ادب در پیشگاه خداوند

تب‌های اولیه

371 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقل کرده اند فضیل بن عیاض، که از اولیا الله بود، در ابتدا،یكی از راهزنان معروف خراسان بود و بزرگ غارتگران به شمار می رفت و كاروانها را مورد دستبرد قرار می داد.
تا این که فضیل، روزی به دام عشق دختری گرفتار شد و تصمیم گرفت شبانه خود را به خانه معشوقه خود برساند و از وصل او كامیاب شود.
نیمه شب، از دیوار خانه دختر بالارفت ولی هنوز، قدم به خانه او نگذاشته بود كه آهنگ دلنشینی از آیات قرآن، از خانة مجاور به گوشش رسید. گوش فرا داد و این آیة کریمه را شنید که «
اَلَمْ یَأن للَّذینَ ءامَنوُا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ» یعنی آیا هنوز وقت آن نرسیده كه دلهای مردم با ایمان با یاد خدا خاضع و خاشع شود؟
ادامه دارد...


با شنیدن این آیه ، چنان تحولی در درون فضیل به وجودآورد كه بی اختیار گفت:
خداوندا! وقت آن رسیده است؛ و فوراً از دیوار پایین آمد و از گناهی كه در نظر داشت چشم پوشید. همین تذكر سبب شد كه فضیل از تمام آلودگی ها ، خود را نجات دهد و دست از دزدی و گناه بشوید.

در همان شب كه این دگرگونی در درون فضیل پدید آمده و او را سرگردان و منقلب ساخته بود ، گذرش به كاروانسرایی افتاد كه كاروانی در آن فرود آمده و بارانداخته بود. فضیل در گوشه ای خزید و سر به گریبان، بر گذشته پرگناه خود افسوس می خورد. در آن حال شنید كه كاروانیان درباره ساعت حركت سخن می گویند.

ادامه دارد...


یكی از كاروانیان می‌گفت : رفقا! امشب حركت نكنید و بگذارید هوا روشن شود، زیرا به قرار اطلاع ، فضیل بر سر راه است و خطر او قافله را تهدید می كند.
سخن اضطراب آمیز كاروانیان ، آتشی در دل فضیل برافروخت و از این كه جنایات او، اینچنین مردم را مضطرب و پریشان ساخته به شدت متأثر شد و خود را سخت ملامت كرد، و گفت چه بد مردى هستم! اين چه شقاوت است كه به من روی آورده؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بيرون آمده ‏ام، و قومى مسلمان از بيم من به كنج اين خرابه پناه آورده اند! روى به سوى آسمان كرد و با دلى توبه‏ كار اين سخنان را بر زبان جارى ساخت:

«اللهم انى تبت اليك و جعلت توبتى اليك جوار بيتك الحرام!» خداوندا من به سوى تو بازگشتم، و توبه خود را اين قرار مى‏ دهم كه پيوسته در جوار خانه تو باشم، خدايا از بدكارى خود در رنجم، و از ناكسى در فغانم، درد مرا درمان كن، اى درمان كننده همه دردها! و اى پاك و منزه از همه عيبها! اى بى‏ نياز از خدمت من! و اى بى‏ نقصان از خيانت من! مرا به رحمتت ببخشاى، و مرا كه اسير بند هواى خويشم از اين بند رهايى بخش!
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]
پس از جا برخاست و گفت :مردم بدانید من فضیل بن عیاضم و آسوده خاطر باشید كه دیگر فضیل دزدی نمی كند وسر راه را بر كاروانیان نمی بندد. او به درگاه خدا بازگشته و از گناه خود توبه كردهاست.
فضیل بعد از این واقعه، توبه حقیقی نمود و راه زهد و تقوا و معرفت را در پیش گرفت و از اولیا الله[=V_Symbols] شد و در پايان عمر در جوار كعبه ‏زيست و همانجا در روز عاشورا بدرود حيات گفت‏.
آري می توان به نفس خبيث خود گفت كه فضيلي مشرب شو.
جناب عطار نیشابوری، در تذکرةالاولیاء جناب فضیل بن عیاض را چنین معرفی کرده است:

«آن مقدم تایبان، آن معظم نایبان، آن آفتاب کرم و احسان، آن دریای ورع و عرفان، آن از دو کون کرده اعراض، پیر وقت: فضل عیاض رحمة الله علیه، از کبار مشایخ بود و عیار طریقت بود، و ستوده اقران، و مرجع قوم بود، و در ریاضات و کرامات شانی رفیع داشت، و در ورع و معرفت بی همتا بود..

[="Tahoma"][="Blue"]
استاد علامه حسن زاده آملی در ادامه بحث ادب مع الله می فرمایند: «بر آن باش تا مقام عندیت را حائز شوی [=V_Symbols][=V_Symbols])فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر[=V_Symbols][=V_Symbols]( که عبدالله عندالله است.»
همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، اقتضای ادب در پیشگاه خداوند آن است که شخص در مقام عندیت باشد، یعنی دائما خود را در نزد حق حاضر ببیند و بداند و بیابد که خداوند نیز بر او ناظر است و به تعبیر شریف حضرت امام خمینی [=V_Symbols]ره «عالم محضر حق است» .

[="Tahoma"][="Blue"]
نکته قابل توجه در این عبارت، آن است که باید بین ادراک حضور و محضر که در حقیقت دو اصطلاح عرفانی می باشند، تفاوت قائل شد، به این معنا که ادراک محضر در مرتبه ای پایین تر از ادراک حضور قرار دارد یعنی ادراک محضر به زمانی اطلاق می‌گردد که سالک هنوز در ابتدای طریق بوده و در توحید صمدی قوی نشده است، لذا او در این مرتبه خدایی جدای ازخود می‌بیند، و خداوند را دورادور ناظر بر اعمال و رفتار خویش می پندارد. این نوع ادراک که انسان کسی را دورادور ناظر بر خود ببیند «ادراک محضر» نام دارد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
اما وقتی شخص ارتقاء وجودی یافت، رفته رفته ازادراک محضر به سوی «ادراک حضور» پیش می‌رود. حضور مرتبه ای است که ادراک آن بدون هیچ واسطه ای صورت می پذیرد و آن مرتبه ای شهودی است که در آن سالک، نه حرفی از حفظ حضور می زند و نه حتی فکر آن را می‌کند، مانند این که انسان در مقام دیدن به محض گشودن چشم ابصار می نماید بدون آن که لازم باشد به چشم امر کند که وقتی باز شدی ببین یا او را وادار به ابصار نماید.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]به مناسبت نکته ای که عرض شد بهتر است توضیحی در مورد مراتب حضور و مراقبت محضرتان تقدیم نمایم:

انسان سالک به اندازه حظّ و بهره خویش از مراتب توحید، در سه مرحله به مراقبت و کشیک نفس می پردازد؛

مرحله اول مرحله ای است که سالک تازه قدم در وادی خودسازی نهاده و تنها مراقب است که مرتکب گناه و عصیان نشود، در این مرحله شخص مراقب و رقیب خود می‌گردد تا مبادا مبتلا به خطا و نسیان شود. اگر چه چنین مرتبه ای در جایگاه خود ارزشمند و بازدارنده‌ي از گناه است، اما حقیقت آن است که مراقبت شخص در این مرتبه حظّ وافري از ذکرالله نیست، زیرا این شخص صرفاً برای دوری از گناه و فرار از جهنم و به دست آوردن آنچه موجب اجر و ثواب است، کشیک نفس می کشد و بهره‌ی كمي از ادراک حضور و محضر دارد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
اما مرحله دوم از مراتب مراقبت و کشیک نفس کشیدن آن است که سالک کمی قوی تر شده و صرفا خود را رقیب خویش نبیند، بلکه خود را در محضر حقیقت دیگری، یعنی خداوند متعال یافته و در واقع خداوند را رقیب خویش مشاهده کند، مانند گارگری که خود را تحت نظارت صاحب کار خود می‌بیند و تا زمانی که بر این باور است که صاحب کار مراقب اعمال و رفتار اوست و او را می‌پابد، دست از پا خطا ننموده وکار خود را به نحو احسن انجام می‌دهد، چرا که خود را در محضر و تیررس دید سرکار مشاهده می‌کند .
اگرچه این مرتبه از مراقبت، ذکر الله به شمار می‌رود، اما باید شخص سالک تمام همّ خود را به کار گیرد تا قوی تر گشته و از مرتبه ی ادراک محضر به در آمده و به مرتبه بالاتر که مرحله سوم و ادراک حضور است برسد، چرا که ادراک محضر زمانی مطرح است که شخص هنوز در توحید عددی به سر می‌برد و خود را جدای از عالم و عالم را جدای از حق سبحانه می‌داند. لذا همچنان از حق متعال دور است و با اندکی غفلت، پایش می لغزد و دچار خطا و گناه می‌گردد، مانند همان کارگر که اگر انسان خود ساخته‌ای نباشد به محض این که مشاهده کند صاحب کار از او جدا شده و او را زیر نظر ندارد، دست از کار کشیده و کارش را آن گونه که باید انجام نمی‌دهد و حال این که صاحب کار نظام عالم، یعنی خداوند متعال، هیچ گاه مانند یک سرکارگر کذایی، از نظارت بر مخلوقاتش غافل نشده و دم به دم بر عالم و موجودات منطوی در آن، سیطره و احاطة وجودی کامل دارد «ان الله بکل شیء علیم»
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در روایت آمده است: خداوند متعال به موسای کلیم فرمود: اگر می خواهی بدانی که خداوند چگونه عالم را نگه داشته است دو شیشه تهیه کن وآنها را با دو دست خود نگاه دار و تمام همّ خود را به کار گیر تا مبادا با اندکی غفلت و یا به خواب رفتن، از دستانت رها شوند.
حضرت موسی نیز تمام همت خود را در نگهداری آن دو شیشه به کار گرفت، اما بیش از دو شبانه روز نتوانست آنها را حفظ کند، زیرا خواب بر او چیره گشته و شیشه ها از دستانشان رها شد و شکست.

در این هنگام ندا آمد که ای موسی! تو قادر به حفظ دو شیشه نبودی، درحالی که ما کل نظام عالم را با تمام وسعت و عظمتش حافظیم.
همچنان که در آیة الکرسی فرمود و لایوده حفظهما و هو العلی العظیم (بقره256) یعنی نگهبانی زمین وآسمان بر او آسان و بی زحمت است و او دانای بزرگوار وتوانای با عظمت است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در ادراک محضر، ممکن است سالک از این سیطره و احاطه وجودی خداوند بر او غافل شده و دچار نسیان گردد، همانند این که در یک مجلس وعظ و سخنرانی، افرادی که در مقابل خطیب نشسته‌اند، چون خود را در تیررس دید و محضر او مشاهده می نمایند سکوت بيشتري کرده و آداب نشست و برخاست را رعایت می‌کنند، اما اگر همین افراد در پشت پرده یا دیواری قرار گیرند که خطیب آنها را نبیند، هر طوری می‌نشینند و یا در اثنای مجلس با همدیگر سخن می گویند. لذا حضرت امام خمینی [=V_Symbols]ره بر مبنای تفاوت ادراک محضر و حضور فرمودند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید» و نفرمودند: «عالم حضور خداست، در حضور خدا گناه نکنید»، چرا که مخاطب ایشان افرادی اند که هنوز در مراتب پایین توحید به سر می‌برند و خود و همة عالم را جدای از خدا می بینند و همه چیز را تحت سیطرة خدایی جدای از عالم می پندارند.

[="Tahoma"][="Blue"]
اما مرحله سوم از مراتب مراقبت و کشیک نفس کشیدن، آن است که سالک ارتقاء وجودی یافته و از ادراک محضر و توحید عددی خلاصی یافته و مستغرق توحید الصمد قرآنی شود، یعنی در این مرتبه بی واسطه و بدون آن که برای خود استقلال وجودی قائل باشد خود را در پیشگاه حق حاضر دیده و حق را رقیب خود بیابد و همواره به آیه کریه [=V_Symbols][=V_Symbols]واعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه[=V_Symbols] (بقره236) توجه تام داشته باشد. بدین ترتیب سالک در این مرتبه مراقبت و کشیک نفس می کشد از آن جهت که مظهر اسم شریف «رقیب» حق گشته است. پس نیک تامل فرما!

[="Tahoma"][="Blue"]
ادراک این مرتبه، یعنی ادراک حضور، امری شهودی و چشیدنی است و تنها زمانی حاصل می‌شود که مسئله توحید صمدی قرآنی برای انسان حل گشته و در جان او پیاده شده باشد، لذا عرفان عملي‌ِ هر فردي به مقدار عرفان نظري اوست.
توحید صمدی قرآنی آنچنان ظریف و باریک و لطیف است که انسان به محض این که بخواهد آن را طلب کند و بگوید که می خواهم حضور داشته باشم، از آن دور شده است، زیرا همین نشانة توحید عددی فرد است و آن که مستغرق در حضور حق متعال است، نه تنها حرفی از حضور نمی زند، بلکه فکر حضور را نیز نمی‌کند و یکپارچه غرق در این مرتبه است همچنان که موج پیوسته غرق در دریاست بی آن که فکر پیوستن بدان داشته باشد.

حضوری را تا طلب داری ز دوریست
حضوری را کجا حرف حضوریست

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
آن که در حضور است ظاهر و باطن و خلوت و جلوتش یکی می‌شود، زیرا آن کس که حضور دارد هیچ کجا را خالی از وجود حق نمی‌یابد و لذا همواره دهشت از مقام جلال و جبروت حق، او را از توجه به غیر باز می دارد، مانند این که وقتی انسان در مقابل عالم بزرگواری که چشم دلش باز شده است قرار می گیرد چنان دهشت او را فرا می گیرد که فراموش می‌کند مثلا دو زانو نشسته و درد بر پاهایش مستولی شده است، زیرا عظمت و مقام آن عالِم، سراسر وجود شخص را فرا می گیرد، به نحوی که شخص تمامی اقتضائات جسمانی خود را فراموش می‌کند که این مرتبه را «حضور» گویند.
[/]

باسمه المحیط

عرض سلام و ادب

اویس;910077 نوشت:
مرحله اول مرحله ای است که سالک تازه قدم در وادی خودسازی نهاده و تنها مراقب است که مرتکب گناه و عصیان نشود، در این مرحله شخص مراقب و رقیب خود می‌گردد تا مبادا مبتلا به خطا و نسیان شود. اگر چه چنین مرتبه ای در جایگاه خود ارزشمند و بازدارنده‌ي از گناه است، اما حقیقت آن است که مراقبت شخص در این مرتبه حظّ وافري از ذکرالله نیست، زیرا این شخص صرفاً برای دوری از گناه و فرار از جهنم و به دست آوردن آنچه موجب اجر و ثواب است، کشیک نفس می کشد

اگر چشم انسانِ در خوابِ غفلت غنوده با درخشش ناگهانی برق جهنده ی یقظه یا به تعبیری جذبه بیدار شود

مثل کسی که در خوابی عمیق بوده و از اطرافش بی خبر و ناگهان با تکانی شدید بیدار گردد و خویش را در عالمی

دیگر بیابد که ماهیتش با آنچه پیش از آن در آن بوده به شکلی متفاوت است که گویی قیامت اتفاق افتاده است

آیا باز هم مشمول این ترتیب می گردد؟

مثل کسی که نیرویی عظیم وی را احاطه کرده است طوریکه چشم و دل و روح و روانش از او پر گشته است

این حضور نیست؟

به تعبیری ترتیبی که می فرمائید برای کسی که از ظلمت به نور قدم گذارده است موضوعیت دارد؟

گرچه این نور ذو مراتب است امّا از ابتدای ورود به چنین عالمی حضور معنا نمی یابد؟

با تشکر

حبیبه;910088 نوشت:
اگر چشم انسانِ در خوابِ غفلت غنوده با درخشش ناگهانی برق جهنده ی یقظه یا به تعبیری جذبه بیدار شود

مثل کسی که در خوابی عمیق بوده و از اطرافش بی خبر و ناگهان با تکانی شدید بیدار گردد و خویش را در عالمی

دیگر بیابد که ماهیتش با آنچه پیش از آن در آن بوده به شکلی متفاوت است که گویی قیامت اتفاق افتاده است

آیا باز هم مشمول این ترتیب می گردد؟

مثل کسی که نیرویی عظیم وی را احاطه کرده است طوریکه چشم و دل و روح و روانش از او پر گشته است

این حضور نیست؟

به تعبیری ترتیبی که می فرمائید برای کسی که از ظلمت به نور قدم گذارده است موضوعیت دارد؟

گرچه این نور ذو مراتب است امّا از ابتدای ورود به چنین عالمی حضور معنا نمی یابد؟

با تشکر


با سلام و احترام
بستگی دارد آنچه را که بدان اشاره نمودید موقتی باشد و یا دائمی.
اگر موقتی و گذرا باشد دلالت بر مقام حضور ندارد و صرفا جذبه هایی است که بواسطه برخی اعمال عائد انسان می شود و معمولا همه رهپویان کمال در مقاطعی از سیر و سلوک خویش بدان دست می یابند.
اما اگر اثر این جذبات دائمی و فراگیر در تمامی شئونات فرد باشد این حاکی از حاکمیت سلطان الهی بر کشور تن و روان فرد است که البته این چنین حالاتی اتفاقی نبوده و برای هر کسی حاصل نیست بلکه این قبیل حالات و مقامات برای کسانی است که یا مسبوق به طهارت قویه بوده اند و یا اینکه سیر علمی دقیقی را در صراط توحید و ولایت گذرانده اند.

باسمه العلیم

اویس;910124 نوشت:
بستگی دارد آنچه را که بدان اشاره نمودید موقتی باشد و یا دائمی.

مقصودم از این بیان، حالات کسانی مانند فضیل ابن عیاض یا شبیه به ایشان است

همیشه چگونگی چنین تحولی برایم سؤال بوده است امّا از دوام و بقای آن بی خبرم

معمولا در شرح حال عرفاء از چنین حالاتی شرح دقیقی وجود ندارد.

از پاسخ حضرتعالی متشکرم.

[="Blue"]

اویس;903868 نوشت:

اهمیت این مسئله تا جایی است که حتی یکی از راه های شناخت انسانیت افراد را، میزان پند ‌پذیری و تاثیر موعظه در آنها معرفی نموده اند، یعنی اگر در انسانی موعظه اثر نمی‌کند معلوم می‌شود که او در مرتبه حیوانیت بوده و هنوز در وادی انسانیت وارد نشده است، زیرا به فرموده حضرت علی علیه السلام، موعظه فقط در جان انسان عاقل تاثیر می‌کند به نحوی که او به واسطه ی ادب خویش وعظ می پذیرد اما در مقابل چهارپایانند که «لا تتعظ الا بالضرب» یعنی تادیب نمی‌شوند جز به واسطة ضرب و شتم، و به همین دلیل است که هر چه حیوان را نصیحت کرده و با زبان خوش، خواستار تادیب آن باشی تاثیر ندارد اما به محض این که به یوغ و افسار و چوب زدن متوسل شوی مطیع می‌گردد.

عرض سلام و ادب و احترام
بسیار تاپیک جالبی است
بنده فکر می کردم ادب در برابر خدا همان گناه نکردن هست درواقع بی ادبی رو در گناه میدونستم فقط!
ممنون از تاپیک خوبتون[/]

حبیبه;910129 نوشت:
مقصودم از این بیان، حالات کسانی مانند فضیل ابن عیاض یا شبیه به ایشان است

همیشه چگونگی چنین تحولی برایم سؤال بوده است امّا از دوام و بقای آن بی خبرم

معمولا در شرح حال عرفاء از چنین حالاتی شرح دقیقی وجود ندارد.

از پاسخ حضرتعالی متشکرم.


بنده نیز از عنایت شما سپاسگزارم.
جذباتی شبیه جذبه الهیه ای که برای برخی از اولیای الهی همچون فضیل عیاض پیش آمده است به تنهایی دلالت بر نیل آنها به شامخ ترین مقامات توحیدی ندارد بلکه اینگونه حالات زائیده برخی قابلیتهایی است که فرد در طول زندگی خود برای رهایی از تیرگیها و کشف و شهودات در خود داشته است و در یکی از مقاطع زندگیشان این قابلیت شکوفا شده است.
آنچه را که ما درصدد بیان آنیم به مراتب فراتر از این جذباتی است که به صورت احوالات گذرا بر برخی از اولیاالله حادث می شود.
سخن در عالی ترین مقامات شامخ توحید صمدی قرآنی و ادراک حضور در رفیع ترین درجات آن است.

[="Tahoma"][="Blue"]

زینبیون;910130 نوشت:
عرض سلام و ادب و احترام
بسیار تاپیک جالبی است
بنده فکر می کردم ادب در برابر خدا همان گناه نکردن هست درواقع بی ادبی رو در گناه میدونستم فقط!
ممنون از تاپیک خوبتون

با عرض سلام و احترام
تشرف شما را به مصداق کریمه «و قلیل من عبادی الشکور» تبریک می گویم.[/]

[="Tahoma"]

اویس;910076 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]
اما وقتی شخص ارتقاء وجودی یافت، رفته رفته ازادراک محضر به سوی «ادراک حضور» پیش می‌رود. حضور مرتبه ای است که ادراک آن بدون هیچ واسطه ای صورت می پذیرد و آن مرتبه ای شهودی است که در آن سالک، نه حرفی از حفظ حضور می زند و نه حتی فکر آن را می‌کند، مانند این که انسان در مقام دیدن به محض گشودن چشم ابصار می نماید بدون آن که لازم باشد به چشم امر کند که وقتی باز شدی ببین یا او را وادار به ابصار نماید.
[/]

عرض سلام خدمت استاد عزیز@};-
و تشکر بابت این مطالب مفید و نغز
سفارش شده که چله بگیرید و در چله گرفتن یکی از مهم ترین اصلها گناه نکردن است. با خودم می گفتم که ما باید در طول سال و همه عمر گناه نکنیم و حالت چله را داشته باشیم ، این چه کاریه؟؟؟ ولی حالا به نظر می آید که این عمل برای اینست که انسان را ابتدا به محضر و سپس به حضور سوق دهند ، درسته استاد عزیز؟ و می توان گفت کسی که به حضور رسید دیگر نیاز به چله نشینی ندارد؟ زیرا او در همه حال در چله است؟
سوال پرسیدن هم بلد نیستم.:-

[="Tahoma"][="Blue"]

مکیال;910689 نوشت:
عرض سلام خدمت استاد عزیز
و تشکر بابت این مطالب مفید و نغز
سفارش شده که چله بگیرید و در چله گرفتن یکی از مهم ترین اصلها گناه نکردن است. با خودم می گفتم که ما باید در طول سال و همه عمر گناه نکنیم و حالت چله را داشته باشیم ، این چه کاریه؟؟؟ ولی حالا به نظر می آید که این عمل برای اینست که انسان را ابتدا به محضر و سپس به حضور سوق دهند ، درسته استاد عزیز؟ و می توان گفت کسی که به حضور رسید دیگر نیاز به چله نشینی ندارد؟ زیرا او در همه حال در چله است؟
سوال پرسیدن هم بلد نیستم.

با عرض سلام و ادب خدمت شما برادر ارجمندم
فرمایش شما از جهتی صحیح و از جهتی ناصحیح است. از این که انسان تا زمانی که ابن الزمان و مقید به مکان و زمان و مناسبات مادی است برای تعالی نفسانی خویش و تمرین و ممارست برای حضور و مراقبت، محتاج اسبابی همچون اربعین است فرمایش شما صحیح است.
اما از جهت دیگر باید توجه داشته باشید که برای عدد 40 و اربعین خصوصیات تکوینی وجود دارد که نمی توان آثار آن را محدود به زمان و مکان و خصوصیات مادی دانست و برای کسانی که حاکم بر زمان و مکان هستند نیز چهله و توجه به این عدد شریف حائز اهمیت است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]در ادامه مطالبی که پیرامون ادراک حضور به محضرتان تقدیم نمودم باید بگویم که جالب اینجاست وقتی به الفاظ و عبارات نماز توجه می‌کنیم، درمی‌یابیم که نماز در محضر حق بودن نیست، بلکه بالاتر از آن در حضور حق بودن است، زیرا در آن، از کلمة «یا الله» که از دور صدا‌کردن است، خبری نیست، و یا در عبارتی چون «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» «کاف» موجود در «السلام علیک» کاف خطابی می باشد که لازمة آن نزدیکی با مخاطب است، یعنی انسان در طی نماز به تدریج چنان نزدیک و مقرّب می‌شود که خود را در حضور رسول الله می ببیند و به ایشان سلام می‌کند.
پس سزاوار است انسانی که به این مرتبه از قرب و نزدیکی رسیده است، جواب سلام خویش را از جناب رسول الله بشنود، چنان که این جواب سلام برای مصلی حقیقی مسموع است و در مقابل، معلوم می‌شود آن که به سلام نمازش رسیده و جوابی دریافت نکرده است، هنوز به آن حضور و مراقبت تام دست نیافته و به حقیقت، سلام نکرده است تا جوابی بشنود، لذا حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در الهی نامه می فرمایند: «الهی آن که در نمازش جواب سلام نشنیده است اهل نماز نشده است» و به تعبیری چنین کسی اهل حضور نشده است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
آری تمامی انبیاء و اولیاء و پیغمبران الهی در مقام [=V_Symbols][=V_Symbols]فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر[=V_Symbols][=V_Symbols] که همان مقام عندیت و حضور است مستقرند و اگر کسی اراده دیدار با آنان و سخن گفتن و سخن شنیدن از ایشان را نمود باید خود را ارتقاء داده و به مقام ایشان که مقام حضور است تقرب یابد.
بر همین اساس حضرت علامه حسن زاده فرموده‌اند: اگر در قرآن داستان انبیائی چون حضرت آدم[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام و حضرت نوح[=V_Symbols][=V_Symbols] [=V_Symbols][=V_Symbols]علیه السلام و حضرت موسی[=V_Symbols][=V_Symbols] [=V_Symbols][=V_Symbols]علیه السلام و حضرت عیسی[=V_Symbols][=V_Symbols] [=V_Symbols]علیه السلام و دیگران را مطالعه نمودید، و سوالی در مورد جزئیات دیگر آن برایتان پیش آمد، نگویید که کجا برویم و از چه کسی بپرسیم، بلکه آنچنان باید قوی شوید و ارتقای وجودی یابید که بتوانید از خود وجود مبارک ایشان بپرسید و نپندارید که ایشان چند هزار سال قبل از دنیا رفته اند و دیگر امکان ارتباط برقرار کردن با ایشان نیست، زیرا حقیقت امر آن است که اصل گوهر وجود نفسانی ایشان از دنیا نرفته، بلکه صرفا یک جسم خاکی از ایشان گرفته و در خاک نهاده شده است و حقیقت جان ایشان یکپارچه در جای جای نظام عالم حضور تام دارد چرا که ایشان در مقام حضور و عندیت تام بسر می‌برد.

[="Tahoma"][="Blue"]
بنابراین اگر کسی به مقام حضور و عندیت راه یافت با تمامی انبیاء و اولیای الهی نیز مرتبط خواهد شد هر چند که آنها به ظاهر در این نشئه نباشند.

قرآن کریم فرمود: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون یعنی گمان مبرید آنهایی که در راه کشته شده اند مرده اند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
رزقی که در این آیه بدان اشاره شده بالاترین رزق که همان مقام حضور است، می‌باشد.


پس ای عزیز! بکوش تا به مقام عندیت و حضور برسی و در این طریق نهایت اخلاص و صدق در بندگی را داشته باش تا عبدالله شوی که به فرموده حضرت استاد علامه، عبدالله، عندالله است، زیرا کسی که عبد است همواره نزد مولایش خواهد بود که فرمود: «الهی دل اگر دل است مال دلبر است و الا مشتی گل است» .
[/]

[="Tahoma"][QUOTE=اویس

قرآن کریم فرمود: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون یعنی گمان مبرید آنهایی که در راه کشته شده اند مرده اند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
[/]» .
[/][/]

استاد عزیز گل
عرض سلام و تشکر
هرکسی که می میرد به نوعی زنده است و فقط بدن او از تحت تدبیر نفس خارج شده و حالا چرا در این آیه زنده بودن فقط مختص کشته شدگان در راه خدا شده است؟ فرق زنده بودن این افراد با دیگران در چیست؟؟
سپاس از الطاف شما

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

اویس;910124 نوشت:
با سلام و احترام
بستگی دارد آنچه را که بدان اشاره نمودید موقتی باشد و یا دائمی.
اگر موقتی و گذرا باشد دلالت بر مقام حضور ندارد و صرفا جذبه هایی است که بواسطه برخی اعمال عائد انسان می شود و معمولا همه رهپویان کمال در مقاطعی از سیر و سلوک خویش بدان دست می یابند.
اما اگر اثر این جذبات دائمی و فراگیر در تمامی شئونات فرد باشد این حاکی از حاکمیت سلطان الهی بر کشور تن و روان فرد است که البته این چنین حالاتی اتفاقی نبوده و برای هر کسی حاصل نیست بلکه این قبیل حالات و مقامات برای کسانی است که یا مسبوق به طهارت قویه بوده اند و یا اینکه سیر علمی دقیقی را در صراط توحید و ولایت گذرانده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

استاد منظور از مقام و جذبه دقیق چیست؟

این حالت غوطه وری که می گویند رو می توان مستند صحبت کرد؟
اگر چند روزر این حالت پایدار باشد مقام است؟ یا اینکه باید تا آخر عمر اینگونه باشد؟

آیا مضر نیست؟
اگر کسی بر او حجت تمام شود و مقامش را درک کند این حالت محو و به جذبه بر می گردد درسته؟

یعنی یک مدت حالات مقام رو دارد و بعد به جذبه تبدیل می شود و کمک ککنده می شود برای هدایت؟

درست متوجه شدم؟

انصراف فردی هم وجود دارد آری؟

یا علی(ع)@};-[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

مکیال;910774 نوشت:
استاد عزیز
عرض سلام و تشکر
هرکسی که می میرد به نوعی زنده است و فقط بدن او از تحت تدبیر نفس خارج شده و حالا چرا در این آیه زنده بودن فقط مختص کشته شدگان در راه خدا شده است؟ فرق زنده بودن این افراد با دیگران در چیست؟؟
سپاس از الطاف شما

با سلام خدمت شما برادر گرامی
در پاسخ به سوالتان باید به دو نکته اشاره کرد:
اول اینکه این آیه شریفه جهت آگاهی دادن کسانی است که گمان می کردند کشته شدگان جنگ بدر و احد، بواسطه شهادت به نوعی هلاک و زوال و نیستی رسیده اند که این آیه در مقام تصحیح این افکار نازل گشت.
دوم اینکه آنچه غرض اصلی این آیات است صرف حیات نیست که پر روشن است مرگ برای هر انسانی آغاز حیاتی بی پایان در نشئات دیگر است بلکه آنچه غرض اصلی این آیه شریفه است حیاتی است که مبتنی بر رزق جاویدان در پیشگاه خداوند سبحان می باشد.
[/]

سلام ...
جناب اویس ... به نظره شما یک انسان مومن میتونه هم ادب در پیشگاه خداوند داشته باشه و هم انقلابی گری کنه ؟؟؟

[="Tahoma"][="Blue"]

رستگاران;910839 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

استاد منظور از مقام و جذبه دقیق چیست؟

این حالت غوطه وری که می گویند رو می توان مستند صحبت کرد؟
اگر چند روزر این حالت پایدار باشد مقام است؟ یا اینکه باید تا آخر عمر اینگونه باشد؟

آیا مضر نیست؟
اگر کسی بر او حجت تمام شود و مقامش را درک کند این حالت محو و به جذبه بر می گردد درسته؟

یعنی یک مدت حالات مقام رو دارد و بعد به جذبه تبدیل می شود و کمک ککنده می شود برای هدایت؟

درست متوجه شدم؟

انصراف فردی هم وجود دارد آری؟

یا علی(ع)


با سلام خدمت شما برادر گرامی
جذبه به معنای کشیده شدن ناگهانی انسان به جانب خداوند بواسطه مشاهده تجلیات حق سبحانه و تعالی است که این تقرب دفعی گاه دوام می یابد که به آن مقام می گویند و گاه بی دوام است که به آن حال می گویند.
مقام آن است که هرگز تا آخر عمر زائل نشود و اگر بواسطه تطورات و احوالات گوناگون شخص، زوال یابد به آن مقام نمی گویند.
آنکه به مقام رسیده است مظهر یا من لایشغله شان عن شان می شود یعنی چنان نیست که توجه به حق او را از توجه به خلق باز دارد چنان که هم حق معبود را ادا می نماید و هم از ادای حقِ مخلوقات غافل نمی شود همچون حضرت سید الشهدا علیه السلام در روز عاشورا ضمن مقاتله کفار، حق را در همه جا ناظر و حاضر می دید.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

مارینر;911060 نوشت:
سلام ...
جناب اویس ... به نظره شما یک انسان مومن میتونه هم ادب در پیشگاه خداوند داشته باشه و هم انقلابی گری کنه ؟؟؟

سلام علیکم
هرگز مراعات ادب در پیشگاه الهی منافات با انقلابی گری ندارد. از عینی ترین مصداق این حقیقت در عصر حاضر وجود مبارک حضرت امام خمینی ره بود.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در نکته 483 هزار و یک نکته آمده است:
عبدالله عندالله باش و اعمال و رفتار خویش را مراقبت کن که «ان الله علیکم رقیبا» کل نظام هستی چشم و گوش و زبان اوست، حتی چشم و گوش و زبان و همة اعضا وجوارح تو وجود اویند، بنابراین کل نظام عالم یکپارچه چشم و محل نظاره اوست که فرمود: ان الله یحول بین المرء و قلبه

یکی از اسماءی الهی، اسم شریف «رقیب» است.

حضرت علامه طباطبایی در ذیل تفسیر کریمة «ان الله کان علیکم رقیبا» فرموده اند:

کلمه «رقیب» به معنای حفیظ است و مراقبت به معنای محافظت است و گویا این کلمه از ماده رقبه (برده – گردن) گرفته شده، با این عنایت که مردم هر یک حافظ رقاب بردگان خود بودند، و یا از اینجا گرفته شده که رقیب در محافظت آنچه که مراقبتش می‌کند همواره رقبه (گردن) خود را میکشد تا وضع آن را زیر نظر داشته باشد، به این مناسبت محافظت را مراقبت خوانده اند. البته (رقوب) به معنای مطلقِ حفظ نیست بلکه تنها آن محافظت از حرکات و سکنات شخص محفوظ و مرقوب را مراقبت می گویند که به منظور اصلاح موارد خلل و فساد آن باشد و یا به این منظور باشد که حرکات و سکنات آن را ضبط کند، پس کانه مراقبت همان حفظ کردن چیزی است به اضافه عنایت علمی و شهودی بر آن و به همین جهت مراقبت به معنای حراست و داروغگی و انتظار و بر حذر بودن و در کمین نشستن استعمال می‌شود و در قرآن خدای تعالی نیز رقیب خوانده شده، چون اعمال بندگان را حفظ می‌کند تا پاداش دهد. (الميزان في تفسير القرآن، ج‏4، ص 139-نقل به ترجمه)
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
نکته قابل توجه این است که شخص مراقب را «رقیب» گویند چرا که مراقبت او از فرد مرقوب، یا به منظور اصلاح خلل وکاستی های اوست یا به منظور ضبط حرکات و سکنات وی برای دادن پاداش و یا عقاب به اوست، لذا معمولا رقیب با کلمه «علی» که به معنای «بر علیه» است همراه می‌شود، بنابراین اگر کسی می‌گوید: دیگری در کاری رقیب او شده است، بدین معنی است که دیگری بر علیه او برخاسته و تمام حرکات و سکنات شخص را زیر نظر گرفته تا در آن کار بر او فائق آید.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
اين كه خداوند خويش را رقيب معرفي كرد و ما را به خواندن اين اسم فرا خواند، بدین خاطر است که انسان همواره باید مراعات حدود الهی نماید و از ادای حق کلمات نظام هستی غافل نشود و همواره با بصیرت قلبی خویش آثار ربش را تمامی موجودات مشاهده كند و آثار حق را از آثار شیطان و هوای نفس متمایز سازد.
در حقیقت بر اساس اسم شریف رقیب است که خداوند متعال در تمامی مخفیگاهها مراقب بندگانش بوده و اعمال آنان را زیر نظر گرفته و ایشان را می پاید و چه نیکو که در نشئه طبیعت هم بعضی از انسانهای برگزیده و وارسته مظهر اسم شریف رقیب حق می‌گردند، به نحوی که حرکات و سکنات دیگران را زیر نظر می گیرند ودر صورت صلاح دید و اذن خداوند، با تلنگری آنان را اصلاح می نمایند.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]قلم دوم در ادب مع الله (عدم تصرف عارف بدون اذن الهی)

حضرت استاد علامه -روحی فداه- در قلم دوم بحث شريف ادب مع الله مي‌فرمايند:

«و دیگر ادب مع الله ايجاب مي‌كند كه بدون اذن و امر به تصرّف در برنامه‌ اي از برنامه های چرخ نظام تكويني، و حكمي از احكام كتاب تشريعي، دست تصرّف به چيزي دراز نكند و اگر چيزي به تو دادند ادب اقتضا مي‌كند كه در ازاي آن عبد شكور باشي نه اين كه بي اجازه ی مولا آن را به هر نحو بخواهي صرف كني و چه بسيار از اولياء الله كه به آنان دست تصرّف اعطاء شده است ولكن ادب و معرفتشان مانع از اعمال تصرّف شده اند
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
همانطور كه قبلا اشاره شد مقام ادب مع الله و مراعات حدود الهيه، به عنوان شعبه‌اي از مطلق ادب است و مراعات آن در تمامي شئون و اقدامات انبياء و انسان‌هاي الهي، از تصرّف و نحوه ی برخوردشان با موجودات عالم گرفته تا معجزات و كراماتشان، مطرح است. زيرا وقتي انسان، متأدب به آداب الهي شد مي‌يابد كه چون ذاتش عين فقر به حق است و تمام اوصاف و اعمال و حالاتش در حضور حق است بايد عبدي باشد كه در پيشگاه حق حضور مطلق داشته و همواره دائم الحضور باشد، بنابراين هيچگاه دچار غفلت نمي‌شود و هرگز بدون اذن الهي در نظام عالم دخل و تصرّف نمي‌نمايد، زيرا تصرّف بدون اذن هم نوعي غفلت خواهد بود.

در نتيجه به بركت اين كه عبد به مقام حضور در پيشگاه حق رسيد و حاضر عندالله گرديد به كليد خزائن و حقايق ملك و ملكوت دست مي‌يابد و اسماء الله در جان او پياده مي‌شوند، یعنی در اسماء و صفات به خالق خويش تشبه پيدا مي‌كند و متخلق به آن اسماء و صفات مي‌شود.
به تعبیر دیگر حق متعال تمامی اوصاف کمالیه‌ي خويش را از سر چشمة ذات خود در اين عبدش به منصه ظهور در می آورد و در اين ميان، اوصاف فعليه حق، بيش از همه در او تجلي مي‌يابد كه مهمترين و والاترين آنها مقام شريف كن است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]مقام شريف كن

مقام كن، مقامي است كه در آن، به محض اراده انسان الهي براي تحقق هر موجود، آن موجود محقق مي‌گردد.
در سوره يس به مقام كن حق متعال چنين اشاره شده است كه «انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون»
يعني فرمان نافذ خداوند چون ارادة خلقت چيزي كند به محض اين كه گويد موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد.

اين مقام زماني به انسان اعطا مي‌شود كه انسان با حضور تام درنزد حق به مخزن اسماء الله دست يابد. و اولين مرتبه‌اي كه او در اين مقام بدان نائل مي‌شود رتبه طي الارض است كه در اين مرتبه خواهد توانست ماسوي الله را به اندك اراده‌اي طي كند. چنين انسانی با يك توجه در زمين است و با توجهي ديگر در آسمانها، با يك توجه در عالم مثال است و با توجهي ديگر در عالم عقل و قيامت، لذا او در سراسر نظام عالم حضور دارد و همه جا خبر از اوست چرا كه او داراي مقام حضور و عندیت است.

لذا به دليل اين كه انسانها در نشئه ی طبيعت همواره با مشكالات مواجه اند كه آنان را نيازمند مساعدت عيني مي‌سازد، خداوند به افرادي چون كمّلین، كه نمايندگان او در زمين و مجلاي اسماء صفاتي و افعالي حق اند، مقام طي الارض را عطا مي‌فرمايد تا به اذن او گره از كار خلق او بگشايند.

بعنوان مثال وقتي بيماري كه پزشكان از او قطع اميد كرده‌اند، به يكي از اولياء الهي متمسك شود تا شفاي خويش را از ناحيه آن بزرگوار از خداوند طلب كند، آن ولي الهی به اذن خداوند مأمور مي‌شود تا بر بالين آن بيمار حاضر شود و با يك اشاره بيماري او را برطرف سازد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
انسانهاي الهي تنها زماني بواسطه مقامات خويش در نظام عالم دخل و تصرّف مي کنند كه از جانب خداوند بدانها امر شده باشد وگرنه در حالت عادي، ايشان نيز مانند ديگر افراد اجتماع براي رفع احتياجات روزمره خود عمل مي کنند و به حكم ادب در نزد حق هرگز از مقامات معنوي خود استفاده نمي‌ نمایند.
مثلا ایشان با وجود دارا بودن مقام طي الارض، براي عبور و مرور، از وسيله نقليه استفاده مي‌كنند و يا با پاي پياده از نقطه‌اي به نقطه ديگر مي‌روند، مانند یکی از علما که در زمان ما كه حدود هشتاد سال است از این توانايي برخوردارند و مي‌توانند به اندك اراده‌اي در عرض يك چشم بر هم زدن، از نقطه‌اي به نقطه ديگر عالم تشريف فرما شوند، ولي با اين وجود هيچ گاه از روي ميل شخصي و بدون اذن الهي از آن بهره نگرفته‌اند، زيرا براي عارف، نظام هستي محل تفريح كردن و خودسرانه عمل نمودن نيست.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
بنابراين ممكن است فردي به مقامات و توانايي‌هاي والاي معنوي دست يابد اما اين دارايي ها دليل بر استفاده خودسرانه از آنها نمي‌شود، زيرا از روی هوا و هوس عمل نمودن سیره جاهلان عياش است، و انسان عاقل، حساب شده و در مواقع نياز از دارايي‌هاي خود استفاده مي‌كند، چراکه استفاده از نعمتهاي الهي بدون مراعات حدود الهيه و تنها براي خوش گذراني خلاف ادب است و در حقیقت به بطالت گذراندن عمر گرانمايه می‌باشد و نظام هستي نه نظام تفريح و تفرج بلكه نظام تعقل و تدبر است، كه دار، دار حقيقت است و به حق آفريده شده و در تحت تدبير حق مطلق است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در روايات آمده است كه در دوران كودكي جناب يحیي پيغمبر علیه السلام کودکانی ايشان را براي بازي در جمع خود دعوت نمودند، اما ايشان با وجود سن كم خويش در جواب به كودكان مي‌فرمايند: دار، دار حقيقت است نه بازي.
آری نظام عالم، نظام علم و حقيقت است به نحوي كه هر موجود طبق حساب و برنامه و اسرار فراوان در جاي خود قرار گرفته و تنها اين انسان است كه می‌تواند با تحصيل علم و كمال، پرده از چهره اين اسرار بگشايد لذا با اين وجود، ديگر جايگاهي براي بازي و تفريح در عالم باقي نمی ماند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
البته گاهي ممكن است كه انسان براي رفع خستگي از كار و تلاش روزانه نياز به تفريح و مسافرت پيدا كند، اما اين بدان معنا نيست كه تفريح او صرف خوشگذراني و عياشي باشد، بلكه چون نظام عالم، دار علم و حقيقت است، بهتر است تفريح كردن در آن نيز بر اساس تعقل و تفكر باشد.
مثلا اگر انسان منظره زيبایی چون سبزه‌زار را مشاهده كرد بهتر است در همان حین به تفكر بنشيند كه حقيقت عالم، چگونه اين را آفريده است تا بدين ترتيب از آن زيبايي به زيبايي آفرين برسد، وگرنه در غير اين صورت تفريح او تفريحي حيواني بیش نيست.
ضمن اين كه حيوانات نيز تفريح نمي‌كنند، بلكه بر اساس اقتضائات خويش به دنبال كسب و كاسبي خود به راه مي‌افتند تا نيازهاي وجودي خود را برطرف سازند و در حقيقت به نوعي بسوي كمال خويش در حركتند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
پس از آنجا كه نظام هستي بر پايه‌ي عقل و علم آفريده شده است، نه بر اساس لغو و بازي، خداوند مقام طيّ الارض را به كساني اعطا مي‌نمايد كه تنها آن را به اذن الهي و براي دستگيري و مساعدت از خلق الله بكار ببندند نه براي گشت زني و تفريح در نظام عالم و برآوردن اميال شخصي خويش، مگر اين كه تفريح آنان هم عقلاني و براي رسيدن به اسرار عالم باشد.
لذا بهره‌گيري از مقامات و عطاياي خداوندي، و دخل و تصرّف در نظام عالم، بدون اذن الهي خلاف ادب مي‌باشد و به همين دليل اولياي الهي با وجود برخورداري از مقاماتي چون چشم برزخي و مقام شريف كن و طي الارض، چنان كتومانه در عالم زندگي مي كنند كه گويا هيچ کمالی ندارند و هيچ حقیقت شگفتی مشاهده نمی کنند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]بعنوان مثال عارف عالي مقام جناب مرحوم آسيد علي قاضي،در علم كيميا بسيار متبحر بودند و هركسي كه اين علم را دارا باشد با بهره‌گيري از آن می‌تواند از جهت مال و ثروت، سرمايه‌دارترين فرد عالم شود، اما فرزند ايشان آسيد مهدي قاضي مي‌فرمود: با اين كه پدرم در اين علم تبحر بسيار داشتند، اما ما چنان فقير بوديم كه گاهي هيچ چيز براي خوردن نداشتيم تاجائي كه پدرم بعضي شبها مقداري آب داخل ديگ مي‌ريخت و روي اجاق مي‌گذاشت و مرتب به ما مي‌گفت كمي صبر كنيد تا غذا آماده شود و بالاخره ما اين گونه به خواب مي‌رفتيم.
پس با وجود اين كه علم كيميا علمي است كه مي‌توان با استفاده از آن سنگ و گل و خاك را به طلا تبديل كرد، اما آیا انسان می‌تواند خودسرانه به منظور اهداف مادي آن را به كار بندد؟ اگر قرار باشد كه همه سنگ و گل‌هاي عالم طلا شوند پس خداي عالم و تدابير او در عالم چه كاره است؟ و انساني كه در حضور است ادب حضور را مراعات مي كند و با بی توجهی به دارایی های عارضی خویش و با توجه به فقر ذاتی خویش، می گوید «این خانه مالك و صاحب دارد» و تصرف در امور را به حق واگذار می کند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]غرض اینکه ارزش هركس به فراخور مقصود اوست، يعني هركس هرچه را كه بخواهد ارزش وجوديش هم به مقدار همان چيز است مگر اين كه آن چيز را براي رسيدن به مقصدي والاتر طلب كند.

كسي كه تمام همّش رسيدن به مال و ثروت است، فاقد ارزش انسانی بوده و ارزشش صرفا به همان اندازه مطلوب اوست، مثلا شخصي كه همّ و غمش خريدن اتومبيلي براي گشت و گذار است، ارزش او به اندازه همان اتومبيلي است كه خريده نه بيشتر، مگر اين كه همين شخص نيت خود را ارتقاء داده و بگويد: «چون من زن و فرزند دارم و خداوند مسئوليت آنان را به من سپرده است، براي كسب روزي حلال و تأمين معاش و آسايش آنها تلاش مي‌كنم و هرچه كه لازم باشد فراهم مي‌كنم تا هم خدا را راضي كرده باشم و هم بندة خدا را».
در اين صورت چنين شخصي هرچه را كه با تلاش خود فراهم مي‌كند، ارزشمند است، زيرا كه نيت او پاك و مقدس می‌باشد و هدف او از رسيدن به هر وسيله مادي، محدود به ماديت آن نمی‌شود، بلكه نيت او رضايت خالق است كه «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» زيرا ارزش جان انسان چنان والاست كه هيچ چيز جز علم و حقيقت را در مقابل آن نمي‌توان خريد.
بنابرين شايسته نيست انسان جان گرانمايه خود را به طلا و ماديات بفروشد. چرا كه ارزش حقيقت و معنويت بيش از ارزشمندترين شيء ماديست.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در روایت است که روزي امام صادق علیه السلام[=V_Symbols] در ميان جمعي از صحابه، فرمايشات بلندي را بیان فرمودند.
يكي از آن صحابه از شدت انبساط و ابتهاج به حضرت عرض كرد: آقاجان این فرمايش شما مانند طلا گرانبها است .
امام به ايشان فرمودند: اين چه حرفي است كه مي‌گويي؟! طلا، از سنخ جمادات است در حالي كه حرف من از حقایق ملکوتیه و معنویه و معارف الهيه است و این دو با هم قابل مقایسه نیستند.

[="Tahoma"][="Blue"]
خلاصه حال كه خداوند جان آدمي را در غايت كمال آفريد، كه هيچ بهايي جزء نورانيت علم و حقيقت لایق انسان نيست و بر انسان واجب است كه به پاس اين موهبت الهي، همت خویش را افزون ساخته و با چراغ علم و دانش و استمداد از واسط فیض الهی همچون صدیقه کبری سلام الله علیها خود را به حضرت حق نزديكتر سازد.
آری امشب که شب شهادت حضرت عصمه الله الکبری فاطمه زهرا سلام الله علیها است توجه به این نکته حائز اهمیت است که چرا بانوی کریمه ای که به صراحت اعلام میدارد در ادراک و شهود هیچ جایی از کتاب الله تحیر و سرگردانی ندارد و به عالی ترین مقامات انسانی نائل شده است، در هنگامی که لشکریان کفر عزم وقیحانه ترین جسارتها را به او و همسر گرامش دارند از تصرف در ماده کائنات صرف نظر نموده و همچون زنی که فاقد هرگونه صلاح مادی و معنوی است با جسم نازنین خویش در برابر لشکریان شیطان قد علم می کند؟!
آیا به راستی انسان کاملی که ملک و ملکوت به فیض توجه نفسانی وی به کار خویش مشغولند نمی تواند با اندک اراده تمامی بساط جنابت و خباثبتشان را در هم پیچیده و در لحظه ای همه آنها را نابود سازد؟ و اگر می تواند کدامین حقیقت است که مانع وی از چنین تصرفی می شود؟!
در این تایپک درصدد بیان همین لطایف و اسراریم...
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
غرض اینکه عارفي كه به بركت حضور، به مقام عنديت رسيده و كليد مخازن نظام هستي به او اعطا گرديده است، به نحوي كه به صرف يك توجه هرچه را اراد كند همان خواهد شد، همواره اين اصل را در نظر خواهد داشت كه انسان دائماً در معرض ابتلائات خداوند قرار دارد و در هر مرتبه و مقامي كه باشد به مقدار سعه وجودي خود كتل‌ها و گردنه‌هايي در راه او قرار داده شده است تا دم به دم خلوص او مورد سنجش قرار گیرد، لذا او خود را از اين قاعده مستثني ندانسته و آگاه است كه رهزنهای وی به مراتب از عموم مردم سنگين‌تر است، يعني خداوند وی را با مقاماتي همچون مقام كن مي‌آزمايد كه آيا بدون اذن الهي از آنها بهره مي‌جويند یا نه؟
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]بر اين اساس درست است كه باب ملك و ملكوت براي عارف گشوده شده و به كليد خزائن عالم دست يافته است، اما همين كليد براي او بزرگترين كتل و گردنه خواهد بود.
مثل آن که وی به دليل نداشتن كليد درب منزل و نبودن اعضاء خانواده، ساعت‌هاي طولاني مجبور به ايستادن پشت درب منزل شود و با اینکه می تواند به اراده ای آن را بگشاید اما براي باز کردن درب منزل، به خود اجازه تصرّف ندهد و ساعتها برای باز شدن درب انتظار بکشد، صرفا به جهت این که این چنین تصرّفی را در پيشگاه خداوند خلاف ادب دانسته و معتقد است با استفاده از اين كليد يعني مقام كن، كليددار را كه خداوند متعال است از دست خواهد داد.
و اینچنین است که او هيچ گاه دست تصرّف به چينش نظام هستي، كه بر اساس اراده حق متعال تحقق يافته است، دراز نمي‌كند و حتي اگر قرار باشد كه مثلا بلاي آسماني چون سيل نازل شود و او به همراه دیگر مردم از این طریق بمیرد، همچنان تسليم خواهد بود، چرا كه مي‌داند اگر با يك توجه، دست تصرّف به كار گيرد، خلاف حضور و ادب مع الله عمل كرده است و از دايره فيض و مقام عنديت خارج می‌شود، پس او هرگز با چنين اقداماتي، بزرگترين روزي خود كه «عند مليك مقتدر» بودن است را از دست نخواهد داد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
انبيا و اولیای الهي نيز با وجود قوّتي كه در كن فيكون نمودن عالم داشتند، هرگز دست تصرّف در عالم به كار نمي‌گرفتند و از خود معجزه نشان نمي‌دادند، مگر در مواردي كه به دليل جهل مردم و عدم قبول مقام نبوت ایشان و یا دلیل اسراری دیگر، از جانب خداوند به آنان امر مي‌شد تا از خود، معجزات و خوارق عاداتي بروز دهند تا بلكه مردم به جهل خود پي برده و به رهنمودهاي ايشان گوش فرا دهند.

به عنوان مثال جناب موسي كليم[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام تنها حدود ده مورد معجزه از خود نشان دادند، در حالي كه اگر ايشان صرفاً در صدد بروز معجزه بودند، مي‌توانستند براي اثبات پيغمبري خود، از صبح تا به شام، اعمال خارق عادت انجام دهند و حتي به هر یک از مردم بگويند: كه مثلا امروز در ذهن تو چه افكار و تخيلاتي گذشته و از اين به بعد چه خواهد گذشت؟ اما مقام ادب و حضور در پيشگاه حضرت حق، هرگز به ايشان اجازه چنين كاري نمی‌دهد، زيرا اين مردم خودشان خدا دارند و خداوند عالم به امور آنهاست و معنا ندارد كه كسي در كار خداوند دخالت كند.
همچنان که گاهي ممكن است به دلايل مختلف خداوند به اوليا و انبياي خود، اذن تصرّف در نظام عالم را صادر كند.

به عنوان مثال روزي شتر پيامبر اكرم[=V_Symbols][=V_Symbols] صلی الله علیه و آله در بيابان گم شد، صبح روز بعد جناب رسول الله[=V_Symbols][=V_Symbols] اصحاب را براي پيدا كردن شتر به بيابان فرستادند، ولي اصحاب بعد از جستجوي زيادي با دست خالي و خسته بازگشتند. در اين ميان يكي از اصحاب در دل خود دچار ترديد شد كه اگر پيغمبر ، عالم به هر سرّي است، پس چرا از شتر خود بي خبر است و ما را اين گونه از صبح تا به حال گرفتار و مشغول پيدا كردن آن كرده است. اينجا بود كه پيغمر اكرم[=V_Symbols] براي نجات دادن او از گمراهي، به اذن خداوند، لب به سخن گشودند و محلي كه افسار شتر در آنجا گير كرده و در راه مانده بود را نشان دادند، و فرمودند: برويد شتر را از فلان جا بياوريد.

[="Tahoma"][="Blue"]
اين روايت و روایاتی از این دست نشانگر آن است كه جناب رسول الله[=V_Symbols] صلی الله علیه و آله و همه ی انبیا و ائمه علیهم السلام تنها به اذن خداوند و از روی حکمت و صرفا به جهت خلاصی دیگران از جهل و شک و الحاد، از این قبیل مقامات معنوی خویش استفاده کرده و تصرفاتی دارند و خبر از مغیبات می‌دهند در غیر این صورت، ايشان به علت توجه تام به حضرت حق متعال از هر چه غیر حق است منصرفند و در مقام «الا بذكر الله تطمئن القلوب» ساکن اند.

لذا اگر چه ايشان با كليد كن قادر به احیای اموات و شفاي بيماران و انحاء تصرّفات ديگر باشند، اما از آنجا که با بهره‌گيري از آن‌ها بدون اذن الهي، اولا توجهشان از حق منقطع شده و ثانیا چينش نظام عالم به هم خواهد ريخت، ولو این که این عدم تصرّف، بیشترین صدمات مادی و دنیوی را برای ایشان و نزدیکانشان به همراه داشته باشد، تصرّفی نکرده و در سخت ترین ابتلائات، صبر پیشه می‌کنند.