مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی

با سلام
هنگامی که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد . او به فضل بن سهل ، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق ( عالم بزرگ مسیحی ) و رأس الجالوت ( پیشوای بزرگ یهودیان ) و رؤسای صائبین و هربز اکبر ( پیشوای بزرگ زردشتیان ) و نسطاس رومی ( عالم بزرگ نصرانی ) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .
هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام (ع) را در انظار مردم پایین بیاورد ، به گمان اینکه امام (ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است .
این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت : ای جاثلیق ! این پسر عموی من موسی بن جعفر (ع) است . او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما ، و فرزند علی بن ابیطالب (ع) است . من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی ، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن .
جاثلیق گفت : ای امیر مؤمنان ! من چگونه بحث و گفتگو کنم که ( با او قدر مشترکی ندارم ) او به کتابی استدلال می کند که من منکر آنم و به پیامبر عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده ام .
در اینجا امام (ع) شروع به سخن کرد و فرمود : ای نصرانی ! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد ؟
جاثلیق گفت : آیا می توانم گفتار انجیل را انکار کنم ؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد .
امام (ع) فرمود : هرچه می خواهی بپرس و جوابش رو بشنو .
جاثلیق : درباره نبوت عیسی و کتابش چه می گویی ؟ آیا چیزی از این دو را انکار می کنی ؟
امام (ع) : من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند ، اعتراف می کنم ، و به نبوت ( آن ) عیسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم !

جاثلیق : آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی کنی ؟
امام (ع) : آری .
جاثلیق : پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی شمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم .
امام (ع) : هم اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی ، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح ، عیسی بن مریم مقدم بود می پذیری ؟
جاثلیق : این مرد عادل کیست ، نامش را ببر ؟
امام (ع) : درباره « یوحنای » دیلمی چه می گویی ؟
جاثلیق : به به ! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی !
امام (ع) : تو را سوگند می دهم آیا انجیل این سخن را بیان می کنند که یوحنا گفت : حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد ، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند ؟
جاثلیق گفت : آری ! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است ؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم .
امام (ع) : اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است ، تلاوت کند آیا ایمان به او می آوری ؟
جاثلیق : بسیار خوب است .
امام (ع) به نسطاس فرمود : آیا سفرِ سوم انجیل را از حفظ داری ؟
نسطاس گفت : بلی ، از حفظ دارم .

ادامه دارد...!!!

سپس امام به رأس الجالوت ( بزرگ یهودیان ) رو کرد و فرمود : آیا تو هم انجیل را می خوانی ؟
گفت آری به جان خودم سوگند .
فرمود سِفرِ سوم را بر گیر ، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده .
سپس امام ( ع) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر (ص) رسید ، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود : ای نصرانی ! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم ؟
جاثلیق : آری .
سپس امام (ع) نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد ؛ سپس افزود : ای نصرانی ! چه می گویی ، این سخن عیسی بن مریم است ؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می گوید ، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده ای و کافر شده ای .
جاثلیق : من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم .
امام (ع) : همگی شاهد باشید او اقرار کرد ، سپس فرمود : ای جاثلیق هر سوالی می خواهی بکن .
جاثلیق : از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند ؟
امام (ع) : از شخص آگاهی سؤال کردی ، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود . ( اما علمای نصاری سه نفر بودند : یوحنای اکبر در سرزمین باخ ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود ، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد . )
سپس فرمود : ای نصرانی ! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت ، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند !
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت : به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان می کردم تو اعلم مسلمانان هستی .

ادامه دارد...!!!

امام (ع): مگر چه شده؟
جاثليق: به خاطر اينکه مي‌گويي عيسي ضعيف و کم روزه و کم نماز بود، در حالي که عيسي حتي يک روز را افطار نکرد و هيچ شبي را (به طور کامل) نخوابيد و صائم الدهر و قائم الليل بود.
امام (ع): براي چه کسي روزه مي‌گرفت و نماز مي‌خواند؟!
جاثليق نتوانست پاسخ گويد و ساکت شد (زيرا اگر اعتراف به عبوديت عيسي مي‌کرد با ادعاي الوهيت او سازگار نبود)
امام (ع):‌اي نصراني! سؤال ديگري از تو دارم.
جاثليق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ مي‌گويم.
امام (ع): تو انکار مي‌کني که عيسي مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مي‌کرد؟
جاثليق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار مي‌کنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيت.
امام (ع): حضرت اليسع نيز همين کار را مي‌کرد و او بر آب راه مي‌رفت و مردگان را زنده کرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهيت او نشدند و کسي او را عبادت نکرد. حزقبل پيامبر نيز همان کار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود:‌اي راس الجالوت، آيا اينها را در تورات مي‌يابي که بخت النصر اسيران بني اسرائيل را در آن زمان که حکومت با بيت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقيل را به سوي آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ اين واقعيت در تورات مضبوط است، هيچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمي کنند.
راس الجالوت: ما اين را شنيده ايم و مي‌دانيم.
امام (ع): راست مي‌گويي، سپس افزود:‌اي يهودي اين سِفر از تورات را بگير و آنگاه خود شروع به خواندن آياتي از تورات کرد، مرد يهودي تکاني خورد و در شگفت فرو رفت.

ادامه دارد...!!!

سپس امام رو به نصراني کرد و قسمتي از معجزات پيامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضي از مردگان به دست او و شفاي بعضي از بيماران غيرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اين همه ما هرگز او را پروردگار خود نمي دانيم، اگر به خاطر اينگونه معجزات، عيسي را خداي خود بدانيد بايد « اليسع و حزقيل » را نيز معبود خويش بشماريد. زيرا آنها نيز مردگان را زنده کردند و نيز ابراهيم خليل پرندگاني را گرفت و سر بريد و آنها را بر کوه‌هاي اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگي زنده شدند.
موسي بن عمران نيز چنين کاري را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمي تواني اين حقايق را انکار کني، زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند.
پس بايد همه اينها را خداي خويش بدانيم.
جاثليق پاسخي نداشت بدهد، تسليم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودي جز خداوند يگانه نيست.
سپس امام (ع) در باب کتاب اشعيا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن بخوبي آگاهم.
فرمود: اين جمله را به خاطر داريد که اشعيا گفت: من کسي را ديدم که بر دراز گوشي سوار است و لباسهايي از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسيح) و کسي را ديدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پيامبر اسلام (ص)) گفتند: آري اشعيا چنين سخني را گفته است.
امام (ع) افزود:‌اي نصراني، اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر داري که فرمود: من به سوي پروردگار شما و پروردگار خودم مي‌روم و « بارقليطا(1) » مي‌آيد و درباره من شهادت بحق ميدهد. (آنگونه که من درباره او شهادت داده ام) و همه چيز را براي شما تفسير مي‌کند؟

جاثليق: آنچه را از انجيل مي‌گويي ما به آن معترفيم.
سپس امام (ع) سؤالات ديگري درباره انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن بوسياه چهار نفر: مرقس، لوقا، يوحنا و متي که هر کدام نشستند و انجيلي را نوشتند (انجيل‌هايي که هم اکنون موجود و در دست مسيحيان است)، سخن گفت و تناقضهايي از کلام جاثليق گرفت.
جاثليق به کلي درمانده شده بود ؛ به گونه‌اي که هيچ راه فرار نداشت. لذا هنگامي که امام (ع) بار ديگر به او فرمود:‌اي جاثليق، هر چه مي‌خواهي سوال کن، او از هرگونه سوالي خود داري کرد و گفت: اکنون شخص ديگري غير از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمي کردم در ميان مسلمانان کسي مثل تو باشد. (2)

__________________________
1- مقصود ازپارقليطا يا فارقليطا که حضرت مسيح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد (ص) مي‌باشدو اين پيشگويي در انجيل يوحنا در ابواب 14و 15 و 16 وارد شده است. (اطلاعات بيشتر در قسمت بشارات عهدين خواهد آمد.)
2- کتاب سيره پيشوايان –مهدي پيشوايي

رضا;89328 نوشت:

سپس امام (ع) سؤالات ديگري درباره انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن بوسياه چهار نفر: مرقس، لوقا، يوحنا و متي که هر کدام نشستند و انجيلي را نوشتند (انجيل‌هايي که هم اکنون موجود و در دست مسيحيان است)، سخن گفت و تناقضهايي از کلام جاثليق گرفت.

با سلام و تشکر از جناب رضای گرامی و بزرگوار

جالب بود برام، نمیدونستم که انجیل اصلی از بین رفته و بعد چهار نفر اومدن و انجیلی دوباره نوشتند
فکر میکردم نسخه اصلی تحریف شده .

سوال :
آیا علتش مشخص هست که چرا انجیل اصلی از بین رفته ؟

جزاکم الله خیرالجزاء

ماه بانو;89381 نوشت:
آیا علتش مشخص هست که چرا انجیل اصلی از بین رفته ؟ جزاکم الله خیرالجزاء

با سلام
من فکر نکنم انجیل اصلی از بین رفته باشد
به احتمال زیاد منظور از از بین رفتن از دست رس مردم خارج شدن باشد یعنی اصلش ناپدید شده و الان پیش... است(نام ان شخص را فعلا نگویید)

ماه بانو;89381 نوشت:
با سلام و تشکر از جناب رضای گرامی و بزرگوار

جالب بود برام، نمیدونستم که انجیل اصلی از بین رفته و بعد چهار نفر اومدن و انجیلی دوباره نوشتند
فکر میکردم نسخه اصلی تحریف شده .

سوال :
آیا علتش مشخص هست که چرا انجیل اصلی از بین رفته ؟

جزاکم الله خیرالجزاء

با سلام به ماه بانوی گرامی
شـكى نيست كه انجيلهاى چهارگانه معروف , به عنوان تاريخ زندگانى حضرت مسيح (ع) و سيره او ـ تـا هـنگامى كه خدا جانش را ستاند و به سوى خود بالابردـ نوشته شده و هيچ يك از مولفان آن ادعانكرده كه كتابش همان انجيل فرودآمده بر عيسى (ع) است .
[نـگـاهـى گـذرا به جملات آغازين هريك از انجيلها مدعاى ما را ثابت مى كند] انجيل متى با اين جمله شروع مى شود: كتاب نسب نامه عيسى مسيح: انجيل مرقس با جملاتى كه پنداشته از مسيح است آغازشده و سپس با شرح حال وى ـ وقتى كه از شـهر ناصره جليل آمده ـ ادامه مى يابد .
انجيل لوقا با جملاتى آغازشده كه با صراحت نشان مى دهد كتاب سيره است , مى گويد: از آنـجـهـت كـه بسيارى دست خود را درازكردند بسوى تاليف حكايت آن اموريكه نزد ما به اتمام رسيد من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البداية بتدقيق در پى رفته بترتيب بتو بنويسم اى تئوفلس عزيز!
انجيل يوحنا نيز با بحث پيدايش حضرت مسيح و ايمان به او آغاز مى گردد.
بـا ايـن حـسـاب , پـاسـخ اين پرسش باقى مى ماند كه انجيل نازل شده بر مسيح (ع) چه شد؟
به نظر مـى رسـد آنـچه بر عيسى (ع) نازل شد تعليمات و بشارتهايى بود كه در ضمن رسالت خود به مردم ارائه داد سـپس بخشهايى از آن را حواريون حفظ كرده به نسلهاى بعد از خود منتقل مى ساختند و اين جريان همچنان ادامه داشت تا آن تعليمات در لابه لاى انجيلهاى معروف گنجانده شد.
اسـتاد نجار مى نويسد: آن مقدار از انجيلها كه به جهانيان رسيده , يعنى جمله ها, مثلها و پندها كه بطور جسته گريخته از موعظه ها و سخنان حكمت آميز حضرت عيسى (ع) گرفته شده , مشتمل بر مطالب زير است : تشويق مردم به توحيد و پرستش خداى يگانه , اطاعت خالصانه خدا, به كاربستن دستورهاى الهى , پـرهيز از محرمات خداوند, خوشرفتارى انسان با برادران دينى و پاره اى ديگر از اخلاق پسنديده و سجاياى كريمه .
بايد دانست كه هيچ يك از اين انجيلها در زمان حضرت مسيح (ع) نوشته نشده , بلكه بعد از او, بعضى شاگردان و شاگردان شاگردانش و همين طور دست به كار شدند و داستانهاى فراوانى نوشتند و هـر كـدام نـوشته خود را انجيل مى ناميد تا جايى كه گفته اند: تعداد انجيلها به صد و چند انجيل مـى رسـيـد .
سـپس جامعه كليسا از ميان اين اناجيل , قصه هايى را برگزيد كه با هدفهاى عمومى كـلـيسا منافات نداشت و چندان اهميتى به اختلاف و تناقضى كه بين مضمونهاى آن وجود دارد نـداد .
و هـيـچ يك از انجيلها سند مسلسلى ندارند و هيچ نسخه اى از آن يافت نمى شود كه به خط شاگردى از شاگردان مولف باشد يا شواهدى دربر داشته باشد كه احتمال درستى آن را تاييدكند, به طورى كه محققان حتى در امكان نسبت دادن انجيلها به مولفان معروف آن , ترديد نموده اند و شايد بين نويسندگان واقعى با مولفان معروف آن تشابه اسمى بوده است.
علامه محقق فخرالاسلام تشكيك هاى فنى و تاريخى , به درستي استناد انجيلها وارد ساخته كه آن را از تعداد بى شمارى از پيشينيان مسيحيت نقل مى كند.
پـاسـتـيـس مـى گويد: اين عهد جديد نه تاليف حضرت مسيح است و نه تاليف حواريون او, بلكه شخصى ناشناس اين كتابها را نوشته و به حواريون عيسى و شاگردان آنها نسبت داده است .
فـخـرالاسلام به دنبال اين سخن مى گويد: وى كه از محققان فرقه مانيكيز و از دانشمندان قرن چـهـارم اسـت بـه حقيقت پى برده و حق مطلب را اداكرده و شايد آن شخص ناشناس از دشمنان حضرت مسيح و مادر صديقه اش بوده است , چراكه در اين كتابها, ناسزاها و ناشايستهايى را به آنان نـسـبـت داده ـكـه [تـنـهـا از دشـمـنـان سـاخـته است ]ـ خدا رسوايش كند و از رحمت خويش دور سازد.
اين بود سرگذشت عهدين در طول تاريخ .
بنابراين بطور مسلم اصل عهدين باقى نمانده و آنچه در دسـت اسـت فـرع آن مى باشد, يعنى تنها ترجمه ها و پاره اى از تعليمات دينى كه در لا به لاى نقل رويدادهاى تاريخى گنجانده شده است .
درنتيجه: موضوعى براى تحريف نمانده تا قائلان به لزوم همگونى بين رخدادهاى گذشته و حال , آن را مطرح كنند و قرآن را با آن بسنجند.
اما با توجه به نگرش محتوايى به مضامين كتاب مقدس نيز تحريفش روشن مى‏گردد زيرا، اگر اين كتاب دچار زياده و نقصان و تغيير در لفظ و مفاهيم نشود، هيچ گاه مطالب متناقض و خرد ستيز نخواهد داشت و حال آن كه با مراجعه به اين كتب مسائل منافى با يكديگر و عقل ستيز فراوان يافت مى‏شود و اين خود دليل بر تحريف كتاب مقدس است.

موضوع قفل شده است