***** نکته ها ی پند آموز *****

تب‌های اولیه

226 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** نکته ها ی پند آموز *****

ابر پر صدا باران ندارد
****************.
آزموده را آزمودن خطاست.
.

با آل علي هر كه در افتاد ، ور افتاد
************************.
با اون زبون خوشت، با پول زيادت، يا با راه نزديكت !

با پا راه بري كفش پاره ميشه، با سر كلاه
!
با خوردن سيرشدي با ليسيدن نميشي
!
باد آورده را باد ميبرد !

بازي بازي، با ريش بابا هم بازي !

با سيلي صورت خودشو سرخ نگهميداره !

با كدخدا بساز، ده را بچاپ !

با گرگ دنبه ميخوره، با چوپان گريه ميكنه !

بالابالاها جاش نيست، پائين پائين ها راش نيست !

با مردم زمانه سلامي و والسلام .
تا گفته اي غلام توام، ميفروشنت !
با نردبان به آسمون نميشه رفت !
با همين پرو پاچين، ميخواهي بري چين و ماچين ؟

‍ قلب ها را از کینه پاک کنیم

روزی لقمان به فرزندش گفت :

« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند.

لقمان پاسخ داد :

« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...

"من از این دنیا فقط اینو دریافتم که :

اونی که بیشتر می گفت : نمی دانم . بیشتر می دونست !

اونی که قویتر بود . کمتر زور می گفت !

اونی که صداش ارومتر بود .حرفاش با نفوذ تر بود !

اونی که راحت تر می گفت " اشتباه کردم " اعتماد به نفسش بالاتر بود!

اونی که خودشو واقعا دوست داشت . بقیه رو واقعی تر دوست داشت !

اونی که بیشتر طنز می گفت . به زندگی جدی تر نگاه می کرد !

یا حق.

از بزرگی پرسیدند: از این همه مراقبه و توجه به خدا چه بدست اوردی ؟

جواب داد : هیچ !!

اما بعضی چیزها را از دست داده ام. !!

خشم . نگرانی . و اضطراب . افسردگی .

احساس عدم امنیت و ترس از پیری و مرگ ...

یا حق.

ای چشم خرد به کار بینا باش

ای بازوی معرفت توانا باش.

ای تیغ هنر برهنه پیکر شو

وی پای شکوه پهنه پیما باش.

تو برتر ازین سپهر مینایی

هم برتر ازین سپهر مینا باش.

تا سر سایی به افسر خورشید

در کار چو کوه پای بر جا باش .

خواری مکش از زمانه ریمن (فریبکار)

بر تیغ ستم چو سنگ خارا باش.

بی پرده بگوی راز پنهانی

نه پرده راز چون معما باش.

ایین و طریق زندگی این است

بشنو ز وحید و کارفرما باش. "

(وحید دستگردی. )


در این سخن جناب سعدی دقت نمایید :
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش؟
مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن، پیش جفت
نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
مخور هول ابلیس تا جان دهد
همان کس که دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز
که روزی رساند، تو چندین مسوز
نگارندهٔ کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزی است هم
خداوندگاری که عبدی خرید
بدارد، فکیف آن که عبد آفرید
تو را نیست این تکیه بر کردگار
که مملوک را بر خداوندگار

نمکدان را که پُر میکنی
توجهی به ریختن نمکها نداری ...
اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی
حال آنکه بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست،
ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد.

مراقب نمک های زندگیتان باشید...
ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند.
ولی روزی اگر نباشند
وای بر سفره زندگی...

مثل گندم باش!!!
زیر خاک می بَرندش
باز می روید پُرتر،
زیر سنگ می بَرندش
آرد می شود پُربهاتر،
آتش می زنندش
نان می شود مطلوب تر،
"ذات" باید ارزشمند باشد.

روزی حاکمی به وزیرش گفت:
امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.

وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند.
چند روز بعد حاکم به وزیر گفت:
امروز میخواهم بدترین قسمت
گوسفند را برایم بیاوری
و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت:
یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟
وزیر گفت:
"قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست"

داستان کوتاه پند آموز

مردی در خواب میدید ..

داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.

سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند.

مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.

خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند...

مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای...

سنگ حسرت

گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت:
اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.
برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟
برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.

وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی و الماس.

آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.

واین داستان زندگی ماست .....

یادمان باشد که .....
اگر از لحظات عمرمان درست استفاده نکنیم ، حسرت همراه همیشگی ما خواهد بود ....
امام باقر علیه السلام می فرمایند

حسرت ‌مندترين مردم در روز قيامت،
بنده‌اى است كه سخن از عدالت گويد ،
و با ديگران خلاف آن عمل كند.

بحار الأنوار، ج 78، ص 179

پیشتر از آثار و انگیزه های انفاق سخن به میان آوردیم. اینک از زوایای دیگر آن را می نگریم.

در انفاق کردن نکات مهم زیر باید رعایت شود:
1. از بهترین قسمت مال انتخاب شود، نه از اموال کم ارزش. (بقره / 267)

2. از اموال مورد نیاز انسان باشد. (حشر/9)
3. به کسانی انفاق کند که سخت به آن نیازمندند و اولویت ها را در نظر گیرد.(بقره/ 273)
4. انفاق اگر مکتوم باشد، بهتر است. (بقره/271).
5. هرگز منت و آزاری با آن همراه نباشد. (بقره/ 264).
6. انفاق باید توأم با اخلاص و خلوص نیت باشد. (بقره/ 265).
7. آنچه را که انفاق می کند، کوچک و کم اهمیت بشمرد؛ هرچند ظاهراً بزرگ باشد. (مدثر/6).
8. از اموالی باشد که به آن دل بسته است و مورد علاقه او است. (آل عمران/92).
9. هرگز خود را مالک حقیقی تصور نکند، بلکه خود را واسطه ای میان خالق و خلق بداند (حدید/7).
10. و قبل از هر چیز باید انفاق از اموال حلال باشد؛ چرا که خداوند فقط آن را می پذیرد. (مائده/27).
[h=3]آداب انفاق کننده[/h]همچنین در آداب انفاق کننده آمده است:
اوّل: وقتی قصد کرد که مالی را در راه خدا انفاق کند، بداند که شیطان از او دور شده است. سریع این عمل را انجام دهد و فرصت را غنیمت شمارد که در تأخیر آن، آفات بسیاری وجود دارد.
دوّم: قبل از درخواست نیازمند، به او انفاق کند و نگذارد که او مجبور به درخواست شود؛ زیرا آنچه بعد از سؤال داده می شود، به قیمت از دست رفتن آبروی فرد است.[1]
سوّم: اینکه هنگام صدقه دادن، تواضع و فروتنی از خود نشان دهد.
چهارم: صدقات و انفاق خود را در اوقات با فضیلت مثل روز جمعه ، روز عید غدیر ، ماه ذی الحجه یا ماه رمضان بدهد.
پنجم: صدقات واجب را آشکار بدهد که بهتر از پنهان دادن است ، اما صدقات مستحب را پنهان دادن بهتر است.
ششم: از منت نهادن دوری کند و وقتی عطایی را به کسی می دهد، از آن دل بکند.
هفتم: آنچه به فقیر می دهد، به گونه ای باشد که باعث ذلت و خواری شخص فقیر نگردد؛ مثلاً اگر دادن پول نقد به او باعث شرمساری وی می شود ، می تواند به اندازه آن جنس بدهد و اسم آن را هدیه نام نهد.
هشتم: بعد از صدقه دادن، دست خود را ببوسد؛ چون در واقع با خدا معامله کرده و دست فقیر، دست خداست.
نهم: وقتی به فقیر چیزی داد، از او طلب دعا کند؛ زیرا دعای فقیر در حق او مستجاب می شود.
دهم: در انفاق ، استحقاق را منظور دارد . مکروه است انسان سائل را رد کند؛ و لو گمان به بی نیازی او دارد و در این صورت هم چیزی به او عطا کند.[2]
پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است.[3]
یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام(ص) به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا(ص) تمام خرماها را به بینوایان داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرماست که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.[4]
یکی از علمای نجف می گوید: در نجف اشرف دیدم که عالم ربانی آیت الله سید علی قاضی طباطبایی (استاد اخلاق علامه طباطبایی) از دکّانی کاهو می خرید، ولی برخلاف سایر مشتری ها که کاهوی مرغوب را جدا می کنند، او کاهوهای نامرغوب را جدا کرد و پولش را داد و رفت. از او علت این کار را پرسیدم. فرمود: فروشنده این کاهو آدم فقیری است. من می خواهم به او کمکی کنم و در ضمن نمی خواهم به طور مجانی باشد تا هم شخصیت و حیثیت او محفوظ باشد و هم او به پول مجانی گرفتن عادت نکند. پس این کاهوها را که کسی نمی خرد، از او خریداری می کنم.[5]
در احادیث بسیاری آمده است که آیه 274 سوره بقره درباره حضرت علی(ع) نازل شده است؛ زیرا آن حضرت چهار درهم داشت: درهمی را در شب و درهمی را در روز و درهمی را آشکار و درهمی را در نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد که می فرماید: «آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند».

[h=3]مصرف انفاق[/h]برای اینکه انفاق به بهترین شکل هزینه شود، باید به نکاتی توجه کرد:
1. مصارف گوناگون را در نظر بگیریم و از آن میان بهترین را انتخاب کنیم.
2. اگر فکر خودمان به جایی نرسید، با دیگران مشورت کنیم و از اندیشه آنان بهره برداریم.
3. پس از این همه، از خداوند بخواهیم که بهترین راه مصرف را به ما نشان بدهد و ما را به آن هدایت کند.
ممکن است با یک غذا کافری را سیر کرد و یا مسلمانی را نجات داد و یا رهبری را نگهداری کرد. توجه به این ظرافت ها، بر اثر نورانیت و تفکر و مشورت است.
در آیه 273 بقره قرآن، بهترین مصارف انفاق این گونه بیان شده: انفاق به کسانی که در راه خدا، محصور شده اند؛ یعنی کسانی که به خاطر اشتغال به جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و یادگیری فنون جنگی یا تحصیل علوم لازم دیگر، از تلاش برای معاش و تأمین هزینه زندگی باز مانده اند. سپس برای تأکید می افزاید: «همان ها که نمی توانند سفری کنند» و «کسانی که افراد نادان و بی اطلاع، آنها را از شدت عفاف غنی می پندارند. آنها را از چهره هایشان می شناسی». نیز در وصف اینان می فرماید: آنها چنان بزرگوارند که «هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند».

[h=3]موانع انفاق[/h]1. یک دسته از این موانع همان محبت ها و عشق ها به ثروت دنیا و دارایی ها و بهره های آن است. چرا از ثروتی که با زحمت به دست آورده ام، به بینوایان کمک کنم؟ با اینها که رنج نمی کشند و می خواهند از رنج های من بهره ببرند، چرا همراهی کنم؟
2. عده ای این سفسطه و این منطق را دارند که اگر خدا می خواست، خودش به اینها می داد: (أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ )؛ «آیا کسانی را خوراک بدهیم که اگر خدا می خواست، به آنها می خورانید؟».
3. ضعف ها و نبود ظرفیت ها و نبود قدرت روحی. با اینکه یک انبان ذخیره دارد، یک لقمه نمی دهد که مبادا زمستان طولانی شود و برف ها ببارند و تابستان هم سبزه ای نروید و تا سال های سال کشتزاری بر دم باد موج نزند و محصولی به دست نیاید.
4. وسوسه های شیطانی. شیطان می گوید: تو پیری داری، کوری داری!
در برابر مانع اول، آنها که به عشق بزرگ تری رسیدند، به راحتی از عشق های کوچک تر نردبان می سازند و از آنها بهره می گیرند. در مورد مانع دوم، هدف همین بخور و بخوران، بنوش و بنوشان نیست. نه هدف این است که شکمی سیر شود و نه خدا این را می خواهد. او می خواهد دو دسته، خودشان را بارور کنند: یکی با دادن و دیگری با روی نینداختن، یکی با شکر و دیگری با صبر.
این ترس ها و ضعف ها و وسوسه های شیطانی، فقط در انفاق های عاطفی و تلقینی رخنه می کنند، اما در انفاقی که از روی شناخت و عشق و وظیفه است، دیگر ترسی نیست، حتی اگر مرگی و ذلتی باشد، آن مرگ و ذلت، سنگین و رنج آفرین است که در راه وظیفه نباشد و بر پایه شناخت و عشق نایستد.
همچنین رباخواری نقطه مقابل انفاق است؛ زیرا رباخواری موجب افزایش فقر در جامعه و تراکم ثروت در دست عده ای محدود و محرومیت اکثر افراد اجتماع است. انفاق سبب پاکی افراد اجتماع، پاکی دل و طهارت نفوس و آرامش جامعه است و رباخواری سبب پیدایش بخل و کینه و نفرت و ناپاکی است.
شیطان انسان را از فقر و تنگدستی می ترساند، به خصوص اگر اموال خوب و قابل استفاده را انفاق کند. در این زمینه قرآن می فرماید: «شیطان به هنگام انفاق به شما وعده فقر و تهیدستی می دهد» و می گوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید، اما این وسوسه های گمراه کننده شیطان « شما را وادار به معصیت و گناه می کند». بخل و ترک انفاق در بسیاری از موارد، نوعی معصیت و گناه است. گاهی شیطان وسوسه می کند که اموال غیر قابل مصرف را انفاق کنیم. سپس قرآن می افزاید: «خداوند آمرزش از سوی خود و فضل و بخشش را به شما وعده می دهد».[6]
در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(ع) نقل شده است که: هنگام انفاق دو چیز از طرف خداست و دو چیز از ناحیه شیطان. آنچه از جانب خداست، یکی «آمرزش گناهان» و دیگری «وسعت و افزونی اموال» است و آنچه از طرف شیطان است، یکی وعده فقر و تهیدستی و دیگری امر به فحشا است.
جالب توجه اینکه از امیرمومنان علی(ع) نقل شده که فرمود: هرگاه در سختی و تنگدستی افتادید، به وسیله انفاق کردن، با خدا معامله کنید[7] (انفاق کنید تا از تهیدستی نجات یابید).
[h=3]وسعت انفاق[/h]انفاق و گذشت، با هدف سازندگی و همبستگی و یگانگی، و با انگیزه شناخت و عشق و وظیفه، به وسعت ها و گسترده گی هایی می رسد، چه در شکل، و چه در مصرف ها و موردها و چه در آنچه انفاق می کند.
وسعت در شکل از صورت سؤال و طلب تا حد شبانه به آنها رساندن و پنهانی آنها را تأمین کردن، و تا حد بدون اجازه برداشتن و بدون اطلاع برادر، از دارایی او استفاده کردن.
کسانی که برای خدا عطا می کنند، خدا را بالاتر از دست ها می دانند، این بخشش را داده او می دانند که دوباره به خدا قرض داده می شود و با سودهای بی حساب برای او ذخیره می گردد.
وسعت در موارد مصرف، از دوست ها و خویشان گرفته تا کسانی که حتی به ما بدی کرده اند و ما را آزرده اند.
وسعت در مواد انفاق، از درهم و قلم و قدم گرفته تا وقت ها و اعتبارها و آبروها و شفاعت ها و... . ما خیال می کنیم همین که چیزی نداشتیم، تکلیفی نداریم؛ در حالی که انفاق نه به ثروت، که به توانایی ما بستگی دارد:
از تو سؤال می کنند، چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق می کنید، باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد» و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید، او می داند).[8]
این آیه هر نوع کار، مال، خدمات و سرمایه مفید و حتی امور معنوی همچون علم را نیز در بر می گیرد؛ هر چند مصداق مهم آن در مورد انفاق، اموال است.
گویند آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء مبلغی را میان فقرا تقسیم کرد و پس از اتمام آن به نماز ایستاد. یکی از فقرا بین دو نماز نزد شیخ رفت و به او گفت: سهم مرا هم بده. شیخ فرمود: تو دیر آمدی وجه تمام شده.
فقیر غضبناک شد و آب دهان خود را به محاسن شریف شیخ انداخت.
شیخ از محراب برخاست و دامن خود را گرفت و در میان صفوف گردش کرد و فرمود: هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به فقیر کمک کند. پس مردم دامن شیخ را از پول پر کردند و شیخ آنها را به فقیر داد.[9]
به راستی، اگر از نعمت هایی که به من داده اند، بازخواست خواهد شد: (لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ )، چه جواب بدهم؟ و اگر از شیخ سؤال می شد که تو، اعتباری بین نمازگزاران داشتی، اگر این کار را نمی کرد، چگونه می توانست جواب دهد؟
گر کشی یک کور از چاه ای فلان
بِهْ که خود بالا کشی تا آسمان
گر برآری حاجت بیچاره ای
بِهْ که خوانی چل کرت سی پاره ای
در رضای یک مسلمان ، دَه قدم
بِهْ که سالی طی کنی راه حرم [10]
[h=3]پی نوشت ها[/h]1. وسایل الشیعه ، ج 6 ، ص 318.

2. تحریر الوسیله ، ج 2 ، ص 92.
3. جامع احادیث شیعه، ج 8.
4. نمونه معارف اسلامی، ص 419.
5. مهر تابان، به نقل از استاد حسن زاده آملی.

6. بقره/ 268.
7. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 258.
8. بقره/ 215.
9. فوائد الرضویه، ص 73.
10. مثنوی نراقی ، ص34.

مراحل سیر و سلوک از نظر ابن سینا :

جناب شیخ الرئیس می گوید:
عارف باید چهار مرحله را در ابتدا و شروع به سیر و سلوک عرفانی طی کند:
۱ – ابتدا باید از آنچه او را از خدای سبحان به خود مشغول می کند جدا شده و آن ها را قطع کند .
۲ – سپس در برطرف کردن آثار آن ها هم- از وجود و جان و دل و فکر و عملش- سعی کرده و به طور کامل از آن ها نیز پاک گردد .
۳ – در مرحله ی سوم از هر چیزی که برای خود زینت به حساب می آید پرهیز کرده و آن را ترک کند، یعنی از زینت های مجازی دوری کند .
۴ – بالاخره در مرحله چهارم کلیه لذت های مادی و معنوی را که به خودش بر می گردد رها کرده و فقط لذت ذکر حق را دنبال کرده و با آن مأنوس و به آن باقی ماند.

الاشارات ج ۳، ص ۳۸۱

صادق;945421 نوشت:
مراحل سیر و سلوک از نظر ابن سینا :

جناب شیخ الرئیس می گوید:
عارف باید چهار مرحله را در ابتدا و شروع به سیر و سلوک عرفانی طی کند:
۱ – ابتدا باید از آنچه او را از خدای سبحان به خود مشغول می کند جدا شده و آن ها را قطع کند .
۲ – سپس در برطرف کردن آثار آن ها هم- از وجود و جان و دل و فکر و عملش- سعی کرده و به طور کامل از آن ها نیز پاک گردد .
۳ – در مرحله ی سوم از هر چیزی که برای خود زینت به حساب می آید پرهیز کرده و آن را ترک کند، یعنی از زینت های مجازی دوری کند .
۴ – بالاخره در مرحله چهارم کلیه لذت های مادی و معنوی را که به خودش بر می گردد رها کرده و فقط لذت ذکر حق را دنبال کرده و با آن مأنوس و به آن باقی ماند.

الاشارات ج ۳، ص ۳۸۱

واقعا این کارها کار هرکسی نیست و اراده بسیارقوی میخواد

استاد فاطمےنیا
بدترین سخن این است ڪہ دعاڪردم ونشد،زیارت رفتم ونشد!این نشدها شیطانے است.هیچ دعاڪنندہ اے دست خالے برنمیگردداگربہ صلاح باشدهمان راواگربہ صلاحش نباشدبهترازآنرامیدهند.

"راست گویی موجب ازادی تان می شود . این اندیشه یی است که نفسانیت را دچار وحشت می کند. اگر خود را با تظاهر و خود نمایی در

تنگنا قرار دهید. درستی و صداقت از شما دور می شود و از موهبت ازادی محروم می شوید .

هیچ صاحب برده یی به ازادی برده اش راضی نیست . نفسانیت شما را برده خود کرده و دروغ و نیرنگ زنجیری است که با ان شما را

بسته است. "

* * *

نفسانیت ارزش شما را خوار می شمارد. شما فردی الهی و ابدی هستید. ذات شما همراه با عشق و ارامش است و نفسانیت نقطه

مقابل تان است. خود کاذب تان .شما را متقاعد می کند بی ارزشید و نقاب تظاهر را به شما میدهد تا این بی ارزشی را پنهان کنید.

نفسانیت شما را به این باور می رساند که دوست داشتنی و طرفدار ارامش نیستید و سرشت تان الهی نیست و تشویق می کند در

عمل ان فکر کاذب را قوت دهید. "

یا حق.

درک برزخی حیوانات :

ما گمان می کنیم که دیگر موجودات فاقد درک و شعورند . در حالی که درک برزخی و مثالی انها بیشتر از ماست.

امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم (ص) نقل فرمودند که من قبل از پیامبر شدن چوپان بودم. گوسفندان و شتران را به چرا می بردم.

گاهی می دیدم بدون این که چیزی انها را به هیجان در اورد و بترساند . به طور ناگهانی می پرند.

تعجب می کردم که داستان چیست ! تا این که بعدها جبرئیل به من گفت :در عالم قبر وقتی ضربه ای بر کافر می زنند و او را عذاب

می کنند. همه موجودات غیر از جن ها و انسان ها می شنوند و می ترسند. پس من گفتم :

ذلک لضربه الکافر فنعوذ بالله من عذاب القبر. این برای ضربه ای است که بر کافر وارد شده است . از عذاب عالم قبر به خدا پناه می بریم.

بله. درک برزخی انها از ما قوی تر است. بنابر این . موجود بی شعور و بدون ادراک و مرده وجود ندارد.

جمله ذرات عالم در نهان

با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم.

با شما نامحرمان ما خامشیم. "

یا حق.

هیچ چیزی را بی جواب نگذار

جواب سلام را باسلام بده
جواب تشکر را با تواضع
جواب کینه را با گذشت
جواب بی مهری را با محبت
جواب دروغ را با راستی
جواب دشمنی را با دوستی
جواب خشم را به صبوری
جواب سرد را به گرمی
جواب نامردی را با مردانگی
جواب پشت کار را با تشویق
جواب بی ادب را با سکوت
جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب لبخند را با خنده
جواب دل مرده را با امید
جواب منتظر را با نوید
جواب گناه را با بخشش
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی
یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز گردد

لذت درک حیات موجودات :

بنابر این. این که از خصوصیات بهشت و جهنم . زنده بودن همه اجزاء ان هاست . در واقع به رشد انسان اخرتی بر می گردد. چون از حجاب

ماده و تعلقات در امده و از ان ها منقطع شده و واقعیت ها برایش مشهود گردیده است.

سراسر حیات عالم را درک می کند. و طبعا" این درک برای بهشتی ها لذت و سرور زایدالوصف دارد و خوشی انها را صد چندان می کند.

وقتی مومنی در بهشت با درخت و اب و گل و سنگریزه و هر چیزی مواجه می شود.

همه به او سلام میدهند و ذکر می گویند . همه زیبایی خدا را نشان می دهند و خدانما هستند . چقدر لذت بخش است. !

پیامبر اکرم (ص) فرمودند : در بهشت میوه هایی وجود دارد که بسیار به مومن نزدیک و در دسترس است و این همان فرموده خدا در قران

است: و دانیه علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذ لیلا". سایه های درختان به ان ها نزدیک است و میوه هایش رام و تسلیم.

پس هر یک از ان میوه ها به ولی خدا گویند:

یا ولی الله کلنی قبل ان تاکل هذا قبلی . ای ولی خدا. قبل از ان که میوه دیگری را بخوری من را بخور.

یعنی خوراکی ها در این که روزی مومن شوند. بر هم سبقت می گیرند. "

یا حق.

امام کاظم علیه السلام در دهه اول محرم این اوصاف داشته ماشیعیانش پیروی انامام همان هستم

عن مولانا أبي الحسن الرضا عليه السلام:
کَانَ أَبِی إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَی ضَاحِکاً وَ کَانَتِ الْکَآبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّی یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ

امام رضا علیه السلام :
وقتی ماه محرم فرا می رسید ديگر در پدرم (امام کاظم علیه السلام )اثرى از خنده يا شادى دیده نمی شد و همواره غمگین و محزون بودند و مصيبت و غم بر تمام وجود ايشان غلبه مينمود. تا زمانى كه به روز دهم (عاشوراء) ميرسيد كه آن روز ، روز اوج مصیبت و اندوه و گريه او بود و می فرمود : در این روز بود که حسین علیه السلام را به شهادت رساندند.

امالی صدوق، ص ۷۸
بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۲۸۴

از ان طرف . جهنمی ها وقتی می بینند همه چیز جهنم . از خوراک و پوشاک و اتش و ... همه دارای شعورند و با او سر جنگ دارند.

و هر کدام به نوعی قهر و غضب خدا را به او نشان میدهند . بسیار دردناک است.

قران از تکلم جهنم چنین خبر داده است :

یوم نقول لجهنم هل امتلات و نقول هل من مزید. به جهنم می گوییم پر شده ای ؟و او می گوید :ایا افزون بر این هم هست ؟

در سوره فجر امده است که جهنم را می اورند :"و جی یومئذ بجهنم . "

رسول خدا (ص) فرمودند :"هنگامی که قیامت فرا برسد . جهنم به هفتاد هزار زنجیر در قید است که این زنجیر ها به دست هفتاد هزار

فرشته است. شعله های اتش جهنم چنان زبانه می کشد که اگر خداوند ان را حبس و کنترل نکند. اسمان و زمین را به اتش می کشد.

چنانکه در سوره فرقان می فرماید :

اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظ و زفیرا ". هنگامی که این اتش انان را از مکانی دور ببیند . صدای وحشتناک و خشم الودش

را که با نفس زدن شدید همراه است می شنوند.

وقتی جهنم افراد دوزخی گنهکار را از دور می بیند .صدای وحشتناک و خشم الود او را که با خرناس ها و نفس زدن های شدید همراه

است. می شنوند. مثل یک حیوان درنده وحشتناک که وقتی طعمه اش را می بیند . با صدای وحشتناک به طرف او حمله ور می شود. "

یا حق.

ممنون دوست عزیز . یادمه ی دوستی داشتم میگفت هر موقع یاد مرده و مرگ افتادین برای شادی روح مومنین بی وارث یا بد وارث فاتحه بخونید

چرا نام مبارک حضرت موسی (ع) بیش از نام دیگر پیامبران در قرآن آمده است؟

پاسخ

در مورد تکرار داستان موسی (ع) در قرآن کریم باید متذکر شویم؛ اولاً: دقیقا تکرار نیست تا جنبه لغویت داشته باشد، بلکه در هر سوره ای به تناسب آنچه در آن سوره مطرح شده به عنوان شاهد و نمونه به نکته ویژه ای از داستان موسی اشاره شده است؛ ثانیا: دلیل مطرح شدن نام حضرت موسی در قرآن بیش از انبیای دیگر شاید به جهت ویژگی های قوم بنی اسرائیل بوده است مانند: دشمنی، لجبازی، مادی گرایی و حس گرایی قوم بنی اسرائیل که البته این خصیصه در کفار زمان پیامبر (ص) و جوامع امروزی نیز بوده و هست و قرآن قصه‌های آنها را تکرار کرده است، تا مردم عبرت گیرند و دچار این نوع بدبختی نشوند. به بیان دیگر شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى (ع) و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگى آنها با حیات مسلمانان است.
سرگذشت حضرت موسی (ع)، بیش از پیامبران دیگر در قرآن تکرا ر شده و در بیش از سی سوره بیش از صد بار به ماجرای موسی و فرعون و بنی اسرائیل اشاره شده است. اگر آیات هر سوره را جداگانه بررسی کنیم، خواهیم دید که این تکرار جنبه لغویت ندارد، بلکه در هر سوره ای به تناسب آنچه در آن سوره مطرح شده به عنوان شاهد و نمونه به داستان موسی اشاره می شود، به علاوه چون کشور مصر وسیع تر و مردم آن دارای تمدن پیشرفته بودند و دستگاه فراعنه هم مقاوم بودند، لذا قیام موسی از اهمیت بیشتری برخوردار بود و نکات عبرت انگیز بیشتری را در بر دارد. [1]

به عبارت دیگر می توان گفت: قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین، از مثل و قصه استفاده کرده است و قصه‌‌های حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیو‌ه‌ها، با هدف اصلی درس و عبرت آموزی بیان کرده است؛ و هر قصه‌ای را که درس و عبرت بیش‌تری دارد، تکرار کرده است؛ از این رو قصه‌های حضرت موسی (ع) بیشتر تکرار شده است.

در این جا به چند مورد عبرت آموز آن اشاره می شود:

1. موسی (ع) و فرعون:

آن دو، در دو طرف نقیض همدیگر بودند؛ یکی حق محض، و دیگری باطل محض بود؛ موسی (ع) دارای مقام "کلیم اللهی" بود امّا فرعون در نهایت کفر بود و "انا ربکم الاعلی" سر می‌داد؛ در حالی که کفار عصر سایر پیامبران، در گردن کشی، مثل او نبودند ، ولی پیروزی نهایی از آن موسی (ع) شد که تکرار آن درس صبر برای مؤمنان، و عبرت برای کافران است. [2]
2. بنی اسراییل:
از جمله ویژگی بنی اسرائیل دشمنی، لجبازی، مادی گرایی و حس گرایی بوده که این خصیصه در کفار زمان پیامبر (ص) و جوامع امروزی نیز بوده و هست و قرآن قصه‌های آنها را تکرار کرده است، تا مردم عبرت گیرند و دچار این نوع بدبختی نشوند شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى (ع) و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگى آنها با حیات مسلمانان است.

به عنوان نمونه: داستان جنگ بدر در اسلام شباهت زیادى به سرنوشت همراهان طالوت (ع) دارد. بنابر شواهد تاریخى، تعداد مجاهدان هر دو سپاه - سپاه طالوت و سپاه پیامبر اکرم (ص) 313 نفر بوده و هر دو مقابل تعداد زیادى از مشرکان به مبارزه پرداختند و در نهایت پیروز شدند. [1] قرآن به داستان طالوت و همراهانش اشاره مى‏کند و پایمردى و صبر آن گروه اندک را در مقابل گروه زیادى از کافران مى‏ستاید تا الگو و نمونه‏اى براى مسلمانان باشد.

در روایات فراوانى، امامان معصوم‏ (ع) به همین شباهت اشاره کرده‏اند. در یکى از آنها، خطاب به امت آمده است: شما نیز چونان بنى اسرائیل هستید و کارهاى آنها را انجام خواهید داد. [3]

3. سامری:

داستان ساختن گوساله طلایی، توسط سامری منافق، و پرستش آن از سوی بنی اسرائیل، و بی اعتنایی آنان به منع هارون (ع) (وصی حضرت موسی) در چهار سوره تکرار شده است تا شاید مسلمانان بیدار شوند و گرفتار فتنه منافقان نشوند . [4] نتیجه این که بیشتر درس ها و عبرت ها را، در سرگذشت قوم حضرت موسی (ع) می توان یافت؛ زیرا بنی اسرائیل سرپیچی های فراوانی داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزی در سرنوشت این قوم است. خداوند در جای جای قرآن کریم به ماجرای این قوم پرداخته است. بنابراین، دقت در هر بخش از قصه‌های قرآن نشان می‌دهد که هر موردی دارای حکمت و فلسفه خاصی است.


[/HR] [1] مکارم شیرازی، ناصر، قصه های قرآن، ص221، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1385.
[2] مرکز الثقامة و المعارف الاسلامی، علوم القرآن عند المفسرین، ج 3، ص 399، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1375.
[3] استفاده از پاسخ 897 سایت.
[4] محمدی اشتهاردی، محمّد، قصه‌های قرآن، به قلم روان، ص 268 و 269، تهران، نبوی، چاپ اول، 1378.

"گردی از راهی نمی خیزد . سواران را چه شد.

مرده اند از بیم یاران . نامداران را چه شد

جز صدای جغد ها چیزی نمی اید به گوش

قمریان اخر کجا رفتند . ساران را چه شد

از هجوم کرکسان شوم قلب من گرفت

بلبلان .قرقاولان .کبکان . هزاران را چه شد

دور تا دور من تا دشمن سیاهی می زند

دوستان ما کجا رفتند . یاران را چه شد؟

* * *

ایت الله جوادی املی :

چیزی که نمی توانی

در قیامت از ان دفاع کنی:

نه ببین . نه بنویس

نه بشنو . نه بگو.

* * *

یا حق.

زبان من، جهان من است.

محمد بن ابی عمیر می گوید: از امام موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که این چنین فرمود:هر کس از اشخاص با ایمان از گناهان کبیره

فاصله گیرد در رابطه با گناهان صغیره از او باز خواست نشود خداوند فرماید :

" اگر از گناهان کبیره که از اقدام به انها منع شده اید فاصله گیرید. از گناهانتان در گذرم و شما را در مکانی خوب و ارجمند وارد سازم . "

راوی گوید: گفتم پس شفاعت مربوط به چه اشخاصی است امام علیه السلام فرمود:

پدرم از پدران بزرگوارش و انان از علی علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا فرمود :قطعا شفاعت من شامل کسانی از امتم می شود

که اهل اقدام به گناهان کبیره بوده اند اما نیکوکاران که چیزی بر علیه انان نیست.

ابن ابی عمیر گوید گفتم ای فرزند رسول خدا (ص) چگونه شفاعت شامل اینها می شود و حال اینکه خداوند می فرماید :

" و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که برگزیده و مورد خشنودی است. "

و کسی که مرتکب کبیره می گردد برگزیده نیست. حضرت فرمود : ای ابا احمد هیچ مومنی نیست که گناهی مرتکب شود مگر اینکه

ان گناه او را ناراحت می کند و بر گناه خویش پشیمان می گردد و رسول خدا می فرماید :برای توبه کردن پشیمانی کفایت می کند.

و نیز فرماید :کسی که کارهای نیکش او را خوشحال سازد و بدیهایش او را بد حال چنین فردی مومن است پس کسی که بر اقدام

نافرمانی پشیمان نشود مومن نباشد و شفاعت نمودن او لازم نیست تا انجا که امام علیه السلام فرمود :رسول خدا (ص) فرماید:

با وجود طلب غفران گناه بزرگی باقی نمی ماند و در صورت پافشاری بر صغیره صغیره ای نخواهد بود.

(زیرا اصرار بر گناه صغیره خود گناه کبیره است. )

یا حق.

پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!

نوح گفت : چه حقی؟!
.خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!

▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید!

نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!

ابلیس گفت :
در سه جا مراقب حيله من باش!

هنگامی که خشمگین شدی!
هنگامی که بین دو نفر قضاوت می کنی!
هنگامی که با زن نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!

در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.

بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱۸

پرده پوشی خداوند کجاست ؟

کسی نگوید چطور خداوند ابروی این ها را در قیامت می برد. مگر خدا ستار نیست ؟

چرا. اما ستار بودن خدا و پرده پوش بودنش برای کسانی است که عفت و حیا دارند.

اگر گناهی هم می کنند . سعی می کنند .پنهان باشد.

علنی نباشد. اما ان که ان قدر هتاک و پر رو است که ابایی از گناه علنی هم

ندارد و خیلی راحت حرمت دستورهای الهی را می شکند و علنا مرتکب حرام می شود.

خودش ابروی خود را حفظ نمی کند. و نیز ابروی دیگران را هم می برد و گناه و عیب دیگران

را افشا می کند. خداوند نسبت به این ها ستاریت ندارد و پرده را برمی دارد. "

یا حق.

[h=2]کربلای عشق
[/h] هر چيز در عالم، ظهوري در دنيا دارد. ظهور نبوت در رسول الله (ص) و ظهور ولايت در اميرالمومنين (ع) است. لذا تمام انبياء و اولياء نبوت و ولايت خود را از نبي مطلق و ولايت خود را از ولي مطلق اخذ مي کنند. بر همين سياق ظهور تامّ عشق در کربلا است. يعني هر کس و هر شئيي که عاشق است عشق خود را از کربلا و امام حسين عليه السلام دارد. در واقع عشق، حقيقتي است که از سماء حسيني بر تمام عالم نازل مي شود. احاطه عشق بر تمام عوالم و جهانهاست از عوالم غيب گرفته تا اين جهان مادي. در فلسفه گفته شده که عقل تمام عوالم را احاطه نموده است. اما در عرفان مي گوييم که عشق، عقل را نيز دربر گرفته است. عشق رحمت واسعه حق است که تمام اشياء را در برگرفته است. رحمتي وسعت کل شيئ. عشق علت ظهور موجودات است، کنت کنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکي اعرف. گنج مخفي بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم. پس حبّ دليل بر خلقت است همان گونه که علت بقاي موجودات نيز مي باشد . عشق، اين برترين حقيقت عالم و این قوی ترین نیروی عالم در کربلا ظهور یافت. اصحاب همگی عاشق و امام حسین علیه السلام معشوق است.
کربلا فریاد تنهایی زند نعره انی انا اللهی زند.
تمام حوادث کربلا با عشق تفسیر می شود. از جنگ با دشمن و تیغ و شمشیر تا عطش و اسارت آل الله. امام حسین 72 طریق الی الله را در کربلا ظاهر ساخت. راههایی که فقط با عشق به او امکان وصول به خدا را دارد. گروهی از عشاق حقیقی از راه زهیر گروهی دیگر از راه وهب نصرانی، گروهی دیگر قاسم وار. تمام انبیاء و اولیاء از طریق کربلا به توحید راه یافتند. حتی خاتم انبیاء هم از راه امام حسین به توحید می رسد چون عشق منحصر در حسین است. قال رسول الله (ص) رایت ربی فی احسن صوره. بی شک احسن صورت خدا، حسین است.
توحید یعنی فنای در امام حسین علیه السلام. تمام اصحاب حضرت در نهایت به فنای در ایشان رسیدند. به همین سبب است که در زیارت شهدای کربلا می خوانیم که بابی انتم امی. این کلام امام معصوم است که می فرماید که پدر و مادرم فدای شما! چگونه ممکن است که امام فدای مادون خود شود. در حالی که می دانیم که در کلام ائمه هیچ مبالغه ای راه ندارد. جواب این است که اصحاب همگی فدای امام و فانی در او شدند.
من کیم لیلی و لیلی کیست من ما یکی روحیم اندر دو بدن

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .

بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است. امام حسین(ع)

امير المومنين عليه السلام فرموده :

تمام خير در سه چيز جمع شده است:

نگاه سكوت سخن

هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود،
فراموشى است.

هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است.
هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است.

خوشا بحال كسى كه:
نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند.

منبع: کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمة الله علیه

[="Arial Black"][="Blue"]"تکلف" گر نباشد ، خوش توان زیست
"تعلق" گر نباشد ، خوش توان مرد.
[/]

[h=3]نصایح لقمان به فرزندش
[/h]سعی لقمان بر این بود كه در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شكر خدا را به جای آور، برای خدا شریك قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند كوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و كیفر آن خواهی رسید.
فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محكم گردد و از ارتكاب فحشا و منكر مصون باشی و چون به حد كمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزكیه روح دعوت و رهبری كن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شكیبا باش.
فرزندم: نسبت به مردم تكبر مكن و به دیگران فخر مفروش كه خدا مردم خودخواه و متكبر را دوست ندارد.
خود را در برابر ایشان زبون مساز كه در تحقیرت خواهند كوشید، نه آنقدر شیرین باش كه ترا بخورند و نه چندان تلخ باش كه به دورت افكنند.
فرزندم: در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است.
فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترك نكن كه جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نكن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو كه زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی!

فرزندم: دنیا دریای ژرف و عمیقی است كه دانشمندان فراوانی را در خود غرق كرده است پس برای عبور از این دریا، كشتی از ایمان و بادبانی از توكل فراهم كن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش كه اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاك شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای.

فرزندم: در زندان شب و روز زمانی را برای كسب علم و دانش منظور كن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت كن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند.
فرزندم: هزار دوست اختیار كن و بدان كه هزار رفیق كم است و یك دشمن میندوز و بدان كه یك دشمن هم زیاد است.
فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است كه آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زكات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور كه درخت با میوه ی خوب كامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تكمیل می شود.

[="Navy"]سلام
روزی شخصی با تعجب از لقمان حکیم پرسید: چطور تو که یک برده بودی حالا شدی حکیم و عالم و فیلسوف؟؟؟

لقمان گفت در کاری که به من ربطی نداشت دخالت نکردم![/]

غمناکم و از کوی تو با غم نروم

جز شاد و امیدوار و خرم نروم

از درگه همچو تو کریمی هرگز

نومید کسی نرفت و من هم نروم
ابوسعید ابوالخیر

سلام .
رسول خدا در این باره فرموده اند : الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ فِی دِینِهِ مِنَ الْجِبَالِ الرَّاسِیةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْجَبَلَ قَدْ ینْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یقْدِرُ أَحَدٌ عَلَى أَنْ ینْحَتَ مِنْ دِینِهِ شَیئاً وَ ذَلِکَ لِضَنِّهِ بِدِینِهِ وَ شُحِّهِ عَلَیهِ (بحار الأنوار ج‏64 ص 299 ) ؛« مؤمن در دینش از کوه‏هاى بلند هم سخت‏تر و پابرجاتر مى‏باشد زیرا کوه‏ها را با کندن و تراشیدن مى‏توان در آن نقصان پدید آورد، ولى از مؤمن نمى‏توان چیزى کاست، زیرا او نسبت به دینش بخل مى‏ورزد و به دیگران نمى‏دهد.»
لذا اگر بخواهیم ما نیز به چنین مرتبه و جایگاهی از ایمان نائل گردیم ، باید راه های رسیدن به این قله رفیع شناخته و در متن زندگی خود پیاده نمائیم .
امام حسین( علیه السلام) هر که ترک کرد مجادله را، پس به تحقیق که محکم کرده است ایمان خود را
تقویت عواملی که باعث استقرار و تثبیت ایمان در وجود انسان می گردند :
1- تقویت ایمان با بالا بردن علم و یقین
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : قوّوا ایمانکم بالیقین فانّه افضل الدّین ؛ قوى و محکم گردانید ایمان خود را بیقین پس بدرستى که آن افزونترین دین است، و منظور از «یقین» اعتقاد ثابت جازمى است که از روى دلیل و برهان باشد.
به این معنا که اعتقاداتى که انسان در دین باید داشته باشد همه بمرتبه یقین برسد و بتقلید و دلایلى که افاده یقین نکند اکتفا مکنید، زیرا که أفضل دینها آنست که از روى یقین باشد. (شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏4، ص: 512)
2- تلاوت قرآن
خداوند متعال در این خصوص می فرماید : «إنّما المؤمنون ... إذا تلیت علیهم ءایته زادتهم إیمنا ....» (أنفال / 2) مؤمنان، تنها کسانى هستند که ...هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مى‏شود، ایمانشان فزونتر مى‏گردد....
3- عمل به احکام و مواعظ الهى، مایه افزایش ایمان:
خداوند متعال در این خصوص می فرماید : اگر(همانند بعضى از امتهاى پیشین،) به آنان دستور مى‏دادیم: «یکدیگر را به قتل برسانید»، و یا: «از وطن و خانه خود، بیرون روید»، تنها عده کمى از آنها عمل مى‏ کردند! و اگر اندرزهایى را که به آنان داده مى‏شد انجام مى‏دادند، براى آنها بهتر بود؛ و موجب تقویت ایمان آنها مى‏شد. (نساء /66 )
4- ترک بحث و جدل باعث تحکیم و تقویت ایمان است
امام حسین( علیه السلام) هر که ترک کرد مجادله را، پس به تحقیق که محکم کرده است ایمان خود را (مصباح الشریعه-ترجمه عبد الرزاق گیلانى ص 308)
امیر المؤمنین علیه السّلام به اصحابش فرمود:... خوشا بحال کسى که محبّت ما اهل بیت در قلب او رسوخ داشته باشد، ایمان در قلب چنین کسى ثابت‏تر از کوه احد در مکانش خواهد بود
5- پرهیزکاری مایه ثبات و پایدارى ایمان می گردد
امیر المؤمنین على (ع) فرموده است، پارسایى و پرهیزکاری مایه ثبات و پایدارى ایمان است (روضة الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى ص 682 )
6- محبت اهل بیت علیهم السلام انسان را در دینداری همچون کوه احد ثابت قدم می کند
امیر المؤمنین علیه السّلام به اصحابش فرمود:... خوشا بحال کسى که محبّت ما اهل بیت در قلب او رسوخ داشته باشد، ایمان در قلب چنین کسى ثابت‏تر از کوه احد در مکانش خواهد بود. (اسرار آل محمد علیهم السلام ص 516 )

باسمه اللطیف

عرض سلام و ادب

صادق;947931 نوشت:
تقویت ایمان با بالا بردن علم و یقین
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : قوّوا ایمانکم بالیقین فانّه افضل الدّین ؛ قوى و محکم گردانید ایمان خود را بیقین پس بدرستى که آن افزونترین دین است، و منظور از «یقین» اعتقاد ثابت جازمى است که از روى دلیل و برهان باشد.
به این معنا که اعتقاداتى که انسان در دین باید داشته باشد همه بمرتبه یقین برسد و بتقلید و دلایلى که افاده یقین نکند اکتفا مکنید، زیرا که أفضل دینها آنست که از روى یقین باشد. (شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏4، ص: 512)

محتمل است که با توجه به تعریف حضرت امیر علیه السلام از بدایت و نهایت دین

در خطبه ی اول نهج البلاغه،یقین قلبی که حاصل تقوی و عبودیت و معرفت و اخلاص است موجب اعتلا و استحکام قوت برهان

گردد لذا اگر راه شناخت قلبی و عقلی توأمان باشند افضل الدین حاصل می گردد.

"اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ وَ کَمالُ التَّصْدیقِ بِهِ تَوْحیدُهُ وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ وَ کَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ

نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَة أنَّها غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوف أنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ...."


جواب نامه بی ادبی به جواجه نصیرالدین

(( و عباد الرحمن... إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً ))

وقتی شخصی خدمت خواجه نصیر طوسی آمد و نوشته‌ای از دیگری تقدیم وی کرد که در آن نوشته، به خواجه بسیار ناسزا و دشنام داده شده بود و نویسنده‌ی نامه، خواجه را کلب بن کلب خوانده بود، خواجه در برابر ناسزاهای وی با زبان ملاطفت‌آمیزی این گونه پاسخ گفت: این که او مرا سگ خوانده است درست نیست؛ زیرا که سگ از جمله‌ی چهارپایان است و عوعو کننده و پوستش پوشیده از پشم است و ناخن‌های دراز دارد؛ این خصوصیات در من نیست. قامت من راست است و تنم بی‌پشم و ناخنم پهن است و ناطق و خندانم و... آن چه در من است متناقض است با آن چه صاحب نامه درباره‌ی من گفته است

توضیح این پیامبر اکرم(ص) که فرمود، اگر زنی در جایی نشسته بود، مردان حق ندارند آن‌جا بنشینند، مگر آن‌که آن مکان کاملا سرد شود


در ابتدا باید اشاره شود :
در برخی منابع روایی، حدیثی با این مضمون وجود دارد: «إذا جلست المرأة مجلسا فقامت عنه، فلا یجلس فی مجلسها أحد حتی یبرد»؛
[1] هرگاه زنی در مکانی نشسته و سپس از آن‌جا برخیزد، مردی در آن مکان ننشیند تا زمانی که آن‌جا سرد شود.
در این زمینه باید دانست که چنین روایاتی را نباید به صورت مستقل و جدا از دیگر آموزه‌های دینی تفسیر کرد؛ زیرا در دین مقدس اسلام، روابط بین زن و مرد بر پایۀ رعایت اصول اخلاقی بنا شده که مهم‌ترین اصل آن، رعایت عفت و پاک‌دامنی است. در همین راستا، از طرفی دستورات اجتناب ناپذیری؛ چون خودداری از زنا، رعایت برخی پوشش‌ها و ... ارائه شده است که زمان و مکان بر آن تأثیر گذار نیست و از طرف دیگر، توصیه‌هایی غیر الزامی جهت ایمن ماندن از هرگونه وسوسه‌های شیطانی نیز از سوی پیشوایان دینی مطرح شده است که می‌تواند با تغییر شرایط، تغییر یابد. یکی از این توصیه‌ها همان چیزی است که در روایت فوق وجود دارد. مطمئنا این حدیث به دلیل بی احترامی به شخصیت بانوان نیست، بلکه توصیه‌ای اخلاقی برای جلوگیری از ورود وسوسه‌های شیطانی در مردان است که البته این توصیه شاید ناظر به روابط اجتماعی زمان صدور حدیث باشد، بدین ترتیب که به دلیل محدودیت‌های موجود در روابط دو جنس مخالف و چون بانوان، کمتر در معرض دید مردان بوده و به همین دلیل نسبت به زمان ما، جذابیتی به مراتب بیشتر برای مردان داشتند، شاید همین مقدار از ارتباط نیز وسوسه‌هایی در آنها ایجاد می‌کرده که برای جلوگیری از آن، چنین توصیه‌ای صادر شده باشد. البته امروزه، با توجه به تغییرات وسیعی که در نوع ارتباط میان مرد و زن مشاهده می‌کنیم و نیز با توجه به آن‌که به هر دلیل، ارتباطات گسترده‌ای میان آنها – در فضای تحصیلی، در فضای کسب و کار، در محیط‌های مجازی و ...- به وجود آمده، بسیار بعید است که جذابیت بانوان تا اندازه‌ای باشد که همین مقدار از ارتباط با آنها نیز در جنس مخالفشان تأثیرگذار و وسوسه انگیز باشد.
به همین دلیل، شاید نتوان امروزه با استناد به این روایت، به صورت کلی ادعا کرد که به عنوان نمونه، اگر خانمی از تاکسی پیاده شد، مکروه است مردی به جای او بنشیند، مگر آن‌که هنوز هم افرادی باشند که چنین مسائلی در مورد آنها وسوسه انگیز باشد که تنها برای آنان مکروه(و نه حرام) است که چنین اقدامی را انجام دهند.


[/HR] [1]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 467، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413 ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 564، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.

حکایت پند آموز برتری هنر بر ثروت :
حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد


ﺳﻪ ﺧﺼﻠﺖ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ

ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻘﻞ ﺷﺪ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ، ﺁﺩﻣﻰ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﻯ ﻧﺮﺳﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺧﺼﻠﺖ:

(ﺍﻭﻝ ) ﺻﺪﻗﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻡ ﺣﻴﺎﺕ ﺑﻨﻴﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﻗﻪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺶ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﺎﺭﻯ ﺑﺎﺷﺪ

(ﺩﻭﻡ ) ﺳﻨﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺟﺎﻯ ﻧﻬﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺶ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺷﻮﺩ،

ﻭ (ﺳﻪ ﺩﻳﮕﺮ) ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻗﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﻨﺪ
.
استاد علامه حسن زاده املی

يکي از تشرفات پرشور شيخ عبدالزهرا کعبي به هنگام روضه خواني اباعبدالله درصحن وسراي کربلا از زبان گيرا وتاثيرگذار خودش :
يک روز بعد ازظهر وارد صحن مطهر امام حسين عليه السلام شدم شخصي درمقابل يکي ازحجره هاي صحن شريف کتابهاي مذهبي مي فروخت
ومن با وي سابقه آشنايي داشتم .
چون مرا ديد گفت Sad کتابي دارم که شايد براي شما نافع باشد ودرآن اشعاري وجود دارد که زيبنده ي شما ميباشد وقيمت ان اين است که يکبار آنرابرايم بخواني ) آن اشعار گمشده من بود و مدتي درجستجوي آن بودم آن را گرفتم ودر هنگامي که به خواندن آن مشغول بودم ناگهان ديدم سيدي از بزرگان عرب دربرابرم ايستاده وبه اشعار من گوش ميدهد وگريه ميکند .چون به اين بيت رسيدم :
اًيٌقتل ظماناً حسين بکربلاء وفي کل عضوٍ من انامِلِه بحر
آيا حسين عليه السلام در کربلا تشنه لب کشته ميشود درحاليکه درهر بندي از انگشتان او دريايي از فضيلت موج ميزند .
گريه آن بزرگوار شديد شد وروبه ضريح امام حسين عليه السلام نموده ، اين بيت را تکرار مي فرمود وهمچون مادر جوان مرده ميگريست .همين که اشعار را به پايان رساندم ديگر آن بزرگوار را نديدم . براي ديدن ايشان از صحن خارج شدم تاشايد آن جناب را بيابم ولي ايشان را نديدم . به هر کجا رونمودم اثري نيافتم .درآن هنگام به يقين دانستم او حضرت حجت و امام منتظر بوده است .

علامه اميني در کتاب ارزشمند غدير فرموده است : در ميان اصحاب ما چنين معروف است که در هرمکاني اين قصيده خوانده شود موجب تشريف فرمايي سرور عالم امکان حضرت بقية الله الاعظم به آن مکان ميشود .
دوستان گرامي و خوانندگان محترم اين قصيده درکتاب الغدير جلد 7صفحه 14و ترجمه ان نيز در کتاب ترجمه الغدير ج 13صفحه 41 آم

یکی از سه حالت برای دعا
الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام :
المؤمنُ مِن دُعائهِ على ثلاثٍ: إمّا أن يُدَّخَرَ لَهُ ، و إمّا أن يُعَجَّلَ لَهُ ، و إمّا أن يُدْفَعَ عَنهُ بَلاءٌ يُريدُ أن يُصِيبَهُ .
امام زين العابدين عليه السلام :
دعاى مؤمن از سه حال خارج نيست :
۱-يا برايش ذخيره مى گردد ،(چون به صلاحش نبود مستجاب شود ، قیامت پاداش بزرگی به او داده می شود)
۲- يا در دنيا برآورده مى شود ،
۳-يا بلايى را كه مى خواهد به او برسد، دفع مى شود .

تحف العقول : 280 .

[=Arial Black]

صادق;949351 نوشت:
يکي از تشرفات پرشور شيخ عبدالزهرا کعبي به هنگام روضه خواني اباعبدالله درصحن وسراي کربلا از زبان گيرا وتاثيرگذار خودش :
يک روز بعد ازظهر وارد صحن مطهر امام حسين عليه السلام شدم شخصي درمقابل يکي ازحجره هاي صحن شريف کتابهاي مذهبي مي فروخت
ومن با وي سابقه آشنايي داشتم .
چون مرا ديد گفت Sad کتابي دارم که شايد براي شما نافع باشد ودرآن اشعاري وجود دارد که زيبنده ي شما ميباشد وقيمت ان اين است که يکبار آنرابرايم بخواني ) آن اشعار گمشده من بود و مدتي درجستجوي آن بودم آن را گرفتم ودر هنگامي که به خواندن آن مشغول بودم ناگهان ديدم سيدي از بزرگان عرب دربرابرم ايستاده وبه اشعار من گوش ميدهد وگريه ميکند .چون به اين بيت رسيدم :
اًيٌقتل ظماناً حسين بکربلاء وفي کل عضوٍ من انامِلِه بحر
آيا حسين عليه السلام در کربلا تشنه لب کشته ميشود درحاليکه درهر بندي از انگشتان او دريايي از فضيلت موج ميزند .
گريه آن بزرگوار شديد شد وروبه ضريح امام حسين عليه السلام نموده ، اين بيت را تکرار مي فرمود وهمچون مادر جوان مرده ميگريست .همين که اشعار را به پايان رساندم ديگر آن بزرگوار را نديدم . براي ديدن ايشان از صحن خارج شدم تاشايد آن جناب را بيابم ولي ايشان را نديدم . به هر کجا رونمودم اثري نيافتم .درآن هنگام به يقين دانستم او حضرت حجت و امام منتظر بوده است .

علامه اميني در کتاب ارزشمند غدير فرموده است : در ميان اصحاب ما چنين معروف است که در هرمکاني اين قصيده خوانده شود موجب تشريف فرمايي سرور عالم امکان حضرت بقية الله الاعظم به آن مکان ميشود .
دوستان گرامي و خوانندگان محترم اين قصيده درکتاب الغدير جلد 7صفحه 14و ترجمه ان نيز در کتاب ترجمه الغدير ج 13صفحه 41 آم


سلام استاد بزرگوار. خداوند شما را حفظ و درجات شما را متعالی فرماید.

متن قصیده فوق و گزیده ای از ترجمه آن در لینک زیر است:

http://rasekhoon.net/article/show/633685/

روضه خوانی آیت الله مرعشی برای جوان مست
از زبان فرزند ایشان
یک شب آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت می‌شود و مهمانی طول می‌کشد، موقع برگشتن در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه می‌شوند. جوان با تحکم می‌گوید: شیخ از کجا می‌آیی؟ ایشان هم جریان را توضیح می‌دهند؛ جوان مست می‌گوید: شیخ برایم روضه بخوان! آقا بهانه می‌آورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و می‌گوید: خوب این هم صندلی بنشین روی گرده من. پدرم می‌گفت؛ نشستم روی گرده این جوان مست، تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن به حدی که شانه‌هایش تکان می‌خورد و مرا هم تکان می‌داد، چنان که من از گریه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش می‌کند، روضه را خلاصه کردم. گفت« شیخ چرا کم روضه خواندی؟ گفتم که خوب سردم شده ... وقتی خواستم خداحافظی کنم گفت که من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.
ابوی می‌فرمود: دو سه هفته از این قضیه گذشته بود در مسجد بالاسر در محراب نشسته بودم دیدم جوانی آمد و افتاد دست و پای من، به حضرت معصومه‌(س) قسمم داد که او را ببخشم، بعد که خودش را معرفی کرد متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد به کلی دگرگون شده و توبه کرده بود و به نماز جماعت می‌آمد.
این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردند و محاسن بلندی داشت و عرق‌چین و عبا می‌پوشید و اهل تهجد شده بود، وقتی هم که فوت کرد تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.

مشکل ما این نیست که برای

شیرین کردن زندگی معجزه نمی کنیم.

مشکل ما این است که همان قدر که ویران

می کنیم.نمی سازیم.

همان قدر کهنه میکنیم.

تازه گی نمی بخشیم.

همانقدر که دور میشویم. باز نمیگردیم

همان قدر که الوده می کنیم. پاک نمی کنیم.

همانقدر که پیمان های نخستین خودرا فراموش

می کنیم.انها را به یاد نمی اوریم.

همانقدر که از رونق می اندازیم.رونق نمی بخشیم

مشکل این است که از همه رویا های خوش

اغاز دور می شویم واین دور شدن به معنای

قبول سلطه بی رحمان زمان است.

بنا کننده شادی های خویش باش.

هر لحظه و مرا هم این گونه شاد خواهی کرد.

یا حق.

موضوع قفل شده است