๑╬๑๑╬๑ اشعاری در مدح رسول الله (ص) ๑╬๑ ๑╬๑

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
๑╬๑๑╬๑ اشعاری در مدح رسول الله (ص) ๑╬๑ ๑╬๑

ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)

قدر فلک را کمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با کمال محمد(ص)

وعده ديدار هرکسي به قيامت
ليله اسري شب وصال محمد(ص)

آدم و نوح و خليل و موسي وعيسي(ع)
آمده مجموع در ظلال محمد(ص)

عرصه گيتي مجال همت او نيست
روز قيامت نگر، مجال محمد(ص)

و آن همه پيرايه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند، بلال محمد(ص)

همچو زمين خواهد آسمان که بيفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد(ص)

شمس و قمر در زمين حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد(ص)

شايد اگر آفتاب و ماه نتابد
پيش دو ابروي چون هلال محمد(ص)

چشم مرا تا به خواب ديد جمالش
خواب نمي گيرد از خيال محمد(ص)

“سعدي” اگر عاشقي کني و جواني
عشق محمد بس است و آل محمد(ص)

خورشید فروغش بود از روی محمد
فردوس رایحه اش بوی محمد



تا خلقت آفاق ز مهرش شده ایجاد
اسرار فلک در خم ابروی محمد

تا کرده عطا خالق اوخلق عظیمش
در حشر ببخشد همه به خوی محمد


سرزمين مکه زير ماهتاب
نيمه شب در انتظار آفتاب

ماه مي تابيد با صد هيمنه
بي توقع در سراي “آمنه”

آمدند از آسمان زيبارخان
از دل الماس گون آسمان

شست و شو دادند آن دردانه را
آن سرو آن سينه و آن شانه را

پرنيان آورده شد از آسمان
جاي دادنش ميان پرنيان

غرق شد از بوسه اندام و تنش
پرنيان سبز شد، پيراهنش

در ميان شانه اش چون يک سند
مهر تاييد نبوت را زدند

خاتم پيغمبران اين کودک است
مايه فخر جهان، اين کودک است

نام احمد(ص) يا محمد(ص) بعد از آن
گشت فخر اين جهان و آن جهان


اشرف منظوری


كيست احمـد ماهتابي از منا
از رخ او بر دو عالم روشنا

غنچه هاي رسته از دامان او
كرده مر دستان امت را حنا

بوستاني از حيا چشمــــــان او
صبح افتاده است از مژگان او

آسمان جاري زسرو قامـــتش
بحر ايزد از سر انگشــتان او

آفتاب از خانه او پا شــــــــــده
از شكوهش كهكشان بر پا شده

آسما جاري ز سرو قامـــــتش
بحر ايزد از سر انگشـــتان او

در كلامش ميوه هاي از عــــــد ن
در نگاهش چشمه اي از ياسمـــــن

خوداگر در كوچه هاي يثرب است
عشق او افكنده آتش در قـــــــــرن

كيست احمد فاتح كون و مــكان
تكسواري از زمين در آسمـــان

از بهاري رسته بردامان اوست
امتدادي سبز در ذهــن زمـــان

آنكه چشمش را به ديناري ندوخت
سوخت اما از بـراي خود نسوخت

سوخت اندر آتش اهريمنــــــــــان
تا چراغي بهر مـردم بر فروخـت

بشنو از گل چهـره خندان او
بشـنو از آئيـــــنه ها باران او

گوش كن آواز جبــريل امين
از ميان مصحف وقـــرآن او

مي وزد از نام او عطـر ســــلام
بوي فردوس است او را در كلام

سيره ي گل ها بود آئيــــــــن او
عشق آيد از مزارش در مشـــام

محمد عارف رضايي


ای حق نیافریده کسی را مثال تو
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خورشید جلوه ایست ز نور جمال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای محرم حریم خداوند ذو الجلال
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای عقل مانده مات ز جاه و جلال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرجا به ایه آیه قرآن که بنگرم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفته خدا سخن ز جمال و کمال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای برگزیده ای که تویی ختم انبیا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وین افتخار داده به تو ذو الجلال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امشب به وادی دل من شور محشر است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سرد است ان دلی که ندارد خیال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای کعبه امید همه در نماز عشق
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]محراب ماست ابروی هچون هلال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دامان اهل بیت تو حبل المتین ماست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست توسل من و دامان آل تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من کیستم غلام غلامان کوی تو
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش پا نهد به سر من بلال تو

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر کس گشود لب چو (وفایی) به مدح تو
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک نکته هم نگفت سخن از وصال تو



روز ميلاد محمد جلوه اي از حق بود
ذات احمد نور رحمت تاج هر عاشق بود

احمد امد بت سركوب كليه نابود باد
بيت حق پاك منزه رونق پرشوق بود

بت پرستان خوار گشتند جملگي رسوا شدند
كعبه ميمون جلوه نور فرصت عاشق بود

گام هاي استوار احمد مولا علي
تابش حق كتف احمد جذبه معشوق بود

برق تيغ ذوالفقار دست مولايم علي
بت شكسته ذره ذره خاك بت بر فرق بود

لات عزا منات از ذوالفقارش ريز ريز
صولت حق مرتضي مصطفي عطر گل شائق بود

نور عطر مشك باشد جلوه اي از بيت او
مومن مجذوب خالص عاشقش با ذوق بود

زائران طائف حق عاشق ديدار دوست
حج اغاز از حجر شد موج مردم حق بود

نور ز ايين محمد خانه شد مملو نور
شد رسالت ختم اغاز ولايت خلق بود

ميكنم هر روز سلام بر احمد مولا علي
پنج نوبت روز شب ذكر نماز حق بود

نور الله خلق احمد كعبه پيرم علي
بابازاده تابش نور محمد دم به دم رونق بود




دل رفت زدست تا محمد آمد

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گل دایه بست تا محمد آمد

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرگز نبود مکان بت بیت خدا

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بتنها بشکست تا محمد آمد




میلاد تو انفجار نور است امشب

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یثرب ز تو جلوه گاه طور است امشب

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با تذکره مدینه دادن مارا

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مسرور نما شب سرور است امشب



امشب سخن از جان جهان باید گفت

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]توصیف رسول انس و جان باید گفت

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در شام ولادت دو قطب عالم

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تبریک به صاحب الزمان باید گفت

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چشمش بهار را به تماشا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از بس که دست برده در آغوش آسمان

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پا بر فراز گنبد میان گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خورشید را به سینه خود جا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا مثل کوه ریشه دواند به عمق خاک

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دستی لطیف ساغر سرشار عشق را

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در هفت سین سفره دنیا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نوری(امین)نشسته به آغوش (آمنه)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دریا قدرم به دیده دریا گذاشته است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نوری که از تبلور رخسار او دمید

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خورشید را به خانه دلها گذاشته است




[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غلامرضا شکوهی




آمد به زمین صدای پژواک
ای اهلِ جهان ز غصه حاشاک



وقتِ غمِ بی کسی به پایان
اسلام بیاورید بی باک


با حبّ نبی جدا شوید از
هر ناله‌ی دنیویِ این خاک


چون آمده نوری از خداوند
دیگر نشود دلی ز غم چاک


بر دورِ سریرِ شَه نبوّت
صد جانِ فرشته گرمِ چالاک


بر سر درِ آن سریر با زر
بنوشته خط از مرکَبی پاک


این تخت نبوّت است احمد
لولاک لَما خلقتُ افلاک





به روزى در جهان ظاهر دو شمس عالم آرا شد
به فردوس برين رقصان شجر مانند حورا شد

زِه ها زِه حَبّذا اين روز، روز وجد كبرى شد
سحرگه معنى نور على نور آشكارا شد

چو خوش باشد دو مولودى كنم اعلام عالم را
شدم از عشق هر يك زان دو سرور واله و مجنون

دل آشفته ام باشد به حبّ هر يكى مرهون
يكى كنزالله مكنون يكى سرالله مخزون

دو فيروزى دو دلشادى بشارت مى دهم اكنون
ظهور صادق و عيد محمد فخر عالم را

پى تشريف ميلاد نبى دانى كه چون گرديد
سرير خسروان دهر آندم واژگون گرديد

ز رودِ خشك و بى آب سماوه نم برون گرديد
محمد چون ولادت يافت بت ها سرنگون گرديد

دو مولود درخشان كرد نورانى دو عالم را
منور گشت از نورش تمام كوچه و برزن

مصفا كرد گيتى را رخش چون صحنه گلشن
تولايش به حفظ جان نكوتر باشد از جوشن

جهان شد از قدوم صادق آل نبى(صلى الله عليه وآله) روشن
به بام شادمانى ها بزن اى شيعه پرچم را

مه برج امامت سرور ما نجل پيغمبر(صلى الله عليه وآله)
دُرّ درج ولايت، ياور ما، حجّت داور

بلى درياى رحمت، پرورد مانند اين گوهر
رئيس مذهب شيعه، پناه مسلمين يكسر

ملك تبريك گويد بر فلك اين جشن درهم را

(قاضى زاهدى)






مژده كه ميلاد شه خاتم است
عيد سعيد نبى اكرم است

مژده كه مسرورى عالم رسيد
خرمى عالم و آدم رسيد

هادى كل سيد خاتم رسيد
منجى عالم نبى اكرم رسيد

خرم از او خاطره عالم است
عيد سعيد نبى اكرم است

عالم ايجاد از او خرم است
عيد سعيد نبى اكرم است

زان كه ظهور نبى اعظم است
عيد سعيد نبى اكرم است

اهل ولاء خرّمى عالم است
عيد سعيد نبى اكرم است

مژده كه پير فلك آمد جوان
گشت منور همه كون و مكان

از رخ دلجوى شه انس و جان
فخر بشر خاتم پيغمبران

آن كه از او فخر بنى آدم است
عيد سعيد نبى اكرم است






جهان سرسبز و خرم گشت از ميلاد پيغمبر
منور قلب عالم گشت از ميلاد پيغمبر

بده ساقى مى باقى كه غرق عشرت و شادى
دل اولاد آدم گشت از ميلاد پيغمبر

تعالى الله از اين نعمت كز او اسباب آسايش
براى ما فراهم گشت از ميلاد پيغمبر

ز لطف و رحمت ايزد ز يمن مقدم احمد
ظهور حق مسلم گشت از ميلاد پيغمبر

به شام هفده ماه ربيع و سال عام الفيل
رسالت ختم خاتم گشت از ميلاد پيغمبر

بشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان
دل ما عارى از غم گشت از ميلاد پيغمبر

ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زيرا
سر نابخردان خم گشت از ميلاد پيغمبر

بناى جهل ويران شد ز يمن منجى ات تارك
جهان از علم اعلى گشت از ميلاد پيغمبر

دوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلى حيران
دوصد عيسى بن مريم گشت از ميلاد پيغمبر

بشد درياچه ساوه تهى از آب و برعكسش
سماوه همچنان يم گشت از ميلاد پيغمبر

بشد اين فارس چون شمعى، بشد آتشكده خاموش
جهان حق مجسم گشت از ميلاد پيغمبر

ز يمن مقدمش منشق جِدار طاق كسرى شد
كه حيران خسرو جم گشت از ميلاد پيغمبر

بناى ظلم شد ويران ولى در سايه ايمان
بناى عدل محكم گشت از ميلاد پيغمبر

قدم در ملك هستى زد چو ختم الانبياء احمد
مقام ما مقدم گشت از ميلاد پيغمبر

نواى بانگ جاء الحق به باطل چيره شد اى دل
نظام دين منظم گشت از ميلاد پيغمبر

ز حسن پرتو رويش خجل در مغرب و مشرق
مه و خورشيد اعظم گشت از ميلاد پيغمبر

من «ژوليده» مى گويم بگو بر دوستارانش
كه شرّ دشمنان كم گشت از ميلاد پيغمبر



(ژوليده نيشابورى)



مـــــژده ايـــدل كــه مـهــيــن آيـت يــزدان آمــد
ــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد

تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـيــد بـهـر بـــام و دري
بـهـر نــابـودي اصــنـــام شــتــابـان آمــد

مـسـلـمـيـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــويـــد
اشــرف خـلـق جـهـان نـيـر تــابـــان آمـد

خواست چون عرضه كند دين خدا را به جهان
سـويـش از امـر خـدا مـعـجـز قـرآن آمـد

ســاحـت ديـن خـدا زيـنـت و زيــور بــگـــرفــت
بـهـر اسـلام مـبــيـن صـاحـب فرمان آمد

طـــاق كـسـري بـشكست از پي تعظيم و سجود
بـجـهـان چـون ثـمـر خـالـق سـبـحان آمد

آنـكــه نــاخــوانــده كـتــابـــي و نـديـده اســتـــاد
عـقــل كـل فـخـر رسـل قـاطع برهان آمد

گـــو بـه كـسـري كـه دگـر فخر و مباهات مكن
آنـكـه دارد بـه شـهـان رتبه رجحان آمد

گــو بـه بــت ســاز دغـل بــاز دگـر بت متراش
آنــكـه بـت خـانـه كـند يكسره ويران آمد

گــشـــت آتــشــكــده فــارس بـيـكـبـاره خـموش
آب دريــاچـه قــم خــشــك بــدوران آمـد

شــاد و خــرم شـد از ايـن عـيد فرح زا دل ما
كه جهان خرم از آن سرو خرامان آمد

آفـريـن گـــويــمـــت اي آمـــنـــه بــنـــت وهـب
كـه تــو را اخــتــر تــابـنـده بـدامان آمد

نـــازم آن رهــبـــر اسـلام كـه بـر خـلـق جهان
ديــن پــايــنــده او افـضـل و شايان آمد

شــب مــيـــلاد نــبــي گـفــت «حياتي» كه ببين
از يــم طـبـع من امشب در غلطان آمد

مـــــژده ايـــدل كــه مـهــيــن آيـت يــزدان آمــد
ــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد

تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـيــد بـهـر بـــام و دري
بـهـر نــابـودي اصــنـــام شــتــابـان آمــد

مـسـلـمـيـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــويـــد
اشــرف خـلـق جـهـان نـيـر تــابـــان آمـد

خواست چون عرضه كند دين خدا را به جهان
سـويـش از امـر خـدا مـعـجـز قـرآن آمـد

ســاحـت ديـن خـدا زيـنـت و زيــور بــگـــرفــت
بـهـر اسـلام مـبــيـن صـاحـب فرمان آمد

طـــاق كـسـري بـشكست از پي تعظيم و سجود
بـجـهـان چـون ثـمـر خـالـق سـبـحان آمد

آنـكــه نــاخــوانــده كـتــابـــي و نـديـده اســتـــاد
عـقــل كـل فـخـر رسـل قـاطع برهان آمد

گـــو بـه كـسـري كـه دگـر فخر و مباهات مكن
آنـكـه دارد بـه شـهـان رتبه رجحان آمد

گــو بـه بــت ســاز دغـل بــاز دگـر بت متراش
آنــكـه بـت خـانـه كـند يكسره ويران آمد

گــشـــت آتــشــكــده فــارس بـيـكـبـاره خـموش
آب دريــاچـه قــم خــشــك بــدوران آمـد

شــاد و خــرم شـد از ايـن عـيد فرح زا دل ما
كه جهان خرم از آن سرو خرامان آمد

آفـريـن گـــويــمـــت اي آمـــنـــه بــنـــت وهـب
كـه تــو را اخــتــر تــابـنـده بـدامان آمد

نـــازم آن رهــبـــر اسـلام كـه بـر خـلـق جهان
ديــن پــايــنــده او افـضـل و شايان آمد

شــب مــيـــلاد نــبــي گـفــت «حياتي» كه ببين
از يــم طـبـع من امشب در غلطان آمد

خوش رحمتی است یاران صلوات بر محمد
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد

گر مؤمنی و صادق، با ما شوی موافق
کوری هر منافق صلوات بر محمد

در آسمان فرشته، مهرش بجان سرشته
بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمد

صلوات اگر بگوئی ، یابی هر آنچه جوئی
گر تو زخیل اوئی صلوات بر محمد

ای نور دیدة ما خوش مجلسی بیارا
میگو خوشی خدا را صلوات بر محمد

مانند گل شکفتیم ، در لطیف سفتیم
خوش عاشقانه گفتیم صلوات بر محمد

والله دیدة من از نور اوست روشن
جان من است و من تن صلوات بر محمد

گفتیم با دل و جان با عاشقان خوبان
شادی روی یاران صلوات بر محمد

بیشک علی ولی بود، پروردة نبی بود
شاه همه علی بود صلوات بر محمد

گویم دعای سید، خوانم ثنای سید
جانم فدای سید صلوات بر محمد

خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله
خوش گو بعشق الله صلوات بر محمد

شاه نعمت الله ولی


خوش رحمتی است یاران صلوات بر محمد
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد

گر مؤمنی و صادق، با ما شوی موافق
کوری هر منافق صلوات بر محمد

در آسمان فرشته، مهرش بجان سرشته
بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمد

صلوات اگر بگوئی ، یابی هر آنچه جوئی
گر تو زخیل اوئی صلوات بر محمد

ای نور دیدة ما خوش مجلسی بیارا
میگو خوشی خدا را صلوات بر محمد

مانند گل شکفتیم ، در لطیف سفتیم
خوش عاشقانه گفتیم صلوات بر محمد

والله دیدة من از نور اوست روشن
جان من است و من تن صلوات بر محمد

گفتیم با دل و جان با عاشقان خوبان
شادی روی یاران صلوات بر محمد

بیشک علی ولی بود، پروردة نبی بود
شاه همه علی بود صلوات بر محمد

گویم دعای سید، خوانم ثنای سید

جانم فدای سید صلوات بر محمد

خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله
خوش گو بعشق الله صلوات بر محمد

شاه نعمت الله ولی

خورشید فروغش بود از روی محمد

فردوس رایحه اش بوی محمد

تا خلقت آفاق ز مهرش شده ایجاد

اسرار فلک در خم ابروی محمد

تا کرده عطا خالق اوخلق عظیمش

در حشر ببخشد همه به خوی محمد

ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدالمحمد(ص)

قدر فلک را کمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با کمالمحمد(ص)

وعده ديدار هرکسي به قيامت
ليله اسري شب وصال محمد(ص)

آدم و نوح و خليل و موسي وعيسي(ع)
آمده مجموع در ظلالمحمد(ص)

عرصه گيتي مجال همت او نيست
روز قيامت نگر، مجال محمد(ص)

و آن همه پيرايه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند، بلال محمد(ص)

همچو زمين خواهد آسمان که بيفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد(ص)

شمس و قمر در زمين حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد(ص)

شايد اگر آفتاب و ماه نتابد
پيش دو ابروي چون هلال محمد(ص)

چشم مرا تا به خواب ديد جمالش
خواب نمي گيرد از خيال محمد(ص)

“سعدي” اگر عاشقي کني و جواني
عشق محمد بس است و آل محمد(ص)

سرزمين مکه زير ماهتاب
نيمه شب در انتظار آفتاب

ماه مي تابيد با صد هيمنه
بي توقع در سراي “آمنه”

آمدند از آسمان زيبارخان
از دل الماس گون آسمان

شست و شو دادند آن دردانه را
آن سرو آن سينه و آن شانه را

پرنيان آورده شد از آسمان
جاي دادنش ميان پرنيان

غرق شد از بوسه اندام و تنش
پرنيان سبز شد، پيراهنش

در ميان شانه اش چون يک سند
مهر تاييد نبوت را زدند

خاتم پيغمبران اين کودک است
مايه فخر جهان، اين کودک است

نام احمد(ص) يا محمد(ص) بعد از آن
گشت فخر اين جهان و آن جهان




محمّد وارث پیغمبران است

که او سلطانِ شهرِ دلبران است

به حق فرمود حق لایزالی

محمّد علت خلقِ جهان است


[=Times New Roman]


گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند


عرشیان و فرشیان نام محمّد می‌برند





جهان را حق به عشقش آفریده


وجودش کلِ هستی را خریده

بگویم از مه رویِ محمّد

کسی زیباتر از او را ندیده




آدم شده مستِ روی ماهش

ادریس دلش چو گردِ راهش

خضر است به مجلسش سخنران

داوود به مدحِ یک نگاهش

الیاس شده خمار و مدهوش

نوح است به کشتی پناهش

یونس نظرش به بحرِ‌ دیده

یعقوب قسم خورد به جاهش

موسی که عصا کنار انداخت

عیسی بخرد کمی ز آهش

پر آب چو زمزمِ خلیل است

از حاصلِ اسمعیل چاهش

یوسف بِبُرَد به تیغ دستش

از دیدن مژه‌‌ی سیاهش



ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت

دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت

هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدمهای سپاهت

عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدّیق به چاهت

دلهای خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرّم همه درماندة جاهت

از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت

دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت

زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت

سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت

زیبد که کند ناز به گلخانه جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت

این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
والله که خلّاق دو عالم به تو نازد





از خلقت او خدای سرمد

داده به تمام آدمی ید

تا حبلِ متینِ او بگیرند
نامش ببَرند هماره بی حد

از نغمه‌ی آسمانیش خلق
با حبّ رسول این میسّر

گردیده فلک به دستِ ایزد
میزان تمییزِ نیکی و بد

با اوست که جملگی حاجات
یا گشته قبول یا شود ردّ

دانی ز چه روی خلق گشتیم
عالم همه نذرِ مویِ احمد

بر طاقِ جنان نوشته با نور


اجرِ صلوات بر محمّد








دل رفت زدست تا محمد آمد

گل دایه بست تا محمد آمد

هرگز نبود مکان بت بیت خدا

بتنها بشکست تا محمد آمد


سید رضا مؤید



شب را سحر آمد که محمد آمد

روز ظفر امد که محمد آمد

بتهای حرم شکست و زان بشکستن

فریاد برآمد که محمد آمد




آمد به جهان نور خدا روح خدا ختم رسالت
از بهر جهان پاكي و تقوا و هدايت

شد آمنه مادر بر ختم رسل وباشدش اين حُسن
افضل به جهان از همه ي ملك و صدارت

خورشيد علي سايه اي از بحر پيمبر
باشد به جهان يار و مددكار ولايت

او راست يكي دخت چو زهرا و به حجت
بر كل جهان مي كند اين دخت كفايت

بر دوش نبي در حسن ولعل حسين است
در هر دو جهان اين تن خمسه است حقيقت



بهانه‏ای است که با واژه‏ها گلاویز است
تمام پنجره‏ها در مسیر پاییز است

«دل رمیده»، فراوان و شب، شب خطر است
عجیب خنجر دندان گرگ‏ها تیز است

نظر به ماه، حرام و به چشم کوردلان
حدیث دم زدن از ماه، کفرآمیز است

شکسته گوشه محراب را خرافه سنگ
کجاست گوشه چشمی که آینه خیز است؟

کجایی آینه برگزیده عالم
نگاه آینه‏ها از غبار لبریز است

شراب ناب بریزان به کام اهل زمین
در این مذاق که خشک از عذاب پرهیز است

رسول آینه‏ها، ای بهانه خلقت
بهانه‏ای است غزل از تو، گرچه ناچیز است!

امیر اکبرزاده


عشق تا شکوه ز تاریکی این دنیا کرد
دستِ حق پنجره‌ی رحمت خود را وا کرد


ناگهان قافله سالارِ سرآمد، آمد
عشق یکباره چنین گفت: محمد(ص) آمد


آمد آن مرد امینی که خدا یارش بود
و صداقت همه جا تشنه‌ی دیدارش بود


آمد و غنچه‌ی امید شکوفاتر شد
ذهن آئینه پُر از بال و پرِ باور شد


مهربان، آمدی و رازِ خدا را گفتی
کلماتِ پُرِ اعجاز خدا را گفتی


عطر خوشبوی محبت به حجاز آوردی
آدمی را به سجود و به نماز آوردی


هر کسی دید تو را عاشقِ گفتارت شد
"چشم بیمار تو را" دید و گرفتارت شد!


بر لبت زمزمه‌ی روشنِ آگاهی بود
دلِ تو سبزترین شعرِ هوالهی بود


آسمان محوِ تماشای نگاهت می‌شد
ماه دلباخته‌ی رویِ چو ماهت می‌شد


ای سر و جان به فدای تو و خاک قَدَمت
گشته دل‌ها همگی نذرِ حریمِ حَرَمت


از تو و عشق تو هر کس که سخن می‌گوید
در دلِ "حامی" گلِ سرخِ غزل می‌روید





از خلقت او خدای سرمد

داده به تمام آدمی ید



تا حبلِ متینِ او بگیرند



نامش ببَرند هماره بی حد

از نغمه‌ی آسمانیش خلق



گردیده فلک به دستِ ایزد

با حبّ رسول این میسّر



میزان تمییزِ نیکی و بد

با اوست که جملگی حاجات


یا گشته قبول یا شود ردّ


دانی ز چه روی خلق گشتیم

عالم همه نذرِ مویِ احمد

بر طاقِ جنان نوشته با نور


اجرِ صلوات بر محمّد







احمد
مرسل(ص) چو شد مبعوث رب العالمين



شعر شادي خواند، در ارض وسما، روح الامين


گفت در کون و مکان باشد نبي مسند نشين


برسر انگشت دين مصطفي(ص) زيبد نگين


بحر مواج سخا وجود و احسان و کرم


کان فضل و در درجه حکمت و فرخ امم


قبله گاه عاشقان در کعبه و دير و حرم


آفرينش را به نامش حق تعالي زد رقم


حق به دستش داد صمصام عدالت گستري


کرد ايجاد از برايش مهر و ماه و مشتري


مسلمين را داد سالاري وعز و سروري


زد به نامش حي سبحان، سکه پيغمبري




عباس سالاری








[=arial]قران محمد است عشق است *** ايجاز محمد است عشق است


[=arial]
فرقان محمد است عشق است *** ايات محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
ايثار محمد است عشق است *** اولاد محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
گفتار محمد است عشق است *** كردار محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
انوار محمد است عشق است *** ديدار محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
پندار محمد است عشق است *** اثار محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
اخلاق محمد است عشق است *** محراب محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
غزوات محد است عشق است *** ياران محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
انصار محمد است عشق است *** دلدار محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
احفاد محمد است عشق است *** معراج محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
ميلاد محمد است عشق است *** بعثت محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
حجرت محمد است عشق است *** فطرت محمد است عشق است


[=arial]


[=arial]
بابازاده با محمد است عشق است *** اسلام محمد است عشق است

[=arial]





ای جلوه رخت زده آتش به جان گل


نامت محمد است و نشانت، نشان گل

ميلاد باشكوه تو ای باغبان نور
همزاد نغمه‌خوانی بلبل زمان گل

قرآن تويی چو خيره نظر می‌كنم به نور
گل می‌كند دوباره نگاهم ميان گل

اين جای حيرت است كه در گلشن كساء
هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل

ای باغبان آل خدا در زمين بكار
با مهديت دوباره تو يك آسمان گل

فرخنده ميلاد محمد



فرخنده ميلاد محمد آمد
ختم پيمبران سرمد آمد
مولد صادق آل محمد
مقارن گشته با ميلاد احمد
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
ز يمن مقدم رسول خاتم
معطر آمده محيط عالم
مولد صادق آل محمد
مقارن گشت با ميلاد احمد
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
عرش كبريا نويد آمده
كه مسلمين عيد سعيد آمده
بدر منورى پديد آمده
حامل قرآن مجيد آمده
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
ولادت ختم رسولان آمد
محمد ان حبيب جآنان آمد
به جسم پيروان او جان آمد
بر حرمتش جهان گلستان آمد
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
به هفدهم ربيع دو ماه تابان
ز تارك سپهر دين و ايمان
براى دادن پيام جانان
دميده با سراج لطف يزدان
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
آدم و نوح وخلیل موسی عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
وان همه پیرایه گشته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو اسمان خواهد که بیفتد
تا بزند بوسه بر نعال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد





صدای بال و پر جبرئیل می آید

شب است و ماه به آغوش ایل می آید

لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید

لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید

نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید





حضرت محمد (ص)
[=&quot] [/]
[=&quot]جاهليت راچو نور حق رسيد[/]
[=&quot]از خدا يك جلوه مطلق رسيد[/]
[=&quot]آمد آن مولاى عرش و عرشيان [/]
[=&quot]تا نمايد رهنمايى فرشيان [/]
[=&quot]هر زمان بانك رهايى سربداد[/]
[=&quot]جان خود را بر سر راهش نهاد[/]
[=&quot]عاقبت خورشيد در بستر فتاد [/]
[=&quot]ساقى دل‏ها ز پا ديگر فتاد[/]
[=&quot]روز زيبا رفت و شام غم رسيد[/]
[=&quot]از عزايش بر جهان ماتم رسيد[/]
[=&quot]ساقى كوثر كنارش دل غمين [/]
[=&quot]گشته از اندوه دلدارش حزين [/]
[=&quot]در كنار بستر مولاى عشق [/]
[=&quot]دخترى مى ‏ميرد از غمهاى عشق [/]
[=&quot]شمع سوزانى شده در راه دوست [/]
[=&quot]سوزد و خون دلش بر او وضوست [/]
[=&quot]چون نبى آواى هجرت مى ‏سرود[/]
[=&quot]كوثر از هجران او طغيان نمود[/]
[=&quot]او كه چون جان است و جانان نبى [/]
[=&quot]اشك او شد آتش جان نبى [/]
[=&quot]بعد من اى دخترم از رنج وغم [/]
[=&quot]شام تيره آيد و روز ستم [/]
[=&quot]آتشى افتد ميان باغ من [/]
[=&quot]بشكند بال و پرت از داغ من [/]
[=&quot]همنشينت بعد من اشك است و آه [/]
[=&quot]بى پناهى، بى ‏پناهِ بى پناه[/]
[=&quot]بعد من اشكت دگر جارى شود [/]
[=&quot]قامتت محتاج ديوارى شود [/]
[=&quot]مى ‏خورد سيلى زدستى بى حيا[/]
[=&quot]راه راگم مى ‏كنى در كوچه ‏ها [/]
[=&quot]مى ‏نشيند جاى دستى روى تو [/]
[=&quot]بشكند با ضرب در پهلوى تو [/]
[=&quot]آتشِ در سوز جانت مى‏ شود[/]
[=&quot]زخم سينه ارمغانت مى ‏شود[/]
[=&quot]همسرت را چون كه دلدارى كنى [/]
[=&quot]در ميان كوچه ها يارى كنى [/]
[=&quot]آيد از ره يك غلاف بى حيا[/]
[=&quot]مى ‏زند بر جسمت اى گل از جفا[/]
[=&quot]چادرت خاكى شود از كينه ‏ها [/]
[=&quot]مى ‏شود داغ تو سوز سينه ‏ها [/]
[=&quot]سالها من خون دل خوردم ولى[/]
[=&quot]اجر خود را گفته ‏ام، حب على [/]
[=&quot]حب زهرا و على اجرمن است [/]
[=&quot]اذيت و آزارش زجر من است [/]
[=&quot]اجر من بودى و خود خونين شوى [/]
[=&quot]از جفاى امتم غمگين شوى [/]
[=&quot]من ز زهرايم حمايت مى ‏كنم [/]
[=&quot]با خداى خود شكايت مى‏ كنم [/]
[=&quot]بارالها دشمنان فاطمه [/]
[=&quot]تا ابد سوزند در آتش همه [/]

خوش رحمتی است یاران صلوات بر محمد
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد

گر مؤمنی و صادق، با ما شوی موافق
کوری هر منافق صلوات بر محمد

در آسمان فرشته، مهرش بجان سرشته
بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمد

صلوات اگر بگوئی ، یابی هر آنچه جوئی
گر تو زخیل اوئی صلوات بر محمد

ای نور دیدة ما خوش مجلسی بیارا
میگو خوشی خدا را صلوات بر محمد

مانند گل شکفتیم ، در لطیف سفتیم
خوش عاشقانه گفتیم صلوات بر محمد

والله دیدة من از نور اوست روشن
جان من است و من تن صلوات بر محمد

گفتیم با دل و جان با عاشقان خوبان
شادی روی یاران صلوات بر محمد

بیشک علی ولی بود، پروردة نبی بود
شاه همه علی بود صلوات بر محمد

گویم دعای سید، خوانم ثنای سید
جانم فدای سید صلوات بر محمد

خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله
خوش گو بعشق الله صلوات بر محمد

شاه نعمت الله ولی





ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندراین یک میم غرق است

یقینا میم احمد میم مستی ست

که سر مست از جمالش چشم هستی ست



صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم

هرجا که نشستیم به خاک تو نشستیم


هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم

عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما


هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم

زآن روز که گشتیم ز مادر متولد


از مأذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم

مرگی که به پای تو بود زندگی ماست


ماییم که در موج عزا عید سعیدیم

تا بودن ما نام محمد(ص) به لب ماست


روزی که نبودیم به احمد(ص) گرویدیم

آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم ، وصالش طلبیدیم

زآن باده که در سوره زیبای محمد(ص)
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم

آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمة آن کوثر و ساقیش علی(ع) بود

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود ، نه لوح و نه قلم بود

تسبیح خدا در نفس پاک محمد(ص)
لب های علی(ع) هم سخن ذات قِدَم بود

روزی که گلِ آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی(ع) صاحبِ دم بود

از خاک قدم های علی(ع) کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود


روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی(ع) قبله ارباب کرم بود

بر قلب علی علم خدا از دل احمد(ص)
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود

در بین رسولان که به عالم عَلَم استند
نام نبی(ص) و نام علی(ع) هر دو عَلَم بود

در جوف نبی(ص) دید نبی(ص) حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی(ع) ذکر صنم بود

بالله تجلای نبی(ص) مطلع الانوار
والله تولای علی(ع) فوق نعم بود

خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد


خالق چو نبی(ص) و چو علی(ع) بنده ندارد



مـــــژده ايـــدل كــه مـهــيــن آيـت يــزدان آمــد
مــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد

تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـيــد بـهـر بـــام و دري
بـهـر نــابـودي اصــنـــام شــتــابـان آمــد

مـسـلـمـيـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــويـــد
اشــرف خـلـق جـهـان نـيـر تــابـــان آمـد

خواست چون عرضه كند دين خدا را به جهان
سـويـش از امـر خـدا مـعـجـز قـرآن آمـد

ســاحـت ديـن خـدا زيـنـت و زيــور بــگـــرفـت
بـهـر اسـلام مـبــيـن صـاحـب فرمان آمد

طـــاق كـسـري بـشكست از پي تعظيم و سجود
بـجـهـان چـون ثـمـر خـالـق سـبـحان آمد

آنـكــه نــاخــوانــده كـتــابـــي و نـديـده اســتـــاد
عـقــل كـل فـخـر رسـل قـاطع برهان آمد

گـــو بـه كـسـري كـه دگـر فخر و مباهات مكن
آنـكـه دارد بـه شـهـان رتبه رجحان آمد

گــو بـه بــت ســاز دغـل بــاز دگـر بت متراش
آنــكـه بـت خـانـه كـند يكسره ويران آمد

گــشـــت آتــشــكــده فــارس بـيـكـبـاره خـموش
آب دريــاچـه قـم خــشــك بــدوران آمـد

شــاد و خــرم شـد از ايـن عـيد فرح زا دل ما
كه جهان خرم از آن سرو خرامان آمد

آفـريـن گـــويــمـــت اي آمـــنـــه بــنـــت وهـب
كـه تــو را اخــتــر تــابـنـده بـدامان آمد

نـــازم آن رهــبـــر اسـلام كـه بـر خـلـق جهان
ديــن پــايــنــده او افـضـل و شايان آمد

شــب مــيـــلاد نــبــي گـفــت «حياتي» كه ببين
از يــم طـبـع من امشب در غلطان آمد


بسم الله الرحمن الرحیم

جلوه توحید


می تراود از نسیم عشق اسرار شرف
می نوازد گوشها را لطف اظهار شرف

بعد از آن بی رونقی های بساط معرفت
حالیا بالا گرفته کار بازار شرف

ظلمت ممتد حیات از دیده ها دزدیده بود
چشم عالم روشن است اینک ز دیدار شرف

جهل گاهی عقل را از صحنه بیرون می کند
کار عقل آنگاه خواهد گشت انکار شرف

زنده در گور جهالت می کند آیات را
تا کجا از ظلم خواهد رفت ادبار شرف

خلیل شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

مصدر فيض


اى بر همه انبيا, مقدم
وى راهنماى ولد آدم

منشور شريف امر و نهيت
يك نكته نه بيش بوده, نه كم

دستور تـو هرچه هست, متقن
آيات تو هرچه هست, محكم

در خاطر توست آنچه در دهر
انجام دهد قضاى مبرم

دين تو كه در خور خلود است
دستور تحرك و صعود است

سيدابـوالحسـن رضوى



طلوع فجر با نور هدایت
ولادت از رسالت تا امامت
محمد آمد و جهل از جهان برد
چو خورشیدی که ظلمت از میان برد
زعرش حق ندا آمد مبارک
نزول آیه ی فخر و تبارک
خدا بر خلق احمد، فخر ورزید
فلک در رشک آمد، عرش لرزید
چو نور حق به فرش از عرش تابید
ز رحمت جلوه ای بر فرش تابید
ز وحشت طاق کسری ناله سر داد
که عمر شاه وساسان رفت بر باد
ز موسیقی اجرام سماوی
بیا بشنو تو اسرار الهی
«محمد معجزه ی خلق الهی است
که بی نورش سیاهی در سیاهی است»
«ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است»
محمد رمز اسرار جهان است
به محشر او شفیع انس و جان است
مقامش قاب قوسین جلال است
شفیع خلق در حد کمال است
نگاهش بهر هر مومن، بشیر است
ز بهر کافران نطقش، نذیر است
ز امر حق، نخست کاینات است
نخستین جلوه اش در نور ذات است
رسالت را ز نسل پاک آمد
به شأنش آیه ی لولاک آمد
ز احمد تا به صادق شد عنایت
ولایت از نبوت تا امامت
ز احمد مکتب و مذهب ز صادق
گرامی باد میلاد دو صادق

سیدعلی کرامتی مقدم

دوحه- 2012


[=microsoft sans serif]
با نام احمد است که دل زنده مي شود
دل را بيازماي که کاري محال نيست

[=microsoft sans serif]اي آفتاب حق که تويي ختم مرسلين
با روشنيّ روي تو، بدر وهلال نيست

[=microsoft sans serif]حد کمال و حکمت و انوار معرفت

[=microsoft sans serif]تنها تويي وغير تو حدّ کمال نيست