حسد و راه درمان آن

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حسد و راه درمان آن

بسم الله الرحمن الرحیم
به حول و قوه الهی در این تاپیک، مباحث مربوط به رذیله اخلاقی حسادت و راه درمان آن را پیگیری خواهیم نمود. امید است که مطالب تاپیک که برگرفته از کتاب حسد، نوشته آیت الله سید رضا صدر است، چراغ راهی باشد تا از گزند این آتش سوزان نسبت به ایمان خود، در امان باشیم.

حسد
حسد که آرزومندی دور شدن نعمتی از کسی، است و گاه می شود حسود خودش آن نعمت را دارد و با وجود آن، حسد می ورزد، و گاه می شود که حسود زیان خویش، بلکه مرگ را می خواهد، تا نعمت آن کس سلب شود، یکی از بیماری های خطرناکی است که بسیاری گرفتار آنند و کمتر کسی یافت می شود که از آن پیراسته باشد، حسد است که آن را به فارسی رشک می گویند.
حسد، هم برای فرد زیان دارد و هم برای جامعه؛ و علمای اخلاق آن را یکی از نکوهیده ترین صفت ها شمرده اند، زیرا زیان حسد دو گونه است:
الف: از طرفی به حسود زیان می رساند.
ب: از طرفی کسی را که به او حسد برده شده است، یعنی، محسود را در خطر نیستی و نابودی قرار می دهد و بیشتر افراد هر جامعه ای، در یکی از این دو موقعیت قرار دارند و هنگامی که اکثر افراد جامعه ای در خطر قرار گرفتند ادامه حیات آن جامعه و بقای آن بسیار بعید به نظر می رسد.

حسد در هر طبقه ای هست

حسد در تمام طبقات موجود است و اختصاص به دسته ای مخصوص ندارد؛ هم در طبقات بالا یافت می شود، و هم در طبقات پایین؛ گمان نرود که طبقه عالی به واسطه برخورداری از ناز و نعمت، پاکیزه از حسد هستند؛ بلکه گرفتاران این بیماری مهلک و خطرناک در این دسته فراوانند.
شاید یکی از علل آن که دیکتاتورها، رجال و بزرگان کشور خود را نابود می کنند، حسد آن ها باشد؛ چون نمی توانند ببینند به جز خودشان کسی دیگر، ثروتی یا شخصیتی و مقامی دارد - هر چند خودشان بالاتر از آن را داشته باشند - ولی بر همان اندازه ای که دیگران دارند، رشک می برند؛ گاهی رشک آن ها چنان طغیان می کند که رحم از دلشان می رود و همه را از دم تیغ می گذرانند و پس از آن که همه را نابود کردند و نیروی اساسی کشور را ضعیف نمودند، خود نیز توانایی زیست کردن و مقاومت در برابر دشمنان را از دست می دهند؛ لذا به سرانجامی شوم دچار می شوند.
پس همان طور که از زیردست به زبردست حسد می شود، از بالا به پایین و از مهتر به کهتر نیز، بسیار است و از مساوی به مساوی نیز خواهد بود؛ بلکه این گونه حسد فراوان است و بیشتر در میان خویشان و دوستان اتفاق می افتد.

[h=4]حسد در سیاستمداران و علما[/h][=bbcnassim]در دو دسته از مردم حسد بسیار یافت می شود:
یکی رجال سیاست و دیگر رجال علم.
فرقی که هست، آن است که حسودان دسته دوم از لحاظ موقعیتی که دارند، نمی توانند دلیرانه و آشکارا حسد خود را اعمال نمایند و به طور جدی از رقیب خرده گیری یا انتقاد کنند؛ بلکه پیوسته منتظر فرصت می باشند تا موقعی مناسب پیدا شود و مقصود خود را با اشاره یا طرز دیگری عملی سازند، و گاه می شود که تقوی از آنان جلوگیری کرده، خودداری می کنند و حسد را می کوبند؛ ولی سیاستمداران حسود، حسد را به طور آشکارا و دلیرانه اعمال می کنند و با شدتی هر چه تمام تر زبان انتقاد می گشایند تا رقیب را خانه نشین کرده، از صحنه بیرون کنند و موقعیت خویش را مستحکم سازند.

[h=4]منفی باف ها[/h][=bbcnassim]بیش تر منفی باف ها از این دسته می باشند؛ چون که خودشان شایستگی رسیدن به مقام عالی را ندارند و در اثر حسدی که دارند از بودن قدرت در دست دیگران در رنجند و نمی توانند رقیبان خود را نیک نام و کام یاب ببینند؛ لذا دشنام می دهند و از همه بدگویی می کنند و برای گشودن عقده دل، از هیچ گونه تهمت و افترا خودداری نمی کنند.
رقیبان آن ها هم اشخاص معین و محدودی نیستند؛ بلکه هر کس قدرتی به دست آورد و یا از کسی ذکر خیری در حضور ایشان بشود، آنان حسد می برند و زبان را به انتقاد و بدگویی می گشایند و اگر اهل قلم باشند با نیش آن، زهر خود را به او می رسانند.

حسد ایمان را می سوزاند

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ‏ الْإِيمَانَ‏ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ [1]حسد ایمان را می خورد؟ چنان چه آتش هیزم را می خورد.»
زیرا کوچک ترین مرتبه اظهار حسد، بدگویی و غیبت است؛ غیبت، یعنی، آشکار ساختن نقاط سیاه و ضعیف دیگران، و اسلام آن را از گناهان بزرگ شمرده است.
اگر حسود به وسیله غیبت و نشر نقاط ضعف، نتوانست به مقصد برسد، پا را بالاتر نهاده، تهمت می زند و افترا می بندد و به نشر اکاذیب و خبرهای دروغین می پردازد. اگر در این مرحله هم موفقیتی به دست نیاورد، به سوی جنایت و غارت می رود و اگر از او ساخته نباشد و یا اقدام شخص خود را مصلحت نداند، دیگران را به این کارها تحریک می کند که به مال یا به ناموس محسود، دست تعدی دراز کنند.
اگر در این مرحله هم به مقصد نرسید در مقام نابودی او بر می آید و به هر وسیله ای که در دسترس او باشد در این کار پافشاری می کند، شاید بتواند به مقصد پلید خود برسد.
اگر در این راه هم شکست خورد، جز سوختن و ساختن و خودخوری، چاره ای ندارد. همیشه باید از سوزش این نیش درونی بر خود بپیچد و با همه بستیزد تا هنگامی که مرگ گریبانش را بگیرد؛ پس حسود در تمام مراتب، جنایت پیشه و گناهکار است و گذشتن روزگار، حسدش را می افزاید و گناهانش بیش تر می شود و ایمانش کم تر می گردد؛ آری حسد ایمان را می سوزاند، چنان چه آتش هیزم را می سوزاند.
گاهی حسد به قدری شدید می شود که حسود را به خودکشی وادار می کند، و آن را دارویی سرد و گوارا برای زخم درونی اش می پندارد. شاید شدت حسد او را طوری کر و کور بگرداند که خودکشی خود را وسیله ای برای نابودی محسود گمان برد.
........................
پی نوشت:
[1]. کلینی، کافی، ج2، ص 306، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407ق.

[h=4]نابودی خویش و زیان دیگری[/h][=bbcnassim]در مَثَل است که خر، مرگ خود را می خواهد، تا به صاحبش زیان رسد!
نادانی خر چنین اقتضا می کند که برای انتقام، به زیان قطعی خویش تن دهد، تا زیانی مشکوک به صاحبش برسد! بسیار معامله عجیبی است! صد در صد به زیان خود و یک در صد به زیان دیگری! نابودی قطعی خود را می خواهد، تا نیش خاری در پای دیگری بخلد! حیات و هستی خود را می فروشد، تا سر مویی از دیگری کم شود.
حسود چنین است؛ زیرا رشک، چشم و گوشش را بسته است؛ شعورش را از میان برده و ادراکاتش را آلوده کرده است؛ نمی تواند درست فکر کند و تشخیص صحیح بدهد و برای رسیدن به هدف شوم خویش، نقشه ای صحیح طرح کند؛ لذا نقشه هایش در آغاز، خودش را می سوزاند و سپس دیگری را.
عجب این جاست که حسود بر اثر اختلال ادراک به چنین وضعیتی خشنود است؛ چون عقل سالم بر او حکومت نمی کند، تا دریابد که نقشه نابودی خویش را کشیدن برای به دام انداختن دیگری خردمندانه نیست. و این گونه فکر، نمونه ای از جنون و دیوانگی است.
سرّ حقیقی پیدایش این گونه افکار در حسود آن است که پس از آن که حسود از آزار رسانیدن به دیگری نومید شد و دید کاری از دستش ساخته نیست، می خواهد به تصور آزار او - آری فقط به تصور آزار دیگری - دل خوش باشد؛ زیرا بر فرض هم منظورش عملی شود و آن دیگری زیان بیند، در این وقت یا حسود زنده نمی باشد و یا بر فرض زنده بودن، در حالی نیست که بتواند لذت ببرد؛ زیرا خودش هم در اثر مبارزه ناتوان شده است؛ پس به همان تصور باطل دل خوش می کند و نیش و سوزش درونی خود را به این نوش داروی احمقانه، مرهم می نهد و خود را موفق می پندارد که خود نوعی جنون است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
قالَ اللهُ عزَّوجَل لِموسی بن عمران: لا تَحسدنَّ الناسَ علی ما اتیتهم من فضلی و لا تمدّنَّ عَینَیکَ الی ذلکَ و لا تتَبعهُ نفسَک فانَّ الحاسِدَ ساخِط لِنعمتی صادّ لقسم الذی قسمتُ بینَ عبادی و مَن یَکُ کذلکَ فلستُ منهُ و لیسَ منی[1]
خدای عزوجل به موسی بن عمران فرمود بر آن چه من در اثر مهر خود به مردم داده ام، رشک مبر و چشمانت را به آن مدوز و خود را دنبال آن مینداز؛ زیرا که حسود بر نعمتهای من خشمگین است و از نصیبی که برای بندگانم تعیین کرده ام جلوگیری می کند، و هر کس چنین باشد، از من نیست و من از او نیستم.
[=bbcnassim] آری کسی که از نعمت دادن خدا به کسی خشمناک باشد و بخواهد رحمت الهی را بر بندگان سد کند، خدای بزرگ از او بیزار است و کسی که خدا از او بیزار باشد، بدبخت ترین خلق خدا خواهد بود.»
...........................
[=bbcnassim]
[=bbcnassim]پی نوشت:
[1].
كبير مدنى، سيد عليخان بن احمد، رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين‏، ج2، ص 339، دفتر انتشارات اسلامى‏، ايران؛ قم‏، 1409 ق‏.

[h=4]حسد برادران[/h]بسیار اتفاق می افتد که برادری بر برادرش رشک می ورزد و آن قدر می کوشد تا برادر خود را نابود کند و خود را بی بال و پر سازد.
هابیل و قابیل، فرزندان حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) بودند. هر دو به درگاه خدا قربانی کردند. نیت پاک هابیل موجب شد که قربانی اش قبول شود و گمان پلید قابیل - که می پنداشت خدا را می توان بازی داد - موجب شد که قربانی اش رد شود؛ پس بر برادر، رشک برد و سر برادر، را آن قدر با سنگ کوفت تا جان داد.
قرآن می فرماید: «فاصبح من الخاسرین [مائده/30]
قابیل از کرده پشیمان شد، ولی هنگامی که پشیمانی سودی نداشت. او تا دم مرگ با غم و اندوه دست به گریبان بود و جز سوختن و ساختن در آتش بدبختی چاره ای نداشت.
قابیل با این جنایت فجیع، هم دین خود را از دست داد و هم دنیای خود را؛ در صورتی که اگر پیش از آلوده کردن دست خود به جنایت، اندکی فکر می کرد که چرا قربانی برادرش هابیل در درگاه خدا پذیرفته شد و قربانی او مردود گردید، پی می برد که علت پذیرفته شدن قربانی برادر، خلوص نیت بوده است؛ زیرا عزیزترین و گران بهاترین چیز خود را برای قربانی در راه خدا آماده کرده بود؛ ولی قابیل در فعل خود اخلاص نداشت و بی ارزش ترین چیز خود را برای قربانی آورده بود.
خدا را نمی توان گول زد؛ اگر قابیل بدین نکته پی می برد، سرانجام خوشی می داشت؛ ولی حسد او را از فکر صحیح بازداشت و خسر الدنیا و الآخره گردید.

[h=4]جلوگیری حسد از تشخیص صحیح[/h][=bbcnassim]حسد مجال تأمل و اندیشه نمی دهد؛ زیرا اگر حسود، کمی بیندیشد و علت رسیدن به چیزی را که به خاطر آن به دیگران حسد می برد، در یابد، شاید خود او هم همت کند و بکوشد و بدان برسد؛ ولی چنان که گفته شد، حسد افکارش را مختل کرده نمی گذارد به طور صحیح فکر کند و راه را از چاه تمییز دهد؛ بلکه پیوسته او را می سوزاند و او را بر می انگیزاند، تا کاری کند که نزد خدا و خلق روسیاه، و بدبخت دو جهان گردد.
حسد جانوری است گزنده که در درون انسان جای گزین می شود و پیوسته دل را با نیش زهرآگین خود می آزارد؛ چنان که ترتیب اثری به تمایلاتش داده شود، روز به روز شدیدتر و خطرناک تر و مسموم تر می شود.

[h=4]حسودان دو دسته اند[/h][=bbcnassim]مبتلایان به بیماری مهلک حسد دو دسته اند:
الف: کسانی که بر یک نعمت مخصوص حسد می برند و آن بر حسب شخص حسود و یا محیطی که در آن زندگی می کند، مختلف می باشد.
بیش تر موارد این گونه حسد جایی است که میان حاسد و محسود، جهت اشتراکی باشد، از قبیل خویشاوندی یا هم شهری بودن یا با هم در رشته مخصوصی اشتغال داشتن یا رقابت در مقامی داشتن یا مورد احتیاج بودن و مانند این ها که جهات ارتباط میان مردم می باشد؛ ولی گاهی هم کار پلیدی حسود بالا می گیرد و با نبودن هیچ گونه اشتراکی، حسد می برد و بدخواهی می کند.

[=bbcnassim] اینک به ذکر چند مورد از موارد حسد این دسته، می پردازیم:
[=bbcnassim]حسد بر جاه و جلال

نمونه کامل و فرد بارز حسد، رشک بردن بر جاه و جلال است؛ این گونه حسود از دیدن مقام شامخ دیگران رنج می برد و با دارندگان آن، از در دشمنی داخل می شود و به این بسنده نمی کند؛ بلکه با هر کس که آنان را به نیکی یاد کند، دشمن می شود و طاقت شنیدن مدح و ستایش دیگران را ندارد؛ تا از کسی در حضور او تعریفی بشود، تکذیب می کند و انتقاداتی چند از آن می شمرد و یا می گوید که لیاقت این مقام را ندارد؛ اگر حسود ریاکار باشد و خواسته باشد به صورت ظاهر از غیبت اجتناب کند، در موقع شنیدن تعریف سکوت می کند و با سکوت تعریف را باطل می کند و یا می گوید من نمی دانم و یا خبر ندارم؛ آن گاه در جایی که مناسب بداند به طور کلی شروع به انتقاد می کند که تعریف کننده و هم چنین شنوندگان تعریف، خود به خود پی به بطلان آن سخن ببرند.
مولوی گوید:
[=bbcnassim]ور حسد گیرد تو را ره در گلو / در حسد ابلیس را باشد غلو
کو ز آدم ننگ دارد از حسد / با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه ای زین صعب تر در راه نیست / ای خنک آن کس حسد همراه نیست
این حسد خانه حسد آمد بدان /کز حسد آلوده گردد خاندان
خانمان ها از حسد گردد خراب / باز شاهی، از حسد گردد غراب
[=bbcnassim]

[h=4]حسد بر ثروت[/h][=bbcnassim]کسی که فکرش پست باشد و پیوسته در امور مالی دور بزند، بر ثروت حسد می برد و بدخواه کسی می شود که ثروتی دارد و آرزومند است که ثروت از دستش برود. برای رسیدن بدین آرزو، از هیچ اقدامی فروگذار نمی کند بلکه می کوشد که مال او را از میان ببرد.
در معاملات او را مغبون می کند و به اصطلاح کلاه سرش می گذارد، وی را به قماربازی ترغیب می کند، یا وسایلی بر می انگیزد که اموال او ضبط شود، یا اگر خودش قلدر باشد، ثروت او را غصب می کند

[h=4]حسد بر شجاعت[/h][=bbcnassim]افرادی هستند که بر دلیری و شجاعت، حسد می ورزد و با کسانی که دارای این غریزه عالی هستند بدخواهی می کنند و می کوشند که شهرت آن ها را به شجاعت از میان ببرند و آن ها را از شرکت در مبارزات یا حضور در میدان های نبرد باز دارند، و اگر در این راه پیروزی نیافتند، به قتل او همت می گمارند، و او را در مهالکی بسیار خطرناک می اندازند.

[h=4]حسد بر دانش[/h][=bbcnassim] این نوع حسد، برخی از افرادی را شامل می‌گردد که در محیط تحصیلی و رشته علم و دانش قدم می زنند، و بر برتری علمی دیگران حسد می برند و می کوشند که شهرت علمی آن ها را از بین ببرند؛ یا اگر محصلی را دیدند که با جدیت مشغول تحصیل است و آینده درخشانی دارد، برای او ایجاد موانع می کنند، و او را با لطائف الحیل از تحصیل باز می دارند.

[h=4]حسد بر قدرت[/h][=bbcnassim]برخی از افرادی که دارای نفوذ و قدرت هستند، بر اثر حسادت، نمی گذارند در منطقه قدرت و نفوذشان، دیگری صاحب قدرت باشد. به هر وسیله ای که بتوانند، سعی می کنند که رقیب را نابود کرده، قدرتش را از بین ببرند؛ یا اگر تشخیص دادند که کسی کم کم دارد قدرتی به دست می آورد و شاید در آینده قدرتمندی متنفذ گردد، او را می کوبند.
اینان برای حفظ قدرت خویش به هر دست آویزی متشبث می شوند: در میان مردم ایجاد اختلاف و دودستگی می کنند؛ سران را به جان یک دیگر می اندازند؛ مانع از رشد عقلی و علمی جامعه می شوند؛ از عمران و آبادی جلوگیری می کنند؛ از ارتباط مردم با قدرت های دیگر جلوگیری می کنند؛ حتی به جنایات دست می زنند، تا قدرت خود را نگاه دارند.
اینان از هیچ گونه عمل ناپسندی برای حفظ قدرت رو گردان نیستند؛ سخن چینی را بزرگ ترین حربه خود می دانند و آن را از فعالیت های پشت پرده می شمارند و از شاهکارهای سیاسی خود می پندارند، غافل از آن که چنین روشی به پست ترین و نالایق ترین مردم اختصاص دارد.
پست ترین این دسته از حسودان، کسانی هستند که خود قدرتی ندارند و دارای نفوذی نیستند؛ ولی بر دارندگان قدرت و صاحبان نفوذ، رشک می برند و بعضی از آنان چنین می پندارند که اگر دارنده قدرت نباشد، نفوذ از آنِ آن ها خواهد بود؛ لذا با او ستیز و دشمنی می کنند، و آن را به صورت های مختلف - گاه زیر پرده، گاه آشکارا - انجام می دهند.

[h=4]حسد بر همه چیز[/h][=bbcnassim]ب. این دسته از حسودان - که پلیدتر و شریرتر از دسته نخستین هستند - حسودانی می باشند که بر همه نعمت ها حسد می ورزند و حسدشان اختصاص به نعمت مخصوصی که با آنان ارتباط داشته باشد ندارد؛ بلکه بر هر نعمت و سعادتی که کسی دارا باشد، رشک می برند: طبیب است، بر تاجر رشک می برد؛ کارگر است بر متنفذ سیاسی حسد می برد. این دسته از حسودان آرزومندند که هر کس دارای هر نعمتی است از کَفَش برود؛ هر چند خود حسود از آن نعمت بهره مند باشد، و زیان آن شخص را خواهان است؛ هر چند به زیان خودش تمام شود.

حسود، شریرترین مردم است؛ زیرا هر کس هر قدر هم پلید باشد، آرزومند است که زیان به دشمنش برسد؛ ولی حسود آرزومند است که هم به دشمن و هم به غیر دشمن، زیان برسد؛ ولی نظر من آن است که حسود ازین هم پست تر است. زیرا آرزومند رسیدن زیان به دوستش نیز می باشد؛ بلکه بر کسی که سال ها به وی نیکی کرده و از خوان بی دریغش بهره مند شده است، رشک می برد.
حسد خویشان بر یک دیگر از این قبیل است؛ زیرا نزدیک ترین مردم به هم، خویشان می باشند و بدبختی هر کدام، بدبختی دیگری است؛ ولی حسود پلید این چیزها را نمی فهمد؛ خواهان زوال نعمت از دیگری است؛ هر چند نزدیک ترین خویشان و بهترین دوستانش باشد.

با سلام.ببخشید میشه درباره اینکه با حسودان چجوری باید برخورد کنیم هم مطلب بذارید؟

nasim jaan;912772 نوشت:
با سلام.ببخشید میشه درباره اینکه با حسودان چجوری باید برخورد کنیم هم مطلب بذارید؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و خسته نباشید
می خواستیم در آینده به این مطلب بپردازیم، ولی حال که شما زحمت کشیدید و این سوال را مطرح فرمودید، به آن پاسخ می دهیم.
در این رابطه به چند نکته توجه بفرمایید:

الف: درک واقعیت
قبل از اینکه درمورد افراد حسود فکر کنید به این سوال پاسخ دهید:
آیا این افراد واقعاً به شما حسادت می‌کنند؟
یکی از چیزهایی که ما با آن برخورد کرده‌ایم این است که در بسیاری از موارد، حسادت یک تشخیص اشتباه است. کسی نمی تواند مدعی باشد که همواره همه کارهایش مورد پسند دیگران بوده است.
جریان واقعی این است که خیلی اوقات فرد تصور بهتری از مهارت‌ها یا موفقیت خود دارد به همین دلیل دچار غرور می‌شود و انتظار برخورد خاص از دیگران دارد. وقتی این برخورد خاص صورت نمی‌گیرد، فرد به اشتباه تصور می‌کند که دیگران به او حسادت می‌کنند.
یک نمونه برایتان ذکر می‌کنیم: یک فرد در قسمت کارگزینی باور دارد بهترین فرد متخصص این قسمت در شرکت است و باید مهمترین پروژه‌های کارگزینی را به او بدهند اما مدیر به درستی باور دارد که این فرد بهترین نیست و به همین دلیل پروژه‌های معمولی به او می‌دهد. به این ترتیب، او تصور می‌کند که مدیر به او حسادت می‌کند.
به همین دلیل خوب است چشمانتان را باز کنید و ببینید واقعاً چه اتفاقی می‌افتد و بعد تصمیم بگیرید که آیا آن فرد واقعاً به شما حسادت می‌کند و یا این فقط یک سوءتعبیر از جانب شماست.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم [حجرات/12] اى اهل ايمان، از بسيار پندارها در حق يكديگر اجتناب كنيد كه برخى ظنّ و پندارها معصيت است.»

ب: تقسیم افراد حسود به دو گروه
اگر نتیجه گرفتید که با یک مورد حسادت واقعی سروکار دارید، دومین کاری که توصیه می‌کنیم، این افراد را به دو گروه تقسیم کنید:
1- حسودان بی آزار
اینها افرادی هستند که به جز کمی مسخره کردن، و دوست نداشتن، قدرت کافی برای آسیب رساندن را ندارند.این افراد را باید نادیده گرفت مسخره‌کردن‌ها و نظرات حسودانه را از یک گوش گرفته و از گوش دیگر بیرون کنید. آنها هیچ آسیب جدی، نمی‌توانند بزنند و اگر ببینند حرف‌هایشان تاثیری ندارد، مطمئناً عقب می‌کشند.
با دفاع کردن از خود در حضور آنها یا خشمگین شدن، بیشتر از آنچه لیاقتشان است به آنها اهمیت داده می شود.

2- حسوادن آزار دهنده
حسودانی که قدرت لازم را برای آزار رساندن و ضربه زدن به زندگی و کار انسان دارند که در مقابل چنین افرادی، نکات زیر توصیه می گردد:

1-2. شناختن ريشه حسادت
يعني متوجه شويد در چه مواردي مورد حسادت واقع مي شويد.مهمترين نكته در اينجا اين است كه اگر خصوصيت و امتيازي در انسان وجود دارد كه باعث جلب توجه فراوان و برانگيختن حساسيت ديگران و ايجاد حسادت در آنها مي گردد، نبايد اين ويژگي و امتياز را زياد در معرض ديد و تماشاي ديگران قرار داد بلكه بايد تا امكان دارد آن را از نظرها پنهان و پوشيده داشت. اين كار هم كمك به خودتان است چون باعث مي شود توجه ديگران زياد به شما جلب نگردد و مورد حسادت قرار نگيريد و از گزند آزار واذيت بدخواهان و حسودان درامان بمانيد و هم كمكي به حسودان است كه كمتر تحريك مي شوند و اين خصلت زشت كمتر در آنها بروز و ظهور مي يابد.
2-2. ارتباط دوستانه
فاصله گرفتن و قطع رابطه با كسي كه حسادت مي ورزند باعث تشديد حسادت و شعله ور شدن آتش آن مي گردد و برعكس ارتباط دوستانه داشتن و برخورد مناسب و خوب با آنها باعث سرد شدن آتش حسادت و كمرنگ شدن آن مي گردد و در مواردي باعث مي گردد فرد حسود از بروز حسادتش شرمنده و منفعل گردد و خود را به اين خاطر سرزنش نمايد.

3-2. پناه بردن به خدا
1-3-2. براي مصون ماندن از شر حسادت ها به خدا پناه ببريد. خواندن معوذتين يعني سوره ناس و فلق براي دفع چشم زخم ناشي از حسادت مفيد و مؤثر است
2-3-2.گفتن ذكر: ما شاء الله لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم
3-2-3.نوشتن و خواندن آيه الكرسي
3-2 -4.خواندن و نوشتن آيه و ان يكاد
3-2 -5.مهمتر از همه توجه به قدرت الهي و پناه بردن به او از همه شرور و آفات است.
موفق باشید.

با سلام و تشکر.
بعضی افراد هستند که وجهه شون براشون خیلی مهمه.
این افراد موقعی که آزارهای حسودانه دارند کافیه بهشون بگیم که متوجه حسادتشون شدیم.#:-s
مثلاً در برابر کار یا حرف آزاردهنده شون بگیم :تو حسودیت میشه!happy
یا تو فلان کار رو از سر حسادت انجام دادی.8-|
یا با اشاره کنایه آمیز نشون بدیم علت رفتارشونو فهمیدیم: نمیری از حسادت!!b-)
اگرچه نمی پذیرند اما حداقل از اذیت دست برمی دارند.;;)
این کار از نظر اخلاقی موردی داره؟

nasim jaan;913267 نوشت:
با سلام و تشکر.
بعضی افراد هستند که وجهه شون براشون خیلی مهمه.
این افراد موقعی که آزارهای حسودانه دارند کافیه بهشون بگیم که متوجه حسادتشون شدیم.#:-s
مثلاً در برابر کار یا حرف آزاردهنده شون بگیم :تو حسودیت میشه!happy
یا تو فلان کار رو از سر حسادت انجام دادی.8-|
یا با اشاره کنایه آمیز نشون بدیم علت رفتارشونو فهمیدیم: نمیری از حسادت!!b-)
اگرچه نمی پذیرند اما حداقل از اذیت دست برمی دارند.;;)
این کار از نظر اخلاقی موردی داره؟

بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام
این تذکر به شرطی جایز است که
اولا: یقین حاصل گردد که شخص مذکور واقعا حسادت می کند و الا اگر یقین ندارید، نباید گفته شود که دادن نسبت ناروا خواهد بود.
ثانیا: در میان جمع نباشد، بلکه خصوصی فقط به خودش گفته شود.
موفق باشید.

حسد گاهی به قدری شدید می شود که بغض خدا در دل حسود جای می گیرد و با آفریننده جهان و روزی دهنده جهانیان به ستیزه جویی بر می خیزد و دادگری حق و عدل خداوندی را انکار می کند. این کار وقتی است که حسود در حسد خود شکست خورده و هر چه کوشیده، به مقصد نرسیده و نتوانسته است که نعمتی را از دست منعمی بیرون کند. این وقت است که سوزش درونی اش افزون می گردد و زبان اعتراض بر پروردگار دادگر می گشاید و می گوید: چرا چنین نعمتی را بدو ارزانی کردی؟ او شایستگی و لیاقت این مقام را ندارد!
با نظایر این سخنان خود را بدبخت تر از بدبخت می کند و سخط خداوندی را متوجه می سازد؛ خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین

[=bbcnassim][h=4]ریشه های حسد[/h]رشک از چند حالت روحی ریشه می گیرد، به طوری که هر یک می توانند به تنهایی نهال حسد را در دل بنشانند و آن را آبیاری کنند تا رشد نموده و تنومند گردد.
[=bbcnassim][h=4]خودپرستی[/h]یکی از ریشه های حسد، عُجب و خودپرستی است.
عُجب به جز خویشتن دوستی است که هر انسانی به حسب فطرت، دارای آن است و منشأ همه ترقیات است، و حب بقا و حب آسایش و حب تکامل و ترقی از آن برمی خیزد.
بلکه مراد از عجب، خودپسندی است، که انسان همه چیز خود را پسندیده بداند و نقصی در آن قائل نشود و از رفتار و کردار خود خشنود باشد و خشنودی از زبان بلکه سایر اعضا و جوارحش آشکار گردد.
خودپرست، قبایح اعمال و رفتار ناپسندیده اش را مستحسن می شمارد و خود را از دیگران برتر می داند. پس اگر برتری یا موفقیتی برای دیگری ببیند، بر وی ناگوار می آید. این جاست که حسد پیدا می شود، و ریشه فاسد، میوه فاسد می دهد.

خودفروشی

[=bbcnassim]دومین ریشه حسد، تکبر و خودفروشی است، و به عبارت دیگر بزرگی فروشی است.
این صفت رذیله اگر در کسی یافت شود، دوست می دارد که خود را از دیگران برتر ببیند و همه مردم زیر دست او باشند؛ حتی در مرتبه خودش هم نمی خواهد کسی را بشناسد.
[=bbcnassim]متکبر بر بندگان خدا با نظر حقارت می نگرد؛ چون مغزش بسیار کوچک و فکرش کوتاه می باشد، همیشه بر مقام خود می ترسد و بر موقعیت خویش بیم دارد، هر چه توانایی دارد، در حفظ وضعیت خود به کار می برد. اگر احساس کند که رقیبی پیدا کرده است و کسی به موقعیت او یا بالاتر رسیده است، بسیار مضطرب می شود و در پی کوچک کردن او بر می آید؛ این وقت است که ریشه مسموم یعنی تکبر، درخت زهر آلود حسد را بیرون می دهد.

[h=4]بخل[/h][=bbcnassim]سومین ریشه از ریشه های حسد، بخل است.
بخیل کسی است که از همراهی کردن به دیگران و کمک رسانیدن به آن ها دریغ می کند و خرج کردن برای او بسیار ناگوار است. بخل در هر چیزی که قابل دادن به دیگری باشد، یافت می شود و اختصاص به مال ندارد.

[h=4]حرص و آز[/h][=bbcnassim]چهارمین ریشه حسد، یعنی چهارمین صفتی که ولد حسد می باشد، حرص و طمع است.
طمع کار خواهان آن است که همه چیز از آن او باشد. هر مقدار دارا باشد، باز هم آرزومند بیش تر است؛ غریزه حریص و آزمند، آرام گرفتنی نیست و پی درپی در صدد است که بر آن بیفزاید.
هنگامی که نتوانست غریزه افزایش طلبی را تسکین دهد، و هر چه می خواهد به او بدهد؛ هر چند به وسیله دزدی و یغماگری و تاراج باشد حسد، تولید می شود و با دارندگان نعم به ستیزه بر می خیزد؛ آری نزاید مار جز مار.
از حرص، حسد زاییده می شود و این مادر و فرزند، با یک دیگر همکاری می کنند و در بی چاره کردن بشر هم قدم هستند؛ هر چه بخورند، سیری ندارند؛ اگر همه جهان را در کامشان بریزی، باز هم می خواهند و دم از زیاده می زنند

کافی;913359 نوشت:
حسد گاهی به قدری شدید می شود که بغض خدا در دل حسود جای می گیرد و با آفریننده جهان و روزی دهنده جهانیان به ستیزه جویی بر می خیزد و دادگری حق و عدل خداوندی را انکار می کند. این کار وقتی است که حسود در حسد خود شکست خورده و هر چه کوشیده، به مقصد نرسیده و نتوانسته است که نعمتی را از دست منعمی بیرون کند. این وقت است که سوزش درونی اش افزون می گردد و زبان اعتراض بر پروردگار دادگر می گشاید و می گوید: چرا چنین نعمتی را بدو ارزانی کردی؟ او شایستگی و لیاقت این مقام را ندارد!
با نظایر این سخنان خود را بدبخت تر از بدبخت می کند و سخط خداوندی را متوجه می سازد؛ خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین

خوب اینجا مشگل از خالق هست یا مخلوق ...
اینی که کسی عمری رو سعی و تلاش کنه ... هوش و عقل و استعدادهای خودش رو به خدمت بگیره و نتونه به موفقیت دست پیدا کنه و کسانی رو ببینه که هوش و عقل و استعدادهاشون رو به کار نگرفته اند ... سعی و تلاشی نکرده اند و از لحاظ موفقیت در درجات بالاتری هستند آیا به نظره شما این عدالت هست ...

ببینید جناب کافی ...
من تجربه زیادی در درون این مباحث دارم و میدونم که الان میخواین دست به تغییر معنا و محتوای عدالت بزنید .

وقتی دست بر رویه صفت رحمن و رحیم بودن میزاریم ... تعریف رحمن و رحیم بودن رو عوض میکنید و مثال شهید شدن امام حسین رو میزنید ...

وقتی بحث از رزاق بودن میکنیم ... و وعده خداوند در درون قران رو نشون میدیم که به کفار میگه از ترس فقر فرزندان خودتون رو زنده به گور نکنین که ما روزی دهنده انها هستیم و بعد تصاویری مستند از رزاق نبودن خدا میبینیم ... بعدش باز هم تعریف رزاق بودن رو عوض میکنین و میگین خدا رزاق است اگر امریکا بگذارد ...

بحث عدالت هم همینجوری هست ... یعنی کلا همه چی همینجوری هست ‌...

حداقلش مثلا بگین خدا ( فلان ) است و بعد دست به تعریف ( فلان ) بزنین . نه اینکه بگین خدا عادل هست و عدالت یعنی این ...

من حسودی رو به حق میدونم و جزو صفاتی میدونم که در ذات انسانها هست و صفت خوب و پسندیده ای هست ... و بر همین اساس هست که در کشورهایی مانند انگلیس دارن مالیات های سرسام اور میگیرن که پولدارها روز به روز پولدارتر نشن ... وگرنه در درون جامعه اسلامی ما چیزی به عنوان مالیات نداشتیم ... و آزمایش الهی داشتیم .

یعنی خدا به یکی زیاد میداد و به دیگری کم ... و نباید هم وارد چند و چونش میشدیم چون آزمایش الهی هست .

ولی در درون کشورهایی اینچنینی میگن ما با ازمایش الهی کاری نداریم و قوانینی میزارن که نه اونقدر ثروتمند داشته باشیم و نه اونقدر فقیر .

مارینر;913392 نوشت:
خوب اینجا مشگل از خالق هست یا مخلوق ...
اینی که کسی عمری رو سعی و تلاش کنه ... هوش و عقل و استعدادهای خودش رو به خدمت بگیره و نتونه به موفقیت دست پیدا کنه و کسانی رو ببینه که هوش و عقل و استعدادهاشون رو به کار نگرفته اند ... سعی و تلاشی نکرده اند و از لحاظ موفقیت در درجات بالاتری هستند آیا به نظره شما این عدالت هست ...

ببینید جناب کافی ...
من تجربه زیادی در درون این مباحث دارم و میدونم که الان میخواین دست به تغییر معنا و محتوای عدالت بزنید .

وقتی دست بر رویه صفت رحمن و رحیم بودن میزاریم ... تعریف رحمن و رحیم بودن رو عوض میکنید و مثال شهید شدن امام حسین رو میزنید ...

وقتی بحث از رزاق بودن میکنیم ... و وعده خداوند در درون قران رو نشون میدیم که به کفار میگه از ترس فقر فرزندان خودتون رو زنده به گور نکنین که ما روزی دهنده انها هستیم و بعد تصاویری مستند از رزاق نبودن خدا میبینیم ... بعدش باز هم تعریف رزاق بودن رو عوض میکنین و میگین خدا رزاق است اگر امریکا بگذارد ...

بحث عدالت هم همینجوری هست ... یعنی کلا همه چی همینجوری هست ‌...

حداقلش مثلا بگین خدا ( فلان ) است و بعد دست به تعریف ( فلان ) بزنین . نه اینکه بگین خدا عادل هست و عدالت یعنی این ...

من حسودی رو به حق میدونم و جزو صفاتی میدونم که در ذات انسانها هست و صفت خوب و پسندیده ای هست ... و بر همین اساس هست که در کشورهایی مانند انگلیس دارن مالیات های سرسام اور میگیرن که پولدارها روز به روز پولدارتر نشن ... وگرنه در درون جامعه اسلامی ما چیزی به عنوان مالیات نداشتیم ... و آزمایش الهی داشتیم .

یعنی خدا به یکی زیاد میداد و به دیگری کم ... و نباید هم وارد چند و چونش میشدیم چون آزمایش الهی هست .

ولی در درون کشورهایی اینچنینی میگن ما با ازمایش الهی کاری نداریم و قوانینی میزارن که نه اونقدر ثروتمند داشته باشیم و نه اونقدر فقیر .


بسم الله الرحمن الرحیم
شما که
حسودی را به حق میدانید!!!!!! و جزو صفاتی میدانید که در ذات انسانها هست و صفت خوب و پسندیده ای!!!!! هست، می شود از مزایای حسادت برای ما هم بفرمایید تا مستفیض شویم؟

کافی;913454 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
شما که
حسودی را به حق میدانید!!!!!! و جزو صفاتی میدانید که در ذات انسانها هست و صفت خوب و پسندیده ای!!!!! هست، می شود از مزایای حسادت برای ما هم بفرمایید تا مستفیض شویم؟

سلام ...
خوب حسودی کردن مرایای زیادی داره ... و چندتایی هم ضرر داره ... مثله هندونه یا خربزه میمونه ... ادم هندونه یا خربوزه رو پوستاش رو که نمیخوره ... تنها میوه داخلش رو میخوره ...

و اما در مورد حسودی کردن ...
اولا اینکه حسادت منبع انرژی هست ... مانند خشم میمونه ...
قدرت انسان جایی بین ارامش و خشم هست ... اونجا هستش که توانایی های بالقوه انسان بروز میکنن .
قدرت انسان جایی بین ارامش و حسد هست ... اونجا هست که توانایی های بالقوه انسان بروز میکنن .
و ...

حسودی همونجور که گفتم از نظر من صفت خوبی هست ..
از کارکردهاش که بگذریم ... حسد یعنی اینکه من از تفاوت بدون علت رضایت نداشته باشم .
حسادت یعنی اینکه من اعتقاد دارم ... زمانی من لیاقت جایی بالاتر و والاتر رو دارم که برای اون جایگاه سعی و تلاش بیشتری کرده باشم ...

من برای کنکورم یک سال روزی ۲۴ ساعت درس میخونم ... و کسی دیگر روزی ۸ ساعت درس میخونه . من سعی بیشتری در تخصیص منابع ، کنترل ، به کار بستن عقل ، به کارگیری هوش و ... انجام میدم ولی اون شخص به علت اینکه به صورت خدادادی مغز بهتری داره نتیجه بهتری میگیره ... حسادت به این میگن که من انچنان آزاده باشم که این مساله رو درست ندونم .

مارینر;913466 نوشت:
سلام ...
خوب حسودی کردن مرایای زیادی داره ... و چندتایی هم ضرر داره ... مثله هندونه یا خربزه میمونه ... ادم هندونه یا خربوزه رو پوستاش رو که نمیخوره ... تنها میوه داخلش رو میخوره ...

و اما در مورد حسودی کردن ...
اولا اینکه حسادت منبع انرژی هست ... مانند خشم میمونه ...
قدرت انسان جایی بین ارامش و خشم هست ... اونجا هستش که توانایی های بالقوه انسان بروز میکنن .
قدرت انسان جایی بین ارامش و حسد هست ... اونجا هست که توانایی های بالقوه انسان بروز میکنن .
و ...

حسودی همونجور که گفتم از نظر من صفت خوبی هست ..
از کارکردهاش که بگذریم ... حسد یعنی اینکه من از تفاوت بدون علت رضایت نداشته باشم .
حسادت یعنی اینکه من اعتقاد دارم ... زمانی من لیاقت جایی بالاتر و والاتر رو دارم که برای اون جایگاه سعی و تلاش بیشتری کرده باشم ...

من برای کنکورم یک سال روزی ۲۴ ساعت درس میخونم ... و کسی دیگر روزی ۸ ساعت درس میخونه . من سعی بیشتری در تخصیص منابع ، کنترل ، به کار بستن عقل ، به کارگیری هوش و ... انجام میدم ولی اون شخص به علت اینکه به صورت خدادادی مغز بهتری داره نتیجه بهتری میگیره ... حسادت به این میگن که من انچنان آزاده باشم که این مساله رو درست ندونم .


بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقتا چیزی از مزایای حسادت مطرح نکردی
چون این ها یعنی غبطه خوردن. که اتفاقا چیز خوبی است. چون غبطه باعث تلاش می شود. انسان را به کار وا می دارد. بر خلاف حسادت که باعث می شود انسان درجا بزند.
موفق باشید.

کافی;913469 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقتا چیزی از مزایای حسادت مطرح نکردی
چون این ها یعنی غبطه خوردن. که اتفاقا چیز خوبی است. چون غبطه باعث تلاش می شود. انسان را به کار وا می دارد. بر خلاف حسادت که باعث می شود انسان درجا بزند.
موفق باشید.

سلام .
جناب کافی ... اگر اجازه بدین من نظرم رو اینجوری عنوان کنم .

۱. یک زمانی هست که من میرم به یک کنسرت ... یا صدای خواننده ای رو میشنوم . خوب ممکن هست که از اون صدا خیلی خوشم بیاد . لحظات شادی رو اونجا داشته باشم . و شاید خواننده اون کنسرت رو تمجید کنم . ولی خوب خوده من هیچ وقت دوست ندارم که خواننده بشم بنابراین وقتی به چنین کنسرتی میرم هیچ وقت به اون شخص حسادت نمیکنم . شاید در درون اون کنسرت هزاران نفر اون خواننده رو تشویق کنند . ممکن هست خوده من هم ایشون رو تشویق کنم ولی هیچ وقت و هیچ وقت من به اون خواننده حسادت نمیکنم . بنابراین در این مثال من شاید استعداد خوانندگی داشته باشم یا نداشته باشم ولی چون به بینشی خاص رسیدم خرج کردن انرژی در اون مسیر رو درست نمیدونم و هیچ وقت هم به اون شخص حسادت نمیکنم .

۲. زمانی هست که من صدها کتاب رو میخونم ... مثلا یک دونه از اون کتابها در مورد جغرافیای شمال آفریقا هست ... من کسی رو میبنم که بر رویه جغرافیای شمال آفریقا تسلط داره ... ولی من این رو میدونم که اگر یک سال وقت بزارم میتونم به صورت کامل بر رویه جغرافیای شمال افریقا تسلط داشته باشم ... یا این رو میدونم که اگر یک سال کار کنم میتونم ماشین دلخواهم رو بخرم . اینجا باز هم حسادت شکل نمیگیره ... چون من بر اساس بینش و منشی که اموخته ام تصمیم گرفتم که اون مسیر رو نرم .

۳. حالت سوم ... من یک عمر وقت میزارم که در زمینه ای پیشترفت کنم ... تمام انرژی زندگیم رو بابتش میزارم ... ولی به مرور زمان میبینم که دیگران به علت داشتن بینشی مناسب تر ... داشتن هوش بیشتر ... خیلی راحت تر و سریع تر از من نتیجه میگیرن . مثالش خزنده ای هست که داره بر رویه زمین سالها میخزه تا بتونه ۱ متر جلو بره و اسمون رو نگاه میکنه و عقابی تیز پرواز رو میبینه و این رو میدونه که اگر سالها بخزه باز نمیتونه ۱ متر رو تکمیل کنه .

سوال ... اگر شیطان به انسان سجده میکرد و میلیاردها سال عبادت خدا رو میکرد ایا خدا انسان رو مجبور میکرد که به شیطان سجده کنه ؟

بنابرایا بحث در مورد حسادت ... بحث در مورد نوعی آزادگی هست ... بحث در مورد این هست که ایا حسادت کاری درست هست یا نه ...

من ادم حسودی هستم و اگر ببینم کسی بدون کشیدن رنج و به کارگیری هوش و عقل به مقامی بالاتر از من رسیده نمیتونم این رو بپذیرم . همچنین اگر من جایگاهی رو داشته باشم و بدونم کسی برای اون جایگاه بیشتر از من سعی کرده جام رو به اون میدم ( اگر این کار رو نکنم حداقلش به این اعتقاد دارم کاره درست این هست )

حسادت حتی اگر دارای کارکرد منفی هم باشه چون از لحاظ تیوریک رفتاری بر مبنای آزادگی هست من اون رو تایید میکنم . مثله ایثار میمونه ... شما در صفتی مانند ایثار ضرر میکنین ولی از لحاظ تیوریک اون رو قبول دارین .

مارینر;913495 نوشت:
سلام .
جناب کافی ... اگر اجازه بدین من نظرم رو اینجوری عنوان کنم .

۱. یک زمانی هست که من میرم به یک کنسرت ... یا صدای خواننده ای رو میشنوم . خوب ممکن هست که از اون صدا خیلی خوشم بیاد . لحظات شادی رو اونجا داشته باشم . و شاید خواننده اون کنسرت رو تمجید کنم . ولی خوب خوده من هیچ وقت دوست ندارم که خواننده بشم بنابراین وقتی به چنین کنسرتی میرم هیچ وقت به اون شخص حسادت نمیکنم . شاید در درون اون کنسرت هزاران نفر اون خواننده رو تشویق کنند . ممکن هست خوده من هم ایشون رو تشویق کنم ولی هیچ وقت و هیچ وقت من به اون خواننده حسادت نمیکنم . بنابراین در این مثال من شاید استعداد خوانندگی داشته باشم یا نداشته باشم ولی چون به بینشی خاص رسیدم خرج کردن انرژی در اون مسیر رو درست نمیدونم و هیچ وقت هم به اون شخص حسادت نمیکنم .

۲. زمانی هست که من صدها کتاب رو میخونم ... مثلا یک دونه از اون کتابها در مورد جغرافیای شمال آفریقا هست ... من کسی رو میبنم که بر رویه جغرافیای شمال آفریقا تسلط داره ... ولی من این رو میدونم که اگر یک سال وقت بزارم میتونم به صورت کامل بر رویه جغرافیای شمال افریقا تسلط داشته باشم ... یا این رو میدونم که اگر یک سال کار کنم میتونم ماشین دلخواهم رو بخرم . اینجا باز هم حسادت شکل نمیگیره ... چون من بر اساس بینش و منشی که اموخته ام تصمیم گرفتم که اون مسیر رو نرم .

۳. حالت سوم ... من یک عمر وقت میزارم که در زمینه ای پیشترفت کنم ... تمام انرژی زندگیم رو بابتش میزارم ... ولی به مرور زمان میبینم که دیگران به علت داشتن بینشی مناسب تر ... داشتن هوش بیشتر ... خیلی راحت تر و سریع تر از من نتیجه میگیرن . مثالش خزنده ای هست که داره بر رویه زمین سالها میخزه تا بتونه ۱ متر جلو بره و اسمون رو نگاه میکنه و عقابی تیز پرواز رو میبینه و این رو میدونه که اگر سالها بخزه باز نمیتونه ۱ متر رو تکمیل کنه .

سوال ... اگر شیطان به انسان سجده میکرد و میلیاردها سال عبادت خدا رو میکرد ایا خدا انسان رو مجبور میکرد که به شیطان سجده کنه ؟

بنابرایا بحث در مورد حسادت ... بحث در مورد نوعی آزادگی هست ... بحث در مورد این هست که ایا حسادت کاری درست هست یا نه ...

من ادم حسودی هستم و اگر ببینم کسی بدون کشیدن رنج و به کارگیری هوش و عقل به مقامی بالاتر از من رسیده نمیتونم این رو بپذیرم . همچنین اگر من جایگاهی رو داشته باشم و بدونم کسی برای اون جایگاه بیشتر از من سعی کرده جام رو به اون میدم ( اگر این کار رو نکنم حداقلش به این اعتقاد دارم کاره درست این هست )

حسادت حتی اگر دارای کارکرد منفی هم باشه چون از لحاظ تیوریک رفتاری بر مبنای آزادگی هست من اون رو تایید میکنم . مثله ایثار میمونه ... شما در صفتی مانند ایثار ضرر میکنین ولی از لحاظ تیوریک اون رو قبول دارین .


بسم الله الرحمن الرحیم
نمی توان حسادت را با ایثار قیاس کرد.
در ایثار، انسان به ظاهر ضرر می کند، ولی
اولا: نفع این ایثار به دیگران خواهد رسید.
ثانیا: خود شخص ایثارگر، از مزایا معنوی آن در عالم قیامت بهره خواهد برد.
اما در بحث حسادت، شخص حسود، هم به خودش ضرر می زند. چون چنین شخصی
دائما ناراحت است و همین امر سبب ناآرامی و سلب آسایش روحی او می گردد. به هر اندازه دیگران موفقیّت به دست آورند و از نعمتهای الهی برخوردار شوند، به همان اندازه حسود آسایش و آرامش روحی را از دست می دهد.

همین ناراحتی است که آرامش روحی او را سلب می کند و در روایات متعددی به آن اشاره شده است.
چنان چه امام صادق (صلوات الله علیه) می فرمایند: «لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ [1] حسود آسایش ندارد.»
و هم به دیگران ضرر می زند.
_______________________
پی نوشت:
[1].مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحار الأنوار(ط- بيروت)، ج75، ص 261، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1403ق.

ضررها و زیانهای حسادت در دو بخش قابل بررسی است:

الف. زیانهای دنیوی

ب. زیانهای روحی و جسمی



حسادت در دنیا بیش از آن است که در بخشی از یک مقاله بیان شود. آنچه می توان گفت، اهمّ زیانهاست که عبارت اند از:

1. نا آرامی روانی

حسود دائما ناراحت است و همین امر سبب ناآرامی و سلب آسایش روحی او می گردد. به هر اندازه دیگران موفقیّت به دست آورند و از نعمتهای الهی برخوردار شوند، به همان اندازه حسود آسایش و آرامش روحی را از دست می دهد. هر چند از امکانات رفاهی خوبی هم برخوردار باشد و تا این صفت رذیله را درمان نکند، آسایش پیدا نمی کند.

از حضرت ذکریا علیه السلام نقل شده که خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
«اَلْحَاسِدُ عَدُوٌّ لِنِعْمَتِی مُتَسَخِّطٌ لِقَضَائِی غَیْرُ رَاضٍ لِقِسْمَتِیَ الَّتِی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادِی؛ حسود دشمن نعمت من است [که به بندگانم می دهم] و بر تقدیر و فرمان من غضبناک است و از روزی که بین بندگانم تقسیم نموده ام، ناراضی است.»

همین ناراحتی است که آرامش روحی او را سلب می کند و در روایات متعددی به آن اشاره شده است؛ از جمله:

علی علیه السلام می فرماید: «اَسْوَءُ النَّاسِ عَیْشا اَلْحَسُودُ؛ بدترین مردم از نظر زندگی، حسود است.»

در جای دیگر می فرماید: «لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ؛ حسود آسایش ندارد.»

و در سخن دیگر این حقیقت را چنین بیان می نماید: «اَلْحَسَدُ حَبْسُ الرُّوحِ؛ حسادت باعث زندانی شدن [و ناآرامی] روح می شود.»

2. بیماری جسمانی

نمی خواهیم بگوییم هرکسی بیمار است، حسود است؛ چرا که بیماری عوامل مختلفی دارد؛ ولی این را می توان گفت که انسان حسود از نظر جسمانی نیز بیمار است؛ زیرا حسود گاهی آن چنان از ترقّی و پیشرفت دیگران ناراحت می شود که خواب و آرامش و استراحت را به کلّی از دست می دهد و آن زمان است که جسم او بیمار و رنجور و نحیف می شود.

علی علیه السلام فرمود: «اَلْحَسَدُ شَرُّ الْاَمراضِ؛ حسودی بدترین بیماری است.»

و همچنین فرمود: «الْحَسَدُ لَا یَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ؛ حسد، جز زیان و خشم در وجود انسان، چیزی ایجاد نمی کند که [همین امر] سبب ناتوانی قلبت و بیماری جسمت می گردد.»

این صفت رذیله آن قدر خطرناک است که انسان بر جسم خود نیز رحم نمی کند. از علی علیه السلام رسیده است که فرمود: «الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ؛ تعجب می کنم چگونه حسودان از سلامتی جسم [خود[ غافل اند [و برای آن ارزش قائل نیستند].»

3. حسرت دائمی

حسود همیشه گرفتار حسرت و ملازم با اندوه و غم است. علی علیه السلام فرمود:«الْحَسُودُ کَثِیرُ الْحَسَرَاتِ مُتَضَاعِفُ السَّیِّئَاتِ؛ حسود حسرتها و اندوههای فراوان دارد و گناهانش [نیز] دو چندان می شود.»

در جای دیگر فرمود: «مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحَاسِدِ نَفَسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وَ حُزْنٌ لَازِمٌ؛ ظالمی را از حسود شبیه تر به مظلوم ندیدم [چرا که خود از جهاتی مظلوم است]؛ زیرا نفس [اماره] همیشه با اوست [و او را وادار به گناه می کند] و قلبی خراب و غصّه همیشگی دارد.»

4. از دست دادن دوستان

حسود نعمتهایی را که خداوند به دیگران داده، نمی تواند ببیند؛ از این رو به هر کسی که از نعمتی برخوردار است، حسودی می کند و همین امر باعث می شود که مردم از او دوری کنند و پیوند دوستی و رفاقت بین او و دیگران قطع گردد.

برخی گناهان حالت تولیدی و زایش گناه دارد که یکی از آنها حسادت است و توسط آن، تهمت، دروغگویی، نفاق، غیبت، اهانت، کتک زدن، قتل و نابودی دیگران و... به وجود می آید

علی علیه السلام در این زمینه فرمود: «الْحَسُودُ لَا خُلَّةَ لَه؛ حسود دوست و رفیقی ندارد.»

5. ضرر زدن به خود

حسود بیش از آنکه به دیگران ضرر وارد کند، با رفتار ناشایست خویش ضربه به موقعیّت اجتماعی، شخصیّتی و حیثیتی خود می زند. امام صادق علیه السلام فرمود:«الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ کَإِبْلِیسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ بِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَ لآِدَمَ علیه السلام الِاجْتِبَاءَ وَ الْهُدَی؛ حسود پیش از آنکه به «محسود» زیان برساند، به خویشتن ضرر می زند، مانند ابلیس که با حسدش لعنت برای خود آفرید و برای آدم برگزیدگی و هدایت [را به دنبال داشت].»

6. نرسیدن به سیادت و بزرگی

حسود چون تلاش دارد با تخریب دیگران به مقام بالاتری راه یابد، هرگز به چنین کاری موفق نمی شود. علی علیه السلام فرمود: «الْحَسُودُ لَا یَسُودُ ؛ حسود [هرگز] به سیادت و آقایی نمی رسد.»



جناب کافی فرض میکنیم شما در درون زندگیتون دو بار ازدواج میکنین ...
از همسر اولتون دختری با نام سمیه و سارا دارین ...
و از همسر دومتون دختری با نام نسرین ...

سمیه و سارا و نسرین .... همسن هستند . روز به روز بزرگتر شدنشون رو میبینین ... تا اینکه دخترانتون میرن کلاس اول ... شما هم برای اونها خودکار میخرین ...

برای سمیه و سارا خودنویسی میخرین که همش جوهر پس میده ... همه جا رو سیاه میکنه ...
برای نسرین که از همسر دومتون هست خودنویسی میخرین که طلا نویس هست ( از روح خودتون در درون اون میدمین ) .

سپیه و سارا ناراحت میشن ...
میگن چرا خدا برای ما خودنویسی طلا نویس نخرید ... چرا از روح خودش در درون ما ندمید ...

سمیه ... از این کار شما ناراحت میشه ... میفهمه که هر چقدر هم که التماستون کنه باز شما براش خودکار زر نویس نمیخرین ... ... شما رو میکنین به سمیه ... میگین ... برات خودکار زر نویس نمیخرم باید به نسرین هم سجده کنی ... وگرنه از خونه میندازمت بیرون .... سمیه هم میگه من رفتم .

سارا ... میگه من لیاقتم همون خودنویسی هست که جوهر پس میده ... و به نسرین سجده میکنه ... و شما سارا رو از خونه بیرون نمیندازینش ...

خوب ...
در اینجا شما دارین استدلال میکنین که سمیه حسادت کرده و سارا حسادت نکرده ... و حسادت سمیه باعث نگون بختیش هم شده ...

ولی خوب ...
من از لحاظ ایدیولوژیکی کاره سمیه رو به کاره سارا ترجیح میدم .

مارینر;913695 نوشت:
جناب کافی فرض میکنیم شما در درون زندگیتون دو بار ازدواج میکنین ...
از همسر اولتون دختری با نام سمیه و سارا دارین ...
و از همسر دومتون دختری با نام نسرین ...

سمیه و سارا و نسرین .... همسن هستند . روز به روز بزرگتر شدنشون رو میبینین ... تا اینکه دخترانتون میرن کلاس اول ... شما هم برای اونها خودکار میخرین ...

برای سمیه و سارا خودنویسی میخرین که همش جوهر پس میده ... همه جا رو سیاه میکنه ...
برای نسرین که از همسر دومتون هست خودنویسی میخرین که طلا نویس هست ( از روح خودتون در درون اون میدمین ) .

سپیه و سارا ناراحت میشن ...
میگن چرا خدا برای ما خودنویسی طلا نویس نخرید ... چرا از روح خودش در درون ما ندمید ...

سمیه ... از این کار شما ناراحت میشه ... میفهمه که هر چقدر هم که التماستون کنه باز شما براش خودکار زر نویس نمیخرین ... ... شما رو میکنین به سمیه ... میگین ... برات خودکار زر نویس نمیخرم باید به نسرین هم سجده کنی ... وگرنه از خونه میندازمت بیرون .... سمیه هم میگه من رفتم .

سارا ... میگه من لیاقتم همون خودنویسی هست که جوهر پس میده ... و به نسرین سجده میکنه ... و شما سارا رو از خونه بیرون نمیندازینش ...

خوب ...
در اینجا شما دارین استدلال میکنین که سمیه حسادت کرده و سارا حسادت نکرده ... و حسادت سمیه باعث نگون بختیش هم شده ...

ولی خوب ...
من از لحاظ ایدیولوژیکی کاره سمیه رو به کاره سارا ترجیح میدم .


بسم الله الرحمن الرحیم
ولی اگر سمیه لیاقت خودش را ثابت می کرد و حرف پدرش را گوش می داد، و حق فرزندی را به جا می آورد، و اگر در این امتحانی که از او به عمل آورده، پیروز بیرون می آمد، قطعا پدر عادل، توانا و حکیم هم یک جایزه خوب در حد لیاقتش برایش تهیه می کرد.
کاربرمحترم،خداوند فیاض مطلق است،بخل درمحدوده حق تعالی راه ندارد. در واقع فاعلیت فاعل، تام و کامل است، قابل، به اندازه استعداد خود، قبول فیض می کند.
بحث شیطان که همان سمیه قصه شماست که چرا به قول شما طلای زرنویس نصیبش نشد را می توانید از کارشناسان کلام سوال بفرمایید که از محل بحث تاپیک خارج است.
موفق باشید.

کافی;913702 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولی اگر سمیه لیاقت خودش را ثابت می کرد و حرف پدرش را گوش می داد، و حق فرزندی را به جا می آورد، و اگر در این امتحانی که از او به عمل آورده، پیروز بیرون می آمد، قطعا پدر عادل، توانا و حکیم هم یک جایزه خوب در حد لیاقتش برایش تهیه می کرد.
کاربرمحترم،خداوند فیاض مطلق است،بخل درمحدوده حق تعالی راه ندارد. در واقع فاعلیت فاعل، تام و کامل است، قابل، به اندازه استعداد خود، قبول فیض می کند.
بحث شیطان که همان سمیه قصه شماست که چرا به قول شما طلای زرنویس نصیبش نشد را می توانید از کارشناسان کلام سوال بفرمایید که از محل بحث تاپیک خارج است.
موفق باشید.

سلام ...
جناب کافی خوب چرا پدر سمیه حاضر نمیشه که برای سمیه خودنویس زر نویس بخره ...

۱. آیا بخیل هست
۲. ایا قدرتش رو نداره
۳. ایا توانا و توانمند نیست .
۴. ایا فاعلیت ایشون به این مساله تعلق نمیگیره

به هر حال سمیه به جایی رسیده که میتونه درکی از داشتن خودکار زر نویس داشته باشه پس بنابراین میتونه چنین مساله ای برای سمیه به صورت استعداد تعریف بشه ...

زمانی هست که من هیچ درکی از یک نوع توانایی ندارم . مثلا من هیچ نوع درکی از اینکه هر روز صبح از خواب بیدار بشم و یک اقیانوس مواج جیوه رو به عنوان صبحانه بخورم ندارم ... بنابراین این مساله نمیتونه به عنوان استعدادی برای من در نظر گرفته بشه ولی من میتونم حسرت پرواز کردن رو داشته باشم ... چون به درکی از پرواز پرندگان رسیدم .

مارینر;914211 نوشت:
سلام ...
جناب کافی خوب چرا پدر سمیه حاضر نمیشه که برای سمیه خودنویس زر نویس بخره ...

۱. آیا بخیل هست
۲. ایا قدرتش رو نداره
۳. ایا توانا و توانمند نیست .
۴. ایا فاعلیت ایشون به این مساله تعلق نمیگیره

به هر حال سمیه به جایی رسیده که میتونه درکی از داشتن خودکار زر نویس داشته باشه پس بنابراین میتونه چنین مساله ای برای سمیه به صورت استعداد تعریف بشه ...

زمانی هست که من هیچ درکی از یک نوع توانایی ندارم . مثلا من هیچ نوع درکی از اینکه هر روز صبح از خواب بیدار بشم و یک اقیانوس مواج جیوه رو به عنوان صبحانه بخورم ندارم ... بنابراین این مساله نمیتونه به عنوان استعدادی برای من در نظر گرفته بشه ولی من میتونم حسرت پرواز کردن رو داشته باشم ... چون به درکی از پرواز پرندگان رسیدم .

بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام
خیر هیچ کدام از آن 4 مورد مذکور نبوده، بلکه مشکل به عدم قابلیت و عدم لیاقت سمیه بر می گردد. مثلا هیچ گاه نمی شود آب اقیانوس را در تنگ بلوری ریخت. چون چنین ظرفیتی در تنگ بلوری وجود ندارد.
در عین حال باز هم به دلیل این که بحث جنبه کلامی پیدا می کند، به کارشناسان کلام مراجعه کنید تا شما در این زمینه راهنمایی نمایند.

اینک چند راه برای درمان حسد ذکر می شود:
حسود باید بداند

[=bbcnassim] حسود، باید بداند حسادت برای او سودی ندارد؛ نه مقامش را بالا می برد؛ نه محبوبیتش را بیش تر می سازد؛ نه زیباترش می کند و نه محترم تر؛ نه دانشمندترش می کند و نه ثروتمندتر.
حسود باید بداند که آن چه که بر آن رشک می برد، بر فرض از دست دیگری بیرون بشود، معلوم نیست که به دست او بیفتد؛ شاید سومی پیدا شود و آن را بزند و ببرد؛ رنج را او ببرد؛ ولی گنج را دیگری.
بسیار می شود که حسودی برای بیرون بردن نعمتی از کف دیگری می کوشد، ولی هنگامی که نعمت از چنگ او بیرون رفت، رقیبی تازه کار پیدا می شود و آن را به چنگ می آورد؛ پس رفتن به دنبال کاری که نتیجه اش مشکوک است، خردمندانه نیست؛ بلکه احمقانه می باشد و نیز حسود باید بداند اگر این کوششی که در بیرون کردن نعمتی از چنگ کسی به کار می برد، اگر برای رسیدن به مقصدی از مقاصد خودش به کار برد، به همان نتیجه یا بالاتر از آن خواهد رسید. اگر حسود بر مقامی منحصر به فرد، حسد می ورزد، چنان چه فعالیتی را در این راه به کار برد و آن را در ترقی و تعالی خویش صرف کند، واجد مقام و موقعیتی خواهد شد که کمتر از آن مقام نخواهد بود؛ در نتیجه به مقصود خواهد رسید بدون آن که جرمی مرتکب شده باشد. و نیز حسود باید بداند که حسد ورزیدن برای او زیان دارد و جز رنج و غم و بیماری و اندوه و بالاخره مرگ ثمری ندارد.
ناراحتی درونی برای همیشه آزارش می دهد، و او را در تب و تاب نگه می دارد و در زندگی برایش آسودگی باقی نمی گذارد.

دشمنی با نعمت های خدا و ستیز با بهره مندان از نعمت خدا، بزرگ ترین بدبختی هاست. چنین کسی سزاوار خشم خدا می باشد. اگر حسد شدت پیدا کند و با بی شعوری آمیخته باشد، در خطر انکار عدل خدای خواهد بود.
بالاترین سعادت ها و بزرگ ترین خوشبختی ها، مورد عنایت حق قرار داشتن است. تمام پیغمبران و نیک مردان و خردمندان می کوشند که مورد لطف خدا قرار بگیرند؛ و بزرگ ترین شقاوت ها و بالاترین بدبختی ها، مورد خشم و سخط خدا قرار گرفتن است. حسود نادان با کوشش خود، خشم خدا را می خرد و با دست خویش، چاه آتشی را می کند که خودش در آن می افتد.
رشک ورزیدن، همچون تیری است که اگر به سوی دشمن رها شود، با همان شدتی که به سوی دشمن می رود، بر می گردد و بر چشم تیرانداز می نشیند و کورش می کند؛ با تیر دومی که می اندازد قلب خود را آماج قرار می دهد؛ و با تیر سوم، نقطه ای دیگر از پیکرش را می درد؛ و با تیرهای پی درپی، بدن خویش را قطعه قطعه می کند، در حالی که دشمنان ایستاده، به این تیرانداز می خندند که چرا بر عقل خود نمی گرید!

حسود باید انجام دهد

[=bbcnassim]برای در مان حسادت، باید عمل به نقیض آن انجام داد.
یعنی از شخص محسود، در جلوی جمع تعریف کند، اگر هم جنس اوست، رابطه دوستی را با او برقرار کند، برایش هدیه ای بگیرد و...
انجام دادن این امرو اگر چه سخت است ولی به نتیجه شیرین آن که خشکاندن ریشه حسادت باشد، کمک می کند.
حسود باید آن چه را که دلش می خواهد نکند؛ مثلا اگر دلش می خواهد که از کسی بدگویی کند و رسوایش سازد، دهان خود را ببندد و دندان بر جگر بگذارد و کلمه ای بر زبان نراند، اگر آزردن کسی را می خواهد، او را نیازارد؛ اگر می خواهد برای نابودی یا سرنگونی کسی که به وسایلی متشبث شود، نشود، و به طور کلی خواسته دل را زیر پا بگذارد.
[=bbcnassim]

موضوع قفل شده است