جمع بندی خودمون رو نخود هر آشی بکنیم یا نکنیم؟
تبهای اولیه
با سلام و احترام
داستانی با این مضمون مطالعه کردم:
یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .
دامپزشک میگه : ” اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید “
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه: “بلند شو بلند شو” گاو هیچ حرکتی نمیکنه…
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه: ” بلند شو بلند شو رو پات بایست” باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه: “سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی ” گاو با هزار زور پا میشه..
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه: ” گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم …گوسفند رو قربوني كنيد… “
نتیجه اخلاقی : باید یاد بگیریم گاهی تو زندگی خودمونو نخود هر آشی نکنیم!
-----------------
حال سوالی که پیش میاد اینه که از منظر دین، چه زمانهایی برای کمک به دیگران باید و چه زمانهایی نباید ، فرد خودش رو در موضوعی دخیل کنه و به اصطلاح عام خودش رو نخود آش کنه؟
با تشکر
یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .
دامپزشک میگه : ” اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید “
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه: “بلند شو بلند شو” گاو هیچ حرکتی نمیکنه…
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه: ” بلند شو بلند شو رو پات بایست” باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه: “سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی ” گاو با هزار زور پا میشه..صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه: ” گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم …گوسفند رو قربوني كنيد… “
نتیجه اخلاقی : باید یاد بگیریم گاهی تو زندگی خودمونو نخود هر آشی نکنیم!-----------------
حال سوالی که پیش میاد اینه که از منظر دین، چه زمانهایی برای کمک به دیگران باید و چه زمانهایی نباید ، فرد خودش رو در موضوعی دخیل کنه و به اصطلاح عام خودش رو نخود آش کنه؟
با تشکر
سلام
قبل از این که به سوال شما برسم یه سوالی برای من پیش اومد که واقعا ای نتیجه ای که گرفته شده درسته ؟
آیا واقعا این نتیجه اخلاقی درسته ؟ اصلا اخلاقی هست ؟
اجازه بدین ابتدا از دوستان در این باره نظرشون رو بپرسیم.
چه کسانی با نتیجه گرفته شده موافق اند ؟
اصلا نتیجه اخلاقی هست یا نه ؟
اگر مخالف هستید چه نتیجه ای از این داستان می گیرید؟
باسمه الحفیظ
اگر مخالف هستید چه نتیجه ای از این داستان می گیرید؟
با سلام و احترام
گاهی خداوند بلای عظیمی را به بلای کوچکی دفع می کند
گاهی قرار است در اثر گناهانی که انجام داده ایم بلایی نازل شود
خداوند به لطف و رحمت خویش آن بلا را با ضرر مالی از جان بنده اش
دفع می کند،یکی از حکمتهای پرداخت صدقه هم همین است.
نظیر داستان فوق را مولانا به شکل زیبایی در مثنویش
بیان می کند.
(دفتر سوم مثنوی،داستان جوانی که از حضرت موسی(ع)می خواهد دعا کند تا زبان حیوانات را بیاموزد)
من اگه جای اون گوسفنده بودم می دادم مرغا پیغام و برسونن!:))
جساراتا بازم ممکن بود شما قربانی بشین.laughing [SPOILER]مزاح بود انشاءالله رنجیده نشین. خودتون فرمودین اگر جای گوسفنده بودم ، منم از همین ادبیات استفاده کردم[/SPOILER]علت قربانی خبر بردن گوسفند نبودا . دقت کنید .
عرض سلام و ادب
گاهی لازم است انسان از منافع شخصی خود برای هدفی بزرگتر و والاتر چشم بپوشد.(هر چند که اینجا ،قربانی شدن گوسفند،نتیجه ی عقلی مستقیم اقدام گوسفند نبود)
شاید مصداق بسیار وسیعتر این قضیه ،در آیه 78 سوره مبارکه هود باشد.
عملکرد حضرت لوط علی نبینا و آله و علیه السلام را در برابر انحراف قومش ،میبینیم .این پیامبر الهی که مظهر غیرت الهی هستند،دختران مطهر خود را به عده ای لا ابالی برای ازدواج پیشنهاد میدهند تا شاید به این وسیله آنها را از منکری بزرگ و از تعرض به میهمانانشان باز دارند.
[/B]
به نظرم یعنی از یه حیوون کمتر نباشیم ( با عرض معذرت)
وقتی می دونیم خطر در کمین دوستمونه ، باید از خطر دورش کرد .
صرف اینکه ممکنه خودمون هم به خطر بیفتیم از وجدان انسانی به دوره چه برسه به اینکه ندونیم ممکنه به جاش قربونی می شیم .
مهم انجام وظیفه ست . بقیش توکّلتُ علی الله
چون مثال هست عرض میکنم خیلی ها هستن برای نجات جان دیگران فدا میشن ،به خاطر انسانیّت
یا به خاطر گفتارشون یا به خاطر اعمالشون . نیّت که خیر باشه و نچات دیگران ، دیگه بعدش مهم نیست
مرگ دیر و زود داره ، سوخت و سوز نداره ، امروز نوبتمون نباشه بالاخره وقتش میرسه . عمل صحیح میمونه و گفتار نیک
خدا کمک کنه همیشه حق رو به زبون بیاریم حتی اگه به ضررمون باشه، واقعاً سخته .
نیّت که خیر باشه و نچات دیگران ، دیگه بعدش مهم نیست
با سلام
دوست دارم کمی وسیعتر در مورد این "نخود هر اش شدن " صحبت کنیم و دوستان اظهار نظر کنند.
و با این مطلبی که سرکار یازینبِ فاطمه فرمودند مبحث رو خلط کنیم.
یعنی صورت مساله اینطور مطرح بشه که ما یک نیت خیر داریم و خودمون رو نخود آشی میکنیم که خیلی راحت میشه در اون موضوع دخالتی نکنیم ، اما علیرغم نیت خیر ما نتیجه فعل ما شر میشه و پشت دستمون رو داغ میکنیم که کاش خودمون رو نخود آش نمیکردیم.
مثالی میزنم:
فرض کنیم ما کسب و کار شخصی خودمون رو داریم و میبینیم یکی از جوونهای فامیل بیکار هست و مثلا بخاطر بیکاری نمیتونه ازدواج کنه . خودمون رو نخود آش میکنیم و دلمون به حالش میسوزه و ما که بی نیاز از کسب و کار و دردسر اضافه هستیم بهش پیشنهاد میدیم که بیا یک مغازه راه بندازیم با سرمایه 50-50 . از شانس بد و برخلاف نیت خوب ما ، میزنه و کار مغازه نمیگیره و کلی بدهی بالا میاریم و قوز بالا قوز اون جوون بیکار فامیل ما میشه و کلی اه و نفرین پشت سر خودمون راه میندازیم.
یا مثلا برای یکی از دخترهای فامیل که خواستگار زیاد نداره ، میخوایم یک قدم خیری برداریم و براش خواستگار میفرستیم و علیرغم نیت خوب ما ، اما بهر دلیل نتیجه ازدواجشون خوب نمیشه و کلی اه و نفرین پشت سرمون راه میفته.
در مثالهای بالا و موارد مشابه ، نیت ما خوب هست ، و بر اساس نیت فکر میکنیم دخالت ما وظیفه ما هست ، اما نتیجه دخالت در اینگونه موضوعات که به ما ربطی نداره ، خوب از اب در نمیاد و بقیه داستان....
حالا وظیفه شرعی ما چیست؟ آیا بعد از این نتایج بد چه برای خودمون یا چه برای سایرین ، باید عذاب وجدان داشته باشیم از بابت ورود به موضوع و یا راحتی وجدان داشته باشیم به خاطر نیت خوب و پاک و عمل به وظیفه؟
فرض کنیم ما کسب و کار شخصی خودمون رو داریم و میبینیم یکی از جوونهای فامیل بیکار هست و مثلا بخاطر بیکاری نمیتونه ازدواج کنه . خودمون رو نخود آش میکنیم و دلمون به حالش میسوزه و ما که بی نیاز از کسب و کار و دردسر اضافه هستیم بهش پیشنهاد میدیم که بیا یک مغازه راه بندازیم با سرمایه 50-50 . از شانس بد و برخلاف نیت خوب ما ، میزنه و کار مغازه نمیگیره و کلی بدهی بالا میاریم و قوز بالا قوز اون جوون بیکار فامیل ما میشه و کلی اه و نفرین پشت سر خودمون راه میندازیم.
موفقيت در هر کاري از امور زندگي مرهون چند امر است :
1- توکل، تقوا و اخلاص،
2- شناحت هدف،
3- برنامه ريزي درست و سنجيده،
4- همت و تلاش و پشتکار؛
با توجه به این نکته :
عدم موفقیت در مثالی که زده اید به نظر من ارتباطی مستقیمی به مورد بحثتون که خودمون رو نخود هر آشی نکنیم ندارد. بکه تابع مواردی است که در بالا به برخی از آنه اشاره شد. اگر شما برنامه ریزی درست و سنجیده داشته باشید و همت و تلاش و پشتکار و قواعد بازار کار را هم بلد باشید، ضریب موفقیت بالاست.
اگر موفق نشدید باید اسباب عدم موفقیت را بررسی کنید نه این که چون کار خیر کردم، به قول معروف رفتم ثواب کنم کباب شدم.
آه و نفرین حاصل از ورشکستگی ربطی به اقدام شما برای کار خیر ندارد. علل خاص خود را دارد.
مثلا برای یکی از دخترهای فامیل که خواستگار زیاد نداره ، میخوایم یک قدم خیری برداریم و براش خواستگار میفرستیم و علیرغم نیت خوب ما ، اما بهر دلیل نتیجه ازدواجشون خوب نمیشه و کلی اه و نفرین پشت سرمون راه میفته.
این مثال هم همانند مورد قبل است. عدم موفقیت در زندگی مشترک علت های خاص خودش را دارد. شما و بنده و سایر معرفین صرفا معرف هستیم. تحقیق درباره فرد و اخذ تاییده برای او به خود ایشان بستگی دارد. شما معرفی می کنید ایشان تحقیق می کنند. بعد از ازدواج هم این مهارت های زوجین است که به پویایی زندگی ایشان کمک می کند. آنها باید برای حل شکلات خود اقدام کنند و از بزرگ تر های مورد اعتماد و متخصصین در امور خانواده کمک بگیرند حال اگر کوتاهی کردند و برای ازدواج تحقیق نکردند و یا برای حل مشکلات خود اقدام نکردند این ارتباطی به شما که معرف بوده اید، ندارد.
حالا وظیفه شرعی ما چیست؟ آیا بعد از این نتایج بد چه برای خودمون یا چه برای سایرین ، باید عذاب وجدان داشته باشیم از بابت ورود به موضوع و یا راحتی وجدان داشته باشیم به خاطر نیت خوب و پاک و عمل به وظیفه؟
بر اساس آن چه گفته شد، وظیفه همان است که انسان تشخیص داد. یعنی اگر توانایی دارد با شراکت با دیگری اقدامی کند تا از نظر اقتصادی سر و سامان بگیرد، می تواند اقدام کند والبته ماجور است و لکن حتما باید در این زمینه دقت کند که شرایط موفقیت پیش برود.
و یا اگر کسانی را می شناسد که می توانند شریک زندگی هم باشند به هم معرفی کنید. بقیه داستان به خودشون مربوطه. همانگونه که اگر موفق باشند ربطی به شما نداره . موفقیت حاصل مهارت های خودشان است.
[="Times New Roman"][="Black"]بر اساس آن چه گفته شد، وظیفه همان است که انسان تشخیص داد. یعنی اگر توانایی دارد با شراکت با دیگری اقدامی کند تا از نظر اقتصادی سر و سامان بگیرد، می تواند اقدام کند والبته ماجور است و لکن حتما باید در این زمینه دقت کند که شرایط موفقیت پیش برود.
و یا اگر کسانی را می شناسد که می توانند شریک زندگی هم باشند به هم معرفی کنید. بقیه داستان به خودشون مربوطه. همانگونه که اگر موفق باشند ربطی به شما نداره . موفقیت حاصل مهارت های خودشان است.
حالا اینکه پیش خدا ما مقصر نیستیم بماند.
طرف دیگه از کولمون پایین نمیاد.
مثلا طرف قبلا کمرش درد می کرده ، اومده یه کیسه برنج واست دو قدم جابجا کرده.
تا روز قیامت هی میگه من اصلا مشکلی نداشتم از اون روزی که اومدم کمک تو کمردرد گرفتم.
حالا اینش به کنار میره صد جای دیگه هم میگه.
یکی از آشناها اینجوریه خداروشکر من تاحالا کاری ازش نخواستم ، ولی وقتی میاد کارهایی که برای دیگران کرده رو هی میگه و اونهارو باعث و بانی مشکلاتش می دونه
با خودم میگم اگر روزی منم ازش کاری بخوام میره پیش بقیه همین حرفهارو میزنه. :khandeh!:[/]
سلام
قبل از این که به سوال شما برسم یه سوالی برای من پیش اومد که واقعا ای نتیجه ای که گرفته شده درسته ؟
آیا واقعا این نتیجه اخلاقی درسته ؟ اصلا اخلاقی هست ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
نسبی است
اگر بر اساس فرهنگ شهادت و ایثار ببینیم نتیجه اشتباه است
اگر از منظر عمل استراق سمع ببینیم عمل استراق سمع بد و نتیجه بد برای خود فرد دارد.
اما اگر فرهنگی که دخالت کردن را کاملا بد می دانند و هر خیرخواهی را که به این سبک است بد می دانند ببینیم نتیجه درسنه
سوالی که از جناب مولکول می شود این است که نویسنده این متن کیست؟
اصلا نتیجه اخلاقی هست یا نه ؟
اگر مخالف هستید چه نتیجه ای از این داستان می گیرید؟
دلایلم را بالا گفتم هم بله هم نه
نتیجه ایثار و از خود گذشتگی برای کمک به دیگران بر اساس دیدگاه شهادت طلبی ای که ما داریم مطرح میشود.
یا علی(ع)@};-
از سه زاویه میشه این داستان رو ارزیابی کرد :
گاو
گوسفند
کشاورز
همه یک وجه مشترک دارند : تصمیم گیری
تصمیم به زندگی
تصمیم برای گفتن حقیقت
تصمیم گیری عجولانه و بدون دوراندیشی
علت قربانی خبر بردن گوسفند نبودا . دقت کنید .
سلام
خب نههههههههه...اینطوری نه که!
خب شاید الان چون شما تقصیر نداری من براتون میگم!
یه روز من داشتم از مدرسه می اومدم دیدم یه پسره بی تربیت توی جحمع توی خیابون به یه دختره راست راست یک مطلک بیست متری گفت رفت هر هر هم می خندید عجیب!...منم که اینا رو نشنیده بودم که همینطوری دهنم وا مونده بود هی میگفتم هااااع!
بعد یک ان دیدم دختره از جمع دوستاش جدا شد گفت های پسر های صبر کن ببینم ...بعدم دویید طرفش همچین بی رحمی یک کشیده پدر مادر دار زد تو گوشش که سر ضرب چسبید کف خیابون جمعییت هم کلی خندیدن!
منو میگین! این چیزا رو ندیده بودم که!گفتم عووو الان میاد حتما منم میزنه یک ان قبل اینکه برگرده منو ببینه(حالا من کجا بودم... اون طرف خیابون!!) اقا گذاشتم دنده پنج بدو بدو از بیست متری خونمون مسیرم عوض کردم رفتم کل شهر رو دور زدم از اون طرف شهر از توی باغات و شالیزار ها بزور رد شدم تا نزدیکی های غروب برگشتم خونمون...تا این حد!!!:))
الان اینو من واسه این داستان گفتم!
که مثلا من اگه جای اون گوسفنده بودم چون می فهمیدم که این گاوه بهونه هست و اینا همش فیلمشونه سریع بی دست و پا میشدم خودم پا میزاشتم به فرار!
اما ازون طرف برای اینکه گاوه هم قربونی نشه به مرغا (که مثل زنها که خیلی غر غرو هستن و دندون زیاد میکنن) می گفتم که شما برین بجای من به گاوه بگین اگه نایستی تو رو میکشن!
یعنی اینکه که من سه روز پای اون وقت و هدر نمی دادم که منو بکشن که...الفرار !:)))))
اگر مخالف هستید چه نتیجه ای از این داستان می گیرید؟
نتیجه ای که گرفتم : من فکر می کنم نباید وقتی از درک حکمت تقدیر عاجز هستیم اصرار به امری داشته باشیم
و به نوعی رضایت به تقدیر الهی داشتن
نتیجه ای که گرفتم : من فکر می کنم نباید وقتی از درک حکمت تقدیر عاجز هستیم اصرار به امری داشته باشیم
و به نوعی رضایت به تقدیر الهی داشتن
سلام
اگه براتون ممکنه میشه منظورتون رو روشنتر بفرمائید؟
کدام مورد رو حکمت می دونید و اصرار بر چه و رضایت در چه چیز ؟
سلام
که
مثلا من اگه جای اون گوسفنده بودم چون می فهمیدم که این گاوه بهونه هست و اینا همش فیلمشونه سریع بی دست و پا میشدم خودم پا میزاشتم به فرار!
اما ازون طرف برای اینکه گاوه هم قربونی نشه به مرغا (که مثل زنها که خیلی غر غرو هستن و دندون زیاد میکنن) می گفتم که شما برین بجای من به گاوه بگین اگه نایستی تو رو میکشن!یعنی اینکه که من سه روز پای اون وقت و هدر نمی دادم که منو بکشن که...الفرار !:)))))
سلام
حالا اگه این چرخه ادامه پیدا کنه چی ؟ همه فرار کنن و به دیگری ارجاعش بدن، اونم برای فرار و درگیر نشدن به هوای اینکه همش فیلمه
سه روز تموم میشه که . اونوقت همه وجدانشون راحت و مطمئن که حکمت همین بوده
سلام ....
به نظر من این نخود آش شدن نیست
این کمک به دیگرانه که گاهی خب باعث میشه خودمون آسیب ببینیم ولی مهم نیت ماست ...
اگه کسی کمکی ازش برمیاد و اون خیر رو به دیگری نرسونه از ترس اینکه مبادا مشکلی واسه خودش پیش بیاد دیگه انسانیت معنی نداره و در ثانی بعد عذاب وجدان رهاش نمیکنه ...
اگر هرکسی فردی رو ببینه میتونه کمکش کنه بی تفاوت رد بشه و بگه به من چه!
یا بترسه بعد مشکلی واسه خودش پیش بیاد و کمک نکنه خب اینجوری دیگه روحیه همدلی و هم نوع دوستی معنی نداره .....
و این یعنی مرگ انسانیت ...
اگه براتون ممکنه میشه منظورتون رو روشنتر بفرمائید؟کدام مورد رو حکمت می دونید و اصرار بر چه و رضایت در چه چیز ؟
سلام . انچه که نهایت اتفاق افتاد ان تقدیری هست که خدا برامون مقدر کرده و شرایطی که ما داریم و تلاشی که می کنیم تا انچه خواسته ما هست اتفاق بیفته شاید کاری است که در این داستان نقش گوسفند بود
شاید نظر من هم درست نباشه .برداشتم این بود.
سلام . انچه که نهایت اتفاق افتاد ان تقدیری هست که خدا برامون مقدر کرده و شرایطی که ما داریم و تلاشی که می کنیم تا انچه خواسته ما هست اتفاق بیفته شاید کاری است که در این داستان نقش گوسفند بود
شاید نظر من هم درست نباشه .برداشتم این بود.
سلام
دقیقاً مدّ نظر من هم همین بود . تشکر از شما
همه یک وجه مشترک دارند : تصمیم گیری
به نظر من از منظر و دیدگاه انسانی نتیجۀ اخلاقی این داستان برای نوع بشر می تونه به این صورت باشه :
کسی که تصمیم به ادامۀ حیات مادّی می گیره
و کسی که تصمیم به حیات جاودانه می گیره
و تصمیم خداوند همیشه برای بهترین های بشر ، بهترین بوده = قربانی شدن در راهش
................................
تقدیر و سرنوشت همۀ ما در دستان قدرت لایزال الهی ست
حتی در بین حیوانات هم خداوند بهترین را برای قربانی شدن انتخاب و به بشر معرفی کرد : گوسفند
هم چنین در بین انسانها این همیشه بهترین ها هستند که بهترین تصمیم را می گیرند حتی به قیمت قربانی شدن خود
خداوند هم این بهترین های عالم هستی را به حضور خود می پذیرد
و به تقدیر الهی این حسین علیه السّلام بود که باید به قربانگاه می رفت
همیشه بهترین انسان ها بهترین تصمیم ها رو می گیرند
و این نیز با حکمت الهی منافاتی نداره .
با تشکر از دوستان
من فکر میکنم نتیجه ای که از این تاپیک گرفتم ، همون جمله معروف هست که "ما مامور به وظیفه هستیم و نه نتیجه "
ما در هر حال باید کار درست رو انجام بدیم ولو اینکه نتیجه مطلوب نباشه و چه بسا خیر ما در همون نتیجه به ظاهر نامطلوب باشه.
[=Microsoft Sans Serif] صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه: ” گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم …گوسفند رو قربوني كنيد… “یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .
دامپزشک میگه : ” اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید “
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه: “بلند شو بلند شو” گاو هیچ حرکتی نمیکنه…
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه: ” بلند شو بلند شو رو پات بایست” باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه: “سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی ” گاو با هزار زور پا میشه..
نتیجه اخلاقی : باید یاد بگیریم گاهی تو زندگی خودمونو نخود هر آشی نکنیم!
سلام و عرض ادب
به نظرم داستان مطرح شده مغرضانه نتیجه گیری کرده.
مزرعه داری وضعیت مالی خوبی نداشت و از دار دنیا تنها یک زمین کوچک ، گاو و گوسفند و تعدادی مرغ و خروس داشت . یک روز پای گاو موقع شخم زدن میشکند. کشاورز دامپزشکی می آورد که به وی مگوید اگر تا سه روز گاو نتواند روی پایش بایستد گاو را باید کشت.
گوسفند ابتدا میخواست این مساله را به گاو بگوید اما چون نسبت به گاو حسادت میورزید ماجرا را میشنود ولی به روی خود نمی آورد تا کشاوز گاو را بکشد و خود جای بیشتری در طویله داشته باشد. سه روز میگذرد و عاقبت کشاور با ناراحتی برای اینکه بتواند گاو دیگری برای شخم زدن تهیه کند گاو و گوسفند خود را به قصاب میفروشد و با پول آن گاو دیگری تهیه میکند.
نتیجه اخلاقی: عاقبت حسادت و بی توجهی به حال دیگران به همه باز میگردد و کمک به دیگران باعث میشود که از منافع آن در نهایت خود شخص هم بهره مند شود.
پرسش:
از منظر دین، در چه زمان هایی باید فرد خودش را برای کمک به دیگران دخیل کند و به اصطلاح عام خودش رو نخود آش کند؟ و در چه زمانی نباید این کار را انجام دهد؟ برای روشن شدن موضوع به این دو مثال توجه کنید :
در فرضی که شاغل هستیم و یکی از جوان های فامیل بیکار هست و به خاطر بیکاری نمی تواند ازدواج کند. خودمان رو نخود آش می کنیم و دلسوزی می کنیم و در عین بی نیازی به درآمد بیشتر، پیشنهاد می دهیم یک مغازه با سرمایه 50-50 راه بیندازیم. از شانس بد و برخلاف نیت خوب ما ، مغازه نمی گیرد و ما ورشسکت می شویم. در نتیجه آن جوان دوباره بیکار می شود و برای ما چیزی جز ناله و نفرین نمی ماند.
و یا مثلا برای یکی از دخترهای فامیل که خواستگار زیاد ندارد، قصد قدم خیر می کنیم و او را به خواستگاری معرفی می کنیم؛ علیرغم نیت خوب ما، اما به هر دلیل نتیجه ازدواجشان خوب نمی شود و باز آه و نفرین پشت سر ما می ماند.
حال وظیفه شرعی ما چیست؟ آیا بعد از این نتایج بد چه برای خودمان یا چه برای سایرین ، باید عذاب وجدان داشته باشیم از بابت ورود به موضوع و یا به خاطر نیت خوب و پاک و عمل به وظیفه عذاب وجدان نداشته باشیم؟
پاسخ:
با توجه به این دو نکته در پاسخ به سوال شما عرض می کنیم :
کمک نمودن به دیگران و گره گشایی از مشکلات ایشان، تا زمانی به قصد کمک با ایشان و حل مشکلات ایشان باشد، از مصادیق خدمت به مردم است که در آیاتی از قرآن مورد سفارش قرار گرفته است.(1) انبیاء الهی نیز افزون بر وظیفه تبلیغی و خدمت هدایت گری مردم، در کارهای روزمره نیز اهتمام به کمک نمودن به ایشان و رفع نیاز های آنان داشته اند. (2) بر این اساس ما انسان ها از نظر اخلاقی موظف هستیم اگر توانایی برای حل مشکل دیگران داریم، به قصد الهی به ایشان کمک کنیم لکن این که نتیجه چه خواهد شد تابع مواردی از جمله توکل، تقوا و اخلاص،شناحت هدف،برنامه ريزي درست و سنجيده،همت و تلاش و پشتکار است اگر شما برنامه ریزی درست و سنجیده داشته باشید و همت و تلاش و پشتکار و قواعد بازار کار را هم بلد باشید، ضریب موفقیت بالاست. اگر موفق نشدید باید اسباب عدم موفقیت را بررسی کنید نه این که چون کار خیر کردم، به قول معروف رفتم ثواب کنم کباب شدم. بنابراین عدم موفقیت در مثال اولی که زده اید ارتباطی مستقیمی به مورد بحث تان که خودمان را نخود هر آشی نکنیم ندارد.
مثال دوم هم به مانند مثال اول است. عدم موفقیت در زندگی مشترک علت های خاص خودش را دارد. شما و بنده و سایر معرفین صرفا معرف هستیم. تحقیق درباره فرد و اخذ تایید برای او به خود ایشان بستگی دارد. شما معرفی می کنید ایشان تحقیق می کنند. بعد از ازدواج هم این مهارت های زوجین است که به پویایی زندگی ایشان کمک می کند. آنها باید برای حل شکلات خود اقدام کنند و از بزرگ تر های مورد اعتماد و متخصصین در امور خانواده کمک بگیرند حال اگر کوتاهی کردند و برای ازدواج تحقیق نکردند و یا برای حل مشکلات خود اقدام نکردند این ارتباطی به شما که معرف بوده اید، ندارد.
بر اساس آن چه گفته شد، وظیفه همان است که انسان تشخیص داد. یعنی اگر توانایی دارد با شراکت با دیگری اقدامی کند تا از نظر اقتصادی سر و سامان بگیرد، می تواند اقدام کند والبته ماجور است و لکن حتما باید در این زمینه دقت کند که شرایط موفقیت پیش برود.
و یا اگر کسانی را می شناسد که می توانند شریک زندگی هم باشند به هم معرفی کنید. بقیه داستان به خودشون مربوط است. همان گونه که اگر موفق باشند ربطی به شما ندارد. موفقیت حاصل مهارت های خودشان است.
پی نوشت ها:
1. مائده،(5) آیه 2؛ بقره، (2) آیه 195؛ بقره، آیه249 .
2. یوسف(12) آیه، 55 ـ 56؛ قصص، (28) آیه 24 ؛ نیز رک: تفسیر نمونه، ج 10، ص 5.