جمع بندی شلاق بر بدن خلیفه الله

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شلاق بر بدن خلیفه الله

نمیدانم در 1400 سال قبل چه مجازاتهایی برای انسانها مناسب بوده اما میدانم که امروز در قرن 21 شلاق زدن بر بدن حیوانات را هم نهی می کنند چه رسد بر بدن انسانها، قران کتابی بزرگ و تکان دهنده است کتابی است که همه از آن انتظارات و توقعات بسیار دارند، کتابی است که بهترین ها را در آن جستجو می کنند و آنرا پر از کمالات میدانند، قران کتابی است که خود میگوید همتایی ندارد، نهایت کمال و بهترین آموزه ها در آن نهفته چرا که کلام خداوند است و قوانین آن از سوی خداوند قرار داده شده پس بهترین قوانین برای بشر درین کتاب وجود دارد، همه ما بسیار خوشحال میشویم وقتی می فهمیم درین کتاب از ما بعنوان اشرف مخلوقات و خلیفه خداوند بر روی زمین یاد شده و احساس بهترین بودن و شایستگی و تفاوت و برتری نسبت به سایر مخلوقات در ما جان می یابد.
بشر امروز هم برای خود ارزش و جایگاه ویژه و پرستیژ قائل است تا جاییکه حقوق بشری می نگارد که همه کس از داشتن چنین حقوقی خوشنود گشته و آنرا مطابق شان انسانی ما میداند، تقریبا در تمام دنیا همه به این نتیجه رسیده اند که مجازات شایسته انسان مجرم و گناهکار سلب آزادی او و زندان است و هیچکس قبول ندارد که شکنجه و آزار جسمانی یا توهین و آزار روحی روانی یا به آتش کشیدن مجرمین و اعدام آنها با شدیدترین زجر و شکنجه کار درستی است اگر هم کسی آنرا درست بداند مسلما در مقام قاضی یا حاکم و یا جلاد است و اگر بنا باشد چنین مجازاتی بسر خودش بیاید هرگز این چنین مجازاتهایی را روا نمیداند، اگر منصفانه و بی طرفانه تنها از نگاه یک انسان که هر لحظه ممکن است بدلیل خطایی مجازات شود اگر بخواهیم صادق باشیم شلاق خوردن را مجازات درست و هم شان انسان نمیدانیم چرا که بدون هیچ تعارفی شلاق خوردن نمونه بارز شکنجه شدید جسمانی است به حدی که بعضی از قربانیان شلاق با هر ضربه اش مرگ را مقابل چشمانشان دیده اند با این تفاصیل وقتی که انسانها چنین مجازاتی را حتی برای حیوانات روا نمیدانند و اگر کسی بدون حکم دادگاه انسان گناهکاری را شلاق بزند باز هم باید مجازات شود چگونه است که در قران چنین حکمی برای انسانها ذکر میشود و اگر این مجازات از نظر خداوند شایسته انسانهاست پس باید نظیر اسلام در کلیه ادیان آسمانی هم واجب شده باشد و فارغ از اینکه این مسئله حکم قران و وحی منزل است در اندیشه کدام انسانی این مجازاتی درست است و شایسته اشرف مخلوقات است و آیا با چنین حکمی خداوند از چهره ای بخشنده و مهربان به چهره ای خشن سوق پیدا نمیکند و چقدر انسانهای معتقد میتوانند مطمئن باشند که این شایسته ترین مجازات برای بشر است و از آن بهتر و نتیجه بخش تر نیست ضمن اینکه باید توجه داشت که بنیه و قدرت بنی انسانها متفاوت است یعنی شلاقی که برای یکنفر کشنده است برای دیگری که ورزشکاری قوی است در حکم ماساژ دادن است پس مجازاتی نیست که بتواند همه را بیک میزان آزار دهد حال آنکه مجازات زندان که سلب آزادی گناهکارست برای همه انسانها بیک میزان درداور است پس اعمال آن عادلانه تر است و از خشونت بدورست . بنظر من این مورد هم در قران همچون توصیه به زدن خانمها در سوره ای از قران که دیگر همگان از آن آگاهی دارند یکی دیگر از علائم بزرگ سئوال و تعجب در قران است که گمان نکنم قابل توجیه باشد و باید دید مدافعان آن اگر روزی بر علیه خودشان این مجازات بخواهد اجرا شود باز هم از آن دفاع میکنند شلاق از دو جهت به انسان ضربه میزند یکی از جنبه شکنجه جسمی و دیگری از جنبه تحقیر و بی ارزشتر از حیوان ساختن یک انسان می باشد، خدا وکیلی عقل و جان و ارزشهای شما فارغ از اینکه این مسئله وحی منزل است درین خصوص چه نظری دارد ؟؟؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

[="Tahoma"][="Blue"]

بنام خدا

سلام علیکم و رحمة الله

سوال شما را می توان به سوالات زیر تفکیک کرد:

  1. آیا مجازات انسان بوسیله تازیانه با کرامت و خلیفه الهی بودن او منافات دارد؟
  2. مجازات در دیگر ادیان چگونه است؟
  3. آیا مجازات به این نحو(شلاق) خداوند را از چهره ای بخشنده به غضبناک تبدیل نمی کند؟
  4. آیا چنین مجازاتی فارق از وحی بودن، عقلی است؟

مقدمه1؛ اسلام برای انسان دو نوع کرامت قائل است:
الف) کرامت ذاتی: همه انسانها بنابر ایاتی مانند: لقد کرمنا بنی آدم(1)؛ فتبارک الله احسن الخالقین(2) از این کرامت برخوردارند. این کرامت تا زمانی برای انسان ثابت است که با جنایت یا خیانت آنرا از خود سلب نکند.
ب) کرامت اکتسابی: هر انسانی با استفاده از استعدادهای خود می تواند به کسب فضائلی مانند تقوا پرداخته و از چنین کرامتی برخوردار گردد. به همین دلیل خداوند در سیزدهمین آیه از سوره حجرات می فرماید: ان اکرمکم عند الله اتقاکم. اسلام ارزش نهایی و غایی انسان را در کرامت اکتسابی معرفی میکند.

مقدمه2؛ برای مجازات اهداف و کارکردهای متفاوتی می توان بیان کرد:
الف) انتقام جویی و تشفی خاطر؛ ب) سزادهی یا مکافات؛ ج) ارعاب؛ د) اصلاح. دو مورد اول را می توان گذشته نگر نامید و دو مورد اخیر را آینده نگر.

بنابر مقدمه اول، کرامت ذاتی باعث افتخار نیست؛ بلکه کرامتی موجب افتخار است که در قبال اعتقادات، اعمال و رفتار انسان باشد. به همین دلیل خداوند در جای دیگر برخی انسانها را مانند حیوان و بلکه بدتر معرفی می کند(3) و این به دلیل غفلت و بکار نبردن استعدادهای اوست. بنابراین کرامت حقیقی در گرو اعمال اختیاری انسان است که او را در مسیر کمال و رشد قرار می دهد. آیت الله مصباح در این رابطه می فرماید: از دیدگاه اسلام، انسان کرامت تکوینی دارد که عبارت است از نعمت هایی که خداوند متعال به انسان داده است. انسان به دلیل داشتن همین کرامت، دارای تکالیف سنگین می گردد که در صورت عدم انجام آنها از انسانیت ساقط می شود؛ و بلکه از هر جنبنده ای پست تر می گردد. بنابراین ارزش انسان هیچگاه مطلق نیست.(4)

مجازات شلاق در دیگر ادیان نیز مرسوم بوده، به عنوان مثال در دین یهود براى اجراى مجازات تازيانه از شلاقى كه از چرم گوساله ساخته شده است استفاده مى‏شود. كمر و سينه محكوم را برهنه مى‏كنند و يك‏سوم ضربه‏ها را بر سينه و دوسوم ديگر را بر پشت وى مى‏زنند. محكوم در حال اجراى حكم خميده است و مامور اجراى حكم بر روى سنگى مى‏ايستد و تازيانه مى‏زند. اجراى اين مجازات با روايت پندآميز و تسلى‏بخش آياتى از كتاب مقدس همراه مى‏شود.(5) بنابراین مجازات برخی گناهان توسط تازیانه مختص اسلام نیست و در دیگر ادیان نیز مرسوم بوده است.

اینکه رحمت الهي وسيع بوده و شامل همه چيز مي شود و همچنین پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي رحمت به عالميان فرستاده شده است، منافاتی با مجازات و سخت گیری بر مجرمان ندارد. چرا که آزادی کامل انسان و عدم مجازات مجرم سبب تکریم بشر نمی گردد و یقینا هيچ خردمندي هر ترحمي را فضيلت نمي شمارد چون بكار بردن رأفت و رحمت در بعضي موارد ظلم بر خود مجرم و ديگران است: چون ترحم بر افراد ظالم، ظلم بر افراد صالح است.

ترحم بر پلنگ تيز دندان
ستم كاري بود بر گوسفندان


بنابراین مجازات مجرم مورد توافق عقلاست. اما اینکه نوع مجازات چطور باشد؟ باید بررسی کرد آیا حبس می تواند کارکردهای چهارگانه مقدمه دوم را برآورده کند یا نه؟
اسلام فی الجمله مجازات حبس را در برخی موارد اندک مطرح نموده است. اما با توجه به مشکلات و ضررهای چنین مجازاتی(6)، نمی توان آنرا به تمام جرائم سرایت داد. چرا که در اکثر موارد زندان تبدیل به محلی برای انتقال تجارب زندانیان در ارتکاب جرائم می گردد.(7)

علاوه بر این وضع قوانين كيفري بايد از طرف مرجعي صورت گيرد كه بتواند با در نظر گرفتن كليه ي عوامل مؤثر در اين مسئله تناسب واقعي بين جرم و مجازات را رعايت كند. چنین دید وسیعی از غیر خالق انسان بر نمی آید. بنابراین بشر با علم محدود نمی تواند چنین عدالتی را برقرار کند، شاهد آنهم نوسانات شدت و ضعف قوانین جزایی بشری در طول تاریخ است که گاهی با افراط و گاهی با تفریط روبرو بوده است.

نکته: عادلانه بودن مجازاتهاي اسلامي، اگرچه در مقام ثبوت غير قابل ترديد است و با برهاني اني (از علت به معلول) قابل اثبات است، در مقام اثبات به جز در خصوص مجازات قصاص كه عدالت عيني و ملموس است، بسيار مشكل مي توان آن را به صورت لمي(از معلول به علت) ثابت كرد. مثلا اين كه مجازات زناي غير محصنه صد ضربه تازيانه است چيزي نيست كه بتوان با دلايل فلسفي و رياضي، تناسب بين جرم و مجازات را در مورد آن ثابت كرد. بنابر اين راهي براي عادلانه دانستن اين مجازاتها از نظر كميت وكيفيت جز اعتقاد به عادل بودن واضع آنها وجود ندارد.
بنابراین از این طریق که خداوند عادل است می توان گفت مجازاتهای اسلام نیز بر طبق حکمت و عدالت الهی تدوین شده و از این نظر قابل اتباع و عقلانی است. اما اینکه عقل ما دلیلی برای نوع این مجازاتها و نحوه اجرای آن ارائه کند، مشکل به نظر می رسد، چرا که عقل انسان محدود بوده و نمی تواند به تمامی علل و حکمتهای احکام پی ببرد. هر چند برخی حکمتهای چنین مجازاتهایی را می توان بیان کرد.


[/HR]1. سوره اسراء، آیه 70.
2.
سوره مومنون، آیه 14.
3. سوره اعراف، آیه179.
4. مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص 289.
5. مجازات‏ها در حقوق كيفرى يهود، حسين سليمانى، مجله هفت آسمان شماره 9و10.
6. مانند: تحمیل هزینه های سنگین، ایجاد مشکلات برای خانواده های زندانیان، عدم اصلاح پذیری محکومان، هدر دادن نیروی کار و ...
7. برای اطلاع بیشتر ر.ک: تاملی پیرامون مجازات حبس در نظام حقوقی اسلام، احمد حاجی ده آبادی، مجله مطالعات فقه و حقوق اسلامی، شماره 4.

[/]

با سلام و تشکر از اینکه پاسخ مرا تا حدودی فرمودید و به آرشیو ارجاعم ندادید.
نکاتی در سوالم بود که به آن اشاره نکردید و ضمنا نیازی نبود تا در مورد لازم بودن مجازات و عدم ترحم بر پلنگ تیز چنگال توضیح بفرمایید که این بدیهی است و جزو سوال من نبود یک نکته مهم این بود که انسانها از لحاظ بنیه بدنی با هم متفاوتند یکی آنقدر ضعیف است که با صد ضربه شلاق صد بار حضرت عزراییل را ملاقات میکند و دیگری آنقدر قوی و ورزشکار است که صد ضربه شلاق برایش حکم یک ماساژ سنگین ورزشی را دارد و در آخر هم با کیف میگوید آخیش حسابی حال اومدم. مثلا بدن ورزشکاران کونگ فو کار بدلیل بدنسازی شدید آنقدر قوی است که میتوان بدون کوچکترین آسیب در بدنشان چوب خورد کرد و ایشان از شلاق هیچ آزاری نمی بینند، خب درین صورت می بینیم که مجازات شلاق عدالت را رعایت نمیکند به یکی بیش از جرمش لطمه میزند و به دیگری اصلا اثری ندارد، خب خداوند چطور به همچین مسئله ای در وضع این مجازات توجه نکرده حال آنکه سلب آزادی قوی بنیه و ضعیف بنیه را بیک میزان آزار میدهد و زندان بانان هم برای دانشگاه نشدن زندان راهکار دارند و آن زندان انفرادی است. بعد عرض شد که مجازات شکنجه در مقایسه با سایر مجازاتها چقدر انسانی و وجدانی است؟ بیاد دارم یکی از دلایل انقلاب و یکی از خواستهای مردم در انقلاب همین مسئله شکنجه بود که مسلمان و غیر مسلمان در مورد اینکه نباید باشد با هم متفق القول بودند و همه خوب میدانیم که شلاق زدن یکی از مصادیق بارز شکنجه است چیزی که وجدان هیچ انسانی آنرا نمی پذیرد، البته مسلم است که در 1400 سال پیش شلاق زدن نسبت به امروز مجازات موجه تری بوده اما هر چه زمان جلوتر میرود کمال بشر بیشتر میشود و بی گمان انتخابهای بهتر و کامل تری خواهد داشت و به شان انسانی احترام بیشتری خواهد گذاشت، همین حقوق بشر تا بیش از 70 سال پیش وجود نداشت اما بوجود آمد هیچکس هم نمیتواند بگوید چیز بدی است مقصودم اینست که چرا از ابتدا مجازات هایی وضع نشد که برای عصر امروز هم مناسب باشد و جنبه شکنجه نداشته باشد این را هم بگویم که در زمان انقلاب حتی خود امام خمینی هم شکنجه در زندانها را درست نمیدانستند برای این گفتم که نفرمایید شکنجه خوب و درست است و شکنجه بودن شلاق هم که بدیهی است . حال اگر لطف بفرمایید به تمام موارد ذکر شده پاسخ بفرمایید بسیار سپاسگزار خواهم شد و لطفا موردی را از قلم نیاندازید
با تشکر از توجه و حوصله شما

سلام علیکم

mehrdaad.;901225 نوشت:
انسانها از لحاظ بنیه بدنی با هم متفاوتند یکی آنقدر ضعیف است که با صد ضربه شلاق صد بار حضرت عزراییل را ملاقات میکند و دیگری آنقدر قوی و ورزشکار است که صد ضربه شلاق برایش حکم یک ماساژ سنگین ورزشی را دارد

قانون گذار مجازات را برای نوع انسان در نظر می گیرد به این معنا که عموم مردم در آن یکسان باشند، به عبارتی هر حکم کلی که بخواهد برای بشر قابل اجرا باشد باید به نحوی باشد که اکثریت را شامل شود. حدود شرعی نیز همین خصوصیت را دارند. به همین ترتیب مجازات حبس هم برای همه یکسان نیست، مثلا برای یک فوق تخصص پزشکی یا یک سیاست مدار خبره مجازات حبس خیلی زیانبارتر است تا یک شخص معتاد و بیکار. پس حبس نیز به عنوان یک قانون کلی در مورد همه یکسان نیست، برای برخی هر ساعتش مانند یکسال است و برای برخی در حبس بودن با آزاد بودنش چندان تفاوتی ندارد.

mehrdaad.;901225 نوشت:
زندان بانان هم برای دانشگاه نشدن زندان راهکار دارند و آن زندان انفرادی است.

از آنجایی که انسان یک موجود اجتماعی است، زندان انفرادی به عنوان سنگین ترین نوع مجازات محسوب می شود و در هیچ کجای دنیا کل حبس یک نفر را در زندان انفرادی قرار نمی دهند، چرا که بعد مدتی شخص مشکلات روانی پیدا خواهد کرد. پس نمی توان تمام زندانیان را در سلول انفرادی قرار داد. به همین دلیل در هیچ کجای دنیا تمام زندانیان را از ابتدا تا انتهای حبس در سلول انفرادی قرار نمی دهند.

mehrdaad.;901225 نوشت:
مجازات شکنجه در مقایسه با سایر مجازاتها چقدر انسانی و وجدانی است؟

شکنجه با حد تفاوت دارد.
شکنجه در لغت به معنای رنج و عذاب یا آزار و اذیت است.(عمید، فرهنگ لغت، ص852) اگر معنای لغوی آن مد نظر شما باشد، از آنجایی که هر نوع آزار و اذیت را شامل می شود، حبس را نیز در بر می گیرد. در حالی که معنای اصطلاحی آن به رفتارهای غیر انسانی اعم از آزار و اذیت روحی و جسمی متهم یا مظنون اطلاق می گردد که برای کسب اقرار یا اطلاع از آنها صورت می گیرد.(قانون اساسی، اصل 38) چنین معنایی از شکنجه در جمهوری اسلامی ممنوع است. همچنین در کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل نیز آزار و اذیتی که مطابق قانون باشد استثنا شده است:
هر عملی که به واسطه آن و تعمداً درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، و بنابر دلایل تبعیض آمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می‌شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفاً منبعث از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن‌ها باشد، نیست.
بنابراین حدود شرعی چون مطابق قانون اند و از طرفی در مورد مجرم اجرا می شوند نه متهم تا از او کسب اطلاعات کنند، شامل معنای اصطلاحی شکنجه نمی شوند.
از طرفی مجازات حبس در 1400 سال پیش و البته قبل از آنهم وجود داشت و اینطور نیست که جدیدا به آن پی برده باشند، با این وجود برای برخی مجرمین خداوند متعال مجازات تازیانه را قرار داده نه حبس. پس این مطلب که با رشد بشر باید نوع مجازات تغییر کند، مبنای شرعی ندارد. بدین ترتیب با توجه به حکمت الهی می توان گفت این نوع از مجازات بازدارندگی بیشتری داشته و صلاحیت بیشتری برای برچیده شدن فساد در جامعه دارد.

mehrdaad.;899524 نوشت:
خدا وکیلی عقل و جان و ارزشهای شما فارغ از اینکه این مسئله وحی منزل است درین خصوص چه نظری دارد ؟؟؟

خیلی ساده است عزیز من!
وقتی ما "خداوند" را کاملترین موجود بدانیم که علم مطلق را دارا است و یقین به الهی بودن قرآن داشته باشیم ، و از طرف دیگر می دانیم که علم بشر ، روز به روز کاملتر می شود و چه بسا نظریات امروز توسط کشفیات فردا نفی شوند ، لذا یقین داریم که آنچه خداوند فرموده است دارای حکمتی است ولو اینکه علم امروز قادر به تبیین آن نباشد. و لا شک فیه ابداً.

توضیحاً:
درست است که "علم" ، بهترین فضیلت انسان است و در مدح آن حتی در روایات و دین ما هم بسیار مطلب وارد شده است. اما چند نکته وجود دارد:
1- "علم" به معنای "علم تجربی" نیست. علم تجربی تنها بخشی از علم است، نه همه علم! و اتفاقاً علم تجربی علیرغم اثرات فنی آن در رفاه مادی انسانها ، از درجات پایین علم است. علومی مثل علوم عقلی و حکمت ، ارزش و درجه بییشتری از علم تجربی دارند.

2- طبق احادیث دینی ، "علم حقیقی" را فقط از کانال اهل بیت علیهم السلام می توان دریافت نمود که واجد کمال عصمت هستند. این به این معنی شاید باشد که علوم دریافتی از آن بزرگواران ، از یقین مطلق برخوردار است. برعکس علومی که از ناحیه افراد عادی بشر به دست می آید که احتمال خطا دارد.

منظور این نیست که ما بیاییم و علوم تجربی مثل پزشکی را هم از اهل بیت علیهم السلام بگیریم! بلکه منظور این است که اگر علمی که از ناحیه بشر دریافت شده است ، با علمی که از ناحیه آن بزرگواران دریافت شده است ، تعارض پیدا کرد ، بدانیم که کدامیک کاملا حق است و کدامیک نیاز به تجدید نظر دارد.

اینجا را ببینید.


درست است که علم ، یک کمال و مقام بسیار والا است. اما اولاً آن را محدود در "علم تجربی" نکنیم ، ثانیاً باید "خدا محور" باشیم ، نه "علم محور". ما بنده خدایی هستیم که ما و همه جهان را آفریده است. لذا عقلاً سخن "خالق" (خدا) بر نتایج تجربی کارهای علمی "مخلوق او" ، ارجح است.

طوفان خورشیدی، عضو وفادار، ولی با توجه به اسمتون باید گفت عضو طوفانی و خطرناک، فرمودید چون از طرف خدا گفته شده پس دیگه حله و احتیاجی به بحث نداره، اگر اینطور باشد شاید بیش از 90 درصد سوالات بی موردست، اما چیزی که مهم است و باعث کمال میشود، کنجکاوی و بدنبال دلیل و علت رفتن است به نظر من نباید به ذهن پرسش گر گفت ساکت باش مگر نمیدانی خدا گفته پس خفه ، این طرز برخورد با پرسشهای ذهن و کنجکاوی بشر بنوعی ارتجاعی و مانع از رشد و کمال انسان میشود، اگر اشتباه نکنم در خود قران هم آمده ، هر چیزی که می شنوید اگر با عقل جور در نیامد نپذیرید، یا اینکه در هر چیز نشانه هایی است برای خردمندان، و یا سفارش به اندیشیدن و تفکر، یا بی دلیل نپذیرفتن، و من گمان نمیکنم در جایی از قران گفته شده باشد که چون این مسئله را خدا گفته هیچکس حق ندارد در مورد آن فکر کند و بی چون و چرا دربست باید بپذیرد و از این لحاظ قران و اسلام بسیار مترقی و بسیار مشوق کنجکاوی و سوال و اندیشه هستند، و اگر غیر این باشد که کمالی صورت نمی گیرد. بنابراین من مایلم هر چیزی که خداوند فرموده در موردش فکر کنم و کنجکاوی و سوال کنم و به این دلیل که چون کلام خداست بی تفکر و تعقل رهایش کنم اینرا مسیر درستی نمیدانم، و بفرمایید که چرا پیامبر اکرم فرمودند یکساعت تفکر برتر از 70 سال عبادت است، این جمله خود گواه اینست که از انسانها انتظار تفکر و کنجکاوی و سوال میرود نه فکر نکردن بدلیل آنکه کلام خداست، بعضی چیزها هم هست که فکر ما قاصر از درک معنا و مفهوم آنست اما درین موارد هم فکر کردن خطا نیست ممکن است به نتیجه ای که میخواهیم نرسیم اما ممکن است به نتایج دیگری که نمی خواستیم برسیم و چیزهای دیگری بر ما معلوم شود بهرحال کنجکاوی و سوال و دلیل خواستن زیان که ندارد هیچ بلکه سودمند هم هست. ضمنا مطمئن باشید که اصلا" ساده نیست که فرمودید خیلی ساده است چون اگر چنین بود خداوند نمی گفت در هر چیزی نشانه هایی هست برای خردمندان پس برای آنکه از خرد دور نشویم بهترست همه چیز را چون از طرف خداست ساده نپنداریم.

mehrdaad.;901702 نوشت:
طوفان خورشیدی، عضو وفادار، ولی با توجه به اسمتون باید گفت عضو طوفانی و خطرناک، فرمودید چون از طرف خدا گفته شده پس دیگه حله و احتیاجی به بحث نداره، اگر اینطور باشد شاید بیش از 90 درصد سوالات بی موردست، اما چیزی که مهم است و باعث کمال میشود، کنجکاوی و بدنبال دلیل و علت رفتن است به نظر من نباید به ذهن پرسش گر گفت ساکت باش مگر نمیدانی خدا گفته پس خفه ، این طرز برخورد با پرسشهای ذهن و کنجکاوی بشر بنوعی ارتجاعی و مانع از رشد و کمال انسان میشود، اگر اشتباه نکنم در خود قران هم آمده ، هر چیزی که می شنوید اگر با عقل جور در نیامد نپذیرید، یا اینکه در هر چیز نشانه هایی است برای خردمندان، و یا سفارش به اندیشیدن و تفکر، یا بی دلیل نپذیرفتن، و من گمان نمیکنم در جایی از قران گفته شده باشد که چون این مسئله را خدا گفته هیچکس حق ندارد در مورد آن فکر کند و بی چون و چرا دربست باید بپذیرد و از این لحاظ قران و اسلام بسیار مترقی و بسیار مشوق کنجکاوی و سوال و اندیشه هستند، و اگر غیر این باشد که کمالی صورت نمی گیرد. بنابراین من مایلم هر چیزی که خداوند فرموده در موردش فکر کنم و کنجکاوی و سوال کنم و به این دلیل که چون کلام خداست بی تفکر و تعقل رهایش کنم اینرا مسیر درستی نمیدانم، و بفرمایید که چرا پیامبر اکرم فرمودند یکساعت تفکر برتر از 70 سال عبادت است، این جمله خود گواه اینست که از انسانها انتظار تفکر و کنجکاوی و سوال میرود نه فکر نکردن بدلیل آنکه کلام خداست، بعضی چیزها هم هست که فکر ما قاصر از درک معنا و مفهوم آنست اما درین موارد هم فکر کردن خطا نیست ممکن است به نتیجه ای که میخواهیم نرسیم اما ممکن است به نتایج دیگری که نمی خواستیم برسیم و چیزهای دیگری بر ما معلوم شود بهرحال کنجکاوی و سوال و دلیل خواستن زیان که ندارد هیچ بلکه سودمند هم هست. ضمنا مطمئن باشید که اصلا" ساده نیست که فرمودید خیلی ساده است چون اگر چنین بود خداوند نمی گفت در هر چیزی نشانه هایی هست برای خردمندان پس برای آنکه از خرد دور نشویم بهترست همه چیز را چون از طرف خداست ساده نپنداریم.

سلام
اصلاً منظورم این نبود که کسی دنبال کشف علت نرود!!!!
اصلا هیچ دینی به اندازه اسلام ، توصیه به علم آموزی و کشف آیات الهی نکرده...

بنده فرض را بر این گذاشته بودم که شما معتقد به اسلام هستید.

عرض بنده این بود که در مرحله اول شما در قلب خود یقین داشته باشید که حق کدام است و باطل کدام است و در این مساله دچار تردید و دو دلی نباشید.

در مرحله بعد ، شما می توانید جهت پیدا کردن علت آن چیزی که قلباً به آن یقین دارید ، بروید و تحقیق علمی انجام دهید. اتفاقاً این کار بسیار مورد تأکید دین است و از عبادات بالا شمرده شده است. کتابهای زیادی توسط علمای اسلام تحت عنوان "علل الشرایع" (علت های احکام دینی) نوشته شده است که می توانید از آنها استفاده کنید.

آن اعتقاد قلبی هم راهنمای شما خواهد بود. زیرا شما می دانید که "حق" چیست و فقط دنبال "علت" آن هستید. پس نصف راه را رفته اید. یعنی از صفر شروع نکرده اید.

اگر در تحقیقات خودتان به نتیجه ای برسید که با حرف قطعی السند دین مغایرت داشته باشد ، شما با توجه به اعتقاد قلبی تان ، می دانید که یک جای کار اشکال دارد ، لذا آن را بازنگری خواهید کرد تا اشکال رفع شود.

البته اگر کسی بگوید من در حقانیت اسلام شک دارم ، خوب این حرف دیگری است و او روی پله صفر قرار دارد و باید از ابتدا وجود خدا و نبوت عامه و نبوت خاصه برایش بحث و اثبات شود و بعد از مدتی طولانی ، به این جا برسد که بخواهد علت احکام را کشف کند. پست قبلی بنده در جواب چنین شخصی نبوده است.

فرض من در آن پست این بود که با یک "پرسشگر مسلمان" صحبت می کنم. یعنی کسی که حقانیت اسلام را قبول دارد اما می خواهد علت احکام را هم بداند.
نه با یک "پرسشگر نامسلمان" (که در اسلام شک دارد) یا یک "مسلمان ناپرسشگر" (که اصلاً سئوالی ندارد و دنبال علت ها نمی رود).

واقعا که ....
شما چطور به خود اجازه میدهید در مورد دیگران قضاوب کنید و حکم صادر کنید که مسلمان است یا نه
بنده لزومی نمی بینم در مورد خود توضیحی دهم، اما شما بدانید که خود را به غلط جای خدا نشاندید و قضاوت میکنید نمیدانم چطور فکر میکنید مگر شما خدا هستید یا بنده خاصه خدا که از همه سر است و اجازه دارد به کسی غیر مسلمان گوید. کلام شما و قضاوت و حکم شما چطور شما را معرفی میکند جناب مسلمان معتقد؟

[="Tahoma"][="Blue"]

سلام
دوستان با حفظ احترام سعی کنید از موضوع بحث خارج نشوید تا بنده مجبور به حذف پست نگردم.

جزاکم الله خیرا

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم


سوال:
آیا مجازات انسان بوسیله تازیانه؛ با کرامت او منافات ندارد؟
عقلی است؟ مصداق شکنجه نیست؟



پاسخ:

مقدمه؛ اسلام برای انسان دو نوع کرامت قائل است:
الف) کرامت ذاتی:
همه انسانها بنابر ایاتی مانند: لقد کرمنا بنی آدم(1)؛ فتبارک الله احسن الخالقین(2) از این کرامت برخوردارند. این کرامت تا زمانی برای انسان ثابت است که با جنایت یا خیانت آنرا از خود سلب نکند.
ب) کرامت اکتسابی:
هر انسانی با استفاده از استعدادهای خود می تواند به کسب فضائلی مانند تقوا پرداخته و از چنین کرامتی برخوردار گردد. به همین دلیل خداوند در سیزدهمین آیه از سوره حجرات می فرماید: ان اکرمکم عند الله اتقاکم. اسلام ارزش نهایی و غایی انسان را در کرامت اکتسابی معرفی می کند.

در پاسخ بنابر مقدمه مذکور، کرامت ذاتی باعث افتخار نیست؛ بلکه کرامتی موجب افتخار است که در قبال اعتقادات، اعمال و رفتار انسان باشد. به همین دلیل خداوند در جای دیگر برخی انسانها را مانند حیوان و بلکه بدتر معرفی می کند(3) و این به دلیل غفلت و بکار نبردن استعدادهای اوست.

بنابراین کرامت حقیقی در گرو اعمال اختیاری انسان است که او را در مسیر کمال و رشد قرار می دهد. آیت الله مصباح در این رابطه می فرماید:
از دیدگاه اسلام، انسان کرامت تکوینی دارد که عبارت است از نعمت هایی که خداوند متعال به انسان داده است. انسان به دلیل داشتن همین کرامت، دارای تکالیف سنگین می گردد که در صورت عدم انجام آنها از انسانیت ساقط می شود؛ و بلکه از هر جنبنده ای پست تر می گردد. بنابراین ارزش انسان هیچگاه مطلق نیست.(4)

اما در پاسخ به قسمت دوم سوال، مجازات شلاق در دیگر ادیان نیز مرسوم بوده، به عنوان مثال در دین یهود براى اجراى مجازات تازيانه از شلاقى كه از چرم گوساله ساخته شده است استفاده مى‏ شود. كمر و سينه محكوم را برهنه مى‏كنند و يك‏ سوم ضربه‏ ها را بر سينه و دو سوم ديگر را بر پشت وى مى ‏زنند. محكوم در حال اجراى حكم خميده است و مامور اجراى حكم بر روى سنگى مى ‏ايستد و تازيانه مى‏ زند. اجراى اين مجازات با روايت پندآميز و تسلى ‏بخش آياتى از كتاب مقدس همراه مى ‏شود.(5) بنابراین مجازات برخی گناهان توسط تازیانه مختص اسلام نیست و در دیگر ادیان نیز مرسوم بوده است.

در رابطه با سومین بخش پرسش نیز اینکه رحمت الهي وسيع بوده و شامل همه چيز مي شود و همچنین پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي رحمت به عالميان فرستاده شده است، منافاتی با مجازات و سخت گیری بر مجرمان ندارد. چرا که آزادی کامل انسان و عدم مجازات مجرم سبب تکریم بشر نمی گردد و یقینا هيچ خردمندي هر ترحمي را فضيلت نمي شمارد چون بكار بردن رأفت و رحمت در بعضي موارد ظلم بر خود مجرم و ديگران است: چون ترحم بر افراد ظالم، ظلم بر افراد صالح است.

ترحم بر پلنگ تيز دندان
ستم كاري بود بر گوسفندان


بنابراین مجازات مجرم مورد توافق عقلاست. اما اینکه نوع مجازات چطور باشد؟ باید بررسی کرد که چه نوع مجازاتی کارایی بیشتر و ضرر کمتری دارد. اسلام فی الجمله مجازات حبس را در برخی موارد اندک مطرح نموده است. اما با توجه به مشکلات و ضررهای چنین مجازاتی(6)، نمی توان آنرا به تمام جرائم سرایت داد. چرا که در اکثر موارد زندان تبدیل به محلی برای انتقال تجارب زندانیان در ارتکاب جرائم می گردد.(7)

علاوه بر این، وضع قوانين كيفري بايد از طرف مرجعي صورت گيرد كه بتواند با در نظر گرفتن كليه ي عوامل مؤثر در اين مسئله تناسب واقعي بين جرم و مجازات را رعايت كند. چنین دید وسیعی از غیر خالق انسان بر نمی آید. بنابراین بشر با علم محدود نمی تواند چنین عدالتی را برقرار کند، شاهد آنهم نوسانات شدت و ضعف قوانین جزایی بشری در طول تاریخ است که گاهی با افراط و گاهی با تفریط روبرو بوده است.

در مورد عقلی بودن این مجازات نیز عادلانه بودن مجازاتهاي اسلامي، اگرچه در مقام ثبوت غير قابل ترديد است و با برهاني اني (از علت به معلول) قابل اثبات است، در مقام اثبات به جز در خصوص مجازات قصاص كه عدالت عيني و ملموس است، بسيار مشكل مي توان آن را به صورت لمي(از معلول به علت) ثابت كرد. مثلا اين كه مجازات زناي غير محصنه صد ضربه تازيانه است چيزي نيست كه بتوان با دلايل فلسفي و رياضي، تناسب بين جرم و مجازات را در مورد آن ثابت كرد. بنابر اين راهي براي عادلانه دانستن اين مجازاتها از نظر كميت وكيفيت جز اعتقاد به عادل بودن واضع آنها وجود ندارد.

بنابراین از این طریق که خداوند عادل است می توان گفت مجازاتهای اسلام نیز بر طبق حکمت و عدالت الهی تدوین شده و از این نظر قابل اتباع و عقلانی است. اما اینکه عقل ما دلیلی برای نوع این مجازاتها و نحوه اجرای آن ارائه کند، مشکل به نظر می رسد، چرا که عقل انسان محدود بوده و نمی تواند به تمامی علل و حکمتهای احکام پی ببرد. هر چند برخی حکمتهای چنین مجازاتهایی را می توان بیان کرد.

اما در مورد اینکه ایا مجازات شلاق مصداق شکنجه است یا نه؟ باید گفت، شکنجه در لغت به معنای رنج و عذاب یا آزار و اذیت است.(8) اگر معنای لغوی آن مد نظر باشد، از آنجایی که هر نوع آزار و اذیت را شامل می شود، حبس را نیز در بر می گیرد. در حالی که معنای اصطلاحی آن به رفتارهای غیر انسانی اعم از آزار و اذیت روحی و جسمی متهم یا مظنون اطلاق می گردد که برای کسب اقرار یا اطلاع از آنها صورت می گیرد.(9) چنین معنایی از شکنجه در جمهوری اسلامی ممنوع است. همچنین در کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل نیز آزار و اذیتی که مطابق قانون باشد استثنا شده است:

هر عملی که به واسطه آن و تعمداً درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)،
و بنابر دلایل تبعیض آمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می‌شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفاً منبعث از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن‌ها باشد، نیست.
بنابراین حدود شرعی چون مطابق قانون اند و از طرفی در مورد مجرم اجرا می شوند نه متهم تا از او کسب اطلاعات کنند، شامل معنای اصطلاحی شکنجه نمی شوند.

نکته: مجازات حبس در 1400 سال پیش و البته قبل از آنهم وجود داشت و اینطور نیست که جدیدا به آن پی برده باشند، با این وجود برای برخی مجرمین خداوند متعال مجازات تازیانه را قرار داده نه حبس. پس این مطلب که با رشد بشر باید نوع مجازات تغییر کند، مبنای شرعی ندارد. بدین ترتیب با توجه به حکمت الهی می توان گفت این نوع از مجازات، بازدارندگی بیشتری داشته و صلاحیت بیشتری برای برچیده شدن فساد در جامعه دارد.


[/HR]1. سوره اسراء، آیه 70.
2. سوره مومنون، آیه 14.
3. سوره اعراف، آیه179.
4. مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص 289.
5. مجازات‏ها در حقوق كيفرى يهود، حسين سليمانى، مجله هفت آسمان شماره 9و10.
6. مانند: تحمیل هزینه های سنگین، ایجاد مشکلات برای خانواده های زندانیان، عدم اصلاح پذیری محکومان، هدر دادن نیروی کار و ...
7. برای اطلاع بیشتر ر.ک: تاملی پیرامون مجازات حبس در نظام حقوقی اسلام، احمد حاجی ده آبادی، مجله مطالعات فقه و حقوق اسلامی، شماره 4.
8. عمید، فرهنگ لغت، ص852.
9. قانون اساسی، اصل 38.

موضوع قفل شده است