شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

جسمشان سالم است...

البته اینکه با برچسب "بیمار روانی" عده ای از مردم را از جامعه جدا کنیم هم کار ناپسندی است...
هرکسی یک نقص و ناراحتی ای دارد که نیازمند کمک است
کسی که به دلیل نقصش از جامعه جدا می شود، فقط مشکل او نیست...بلکه مشکل جامعه است.

یک مثال عرض کنم...
در یک جامعه ای، شخصی به اسم استیون هاوکینگ(که فقط پلکش تکون می خوره) می تواند حضور فعال درجامعه داشته باشد...چون جامعه اش امکانات لازم را در اختیارش گذاشته و او را طرد نکرده.
اما در یک جامعه ی دیگری، اگر کسی پایش بشکند دیگر کلا از جامعه طرد می شود و هیچکاری نمی تواندکند!

بیماری های روانی هم همینطور....
باید جامعه دارای شرایط و امکانات کافی برای استفاده از ظرفیت های آنها باشد.
وقتی جامعه، نقص داشته باشد با یک برچسب، آنها را از خود می راند...

بسمه الرزاق

کرم قبل از سؤال

روایت کنند که در "مجهول الآباد" سائلی بود که از لطف و سخاوت مهتران شهر بهره مند گشته بود

اما هیچگاه آداب سپاس بجای نمی آورد.نه ثنائی می گفت و درودی می فرستاد و نه دعایی می کرد

و ادبی به جای می آورد!

ناصحی چند وی را گفتند:ای سائل،اگر شکر ولی نعمتان بجای می آوردی هم نعمت افزون داشتی

و هم به آداب دانی شهره می گشتی.سائل آهی کشید و گفت:اگر کریمان شهر،شرط کرم پیش از سؤال

من بجای می آوردند،اکنون نه مرا به سؤال و الحاح حاجتی بود، نه شما را زحمت نصیحت بر دوش افتادی

و نه آنان را ثروتی اندوخته بودی تا مانند منی بی چیز در این شهر یافت شدی!

اگر هر چیز از اوّل سر جای خودش بودی

بدان هر نوکری اکنون،آقای خودش بودی

(ن-ط،طنز ادبی و حکیمانه،۱۳۹۴)

بسمه اللطیف

سائل و فیلسوف

سائلی فیلسوفی را گفت: روی سؤال ندارم که ترسم مرا به طرد و ردّ خوار سازند

فیلسوف وی را گفت: اگر از کریمی سؤال کنی تو را ردّ و طرد و خوار نکند

و اگر از لئیمی سؤال کنی تو خود خویشتن را خوار کرده ای نه او!

سائل گفت جان برادر تو کریمی یا لئیم؟

فیلسوف گفت :کریمم.

سائل عرض کرد: من طرد از محضر تو را خوشتر دارم تا سخنان پیچیدۀ سختت را

کرم نموده مرا طرد کن تا مجنون نگشته ام!

(ن ـ ط،طنز ادبی و حکیمانه،1395)

[="Blue"]

سلام و وقت بخیر
گذرم این طرفا افتاد دیدم نوشتید مردان فلک زده هر چی گشتم ببینم کدوم مردا رو فلک زده آخرش پیدا نکردم! از خدا می خواهم فلک مردان مرد صفت را هزگز نزند
**
آیا آمار بالای طلاق رابطه مستقیم با اخلاق و ایمان افراد نداره استاد گرامی؟؟
برخی هم که ازدواج های حساب شده ای داشتند کارشون به جدایی رسیده
متاسفانه فرهنگ اسلامی حسابی زمین خورده و دست و پاش شکسته، کی می خواد دست و پاشو گچ بگیره؟؟
در فرهنگ اسلامی همه اش از گذشت و محبت و نیکی صحبت شده و امر شده اما کجای فرهنگ الان اسلامیه؟![/]

- پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «جلوس المرء عند عیاله احب الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا

نشستن مرد در کنار خانواده اش، نزد خدای بزرگ دوست داشتنی تر از اعتکاف [و نشستن] در این مسجد من است .

میزان الحکمة، ج 4، ص 287

[="Blue"]

[="Blue"]

[="Arial"]

[=arial]سلام
با دیدن خطتون کلی ذوق کردم
از بچگی عاشق خوشنویسی بودم کلی هم زور زدم
ولی خوب شدن خطم درحد تحریری موند
حسرت به دلم موند یه بار خطاطی تذهیبامو خودم کار کنم
6 ماه سر یه کتیبه یا شمسه وقت میذارم تهش باید بدم یکی دیگه خطاطی شو بکنه اونم تو نیم ساعت
نمیدونم چرا هرکاری میکنم با قلم نمیتونم بنویسم
میشه شما هم یه تاپیک آموزش خطاطی راه بندازین؟؟؟
شب به شبم مشقامونو میذاریم تا شما ایراداشو بگین
شاید یه فرجی شد منم به آرزوم رسیدم

رمز پیروزی مردان بزرگ، آیة اللّه جعفر سبحانى

سلام حامی عزیز .
این حرف دل همه کار بران است :
یکی از مردان بزرگ خودت هستی رمز موفقیت های خودت چیست ؟
کمی مارا مستفید نمایید .

[="Times New Roman"][="Black"]

یعنی داریم؟ تو اسلام؟ از اینا؟ داریم واقعا؟ میشه یعنی؟ :-o:-o:-o

اگر شیطان فریبم نده حتما حتما حتما این کتاب رو می خرم.[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

خیلی خوشم اومد.

بعد بگید حامی حکیم نیست. [/]

[="Times New Roman"][="Black"]حرف راست رو از بچه بشنو

پسر عمه ام چهار پنج سالشه و خیلی بچه مودبی هست و عمه ام خیلی باهاش کار میکنه که ادب و احترام یادش بده.

رفتم خونشون ، باهاش بازی میکردم ، بهش گفتم حسین بادکنکت رو میدی من ببرم واسه خودم؟

گفت این مناسب سن شما نیست

نابودم کرد [/]

نوشته اصلی توسط صادق
رمز پیروزی مردان بزرگ، آیة اللّه جعفر سبحانى
سلام حامی عزیز .
این حرف دل همه کار بران است :
یکی از مردان بزرگ خودت هستی رمز موفقیت های خودت چیست ؟
کمی مارا مستفید نمایید .

راستش شما با حضورتان در اين تاپيك براي دوستان الگو هستيد
و همه مي دانند كه چيزي به جز تواضع شما نيست كه همراهي مي كنيد
البته اگر چه شروع كننده تاپيك منم ولي استدامت با شماست
تاپيك حامي الحدوث و صادقي البقا شدهhappy

بنده چند جا از خودم شرم مي كنم
يك جا وقتي بزرگاني مثل شما اين طوري برخورد مي كنيد
جايي كه دانشجويي متدين و كوشا فكر مي كند بنده كوشا هستم و به حال من غبطه مي خورد
و جايي كه كسي به من ميگه التماس دعا .... (خب دعا كه مي كنم ولي اي كاش با بضاعت زياد بود اين دعا)
جايي كه كسي نزديكانش را محرم راز نمي داند با من اسرارش را مي گويد
دعا كنيد
اين روزها مي بينم افرادي كه 180 درجه تغيير كرده است نماز شبش ترك نمي شده الان مي گويد در حقانيت قرآن شك دارم و...
عاقبت بخير شويم
آمين

آنچه اصل بود نا گفته بماند .
بزرگوار از باب : زکات العلم بذله .
هم که شده کمی از تجربه سر گذشت تان را به مستحق بدهید تا تجربه ای باندوزند
لابد تو قران خواندید :
و اما سایل فلا تنهر .

[="Times New Roman"][="Black"]

امام علی علیه السلام فرمود : برای اینکه به اوج ، اوج ، اوج برسی ، باید عمل ، عمل ، عمل کنی.

ولی من حرف ، حرف ، حرف میزنم. :ok:[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

چه حالی می کردیم ، لحظه شماری برای رسیدن ، خرم آباد ، بروجرد ، اراک ، قم ، تهران ، گرمسار ، سمنان ، دامغان ،شاهرود ، سبزوار ، نیشابور ، مشهد

نه اختلافی ، نه نیشی ، نه کنایه ای ....

از وقتی که هرکسی یه ماشین انداخت زیر پاش کری خوانی ها شروع شد و همه از هم فاصله گرفتن.

صله رحم قطع شد و کینه ها شروع شد. و ....[/]

غزل آهسته آهسته

رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته

سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته

تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی
شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته

مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی
شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته

به نور دانش و تقوا، شود گمگشتگانی را
به حق آوردن از باطل ولی آهسته آهسته

همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر
ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته

که باید ناخدا ، کشتی در امواج دریا را
کشاند جانب ساحل ولی آهسته آهسته

بدامن دامن دُر ثمین دیدگانم شد
سرشک رحمتش نازل ولی آهسته آهسته

سحرگاهی دل آگاهی چه مینالید از حسرت
که آه از عمر بیحاصل ولی آهسته آهسته

▫️ منبع : دیوان اشعار علامه حسن زاده آملی

این ضرب المثل اشاره دارد به ﻛﺴﯽ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﺎﺩﺗﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
يك نفر كه به كار زشتي عادت كرده و دستبردارنيست ومردم هم ازآن آگاهند اگر يك زماني اظهار ندامت كند، مردم باور نمي كنند و اين مثل را مي گويند.

ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﺮﮒ ﭘﯿﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭﺟﺎﻧﻮﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥﻫﻢ ﺯﯾﺎﻥ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼﺍﯾﻨﻜﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪٔ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﺪ.
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺼﺪ ﻫﻢﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺷﺪ.ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ ، ﺍﺳﺒﯽ ﺭﺍﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﻏﺰﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﭼﺮﺩ .
ﭘﯿﺶ ﺍﺳﺐ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦﺩﻭﺭﯼ ﺑﺮﻭﻡ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻢ ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺗﻮﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺷﺮﯾﻚ ﺑﺸﻮﯼ ؟ !
ﺍﺳﺐ ﮔﻔﺖ : ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ؟
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﯽ ﻣﻦﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﺳﯿﺮﺷﻮﻡ ﻭ ﺍﺯﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻧﺠﺎﺕﭘﯿﺪﺍ ﻛﻨﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﻜﻪﺩﯾﮕﺮﺍﻥازﮔﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺭﻧﺪ
ﻭ ﺳﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎﻥﺧﻮﺩ ﻛﻤﻚ ﻣﯽ ﻛﻨﯽ .
ﺍﺳﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻔﻜﺮ ﺣﯿﻠﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻭروبهﮔﺮﮒ ﻛﺮﺩ‌‌وﮔﻔﺖ :ﻋﻤﻮ ﮔﺮﮒ !
ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺧﯿﺮ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻢ .
ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯ ﺟﺮﻡ ﻣﯽﺩﻫﺪ .
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﻨﯽ ،ﺑﻌﺪ ﻣﺮﺍﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﯽ !
ﮔﺮﮒ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭﺩﺕ ﭼﯿﺴﺖ ﺣﺘﻤﺎً
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ، ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﺩﺭﺩ ﺗﺮﺍ ﻋﻼﺝ ﻛﻨﺪ . ﺍﺳﺐﮔﻔﺖ :ﭼﻪبگوﯾﻢ؟ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ، ﭘﯿﺶ ﯾﻚ ﻧﻌﻠﺒﻨﺪ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺳﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﺑﺰﻧﺪ ، ﺍﻣﺎ ﻧﻌﻠﺒﻨﺪ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻧﻌﻞ ﺭﺍ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽﺭﻭﯼ ﮔﻮﺷﺖ ﭘﺎﯾﻢ ﺯﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﺍﺯ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺯﺟﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ .
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼﻣﺮﺍﻧﮕﺎﻩﻛﻨﯽوچارهای بیندیشی!
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ : ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻢ ، ﺍﺳﺐ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩووقتی گرگ سرش راجلوآوردتانگاه کندﭼﻨﺎﻥ ﻟﮕﺪ ﻣﺤﻜﻤﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮔﺮﮒ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻣﻐﺰﺵ ﺑﯿﺮﻭﻥﺭﯾﺨﺖ ، ﮔﺮﮒ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﺮﺍﯼ ﮔﺮﮒ ! ﭘﺪﺭﺕ ﻧﻌﻠﺒﻨﺪ ﺑﻮﺩ ، ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﻌﻠﺒﻨﺪ ﺑﻮﺩ ؟ ﺗﺮﺍ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﻌﻠﺒﻨﺪﯼ ؟
ﺍﺳﺐ ﻫﻢ ﺍﺯﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖچکار کند.ﻫﯽ ﻣﯽﺭﻗﺼﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ «ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ .»

بسمه البصیر

نصیحت گوش کن جانا

گرت دزدی ز رحمت گفت

جوانی به دنبال علم در هر کوی و برزن فریاد می کرد: کسی هست تا چیزی از او بیاموزم؟

دزدی هم مشغول خالی کردن منزلی بود و در حمل اسباب سنگین خانه مانده بود که چه کند؟

فریاد جوان را شنید،به سرعت خویش به او رساند و گفت: آری ولی شرط دارد نشنیده ای که

موسی علیه السلام ده سال خدمت شعیب کرد و از او علم آموخت؟

من ده سال نمی خواهم ده دقیقه در خدمت من باش تا علمی به تو آموزم که هیچکس نتواند آموخت!

جوان که سر از پا نمی شناخت به دنبال دزد راه افتاد و خدمتی را که می خواست به انجام رساند!

دزد گفت: الوعده وفا حال نوبت من است.

این هرگز فراموش مکن؛کسی که از نا اهل علم آموزد دزد می شود نه عالم!

جوان گفت:ای حکیم بزرگوار می توانم در خدمت شما تمام عمر باشم تا بیش آموزم؟

دزد گفت:به جوانی و سادگیت رحم می کنم و گرنه از این بهتر نمی شد،نیکو أبلهی هستی

که دزد هم نخواهی شد، فنون دزدی زیرکی می خواهد، اما می توانستم حمّال خوبی از تو بسازم و از وی جدا شد.

و جوان همچنانکه می رفت هر چه می اندیشید نمی توانست حکمتی را که از وی آموخته است رمز گشایی کند!!!!!

(ن،ط،طنز ادبی و حکیمانه،1394)

[="Arial"]

سلام
بله متوجه شدم پیام مربوط به ایشونه
ولی پیامشون رو مثل اینکه پاک کردن
منم از روی نقل قول شما نوشتم شرمنده x_x

کودک زیر ۶ سال درک انتزاعی ندارد
مادری می گفت: به فرزندم گفتم آبروی منو ریختی#-o:-w
در جواب گفت: کجا ریختم همه جا که خشکه :-??

[SPOILER]لینک خارج از مرکز خلاف قوانینه نمیگم از کجا کش رفتم [-( [/SPOILER]

پسر خالم شلوغ کرده یه همچین چیزی مامانش گفته بگو معذرت میخوام
هی چند روزی گریه میکرده به باباش میگفته معذرت میخوام
باباش دیده ول کن نیست یه شکلات داده گفته این معذرت هستش !!!!

خنده دار بود

یکی از مشاورین و اساتید معروف کشوری در یکی از کلاسهای تربیت فرزند فرموده بودند که(مضمون کلامشان ) هیچوقت به کودک نگویید دروغ گو! زیرا کودکان تخیلاتشان را بیان میکنند و اصلا معنای دروغ را نمیدانند!
بعد تعریف کرده بودند مادری پسرش را آورده بوده مشاوره و گفته بوده پسرم خیلی دروغ میگوید،مثلا تنها توخونه بوده،باتوپ شیشه را شکسته اومدم دعواش کردم،میگه من نشکستم ! رضا شکسته!!
وقتی مشاور با کودک صحبت میکند جریان از این قرار بوده:

مادر برای کاری از منزل میرود بیرون ،کودک هم توپش را بر میداره و بازی میکند،توپ را میزده به دیوار و توپ برمیگشته و اینگونه با دیوار و‌توپ بازی میکند،اینبار به دیوار میگه تو رضا باش،بیا باهم دوست باشیم و باهام بازی کنیم!،من توپ را میدهم به تو و تو بده به من،بعد توپ را به دیوار میزند و میگوید رضا توپو بده(وقتی توپ به دیوار میخورد بازتاب دارد) و اینگونه بازی میکرده است،اینبار وقتی توپ را به دیوار میزند خیلی محکم پرتاب میکند و چون بازتاب دیوار شدید بوده توپ به پنجره پشت سرش برخورد میکند و شیشه میشکند،پسربچه هم میشینه گریه میکند میگوید رضا شیشه را شکستی! حالا مامانم میاد دعوامون میکنه
،وقتی مامانش میاد و دعوای پسرش میکند پسربچه گریه میکرده و میگفته به خدا من نشکستم رضا شکسته!! مادر هم که میدونسته جز پسرش کسی در خانه نبوده میگه چرا دروغ میگی خودت شکستی!

تربیت فرزندخیلی هم دقیق است و هم خیلی حساس،که به نظر بنده مادر و‌پدرها،خصوصا مادرها باید زمان مجردی بروند و تربیت فرزند را یاد بگیرند زیرا ممکن است بعداز ازدواج و فرزند آوری کمتر فرصت کنند بروند دنبال مطالعه و کلاسهای تربیت فرزند و غیره

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
یازهراسلام الله علیها

سلاااااام
یعنی تکراری بود !!!

بسمه الرئوف

عرض سلام و ادب

استاد گرامی،آیا اصولا توبیخ کودک در چنین مواقعی صحیح است؟

آیا علت اصلی دروغگویی کودکان در چنین مواردی خود والدین نیستند؟

با تشکر

[="Navy"]سلام
گفتم بیام یادی از استادبزرگوارمون مشاورخوبمون استاد امین کنم.
حیف که دیگه نمیان سایت.
ان شاءلله هرجاهستند موفق وپیرور وپر ازیادخداباشند.[/]