کسب علم به چه قیمتی؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کسب علم به چه قیمتی؟

سلام
من یه دانش اموز رشته ریاضی پیش دانشگاهی هستم.
برای این که بتونم کامل همه چیز رو توضیح بدم مجبورم زیاد بنویسم.ببخشید.

در یک خانواده معمولی از نظر دینی بزرگ شدم(معمولی فکر کنم یعنی عرف جامعه ما !!)
به مرور از چند سال گذشته مسیری رو طی کردم که امروز حس میکنم هدف زندگی کاملا برام روشن شده(ان شاالله که همین طور باشه!!)

شاید تا یکی دو سال گذشته تمام خواسته ام این بود که یک ادم شاخ(!!) از لحاظ علمی و قدرت در جهان باشم چیزی که امروز به نظرم جاه طلبی به نظر میاد و حس میکنم این مسیر قطعا منو از کمالی که باید بهش برسم دور میکنه.

در مورد وضعیت تحصیلی هم باید بگم که مدال المپیاد دارم و الان هم تو سال پیش دانشگاهی وضعیت مناسبی برای شرکت در کنکور رو دارم.
من در مدارس خاص تحصیل میکنم و خیلی از دوستانم به فکر رتبه ی خوب در کنکور و اپلای کردن و رفتن از ایران و رسیدن به قدرت علمی هستند . چیزی که شاید من هم تا چند سال پیش ارزویش را داشتم اما امروز برایم بی ارزش شده و کمالی در ان نمیبینم.همه میگویند که دیوانه شده ام!!
واقعیت اینه که زندگی درست واقعا سخت و دشواره و خوش به حال انهایی که همه ی کارهایشان به خاطر محبوب حقیقی است.الان کامل حس میکنم که حتی مسائلی مثل عرفان و فقه هم به بیراهه بروند و فردی که انها را دنبال میکند به هدف نهایی دست پیدا نکند اما به نظرم در مسائل علم روز و مسیری که امروزه تقریبا تمام دانشجویان ما طی می کنند کمالی نیست و ایندو هم مسیر نیستند و رسیدن به هر یک منجر به از دست دادن دیگری میشود.
یعنی شما وقتی هدفت رو میزاری که یه روزی در اینده در فلان دانشگاه امریکا استاد باشی باید مسیر سختی رو طی کنی و شاید اولین چیزی که باید بهش دست پیدا کنی احتمالا رتبه ی خوب کنکور است. حالا مشکلات طی کردن این مسیر:

۱-شما مجبوری مدت زیادی از روز رو به مطالعه ی مباحث چرت و پرت(پوزش می طلبم بابت استفاده از این لفظ!) بپردازی که کمالی در انها نیست.
۲-این مطالعه ی بالا شما رو از عبادت و به یاد الله بودن دور میکنه.
۳-شما اگه یه ازمون رو خراب کنید ناراحت میشید.(این ناراحتی رو واقعا زشت میدونم و نشانه ی دور شدن انسان از غایت نهاییه)
۴-بدتر از همه وای با حال ان روزی که حس کنید از دیگران قوی تر و بهتر هستید!و ...

(نمیدونم اینی که الان میخوام بگم گفتنش درسته یا نه اما برای روشن تر شدن ماجرا میگم:من از نظر انسجام و قدرت فکری نسبتا قوی تر از خیلی ها هستم.خیلی از اوقات این مسئله برایم ارزشی ندارد و به ان اهمیتی نمیدهم اما وقتی مثلا میبینم در یک ازمون با نصف مطالعه بقیه نمره ای گاها تا دوبرابر بقیه کسب میکنم دچار خودبزرگ پنداری میشوم و این مسئله به شدت ازارم میدهد.)

اما حرف اخر:
تعریف من از زندگی در جهت رسیدن به کمال:
این که شما هر لحظه امادگی مرگ رو داشته باشید و این که اگه مثلا به شیوه ای به یقین رسیدید که مثلا یک سال دیگر از این دنیا میروید مسیر زندگی خود را تغییر ندهید و همان کارهایی را در این یک سال بکنید که اگر قرار نبود بمیرید انجام میدادید.
این که شما امروز خودتان را مجبور کنید ۱۴ ساعت کتاب های بی فایده و گاعا مضر را مطالعه کنید تنها یک دلیل میتواند داشته باشد ان هم این است که سالها بعد به مقام دنیوی برسید.در نتیجه این روش زندگی هر دو ویژگی زندگی در جهت کمال را ندارد نه شما برای مرگ اماده اید نه این که اگر بدانید که قرار است بمیرید دیگر درس میخوانید.
حال اینکه ایا من دیوانه شدم ؟و اگر نه باید چه کنم ؟

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

بنام تنها خالق یکتای عالم
با سلام و احترام
زاویه نگاه انسانها خیلی مهم و کلیدی است، در برخی از موارد نوع نگاه و تفکر یک انسان متوسط را به بالاترین قدرت علمی تبدیل کرده و برعکس گاهی یک شخص پر استعداد را تبدیل به یک دزد و یا مجرم حرفه ای می کند، از این جهت باید توجه داشته باشیم که نوع شناخت و تفسیر جهان و اهداف در زندگی ما بسیار تاثیر گذار بوده و می توان نقش کلیدی را ایفاء کرد. شما قبل از هر چیز باید اهداف خودتان را معین کنید، اهداف محکم و قوی انگیزه انسان را قوی تر کرده و باعث صلابت روح و روان انسان می شود، افرادی که اهداف حساب شده و واقعی را برای خود ترسیم می کنند و برای رسیدن آن پیگیر و تلاش جدی دارند، معمولا افراد موفقی هستند، آنچه مهم است و می تواند راستای زندگی انسان را معنی دار بکند، اهداف الهی است. اگر علم را بخاطر خدمت به مسلمین و عزت اسلام فرا بگیریم، این یک عبادت الهی تلقی می شود، اگر روزی 14 ساعت مطالعه هم بکنی معنی دار می شود و خدا برکت خود را نازل می کند. جامعه مسلمین به پزشک؛ مهندس، کارگر و... به هر شغل و علمی نیاز دارد، منتها آنچه تاکید شده کسب رضایت الهی و پاک کردن نفس از لذت طلبی محض مادی و رهایی از خواهش های نفسانی است. به نظر می رسد شما با توجه به استعداد و توانایی خودتان یک بار دیگر اهداف و نیت خودتان را مورد بررسی قرار دهید و چشم انداز خودتان را تغییر بدهید، با یک تلاش گسترده و با نیت پاک همتی دوباره و با انگیزه قوی خودتان را در مسیر علم و معرفت مسلح کنید تا با این تلاش و حرکت باعث کسب رضایت الهی و خدمت گسترده به جامعه بشری داشته باشید. در واقع باید بینش و رویکرد خودتان را تغییر بدهید و قضایا و علم را با دید مادی گرایانه تفسیر نکنید، در ضمن به تلاش گسترده با اهداف عالی و پاک مسیر پیشرفت را انتخاب و تمام توان خودتان را به کار بگیرید و از منفی بافی و تفسیر عاقبت علم و پیشرفت را با یک رویکردهای خسته کننده و سست کننده بپرهیزد تا شاهد موفقیتهای سازنده باشید. انسان به تمام ابعاد زندگی خود می تواند جهت الهی بدهد و آنچه برای ما تاکید و سفارش شده همین موضوع است، فلذا لازم است این نگاه خودتان را تغییر داده و با یک رویکرد الهی به تمام تلاش و کوشش خودتان ادامه بدهید تا از مسیر علم، زندگی معنی دار را تجربه کنید، حرکت در مسیر علم همراه با کسب رضایت الهی انسان را به سوی کمال می رساند، در حقیقت عمل+ علم+ کسب رضایت الهی شاه کلید کمال انسان است.

[="Tahoma"][="Navy"]

دوست خوب;897340 نوشت:
اما حرف اخر:
تعریف من از زندگی در جهت رسیدن به کمال:
این که شما هر لحظه امادگی مرگ رو داشته باشید و این که اگه مثلا به شیوه ای به یقین رسیدید که مثلا یک سال دیگر از این دنیا میروید مسیر زندگی خود را تغییر ندهید و همان کارهایی را در این یک سال بکنید که اگر قرار نبود بمیرید انجام میدادید.
این که شما امروز خودتان را مجبور کنید ۱۴ ساعت کتاب های بی فایده و گاعا مضر را مطالعه کنید تنها یک دلیل میتواند داشته باشد ان هم این است که سالها بعد به مقام دنیوی برسید.در نتیجه این روش زندگی هر دو ویژگی زندگی در جهت کمال را ندارد نه شما برای مرگ اماده اید نه این که اگر بدانید که قرار است بمیرید دیگر درس میخوانید.
حال اینکه ایا من دیوانه شدم ؟و اگر نه باید چه کنم ؟

سلام برادر عزیز
بنده جوانی را می شناسم که در دوران دبیرستان راحت رتبه اول کلاس و مدرسه بود و با رتبه خوبی به دانشگاه رفت و در دانشگاه هم جزء ممتازها بود اما دقیقا چند ماه قبل از گرفتن لیسانس به یک انگیزه معنوی( به زعم خودش) دست از درس و زندگی عادی کشید و برگشت به خانه و مشغول عبادت شد چنان خود را در عبادت غرق کرد که بدنش در معرض آسیب قرار گرفت اما.....
الان نه کار و شغلی دارد نه فایده ای برای خانواده و جامعه اش و از لحاظ معنوی هم چیز ویژه ای در او دیده نمی شود
به نظر بنده آنچه شما مطرح کرده اید دو قطبی افراط و تفریط است. یعنی در یکسو کسانی اند که به تحصیلات در خارج و رسیدن به مقامات علمی و اقتصادی فکر می کنند و ارزشی برای تعالی معنوی قائل نیستند در طرف دیگر شما قرار دارید که به انگیزه معنوی برای این امور مادی بلکه علمی ارزشی قائل نیستید
مطمئنا هردو تفکر از حد اعتدال خارج بوده و از عقلانیت لازم برخوردار نیست. آنچه که مطلوب است این است که انسان هم مدارج علمی و مادی را طی کند و هم ارتباط تنگاتنگ خود را با خدای متعال حفظ کند. آنوقت در دو سو موثر می شود یعنی هم مایه برکت و گشایش در امور دنیوی خواهد بود هم مایه تعالی معنوی خود و اطرافیانش. هیچ شکی نیست که یک دانشمند بزرگ مومن بسیار ارزشمندتر از یک مومن غیر دانشمند و یا یک دانشمند فاقد ایمان است. اینجا دو کمال دست یافتنی برای شما با این استعداد علمی و معنوی وجود دارد که امکان وصول به هردو آنها برای شما هست و هنر در بدست آوردن هردو آنهاست. فراموش نکنیم در اسلام راه کمال از متن جامعه عبور می کند و این دین دین اعتدال است. بیشتر فکر کنید و بدون مشورت کامل با اهل فکرو تجربه دست به اقدامی که فردا موجب پشیمانی تان شود نزنید.
امیدواریم روزی برسد که به شما نیز همچون چمرانها و علی محمدی ها که علم و دین را باهم جمع کردند افتخار کنیم.
یا علیم یا حکیم[/]

با عرض سلام و احترام

آیت الله جوادی املی مکررا می فرمایند ما اگر بخواهیم دانشگاه ها را اسلامی بکنیم بایستی برای اول همه کار ها خدا بیاوریم آنگاه دانشگاه های ما می شود اسلامی ، اگر در علم ستاره شناسی بگوییم خدا این کار را انجام داد این علم می شود اسلامی، اما اگر خدا را از اول علوم برداریم(همچنان که غرب چنین کرد) این علم چیزی جز ضرر و زیان نیست .

آیت الله جوادی آملی می فرمایند :«ما هرگز فیزیک و شیمی غیر اسلامی نداریم. علم اگر علم است نمی تواند غیر اسلامی باشد زیرا علم صائب تفسیر خلقت و فعل الهی و تبیین کار خدا، حتما اسلامی است گرچه فهمنده این حقیقت را درنیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد» (بيانات حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (مدظلّه العالي) در ديدار با جمعي از قرآن پژوهان ، اعضاي هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي ـ حسينيّه احمد آباد ؛ مرداد 1386)

یادگیری علوم مختلف تجربی و ریاضی و ....،جستجو و تلاش در آفریده های محبوب حقیقی است.شما با این کار سعی در تبیین پدیده های مختلف الهی دارید.این بسیار ارزشمند،ستودنی و زیبا میتواند باشد.
از طرفی بیاد داشته باشیم که تاکید همیشگی حضرت امام خمینی بر این بود که ما محتاج غرب و شرق نباشیم.و بدین نحو اسلام سربلند باشد.جوانان مستعد ما می توانند که تولید علم کنند .به نظر این هدف کاملا الهی و مورد رضای حضرت دوست است.

نیاز به گفتن نیست که جابر بن حیان هم در محضر حضرت امام صادق علیه السلام علم شیمی می آموخت. پس این علوم نمی تواند علم لا ینفع به شمار آید.

«دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل» (الكافي، ج‏1، ص: 32)

رسول الله(ص)وارد مسجد شد، جماعتی را مشاهده فرمود که اطراف مردی حلقه زده اند، حضرت(ص)فرمود:این کیست؟ گفته شد:ایشان علاّمه است.فرمود(ص):علامه است، یعنی چه؟ گفتند:او داناترین مردم به معرفت اصل و نسب های عرب و دانا به وقایع روزگار(جاهلیت)و اشعار عربی است، همه اینها را خوب می داند.پیامبر(ص)فرمود:این علمی است که از ندانستن آن و جهل به آن ضرر وزیانی نرسد و از علم آن سودی حاصل نشود

دوست خوب;897340 نوشت:
تعریف من از زندگی در جهت رسیدن به کمال:
این که شما هر لحظه امادگی مرگ رو داشته باشید و این که اگه مثلا به شیوه ای به یقین رسیدید که مثلا یک سال دیگر از این دنیا میروید مسیر زندگی خود را تغییر ندهید و همان کارهایی را در این یک سال بکنید که اگر قرار نبود بمیرید انجام میدادید.

به نظرم تعریف خیلی جالبی است و کاملا درست.منتها اگر هدف شما از فراگیری علم ،هدف الهی باشد در همان یک سال هم لحظه ای از تلاش در این راه دست بر نخواهید داشت.

دوست خوب;897340 نوشت:
من از نظر انسجام و قدرت فکری نسبتا قوی تر از خیلی ها هستم.خیلی از اوقات این مسئله برایم ارزشی ندارد و به ان اهمیتی نمیدهم اما وقتی مثلا میبینم در یک ازمون با نصف مطالعه بقیه نمره ای گاها تا دوبرابر بقیه کسب میکنم دچار خودبزرگ پنداری میشوم و این مسئله به شدت ازارم میدهد.

وقتی شما در نظر داشته باشید که اگر قدرت ذهنی بالاتری نسبت به دوستان خود دارید،این برای شما ایجاد وظیفه میکند و یک نعمت الهی است که باید با استفاده ی بجا از آن ،شکر عملی آن را بجا آورید،در نتیجه خود را در مقابل خداوند مسئول میبینید و این احساس ،و این احساس و تفکر،مجالی برای جولان دادن حس هایی مثل خوربزرگ بینی نمی گذارد.

با آرزوی سعادت ابدی برای شما

مدت ها بود جمله ی " در یک دل چرا دو دوست " روی من تاثیر گذاشته بود و همیشه با خودم میگفتم به هیچ کس و هیچ چیز نباید دل بست و فقط باید عاشق خدا بود . این تفکر برای منی که پیش زمینه معنوی خوبی نداشتم خیلی مخرب بود .

ببین دوست من همه انسان ها برای شروع هر کاری از یه سوختی به نام عشق استفاده میکنن . تو میخوای خونواده تشکیل بدی باید عاشق زندگی باشی میخوای شغل انتخاب کنی باید عاشق شغلت بشی . اصلا یکی از دلیل های عقب موندگی کشور ما این تفکره . این تفکر مسمومه . برای رسیدن به محبوب حقیقی حتما نباید عارف باشی و تمام زندگیتو به کشف و شهود باشی . این دنیا فقط آیت الله بهجت نمیخواد .

خدا بهت هوش سرشار داده یعنی این که برو پی هدفت با عشق . این معنیش این نیست که داری از خدا دور میشی . تازه تو هرچقدر دستت بازتر بشه میتونی خدمت بیشتری به اسلام بکنی .

قدر موهبت الهیتو بدون .

درود
ممنون از همه دوستان که زحمت کشیدند و نوشتند تا بتونند کمکی کرده باشن.این که افراد میان و تجربیات و دانسته هاشون رو در اختیار بقیه میزارن واقعا ادمو شاد میکنه.ممنون
بریم سر اصل موضوع.
راستش وقتی اول اومدم و پست جناب نشاط رو خوندم تنها چیزی که به ذهنم رسید اینه که پستم نباید میومد اینجا Smile ضمن تشکر از ایشون و ممنون از وقتی که گذاشتند راستش بیشتر دوست داشتم که این موضوع از دیدگاه های عقلی و دینی و تجربی و فلسفی بررسی بشه ولی در هر صورت از راهنمایی های ایشون سپاسگزارم.
---------------------------------
یه سری از دوستان مثل اینکه اینجور برداشت کرده بودند که من با علم کلا مشکل دارم ولی این طور نیست.من با این روندی که داریم طی میکنیم مشکل دارم.یعنی خود علم خوبه اما ایا این وقت و زمانی که داریم میزاریم ایا واقعا منجر به رسیدن به علم میشه ؟این چیزهایی که از علم مطرح شد کمال علم بود نه دروسی که در حال حاضر مطرحه.
--------------------------------
یکی از دوستان مطرح کردند که دنیا فقط ایت الله بهجت نمیخواد.جمله جمله ی درستیه ولی به نظرم کاربردش درست نیست تو این زمان و مکان.مگه الان مثل ایت الله بهجت تو خیابون ریخته که بگیم دیگه نیاز نداریم.اتفاقا به نظرم به همچین کسایی بیشتر نیاز داریم احتمالا.
+
من نگفتم که حتما باید عارف شد (هر جند بیعلاقه هم نیستم:))
اما به نظرم الان جامعه ما بیشتر از از کسی که علم داشته باشه به یه سری افراد تحت نام معلم اخلاق نیاز داره.نداره واقعا؟
-----------------
یا مثلا همین که امام خمینی فرمودند که ما باید محتاج غرب و شرق نباشیم.اگه ما الان محتاجیم مشکل اینه که عالم نداریم ؟ نه.باور کنید مشکل چیز دیگریه.اینه که اخلاقیاتمون مرده.
به نظرم بحث رو منحرف کردم اخه این موضوع خودش موضوع جداییه که شاید نیازمنده یه تاپیکه جداست.
-------------------------
به نظرم بهتره در ادامه اگه قراره بیشتر راجع به ارزش علم صحبت بشه خوبه که شیوه های درست این کار هم بحث بشه.یعنی اصلا مشکل اصلی من همین موضوعه.
چون من واقعا روش خوبی بلد نیستم برای این کار.
من هر چقدر سعی میکنم به این مسیری که داریم میریم مثبت فکر کنم بازم حس میکنم تهش پوچیه و چیزی نیس.
یه روز یه جایی جلو یه استادی برگشتم گفتم این مسیری که داریم طی میکنیم مشکل نداره.
جواب دادن چرا ولی تو بگو اگه این مسیرو طی نکنی پولدار میشی؟جواب دادم :نه.گفتن اون موقع نه میتونی مدرسه بسازی نه میتونی بیمارستان بسازی نه به بقیه کمک کنی Smile
واقعیت اینه که چنین نفکری خیلی غلطه.چون اگه مسیر غلط طی بشه احتمالا به کمالی که باید برسیم نمیرسیم و دیگه بیمارستان ساختن و اینا هم فایده نداره.
حس میکنم میخوایم به کمکش خودمون رو گول بزنیم.
حالا هم به نظرم اگه قراره علم خوب باشه(که هست) چه جوری بهش برسیم ؟

ببخشید خیلی پراکنده شد و بهم ریخته
با تشکر از همه دوستان

سلام .

1. اولا که من باور نمیکنم شما المپیادی باشین و در درون مدارس خاص تحصیل کرده باشین ، چون المپیادی ها رو معمولا در درون یک جو رقابت باری قرار میدهند و چنین نفکری به نطر من ساخته و پرداخته چنین افرادی نمیتونه باشه .

2. ما چیزی داریم با عنوان عقل و چیزی داریم با عنوان هوش . کسی که هوشش زیاد باشه مثلا میشینه و دهها ساعت شطرنج بازی میکنه و استاد شطرنج میشه و در عوض یک شخص عاقل نگاهی به صفحه شطرنج میندازه و از کنارش رد میشه .

3. شما در تقابل میان عقل و هوشتون گیر کردین . که البته چنین مساله ای در درون مفاهیم pmbok که مربوط به کنترل پروزه هست کاملا حل شده هست . وقتی میخوهند پروزه ای را انجام بدهند در ابتدا استاندارد میاد و پرسشهایی میپرسه که

1. چرا این پروژه
2. آیا هدف من رو تامین میکنه
3. اگر انجام نشه چه اتفاقی میوفته
4. ایا پروزه ای دیگر بهتر نیست .

که معمولا چند نفری با هم بحث میکنند تا از فاز initخارج بشن . یا اینکه پروژه اشون رو درست تعریف کنند و ایدیولوژی برای خودشون تعریف میکنند که مثلا شطرنج بازی کنند ولی فقط برای تفریح ... ولی مثلا 2 ساعت .

فازهای بعدی فازهای هوش و عمل هست . که برای پروژشون plan در میارن و اجراش میکنند .

ولی تا سن بخصوصی بهتر هست ماابزارها رو جمع کنیم . مثلا ریاصیمون خ ب باشه ، فیزیکمون خوب باشه و بتونیم خرج خودمون رو در بیاریم تا در اینده اگر با عقلمون تصمیمی گرفتیم قابل انجام باشه

هرمیون;901064 نوشت:
سلام .

1. اولا که من باور نمیکنم شما المپیادی باشین و در درون مدارس خاص تحصیل کرده باشین ، چون المپیادی ها رو معمولا در درون یک جو رقابت باری قرار میدهند و چنین نفکری به نطر من ساخته و پرداخته چنین افرادی نمیتونه باشه .

2. ما چیزی داریم با عنوان عقل و چیزی داریم با عنوان هوش . کسی که هوشش زیاد باشه مثلا میشینه و دهها ساعت شطرنج بازی میکنه و استاد شطرنج میشه و در عوض یک شخص عاقل نگاهی به صفحه شطرنج میندازه و از کنارش رد میشه .

3. شما در تقابل میان عقل و هوشتون گیر کردین . که البته چنین مساله ای در درون مفاهیم pmbok که مربوط به کنترل پروزه هست کاملا حل شده هست . وقتی میخوهند پروزه ای را انجام بدهند در ابتدا استاندارد میاد و پرسشهایی میپرسه که

1. چرا این پروژه
2. آیا هدف من رو تامین میکنه
3. اگر انجام نشه چه اتفاقی میوفته
4. ایا پروزه ای دیگر بهتر نیست .

که معمولا چند نفری با هم بحث میکنند تا از فاز initخارج بشن . یا اینکه پروژه اشون رو درست تعریف کنند و ایدیولوژی برای خودشون تعریف میکنند که مثلا شطرنج بازی کنند ولی فقط برای تفریح ... ولی مثلا 2 ساعت .

فازهای بعدی فازهای هوش و عمل هست . که برای پروژشون plan در میارن و اجراش میکنند .

ولی تا سن بخصوصی بهتر هست ماابزارها رو جمع کنیم . مثلا ریاصیمون خ ب باشه ، فیزیکمون خوب باشه و بتونیم خرج خودمون رو در بیاریم تا در اینده اگر با عقلمون تصمیمی گرفتیم قابل انجام باشه

۱)نمیدونم چی بگم !!
۲)خیلی برام ملموس نیس چیزی که گفتین:)
من همیشه به چیزی که شما اسمشو گذاشتین عقل میگفتم طرز فکر.دوتا ادم میتونن با هوش یکسان طرز فکر های متفاوتی داشته باشن و مسیرهای مختلفی رو برای خودشون انتخاب کنند.پس دلیل نمیشه که یکی که مثلا هوشش خوبه حتما یه جور نگاه عقلی به زندگی داشته باشه.و درنتیجه دو نفر با هوش سرشار ممکنه یکیشون تصمیم بگیره که بازی کنه و یکی دیگه نه.و همه اینا به دیدشون بستگی داره و این دید و طرز فکر یه چیز اکتسابیه تا حد خوبی و بسته به شرایط ممکنه تا حد خوبی تغییر کنه
البته دوباره تاکید کنم که دلیلی نداره اینایی که گفتم صحیح باشه صرفا دید من به این مسائل بود.
۳)نظر حاصی ندارم!!
فقط جمله اخرتون جالب و منطقی بود.:)

ممنون.
پاینده باشید.

دوست خوب;901052 نوشت:
یه سری از دوستان مثل اینکه اینجور برداشت کرده بودند که من با علم کلا مشکل دارم ولی این طور نیست.من با این روندی که داریم طی میکنیم مشکل دارم.یعنی خود علم خوبه اما ایا این وقت و زمانی که داریم میزاریم ایا واقعا منجر به رسیدن به علم میشه ؟این چیزهایی که از علم مطرح شد کمال علم بود نه دروسی که در حال حاضر مطرحه.

برای رسیدن به کمال علم باید از همین دروس شروع کنیم.و خیلی خیلی گسترده تر هم به اونا بپردازیم.
منظورتون دقیقا کدوم دروس هست که به نظرتون زائد میاد؟در دوره دبیرستان باید یه سری دروس تا یه حدی خونده بشن تا هم ذهن آمادگی و ورزیدگی لازم رو بدست بیاره و هم حداقل پایه های علمی رو برای ادامه دادن در یکی از رشته های دانشگاهی بدست بیاره.
دوست خوب;901052 نوشت:
من نگفتم که حتما باید عارف شد (هر جند بیعلاقه هم نیستم:))
اما به نظرم الان جامعه ما بیشتر از از کسی که علم داشته باشه به یه سری افراد تحت نام معلم اخلاق نیاز داره.نداره واقعا؟

بله اخلاقیات در جامعه ما متاسفانه خیلی کمرنگ شده است.ولی مشکل این نیست که معلم اخلاق نداریم.به نظر بنده مشکل این است که ماها هر کداممان به همان چیزی که میدانیم عمل نمی کنیم.
همه ی ما میدانیم دروغ حرام است ولی چند درصد ما وقتی دیر میرسیم و مورد سوال واقع میشویم میگوییم میخواستیم بیشتر بخوابیم.آسمان و ریسمان را بهم می بافیم تا توجیه کنیم .
خب این میشود درس اخلاق.اینکه پایبند باشیم به هیچ وجه دروغ نگوییم .
یا وقتی میدانیم این وام ربوی است ،هر چند هم که به آن نیاز داشته باشیم نگیریم.واقعا چند درصد جامعه ی ما وقتی میخواهند وامی بگیرند تحقیق میکنن که آیا حلال است یا نه؟
اگر تک تک افراد به این موضوع عمل کنند،بانک دیگر برای وام های ربوی اش مشتری نخواهد داشت. و جامعه خود بخود اخلاقی میشود.
در سؤالی از محضر آیت الله بهجت پرسیده شد: آیا این مسیر نیاز به استاد دارد؟ در جواب فرمودند: “استاد تو علم تو است، به آن چه می دانی عمل کن، آن چه را نمی دانی کفایت می شود”.


[=Nassim] آیت الله العظمی بهجت می‌فرمود:[=Nassim]اگر کسی اهلیت داشته باشد، یعنی طالب معرفت باشد و در طلب، جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن الله معلمش خواهند بود؛ وگرنه سخن پیغمبر – صلی‌الله علیه و آله و سلم- هم در او اثر نخواهد کرد، چنان که در ابوجهل اثر نکرد!
دوست خوب;901052 نوشت:
یا مثلا همین که امام خمینی فرمودند که ما باید محتاج غرب و شرق نباشیم.اگه ما الان محتاجیم مشکل اینه که عالم نداریم ؟ نه.باور کنید مشکل چیز دیگریه.اینه که اخلاقیاتمون مرده.

دوست خوب;901052 نوشت:
یه روز یه جایی جلو یه استادی برگشتم گفتم این مسیری که داریم طی میکنیم مشکل نداره.
جواب دادن چرا ولی تو بگو اگه این مسیرو طی نکنی پولدار میشی؟جواب دادم :نه.گفتن اون موقع نه میتونی مدرسه بسازی نه میتونی بیمارستان بسازی نه به بقیه کمک کنی Smile
واقعیت اینه که چنین نفکری خیلی غلطه.چون اگه مسیر غلط طی بشه احتمالا به کمالی که باید برسیم نمیرسیم و دیگه بیمارستان ساختن و اینا هم فایده نداره.

فکر نمی کنم پولدار شدن نیازی به علم داشته باشه.اتفاقا الان در جامعه ما دنبال علم رفتن یعنی قید پول رو زدن.
کمک به دیگران فقط مدرسه و بیمارستان ساختن نیست.حد بالاترش این است که دستگاهی را که یک بیمارستان نیاز دارد بجای اینکه چندین برابر قیمت از خارج وارد کنیم،که همان را هم با انواع اقسام تحریم ها از ما دریغ میکنند،خودمان بسازیم.اینکه داروهای مورد نیاز بیماران را باید از غرب وارد کنیم و تحریم میشویم. این ننگ نیست برای مملکت اسلامی؟

ببینید برادر گرامی مسیر علم در کشور ما مشکل دارد.همان طور که اخلاقیات هم رعایت نمیشوند.هر دو مسیر مشکل دارد. اما آیا چاره اینست که کنار بنشینیم تا دنیا راه خودش را برود؟
الان عده ی زیادی از جوانان مستعد ما مهاجرت میکنند .برای اینکه انجا قدر تلاش برای کسب علم را میدانند.بهترین امکانات برایشان فراهم میکنند تا آنها فقط فعالیت علمی داشته باشند.آنهایی هم که اینجا می مانند مدام دعوت نامه از دانشگاه های غرب دریافت میکنند که مهاجرت کنند.ولی یک عده هم همین جا مانده اند با تلاش زیاد و همفکری با دوستان خودشان سرمایه میگذارند و شرکت های دانش بنیان میزنند و نتیجه تحقیقاتشان را عملی میکنند.و البته قید آن رفاه رویایی غرب را هم میزنند.این میتواند معنای اخلاق باشد.

دوست خوب;901116 نوشت:
۱)نمیدونم چی بگم !!
۲)خیلی برام ملموس نیس چیزی که گفتین:)
من همیشه به چیزی که شما اسمشو گذاشتین عقل میگفتم طرز فکر.دوتا ادم میتونن با هوش یکسان طرز فکر های متفاوتی داشته باشن و مسیرهای مختلفی رو برای خودشون انتخاب کنند.پس دلیل نمیشه که یکی که مثلا هوشش خوبه حتما یه جور نگاه عقلی به زندگی داشته باشه.و درنتیجه دو نفر با هوش سرشار ممکنه یکیشون تصمیم بگیره که بازی کنه و یکی دیگه نه.و همه اینا به دیدشون بستگی داره و این دید و طرز فکر یه چیز اکتسابیه تا حد خوبی و بسته به شرایط ممکنه تا حد خوبی تغییر کنه
البته دوباره تاکید کنم که دلیلی نداره اینایی که گفتم صحیح باشه صرفا دید من به این مسائل بود.
۳)نظر حاصی ندارم!!
فقط جمله اخرتون جالب و منطقی بود.:)

ممنون.
پاینده باشید.

سلام ...
امیدوام که خوب و خوش و سلامت باشین .
خوب مطالب در این باره خیلی زیاد هست و سعی میکنم که به اختصار براتون توضیح بدم .

ما چیزی داریم با عنوان هوش و چیز ذیگری داریم با عنوان عقل ...
یک شخث عاقل لزوما یک شخص باهوش نیست ... و یک شخص باهوش هم لزوما عاقل نیست ...

هممون هم اطرافمون آدمهای بسیار بسیار زیادی رو دیدیم که باهوش هستند ولی در درون زندگیشون موفق نیستند . مثالش ویلیام جیمز که با ضریب هوشی250 تا 300 توانست در مدت 7 ماه کل تحصیلات ابتدایی را تمام کند . و در سن 11 سالگی به دانشگاه برود . او توانایی صحبت کردن به 40 زبان زنده دنیا را داشته . و از استعدادهای خودش نتونست استفاده کنه و در 46 سالگی به علت خونریزی مغزی فوت میکنه .

برعکس انسانهایی رو میبینیم که هوش چندانی ندارند ... ولی خوب انسانهای بسیار بسیار موفقی هستند ... چه در عرصه تحصیلات . چه در ازدواج . چه در کار . چه در مادیات .

خوب چه عاملی باعث میشه که یک فردی که هوش آنچنانی نداره موفق تر از آدمی بشه که هوشه بسیار بیشتری داره ...

این جا مساله ای به نام عقل وارد مساله میشه ...

هوش با ابتکار همراه هست . مثلا 100 نفر به دنیال حل کردن مساله ای هستند و در نهایت برنولی میتونه اون مساله رو حل کنه ... در نهایت برنولی رو میتونیم فرد باهوشی بشناسیم . پس کارکرذ هوش مشخص شد .

و اما عقل ... فرض کن 100 تا مساله داریم ... از این 100 تا مساله 90 تاشون سره کاری هست ... با فکر کردن و به خرج دادن هوش میشه هر 100 تا مساله رو حل کرد ولی شخص عاقل میدونه که رویه کدوم مساله باید سرمایه گذاری کنه .

افراد باهوش با مشگلاتی رو برو هستند ... مثلا وقتی در درون شطرنج 10 نفر رو میبرند ... شطرنج براشون ارزش میشه ... و تمام فکرشون میشه شطرنج . در خقیقت باهوش بودشون تاثبر عکس میزاره بر رویع عاقل شدنشون .

ولی افرادی که عاقل هستند ... بر رویه هوششون تسلط دارند . میدونند هوششون رو در کدام مسیر سرمایه گذاری کنند تا منفعت بیشتری نصیبشون بشه .

یه مثال میزنم .
مردی رو در نظر بگیر که شب میاد خونش ... همینجوری داره با موبایلش اس ام اس بازی میکنه ... با دستش زنگ خونه رو میزنه .. خانومش بهش سلام میگه ... اونم جوابش رو میده و با همون حالت چرک و کثیف میره رو مبل ها میشینه ... و همینجوری داره اس ام اس بازی میکنه ... و تلویزیون رو هم میزنه و هم تلویزیون میبینه و هم اس ام اس بازی میکنه و در همین حین هم داره بازی سودوکو حل میکنه ...

خوب این مرد به شدت باهوش هست ... میتونه در یک لحظه 4 تا مساله رو با هم همزمان حل کنه ... میتونه 4 تا پراسس رو به صورت همزمان اجرا کنه و براشون راهکار پیدا کنه و .... ولی این شخص فرد عاقلی نیست .

یک فرد عاقل میدونه که همسرش نیاز به محبت داره ... میدونه که وقتی درب خونه باز میشه باید با گرمی با همسرش برخورد کنه . میدونه که باید حداقل 2 ساعت برای همسرش وقت بزاره . میدونه که نباید جلویه همسرش اس ام اس بازی کنه ...

در نهایت اگر این دو مرد رو 40 سال بعد بهشون نگاه کنی .

1. مرد اولی که فوق العاده باهوش بوده و اسیره هوشش شده ... از همسرش جدا شده ... در درون یک خونه کثیف داره زندگی میکنه ... هیچی نداره ... هیچ کس دوسش نداره و ....
2. مرد دومی که عاقل بوده و با عقلش رویه هوشش کنترل داشته .... همسرش عاشقش هست ... در درون یک خونه شیک و مجلل زندگی میکنه و همه دوسش دارند ... با اینکه هوش کمتری داره .

سلام و درود

یکی دیگه.;901177 نوشت:
برای رسیدن به کمال علم باید از همین دروس شروع کنیم.و خیلی خیلی گسترده تر هم به اونا بپردازیم.
منظورتون دقیقا کدوم دروس هست که به نظرتون زائد میاد؟در دوره دبیرستان باید یه سری دروس تا یه حدی خونده بشن تا هم ذهن آمادگی و ورزیدگی لازم رو بدست بیاره و هم حداقل پایه های علمی رو برای ادامه دادن در یکی از رشته های دانشگاهی بدست بیاره.

الان با تمام وجود حس میکنم که اصلا نتونستم اون چیزی که تو ذهنمه رو درست مطرح کنم.این قدری فکرم اشفتس که هر بار میام یه چیزایی مینویسم و گاها دفعه بعد وقتی میخوام همونو بنویسم دوتا چیز مجزا به نظر میان.
الان سعی میکنم درست مطرح کنم.امیدوارم موفق بشم.از همه دوستانی هم که زحمت میکشند و پستا رو مطالعه می کنند معذرت خواهی میکنم که این قدر اشفته مینویسم!
نگاه کنید خود علم که ذاتا چیز ارزشمندیه.دروس دوره دبیرستان هم همشون قسمتی از علم هستند و ارزش خودشون رو دارن و محترم هستند و من هم مشکلی ندارم با مثلا درس جغرافی تاریخ زیست سال اول! و ... (من رشتم ریاضیه).گاها شاید احساس خستگی بکنم نسبت به بعضی دروس اما مشکلم چیز دیگه ای هستش.
این روند تحصیلی که دارم طی میکنم از دو جهت ازار دهندست برای من.نمیدونم دوستانی که تو این موضوع ارسال داشته اند تا اینجا چند سالشونه و کی این مسیر رو گذروندن و یا این که امروز چقدر با جو کنکور اشنا هستند.احتمالا از این فضا خیلی دورید که منو نمیفهمید:( من صرفا چیزایی که تو این چند سال دیدم رو ذکر کنم:
مشکل اول : مشکل با نحوه ی روبرو شدن با همین علوم مطرح شده.نمیدونم چرا علم ارزشمنده! اما چیزی که تو ذهنمه اینه که تفکر ارزشمنده و تفکر ذاتا چیز ارزشمندیه و کمال توش وجود داره و رفتن در مسیر علم انسان رو به تفکر وا میداره و دروازه هایی از کمالات و ارزشها رو بر انسان باز میکنه.و صرف این که شما چیزی رو بلد باشید دلیل بر عالم بودن و متفکر بودن نیس.
مثلا شما فرض کنید ما بیایم کل مثنوی رو بدیم یه بچه ۴ ساله حفظ کنه و اون هم موفق بشه کلشو کامل حفظ کنه.درسته که اون کار جذابی انجام داده و میتونه مردم رو محو خودش کنه و شاید خودش هم از این که بین بقیه تک هست به خودش افتخار کنه و خوشحال باشه اما واقعیت چیه؟ایا اون کودک عالم به مثنویه ؟ ایا اون کودک با حفظ اون این حجم از کتاب کمالی درش حاصل شده ؟ در زندگیش بهبودی حاصل شده ؟ به خدا نزدیک تر شده ؟ به کسی سودی میتونه برسونه ؟ حداقل از نظر من نه !! اگه کسی با این موضوع مخالفه بیاد بگه شاید من اشتباه می کنم.
حالا همینو بیایم ببینیم تو دوره دبیرستان چه چیزی وجود داره و عموما این ادمایی که رتبه های دو و سه رقمی در کنکور به دست میارن و نخبه شناخته میشن چه ویژگی هایی دارن و چه مسیری طی کردند که به این مقام ها دست پیدا کردن.
مثلا در مورد درس ریاضیات گسسته سال پیش دانشگاهی شما اگه دیده باشید این درس رو میبینید که این درس در ذات خودش هیچ مطلب حفظی نداره!(البته منظورم در سطح مطالب کتاب پیش دانشگاهیه)
و عالم به این کتاب کسیه که بتونه تمام سوالات کنکور و خود کتاب رو از پایه با استدلال حل کنه و قادر به حل سوالات ابتکاری این درس باشه و وقتی سوالی رو برای اولین بار میبینه بدونه که چه جوری باید به این سوال جمله کنه(لازم نیس حتما حل کنه ولی خوب حداقلش نباید وقتی سوال رو دید به در و دیوار نگاه کنه!)این خاصیت این درس و این شاخه از علم ریاضیاته و هر قسمت از علم حاصیت های خودش رو داره.
حال شما فرض کنید یک داشن اموز بیاد یه سال وقت بزاره و در این درس مهارت کسب کنه و بتونه تست کنکور رو ۱۰۰ بزنه.(با حفظ کردن الگو های تستی و این قبیل چیزها)شاید از نظر یکی که از بیرون داره به مسئله نگاه میکنه این دانش اموز کسب علم کرده باشه اما از نظر من این شخص در علم مربوط به درس ریاضیات گسسته در حد صفر هستش.
این رو هم دقت کنیم که رسیدن به علم نیاز به تلاش و زمان گذاشتن داره و کنکور اصلا این اجازه رو به افراد نمیده!چون حتی اگه شما شاخ ترین فرد ریاضیات گسسته تو جهان رو هم بیارید احتمالا نتونه تست کنکور رو تو اون تایم مورد نظر ۱۰۰ بزنه.
این مشکل توی همه ی درسها هست از عمومی گرفته تا اختصاصی.یه نمونه از درس دینی هم مثال میزنم که تکمیل بشه موضوع:
درس ۵ دینی پیش دانشگاهی راجع به قضا و قدر هستش.اون روز با یکی از کسایی که معمولا درصد بالایی در این درس کسب میکنه حرف میزدم.با ابراز ناراحتی گفتم من اینا رو نمیفهمم اصلا.
ایشونم برگشت گفت فکر میکنی من همه رو میفهمم؟! حفظش کن بره !
به نظرم همین نمونه ها برای اثبات این که یه دانش اموز پس از پایان سال پیش دانشگاهی تقریبا هیچ چیز خاص و به دردبخوری بلد نیست کافی باشه(البته منظورم عرف جامعه و عموم مردمه نه لزوما همه)
کلا هر جاییشو که کسی مخالف بود نقل بگیره بگه چون واقعا به کمکتون نیاز دارم.ممنون:)

اما موضوع دوم و مشکل اصلی تر ! یعنی جو حاکم و این که هدف این چند ده هزار نفری که دارن برای کسب رتبه های خوب تلاش میکنند چیه ؟!
موضوع دوم مشکل همه جای کشور هست و مطمئنم اما این موضوع ممکنه که مثلا فقط تو مدرسه ما و کسایی که من دور برم دیدم اینجوری باشه اما به هر حال چیزایی که دیدمو میگم.ممنون که میخونید:)
جو مدرسه ما اینجوریه که یه چند نفر هستن که ادمای به نسبت باهوش و تلاش گرین و حسابی درس میخوندن از بچگی و عادت داشتن که همیشه تو همه چی بهترین باشن و همیشه اول همه چی باشن و الان با این که اول نشن ناراحت میشن و واسه همین درس میخونن:)حیلی جالبه که اینا هنوز نفهمیدن که همیشه نمیتونن بهترین باشن.شایدم فهمیدن و خودشون رو به نفهمیدن میزنن.
یه چند نفر دیگه هستن که اینا سرشون تو کار خودشونه.اینا رفتن لیست فارق التحصیلان از هاروارد و استنفورد رو دیدن و جو گیر شدن و میخوان مثل اونها بشن و رتبه ی خوب تو کنکور و اپلای کردن و رفتن از کشور رو راه موفقیت خودشون میبینن.
و اما دسته ای که بیشترین جمعیت رو تو خودش جا داده اونایین که هیچ هدفی ندارن و ازشون درباره هدف درس خوندنشون بپرسی یا این که مثلا بپرسی میخوای چی بشی و اینا هیچ چی نمیدونن صرفا دیدن همه دارن این وری میرن گفتن ما هم بریم خوبه:)
این از وضعیت جو مدرسه و اهداف داشن اموزان بود.
اما در مورد اخلاقیات تو مدرسه عملا مرده!
یه واقعیتی رو بخوام بگم اینه که من به شخص طی روز و در جامعه کارهای بدی میکنم و گاهی انقدر ها کار غیراخلاقی انجام میدم که شب خوابم نمیبره!
بعد با این شرایط الگوی اخلاقی مدرسه محسوب میشم و این به نظرم خیلی بده!
واین موضوع همه اش از اون اهدافی که کنکور داره و مشاورها و کادر مدرسه در پیش گرفتن ناشی میشه.
یعنی اهداف مدرسه ما اینه:
تحویل گرفتن یه سری دانش اموز>>تحویل دادن رتبه های زبر ۱۰۰۰ به جامعه و هیچ چیز دیگه ای هم مهم نیس
مثلا حسادت خوبه چون عامل پیشرفته(شما حسادتت رو بکن بعد که پیشرفت کردی سعی کن درستش کن) و خیلی چیزای دیگه
یه سری هم مشاور اومده بود سر کلاس از هز کی پرسید که میخواد چی کاره بشه.هر کسی یه چیزی گفت رسید نوبت من .منم همیشه سعی میکنم این جور مواقع پاسخ های جذاب و بحث بر انگیز بدم جو کلاس رو متشنج کنم:)گفتم میخوام ادم بشم:)
ایشون هم رفت مازیکش رو اورد یه هرمی کشید گفت این هرم مازلو هست(نمیدونم درست نوشتم یا نه!)در سطوح پایینی نیاز هایی مثل غذا و میل جنسی و امنیت و این جور چیزا وجود داره و در راسش معنویاته و شما تا از مراحل پایین عبور نکنی معنویات برات معنی نداره.پس الان معنویات رو بیخیال شو برو همون نیازهای دیگه ات رو برطرف کن.بعدها اگه وقت شد و شرایط پیش اومد ادم شو:)

حس میکنم رمان نوشتم.الان میترسم سندو بزنم بگه تعداد کارکترهای استفاده شده از تعداد کارکترهای مچاز بیشتره:)یه چند تا جمله بگم تمومش کنم
--------------------------------------------
من نمیگم که همه همه دارن اشتباه میرن و تهش به کمالی که باید برسن و نمیرسن بلکه خیلیاشون احتمالا در اینده وضعیت بهتری از من داشته باشند بسته به شرابطی که براشون اتفاق میفته اما خوب این موضوع برای من اون قدر ها ساده نیس که راحت ازش بگذرم و بهش فکر نکنم.
--------------------------------------------
خواسه اخرم اینه که برام دعا کنید .خیلی بهش احتیاج دارم:) ممنون از همگی
---------------------------------------------
متن یه خورده طولانی شد واسه همین تواناییشو ندارم که دوباره مرور کنم اگه اشکال یا بریدگی وجود داشت ببخشید.
-------------------------------------------
در پناه حق

هرمیون;901208 نوشت:
سلام ...
امیدوام که خوب و خوش و سلامت باشین .
خوب مطالب در این باره خیلی زیاد هست و سعی میکنم که به اختصار براتون توضیح بدم .

ما چیزی داریم با عنوان هوش و چیز ذیگری داریم با عنوان عقل ...
یک شخث عاقل لزوما یک شخص باهوش نیست ... و یک شخص باهوش هم لزوما عاقل نیست ...

هممون هم اطرافمون آدمهای بسیار بسیار زیادی رو دیدیم که باهوش هستند ولی در درون زندگیشون موفق نیستند . مثالش ویلیام جیمز که با ضریب هوشی250 تا 300 توانست در مدت 7 ماه کل تحصیلات ابتدایی را تمام کند . و در سن 11 سالگی به دانشگاه برود . او توانایی صحبت کردن به 40 زبان زنده دنیا را داشته . و از استعدادهای خودش نتونست استفاده کنه و در 46 سالگی به علت خونریزی مغزی فوت میکنه .

برعکس انسانهایی رو میبینیم که هوش چندانی ندارند ... ولی خوب انسانهای بسیار بسیار موفقی هستند ... چه در عرصه تحصیلات . چه در ازدواج . چه در کار . چه در مادیات .

خوب چه عاملی باعث میشه که یک فردی که هوش آنچنانی نداره موفق تر از آدمی بشه که هوشه بسیار بیشتری داره ...

این جا مساله ای به نام عقل وارد مساله میشه ...

هوش با ابتکار همراه هست . مثلا 100 نفر به دنیال حل کردن مساله ای هستند و در نهایت برنولی میتونه اون مساله رو حل کنه ... در نهایت برنولی رو میتونیم فرد باهوشی بشناسیم . پس کارکرذ هوش مشخص شد .

و اما عقل ... فرض کن 100 تا مساله داریم ... از این 100 تا مساله 90 تاشون سره کاری هست ... با فکر کردن و به خرج دادن هوش میشه هر 100 تا مساله رو حل کرد ولی شخص عاقل میدونه که رویه کدوم مساله باید سرمایه گذاری کنه .

افراد باهوش با مشگلاتی رو برو هستند ... مثلا وقتی در درون شطرنج 10 نفر رو میبرند ... شطرنج براشون ارزش میشه ... و تمام فکرشون میشه شطرنج . در خقیقت باهوش بودشون تاثبر عکس میزاره بر رویع عاقل شدنشون .

ولی افرادی که عاقل هستند ... بر رویه هوششون تسلط دارند . میدونند هوششون رو در کدام مسیر سرمایه گذاری کنند تا منفعت بیشتری نصیبشون بشه .

یه مثال میزنم .
مردی رو در نظر بگیر که شب میاد خونش ... همینجوری داره با موبایلش اس ام اس بازی میکنه ... با دستش زنگ خونه رو میزنه .. خانومش بهش سلام میگه ... اونم جوابش رو میده و با همون حالت چرک و کثیف میره رو مبل ها میشینه ... و همینجوری داره اس ام اس بازی میکنه ... و تلویزیون رو هم میزنه و هم تلویزیون میبینه و هم اس ام اس بازی میکنه و در همین حین هم داره بازی سودوکو حل میکنه ...

خوب این مرد به شدت باهوش هست ... میتونه در یک لحظه 4 تا مساله رو با هم همزمان حل کنه ... میتونه 4 تا پراسس رو به صورت همزمان اجرا کنه و براشون راهکار پیدا کنه و .... ولی این شخص فرد عاقلی نیست .

یک فرد عاقل میدونه که همسرش نیاز به محبت داره ... میدونه که وقتی درب خونه باز میشه باید با گرمی با همسرش برخورد کنه . میدونه که باید حداقل 2 ساعت برای همسرش وقت بزاره . میدونه که نباید جلویه همسرش اس ام اس بازی کنه ...

در نهایت اگر این دو مرد رو 40 سال بعد بهشون نگاه کنی .

1. مرد اولی که فوق العاده باهوش بوده و اسیره هوشش شده ... از همسرش جدا شده ... در درون یک خونه کثیف داره زندگی میکنه ... هیچی نداره ... هیچ کس دوسش نداره و ....
2. مرد دومی که عاقل بوده و با عقلش رویه هوشش کنترل داشته .... همسرش عاشقش هست ... در درون یک خونه شیک و مجلل زندگی میکنه و همه دوسش دارند ... با اینکه هوش کمتری داره .

ممنون بایت وقتی که گذاشتید.
فقط یه سوال
این عقله اکتسابیه دیگه ان شاالله؟

دوست خوب;901244 نوشت:
سلام و درود

درود بر شما .
گویا مشکل اصلیتان با روند کنکور است . مطالبی که گفتید بسیار درستند، کنکور جلوی تفکر عمیق را میگیرد و ما را با سرعت تست زنی مان غربال میکند اما چاره چیست ؟
در نگاه کلی تر این دنیا هم پر از رنج و درد است و بهتر بود آدمی از همان اول در فردوس برین زندگی میکرد اما هم از کنکور و هم از دنیا گریزی نیست، پس باید بهشان عادت کرد و حتی از همین چیزهای بی ارزش درس گرفت . یک مثالی که یادم آمد در بچگی در یکی از فیلم های جکی چان! دیده بودم که جکی چان از پیری می خواهد که به او کنگ فو یاد دهد و آن استاد یک ماه تمام به او امر میکند که سطل های آب را جابه جا کند و بعد از ماه ها این کار تکراری کسل کننده را کردن ، شروع میکند کونگ فو را به او یاد دادن و این ماه ها آب جابه جا کردن برای قدرت بدنی و شرایط روحی او مفید بود . شاید بتوان به کنکور هم اینگونه نگاه کرد و اگر نشود لااقل بهتر است اینگونه به آن نگاه شود !

اما در آینده هم با این مشکل برخواهید خورد . اگر بخواهید محققی در مراکز مهم تحقیقاتی جهان و دانشگاه های معتبر شوید از آنجا که سرمایه و امکانات محدود است باید نظر مافوقتان و دانشگاه را برای صرف هزینه جلب کنید و خب همینکه محتاج دیگری هستید و مجبور به تامین نظر و تمکین از او ، مخالف آزادی خواهی آدمی ست ولی چه میتوانم کرد چه آنکه دیگر زمان نیوتون نیست که با سیب بتوان جهان را مدل سازی کرد

!
یا در تمام زندگیتان با محدودیت ها و راضی کردن دیگران مواجه خواهید بود .

به هر جهت ، شما در این 5-6 ماه باقی مانده قرار نیست آیت الله بهجت شوید و مثلا اگر از 16 تیر که کنکورتان را داده اید ، سیر و سلوکتان

! را شروع کنید با الان فرقی نمیکند . در این زمان باقی مانده به نظر من بهتر است برای کنکور تلاش کنید و فعلا این نقد را از دست ندهید به امید آن نسیه !
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است

نمیدانم هدفتان از حوزه رفتن کسب علم است یا خیر ، اما در حوزه از آنجا که با مدرنیته و تمدن مدرن با اصول درستش آشنا نمی شوند ، ریاضی و فیزیک مدرن نمی خوانند ، زبان انگلیسی یاد نمیگیرند و به دانشگاه های اروپایی اپلای نمیکنند ؛ نمی توان در این حوزه کسب " علم " کرد و احتمال بیراهه رفتنتان خیلی زیاد است .

دوست خوب;901244 نوشت:
حال شما فرض کنید یک داشن اموز بیاد یه سال وقت بزاره و در این درس مهارت کسب کنه و بتونه تست کنکور رو ۱۰۰ بزنه.(با حفظ کردن الگو های تستی و این قبیل چیزها)شاید از نظر یکی که از بیرون داره به مسئله نگاه میکنه این دانش اموز کسب علم کرده باشه اما از نظر من این شخص در علم مربوط به درس ریاضیات گسسته در حد صفر هستش.
این رو هم دقت کنیم که رسیدن به علم نیاز به تلاش و زمان گذاشتن داره و کنکور اصلا این اجازه رو به افراد نمیده!چون حتی اگه شما شاخ ترین فرد ریاضیات گسسته تو جهان رو هم بیارید احتمالا نتونه تست کنکور رو تو اون تایم مورد نظر ۱۰۰ بزنه.

سلام بر شما
کاملا درست است.ولی خیلی کنکور را برای خودتون شاخ نکنید.کاری رو انجام بدید که فکر میکنید از انجامش لذت میبرید.کلامتون قابل درکه .لذت تفکر که شما ذکر فرمودین یک لذت اصیل است و به راحتی نمی توان از آن گذشت.

شما میتوانید یک بار برای یک فرمول یک زمان کافی بگذارید و عمیقا درکش کنین. همینطور برای مباحث دیگه و فرمول های دیگه.و یک بار هم سعی کنید همه ی اونا را با هم بهش فکر کنید.بعدا خواهید دید که همان تکنیکهای حفظی را خودتون بهش میرسید.
در صورتی که اگر بخواهید از ابتدا بدون تعمق و درک اساسی،سراغ تکنیک های جادویی برید ،بدلیل اینکه این روش چیزی نیست که ملائم طبع شما باشه،خیلی زود خسته میشوید و حتی به این نتیجه میرسید که دارید آزار میبینید.بنابراین مطمئن باشید وقتی که برای تفکر روی مسئله میگذارید به ضررتان تمام نخواهد شد.البته این نظر بنده است

دوست خوب;901244 نوشت:
جو مدرسه ما اینجوریه که یه چند نفر هستن که ادمای به نسبت باهوش و تلاش گرین و حسابی درس میخوندن از بچگی و عادت داشتن که همیشه تو همه چی بهترین باشن و همیشه اول همه چی باشن و الان با این که اول نشن ناراحت میشن و واسه همین درس میخونن:)حیلی جالبه که اینا هنوز نفهمیدن که همیشه نمیتونن بهترین باشن.شایدم فهمیدن و خودشون رو به نفهمیدن میزنن.
یه چند نفر دیگه هستن که اینا سرشون تو کار خودشونه.اینا رفتن لیست فارق التحصیلان از هاروارد و استنفورد رو دیدن و جو گیر شدن و میخوان مثل اونها بشن و رتبه ی خوب تو کنکور و اپلای کردن و رفتن از کشور رو راه موفقیت خودشون میبینن.
و اما دسته ای که بیشترین جمعیت رو تو خودش جا داده اونایین که هیچ هدفی ندارن و ازشون درباره هدف درس خوندنشون بپرسی یا این که مثلا بپرسی میخوای چی بشی و اینا هیچ چی نمیدونن صرفا دیدن همه دارن این وری میرن گفتن ما هم بریم خوبه:)

دقیقا عین همین مساله بعدا در سطح جامعه هم برایتان پیش خواهد آمد.آدم های جامعه هم همین طور اند .بنا براین از الان بدانید که راه خودتون رو برید و از کنار تفکر و منش و روشی که براتون قابل احترام نیست به راحتی بگذرید.
دوست خوب;901244 نوشت:
یه هرمی کشید گفت این هرم مازلو هست(نمیدونم درست نوشتم یا نه!)در سطوح پایینی نیاز هایی مثل غذا و میل جنسی و امنیت و این جور چیزا وجود داره و در راسش معنویاته و شما تا از مراحل پایین عبور نکنی معنویات برات معنی نداره.پس الان معنویات رو بیخیال شو برو همون نیازهای دیگه ات رو برطرف کن.بعدها اگه وقت شد و شرایط پیش اومد ادم شو:)

نقدهای زیادی بر نظریه مازلو وارد است.سلسله مراتب نیاز های انسان در طول همدیگر نیستند. در عرض هم هستند.مثلا اینگونه نیست که تا وقتی گرسنه هستید،نیاز به احترام نداشته باشید.یا تا وقتی نیاز به احترام دارید ،نیاز به معنویات نداشته باشید.اینونه نیست که کسانی که برای جنگ میروند ،نیاز های مادیشان برطرف شده است و حالا بدنبال شکوفایی و تعالی میروند و مثالهای بی شمار دیگر.

این رو قبول دارم که برای کارهایی مثل درس خوندن یا خیلی چیزای دیگه باید گاهی آخرتتو بیخیال بشی چون بعضی فضا ها فضاهای خداپسندانه ای نیست . ولی خدا خودش شرایط رو میبینه و مهربونه . و از هرکس به اندازه توانش توقع داره .

بله اگه پیامبر تحت تاثیر این شرایط قرار بگیره خدا اون رو از پیامبری خلع میکنه ولی ماها که پیامبر نیستیم .

چشم به راه او;901458 نوشت:
این رو قبول دارم که برای کارهایی مثل درس خوندن یا خیلی چیزای دیگه باید گاهی آخرتتو بیخیال بشی چون بعضی فضا ها فضاهای خداپسندانه ای نیست . ولی خدا خودش شرایط رو میبینه و مهربونه .

با سلام
چرا باید آخرتو بیخیال شد؟! خب اون کار یا محیط را بیخیال میشیم.
اگر هم خیلی ضروری باشد, در برخی مسائل, می توان با شرایطی به آن محیط رفت یا آن کار را انجام داد.
درسته خدا مهربونه ولی خدا در عین حالی که مهربان هست, غضبناک هم می شود و شدید العقاب هم هست و از ما تقوا می خواهد و عمل می خواهد نه فقط صحبت کردن.(شاید از نظر مقایسه ای, مثال خوبی نباشد ولی به هر حال:) معلم هم به دانش آموزان, مهربان است ولی وقتی این دانش آموز, درس نمی خواند و حرف های معلم را گوش نمی کند و وقتی معلم می گوید در اینجا این کار را نکن یا این کار را ترک کن تا درسِت بهتر شود, و دانش آموز می گوید معلم مهربون هست ولی شاید یک یا دوبار مهربان باشد ولی بعد از این ناراحت و عصبانی هم می شود و ممکن است آخر سال هم مردودت کند.

چشم به راه او;901458 نوشت:
و از هرکس به اندازه توانش توقع داره .

بله اگه پیامبر تحت تاثیر این شرایط قرار بگیره خدا اون رو از پیامبری خلع میکنه ولی ماها که پیامبر نیستیم .

خود شما اشاره کرده اید.
درسته ماها پیامبر نیستیم ولی در حدی هم توان داریم, و به اندازه توانمون هم از ما انتظار هست.

*taha*;901501 نوشت:
با سلام
چرا باید آخرتو بیخیال شد؟! خب اون کار یا محیط را بیخیال میشیم.
اگر هم خیلی ضروری باشد, در برخی مسائل, می توان با شرایطی به آن محیط رفت یا آن کار را انجام داد.
درسته خدا مهربونه ولی خدا در عین حالی که مهربان هست, غضبناک هم می شود و شدید العقاب هم هست و از ما تقوا می خواهد و عمل می خواهد نه فقط صحبت کردن.(شاید از نظر مقایسه ای, مثال خوبی نباشد ولی به هر حال:) معلم هم به دانش آموزان, مهربان است ولی وقتی این دانش آموز, درس نمی خواند و حرف های معلم را گوش نمی کند و وقتی معلم می گوید در اینجا این کار را نکن یا این کار را ترک کن تا درسِت بهتر شود, و دانش آموز می گوید معلم مهربون هست ولی شاید یک یا دوبار مهربان باشد ولی بعد از این ناراحت و عصبانی هم می شود و ممکن است آخر سال هم مردودت کند.

خود شما اشاره کرده اید.
درسته ماها پیامبر نیستیم ولی در حدی هم توان داریم, و به اندازه توانمون هم از ما انتظار هست.

نه که بیخیال بشیم ولی کمی هم باید انعطاف پذیر باشیم تو این شرایط نباید بچه مذهبی ها به بهونه رواج گناه در اداره ها یا مکان های عمومی گوشه نشین بشن . به هر حال کسی که بخواد پاک زندگی کنه باید ببنیه چی رو داره از دست میده و چه چیزی رو بدست میاره .

مثلا یکی از استاد های من میگفت تو مدرسه غیبت زیاد میکنن اما من وقتی با خودم فکر میکنم میبینم که حضور من تو اون مدرسه بیشتر نفع داره تا ضرر . چون من نمیتونم همکارامو عوض کنم . تازه تو چنین شرایطی امر به معروف و نهی از منکر نتیجه عکس داره و طرف نه تنها از کرده خودش پشیمون نمیشه بلکه لجبازی هم میکنه .

چشم به راه او;901537 نوشت:
نه که بیخیال بشیم ولی کمی هم باید انعطاف پذیر باشیم تو این شرایط نباید بچه مذهبی ها به بهونه رواج گناه در اداره ها یا مکان های عمومی گوشه نشین بشن . به هر حال کسی که بخواد پاک زندگی کنه باید ببنیه چی رو داره از دست میده و چه چیزی رو بدست میاره .

مثلا یکی از استاد های من میگفت تو مدرسه غیبت زیاد میکنن اما من وقتی با خودم فکر میکنم میبینم که حضور من تو اون مدرسه بیشتر نفع داره تا ضرر . چون من نمیتونم همکارامو عوض کنم . تازه تو چنین شرایطی امر به معروف و نهی از منکر نتیجه عکس داره و طرف نه تنها از کرده خودش پشیمون نمیشه بلکه لجبازی هم میکنه .

متاسفانه این روزها, آدم هر کجا می خواد بره (بیشتر جاها نه همه جا) با یک مشکلی روبرو میشه, تو مترو یه جور, تو بازار یه جور, تو محله خود آدم یه جور! تو مدرسه و دانشگاه هم یه جور و ... .

بعضی موقع ها که میشه به مسجد و جاهای مذهبی رفت, خیال آدم راحت تره, تازه بعضی مواقع از همین جاها هم باید رفت بیرون!

بله انسان در طول روز کارهایی رو داره که باید انجام بده و باید به جاهای مختلف هم بره ولی به هرحال بعضی مواقع میشه رفت و آمد ها رو کنترل کرد.

دوست خوب;901245 نوشت:
ممنون بایت وقتی که گذاشتید.
فقط یه سوال
این عقله اکتسابیه دیگه ان شاالله؟

عقل ... اکتسابی هست ولی بیشتر از اجماع به نظره من بوجود میاد .
باید در درون جمعی که عاقل هستند بنشینی و ببینی که اونها چجوری موضوعات رو مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند تا به اهدافشون برسند و چگونه اهدافی خوب رو انتخاب میکنند .

و یک مساله دیگه ...
شما الان پدر یا مادری ممکن هست داشته باشی که مثلا تا حالا در درون تلگرام نرفتن ... یا فیس بوک بلد نیستند ... یا معادله دو مجهولی نمیتونند حل کنند یا ...
در این موقع به خودت میبالی که تو میتونی و اونها نمیتونند و خودت رو عاقل تر از اونها میدونی ...

و این باعث میشه دیگه به حرف اونها در زمینه ازدواج ؛ کار ؛ روابط اجتماعی و ... توجه نکنی ...
و این همون راه اشتباه به نظره من هست .

اینی که شما میتونی در درون شطرنج مثلا پدرت رو شکست بدی ... هیچ وقت به این حتی فکر هم نکن که شما میتونی دیده بهتری به مسایلی مانند ازدواج یا کار یا ... داشته باشی ... باید سالها کسب مهارت کنی تا بتونی در مورد این مسایل به درک خوبی برسی ... چون تصمیم در درون این مطالب از نوع عقلانی هست .

موضوع قفل شده است