ایرادات این مدل از حکومت اسلامی را بیان کنید

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ایرادات این مدل از حکومت اسلامی را بیان کنید

سلام... خوبید؟

چند وقتی هست که با یکی از آشناهامون که ضدولایت فقیه هستش (آخه ضدولایت فقیه دو مدل داریم یک گروه هستن از روی بی دینی ضدولایت فقیه هستند یک عده از اون ور بوم افتادن و ادعای دین داری واقعی میکنن و ضدولایت فقیه هستند. این آشنای ما از گروه دوم بود ... ) دارم بحث میکنم.

راجب ادله نقلی و عقلی که خب همه راجبش زیاد شنیدیم و خوندیم خیلی خیلی بحث کردم.. حتی روی یک روایت چند روز بحث کردیم... که خب میدونید که فایده نداره ... هرروایتی براش میارم توجیه و تفسیر خودشو میکنه و البته اون هم به من همینو میگه و خب دیدم که از این راه به نتیجه نمیرسیم...

یک روز بهش گفتم اصلا گیرم مملکت رو بدن دست شما... چیکار میکنید؟؟؟؟؟؟
بدون حاکم زندگی میکنید؟
یا اگر حاکمی تعیین میکنید مشروعیتش را چطوری اثبات میکنید؟؟

اولش نتونست جواب بده چون نه میتونست بگه بی حاکم و نه میتونست بگه طاغوت و نه چیز دیگه ای به ذهنش میرسید... و چند روزی گیج میزد... فکر کردم بحث رو بردم...

ولی بعد از چند روز یک مدل حکومتی اراِئه داد و گفت این مدل حق است و مشروع هم هست و مدل شما باطل است ... منم ایراد خاصی توش ندیدم... حالا مدلشو براتون میذارم ببینید اشکالاتش کجاست و بهم بگید...

دقیقا متنی که برام فرستاده رو براتون میذارم:

.........من وتو و فقیه در مورد تشکیل حکومت نه مکلفیم نه ماذون....هرموقع شرایطش جور بشه خدا کارشو بلده....اگر حکومت طاغوت باشه ....وظیفمون دوری از طاغوته....واگر به قول شما شرایط تشکیل حکومت در عصر غیبت برای ما بوجود بیاد رجوع به راویان حدیث یعنی فقیهی که مدرک دارد --اصل هست درحکمیت......

القصه سیاست راباید دیانت تعیین کند....واگر پیامبر بنی اسراییل میتواند حکومت وسیاست را به طالوت واگذار کندو طالوت موظف به اجرای شریعت هست یعنی اینکه حکومت وسیاستش عین دیانتش ودر راستای حکومت الله هست.....پس طبق این مدل قرانی :ماهم میتوانیم متقاربا باحکمیت همه فقهای راوی حدیث ودارای مدرک ---اجرا را به شخص مومن متعهد متخصص واگذار کنیم ....(وقتی مولا علی که صاحب ولایت مطلقه هست برای هرشهر والی تعیین میکند و والی هم برای اجرای امور داروغه و قاضی و وووتعیین میکند ....همه دارای سلسله مراتب ومتصل به الله هستند) و حالا که امام زمان نایب خاص ندارند وما را موظف به رجوع به نایبان عام یعنی همه فقهای راوی حدیث( روات الاحادیث) کرده اند وتازه طبق فهم قطعی که از انتهای مقبوله عمربن حنظله برداشت میشود....ما درصورت اختلاف بین انها وداشتن شبهه میتوانیم توقف کرده واز نظر انها عدول کنیم....

فقهای شیعه میتوانند یک شخص را مجری احکام وحکومت کنند( همانطور که والی مولا علی ع دارای این حق هست و مسوول ان نیز هست)و یا او را عزل کنند و این سلسله مراتب حفظ میشود

( مثلا امام زمان در جواب نامه شخصی فرمودند فقط با اذن متولی وقف میتوانی در اموال ما تصرف کنی )و به ظاهر از طاغوت دوری کرده ایم.....پس میشود اینکار را انجام داد وصد البته صحیحتر وصواب ترهست از مدل شما و نظر شما در مورد اینکه حتما باید یک فقیه در راس امور باشد تا طاغوت نباشد کاملا غلط هست ....

چون مثل الان خیلی از فقها مهجور ومحذوف میشوند وقطعا این خلاف رضایت امام زمان هست.............

.و مساله حکمیت ویا طبق نظر شما مساله حکومت حل میشود وحکومت یا حکمیت مشروطه مقیده علما جاری میشود........ایضا اینها همه در نظریه هستند وانشاالله نظر ما صواب هست........اما طاغوت واقعی در نهاد تک تک ماست.....که با مکانیسم حضور همه علما ی صاحب مدرک میشود این طاغوت راکنترل کرد....

ممنون میشم اشکالات وارده رو بگید...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب


با سلام و عرض ادب
جواب نقضی: اولین و مهمترین اشکالی که می توان به این مدل از حکوم اسلامی گرفت (با توجه به بحث های قبلی شما با ایشان) عدم مشروعیت این مدل از حکومت است. توضیح: آیا ادله عقلی و شرعی که شما برای او مطرح کردید را برای مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی قبول کردند ؟؟ نخیر و به همه آنها اشکال می گرفتند پس اگر آن ادله فقهی نتواند مجوز شرعی برای تشکیل حکومت اسلامی اقامه کند برای هیچ مدل دیگری نخواهد توانست اقامه کند . به عبارت دیگر اگر ادله شرعی حکومت اسلامی و ولایت مطلقه فقیه ابتر و ناقص باشد دیگر نوبت به هیچ مدل حکومتی اسلامی نخواهد رسید. به عبارت دیگر بحث از مدل های حکومت اسلامی بعد از بحث مشروعیت صورت خواهد گرفت که شما (طرف مقابل بحث) قبلا آن را رد کرده اید.
یک توضیح مهم: بحث از مدل های حکومت اسلامی (مشروطه، شورایی، وکالتی ، وصایتی ، ولایتی و ...) همه در مقام دوم قابل طرح است. اول باید مشروعیت حکومت اسلامی و ولایت مطلقه فقیه اثبات شود و بعد مدل های حکومتی.
امام خمینی بعد از اثبات ولایت فقیه و مشروعیت حکومت اسلامی یک مدل متناسب با مقتضیات زمان ارائه کردند که بیشترین کارایی و کمترین مشکلات را داشته باشد و متناسب با زمانه و قابل تطبیق بر آموزه های دینی باشد.

امام مشکلات مدل پیشنهادی ایشان:
1- بحث امامت و رهبری در علم کلام و فقه بحث شده است و وحدت امام و رهبر در جامعه مورد اتفاق علمای شیعه و سنی است این بحث در کتب کلامی اهل سنت نیز آمده که امامباید یکی باشد. و علت آن هم مشخص است که رهبری و هدایت جامعه اگر متکثر باشد تشتت آراء و اختلاف پیش خواهد آمد.
2- این که می گوید با حکمیت همه راویان حدیث حکومت را به یک نفر بسچارند عینا در جمهوری اسلامی دارد رخ می دهد و در مجلس خبرگان فقیه کاردان و آشنا به سیاست و حکومت انتخاب می شود.
مدل پیشنهادی یک پله عقب تر است از مدل فعلی جمهوری اسلامی . آن مدل می گوید فقها دور هم بنشینند و حکومت را به دست غیر فقیه بدهند و خوشان نظارت کنند ولی این مدل فعلی می گوید باید رئیس حکومت فقیه باشد این رئیس باید رهبری کلی جامعه را در دست داشته باشد و اجرائیات را به دیگری بسپارد.

asad;903077 نوشت:
و حالا که امام زمان نایب خاص ندارند وما را موظف به رجوع به نایبان عام یعنی همه فقهای راوی حدیث( روات الاحادیث) کرده اند وتازه طبق فهم قطعی که از انتهای مقبوله عمربن حنظله برداشت میشود....ما درصورت اختلاف بین انها وداشتن شبهه میتوانیم توقف کرده واز نظر انها عدول کنیم....

در تشکیل حکومت توقف معنایی ندارد شما فرض کنید فقهای مجمع پیشنهادی شما در ده مورد اساسی کشور با هم اختلاف کنند چه بلایی سر آن جامعه خواهد آمد شما می خواهید در این ده مورد اساسی از نظر آنها عدول کنید به چه کسی؟؟ به طاغوت؟؟ یا کار مملکت را یله و رها سازید. این چه شکل حکومت است که نبودش بهتر است.

asad;903077 نوشت:
مثلا امام زمان در جواب نامه شخصی فرمودند فقط با اذن متولی وقف میتوانی در اموال ما تصرف کنی )و به ظاهر از طاغوت دوری کرده ایم.....پس میشود اینکار را انجام داد وصد البته صحیحتر وصواب ترهست از مدل شما و نظر شما در مورد اینکه حتما باید یک فقیه در راس امور باشد تا طاغوت نباشد کاملا غلط هست ....

خب این فردی که این ها انتخاب می کنند اگر فقیه باشد بهتر نیست؟؟
این کشور باید در سیاست های کلی هدایت شود آیا این سیاست های کلی را می توان به دست غیر فقیه و مجتهد سپرد؟؟
اگر آری که این دیگر حکومت اسلامی نمی شود بلکه واگذاری کامل آن به دست دیگران است و اگر نه باید چه کسی این امور را هدایت و رهبری کند؟؟ اگر بگویید آن مجمع فقها که همان مشکلات تفرقه و ... پیش می آید و اگر بگویید یک نفر که آن یک نفر کیست؟؟ ما به او می گوییم رهبری نظام اسلامی.

asad;903077 نوشت:
چون مثل الان خیلی از فقها مهجور ومحذوف میشوند وقطعا این خلاف رضایت امام زمان هست.............

بحث حذف نیست بحث شناخت فقیه جامع الشرایط برای اداره جامعه است . اگر ما صد تا فقیه با نمره های مختلف داشته باشیم آیا روایت به ما می گوید برای مسائل حکومت نظر هر صد تای آنها را تامین کنیم؟؟!! که گاها نظرات مختلفی هم در آنها هست و گاها نظرات متعارض هم هستند . چه باید بکنیم شما می گویید توقف و عدول!!!
بلکه عقل سلیم می گوید بیایید و بسنجید چه کسی در بین این ها حائز اکثریت امتیاز های موجود در بقیه است (چو صد آمد نود هم پیش ماست)

asad;903077 نوشت:
و مساله حکمیت ویا طبق نظر شما مساله حکومت حل میشود وحکومت یا حکمیت مشروطه مقیده علما جاری میشود

حکمیت و حکومت علما باید یک خروجی واحد داشته باشد و الا اختلاف پیش می آید و این اختلاف به قول شما سبب عدول می گردد که آن هم باعث اضلال در امر هدایت و حکومت است

asad;903077 نوشت:

نظر شما در مورد اینکه حتما باید یک فقیه در راس امور باشد تا طاغوت نباشد کاملا غلط هست ....

چون مثل الان خیلی از فقها مهجور ومحذوف میشوند وقطعا این خلاف رضایت امام زمان هست.............


سلام

تکثّر در ولایت !!!!!!؟؟؟؟

شیعه اصلی دارد که آن ولایت فقیه است و شیعیان این روش حکومتی را قبول دارند .

پس فقیه و یا شیعه ای که قائل به این اصل نباشد جای سؤال دارد . بلکه فقها در حکومت شیعی مطیع ِ امر ولیّ فقیه هستند .

پیچیدن این نسخه برای حکومت شیعی نیز دارای ابهام است . به نظر میرسد کسی که این نظریه را داده مذهب شیعه را نمیشناسدو خارج از دائرۀ

مذهب شیعی سخن گفته بنابراین نمی تواند معتبر باشد .

به فرمودۀ حضرت آیت الله مصباح یزدی حفظه الله :

« به نظر ما ترديدى در اين مسأله وجود ندارد كه در زمان غيبت امام معصوم(عليه السلام) تنها فقيه جامع الشرايط است كه از طرف خداى متعال

و امام معصوم (عليه السلام) حق حكومت و حاكميت براى او جعل شده و اذن اِعمال حاكميت به او داده شده است و هر حكومتى كه فقيه

در رأس آن نباشد و امور آن با نظر و اذن او اداره نشود هر چه و هر كه باشد حكومت طاغوت است و كمك كردن به آن نيز گناه و حرام است.

همان‌گونه كه اگر در زمانى فقيه جامع الشرايطى بسط يد پيدا كرد و شرايط براى او فراهم شد و تشكيل حكومت داد به حكم ادلّه‌اى كه گفتيم،

اطاعت او واجب و تخلّف از حكومت و حاكميت او حرام است
»

[="DarkSlateBlue"]سلام اولا ممنون بابت پاسخ خوبتون... هنوز جوابمو نداده از اون روز...

شعیب;903396 نوشت:
جواب نقضی: اولین و مهمترین اشکالی که می توان به این مدل از حکوم اسلامی گرفت (با توجه به بحث های قبلی شما با ایشان) عدم مشروعیت این مدل از حکومت است. توضیح: آیا ادله عقلی و شرعی که شما برای او مطرح کردید را برای مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی قبول کردند ؟؟ نخیر و به همه آنها اشکال می گرفتند پس اگر آن ادله فقهی نتواند مجوز شرعی برای تشکیل حکومت اسلامی اقامه کند برای هیچ مدل دیگری نخواهد توانست اقامه کند . به عبارت دیگر اگر ادله شرعی حکومت اسلامی و ولایت مطلقه فقیه ابتر و ناقص باشد دیگر نوبت به هیچ مدل حکومتی اسلامی نخواهد رسید. به عبارت دیگر بحث از مدل های حکومت اسلامی بعد از بحث مشروعیت صورت خواهد گرفت که شما (طرف مقابل بحث) قبلا آن را رد کرده اید.

مطلب بعد اینکه بله اون طرف تمام دلایل نقلی مارو برای اثبات ولایت فقیه رد کرد و البته برای مدل خودش دلایلی غیر از دلایل ما ارائه داد که توی متنش هست ایناهاش

asad;903077 نوشت:
اگر پیامبر بنی اسراییل میتواند حکومت وسیاست را به طالوت واگذار کندو طالوت موظف به اجرای شریعت هست یعنی اینکه حکومت وسیاستش عین دیانتش ودر راستای حکومت الله هست.....پس طبق این مدل قرانی :ماهم میتوانیم متقاربا باحکمیت همه فقهای راوی حدیث ودارای مدرک ---اجرا را به شخص مومن متعهد متخصص واگذار کنیم ....(وقتی مولا علی که صاحب ولایت مطلقه هست برای هرشهر والی تعیین میکند و والی هم برای اجرای امور داروغه و قاضی و وووتعیین میکند ....همه دارای سلسله مراتب ومتصل به الله هستند) و حالا که امام زمان نایب خاص ندارند وما را موظف به رجوع به نایبان عام یعنی همه فقهای راوی حدیث( روات الاحادیث) کرده اند وتازه طبق فهم قطعی که از انتهای مقبوله عمربن حنظله برداشت میشود....ما درصورت اختلاف بین انها وداشتن شبهه میتوانیم توقف کرده واز نظر انها عدول کنیم....

فقهای شیعه میتوانند یک شخص را مجری احکام وحکومت کنند( همانطور که والی مولا علی ع دارای این حق هست و مسوول ان نیز هست)و یا او را عزل کنند و این سلسله مراتب حفظ میشود

[/]

یازینبِ فاطمه;903745 نوشت:
شیعه اصلی دارد که آن ولایت فقیه است و شیعیان این روش حکومتی را قبول دارند .

پس فقیه و یا شیعه ای که قائل به این اصل نباشد جای سؤال دارد . بلکه فقها در حکومت شیعی مطیع ِ امر ولیّ فقیه هستند .

پیچیدن این نسخه برای حکومت شیعی نیز دارای ابهام است . به نظر میرسد کسی که این نظریه را داده مذهب شیعه را نمیشناسدو خارج از دائرۀ

مذهب شیعی سخن گفته بنابراین نمی تواند معتبر باشد .

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

می شود بگویید اصل ولایت فقیه را در شیعه به چه استنادی بیان می کنید؟

تا جایی که من می دانم

شیعه اصیل و امامیه

ولایت معصوم(ع) را قطعی قبول دارد و امام زمان(عج) ولی حقیقی و صاحب حق می داند

مگر آنکه فرقه های مختلف شیعه مثل چند امامی ها باشند که مثل شش امامی ها و یزدی هاو فرقه های مختلف

اما در مورد حکومت ما می شود سخنان افراد بی طرف را نقل کنید؟ کسانی که در حکومت نیستند و شبهه، جانب گیری از کلامشان برداشت نشود.

الان فردی این را سوال کرد چه جوابی دارید بدهید؟(البته نقل کلام شما نشانه از اختصاص این سوال تنها از شما نیست.)

(این اصل ولایت فقیه در اصول قانون اساسی هست بنظرم برای انتصاب آن به شیعه باید دلیل آورده شود.)

یا علی(ع)

شعیب;903396 نوشت:
1- بحث امامت و رهبری در علم کلام و فقه بحث شده است و وحدت امام و رهبر در جامعه مورد اتفاق علمای شیعه و سنی است این بحث در کتب کلامی اهل سنت نیز آمده که امامباید یکی باشد. و علت آن هم مشخص است که رهبری و هدایت جامعه اگر متکثر باشد تشتت آراء و اختلاف پیش خواهد آمد.
2- این که می گوید با حکمیت همه راویان حدیث حکومت را به یک نفر بسچارند عینا در جمهوری اسلامی دارد رخ می دهد و در مجلس خبرگان فقیه کاردان و آشنا به سیاست و حکومت انتخاب می شود.
مدل پیشنهادی یک پله عقب تر است از مدل فعلی جمهوری اسلامی . آن مدل می گوید فقها دور هم بنشینند و حکومت را به دست غیر فقیه بدهند و خوشان نظارت کنند ولی این مدل فعلی می گوید باید رئیس حکومت فقیه باشد این رئیس باید رهبری کلی جامعه را در دست داشته باشد و اجرائیات را به دیگری بسپارد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

استاد در این دو مورد که بیان نمودید

در مورد اولی که بحث امامت معصوم (ع) هست که حرفی نیست
در مورد مرجع تقلید هم که مشخص است و آشکار است مسئله و باب تقلید
در باب تقلید انتخاب مرجع به عهده مکلف است و اینجا تکثر مراجع هست که طبق ادله هر کس با رجوع به مراجع اش عملش را انجام می دهد
اینجا رهبری واحد لازم نیست(هرچند اگر بود بهتر بود اما از نظر شرعی عمل حجت دارد و صحیح است درسته؟)
اما در بعد کشور داری

شورا داری چرا نباشد؟

چرا باید بر یک نفر جمع شود؟

مثلا شورای رهبری اجرایی شود و همچنین شورای روات حدیث(که در شورا بر اساس اعلمیت رئیس انتخاب می شود.)

در مورد دوم حکمیت همه روات نیست بلکه بخشی از آن است چطور استاد حکمیت همه روات است؟

آیا کسانی که در مجلس خبرگان هستند مرجع تقلید هستند؟ یا صرفا مجتهد هستند؟ اگر مجتهد هستند پس مراجع تقلید اعلم تر نیستند که در خبرگان باشند؟

چگونه کسی که از نظر ارجاء و اعلمیت پایین تر است در راس قرار بگیرد؟

کار مجلس خبرگان آیا نظارت بر رهبری نیست؟

اگر هست؟
چه سازو کاری برای رصد صحت عمل خبرگان هست؟

راستی آزمایی آن چگونه است؟

(البته این سوالات در این موضوع را حمل بر رد ولایت فقیه نگذارید.)

یا علی(ع)@};-

سلام

بنده هم مثل اون دوستمون ولایت فقیه به شکلی که ما داریم و البته در کل حکومت های جمهوری و حکومت های منتخب مردمی را قبول ندارم.

اما چرا؟!

مگر قرآن نمیگویید: اکثر مردم گمراه اند، اکثر مردم فکر نمیکنند، اکثر مردم فلان و فلان و فلان؛ خب منتخب همین اکثر مردم هم در اکثر شرایط گمراه و منحرف خواهد بود و همانطور که تاریخ گواهی میدهد خسارت های جبران ناپذیری به حکومت اسلامی وارد خواهد کرد.

ولایت فقیه هم همین شرایط را دارد و به صورت غیر مستقیم توسط همین اکثریت گمراه انتخاب میشود.

مدل دوستمون برای حکومت اسلامی به نظرم خیلی بهتر از مدل فعلی هست اما باتوجه به گسترش دموکراسی خواهی در بین مردم جهان این نوع حکومت ها که به نوعی تداعی گر دیکتاتوری هستند فعلا نمیتوانند جایگاهی _حتی بین مردم مسلمان_ داشته باشند.

پ.ن. صحبت های کارشناس رو مطالعه نکردم، انشاءالله در اولین فرصت این کار رو میکنم.

یاعلی

رستگاران;903827 نوشت:

اما در مورد حکومت ما می شود سخنان افراد بی طرف را نقل کنید؟ کسانی که در حکومت نیستند و شبهه، جانب گیری از کلامشان برداشت نشود.

الان فردی این را سوال کرد چه جوابی دارید بدهید؟(البته نقل کلام شما نشانه از اختصاص این سوال تنها از شما نیست.)

(این

اصل ولایت فقیه در اصول قانون اساسی هست بنظرم برای انتصاب آن به شیعه باید دلیل آورده شود.)

یا علی(ع)


سلام

مسئلۀ قابل توجّه در اکثر سؤالات اذعان به این دارد که اصول قانون اساسی کشور با اصول دین اسلام و مذهب تشیّع

یکی نیست . در حالیکه چنین چیزی دور از ذهن است .

بنابراین اصل ولایت فقیه در قانون اساسی یعنی اصلی در مذهب تشیّع مانند بسیاری از اصول دیگر که در قانون آمده .

مگر میشود شیعه بود امّا بیطرف ، کلام ِشیعه ای که این اصل را قبول نداشته باشد و ناقض آن باشد اعتبار ندارد .

کسانی هم که در رأس حکومت اسلامی هستند وارداتی نیستند بلکه علما و فقها و فضلایی هستند که حرف و عملکردشان تاکنون

برای اکثرِبت مردم حجّت بوده و هست .

shsina;903836 نوشت:
سلام

ولایت فقیه هم همین شرایط را دارد و به صورت غیر مستقیم توسط همین اکثریت گمراه انتخاب میشود.

یاعلی

انواع حکومتها در دنیا وجود دارد که همۀ آنها وجه تشابه بسیاری با هم دارند مانند :

حکومت سلطنتی ، حکومت جمهوری ، پارلمانی و غیره

تنها حکومت اسلامی که نظام آن بر اصل محور ولیّ فقیه بنیان نهاده شده ، ایران است که وجه تشابهی در جهان ندارد .

بنابراین نمی توان گفت حکومت مطلقۀ ولیّ فقیه در اکثریّت است بلکه بالعکس در اقلّیتیم و مخالفین بسیاری هم در دنیا

داریم .

یازینبِ فاطمه;903890 نوشت:

سلام

انواع حکومتها در دنیا وجود دارد که همۀ آنها وجه تشابه بسیاری با هم دارند مانند :

حکومت سلطنتی ، حکومت جمهوری ، پارلمانی و غیره

تنها حکومت اسلامی که نظام آن بر اصل محور ولیّ فقیه بنیان نهاده شده ، ایران است که وجه تشابهی در جهان ندارد .

بنابراین نمی توان گفت حکومت مطلقۀ ولیّ فقیه در اکثریّت است بلکه بالعکس در اقلّیتیم و مخالفین بسیاری هم در دنیا

داریم .

سلام

خواهر بزرگوار دوباره متنی را که نوشتم مطالعه کنید!

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

یازینبِ فاطمه;903890 نوشت:
مسئلۀ قابل توجّه در اکثر سؤالات اذعان به این دارد که اصول قانون اساسی کشور با اصول دین اسلام و مذهب تشیّع

یکی نیست . در حالیکه چنین چیزی دور از ذهن است .

بنابراین اصل ولایت فقیه در قانون اساسی یعنی اصلی در مذهب تشیّع مانند بسیاری از اصول دیگر که در قانون آمده .

مگر میشود شیعه بود امّا بیطرف ، کلام ِشیعه ای که این اصل را قبول نداشته باشد و ناقض آن باشد اعتبار ندارد .

کسانی هم که در رأس حکومت اسلامی هستند وارداتی نیستند بلکه علما و فقها و فضلایی هستند که حرف و عملکردشان تاکنون

برای اکثرِبت مردم حجّت بوده و هست .

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

وقتی اصالت یک چیز را بررسی می کنیم سند اوردن از ان صحیح است؟

ما داریم اصل ولایت فقیه و نوع حکموتی که در قانون اساسی قید شده را بررسی می کنیم

نه چیز دیگری را

پس اینکه در قانون اساسی هست پس در شیعه هست بنظر باید برایش دلیل محکمی بیاروید

اگر از شیعه صحبت می شود مدارک و مستندات شیعه مشخص است و علما طرح کرده اند

اما در مورد سخنی که آوردید ایشان از سران و صاحب منسبان خود نظام هستند

اگر طرفی را می گیرند برایش باید گواهی باشد؟

می شود این طور تایید کرد؟

این ایراد گرفته نمی شود که از جایی دارید سند می آورید که خودش در مقام بررسی است؟
مثل اینکه در قضاوت یکی از خود شاکی و متشاکی شهادت بخواهد این درسته؟

اینجا اگر گفته میشود این ولایت فقیه به این شکل جزء اصول شیعه است باید برایش سندی محکم ارائه شود

والا خود مرجعیت تقلید هم تا آنجا که من می دانم جزء فروع است

یازینبِ فاطمه;903890 نوشت:
انواع حکومتها در دنیا وجود دارد که همۀ آنها وجه تشابه بسیاری با هم دارند مانند :

حکومت سلطنتی ، حکومت جمهوری ، پارلمانی و غیره

تنها حکومت اسلامی که نظام آن بر اصل محور ولیّ فقیه بنیان نهاده شده ، ایران است که وجه تشابهی در جهان ندارد .

بنابراین نمی توان گفت حکومت مطلقۀ ولیّ فقیه در اکثریّت است بلکه بالعکس در اقلّیتیم و مخالفین بسیاری هم در دنیا

داریم .

چیزی که از کلام ایشان بر داشت می کنم اینه

شورا گرفتن به این شکل رو اشکال کردند

به این استنداد که در قرآن خداوند متعال از بسیاری جاهلان و امثالهم صحبت می کند و از اینجا نتیجه می گیرند که چون خیلی ها جاهل اند پس رای جاهل بیشتر است و همین طور می رود جلو تا می رسد به انتخاب غیر مستقیم رهبری

این رو چطور رفع می کنید؟

آیا شما می توانید تایید کنید که اکثریت مردم در انتخابات بر اساس اندیشه و شناخت نماینده انتخاب می کنند؟

البته بحث را سیاسی نکنیم بلکه در حد ساز و کار ها برسی کنیم.

(دوستانی که مطلب را می خوانند در مورد مسائل تحقیق کنند تا اگاهی یابند و این بحث به معنای رد ولایت فقیه نیست.)

یا علی(ع)@};-[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

asad;903077 نوشت:
........من وتو و فقیه در مورد تشکیل حکومت نه مکلفیم نه ماذون....هرموقع شرایطش جور بشه خدا کارشو بلده....اگر حکومت طاغوت باشه ....وظیفمون دوری از طاغوته....واگر به قول شما شرایط تشکیل حکومت در عصر غیبت برای ما بوجود بیاد رجوع به راویان حدیث یعنی فقیهی که مدرک دارد --اصل هست درحکمیت......

القصه سیاست راباید دیانت تعیین کند....واگر پیامبر بنی اسراییل میتواند حکومت وسیاست را به طالوت واگذار کندو طالوت موظف به اجرای شریعت هست یعنی اینکه حکومت وسیاستش عین دیانتش ودر راستای حکومت الله هست.....پس طبق این مدل قرانی :ماهم میتوانیم متقاربا باحکمیت همه فقهای راوی حدیث ودارای مدرک ---اجرا را به شخص مومن متعهد متخصص واگذار کنیم ....(وقتی مولا علی که صاحب ولایت مطلقه هست برای هرشهر والی تعیین میکند و والی هم برای اجرای امور داروغه و قاضی و وووتعیین میکند ....همه دارای سلسله مراتب ومتصل به الله هستند) و حالا که امام زمان نایب خاص ندارند وما را موظف به رجوع به نایبان عام یعنی همه فقهای راوی حدیث( روات الاحادیث) کرده اند وتازه طبق فهم قطعی که از انتهای مقبوله عمربن حنظله برداشت میشود....ما درصورت اختلاف بین انها وداشتن شبهه میتوانیم توقف کرده واز نظر انها عدول کنیم....

فقهای شیعه میتوانند یک شخص را مجری احکام وحکومت کنند( همانطور که والی مولا علی ع دارای این حق هست و مسوول ان نیز هست)و یا او را عزل کنند و این سلسله مراتب حفظ میشود

( مثلا امام زمان در جواب نامه شخصی فرمودند فقط با اذن متولی وقف میتوانی در اموال ما تصرف کنی )و به ظاهر از طاغوت دوری کرده ایم.....پس میشود اینکار را انجام داد وصد البته صحیحتر وصواب ترهست از مدل شما و نظر شما در مورد اینکه حتما باید یک فقیه در راس امور باشد تا طاغوت نباشد کاملا غلط هست ....

چون مثل الان خیلی از فقها مهجور ومحذوف میشوند وقطعا این خلاف رضایت امام زمان هست.............

.و مساله حکمیت ویا طبق نظر شما مساله حکومت حل میشود وحکومت یا حکمیت مشروطه مقیده علما جاری میشود........ایضا اینها همه در نظریه هستند وانشاالله نظر ما صواب هست........اما طاغوت واقعی در نهاد تک تک ماست.....که با مکانیسم حضور همه علما ی صاحب مدرک میشود این طاغوت راکنترل کرد....

ممنون میشم اشکالات وارده رو بگید...


سلام
اولا ما موظف به امر بمعروف و نهی از منکر هستیم لذا اگر شرایط فراهم باشد ( که شد) همه و در راس همه فقهای عادل مامور و موظف به تشکیل حکومت اند و این کاری است که شده و مبنای شرعی هم دارد.
اما مدلی که ایشان مطرح کرده اند (که البته با ادعای اولیه ایشان در تضاد است)تفاوتی با نظام فعلی ما ندارد جز در اینکه رهبری باید شورایی باشد خوب این هم یک تز است اما تقریبا همه عقلا به این نتیجه رسیده اند که در امور جمعی حضور یک نفر جامع الشرایط که نظر و سخن او فصل الخطاب باشد بهتر از یک امر شراکتی است بخصوص که مساله رهبری منحصر در تعیین یا تایید مسوول اجرایی کشور نیست بلکه به نظارت دائم نیاز دارد و این کاری است که اگر بخواهد بصورت شراکتی انجام شود مطمئنا اختلافات بسیاری را بوجود می آورد کما اینکه می بینیم در بسیاری از امور نظر رهبری با دیگر آقایان متفاوت است و این اگر در سطح شورای رهبری بود منجر به اختلال اساسی در نظام می شد.
یا علیم[/]


سلام

همانگونه که مطرح شده به نظر یک مطلب باید بطور اخصّ ، روشن شود و آن ولایت و مدیریّت واحد است .

جمع مدیرّیت و یا تکثّر مدیریّتی معمولاً در هیچ جایگاه و منصبی پذیرفتنی نیست . اعمّ از سلطنت یا خلیفه و یا امام

این اصل به خودی خود قابل درک و تفهیم است که در هر جامعه ای یک رأس وجود دارد که همه مکلّف به اطاعت از او باشند .

حال کسانی که با این مبنا مخالفند یا غرض ورزی ست یا نادانی و جهالت و غفلت از مهمترین اصل طبیعت یعنی ولایت .

اصل ولایت نه تنها در آیات قرآن به روشنی بیان شده ( اطاعت از خدا ، رسولش ، اولی الامر ) بلکه در ادیان و مذاهب

دیگر نیز با اسامی و وجهۀ مورد قبولشان ، قابل مشاهده است .

و اینکه ولایت فقیه در شیوۀ حکومت اسلامی شیعی ، بادلایل نقلی و عقلی برای اندیشمندان و فراتر برای عموم به اثبات رسیده است.

یعنی ولیّ امر در غیبت امامِ معصوم در أس حکومت دینی ست و عمومِ مردمِ شیعه این اصل را قبول کرده اند .

حال اگر برای کسی شبهه ای در این زمینه فراهم میشود ، اصل را نباید فرع جلوه داد و فرضی مباحثه کرد .

اصل ولایت فقیه با استناد و حجّتِ منابع و اشخاصِ معتبرِ ملّت پذیرفته ، معتبر و اعتقادی شده است مگر برای مخالفین و معاندین .

بنابراین باید ببینیم این مخالف یا معاند با نظام حکومتی ولیّ فقیه چه هدف یا اهدافی دارد . بعبارتی هدفش از مخالفت با این

شیوۀ حکومتی چیست و آیا راهکار ارائه شده ( تکثّر ولایتی ) اصلاً با ساز و کار حکومت شیعی تناسب دارد یا خیر ؟

که با توجّه و استناد به دلایل عقلی و نقلی که مخالفین و معاندین را توجیه نمی کند و به دنبال فرضیات برای ردّ این ادلّه هستند

ولیّ فقیه مهمترین و اصلی ترین رکنِ نظام شیعه است و در ولایتِ ایشان نمی توان هیچ دخل و تصرّفی کرد .

shsina;903836 نوشت:
مگر قرآن نمیگویید: اکثر مردم گمراه اند، اکثر مردم فکر نمیکنند، اکثر مردم فلان و فلان و فلان؛ خب منتخب همین اکثر مردم هم در اکثر شرایط گمراه و منحرف خواهد بود و همانطور که تاریخ گواهی میدهد خسارت های جبران ناپذیری به حکومت اسلامی وارد خواهد کرد.

ولایت فقیه هم همین شرایط را دارد و به صورت غیر مستقیم توسط همین اکثریت گمراه انتخاب میشود.

سلام

اشتباهتون اینجاست که فکر میکنید ولی فقیه بر اساس رای اکثریت مردم نصب میشود در حالی که اینطور نیست...

در جمهوری اسلامی ایران مکتب را مردم انتخاب میکنند. و پس از ان این مکتب است که شرایط حاکم را تعیین میکند. و کشف شخص حاکم هم بر عهده متخصصین منتخب مردم (خبرگان) از بین واجدین شرایط است. (شرایطی که مکتب اسلام تعیین کرده است)

در واقع کسانی که آن شرایط را داشته باشند خود به خود از طرف معصوم و خدا نصب شده اند و مردم فقط از جهت تحقیق و کشف خبرگان را انتخاب میکنند.
مثلا در مورد مرجع تقلید هم همینطور است. آن مراجع قبل از اینکه شما به عنوان مرجع تقلید انتخابشان کنی نیز مرجع بوده اند و شما فقط برای تشخیص مرجع اعلم با چندین نفر عادل و اگاه مشورت میکنید . که این مشورت شما فقط از جهت کشف اعلم آنها است نه از جهت نصب

[="DarkSlateBlue"]

محی الدین;903943 نوشت:
تفاوتی با نظام فعلی ما ندارد جز در اینکه رهبری باید شورایی باشد خوب این هم یک تز است

تفاوتش این است که ادعا دارد از هیچ روایتی نمیتوان ولایت را برای فقیه اثبات کرد برای همین ولایت فقیه طاغوت است...

ضمن اینکه میگوید فقیه هیچ تخصصی در علم اقتصاد خرد و کلان و روابط بین الملل و .... ندارد . در مدل خودش یک نفر متخصص در امر اقتصاد و سیاست کار را به عهده میگیرد و فقیهان بر او نظارت دارند تا از حوزه دستورات اسلامی خارج نشود[/]

یازینبِ فاطمه;903961 نوشت:
سلام

همانگونه که مطرح شده به نظر یک مطلب باید بطور اخصّ ، روشن شود و آن ولایت و مدیریّت واحد است .

جمع مدیرّیت و یا تکثّر مدیریّتی معمولاً در هیچ جایگاه و منصبی پذیرفتنی نیست . اعمّ از سلطنت یا خلیفه و یا امام

این اصل به خودی خود قابل درک و تفهیم است که در هر جامعه ای یک رأس وجود دارد که همه مکلّف به اطاعت از او باشند .

حال کسانی که با این مبنا مخالفند یا غرض ورزی ست یا نادانی و جهالت و غفلت از مهمترین اصل طبیعت یعنی ولایت .

اصل ولایت نه تنها در آیات قرآن به روشنی بیان شده ( اطاعت از خدا ، رسولش ، اولی الامر ) بلکه در ادیان و مذاهب

دیگر نیز با اسامی و وجهۀ مورد قبولشان ، قابل مشاهده است .

و اینکه ولایت فقیه در شیوۀ حکومت اسلامی شیعی ، بادلایل نقلی و عقلی برای اندیشمندان و فراتر برای عموم به اثبات رسیده است.

یعنی ولیّ امر در غیبت امامِ معصوم در أس حکومت دینی ست و عمومِ مردمِ شیعه این اصل را قبول کرده اند .

حال اگر برای کسی شبهه ای در این زمینه فراهم میشود ، اصل را نباید فرع جلوه داد و فرضی مباحثه کرد .

اصل ولایت فقیه با استناد و حجّتِ منابع و اشخاصِ معتبرِ ملّت پذیرفته ، معتبر و اعتقادی شده است مگر برای مخالفین و معاندین .

بنابراین باید ببینیم این مخالف یا معاند با نظام حکومتی ولیّ فقیه چه هدف یا اهدافی دارد . بعبارتی هدفش از مخالفت با این

شیوۀ حکومتی چیست و آیا راهکار ارائه شده ( تکثّر ولایتی ) اصلاً با ساز و کار حکومت شیعی تناسب دارد یا خیر ؟

که با توجّه و استناد به دلایل عقلی و نقلی که مخالفین و معاندین را توجیه نمی کند و به دنبال فرضیات برای ردّ این ادلّه هستند

ولیّ فقیه مهمترین و اصلی ترین رکنِ نظام شیعه است و در ولایتِ ایشان نمی توان هیچ دخل و تصرّفی کرد .

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

ببینید اینکه شما مرتبه پایین تر از ولایت را ولی فقیه بدانید اشکالی ایجاد نمی کنه همانطور که الان در بحث مرجعیت تقلید هست

اما چیزی که دچار اشکال می کند به دست گرفتن خلافت و و حکومت است برای این باید دلیلی محکم بیاورید.

برای رد این نوع حکومت در زمان های دیگر ائمه اطهار(ع) هم وجود داشته است

در زمان امام علی(ع) حکومت اسلامی و یک ولی هم بوده است
که امام(ع) برای حفظ کیان اسلام سکوت کردند و همین طور تا آخر

شما ادعا می کنید امام(عج) در غیبت هستند
گویا این غیبت یعنی اینکه یک زمانی باید بگذرد و تماما شود و امام بیایند

در صورتی که اسنادی هست که اینگونه نیست

مثل حدیث مشهور امام صادق(ع) که مثل قوم موسی(ع) را بیان می کنند برای تعجیل در ظهور

اگر این را در نظر بگیریم و شواهد امامان(ع) قبلی را در هر عصر امام(ع) یک حکومتی بوده است اما از بی توجهی مردم به امام(ع) مردم ایشان را کنار زده اند

حال اگر با این مدل حکومت حسن ظن داشته باشیم باید بگوییم یک حکومت شیعه است اما چون حکومت شیعه است حق ولی معصوم(ع) کنار می رود؟ خود می دانید که

اگر بخواهید بگویید کنار می رود به احتمال زیاد از شیعه جدا شده ایید

چون اصل مهم اعتقادی شیعه خلافت بلافصل امام علی(ع) است و همچنین دیگر امامان(ع)

حال شما می گویید امامان گفتند خب راویان حدیث مشخص اند مراجع و علما صالح

اما در نوع حکومت و حق ایجاد حکومت به اسم اسلام سند باید بیاورید

(این بحث به معنای نفی ولایت فقیه نیست اما اگر به عنوان یک اصل در طول اصل امامت قرار بگیرد نیاز به دلیل دارد بدون تقلید.)
یا علی(ع)@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

asad;904004 نوشت:
فاوتش این است که ادعا دارد از هیچ روایتی نمیتوان ولایت را برای فقیه اثبات کرد برای همین ولایت فقیه طاغوت است...

ضمن اینکه میگوید فقیه هیچ تخصصی در علم اقتصاد خرد و کلان و روابط بین الملل و .... ندارد . در مدل خودش یک نفر متخصص در امر اقتصاد و سیاست کار را به عهده میگیرد و فقیهان بر او نظارت دارند تا از حوزه دستورات اسلامی خارج نشود


سلام
آن ادعای ایشان با این راهکار تشکیل حکومت در تضاد است که اشاره کردیم
اما اینکه ولی فقیه در اقتصاد و روابط بین الملل تخصص ندارد که درست است چون هر علمی مسیر کسب خاص خودش را دارد اما ما می گوییم همان اصول و راهکارهای اسلامی برای هدایت کلان کافی است ضمن اینکه معتقدیم ولی فقیه بعنوان نائب برحق ولی عصر مورد هدایت و حمایت ایشان هم هست
البته هیچ رهبر و رئیس جمهوری هم در جهان وجود ندارد که در تمام ابعاد تخصص کذایی داشته باشد
یا علیم[/]

asad;904001 نوشت:

سلام

اشتباهتون اینجاست که فکر میکنید ولی فقیه بر اساس رای اکثریت مردم نصب میشود در حالی که اینطور نیست...

در جمهوری اسلامی ایران مکتب را مردم انتخاب میکنند. و پس از ان این مکتب است که شرایط حاکم را تعیین میکند. و کشف شخص حاکم هم بر عهده متخصصین منتخب مردم (خبرگان) از بین واجدین شرایط است. (شرایطی که مکتب اسلام تعیین کرده است)

در واقع کسانی که آن شرایط را داشته باشند خود به خود از طرف معصوم و خدا نصب شده اند و مردم فقط از جهت تحقیق و کشف خبرگان را انتخاب میکنند.
مثلا در مورد مرجع تقلید هم همینطور است. آن مراجع قبل از اینکه شما به عنوان مرجع تقلید انتخابشان کنی نیز مرجع بوده اند و شما فقط برای تشخیص مرجع اعلم با چندین نفر عادل و اگاه مشورت میکنید . که این مشورت شما فقط از جهت کشف اعلم آنها است نه از جهت نصب

سلام

شما بهتر بود کمی بیشتر فکر میکردید.

چه کسی واجدین شرایط را تعیین میکند؟ شورای نگهبان؟ شورای نگهبان که خود به صورت غیر مستقیم توسط همین اکثریت گمراه انتخاب میشود!!!

یعنی آیت الله (بخوانید حجت الاسلام) متخصص دینی بود که رای اول تهران شد؟ فردا پس فردا تفکر تهرانی در کشور رایج خواهد شد مجلس خبرگان آن زمان و البته رهبر مطلقه منتخب آن مجلس دیدنی خواهد بود.

بهتره عینک تعصب رو از چشممان برداریم و حقیقت رو دریابیم!

[="DarkSlateBlue"]

shsina;904049 نوشت:
سلام

شما بهتر بود کمی بیشتر فکر میکردید.

چه کسی واجدین شرایط را تعیین میکند؟ شورای نگهبان؟ شورای نگهبان که خود به صورت غیر مستقیم توسط همین اکثریت گمراه انتخاب میشود!!!

یعنی آیت الله (بخوانید حجت الاسلام) متخصص دینی بود که رای اول تهران شد؟ فردا پس فردا تفکر تهرانی در کشور رایج خواهد شد مجلس خبرگان آن زمان و البته رهبر مطلقه منتخب آن مجلس دیدنی خواهد بود.

بهتره عینک تعصب رو از چشممان برداریم و حقیقت رو دریابیم!

شورای نگهبان کجا بود...وقتی شرایط را خدا تعیین میکند یعنی چه؟ یعنی عملا مردم هیچ نقشی در اینکه چه کسی واجد شرایط شود ندارند...
هرکاری که مردم میکنند و هر رای که میدهند فقط در مقام کشف و تحقیق است و نه در مقام انتخاب....
توی متن قبلیم هم اگر دقت کنید نوشتم شرایط را مکتب تعیین میکند.[/]

asad;904227 نوشت:

شورای نگهبان کجا بود...وقتی شرایط را خدا تعیین میکند یعنی چه؟ یعنی عملا مردم هیچ نقشی در اینکه چه کسی واجد شرایط شود ندارند...
هرکاری که مردم میکنند و هر رای که میدهند فقط در مقام کشف و تحقیق است و نه در مقام انتخاب....
توی متن قبلیم هم اگر دقت کنید نوشتم شرایط را مکتب تعیین میکند.

عرض کردم که بهتره کمی بیشتر فکر کنید.

باشد شرایط را خدا تعیین میکند!!! اما آیا همین خدا قرار است این شرایط را در افراد بررسی کند که آیا شرایط خدا را برای شرکت در انتخابات دارند یا خیر؟ نه!!!

شعیب;903396 نوشت:

مدل پیشنهادی یک پله عقب تر است از مدل فعلی جمهوری اسلامی . آن مدل می گوید فقها دور هم بنشینند و حکومت را به دست غیر فقیه بدهند و خوشان نظارت کنند ولی این مدل فعلی می گوید باید رئیس حکومت فقیه باشد این رئیس باید رهبری کلی جامعه را در دست داشته باشد و اجرائیات را به دیگری میسپارد

سلام و احترام
در مدل فعلی جمهوریت و رهبری به این نحوی که هست از کجای اسلام آمده؟
در اسلام یک بیعت و مقبولیت اولیه از طرف مردم داریم با مجری نه رهبر
که قاعدتا اون مجری باید حاکم عادل و صالح باشد
جمهوریت به این نحوی که هست از غرب اومده نه از اسلام
مردم هیچ وقت نمیتوانند یک دولت اسلامی تشکیل دهند
یعنی پول و تبلیغ و تزویر نمیگذارد
خود اندیشمندان غربی هم جمهوریت را دیکتاتوری پنهان میدونند

ولی فقیه باید حاکم باشد و همه عزل و نصب ها از طرف ایشان باشد
در غیر اینصورت حکومت ابدا اسلامی نیست
دلیلش هم ذکر شد
مردم به هیچ وجه نمیتوانند دولت اسلامی تشکیل دهند

[="DarkSlateBlue"]

shsina;904286 نوشت:
عرض کردم که بهتره کمی بیشتر فکر کنید.

باشد شرایط را خدا تعیین میکند!!! اما آیا همین خدا قرار است این شرایط را در افراد بررسی کند که آیا شرایط خدا را برای شرکت در انتخابات دارند یا خیر؟ نه!!!

بررسی که دیگر اسمش رویش است. بررسی و تحقیق...
پس رای اکثریت برای انتخاب رهبر نیست.
برای تحقیق و کشف رهبر است.
آن هم غیر مستقیم.
و کشف فقط توسط خبرگان صورت میپذیرد. کسانی که کارشناس این امر هستند .
پس سازوکار انتخاب رهبر شامل آن اکثریتی که ابتدا گفتید باطلند و .... نمیشود.[/]

asad;904506 نوشت:

بررسی که دیگر اسمش رویش است. بررسی و تحقیق...
پس رای اکثریت برای انتخاب رهبر نیست.
برای تحقیق و کشف رهبر است.
آن هم غیر مستقیم.
و کشف فقط توسط خبرگان صورت میپذیرد. کسانی که کارشناس این امر هستند .
پس سازوکار انتخاب رهبر شامل آن اکثریتی که ابتدا گفتید باطلند و .... نمیشود.

ای آقا...

این کارشناسان توسط مردم انتخاب میشوند مردمی که اکثرشان گمراه هستند کارشناس گمراه انتخاب خواهند کرد و کارشناسانی که گمراه هستند رهبر گمراه انتخاب خواهند کرد... عجب...

[="DarkSlateBlue"]

shsina;904508 نوشت:
ای آقا...

این کارشناسان توسط مردم انتخاب میشوند مردمی که اکثرشان گمراه هستند کارشناس گمراه انتخاب خواهند کرد و کارشناسانی که گمراه هستند رهبر گمراه انتخاب خواهند کرد... عجب...

چطور ممکن است از بین افرادی که هیچ کدام گمراه نیستند رهبری گمراه انتخاب کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]

asad;904844 نوشت:

چطور ممکن است از بین افرادی که هیچ کدام گمراه نیستند رهبری گمراه انتخاب کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما کلا متوجه حرف های من نیستید، گمراه بودن یا نبودنشان را بارها تاریخ ثابت کرده و منطق هم همین نظر رو داره. حال شما قبول نمیکنید مشکلی نیست، من دیگر عرضی ندارم

یاعلی

[="DarkSlateBlue"]

shsina;904886 نوشت:
شما کلا متوجه حرف های من نیستید، گمراه بودن یا نبودنشان را بارها تاریخ ثابت کرده و منطق هم همین نظر رو داره. حال شما قبول نمیکنید مشکلی نیست، من دیگر عرضی ندارم

یاعلی

منطق؟
ینی منطق شما میگه چون ممکن است طرف در طول زمان گمراه یا منحرف شود او را انتخاب نکنیم؟
درحالی که سیره اهل بیت اینطور نیست. و طبق روش ائمه ما مامور به ظاهر امر هستیم.
اگر اینطور که شما میگی بود دیگه هیچوقت به هیچ امام جماعتی هم نمیتونستیم اقتدا کنیم چون ممکن است از عدالت خارج شود. تاریخ هم اثبات کرده[/]

asad;905308 نوشت:

منطق؟
ینی منطق شما میگه چون ممکن است طرف در طول زمان گمراه یا منحرف شود او را انتخاب نکنیم؟
درحالی که سیره اهل بیت اینطور نیست. و طبق روش ائمه ما مامور به ظاهر امر هستیم.
اگر اینطور که شما میگی بود دیگه هیچوقت به هیچ امام جماعتی هم نمیتونستیم اقتدا کنیم چون ممکن است از عدالت خارج شود. تاریخ هم اثبات کرده

عرض کردم که شما کلا متوجه صحبت های من نشدید.

یاعلی

سلام

در طول تاریخ خیلی از مراجع به حکومت فقیه معتقد نبودن و حتی با شاه به عنوان سلطان اسلام رفتار می‌کردند. امروزه علمایی هستند که موافق ولایت فقیه نیستند اما صدایشان به جایی نمیرسد یا احتیاط می‌کنند و یا در حصر قرار می‌گیرند.
مثلا اگر آیت الله سیستانی با ولایت فقیه موافق بود باید بر الحاق عراق به ایران یا ایجاد یک حکومت شبیه ایران در عراق اصرار می‌کرد از روی وظیفۀ دینی. اما چنین نیست.
برخی از مراجع در گذشتۀ تاریخ، شاید حتی به اجرای حدود در زمان غیبت معتقد نبودند چه برسد به تشکیل حکومت و ... . در زمان انقلاب هم علمایی نامه‌های تند به امام نوشتند و به شدت اعتراض کردند که منکوب شدند. برخی هم مثل آیت الله طباطبایی در گوشه‌ای به کار علمی خود مشغول شدند و تنها به کنایه‌هایی مبهم در اعتراض به حکومت اکتفا کردند.

واقعیت این است که امام خمینی حکومت ولایت فقیه را از ترکیب مدل پادشاهی با مدل دموکراسی به وجود آورده است که در نهایت مدلی ناکامل از حکومت با تناقضات فراوان حاصل شده است. مثلا خیلی از مراجع و امامان جمعه فرمان‌هایی خلاف قانون می‌دهند وبه جای قانون آن فرامین اجرا می‌شود. خیلی وقت‌ها خود امام قانون اساسی را هم نادیده می‌گرفت و از طرف دیگر قانون موجود زیاد هم مطابق اسلام نیست.

تا جایی که می‌دانم در قرآن و اسلام هیچ مدلی از حکومت ارائه نشده است. اصلا معلوم نیست حکومتی به اسم حکومت اسلامی معنی دارد یا نه. آیا اسلام آمده است که حکومت تشکیل دهد و یا مردم را متوجه خدا و آخرت کند؟

مدل حکومت پیامبر(ص) و امام علی(ع) مانند سبک زندگی آن دوران از اقتضائات زمانه بوده است و از کجا معلوم است که این مدل مدل پیشنهادی اسلام باشد و حتی اگر هم باشد امروزه قابل اجرا نیست.

شخص دوم انقلاب هم از ابتدا به مدل شورایی و مدت‌دار ولایت فقیه معتقد بود که از مدل پادشاهی دورتر بود. این که رسانه‌های طرفدار و وابسته به هستۀ حکومت مدام این مدل از حکومت را توجیه می‌کنند و تنها حکومت اسلامی می‌دانند نباید باعث گمراهی اهل تحقیق شود. وظیفۀ حکومت تنها برآوردن نیازیهای مادی و رفع مشکلات است و نه آرمانگرایی و گسترش اسلام و امثال این کارها. حکومت یک وظایف مادی مشخص دارند همان طور که مخابرات وظیۀ برقرار ارتباطات تلفنی را دارد حکومت هم وظیفۀ تأمین و برنامه ریزی برای رفع مشکلات و معضلات مادی دارد. حکومت کار اصلیش این نیست که برود فلسطین و سوریه را آزاد کند کارش این است که امنیت مردم ایران را تأمین کند و یا وسایل آتشنشانی را به طور کامل در اختیار مردم قرار دهد. حکومت اساسا ربطی به اسلام ندارد تنها یک تشکیلات است برای رفع مشکلات مادی مردم. این که یک عده از قدرت خود در حکومت استفاده می‌کنند و پی آرمان‌گرایی آن هم بر اساس تشخیص خام خود می‌روند سوء استفاده است و تلف کردن بیت المال و حق الناس است. مثل این مخابرات هزینه‌ها را دو برابر کند و با پول آن مسجد بسازد! این دزدی و حق الناس است. حکومت هم همین طور.

اساساً پول و قدرت هر جا جمع شد فساد هم در آن جا به وجود می‌آید که مشکل اصلی حکومت ایران هم همین اجتماع پول و قدرت در یک نقطه است.

کجا خدا می‌آید اختیار مطلق هشتاد میلیون آدم را دست یک آدم ناقص با علم و توانایی‌های محدود قرار دهد به طوری که اختیار جان و مال مردم در دست چنین انسان ضعیف و غیر سیاستمداری باشد که اطرافش را با عده‌ای مجیزگو پر کرده باشد و وضع اقتصادی و جایگاه بین المللی این هشتاد ملیون را چنین پست کند؟ این چگونه خدایی است؟ آیا چنین خدایی حکیم است؟

irancplusplus;905857 نوشت:
در طول تاریخ خیلی از مراجع به حکومت فقیه معتقد نبودن و حتی با شاه به عنوان سلطان اسلام رفتار می‌کردند. امروزه علمایی هستند که موافق ولایت فقیه نیستند اما صدایشان به جایی نمیرسد یا احتیاط می‌کنند و یا در حصر قرار می‌گیرند.

با سلام
ما در طول تاریخ فقیهی نداریم که با ولایت فقیه مخالف باشد و آن را قبول نداشته باشد آنچه که گاهی در بین فقها دیده می شود اختلاف بر سر گستره این ولایت است و الا همه بر ولایت داشتن فقیه اتفاق دارند (چرا که روایات زیادی در این باب وجود دارد تا جایی که از قدیم در فقه اسلامی بابی در آن گشوده اند ) (پیشینه تاریخی ولایت فقیه، احمد جهان بزرگی، نشر مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، زمستان 1378)

irancplusplus;905857 نوشت:
مثلا اگر آیت الله سیستانی با ولایت فقیه موافق بود باید بر الحاق عراق به ایران یا ایجاد یک حکومت شبیه ایران در عراق اصرار می‌کرد از روی وظیفۀ دینی. اما چنین نیست.

ایه الله سیستانی نیز قائل به ولایت فقیه هستند وی در این زمینه می فرمایند: «ولایت فقیه در زمان غیبت در امور عامه ثابت می شود. اموری که در نظام زندگی مردم متوقف بر تصدی فقیه عادل است اگر مقبول نزد عام مؤمنین باشد»
در استفتاءات دیگری که از آیه الله سیستانی شده است :
پرسش:
نظر معظم له درباره ولایت فقیه چیست؟

پاسخ: ولایت در آن چه ـ به اصطلاح فقها ـ امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است، هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است، از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.

ایشان در امور عامه حکم ولی فقیه را نافذ دانسته و حتی تبعیت آن را بر دیگر مجتهین نیز واجب می داند:ايشان مي فرمايند: «حکم کسي که ولايت شرعي دارد در امور عامه که نظام جامعه و معاش مردم به آن مبتني است بر همه نافذ است حتي بر مجتهدين ديگر.»( http://www.sistani.org. «استفتاء از دفتر آيت الله سيستاني در قم)
آیت‌الله سیستانی همچنین در پاسخ به سوال دیگری درباره حدود اختیارات ولایت فقیه تاکید کرد: «در امورى که مربوط به حفظ نظام است، فقیه مقبول، نزد عامه مؤمنین ولایت دارد.»

irancplusplus;905857 نوشت:
واقعیت این است که امام خمینی حکومت ولایت فقیه را از ترکیب مدل پادشاهی با مدل دموکراسی به وجود آورده است که در نهایت مدلی ناکامل از حکومت با تناقضات فراوان حاصل شده است. مثلا خیلی از مراجع و امامان جمعه فرمان‌هایی خلاف قانون می‌دهند وبه جای قانون آن فرامین اجرا می‌شود. خیلی وقت‌ها خود امام قانون اساسی را هم نادیده می‌گرفت و از طرف دیگر قانون موجود زیاد هم مطابق اسلام نیست.

جمهوری اسلامی مدلی از حکومت است که امام با توجه به شرایط جهان زمان خودشان از قرآن و سنت استنباط کرده و عملیاتی کردند ولایت فقیه به عنوان محتوای این حکومت و جمهوری به عنوان قالب آن مطرح شد. امام خمینی با قوه اجتهاد خود و هوش وافر سیاسی و زمانه شناسی فوق العاده ای که داشتند این مدل را طراحی کردند تا جایی که امروزه می بینیم انقلاب اسلامی به خاطر بهره گیری از این مدل توانسته است در طوفان های سهمگین هجمه های دشمنان قسم خورده خویش بایستد چه این که اگر امام در این زمانه ای که غرب با پتک دموکراسی سر هر جامعه ای را که به استقلال از غرب سر برآورد می کوبد می خواست با مدل های سنتی اسلامی حکومت اسلامی را اداره کند بدون شک توسط مستکبران مدعی دموکراسی از پای در می آمد. اما با درایت فوق العاده امام این مدل حکومت اسلامی که در قالب جمهوریت مطابق با زمانه(دموکراسی خواهی) طراحی شد و الحمد لله روز به روز پویا تر و پابر جاتر به کار خود ادامه می دهد.
این مدل حکومت با درون مایه ولایت فقیه علاوه بر به روز بودن، تمامی منویات شریعت در ایده و اجرا را محقق می سازد.

irancplusplus;905857 نوشت:
تا جایی که می‌دانم در قرآن و اسلام هیچ مدلی از حکومت ارائه نشده است. اصلا معلوم نیست حکومتی به اسم حکومت اسلامی معنی دارد یا نه. آیا اسلام آمده است که حکومت تشکیل دهد و یا مردم را متوجه خدا و آخرت کند؟

روح حاکم بر احکام اسلامی سراسر نشان دهنده نیاز حاکمیت اسلام برای اجرای فرامین دین اسلام است این دین آنقدر به بحث احکام اجتماعی و سیاسی همت دارد که امام حسین در این راه به شهادت می رسد اصلا رویکرد احکام اسلامی اکثرا اجتماعی و در بستر حکومت اسلامی قابل تحقق است.
اسلام هم آمده دین مردم را و آخرت آنها را سامان دهد و هم آمده متولی دنیای آنها باشد فرق دین اسلام با دین های تحریف شده دیگر در این است که دین اسلام متولی دین و دنیای مردم است و ضامن سلامت آنها در هر دو حوزه است.

irancplusplus;905857 نوشت:
مدل حکومت پیامبر(ص) و امام علی(ع) مانند سبک زندگی آن دوران از اقتضائات زمانه بوده است و از کجا معلوم است که این مدل مدل پیشنهادی اسلام باشد و حتی اگر هم باشد امروزه قابل اجرا نیست.

این قسمت از فرمایشتان جواب همه سخنان قبلی و بعدی شما درباره مدل حکوت جمهوری اسلامی است به این معنا که درونمایه حکومت پیامبر و ائمه اسلامی بوده است با مدلی متناسب زمان خودشان و حکومت جمهورری اسلامی نیز یک حکومت اسلامی است با مدل جمهوری متناسب با زمان فعلی.

irancplusplus;905857 نوشت:
شخص دوم انقلاب هم از ابتدا به مدل شورایی و مدت‌دار ولایت فقیه معتقد بود که از مدل پادشاهی دورتر بود. این که رسانه‌های طرفدار و وابسته به هستۀ حکومت مدام این مدل از حکومت را توجیه می‌کنند و تنها حکومت اسلامی می‌دانند نباید باعث گمراهی اهل تحقیق شود.

مدل شورایی نیز از مواردی است که قابل بحث و گفتگو است و در شرایط خاص خود می تواند مدلی کارا برای اداره جامعه باشد امام آنچه که امام امت با هوش سیاسی خود دریافته بودند وحدت رهبری و قالب جمهوری است و الحمند لله بر همین منوال نیز ادامه یافت.

irancplusplus;905857 نوشت:
وظیفۀ حکومت تنها برآوردن نیازیهای مادی و رفع مشکلات است و نه آرمانگرایی و گسترش اسلام و امثال این کارها. حکومت یک وظایف مادی مشخص دارند همان طور که مخابرات وظیۀ برقرار ارتباطات تلفنی را دارد حکومت هم وظیفۀ تأمین و برنامه ریزی برای رفع مشکلات و معضلات مادی دارد. حکومت کار اصلیش این نیست که برود فلسطین و سوریه را آزاد کند کارش این است که امنیت مردم ایران را تأمین کند و یا وسایل آتشنشانی را به طور کامل در اختیار مردم قرار دهد. حکومت اساسا ربطی به اسلام ندارد تنها یک تشکیلات است برای رفع مشکلات مادی مردم. این که یک عده از قدرت خود در حکومت استفاده می‌کنند و پی آرمان‌گرایی آن هم بر اساس تشخیص خام خود می‌روند سوء استفاده است و تلف کردن بیت المال و حق الناس است. مثل این مخابرات هزینه‌ها را دو برابر کند و با پول آن مسجد بسازد! این دزدی و حق الناس است. حکومت هم همین طور.

این قسمت را قبلا بحث کردیم که دین اسلام گستره اش هم دنیا را می گیرد و هم آخرت را . اصلا دنیا و آخرت از هم منفک نیستند و احکام دین نیز فقط شخصی و جنبه آخرتی ندارد بلکه دنیا و آخرت و شخص و اجتماع را در بر می گیرد این است که اسلام از ادیان دیگر ممتاز است.
irancplusplus;905857 نوشت:
اساساً پول و قدرت هر جا جمع شد فساد هم در آن جا به وجود می‌آید که مشکل اصلی حکومت ایران هم همین اجتماع پول و قدرت در یک نقطه است.

اتفاقا اگر پول و قدرت در دست انسان های صالح قرار بگیرد باعث آبادانی و پیشرفت آن جامعه خواهد شد.

irancplusplus;905857 نوشت:
کجا خدا می‌آید اختیار مطلق هشتاد میلیون آدم را دست یک آدم ناقص با علم و توانایی‌های محدود قرار دهد به طوری که اختیار جان و مال مردم در دست چنین انسان ضعیف و غیر سیاستمداری باشد

شما در هر مدل حکومتی و در هر کجای عالم که سراغ بگیرید امورات مردم در دست یک نفر قرار می گیرد که این یک نفر حتما عالم کل و دانیا مطلق و بدون اشتباه و عیب نیست (چه این که امروزه در دنیای مدعی دموکراسی می بینیم که اموراتشان را در دست یک نفر گاها گاوچران قرار داده اند)
انقلاب اسلامی نیز مفتخر است که ریاست حکومتش در دست کسی است که علاوه بر علم و دانش وافر سیاستمدار بزرگی است که عالم را به حیرت واداشته است تا جایی که اگر با سیاست خود در منطقه ای ورود پدا کند تمام دنیا یارای مقابله با آن سیاست را ندارند(مرور کنید قضایای سوریه و لبنان و یمن را) و علاوه بر آن دارای کمالات روحی است که کمتر مثال آن پیدا می شود.
ایا می دانید حضرت ایت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران همان شخصیتی است که در امریکا و ایالت نیویورک و ایالت کالیفرنیا 400 هزار نفر مقلد دارند؟

کدام رهبری در دنیا هشت سال سردار جبهه‌ های جنگ بوده؟
کدام فرمانده جنگی رئیس جمهور کشورش بوده؟
کدام رهبری دشمنش جناب عطاالله مهاجرانی که زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات اقای خاتمی بوده است در باره ایشان میگوید؟ در زندگی‌ نامه‌ اش نه یک برگ سیاه، بلکه یک نقطه خاکستری هم وجود ندارد ؟
ایا کدام مرجع تقلیدی و رهبر کشوری دومین تندخوان کشورش میباشد ؟
رئیس جمهور روسیه جناب پوتینکه جزو سه شخصیت سیاسی دنیا هستند در باره شخصیت اقا میگوید:
ایشان بیشتر از من به اوضاع روسیه مسلط بود.
ایشان همان کسی است که آیت‌الله مصباح می گوید وقتی مهمانش بودم، اجازه نداد پسرش با ما ناهار بخورد، گفت که این غذا از بیت المال است شما بروید منزل غذا بخورید؟
اقا همان شریفی است که استاد فاطمی نیا میگوید / این مرد بزرگ عزّ اسلام است اگر یقین نداشتم نمی‌گفتم، هرکس با او مخالفت کنه، خدا ازش نمی‌گذرد... و عاقبت به خیر نمیشود ...
همان شخصیتی که / مرحوم سید احمد خمینی فرزند برومند حضرت امام خمینی میگفت :
خانه‌ اش فرش و موکت ساده هست که اکثرا از زمان جهیزیه خانواده شان می باشد .
همان اقایی که علامه ایت الله حسن زاده آملی حفظه الله جلو اقا دو زانو می نشیند و ایشان را مولا خطاب می کند.
در ایران شما کدام شخصیت سیاسی . مذهبی . اجتماعی . اقتصادی و مجتهد و مرجع تقلیدی پیدا می کنید با این حجم کاری، مثل همیشه سر وقت به قرارش آمد راس 8 صبح نه دقیقه‌ ای دیر و نه دقیقه‌ ای زود ؟
کدام مرجع شیعه میتونست این همه عالم سنی را مدیریت کند؟
این مرد 75 ساله کیست؟
که امیر کویت در سفر به ایران و دیدار با او میگوید/ از نصایحتان کل منطقه بهره می‌ برند.
پسر امیر امارات میگوید پدرم بار ها گفته عالم اسلام یک مرد داره آن‌ هم رهبر ایران است.
کوفی عنان رئیس سابق سازمان ملل می گویند ایشان را دیدم در اوج معنویت، در اوج سیاست بود؛ باید رئیس سازمان ملل ایشان بودند.

شعیب;908185 نوشت:
ما در طول تاریخ فقیهی نداریم که با ولایت فقیه مخالف باشد

ولایت فقیه حدود 150 سال پیش توسط ملا احمد نراقی مطرح شد و تنها چند تن از فقها تا زمان امام خمینی آن را پذیرفتند از جمله خود امام خمینی و آیت الله بروجردی (آن هم مشروط). جمع زیادی از علما نیز با آن مخالف بودند از جمله شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی و نایینی.

پس این جمله که «در طول تاریخ فقیهی نداریم که با ولایت فقیه مخلف باشد» معلوم نیست از کجا آمده است.

شعیب;908185 نوشت:
چرا که روایات زیادی در این باب وجود دارد تا جایی که از قدیم در فقه اسلامی بابی در آن گشوده اند

امام خمینی وملا احمد نراقی هیچ استنادی به قرآن برای اثبات ولایت فقیه ندارند. بلکه طرفداران افراطی نظام پس از انقلاب گشته‌اند و آیاتی را که به نظر خودشان مؤید آن است یافته‌اند تا برای حکومت به ای نحو کان تئوری سازی کنند. نقل است که امام خمینی در دروس خود در عراق گفته است که ولایت فقیه امری از که از راه اعتبار عقلایی ثابت می‌شود.

شعیب;908185 نوشت:
لایت در آن چه ـ به اصطلاح فقها ـ امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است

امور حسبیه با ولایت مطقۀ ایران فرق دارد.

شعیب;908185 نوشت:
اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است

نظم جامعه به وجود رهبر متوقف نیست.

شعیب;908185 نوشت:
از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین

که اگر قرار باشد به تعیین مقبولیت باید رأی گیری مستقیم شود بدون دخالت شورای نگهبان.

شعیب;908185 نوشت:
حکم کسي که ولايت شرعي دارد در امور عامه که نظام جامعه و معاش مردم به آن مبتني است بر همه نافذ است حتي بر مجتهدين ديگر

این نقل قول خبرگزاری فارس است که همه می‌دانند این خبرگزاری وابسته به سپاه و زیرشاخۀ رهبر ایران است که سابقۀ خوبی در بی طرفی در اخبار و صدق آن‌ها ندارد و معلوم نیست اصل حکم اگر حکمی در کار بوده چه بوده است.

شعیب;908185 نوشت:
در امورى که مربوط به حفظ نظام است، فقیه مقبول، نزد عامه مؤمنین ولایت دارد.

این نیز نقل قول همان خبرگزاری معلوم الحال است. بعید است چنین جمله‌ای گفته شده باشد.

طرفداران نظام به هر شکل شده است می‌خواهد آیت الله سیستانی را مؤید تئوری حکومت ایران جلوه دهند.

شعیب;908185 نوشت:
امام با توجه به شرایط جهان زمان خودشان از قرآن و سنت استنباط کرد

طبق نقلی که هست ایشان تنها گفته‌اند این از امور اعتباری عقلی است. استنباط ولایت فقیه به خصوص مطلقه‌اش نه به قرآن که حتی به روایات نه چندان معتبری هم که هست، مربوط نیست.
شعیب;908185 نوشت:
امام خمینی با قوه اجتهاد خود و هوش وافر سیاسی و زمانه شناسی فوق العاده ای که داشتند این مدل را طراحی کردند تا جایی که امروزه می بینیم انقلاب اسلامی به خاطر بهره گیری از این مدل توانسته است در طوفان های سهمگین هجمه های دشمنان قسم خورده خویش بایستد چه این که اگر امام در این زمانه ای که غرب با پتک دموکراسی سر هر جامعه ای را که به استقلال از غرب سر برآورد می کوبد می خواست با مدل های سنتی اسلامی حکومت اسلامی را اداره کند بدون شک توسط مستکبران مدعی دموکراسی از پای در می آمد. اما با درایت فوق العاده امام این مدل حکومت اسلامی که در قالب جمهوریت مطابق با زمانه(دموکراسی خواهی) طراحی شد و الحمد لله روز به روز پویا تر و پابر جاتر به کار خود ادامه می دهد.
این مدل حکومت با درون مایه ولایت فقیه علاوه بر به روز بودن، تمامی منویات شریعت در ایده و اجرا را محقق می سازد.

این‌ها هم حرف‌های به اصطلاح انقلابی و حزب اللهی است که از آن‌ها می‌گذرم.

شعیب;908185 نوشت:
روح حاکم بر احکام اسلامی سراسر نشان دهنده نیاز حاکمیت اسلام برای اجرای فرامین دین اسلام است

این سخن به فرض صحت، این موضوع را که اسلام هیچ مدلی از حکومت را پیشنهاد نداده است نقض نمی‌کند.

شعیب;908185 نوشت:
این قسمت از فرمایشتان جواب همه سخنان قبلی و بعدی شما درباره مدل حکوت جمهوری اسلامی است به این معنا که درونمایه حکومت پیامبر و ائمه اسلامی بوده است با مدلی متناسب زمان خودشان و حکومت جمهورری اسلامی نیز یک حکومت اسلامی است با مدل جمهوری متناسب با زمان فعلی.

با جملۀ آخر مخالفم. دلیلش بماند.

شعیب;908185 نوشت:
اتفاقا اگر پول و قدرت در دست انسان های صالح قرار بگیرد باعث آبادانی و پیشرفت آن جامعه خواهد شد.

پس الآن در دست ناصلاحان است.

شعیب;908185 نوشت:
شما در هر مدل حکومتی و در هر کجای عالم که سراغ بگیرید امورات مردم در دست یک نفر قرار می گیرد که این یک نفر حتما عالم کل و دانیا مطلق و بدون اشتباه و عیب نیست

مردم در کشورهای دارای دموکراسی یک رییس جمهور دارند که خود انتخاب کرده‌اند و این رییس جمهور با قانون و نظارت مجلس و عرف به شدت محدود است. این طور نیست که هر کاری خواست بتواند بکند یا هر دستوری داد نافذ باشد. حتی حق وتوی رییس جمهور آمریکا تنها وقتی است که کم از دو سوم نمایندگان مجلس با او مخالف باشند. مطلقه بودن ولایت جنبۀ پادشاهی حکومت است که باید حذف شود. با شورایی شدن یا هر شکل دیگری که عقلا تشخیص دهند.

شعیب;908185 نوشت:
انقلاب اسلامی نیز مفتخر است که ریاست حکومتش در دست کسی است که علاوه بر علم و دانش وافر سیاستمدار بزرگی است که عالم را به حیرت واداشته است تا جایی که اگر با سیاست خود در منطقه ای ورود پدا کند تمام دنیا یارای مقابله با آن سیاست را ندارند(مرور کنید قضایای سوریه و لبنان و یمن را) و علاوه بر آن دارای کمالات روحی است که کمتر مثال آن پیدا می شود.
ایا می دانید حضرت ایت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران همان شخصیتی است که در امریکا و ایالت نیویورک و ایالت کالیفرنیا 400 هزار نفر مقلد دارند؟

کدام رهبری در دنیا هشت سال سردار جبهه‌ های جنگ بوده؟
کدام فرمانده جنگی رئیس جمهور کشورش بوده؟
کدام رهبری دشمنش جناب عطاالله مهاجرانی که زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات اقای خاتمی بوده است در باره ایشان میگوید؟ در زندگی‌ نامه‌ اش نه یک برگ سیاه، بلکه یک نقطه خاکستری هم وجود ندارد ؟
ایا کدام مرجع تقلیدی و رهبر کشوری دومین تندخوان کشورش میباشد ؟
رئیس جمهور روسیه جناب پوتینکه جزو سه شخصیت سیاسی دنیا هستند در باره شخصیت اقا میگوید:
ایشان بیشتر از من به اوضاع روسیه مسلط بود.
ایشان همان کسی است که آیت‌الله مصباح می گوید وقتی مهمانش بودم، اجازه نداد پسرش با ما ناهار بخورد، گفت که این غذا از بیت المال است شما بروید منزل غذا بخورید؟
اقا همان شریفی است که استاد فاطمی نیا میگوید / این مرد بزرگ عزّ اسلام است اگر یقین نداشتم نمی‌گفتم، هرکس با او مخالفت کنه، خدا ازش نمی‌گذرد... و عاقبت به خیر نمیشود ...
همان شخصیتی که / مرحوم سید احمد خمینی فرزند برومند حضرت امام خمینی میگفت :
خانه‌ اش فرش و موکت ساده هست که اکثرا از زمان جهیزیه خانواده شان می باشد .
همان اقایی که علامه ایت الله حسن زاده آملی حفظه الله جلو اقا دو زانو می نشیند و ایشان را مولا خطاب می کند.
در ایران شما کدام شخصیت سیاسی . مذهبی . اجتماعی . اقتصادی و مجتهد و مرجع تقلیدی پیدا می کنید با این حجم کاری، مثل همیشه سر وقت به قرارش آمد راس 8 صبح نه دقیقه‌ ای دیر و نه دقیقه‌ ای زود ؟
کدام مرجع شیعه میتونست این همه عالم سنی را مدیریت کند؟
این مرد 75 ساله کیست؟
که امیر کویت در سفر به ایران و دیدار با او میگوید/ از نصایحتان کل منطقه بهره می‌ برند.
پسر امیر امارات میگوید پدرم بار ها گفته عالم اسلام یک مرد داره آن‌ هم رهبر ایران است.
کوفی عنان رئیس سابق سازمان ملل می گویند ایشان را دیدم در اوج معنویت، در اوج سیاست بود؛ باید رئیس سازمان ملل ایشان بودند.


این سخنان آن قدر عاشقانه‌اند که دلم نمی‌آید نقد کنم. نقدهایی واردند که بگذریم.


irancplusplus;908314 نوشت:
ولایت فقیه حدود 150 سال پیش توسط ملا احمد نراقی مطرح شد و تنها چند تن از فقها تا زمان امام خمینی آن را پذیرفتند از جمله خود امام خمینی و آیت الله بروجردی (آن هم مشروط).

با سلام
از این دست شبهات که توسط یک عده نا آگاه به فقه و روایات ایجاد شده است شایسته است توسط دوستان کمی مورد تحقیق قرار بگیرد تا خدای ناکرده بلندگوی بی چون و چرای این شبهه افکنان نباشیم.
این که برخی می گویند ولایت فقیه توسط ملا احمد نراقی مطرح شد و در فقه شیعه سابقه ندارد یک سخن از روی عدم تحقیق است در زیر به سابقه بحث ولایت فقیه قبل از مرحوم نراقی می پردازیم تا برای کسانی که اهل حقیقت اند بحث روشن گردد:
از قدیمی ترین فقهای شیعه که در اوائل غیبت امام زمان می زیسته است شیخ مفید است وی بحث ولایت فقیه را عنوان کرده است:
شیخ مفید در کتاب مقنعه، به زوایا و قلمرو اختیارات فقیه اشاره کرده از جمله عبارتی را آورده که اصل ولایت مطلقه فقیه از آن برداشت می شود: «و اذا عدم السلطان العادل - فیما ذکرناه من هذه الابواب - کان لفقهاء اهل الحق العدول من ذوی الرای والعقل والفضل ان یتولوا ما تولاه السلطان. »

هرگاه سلطان عادل [امام معصوم(ع)] برای رسیدگی به امورسیاسی و اجتماعی مردم حضور نداشته باشد، اداره این امور بر عهده فقهای امامی، عادل و صاحب نظرو دارای خرد و دانش خواهد بود. و فقهاء، آن چه را که یک سلطان مبسوط الید بر عهده دارد، باید بر عهده بگیرند. (المقنعه/ 675 ر. ک: در این باره پیشینه نظریه ولایت فقیه، مصطفی جعفر پیشه/ 70-53.)


از آن زمان تا امروز، این بحث با توجه به شرایط و مقتضیات زمان، با اوج و فرودهایی ادامه داشته است. بداهت این اصل، به اندازه ای بوده است که برخی از فقهای شیعه بر ولایت عامه فقیه ادعای اتفاق و اجماع کرده و نبودچنین ولایتی را سبب معطل ماندن امور شیعیان قلمداد کرده اند.(رسائل، محقق کرکی، ج 1 / 143-142و ص 270)

فقیه بزرگ و نامدار شیعه، صاحب جواهر، نیابت امام معصوم را در همه مناصب امام، مسلّم در نزد علما شیعه دانسته و انکار آن را مایه تعطیلی بسیاری از امور شیعیان، و تردید در ولایت عامه فقیه را ناشی از نچشیدن طعم فقه و نشناختن رموز سخنان معصومین(ع) دانسته است.(جواهر الکلام، ج 21 / 396 - 397)


محقق حلی، محقق اردبیلی، جواد بن محمد حسینی عاملی، میر فتاح حسینی مراغه ای، حاج آقارضا همدانی، بحر العلوم، و بسیاری از دیگر استوانه های فقه، ولایت و نیابت عامه فقیه را پذیرفته و بر اساس آن مسائلی را بیان کرده اند.(مجله حوزه، شماره 86-85، ولایت مطلقه فقیه ازدیدگاه امام خمینی و قرائت های گوناگون، از نویسنده، / 20 - 25.)
از همه این مطالب مهم تر این که روایات ما مخصوصا توقیعات امام زمان ولایت فقیه را بیان می کند.
irancplusplus;908314 نوشت:
جمع زیادی از علما نیز با آن مخالف بودند از جمله شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی و نایینی.

اتفاقا چند نفری که شما نام بردید صراحتا به بحث ولایت فقیه پرداخته اند:

شیخ انصاری نیز درباره ولایت فقیه بحث مفصلی کرده است و در کتاب معروف خود به نام مکاسب این بحث را مطرح می کند.
مرحوم محقق انصاری در این باره، بحث را چنین آغاز می کند:
هر گاه فقیه بداند امری از امور را که مربوط به شؤون امّت است می تواند به انجام رساند ؛ یعنی مشروعیّت انجام آن، منوط به حضور امام معصوم نیست. باید آن را برعهده گیرد و انجام دهد؛ شخصا یا با دستیاری کسانی که او شایسته می داند و از سوی خود، آنان را معیّن می کند.
سپس به مقبوله عمربن حنظله استناد کرده، می فرماید:
ظاهر این حدیث آن است که تعیین فقها در دوران غیبت، مانند تعیین والیان و حاکمان در عصر رسالت و صحابه می باشد که مردم، ملزم بودند در تمامی امور مربوط به شؤون عامّه، به آنان مراجعه کنند و از آنان اطاعت نموده، پیرو نظر آنان باشند. در این باره می فرماید:
«بل المتبادر عرفا من نصب السلطان حاکما، وجوب الرجوع إلیه فی الأمور العامّه المطلوبة للسلطان.»(مکاسب، ج3، ص 554.)
از دیدگاه عرف (فهم متعارف) هر که را سلطان (لیّ امر مسلمین) به عنوان حاکم (والی) منصوب کند، بدین معنی است که در تمامی شؤون مرتبط به قلمرو حکومت وی، مرجعیّت دارد و عهده داری آن را بدو سپرده است.
ظاهر این مقبوله همین معنی را می رساند و تنها به امر قضاوت اختصاص ندارد. در جای خود، شیخ به این مطلب تصریح دارد که خواهیم آورد.
سپس به روایات دیگر اشاره می کند؛ از جمله این روایت:
«مجاری الامور بید العلماء باللّه الأمناءعلی حلاله و حرامه.»(تحف العقول، ص 238.)
جریانات تمامی شؤون امت، باید به دست عالمان ربّانی که امین الهی بر حلال و حرام اند فقهای جامع شرایط انجام گیرد.
آن گاه توقیع شریف را مطرح می سازد که در آن آمده است:
«و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حُجّة اللّه .»(اکمال الدین صدوق، ص 484.)
در پیشامدها به بازگوکنندگان گفتار ما کنایه از فقهاست که می توانند گفتار معصومین را بدرستی گزارش کنند مراجعه کنید؛ زیرا اینان حجّت من بر شمایند، و من حجّت خدایم.
یعنی همان گونه که من از سوی خداوند، حجّت بر شما هستم و مرجعیّت شما را دارا می باشم، فقها نیز از سوی من حجّت بر شما هستند و مرجعیّت دارند.
مرحوم محقق انصاری استدلال به این توقیع را بدین سان بیان می دارد:
مقصود از «الحوادث الواقعة» مطلق اموری است که مرتبط با شؤون عامّه است و می باید از دیدگاه عُرف، عقل و شرع به مقامات مسؤول مراجعه شود و تنها، مربوط به پرسش مسائل شرعی نیست؛ زیرا ظاهر عبارت آن است که مراجعه به وی فقیه جامع شرایط برای آن است تا او درباره آن تصمیم بگیرد و اقدام کند، نه آن که تنها حکم شرعی آن را بیان دارد.
شاهد دیگر بر این مدّعی، تعلیلی است که در توقیع آمده است: «فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه ». این می رساند که حجیّت نظر و رأی مسؤولان در تصمیم گیری ها از مقام منصوب بودنشان نشأت گرفته که در جهت زعامت و سیاستمداری می باشد و گرنه باید بگوید: «فإنّهم حجج اللّه علیکم»؛ زیرا حجیّت نظر و فتوای مجتهد در مسائل شرعی فرعی، از مقام استنباط وی از کتاب و سنّت نشأت گرفته، نه از مقام منصوب بودنش از سوی امام زمان علیه السلام .
سومین شاهد آن که مراجعه به فقها در مسائل شرعیِ فرعی، چیزی نبود تا بر کسی مانند اسحاق بن یعقوب که از مشایخ کلینی است پوشیده باشد، بلکه از بدیهیّات به شمار می رود و جای آن نبوده تا در نامه ای درخواست روشن شدن آن را نماید؛ آن هم با این تعبیر «مَسائِل أُشکِلَت عَلَیَّ»؛ مسائلی که بر من مشکل نموده، و راه حلِّ آن برایم پوشیده است!
آری مسائلی همانند مصالح سیاسی، اجتماعی، مردم، جای این پرسش را دارد که در دوران غیبت، مرجعیّت آن با چه کسی یا کسانی است؟
در واقع از مسائلی پرسش می کند که مرتبط به مقام امامت و زعامت امّت است، و این که آیا در عصر غیبت، چه کسانی صلاحیّت جایگزینی آن مقام را دارند؟
این گونه پرسشهاست که شایسته است شخصی مانند اسحاق بن یعقوب از پیشگاه بلند امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه درخواست جواب کند.
خلاصه سخن این که ظاهر تعبیر «حوادث واقعه» جنبه شمولی دارد و نمی توان آن را مخصوص احکام شرعیِ فرعی یا مسأله قضاوت دانست.
شیخ در پایان می فرماید:
«و علی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا أنّ ما دلّ علیه هذه الأدلّة هو ثبوت الولایة للفقیه فی الامور الّتی تکون مشروعیّة ایجادها فی الخارج مفروغا عنه، بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی الناس القیام بها کفایة.»(بنگرید به: مکاسب، ج3، ص 557-554.)
از دلایل یاد شده روشن گردید اموری که مشروعیّت انجام آنها مفروغ عنه باشد، به گونه ای که اگر فقیه جامع الشرایطی نیز وجود نداشته باشد؛ بر امّت واجب است به نحو واجب کفایی آن را برپا دارند و در تحقق بخشیدن به آن به پا خیزند؛ در چنین اموری طبق دلایل یاد شده ولایت فقیه ثابت است (و این فقیه است که منصب ولایت عامّه، از سوی ولیّ عصر(عج) بدو تفویض شده است.)

آخوند خراسانی
نیز بحث از ولایت فقیه در امور افتاء و قضاء و امور حسبه را مطرح می کند و حتی به ولایت فقیه بر نصب قضات صحه می گذارد و خویش در عمل ولایت در امور سیاسی را اعمال می کند :
آخوند خراسانی، در عراق، ایران، هند و قفقاز و... نمایندگانی داشته که به نمایندگی از ایشان، در کارهای سیاسی و ولایی دخالت می کرده اند. به عنوان نمونه:
آقای بروجردی از آخوند خراسانی اجازه نامه، مفصلی دارد. این اجازه نامه به هنگام باز گشت ایشان به ایران، در حالی که 38 سال داشته، نوشته شده است. در این اجازه نامه، پس از ستایش بسیار و اجازه حدیث و تایید اجتهاد مطلق ایشان، می نویسد:

»فله کل المناصب الثابته للمجتهد المطلق من الافتاءو القضاء و غیرهما و یجب علی الناس اتباع حکمه و یحرم علیهم رده و نقضه فانه استخفاف بحکم الله تعالی علی ما هو مقتضی قول ابی عبد الله علیه السلام فی مقبوله عمربن حنظله حیث قال: انظروا الی رجل منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فارضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل فانما بحکم الله استخف و علینا قد رد و الراد علینا الراد علی الله و هو فی حد الشرک بالله.» (مجله حوزه، سال 1370 شماره 44-43/ 373 - 374. تصویر اجازه نامه ایشان آمده است.)
همه مناصبی که برای مجتهد جامع الشرایط ثابت است، همانند ولایت بر فتوا، قضا و داوری و غیر آن، همه آن برای ایشان جایز است. و بر مردم پیروی از دستور و حکم ایشان واجب و رد و نقض حکم ایشان حرام است; زیرا رد حکم مجتهد، سبک شمردن حکم خداست. چنانکه مقتضای کلام امام صادق(ع) در روایت مقبوله عمر بن حنظله، است آن جا که می فرماید:

بنگرید به مردی از میان خودتان، از کسانی که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما دقت کند و احکام ما را بشناسد. پس شما او را به عنوان داور بپذیرید و به حکم او راضی باشید که من او را بر شما حاکم قرار دادم پس هر گاه، که او موافق احکام ما حکم کند، اگر کسی حکم او را نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده است و رد بر ما کرده است و آن که بر ما رد نماید، رد بر خدا نموده است و این کار همچون شرک به خدای متعال است.

به عنوان نمونه:
سید عبد الوهاب صالح، رهبر مشروطه گیلان از شاگردان آخوند بود. وی به سال 1322 ق از نجف به گیلان آمد. آخوند خراسانی در نامه ای پس از سفارش مردم به استفاده از دانش او، نوشت:
»فلجنابه التصرف فی جمیع الامور الراجعه الی نواب الشرع الانور و لیس لاحد مزاحمته و التصرف فیما هو متصرف فیه و المرجو من اخواننا المومنین اطاعته و امتثال اوامره و نواهیه فان قوله قولی و فعلی.

ایشان می توانند در همه اموری که مربوط به نواب شرع است، دخالت و تصرف کنند. هیچ کس حق مزاحمت با او را در آن چه تصدی آن را بر عهده گرفته، ندارد. امیدوارم برادران ایمانی از او پیروی امرها و نهی ها او را اطاعت کنند; چون گفتار او گفتار من و عمل من است.

آخوند خراسانی، با توجه به مقام ولایی خویش، به عبد الوهاب اجازه داده است درکارهایی که مربوط به نواب عام است، دخالت نماید. افزون بر این، به عنوان یک حکم ولایی، گفتار و رفتار اوراقول و فعل خود دانسته و پیروی از اورا بر مردم واجب دانسته است.

. آخوند، در برخی از اجازه های دیگر خود نیز، افزون بر اجازه افتاء و قضا اجازه، دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی را صادر کرده است، به عنوان نمونه:

برای یکی از شاگردان فاضل و مبارز خود به نام سید عباس لاری، که پس از تحصیلات عالیه در نجف می خواست به زادگاه خود فارس بر گردد و به انجام وظیفه بپردازد نوشت:

»بسم الله الرحمن الرحیم، بحمد الله جناب نخبه العلما العاملین و صفوه الفضلا و سند المحصلین المجدین و سید المجتهدین، السید السند و المولی المعتمد، آقای سید عباس سلمه الله به کمال صلاح و تقوی آراسته و به لباس زهد و پرهیزگاری پیراسته و دارای جهات رشد و سداد است و بالغ مرتبه اجتهاد و قابل تصدی حسبیه و وظایف شرعیه از فتوی فرمودن و حکومت و فصل خصومت نمودن و امرش مطاع و حکمش لازم الاتباع، ارجوا من الله بطول بقائه، حرره الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. »

در اجازه فوق، آخوند افزون بر اجازه فتوا و قضاوت و دخالت در امور حسبیه در موارد کوچک به او اجازه حکم و حکومت و ولایت سیاسی داده است. تا او بتواند با ملاحظه شرایط زمان و مکان، در حد امکان به مسائل حکومتی که از اختیارات فقیه جامع الشرایط است، بپردازد. واژه حکم و حکومت که در متن اجازه به کاررفته بیان گر این مطلب است

. میرزا محمد، فرزند ایشان، معروف به آقا زاده نیز، افزون بر اجازه فصل خصومت و قضا که از دست پدر دریافت داشت; به سال 1325 ق به نمایندگی از پدر به خراسان رفت و رهبری نهضت مشروطه را در خراسان برعهده گرفت. و در اجرای احکام دین و مبارزه با استبداد و دفاع از استقلال کشور پیشتاز علمای بزرگ آن خطه بود. منزل او، محل رفت و آمد مردم و رتق و فتق مسائل مهم مملکتی بود.

. سید عبد الحسین لاری در منطقه فارس، به تشکیل حکومت اسلامی دست زد، با متجاوزان انگلیسی وارد نبرد شد و... آخوند خراسانی در همه این کارها مؤید او بود. شاگردان شیخ نقل کرده اند که نامه های بسیاری بین ایشان و آخوند رد و بدل شده است. آخوند خراسانی در یکی از نامه هایی که به مردم شیراز نوشت: پیروی از او را واجب و مخالفت با او را در حکم جنگ با امام زمان دانست.(برگی از تاریخ معاصر/ 52.)


اما میرزای نائینی:
میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله در فصل دوم می گوید : «دوم آنکه از جمله قطعیات مذهب ما طایفه امامیه این است که در این عصر غیبت (علی مغیبه السلام) آنچه از ولایت نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن حتی‌، در این زمینه، معلوم باشد، ‌وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانستیم و حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب و چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام بلکه اهمیت وظایف راجع به حفظ و نظم ممالک اسلامیه از تمام امور و حسبیه از اوضح قطعیات است، لهذا ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود»(تنبیه الامه و تنزیه المله، ‌ص 28-33.)

شعیب;908410 نوشت:
این که برخی می گویند ولایت فقیه توسط ملا احمد نراقی مطرح شد و در فقه شیعه سابقه ندارد یک سخن از روی عدم تحقیق است در زیر به سابقه بحث ولایت فقیه قبل از مرحوم نراقی می پردازیم

قبل از نراقی و پس ازاو، بسیاری از فقها به ولایت فقها در امور حسبیه باور داشتند. امور حسبیه هم دایرۀ بسایر محدودی دارد و به ضروری‌ترین ترین مسائل دینی که اگر کسی به آن‌ها نرسد زمین می‌مانند بر می‌گردد مثل رسیدگی به ایتام. مثلا یک فقیهی می‌بیند فلان کودک از گرسنگی ‌می‌میرد دستور می‌دهد به او برسند. یا مثلا دشمن حمله کرده است دارد مسلمانان را می‌کشد فقیه فرما می‌دهد بروید مقابله کنید. تازه اگر فقیه نبود ظاهرا ولایت دیگر مسلمانان غیر فقیه در این امور ثابت است. حال چون فقیه با اسلام آشناتر است عقلاً حرف او در این امور نفوذ دارد به شرط آن که فقیهی در دسترس باشد. نبود حرف هر مسلمان دیگر را ولایی در نظر می‌گیریم!
این چه ربطی دارد به نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه برای ادارۀ کل جامعه و جانشین خدا بودن و مطاع بودن فرمان و در دست گرفتن جان و مال مردم! شما ببینید چند فقیه حرف از ولایت مطلقه زنده‌اند. بلکه یک عده آمده با این نظریه انقلاب مردم ایران را ربودند و شدند جانشین خدا.

شعیب;908410 نوشت:
سلطان عادل [امام معصوم(ع)]

امام معصوم دانستن سلطان مصادره به مطلوب است. می‌توانست بگوید دز زمان غیبت نه عدم حضور سلطان عادل.

شعیب;908410 نوشت:
رسیدگی به امورسیاسی و اجتماعی مردم حضور

این امور سیاسی و اجتماعی کجای آن متن عربی است!؟! نویسندۀ کتاب چرا ترجمه را هم می‌کِشد به سمت حکومت!

شعیب;908410 نوشت:
بداهت این اصل، به اندازه ای بوده است که برخی از فقهای شیعه بر ولایت عامه فقیه ادعای اتفاق و اجماع کرده و نبودچنین ولایتی را سبب معطل ماندن امور شیعیان قلمداد کرده اند

این جمله شایستۀ عنوان «دروغ بزرگ» است! برخی از متأخرین قائل به نفی ولایت فقیه حتی در امور حسبیه هم هستند مانند آقایان سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری و سیدابولقاسم موسوی خویی. در نتیجه بر سر ولایت در امور حسبیه نیز اجماعی وجود ندارد. حتی آخوند خراسانی در آخرین فتواهایش نظر جمهور مردم را ارجح به رأی فقیه دانست هر چند طرفداران حکومت ظاهرا سند آن را مورد هجمه قراردادند.

آیا این از مسلمات عقلی نیست که خدای واقعی همۀ اختیارات خود را به یک انسان ناقص واگذار نمی‌کند؟!

شعیب;908410 نوشت:
صاحب جواهر

ایشان ظاهرا معتقد به ولایت عامۀ فقیه بود. نه ولایت مطلقه. ولایت عامه یعنی در ادارۀ جامعه باید به فقیه مراجعه کرد مثل بهداشت، راهسازی و... و فقیه با قوانین اسلامی نظر دهد. اما ولایت مطلقه یعنی جان و مال مردم در دست فقیه باشد و بتوان با نادیده گرفتن احکام اسلام حکم حکومتی بدهد آن هم با تشیخص خود. ولایت مطلقه یعنی جانشین بر حق خدا با تمام اختیارات خدا!

شعیب;908410 نوشت:
روایات ما مخصوصا توقیعات امام زمان ولایت فقیه را بیان می کند.

روایات را تک تک بیاورید تا بررسی شوند.

شعیب;908410 نوشت:
شیخ انصاری نیز درباره ولایت فقیه بحث مفصلی کرده است

از نظر ایشان فقیه در حوزۀ افتا و قضاوت ولایت دارد. ولایت عامه و مطلقه را با نظر او نمی‌توانید ثابت کنید.

شعیب;908410 نوشت:
سلطان (لیّ امر مسلمین)

سلطان هم یعنی سلطان. یکی مثل پادشاه عربستان سلطان است. وگرنه چه لزومی به استفاده از این لفظ بوده است.
شعیب;908410 نوشت:
مجاری الامور بید العلماء باللّه الأمناءعلی حلاله و حرامه.

اگر صحیح باشد حداکثر ولایت در امور حسبیه را نتیجه می‌دهد.

شعیب;908410 نوشت:
و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حُجّة اللّه .

مثلا موضوع سود بانکی حادثۀ واقعه است. می‌رویم از یک فقیه می‌پرسیم حلال است یا حرام. همین.

شعیب;908410 نوشت:
مقصود از «الحوادث الواقعة» مطلق اموری است که مرتبط با شؤون عامّه است و می باید از دیدگاه عُرف، عقل و شرع به مقامات مسؤول مراجعه شود و تنها، مربوط به پرسش مسائل شرعی نیست؛

حداکثر امور حسبیه نه بیش‌تر. جوری با این حدیث که اعتبارش زیر سؤال است برخورد شده است که با حدیث غدیر برخورد می‌شود.

شعیب;908410 نوشت:
«مجاری الامور بید العلماء باللّه الأمناءعلی حلاله و حرامه.»(تحف العقول، ص 238.)
جریانات تمامی شؤون امت، باید به دست عالمان ربّانی که امین الهی بر حلال و حرام اند فقهای جامع شرایط انجام گیرد.

در ترجمه هم صداقت ندارید. «تمامی شؤون» در کجای متن است.

شعیب;908410 نوشت:
شاهد دیگر بر این مدّعی، تعلیلی است که در توقیع آمده است: «فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه ».

به نظر منظور حجت در همین احکام سادۀ غسل و... باشد.

شعیب;908410 نوشت:
این می رساند که حجیّت نظر و رأی مسؤولان در تصمیم گیری ها از مقام منصوب بودنشان نشأت گرفته که در جهت زعامت و سیاستمداری می باشد و گرنه باید بگوید: «فإنّهم حجج اللّه علیکم»؛ زیرا حجیّت نظر و فتوای مجتهد در مسائل شرعی فرعی، از مقام استنباط وی از کتاب و سنّت نشأت گرفته، نه از مقام منصوب بودنش از سوی امام زمان علیه السلام .

این دلیل نیست بر ولایتی بیش از دریافت احکام. به جای این‌ها می‌خواست یک جمله می‌گفت: فقها را در تشکیل حکومت یاری کنید.

شعیب;908410 نوشت:
و علی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا أنّ ما دلّ علیه هذه الأدلّة هو ثبوت الولایة للفقیه فی الامور الّتی تکون مشروعیّة ایجادها فی الخارج مفروغا عنه، بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی الناس القیام بها کفایة.»

نتیجۀ گرفته شده به ولایتی بیشتر از امور حسبیه اشاره ندارد هر چند استدلالش بسیار ضعیف است.

شعیب;908410 نوشت:
آخوند خراسانی نیز بحث از ولایت فقیه در امور افتاء و قضاء و امور حسبه را مطرح می کند و حتی به ولایت فقیه بر نصب قضات صحه می گذارد

کسی به ولایت در حد اقتاء و قضاوت ایرادی نگرفت. ولایت مطلقۀ فقیه که فقیه امری از جانب خود و نه طبق منابع دینی بدهد مورد نقد جدی است.

شعیب;908410 نوشت:
دوم آنکه از جمله قطعیات مذهب ما طایفه امامیه این است که در این عصر غیبت (علی مغیبه السلام) آنچه از ولایت نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن حتی‌، در این زمینه، معلوم باشد، ‌وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانستیم و حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب و چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام بلکه اهمیت وظایف راجع به حفظ و نظم ممالک اسلامیه از تمام امور و حسبیه از اوضح قطعیات است، لهذا ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود

ایشان ولایت حسبیه را مسلم دانشته‌اند. نه ولایت مطلقۀ فقیه را.

خلاصه آن فقهای قدیم که در برخی امور مسلمین گفته‌اند به فقیه مراجعه شود. تشکل حکومت و حکم حکومتی و در دست گرفتن همۀ امور آن هم توسط یک فقیه از بین فقها که با یک ساختار این چنین انتخاب شده است، بدعتی جدید است. اگر گذشتگان قائل به آن بودند برای تشکیل حکومت اقدام می‌کردند. یا لااقل حرفی می‌زدند. همیشه که اختناق نبوده است! اتفاقا اختناق زمان شاه بیش‌تر بود و این نظریه مطرح شد.

تنها فقهایی در داخل نظام و مورد تأیید حکومتتد که این شکل از حکومت را تأیید می‌کنند. آیت الله سیستانی تنها به ولایت در امور حسبیه قائل است مانند گذشتگان. ادارۀ حکومت باید توسط کسانی آشنا با سیاست و روابط بین الملل باشد این یک گزارۀ عقلی است و تردیدی در آن نیست. فقیه در امر حلال و حرام دینی متبحر است نه بیش‌تر. به فقیه چه ارتباطی دارد که در باب روابط بین الملل و... نظر دهد مگر تخصصی در این زمینه دارد؟

علاوه بر این‌ها یک جانشین برای خدا نمی‌شود داشت. یک ملک و دو سلطان نمی‌شود. به فرض ثبوت ولایت مطلقه؛ کدام فقیه ولی مطلق است؟!‍ کدام مبنای دینی گفته است این فقیه رهبر فعلی ایران است. چرا سیستانی نیست؟ واضح است که این‌ها همه من درآوردی است.

این مشکلات هم نباشد تجربه نشان داد که یک حکومت ولایت فقیهی بهتر از یک حکومت پادشاهی نیست. همان مشکلات چند برابر برای مردم وجود دارد علاوه بر جنگ‌های ولایی بی پایان که هدف آن‌ها خود جنگ است نه اصلاح چیزی به وسیلۀ جنگ.

پایش بیفتد طرفداران نظام یک آیۀ قرآن هم در تأیید ولایت آیت الله خامنه‌ای جعل می‌کنند! الان تأیید ولایت مطلقۀ فقیه در ایران مانند حرف این آقای معلم در این فیلم است:
http://www.aparat.com/v/1uhP6

irancplusplus;908503 نوشت:
این چه ربطی دارد به نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه برای ادارۀ کل جامعه و جانشین خدا بودن و مطاع بودن فرمان و در دست گرفتن جان و مال مردم! شما ببینید چند فقیه حرف از ولایت مطلقه زنده‌اند. بلکه یک عده آمده با این نظریه انقلاب مردم ایران را ربودند و شدند جانشین خدا.

با سلام
شما خلط بحث می فرمایید . بحث ما درباره ولایت فقیه بود نه ولایت مطلقه فقیه. تا این دو را از هم تفکیک نکنید نمی توانید درست به بحث بپردازید.
برای این کار به روند بحث شما می پردازیم تا خلط بحث های شما مشخص شود:
بنده گفتم:
شعیب;908185 نوشت:
ما در طول تاریخ فقیهی نداریم که با ولایت فقیه مخالف باشد و آن را قبول نداشته باشد آنچه که گاهی در بین فقها دیده می شود اختلاف بر سر گستره این ولایت است و الا همه بر ولایت داشتن فقیه اتفاق دارند

شما جواب دادید:
irancplusplus;908314 نوشت:
ولایت فقیه حدود 150 سال پیش توسط ملا احمد نراقی مطرح شد و تنها چند تن از فقها تا زمان امام خمینی آن را پذیرفتند از جمله خود امام خمینی و آیت الله بروجردی (آن هم مشروط). جمع زیادی از علما نیز با آن مخالف بودند از جمله شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی و نایینی.

پس این جمله که «در طول تاریخ فقیهی نداریم که با ولایت فقیه مخلف باشد» معلوم نیست از کجا آمده است.


و بعد از این که بنده ادله ای بر اتفاق نظر علما بر ولایت فقیه آوردم می گویید:

irancplusplus;908503 نوشت:
این چه ربطی دارد به نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه برای ادارۀ کل جامعه و جانشین خدا بودن و مطاع بودن فرمان و در دست گرفتن جان و مال مردم! شما ببینید چند فقیه حرف از ولایت مطلقه زنده‌اند. بلکه یک عده آمده با این نظریه انقلاب مردم ایران را ربودند و شدند جانشین خدا.

به این می گویند خلط بحث.

اما برای این که بحث از این در آمیختگی در آید به این نکته توجه کنید :
در طول تاریخ فقه شیعه هیچ عالمی منکر ولایت داشتن فقیه نبوده و نیست اما در گستره این ولایت با هم اختلاف دارند از پایین ترین درجه آن یعنی ولایت فقیه در امور حسبیه تا ولایت فقیه در امور عامه تا ولایت فقیه در امور دین و دنیای مردم تا بالا ترین درجه آن یعنی ولایت مطلقه فقیه.
همه این درجات ولایت فقیه در طول تاریخ فقاهت قائلینی داشته که قابل بررسی و ارائه است.
مهم این است که بدانیم هیچ فقیهی منکر ولایت فقیه نیست ثانیا وسعت این ولایت در بین علما اختلافی است ثالثا بحث محدوده ولایت فقیه یک بحث فقهی با ادله خاص فقهی است نه این که ذوقی و تحمیلی باشد. و قابل بررسی است.

شعیب;908538 نوشت:
شما خلط بحث می فرمایید . بحث ما درباره ولایت فقیه بود نه ولایت مطلقه فقیه.

عنوان تاپیک مدل حکومت است. ولایت فقطه حکومت همان ولایت مطلقۀ فقیه است. در سایر مصادیق ولایت فقیه از جمله عامه و حتی حسبیه اجماع نبوده و هنوز هم نیست.

شعیب;908538 نوشت:
به این می گویند خلط بحث.

در آن پست منظورم از ولایت فقیه، همان ولایت فقیه حکوکت بود که در عنوان تاپیک است یعنی ولایت مطلقه که در آن حکم حکومتی وجود دارد. بله خیلی فقها معتقد بودند فقیه در امور حسبیه ولایت دارد. اما این بحث که ربطی به این تاپیک ندارد. مدل حکومت نیست. ولایت فقیه به عنوان مدل حکومت همان ولایت مطلقه فقیه است که سابقه‌ای کوتاه دارد.

شعیب;908538 نوشت:
در طول تاریخ فقه شیعه هیچ عالمی منکر ولایت داشتن فقیه نبوده و نیست اما در گستره این ولایت با هم اختلاف دارند از پایین ترین درجه آن یعنی ولایت فقیه در امور حسبیه تا ولایت فقیه در امور عامه تا ولایت فقیه در امور دین و دنیای مردم تا بالا ترین درجه آن یعنی ولایت مطلقه فقیه.

برخی در امور حسبیه هم آن را نپذیرفته‌اند که چند مثال آوردم.

در مورد امور حسبیه هم برخی اجرای حدود را در زمان غیبت لازم نمیدانستند که به فقیه نیاز داشته باشد که آن‌ها را اجرا کند و این دایرۀ امور را کوچک می‌کرد.

حرف این بود که این مدل حکومتی که به حکومت ولایت فقیه معروف شده است و بر اساس نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه به وجود آمده است بی سابقه است و از سوی دیگر ایرادهای عقلی جدی دارد و در عمل موفقیت زیادی نداشته است. وگرنه بله در بین فقها همیشه مسئولیت برخی امور اسلامی بر عهدۀ فقها بوده است. در همان حد شیعیان گاه به ائمه مراجعه می‌کردند. اما پس از امام حسن(ع)، تا جایی که من می‌دانم خود ائمه هم قیامی برای تشکیل حکومت نکرده‌اند.

irancplusplus;908563 نوشت:
عنوان تاپیک مدل حکومت است. ولایت فقطه حکومت همان ولایت مطلقۀ فقیه است.

با سلام
اشتباه می فرمایید
لازمه تشکیل حکومت توسط فقیه ولایت مطلقه نیست همین که ولایت در امور عامه و تشکیل حکومت داشته باشند کافی است(که شیخ مفید در المقنعه به آن اذعان داشتند)
آنچه که امام رحمت الله علیه درباب ولایت فقیه با توجه به ادله فقهیه می فرمودند چیزی فراتر از تشکیل حکومت است. ولایتی در حد امام معصوم در امور اجتماعی بر مردم.

irancplusplus;908563 نوشت:
در سایر مصادیق ولایت فقیه از جمله عامه و حتی حسبیه اجماع نبوده و هنوز هم نیست.

شما که ادعای عدم اجماع دارید یک فقیه برای نمونه در طول تمام تاریخ فقاهت شیعه بیاورید که ولایت بر امور حسبیه را برای فقیه منکر باشد !!

irancplusplus;908563 نوشت:
در آن پست منظورم از ولایت فقیه، همان ولایت فقیه حکوکت بود که در عنوان تاپیک است یعنی ولایت مطلقه که در آن حکم حکومتی وجود دارد. بله خیلی فقها معتقد بودند فقیه در امور حسبیه ولایت دارد. اما این بحث که ربطی به این تاپیک ندارد. مدل حکومت نیست. ولایت فقیه به عنوان مدل حکومت همان ولایت مطلقه فقیه است که سابقه‌ای کوتاه دارد.

دربالا عرض شد که تشکیل حکومت منوط به اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه نیست با ولایت مقیده در امور عامه هم فقیه ماذون به تشکیل حکومت است که این مساله در روایات ما وجود دارد و در بین فقها از زمان شیخ مفید تا کنون به چشم می خورد.

irancplusplus;908563 نوشت:
برخی در امور حسبیه هم آن را نپذیرفته‌اند که چند مثال آوردم.

irancplusplus;908563 نوشت:
در مورد امور حسبیه هم برخی اجرای حدود را در زمان غیبت لازم نمیدانستند که به فقیه نیاز داشته باشد که آن‌ها را اجرا کند و این دایرۀ امور را کوچک می‌کرد.

کجا؟؟ بیاورید.

irancplusplus;908563 نوشت:
حرف این بود که این مدل حکومتی که به حکومت ولایت فقیه معروف شده است و بر اساس نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه به وجود آمده است بی سابقه است و از سوی دیگر ایرادهای عقلی جدی دارد و در عمل موفقیت زیادی نداشته است. وگرنه بله در بین فقها همیشه مسئولیت برخی امور اسلامی بر عهدۀ فقها بوده است. در همان حد شیعیان گاه به ائمه مراجعه می‌کردند. اما پس از امام حسن(ع)، تا جایی که من می‌دانم خود ائمه هم قیامی برای تشکیل حکومت نکرده‌اند.

این که ائمه قیامی نکرده اند به خاطر مانع بوده است نه این که تشکیل حکومت در بین شیعه توسط امام منتفی باشد اگر شرایط می بود امام سجاد و امام باقر و ... نیز قیام می کردند همان گونه که در احادیث آنها وجود دارد که می فرمودند اگر فلان تعداد یار صدیق می داشتند قیام می کردند. این از واضحات اعتقادی شیعه است که تشکیل حکومت حق امام معصوم بوده و اگر مانعی نمی داشتند حتما تشکیل حکومت می دادند همان گونه که در بین فقها هم از بعد از غیبت تا زمان انقلاب اسلامی این فرصت برای شیعه پیش نیامد و در گوشه کنار تاریخ اگر جایی امکان اعمال نفوذ فقها در امور سیاسی می بود این کار را می کردند مانند اقدامات خواجه نصیر در دوران خدا بنده و فقها در دوره صفوی و علما در زمان مشروطه.
به نظر می رسد با یک حساب دو دو تا چهار تا این ولایت برای فقها ثابت است : اولا احکام اسلامی در بر دارنده احکام فردی و اجتماعی و سیاسی است ثانیا خدا ارضی به تعطیلی احکام دینش نیست ثالثا جز در حکومت اسلامی و با ولایت یک فقیه آگاه به دین اجرای احکام اجتماعی و سیاسی اسلام ممکن نمی باشد. نتیجه حق ولایت فقیه و تشکیل حکومت ثابت است.
حال اگر مانعی در کار باشد چاره ای نیست که به حد اقل های اجرای احکام اجتماعی و سیاسی اسلام اکتفا شود ولی وقتی بشود مانع را بر داشت و زمینه را برای اجرای هر چه بیشتر این احکام فراهم کرد چرا نشود؟

irancplusplus;908503 نوشت:
امام معصوم دانستن سلطان مصادره به مطلوب است. می‌توانست بگوید دز زمان غیبت نه عدم حضور سلطان عادل.

در ادبیات دینی عصر حضور سلطان عادل یعنی امام معصوم. در روایات متعددی این مضمون به کار رفته که در ادامه آنها را تقدیم خواهم کرد.

irancplusplus;908503 نوشت:
این امور سیاسی و اجتماعی کجای آن متن عربی است!؟! نویسندۀ کتاب چرا ترجمه را هم می‌کِشد به سمت حکومت!

این توضیح واضحات است که برای روشن تر شدن متن در ترجمه می آید به این می گویند ترجمه آزاد . مگر سلطان عادل چه اموری از امورات مردم را می خواهد رسیدگی کند ؟؟ خب معلوم است امور سیاسی و اجتماعی مردم را دیگر !! چه عیبی دارد !! چه نقصی در بیان این مطلب هست؟؟ اصلا بحث از سلطان عادل بحث از حکومت است دیگر کشیدن به سمت حکومت چه معنایی دارد؟؟؟

irancplusplus;908503 نوشت:
این جمله شایستۀ عنوان «دروغ بزرگ» است! برخی از متأخرین قائل به نفی ولایت فقیه حتی در امور حسبیه هم هستند مانند آقایان سید محس حکیم، سید احمد خوانساری و سیدابولقاسم موسوی خویی. در نتیجه بر سر ولایت در امور حسبیه نیز اجماعی وجود ندارد. حتی آخوند خراسانی در آخرین فتواهایش نظر جمهور مردم را ارجح به رأی فقیه دانست هر چند طرفداران حکومت ظاهرا سند آن را مورد هجمه قراردادند.

اما آیه الله حکیم: نظرات ایشان در ولایت فقیه را باید در دو کتاب مستمسک عروه و منهاج الصالحین ایشان پیجویی کرد:
ایشان در امور مختلفی برای فقیه ولایت عملی قائل است: 1- بحث اعلام رویت هلال (سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج ۸، ص ۴۶۰٫) 2- قضاوت و ارتزاق از بیت المال (سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج ۸، ص 615) 3- در سرپرستی بی سرپرستان و ایتام و حکم ازدواج کسی که به ازدواج نیاز دارد(آیه الله حکیم مستمسک العروه، ج ۴، ص ۵۶٫) 4- ولایت بر وجوهات شرعیه (مستمسک العروه، ج ۹،ص584) 5-ولایت فقیه بر اراضی مفتوحة عنوة (منهاج الصالحین، ص ۳۱۲٫)
اما آیه الله خونساری:
اذا احرز لزوم امر من قبل الشارع و تردد الامر بين جواز تصدي كل احد او خصوص الحاكم الشرعي فهو القدر المتيقن»« اگر احراز بشود كه امري از ناحيه شارع لازم است ( امور حسبيه , كه شارع مقدس راضي به اهمال گذاردن آنها نيست ) و امر مردد باشد بين اينكه هر كسي جايز باشد تصدي اين امور را برعهده بگيرد يا حاكم شرعي و فقيه جامع شرايط به طور خاص متصدي اين امور بشود , قدر متيقن از جواز تصرف حاكم شرعي وفقيه جامع شرايط مي باشد .( خوانساري , سيد احمد , جامع المدارك في شرح مختصر النافع , قم: اسماعيليان , 1405 ق , ج 3, ص 100)
اما یاه الله خویی:
ایشان نه تنها ولایت فقیه را بر امور حسبیه قبول دارند از همین رهگذر امر نظام بخشی به امور مسلمانان را نیز وظیفه فقیه می داند: «آية الله خوئي درباره اجراي حدود شرعي (احكام انتظامي اسلام) كه بر عهده‏حاكم شرع (فقيه جامع الشرائط) است، مي ‏فرمايد: «اين مساله بر پايه دو دليل استوار است: اولا، اجراي حدود - كه در برنامه انتظامي اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگاني و سلامت جامعه‏تشريع گرديده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهكاري و سركشي و تجاوز نابود و ريشه‏ كن گردد. و اين‏ مصلحت نمي ‏تواند مخصوص به زماني باشد كه معصوم حضور دارد، زيرا وجود معصوم در لزوم رعايت‏ چنين مصلحتي كه منظور سلامت جامعه اسلامي است، مدخليتي ندارد. و مقتضاي حكمت الهي كه‏ مصلحت را مبناي شريعت و دستورات خود قرار داده، آن است كه اين گونه تشريعات، همگاني و براي‏ هميشه باشد. ثانيا ادله وارده در كتاب و سنت، كه ضرورت اجراي احكام انتظامي را ايجاب مي‏ كند، اصطلاحا اطلاق‏ دارد، و برحسب حجيت «ظواهر الفاظ‏»، به زمان خاصي اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زيربناي احكام، مساله را بررسي كنيم، يا از جهت اطلاق دليل، هر دو جهت ‏ناظر به تداوم احكام انتظامي اسلام است، و هرگز نمي‏ تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتيجه، اين گونه احكام، تداوم داشته و به قوت خود باقي است و اجراي آن در دوران غيبت نيز دستورشارع است، بلي در اين كه اجراي آن بر عهده چه كساني است، بيان صريحي از شارع نرسيده و از ديدگاه‏ عقل ضروري مي‏ نمايد كه مسؤول اجرايي اين گونه احكام، آحاد مردم نيستند، تا آن‏كه هركس در هر رتبه و مقام، و در هر سطحي از معلومات باشد، بتواند متصدي اجراي حدود شرعي گردد زيرا اين خود، اختلال‏در نظام است، و مايه درهم ريختگي اوضاع و نابساماني مي‏ گردد. علاوه آن‏كه در «توقيع شريف‏» آمده: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله‏». در پيش آمدها، به راويان حديث ما (كساني كه گفتار ما را مي ‏توانند گزارش دهند) رجوع كنيد، زيراآنان حجت ما بر شمايند، و ما حجت‏ خدائيم. يعني حجيت آنان به خدا منتهي مي‏گردد. و در روايت‏حفص آمده: «اجراي حدود با كساني است كه شايستگي نظر و فتوي و حكم را دارا باشند». اين گونه روايات به ضميمه دلائلي كه حق حكم نمودن را در دوران غيبت از آن فقها مي ‏داند، به خوبي روشن مي‏ سازد كه اقامه حدود و اجراي احكام انتظامي در عصر غيبت، حق و وظيفه فقهاء مي‏ باشد. » (رجوع شود به: مباني تكملة المنهاج ج 1 ص 224 - 226. و نيز: التنقيح - اجتهاد و تقليد ص 419 - 25.) همانگونه كه ملاحظه مي ‏شود، ايشان همانند ديگر فقيهان بزرگ به اين نتيجه رسيده ‏اند كه در عصر غيبت، حق تصدي در «امورحسبيه‏» - از جمله: رسيدگي و سرپرستي و ضمانت اجرايي احكام انتظامي و آنچه در رابطه با مصالح عامه امت‏ است - به فقيهان جامع الشرائط واگذار شده است. خواه به حكم وظيفه و تكليف باشد، يا منصب شرعي كه با نام‏ولايت عامه ياد مي‏شود و در هر دو صورت، حق تصدي اين گونه امور، با فقهاي شايسته است. چنانكه حضرت امام (ره) نيز علاوه بر اينكه فقها را براي ولايت از ناحيه امام معصوم (ع) منصوب مي داند. وظايف فقها را در مسائل حكومتي از مصاديق بارز امور حسبه دانسته و مي گويد: « پنهان نيست كه حفظ نظام، حراست از مرزهاي مسلمانان، نگه داري جوانان از رويگرداني از اسلام، جلوگيري از تبليغات ضد اسلامي و مانند آن از واضح ترين حسبيات است و دسترسي به آنها جزء با تشكيل حكومت عدل اسلامي ميسر نمي باشد. پس با صرف نظر كردن از ادله ولايت فقيه، شكي نيست كه فقها براي انجام اين حسبيات و تصدي حكومت اسلامي قدر متقين مي باشند. »
بنا بر این اول تحقیق کنید بعد نسبت دروغ بدهید.

irancplusplus;908503 نوشت:
آیا این از مسلمات عقلی نیست که خدای واقعی همۀ اختیارات خود را به یک انسان ناقص واگذار نمی‌کند؟!

خدا امورات انسان ها را به دست امام معصوم سپرده است تشریعا . اما وقتی که انسان ها باعث غیبت او می شوند این امتیاز از آنها سلب مب شود (خود کرده را تدبیر نیست)
اما در زمان غیبت : انسان ها لاجرم و ناگزیر باید تحت حکومت قرار بگیرند و مورد سیاست و نظام بخشی قرار بگیرند «لابد من امیر»(همه این مقدمه را قبول دارند الا خوارج)
بعد از امام معصوم همه انسان ها ناقص هستند ولی این نقص دارای درجاتی است عقل حکم می کند که انسان عنان امور خود را به دست کسی بدهد که کمترین نقص رادارد.
ائمه معصومین به عنوان انسان های کامل بدون نقص معیار هایی برای افراد قابل اعتمادی که می شود بعد از امام عنان امور خود را به آنها داد مشخص کرده اند : این ها باید روایان احادیث باشند(فقیه) صائنا لنفسه (نه هر فقیهی آن فقهی که صیانت از نفس داشته باشد تقوی داشته باشد) مخالفا لهوی(هوا پرست نباشد تجمل گرا نباشد دنباله رو نفسش نباشد متقی باشد ) مطیعا لامر مولاه(پیرو امام زمانش باشد و پیرو دین و و آموزه های دینی اش باشد دستور خدا را بر خواست دیگران ترجیه دهد) آگاه به زمانه باشد مدیر باشد مدبر باشد .
همچنین انسانی توسط انسان کامل(معصوم) در بین غیر معصوم ها برای ولایت و سپردن عنان امور به او معرفی کرده اند.
پس ارگ امر دائر شد بین دادن عنان امور به چند فرد ناقص باید به دست کسی عنان را داد که نقص کمتری دارد و او را انسان کامل معرفی کرده پس باید او را در هر زمانه شناخت و عنان امور خود را به دست او داد.

irancplusplus;908503 نوشت:
ایشان ظاهرا معتقد به ولایت عامۀ فقیه بود. نه ولایت مطلقه. ولایت عامه یعنی در ادارۀ جامعه باید به فقیه مراجعه کرد مثل بهداشت، راهسازی و... و فقیه با قوانین اسلامی نظر دهد. اما ولایت مطلقه یعنی جان و مال مردم در دست فقیه باشد و بتوان با نادیده گرفتن احکام اسلام حکم حکومتی بدهد آن هم با تشیخص خود. ولایت مطلقه یعنی جانشین بر حق خدا با تمام اختیارات خدا!

باز هم تاکید می کنم تشکیل حکومت اسلامی به همین شکلی که الان وجود دارد نیازی به ولایت مطلقه فقیه ندارد و ولایت عامه فقه برای تشکیل حکومت جمهوری اسلامی کافی است آنچه که در ولایت مطلقه فقیه بحث می شود چیزی فرای حکومت است که در جای خود قابل بررسی است.
و بحث ما در این تاپیک حکمت اسلامی است نه ولایت مطلقه فقیه.

irancplusplus;908503 نوشت:
روایات را تک تک بیاورید تا بررسی شوند.

درخواست شما گر چه قابل اجراست اما خارج از موضوع تاپیک است در همین سایت تاپیک های مختلفی به این بحث پرداخته اند می توانید مراجعه کنید.

irancplusplus;908503 نوشت:
از نظر ایشان فقیه در حوزۀ افتا و قضاوت ولایت دارد. ولایت عامه و مطلقه را با نظر او نمی‌توانید ثابت کنید.

تمام عبارات ایشان را آوردم از این واضح تر:
شعیب;908410 نوشت:
شیخ انصاری نیز درباره ولایت فقیه بحث مفصلی کرده است و در کتاب معروف خود به نام مکاسب این بحث را مطرح می کند.
مرحوم محقق انصاری در این باره، بحث را چنین آغاز می کند:
هر گاه فقیه بداند امری از امور را که مربوط به شؤون امّت است می تواند به انجام رساند ؛ یعنی مشروعیّت انجام آن، منوط به حضور امام معصوم نیست. باید آن را برعهده گیرد و انجام دهد؛ شخصا یا با دستیاری کسانی که او شایسته می داند و از سوی خود، آنان را معیّن می کند.
سپس به مقبوله عمربن حنظله استناد کرده، می فرماید:
ظاهر این حدیث آن است که تعیین فقها در دوران غیبت، مانند تعیین والیان و حاکمان در عصر رسالت و صحابه می باشد که مردم، ملزم بودند در تمامی امور مربوط به شؤون عامّه، به آنان مراجعه کنند و از آنان اطاعت نموده، پیرو نظر آنان باشند. در این باره می فرماید:
«بل المتبادر عرفا من نصب السلطان حاکما، وجوب الرجوع إلیه فی الأمور العامّه المطلوبة للسلطان.»(مکاسب، ج3، ص 554.)
از دیدگاه عرف (فهم متعارف) هر که را سلطان (لیّ امر مسلمین) به عنوان حاکم (والی) منصوب کند، بدین معنی است که در تمامی شؤون مرتبط به قلمرو حکومت وی، مرجعیّت دارد و عهده داری آن را بدو سپرده است.
ظاهر این مقبوله همین معنی را می رساند و تنها به امر قضاوت اختصاص ندارد. در جای خود، شیخ به این مطلب تصریح دارد که خواهیم آورد.
سپس به روایات دیگر اشاره می کند؛ از جمله این روایت:
«مجاری الامور بید العلماء باللّه الأمناءعلی حلاله و حرامه.»(تحف العقول، ص 238.)
جریانات تمامی شؤون امت، باید به دست عالمان ربّانی که امین الهی بر حلال و حرام اند فقهای جامع شرایط انجام گیرد.
آن گاه توقیع شریف را مطرح می سازد که در آن آمده است:
«و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حُجّة اللّه .»(اکمال الدین صدوق، ص 484.)
در پیشامدها به بازگوکنندگان گفتار ما کنایه از فقهاست که می توانند گفتار معصومین را بدرستی گزارش کنند مراجعه کنید؛ زیرا اینان حجّت من بر شمایند، و من حجّت خدایم.
یعنی همان گونه که من از سوی خداوند، حجّت بر شما هستم و مرجعیّت شما را دارا می باشم، فقها نیز از سوی من حجّت بر شما هستند و مرجعیّت دارند.
مرحوم محقق انصاری استدلال به این توقیع را بدین سان بیان می دارد:
مقصود از «الحوادث الواقعة» مطلق اموری است که مرتبط با شؤون عامّه است و می باید از دیدگاه عُرف، عقل و شرع به مقامات مسؤول مراجعه شود و تنها، مربوط به پرسش مسائل شرعی نیست؛ زیرا ظاهر عبارت آن است که مراجعه به وی فقیه جامع شرایط برای آن است تا او درباره آن تصمیم بگیرد و اقدام کند، نه آن که تنها حکم شرعی آن را بیان دارد.
شاهد دیگر بر این مدّعی، تعلیلی است که در توقیع آمده است: «فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه ». این می رساند که حجیّت نظر و رأی مسؤولان در تصمیم گیری ها از مقام منصوب بودنشان نشأت گرفته که در جهت زعامت و سیاستمداری می باشد و گرنه باید بگوید: «فإنّهم حجج اللّه علیکم»؛ زیرا حجیّت نظر و فتوای مجتهد در مسائل شرعی فرعی، از مقام استنباط وی از کتاب و سنّت نشأت گرفته، نه از مقام منصوب بودنش از سوی امام زمان علیه السلام .
سومین شاهد آن که مراجعه به فقها در مسائل شرعیِ فرعی، چیزی نبود تا بر کسی مانند اسحاق بن یعقوب که از مشایخ کلینی است پوشیده باشد، بلکه از بدیهیّات به شمار می رود و جای آن نبوده تا در نامه ای درخواست روشن شدن آن را نماید؛ آن هم با این تعبیر «مَسائِل أُشکِلَت عَلَیَّ»؛ مسائلی که بر من مشکل نموده، و راه حلِّ آن برایم پوشیده است!
آری مسائلی همانند مصالح سیاسی، اجتماعی، مردم، جای این پرسش را دارد که در دوران غیبت، مرجعیّت آن با چه کسی یا کسانی است؟
در واقع از مسائلی پرسش می کند که مرتبط به مقام امامت و زعامت امّت است، و این که آیا در عصر غیبت، چه کسانی صلاحیّت جایگزینی آن مقام را دارند؟
این گونه پرسشهاست که شایسته است شخصی مانند اسحاق بن یعقوب از پیشگاه بلند امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه درخواست جواب کند.
خلاصه سخن این که ظاهر تعبیر «حوادث واقعه» جنبه شمولی دارد و نمی توان آن را مخصوص احکام شرعیِ فرعی یا مسأله قضاوت دانست.
شیخ در پایان می فرماید:
«و علی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا أنّ ما دلّ علیه هذه الأدلّة هو ثبوت الولایة للفقیه فی الامور الّتی تکون مشروعیّة ایجادها فی الخارج مفروغا عنه، بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی الناس القیام بها کفایة.»(بنگرید به: مکاسب، ج3، ص 557-554.)
از دلایل یاد شده روشن گردید اموری که مشروعیّت انجام آنها مفروغ عنه باشد، به گونه ای که اگر فقیه جامع الشرایطی نیز وجود نداشته باشد؛ بر امّت واجب است به نحو واجب کفایی آن را برپا دارند و در تحقق بخشیدن به آن به پا خیزند؛ در چنین اموری طبق دلایل یاد شده ولایت فقیه ثابت است (و این فقیه است که منصب ولایت عامّه، از سوی ولیّ عصر(عج) بدو تفویض شده است.)

irancplusplus;908503 نوشت:
سلطان هم یعنی سلطان. یکی مثل پادشاه عربستان سلطان است. وگرنه چه لزومی به استفاده از این لفظ بوده است.

در ادله فقهی ما سلطان عادل یعنی امام و سلطان به صورت مطلق یعنی کسی که ماذون از سوی امام است. از همین جاست که در ابواب دیگر به احکام «جوایز السلطان الجائر» می پردازند.

irancplusplus;908503 نوشت:
حداکثر امور حسبیه نه بیش‌تر. جوری با این حدیث که اعتبارش زیر سؤال است برخورد شده است که با حدیث غدیر برخورد می‌شود.

شما نظر شیخ انصاری را می خواستید که آوردم چرا در بیان شیخ انصاری ان قلت می کنید!!

irancplusplus;908503 نوشت:
در ترجمه هم صداقت ندارید. «تمامی شؤون» در کجای متن است.

برای فهم حدیث و ترجمه خوب است کمی به ادبیات عرب نیز مسلط باشیم : «ال » در الامور افاده جمع می کند. الامور یعنی کل امور . اضافه بر این که امور جمع است.

irancplusplus;908503 نوشت:
به نظر منظور حجت در همین احکام سادۀ غسل و... باشد.

مورد مخصص نمی باشد.

irancplusplus;908503 نوشت:
این مشکلات هم نباشد تجربه نشان داد که یک حکومت ولایت فقیهی بهتر از یک حکومت پادشاهی نیست. همان مشکلات چند برابر برای مردم وجود دارد علاوه بر جنگ‌های ولایی بی پایان که هدف آن‌ها خود جنگ است نه اصلاح چیزی به وسیلۀ جنگ.

پایش بیفتد طرفداران نظام یک آیۀ قرآن هم در تأیید ولایت آیت الله خامنه‌ای جعل می‌کنند!


برخی وقتی در عرصه علمی نمی توانند نقدی داشته باشند مجبورند به حاشای عملی روی بیاورند و هر چه برای آنها آمار هم بیاورند دیوار حاشا بلند است و این ها نمی توانند فرق دو دوره ذلت پادشاهان گذشته و عزت و سربلندی دوران حکومت اسلامی را ببینند.

شعیب;908663 نوشت:
شما که ادعای عدم اجماع دارید یک فقیه برای نمونه در طول تمام تاریخ فقاهت شیعه بیاورید که ولایت بر امور حسبیه را برای فقیه منکر باشد !!

آقایان سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری و سیدابولقاسم موسوی خویی. قبلا اشاره شده بود.

شعیب;908663 نوشت:
ولایت مقیده در امور عامه هم فقیه ماذون به تشکیل حکومت است

ا) کدام فقیه؟ این همه فقیه.
2) بیش‌تر فقها حداکثر ولایت حسبیه را قبول دارند و در نتیجه مقلیدنشان تابع فقیه حاکم نخواهند بود و حکومت مشکل دار خواهد بود مگر با زور و تغییر واقعیات!
3) فقیه مگر از سیاست سر رشته دارد که وارد سیاست شود؟
4) وقتی مدل‌های بهتر حکومت هستند چه کسی گفته است فقیه پادشاه شود؟ چرا رییس جمهور نشود؟ چرا ادارۀ حکومت شورایی نباشد؟
5) امامان معصوم جز یکی دو تن هیچگاه قیام علیه حکومت نکردند ولو این که حکومت ظالم بود. چه بسا مانند امامان اول و هشتم جزئی از حکومت شدند. فقیه چه کاره است بر امام معصوم پیشی گیرد؟

شعیب;908663 نوشت:
کجا؟؟ بیاورید.

مثلا در رسائل المحقق الکرکی (جلد یک، در صفحات 142 و 143) آمده است: «اصحاب امامیه اتفاق نظر دارند در این که فقیه عادل امین جامع شرائط فتوا که از او به مجتهد در احکام شرعیه تعبیر می‌شود، نایب ائمۀ هدی در تمامی آنچه که نیابت نیاز دارد، می‌باشد. ولی بسیاری از اصحاب، دو چیز را استثنا کرده‌اند یکی قتال و دیگری حدود.»

شعیب;908663 نوشت:
این که ائمه قیامی نکرده اند به خاطر مانع بوده است نه این که تشکیل حکومت در بین شیعه توسط امام منتفی باشد اگر شرایط می بود امام سجاد و امام باقر و ... نیز قیام می کردند

این جای بحث دارد که ربطی به بحث اصلی ندارد.

شعیب;908663 نوشت:
در گوشه کنار تاریخ اگر جایی امکان اعمال نفوذ فقها در امور سیاسی می بود این کار را می کردند

خیر بلکه کوچک‌ترین تلاشی برای آن نکردند. در انقلاب ایران هم بسیاری از فقها از انقلاب کناره گرفتند و به درس و بحث خود مشغول شدند و یا حتی نامه‌های تندی به امام نوشتند که این شیوۀ ادارۀ کشور مخالف اسلام است که گاه منجر به حصرشان شد. نقل است از علامه طباطبایی (که هیچ مشارکتی در انقلاب نداشت) که گفت اولین شهید این انقلاب اسلام بود.
امروز هم آیت الله سیستانی داعیۀ دخالت در حکومت ندارد.

شعیب;908663 نوشت:
فقها در دوره صفوی

فقها در زمان شاه عباس زیردست او شدند! وگرنه شاید اسمی از شیح بهایی و امثال آن در تاریخ نمی‌ماند.

شعیب;908663 نوشت:
علما در زمان مشروطه

مردم پی مشروطه بودند چه ربطی به علما دارد. بله برخی علما هم شاید همراه می‌شدند. اما این چه ربطی به ولایت فقیه دارد؟ نقل است که شیخ فضل نوری مشروطه را تضعیف «سلطان اسلام» می‌نامید. همان سطان قاجار!

شعیب;908663 نوشت:
اولا احکام اسلامی در بر دارنده احکام فردی و اجتماعی و سیاسی است

شما بفرمایید اگر 50 فقیه در یک جزیره غیر مسکونی سال‌ها گیر کنند آیا لازم است حکومت تشکیل دهند تا احکام اسلام تحقق یابد؟ نه. احکام اسلام را به هر شکل که اجرا کنند کافی است. چه حکومت تشکیل دهند چه توافقی اجرا کنند چه ساختار دیگری تعیین کنند. چه کسی گفته است برای اجرای احکام اسلام باید نظام پادشاهی تشکیل داد که پادشاهش فقیه باشد؟
در ضمن کدام فقیه؟ هر فقیه بیاید ادعای سلطنت کند. این که نمی‌شود! اگر فقیه دیگری خواست حکومت کند تکلیف چیست! فقیه اول او را حصر کند مانند آنچه در ایران رخ داد؟

شعیب;908663 نوشت:
خدا ارضی به تعطیلی احکام دینش نیست

خدا راضی به تشکیل حکومت توسط شخصی است که دانش و مهارت سیاسی ندارد و تنها علم استخراج احکام غسل و و نماز و میت و امثال این‌ها را می‌داند؟ فکر نمی‌کنم.
شعیب;908663 نوشت:
جز در حکومت اسلامی و با ولایت یک فقیه آگاه به دین اجرای احکام اجتماعی و سیاسی اسلام ممکن نمی باشد

خیلی روش‌ها و مدل‌های حکومتی دیگر هم می‌شود طراحی که در آن احکام اسلامی اجرا شوند و فقیهی اختیارات تام نداشته باشد و دائمی هم نباشد. اسلام هیچ مدلی را ارائه نکرده است و هر مدلی ارائه شود من درآوردی است. اسلام تنها اجرای احکام را می‌خواهد نه حکومت یک فرد که اختیارات خدایی داشته باشد.

شعیب;908690 نوشت:
ادبیات دینی عصر حضور سلطان عادل یعنی امام معصوم.

محمد جواد یاوری در مقالۀ خود چنین نوشته سات:
««سلطان» لفظی است كه ابتدا شیخ مفید آن را در فرهنگ فقه شیعه وارد كرد؛ زیرا امیران مقتدر آل بویه در قلمرو خلافت عبّاسی، واژه «سلطان» را كنار واژه «خلیفه»، كه در فرهنگ اهل سنّت بود، برای خود برگزیده بودند تا میان آنان و خلیفه عبّاسی تمایز وجود داشته باشد. با توجه به این كه لفظ «سلطان» فی نفسه می‌تواند هم بر حاكم عادل و هم بر حاكم جائر اطلاق شود، روشن است كه منظور شیخ از «سلطان» سلطان عادل یا سلطان اسلام است؛ یعنی كسانی كه از طرف خداوند منصوب شده‌اند. شیخ مفید «سلطان اسلام» را معادل قدرت سیاسی مشروع در جامعه می‌داند. شاید بتوان گفت: بهترین تعبیر در كتب و ابواب فقه، از فقیه به عنوان سلطان اسلام و حاكم یا نائب سلطان اسلام ارائه شده است.»

علاوه بر این وقتی می‌توان گفت «معصوم» نیازی به اختراع اصطلاح سلطان عادل نیست. آن هم چنین اصطلاحی که به روشنی می‌تواند مفهوم دیگر هم داشته باشد. اگر این اصطلاح وارد شده است حتما معنایی دیگر داشته است. شما برای اثبات موضع خود این اصطلاح را تغییر معنا ندهید.

شعیب;908690 نوشت:
این توضیح واضحات است که برای روشن تر شدن متن در ترجمه می آید به این می گویند ترجمه آزاد

ترجمۀ آزاد من هم چنین است: فقهای دارای دانش (نه یک فقیه) اموری را که متولیش سلطان بوده است انجام دهند تا وقتی که سلطان عادلی بیاید. تولی فقها موقت است:
و اذا عدم السلطان العادل - فیما ذکرناه من هذه الابواب - کان لفقهاء اهل الحق العدول من ذوی الرای والعقل والفضل ان یتولوا ما تولاه السلطان.

شعیب;908690 نوشت:
بعد نسبت دروغ بدهید

گفتم شایستۀ این عنوان است. هنوز رسما این عنوان را اعطا نکرده‌ام که نسبت دروغ حساب شود! و پس از آن هم نسبت دروغ نخواهد بود:

شعیب;908690 نوشت:
اما آیه الله حکیم: نظرات ایشان در ولایت فقیه را باید در دو کتاب مستمسک عروه و منهاج الصالحین ایشان پیجویی کرد:
ایشان در امور مختلفی برای فقیه ولایت عملی قائل است: 1- بحث اعلام رویت هلال (سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج ۸، ص ۴۶۰٫) 2- قضاوت و ارتزاق از بیت المال (سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج ۸، ص 615) 3- در سرپرستی بی سرپرستان و ایتام و حکم ازدواج کسی که به ازدواج نیاز دارد(آیه الله حکیم مستمسک العروه، ج ۴، ص ۵۶٫) 4- ولایت بر وجوهات شرعیه (مستمسک العروه، ج ۹،ص584) 5-ولایت فقیه بر اراضی مفتوحة عنوة (منهاج الصالحین، ص ۳۱۲٫)

ایشان تصرف فقیه از باب قدر متیقن را مجاز دانسته‌اند. این دایره‌ای کوچک‌تر از امور حسبیه است.

شعیب;908690 نوشت:
اما آیه الله خونساری:
اذا احرز لزوم امر من قبل الشارع و تردد الامر بين جواز تصدي كل احد او خصوص الحاكم الشرعي فهو القدر المتيقن»« اگر احراز بشود كه امري از ناحيه شارع لازم است ( امور حسبيه , كه شارع مقدس راضي به اهمال گذاردن آنها نيست ) و امر مردد باشد بين اينكه هر كسي جايز باشد تصدي اين امور را برعهده بگيرد يا حاكم شرعي و فقيه جامع شرايط به طور خاص متصدي اين امور بشود , قدر متيقن از جواز تصرف حاكم شرعي وفقيه جامع شرايط مي باشد .( خوانساري , سيد احمد , جامع المدارك في شرح مختصر النافع , قم: اسماعيليان , 1405 ق , ج 3, ص 100)

ایشان تصرف فقیه از باب قدر متیقن را مجاز دانسته‌اند. ئگفتنی است که در فتاوای متأخرشان حتی در این جواز تردید کرده‌اند.

شعیب;908690 نوشت:
اما یاه الله خویی:
ایشان نه تنها ولایت فقیه را بر امور حسبیه قبول دارند

ظاهرا ایشان هم از جواز تصرف از باب قدر متیقن فراتر نرفته‌اند. اما این نقل قول‌ها از ایشان که در ویکیپیدیا همراه با منابع هست مربوط به این بحث است:
نقل قول:
سید ابوالقاسم خویی نظریهٔ ولایت فقیه را یک «بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی» می‌دانست. او می‌گوید: «ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقها اثبات نمی‌شود. «ولایت» تنها به پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) اختصاص دارد. آنچه از روایات برای فقها، اثبات می‌شود دو امر است، نفوذ قضاوت، حجیت فتوای‌شان. اما حق تصرف در اموال قاصران و غیر ایشان ـ که از شئون «ولایت» است ـ ندارند مگر در امور حسبیه و فقها در این محدوده «ولایت» دارند، اما نه به معنای ادعا شده [یعنی نه به معنای ولایت] بلکه به معنای نفوذ تصرفاتش یا تصرفات وکیلش… بنابراین، آنچه برای فقیه، ثابت می‌باشد «جواز تصرف» است، نه «ولایت».

شعیب;908690 نوشت:
«ال » در الامور افاده جمع می کند. الامور یعنی کل امور

حتی با این فرض منظور کل امور مربوطه است نه هر امری. مثلا امور کائنات یا امور سیاسی را شامل نمی‌شود. تمامی شؤون معنای وسیع‌تری را به ذهن متبادر می‌کند. همان «امور» ترجمۀ قابل قبولی بود یا حداکثر «کل امور».

شعیب;908690 نوشت:
برخی وقتی در عرصه علمی نمی توانند نقدی داشته باشند مجبورند به حاشای عملی روی بیاورند

همۀ این حرف‌های به قول شما علمی اگر در عمل اشتباه از آب درآیند زیر سؤال می‌روند چنان که همۀ تئوری‌های ثابت شدۀ نیوتن در فیزیک با چند آزمایش فروریختند و نظریات جدید فیزیکی متولد شدند.

شعیب;908690 نوشت:
هر چه برای آنها آمار هم بیاورند دیوار حاشا بلند است

برعکس آمار علیه شماست و حاشا نیز.

شعیب;908690 نوشت:
فرق دو دوره ذلت پادشاهان گذشته و عزت و سربلندی دوران حکومت اسلامی را ببینند.

کسی زیاد پادشاهان را تقدیس نکرد. که بر عکس حکومت پادشاهی را با هر اسمی نقد می‌کنیم. با این حال لااقل درگیر جنگ و تحریم و دزدی و دین گریزی تا به این حد نبودیم. اگر این حکومت خود باعث این‌ها شده است که مسلم است باید تغییر کند و اگر به قول حکومتی‌ها دیگران به خاطر عناد با حکومت باعث این‌ها شده‌اند باز هم «صلاح اسلام و مسلمین» این است که حکومت تغییر کند ولو از نظر تئوری درست باشد.

فکر نمی‌کنم بحث بیش‌تر نیاز باشد. اما شما اگر خواستید توطئۀ شبه‌افکنان مزدوری چون ما را نقش بر آب کنید پاسخ دهید تا مبادا ساحت قدسی نظام مقدس خراش بردارد.

irancplusplus;908719 نوشت:
آقایان سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری و سیدابولقاسم موسوی خویی. قبلا اشاره شده بود.

این ها را که قبلا جواب دادیم و نمونه های اعتقادشان به ولایت فقیه بر امور حسبه را آوردیم گر چه روش بحث این بزرگواران از راه قدر متیقن است اما از همین راه به اثبات می پردازند که متن آنها هم آورده شدمخصوصا ایه الله خویی که فرمایش ایشان را بیان کردیم:
«اين مساله بر پايه دو دليل استوار است: اولا، اجراي حدود - كه در برنامه انتظامي اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگاني و سلامت جامعه‏تشريع گرديده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهكاري و سركشي و تجاوز نابود و ريشه‏ كن گردد. و اين‏ مصلحت نمي ‏تواند مخصوص به زماني باشد كه معصوم حضور دارد، زيرا وجود معصوم در لزوم رعايت‏ چنين مصلحتي كه منظور سلامت جامعه اسلامي است، مدخليتي ندارد. و مقتضاي حكمت الهي كه‏ مصلحت را مبناي شريعت و دستورات خود قرار داده، آن است كه اين گونه تشريعات، همگاني و براي‏ هميشه باشد. ثانيا ادله وارده در كتاب و سنت، كه ضرورت اجراي احكام انتظامي را ايجاب مي‏ كند، اصطلاحا اطلاق‏ دارد، و برحسب حجيت «ظواهر الفاظ‏»، به زمان خاصي اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زيربناي احكام، مساله را بررسي كنيم، يا از جهت اطلاق دليل، هر دو جهت ‏ناظر به تداوم احكام انتظامي اسلام است، و هرگز نمي‏ تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتيجه، اين گونه احكام، تداوم داشته و به قوت خود باقي است و اجراي آن در دوران غيبت نيز دستورشارع است، بلي در اين كه اجراي آن بر عهده چه كساني است، بيان صريحي از شارع نرسيده و از ديدگاه‏ عقل ضروري مي‏ نمايد كه مسؤول اجرايي اين گونه احكام، آحاد مردم نيستند، تا آن‏كه هركس در هر رتبه و مقام، و در هر سطحي از معلومات باشد، بتواند متصدي اجراي حدود شرعي گردد زيرا اين خود، اختلال‏در نظام است، و مايه درهم ريختگي اوضاع و نابساماني مي‏ گردد. علاوه آن‏كه در «توقيع شريف‏» آمده: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله‏». در پيش آمدها، به راويان حديث ما (كساني كه گفتار ما را مي ‏توانند گزارش دهند) رجوع كنيد، زيراآنان حجت ما بر شمايند، و ما حجت‏ خدائيم. يعني حجيت آنان به خدا منتهي مي‏گردد. و در روايت‏حفص آمده: «اجراي حدود با كساني است كه شايستگي نظر و فتوي و حكم را دارا باشند». اين گونه روايات به ضميمه دلائلي كه حق حكم نمودن را در دوران غيبت از آن فقها مي ‏داند، به خوبي روشن مي‏ سازد كه اقامه حدود و اجراي احكام انتظامي در عصر غيبت، حق و وظيفه فقهاء مي‏ باشد. » (رجوع شود به: مباني تكملة المنهاج ج 1 ص 224 - 226. و نيز: التنقيح - اجتهاد و تقليد ص 419 - 25.)
پس چرا حاشا. آن هم با این دلیل به وجود این روشنی؟؟

irancplusplus;908719 نوشت:
2) بیش‌تر فقها حداکثر ولایت حسبیه را قبول دارند و در نتیجه مقلیدنشان تابع فقیه حاکم نخواهند بود و حکومت مشکل دار خواهد بود مگر با زور و تغییر واقعیات!

بر خلاف میل باطنی شما اکثر مراجع فعلی معتقد به ولایت مطلقه فقیه هستند و اکثر شیعیان امروزه مقلد این بزرگواران اند: امام خمینی ، امام خامنه ای، آیه الله مکارم ، مرحوم آیه الله فاضل، ...
و کسانی مانند آیه اللهسیستانی که گر از لحاظ علمی معتقد به ولایت مطلقه نیستند ولی ولایت در امور عامه را که لازمه تشکیل حکومت است را قبول دارند و در عمل هم مدافع حکومت اسلامی ایران بوده و هستند.

irancplusplus;908719 نوشت:
) فقیه مگر از سیاست سر رشته دارد که وارد سیاست شود؟

امام خمینی مگر فقیه نبود با سیاست دینی خودش کاری کر که عالم انگشت به دهان ماند. انقلابی کرد که باعث تزلزل در ارکان کمونیست شرق و امپریالیسم غرب شد و حکومت ایران که تا دیروز سگ پاسبان آمریکا و اسرائیل در منطقه بود امروز خار چشم آنهاست و موجب سربلندی مسلمانان و آزادی خواهان جهان است. ایرانی که امروزه به برکت سیاست فقیهانه ولایت فقیه قدرت منطقه ای به حساب مب آید که معادلات شرق و غرب را در منطقه به هم می ریزد و به عنوان نماد مقاومت در برابر سلطه گری های آمریکا و غرب در عالم شناخته می شود ایرانی که تا دیروز سیم خاردار برای جنگ و دفاعش را باید از خارج وارد می کرد امروز موشک های فوق بالستیکش اسرائیل را تهدید می کند ایرانی که امروز در جمع 9 کشور اول جهان در بحث نانو و در جمع 8 کشور اول جهان در بحث سلول های بنیادین مطرح است ایرانی که رتبه اول جهان در رشد علمی را در ده سال گذشته تجربه کرده است و هزاران افتخار دیگر
کسی منکر نقص ها کمبود ها و کمکاری ها نیست اما آنچه که هست این است که انقلاب اسلامی کشور ویرانه تفکر پادشاهان پهلوی را تحویل گرفت و 200 سال تحقیر شدن و تجزیه شدن و ... را به این بالندگی نسبی رسانده است آنچه مهم است جهت رو به رشد ایران نسبت به قبل از انقلاب است که هر انسان منصفی به آن اذعان می کند.

irancplusplus;908719 نوشت:
وقتی مدل‌های بهتر حکومت هستند چه کسی گفته است فقیه پادشاه شود؟ چرا رییس جمهور نشود؟ چرا ادارۀ حکومت شورایی نباشد؟

فقیه پادشاه نیست فقیه والی ماذون از طرف خداست. ولایت از آن خدا و رسول و امامان و کسانی است که از طرف آنها ماذون باشند و الا ولایت طاغوت است.
مدل های دیگر یا در طول تاریخ تجربه شه اند که ناکارامدی آن ثابت شده اند یا نیاز به اثبات دارند . آنچه که مهم است این است که ولایت فقیه پشتوانه علمی(عقلی و شرعی ) دارد و کارایی خود را در این چند سال نشان داده است اما مدل های دیگر یا فاقد دلیل هستند یا نیاز به اثبات دارند.

irancplusplus;908719 نوشت:
امامان معصوم جز یکی دو تن هیچگاه قیام علیه حکومت نکردند ولو این که حکومت ظالم بود. چه بسا مانند امامان اول و هشتم جزئی از حکومت شدند. فقیه چه کاره است بر امام معصوم پیشی گیرد؟

از نقص علمی و مطالعاتی شما تعجب می کنم.
حتما مطالعات خود را درباره حکومت عدل علوی و دوران امام حسن و قیام امام حسین و ولایتعهدی امام رضا افزایش بدهید که در جهل مرکب نمانید.
بقیه ائمه را نیز با مختصر مطالعه ای در باره زندگی شان درخواهید یافت که چه خفقان شدیدی بر دورانشان حکم فرما بوده است که امکان قیام نداشته اند و نمونه های قیام نزدیکانشان مثل زید مشهود است.

irancplusplus;908719 نوشت:
خیر بلکه کوچک‌ترین تلاشی برای آن نکردند. در انقلاب ایران هم بسیاری از فقها از انقلاب کناره گرفتند و به درس و بحث خود مشغول شدند و یا حتی نامه‌های تندی به امام نوشتند که این شیوۀ ادارۀ کشور مخالف اسلام است که گاه منجر به حصرشان شد. نقل است از علامه طباطبایی (که هیچ مشارکتی در انقلاب نداشت) که گفت اولین شهید این انقلاب اسلام بود.
امروز هم آیت الله سیستانی داعیۀ دخالت در حکومت ندارد.

درباره آیه الله سیستانی که باید بیشتر تحقیق کنید تا ببینید مدافعات ایشان از حکومت اسلامی را. (بخوانید خاطرات ایه الله هاشمی در دیدار ایشان با آیه الله سیستانی و ملاقات های مقامات سیاسی ایران با ایشان مانند آیه الله لاریجانی و ...) و گفتیم که اصلا ایشان اعتقاد به ولایت فقیه در امور عامه دارند پس چگونه می توانند با اعتقاد خود مخالف باشند؟
اما اکثر کسانی که از علما با انقلاب همراهی نکرند نه به خاطر مخالفت با آن بود بلکه به خاطر ترس از از عدم موفقیت این حرکت و سرکوب شیعیان و تضعیف مکتب بوده است(بخوانید پیشنهاد امام را به آیه الله حکیم درباره همراهی با انقلاب را که ایشان گفته بودند ما یار نداریم که قیام کنیم سرکوب می شویم! ) درباره آیه الله طباطبایی هم نسبت کلامی که شم گفتید به ایشان دروغ است در حالی که ایشان با امام رابطه نزدیکی داشته اند. اما درمورد کسانی مثل آقای شریعتمداری که ایشان وضعیتشان و پرونده های همکاری شان با حکومت پهلوی و حتی با ساواک کاملا گویای چرایی مخالفتشان با انقلاب می باشد.

irancplusplus;908719 نوشت:
فقها در زمان شاه عباس زیردست او شدند! وگرنه شاید اسمی از شیح بهایی و امثال آن در تاریخ نمی‌ماند.

این هم به خاطر زمان و شرایط زمانه بوده است موید این حرف رفتار محقق کرکی در زمان سلطان حسین بود که بالا دست قرار گرفت . همین است که بنده تاکید دارم فقها در زمان های مختلف از اعمال نظر در حکومت دست بر نداشتند.د و به هر طریقی اعمال نفوذ می کردند تا این روند در انقلاب اسلامی به کمال خود رسید و شاید این روند به کمال والاتری هم دست یابد

irancplusplus;908719 نوشت:
مردم پی مشروطه بودند چه ربطی به علما دارد. بله برخی علما هم شاید همراه می‌شدند. اما این چه ربطی به ولایت فقیه دارد؟ نقل است که شیخ فضل نوری مشروطه را تضعیف «سلطان اسلام» می‌نامید. همان سطان قاجار!

دوست گرامی بهتر است دانسته های خود را از طریق مطالعه آثار بگیرید نه نقل قول هایی که از تریبون های شبهه افکن اشاعه می کنند کمی بر مطالعه خود بیافزایید لطفا.

irancplusplus;908719 نوشت:
شما بفرمایید اگر 50 فقیه در یک جزیره غیر مسکونی سال‌ها گیر کنند آیا لازم است حکومت تشکیل دهند تا احکام اسلام تحقق یابد؟ نه. احکام اسلام را به هر شکل که اجرا کنند کافی است. چه حکومت تشکیل دهند چه توافقی اجرا کنند چه ساختار دیگری تعیین کنند. چه کسی گفته است برای اجرای احکام اسلام باید نظام پادشاهی تشکیل داد که پادشاهش فقیه باشد؟
در ضمن کدام فقیه؟ هر فقیه بیاید ادعای سلطنت کند. این که نمی‌شود! اگر فقیه دیگری خواست حکومت کند تکلیف چیست! فقیه اول او را حصر کند مانند آنچه در ایران رخ داد؟

عقل و نقل می گوید هر جمعی که در یک جا گرد هم آیند نیاز به امیری دارند حال اگر این افراد مسلمان باشند و بخواهند اسلام را واقعا عمل کنند در تمام ابعادش (فردی اجتماعی سیاسی) باید این امیر خصوصیاتی داشته باشد عالم به دستورات اسلام باشد با تقوی باشد قدرت اجرای این دستورات را داشته باشد (فقیه عادل مدیر و مدبر عالم به زمانه)
حال این فقیه کیست و چگونه باید به آن رسید راه های مختلفی دارد یا شهرت است یا انتخاب (کشف) توسط اهل خبره والسلام
حال اگر اهل خبره یک نفر را با این امتیازات کشف کردند و یا مردم به سوی او اقبال کردند یک فقیه دیگری در یک گوشه ای احساس حقارت کرد و گفت چرا من امیر نباشم و خواست نظم را بر هم بزند مشخص است که او شرایط را نداشته که می خواهد عرض اندام کند اصلا او قدرت طلب است نه فقیه عادل.

irancplusplus;908719 نوشت:
خدا راضی به تشکیل حکومت توسط شخصی است که دانش و مهارت سیاسی ندارد و تنها علم استخراج احکام غسل و و نماز و میت و امثال این‌ها را می‌داند؟ فکر نمی‌کنم.

صائنا لنفسه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه این چنین شخصی که مدیر هم باشد و مدبر و آگاه به زمانه هم باشد دیگر آن نیست که شما گفتید.
بارها قدرت سیاسی علمای اسلام رادیده اید و عالم آن را تجربه کرده است چرا اذعان نمی کنید.

irancplusplus;908719 نوشت:
خیلی روش‌ها و مدل‌های حکومتی دیگر هم می‌شود طراحی که در آن احکام اسلامی اجرا شوند و فقیهی اختیارات تام نداشته باشد و دائمی هم نباشد. اسلام هیچ مدلی را ارائه نکرده است و هر مدلی ارائه شود من درآوردی است. اسلام تنها اجرای احکام را می‌خواهد نه حکومت یک فرد که اختیارات خدایی داشته باشد.

اسلام احکامی دارد که جز با ولایت مطلقه فقیه قابل اجرا نیست «الاسلام یعلی و یعلی علیه» کی اسلام می تواند فرا دست باشد نه فرو دست؟ وقتی که شاهان قاجار ایران را فرش چکمه های شرق و غرب کنند و هر روز قسمتی از ایران را به دست اجانب بسپارند و یا در زمان شاهان پهلوی که مستشاران امریکایی برای حضور در ایران حق توحش طلب کنند و ایران بشود سگ پاسبان غرب در منطقه و بحرین را به چشم روشنی آمریکایی ها به اعراب بسپارند و هزاران خیانت دیگر که مجال گفتن آن نیست.
موضوع قفل شده است