₪₪ ایــســتــگــاه مــعــمــای اســک دیــن ₪₪

تب‌های اولیه

1444 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Navy"]

ali421;826676 نوشت:
فکر کنم حضرت خضر بوده باشه

سلام
نه...خضر فرمانده سپاه اون بود![/]

من حرف دیگه ای ندارم

عصران;826677 نوشت:
فکر کنم ذوالقرنین باشد.

سلام
درسته این مشخص بود که ذوالقرنین بود جواب معلوم بود

من منظورم اینه که چرا هیچ کس از هویت ذوالقرنین چیزی نمی دونه و هر کس یه چیزی دربارش میگن؟
ولی از حضرت ابراهیم (ع) خیلی چیزا می دونیم از حضرت خضر هم خیلی چیزا می دونیم در حالی که این سه نفر هم دوره بودن و در یکی از حج ها با هم دور کعبه طواف کردن!
اما خضر وزیر ذوالقرنین بود و مقامش پایین تر بود!

اما خب جواب شاید نشنیده باشین میگم!

از امام علی (ع) پرسیدن
-ذوالقرنین واقعا چه کسی بود!؟
-او که بود که همه جای زمین را طی کرد اما خیلی شناخته شده نیست! (مثل پیامبران یا پادشاهان دیگر مثل کوروش و اسکندر و فلان ...)

-و چرا به او به این اسم می نامند؟

امام علی هم( اگه یادم باشه) گفته بود:

ذوالقرنین دوبار زندگی کرد یک بار در نبردی یک ضربه به سرش خورد و کشته شد !

و سپس گفت انگاه سالها بعد دوباره به امر خدا زنده شد و سپس ضربه دیگری هم به سرش خورد و بازهم کشته شد!

و در آخر امام علی بعد از شرح مفصلی از سفرهای او به اصحابش گفت آیا واقعا می خواهید بدانید آن ذوالقرین که بود !

منم آن ذوالقرنین که دو زخم بروی سر دارم!!

منبع :کتاب تاریخ پیامبران نوشته استاد جزایری


----------------
امام علی همزمان به همه پیامبران راهنمایی و کمک میرساند در یک هویت نامشخص با نامی مستعار اما کسی او را نمیشناخت!

اینکه کسی اورا به عنوان نمیشناخت به خاطر این بود البته حضرت خضر و حضرت ابراهیم می دانستین او( یعنی ذوالقرنی چهار هزار سال پیش) حضرت علی هست اما به کسی نمیگفتن!

این از قدرت های ماورالطبیعه علم امام علی بود

عصران;826677 نوشت:
نه برای دوره زندیه نبود برای دوره ی شاه عباس بود. کلبعلی هم اسم سازنده شمشیر نبود لقب شاه عباس بود چون خودش را سگ حضرت علی می دانست

خب من از خودم نگفتم توی برنامه عصر نادرطالب زاده داشتبا مدرس شمشیر سازی صحبت میکرد و من ضبط کرده بودم از روی حرفای اونا نوشتم

من خودم برام جالب بود اولین بار شنیدم

زندیه و صفویه هم دوره بودن نبودن!؟

حالا مهم نیست ولی همه شمشیر سازان هالیوود اذعان کردن شمشیر پولاد گوهر دار پارس قویترین شمشیر دنیا هست

نسبت نازکی تیغه به مقاوت و برنگی اون

خب سوال بعدی

به چه علت امام علی این جمله را گفت (برای چه قضیه ای یعنی)

نصرت الانبيا سرا و محمدا(ص)جهرا

خب خودم میگم
روزی که برای اولین بار حضرت موسی به همراه برادرش هارون برای نصیحت کردن فرعون به سمت قصرش میرفتن ناگهان در وسط ظهر در جاده بیابانی دیدن شخصی سبزپوش سوار بر اسب با یک شمشیر طلایی رنگ با سرعت از کنارشان رد شد و به داخل قصر فرعون شد بدون اینکه نگهبانان از او بازجویی بکنن

انها تعجب کردن اما به راه خود ادامه دادن تا رسیدن به نگهبان دروازه قصر
هارون گفت می خواهیم فرعون را ببینیم اما اون نگهبان گفت الان وسط ظهر که فرعون خواب هست من اگر بروم بیدارش کنم اون منو میکشه که!...نمیشه

انها مدتی انجا ماندند تا اینکه یکدفعه دیدن ان سوار دوباره با اسبش از دروازه قصر اومد بیرون و به تاخت رد شد
انها تعجب کردن و گفتن چرا این سرباز پس به دیدار فرعون رفت ما هم می خواهیم با فرعون حرف بزنیم که ناگهان یک سرباز دیگر امد و با داد و هوار گفت فرعون میخواد با شما حرف بزنه!!

حضرت موسی و هارون خیلی تعجب کردن و گفتن این قضیه بی دلیل نیست بعد رفتن تو دیدن فرعون رنگ و روش زرد شده و نزدیکی های سکته زدن هست و بدون اینکه چیزی بپرسه و بگه واسه چی اومدین گفت واسه چی اومدین ؟(یعنی اعصابش خورد نشد بزنه حضرت موسی رو بکشه)

بعد حضرت موسی حرف خودش رو زد و رفتن خونه!

اما قضیه چی بود
اون سوار حضرت علی بود و فقط فرعون و حضرت موسی و هارن اونو دیدن سربازان دیگه اونو ندیدن
پس چون حضرت موسی شب قبلش به خدا گفته بود فرعون منو میکشه اصلا اجازه نمیده من چیزی بگم خدا بهش وحی کرد من قبل از تو همه کارا رو روبراه می کنم

بعد حضرت علی رفت دید فرعون روی تختش دراز کشید
رفت ریشش و محکم گرفت یگ جوری ناغافلی گشید که فرعون پرتاب شد کف ساختمون و سکته اول رو همون جا زد!

حضرت علی بهش گفت خوب گوش کن یک مرتبه بیشتر نمیگم الان دو نفر میان با تو حرف بزنن یعنی فقط من بشنوم اونا رو محل نزاشتی یا بیرون کردی یا بدتر بکشی سرت و با همین شمشیر میزنم در میکنم...... فهمیدی یا نه!

فرعون که بدجوری لال شده بود بعد این که حضرت علی رفت بیرون داد و هوار کرد های های های یکی اونو بگیره که هرچی خدمت کارا میگفتن کیو بگیریم کسی اینجا نیست که فرعون متوجه شد این یک امر غیر طبیعی هست

و بدین ترتیب حضرت موسی و هارون نجات پیدا کردن!

ali421;826674 نوشت:
بسیار زیبا بود
خخخخخخخخخخخخخ=d>
منم یه معما میگم

در روایت ها و حدیث های ائمه اطهار آمده است که اگه فردی ان سوره را قرائت نماید 12بار کل قرآن را قرائت کرده است.آن سوره کدام سوره است؟؟؟
یه معما دیگه:
اگر کسی آن سوره را هفت بار بر قبری بخواند صاحب آن قبر آمرزیده میشود آن سوره کدام سوره است؟؟؟
توجه:هردو مورد هم حدیث و هم روایت برایش موجود میباشد

نمیدونید!!!!!!!!
خودم میگم
جواب سوال اول سوره یاسین میباشد که حدیث هم دربارش امده ولی یادم نمیاد
جواب سوال دومی:
امام صادق (ع) میفرمایند:
اگر فردی بر قبری 7بار سوره قدر را بخواند صاحب آن قبر آمرزیده خواهد شد

خب بله با تشکر

حالا سوال بعدی

شما بگین کوه قاف امروزه کجا میشه؟

راهنمایی:

امام علی چند بار به کوه قاف سفر کرد
انجا یک ملک بزرگی که نگهبان آن بود وجود داشت که نامش ترحابیل یا ترجاییل بود!

همچنین یک بار به ابری اشاره کرد امد پایین و سوار آن شد ( به همراه امام حسن (ع) و سلمان فارسی (اگه اشتباه نکنم) و با هم رفتن کوه بزرگ و سیاه قاف پیاده شدن!)
سپس دیدن یک پرنده ی بزرگی (احتمالا سیمرغ بود) انجا زندگی میکردد !
امام علی به انها گفت این یکی از مخلوقات عجیب خدا هست که من خواستم به شما نشان بدهم!
سپس به دره ای رفتن و دیدن انسان هایی بسیار درشت هیکل و قد بلند زندگی میکنن
انها تا امام علی رو دیدن به سمتش حمله ور شدن ولی امام علی یک جمله ای عجیب به زبانی عجیب تر بر زبان جاری کرد که ناگهان صاعقه ها از اسمان بر انها زده شد و بسیاری را از بین برد!

وقتی از او پرسیدن اینها که بودند امام علی گفت: انها باقیمانده قوم عاد بودن که به این دره پناه اوردن!

گمون کنم از دست سیل حضرت نوح فرار کردن

حالا من یک معما طرح می کنم.

این دختر در عکس پایین چه کسی است؟


الف) دختری از یکی از قومیت های محلی ایران

ب) دختری از یکی از قبایل سرخپوستان آمریکای شمالی

ج) دختر یک گردشگر خارجی که با لباس محلی ایرانی عکس یادگاری انداخته است.

د) این اصلا آدمیزاد نیست فقط یک مجسمه و ماکت است!



عصران;827048 نوشت:
الا من یک معما طرح می کنم.

این دختر در عکس پایین چه کسی است؟

سلام

گزینه اول که نمیتونه باشه چون چهرش شهریه
گزینه دوم هم گمون نکنم باشه چون به سرخپوست ها نمخوره
گزینه سوم هم احتمالش کمه چون خارجی ها اگه چادر بزارن یکم باز سرشون پیدا هست این نیست

اما گزینه چهارم خیلی محتمل هست گمونم اینا رو توی موزه هایی مثل حموم قزوین نگهداری میکنن

ازون تاس لگن حموم عمومیی که سرش هست فهمیدم!:))

درسته؟

عصران;827048 نوشت:
حالا من یک معما طرح می کنم.

این دختر در عکس پایین چه کسی است؟


الف) دختری از یکی از قومیت های محلی ایران

ب) دختری از یکی از قبایل سرخپوستان آمریکای شمالی

ج) دختر یک گردشگر خارجی که با لباس محلی ایرانی عکس یادگاری انداخته است.

د) این اصلا آدمیزاد نیست فقط یک مجسمه و ماکت است!


به نظرم این مدل چادر گرفتنش با توجه به اینکه دستی که چادر رو گرفته از زیر مشخص نیست و اون ظرف رو سرش که اینقدر رله وایستاده به مجسمه ها می خوره فقط این صورتش و نگاهش به دوربین یکم طبیعیه

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

عصران;827048 نوشت:
) دختری از یکی از قبایل سرخپوستان آمریکای شمالی

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام

این گزینه[/]

اتمچه;827058 نوشت:
اما گزینه چهارم خیلی محتمل هست گمونم اینا رو توی موزه هایی مثل حموم قزوین نگهداری میکنن

ازون تاس لگن حموم عمومیی که سرش هست فهمیدم!:))

درسته؟

عاشق امام خامنه ای;827071 نوشت:
به نظرم این مدل چادر گرفتنش با توجه به اینکه دستی که چادر رو گرفته از زیر مشخص نیست و اون ظرف رو سرش که اینقدر رله وایستاده به مجسمه ها می خوره فقط این صورتش و نگاهش به دوربین یکم طبیعیه

سلام
دقتتان در عکس خیلی خوب بود ولی متاسفانه جواب درست را نگفتید.

رستگاران;827087 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام

این گزینه

سلام
آفرین درست گفتید. ار کجا فهمیدید؟

بله این عکس متعلق به دختری از قبیله ای سرخپوست به نام زونی در آمریکای شمالی است.

Zuni people

Native Americans in the United States

عکسهای مرتبط از همین قبیله ی سرخپوست:

اتمچه;826902 نوشت:
شما بگین کوه قاف امروزه کجا میشه؟

راهنمایی:

امام علی چند بار به کوه قاف سفر کرد
انجا یک ملک بزرگی که نگهبان آن بود وجود داشت که نامش ترحابیل یا ترجاییل بود!

همچنین یک بار به ابری اشاره کرد امد پایین و سوار آن شد ( به همراه امام حسن (ع) و سلمان فارسی (اگه اشتباه نکنم) و با هم رفتن کوه بزرگ و سیاه قاف پیاده شدن!)
سپس دیدن یک پرنده ی بزرگی (احتمالا سیمرغ بود) انجا زندگی میکردد !
امام علی به انها گفت این یکی از مخلوقات عجیب خدا هست که من خواستم به شما نشان بدهم!
سپس به دره ای رفتن و دیدن انسان هایی بسیار درشت هیکل و قد بلند زندگی میکنن
انها تا امام علی رو دیدن به سمتش حمله ور شدن ولی امام علی یک جمله ای عجیب به زبانی عجیب تر بر زبان جاری کرد که ناگهان صاعقه ها از اسمان بر انها زده شد و بسیاری را از بین برد!

وقتی از او پرسیدن اینها که بودند امام علی گفت: انها باقیمانده قوم عاد بودن که به این دره پناه اوردن!

گمون کنم از دست سیل حضرت نوح فرار کردن

سلام
منبعش کتاب المحتضر حسن بن سلیمان حلی از صفحه ی 71 است. من دیگر عربیش را نمی آورم فقط ترجمه اش را می گذارم:

سلمان گفت: هنگامی که مردم با عمر بیعت کردند، ما با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در منزل آن حضرت بودیم. من، امام حسن، امام حسین(ع)، محمد بن حنیفه، محمد بن ابی بکر، عمار بن یاسر و مقداد بن اسود کندی - رضی الله عنهم - امام حسن (ع) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، سلیمان بن داوود از پروردگارش ملکی درخواست کرد که برای احدی بعد از خودش شایسته نباشد و خداوند شایسته نباشد و خداوند خواسته اش را به او عطا فرمود. آیا شما قدرت و سیطره دارید بر آن چه سلیمان بر آن حکومت داشت؟
فرمود: به خدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید، گرچه سلیمان بن داوود از پروردگارش ملک و پادشاهی را مسألت کرد و خداوند به او مرحمت فرمود، ولی پدر تو تملک یافت بر ملکی که بعد از جدت رسول خدا(ص) احدی نه قبل از ایشان و نه بعد از آن جناب بر آن تملک نیافت و نمی یابد.
امام حسن (ع) عرض کرد: ما می خواهیم بعضی از کراماتی را که خداوند به شما تفضل کرده، به ما نشان دهید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ان شاء الله چنین خواهم کرد. سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و مقداری دعا کرد که احدی آن را نفهمید. بعد با دست به سمت مغرب اشاره کرد و فوراً تکه ابری آمد و بر بالای خانه ایستاد، در حالی که قطعه ابر دیگری در کنار آن بود. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابر، به اذن خدای تعالی پایین بیا. ابر پایین آمد در حالی که می گفت: شهادت می دهم خدایی جز الله نیست و محمد رسول اوست و تو خلیفه و وصی رسول خدا هستی. هر کس در تو شک کند، حتماً هلاک می شود و هر کس به تو تمسک جوید، راه نجات و رستگاری داخل می گردد. سپس قطعه ابر بر زمین گسترده شد؛ به طوری که گویی فرشی مبسوط در آن جا بود. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بر روی ابر بنشینید. همگی نشستیم و جا گرفتیم. بعد به تکه ابر اشاره کرد و او نیز همانند اولی سخن گفت و امیرالمؤمنین(ع) تنهایی بر آن نشست. سپس به کلامی تکلم فرمود و به ابر اشاره کرد که به طرف مغرب حرکت کند. ناگاه بادی به زیر دو ابر در آمد و آنها را به آرامی از زمین بلند کرد. من به طرف امیرالمؤمنین(ع) متمایل شدم. علی(ع) بر مسندی قرار داشت و نور از چهره مبارکش می درخشید؛ به طوری که چشم ها تاب دیدن آن را نداشت.
امام حسن (ع) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، سلیمان بن داوود به واسطه انگشتریش اطاعت می شد، امیرالمؤمنین به چه وسیله ای فرمانبرداری می شود؟ فرمود: من چشم خدا در زمین و زبان گویای او در میان خلقش هستم. من آن نور خدایی هستم که هرگز خاموش نمی شود. من آن در (رحمتی) هستم. که خداوند از طریق آن، به سایر مخلوقات نعمت می دهد و من حجت خدا در میان بندگانش هستم. سپس فرمود: آیا دوست دارید انگشتری سلیمان بن داوود را به شما نشان دهم؟ عرضه داشتیم: آری. دست در گریبان نمود و انگشتری از طلا بیرون آورد که نگین آن از یاقوت سرخ بود و بر آن نوشته شده بود: محمد و علی. سلمان گفت: ما تعجب کردیم. فرمود: از چه چیزی تعجب می کنبد؟ (چنین کاری) از مثل من عجیب نیست. من امروز به شما چیزی نشان خواهم داد که هرگز ندیده اید.
امام حسن (ع) عرض کرد: میل دارم یأجوج و مأجوج و سدی که بین ما و آن هاست، را به من نشان دهی. بادی از پایین، تکه ابر را به حرکت درآورد و در هوا بالا برد. ما صدای آن باد را که همانند رعد بود می شنیدیم. امیرالمؤمنین(ع) در جلوی ما حرکت می کردتا این که به کوه بلندی رسیدیم که در آن درختی بود که برگ هایش ریخته و شاخه هایش خشک شده بود.
امام حسن (ع) عرض کرد: چرا این درخت خشک شده؟
فرمود: از آن بپرس؛ به تو پاسخ خواهد داد.
امام حسن (ع) فرمود: ای درخت، چرا آثار خشکی بر تو می بینم؟ درخت پاسخ نداد.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به حقی که من بر تو دارم، او را پاسخ بده.
سلمان می گوید: سوگند به خدا شنیدم درخت می گفت: لبیک، لبیک ای وصی و جانشین رسول خدا(ص)، سپس عرض کرد: ای ابا محمد، همانا امیرالمؤمنین(ع) در هر شب، وقت سحر نزد من می آید و دو رکعت نماز در کنار من می خواند و بسیار تسبیح می گوید. وقتی از دعا فراغت می یابد، تکه ابری سفید که از آن بوی مشک به مشام می رسد می آید؛ در حالی که بر روی آن، تختی و حضرت بر آن می نشیند و حرکت می نماید و به سبب اقامتی که نزد من می فرماید و به برکت آن جناب، من زندگی می کنم. چهل روز نزد من نیامده و این، سبب خشکی من است. سپس امیرالمؤمنین برخاست و دو رکعت نماز خواند و دست مبارکش را بر آن درخت کشید، درخت سبز شد و به حال اولش بازگشت و سپس امیرالمؤمنین(ع) به باد دستور داد تا ما را به حرکت در آورد. ناگهان ملکی را دیدیم که یک دستش در مغرب و دست دیگرش در مشرق بود. وقتی امیرالمؤمنین(ع) را دید، گفت: شهادت می دهم جز الله خدایی نیست، شریک و همتایی ندارد و گواهی می دهم که محمد بنده و رسول خداست که او را با هدایت و دین حق ارسال فرمود تا آن دین را بر سایر ادیان برتری دهد؛ اگر چه مشرکان را خوش نیاید و شهادت می دهم که تو به حقیقت و به راستی وصی و جانشین رسول خدایی.
سلمان گفت: عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، این کیست که یک دستش در مغرب و دست دیگرش در مشرق است؟
حضرت فرمود: این ملکی است که خداوند او را مأمور ظلمت شب و روشنایی روز ساخته و از این مأموریت تا روز قیامت، کنار می رود. به درستی که خداوند، امر دنیا را به من واگذارده و اعمال بندگان در هر روز، به من عرضه می شود و بعد به جانب حق تعالی بالا می رود. سپس به سیر خودمان ادامه دادیم تا این که به سد یأجوج و مأجوج رسیدیم، امیرالمؤمنین(ع) به باد فرمود: ما را در دامنه این کوه پایین آورد و با دست به کوه بلندی اشاره کرد که کوه خضر بود. ما به سد نگاه کردیم. ارتفاعش به اندازه ای که چشم کار می کرد بود. رنگش سیاه بود که گویی پاره ای از شب ظلمانی است. از اطرافش دود بیرون می آمد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابا محمد، من صاحب اختیار بر این بندگان هستم.
سلمان گفت: من سه دسته را دیدم که طول یک دسته از آن ها به اندازه صد و بیست ذراع بود و بلندی دسته دوم به اندازه شصت ذراع و دسته سوم؛ یکی از گوش هایش را زیرش پهن می کرد و با گوش دیگر، خودش را می پوشاند.
سپس امیرالمؤمنین(ع) به باد فرمان حرکت داد و او ما را به طرف کوه قاف برد. به آن که رسیدیم، دیدیم از زمرد سبز است و ملکی به صورت شاهین بر فراز آن بود. وقتی با امیرالمؤمنین(ع) را دید، عرضه داشت: سلام بر تو ای وصی و جانشین رسول خدا، آیا به من اجازه سخن گفتن می دهید؟
امام پاسخ سلام او را داد و به او فرمود: اگر می خواهی صحبت کن و اگر بخواهی، به آن چه از من بپرسی تو را خبر می دهم.
ملک گفت: یا امیرالمؤمنین، شما بفرمایید.
حضرت فرمود: به تو اجازه دهم تا به زیارت خضر بروی.
گفت: آری.
حضرت فرمود: به تو اجازه می دهم، ملک بعد از آن گفت: به نام خداوند بخشنده مهربان، به سرعت حرکت کرد.
سلمان گفت: مدت کم بر فراز کوه راه رفتیم. ناگهان همان ملک را دیدیم که به مکان خودش بعد از زیارت خضر بازگشت. به امیرالمؤمنین(ع) عرض کردم: آن ملک را دیدیم به زیارت خضر نرفت، مگر وقتی که از شما اجازه گرفت.
حضرت فرمود: ای سلمان، به آن کسی که آسمان را بدون ستون برافراشت، اگر هر کدام از (ملایکه) اراده کند به اندازه یک نفس از مکانی که در آن هست جا به جا شود، چنین نخواهد کرد، مگر اینکه من به او اجازه دهم و حال و وضع پسرم حسن نیز این گونه می شود، و بعد از او حسین و نه نفر از فرزندان حسین که نهمین آن ها حضرت قائم است.
گفتیم: اسم ملک موکل به کوه قاف چیست؟
فرمود: ترحابیل.
گفتیم: امیرالمؤمنین، چگونه هر روز به این مکان می آیید و باز می گردید؟
فرمود: همان گونه که شما را آوردم. سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید، به درستی که من بر ملکوت آسمان و زمین، تملکی دارم که اگر بعضی از آن را بدانید قلوب شما تاب تحمل آن را ندارد. همانا اسم اعظم (که نزد ما سوی الله است) هفتاد و دو حرف است که یک حرف آن نزد آصف بن برخیا بود که بدان تکلم نمود و خداوند، زمین بین او و بین تخت بلقیس را فرو برد؛ به طوری که دست او به تخت رسید.
سپس زمین در کمتر از یک چشم به هم زدن به حالت اولیه اش بازگشت. و نزد ما (اهل بیت)، هفتاد و دو حرف اسم اعظم است و یک حرف از آن نزد خداوند است که در علم غیبش، آن را به خودش اختصاص داده است. هیچ توانایی و نیرویی نیست، مگر به سبب خدای بلند مرتبه عظیم الشأن. شناخت ما را هر آن کس که شناخت و انکار کرد هر آن کس که انکار کرد.
سپس حضرت برخاست و ما نیز برخاستیم. ناگاه با جوانی در کوه مواجه شدیم که بین دو قبر نماز می خواند. عرضه داشتیم یا امیرالمؤمنین، این جوان کیست؟
فرمود: صالح پیغمبر خداست و این دو قبر، قبر پدر و مادر است که ما بین آنها خداوند را عبادت می کند. وقتی که جوان به امیرالمؤمنین(ع) نگاه کرد نتوانست خودش را نگه دارد و به گریه افتاد و با دست به امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد و دستش را به طرف سینه اش بازگرداند و گریه می کرد. امیرالمؤمنین(ع) نزد او ایستاد تا این که از نماز فراغت یافت. به او گفتیم: گریه تو برای چیست؟
صالح(ع) گفت: امیرالمؤمنین(ع) در هر صبح که از کنار من عبور می کند، نزد من می نشیند و وقتی که به او می نگرم قوتم افزونی می یابد و اکنون ده روز است که از دیدار او محروم هستم و این امر مرا مضطرب و بی تاب ساخته.
سلمان گفت: ما از این موضوع تعجب کردیم. آری، حضرت برخاست و ما نیز همراه آن جناب برخاستیم. سپس ما را وارد بستانی کرد که زیباتر از آن را ندیده بودیم. در میان آن، انواع میوه ها و انگورها بود. نهرهای آب جاری و پرندگان بر فراز درختان نغمه سرایی می کردند. هنگامی که پرندگان آن حضرت را دیدند، آمدند و بر دور سر آن جناب شروع به چرخیدن کردند تا این که به وسط بستان رسیدیم، تختی را مشاهده کردیم که بر آن جوانی دراز کشیده بود و دستش را بر سینه اش گذاشته بود. امیرالمؤمنین(ع) انگشترش را بیرون آورد و آن را در انگشت سلیمان (ع) کرد. سلیمان برخاست و گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین(ع) و ای وصی رسول خدا. به خدا سوگند تو صدیق اکبر و فاروق اعظم هستی. به راستی هر کس به تو متمسک شد رستگار گردید، و ناامید و زیانکار شد هر کس از تو تخلف نمود، و من به حرمت شما از خداوند مسألت کردم و خدای تعالی، این ملک را به من عطا فرمود. سلمان گفت: وقتی که سخن سلیمان بن داود را شنیدم، بی اختیار شدم و بر پاهای امیرالمؤمنین(ع) افتادم و آنها را بوسیدم و حمد خدا را به خاطر نعمت بزرگش که همان هدایت و راهنمایی به ولایت اهل بیت است، به جا آوردم. (اهل بیت) کسانی هستند که خداوند آنها را از هر گونه پلیدی پاک و منزه فرموده است. همراهان من نیز همانند من بر قدم مولا افتادند.
پس از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدم: پشت کوه قاف چیست؟
فرمود: ورای آن چیزی است که علم شما به آن نمی رسد.
عرضه داشتیم: آیا شما آن را می دانید؟
فرمود: علم من به ورای کوه قاف مثل علم و آگاهی من است به احوال این دنیا و هر آن چه در آن است. همانا من بعد از رسول خدا(ص) محافظ و گواه بر آنم، اوصیای بعد از من رسول خدا(ص) محافظ و گواه بر آنم، اوصیای بعد از من نیز همین طور هستند. بعد فرمود: به راستی، من به راه های آسمان داناتر از زمینم. ما آن اسم مخزون و پوشیده ایم. ما اسماء حسنایی هستیم که هرگاه خدا را به حرمت آن (اسماء) بخوانند، اجابت می فرماید. ما نام های نوشته شده بر عرشیم و به سبب ما، خداوند آسمان و زمین و عرش و کرسی و بهشت و جهنم را آفرید و ملایکه، از ما تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را آموختند. و ما کلماتی هستیم که حضرت آدم آن را از پروردگارش فرا گرفت و خداوند توبه او را (به برکت آن کلمات) پذیرفت.
سپس حضرت فرمود: آیا می خواهید، چیز عجیبی به شما نشان دهم؟
عرض کردم: آری.
فرمود: چشم هایتان را ببندید. چنین کردیم. بعد فرمود: چشم هایتان را باز کنید، وقتی چشم گشودیم، شهری را دیدیم که بزرگتر از آن را ندیده بودیم. بازارهایش برقرار و در میان آن ها، مردمانی بودند به بلندی درخت خرما که به بزرگی آنها ندیده بودیم، عرضه داشتیم: ای امیرالمؤمنین(ع)، این ها چه کسانی هستند؟
فرمود: باقیمانده های قوم عاد. کافرانی که ایمان به خداوند نمی آورند. دوست داشتم آن ها را به شما نشان دهم. می خواهم این شهر و اهل آن را هلاک نمایم، در حالی که آن ها نمی فهمند (و بی خبرند).
عرض کردیم: یا امیرالمؤمنین(ع)، آیا آنها را بدون دلیل هلاک می نماید؟
فرمود: نه، بلکه با دلیل و برهانی که به ضرر آن هاست. سپس حضرت به آن ها نزدیک شد و برای آن ها نمایان شد. آن ها قصد کشتن آن جناب را کردند و این در حالی بود که ما آنها را می دیدیم، ولی آن ها ما را نمی دیدند. حضرت از آن ها دور و به ما نزدیک شد و دست بر سینه ها و بدنهای ما کشید و کلماتی را بیان فرمود که آن را نفهمیدیم و برای بار دوم به سوی آن ها بازگشت تا این که برابر آن ها رفت و فریادی در میان آن ها کشید. سلمان گفت: گمان کردیم که زمین زیر و رو شد و آسمان فرو ریخت و صاعقه ها از دهان حضرت بیرون می آمد و احدی از آنها باقی نماند. عرض کردیم: یا امیر المؤمنین، خداوند با آنها چه کار کرد؟
فرمود: هلاک شدند و همگی به طرف آتش جهنم رفتند.
گفتیم: این معجزه ای است که ما نه مثل آن را دیده ایم و نه شنیده ایم.
حضرت فرمود: می خواهید چیز عجیب تری از این (قضیه) را به شما نشان دهم؟ گفتیم: تحمل چیز دیگری را نداریم. پس بر هر کس که تو را دوست نمی دارد و ایمان به فضل و بزرگی قدر و منزلت تو نمی آورد، لعنت لعنت کنندگان و لعنت مردم همه ملایکه تا روز قیامت بر او باد. پس از آن حضرت خواهش کردیم ما را به سرزمین خودمان بازگرداند.
فرمود: اگر خدا بخواهد، چنین خواهم کرد و به دو ابر اشاره فرمود و هر دو به ما نزدیک شدند. حضرت فرمود: بر سر جای خودتان بنشینید و ما بر روی ابر نشستیم و خود آن جناب بر ابر دیگری سوار شد و به باد فرمان داد تا این که به آسمان پرواز کردیم و زمین را همانند درهمی مشاهده می کردیم. سپس در کمتر از یک چشم به هم زدن، ما را در خانه امیرالمؤمنین(ع) پیاده کرد.
زمان رسیدن ما به مدینه ظهر بود و مؤذن اذان می گفت و این در حالی بود که وقتی از مدینه بیرون رفتیم، هنگام بالا آمدن خورشید بود. گفتیم عجبا! ما در کوه قاف بودیم که در فاصله 5 سال راه بود و در طی پنج ساعت از روز، به مدینه بازگشتیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به راستی، اگر من اراده نمایم که تمام دنیا و آسمان های هفت گانه را در کمتر از یک چشم به هم زدن زیر پا بگذارم به سبب آنچه که از اسم اعظم نزد من است، چنین خواهیم کرد. عرضه داشتیم: به خدا قسم، شما آیه بزرگ خدا و معجزه روشن او بعد از برادر و پسر عمویت هستی.

اتمچه;827058 نوشت:
سلام

آن زمان هنوز عکس رنگی رایج نشده بود. چون که عکسش سیاه و سفید است رنگ پوستش سفید به نظر می آید.

سلام
درسته
کوه قاف همون کوهی هست که سد یاجوج و ماجوج را ذوالقرنین پشتتش بنا کرد (در واقع امام علی بنا کرد)

[="Navy"]

عصران;827148 نوشت:
به راستی، اگر من اراده نمایم که تمام دنیا و آسمان های هفت گانه را در کمتر از یک چشم به هم زدن زیر پا بگذارم به سبب آنچه که از اسم اعظم نزد من است

ولی عجب داستانی بود من سال ها قبل اینو خونده بودم الان دوباره یادم اومد

واقعا اینو یباید بصورت جلوه های ویژه سه بعدی باید فیلمشو بسازن

این گروهی که سوره یاسین رو بهصورت جلوه های کامپیوتری ساختن کیا بودن می دونین؟
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

عصران;827144 نوشت:
سلام
آفرین درست گفتید. ار کجا فهمیدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
شاید حدس یا نوع نگاه و البته یکم هم طرح روی کوزه شاید بشه اینو تایید کنه[/]

رستگاران;828504 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
شاید حدس یا نوع نگاه و البته یکم هم طرح روی کوزه شاید بشه اینو تایید کنه

سلام علیکم
نوبت شماست که معما طرح کنید. تاپیک خوابیده است.

سلام خب تا اون دوستمون بیاد من یکی بگم تاپیک بیاد بالا

یک روز حضرت موسی (ع) رفت به جزیره ای در دریای سرخ که حضرت خصر را ببیند

به حضرت خضر (ع) گفت یک چیزی که حکمتی در اون باشد به ما نشان بده

خضر (ع) به پرنده ای اشاره کرد

موسی دید پرنده یک قطره ی ابی را با دهان خود برداشت و به سمت مشرق و قطره ای دیگر را به طرف مغرب باز قطره ای از دریا گرفت و به سمت اسمان و قطره ای را به زمین و قطره ی پنجم را به دریا پرتاب کرد

موسی (ع) متوجه کار ان پرنده نشد پس با کنجکاوی علت ان را از حضرت خضر جویا شد

شما بگین جواب حضرت خضر چه بود؟

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

عصران;829091 نوشت:
سلام علیکم
نوبت شماست که معما طرح کنید. تاپیک خوابیده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رمه الله
همانکه معمای اتمچه را هم جواب می دهید
معمای من را هم جواب دهید

حداقل رکعت نماز چقدر است ؟
(با ذکر منبع،. و شرح اگر توانستید.)[/]

[="Navy"]

رستگاران;829338 نوشت:
حداقل رکعت نماز چقدر است ؟

سلام
یک رکعت در نماز احتیاط گمونم
مگر اینکه نیم رکعتی داشته باشیم که ما ندونیم برای کجا خونده میشه![/]

اتمچه;829102 نوشت:
شما بگین جواب حضرت خضر چه بود؟

حضرت خضر جوابشو بلد نبود
ما از اين حادثه شگفت زده شديم، خضر از آن پرنده پرسيد: اين كارها چيست كه انجام دادى؟ آن پرنده جواب نداد.در اين هنگام شخصى به صورت صياد به نزديك ما آمد و به ما نگاه كرد و گفت: براى چه شما را در مورد كارهاى آن پرنده متحير مى‏نگرم؟موسى و خضر گفتند: آرى، حيرت ما در مورد راز اين حركاتى است كه آن پرنده انجام داد.صياد گفت: من مردى صياد هستم و راز آن را مى‏دانم، ولى شما هر دو پيامبر هستيد و راز آن را نمى‏دانيد.موسى و خضر گفتند: ما چيزى جز آن چه را كه خداوند به ما بياموزد نمى‏دانيم.صياد گفت: اين پرنده دريايى است و نامش مسلم است، زيرا وقتى آواز مى‏خواند در آواز خود مى‏گويد: مسلم.اما اين كه: قطره آب دريا را به منقار گرفت و به آسمان و زمين و مشرق و مغرب و بالا و پايين ريخت مى‏خواست بگويد: بعد از شما در آخر الزمان پيامبرى (پيامبر اسلام) مبعوث مى‏شود كه امت او مشرق و مغرب را مى‏گيرند (در شب معراج) به آسمان مى‏رود و سپس (پس از رحلت) در زمين دفن مى‏گردد.و اما اين كه آب در منقارش را به دريا ريخت خواست بگويد: علم اين عالِم (خضر) در نزد علم او (پيامبر اسلام) مانند قطره نسبت به دريا است، سپس وصى و پسرعمويش (حضرت على عليه‏السلام) وارث علم او مى‏شود.گفتار آن صياد ما را از حيرت بيرون آورد و آرام گرفتيم، سپس آن صياد پنهان شد، فهميديم كه او فرشته‏اى بود كه خداوند او را نزد ما كه ادعاى كمال مى‏كرديم فرستاده بود [تا بفهميم دست بالاى دست بسيار است، و در نتيجه مغرور نشويم

رستگاران;829338 نوشت:
سم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رمه الله
همانکه معمای اتمچه را هم جواب می دهید
معمای من را هم جواب دهید

حداقل رکعت نماز چقدر است ؟
(با ذکر منبع،. و شرح اگر توانستید.)


سلام
یه رکعته نماز وتر که بالا جواب دادن

[="Navy"]

عاشق امام خامنه ای;829396 نوشت:
حضرت خضر جوابشو بلد نبود

سلام
درست بود بله حضرت خضرم بلد نبود![/]

اتمچه;829440 نوشت:

سلام
درست بود بله حضرت خضرم بلد نبود!

اصلا مشخص نبود که از اینترنت پیدا کردم
خب من تنها معمای دینی که بلدم همین یه دونه است
کوچکترین سوره ی قرآن کدام است؟

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

اتمچه;829349 نوشت:
یک رکعت در نماز احتیاط گمونم

عاشق امام خامنه ای;829397 نوشت:
یه رکعته نماز وتر که بالا جواب دادن

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
بخش اول سوال(یک رکعت) درسته اما ما بقیش رو کی می تونه جواب بده ؟
راهنمایی:
کتابی شناخته شده از رهبری شناخته شده در آن ذکر شده.[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

عاشق امام خامنه ای;829444 نوشت:
کوچکترین سوره ی قرآن کدام است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام

کوثر[/]

رستگاران;829595 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام

کوثر


سلام علیکم
کاملا درسته

[="Navy"]سلام
خب من یک معما میگم تا بقیه بیان

ان چه کسی بود که در قبر خود قبر شخص دیگری را دید!

اسم هر دو نفر را بگین[/]

سلام
خب سخت هست شاید خودم میگم
از امام علی (ع) پرسیدند قبر چه کسی همه دریاها را در نوردید؟
امام علی گفت ان قبر حضرت یونس (ع) بود که در شکم ماهی بود وقتی ماهی به اعماق دریا ها رفت یونس صدای ناله ای شنید پس توجه کرد و با علم خود دید شخصی در اعماق زمین دفن هست از او پرسید تو چه کسی هستی ؟

او گفت من قارون هستم و از یونس درباره حضرت موسی و هارون و خواهرشان (احتمالا همسرش بوده) پرسید یونس گفت انها سال هاست مرده اند !

قارون با شنیدن مرگ انها ناراحت شد و متاثر شد و همین هنگام خدا جان او را در ان اعماق گرفت!

حضرت یونس تعجب کرد و از خدا علت را پرسید جبرییل به او گفت به خاطر صله رحمی که از اقوام خود کرد خدا به حال او ترحم کرد! و او را از ان درد و رنج سخت (زنده گور مانده در دل زمین) نجات داد!

وقتی حضرت یونس این پاسخ را شنید بی تاب شد و دائم این ذکر («سبحانک لا اله الا انت انی کنت من الظالمین» ) را انقدر تکلم کرد تا اینکه خدا به حال او هم ترحم کرد و ماهی او را به ساحل رساند!

سلام...من هم یک معما بپرسم :ghaiem:
چه زمانی یک چهارم از جمعیت بشر از دنیا رفت؟:>

[="Navy"]

پارسا مهر;831553 نوشت:
چه زمانی یک چهارم از جمعیت بشر از دنیا رفت؟

شهاب سنگ خورد به زمین؟[/]

اتمچه;831558 نوشت:

شهاب سنگ خورد به زمین؟


والا ما شنیده بودیم که یک شهاب سنگی خورد زمین و دایناسور ها منقرض شدن، دیگه کجای تاریخ اومده یک چهارم انسان ها بوسیله شهاب سنگ کشته شدن؟;;) ببین دقیقا یک چهارم از جمعیت بشر زیر خاک رفت...منظورم از بشر، انسان ها هستش...بیشتر فکر کن به پاسخ می رسی:>

[="Navy"]

پارسا مهر;831559 نوشت:
ببین دقیقا یک چهارم از جمعیت بشر زیر خاک رفت

سیل حضرت نوح؟[/]

اتمچه;831561 نوشت:

سیل حضرت نوح؟

خیر....تا اونجا که می دونم در هیچ منبعی نیومده که یک چهارم انسان ها در طوفان نوح زیر خاک رفته باشن....اینی که من می گم، دقیقا یک چهارم از آدم های روی زمین از دنیا رفت.دقیقا یک چهارم آدم ها....نه جن و پری و....یک چهارم آدم ها:!!

پارسا مهر;831564 نوشت:
خیر....تا اونجا که می دونم در هیچ منبعی نیومده که یک چهارم انسان ها در طوفان نوح زیر خاک رفته باشن....اینی که من می گم، دقیقا یک چهارم از آدم های روی زمین از دنیا رفت.دقیقا یک چهارم آدم ها....نه جن و پری و....یک چهارم آدم ها

طاعون قرون وسطا نیست؟

سلام و عرض ادب
زمانی که قابیل هابیل رو کشت منظورتونه؟(البته فکر کنم یک ششم بشه اون: آدم حوا هابیل قابیل و دو تا خواهرشون).

حق دوست;831579 نوشت:
سلام و عرض ادب
زمانی که قابیل هابیل رو کشت منظورتونه؟(البته فکر کنم یک ششم بشه اون: آدم حوا هابیل قابیل و دو تا خواهرشون).

سلام.بله احسنت، من منظورم زمانی بود که هابیل قابیل رو کشت ...حالا من دقیقا نمی دونم، فرض گرفتم که هابیل و قابیل تنها فرزنذای آدم و حوا بودن و هنوز شیث و دخترا و دیگر بچه های احتمالی بدنیا نبومده بودن Smile

[="Arial"][="DarkGreen"]

پارسا مهر;831624 نوشت:
سلام.بله احسنت، من منظورم زمانی بود که هابیل قابیل رو کشت ...حالا من دقیقا نمی دونم، فرض گرفتم که هابیل و قابیل تنها فرزنذای آدم و حوا بودن و هنوز شیث و دخترا و دیگر بچه های احتمالی بدنیا نبومده بودن :)

سلام گرامی

البته شیث فکر کنم بعد به دنیا اومد ولی دعوا سر یکی از همون دخترا بود که منجر به قتل شد (بنا بر روایتی)[/]

حق دوست;831687 نوشت:
ولی دعوا سر یکی از همون دخترا بود که منجر به قتل شد (بنا بر روایتی)

اگر اشتباه نکنم....دعوا سر دخترا نبود...هابیل و قابیل بنا به آیات قرآن قربانی ای برای خدا انجام دادن که قربانی هابیل از طرف خدا، پذیرفته شد و از این جهت قابیل به هابیل حسادت و کینه ورزید و اونو سرانجام کشت.حالا شاید دخترا هم دخیل بودن....همیشه پای یک زن در میان است:)

آیه شریفه " قال بل سولت لکم انفسکم امراً فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون"

در شرایط فعلی نظام جمهوری اسلامی ما بیانگر چه وضعیتی است؟

پارسا مهر;831700 نوشت:
اگر اشتباه نکنم....دعوا سر دخترا نبود...هابیل و قابیل بنا به آیات قرآن قربانی ای برای خدا انجام دادن که قربانی هابیل از طرف خدا، پذیرفته شد و از این جهت قابیل به هابیل حسادت و کینه ورزید و اونو سرانجام کشت.حالا شاید دخترا هم دخیل بودن....همیشه پای یک زن در میان است:)

سلام بعید نیست
دیروز داشت موشک نشون میداد تلویزیون
میگفت موشک نقطه زن بابرد 1650 کیلومتر
من متوجه شدم در کار نظامیان هم این زنها دخالت دارن نه ؟

سلام به همه دانشمندان اسک دین من دوباره اومدم

یک سوال جدید مطرح می کنم ببنم کسی بلده!

شما بگین ما چند عالَم داریم؟

اتمچه;910969 نوشت:
شما بگین ما چند عالَم داریم؟

سلام
خب سخت بود می دونم خودم جواب و میگم

از امام صادق علیه السلام پرسیدن ما چند عالم داریم ؟
چواب این بود:
در این دنیا 70 هزار عالم وجود دارد که ما انسان ها در یکی از ان عالم ها قرار داریم

***********

در اشعار سنایی هست که از سفر به عوالم بسیار عمیق درون و بطن این دنیا اشاره داره!

مثلا یک عالَمی هست که موجوداتی شبیه لی لی پوت ها داره (مثلا میگم:)) که اونا هم در عالمشون موجودات خوب و بد دارن

فعالیت های موجودات خوبشون مثلا میشه ظهور عنصری مثل اکسیزن و هیدروژن در عالم بیرون خودش که هم گرما بخش هست هم حیات بخش و برعکس فعالیت های موحودات بدشون میشه عناصری مثل گازهای سمی و کشنده!

اما شاید بپرسین چنین چیزی اگه وجود داشت تا حالا با میکروسکوپ الکترونی کشف میشد و دانشمندان می دیدن!

جواب اینه که عوالم انها در بطن عالم بعد از خود قرار داره و هیچ دو عالمی در عرض هم قرار ندارن (مثل عالم جنین که در بطن عالم بیرون هست)

به این علت فیلسوفان به عالم خلقت عوالم هزار توی یا هزار لایه میگن (یا بهتر هزار شکم)

در هر بعدی یک عالم جدید وجود دارد که در بحثی از امام باقر (ع) من خودنم که نوشته بود به یک عالم یهودی میگفت موجوداتی وجود دارن که از وجود شما بی خبرن!
از امام علی (ع) هم نقل هست که موجوداتی هستن که از شما کوچکتر و بعضی از شما بزرگ هستن و انها ازدواج میکنن فعالیت می کنن و بعضی متمدن تر و بعضی ابتدایی تر هستن!

در نهج البلاغههم امام علی (ع) نوشت :اگر خدای متعال اجازه میداد برای دانشمندان از عجایب عوالمی که ناپیدا هستن رازهایی را افشا میکردم !

امام زمان هم دارای چنین قدرتی هست و همزمان می تونه در هفتاد هزار عالم ماده که هیچ یک از هم خبر ندارن بدن تولید بکنه و به سرزمین های انها رفت و آمد کنه و به امورشون رسیدگی کنه!

[SPOILER]منظور امام زمان از این حدیث که نوشت اگه تقوی میکردین من شما رو کفایت میکردم هم یقینا همین هست!
یعنی به شما اجازه سفر کردن به عوالم فانتزی و عجیب و غریب و می دادم که برین گشت و گذار کنین کیف کنین ...یعنی تازه بفهمین خلقت یعنی چی!!....مثل سفر به جزیرة الخضرا و قصر عجیبی که توش داره! (توی یه داستانی خوندم) [/SPOILER]

خب سوال بعدی رو میگم
ان کدام قومی بودن که به جان هم افتادن و یکدیگر را نابود کردند اما همه انها به بهشت رفتن؟

اتمچه;911003 نوشت:
خب سوال بعدی رو میگم
ان کدام قومی بودن که به جان هم افتادن و یکدیگر را نابود کردند اما همه انها به بهشت رفتن؟

سلام
قوم بنی اسراییل بودن درسته؟

وقتی موسی (ع) از کوه برگشت دید بسیاری از مردم به گوساله پرستی روی اوردن پس بسیار غضبناک شد!(حضرت موسی اخلاق بسیار جدی و تندی داشت! برای همین وقتی امام خمینی خروج کرد همه یهودیا او را با حضرت موسی تشبیه کردن)

موسی (ع) گفت یا همدیگر را میکشین یا من نفرین میکنم همتون به بلا گرفتار بشین که دو گروه از بنی اسراییل با شمشیر به جان هم افتادن طوری که خون حدود 12 هزار نفر ریخته شد!!

وقتی جبرییل این بلوایی که بین بنی اسراییل رخ داد رو دید بسرعت فرود آمد به موسی توبیخی وحی کرد:بسه کافیه ! اگر از خدا می خواستی انها را ببخشد خدا همه را می بخشید نیازی به این همه قتل عام نبود !

که بعد حضرت موسی ناله و زاری زیادی سر داد
خدا هم بهش الهام کرد که همه انها رو بخشیدم و به بهشت بردم!!

[SPOILER]از عوارض این قضیه هم فوت کردن حضرت هارون بود (به خاطر شرمساری و بیماری) حضرت موسی هم بالای قبر ش ناله بسیاری سر داد طوری که جامه ی خود را از هم پاره پاره میکرد و موهای سرش را میکند!
این به این خاطر بود که حضرت موسی با بیرحمی تمام او را مورد ضرب و شتم قرار داد! برای همین ته دل مردم خالی شد و میترسیدن که به صورت حیوانات مسخ بشن پس همیگر را کشتن!

[/SPOILER]

خب الان من یک معما میگم

شما بگین راز به پهلو خوابیدن سیاره اورانوس چیه که هنوز دانشمندان ناسا کشف نکردن؟

یونیکو;916318 نوشت:
خب الان من یک معما میگم

شما بگین راز به پهلو خوابیدن سیاره اورانوس چیه که هنوز دانشمندان ناسا کشف نکردن؟

سلام

من نمی دونم خوب ولی یک احتمالش اینه که این سیارات هر کدوم بروی نور یک رهبر در زمین خلق شدن

مثلا مشتری ممکنه نمادی از قدرت و عظمت امام خمینی علیه السلام باشه و اون اقمار بزرگش هم علما و مراجع بزرگی که همراهش بودن و خیلیاشون ترور شدن باشه اون

سیاره زحل نماد شکوه امپراطوری حکومت اسلامی در دوره رهبر فعلی هست که زیباترین دوره امنیت و ارامش اونو بیان میکنه

سیاره اورانوس هم اشاره داره به رهبر بعدی که با به پهلو چرخیدن داره میگه باید مو به مو به رهبرفعلی اقتدا کند در تمام شرایط
(یعنی بعد رهبر فعلی رهبر بعدی به علت فشار های بسیار زیاد مستکبران موظف به تقلید از سبک رهبر قبلی خودش هست تا نظام پا برجا بمونه! )
اورانوس هم دارای رنگ و حلقه های زیبایی نیز هست !

سیاره نپتون دوتا رهبر بعد از رهبر فعلی هست که زیر کوران های شدید و باد های طاقت فرسا قرار میگره! (برای حفظ نظام)

می مونه رهبر اخری که خیلی مدت حکومتش دوام نداره پس اونو ترور میکنن و امام زمان ظهور میکنه!(تا اون موقع امریکا هم شورش میشه )

اگه دقت کرده باشین امام خمینی گفت صد سال صبر کنین همه چیز معلوم میشه!

50 سال رهبر هست دوتا 25 سال رهبر های بعدی هم جمعا میشه 100 سال ...منظور رهبری هم از اینکه گفت ظهور خیلی نزدیک شده یعنی این!

[SPOILER]چندی پیش از این بچه هایی که میرن قم بر میگردن بچه ها شنیدن که استادشون می گفت که استادشون استادش خواب دید یه شب رهبر برای گفتن مطلبی با یک ماشین زرهی عحیبی ( که مثلا شبیه ماشین بتمن بود ) به همراه رهبر بعدی (که خیلی شجاع و زبون دار و نترس هست) اومد به خوابش در حالی که از زمین و زمان تیر و میبارید چی جور!!...به قران مجید که!
[/SPOILER]

[="Navy"]خب سوال بعدی

یک سوال ریاضی

شما بگین اگر انگشان دو ست خود را در داخل هم قرار بدین (یعنی 4 انگشت این دست در بین چهار انگشت دست دیگه)....کلا چند زاویه تشکیل میشه![/]