ادب در پیشگاه خداوند

تب‌های اولیه

371 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

shamim313;901871 نوشت:
یعنی فعل تکوینی است و انسان اختیاری در این باب ندارد

ببنید برای اینکه ببینیم به طور حقیقی انسان یا هر موجودی اختیار دارد دید را از منظر، رابطه خالق و مخلوق در نظر بگیریم

در رابطه بین خالق و مخلوقی

هیچ مخلوقی خارج از اراده خالقش نیست یعنی هرچه دارد از خالق دارد از این منظر اختیار متعلق به خود فرد نیست

چیزی است که خدا به او داده ، بخواهد هم می گیرد!

از این زاویه دید اختیار وجود ندارد

اما از زاویه دید اختیاراتی که خالق به مخلوق می دهد و اراده می کند بدهد

مثلا می گوید زمین در مداری بگردد خورشید نور بدهد و انسان صاحب اختیار باشد

یعنی بین این گزینه هایی که در اختیار انسان قرار می دهد یکی را انتخاب کند!

در این بین هر انسانی بر حسب چیزی که به هر دلیلی خدا خواسته صاحب یک سری حدودی هست

یکی بینایی اش محدود است یکی وضع مالی اش و دیگری چیز دیگری

اینجا انتخاب های گوناگون برای افراد مختلف ایجاد می شود.

اما باز این انتخاب ها محدود است و چیزی است که خالق در اختیار انسان یا هر مخلوقی قرار می دهد.

shamim313;901871 نوشت:
کدام دو راه؟ با کدام اختیار ؟( اگر نفی اختیار شده و تخطی جایز نیست )

انسان در اختیاراتی که خالق به او داده است دو راه دارد که می تواند انتخاب کند

یا نعمت داده شده شود
یا مغضوب
یعنی می تواند با حدود اختیاراتی که دارد ادب مخلوقیت را رعایت کند و رضایت خدا را به همراه داشته باشد یا نه

این از انتخاب بین اهداف(البته ضالین هم هست که شاید بشود به عنوان یک هدف دیگر البته اگر راه و هدف بدانیم گمراهی رو به آن نگاه کرد)

اما ما هر چیزی که با آن بر خورد می کنیم

اگر به آن نگاه کنیم دو راه داریم مثلا می توانیم آب بخوریم یا نخوریم
بخوابیم یا نخوایم
راه برویم یا نرویم

این دو راهی است که در دید کلی مشخص است و اختیاراتی است که خدا به عده ایی داده یا به عده ایی نداده(اگر راه سومی هست بفرمایید ممنون)

اما هدف رضایت و راضی بودن به رضای خدا است

امیدورام روشن گفته باشم

یا علی(ع)@};-

[="Tahoma"][="Blue"]

فریال;901707 نوشت:
سلام

کاملا درست متوجه شدید

شما الان در این مبحث ساده چند نمونه وزن و افعال عربی می توانید نام ببرید؟!!

نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
توقيفيّت اسماء

نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
به عموم مردم القاء نگردد احدی از انسانها قادر به تلقی این حقائق و مراعات آنها نخواهد بود.
کلمات ساده و دوست داشتنی زبان وادبیات فرهنگ کامل این مرز و بوم مگر چه کم و کاستی دارند که به کار نگیریم؟!

چرا به زبان شیخ اجل سعدی شیرازی سخن نگوییم؟!

چرا از سخنان منطق الطیر بهره نبریم؟!

مگر توسل الی الترسل چه عیبی دارد که نمی گوییم؟!

مگر مناجات نامه شیخ ابوسعید ابوالخیر سرشار از داستان و حکمت و اندرز نیست خب ما که از توبره ی خودمان داریم چرا دست به دامان فرهنگهای ثقیل وزن و عروض وقافیه شویم؟!

سپاس

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی

در پاسخ به سوالتان چند نکته را لازم است متذکر شوم:

اول اینکه ما کارشناسان انجمن گفتگوی دینی، تعهدی نداریم که تمامی مبانی دینی و اعتقادی خویش را با استفاده از زبان و فرهنگ ادبی خودمان ارائه نماییم و اساسا این تعصبات ملی و تاریخی عائدی برای ما جز حجاب و تیرگی ندارد. آنچه برای ما اصل و محور است ارائه حقایق با بهترین کلمات متداول و همه فهم و در عین حال متناسب با مبانی اصیل حکمی و عرفانی و روایی و قرآنی است.

دوم اینکه زبان عربی به دلیل ویژه گی خاصی که در گسترش کلمات موضوعه دارد بهترین زبان برای القای علوم و معارف الهیه است و برای نیل بدین مقصود، درک و آشنایی با برخی اصطلاحات این زبان از ضروریات است و باور بفرمایید اگر چنین نبود قرآن هرگز به زبان عربی نازل نمی شد.

سوم اینکه مناجات نامه شیخ ابوسعید ابوالخیر که مورد اشاره حضرتعالی بود نیز مملو از کلمات ثقیل و عروض و قافیه وزین است.

چهارم اینکه مفاخر عرفانی ما همچون حافظ و سعدی که عرفان و اهتمامشان بر قرآن مقدم بر وجهه ادبی و فرهنگی ایشان داشت نیز در اشعار عرفانی خود به کرات از کلمات قرآنی استفاده نموده اند.

پنجم این که بهتر بود به جای این اشکال در مورد مطالب مطرح شده این تاپیک سوال می فرمودید و یا از اندوخته های علمی و معنویتان برای ما در این موضوع می گفتید که باعث پیشرفت و تقویت مباحث مربوط به ادب مع الله گردد.
[/]

حبیبه;901505 نوشت:
استاد گرامی مقصود از حدود،چه حدودی است؟حدود وجودی؟

اگر حدود وجودی باشد با حرکت جوهری مستمر در هیچ دو آنی،این حدود حفظ نمی شوند

این مسئله چگونه با عدم تخطی موجودات از حدود وجودیشان سازگار می شود؟

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
مراد از حدود وجودی، قوانین و آئینی الهی است که خداوند به حسب تکامل و ترقی هر موجودی به کمال لایق خویش، برایشان وضع نموده است که این حدود در مورد انسان عبارت از قرآن کریم و روایات انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام است.

حبیبه;901505 نوشت:
مقصود از طهارت مطلقه چیست؟همان عدم تخطی از تکوینیات است؟

در اینصورت نجاسات شرعی مثل حیوانات نجس العین چه حکمی در تکوین دارند؟

این طهارت مطلقه در مورد آنها چگونه تبیین می گردد؟ آیا نفوس حیوانی آنها با ابدان

عنصریشان در این عدم طهارت علقه و ارتباطی ندارند؟

با تشکر


مراد از طهارت مطلقه تمامی موجودات، عدم تخطی تمامی کلمات وجودی نظام هستی از قوانینی است که خداوند برای تکامل ایشان جعل نموده است.
همچنان که خود اشاره نمودید عنوان نجاست در نظام هستی ارجاع به تشریعیات دارد که محدود به جنبه ظاهری موجودات و وجهه فقهی اعمال انسان می باشد.
هیچ عارفی نگفته که تفکر و مس خیالی و عقلانی شگفتیهای سگ و خوک موجب نجاست خیال و عقل و اندیشه آدمی می شود بلکه این حکم محدود به جنبه ظاهری و تماس بدنی با ایشان می باشد که آن نیز حاوی اسراری در متن تکوینیات است. فافهم!

اویس;902325 نوشت:
فافهم!

سلام علیکم
ضمن عذرخواهی
من نفهمیدم
یعنی سگ و خوک برای ما نجس هستند و برای خودشان و در حقیقت نجس نیستند؟
یا همان طور که فکر ما با فکر کردن به آن ها نجس نمی شود، روح آن حیوانات هم از این نجاست در امان است؟
یا ؟

[="Tahoma"][="Blue"]

الرحیل;902328 نوشت:
سلام علیکم
ضمن عذرخواهی
من نفهمیدم
یعنی سگ و خوک برای ما نجس هستند و برای خودشان و در حقیقت نجس نیستند؟
یا همان طور که فکر ما با فکر کردن به آن ها نجس نمی شود، روح آن حیوانات هم از این نجاست در امان است؟
یا ؟

بله همین طور است که می فرمایید.
[/]

اویس;902331 نوشت:
بله همین طور است که می فرمایید.

همین کدام طور؟

[="Tahoma"][="Blue"]

الرحیل;902332 نوشت:
همین کدام طور؟

همان طور که خودتان فرمودید!!
سگ و خوک برای ما (ازجنبه فقهی) نجس هستند و برای خودشان و در حقیقت نجس نیستند.
همچنین همان طور که فکر ما با فکر کردن به آن ها نجس نمی شود، روح آن حیوانات هم از این نجاست در امان است.
این دو خط عبارت از یک حقیقت است.

[/]

اویس;902322 نوشت:
اندوخته های علمی و معنویتان برای ما در این موضوع می گفتید که باعث پیشرفت و تقویت مباحث مربوط به ادب مع الله گردد.

سلام

سپاس استاد بزرگوار و عزیزکانون گفتگوی دینی

اول این که عارض شوم سایزنوشته کوچکتر کن باباجان دل ما قد یه گنجیشکه می ترسیم!!

دومندش من از کتابهای عرفانی که قرآنی هست داشتم حرف می زدم قربان جدت باباجان اینها عربی هستندولی از بس شناخته شده هستند شدند فارسی خودمونی!!

از فقر پرسیدی و پیامبر امی فرمود: الفقر فخری و همین جمله ابتدای تصوف راستین بود. شب قدر در جمع دوستان صحبت به این ایه رسید که :

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ای مردم ، همه شما به خدا نیازمندید و تنها خدا بی نیاز و ستودنی است
عزیزی گفت خداوند در این آیه نمی فرماید یا ایها الذین امنوا ... بلکه مخاطب این آیه همه‌ی مردم هستند از هر رنگ و درجه و طبقه‌ای که باشند. انسان اگر این آیه را باور کند به قول سنایی از حرص و طمع و بسیاری از صفات ناشایست دیگر دست می‌شوید:

خانه‌ی حرص تو و آز تو ویران نشود تا تو در دایره‌ی فقر فرو ناری سر

عطار آنجا که از زبان هدهد هفت وادی سلوک را نام می‌برد٬ فقر را آخرین وادی می‌نامد که رسیدن به آن از همه دشوارتر است. این نوع فقر با فنا توام است که به معنای دست شستن از همه‌ی تعلقات و ندیدن خود است:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
وا نیامد در جهان زین راه٬ کس
نیست از فرسنگ آن آگاه٬ کس
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی‌کنار
پس سیم وادیست آنِ معرفت
پس چهارم وادی٬ استغنا صفت
هست پنجم٬ وادیِ توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب ناک
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعد ازین روی روش نبود ترا
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
مولوی هم در غزل زیبایی می‌گوید که شبی فقر را در خواب دیدم و از زیبایی او مدهوش شدم.
فقر را در خواب دیدم دوش من
گشتم از خوبی او بی‌هوش من
از جمال و از کمال و لطف فقر
تا سحرگه بوده‌ام مدهوش من
فقر را دیدم مثال کان لعل
تا ز رنگش گشتم اطلس پوش من
بس شنیدم های و هوی عاشقان
بس شنیدم بانگ نوشانوش من
حلقه‌ای دیدم همه سرمست فقر
حلقه‌ی او دیدم اندر گوش من
در مثنوی هم اشاره می‌کند فقر به این دلیل مورد ستایش است که به انسان صبر می‌بخشد و او را از حرص و غم امان می‌دهد. با این تعریف منظور از فقر نمی‌تواند فقر مادی باشد چرا که بسیاری از انسانهای فقیر مدام درگیر اندوه و غم و هستند و به تعبیر علی (ع) فقر و کفر همراه یکدیگرند. بنابراین می‌توان گفت فقر در این بیان مترادف قناعت است یا بهتر است بگویم یکی از میوه‌های فقر٬ قناعت است. حافظ می‌فرماید:
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم با پادشه بگو ی که روزی مقدر است


روزى پیامبر با جمعى از اصحاب بر مرد شتر چرانى گذشتند شخصى به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند. آن شخص گفت: شیرى که در ظرف دارم براى شام قبیله است و آنچه در پستانهاى شتر است برای صبح فردا گذاشته‌ام. حضرت فرمود: خداوندا! مال و اولاد این مرد را زیاد کن.

گذشتند و به شبانى رسیدند کسى را نزد او فرستادند و شیر خواستند. آن شبان آنچه شیر در پستانهاى گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده با گوسفندى به خدمت حضرت فرستاد و گفت: این مقدار اندکی بود که فرستادم چنانچه بفرمائید از این بیش مى‌فرستم.حضرت او را دعا کرد وفرمود: خداوندا! به قدر کفاف و قناعت به او روزى کن. کسى عرض کرد: یا رسول الله! برای آن شخص که فرموده‌ی تو را رد نمود دعایی کردى که اکثر ما طالب آن هستیم. و آن را که خدمت گذارى کرد دعایى فرمودید که همه از آن کراهت داریم؟ ! حضرت فرمود: چیز کمى که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیارى که آدمى را مشغول و گرفتار سازد .

ملا احمد نراقی درباره‌ی قناعت می‌گوید: «ضد صفت حرص٬ ملکه‌ی قناعت است و آن حالتى است از براى نفس که باعث اکتفاکردن آدمى است به قدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشیدن در تحصیل فضول از مال و این از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه است و همه فضائل به آن منوط بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است.و صفت قناعت مرکبى است که: آدمى را به مقصد مى رساند و وسیله اى است که: سعادت ابدى را به جانب آدمى مى کشاند زیرا که: هر که به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زاید نکرد همیشه فارغ البال و مطمئن خاطر است. و حواس او جمع و تحصیل آخرت بر او سهل وآسان مى گردد. و هر که از این صفت محروم و آلوده حرص و طمع و طول امل گشت به دنیا فرو مى رود و خاطر او پریشان و کار او متفرق مى گردد. و با وجود این چگونه مى تواند تحصیل آخرت نماید و به درجات اخیار و ابرار رسد؟! »
حرف زدن آسان است اما به عقیده‌ی من قناعت وقتی عملی می‌شود که انسان به شکر کردن خداوند عادت کند در همه حال. و بداند که هرچه هست از خداست و اگرچه او برای به دست آوردن روزی یا علم یا ثروت زحمت کشیده اما مالکیت همه‌چیز از آن خداست و حاضر باشد که طبق دستور خدا عمل کند و اجازه ندهد که زیادی یا کمی مال و دارایی او را از یاد خدا غافل کند. استدلال عرفا این است که آدم وقتی کمتر داشته باشد٬ اشتغال فکری او کمتر است اما در این دوره و زمان آدمی که ندارد خودش را به آب و آتش میزند که داشته باشد و دوباره به این نتیجه می‌رسیم که منظور از فقر٬ فقر مادی نیست و قناعت هم تنها به معنای کمتر داشتن نیست...

ببینید چه شیوا و دلنشین و سرشار از ادب و معرفت است

:-h@};-

[="Tahoma"][="Blue"]گفتیم هر موجودی از روی حکمت و مشیت الهی در هر نقطه از نظام عالم مامور به حفظ حدود خویش است و حق تخطی از آن حدود را ندارد که از این مرتبه، به ادب موجودات در مرتبه خویش و توقيفيّت اسماء تعبیر می‌گردد.

به عنوان مثال اگر زمانی خورشید از حد خود خارج گشته و طلوع نکند و یا کره زمین از مدار چرخش خود به اندازه یک میکرون خارج شود، در تمام عالم موجودات تاثيرات سوء مي گذارد.

پس هر کجا پای رشد و نمو و تکامل و حرکت در میان باشد، بحث ادب و چگونگی تادیب و تربیت مطرح می‌گردد، لذا بر اساس آنچه گفتیم در قوس نزول و در مرتبه تنزل و خلقت موجودات، که مسئله تکامل و حرکت منتفی است، همه چیز در نظام عالم بر اساس نظم و ادب پیاده گشته و هیچ از جایگاه و محدوده مقرر خویش تجاوز و عدول نمی نماید؛ مثلا آفتاب و آتش، سوزاننده اند و آب، خنک کننده و خاک، همواره پذیرای رستنی ها، زمین، در مدار خود می چرخد و آسمان، در جایگاه خود مستقر است، کوه ها، چون پایه های زمین استوارند و ابرها، می بارند، رودها، روانند و دریاها، خروشان و موّاجند، و هیچگاه در نحوه تاثیر آنها در عالم خللی ایجاد نمی‌شود.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در قوس نزول سخن از ادب و تربیت مطرح نمی‌شود، چون آنچه تنزل يافته است بر اساس حقانيت خلقت، به اندازه‌ي خاص خود پياده شده است، مثلا در نحوه تنزل جمادات هیچ خلاف ادبی راه ندارد اما همین جماد به محض این که اراده تکامل و حرکت نمود تا از جمادیت ارتقاء یابد و نامی‌گردد و از نباتیت تعالی پیدا کند و حیوان شود و سپس از حیوانیت بمیرد و انسان گردد، از آنجا که پای رشد وحرکت به میان می آید، مسئله تادیب و تربیت مطرح می‌شود، چرا که حرکت و تکامل لازمة قوس صعود است و قوس صعود، قوس رشد و رسیدن به کمالات است.

همین که موجود از مرتبه جمادی به درآمد و به سوی مراتب بالاتر حرکت کرد و شروع به رشد نمود، احکام تادیب بر او جاری می‌گردد که برای هر موجود به فراخور مرتبه ی وجودیش راه تادیبی خاص وجود دارد که به غیر آن راه، ادب حاصل نمی‌شود، و مراد از اين ادب، يعني حدّ وجودي آن تامين نمي شود.
[/]


خداوند بر آدمی منت نهاده و او را به توفیق اشرفیت نائل گردانیده و به وزان این توفیق، راه تادیب و کمال و ارتقاء وی را در تحصیل نورانی ترین جوهر وجودی، یعنی گوهر علم و تزکیة نفس، قرار داده است، اینجاست که انسان باید کمر همت بسته و به پاس این موهبت بی نظیر و ارزشمند الهی، راه تزکیه و تحصیل را در پیش گرفته تا مشمول آیه شریفة «و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة» قرار گیرد.

بر این اساس بر انسان لازم و ضروری است که مجاری واردات خویش را برای دریافت علوم و حقایق بگشاید و یکی از مجاری وارداتی موثر در تادیب انسان، باز کردن گوش جان برای پذیرفتن پند و موعظه است که فرموده اند:

جانور فربه شود از حلق و نوش
آدمی فربه شود از راه گوش

[="Tahoma"][="Blue"]
اهمیت این مسئله تا جایی است که حتی یکی از راه های شناخت انسانیت افراد را، میزان پند ‌پذیری و تاثیر موعظه در آنها معرفی نموده اند، یعنی اگر در انسانی موعظه اثر نمی‌کند معلوم می‌شود که او در مرتبه حیوانیت بوده و هنوز در وادی انسانیت وارد نشده است، زیرا به فرموده حضرت علی علیه السلام، موعظه فقط در جان انسان عاقل تاثیر می‌کند به نحوی که او به واسطه ی ادب خویش وعظ می پذیرد اما در مقابل چهارپایانند که «لا تتعظ الا بالضرب» یعنی تادیب نمی‌شوند جز به واسطة ضرب و شتم، و به همین دلیل است که هر چه حیوان را نصیحت کرده و با زبان خوش، خواستار تادیب آن باشی تاثیر ندارد اما به محض این که به یوغ و افسار و چوب زدن متوسل شوی مطیع می‌گردد.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
روش و سیره اصلی قرآن کریم برای تادیب و تربیت انسان، پند و موعظه و اختیار است نه ضرب و شتم و اجبار.
به تصریح قرآن کریم، هیچ اکراهی در دین وجود ندارد، چرا که اولا مخاطب قرآن کریم عاقلانند و در هدایتشان پند و موعظه کافیست نه حیوان صفتان که برای تادیبشان راهی جزء تنبیه نیست.
ثانیا اگر در کسی موعظه تاثیر نکند از ضرب و شتم و تنبیه هم کاری ساخته نیست و اگر هم شخص به دلیل ترس از تنبیه برای مدت کوتاهی به ظاهر مودب شود، به تدریج به تنبیه نیز عادت کرده و نهایتا به حالت اولیه خود باز می‌گردد، لذا در شریعت مطهره ما تاکید بسیاری برای موعظه و نصیحت کردن افراد وارد شده است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
مثلا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درحدیثی می‌فرمایند:
«
ما تصدّق مؤمن بصدقة احبّ الى اللَّه من موعظة يعظ بها قوما يتفرقون و قد نفعهم اللَّه بها و هى افضل من عبادة سنة
(إرشاد القلوب، ج‏1، ص 13)
یعنی مؤمن در راه رضاى خدا هيچ صدقه‏اى نداد كه دوست داشتنى‏تر باشد به سوى خدا از موعظه‏اى كه با آن افراد پراكنده و متفرق را نفع رساند و از پراكندگى به اجتماع برگردند و موعظه در اين مورد، فضيلت و ثواب آن، از يك سال عبادت بيشتر است.

لذا همواره سیره انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام بر موعظه و نصیحت استوار بوده است به نحوی که اگر متوجه عدم هدایت افراد با پند و نصیحت می شدند به طور کل از او قطع امید می نمودند.

البته گاهی اوقات افرادی هستند که به ظاهر با پند و موعظه تادیب نمی‌شوند اما در کمون ذات ایشان میل به خوبی ها زبانه می کشد و خود از آن بی خبرند. چنین افرادی به دلیل تربیت ناصحیح در دوران کودکی و بعضی عوارض دیگر، همچون غفلت و نسیان به این وضع دچار شده اند لذا ممکن است روزی با اندک جرقه ای متحول گشته و به مسیر انسانیت باز گردند که نمونه هایی از این افراد در طول تاریخ و حتی در بین بزرگان دینی به چشم می خورند که در این باره می‌توان به تحول و انقلاب افرادی چون حر بن یزید ریاحی در واقعه عاشورا و یا میرزا جهانگیرخان قشقایی اشاره نمود.



[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
اگر عوارض و زنگارهای نفسانی، به خصوص در دوران کودکی، برطرف شوند، شخص به خواست خداوند به ذات و سرشت نیکوی خود باز می‌گردد.

بعضي گفته اند: در دوره کودکی از بازی و شیطنت فرزندان جلوگیری نکنید تا قوه شیطنت و بازیگری آنان کاملا تخلیه گردد، هر چند که شیطنت او به ایجاد خسارات مادی هم بیانجامد زیرا عموما این کودکان در سنین بزرگسالی آرام و سر به زیر می‌شوند اما در مقابل کودکانی که در کودکی قوه شیطنت آنها سرکوب شده است این قوه به صورت عقده ای در آنها باقی مانده، و در بسیاری از موارد، در بزرگسالی به صورت درندگی وسرکشی بروز می‌کند، البته شايد آن را با مواعظ و نقل خاطرات خوش بتوان از سركشي بازداشت.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
و اما برای تاثیر موعظه در جان انسان وجود دو امر ضروریست؛

اولا این که موعظه کننده خود متعظ و هدایت شده باشد و خود قبل از هدایت دیگران به آنچه می‌گوید متخلق و متلبس باشد.

ثانیا موعظه شونده دارای قابلیت و آمادگی باشد. اگر این هر دو امر در کنار هم ظهور یابند موعظه بر جانها نشسته و تاثیر مطلوب آن بر دلها جاری می‌شود.

در روایات آورده اند: روزی همام، که مردی عابد بود، به محضر حضرت امیر المومنین علی علیه السلام رسید و از حضرت، وصف حال متقین را خواستار شد، امام نیز به فراخور فهم و تقاضای او فرمایشاتی در این باره بیان نمودند، اما تاثیر این فرمایشات امام بر جان همام چنان بود که پس از چند جمله، حال همام متحول گشت و فریادش بلند شد و در آن حال جان داد که این خطبه و شدت تاثیر آن بر جان همام نشانگر تجلی تام موعظه کننده یعنی امام علی علیه السلام در مقام موعظه و همچنین قابلیت موعظه شونده یعنی شخص همام می باشد.


[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
بزرگترین موعظه کننده نظام آفرینش، خداوند متعال و مخاطب او، اشرف مخلوقات، یعنی انسان است، چرا که انسان دارای بالاترین قابلیت و سعة وجودی برای تادیب و بندگی است، لذا خداوند متعال شریف ترین راه های تادیب و مواعظ خود را در قالب قرآن کریم بر قلب او نازل نمود و از آنجا که در آیه 164 سورة مبارک آل عمران فرمود:[=V_Symbols][=V_Symbols] وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة[=V_Symbols] معلوم می‌شود راه هدایت و تادیب آدمی در تحصیل علم و تزکیة نفس قرار دارد.

در حقیقت هر کس به دنبال مراعات حدود انسانی خویش است باید به دو گوهر تحصیل علم و تزکیه نفس، همت گمارد چرا که طبق فرمایش علامه طباطبائی، این دو باعث آراستن و نیکو ساختن هیبت اعمال انسانی خواهد شد.

تزکیه نفس نیز که مبرا ساختن نفس از رذائل و آراستن آن به اعمال نیکو و شایسته است، تنها از راه پیاده نمودن دستورات شرعی و تمسک به مسائل اخلاقی و حفظ طهارت ظاهر و باطن حاصل می‌شود .

[="Tahoma"][="Blue"]نکته دیگر این که اگر چه در کریمه يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة، تزکیه مقدم بر تعلیم شده است، که این خود دلالت بر اهمیت تزکیه دارد، اما در آیة شریفة يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم‏(بقره /129) خداوند تعلیم را مقدم بر تزکیه نمود تا یادآور شود تزکیه فرع بر تعلیم است و سیره قرآن کریم در تادیب و حفظ حدود انسانی، ابتدا بر تعلیم و بعد بر تزکیه استوار است چرا که خود تحصیل علوم و حقایق قرآنی، باعث مودب شدن انسان می شود و آن علمی که در تادیب آدمی بسیار موثر است علم توحید و رسیدن به اعتقادات صحیح انسانی است و به طور کلی هر علمی که منجر به شناخت اسرار عالم شود و انسان را در شناخت حقایق و در نهایت عظمت مبدع و منشیء آن حقایق کمک کند علمی انسان ساز خواهد بود و به تعبیر دیگر هر علمی که منجر به خودشناسی و بعد خداشناسی گردد مقدس بوده و موجبات خودسازی را فراهم خواهد کرد.
پس انسان باید علوم مختلف را به قصد شناخت حقایق عالم به خدمت خود درآورد و از آن، در جهت تفکر در عالم، که علم انباشته روی هم است، بهره گیرد و بدین ترتیب حقیقت دین را که آمیخته با اسرار و حقایق است در جان خود پیاده کند.
[/]

امام صادق علیه السلام در روایتی می‌فرمایند:
«قال لقمان: يا بنىّ ان تادّبت صغيرا انتفعت به كبيرا. و من عنى بالادب اهتمّ به و من اهتمّ به تكلّف علمه و من تكلّف علمه اشتدّ له طلبه و من اشتدّ له طلبه ادرك به منفعة»( بحار جلد 5 صفحه 323)
یعنی لقمان به پسر خود چنين گفت: اى فرزند اگر در كودكى ادب آموختى در بزرگى از آن بهره ‏مند خواهى شد. كسى كه قصد ادب آموزى دارد بر آن همت مي گمارد و آن كس كه در آموختن ادب همّت كند به زحمت فرا گرفتن علوم تربيتى تن مي دهد و با شدّتى هر چه تمامتر از پى علم اخلاق ميرود و آنكه جداً در راه طلب قدم بردارد سرانجام به مقصد مي رسد و منافع آن عايدش خواهد شد.

[="Tahoma"][="Blue"]تا این قسمت از مباحث، به طرح معنای کلی ادب پرداختیم و دانستیم که دامنه و شعب ادب در زندگی انسان بسیار گسترده است تا جائی که همه شئون مادی و معنوی او را در بر می گیرد.

اما بزرگترین و شریفترین شعبب گسترده ادب، وادی عظیم «ادب در پیشگاه خداوند» است که مراعات آن برای هر سالک اهل سلوک ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد.

حضرت علامه حسن‌زاده آملی ـ روحی فداه ـ ، فصل دهم رسالة شریف نور علی نور را به ادب مع الله اختصاص داده و آن را در هفت قلم تبیین نموده اند.

به حول و قوه الهی در این تاپیک عزم آن داریم که این هفت قلم استاد را به زبان روان برای شما حضرات شرح و تفسیر نماییم.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
علامه حسن زاده آملی در قلم اول از اقلام هفتگانه خویش در ادب مع الله می فرمایند:
الف - در ادب مع الله حضور قلب باید که در خطاب و مناجات توجه به حق باید وگرنه دعا با انصراف قلب به غیر و عدم توجه به حق سبحانه محض سوء ادب است واین دعا قرب نیاورده، بُعد می آورد.»
طبق این فرمایش جناب علامه، ادب مع الله اقتضا می‌کند که انسان همواره حضور خود را در پیشگاه حق متعال حفظ نماید، بدین معنا که عبد دائما خود را در محضر حق مشاهده کند. از این مرتبه به مقام حضور و عندیت تعبیر می‌شود، لذا اگر شخص به مقام حضور و عندیت دست یابد، ادب مع الله نیز حاصل می‌گردد.
به این ترتیب لازمه ادب مع الله، حضور و مراقبت است، یعنی لازم است که سالک همواره خود را در پیشگاه حضرت حق حاضر و او را بر اعمال و رفتار خود ناظر ببیند. پس باید دائما حرکات و سکنات خویش را بپاید تا ذره ای خلاف ادب در نزد بزرگترین حقیقت نظام هستی انجام ندهد.
همانند این که وقتی شخصی به نزد استاد بزرگوار و اهل دلی تشرف می‌یابد از شدت حضور در نزد آن استاد، تمام اعمال خود، از نشست و برخاست گرفته تا نحوه سخن گفتن خویش را مراقبت می‌کند تا کوچک ترین جسارت و خلاف ادبی صورت نگیرد و یا زمانی که با دوربین از فردی فیلمبرداری می‌کنند، تمام قوای خود را به کار می گیرد تا کاری گزاف و یا سخنی بیهوده بر زبان نراند چرا که او خود را در این حال تنها نمی‌بیند و وجود دیگری را ناظر بر اعمال و رفتار خویش می‌یابد.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

اویس;906739 نوشت:
پس باید دائما حرکات و سکنات خویش را بپاید تا ذره ای خلاف ادب در نزد بزرگترین حقیقت نظام هستی انجام ندهد.

مرتبه ی ابتدایی مقام عندیت و ادب در پیشگاه حضرت حق، مراقبت بر اتیان واجبات و ترک محرمات است؟

با تشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;906748 نوشت:
مرتبه ی ابتدایی مقام عندیت و ادب در پیشگاه حضرت حق، مراقبت بر اتیان واجبات و ترک محرمات است؟

با تشکر


با سلام و احترام
بله همینطور است. در حقیقت انجام واجبات و ترک محرمات به عنوان شرط لازم نیل به عالی ترین مقامات انسانی و مراعات حدود بندگی است و در هیچ مرتبه و مقامی از آدمی مرتفع نمی شود.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

انسان باید در تمامی شئون و اطوار گوناگون زندگی خویش، به ویژه در عبادات، مراقبت نموده و خود را همواره در پیشگاه خداوند حاضر ببیند، چرا که شرط قبولی عبادات در درگاه خداوند، حضور و توجه تام به وجود باری تعالی است و این قبولی غیر از صحت عبادات از نظر فقهی است.

از منظر فقه همین مقدار که شخص مثلا در نماز خواندن نیت کند و تکبیرة الاحرام بگوید و تمامی احکام نماز را رعایت نماید، نمازش صحیح خواهد بود و از جنبة فقهی به تکلیف خود عمل نموده است، اما چه بسا این نماز به ظاهر صحیح، مقبول درگاه حق نباشد، زیرا حقیقت نماز، گسستن از غیر و رو به سوی خدا نمودن است در حالی که شخص از چنین نمازی با همه چیز و همه کس هست جز خدا.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
یعنی در نماز با زبان «الحمدلله رب العالمین» می‌گوید و خدا را ستایش می‌کند اما به محض این که در همان حال ذهن و قلبش را بشکافی و واکاوی نمایی می بینی که با زن و فرزند و کسب و کار و کوچه و بازار است.
و یا ظاهرا «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می‌گوید، ولی قلباً متوجه آنچه می‌گوید نیست و اگر به نحوه زندگی‌اش توجه کنی می بینی همه را می پرستد و برای کمک به هر کس و ناکسی رو می‌کند جز خداوند متعال و صرفاً روزی چند نوبت و از روی تکلیف، این الفاظ را به صورت لقلقه زبان بیان می‌کند، در حالی که شرط قبولی حقیقی عبادات، حضور قلب و توجه تام به آن حقیقتی است که لسانا بیان می‌شود، زیرا توجه قلبی به حق به معنای رویارویی صورت دل به جانب خداوند و رویرگردانی وی از خلائق است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
این حالت ادب مثل آن است که وقتی شخصی، مشغول سخن گفتن با فرد دیگر است، ادب اقتضا می‌کند که رو بروی او نشسته و به صورت او نگاه کند و اگر پشت به مخاطب کند و یا صورت را به سمت دیگری بچرخاند و سخن بگوید، خلاف ادب عمل کرده است و اگر در این حال از مخاطب چیزی را استدعا کند، مخاطب هم از او روی بر می گرداند و به او توجهی نمی‌کند .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
بر همین اساس فرموده اند: که محل منابر در مساجد و هیئات، به گونه ای باشد که گوینده بر تمام افراد جلسه حاکمیت داشته و بتواند از روی ادب به همه نگاه کند، و همچنین همه مستمعین قادر به دیدن او باشند، زیرا اولا بسیاری از حقایق توسط نگاه کردن منتقل می‌شود و ثانیا ادب در رو در رو بودن گوینده و شنونده است چرا که در این حالت، هم گوینده و هم شنونده، نسبت به همدیگر حضور و مراقبت دارند، در حالی که اگر منبر در مکانی باشد که گوینده قادر بر دیدن بعضی افراد نباشد، آن افراد ممکن است به هر نحوی بنشینند و یا به هر چیزی جز سخنان گوینده توجه کنند و این خلاف ادب است.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
و باز به همین دلیلِ مراعات ادب است که فرموده اند: محل تعلیم و تدریس و یا مباحثه های عملی، بهتر است به صورت حلقه و دایره باشد، چرا که اولا در دایره اسرار و حقایق بسیاری نهفته است؛ از جمله این که دایره ابسط الاشکال است و با دایره همه اشکال را می‌توان ساخت، و یا این که خلقت موجودات بر پایه دایره و استوانه بنا نهاده شده است.
ثانیا نشستن در حالت دایره‌ای امکان تسلط همگان بر یکدیگر را مقدور می سازد.
حال اگر با وجود این همه تاکید بر نظم جلسه و مراعات ادب در نحوه نشستن و شرکت در جلسه تعلیم و تدریس، فردی چهره خود را از گوینده برگرداند و یا پشت به او کند، مسلما گوینده سخن قلبا ناراحت خواهد شد و این موجب قطع توجه قلبی گوینده از مخاطب بی ادب می شود.
بدین ترتیب اگر در یک مجلس تعلیم و تدریس و وعظ و خطابه، که گوینده و مخاطب هر دو مخلوق خداوند هستند، مراعات آدابی خاص حاکم است، پس در عبادت و مناجات با خداوند، که رویارویی بی واسطه مخلوق با خالق است، به طریق اولی چنین آداب و مراعاتی لازم است.
[/]

باسمه اللطیف

عرض سلام و ادب

اویس;907350 نوشت:
وقتی شخصی، مشغول سخن گفتن با فرد دیگر است، ادب اقتضا می‌کند که رو بروی او نشسته و به صورت او نگاه کند و اگر پشت به مخاطب کند و یا صورت را به سمت دیگری بچرخاند و سخن بگوید، خلاف ادب عمل کرده است و اگر در این حال از مخاطب چیزی را استدعا کند، مخاطب هم از او روی بر می گرداند و به او توجهی نمی‌کند .

استاد گرامی ادب مع الله در این موضع چیست؟

یک وقت انسان خودش بی موقع سخن می گوید یا با کسی سخنی می گوید که مخاطبش علاقه ای به شنیدن

آن سخنان ندارد،در روایتی که اگر درست خاطرم باشد از حضرت علی علیه السلام خواندم که وقتی سخنت مشتری

ندارد سخن مگو(نقل به مضمون).یا ممکن است گوینده، آداب سخنوری را که شرط بلاغت است رعایت نمی کند

مثل اقتضای حال و مقال و مکان و ....در اینصورت آنکه آداب الهی سخن گفتن را رعایت ننموده است گوینده است

و خود باعث شکستن حرمتش شده است.

در چنین موقعیتی که شخص گوینده هنر جذب مخاطب را ندارد،اگر مستمع مجلس را ترک و یا به سخن بی توجه

باشد تکلیف الهی هر دو طرف چیست؟ اخلاق الهی و یا به تعبیری ادب مع الله چه حکم می کند؟

پ.ن

عذرخواه اگر بی ارتباط با بحث به نظر می رسد

ولی گمان می کنم بخشی از "ادب مع الله" در ادب مع الخلق

ظهور می یابد،بنابراین اگر از محضر شریفتان گاهی سؤالاتی

می پرسم که جنبه ی کاربردی و مصداقی این دروس است

برای استفاده ی بیشتر و بهتر از زحماتی است که متحمل

گشته اید.

با تشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;907431 نوشت:
استاد گرامی ادب مع الله در این موضع چیست؟

یک وقت انسان خودش بی موقع سخن می گوید یا با کسی سخنی می گوید که مخاطبش علاقه ای به شنیدن

آن سخنان ندارد،در روایتی که اگر درست خاطرم باشد از حضرت علی علیه السلام خواندم که وقتی سخنت مشتری

ندارد سخن مگو(نقل به مضمون).یا ممکن است گوینده، آداب سخنوری را که شرط بلاغت است رعایت نمی کند

مثل اقتضای حال و مقال و مکان و ....در اینصورت آنکه آداب الهی سخن گفتن را رعایت ننموده است گوینده است

و خود باعث شکستن حرمتش شده است.

در چنین موقعیتی که شخص گوینده هنر جذب مخاطب را ندارد،اگر مستمع مجلس را ترک و یا به سخن بی توجه

باشد تکلیف الهی هر دو طرف چیست؟ اخلاق الهی و یا به تعبیری ادب مع الله چه حکم می کند؟


با سلام خدمت شما خواهر ارجمند
نکته ظریفی که در مساله رعایت ادب مطرح است این است که عموما برای مراعات ادب موانع و رهزنهایی در میان است که معمولا همین موانع و رهزنها باعث می شود که اکثریت متادب به آداب الهی نباشند که از جمله این رهزنها همین موردی است که شما اشاره نمودید.
توجه به این نکته ضروری است که اگر قرار باشد بواسطه مراعات نکردن ادب و حدود مقرر ادای سخن گوینده، خود نیز مراعات ادب ننموده و مثلا در میان کلامش از مجلس برخواسته و خارج شویم دیگر چیزی از ادب مع الله در اجتماع باقی نمی ماند چون ما در جامعه ای زندگی می کنیم که عموما مردم در مواضع گوناگون مراعات ادب الهی را نمی کنند و اگر قرار باشد مراعات نکردن دیگران مجوزی برای انجام کار خلاف ادب ما باشد پس دیگر بین مایی که مدعی رعایت ادب مع الله هستیم با آنهایی که هیچ اهتمامی نسبت به این مساله ندارند فرق چندانی نخواهد بود.
[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

اویس;907632 نوشت:
با سلام خدمت شما خواهر ارجمند
نکته ظریفی که در مساله رعایت ادب مطرح است این است که عموما برای مراعات ادب موانع و رهزنهایی در میان است که معمولا همین موانع و رهزنها باعث می شود که اکثریت متادب به آداب الهی نباشند که از جمله این رهزنها همین موردی است که شما اشاره نمودید.
توجه به این نکته ضروری است که اگر قرار باشد بواسطه مراعات نکردن ادب و حدود مقرر ادای سخن گوینده، خود نیز مراعات ادب ننموده و مثلا در میان کلامش از مجلس برخواسته و خارج شویم دیگر چیزی از ادب مع الله در اجتماع باقی نمی ماند چون ما در جامعه ای زندگی می کنیم که عموما مردم در مواضع گوناگون مراعات ادب الهی را نمی کنند و اگر قرار باشد مراعات نکردن دیگران مجوزی برای انجام کار خلاف ادب ما باشد پس دیگر بین مایی که مدعی رعایت ادب مع الله هستیم با آنهایی که هیچ اهتمامی نسبت به این مساله ندارند فرق چندانی نخواهد بود.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

استاد این رعایت ادب بیرون نرفتن از مجلس تا چه زمانی مطلوب است؟

مثلا اگر بعضی سخنرانی ها انقدر کسل کننده باشد که آدم خوابش ببرد بهتر این در اینجا فرد از مجلس خارج شود تا اینکه در مجلس خوابش بگیرد؟

در مجلس باید ماند حتی اگر انزجار در او یا کراهت در او ایجاد شود؟

فرقی هم بین در چشم سخنران بودن یا نبودن هست؟
اول مجلس یا انتهای مجلس بودن هست؟
مثلا ابتدای مجلس معمولا حمد و ثنا و دعا می کنند و اخر هم همینگونه
مخصوصا در اوقات بعد از نماز که فرد مشغول تعقیبات و اذکار است ایشان سریع شروع می کنند اگر فرد تمایل نداشته باشد در مجلس باشد باز هم باید بماند؟

یا علی(ع)@};-[/]

باسمه الحق

عرض سلام و ادب و تشکر

اویس;907632 نوشت:
توجه به این نکته ضروری است که اگر قرار باشد بواسطه مراعات نکردن ادب و حدود مقرر ادای سخن گوینده، خود نیز مراعات ادب ننموده و مثلا در میان کلامش از مجلس برخواسته و خارج شویم

کاملا حق با حضرتعالی است،پس انسان باید حواسش جمع باشد که در هر مجلسی و پای سخن هر کسی

ننشیند تا در چنین موقعیتی قرار نگیرد که لازم باشد بین شنیدن سخنان بیهوده و بی فایده و حفظ ادب و احترام

گوینده یکی را انتخاب کند.(یک سؤال: کدام انتخاب ارجح است؟)

فکر می کنم اگر مجبور به ادامه حضور در چنین مجلسی باشیم می توانیم مشغول تفکر و یا ذکر شویم.

پیشنهاد حضرتعالی چیست؟

استاد گرامی اگر حضرتعالی اجازه بفرمائید،بعد از هر درس،محتوای آن را بصورت کاربردی به بحث بگذاریم.

[="Tahoma"][="Blue"]

رستگاران;907636 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

استاد این رعایت ادب بیرون نرفتن از مجلس تا چه زمانی مطلوب است؟

مثلا اگر بعضی سخنرانی ها انقدر کسل کننده باشد که آدم خوابش ببرد بهتر این در اینجا فرد از مجلس خارج شود تا اینکه در مجلس خوابش بگیرد؟

در مجلس باید ماند حتی اگر انزجار در او یا کراهت در او ایجاد شود؟

فرقی هم بین در چشم سخنران بودن یا نبودن هست؟
اول مجلس یا انتهای مجلس بودن هست؟
مثلا ابتدای مجلس معمولا حمد و ثنا و دعا می کنند و اخر هم همینگونه
مخصوصا در اوقات بعد از نماز که فرد مشغول تعقیبات و اذکار است ایشان سریع شروع می کنند اگر فرد تمایل نداشته باشد در مجلس باشد باز هم باید بماند؟

یا علی(ع)


با سلام خدمت شما برادر گرامی
در تمامی فروضی که مطرح نمودید اگر شخص به هر دلیلی عذری برای ماندن در جلسه وعظ و سخنرانی دارد بهتر است به گونه ای از مجلس خارج شود که سخنران و واعظ او را در حال خروج نبیند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;907650 نوشت:
کاملا حق با حضرتعالی است،پس انسان باید حواسش جمع باشد که در هر مجلسی و پای سخن هر کسی

ننشیند تا در چنین موقعیتی قرار نگیرد که لازم باشد بین شنیدن سخنان بیهوده و بی فایده و حفظ ادب و احترام

گوینده یکی را انتخاب کند.(یک سؤال: کدام انتخاب ارجح است؟)

فکر می کنم اگر مجبور به ادامه حضور در چنین مجلسی باشیم می توانیم مشغول تفکر و یا ذکر شویم.

پیشنهاد حضرتعالی چیست؟


با سلام خدمت شما خواهر گرامی
بنده با فرمایش شما موافقم. شخص قبل از حضور در هر مجلسی باید ابتدا از کیفیت آن تحقیق به عمل آورد و اگر در جلسه ای حاضر شد که در میانه آن احساس خستگی یا بیهودگی کرد باید این نکته مهم را به خاطر بسپارد که حفظ احترام گوینده و رعایت ادب و ماندن در این جلسه ولو اینکه هیچ ذکری نگوید اثرش به مراتب بیشتر از بهره هایی است که بواسطه خروج از این جلسه برای خود کسب نماید.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;907650 نوشت:
استاد گرامی اگر حضرتعالی اجازه بفرمائید،بعد از هر درس،محتوای آن را بصورت کاربردی به بحث بگذاریم.

بله مطلوب بنده نیز این است که با گفت و شنود چند جانبه این مباحث بیشتر کاربردی گردد.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
نماز خواندن در حقیقت یک نحوه مناجات و نجوا نمودن با خداوند است چرا که در نماز شخص بی هیچ واسطه ای رو به سوی خدا نموده و با او نجوا می نماید و می‌گوید «ایاک نعبد و ایاک نستعین» -تنها تو را می پرستیم وتنها از تو یاری می خواهیم- که ضمیر «ک» به معنای «تو» نشانه نجوا و مناجات است و این آیه در حقیقت از آن کسی است که با حقیقت دل و توجه تام رو به سوی حق کرده و این نزدیکی و حضور را ادراک نموده است.

لذا حال که عبادات و ادعیه و نماز به نوعی مناجات و نجوا نمودن با خداوند به شمار می آیند، پس ادب اقتضا می‌کند که انسان در هنگام مناجات با حقیقت عظیم و یکتایی که این گونه به او نزدیک است، دل را از توجه به غیر پاکسازی کرده و با چهره جان به او رو نماید و خود را در پیشگاه او حاضر بیند، که توجه به غیر و عدم ادراک حضور حق سبحانه و تعالی، همانند روی برگردان از حق و پشت نمودن به او است، و این خلاف ادب است و این گونه مناجات و عبادت نمودن نه تنها باعث نزدیکی و قرب به خداوند نمی‌شود، بلکه باعث دوری و بُعد از حق می‌گردد و به همین دلیل تاکید شده که هر دعایی را صرفا برای ثواب نخوانید بلکه آن را زمانی که حال خوش مناجات در دل ایجاد شده قرائت نمائید زیرا در این حال توجه خوانندة دعا به خداوند بیشتر است .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
بر این اساس بدترین حالت و بزرگترین خلاف ادب در هنگام دعا ومناجات این است که انسان لسانا در حال خواندن دعا ومناجات با خداوند باشد، ولی قلبا با خدا نباشد، مثلا در قنوت «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة» بگوید و از خدا درخواست خیر دنیا و آخرت کند، اما در قلبش چنین تقاضایی نداشته و توجهش به امور دیگر باشد.

آری ذکر و دعای بدون توجه و حضور قلب، به مثابه‌ی مشعلی در دست نابیناست، که اگر مشعل در دست نابینا را در شب تار، اثر و فائده ای نیست نه برای این است که مشعل، بی فروغ است، بلکه این کاستی از ناحیه چشم ناقص نابیناست که قابلیت رویت ندارد لذا استاد حسن زاده تاکید داشتند که با بی حالی به سراغ ادعیه و اذکار نروید که این مثل آن است شخصی با شکم سیر و پر به سمت غذایی رود، لذا نه تنها نتیجه ای از آن مائده عائد نمی شود بلکه چه بسا آن غذا موجب مرض و فساد مزاجش شود.

تا که جاری هر سحر اشک تو بر دامن نگردد
دیده ات هرگز به نور معرفت روشن نگردد

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]در قرآن کریم آمده است: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً[=V_Symbols][=V_Symbols](اعراف/55)
يعنى: «پروردگارتان را در حال تضرع و خفا بخوانيد.
خداى تعالى به موسی [=V_Symbols][=V_Symbols]علیه السلام وحى كرد: يَا مُوسَى كُنْ إِذَا دَعَوْتَنِي خَائِفاً مُشْفِقاً وَجِلًا وَ عَفِّرْ وَجْهَكَ فِي التُّرَابِ وَ اسْجُدْ لِي بِمَكَارِمِ بَدَنِكَ وَ اقْنُتْ بَيْنَ يَدَيَّ فِي الْقِيَامِ وَ نَاجِنِي حَيْثُ تُنَاجِينِي بِخَشْيَةٍ مِنْ قَلْبٍ وَجِلٍ.(بحار الأنوار : 93/305/1)
يعنى اى موسى به هنگام دعا بايد خائف، سوخته دل و بيمناك باشى، صورتت را به خاك بمال و با بهترين اعضايت در برابرم سجده كن، در مقابل من كه ايستاده‏اى دستهاى گدايى را به قنوت بلند كن و به هنگام مناجاتت با حالتى هراسناك و قلبى بيمناك مناجات بنما»
و به عيسى علیه السلام [=V_Symbols]وحى كرد: «يَا عِيسَى ادْعُنِي دُعَاءَ الْحَزِينِ الْغَرِيقِ- الَّذِي لَيْسَ لَهُ مُغِيثٌ يَا عِيسَى سَلْنِي وَ لَا تَسْأَلْ غَيْرِي فَيَحْسُنَ مِنْكَ الدُّعَاءُ وَ مِنِّي الْإِجَابَةُ وَ لَا تَدْعُنِي إِلَّا مُتَضَرِّعاً إِلَيَّ وَ هَمُّكَ هَمّاً وَاحِداً فَإِنَّكَ مَتَى تَدْعُنِي كَذَلِكَ أُجِبْكَ.»
یعنی خدای متعال به حضرت مسیح موعظه فرمود که:اى عيسى! مرا بخوان مانند انسان محزون در حال غرق شدن كه هيچ دادرسى برايش نيست. اى عيسى! از من بخواه و از غير من نخواه تا از تو دعاى نيك بر آيد و از من اجابت، دعا مكن مگر با حالت تضرع و تمام همتت را صرف اين امر بنما كه هر گاه اين گونه مرا خواندى تو را اجابت خواهم نمود.(
عدة الداعي و نجاح الساعي ص 134.)

[="Tahoma"][="Blue"]
در اصطلاح به دل‌هایی که در هنگام دعا از حق منصرف هستند «دل های منکوس» می گویند، زیرا این گونه دلها، دلهایی هستند معکوس و واژگون که نمی‌توانند چیزی از جانب حق اخذ نمایند. به تعبیری این دلها همانند پیاله ای هستند که انسان آن را وارونه به دست بگیرد و اراده کند آن را پُر نماید، پس هر چه تلاش ‌کند که از بالا چیزی به داخل آن بریزد، تلاش او بیهوده و بی نتیجه خواهد بود.
بر این اساس قلب و دلی که توجه به حق ندارد پیاله وارونه ای است که انتظار پر شدن آن با عطایا و مواهب الهی، انتظاری گزاف و بیهوده است چرا که حقایق و مواهب الهی اگر چه همانند باران از عالم ملکوت سرازیرند، اما این نقص قلوب بی توجه است که مانند ظرفی واژگون، قابلیت دریافت قطره ای از آن را ندارند و به همین دلیل در روایات گفته اند: در روز قیامت عده ای به صورت واژگون وارد صحنه محشر می‌شوند، به نحوی که سرشان به طرف پایین و پاهایشان به طرف بالاست پس نیک دقت نما!
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در حقیقت یکی از دلایل مهم بی نتیجه ماندن ادعیه، که سرشار از حاجات و درخواست های مادی و معنوی داعی است، عدم توجه و عدم حضور قلب در پیشگاه خداوند است، چرا که در این حالت، عبد با قلبی وارونه و واژگون و چهره ای روی برگردانده از حق، طلب حاجت می‌کند، در حالی که مهمترین اصل در پذیرفته شدن حقیقی عبادات و نیز نتیجه دادن ادعیه، توجه تام قلبی به حق است و خداوند صدای خسته دلان بی آلایش را که به ظاهر درس نخوانده و بی سوادند، ولی در عوض از روی خلوص و صدق در بندگی مناجات می‌کنند، زودتر می شنود، هر چند که آنان قادر به صحیح ادا نمودن الفاظ عبادات و ادعیه نباشند، چرا که همان گونه که قبلا اشاره نمودیم، شرط قبولی حقیقی عبادت توجه و حضور قلب عبد است، و قبولی عبادت غیر از صحت عبادت از نظر فقهی است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
بنابراین ممکن است شخصی به دلیل بی سوادی قادر به ادای صحیح الفاظ و عبارات نماز نباشد، اما ارزش حقیقی نماز او در نزد خداوند از نماز شخص دیگری که تمام احکام نماز و قواعد تجویدی را رعایت می‌کند، بیشتر باشد، زیرا اولی با تمام قوا رو به سوی حق کرده و توجه خود را از غیر منقطع ساخته و پیاله قلب خود را صحیح به سوی آسمان، بلند کرده است، ولی دومی رو به سوی همه نموده است جز خدا و پیاله قلبش برای اخذ اجر و ثواب، وارونه و معکوس است، لذا از عبادتِ به ظاهر ناصحیح و ناقص اولی، برکاتی حاصل می‌شود که دومی با وجود عبادت به ظاهر صحیح، از بسیاری آنها بی بهره است، چرا که خداوند به دنبال محبّ و دوستدار حقیقی است نه مدعی محبّ نما.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
هر محبّ حقیقی نه تنها لفظاً محبّت خویش را به محبّوب ابراز نموده بلکه قلباً و در همة احوال او را یاد می‌کند و در دلش شوق وصال محبّوب زبانه می کشد و در مقابل کسی که تنها مدعی محبّت و دوستی است، فقط به زبان ادعای محبّت می‌کند و در دل هیچ شوق و توجهی به محبّوب ندارد و دروغگویی بیش نیست .
البته غرض از طرح این مبحث این نیست که صحت عبادات از نظر فقهی مهم نبوده و نیازی به انجام فرایض و نوافل بر اساس موازین شرع و فقه مقدس نیست، بلکه منظور این است که این مرتبه مرتبة ظاهری و نازلة عبادات است و انسان نباید در این حد توقف نماید و به این مرتبه بسنده کند، بلکه باید عزم خود را برای طی مراتب بالاتر جزم نموده و در هیچ مرتبه ای ایستا نباشد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

به طور کلی هر اسمی از اسماء الله که از سر خلوص و توجه قلبی به زبان آید، تاثیر آن به مراتب بیشتر از دعایی است که تنها از سر لقلقه زبان خوانده شود.
به عنوان مثال ارزش کلمه ای همچون «آه» که از زبان انسان دردمند و بیمار صادر می‌شود در پیشگاه نظام عالم، کمتر از در خواست شفا و بازشدن گره در غالب یک دعای طولانی نیست، بلکه چه بسا کارسازتر نیز باشد، چرا که اولا کلمة شریف «آه» اسمی از اسماء الهی می باشند و ثانیا انسان بیمار و دردمند به جهت قطع امید از غیر و توجه تام به شافی حقیقی، این کلمه شریف را بر زبان می راند و چه بسا خود از این مطلب غافل باشد.
از ابو اسحاق خزاعى از پدرش نقل شده كه گفت: با حضرت امام صادق [=V_Symbols][=V_Symbols]علیه السلام جهت عيادت يكى از دوستانش وارد شدم، ديدم آن مرد، زياد مى‏ گويد: «آه»، به او گفتم: اى برادرم! خدايت را ياد كن و از او يارى بخواه.
حضرت امام صادق [=V_Symbols]علیه السلام فرمود: «إن آه اسم من أسماء اللّه عزّ و جلّ، فمن قال: آه فقد استغاث باللّه تبارك و تعالى‏»(توحيد صدوق، ص 219)
یعنی به درستى كه آه يكى از اسامى خداى عزّ و جلّ است بنا بر اين هر كس بگويد آه، در واقع از خداى تبارك و تعالى يارى خواسته است.

[="Tahoma"][="Blue"]
بر همین اساس
برخی از عارفان با ذکر شریف «آه» حشر بسیاری دارند و در مقابل ناملایمات و سختی ها، تنها با گفتن این ذکر به قلب خویش آرامش می بخشند.
عزیزی می گفت: شبی در عالم رویا عالم بزرگی را در خواب دیدم که مرا به گفتن هفت هزار بار اسم شریف «آه» در هر شب امر فرمود.

متاسفانه ما هنوز تمرین نکرده‌ایم و در این وادی مقدس قدم نگذاشته‌ایم و عمدتا در شب خلوت نداریم و گمشده دنیا و اسیر شکم هستیم، خوشا به حال کسانی که از اين اسماي الهي بهره مند هستند.
مهمترین تمرین برای رسیدن به این دستور العملها انجام فرائض و اُنس با اعمال عبادی و ترک محرمات است، چرا که همه دستورات شرعی، شئون گوناگون دستورالعمل حضور و مراقبت اند، مانند دستورات و آداب حج که از انجام واجبات آن گرفته تا ترک محرمات آن، همه یک پارچه دستور العمل حضور ومراقبت است، یعنی اگر حاجی بتواند از آنچه که در حج از آن نهی شده بود، همانند نگاه به نامحرم، بعد از سفر هم از آن اجتناب نماید حتما به خواست خدا اهل حضور و مراقبت گردیده و باطنش به نور فرقان منور شده و خود میزانی برای تشخیص حق و باطل می‌ شود.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

انسان می‌تواند با دقت و اهتمام در انجام واجبات و ترک محرمات، که در واقع تمرین حضور و مراقبت‌اند، به جایگاهی برسد که مائده‌های آسمانی بر دلش نازل شود و و مظهر اسم شریف لطیف گردد با چشم باطن حقیقت اشیاء و موجودات را ببیند، همانند شخصی که می فرمود: من هیچ گاه در دادن غذا به سگ نگهبان محل کار دقت نمی کردم و هر غذایی را جلوی او می گذاشتم، تا این که روزی ناگهان گوش دلم باز شد و صدایی از سگ شنیدم که می گفت: فلانی! من از شب تا به صبح برای تو زحمت می کشم، اطراف محل کار تو می گردم و نگهبانی می کنم، من چه بدی در حق تو کردم که در دادن غذا به من بی احترامی می‌کنی؟![/]

[="Tahoma"][="Blue"]
آری عالم سرشار از علم و حکمت و اسرار ملکوتی است و کل عالم و موجودات به ظاهر بی‌زبان آن، دم به دم در حال تسبیح حقند، اما گوش شنوا می خواهد تا آن را ادراک کند، گوشی که به واسطه حضور و مراقبت تام، شنوا شده باشد.
شخصی از حضرت علامه حسن زاده نقل می کرد که ایشان در دوره کودکی بعد از تناول غذا، سفره را در حیاط منزل برای مورچگان تکان می دادند و می گفتند: «از این غذا بخورید و حسن را دعا کنید» چرا که تمامی موجودات عالم، یکپارچه حیات و آگاهي اند، همه با زبان بی زبانی خالق خویش را ستایش می‌کنند و هیچ کس از حدی که برایش در نظر گرفته شده تجاوز نمی‌کند چون دم به دم خود را در محضر خدا می‌بینند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
فرزند بزرگوار حضرت استاد علامه حسن زاده آملی نقل می نمود: روزی از قم به طرف ایراء(روستایی در جاده هراز) حرکت نمودیم و وقتی به آبعلی رسیدیم حضرت آقا فرمودند: توقف کنید، من کاری دارم که باید انجام دهم! بعد به یک قصابی رفتند و یک کیلو جگر خریدند! من بسیار تعجب کرده بودم که چرا آقا از اینجا جگر خریده اند، ولی حرفی نزدم و سوالی نکردم. وقتی به جادة ایرا رسیدیم، در یکی از پیچها بار دیگر حضرت آقا امر به توقف نمودند و از ماشین پیاده شدند و جگر را به پشت تپه ای بردند! من نیز به دنبال آقا حرکت کردم تا ببینم آقا چه می‌کنند؟! دیدم سگی آن گوشه افتاده و آقا جگر را پیش او گذاشتند. سگ هم خورد و رمقي يافت و برخاست و به ادامه زندگي پرداخت!
[/]

باسمه الشاهد

با سلام و عرض ادب

هر آهی ارزشمند است؟

آه از "گناه" با آه از اینکه به مقتضای هواجس نفسانیم دست نیافتم یکی است؟

آه من قلة الزاد..... با آه از قدرت و ثروتی که به دنبالش بودم و نیافتم یکی است؟

آیا گاهی "آه" مبعد انسان از درگاه حق نیست؟

با تشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;908758 نوشت:
باسمه الشاهد

با سلام و عرض ادب

هر آهی ارزشمند است؟

آه از "گناه" با آه از اینکه به مقتضای هواجس نفسانیم دست نیافتم یکی است؟

آه من قلة الزاد..... با آه از قدرت و ثروتی که به دنبالش بودم و نیافتم یکی است؟

آیا گاهی "آه" مبعد انسان از درگاه حق نیست؟

با تشکر


با سلام و احترام
سخن در ذاتیت آه است که اسمی از اسماء الله بوده و همچون اسم القابض مقتضایی دارد.
مقتضای اسم شریف قابض گرفتگی و قبض و اندوه هست حال یا این اندوه از ناحیه معشوق حقیقی عائد انسان می شود و یا از طریق معشوق مجازی.
مهم متعلق اندوه و آه نیست که پر واضح است که متعلق و مقتضا هرچه شریف تر باشد، موضوع تعلق و اقتضا نیز به همان وزان شریف تر خواهد بود اما اکنون سخن ما در ذاتیت اسم شریف آه است که با شکستگی همراه هست و شکستگی خلق، ظهور حق را به دنبال دارد. پس نیک بیندیش!
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

آری ای عزیز! عالم یک پارچه شعور و ادراک است و بر حساب و کتاب منتظم است و آنان که اهل دلند به اسرار آن واقف بوده، در جای جای آن بر صراط ادب قدم بر می دارند و حق هر کلمه ای را آنچنان که سزاوار است ادا می‌کنند، اما در مقابل عموم مردم قرار دارند که از سر حجابی که آنها را فرا گرفته، هنوز در مرتبة گناه و ندامت از انجام آن متوقفند و فقط در پی راهی برای ترک معصیت می‌گردند و همچنان ناموفقند!
در روايت است مردى به حضرت امام حسين [=V_Symbols]علیه السلام عرض كرد: من مرد گناهكارى هستم و نمى‏توانم از گناه دست بردارم مرا موعظه‌ای فرما.

امام فرمودند: «افعل خمسة أشياء و اَذنِب ما شئت، فأول ذلك: لا تأكل رزق اللّه و اذنب ما شئت، و الثاني: اخرج من ولاية اللّه و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا يراك اللّه و اذنب ما شئت، و الرابع: إذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت، و الخامس: إذا أدخلك مالك في النار فلا تدخل في النار و اذنب ما شئت.»(بحار الأنوار، ج‏75، ص 126)

یعنی پنج چيز را انجام بده و هر چه خواستى بكن، اول: روزى خدا را نخور و هر گناهى خواستى بكن.
دوم: از ولايت خدا بيرون برو و هر گناهى خواستى انجام بده.
سوم: مكانى را بجوى كه خدا ترا نبيند، و هر گناهى خواستى بكن.
چهارم: وقتى عزرائيل آمد روح تو را قبض كند، او را از خودت دفع كن و هر گناهى خواستى مرتكب شو.
پنجم: زمانى كه مالك دوزخ ترا به‏ جهنم وارد كرد، وارد نشو و هر گناهى خواستى انجام بده.