چگونه می توان فهمید واقعه ای تاریخی رخ داده؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه می توان فهمید واقعه ای تاریخی رخ داده؟

با سلام،
سوال مهمی که مطرح میشود این است شیعه چگونه می‌تواند ثابت کند واقعه ای مثل غدیر رخ داده? اگر به منابع خود استناد کند (احادیث امامان) که مستلزم دور و باطل است چون آنها در آنزمان نبوده اند و استناد به علم غیب آنها تنها زمانی میسر است که آنها را امام قبول کنیم در حالی که غدیر هنوز ثابت نشده. اگر هم به منابع تاریخی و حدیث دیگراستناد شود که این ها منابع روایی سنی هستند که برای شیعه این روات قابل قبول نیست و آنها را عادل و ثقه نمیدانند.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و پوزش از تاخیر در پاسخگویی
آیا شما قبول دارید که واقعه غدیر خم یک واقعه تاریخی است یا انرا صرفا یک باور مذهبی میدانید؟

ممسوس;827794 نوشت:
با سلام و پوزش از تاخیر در پاسخگویی
آیا شما قبول دارید که واقعه غدیر خم یک واقعه تاریخی است یا انرا صرفا یک باور مذهبی میدانید؟

با سلام و تشکر
مدتی است اینترنت ترکیده , اما در مورد موضوع:
نمیتوان گفت واقعه تاریخی چون واقعه تاریخی باید به طور صحیح اثبات شود که فعلا در آن مشکل است!
باور مذهبی? خب این یعنی چه? چون تاریخ صحیح است شده باور مذهبی یا بوسیله استدلال عقلی شرعی شده باور مذهبی?
اگر مورد اول (تاریخ) است که جواب همان است ولی در مورد دوم :
اولا کاری با آن ندارم
دوما این مطلب امامت به صراحت بحث نبوت اثبات عقلانی ندارد.(البته به نظر من)

esi72;828157 نوشت:
نمیتوان گفت واقعه تاریخی چون واقعه تاریخی باید به طور صحیح اثبات شود که فعلا در آن مشکل است

با سلام شما اثبات واقعه تاریخی را از چه راههایی ممکن میدانید؟چه روشهایی برای ثبوت یک واقعه تاریخی مبین و تعیین کننده است؟

ممسوس;828498 نوشت:
با سلام شما اثبات واقعه تاریخی را از چه راههایی ممکن میدانید؟چه روشهایی برای ثبوت یک واقعه تاریخی مبین و تعیین کننده است؟

سلام
ببخشید میون کلامتون.
به نظر من باید به کتب مختلف رجوع کرد(کتب قدیمی) اگر همه بالاتفاق به یک ماجرا اشاره کنن . خوب حتما اتفاق افتاده اما اگر 50 50 باشه نمیشه اثبات کرد. البته نمیدونستم واقعه غدیر اثباتش 100 درصد نیست!!!! پس جالب شد.
مثلا همین روزهای شهادت و وفات و تولد که معلوم نیست دقیقا در کدام روز هستن.

ممسوس;828498 نوشت:
با سلام شما اثبات واقعه تاریخی را از چه راههایی ممکن میدانید؟چه روشهایی برای ثبوت یک واقعه تاریخی مبین و تعیین کننده است؟

هر چند مشکل تا حدی حل شده
ولی در جواب میگویم بهترین مورد یک منبع معصوم که اطمینان به صحت قطعی آن داشته باشیم مثل قران کریم مفید خواهد بود. به غیر این منبع معصوم که از غیب سخن میگوید سایر راه ها مشکل خاص خود را دارد.
کتب تاریخی و هم چنین حدیثی هم میتواند باشد اما فرق آن با قران مشخص است.
حال شیعه در واقعه غدیر به منابعی استناد میکند که خود آنها و راویان آن منابع را قبول ندارد و فقط از باب الزام که روشی غیر علمی است استناد میکند.(البته خود الزام در مناظره روش مناسبی است ولی در خصوص اینکه آن واقعه اتفاق افتاده فایده ندارد. چون در الزام بر اساس موارد مورد قبول طرف مقابل بحث میشود اما خود گوینده آن راوی را قبول ندارد.)

[=&quot]راههای اثبات واقعه تاریخی [=&quot]1. [=&quot]یکی از راههای اثبات واقعه تاریخی استناد کردن ان به قران و کتب اسمانی است. از انجا که قران دچار تحریف نگشته است و زبان قران غالبا تاریخی و بیان داستهانهای قرانی است میتوان این کتاب اسمانی را علاوه بر زوایای مختلف از زاویه تاریخی بودن هم نگاه کرد. همچنین در قران به مراتب به موضوع غدیر خم اشاره شده است این امر از کتب تفسیری شیعی و سنی برداشت میشود.[=&quot] [=&quot]2. [=&quot]مراجعه به کتب تاریخی شیعه و سنی است[=&quot] [=&quot]3. [=&quot]مراجعه به کتب روایی و حدیثی. اینکه تصور کنیم کتب روایی نمیتواند وقایع تاریخی را به ما برساند صحیح نیست زیرا اکثر کسانی که وقایع تاریخی را گزارش کردند محدثین هستند و حتی مورخین تاریخی در کتاب خود از روایات و احادیث و گزارشات محدثین استفاده کردند. حال اهل سنت فقط روایات پیامبر را گزارش کردند و شیعه علاوه بر روایات پیامبر روایات معصومین را هم گزارش میکند.[=&quot]

ممسوس;829392 نوشت:
راههای اثبات واقعه تاریخی 1. یکی از راههای اثبات واقعه تاریخی استناد کردن ان به قران و کتب اسمانی است. از انجا که قران دچار تحریف نگشته است و زبان قران غالبا تاریخی و بیان داستهانهای قرانی است میتوان این کتاب اسمانی را علاوه بر زوایای مختلف از زاویه تاریخی بودن هم نگاه کرد. همچنین در قران به مراتب به موضوع غدیر خم اشاره شده است این امر از کتب تفسیری شیعی و سنی برداشت میشود. 2. مراجعه به کتب تاریخی شیعه و سنی است 3. مراجعه به کتب روایی و حدیثی. اینکه تصور کنیم کتب روایی نمیتواند وقایع تاریخی را به ما برساند صحیح نیست زیرا اکثر کسانی که وقایع تاریخی را گزارش کردند محدثین هستند و حتی مورخین تاریخی در کتاب خود از روایات و احادیث و گزارشات محدثین استفاده کردند. حال اهل سنت فقط روایات پیامبر را گزارش کردند و شیعه علاوه بر روایات پیامبر روایات معصومین را هم گزارش میکند.

خب همین است دیگر
دوباره اول خط
موضوع این است که هر جا همین روایات اهل سنت مطابق میل بود میپذیرید هر جا مطابق میل نبود این تاریخ اشتباه و باطل و جعلی میشود!!
اسمشم میذارن روش علمی !!!

esi72;826778 نوشت:
اگر به منابع خود استناد کند (احادیث امامان) که مستلزم دور و باطل است چون آنها در آنزمان نبوده اند و استناد به علم غیب آنها تنها زمانی میسر است که آنها را امام قبول کنیم در حالی که غدیر هنوز ثابت نشده

اولا در این جا بحث دور پیش نمی آید و ربطی به دور ندارد.زیرا در زمان خود حضرت علی گزارشی داریم که حضرت به اهمیت این روز و جایگاه غدیر اشاره دارند پس دوری لازم نمی آید در روایتی امده است که روزى از روزهاى خلافت على(ع) جمعه و عيد غدير به يک روز افتاد. امام(ع) خطبه مفصلى خواند و فرمود: «اين مجمع اکنون به پايان مى‏رسد و شما همگى به خانه‏ هايتان بر مى‏گرديد، برويد - خداى بر شما رحمت فرستد - و بر خانواده خود فراخ گيريد و به برادران خود نيکى کنيد.

خداوند را بر اين نعمت که شما را بخشيده است، سپاس گزاريد. متحد شويد تا خدا کمکتان کند. نيکويى کنيد تا خدا دوستيتان را پايدار کند. از نعمتهاى خداداد، يکديگر را هديه فرستيد.

خداوند در اين روز چندين برابر ديگر عيدها پاداش دهد.

اين گونه پاداش جز در اين روز (غدير) ديگر نخواهيد يافت. نيکويى ‏کردن در اين روز مال را بسيار کند و عمر را زياد.

مهربانى کردن باعث رحمت‏ خدا شود و مهربانى او. در اين روز به برادران و خاندان از مال خدا داده ببخشيد، هر اندازه که بتوانيد. همواره چهره خندان داريد. چون به يکديگر رسيديد، شادمانى کنيد، و خدا را بر نعمت هايش سپاس گوئيد. برويد و به آنان که اميدشان به شماست، نيکى بسيار کنيد در خورد و خوراک، خود و زيردستان تان يکسان باشيد. اين يکسانى و مساوات را تا جايى که توانايى داريد عملى سازيد، که پاداش يک درهم در اين روز، صد هزار درهم است و برکت به دست‏خداست.

روزه اين روز را نيز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اگر کسى در اين روز، نياز برادران خود را برآورد - پيش از تمنا و درخواست - و باميل و رغبت‏ خوبى کند، پاداش او چنان باشد که اين روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به بامداد رسانيده. و هرکس در اين روز به روزه‏ دارى افطارى دهد، چنان است که گويى دسته دسته مردم را افطارى داده است...


همين که به يکديگر رسيديد همراه سلام، مصافحه کنيد و نعمتى را که در اين روز نصيبتان شده است به يکديگر تبريک گوييد. بايد اين سخنان را آن که بود و شنيد به آن که نبود و نشنيد، برساند. بايد توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعيفان، پيامبر(ص) مرا به اين چيزها امر کرده است‏».(ترجمه اين روايت تا اينجا از استاد محمدرضا حکيمى است که از حماسه غدير، ص 71 گرفته شده است.) بعد امام(ع) خطبه جمعه را خواند و نماز جمعه را نماز عيدش قرار داد، بعد با فرزند و شيعيانش به منزل امام حسين(ع) برگشت که غذا آماده کرده بودند و آن شيعيان نيازمند و بى‏نياز با هداياى او به طرف خانواده خود برگشتند. (بحار الانوار 97: 117.)دوما موارد متعددی در تاریخ وجود دارد که حضرت علی به واقعه غدیر خم استناد کردند. از جمله:
امام باقر (ع) فرمود: حضرت علی (ع) هفت روز پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پس از این که از جمع قرآن فارغ شد به میان مردم رفت و خطبه خواند و پس از مدح خدا و رسول خدا و بیان طریق نجات به مقام و منزلت خود و جانشینی خود با استناد به واقعه غدیر تأکید فرمودند( کافی، ج 8، کتاب روضه کافی، ص 18 و 25 و 27)

مناظره حضرت علی (ع) با ابوبکر پس از تمام شدن بیعت.امام صادق (ع)ازامام زین العابدین(ع) این مناظره را نقل می‏کند. ابوبکر برای دلجویی از حضرت علی (ع) نزد او می‏آید و حضرت علی (ع) در این مناظره، ادله خود را برای شایستگی برای خلافت ذکر می‏کند؛ یکی از این ادله، استناد به واقعه غدیرخم است. ( شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549- 551- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 307- طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 236 )

در شورای خلافت بعد از مرگ خلیفه دوم. پس از اتمام رأی شورای خلافت و انتخاب عثمان و قبل از اعلام رسمی آن، حضرت علی (ع) فرصتی خواست تا سخنانی را با اعضای شورا در میان بگذارد، این سخنان که به حدیث انشاد معروف است متواتر است و اهل سنت و شیعه نقل کرده‏اند، همچون:
الف- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 3، ص 113، رقم 1140.
ب- خوارزمی، مناقب، ص 313، رقم 314.
ج- شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 553، رقم 31.
د- شیخ طوسی، امالی ، مجلس 20، حدیث 4 و 5، ص 545.
ه- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 322.


در این حدیث حضرت برای اتمام حجت در فرازهایی جانشینی خود را اثبات می‏کند، یکی از این فرازها استناد به واقعه غدیر است در همین چند مورد حضرت علی با استناد به واقعه غدیر حقانیت خویش را به اثبات میرساند. اینکه امام علی خود به مناظره و احتجاج بر می خیزد ایا دور است؟نکته دیگر اینکه دور به معنی توقف شی بر خودش است ایا امام پس از حضرت علی اگر حدیثی را درباره غدیر نقل کند دور است؟

esi72;826778 نوشت:
چون آنها در آنزمان نبوده اند و استناد به علم غیب آنها تنها زمانی میسر است که آنها را امام قبول کنیم در حالی که غدیر هنوز ثابت نشده

بنابر این مشخص است که خود حضرت علی در زمان خویش چون به واقعه غدیر استناد کردند و ان را بر ادعای حقانیت خویش مطرح نمودند این واقعه رخ داده است و اینکه برخی اعتقاد به امامت ان حضرت داشتند و حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند دلیل مسلمی است بر مخالفت حضرت علی با خلفا خصوصا در جریان سقیفه بنی ساعده همچنین امامان بعدی اگر به این واقعه اشاره دارند بحث علم غیب دیگر مطرح نیست چون امامان بعدی مانند امام سجاد به بعد پس از واقعه غدیر به دنیا امدند نه قبل از جریان غدیر پس علم غیب مربوط به اینده است نه گذشته زیرا غدیر در گذشته و قبل از این امامان رخ داده است پس ربطی به علم غیب ندارد از طرفی استناد امامان ما به غدیر و غصب فدک و ظلم به اهل بیت در برخی از روایات و منابع موجود است. اتفاقا افراد بسیار زیادی امامت حضرت علی و فرزندان ایشان را پذیرفتند و علاوه بر جریان غدیر دلائل دیگری بر امامت ان بزرگواران در نزد شیعه ارائه گردیده است. اگر چه در نزد اهل سنت مورد قبول نیست ولی شیعیان دلائل محکمی بر امامت اهل بیت اقامه کردند.

esi72;826778 نوشت:
اگر هم به منابع تاریخی و حدیث دیگراستناد شود که این ها منابع روایی سنی هستند که برای شیعه این روات قابل قبول نیست و آنها را عادل و ثقه نمیدانند.

با سلام و احترام
اینکه تصور شود روایات شیعه نزد اهل سنت مورد اعتماد نیست و یا بالعکس روایات اهل سنت در نزد شیعه اعتبار ندارد مطلب درستی نیست بنده برای اینکه این بحث برای شما روشن شود مطالبی را عرض میکنم
[=&quot]برخی از علمای شیعه روایان اهل سنت را ثقه میدانند و به ان عمل میکنند از نظر شيخ بهايى و همچنين از نظر ساير محققين شيعه، اساس عمل به حديث، وثوق و اطمينان به راستگويى راوى است، خواه امامى باشد يا غير امامى.
[=&quot]به عنوان نمونه، علاّمه حلّى در كتاب «الخلاصة» و قمّى در جزء اوّل «قوانين الاصول» تصريح مى كنند كه: «احاديث افراد موثق غيرشيعه، مورد قبول است؛ زيرا كه ثابت شدن روايت از تحقيق حال روايت كننده در خبرش به دست مى آيد و آنگاه كه حال و چگونگى راوى ثابت گشت و معلوم شد كه در نقل اخبار دروغ نمى گويد، مسلّما اين روايت ثابت شده است». [قمی قوانین الاصول جزء اول]
[=&quot]در كتاب «تنقيح المقال» آمده است:
[=&quot]«خبر صريح از امام رسيده كه بايد روايت كسى را كه با ما مخالف است بپذيريم و هرجا از خود، رأى و نظر مى دهد ترك گوييم؛ بنابراين بر ما لازم است كه به خبر چنين شخص موثقى كه در اصطلاح علما به او ثقه غيرامامى گفته مى شود، عمل كنيم». [تنقيح المقال، الشيخ عبدالله المامقانى، ج1، ص206]
[=&quot]شيخ انصارى در كتاب «رسائل» مى نويسد: امام صادق(ع) فرمود: «خذوا ما رووا، وذروا ما رأوا» (آنچه روايت مى كنند بپذيريد و آنچه را كه رأى مى دهند رها سازيد).
[=&quot]شيخ انصارى سپس مى فرمايد: «براى پذيرفتن خبرى كه مورد ثقه و اطمينان است، اخبار متواتر به ما رسيده است». [. الرسائل، شيخ انصارى، بحث خبر واحد]

سيد محمدتقى حكيم در كتاب «الاصول العامة» مى نويسد:
«شيعه اخبار كسانى را كه با آنها هم عقيده نيستند، حجّت و معتبر مى داند، مشروط بر اينكه ثابت شود كه اينان مورد وثوق و اطمينان هستند؛ و اخبار اين قبيل افراد را موثّقات مى نامند. اينگونه خبرها مانند ساير اخبار، حجت است و كتابهاى شيعه از اينگونه احاديث مملوّ است». [الاصول العامة، سيد محمدتقى حكيم، چاپ اول، ص219]
روایات شیعه نزد اهل سنت
برخى از متعصبان اهل سنت، شرط كرده اند كه راوى نبايد حتى بوى تشيع به مشامش رسيده باشد. [رجوع شود به كتاب: فواتح الرحموت، المطبوع مع المستصفى، ج2، 1407] اما بيشتر محققان و عالمان راستين اهل سنت، همان نظريه را نسبت به راويان شيعه دارند كه علماى بزرگ شيعه در مورد راويان اهل سنت. به عنوان نمونه، فخررازى مى گويد:
«آيا روايت مسلمانى كه عقيده خلاف را دارد، مانند كسانى كه خدا را جسم مى دانند و غيره و ما آنان را مورد تكفير قرارداده ايم، پذيرفته است يا نه. حق، اين است كه اگر مذهبش دروغ را جايز مى داند، روايتش قبول نيست؛ ولى اگر مذهبش دروغ را جايز نمى داند، روايتش را مى پذيريم و اين گفته ابوالحسن بصرى است». [رجوع شود به مقاله مرحوم شيخ محمد محمد مدنى، رئيس فقيد دانشكده شريعت دانشگاه الازهر، در مجموعه مقالات دارالتقريب: «الوحدة الاسلامية»، جمع و ترتيب نويسنده، ص362]
طوفى حنبلى مى گويد:
«محدث، هرگاه نقدكننده اى بصير در فن خود باشد، مى تواند از جماعت بدعت گذار كه با بدعت خود مرتكب فسق مى شوند، مانند «عبادبن يعقوب» كه در شيعه گرى خود، غلوكننده است و «حريزبن عثمان» كه كينه على ـ رضى الله عنه ـ را دارد، روايت كند». [همان مأخذ، به نقل از: نزهةالخاطر، الشيخ عبدالقادر احمدبن مصطفى بدران، ج1، ص281 به بعد]

نكته مهمترى كه هم براى شيعه و هم براى اهل سنت بسيار حائزاهميت است، اين است كه علما و محدّثان بزرگ شيعه و سنّى، اساس عمل به حديث را صدق و كذب راوى قرار داده اند و حتّى علما و محدّثان شيعه، عملا بسيارى از روايات مورد اطمينان اهل سنّت را پذيرفته و در كتابهاى خود نقل كرده اند و متقابلا بيش از صد راوى از راويان كتب صحاح اهل سنّت، شيعه بوده اند كه مرحوم آيةالله سيدعبدالحسين شرف الدين در كتاب «المراجعات»، نام و مشخصات اين صد راوى شيعه را استخراج نموده به ترتيب حروف الفبا، تحت عنوان: «مئة من أسناد الشيعة فى إسناد السنة» آورده است. [المراجعات، چاپ پنجم، ص77ـ144]
به عنوان نمونه، ذهبى در كتاب «الميزان»، درباره ابان بن تغلب مى نويسد:
ابان بن تغلب كوفى و شيعى نيرومندى است، ولى راستگوست؛ راستگويى اش از آن ما و بدعتش براى خودش. ابان را احمدبن حنبل، ابن معبن و ابوحاتم موثق شمرده اند … و مسلم به روايات وى استدلال كرده و اصحاب سنن اربعه ـ ابوداوود، ترمذى، نسايى و ابن ماجه ـ وى را موثق دانسته و رموز خود را روى نام او نهاده اند. در صحيح مسلم و سنن اربعه، احاديث ابان را از حكم و اعمش و فضيل بن عمرو نقل مى كنند. [المراجعات ص 77]
نمونه ديگر، ثابت بن دينار، معروف به ابى حمزه ثمالى است كه ذهبى در «ميزان»، وى را از شيعيان شمرده و رمز ترمذى را روى اسم وى گذاشته است؛ يعنى كه ابى حمزه جزو افرادى است كه ترمذى از وى حديث نقل مى كند. [همان ص 82]
شيخ طوسى در كتاب «عدّةالاصول»، اين روايت را از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: «إذا نزلت بكم حادثة لاتجدون حكمها فيما روى عنّا فانظروا الى ما رووه عن على(ع) فاعملوا به». [عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص379؛ الفوائد الرجالية، كجورى، ص72؛ تفسير «الصافى»، فيض كاشانى، مقدمه.]
هرگاه مسئله تازه اى براى شما پيش آمد كه حكم آن را در آنچه از طريق ما روايت شده نيافتيد، به آنچه آنان [اهل سنّت] از على(ع) روايت كرده اند بنگريد و بدان عمل كنيد.

ممسوس;833437 نوشت:
نكته مهمترى كه هم براى شيعه و هم براى اهل سنت بسيار حائزاهميت است، اين است كه علما و محدّثان بزرگ شيعه و سنّى، اساس عمل به حديث را صدق و كذب راوى قرار داده اند و حتّى علما و محدّثان شيعه، عملا بسيارى از روايات مورد اطمينان اهل سنّت را پذيرفته و
در كتابهاى خود نقل كرده اند و متقابلا بيش از صد راوى از راويان كتب صحاح اهل سنّت، شيعه بوده اند كه مرحوم آيةالله سيدعبدالحسين شرف الدين در كتاب «المراجعات»، نام و مشخصات اين صد راوى شيعه را استخراج نموده به ترتيب حروف الفبا، تحت عنوان: «مئة من أسناد الشيعة فى إسناد السنة» آورده است. [المراجعات، چاپ پنجم، ص77ـ144]
به عنوان نمونه، ذهبى در كتاب «الميزان»، درباره ابان بن تغلب مى نويسد:
ابان بن تغلب كوفى و شيعى نيرومندى است، ولى راستگوست؛ راستگويى اش از آن ما و بدعتش براى خودش. ابان را احمدبن حنبل، ابن معبن و ابوحاتم موثق شمرده اند … و مسلم به روايات وى استدلال كرده و اصحاب سنن اربعه ـ ابوداوود، ترمذى، نسايى و ابن ماجه ـ وى را موثق دانسته و رموز خود را روى نام او نهاده اند. در صحيح مسلم و سنن اربعه، احاديث ابان را از حكم و اعمش و فضيل بن عمرو نقل مى كنند. [المراجعات ص 77]
نمونه ديگر، ثابت بن دينار، معروف به ابى حمزه ثمالى است كه ذهبى در «ميزان»، وى را از شيعيان شمرده و رمز ترمذى را روى اسم وى گذاشته است؛ يعنى كه ابى حمزه جزو افرادى است كه ترمذى از وى حديث نقل مى كند. [همان ص 82]
شيخ طوسى در كتاب «عدّةالاصول»، اين روايت را از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: «إذا نزلت بكم حادثة لاتجدون حكمها فيما روى عنّا فانظروا الى ما رووه عن على(ع) فاعملوا به». [عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص379؛ الفوائد الرجالية، كجورى، ص72؛ تفسير «الصافى»، فيض كاشانى، مقدمه.]
هرگاه مسئله تازه اى براى شما پيش آمد كه حكم آن را در آنچه از طريق ما روايت شده نيافتيد، به آنچه آنان [اهل سنّت] از على(ع) روايت كرده اند بنگريد و بدان عمل كنيد.


با سلام و تشکر
اینکه میگویید صد راوی شیعه بودند و نقل روایت از آن ها صورت گرفته, اولا این روات شیعه به معنای امروزی نیستند بلکه شیعه در گذشته انواع و اقسام داشته و راویانی چون اعمش و ... شیعه امروزی نبودند. اینطور باشد خود نسایی هم شیعه خواهد بود!!
دم اینکه اگر قبول کنیم آنها حدیث نقل کرده و قبول کرده اند با قید ها و شرط هایی بوده که ذهبی و ابن حجر آن را بدین گونه دانسته اند( بدعته له و صدقه لنا) به این ترتیب آنها روایاتی که ابان یا دیگری در مورد امامت و این طور مطالب نقل کرده اند هیچ وقت قبول ندارند.
و قطعا صرف نقل حدیث مثل ترمذی سبب صحت حدیث نیست.

این هم که میگویید شیعه روایت آنها را قبول دارد ما که ندیدیم افراد خبره آنها را قبول و استناد کنند و این ها هم که زحمت کشیده نوشتید چند کتاب محدود توسط عده ای محدود ایت که به نظر خود آنها هم اعتقاد کلی ندارند. مثلا چرا روایاتی که در مورد فضیلت عمر عثمان یا نحوه وضو و اذان است را همینها قبول ندارند? پس میبینیم که مشکل تاپیک همچنان باقی است.@};-

esi72;876852 نوشت:
اینکه میگویید صد راوی شیعه بودند و نقل روایت از آن ها صورت گرفته, اولا این روات شیعه به معنای امروزی نیستند بلکه شیعه در گذشته انواع و اقسام داشته

با سلام و احترام
میشه بفرمایید شیعه امروز با شیعه دیروز چه فرقی دارد؟

esi72;876852 نوشت:
راویانی چون اعمش و ... شیعه امروزی نبودند. اینطور باشد خود نسایی هم شیعه خواهد بود!!

البته مشخص نیست که منظور شما از شیعه امروزی چیست و چه مرادی از این جمله دارید بد نیست ان را تبیین کنید اما در مورد اعمش شک و شبهه ای در تشیع او نیست خصوصا تشیع اعتقادی و راستین به اعتقادات شیعه و سزاوار نیست با نسایی در مذهب، مقایسه شود مواردی را در تشیع اعمش بیان میکنم.

شيخ طوسي او را از اصحاب حضرت صادق (ع) شمرده (رجال طوسی ص 206) ، و ابن‏ شهر آشوب او را از خواص اصحاب امام صادق (ع) مي‏داند ( مناقب ابن‏ شهر آشوب، مجلد 2، جزء 7، تاريخ و احوالات امام صادق (ع)، ص 350 بحارالانوار، ج 47، ص 350) او معروف به کثرت حفظ حديث بوده، و با آن که شيعي مذهب است، علماي جمهور او را تجليل و تعظيم نموده‏ اند. (ذهبی میزان الاعتدال ج 1 ص 423) بخاري، مسلم، ترمذي، ابوداود، نسائي، و ابن‏ ماجه در صحاح ششگانه خود از او حديث نقل کرده‏ اند. (الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حيدر، ج 6، ص 347)

ابن‏ معين و نسائي و عجلي او را توثيق نموده، و عجلي درباره‏ وي چنين گويد: اعمش، ثقه و محدث است، و در عصر خود محدث کوفه بوده، و چهار هزار حديث از او نقل شده، ليکن کتابي از وي در دست نيست؛ و شيعي مذهب است. (تهذیب التهذیب ج 2 ص 222 )

عبدالکريم شهرستاني او را از رجال شيعه شمرده (شهرستانی ملل و نحل ج 1 ص 325) ، و ابن‏ قتيبه نيز، در المعارف، او را شيعي مي‏داند. (المعارف ص 268)

جوزجاني در ترجمه زبيديامي (که از شيعيان است) گويد: «عده‏ اي در کوفه بودند که مذهبشان پسنديده نبود و آنان رؤساي محدثين کوفه‏ اند، مانند: زبيد، منصور و اعمش». البته منظور جوزجاني از مذهب ناپسند، تشيع است کما اينکه ذهبي نيز چنين گفته. ( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 6، ص 348 – 347)

علماي عامه نيز او را تلامذه امام صادق (ع) مي‏دانند، و برتري او را بر ديگران، در قرائت قرآن و علم به فرائض و حفظ حديث، پذيرفته‏ اند. (همان)

وقتي هشام بن عبدالملک خواست، از جهت تشيع، اعمش را امتحان کند؛ نامه ‏اي براي وي فرستاد و در آن نامه از وي تقاضا کرد که فضائل عثمان و کارهاي ناپسند علي (ع) را بنويسد. اعمش نامه را گرفت و به گوسفندي که در کنارش بود خورانيد و به نامه‏ رسان گفت که جواب نامه همين بود. قاصد اصرار کرد تا جواب دريافت کند. اعمش به ناچار نوشت: اما بعد، اگر براي عثمان مناقب و مفاخر اهل عالم جمع باشد تو را نفعي نبخشد، و اگر براي علي (ع) بدي‏هاي اهل زمين جمع باشد به تو زياني نرساند، بر تو باد به تزکيه نفس خويش. ( تاريخ ابن‏خلکان، ج 1، ص 230 - 229 - حياة الحيوان، ج 2، ص 37) ابن ابي‏ ليلي، قاضي کوفه، اعمش را سرور و بزرگ کوفه معرفي مي‏کرد ( الامام الصادق، و المذاهب الاربعه، ج 6، ص 349 - 348) و او را «علامه اسلام» مي‏ناميدند. ( تهذیب التهذیب ج 4 ص 222)

ابن خلکان، اعمش را ثقه، عالم و فاضل خوانده است. (تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 229)

شيخ بهائي (ره) در «توضيح المقاصد» (که در وقايع سنين و شهور است) گويد: در پانزدهم ربيع الاول (سال 148)، سليمان بن مهران اسدي، اعمش، مکني به ابومحمد که از زهاد و فقهاي عصر خود بوده، وفات کرد ( ذهبي نيز، در تذکرة الحفاظ، ج 1، ط 4، ص 154، گويد: اعمش در سن 87 سالگي در ربيع الاول سال 148 هجري وفات يافت) ؛ و آن چه از تواريخ به دست آمده، وي شيعه امامي است، و تعجب اين است که اصحاب، او را در کتب رجال ياد نکرده‏ اند.
سپس داستاني از اعمش با ابوحنيفه نقل مي‏کند که چنين است: روزي ابوحنيفه به او گفت: اي ابومحمد! شنيدم از تو که مي‏گفتي خداوند نعمتي را که از بنده سلب کند در عوض نعمت ديگري به وي عطا فرمايد؛ خداوند نعمت بينايي را که از تو سلب کرده چه در عوضش به تو داده؟ اعمش گفت: اين نعمت که مانند تو را نبينم. ( توضیح المقاصد)
در تشيع اعمش خلافي نيست، و از رواياتي که از او نقل شده به خوبي تشيعش ظاهر مي‏گردد، مانند اين حديث که خاصه و عامه ذکر کرده‏ اند که اعمش بر منصور وارد شد، و منصور از او پرسيد: چند فضيلت درباره حضرت علي بن ابيطالب (ع) روايت مي‏کني؟ گفت: ده هزار حديث. ( مناقب علي بن ابيطالب (ع)، ابن‏ مغازلي شافعي، ص 143 - امالي صدوق، مجلس 67، ح 2)
علامه مامقاني گويد: از جمله رواياتي که دليل بر تشيع اعمش است روايتي است که او از امام صادق (ع) نقل کرده که حضرت فرمود: هر کس بر کفش مسح کند، مخالف خدا و رسول و کتاب خداست و وضويش ناتمام و نمازش با آن وضو مجزي نيست. ( مامقانی تنقیح المقال ج 2 ص 66)

اما در مورد نسایی صاحب یکی از صحاح سته اهل سنت
اگر چه وی در مورد حضرت علی کتاب خصائص علی علیه السلام را نوشته است اما طبق نظر بزرگان اهل سنت وی شافعی مذهب و از بزرگان اهل سنت است و برخی مذهب او را حنبلی میدانند و کسی قائل به تشیع وی نیست. این دست از علمای اهل سنت که در مدح و مناقب حضرت علی کتاب بنویسند زیاد هستند کسی هم قائل به تشیع انان نشده است شاید بتوان گفت از باب محبت و دوستی به اهل بیت این کتابها را نوشته اند اما مذهب انان شیعه نیست

ممسوس;877748 نوشت:
اما در مورد نسایی صاحب یکی از صحاح سته اهل سنت
اگر چه وی در مورد حضرت علی کتاب خصائی علی علیه السلام را نوشته است اما طبق نظر بزرگان اهل سنت وی شافعی مذهب و از بزرگان اهل سنت است و برخی مذهب او را حنبلی میدانند و کسی قائل به تشیع وی نیست. و از دست از علمای اهل سنت که در مدح و مناقب حضرت علی کتاب بنویسند زیاد هستند کسی هم قائل به تشیع انان نشده است شاید بتوان گفت از باب محبت و دوستی به اهل یت این کتابها را نوشته اند اما مذهب انان شیعه نیست

1_سلام
منظور از شیعه امروزی شیعه ۱۲ امامی یا به قول بعضی همان رافضی گری است.!
شیعه مختلفی داریم که با دقت در کتب تاریخی سنی ها مشخص میشود. همین نسایی را چرا میگویند شیعه? چرا میگویند یتشیع?
این واژه تشیع را چرا در مورد افرادی مثل کلوبی یا ابان بن تغلب به کار میبرند? بینید واژه یکسان است اما مفاهیم آن قطعا تفاوت دارد?
مثلا ما شیعه کوفی داریم که به دون اعتقاد به امامت علی او را افضل از شیخین میداند.
شیعه داریم که تنها علی را بر عثمان برتری می‌دهد و از شیرین پایین تر میداند.( مطالعه بیشتر مقدمه در کتاب تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان)

۲_اعمش هم محال است که شیعه امامی باشد بلکه فقط به خاطر نقل فضائل علی به او شیعه می‌گفتند. در ضمن صرف اینکه شخصی بدون دلیل بگوید فلانی از اصحاب امام صادق بوده قابل قبول نیست. چون واژه اصحاب به صرف مصاحبت و حضور در مجلس هم صدق میکرده، حتی مغیره بن شعبه را هم از اصحاب امام‌ دانسته اند!!!

موضوع قفل شده است