة أو عمرة أبو لبابة وبشير بن المنذر وعثمان بن عفان وعبد الله بن أم مكتوم وأبو ذر وعبد الله بن عبد الله بن أبي سلول وسباع بن عرفطة ونميلة بن عبد الله الليثي وعريف بن أضبط الديلمي وأبو رهم ومحمد بن مسلمة الأنصاري وزيد بن حارثة والسائب بن عثمان بن مظعون وأبو سلمة بن عبد الأسد وسعد بن عبادة وأبو دجانة الساعدي ثم فصل ولاية كل واحد من هؤلاء. (باب في الرجل يستخلفه الإمام على أهله إذا سافر) خلف المصطفى في غزوة تبوك علي بن أبي طالب على أهله وأمره بالقيامة فيهم. في المواهب نقلا عن شرح التقريب أن النبي صلى الله عليه وسلم استخلف عليا على المدينة وخلفه على عياله هـ. قال الزرقاني خلفه على عياله فقال يا علي اخلفني في أهلي واضرب وخذ وأعط ثم دعا نساءه فقال اسمعن لعلي وأطعن رواه الحاكم في الإكليل من مرسل عطاء بن أبي رباح وأخرج ابن إسحاق عن سعد بن أبي وقاص خلف صلى الله عليه وسلم عليا على أمر أهله وأمره بالإقامة فيهم هـ».

[10] . التراتیب الاداریة، عبدالحی الکتانی، ج1، ص314: «استخلف ابن ام مکتوم ثلاث عشرة مرة حتی فی تبوک».

[11] . تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الذهبی، ج2، ص143، دار الكتاب العربي، بيروت: «ثُمَّ دَخَلَتْ سَنَةُ ثَلَاثٍ: «غَزْوَةُ ذِي أَمَرٍ» فِي الْمُحَرَّمِ، غَزَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَجْدًا، يُرِيدُ غَطَفَانَ. وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ عُثْمَانَ. فَأَقَامَ بِنَجْدٍ صَفَرًا كُلَّهُ، وَرَجَعَ مِنْ غَيْرِ حَرْبٍ. قَالَهُ ابْنُ إِسْحَاقَ. وَأَمَّا الْوَاقِدِيُّ فقال:كَانَتْ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ، وَأَنَّ غَيْبَتَهُ أَحَدَ عَشَرَ يَوْمًا»؛ البداية والنهاية، ابن کثیر، ج4، ص3، دار إحياء التراث العربي:« وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ فَغَابَ أَحَدَ عَشَرَ يَوْمًا».

[12] . تاریخ الطبری، ج3، ص86، دارالکتب العلمیة.

[13] . الطبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص61، دارصادر-بیروت؛ التنبيه والإشراف، المسعودی، ج1، ص214، دار الصاوي – القاهرة: « وكان استخلف عليها عثمان بن عفان، وكانت غيبته خمس عشرة ليلة».

[14] . الدرر في اختصار المغازي والسير،‌ابن عبد البر، ج1، ص48: « واستعمل على المدينة أبا ذر الغفاري، وقيل: بل استعمل يومئذ عليها عثمان ابن عفان، والأول أكثر»؛ الکامل ، ابن الاثیر، ج1، ص302؛‌ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج4، ص95: «غزوة ذات الرقاع، قال ابن إسحاق: ثم أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمدينة بعد غزوة بني النضير شهري ربيع وبعض جمادي ثم غزا نجدا يريد بني محارب وبني ثعلبة من غطفان واستعمل على المدينة أبا ذر».

و طاها;911522 نوشت:
با سلام و احترام

میدانیم که پیامبر اسلام ص هر زمان از مدینه خارج میشدند جانشین موقت تعیین می کردند.
مثلا حداقل یک بار عثمان و یک بار امیر المومنین علیه السلام را جانشین خود کردند...
و نیز میدانیم پیامبر، امیرالمومنین (ع) را جانشین بعد از خود تعیین کردند.
و میگویند امامت امیرالمومنین علیه السلام منصوص است.
سوال :
آیا انتخاب عثمان یا امیرالمومنین علیه السلام و سایر صحابه، منصوص بود یا نه ؟

با توجه به نکات فوق در رابطه با منصوص بودن جانشینی جانشینان می گوئیم:

1) افرادی که در زمان عدم حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) تا هنگام بازگشتشان جانشین آنحضرت در مدینه بودند، همگی به نص و نصب آنحضرت این منصب را عهده دار بوده؛ اما چنین انتصابی تنها در حیطه ی حفظ و امنیت شهر و جریان امور عادی شهر بوده و چیزی فراتر از آن قابل اثبات نیست؛ لذا مشاهده می گردد بیشترین کسی که در زمان عدم حضور آنحضرت چنین منصبی را دارا بود، شخص نابینایی با نام «عبدالله بن ام مکتوم» بوده است.

2) همچنان که در پاسخ قبل گفته شد حدود هفده نفر در غیاب آنحضرت چنین وظیفه ای را متکفل بودند که برخی از آنان نیز از معروفین صحابه نبوده و چنین امری نیز به عنوان یکی از افتخارات آنها به ثبت نرسیده و هیچکدام از آنان نیز چنین امری را به منزله ی قابلیت خلافت بعد از آن حضرت تلقی ننمودند؛ بلکه اساسا در آن شرایط باقی ماندن در مدینه برای صحابه ی راستین خود موجب نقصان و عیب بود؛ لذا مشاهده می گردد امام علی(علیه السلام) پس از آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) آنحضرت را (به واسطه ی شرایط خاص موجود) جانشین خود در مدینه قرار دادند عرضه داشتند: «أتُخَلفُني في الخالفة، في النساء والصبيان؟»؛[1]آیا مرا در میان کسانی که باز مانده اند از زنان و کودکان جانشین می نمائید؟ که چنین تعبیری به شکل کنایه بوده؛ که باز ماندگان از جنگ در حکم زنان و کودکان بیان شده اند و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) نیز در جبران چنین امری حدیث منزلت را در شان آنحضرت بیان فرمودند که جمیع منازل و مقاماتی که هارون نسبت به موسی(علیهما السلام) داشت، تو نیز نسبت به من دارا می باشی.

3) بدیهی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) معصوم از هر خطایی بوده که چنین امری در مساله ی هدایت مردم و انتخاب امام پس از خود امری مشخص می باشد؛ اما آیا چنین امری به معنای آن خواهد بود که اموری که تحقق آن با واسطه ی غیر معصوم صورت پذیرفته نیز همین حکم را داشته و تصمیمات آن حضرت در امور حکومت که با واسطه ی مردم صورت می پذیرد نیز عاری از هر گونه کاستی در ناحیه ی انجام آن باشد؟ بدیهی است که پاسخ منفی است؛ زیرا سنّت امتحان امری حتمی بوده؛[2] لذا در این فرض در صورت ثبات قدم مؤمنین نتیجه ی مطلوب حاصل می گردد و در غیر این صورت خیر، که موارد آن در تاریخ صدر اسلام فراوان است.

4) با توجه به مطالب فوق می گوئیم: جانشینی کسانی که در زمان غیبت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) به عنوان این امر معرفی شدند، هیچگاه همسان قرار دادن امام و جانشینی در همه ی ابعاد پس از خود نمی باشد؛ همچنان که وجه تمایز جانشین نمودن امام علی(علیه السلام) در جریان غزوه ی تبوک نیز با دیگر افراد امری مشهود بوده که در جعل جانشینی هیچکدام از آنان تعبیری که در حدیث منزلت وارد شده گفته نشده است.

5) امامت امام علی(علیه السلام) و اعلان آن بر اساس منابع حدیث اهل سنت در مواقع متعددی اتفاق افتاده که در نهایت اعلان عمومی و بیعت نمودن با آنحضرت به عنوان امیر مومنان در جریان حجة الوداع صورت پذیرفت.

موفق باشید.


[/HR] [1] . مسند احمد بن حنبل، ج2، ص232، ح1490، دار الحديث – القاهرة.
[2] . آل عمران(3)، 179: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب»؛ «چنين نبود كه خداوند، مؤمنان را به همان‏گونه كه شما هستيد واگذارد مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد». و...

صدرا;914179 نوشت:
با توجه به نکات فوق در رابطه با منصوص بودن جانشینی جانشینان می گوئیم:

1) افرادی که در زمان عدم حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) تا هنگام بازگشتشان جانشین آنحضرت در مدینه بودند، همگی به نص و نصب آنحضرت این منصب را عهده دار بوده؛ اما چنین انتصابی تنها در حیطه ی حفظ و امنیت شهر و جریان امور عادی شهر بوده و چیزی فراتر از آن قابل اثبات نیست؛ لذا مشاهده می گردد بیشترین کسی که در زمان عدم حضور آنحضرت چنین منصبی را دارا بود، شخص نابینایی با نام «عبدالله بن ام مکتوم» بوده است.

2) همچنان که در پاسخ قبل گفته شد حدود هفده نفر در غیاب آنحضرت چنین وظیفه ای را متکفل بودند که برخی از آنان نیز از معروفین صحابه نبوده و چنین امری نیز به عنوان یکی از افتخارات آنها به ثبت نرسیده و هیچکدام از آنان نیز چنین امری را به منزله ی قابلیت خلافت بعد از آن حضرت تلقی ننمودند؛ بلکه اساسا در آن شرایط باقی ماندن در مدینه برای صحابه ی راستین خود موجب نقصان و عیب بود؛ لذا مشاهده می گردد امام علی(علیه السلام) پس از آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) آنحضرت را (به واسطه ی شرایط خاص موجود) جانشین خود در مدینه قرار دادند عرضه داشتند: «أتُخَلفُني في الخالفة، في النساء والصبيان؟»؛[1]آیا مرا در میان کسانی که باز مانده اند از زنان و کودکان جانشین می نمائید؟ که چنین تعبیری به شکل کنایه بوده؛ که باز ماندگان از جنگ در حکم زنان و کودکان بیان شده اند و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) نیز در جبران چنین امری حدیث منزلت را در شان آنحضرت بیان فرمودند که جمیع منازل و مقاماتی که هارون نسبت به موسی(علیهما السلام) داشت، تو نیز نسبت به من دارا می باشی.

3) بدیهی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) معصوم از هر خطایی بوده که چنین امری در مساله ی هدایت مردم و انتخاب امام پس از خود امری مشخص می باشد؛ اما آیا چنین امری به معنای آن خواهد بود که اموری که تحقق آن با واسطه ی غیر معصوم صورت پذیرفته نیز همین حکم را داشته و تصمیمات آن حضرت در امور حکومت که با واسطه ی مردم صورت می پذیرد نیز عاری از هر گونه کاستی در ناحیه ی انجام آن باشد؟ بدیهی است که پاسخ منفی است؛ زیرا سنّت امتحان امری حتمی بوده؛[2] لذا در این فرض در صورت ثبات قدم مؤمنین نتیجه ی مطلوب حاصل می گردد و در غیر این صورت خیر، که موارد آن در تاریخ صدر اسلام فراوان است.

4) با توجه به مطالب فوق می گوئیم: جانشینی کسانی که در زمان غیبت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) به عنوان این امر معرفی شدند، هیچگاه همسان قرار دادن امام و جانشینی در همه ی ابعاد پس از خود نمی باشد؛ همچنان که وجه تمایز جانشین نمودن امام علی(علیه السلام) در جریان غزوه ی تبوک نیز با دیگر افراد امری مشهود بوده که در جعل جانشینی هیچکدام از آنان تعبیری که در حدیث منزلت وارد شده گفته نشده است.

5) امامت امام علی(علیه السلام) و اعلان آن بر اساس منابع حدیث اهل سنت در مواقع متعددی اتفاق افتاده که در نهایت اعلان عمومی و بیعت نمودن با آنحضرت به عنوان امیر مومنان در جریان حجة الوداع صورت پذیرفت.

موفق باشید.



[/HR] [1] . مسند احمد بن حنبل، ج2، ص232، ح1490، دار الحديث – القاهرة.
[2] . آل عمران(3)، 179: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب»؛ «چنين نبود كه خداوند، مؤمنان را به همان‏گونه كه شما هستيد واگذارد مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد». و...

با سلام و احترام

همه چیز را گفتید غیر از انچه از ان سوال شد...

آیا جانشینان پیامبر را خدا تعیین کردند؟

بله یا خیر؟

و طاها;914187 نوشت:
با سلام و احترام

همه چیز را گفتید غیر از انچه از ان سوال شد...

آیا جانشینان پیامبر را خدا تعیین کردند؟

بله یا خیر؟

سلام علیکم

این امور در حیطه ی اختیار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) بوده؛ منتهی با اضافه ی نکته ی سوم تاپیک قبلی.

موفق باشید.

صدرا;914189 نوشت:
سلام علیکم

این امور در حیطه ی اختیار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) بوده؛ منتهی با اضافه ی نکته ی سوم تاپیک قبلی.

موفق باشید.

متوجه نشدم...
انها را چند بار مطالعه کردم اما جواب سوالم را ندیدم

لطفا به سوال پاسخ دهید

آیا خداوند جانشینان پیامبر را انتخاب کرد یا پیامبر خودشان انتخاب کردند؟

و طاها;914190 نوشت:
متوجه نشدم...
انها را چند بار مطالعه کردم اما جواب سوالم را ندیدم

لطفا به سوال پاسخ دهید

آیا خداوند جانشینان پیامبر را انتخاب کرد یا پیامبر خودشان انتخاب کردند؟

1) در مورد امورات حکومتی دلیلی بر تعیین و نصب الهی نیست، این امور در حیطه ی اختیارات پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؛ لذا انتصاب الهی تنها در ناحیه ارسال رسول و نصب وصی معصوم اوست که در ناحیه ی وصی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) مامور به معرفی اوست؛ همچنان که در مورد امام علی(علیه السلام) در مواقعی که مهمترین آن در جریان حجة الوداع بود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ولایت و امامت آنحضرت را اعلان فرمودند.

2) در صورتی که چنین اموری را مستقیما از جانب پروردگار بدانیم در مورد امام معصوم حاکم نیز عینا همین امر جاری است؛ آیا کسی معتقد شده که منصوبان حکومتی امام علی (علیه السلام) مستقیما به اعلان پروردگار حاکم شده باشند؟

موفق باشید.

صدرا;914198 نوشت:
1) در مورد امورات حکومتی دلیلی بر تعیین و نصب الهی نیست، این امور در حیطه ی اختیارات پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؛ لذا انتصاب الهی تنها در ناحیه ارسال رسول و نصب وصی معصوم اوست که در ناحیه ی وصی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) مامور به معرفی اوست؛ همچنان که در مورد امام علی(علیه السلام) در مواقعی که مهمترین آن در جریان حجة الوداع بود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ولایت و امامت آنحضرت را اعلان فرمودند.

2) در صورتی که چنین اموری را مستقیما از جانب پروردگار بدانیم در مورد امام معصوم حاکم نیز عینا همین امر جاری است؛ آیا کسی معتقد شده که منصوبان حکومتی امام علی (علیه السلام) مستقیما به اعلان پروردگار حاکم شده باشند؟

موفق باشید.

با سلام

خوب بفرمایید آیه ای که در پستهای قبلی اوردم برای چیست؟

و ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی

Reza-D;913226 نوشت:
خب این را کارشناس تاپیک قطعاً کامل و دقیق پاسخ خواهند داد
اما با جستجویی که کردم ، "نص" به معنای بیان روشن و یا نهایت هر چیزی است
یا در بحث ما ، جمله ای است که فقط یک معنا از آن برداشت شود و هیچ احتمال خلافی بر آن وارد نباشد

همه اش از جانب خداست (یا در راستای رضای خداست) به استناد آیه "وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى"

با سلام و احترام

ظاهرا کارشناس با شما مخالف هستند

[=Arial Narrow]

صدرا;914179 نوشت:
شخص نابینایی با نام «عبدالله بن ام مکتوم»

سلام

از توضیحات استاد گرامی سپاسگزارم . بله در حیطه اختیار پیامبر بودن تنافی و تباینی با وماینطق عن الهوی , ان هو الا وحی یوحی ندارد .

پیامبر اکرم با صحابه در اموری مشورت میکردند از جمله این امر هم از آنجمله بود . از دیگر امور مشورتی میتوان ارسال مبلغ , اداره امور یک منطقه , اعطای مسئوولیت به افراد به منظور فرمانداری واستانداری و مدیریت و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره اشان اشاره کرد. و در بسیاری از این موارد رای صحابه را در صورتی که تنافی با امر الهی نداشت بر اساس "فامرهم شوری بینهم" میپذیرفتند .

Tazhib;914308 نوشت:
[=Arial Narrow]

سلام

از توضیحات استاد گرامی سپاسگزارم . بله در حیطه اختیار پیامبر بودن تنافی و تباینی با وماینطق عن الهوی , ان هو الا وحی یوحی ندارد .

پیامبر اکرم با صحابه در اموری مشورت میکردند از جمله این امر هم از آنجمله بود . از دیگر امور مشورتی میتوان ارسال مبلغ , اداره امور یک منطقه , اعطای مسئوولیت به افراد به منظور فرمانداری واستانداری و مدیریت و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره اشان اشاره کرد. و در بسیاری از این موارد رای صحابه را در صورتی که تنافی با امر الهی نداشت بر اساس "فامرهم شوری بینهم" میپذیرفتند .

با سلام

متوجه نشدم موافقید یا مخالف؟

آیا جانشینان پیامبر از جانب خدا انتخاب شدند؟
بله یا خیر؟

کارشناس میگوید :
خیر
این انتخاب پیامبر بوده نه انتخاب خدا

[=Arial Narrow]سلام

نصی از طرف خدا و رسول الله بر شخص معینی نبوده ( مگر خلافش ثابت شود ) . انتخاب این افراد برای پذیرش مسئولیت

Tazhib;914308 نوشت:
ارسال مبلغ , اداره امور یک منطقه , اعطای مسئوولیت به افراد به منظور فرمانداری واستانداری و مدیریت و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره اشان اشاره کرد

بین یامبر و صحابه بصورت مشورتی صورت میگرفته و پیامبر نهایتا با در نظر گرفتن ضرر نداشتن بر اسلام میپذیرفتند.

در مورد قاعدین ( کسانی که ناتوان از جهاد بودند یا عذری می آوردند ) نیز همین امر ثابت است . با این تفاوت که در مورد انتخاب حضرت علی علیه السلام در غزوه تبوک , ایشان از قاعدین نبودند ایشان بنا بر دستور پیامبر در مدینه ماندند .

Tazhib;914371 نوشت:
[=Arial Narrow]سلام

نصی از طرف خدا و رسول الله بر شخص معینی نبوده ( مگر خلافش ثابت شود ) . انتخاب این افراد برای پذیرش مسئولیت

بین یامبر و صحابه بصورت مشورتی صورت میگرفته و پیامبر نهایتا با در نظر گرفتن ضرر نداشتن بر اسلام میپذیرفتند.

در مورد قاعدین ( کسانی که ناتوان از جهاد بودند یا عذری می آوردند ) نیز همین امر ثابت است . با این تفاوت که در مورد انتخاب حضرت علی علیه السلام در غزوه تبوک , ایشان از قاعدین نبودند ایشان بنا بر دستور پیامبر در مدینه ماندند .

با سلام

پس شما هم موافق کارشناس هستید...

یعنی جانشینان پیامبر توسط پیامبر انتخاب شدند نه خدا...

پس منتظر می مانم تا پاسخ ایه ی قران را از زبان کارشناس بشنوم

ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی

[=Arial Narrow]

و طاها;914379 نوشت:
ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی

سلام

شما فقط این را در ذهن داشته باشید خداوند غیر از این آیه یک آیه و دستور دیگر هم دارد و آن "فامرهم شوری بینهم" است و در آن شوری رای مشورتی از طرف غیر خدا و رسولش - در صورتی که ضرر نرساند - در برخی موضوعات فرعی نافذ است .

Tazhib;914398 نوشت:
[=Arial Narrow]

سلام

شما فقط این را در ذهن داشته باشید خداوند غیر از این آیه یک آیه و دستور دیگر هم دارد و آن "فامرهم شوری بینهم" است و در آن شوری رای مشورتی از طرف غیر خدا و رسولش - در صورتی که ضرر نرساند - در برخی موضوعات فرعی نافذ است .

سلام

فعلا صبر کنید کارشناس نظرشان را بفرمایند
بعد اگر فرصت بود روی نظر شما هم گفتگو میکنیم.
با تشکر

و طاها;914273 نوشت:
با سلام

خوب بفرمایید آیه ای که در پستهای قبلی اوردم برای چیست؟

و ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی

با سلام و عرض ادب

پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) در ميان امت، دارای سه شأن بوده اند:

الف) تبيين و توضيح كتاب خدا؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: (ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم)؛[1]بر این اساس آنچه مربوط به تشریع و تبیین آن می باشد به وحی الهی بوده و آن حضرت مامور به ابلاغ و تبیین آن می باشد.

ب)‌ تشخيص و ارائه ی طريق در مسائل اجتماعى كه به اداره ی نظام مسلمين مربوط است، که آن حضرت براساس صلاح‏ديد خود، نظر داده و در اين بخش براى تصميم‏ گيرى، مأمور به مشاوره نیز شده است:(وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه)؛[2]و خداوند بدين وسيله، امّت را در مشورت شريك و سهيم، و پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) را در تصيم‏گيرى مستقل قرار داده است.

ج) شأن قضاوت و فصل خصومات و رسیدگی به دعاوی. که در هر سه شأن مردم بايد به آنچه پيامبر دستور داده، چه منشأ سخن آنحضرت، «وحى» و چه «رأى» آنحضرت بوده، عمل نمايند.[3]

در میان این شئون آنچه مستقیما به وحی الهی است، شأن اول بوده و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله و سلّم) در دو شأن دیگر بر اساس نظر معصومانه ی خویش عمل می نمودند که دلیل بر آن نیز آیه ی:(و ما ینطق عن الهوی)و آیات اطاعت مطلق از آن حضرت می باشد.

توضیح :
مرحوم علامه ی طباطبائی در تفسیر آیات: (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏)؛[4]می نویسند: «منظور از كلمه ی «هوى» هواى نفس و رأى و خواسته ی آن است، و جمله ی :«ما ينطق» هر چند مطلق است، و در آن نطق به طور مطلق نفى شده، و مقتضاى اين اطلاق آن است كه هواى نفس از مطلق سخنان پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) نفى شده باشد (حتى در آن سخنان روزمره اى كه در داخل خانه ‏اش دارد)، و ليكن از آنجايى كه در اين آيات خطاب: «صاحبتان» به مشركين است، مشركينى كه دعوت او را و قرآنى را كه برايشان مى‏ خواند دروغ و تقول و افتراى بر خدا مى‏ پنداشتند؛ لذا بايد به خاطر اين قرينه ی مقامى بگوييم: منظور اين است كه آن جناب در آنچه كه شما مشركين را به سوى آن مى‏ خواند، و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مى ‏كند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست، و به رأى خود چيزى نمى‏ گويد؛ بلكه هر چه در اين باب مى ‏گويد وحيى است كه خداى تعالى به او مى‏ كند».[5]

با توجه به مطالب فوق می گوئیم:

1) در دستورات حکومتی هر چند که نظر آنحضرت معصومانه می باشد؛ اما از آنجا که در امر حکومت، اطاعت و ثبات قدم احاد مردم نیز نقش دیگر در رسیدن به اهداف الهی را تشکیل می دهد، در صورت سستی و یا نافرمانی بدیهی است که آن امر به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید که موارد آن در تاریخ صدر اسلام نمایان است.

2) تعیین امام و جانشین پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم)، با سایر تصمیمات حکومتی متفاوت بوده و بر اساس دیدگاه شیعه که بر گرفته از قرآن و سنت است، چنین تعیینی بر اساس وحی الهی صورت پذیرفته؛ لذا مقایسه ی نصب امام علی(علیه السلام) به عنوان امام با جعل جانشین در زمان غزوات مقایسه ای متفاوت است.

موفق باشید.


[/HR] [1] . النحل(16)، 44.

[2] . آل عمران(3)، 159.

[3] . ر.ک : تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج4، ص388.

[4] . النجم(53)4و3.

[5] . المیزان، ج19، ص27.

صدرا;914437 نوشت:
با سلام و عرض ادب
در میان این شئون آنچه مستقیما به وحی الهی است، شأن اول بوده و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله و سلّم) در دو شأن دیگر بر اساس نظر معصومانه ی خویش عمل می نمودند

با سلام و احترام

1 )
تعیین کارگزاران با پیامبر بود نه انتخاب مردم ...
پیامبر اصولا در انتصابات مشورت نمی کردند و تاریخ گویای آن است.
پیامبر (ص) هر وقت مدینه را ترک می کرد، جانشین می گذاشت
پیامبر وقتی که مدینه را چند هفته و حتی چند روزی ترک می گفت، مردی از اصحابش را به جانشینی خود در آن شهر می گمارد. هنگام عزیمت به جنگ بدر، ابو لبابه، روز دومة الجندل ابن عرفطه، در ایام جنگهای بنی قریظه، بنی لحیان و ذی قرد، ابن ام مکتوم را به جای خود تعیین کرد. روز بنی المصطلق ابی ذر، روز خیبر، نمیلة، مدت عمره قضا ابن عضبط، روز فتح مکه ابو رهم، در جنگ تبوک علی بن ابی طالب و در حجة الوداع ابو دجانه انصاری را جانشین خود قرار داد(11).
( سیره ابن هشام )
http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45328/36083/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-(%D8%B5)-%D9%87%D8%B1-%D9%88%D9%82%D8%AA-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%DA%A9-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA
2 )
انتصابات امیرالمومنین علیه السلام نیز مستقیما صورت می گرفت که به خاطر وضوح مطلب، استنادات ذکر نمی شود ...
3 )
نباید بین انتصابات با مشورت در امور اجتماعی و نظامی خلط کرد ...
4 )
الف )
تمامی احکام پیامبر در اصل و فرع، وحی الهی است :
برخی گفته‌اند آیا حضرت اجتهاد هم می‌کند که اجماع امامیه این است که پیامبر طبق امور ظنی عمل نمی‌کند ولی حضرت اجتهاد وحیانی دارد لذا تمامی احکام در اصل و فرع یکدست، وحی الهی است زیرا اجتهاد بشری اگرچه برای فقها کمال است برای نبوت نقص است.
http://iqna.ir/fa/news/3578482/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%B5-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
ب )
انتخاب پیامبر یا انتخاب خدا ؟!

پس از آنکه سوره برائت[نهمین سوره قرآن کریم]بر پیامبر(ص) نازل گردید، آن حضرت، ابوبکر بن ابی قحافه را به حضور طلبید و به وی دستور داد که آیات اول تا نهم این سوره را برای مشرکان،حاجیان و زائران مکّه معظمّه قرائت کند وپیمان آن حضرت با مشرکان را در جمع حاجیان بخواند.



بدین منظور وی را در نخستین روز ماه ذی حجّه سال نهم هجری قمری به سوی مکّه معظمه اعزام نمود. اما اندکی پس از حرکت ابوبکر از مدینه به سوی مکه، جبرئیل امین بر پیامبر (ص) نازل شد و به وی گفت:انّ الله یقرئک السلام و یقول لک: لا یؤدی عنک الاّ انت او رجل منک؛خدای سبحان بر تو درود می فرستد و می فرماید: جز تو یا کسی که به منزله تو باشد نمی تواند این مأموریت را به انجام رساند.



http://article.tebyan.net/108282/%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%B9-%D9%8A%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A8%DA%A9%D8%B1-
5 )
انتخاب جعفربن ابی طالب :
جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب مشهور به جعفر طیار و ذوالجناحین، سومین فرزند ابوطالب، پسرعموی پیامبراکرم(ص)، برادر بزرگ‌تر امام علی(ع) و صحابیرسول خدا(ص). وی دارای مقام و منزلت بسیاری نزد پیامبر اکرم(ص) بود و رسول خدا او را به عنوان سرپرست کاروان مسلماناندر مهاجرت به حبشهبرگزید. پیامبر(ص) پس از بازگشت جعفر از حبشه به او نمازیآموخت که به نماز جعفر طیارمشهور است. جعفر در جنگ موتهبه شهادترسید. مزار او در اردناست. http://fa.wikishia.net/view/%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8

6 )
انتخاب فرمانداران سپاه : پس از فتح خیبر و مراجعت جعفر از حبشه، رسول اکرم(ص) در جمادی الاول سال هشتم هجری، جعفر را به عنوان فرمانده اول سپاه به موته فرستاد تا با سپاهیان روم شرقی بجنگندند. وی فرمود: اگر جعفر کشته شد، زید بن حارثه فرمانده سپاه خواهد بود و اگر او نیز کشته شود، عبدالله بن رواحه فرماندهی را بر عهده بگیرد.[۳۲] برخی نیز زید بن حارثه را فرمانده اول دانسته و جعفر را امیر دوم سپاه گفته‌اند.[۳۳] http://fa.wikishia.net/view/%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8
7 )
والیان مکه :
پیامبر اسلام‏(ص) از میان تمام مسلمانان، جوان بیست و یک ساله‏ای به نام عتاب ابن اسید را برای این کار مهم برگزید و به نام وی فرمانی صادر کرد و دستور داد با مردم نماز گزارد. وی نخستین امیری بود که پس از فتح مکه، در آن مکان نماز جماعت برپا کرد. رسول خدا(ص) به عتاب فرماندار برگزیده خود فرمود: آیا می‏دانی تو را به چه مقامی برگزیده‏ام و بر چه قومی فرمانروا کرده‏ام؟ تو را به امیری اهل حرم خدا و ساکنان مکه معظمه برگزیدم. اگر میان مسلمانان کسی را از تو شایسته‏تر می‏دانستم، حتماً این مقام را به وی واگذار می‏کردم. انتخاب آن جوان از سوی پیامبر(ص) به چنین مقام بزرگی باعث رنجش خاطر و آزردگی شدید بزرگان عرب و سران مکه شد. در نتیجه زبان به اعتراض و شکایت گشودند
http://pasokhgoo.ir/node/55280

8 )
والیان یمن و جدّه :

. نبیّ اکرم - ص - امارت یمن را به او سپرد و هنگام وداع به او فرمود: «خداوند، تو را از پس و پیش، راست و چپ، بالا و پائین و از شرّ انس و جن محافظت فرماید».



................
گفته اند: پیامبر اسلام - ص - حارث را والی جدّه ساخت و از این جهت او در حُنین شرکت نداشت.... در کتاب صفین تألیف نصر بن مزاحم آمده است که امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - او را مأمور قریش بصره کرد.
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4789/4825/42666/%D9%88%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%DA%A9%D9%87-

9 )
انتصاب اسامه :

از جمله مهم‌ترین قضایای مربوط به اسامه، تعیین او به فرماندهی سپاه اسلام است. پیامبر (ص) چندی پس از بازگشت از حجة الوداع، سپاهی از مهاجرانو انصار، که بزرگان صحابهنیز در آن قرار داشتند، تشکیل داد تا جهت مقابله با سپاه روم به سرزمین بَلقاء (در اردن فعلی) بروند. پیامبر اسامه را که در آن زمان جوانی حدوداً 20 ساله بود را به فرماندهی سپاه تعیین کرد. واقدی نیز تأیید می‌کند و می‌گوید: «هیچ‌کس از مهاجرین اولیه نمانْد، مگر این‌که به این جنگ فراخوانده شد».[۱۴]برخی از مدارک تاریخی نیز فراخوانده شدگان به این سپاه را افراد سرشناس از مهاجرین و انصار ذکر کرده‌اند؛ از جمله أبوبکر،[۱۵]عمر بن الخطاب،[۱۶]عبد الرحمن بن عوف، ابوعبیدۀ جراح، و سعد بن ابی وقاص.[۱۷]



اسامه در منطقه جُرف ـ نزدیکی مدینهـ اردو زد، اما این انتصاب با مخالفت برخی از صحابهمواجه شد، آنان از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود ناخوشنود بودند. فرمان پیامبر به حرکت لشکر مصادف بود با بیماری پیامبر که منجر به فوت آن حضرت شد. اما در این میان برخی از اصحاباز اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود آشکارا ناخشنود بودند و در فرستادن نیرو به محل اردو، آنچنان درنگ شد که رسول خدا(ص) با حال بیماری به منبررفت و بر این امر تاکید فرمود.[۱۸]



http://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A9_%D8%A8%D9%86_%D8%B2%DB%8C%D8%AF

10 )
انتخاب نقباء : پس از مراسم بیعت ، آن حضرت از میان آنان ۱۲ نقیب به نامهای اسید‌ بن حضیر ، ابوالهیثم ابن تیهان و سعد بن خیثمه بن حارث بن مالک ، هر سه نفر از اوس [۱۰۵] [۱۰۶]، اسعد بن زراره بن عدس [۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹]، سعد بن ربیع بن عمر الانصاری [۱۱۰] [۱۱۱]، عبد الله بن رواحه بن ثعلبه ، سعد بن عباده بن دلیم ، منذر بن عمرو بن خنیس ، براء بن معرور بن صَخْر [۱۱۲] [۱۱۳]، عبدالله بن عمرو بن حرام بن ثعلبه، عبادة بن صامت [۱۱۴]، رافع بن مالک بن عجلان، ۹ تن از خزرج را برگزید و سالار آنان را اسعد بن زراره قرار داد و فرمود: شما سر پرست و کفیل قوم خود هستید، چنان‌که حواریان برای حضرت عیسی (علیه‌السلام) بودند و من نیز سرپرست قوم خود هستم. [۱۱۵] بنا به روایت دیگری ایشان نقبا را به نقبای موسی در بنی اسرائیل تشبیه کرده است [۱۱۶]، چنان که ابن‌کثیر ذیل آیه «و‌لَقَد‌اَخَذَ اللّهُ میثقَ بَنِی اِسرءیلَ وبَعَثنا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقیبًا...» ‌، [۱۱۷] برگزیدن نقیب را در بیعت عقبه به کار حضرت موسی تشبیه کرده و گفته است: حضرت موسی (علیه‌السلام) هنگامی که عازم جنگ با جبابره بود، ۱۲ نقیب برای ۱۲ سبط برگزید. نقبا وظیفه داشتند درباره توانایی بنی‌اسرائیل تحقیق کنند و به حضرت موسی (علیه‌السلام) گزارش دهند. هر‌نقیب کفیل و ضامن قوم خویش بود تا از آنان بر ایمان و خدا پرستی بیعت بگیرد. رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز شب عقبه از میان اوس و خزرج ۱۲ نقیب برگزید و از آنان پیمان گرفت تا شرک نورزند و خدا و رسولش را حمایت کنند. [۱۱۸] [۱۱۹] بر اساس روایتی از ابوالهیثم بن تیهان ، مفاد بیعت انصار در عقبه دوم با بیعت بنی اسرائیل با موسی (علیه‌السلام) یکسان بود. [۱۲۰]

انتخاب نقیبان به فرمان خداوند
به نقل جابربن عبدالله انصاری انتخاب نقیبان به فرمان خداوند و پس از فرستادن وحی صورت گرفت. [۱۲۱] بنا به قولی دیگر رسول خدا به حاضران در عقبه فرمود: از بین خود ۱۲ نفر برگزینید که کفیل قوم خود باشند، چنان‌که موسی از بنی‌اسرائیل ۱۲‌نقیب گرفت [۱۲۲]؛ اما بنا به قولی رسول خدا با اشاره جبرئیل که می‌گفت: این نقیب ، این نقیب، آنان را برگزید، از این رو از حاضران در پیمان عقبه خواست در این باره احساس ناراحتی نکنند. [۱۲۳]
به روایت عکرمه ، رسول خدا هنگام انتخاب نقبای دوازده‌ ‌گانه آیه «... واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا‌...» [۱۲۴] را قرائت می‌کرد. [۱۲۵]
http://www.wikifeqh.ir/%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA_%D8%B9%D9%82%D8%A8%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86
در همین رابطه بخوانید سخنان حجه الاسلام پناهیان در بیت رهبری :
بلافاصله دوازده نفر رئیس برای مدینه معیّن کردند! آقا یا رسول‌‌الله! کسی که از شما رئیس نخواسته بود، آنجا خودشان رئیس داشتند و بالاخره یک‌طور کارها را اداره می‌کردند. آقا یا رسول الله! هنوز که همۀ مردم مدینه مسلمان نشده بودند! برای آن شهر، چرا دوازده‌تا رئیس تعیین می‌کنید؟ الان برای شهرهای بزرگ‌تر از این هم یک نفر رئیس می‌گذارند! نه؛ نمی‌شود که برای یک جایی، رئیس تعیین نکنید، و بعد بروید آنجا کار فرهنگی و معنوی بکنید. اسامیِ آنها هم توسط جبرئیل امین از آسمان آمده بود. (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَخْرِجُوا إِلَیَّ مِنْکُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً یَکْفُلُونَ عَلَیْکُمْ بِذَلِکَ کَمَا أَخَذَ مُوسَى مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً فَقَالُوا اخْتَرْ مَنْ شِئْتَ، فَأَشَارَ جَبْرَئِیلُ ع إِلَیْهِمْ فَقَالَ هَذَا نَقِیبٌ وَ هَذَا نَقِیب‏؛ اعلام‌الوری/60) (و لا یجدن أحد منکم فی نفسه أن یؤخذ غیره فإنما یختار لی جبرئیل؛ طبقات‌الکبری/3/452) (اخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أُمَّتِهِ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً أَشَارَ إِلَیْهِمْ جَبْرَئِیلُ وَ أَمَرَهُ بِاخْتِیَارِهِمْ کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ مُوسَى ع تِسْعَةٌ مِنَ الْخَزْرَجِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْأَوْس‏؛ خصال/2/491)
http://bayanmanavi.ir/post/3730

با توجه به این نکات :

نمی توانیم انتصابات پیامبر را انتخاب مردم دانست یا با مشورت مردم دانست ...
اگر هم مواردی در این زمینه پیدا شود اندک هستند ...
لذا اصولا پیامبر انتخاب می کردند چه کسی کارگزار و امیر باشد ...
اکنون سوال این است که
آیا خداوند انتخاب کرد یا پیامبر ؟
آیا خواهید گفت انتخاب های پیامبر همان انتخاب های خدا است ؟
یا بین انتخاب پیامبر و انتخاب خدا، فرق می گذارید ؟

که ظاهرا شما فرق می گذارید ...
یعنی انتخاب های پیامبر ممکن است خلاف انتخاب های خدا باشد ...

و طاها;914541 نوشت:
ب
با توجه به این نکات :

نمی توانیم انتصابات پیامبر را انتخاب مردم دانست یا با مشورت مردم دانست ...
اگر هم مواردی در این زمینه پیدا شود اندک هستند ...
لذا اصولا پیامبر انتخاب می کردند چه کسی کارگزار و امیر باشد ...
اکنون سوال این است که
آیا خداوند انتخاب کرد یا پیامبر ؟
آیا خواهید گفت انتخاب های پیامبر همان انتخاب های خدا است ؟
یا بین انتخاب پیامبر و انتخاب خدا، فرق می گذارید ؟

که ظاهرا شما فرق می گذارید ...
یعنی انتخاب های پیامبر ممکن است خلاف انتخاب های خدا باشد ...

با سلام و عرض ادب

1) نیازی به ذکر این موارد نبود؛پاسخگو همه ی این موارد را قبل از جواب دیده و اهم مطالب مورد نیاز بحث را در جواب دوم به شکل مستند به عرض عالی رساند؛

2) موضوع بحث، حیطه ی احکام تشریعی نیست؛ بدیهی است که آن حیطه، حیطه ی اجتهاد نبوده؛ بلکه بیان جزئیات نیز وحیانی به وحی غیر قرآنی بوده است که پاسخ آن داده شد؛

3) در احکام حکومتی اختیار با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده؛ البته برخی از علما در این حیطه نیز قائل به وحیانی بودن آن بوده اند؛ ولی نظر صحیح همان چیزی است که به نقل علامه ی طباطبایی(ره) به عرض رسید؛

4) در احکام حکومتی هر چند امر در اختیار آنحضرت است؛ اما گفته شد که آنحضرت مصون از خطا است: (و ما ینطق عن الهوی)؛ لذا انتخابات آنحضرت معصومانه است؛ هر چند که چنین امری در مورد منتخب به معنای مجبور بودن وی بر عصمت نخواهد بود؛ و وی در چهارچوب نظام امتحان الهی قرار داشته که توضیح آن گذشت.

5) خلاصه ی مطالب آنکه مقایسه ی انتصاب های پیامبر(صلی الله علیه وآله) با بحث انتصاب امام که سوال اصلی شما بود؛ مقایسه ی صحیحی نیست.

از آنجا که پاسخ به سوال اصلی داده شد به نظرم پاسخ به اندازه ی کفایت رسیده؛ لذا ادامه ی بحث تکرار مکررات و حواشی غیر لازم خواهد بود.

موفق باشید.

صدرا;914546 نوشت:
با سلام و عرض ادب

1) نیازی به ذکر این موارد نبود؛پاسخگو همه ی این موارد را قبل از جواب دیده و اهم مطالب مورد نیاز بحث را در جواب دوم به شکل مستند به عرض عالی رساند؛

2) موضوع بحث، حیطه ی احکام تشریعی نیست؛ بدیهی است که آن حیطه، حیطه ی اجتهاد نبوده؛ بلکه بیان جزئیات نیز وحیانی به وحی غیر قرآنی بوده است که پاسخ آن داده شد؛

3) در احکام حکومتی اختیار با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده؛ البته برخی از علما در این حیطه نیز قائل به وحیانی بودن آن بوده اند؛ ولی نظر صحیح همان چیزی است که به نقل علامه ی طباطبایی(ره) به عرض رسید؛

4) در احکام حکومتی هر چند امر در اختیار آنحضرت است؛ اما گفته شد که آنحضرت مصون از خطا است: (و ما ینطق عن الهوی)؛ لذا انتخابات آنحضرت معصومانه است؛ هر چند که چنین امری در مورد منتخب به معنای مجبور بودن وی بر عصمت نخواهد بود؛ و وی در چهارچوب نظام امتحان الهی قرار داشته که توضیح آن گذشت.

5) خلاصه ی مطالب آنکه مقایسه ی انتصاب های پیامبر(صلی الله علیه وآله) با بحث انتصاب امام که سوال اصلی شما بود؛ مقایسه ی صحیحی نیست.

از آنجا که پاسخ به سوال اصلی داده شد به نظرم پاسخ به اندازه ی کفایت رسیده؛ لذا ادامه ی بحث تکرار مکررات و حواشی غیر لازم خواهد بود.

موفق باشید.

با سلام

شما اصلا سوال را میخوانید؟ توجه نمیکنید...
بار اول نیز کلی مطلب نوشتید ولی زبطی به سوال نداشت
الان هم که سوال جدید برای شفاف شدن سوال قبلی مطرح میشود
اصلا متوجه سوال نشده اید

[="Navy"]

و طاها;913122 نوشت:
مگر نمیگویند
و ما ینطق عن الهوی
ان هو الا وحی یوحی
یعنی انتخابهای ایشان نظر خودشان بود نه نظر خدا؟

با سلام.

ظاهرا اين فرمايش، ناظر به آيات قرآني است که آيات قرآن همگي از ناحيه وحي است،

ولي اينکه عموميت داده بشه که آن حضرت هر مطلبي فرمودند يا هر حرکتي انجام دادند از ناحيه وحي بوده، مثلا به کسي سلام داده و احوالپرسي کرده​اند، از ناحيه وحي بوده، اثباتش آسان نيست.

حالا نميدونم نظر شما چيه؟[/]

و طاها;914549 نوشت:
با سلام

شما اصلا سوال را میخوانید؟ توجه نمیکنید...
بار اول نیز کلی مطلب نوشتید ولی زبطی به سوال نداشت
الان هم که سوال جدید برای شفاف شدن سوال قبلی مطرح میشود
اصلا متوجه سوال نشده اید



سلام علیکم

کدام قسمت سوال مطرح شده در تاپیک اول که محور اصلی سوال شما بود و سوال بعدی که می فرمائید بنده متوجه نشدم پاسخ داده نشد؟

Hadi99g;914555 نوشت:
[="Navy"]
با سلام.

ظاهرا اين فرمايش، ناظر به آيات قرآني است که آيات قرآن همگي از ناحيه وحي است،

ولي اينکه عموميت داده بشه که آن حضرت هر مطلبي فرمودند يا هر حرکتي انجام دادند از ناحيه وحي بوده، مثلا به کسي سلام داده و احوالپرسي کرده​اند، از ناحيه وحي بوده، اثباتش آسان نيست.

حالا نميدونم نظر شما چيه؟

[/]

با سلام
نه من قصد ندارم سلام احوالپرسی پیامبر را هم وحی بدانم...

تجربه به من میگفت ایشان متوجه سوالات نمیشوند و...
به هر حال انسان نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود
پس بهتر است وقتی درک متقابل وجود ندارد بحث را خاتمه دهم...

و طاها;914579 نوشت:

تجربه به من میگفت ایشان متوجه سوالات نمیشوند و...
به هر حال انسان نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود
پس بهتر است وقتی درک متقابل وجود ندارد بحث را خاتمه دهم...



با سلام و عرض ادب

جهت اتمام بحث و توجه ی کاربر محترم، خلاصه ای از مطالب طرح شده بیان می گردد:

1) عنوان تاپیک: آیا انتخاب پیامبر مبنی بر جانشینی عثمان منصوص بود؟
2) سوال کاربر: آیا انتخاب عثمان یا امیرالمومنین علیه السلام و سایر صحابه، منصوص بود یا نه ؟


بدیهی است که موضوع این سوال جانشینی بعضی از صحابه در فقدان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در مدینه می باشد که تفصیل آن کلیدی راهگشا در درک بیشتر سوال می باشد.

در جواب اول ما به بررسی این امر پرداختیم که چه کسانی جانشین آنحضرت در مدینه بوده اند؟ نتیجه آن شد که قریب به هفده نفر عهده دار این امر بوده و آنحضرت آنان را بر این امر منصوب نمودند؛ با این قید که وظیفه ی آنان فقط حفظ نظم و برقراری امنیت شهر بوده و نه امر دیگری.
همچنین گفته شد چنین جانشینی ای مزیّت و برتری یک صحابه را بر دیگر صحابه ثابت نمی کند؛ زیرا که سیزده مرتبه شخصی نابینا متصدی چنین امری بوده است. همچنین در این تاپیک، قسمتی از نص سوال پرسشگر پاسخ داده شد که عثمان در یک مقطع چند روزه متصدی چنین امری بوده با اختلاف نقلی که در اثبات و ننفی آن است و مصادری نیز که در این تاپیک بدان ارجاع داده شد از مهمترین و معتبر ترین مصادر در نزد عامه است.

در تاپیک بعد به بررسی کلامی ماجرا پرداختیم که نتایج آن چنین بود:
1) جانشینان به نص و نصب پیامبر(صلی الله علیه وآله) جانشین آنحضرت بودند؛
2) امری که به واسطه ی معصوم صورت پذیرد از هر کژی ای مبرا است؛ اما اوامر آنحضرت هر چند از مصدر معصومانه صادر شده؛ ‌اما در تحقق کامل آن اطاعت امر و ثبات قدم مکلفین شرط اساسی آنرا ایفا نموده؛ لذا اگر کوتاهی و نقصی در این مسیر وجود داشته از جانب مکلفین و نه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است.
3) همسان فرض نمودن نصب امام علی(علیه السلام) به امامت، با نصب سایر افراد بر جانشینی در اداره ی شهر مقایسه ای اشتباه بوده و این دو از یک سنخ نبوده؛ اولی در چارچوب نظام شریعت و وحی الهی صورت پذیرفته که مستند به ادله ی قرآنی و نصوص روایی مختلف است و دیگری در چارچوب اختیار پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جریان امور اجتماع مسلمین.

در تاپیک بعد شما همچون رویه ی گذشته
[1]بیان فرمودید:
همه چیز را گفتید غیر از سوال اصلی؟ (گویا پاسخ کامل دادن که راهی برای بهانه نمی گذارد خود نقص پاسخگویی استایا جانشینان پیامبر را خدا تعیین می کند؟ یا خیر ؟بله یا خیر؟

این سوال در متن سوال اصلی جا نداشت که حقیر آنرا نیز بیان کنم؛ زیرا خود فراموش نمودید که سوالتان تنها در منصوص بودن امر جانشینان بود. در پاسخ شما به اختصار گفته شد: نصب جانشین در حیطه ی اختیار پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده و این اوامر وحیانی نبوده است.

دو باره تکرار نمودید:
متوجه نمی شوم: آیا خداوند جانشینان پیامبر را انتخاب کرد یا پیامبر خودشان انتخاب کردند؟ و بعد در تاپیکی دیگر وجه جمع اختیار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را با آیه ی (و ما ینطق عن الهوی) جویا شدید.

در پاسخ گفته شد:
1) پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارای سه شان می باشند: تشریع؛ حکومت؛ قضاوت.
2) در بعد اول همه چیز به وحی الهی است و در دو بعد دیگر به انتخاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)؛ منتهی پیامبر معصوم بوده و اشتباهی از جانب ایشان سر نمی زند.
3) آیه ی (و ما نطق عن الهوی) مطلق بوده و عصمت مطلق را برای آن حضرت اثبات می نماید؛ اما آیه ی (ان هو الا وحی یوحی) تنها مربوط به قرآن می باشد؛ شما در پاسخ خود بدنبال پاسخهایی در فضای مجازی رفتید که تائید و نه نقض گفتار ما بود. ودر پایان دوباره سوال خود را تکرار نمودید:

(جانشینان را) آیا خداوند انتخاب کرد یا پیامبر ؟ آیا خواهید گفت انتخاب های پیامبر همان انتخاب های خدا است ؟ یا بین انتخاب پیامبر و انتخاب خدا، فرق می گذارید ؟ که ظاهرا شما فرق می گذارید ... یعنی انتخاب های پیامبر ممکن است خلاف انتخاب های خدا باشد ...

در پاسخ گفته شد:
1) موضوع بحث، حیطه ی احکام تشریعی نیست؛ بدیهی است که آن حیطه، حیطه ی اجتهاد نبوده؛ بلکه بیان جزئیات نیز وحیانی به وحی غیر قرآنی بوده است که پاسخ آن داده شد؛
2) در احکام حکومتی اختیار با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده؛ البته برخی از علما در این حیطه نیز قائل به وحیانی بودن آن بوده اند؛ ولی نظر صحیح همان چیزی است که به نقل علامه ی طباطبایی(ره) به عرض رسید؛
3) در احکام حکومتی هر چند امر در اختیار آنحضرت است؛ اما گفته شد که آنحضرت مصون از خطا است: (و ما ینطق عن الهوی)؛ لذا انتخابات آنحضرت معصومانه است؛ هر چند که چنین امری در مورد منتخب به معنای مجبور بودن وی بر عصمت نخواهد بود؛ و وی در چهارچوب نظام امتحان الهی قرار داشته که توضیح آن گذشت.
4) خلاصه ی مطالب آنکه مقایسه ی انتصاب های پیامبر(صلی الله علیه وآله) با بحث انتصاب امام که سوال اصلی شما بود؛ مقایسه ی صحیحی نیست. از آنجا که پاسخ به سوال اصلی داده شد به نظرم پاسخ به اندازه ی کفایت رسیده؛ لذا ادامه ی بحث تکرار مکررات و حواشی غیر لازم خواهد بود.

وقتی جواب شما داده شد و استمرار و تکرار یک امر نیز امری غیر لازم دانسته شد؛ همچون روال گذشته از مسیر بحث خارج شده و بیان نمودید:
شما اصلا سوال را میخوانید؟ توجه نمیکنید...
بار اول نیز کلی مطلب نوشتید ولی ربطی به سوال نداشت
الان هم که سوال جدید برای شفاف شدن سوال قبلی مطرح میشود
اصلا متوجه سوال نشده اید[2]

و وقتی از شما پرسیده شد کدام قسمت سوال شما بی پاسخ باقی ماند مرقوم داشتید:
تجربه به من میگفت ایشان متوجه سوالات نمیشوند و...
به هر حال انسان نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود
پس بهتر است وقتی درک متقابل وجود ندارد بحث را خاتمه دهم...

این سخن یعنی اینکه کاربر محترم نه تنها بدنبال حل مجهول ذهنی خود نبوده؛ و هیچ گاه نیز حاضر به پذیرش جواب پاسخگو و دیگر کاربران محترم نیست؛ بلکه او را نیز به عدم فهم نیز متهم نموده؛ امری که خارج از رعایت اصول اخلاقی مسلم می باشد.

در هر حال سعی پاسخگو در ارائه پاسخ مستند و علمی و بدون حاشیه و توجه به همه ی سوالات کاربر و برای استفاده همگان بوده؛ هر چند که کاربر محترم بی لطفی فرمودند.

موفق باشید.

--------------

1. http://www.askdin.com/showthread.php?t=57907

http://www.askdin.com/showthread.php?t=56648&page=5
. اعتراض شما به پاسخ ما از تاپیک46 به بعد. در تاپیک (68) علت اصلی نپذیرفتن سخن کارشناس مشخص است آنجا که نوشتید:
«اما شما از راه رسیدید و نمی دانم مشکلتان چه بود که از من نقل گرفتید و گفتید اینها صرفا بیان احتمالات است و الا بنده به شما و بحثتان کاری نداشتم. این شما بودید که به انتقاد پرداختید و باید پاسخش را هم می گرفتید که گرفتید ...حالا اگر شما بخواهید در مقابل این دلایل و نتیجه ای که بنده گرفتم، به بنده اتهام بزنید و بگویید صرفا احتمالاتی بیان کرده ام، جز اینکه اتهام شما را واگذار به رب العالمین و سرای دیگر کنم کاری از دستم بر نمی اید ...». گویا بیان نمودن نقطه اشتباه کاربر محترم امری غیر قابل پذیرش از سوی ایشان است.

2. نظیر آن در پاسخ اول شما به جواب پاسخگو در لینک اول قابل مشاهده است.


سؤال:
جانشینان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غیاب آنحضرت در مدینه چه کسانی بودند؟ آیا عثمان نیز در بین این صحابه بوده و منصوب نمودن او امری منصوص بوده چنانکه در مورد امام علی (علیه السلام) اینگونه بوده است؟

جواب:
سیره ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) چنین بوده که در غیاب خود در مدینه، شخصی را برای تصدی اداره ی شهر بر می گزیدند.
«عبدالحی الکتَّانی»، در کتاب: «التراتیب الاداریّة»، که کتابی در موضوع نظام حکومتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) است، بابی را با عنوان برگزیدن جانشین توسط امام به هنگام خروج وی از قلمرو حکومت قرار داده و می نویسد: «کان یستخلف المصطفی(صلی الله علیه وآله و سلّم) فی کل غزواته»؛(1) «آنحضرت در همه ی غزوات، شخصی را به عنوان جانشین بر می گزیدند». که قدر متیقّن از چنین استخلاف و جانشینی ای تنها در امور عادی و اداره و حفظ نظم و امنیت شهر بوده؛ لذا چنین امری منافاتی با آن نداشته که مرجع در امور دیگری که شأنیتی خاص و مناسب با خود را می طلبیده، همچون دعاوی و بیان احکام بر عهده ی افراد دیگری بوده باشد.(2)

بنابر نقل «واقدی» افرادی که توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) به هنگام ترک مدینه، برای مدتی جانشین آنحضرت بودند عبارتند از:
1. سعد بن عبادة در غزه ی «ودّان»؛
2. سعد بن معاذ در غزوه ی «بواط»؛
3. ابن أم مكتوم در غزوه ی «احد» و «حمراء الاسد» و «بنی نضیر» و «الکدر» و «بحران» و «خندق» و «بنی قریظة» و «بنی لحیان» و «الغابة» و «حدیبیة» و «فتح» و «حنین» و «طائف» و «حجة الوداع»؛
4. زید بن حارثة در جریان تعقیب «کرز بن جابر» و در غزوه ی «المریسیع»؛
5. أبو سلمة المخزومي در غزوه ی «ذو العشیرة»؛
6. أبولبابة در غزوه ی «بدر» و «سویق»؛
7. عثمان بن عفان در غزوه ی «ذی أمر» و «ذات الرقاع»؛
8. عبدالله بن رواحة در غزوه «بدر الموعد»؛
9. سباع بن عرفطة در غزوه «دومة الجندل» و «خیبر»؛
10. محمد بن مَسلمة الانصاری در غزوه «تبوک»؛
11. ابو رُهم در غزوه ی «عمرة القضیة»، می باشند.(3)

در نسخه ی مورد رجوع کتاب مغازی در این صفحه نامی از امام علی (علیه السلام) در جریان خیبر برده نشده است. همچنین در برخی کتب دیگر همچون: «السیرة النبویّة»؛ نوشته ی «ابن هشام»؛(4) «مُحَمّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ الْأَنْصَارِيّ» و یا «سِبَاعَ بْنَ عُرْفُطَةَ» جانشین آنحضرت در جریان غزوه ی تبوک معرفی شده اند؛(5) در حالی که چنین نقلی مخالف نقل صحیح مشهور و اضبط بوده که در صحیحترین منابع روایی عامه نیز نقل شده که امام علی (علیه السلام) جانشین آنحضرت در جریان غزوه ی تبوک بوده اند و حدیث منزلت نیز در این جریان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) صادر گردید؛(6) لذا نقل ابن هشام در کتاب سیره مخالف نقل صحیح است.(7)

«کتانی» در «التراتیب الاداریة» به برخی دیگر از صحابه اشاره می نماید که در زمان غزوات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) جانشین آن حضرت در مدینه بودند که عبارتند از:امام علی(علیه السلام)؛(8) ابوذر؛ بشیر بن منذر؛ عبدالله ابن عبدالله ابن ابی سلول؛ نمیلة بن عبدالله اللیثی؛ عریف بن اضبط الدیلمی.(9) که در میان این افراد «عبدالله بن أم مكتوم» با سیزده بار جانشینی بیشترین میزان جانشینی را به خود اختصاص داده است.(10).
همچنین بر اساس نقلهای موجود در دو مورد گفته شده که عثمان جانشین آنحضرت در مدینه بوده که این دو مورد عبارتند از:

الف) غزوه ی: (ذی امّر):

محرم سال سوم هجری درپی با خبر شدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) از کارشکنی برخی قبایل، آنحضرت به «ذی امّر» لشکر کشیدند؛ اما جنگی واقع نشد و آنحضرت پس از یازده روز، به نقل «واقدی» یا بیشتر به نقل «ابن اسحاق» به مدینه بازگشتند. در این مدت «عثمان بن عفان» جانشین آنحضرت(صلی الله علیه وآله و سلّم) در مدینه بود.(11)

ب) غزوه ی: (
ذات الرِّقاع):

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) برای مقابله با تهدید قبایل «بنی محارب» و «بنی قطفان»، در محرم سال پنجم هجری عازم سرزمین نجد شدند،(12) هر چند که این رویارویی به جنگ نینجامید و سپاه اسلام پس از پانزده روز به مدینه عزیمت نمود.(13) در این مدت «ابوذر غفاری» در اکثر نقلها و به قولی «عثمان بن عفان» جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) در مدینه بودند.(14)

با توجه به این نقلها که در کتب تاریخ و حدیث و رجال و تراجم اهل سنت آمده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) هیچگاه مدینه را در غیاب خود بدون سرپرست و اداره کننده ی امور شهر تنها نگذاشته و در این راستا از افراد مختلفی استفاده نموده که بیشترین موارد را شخص نابینایی به نام «ابن ام مکتوم» به خود اختصاص داده است.

با توجه به نکات فوق در رابطه با منصوص بودن جانشینی جانشینان می گوئیم:

افرادی که در زمان عدم حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) تا هنگام بازگشتشان جانشین آنحضرت در مدینه بودند، همگی به نص و نصب آنحضرت این منصب را عهده دار بودند؛ اما چنین انتصابی تنها در حیطه ی حفظ و امنیت شهر و جریان امور عادی شهر بوده و چیزی فراتر از آن قابل اثبات نیست؛ لذا مشاهده می گردد بیشترین کسی که در زمان عدم حضور آنحضرت چنین منصبی را دارا بوده «ابن ام مکتوم» نابینا بوده است.

چنانکه گفته شد حدود هفده نفر در غیاب آنحضرت چنین وظیفه ای را متکفل بودند که برخی از آنان نیز از معروفین صحابه نبوده و چنین امری نیز به عنوان یکی از افتخارات آنها به ثبت نرسیده و هیچکدام از آنان نیز چنین امری را به منزله ی قابلیت خلافت بعد از آن حضرت تلقی ننمودند؛ بلکه اساسا در آن شرایط باقی ماندن در مدینه برای صحابه ی راستین خود موجب نقصان و عیب بود؛ لذا مشاهده می گردد امام علی (علیه السلام) پس از آنکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) آنحضرت را (به واسطه ی شرایط خاص موجود) جانشین خود در مدینه قرار دادند عرضه داشت: «أتُخَلفُني في الخالفة، في النساء والصبيان؟»؛(15) آیا مرا در میان کسانی که باز مانده اند از زنان و کودکان جانشین می نمائید؟ که چنین تعبیری به شکل کنایه بیانگر آن است که باز ماندگان از جنگ در حکم زنان و کودکانند که پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) نیز در جبران چنین امری حدیث منزلت را در شأن آنحضرت بیان فرمودند که جمیع منازل و مقاماتی که هارون نسبت به موسی(علیهما السلام) داشت، تو نیز نسبت به من دارا می باشی.

بنابراین جانشینی کسانی که در زمان غیبت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) به عنوان این امر معرفی شدند، هیچگاه همسان قرار دادن امام و جانشینی در همه ی ابعاد پس از خود نبوده؛ چنانکه وجه تمایز جانشین نمودن امام علی (علیه السلام) در جریان غزوه ی تبوک نیز با دیگر افراد امری مشهود بوده که در جعل جانشینی هیچکدام از آنان تعبیری که در حدیث منزلت وارد شده گفته نشده است. علاوه بر آنکه امامت امام علی(علیه السلام) و اعلان آن بر اساس منابع حدیث اهل سنت در مواقع متعددی اتفاق افتاده که در نهایت اعلان عمومی و بیعت نمودن با آنحضرت به عنوان امیر مومنان در جریان حجة الوداع صورت پذیرفت.

پی نوشت:
1. عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة، ج1، ص314، دارالکتب العربی.
2. بدیهی است که همه ی اصحاب در علم و دانش همسان یکدیگر نبودند؛ چنانکه ابن سعد در مورد «زیدبن ثابت» روایت نموده: «مَا كَانَ عُمَرُ وَلا عُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ أَحَدًا فِي الْقَضَاءِ وَالْفَتْوَى وَالْفَرَائِضِ وَالْقِرَاءَةِ». (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص274، دار الكتب العلمية – بيروت؛التراتیب الاداریة، الکتانی، ج2، ص424، دارالکتب العربی).
3.
الواقدی، المغازی،ج1، ص8: «واستخلف رسول الله صلى الله عليه وسلم في مغازية على المدينة: في غزوة ودان سعد بن عبادة، واستخلف في غزوة بواط سعد بن معاذ، وفي طلب كرز بن جابر الفهري زيد بن حارثة، وفي غزوة ذي العشيرة أبا سلمة بن عبد الأسد المخزومي، وفي غزوة بدر القتال أبا لبابة بن عبد المنذر العمري، وفي غزوة السويق أبا لبابة بن عبد المنذر العمري، وفي غزوة الكدر ابن أم مكتوم المعيصي، وفي غزوة ذي أمر عثمان بن عفان، وفي غزوة بحران ابن أم مكتوم، وفي غزوة أحد ابن أم مكتوم، وفي غزوة حمراء الأسد ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني نضير ابن أم مكتوم، وفي غزوة بدر الموعد عبد الله بن رواحة، وفي غزوة ذات الرقاع عثمان بن عفان، وفي غزوة دومة الجندل سباع بن عرفطة، وفي غزوة المريسيع زيد بن حارثة، وفي غزوة الخندق ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني قريظة ابن أم مكتوم، وفي غزوة بني لحيان ابن أم مكتوم، وفي غزوة الغابة ابن أم مكتوم، وفي غزوة الحديبية ابن أم مكتوم، وفي غزوة خيبر سباع بن عرفطة الغفاري، وفي عمرة القضية أبا رهم الغفاري، وفي غزوة الفتح وحنين والطائف ابن أم مكتوم، وفي غزوة تبوك ابن أم مكتوم، ويقال محمد بن مسلمة الأشهلي، وفي حجة رسول الله صلى الله عليه وسلم ابن أم مكتوم».
4.
ابن هشام، السیرة النبویّة،ج4، ص946، المدنی-القاهرة: «فَلَمّا خَرَجَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ ضَرَبَ عَسْكَرَهُ عَلَى ثَنِيّةِ الْوَدَاعِ . قَالَ ابْنُ هِشَامٍ : وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ مُحَمّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ الْأَنْصَارِيّ وَذَكَرَ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمّدٍ الدّرَاوَرْدِيّ عَنْ أَبِيهِ أَنّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ اسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ ، مَخْرَجَهُ إلَى تَبُوكَ ، سِبَاعَ بْنَ عُرْفُطَةَ ». ایضا: الوافی بالوفیات، الصفدی،‌ج2، ص100؛ البدایة والنهایة، ابن الاثیر، ج5، ص11.
5. بر اساس این قول امام علی(علیه السلام) تنها جانشین در امورات زنان آنحضرت بوده اند.
6.البخاری، صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة تبوک و هی غزوة العسرة، ح4322، دارالمعرفة: «...عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ، وَ اسْتَخْلَفَ عَلِيًّا، فَقَالَ: أَ تُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَ النِّسَاءِ؟ قَالَ: أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ‏ نَبِيٌّ بَعْدِي‏».
7. در صورتی که ناقلین این خبر ضعیف بوده باشند خبر آنها منکر و در صورتی که موثق بوده باشند خبر آنها شاذ خواهد بود که در هر دو حال این نقل غیر معتبر می باشد. ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء قائل به شاذ بودن چنین نقلی است؛ همچنان که می نویسد: «والمحفوظ أن النبي صلى الله عليه وسلم إنما استعمل على المدينة عامئذ علي بن أبي طالب».(الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج1، ص361).
8. کتانی در مورد جریان تبوک به نقل از صاحبان کتب رجال و تراجم می نویسد: «قال الحافظ زين الدين العراقي: في ترجمة علي من شرح التقريب، لم يتخلف علي عن المشاهد إلا تبوك، فإن النبي صلى الله عليه وسلم خلّفه على المدينة، كما رواه عبد الرزاق في مصنفه بسند صحيح، عن سعد بن أبي وقاص. ولفظه: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما خرج إلى تبوك استخلف على المدينة علي بن أبي طالب. وفي الإستيعاب: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم لما قدم المدينة يستخلف عليا في أكثر غزواته».( التراتیب الاداریة، عبدالحی الکتّانی، ج1، ص314). ابن عبدالبر در الاستیعاب می نویسد: «ولم يتخلف عن مشهد شهده رسول الله صلى الله عليه وسلم مذ قدم المدينة إلا تبوك فإنه خلفه رسول الله صلى الله عليه وسلم على المدينة وعلى عياله بعده في غزوة تبوك وقال له: " أنت مني بمنزلة هارون من موسى، إلا أنه لا نبي بعدي». ( الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص338، دار الجيل، بيروت).
9.عبدالحی الکتّانی، التراتیب الاداریة، ج1، ص316، دارالکتاب العربی: «وفي الإستيعاب كان رسول الله صلى الله عليه وسلم لما قدم المدينة يستخلف عليا في أكثر غزواته وفي محاضرات الأبرار للشيخ الأكبر محيي الدين بن العربي نوابه صلى الله عليه وسلم الذين استعملهم على المدينة في وقت خروجه لغزوة أو عمرة أبو لبابة وبشير بن المنذر وعثمان بن عفان وعبد الله بن أم مكتوم وأبو ذر وعبد الله بن عبد الله بن أبي سلول وسباع بن عرفطة ونميلة بن عبد الله الليثي وعريف بن أضبط الديلمي وأبو رهم ومحمد بن مسلمة الأنصاري وزيد بن حارثة والسائب بن عثمان بن مظعون وأبو سلمة بن عبد الأسد وسعد بن عبادة وأبو دجانة الساعدي ثم فصل ولاية كل واحد من هؤلاء. (باب في الرجل يستخلفه الإمام على أهله إذا سافر) خلف المصطفى في غزوة تبوك علي بن أبي طالب على أهله وأمره بالقيامة فيهم. في المواهب نقلا عن شرح التقريب أن النبي صلى الله عليه وسلم استخلف عليا على المدينة وخلفه على عياله هـ. قال الزرقاني خلفه على عياله فقال يا علي اخلفني في أهلي واضرب وخذ وأعط ثم دعا نساءه فقال اسمعن لعلي وأطعن رواه الحاكم في الإكليل من مرسل عطاء بن أبي رباح وأخرج ابن إسحاق عن سعد بن أبي وقاص خلف صلى الله عليه وسلم عليا على أمر أهله وأمره بالإقامة فيهم هـ».
10.
عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة، ج1، ص314: «استخلف ابن ام مکتوم ثلاث عشرة مرة حتی فی تبوک».
11. الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج2، ص143، دار الكتاب العربي، بيروت: «ثُمَّ دَخَلَتْ سَنَةُ ثَلَاثٍ: «غَزْوَةُ ذِي أَمَرٍ» فِي الْمُحَرَّمِ، غَزَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَجْدًا، يُرِيدُ غَطَفَانَ. وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ عُثْمَانَ. فَأَقَامَ بِنَجْدٍ صَفَرًا كُلَّهُ، وَرَجَعَ مِنْ غَيْرِ حَرْبٍ. قَالَهُ ابْنُ إِسْحَاقَ. وَأَمَّا الْوَاقِدِيُّ فقال:كَانَتْ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ، وَأَنَّ غَيْبَتَهُ أَحَدَ عَشَرَ يَوْمًا»؛ البداية والنهاية، ابن کثیر، ج4، ص3، دار إحياء التراث العربي:« وَاسْتَعْمَلَ عَلَى الْمَدِينَةِ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ فَغَابَ أَحَدَ عَشَرَ يَوْمًا».
12. تاریخ الطبری، ج3، ص86، دارالکتب العلمیة.
13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص61، دارصادر-بیروت؛ التنبيه والإشراف، المسعودی، ج1، ص214، دار الصاوي – القاهرة: « وكان استخلف عليها عثمان بن عفان، وكانت غيبته خمس عشرة ليلة».
14.
ابن عبد البر، الدرر في اختصار المغازي والسير،‌ ج1، ص48: « واستعمل على المدينة أبا ذر الغفاري، وقيل: بل استعمل يومئذ عليها عثمان ابن عفان، والأول أكثر»؛ الکامل ، ابن الاثیر، ج1، ص302؛‌ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج4، ص95: «غزوة ذات الرقاع، قال ابن إسحاق: ثم أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمدينة بعد غزوة بني النضير شهري ربيع وبعض جمادي ثم غزا نجدا يريد بني محارب وبني ثعلبة من غطفان واستعمل على المدينة أبا ذر».
15. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج2، ص232، ح1490، دار الحديث – القاهرة.

موضوع قفل شده است