انقلاب سفید شاه و ملت، چرایی، چگونگی و سرانجام؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انقلاب سفید شاه و ملت، چرایی، چگونگی و سرانجام؟

باسلام:Gol:

لوایح انقلاب سفید شاه که توسط رژیم به رفراندوم گذاشته شد، چه بود؟(متن لوایح)

دلایل مخالفت روحانیت با این لوایح و تحریم رفراندوم چه بود؟

شاه در نوزده دى 1341 مرحله سوم اصلاحات اجتماعى در ايران را باعنوان «اصول ششگانه انقلاب سفيد» اعلام كرد و گفت كه آن را مستقيم به رفراندم‏خواهد گذاشت. شاه در اين مورد در كتاب انقلاب سفيدش مى‏ گويد:
با مطالعه كافى در اجتماع ايران و تعيين نقاط ضعف و احتياجات و امكانات خودمان و بامطالعه در مقررات و سازمان‏ها و برنامه‏هاى اجتماعى ديگران و... بالاخره به اين نتيجه‏رسيدم كه مملكت ما احتياج به يك انقلاب عميق و اساسى دارد.
و در ادامه كتابش مى‏ گويد:
در سال 1341، بعد از طى نشيب و فرازهاى گوناگون در موقعيتى قرار داشتم كه اجازه اين‏كار را به من مى‏ داد.
هرچند شاه ادعا مى‏كند كه دو بار قبلاً قصد چنين كارى را داشته است و يك بار در سال1329 فرمانى مبنى بر تقسيم و فروش املاك اختصاصى خود صادر كرده است، ولى اندكى‏بعد نخست‏وزير (منظور دكتر مصدق) با تمام قدرت از اجراى آن جلوگيرى كرد. و يك بارهم در سال 1338 دولت وقت به دستور من لايحه قانونى مبنى بر محدوديت زمين مزروعى،تهيه و به مجلس ارائه داد ولى در مجلس به كلى مسخ شد و به صورتى درآمد كه به هيچ‏وجه با منظور اصلى مطابقت نداشت. امّا همه مى‏دانستند كه انقلاب سفيد همان نظرات‏ديكته شده كاخ سفيد است كه شاه آن را با عنوان ديگرى مطرح كرده است. هدف شاه ازاعلام انقلاب سفيد و طرح همه‏پرسى، تحكيم سلطه امريكا، از بين كشاورزى ايران، رواج‏زندگى مصرفى و ايجاد صنايع وابسته در ايران بود. به همين دليل بود كه علما و روحانيت وبه ويژه امام خمينى قاطعانه در مقابل حركت جديد رژيم ايستادگى و مخالفت كردند. به‏طورى كه در اول بهمن 1341 اعلاميه‏هاى مراجع از جمله امام در تحريم رفراندم منتشرشد. در اعلاميه امام آمده بود:
اين رفراندم اجبارى مقدّمه‏اى براى از بين بردن مواد مذهب است.
اصول ششگانه انقلاب سفید یا همان انقلاب شاه و ملت عبارت بودند از :
1- الغای رژیم ارباب و رعیتی

2- ملی کردن جنگل‌ها در سراسر کشور

3- فروش سهام کارخانه‌های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

4- سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی

5- اصلاح قانون انتخابات

6- ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری

پس از اعلام اصول ششگانه شاه و ملت، دولتِ اسداللَّه عَلَم تصميم گرفت تا اين اصول را به رفراندوم بگذارد. همزمان با اقدامات دولت جهت برگزاري مراسم رفراندوم، حوزه علميه قم و ساير روحانيون و علماي بزرگ، ضمن مخالفت با جنبه‏هاي خلاف شرعِ قانون اصلاحات ارضي و حضور زنان و مخالفت با تقسيم و اجاره دادن املاك موقوفه، دست به مبارزه زدند و از طريق ايراد سخنراني و تلگراف و غيره، دولت را تحت فشار قرار دادند. در نهايت علي رغم تحريم رفراندوم توسط علما و مراجع و ناكامي شاه در سفر به قم و جلب نظر حوزه و نيز با وجود تمام مخالفت‏ها، اعتصابات و تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف به ويژه در مراكز مذهبي صورت گرفت، رفراندوم شاه انجام شد. در اين ميان بلندگوهاي وابستگان دستگاه پهلوي، با شعار جاويد شاه، سعي داشتند به مردم از جمله كارگران، كارمندان و مستخدمان شركت‏ها فشار وارد آورند تا رأي مثبت بدهند. با اين وجود، محل رأي‏گيري صندوق‏ها خلوت بود. ولي سرانجام دستگاه تبليغاتي رژيم اعلام داشت كه اصول پيشنهادي شاهنشاه، با استقبال پرشور و بي‏نظير مردم روبرو گرديد و اكثريت مردم به انقلاب سفيد شاه، آري گفته‏ اند.

با سلام و تشکر از کاوه عزیز

کاوه;83207 نوشت:
هدف شاه ازاعلام انقلاب سفيد و طرح همه‏پرسى، تحكيم سلطه امريكا، از بين كشاورزى ايران، رواج‏زندگى مصرفى و ايجاد صنايع وابسته در ايران بود.

آیا امکان دارد این موارد را بیشتر توضیح دهید؟ چگونه با اجرایی شدن لوایح شش گانه این اهداف محقق میشود؟ با توجه به اینکه تعدادی از این لوایح با تغییر نام در دولت جمهوری اسلامی در حال اجراست ( اصل 44 قانون اساسی، سهام عدالت، رای زنان و ...)

کاوه;83207 نوشت:
اين رفراندم اجبارى مقدّمه‏اى براى از بين بردن مواد مذهب است.

کدام یک از لوایح ششگانه با مذهب مخالفت دارد؟ چرا؟

سلام وعرض ادب خدمت ABCDEFG گرامی

ABCDEFG;82250 نوشت:
دلایل مخالفت روحانیت با این لوایح و تحریم رفراندوم چه بود؟

البته اینجانب اطلاع چندانی از جزییات ندارم ولی مورد ذیل را از تاپیک رفراندوم نوشته کاربر ارجمند و فرهیخته سیاوش بزرگمهر خدمتتان کپی میکنم شاید تا حدی روشنگر باشد:
درود

آیت الله خمینی در مخالفت با برگزاری رفراندوم توسط شاه در سال ١٣٤١ و در پاسخ به نامه ی نظرخواهی با امضای «جمعی از متدینین تهران»، درباب رفراندوم واقعی بیان می دارند: «در صورتى كه تهديد و تطميع در كار نباشد و ملت بفهمد كه چه مى‏كند»، رفراندوم «رأى جامعه روحانيت اسلام و اكثريت قاطع ملت است». هچنین اشاره کرده اند که از بعضی جنبه های شرعی – که به تشریح آنها نپرداخته اند - «اساساً رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد».١[=Calibri][1]

در ادامه ایشان به پاره ای از اشکالات می پردازند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر می شود:

-« در ممالكى كه رفراندم قانونى است بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد، و در جرايد و وسايل تبليغاتى آراى موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد؛ نه آنكه به طور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت اجرا شود.»

-« رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه‏اى باشد كه بفهمند به چه رأى مى‏دهند. بنابراين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند؛ و فقط بعضى اهالى شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بى‏چون و چرا مخالف هستند.»

و اما پرسشها:

الف) منظور ایشان در بیان اینکه از بعضی جنبه های شرعی، «اساساً رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد» چیست؟

ب‌) لطفاً درباب تطبیق رفراندوم جمهوری اسلامی با اصل بیان شده توسط معظم له مبنی بر اینکه «بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد...» توضیح دهید. در آن زمان چگونه چنین شرایطی فراهم شده است؟ به ویژه که در آن زمان حتی پیش نویس قانون اساسی – به عنوان مبین ماهیت رژیم جدید – نیز وجود نداشته است، بلکه امام و یارانشان به طرح آرمانهای مادی و معنوی جمهوری اسلامی (که هنوز حدود و ثغور حقوقی و قانونی آن مشخص نبود) می پرداختند.

ج‌) آیا در فاصله ی ١٦ سال و سه ماه، از بهمن ماه سال ١٣٤١ تا فروردین ١٣٥٨، معلومات رأی دهندگان چندان ارتقاء یافته بود که برخلاف سال ١٣٤١، اکثریت قاطع ملت، حق رأی دادن پیدا کرده بودند؟ این پرسش در مورد رفراندوم قانون اساسی (١٣٥٨) و خصوصاً بازنگری قانون اساسی (١٣٦٨)، با توجه به مفاهیم اساسی و تعیین کننده ای نظیر «ولایت فقیه» در اولی و «ولایت مطلقه فقیه» در دومی - که شناخت دقیق زوایای حقوقی آنها نیاز به مطالعه ای عمیق دارد - پررنگ تر می شود. (شایان ذکر است نخستین بار، مرحوم آقای منتظری، ٢ روز پس از تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی، آن را در عرصه ی عمومی و سطح جامعه، در نماز جمعه ٢٣ شهریورماه ١٣٥٨ تهران مطرح نمودند و به فاصله ی ٨٠ روز، درتاریخ ١٢ آذر ١٣٥٨ رفراندوم قانون اساسی برگزار گردید.)

با سپاس

[=Calibri][1] ١- صحیفه ی امام (١/١٣٥)


متشکرم

شاه در دى ماه 1341 هجرى شمسى اصول ششگانه اصلاحات خويش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد. در همين زمان احزاب ملى ‏گرا با شعار «اصلاحات آرى، ديكتاتورى نه» چراغ سبز نشان دادند. كمونيستها نيز با اين تحليل كه اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالكتيكى نظام فئودالى به نظام صنعتى و سرمايه‏دارى را تسريع مى ‏كند، با موضع راديو مسكو هماهنگ شده و اصول انقلاب سفيد را مترقى خواندند؛ چنانكه همينها قيام 15 خرداد را حركتى ارتجاعى و در حمايت از فئودالها لقب دادند.
امام خمينى بار ديگر مراجع و علماى قم را به نشست و چاره‏جويى و قيامى دوباره فراخواند. قيام براى كسانى كه زعامت را تنها از دريچه رتق و فتق آرام امور دينى مردم و نه از زاويه مسئوليت در قبال مسائل و مصايب جامعه اسلامى مى‏نگريستند چندان خوشايند نبود. با آنكه هدفهاى پشت پرده رژيم از اصلاحات و رفراندوم براى شخص امام آشكار، و رويارويى غير قابل اجتناب بود، اما در اين نشست تصميم جمعى بر اين شد كه با شاه مذاكره و انگيزه او را جويا شوند. پيغامهاى طرفين به وسيله اعزام نمايندگانى براى مذاكره در چند مرحله ردّ و بدل شد. شاه در ملاقات با آيت الله كمالوند تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتى و لو با خونريزى انجام خواهد شد.
در نشست بعدى علماى قم، حضرت امام خواستار تحريم رسمى رفراندوم شاه بود ولى محافظه‏كارانِ حاضر در جلسه، مبارزه در چنين شرايطى را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بى‏ ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمينى قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحاً اعلام و شركت در آن را تحريم كنند. حضرت امام بيانيه‏اى كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد. متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانه رفراندوم تحميلى، ابعاد مخالفت مردم فزونى گرفت. شاه ناگزير براى كاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خمينى از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحانى از شاه بشدت مخالفت نمود، و حتى خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. تأثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون و مردم قم بلكه توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه در اين شهر- كه مهمترين منصب حكومتى تلقى مى‏شد- نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. شاه در سخنرانى خود در جمع تعدادى از كارگزاران رژيم و عواملى كه به همراه او از تهران به قم آورده بودند، خشم خود را با ركيك‏ترين عبارات عليه روحانيت و مردم ابراز نمود.
(
حديث بيدارى، حمید انصاری ،ص: 42)

بيانات امام [در جمع علماى قم (هشدار درباره رفراندم شاه و مقاومت علما و مردم)] اواخر دى 1341/ شعبان 1382
[بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏]
آقايان توجه داشته باشند كه با وضعى كه پيش آمده، آينده تاريك، و مسئوليت ما سنگين و دشوار مى‏باشد. حوادثى كه اكنون در جريان است، اساس اسلام را به خطر نابودى تهديد مى‏كند. توطئه حساب شده‏اى عليه اسلام و ملت اسلام و استقلال ايران تنظيم شده است. بايد توجه داشت كه اين حادثه را نمى‏توان با غائله «تصويبنامه» مقايسه كرد و به همان ملاك، نسبت به اين ماجرا برخورد نمود.
طرف ما، شخص شاه‏
آن غائله به حسب ظاهر به دولت مربوط مى ‏شد، طرف حساب ما دولت بود؛ شكست نيز به پاى دولت محسوب گرديد و شكست يك دولت حتى سقوط دولتى در يك حكومت چندان اهميت ندارد، اساس رژيم را بر باد نمى‏دهد و حتى گاهى براى تحكيم رژيم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت مى ‏شود؛ لكن در اينجا آن كه روبروى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مى‏ باشد، شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته و چنانكه خود اظهار داشته، عقب‏نشينى او در اين مورد به قيمت سقوط و نابودى او تمام خواهد شد. بنا بر اين او مأمور است كه اين برنامه را به هر قيمتى است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب‏نشينى نمى ‏كند و دست از كار نمى‏كشد،
بلكه با تمام قدرت و با كمال درندگى با هر گونه مخالفتى مقابله خواهد كرد. بنا بر اين نبايد مثل غائله گذشته، عقب‏نشينى دستگاه را انتظار داشت؛ و در عين حال، مخالفت و مبارزه با آن از وظايف حتميه و ضروريه ما مى‏باشد، زيرا خطرى كه اكنون عموم مردم را تهديد مى‏كند بزرگتر از آن است كه بتوان از آن چشم پوشيد و در قبال آن بى‏تفاوت ماند.
وظيفه ما در برابر دام استعمار
دستگاه حاكمه براى اغوا و اغفال ملت، دام وسيعى گسترده و به يك سلسله اعمال ظاهر فريب و گمراه‏كننده دست زده است. و ما اگر در مقابل به بيدار كردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نكنيم و از افتادن آنها به دام استعمارى كه براى آنان گسترده‏اند جلوگيرى ننمايم، ملت اسلام در معرض فنا و نيستى قرار خواهد گرفت؛ فريب خواهد خورد و منحرف خواهد شد؛ و در آن صورت علماى اسلام و جامعه روحانيت علاوه بر آنكه خواه ناخواه خود نيز راه نيستى و انحراف را خواهد پيمود و خداى نخواسته از ميان خواهد رفت، پيش خداوند تبارك و تعالى نيز مسئول و مؤاخذ خواهد بود كه چاه را ديده و نابينايان را از افتادن در آن بر حذر نداشته است. ما اگر بتوانيم در مقابل اين دسيسه و توطئه‏هاى شاه، فقط مردم را بيدار و آگاه سازيم و نگذاريم كه گول بخورند و تحت تأثير برنامه فريبنده او قرار بگيرند، حتماً او را با شكست مواجه خواهيم ساخت و درمانده خواهيم كرد. ما كه نمى‏ خواهيم به جنگ توپ و تانك برويم كه مى‏گوييد از ما ساخته نيست، چه كار مى‏توانيم بكنيم و مشت با درفش مناسبت ندارد؛ بزرگترين كارى كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراى چه نيروى عظيمى خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمى‏شود. در عين حال، چنانكه گفتم راه دشوار و خطرناكى در پيش داريم و آنها كه وظيفه خود را مقابله مى‏دانند، بايد جوانب امور را بسنجند؛ عواقب امور را ملاحظه كنند و ببينند كه در برابر شدايد و مصايبى كه ممكن است در اين راه به آنان وارد آيد تا چه درجه تاب مقاومت و استقامت دارند .....

اشکالات امام به این رفراندم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
هر چند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاى بهبودى (1) به اعليحضرت تذكر دادم و انجام وظيفه نمودم، و مقبول واقع نشد؛ اينك بايد به تكليف شرعى عمل كنم. به نظر اين جانب اين رفراندم، كه به لحاظ رفع برخى اشكالات به اسم «تصويب ملى» خوانده شده، رأى جامعه روحانيت اسلام و اكثريت قاطع ملت است، در صورتى كه تهديد و تطميع در كار نباشد و ملت بفهمد كه چه مى ‏كند. اين جانب عجالتاً از بعضى جنبه‏هاى شرعى آن، كه اساساً رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد، و از بعضى اشكالات اساسى قانونى آن براى مصالحى صرف نظر مى‏كنم، فقط به پاره‏اى اشكالات اشاره مى‏نمايم:
1- در قوانين ايران رفراندم پيش‏بينى نشده و تا كنون سابقه نداشته، جز يك مرتبه، آن‏
__________________________________________________
(1)- سليمان بهبودى (از نزديكان دربار رضا خان و محمد رضا).

هم از طرف «مقاماتى غير قانونى» اعلام شد، و به جرم شركت در آن جمعى گرفتار شدند و از بعضى حقوق اجتماعى محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آن وقت اين عمل «غير قانونى» بود، و امروز قانونى است!
2- معلوم نيست چه مقامى صلاحيت دارد رفراندم نمايد؛ و اين امرى است كه بايد قانون معين كند.
3- در ممالكى كه رفراندم قانونى است بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد، و در جرايد و وسايل تبليغاتى آراى موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد؛ نه آنكه به طور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه‏اى باشد كه بفهمند به چه رأى مى‏دهند. بنا بر اين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند؛ و فقط بعضى اهالى شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بى‏چون و چرا مخالف هستند.
5- بايد رأى دادن در محيطِ آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود؛ و در ايران اين امر عملى نيست و اكثريت مردم را سازمانهاى دولتى در تمام نقاط و اطراف كشور ارعاب كرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مى‏دهند.
اساساً پيش آوردن رفراندم براى آن است كه تخلفات قانونىِ قابل تعقيب كه ناچار مقامات مسئول گرفتار آن مى‏شوند، لوث شود. و كسانى كه در مقابل قانون و ملت مسئول هستند اعليحضرت را اغفال كرده‏اند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. اينان اگر براى ملت مى‏خواهند كارى انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان اسلامى رجوع نكرده
__________________________________________________
(1)- منظور، برگزارى رفراندم توسط آقاى محمد مصدق است. وى به همين علت و مواردى ديگر از سوى دولت كودتا (زاهدى) كه دولت مصدق را «مقامات غير قانونى» عنوان مى‏كرد، محاكمه شد.
(2)- در كتاب نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 204، جمله اول از رديف دوم چنين نقل شده: دولت كنونى صلاحيت ندارد رفراندم نمايد.

و نمى ‏كنند تا با اجراى آن براى همه طبقات زندگى مرفه تأمين شود و در دنيا و در آخرت سعادتمند باشند؟! چرا صندوق تعاونى درست مى‏كنند كه حاصل دسترنج زارع را ببرند؟! با تأسيس اين چنين صندوق تعاونى، بازار ايران بكلى از دست مى‏رود و بازرگانان و كشاورزان به خاك سياه مى ‏نشينند؛ و در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روز مبتلا مى ‏شوند. اگر ملت ايران تسليم احكام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالى اسلام را با نظر علماى اسلام اجرا كنند، تمام ملت در رفاه و آسايش زندگى خواهند كرد
مقامات روحانى براى قرآن و مذهب احساس خطر مى‏ كنند. به نظر مى ‏رسد اين رفراندم اجبارى مقدمه براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب است.
علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى، براى اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كرده‏اند؛ و به نظر مى‏ رسد كه همان معانى را دشمنان اسلام مى‏خواهند به دست جمعى مردم ساده دلِ اغفال شده اجرا كنند. علماى اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند، به مردم مُسْلِم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند متعال مسئول نباشند. از خداوند متعال حفظ قرآن مجيد و استقلال مملكت را خواهانيم.

[=&quot]1[/][=&quot]- منظور ایشان در بیان اینکه از بعضی جنبه های شرعی، «اساساً رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد»[/][=&quot] [/][=&quot]چیست؟[/][=&quot][/]

[=&quot]منظور امام ناظر به بحث فقهی مربوط به رجوع به دستگاه جور است که در مذهب تشیع اساسا چنین چیزی ارزش نداشته و قابلیت اجرا برای مسلمانان را ندارد[/][=&quot]. سر سخن امام این است که آنچه قرار است این جا تصمیم گرفته شود در رویارویی با اسلام است و این تصمیم که به نام میهن یا ملت و البته در مخالفت با اسلام گرفته شود عملا در متون اسلامی برای ان ارزشی قائل نبوده و چنین چیزی فاقد اعتبار است. نکته آخر ناظر به اعتقاد عملی امام خمینی راجع به مساله ولایت فقیه است. طبق مکتب قم یا همان مکتب امام خمینی و ولایت مطلقه فقیه که البته به صورت کامل، نظری برگرفته از آیات و رویات است، می رساند که تنها زمانی می توان به آرای عمومی ارزش دینی داد و اعتبار اسلامی بخشید که فقیهی آن را تایید کند و الا چنین چیزی که از سوی یک اسلام شناس متبهر تایید نشود فایده عملی نداشته و معتبر نیست.[/]

پاسخ به پرسش دوم جناب سیاوش بزرگمهر

[=&quot]پاسخ این است که عملکرد مردم در دفاع از نظریات امام خمینی و تایید سخنان او با نشر بیان نامه هایش و نیز شرکت در راهپیمایی هایی که ایشان درخواست می کردند و همچنین تایید سخنان امام در بهشت زهرا نشان می دهد که مردم سال 57 به مراتب تفکر دینی عمیق تری از مردم سالهای 41 و 42 داشتند. تایید چند میلیونی امام در تهران خود نماد یک رفراندم بود. رفراندمی که بعدها هرگز مردم خلاف آنرا نخواستند. اگر مردم درخواست چیزی به عکس آن داشتند چرا در طی این 30 سال با شرکت در انتخابات ها و راهپیمایی ها عملا بازهم کلام امام را تایید کرده اند. [/]

[=&quot]نکته دیگراینکه ما شاهدیم در این سالها یعنی سال 41 و 42 عملا عده کمی به امام روی آورده و خیلی ها او را نمی شناختند. و با نظریات ایشان آشنا نیستند اما با گذر زمان، این مساله تفاوت پیدا می کند و مردم به خوبی با وی و نظریاتش از طریق شاگردانش یعنی روحانیانی که مساجد را اداره می کردند و نیز اعلامیه هایش، آشنا می شوند. امام خود در سخنرانی ها و درسهایش به خوبی این مساله را تبیین کرده بود و مخفی ماندن مساله ولایت فقیه تا زمان مورد نظر تنها به دلیل حفظ جان امام بود اما در فاصله پیروزی انقلاب تا رای گیری به حدی مقالات و روزنامه ها در این باره نوشتند که دسترسی همه گانی و یا حداقل اکثریتی به این مساله کار سختی نبود. [/]

[=&quot]دیگر آنکه کسانی که در مجلس ولایت فقیه را در هر دو گونه خود تایید کردند، نمایندگان منتخب مردم بودند که پس از بحث و بررسی های بسیار این مساله را تایید کردند. بررسی هایی که بسیاری از مباحثش از تلویزیون و رسانه های دیگر اطلاع رسانی عمومی شد. دقت بفرمایید آنچه در فروردین اتفاق افتاد رای به نظام جمهوری در برابر سایر نظامهای حکومتی بود اما ویژگیهای این نظام بعدها با انتخاب نمایندگان ملت تایید شد. نمایندگانی که همه گی از فرهیخته گان ملت بوده و با رای مردم به مجلس رفته بودند. و البته از همه طیفه ها هم بودند لذا کار به کندی پیش می رفت و بارها سخنرانی و توضیح درباره موضوع از سوی امام و دیگران ارائه شد. [/]

[=&quot]در پایان این نکته قابل دقت است که تفاوت حوادث سالهای 56 و 57 کاملا با رویدادهای سالهای 41 و 42 و نوع نگاه مردم به این دو دوره تاریخی نشان می دهد که مردم آرام آرام روند تکاملی خود را طی کردند و کم کم به جایی رسیدند که حتی حاضر شدند در دفاع از آنچیزی که انتخاب کرده بودند جنگ کنند و کشته شوند. اگر مردم در ابتدا بی اطلاع از مفاد ولایت فقیه بودند چرا بعدا با شرکت گسترده در جنگ آنرا تایید کردند و تا پای جان بر آن ایستادگی کردند. می توانستند مانند مردم عراق در دوره صدام کنار کشیده و مملکت را به دلیل حاکم مخالف خواستشان به دیگران بسپارند و یا حداقل خود قیام کنند.[/]

[=&quot] به نظر می آید این گونه سخن گفتن به گونه ای توهین به فهم و درک ملت بزرگ ایران است و بهتر آن است که حرکت مردم ایران به رهبری امام خمینی و انتخاب ایشان به گونه ای مدققانه نگریست تا به نتیجه دقیق تری رسید[/]

درود بر کاوه گرامی و سایر دوستان


نمی دانم بحث انقلاب سفید، چگونه سر از بحث رفراندوم حقیر که در جای خود بی پاسخ مانده بود درآورد. به هر حال ضمن قدردانی از پاسخ شما، مطالبی در این باب عرض می کنم.


فرموده اید:


نقل قول:

امّا همه مى‏دانستند كه انقلاب سفيد همان نظرات‏ديكته شده كاخ سفيد است كه شاه آنرا با عنوان ديگرى مطرح كرده است. هدف شاه ازاعلام انقلاب سفيد و طرح همه‏پرسى،تحكيم سلطه امريكا، از بين [بردن] كشاورزى ايران، رواج‏زندگى مصرفى و ايجاد صنايع وابسته در ايران بود.



و در ادامه به کلام مرحوم امام هم اشاره نموده اید که:


نقل قول:

چرا صندوق تعاونى درست مى‏كنند كه حاصل دسترنج زارع را ببرند؟! باتأسيس اين چنين صندوق تعاونى، بازار ايران بكلى از دست مى‏رود و بازرگانان وكشاورزان به خاك سياه مى ‏نشينند؛و در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روزمبتلا مى ‏شوند. اگر ملت ايران تسليم احكام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالى اسلام را با نظر علماى اسلام اجرا كنند، تمام ملت در رفاه و آسايش زندگی خواهند كرد



اما برای این ادعاها استدلالی نفرموده اید که چگونه اجرای اصول انقلاب سفید منجر به "تحکیم سلطه آمریکا"، "از بین رفتن کشاورزی"، "رواج زندگی مصرفی"، "ایجاد صنایع وابسته در ایران" می شود. و یا چگونه با تشکیل "صندوق تعاونی" دسترنج زارع" به یغما می رود و "بازرگانان و کشاورزان به خاک سیاه می نشینند"؟ مسلما بر ناپسند بودن این اصول فرمایشی، دلیلی به غیر از همراهی ملی گرایان و کمونیست ها وجود دارد، چراکه همراهی یا عدم همراهی ایشان معیار حق و باطل نتواند بود.
می توان گفت این امور از این جهت مردود بودند چون قرار بود حکومت طاغوت آنها را به انجام برساند و اگر همان اقدامات توسط حکومت برحق انجام شود ایرادی نخواهد داشت؛ آنچنان که بسیاری از این موارد در جمهوری اسلامی هم پیاده می شود. اگرچه برای قائلین به حکومت الهی، فی الجمله می تواند توضیح مطلب باشد، اما اختصاصا پاسخ پرسشهای فوق نخواهد بود.


هرچند در اصل اصلاحات ارضی هم ظاهرا نگرانی هایی من باب موقوفات بوده ولی به نظر میرسد اشکال عمده ای که امام و علما را در مورد انجمن های ایالتی و ولایتی و بعدا در مورد انقلاب سفید نگران کرده بود، بحث تغییر قوانین مربوط به تساوی حقوق زن و مرد (در اولی) و انتخابات بود که ضمن آن شرط اسلام و قسم به قرآن به "قسم به کتاب های آسمانی" تغییر می کرد و به زنان هم حق رأی و انتخاب شدن داده می شد.


ظاهرا امام برای اینکه مستقیما با اصول انقلاب سفید مواجه نشوند، ترجیح دادند اصل رفراندوم را زیر سوال ببرند.


مرحوم آقای منتظری در خاطرات خود (1/207-209) آورده اند که:


«مطرح بود كه آمريكاييها از اين راه مي‎خواهند شاه را محبوب كنند، چون مثلا تقسيم اراضي ظاهرا به نفع قشر كشاورز بود و لذا خيلي ها مي‎گفتند چرا روحانيت با اين جهت مخالفت مي‎كند، اينها مي‎گويند از اين اربابهاي ظالم مي‎خواهيم زمين را بگيريم بدهيم به يك عده كشاورز بدبخت اين كار بدي نيست و مخالفت ندارد، يا مثلا سپاه دانش كه مي‎خواهند سربازها را بفرستند در دهات بچه هاي مردم را درس بدهند خوب اين چه بدي دارد؟ يا مثلا سپاه بهداشت كه براي تامين سلامتي مردم است، و اين جور چيزها يك قدري براي افراد روشنفكر جاذبه داشت. به ياد دارم در آن وقت از آيت الله حاج ميرزا محمد باقر كمره اي جزوه اي در تاييد لوايح شش گانه گرفته بودند و به چاپ رساندند و مورد تعجب ما شده بود. لذا من يادم هست كه آيت الله خميني هم روي اين جهت اصرار داشت كه اصل لوايح را نبايستي زير سئوال برد و به آن اعتراض كرد و مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد احمد خوانساري هم كه در يك صحبت يا نوشته -كه حالا دقيقا يادم نيست - گفته بود اين اصلاحات ارضي غلط است و زمينها غصب است و نمي شود در آن نماز خواند و از اين راه وارد شده بودند، آيت الله خميني خيلي ناراحت شدند و در يك شب كه ما پنج شش نفر منزل ايشان بوديم گفتند برويد هر جوري هست به آقاي حاج سيد احمد بگوييد اين چه وضعي است، ايشان با اين كار خود به اين نهضت ضربه زد براي اينكه فردا كشاورزان را عليه ما ميشورانند، اينكه ما بگوييم اصلاحات ارضي خلاف شرع است راه مبارزه نيست، اينكه مي‎خواهند بروند بچه هاي مردم را درس بدهند ما نبايد بگوييم نرويد درس بدهيد، ما بايد با اصل رفراندوم مخالفت كنيم براي اينكه كشور ما قانون دارد مجلس دارد، بازكردن باب رفراندوم صحيح نيست چون ممكن است اينها فردا بيايند بگويند ما مي‎خواهيم مذهب را لغو كنيم و يك رفراندوم ساختگي راه بيندازند و از اين طريق بخواهند مقاصد خود را عمل كنند، ما با اصل رفراندوم مخالفيم زيرا يك بدعت تازه است. آيت الله خميني تاكيد داشتند كه روي اين جهت بايد تاكيد كرد و مواد لوايح را هيچ نبايد مورد حمله قرار داد، و الااينها با اين شعارها كشاورزان و مردم را عليه ما ميشورانند....البته پس از اينكه مرحوم آيت الله حاج سيد احمد خوانساري مساله اصلاحات ارضي را در تهران مطرح كرده بودند مزاحمتي براي ايشان ايجاد شده بود، عده اي در بازار ايشان را هل داده بودند و عمامه ايشان افتاده بود و به ايشان اهانت شده بود و تقريبا ايشان در همان جريان ديگر عقب زدند و به اين نتيجه رسيدند كه نمي شود كاري كرد، و براي خيلي افراد اين جور مطرح شده بود كه وقتي با آيت الله خوانساري با آن موقعيت كه در جامعه داشت و دستگاه و دولت هم با ايشان بد نبود اين گونه عمل بشود و عمامه ايشان بيفتد و به ايشان اهانت بشود، ديگر تكليف ما روشن است و ما زورمان نمي رسد ...اما در مورد چگونگي و محدوده فعاليت اجتماعي زنها اين خود يك مساله مشكلي است، در آن زمان نه نفراز علما اعلاميه اي امضا كردند كه زنها نبايد انتخاب شوند و نظر امام هم همين بود و خود ايشان هم اعلاميه دادند، ولي بعدا چون شرايط عوض شد شايد به اين جهت نظر ايشان هم عوض شده باشد.»


درباب رفراندوم بعدا بیشتر عرض خواهد شد. در اینجا مواضع امام در مورد شرکت زنان در انتخابات و تعبیری که ایشان برای فهم مردم عادی از تساوی حقوق زن و مرد و تغییرات مربوط به تحلیف و غیره در انجمنهای ایالتی و ولایتی داشته اند و همچنین بیانات مربوط به انقلاب سفید که به این امور مرتبط است بیان می شود:


« در تعطیل طولانی مجلسین دیده می‎شود که دولت اقداماتی را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسی است... ورود زنها به مجلسین و انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف قوانین محکم اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسی محول به علمای اعلام و مراجع فتوا است و برای دیگران حق دخالت نیست و فقهای اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و می‎دهند. در این صورت حق رای دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسی است و نیز قانون مجلس شورا ...حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را در انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری از زنها سلب کرده است...مراجعه کنید به مواد هفت و نه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهرداری) در این صورت چنین حقی به آنها دادن تخلف از قانون است و نیز الغاء شرط اسلام در انتخاب کننده و انتخاب شونده که در قانون مذکور قید کرده و تبدیل قسم به قرآن مجید را به کتاب آسمانی تخلف از قانون مذکور است و خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتا یا خدای نخواسته عمدا اقدام به این امر شده است.» - تلگراف به اسدالله علم- صحیفه امام (1/80 به بعد)


«حضور مبارك اعليحضرت همايونى.
پس از اهداى تحيت و دعا، به طورى كه در روزنامه‏ها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبين شرط نكرده؛ و به زنها حق رأى داده است. و اين امر موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است...» -تلگراف به شاه- صحیفه امام (1/78)


«...وظيفه دينى همه ماست كه بگوييم و بخواهيم كه قانون شركت نسوان در انتخابات، انجام نشود. و اگر اين قانون عملى بشود، دنبالش چيزهاى ديگرى است، و خواسته اكثريت مردم، شرط است؛ اكثر مردم اين مملكت از اين امر بيزارند...» - سخنرانى در جمع بازاريان تهران – صحیفه امام (1/83)


اگرچه فرموده اند "خواسته اكثريت مردم، شرط است" در ادامه ی همان سخنرانی ذکر می کنند که:


« اگر تمام دنيا- يكطرفه- بگويند: بايد بشود، من يكى مى‏گويم: نبايد بشود.» (همان)


و باز ادامه می دهند:
«شنيده‏ام آقاى فرماندار گفته است: دولت كار دارد. چه كارى از اين كار واجبتر است كه رضايت بيست ميليون جمعيت را فراهم كنند؟ چون از ده ميليون نفر جمعيت زن ايران، فقط يكصد نفر زن هرجايى مايل هستند كه اين كار بشود.» (همان)


بعداً درباره ی میزان بودن رای اکثریت بیشتر بحث خواهد شد.


«ان شاء اللَّه موضوع لغو شركت نسوان در انتخابات درست مى‏شود؛ اگر درست نشد ما تنها نيستيم؛ تمام ملت ايران و عشاير و حتى ساير ملتهاى كشورهاى مسلمان و سنى پشتيبان ما هستند.» - بيانات در جمع طلّاب و بازاريان - صحيفه امام (‏1/87)


« آقاى عَلم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسى اعلام و برملا نموده. آقاى اسداللَّه عَلم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به «كتاب آسمانى» ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت؛ و اوستا و انجيل و بعض كتب ضاله را قرين آن يا به جاى آن قرار داد. اين شخص تخلف از قانون اساسى را به بهانه الزامات بين المللى شعار خود دانسته؛ با آنكه الزامات بين المللى مربوط به مذهب و قانون اساسى نيست. تشبث به الزامات بين المللى براى سركوبى قرآن كريم و اسلام و قانون اساسى و ملت، جرم بزرگ و ذَنْبِ لايُغْفَر است» - تلگراف به شاه - صحيفه امام (‏1/90)


«با اين‏ وضع رقت بار به جاى آنكه دولت درصدد چاره برآيد، سر خود و مردم را گرم مى‏كند به امثال دخالت زنان در انتخابات، يا اعطاى حق زنها، يا وارد نمودن نيمى از جمعيت ايران را در جامعه. و نظاير اين تعبيرات فريبنده، كه جز بدبختى و فساد و فحشا چيز ديگرى همراه ندارد. .. روحانيون ... با صراحت مى‏گويند تصويبنامه اخير دولت راجع به شركت نسوان در انتخابات از نظر شرع بى‏اعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است.» - اعلاميه مشترك امام خمينى و مراجع - صحيفه امام (‏1/148)


امضا کنندگان اعلامیه فوق الذکر عبارتند از: مرحومان مرتضی حسينى لنگرودى، احمد حسينى زنجانى، محمدحسين طباطبائى، محمد موسوى يزدى، محمدرضا موسوى گلپايگانى، سيد كاظم شريعتمدارى، امام خمينى، میرزا هاشم آملى ، مرتضى حائرى یزدی.


« دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد، و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. نواميس مسلمين در شُرُفِ هتك است. و دستگاه جابره با تصويبنامه‏هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى‏خواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند.دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند. يعنى احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعنى دخترهاى هجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانه‏ها بكشد، يعنى با زور سرنيزه دخترهاى جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد...» - پیام به ملت ایران- صحيفه امام (‏1/154)


اگرچه آنچنان که گذشت، مرحوم امام قبلا موضع خود را درباب حق رای و شرکت زنان در انتخابات بیان فرموده بودند، معذلک بعداً فرمودند:


«اى مسلمانان عالم! بدانيد در جريان تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى علت مخالفت علماى اسلام قضيه شركت زنان در انتخابات نبود، اين قضيه ناچيزتر از آن بود كه آن قيام عمومى را به همراه داشته باشد. مسئله اين بود كه علما و روحانيون ديدند كه دستگاه جبار مى‏خواهد با كيْد شيطانى اسلام را قلب كند و اوضاع را به عقب برگرداند... آنها در كنار شعار احترام به مقام حضرت صادق، از تساوى حقوق زن و مرد دم مى‏زنند. تساوى حقوق زن و مرد يعنى قرآن را زير پا گذاردن؛ يعنى مذهب جعفرى را كنار زدن؛ يعنى قرآن را مهجور كردن و به جاى آن كتابهاى ضاله قرار دادن، يعنى دخترها را به سربازخانه‏ها كشانيدن و ساير كارهايى كه نواميس اسلام و مسلمين را به خطر تهديد مى‏كند» - صحيفه امام (‏1/161)


حتی در جمع اعضاى انجمن اسلامى دانشگاه تهران، حضور زنان در انتخابات را بلامانع می خوانند (که با نظر قبلی ایشان متفاوت است):


«حوزه علميه هرگز مخالف اصلاحات ارضى نبوده؛ آيا دولت به ما پيشنهاد كرد و از ما نظر خواست؟ ما مى‏دانيم اين موضوع براى سرگرمى كشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شركت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد؛ ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مى‏آورد. موضوع حق رأى دادن زنان و غيره در درجه آخر اهميت قرار دارد...» - صحیفه امام (1/191)


و البته نظر ایشان در جمهوری اسلامی از این قرار است:
«زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زنها در جمهورى اسلام رأى باید بدهند. همان طورى که مردان حق رأى دارند زنها حق رأى دارند.» - صحیفه امام (6/300)

و اما در باب اینکه فرموده اید:

نقل قول:

[=tahoma]دقت بفرمایید آنچه در فروردین اتفاق افتاد رای به نظام جمهوری در برابر سایر نظامهای حکومتی بود اما ویژگیهای این نظام بعدها با انتخاب نمایندگان ملت تایید شد[=&quot].[/][/]



دقیقاً منظور بنده هم همین است. از استدلالات امام در اظهار نظرشان در باب رفراندوم شاه این بود که مردم باید بدانند به چه رای می دهند و چه میکنند. از طرف دیگر، اساسا تا 6 ماه بعد از انجام رفراندوم، هنوز ویژگی های این نظام و خصوصاٌ ستون خیمه ی آن که مسأله ی"ولایت فقیه" باشد درسطح جامعه مطرح نبود. آنچه از این نام به مردم معرفی شده بود، این بود که جمهوری به همان شکلی که در هم جا جمهوری هست! ضمنا این جمهوری قرار است قوانین اسلامی را به اجرا بگذارد. مردم هرقدر هم که فهیم و آگاه باشند علم غیب ندارند تا بفهمند نظامی که به آن رای می دهند چه ویژگی خواهد داشت و قرار است 6 ماه بعد "ولایت فقیه" هم از اصول قانون اساسی آن باشد. پرسش این است که شرط مدنظر امام درباب لزوم آگاهی مردم به عنوان پیش شرط حضور در یک رفراندوم چگونه تأمین شده است. (البته با بحثی که درباب اساس رفراندوم خواهد شد، جایی برای این پرسش نمی ماند.)

نقل قول:

[=tahoma]اما در فاصله پیروزی انقلاب تا رای گیری به حدی مقالات وروزنامه ها در این باره نوشتند که دسترسی همه گانی و یا حداقل اکثریتی به این مساله کار سختی نبود[=&quot]. [/][/]

البته ولایت فقیه آنچنان که قبلا هم نوشتم نه از پیروزی انقلاب که از بعد از 23 شهریور 1358 (2 روز بعد از تصویب خبرگان) که توسط آقای منتظری در نماز جمعه مطرح شد مورد بحث بود و تنها بعد از 80 روز به همراه سایر موارد قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شد.

نقل قول:

[=tahoma]اگر مردم درابتدا بی اطلاع از مفاد ولایت فقیه بودند چرا بعدا با شرکت گسترده در جنگ آن راتایید کردند و تا پای جان بر آن ایستادگی کردند[=&quot].[/]می توانستند مانند مردم عراق در دوره صدام کنار کشیده و مملکت را به دلیل حاکم مخالف خواستشان به دیگران بسپارند و یا حداقل خود قیام کنند[/]

توجه داشته باشیم که مردم عراق، که تاب مقاومت دربرابر امریکا را نداشتند، 8 سال در برابر ما و تحت فرماندهی صدام حسین جنگیدند. آیا این را باید به حساب حزب بعث عراق گذاشت؟

دوست گرامی، به جرأت عرض می کنم که حتی امروز هم بعد از 32 سال از پیروزی انقلاب، حتی شماری از اهل پژوهش هم به درستی بر مبانی و زوایای "ولایت مطلقه فقیه" اشراف ندارند. برای نمونه در همین سایت علمی اسک دین گشت و گذاری بفرمایید. بعضا از دوستان اهل علم که عناوین شریف "کارشناس پاسخگو" و "مدیر انجمن کذا و کذا" را دارند هم، مطالبی در این باب به چشم می خورد که حاکی از مهجور بودن این بحث مهم و خطیر است.

نقل قول:

[=tahoma]منظور امام ناظر به بحث فقهی مربوط به رجوع به دستگاه جور است که در مذهب تشیع اساسا چنین چیزی ارزش نداشته و قابلیت اجرا برای مسلمانان را ندارد[=&quot]. [/]سر سخن امام این است که آنچه قرار است این جا تصمیم گرفته شود دررویارویی با اسلام است و این تصمیم که به نام میهن یا ملت و البته در مخالفت بااسلام گرفته شود عملا در متون اسلامی برای ان ارزشی قائل نبوده و چنین چیزی فاقداعتبار است[=&quot]. [/]نکته آخر ناظر به اعتقاد عملی امام خمینی راجع به مساله ولایت فقیه است. طبق مکتب قم یا همان مکتب امام خمینی و ولایت مطلقه فقیه که البته به صورت کامل، نظری برگرفته از آیات و رویات است، می رساند که تنها زمانی میتوان به آرای عمومی ارزش دینی داد و اعتبار اسلامی بخشید که فقیهی آن را تایید کندو الا چنین چیزی که از سوی یک اسلام شناس متبهر تایید نشود فایده عملی نداشته ومعتبر نیست[=&quot].[/][/]

البته مسأله ی رفراندوم که رجوع به آرای عموم واجدین شرایط شرکت در انتخابات است با "رجوع به دستگاه جور" متفاوت است. در رفراندوم در واقع این دستگاه جور بود که به مردم رجوع می کرد.

همین جا بد نیست به مسأله ی رفراندوم پرداخته شود. دقیقا درست می فرمایید که بر اساس نظریه ی "ولایت فقیه"، رای اکثریت مادامی ارزش دارد که در راستای نظر ولی فقیه باشد. به عبارت دیگر، چنانچه رای و نظر مردم مطابق با مصلحتی که ولی فقیه تشخیص می دهد نباشد، دیگر میزان رای ملت نیست.

انتخابات و رفراندوم هم زمانی اعتبار می یابد که ولی فقیه صلاح بداند:

«ميزان، رأى مردم است تا زمانى كه از قوانين الهى خارج نشود و با مبانى شرع مخالفتى نداشته باشد؛ در غير اين صورت، رأى مردم ارزشى ندارد» - پرسشها و پاسخها، آیت الله مصباح یزدی (1/41)

با توجه به هم راستا بودن نظر مردم با آیت الله خمینی، اگر امام هم در احتجاجات خود، چه در موارد پیش گفته، و چه در آستانه ی انقلاب به نظر اکثریت متمسک شده اند، تنها از باب اسکات خصم و پاسخ جدلی است:

«امام(رحمه الله) نيز وقتى با دنيا سخن مى‌گويد و مى‌خواهد از مشروعيت و حقانيت جمهورى اسلامى دفاع كند، مى‌گويد: مگر شما نمى‌گوييد، مردم كه رأى بدهند حكومت اعتبار دارد؟ اين حكومت بر همان مبنايى كه شما قبول داريد، حق است؛ چون مردم به آن رأى داده اند. اين بحث، يك بحث جدلى است؛ يعنى اثبات مطلبى بر اساس مبانى مورد قبول خصم، گرچه آن مبنا مورد قبول طرف مقابل نباشد.»- کاوشها و چالشها، استاد مصباح (2/105)

اگرچه خشکی و جمود به خرج دادن درباب کلمات چندان شایسته نیست، اما با توجه به اینکه در حوزه ی قم بزرگان و فقها متبحر دیگری هم نظیر مرحومان حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شیخ محمدعلی اراکی، شیخ مرتضی حائری یزدی و ظاهرا مرحوم طباطبایی بودند که گستره ی ولایت فقیه را تا حد زعامت سیاسی نمی دانستند یا مانند مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله محمدرضا گلپایگانی و شیخ لطف الله صافی که ولایت فقیه را در محدوده ی احکام اولیه و ثانویه می دانند و در حضور این احکام جایی برای احکام سلطانی درنظر نمی گیرند (ولایت مقیده انتصابی) یا افرادی چون مرحوم منتظری که ولایت فقیه را مقیده و انتخابی می دانستند و مرحوم شیخ مهدی حائری یزدی که اساسا به ولایت قائل نبودند، شاید نتوان نظریه ی "ولایت مطلقه انتصابی فقیه" امام را تنها نماینده ی حوزه ی قم دانست و از آن به عنوان مکتب قم یاد کرد، هرچند به دلیل اجرا شدن و رسمیت آن، شاید چنین شایستگی بعید هم نباشد.

نقل قول:

تفاوت حوادث سالهای 56 و 57 کاملا بارویدادهای سالهای 41 و 42 و نوع نگاه مردم به این دو دوره تاریخی نشان می دهد که مردم آرام آرام روند تکاملی خود را طی کردند و کم کم به جایی رسیدند که حتی حاضرشدند در دفاع از آنچیزی که انتخاب کرده بودند جنگ کنند و کشته شوند.... به نظر می آید این گونه سخن گفتن به گونه ای توهین به فهم و درک ملت بزرگ ایران است و بهتر آن است که حرکت مردم ایران به رهبری امام خمینی و انتخاب ایشان به گونه ای مدققانه نگریست تا به نتیجه دقیق تری رسید

عجیب است که از طرح پرسش بنده "به گونه ای توهین به درک و فهم ملت بزرگ ایران" برداشت می کنید. حال آنکه خود با اشاره به "روند تکاملی" مردم، این پیام را می رسانید که فهم مردم در سالهای 41 و 42 از زمان انقلاب کمتر بوده است. بنده جز طرح پرسش بر اساس کلام امام مبنی بر اینکه «رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه‏اى باشد كه بفهمند به چه رأى مى‏دهند. بنابراين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند؛ و فقط بعضى اهالی شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند...»، سخنی نگفته ام که از آن چنین برداشتی شود. ضمنا فراموش نکنیم که همان مردم سالهای 41 و 42 که به نظر شما نسبت به سال 57 نگاه نادقیقی به مسائل داشتند یا به تعبیر امام اکثریت قاطعشان بواسطه ی فقدان قوه تشخیص و معلومات، حق رای نداشتند، در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی و جریان 15 خرداد از آقای خمینی دفاع کرده بودند. لذا اگر عبارتی به گونه ای موهن باشد، یقینا از آن بنده و جنابعالی نیست.

از بابت اطاله ی کلام عذر می خواهم

[=&quot]ای خوش آندم که بلبلی بر کرسی سخن آید:Gol: [=&quot]وز شیوا سخنش دل فارغ از ما و من آید:Gol:
[=&quot]وی خوش آن لحظه، که یار دیرین وطن من:Gol: به کویر تشنه دلان بر دست سرو و سمن آید:Gol:
[=&quot]سیاوش عزیز سلام و ایام به کام.

[=&quot]خوشا آنگه که یادی زما خسته دلان می شد:Gol: زآن یاری که مشتاق سرای بی ریایی بود :Gol:

[=&quot]در آغاز بر آن شدم تا بخشی از تاریخ این دوره را با هم مرور کنیم :اصلاحات اراضی در ایران قبل از این که یک ضرورت تاریخی و ابتکاری داخلی باشد همیشه در واکنش به سیاست خارجی طراحی شده است لذا هیچ گاه موفق نشد. زمانی که افکار حزب مارکسیستی توده تحت تاثیر شوروی در ایران زمینه های بحران را فراهم می کرد [=&quot]قوام در سال 1324 دست به تهیه ی « برنامه تقسیم املاک خالصه بین کشاورزان » زد[=&quot]. این برنام که به گفته قوام « اساس صحیح و محکم» مالکیت در ایران تصریح می کرد، در حمیات از مالکانی بود که به کشت اراضی خود اشتغال داشتند و از این طریق در پیشرفت و ترقی کشور مشارکت می کنند. اما واقع این بود [=&quot]که قوام تصمیم داشت با این عمل وجهه ی خود را نزد چپگرایان بهبود بخشد و تبلیغات تندرو ها را دفع کند و حملات پیشه وری و هوادارانش در تبریز و تهران را بکاهد[=&quot]. سیاست[=&quot] اصلاحات ارضی در دولت مصدق نیز در جهت کمک به کشاروزان و روستاها در مهر سال 1331 قانونی را به نام ازدیاد سهم کشاورزان و سازمان عمرانی کشاورزی به تصویت هیئت دولت رساندکه موجب تغییراتی در روابط و مالک و زارع شد[=&quot]. دولت اقبال نیز برای خنثی کردن تبلیغات شوروی در لایحه ای جهت اصلاحات ارضی به مجلس برد.[=&quot]شریف امامی نیز اصلاحات ارضی را در دستور کار قرار داد ولی به جایی نرسید.[=&quot] اما اصلاحات ارضی از ابتدای جنگ سرد از سوی آمریکاییان برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و شکست اقتدار قدرتهای محلی در دستور کار قرار گرفت. ویلیام داگلاس یکی از قضات عالی رتبه ی آمریکا در سفری به در شهریور 1329 به ایران داشت طی یک سخنرانی در دانشگاه تهران اعلام کرد که اصلاحات ارضی از مسائل مهم و ضروری ایران است. باید به دهقان زمین داد تا کمونیسم فرصت نشو و نما نیابد. [=&quot]مهم ترین وظیفه دولت امینی در راستای سیاست خارجی آمریکا مبتنی بر جنگ سرد برای محدود سازی کمونیسم اصلاحات ا رضی بود. به همین خاطر وی دکتر حسن ارسنجانی را به عنوان وزیر کشاورزی منصوب کرد[=&quot]. به موجب این لایحه هر یک از مالکان فقط می توانستند یک ده شش دانگ داشته باشند و زمین های اضافی از سوی دولت خریداری و در اختیار کشاورزان قرار داده می شد. دولت آمریکا بلافاصله در چهارم بهمن مبلغ 18 میلیون دلاربرای اجرای اصلاحات ارضی به ایران کمک کرد. [=&quot]از بدو روی کار آمدن امینی و تظاهر او به اسلام و شعائر مذهبی امام خمینی سخت آشفته و منقلب بودند و اظهار می کردند در آتیه ی نزدیک خطرات سهمگینی از طرف رژیم متوجه اساس اسلام و استقلال کشور خواهد شد[=&quot]. علت این بدبینی حمایت آمریکا از برنامه ها و دولت امینی بود.[=&quot]علاوه بر این اصلاحات ارضاز جهت شرعی نیز نمی توانست مورد تایید علما قرار گیرد. زیرا اصل مالکیت مورد احترام شرع بود و حکومت حق نداشت بدون ملاک های شرعی این حرمت را نقض کند. آیت الله گلپایگانی در پاسخ به تلگراف ارسنجانی یاد آور شدند که هر قانونی که بر خلاف احکام مقدسه ی دین مبین اسلام باشد لغو و بلااثر است[=&quot]. گرچه اصولا مراجع نسبت به اصلاحات اراضی موضع گیری نمی کردند مگر انکه چیزی به دروغ از زبان ایشان نقل می شد همانگونه که درباره آیت الله گلپایگانی آمد. اصولا در زمینه اصلاحات اراضی مراجع نمی خواستند موضع گیری کنند توصیه حضرت امام به سایر مراجع این بود که در راجع به اصلاحات اراضی موضع منفی نگیرندزیرا[=&quot]امام خمینی معتقد بود که خوانین آنقدر به این مردم ظلم کرده اند که قابل دفاع نیستند. و به علاوه بعضی از مراجع معتقد بودند که راههای شرعی برای اصلاحات اراضی وجود دارد[=&quot]ما امام در باره اصلاحات امینی نشان نداد و اینکه گازایوروسکی نوشته است: « یک آیت الله نسبتا پایین تر به نام روح الله موسوی خمین که در اوایل دهه 1960 یک گروه بزرگ طلاب هم مسلک را گرد آورده بود مستقلا به آشوب علیه [اصلاحات] امینی دست زد » دروغی بزرگ و ناشی از بی اطلاعی اوست. چه انکه موضع گیری ها به دوره علم برمی گردد نه امینی.


[=&quot]شاه که از امینی که رهبری اصلاحات آمریکایی را بدست گرفته بود سخت بیمناک و نگران بود شروع به بهانه جویی کرده تا بالاخره پس از سفر به آمریکا و جلب نظر ایشان موفق شد امینی را برکنار نماید. از این جا به بعد کار به اسدالله علم سپرده شد. وی به غلام خانه زاد معروف بود. فرامین شش ماده ای این بار در دستان علم قرار گرفت. کندی برای حمایت از شاه و دولت جدید معاون خود لیندون جانسون را به ایران فرستاد[/][=&quot]. بنابراین وظیه دولت علم اجرای فرامین شش ماده ای یعنی همان چیزی بود که کارشناسان دولت کندی به نام اصلاحات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای حفظ رژیم در حوزه سلطه خود در مقابل شوروی تدارک دیدند. [/]


[=&quot]دولت امین در راستای اصلاحات سیاسی و به دنبال فرامین شش ماده ای شاه رد پنجم آذر سال 40 اعلام کرده بود که لایحه اصلاحیه ی انجمن های ایالتی و ولایتی در دست تهیه است ولی بعدا خبری از ان نشد اما دولت علم در 14 مهر سال 41 این را تصویب کرد. پس از انتشار لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی سه موضوع حساسیت علما را بر انگیخت. ا- عدم شرط عضویت به مسلمانی 2- قسم به کتاب اسمانی به جای قران 3- عدم اشتراط عضویت به ذکوریت [/]


[=&quot]این سه دقیقا خلاف قانون مشروطه بود. اصل اول متتم قانون اساس تشیع را مذهب رسمی و شاه را موظف به ترویج این مذهب می کرد. اصل دوم متمم قانون اساسی روحانیت ر به عنوان ناظر شرعی قوانین حفظ می کرد. اصل هفتاد و یکم قضاوت در امور شرعیه را به عدول مجتهدین جامع الشرائط واگذار می کرد. و ...[/]


[=&quot]به دنبال اعلام تصویب لایحه همان شب امام علما را در یک نشست کلی دعوت کرد و خودش بعدا 150 نامه به علمای شهرهای مختلف نوشت و انها را در جریان امور قرار داد. اصلی ترین پایه های نتایج تحلیل روحانین از تصویب این لایحه عبارت بود از 1- اسلام زدایی و سلطه غیر مسلمانان در امور ایشان2- سلطه استعمار [/]


[=&quot]برداشت عمومی روحانیون این بود که هدف رژیم از طرح لایحه ی مذکور حذف تدریجی اسلام و لائیک کردن کشور است. [/]

[=&quot]حقیقت انقلاب سفید این بود که مطابق تئوری هایی که در موسسات و دانشگاههای امریکایی تدوین شده بود به این نیتجه رسیده بودند که یک شاه مصمم برای پیاده کردن اصلاحات علاوه بر یک دیوان سالاری کارآمد ، احتیاج به پشتیبانی گروههای دیگر جامعه دارد و تجربه ثابت کرده است که در ارپای غربی منبع کلاسیک چنین تاییدی را طبقه متوسط فراهم می ساخت. اصولا انقلاب سفید برای ایجاد چنین طبقه ای بوده است. بدیهی است پا به پای رشد طبقه ی متوسط و حمایت از این طبقه به هنگام اصلاحات غالبه به وارد کردن نیروهای اجتماعی تازه به صحنه سیاست نیاز است بلکه شرط اساسی برای یک نظام دستخوش نوسازی توانایی آن در جذب نیروهای اجتماعی مولود نوسازی به درون نظام است. [/]



[=&quot]به گزارش ساواک پرفسور پوپ استاد دانشگاه ماسا چوست آمریکا و عضو سازمان سیای آن کشور که متخصص در امور اجتماعی بود در شش ماهه ی دوم سال 1339 به ایران آمد و پس از یک مطالعه ی 8 ماهه به امریکا مراجعت نمود. سفیر آمریکا در ایران ینز در همین موقع به آمریکا رفت و با دستورالعمل های تازه وارد شد. و بلافاصله گروه مترقی منصرو یا کانون مترقی تشکیل شد. بنابر این تصوی لایحه آغازی برای حرکت وارد سازی نیروهای غیر مسلمان و غیر مذهبی غرب گرا و حامی آمریکا به درون نظام حکومتی ایران بود. مانند هویدا که بهایی بود و سیزده سال نخست وزیر ایران بود.[/]



[=&quot]اما درباره انقلاب سفید مراجعه به آرائ عمومی برای نفی احکام اسلام مطرح بود که آیت الله گلپایگانی در اطلاعیه ای اعلام کردند: مراجعه به آرای عمومی در قبال احکام شرعیه بی مورد و موجب نگرانی علمای اعلام و عموم مسلمین و مضر به استقلال و مصالح مملکت است.[/]



[=&quot]گرچه در نهایت در روز ششم بهمن رژیم اعلام کرد مردم با 5/598/711 رای موافق و 4115 رای مخالف به لوایح ا نقلاب سفید رای داده اند اما از شمار مخالفین معلوم بودکه این رقم ساختگی بود. اولین تبریک را کندی به شاه گفت. و آمریکا آن را مایه مقابله با کمونیسم و غربی کردن مملکت دانست. در چنین شرایطی خواسته به حق از علما چه بود؟[/]

[=&quot]درباره انقلاب سفید چندنکته لازم به ذکر است: ا- این طرح کهنه تراز آن بود که فکر می شد. حتی اصطلاح انقلاب سفید از سوی امینی بارها به کار رفته شده بود.[/]



[=&quot]2- موضوع سپاه دانش مربوط به سال 40 بود. و تازه گی نداشت بالاخره در سال 41 تصویب شد و زنان بی حجاب وعریان برای اموزش دختران و پسران روستایی عازم روستا ها شدند. بعضی از دوستان ان دوره خاطرات بسیار زننده ای از این معلم ها نقل می کنند. [/]



[=&quot]3- یکی از نکات مهم این بود که شاه می خواست وانمودنماید که خود سرپرستی انقلاب سفید را بر عهده دارد. و همه چیز را به نام خود ثبت کند[/]



[=&quot]4- لایحه اصلاحات ارضی مصوب 19 دی سال 1340 در دولت امینی بود و تازه گی نداشت. علما در آغاز با این مخالف خودرا علنی نمی کردند اما رژیم سعی می کرد مخالفت علما را با رفراندم که یک عمل غیر قانونی بود مخالفت با اصلاحات ارضی نشان دهد. لذا امام تلاش می کرد بهانه ای به دست کسی ندهد. امام می فرمودند: نه مالکیت مالکین بزرگ شرعی است و نه اقدامات رژیم . (دوران مبارزه ، هاشمی رفسنجانی ص 132)[/]



[=&quot]به نقل از شهید عراقی امام می فرمودند: من به عنوان حاکم شرع اکثر این مالکین دهات را مالک نمی دانم.( ناگفته ها، مهدی عراقی، ص 137 – 153) حضرت امام معتقد بود هدف از اصلاحات ارضی شاه این بود که بازاری برای کشورهای خارجی خصوصا آمریکا ایجاد کند. ( صحیفه امام ج 3 ص 369)چیزی نگذشت که پیش بینی امام درست از آب درآمد، و جذب مالکان به صنایع و مهاجرت روستائیان به شهر ها باعث کاهش تولیدات کشاورزی شود و کار به جایی رسید که هر سال آمریکا 2 میلیون تن گندم به ایران صادر می کرد. در واقع اولین اثر اصلاحات شاه در سال 1347 آشکار شد و در این سال برای نخستین بار دولت شروع به واردات گندم کرد برای تغذیه مردم کرد( جیمز بیل ، شیر وعقاب، ترجمه فیروزه برلیان، نشر فاخته تهران، 1371، ص 233)[/]



[=&quot]و اما روشن ترین و صریح ترین موضع درباره ی اصلاحات اراضی بیانیه جامعه روحانیت تهران پس از دستگیری امام خمینی بود که در آن آمده بود« روحانیت علی رغم تبلیغات مضحک و سراسر دروغ دستگاههای تبلیغی دولتی با مالکیت هایی که از راه غصب املاک مردم و از طریق ستم و تضییق حقوق رعایا ونپزداختن حقوق شرعی بینوایان به وجود آمده می جنگد. [/]

[=&quot]- اراضی موقوفه در دست علما نبود. ظاهرا فراموش شده است که ازاضی موقوفه در عصر رضاحان در سوم دی 1313 به تصرف دولت ( وزارت معارف ) در آمد و به بعد ها به فروش رسید. حتی در سال 1320 رضاخان دستور داد قناتهای موقوفه را وزارت دارایی از جانب خودبه فروش برساند ( روح الله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع ص 240) طبق آخرین آمار قبل از اصلاحات ارضی در حالی که 56 درصد املاک در اختیار بزرگ مالکان بود و 8/ 33 در صدر متعلق به مالکانی بود که بیش از 100 هکتار زمین داشتند و 13/ 10 درصد از اراضی متعلق به دربار بود فقط 2/ 1 در صد زمین ها عنوان موقوفه داشتند. ( مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 87)این آمار در حالی بود که بیشتر این اراضی موقوفه ( بیشترین از همان 1/2 درصد) موقوفه متعلق به آستان قدس بود که تولیت آن با شخص شاه بود. باقی مانده موقوفات نیز متولی خاص داشت و چیزی در دست مراجع و روحانیون طراز اول نبود. فراموش نشود که تولیت ها را شاه تعیین می کرد. چنانکه شاه در سفر به قم وقتی از سوی تولیت حرم استقبال نشد ،وی را برکنار کرد. در این اوضاع و احوال آیت الله شریعتمداری در آغاز درس پس از مهاجرت علما به تهران گفت: کارهایی که خودشان می کردند کارهایی که خودشان عاملش بودند و هستند به حساب اقایان می گذاشتند. شما همه می دانید که از بدو تاسیس حوزه علمیه ده ریال از موقوفه اینجا صرف نشده است.( علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ص 509) البته نباید فراموش کرد که آیت الله بهبهانی در اثر سادگی و به تحریک قائم مقام الملک رفیع از طرف درباره نامه ای به نخست وزیر«علم» نوشت و تقسیم اراضی را خلاف شرع دانست و علم همین را بهانه کرد که آقایان نگران اوقاف هستند در حالی که هیچ موقوفه ای در اختیار علما نبود. به همین جهت وقتی حضرت امام از این موضوع مطلع شدند صورت ایشان از عصبانیت قرمز شد ( فضل الله محلاتی، ص 46) در پایان برای روشن شدن این موضوع که بعد از رضا شاه نیز موقوفات باقی مانده همچنان در دست رژیم بود بی مناسبت نیست که به جمله ای از قدیمی ترین نامه انقلابی حضرت امام در سال 1323 اشاره شود:« موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی شرف کرده و نفس از هیچ کس بر نمی آید»( اسناد انقلاب اسلامی ج 1 ص 26)[/]



[=&quot]انشاء الله در صورت فرصت ادامه دارد[/]



[=&quot]برای مطالعه: سه سال مرجعیت شیعه، روح الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382[/]

سلام وعرض ادب خدمت کاوه گرامی
هر چند ویکی پدیا شاید منبع قابل اتکایی نباشد
ولی با در نظر گرفتن دسترسی بسیار محدود اینجانب و امثال من به منابع اصیل اطلاعاتی
کاوه;84688 نوشت:
گرچه در نهایت در روز ششم بهمن رژیم اعلام کرد مردم با 5/598/711 رای موافق و 4115 رای مخالف به لوایح انقلاب سفید رای داده اند اما از شمار مخالفین معلوم بودکه این رقم ساختگی بود.

به نقل از ویکی پدیا:
[=sans-serif]«در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ همه‌پرسی در ایران انجام می‌گیرد که به تایید اصلاحات پیشنهادی می‌انجامد. ۵۵۹۸۷۱۱ برای انقلاب سفید و ۵۲۱۱۰۸ علیه انقلاب سفید آرای خود را به صندوق‌ها ریختند.[۵]
{گاهنامه ۳: ۱۳۰۳، ۱۳۰۴ ؛روز شمار ۲: ۱۵۰
[=sans-serif]
که البته بنده به گاهنامه مرجع متن ویکی پدیا دسترسی ندارم که صحت وسقم آنرا بدانم
ملاحظه میفرمایید گه آراء مخالف پانصدو بیست ویک هزار و یکصد و هشت نفر با چهارهزارو یکصد و پانزده نفر شما تفاوت دارد

کاوه;84690 نوشت:
طبق آخرین آمار قبل از اصلاحات ارضی در حالی که 56 درصد املاک در اختیار بزرگ مالکان بود و 8/ 33 در صدر متعلق به مالکانی بود که بیش از 100 هکتار زمین داشتند و 13/ 10 درصد از اراضی متعلق به دربار بود فقط 2/ 1 در صد زمین ها عنوان موقوفه داشتند. ( مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 87)این آمار در حالی بود که بیشتر این اراضی موقوفه ( بیشترین از همان 2/1 درصد) موقوفه متعلق به آستان قدس بود که تولیت آن با شخص شاه بود. باقی مانده موقوفات نیز متولی خاص داشت و چیزی در دست مراجع و روحانیون طراز اول نبود.

و به نقل از ویکی پدیا:
[=sans-serif]«[=sans-serif]پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمین‌های کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود. ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون بود و ۱۰ درصد زمین‌های دولتی و یا متعلق به شاه بود، ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. پیش از اصلاحات ارضی به دستور شاه ۱۸۰۰۰ روستا را در فهرستی در آوردند که آن زمینها می‌بایستی بین روستاییان تقسیم شود.[۱]{[=sans-serif]Farah Diba Pahlavi: Erinnerungen. Bergisch-Gladbach, 2004, p. 135}»
دقت کنید که در درصدهای شما برای تفکیک مالکیت اراضی هم اختلاف وجود دارد
متاسفانه از آنجا که منابع اطلاعاتی مستقل و بدون غرض در کشور ما وجود نداشته و ندارد
به کدام منبع اطلاعاتی میتوان اتکا کرد؟
حقیقت کجاست ؟
این تفسیر شما و تفسیر افراد متعلق به رژیم گذشته .هر کدام از ورای منافع خود به طرح موضوع می پردازند که در تضاد آشکار با هم هستند
انسان را یاد آن حکایت سعدی علیه الرحمه در بوستان باب اول می اندازد که
[=sans-serif] ابلیس [=sans-serif] با ظاهر زیبا بر خواب کسی می آید او شگفت زده که چگونه ممکن است شیطان کریه المنظر بدون شاخ وسم بر خواب وی به سیمای یک جوان خوبروی وسفید پوش آمده
که ابلیس به دفاع از خود میگوید:
[=Times New Roman]که ای نیک‌بخت این نه شکل من است
[=Times New Roman] ولیکن قلم در کف دشمن است

[=sans-serif]چه تفسیری صحیح است؟
متشکرم

متحیر;84760 نوشت:

_نوشته جناب متحیر: هر چند ویکی پدیا شاید منبع قابل اتکایی نباشد
ولی با در نظر گرفتن دسترسی بسیار محدود اینجانب و امثال من به منابع اصیل اطلاعاتی

سلام و عرض ارادت به جناب متحیر
از آنجا که ویکی پدیا اصلا ارزش علمی ندارد و هیچ مقاله علمی و قابل ارزش به این سایت ارجاع نداده و نمی دهد، و محتویات آن کاملا مطابق نظرات دشمنان جمهوری اسلامی تنظیم می شود، لذا سخن گفتن درباره مظالب این سایت هم عملا سودی ندارد. درباره دشمنی خاص این سایت با جمهوری اسلامی مراجعه کنید به مطالبی که این سایت در توصیف مقام معظم رهبری آورده است.
[=sans-serif]
نوشته جناب متحیر: متاسفانه از آنجا که منابع اطلاعاتی مستقل و بدون غرض در کشور ما وجود نداشته و ندارد
به کدام منبع اطلاعاتی میتوان اتکا کرد؟

با عرض معذرت از حضرتعالی این سخن از سر بی اطلاعی است. همانگونه که می دانید الان کتابهایی که در خارج در زمینه تاریخ معاصر ایران نوشته می شود در موارد زیادی به اسناد وزارت امور خارجه ما استناد می کند و این رسمی است در بین همه مورخین . مثلا شما اگر بخواهید تاریخ معاصر چین را هم بنویسید چاره ای ندارید جز اینکه به اسناد وزارت امور خارجه چین و اسنادی که در اطراف و اکناف دنیا در این باره وجود دارد مراجعه کنید. و البته راه درک حقیقت در بدست آوردن تناقضات در این باره است. که یک مورخ دقیق می تواند این را کشف کند.
اتفاقا بر خلاف نظر حضرتعالی منابعی که در این باره معرفی شده اند مربوط به افرادی است که در میان اسناد مربوطه غور کرده اند و الان اصل این اسناد هم در سازمان اسناد و در قالب کتابهایی که مطرح شده است موجود است. اگر بخواهیم به این بهانه که این رژیم و آن رژیم هر کدام چه چیزی می گویند پس ما نمی توانیم به سراغ تاریخ برویم چون در مراجعه به هر تاریخی و در هر دوره ای این شائبه وجود دارد.اما یک مورخ با کنار هم گذاشتن اسناد و قرائن حقیقت را بدست می آورد.

نوشته جناب متحیر: حقیقت کجاست ؟
حقیقت همان است که با سند گفته شد و اسناد مربوط به زمانهای مختلف و دورهای گوناگون تاریخی بود. از دوره رضا حان تا محمد رضا.

نوشته جناب متحیر: این تفسیر شما و تفسیر افراد متعلق به رژیم گذشته .هر کدام از ورای منافع خود به طرح موضوع می پردازند که در تضاد آشکار با هم هستند.

انسان را یاد آن حکایت سعدی علیه الرحمه در بوستان باب اول می اندازد که
[=sans-serif] ابلیس [=sans-serif] با ظاهر زیبا بر خواب کسی می آید او شگفت زده که چگونه ممکن است شیطان کریه المنظر بدون شاخ وسم بر خواب وی به سیمای یک جوان خوبروی وسفید پوش آمده
که ابلیس به دفاع از خود میگوید:
[=times new roman]که ای نیک‌بخت این نه شکل من است
[=times new roman] ولیکن قلم در کف دشمن است

[=sans-serif]چه تفسیری صحیح است؟

جناب متحیر هر انسان فرهیخته ای با توجه به قدرت تفکر و توان تشخیصش می تواند سخن کند، نظر دهد. تحیر در هر موضوعی و بدون دلیل نشان از عمق تفکر فرد نیست. چه انکه اگر مطلبی را نمی پذیریم باید سندش با بیابیم و با سند صحیح و درست آن را رد کنیم نه با سخنانی که اصلا قابل ارزش نیست و هیچ سندی آن را یاری نمی کند. اگر موقوفات در دست علما بود لیستی از آن ارائه کنید تا ببینیم کدام بوده و کجا بوده؟ دست کی بوده؟ بدون سند سخن گفتن که ...
اتفاقا این استناد به مطالب دقیق و با مدرکهای صحیح با ارجاع به کتب نویسندگان و اصل اسناد و نپذیرفتن آن از سوی کسانی که فکر می کنند با نپذیرفتن ایشان خللی در اسناد تاریخی و یک واقعه تاریخی پیش می آید مرا به یاد داستانی می اندازد.
روزگاری پیرمردی روستایی از دهی به ده دیگر می رفت. همراه وی بقچه ای بود که به نظر می آمد خوراکی باشد. پیرمرد وقتی به روستای مقصد رسید از فرط خستگی کناری نشست و خواست که بقچه اش را باز کند تا شاید از محتویات آن بهره ای ببرد. جوانان روستا دورش حلقه زدند. یکی گفت در این بقچه نان و گردوست. یکی گفت نه در این بقچه نان محلی است. یکی گفت احتمالا نان گوجه و خیار است. اما پیرمرد وقتی بقچه را باز کرد همه دیدند بقچه پیر مرد خالی است و هیچ برای خوردن ندارد. تنها دستمالی بزرگ در آن بود که با آن عرق خود را خشک می کرد. جوانان با دیدن این صحنه برخواستند و آرام آرام از پیرمرد دور شدند. اما برای اینکه او را به منزل دعوت نکنند یکی گفت دیدی عجب نان و گردوئی داشت. دیگری گفت عجب دیه باکلاسی دارند خوش به حالشان چه نان محلی بامزه ای. دیگری گفت راستی در این فصل که فصل گوجه و خیار هم نیست در بقچه پیرمرد چقدر گوجه و خیار بود. آنها فکر می کردند با این حرفها بقچه پیرمرد پر از نان و خرما می شود که نشد.
پیر مرد وقتی رفتن ایشان را به نظاره نشست به این کلام مترنم شد:
رفتی غریبه خیالباف و به جای دعوت من
افسانه ها ساختی و مرواریدم کردی نشان
آری برادر اگر امروز بازمانده های رژیم شاه و گماشته گان آمریکا نمی خواهند این سخن را بپذیرند که با مردم چه کردند حرف تازه ای نیست!!!


بعد از مدتها آمدم تا سری به این تاپیک بزنم
وقتی دوباره برخی از جملات را مرور کردم احساس کردم که شاید، دوست عزیزم جناب سیاوش بزرگمهر از ما رنجیده خاطر شده باشد. البته که هرگز منظور از جملات شخص فرهیخته ایشان نبوده است.
بدین سان امیدوارم که دوستانی که در این رابطه دستی بر قلم دارند، وارد گود شده و این قبیل تاپیک ها را ادامه دهند که به گمان پرسش بسیاری از دانشجویان است.

موضوع قفل شده است