رابطه ی اخلاق و احکام

تب‌های اولیه

185 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حبیبه;825292 نوشت:
اخلاق معلول باور و عمل معلول اخلاق است
كاملاً درست است

اما....


حبیبه;825292 نوشت:
کسی که در باورش خدا را مالک همه چیز می داند حسود نمی شود. کسی که خدا را رازق می داند گرد مال حرام نمی رود یعنی طمع نمی کند حرص نمی زند بخشنده می شود ایثار می کند وووو
كسي كه خدا را ملاك بداند ، كاري خلاف دستور خدا انجام نمي دهد. تا اينجا درست

نكتهء اصلي بحث همين جاست. بعضي از مواردي كه من به آنها ايراد مي گيرم دستور خداست. يعني شخص خلاف دستور خدا عمل نكرده
مثلاً زني كه براي شير دادن فرزند طلب مزد كند كاري خلاف دستور خدا انجام نداده
اما در عمل مي بينيم كه نه تنها به اين پيروي توصيه نميشود ، بلكه توصيه اكيد ميشود كه چنين كاري زندگي را تلخ خواهد كرد

به انتهاي پست جناب "وطاها" و نكاتي كه من در پست بعدش اشاره كردم نگاهي بيندازيد

سلام علیکم

Reza-D;825293 نوشت:
تشكر داداش گل
در اين بحث چندان به دنبال گرفتن پاسخ هاي تئوري و علمي نيستم. مي خواهم رابطهء اين دو را بصورت عملي و اجرايي بررسي كنم و اينكه چه رويكردي نسبت به هم دارند

این صفحه رو اگر نخوانده اید یک نگاهی بیاندازید

بسمه الغنی

Reza-D;825295 نوشت:
- گاهي احكام نتيجه اي خلاف اخلاق دارند و فعلاً در حال بررسي همين مورد هستيم

2 - مستحب و مكروهي كه شرع ميگويد و شما آن را منطبق بر اخلاق ميدانيد ، گاهي احساس ميشود كه بايد واجب و حرام مي بود تا كاملاً بر اخلاق منطبق ميشد. اين را بعداً بررسي ميكنيم

اگر مصداقی بفرمائید نتیجه بهتری خواهیم گرفت.

فاتح;825301 نوشت:
این صفحه رو اگر نخوانده اید یک نگاهی بیاندازید
خوانده ام برادر
اما توضيحات جناب "محراب" متفاوت از توضيحات داده شده در اين تاپيك بود و البته عقيده من ، عقيدهء جناب "محراب" است
ادامهء همين پست را مطالعه بفرمائيد

حبیبه;825306 نوشت:
مصداقی بفرمائید
از اين ميترسم كه بحث حول يك مصداق خاص توقف كند
ولي باز در پست شماره 102 مصداق مطرح كردم

درخواست مزد براي شيردادن فرزند
درخواست مهريه قبل از رابطه زناشويي

اينها چند نمونه هستند. فقط لطفاً درعينبررسي مصاديق ، بحث را جوري پيش ببريد كه كليت آن موضوعيت داشته باشد نه يك مصداق خاص چون هدف من صرفاً مصداقي خاص نيست
ضمناً اگرخاطرتان باشد گفته بودم كه گاهي اوقات اخلاق از شرع برتر است و شما نپذيرفتيد و دلايلي هم ارائه كرديد
لطفاً لينك زير را ببينيد ، پست شماره 4
بخش مورد نظرم را از آن پست نقل قول ميكنم:

[=arial]" اخلاق در برخی از موارد برتر از شرع است
مثلا فردی خانه ای دارد که به اجازه می دهد و اجازه ان20میلیون است این مطلب شرعا اشکال ندارد و حلال است ولی این فرد وقتی متوجه می شود که خانواده فقیری هستند این خانه را به 5میلیون می دهد این مطلب اخلاقی است و فراتر از شرع است
یا مثلا مثالهایی که شما فرمودید
شیر دادن مادر به فرزند و......."

لينك مطلب:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=46108&p=629255&viewfull=1#post629255

باسلام
مطالب ماشاءالله سنگین بود بنده خوندم گیج شدم Smile

این قسمت از متن توضیحات کارشناس محترم بنده رو یاد یه موضوع انداخت

نقل قول:

فقه نظر به حداقل‌ها دارد و اخلاق دغدغه‌مند حداکثر‌ها.

قرار بود ما یک کار نهایی رو تحویل استاد بدیم یک آلبوم از لباسهایی که دوخته بودیم
همه لباس هاشون که برای کودک بود تن خواهرشون ، پسرش ، ... عکس گرفته بودند و داخل آلبوم با توضیحات نوع پارچه و متراژ چسبانده بودند
بعد بنده تمام تصاویر رو با فتوشاپ کار کردم پس زمینه دادم و کلی وقت گذاشتم و پرینت گرفتم
کار نهایی مسلما برای بنده خیلی تمیز و پر کار بود
حال وقت نمره دادن بود بنده هم نمره کامل گرفتم اونهایی هم که به روش چسباندن عکس کار کرده بودند و کارشون تمیز بود نمره کامل گرفتند
و برای من جالب بود وقتی استاد داشت نمره میداد و همه کارها رو پیش هم گذاشته بود آلبوم بنده رو کلا کنار گذاشته بود
چون اصلا دیگه نیاز به مقایسه نبود و مشخص بود نمره کامل رو گرفته
چی میخوام بگم
یعنی یک سقف مشخص برای انجام کار مد نظر استاد بود
حال با اون سقف کار همه آلبومها سنجیده میشد
وقتی البوم بنده رو کنار گذاشته بودن این باعث ناراحتی بنده نشد چون این حس که دیگه حرفی برای کار بنده نیست برای بنده کافی بود
یعنی نتیجه اون فعالیت بنده نمره نبود بلکه همون بدون مقایسه و چون و چرا تایید شدن بود
حال ما بیایم اعمال خودمون رو به خداوند عرضه کنیم
اگر بنده منتظر تشویق دانشجویان بودم مطمئنا به اون حس رضایت مندی نمیرسیدم
و اون کار اضافی برام ناراحت کننده بود

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;825293 نوشت:
ممنون براي مشاركت در بحث
توضيح بيشتر بدهيد لطفاً. آيا مكمل هستند يا متضاد؟ در تعامل هستند يا در تقابل؟

سلام
غایت فقه و اخلاق یکی است و آن تکامل انسان می باشد اما نه در یک سطح بلکه در دو سطح مادی ظاهری و معنوی باطنی لذا همکار یکدیگرند اما با توجه به شان تفاوتی بین آنها هست و نه تقابل
هر انسان متدینی این حق را دارد که کدامیک از کمالات مادی یا معنوی خود را برگزیند
البته پذیرفتن حکم فقهی به معنای بی اخلاقی نیست اما کمال اخلاقی مصطلح را برای او به بار نمی آورد هرچند می تواند آثار اخلاقی برای دیگران داشته باشد مثل انتخاب قصاص بجای عفو در مساله قتل که برای قصاص کننده کمال اخلاقی ایجاد نمی کند اما با ایجاد ترس در دیگران آنها را از سقوط اخلاقی و انسانی با قتل بازمی دارد.
به یک بیان بهتر، اخلاق فقه متعالی و فقه اخلاق متنازل است . ایندو دو درجه از اخلاقی بودن اند که با هم تفاوت شکلی دارند و دو شان متفاوت از انسان را اداره و سامان می دهند.
به همین دلیل است که گفتیم عمل به امور ظاهری فقهی ضد اخلاقی نیست لذا می توان آنرا اخلاق نازل محسوب کرد.
یا علیم[/]

محی الدین;825334 نوشت:
اخلاق فقه متعالی و فقه اخلاق متنازل است
سلام به شما
پس معتقد هستيد اخلاق برتر از شرع است؟

محی الدین;825334 نوشت:
عمل به امور ظاهری فقهی ضد اخلاقی نیست لذا می توان آنرا اخلاق نازل محسوب کرد
لزوماً نيست ، اما گويا ميتواند باشد

شرع = اي زن ، براي شير دادن به فرزندت مي تواني مزد بگيري
اخلاق = مادري كه در قبال پول به فرزند خودش شير بدهد مادر اخلاق مداري نيست

شرع = فرزند مال پدر است
اخلاق = زحمات مادر براي فرزند حتي بيشتر از پدر است

شرع = زن ميتواند تا قبل از دريافت مهريه از رابطه زناشويي خودداري كند
اخلاق = چنين رابطه اي كاملاً تهي از عشق است و بيشتر به زنا شبيه است تا عشق دو انسان

شرع = مرد ميتواند دو يا سه يا چهار زن بگيرد
اخلاق = تا زماني كه ضرورتي وجود نداشته باشد استفاده از اين حق معنايش بي مهري به همسر اول است

و........

نكته اينكه در بيشتر موارد كه در بالا عرض كردم ، اگر كسي روش شرعي را انتخاب كند ، مردم كارش را صرفاً

"اخلاق نازل" نمي دانند بلكه دقيقاً آن را "خلاف اخلاق" مي دانند

Reza-D;825345 نوشت:

شرع = اي زن ، براي شير دادن به فرزندت مي تواني مزد بگيري
اخلاق = مادري كه در قبال پول به فرزند خودش شير بدهد مادر اخلاق مداري نيست

شرع = فرزند مال پدر است
اخلاق = زحمات مادر براي فرزند حتي بيشتر از پدر است

شرع = زن ميتواند تا قبل از دريافت مهريه از رابطه زناشويي خودداري كند
اخلاق = چنين رابطه اي كاملاً تهي از عشق است و بيشتر به زنا شبيه است تا عشق دو انسان

شرع = مرد ميتواند دو يا سه يا چهار زن بگيرد
اخلاق = تا زماني كه ضرورتي وجود نداشته باشد استفاده از اين حق معنايش بي مهري به همسر اول است

و........



باسلام
با دیدگاه کی به این موضوع نگاه کنیم
مرد ، زن ...
مثلا در مورد شیر دادن از نظر آقا این موضوع چطور خواهد بود و از نظر خانم چطور
آیا اخلاق در این موضوع فقط شامل خانم میشه؟
آیا این حق رو زن برای خودش قرار داده ؟
آبا وقتی داره اخلاقی رفتار میکنه به خاطر مرد هست؟
یا برای اونی که این حق رو بهش داده ؟
یا آیا زن دوم و چهارم رو خود مرد برای خودش قرار داده ؟
وقتی از نظر اخلاقی صرف نظر کنه از این حقش به خاطر زن هست ؟

اللیل والنهار;825363 نوشت:
با دیدگاه کی به این موضوع نگاه کنیم
سلام
عالي شروع كرديد (احسنت @};-)

فرقي نميكند. اين موضوعات براي هر دو گروه زن و مرد غير اخلاقي است. دليلش هم اينكه تقريباً هيچكدام اجرا نميشوند! ضمناً ممكن است زن يا مردي از حقوقي كه دارد خوشش بيايد ، اما اين خوش آمدن دليل بر اين نيست كه دارد اين حقوق را از نظر اخلاقي تاييد ميكند. وقتي ميگوئيم عملي اخلاقي/غيراخلاقي است ، يعني آن را با يك عقل منصف بسنجيم ، نه از نگاه شخص محق كه احتمالاً نگاهي خودخواهانه خواهد بود

شما ببينيد احكامي كه معقول ، كاربردي و اخلاقي است همگي اجرا ميشوند
موارد زير در زندگي ها اجرا ميشود و از سوي هر دو گروه زن و مرد پذيرفته شده هستند
در بين آنها برخي احكام را مي بينيد و برخي را خير:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد و كار داخل با زن (بطور كلي)
3 - زن اگر در آمدي دارد ، در مخارج خانه به شوهر كمك كند
4 - مرد اگر وقت دارد ، در امور خانه به زن كمك كند
5 - اصل بر تك همسري باشد مگر در شرايط خاص

حالا بيائيم يك زندگي بر اساس احكام را در نظر بگيريم:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد كار داخل هم با مرد باشد (يا خودش انجام بدهد يا خدمتكار بگيرد)
3 - زن تمام درآمدش را فقط براي خودش خرج كند
4 - مرد هر وقت كه دلش بخواهد برود يك زن ديگر بگيرد

انصافاً كداميك را زندگي شيرين ميدانيد؟
آنجا كه اخلاق حاكم است يا آنجا كه شرع حاكم است؟


البته من به اين نكته هم دقت دارم كه ممكن است مردم روزي بخواهند نماز را هم كنار بگذارند مثلاً به اين دليل كه سخت است!
خب اين ميشود تحريم حكم خدا از روي خودخواهي

اما آنچه خدمتتان عرض كردم اصلاً از جنس تحريم هاي خودخواهانه نيست

به همين دليل مورد 1 ، يعني نفقه را به عنوان نمونه اي از احكام نوشتم كه چون عقلاني و اخلاقي بوده ، استفاده هم ميشود و كسي آن را ترك نمي كند
اما موارد ديگر چون تاثير منفي در زندگي دارند ، عملاً در زندگي ها كنار گذاشته شده اند
پس دليل استفاده نكردن از آن احكام خودخواهي نيست ، بلكه ناكارآمدي اين احكام است

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;825345 نوشت:
زوماً نيست ، اما گويا ميتواند باشد

شرع = اي زن ، براي شير دادن به فرزندت مي تواني مزد بگيري
اخلاق = مادري كه در قبال پول به فرزند خودش شير بدهد مادر اخلاق مداري نيست

شرع = فرزند مال پدر است
اخلاق = زحمات مادر براي فرزند حتي بيشتر از پدر است

شرع = زن ميتواند تا قبل از دريافت مهريه از رابطه زناشويي خودداري كند
اخلاق = چنين رابطه اي كاملاً تهي از عشق است و بيشتر به زنا شبيه است تا عشق دو انسان

شرع = مرد ميتواند دو يا سه يا چهار زن بگيرد
اخلاق = تا زماني كه ضرورتي وجود نداشته باشد استفاده از اين حق معنايش بي مهري به همسر اول است

و........

نكته اينكه در بيشتر موارد كه در بالا عرض كردم ، اگر كسي روش شرعي را انتخاب كند ، مردم كارش را صرفاً "اخلاق نازل" نمي دانند بلكه دقيقاً آن را "خلاف اخلاق" مي دانند


سلام
ظاهرا سوء تفاهمی شده است
منظور ما از اخلاق استحسانات عقلی معطوف به اخلاق نیست بلکه منظور اخلاق دینی است
ما در هر دینی یکسری اوامر و نواهی داریم که در اسلام تحت عنوان فروع عملی نامیده می شوند اغلب این فروع ناظر بر احکام فقهی اند اما برخی اعمال و آداب در تحت عنوان اخلاق اسلامی قرار می گیرند
ما بین این دو مقایسه کرده ایم یعنی بین احکام فقهی و اخلاق اسلامی نه آنچه که تحت عنوان اخلاق در عرف جامعه انسانی وجود دارد
البته آنچه که شما به عنوان اخلاق در تحت احکام فقهی نوشته اید به نظر بنده استحسان عقلی معطوف به اخلاق است
پس
احکام فقهی اسلام اخلاق متنازل و اخلاق اسلامی فقه متعالی است.
یا علیم[/]

Reza-D;825293 نوشت:
ممنون براي مشاركت در بحث
توضيح بيشتر بدهيد لطفاً. آيا مكمل هستند يا متضاد؟ در تعامل هستند يا در تقابل؟

تشكر داداش گل
در اين بحث چندان به دنبال گرفتن پاسخ هاي تئوري و علمي نيستم. مي خواهم رابطهء اين دو را بصورت عملي و اجرايي بررسي كنم و اينكه چه رويكردي نسبت به هم دارند


تشكر "وطاها"ي عزيز
نظر ساير دوستان و كارشناس محترم نيز كم و بيش همين بود

ببين برادر دقيقاً صحبت من در اين بخش است كه فرموديد:اخلاق ميگويد يك عمل بايد منجر به زياد شدن علاقه بشود
اما اين حكم شرعي منجر به كم شدن علاقه خواهد شد
تضاد مد نظر من همين است

با سلام و احترام

اولا
کم شدن یا زیاد شدن علاقه، میتواند غیر اخلاقی باشد.
شما فرض کنید زنی حقش را از همسرش مطالبه میکند
و مرد علاقه اش کم میشود
ایا کم شدن علاقه ی مرد کاری اخلاقی است و منشا الهی دارد یا غیر اخلاقی است و تابع هوای نفس است؟ چرا؟
دوما
آیا اگر مرد طلب زن را بدهد و علاقه ی زن را به خودش زیاد کند اخلاقی تر است یا زن حقش را نطلبد و علاقه ی مرد را نسبت به خودش زیاد کند اخلاقی تر است؟ در حالی که هر دو شرعی هستند و دارای ثواب...

خلاصه اینکه تضادی میان اخلاق و شرع نمی بینم.
ایا میتوانید فعلی را نام ببرید که دارای یکی از این احکام نباشد؟
واجب حرام مستحب مکروه مباح
آیا فعل اخلاقی سراغ دارید که دارای عقاب باشد؟
آیا فعل مستحب یا واجبی سراغ دارید که ثواب نداشته باشد؟

عقاید باورهای دینی هستند.
اخلاق صفات درونی انسان هست. مثل بخل و حسد و ...
احکام اعمال انسان هست یعنی اگر کاری انجام دادی میشه یا واجب یا حرام یا مستحب یا مکروه یا مباح

غیر از این یعنی رفتارهای دینی دو حکم اخلاقی و دینی داشته باشن موازی کاری و پوچ به نظر میرسد. (البته گاهی منظور از اخلاقی همون مستحباته که اخلاق تقسیم بندی بالا نیست گاهی هم منظور رفتار سلیمه در مباح هاست نه مسائلی که چهار حکم دیگه احکام رو داشته باشن)

و طاها;825406 نوشت:
آیا میتوانید فعلی را نام ببرید که دارای یکی از این احکام نباشد؟
واجب حرام مستحب مکروه مباح
اتفاقاً بحث من دقيقاً همين است برادر
اين 5 حكم در تمام عقايد دنيا (كم و بيش) وجود دارد. يك فرد بي دين هم هر فعلي برايش داراي يكي از اين 5 حالت است
براي يك فرد دزد هم دزدي
"حلال" است اما آيا صرف اينكه دزدي داراي يك حكم است ، كافي است؟!
عمل دزد از نظر خودش حلال است اما از نظر اخلاقي
"حرام" است

بحث بر سر اين است كه:
حكمي كه از نظر شرعي فرضاً
"حلال" است آيا ممكن است از نظر اخلاقي "حرام" يا "مكروه" باشد؟
و اگر هست دليلش چيست و چارهء رفع اين تضاد چيست؟

و طاها;825405 نوشت:
شما فرض کنید زنی حقش را از همسرش مطالبه میکند
و مرد علاقه اش کم میشود. آیا کم شدن علاقه ی مرد کاری اخلاقی است و منشا الهی دارد یا غیر اخلاقی است و تابع هوای نفس است؟
خب باز هم داريم به پاسخي ميرسيم كه متاسفانه در اكثر مباحث در نهايت همين پاسخ ارائه داده ميشود. اينكه خدا گفته و ما بايد بگوئيم چشم!
ببين برادر اگر قرار باشد با اين مبنا پيش برويم ، كلاً بايد عقل را تعطيل كنيم
اين حرف هم كه عقلي قبول است كه منطقي باشد (و نه هر عقلي) درست است اما به اين شرط كه باز منظور نهايي تعطيلي عقل نباشد!
يعني نگوئيم آن عقلي قبول است كه كلاً نظري ندهد

حالا شما فرض كنيد در يك كشور به يك زن حق بدهند كه هر وقت دلش خواست با هر مردي كه خوشش آمد رابطه ج.ن.س.ي داشته باشد
حالا زني ، مرد نامحرمي را مي بيند و به او ميل پيدا ميكند و از شوهرش طلب اين حق را ميكند و شوهر از اينكه زن حقش را خواسته ، علاقه اش به زن كم ميشود
بعد ما بگوئيم عمل مرد كه بخاطر اينكه زنش حق خود را طلب كرده به زنش بي علاقه شده ، غير اخلاقي است!

اين مثال نيست برادر گرامي ، همين الان اگر در غرب مردي به زنش بگويد در برخورد با نامحرم حدود را رعايت كن ، خواهند گفت كه عمل اين مرد غيراخلاقي است. چرا؟

"چون دارد همسرش را از حق طبيعي او محروم ميكند"

پس بحث اصلي بر سر تعريف حق است
بحث سر اين است كه آيا آن حق كه به زن (يا مرد) داده شده ، عقلاني ، صحيح و اخلاقي هست يا نيست؟

در پست بعد نكات ديگري را خواهم گفت

و طاها;825405 نوشت:
فرض کنید زنی حقش را از همسرش مطالبه میکند
عرض شد بحث بر روي مطالبه يا عدم مطالبهء حق نيست بلكه بر روي خود حق است
اگر پست 110 را مي ديديد احتمالاً منظور بنده بهتر برايتان مشخص ميشد
مجدداً برايتان مينويسم:

احكامي كه معقول ، كاربردي و اخلاقي است همگي اجرا ميشوند
موارد زير در زندگي ها اجرا ميشود و از سوي هر دو گروه زن و مرد پذيرفته شده هستند
در بين آنها برخي احكام را مي بينيد و برخي را خير:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد و كار داخل با زن (بطور كلي)
3 - زن اگر در آمدي دارد ، در مخارج خانه به شوهر كمك كند
4 - مرد اگر وقت دارد ، در امور خانه به زن كمك كند
5 - اصل بر تك همسري باشد مگر در شرايط خاص

حالا بيائيم يك زندگي بر اساس احكام را در نظر بگيريم:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد كار داخل هم با مرد باشد (يا خودش انجام بدهد يا خدمتكار بگيرد)
3 - زن تمام درآمدش را فقط براي خودش خرج كند
4 - مرد هر وقت كه دلش بخواهد برود يك زن ديگر بگيرد

انصافاً كداميك را زندگي شيرين ميدانيد؟
آنجا كه اخلاق حاكم است يا آنجا كه شرع حاكم است؟


البته من به اين نكته هم دقت دارم كه ممكن است مردم روزي بخواهند نماز را هم كنار بگذارند مثلاً به اين دليل كه سخت است!
خب اين ميشود تحريم حكم خدا از روي خودخواهي

اما آنچه خدمتتان عرض كردم اصلاً از جنس تحريم هاي خودخواهانه نيست

به همين دليل مورد 1 ، يعني نفقه را به عنوان نمونه اي از احكام نوشتم كه چون عقلاني و اخلاقي بوده ، استفاده هم ميشود و كسي آن را ترك نمي كند
اما موارد ديگر چون تاثير منفي در زندگي دارند ، عملاً در زندگي ها كنار گذاشته شده اند
پس دليل استفاده نكردن از آن احكام خودخواهي نيست ، بلكه ناكارآمدي اين احكام است

نتيجه اينكه:
اگر زن به شوهرش بگويد به من نفقه بده
(طلب حق) و شوهرش به اين دليل علاقه اش به او كم بشود ، يك عقل سليم حق را به زن خواهد داد و كم شدن علاقهء مرد غيرمعقول است
اما اگر زن به شوهرش بگويد من در خانه دست به سياه و سفيد نمي زنم
(طلب حق) ، كسي اين عمل را اخلاقي نمي داند و همه به زن خرده خواهند گرفت

هر دو عمل زن طلب حق است اما يكي معقول است و ديگري غيرمعقول
حتي علماي دين درمورد حق نفقه گر چه توصيه مي كنند زن ، شوهر را تحت فشار نگذارد ، اما هرگز به زن نميگويند كلاً نفقه نگير
ولي درمورد حق كار نكردن در خانه ، توصيه اكيد مي كنند كه زن در خانهء شوهر كار كند و به امور خانه برسد

چرا درمورد حق اول كسي توصيه به ناديده گرفتن حق نميكند ، اما درمورد حق دوم همه توصيه ميكنند كه اگر زن اين حق را ناديده بگيرد بهتر است؟

محی الدین;825394 نوشت:
منظور ما از اخلاق استحسانات عقلی معطوف به اخلاق نیست
اما منظور من همين است
مي خواهم شرع را با اخلاق عقلي (البته عقلي كه خودخواهانه نباشد) تطبيق بدهيم

قابل توجه تمام دوستان گرامي حاضر در تاپيك:

بخاطر آوردن مثال ، بحث ناخواسته به سمت حقوق زن و شوهر پيش رفت
گر چه اين هم جزء موارد مد نظر بنده ست ، اما منظور من صرفاً پرداختن به حقوق زن و شوهر نيست
صحبت من تمام احكام و تمام اخلاق را شامل ميشود و هدف من بررسي آن بخش از احكام است كه به نظر من با اخلاق در تضاد است

Reza-D;825376 نوشت:
سلام
عالي شروع كرديد (احسنت @};-)

فرقي نميكند. اين موضوعات براي هر دو گروه زن و مرد غير اخلاقي است. دليلش هم اينكه تقريباً هيچكدام اجرا نميشوند! ضمناً ممكن است زن يا مردي از حقوقي كه دارد خوشش بيايد ، اما اين خوش آمدن دليل بر اين نيست كه دارد اين حقوق را از نظر اخلاقي تاييد ميكند. وقتي ميگوئيم عملي اخلاقي/غيراخلاقي است ، يعني آن را با يك عقل منصف بسنجيم ، نه از نگاه شخص محق كه احتمالاً نگاهي خودخواهانه خواهد بود

شما ببينيد احكامي كه معقول ، كاربردي و اخلاقي است همگي اجرا ميشوند
موارد زير در زندگي ها اجرا ميشود و از سوي هر دو گروه زن و مرد پذيرفته شده هستند
در بين آنها برخي احكام را مي بينيد و برخي را خير:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد و كار داخل با زن (بطور كلي)
3 - زن اگر در آمدي دارد ، در مخارج خانه به شوهر كمك كند
4 - مرد اگر وقت دارد ، در امور خانه به زن كمك كند
5 - اصل بر تك همسري باشد مگر در شرايط خاص

حالا بيائيم يك زندگي بر اساس احكام را در نظر بگيريم:

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد كار داخل هم با مرد باشد (يا خودش انجام بدهد يا خدمتكار بگيرد)
3 - زن تمام درآمدش را فقط براي خودش خرج كند
4 - مرد هر وقت كه دلش بخواهد برود يك زن ديگر بگيرد

انصافاً كداميك را زندگي شيرين ميدانيد؟
آنجا كه اخلاق حاكم است يا آنجا كه شرع حاكم است؟


البته من به اين نكته هم دقت دارم كه ممكن است مردم روزي بخواهند نماز را هم كنار بگذارند مثلاً به اين دليل كه سخت است!
خب اين ميشود تحريم حكم خدا از روي خودخواهي

اما آنچه خدمتتان عرض كردم اصلاً از جنس تحريم هاي خودخواهانه نيست

به همين دليل مورد 1 ، يعني نفقه را به عنوان نمونه اي از احكام نوشتم كه چون عقلاني و اخلاقي بوده ، استفاده هم ميشود و كسي آن را ترك نمي كند
اما موارد ديگر چون تاثير منفي در زندگي دارند ، عملاً در زندگي ها كنار گذاشته شده اند
پس دليل استفاده نكردن از آن احكام خودخواهي نيست ، بلكه ناكارآمدي اين احكام است

باسلام
چرا گفتم از دیدگاه چه کسی
از دیدگاه زن و احکام مرتبط بهش چرا که براش شیرین نخواهد بود
حالا از طرف آقایان نمی تونم نظر بدم
یک مثال
یک فردی در یه شرکتی کار میکنه حق و حقوقش اینه که بیمه شده باشه حداقل حقوق طبق قانون کار بگیره حق مسکن و فرزند و و...
حال کار فرما وضعیت مالی شرکتش بهم ریخته
آیا این فرد حقش رو بخواد یا نه ؟
چون کارفرما ناراحت میشه ؟
در هر صورت اگر این فرد از نظر اخلاقی از حق و حقوقش تو اون ماه گذشته
دلیل بر نا کارآمدی اون حق نبوده
بلکه کارفرما مدیریت نکرده
این فرد هم طبق وضعیتش یا اخلاقی برخورد میکنه یا مثلا بدهی داره میره با کارفرما صحبت میکنه بدون شکایت حقش رو مطالبه میکنه یا روش دیگه
تو مثالی که تو پست اول زدم
شما در بخش اخلاقی گویا قسمت خلاقیت شماست
مثلا بنده میتونستم به اجبار از استاد بخوام آلبوم رو با بقیه آلبومها مقایسه کنه تا فقط بنده نمره بالا بگیرم
ولی چون در انجام کار اضافی برای بنده اجباری نبوده پس درخواست این موضوع اخلاقی نبود
برای شما سقفی مشخص شده
و محدود به اون نیستید جای مانور دارید
مثالی که برای اجاره منزل زدید که از نظر اخلاقی درصد کمی رو از مستاجر گرفت ممکنه فردی اصلا اجاره نگیره یکی بیست درصد بگیره
پس اون بخش اخلاقی برای مانور افراد
سقف احکام ،حق و حقوق و بخش اخلاقی بخش خلاقیت شماست و کاملا اختیاری
یک زن براش زندگی شیرینتر هست اگر دست به سیاه و سفید نزنه به قول شما آقایان و فقط دغدغه خوب شوهرداری داشته باشه نه نظافت
در هر صورت اگر ما خودخواهانه یا بالاجبار به علت شرایط نمیتوانیم یعنی تلاش نمی‌کنیم احکام عملی بشه دیگه این تنبلی و خودخواهی ماست
چرا یک زن نیاز مردش رو درک نکنه که حکمی که برای داشتند چند همسر مطابق با خواست مرد هم هست
یا دادن نفقه توسط مرد چون واقعا در توان مرد هست باتوجه به ویژگی هایی که خدا در او قرار داده
و...
بنده کارشناس نیستم کاملا نظرات شخصی هست
یاحق

سلام به شما
ممنون كه در بحث شركت مي كنيد گل

اللیل والنهار;825548 نوشت:
چرا گفتم از دیدگاه چه کسی
از دیدگاه زن و احکام مرتبط بهش چرا که براش شیرین نخواهد بود
حالا از طرف آقایان نمی تونم نظر بدم

بنده هم عرض كردم از نگاه اخلاق مدار كه دو طرف را ببيند نه فقط يك طرف را
آن شيريني كه ميفرمائيد را بايد با ديد منصفانه نگاه كنيم نه ديد خودبينانه. قرار نيست ما صرفاً از نگاه يك نفر به موضوع نگاه كنيم

جناب "وطاها" هم نظري تقريباً مشابه نظر شما داده بودند. توضيحاتي كه خدمت ايشان گفتم را مطالعه بفرمائيد
پست شماره
115 و 116 كه پست 116 همان مطلبي است كه خطاب به شما گفتم ولي با مقداري توضيح در انتها

اما همان مثالي كه زديد ، كارگر و كارفرما:

اللیل والنهار;825548 نوشت:
یک مثال
یک فردی در یه شرکتی کار میکنه حق و حقوقش اینه که بیمه شده باشه حداقل حقوق طبق قانون کار بگیره حق مسکن و فرزند و و...
حال کار فرما وضعیت مالی شرکتش بهم ریخته
آیا این فرد حقش رو بخواد یا نه ؟
چون کارفرما ناراحت میشه ؟
در هر صورت اگر این فرد از نظر اخلاقی از حق و حقوقش تو اون ماه گذشته
دلیل بر نا کارآمدی اون حق نبوده
بلکه کارفرما مدیریت نکرده
در همين مثال ، فرض كنيد چنين حقي براي كارگر در نظر بگيرند: "كارفرما موظف است به كارگر مزد بدهد ولي كارگر هيچ وظيفه اي در قبال كار براي كارفرما ندارد"
آيا چيزي شيرين تر از اين هست كه كار نكني و مزد بگيري؟
حالا صرف اينكه براي كارگر شيرين است ، دليل كافي براي درستي آن است؟

همانطور كه صرف بد آمدن يك طرف براي اداي حق ، دليل بر باطل بودن آن حق نيست
صرف خوش آمدن يك طرف نيز دليل بر صحت حق نيست
مبناي ما در اين بحث

"اخلاق منصفانه و منطقي" است

Reza-D;825539 نوشت:
اما منظور من همين است
مي خواهم شرع را با اخلاق عقلي (البته عقلي كه خودخواهانه نباشد) تطبيق بدهيم

با سلام
اخلاق مصطلح ( نه اخلاق اسلامی) از آنجا که مبتنی بر احساسات عامه و استحسانات عقلی ظاهری است هیچ رابطه منضبطی با اخلاق اسلامی یا تعالیم فقهی ندارند هرچند می توان اشتراکاتی بین آنها یافت اما نه اشتراک منضبط قانون مند. دلیل آن هم این است که این نوع اخلاق از فرهنگ سنن آداب و عرف زمان هر جامعه به تناسب خود تاثیر می پذیرد و با تنوع فرهنگها متنوع می شود. مثلا مطلبی درمورد خندان بودن دیدم و واقعا تعجب کردم که خندان بودن در فرهنگهای مختلف معانی اخلاقی مختلفی دارد. مثلا روسها آنرا سبکسری و نشانه ریاکاری می دانند. ما ایرانیها نشان خوش اخلاقی می دانیم. آلمانیها طور دیگری به خندان بودن نگاه می کنند. این یک شاهد مثال بود تا بدانیم که امور اخلاقی به حسب فرهنگها متفاوت هستند. بنابر این بحث از رابطه اخلاق با احکام فقهی با یک سوال ابتدایی مواجه است که :
اصولا مگر اخلاقیات یکسانی می توان یافت تا با احکام فقهی مقایسه شود ؟
با توجه به مطلب قبل پاسخ منفی است
پس باید بگوییم : منظورتان از اخلاق ، اخلاق در کدام فرهنگ است ؟
ظاهرا جواب ، اخلاق مردم ایران است
اما بازهم توافق کاملی بین ایرانیان در این مورد وجود ندارد
حال بالفرض هم که باشد چون امر منضبط قانون مندی نیست ارزش بررسی ندارد
چه بسا هر فردی یا شهری یا قومی یکسری معیارهای اخلاقی خاص خودش را داشته باشد و بخواهد با آن مسائل فقهی را بررسی کند
و این اصلا درست نیست چون نتیجه بحث فقط به درد خود آنها می خورد چون دیگران ملاکهای اخلاقی دیگری دارند. یک طرف قیاس ثابت نیست سیال است و یک چیز سیال را با یک چیز ثابت نمی توان مقایسه کرد.یک چیز قانونمند را با یک چیز غیر قانونمند نمی توان سنجید.
نتیجه نهایی این است که اگر منظورتان از اخلاق همان است که فرمودید این بحث یا نتیجه ندارد یا نتیجه قابل اعتمادی ندارد
والسلام
یا علیم

محی الدین;825567 نوشت:
اگر منظورتان از اخلاق همان است که فرمودید این بحث یا نتیجه ندارد یا نتیجه قابل اعتمادی ندارد
اختلاف نظرات در بحث اخلاق حرف معقولي است گل
اما باز با اين نگاه قاطع شما ، به همان نتيجه اي ميرسيم كه من از آن گريزان هستم. اينكه:
"بشر كلا نمي فهمد و اين ها حرف خداست و تو فقط بايد بگويي چشم"
مگر نه اينكه ميگويند احكام اسلام عقلاني هم هست؟ خب اگر قرار است عقل ملاك نباشد ، بيان آن حرف هم معنا ندارد

شما مي توانيد در مقابل دلايل من كه براي دفاع از اخلاق عمومي و عرفي ارائه ميكنم ، متقايلاً دليل اقامه كنيد
آراء مختلف در اين زمينه را به چالش بكشيد و آنها هم شما را ، تا مشخص بشود كداميك استدلال قوي تري دارند
ضمن اينكه اگر صحت دين را از همان ابتدا فرض نگيريم

(كاري كه تقريباً تمام شركت كنندگان در بحث دارند انجام ميدهند) آن وقت نظر دين نيز خود ميشود يكي از همين آراء مختلف

اما صرف نظر از نكته اي كه اشاره كردم ، حتي اگر با اخلاق اسلامي هم نگاه كنيم باز به تضاد بين اخلاق و احكام در برخي موارد ميرسيم
به شرط آنكه از جملهء

"اخلاق در اسلام يعني رعايت احكام" استفاده نكنيم

نقطهء كليدي براي ادعايم اين سه مورد است:

1 - اگر اين احكامي كه مد نظر من است ، كاربردي ، مفيد ، عقلاني و اخلاقي هستند ، چرا تقريباً هيچكس آنها را اجرا نميكند؟ براي نمونه يك بار در جمع خانمها موضوع جلوگيري از نزديكي شوهر تا زمان دريافت مهريه را مطرح كردم ، دقيقاً حالشان به هم خورد!! دقت كنيد خود خانمها از چنين حكمي حالشان به هم خورد نه آقايان. يكي ميگفت مگر ميخواهيم مزد زنا بگيريم؟! يكي ديگر ميگفت اين توهين به شخصيت زن است ، يكي ديگر ميگفت اين حرف با ادعاي دين كه ميگويند هدفش ايجاد عشق بين زن و شوهر است در تضاد است چون هيچ شباهتي به يك كار عاشقانه ندارد و......

2 - چرا به ساير احكام ايراد گرفته نميشود؟ كدام زن را ديده ايد كه از مديريت شوهرش بدش بيايد يا كدام مرد را ديده ايد كه بخواهد زنش نفقهء او را بدهد؟ (كاري به استثنائات ندارم) آيا جز اين است كه اين احكام عقلاني و اخلاقي هستند؟ مثلاً تا به حال ديده ايد كه مردي براي زنش مانتو بخرد بعد زن فرياد بزند كه اين چه كاريه؟! تو به من توهين كردي!! دقيقاً برخلاف حقي كه در شماره 1 گفتم

3 - چرا حتي خود دين ، از معصومين(ع) بگيريد تا مبلغين و روحانيون ، توصيه ميكنند براي شيرين شدن زندگي اين احكام را ناديده بگيريد؟ كدام احكام را ميگويد؟ دقيقاً همان هايي كه عموم مردم از آنها استقبال نكرده اند. دقت كنيد كاري به استقبال هاي منفعت طلبانه ندارم. مثلاً در بحث مهريه خب خيلي از خانمها خوششان ميايد. يا در بحث چند همسري خيلي از آقايان خوششان ميايد. اما از ديد اخلاق منصفانه ، هر دوي اين احكام در جامعه با عدم استقبال مواجه شده اند و جالب اينكه دقيقاً همين ها را در دين توصيه ميكنند كه تا جاي ممكن انجام ندهيد چون زندگي تلخ ميشود!!

Reza-D;825566 نوشت:
سلام به شما
ممنون كه در بحث شركت مي كنيد گل


بنده هم عرض كردم از نگاه اخلاق مدار كه دو طرف را ببيند نه فقط يك طرف را
آن شيريني كه ميفرمائيد را بايد با ديد منصفانه نگاه كنيم نه ديد خودبينانه. قرار نيست ما صرفاً از نگاه يك نفر به موضوع نگاه كنيم

جناب "وطاها" هم نظري تقريباً مشابه نظر شما داده بودند. توضيحاتي كه خدمت ايشان گفتم را مطالعه بفرمائيد
پست شماره
115 و 116 كه پست 116 همان مطلبي است كه خطاب به شما گفتم ولي با مقداري توضيح در انتها

اما همان مثالي كه زديد ، كارگر و كارفرما:

در همين مثال ، فرض كنيد چنين حقي براي كارگر در نظر بگيرند:"كارفرما موظف است به كارگر مزد بدهد ولي كارگر هيچ وظيفه اي در قبال كار براي كارفرما ندارد"
آيا چيزي شيرين تر از اين هست كه كار نكني و مزد بگيري؟
حالا صرف اينكه براي كارگر شيرين است ، دليل كافي براي درستي آن است؟

همانطور كه صرف بد آمدن يك طرف براي اداي حق ، دليل بر باطل بودن آن حق نيست
صرف خوش آمدن يك طرف نيز دليل بر صحت حق نيست
مبناي ما در اين بحث

"اخلاق منصفانه و منطقي" است

سلام مجدد
شما وارد یک کاری شدید با قرارداد مشخص
کارفرما این حق را دارد کارگر این حق را دارد
باتوجه به این قرارداد وارد کار شدید
حال کارفرما دوست نداره حقوق کارگر رو بدهد کارگر دوست نداره کار کنه
آیا این دوست نداشته در اون قرار داد خللی ایجاد میکنه
پس عاقلانه اینه شما با یک قرار داد وارد یک کار شدید
حال اگر قبول ندارید پس چرا مشغول به کار شدید
اینجا شما میگید شیرینی دو طرفه باشه بله باشه
در شرایط عادی هم شیرین هست من برای کارفرما کار میکنم و حقوق میگیرم ( منبع درامد برای هر دو)
حال میخواهیم شیرینتر بکنیم
میام کاری میکنم تولید بیشتر بشه و کارفرما حقوق بیشتر میده
این قسمت دیگه تو قرارداد نیست
[/HR]شما در مورد حقوق زن کار نکردند در منزل رو گویا مساوی کردید با این که کارفرما حقوق بده ولی کارگر کار نکنه
در حالی که زنی که تا برگشتن مردش به خانه مشغول شستشو و...
بوده مسلما وقتی مرد با یه فرد بد بوی کثیف از انجام دادن کارهای خونه مواجه شد نباید ناراحت بشه چون اینم جز شیرینی هست پس چرا به جای خوشحالی حقش رو مطالبه میکنه میگه زن من وقتی میرم خونه بوی عرق میده حال و حوصله خوش رفتاری با من رو نداره و...
اگر میگه زن به سیاه و سفید دست نزن تا وقتی مردش میاد وقت رسیدن به خودش حال و حوصله خوش آمد گویی به همسرش رو داشته باشه
چون کار زن اینه

اللیل والنهار;825576 نوشت:
حال اگر قبول ندارید پس چرا مشغول به کار شدید
چون مجبورم!
مگر گزينه دومي هم دارم و استفاده نمي كنم؟

اينكه

"همين است ديگر راهي هم نداريم" كه پاسخ سوال من نميشود خواهر گرامي

اللیل والنهار;825576 نوشت:
شما در مورد حقوق زن کار نکردند در منزل رو گویا مساوی کردید با این که کارفرما حقوق بده ولی کارگر کار نکنه
نه فقط يك شباهت ظاهري بود
مي خواستم نشان دهم كه يك حق ممكن است خوشايند باشد ولي لزوماً اخلاقي و عقلاني نيست

اللیل والنهار;825576 نوشت:
مسلما وقتی مرد با یه فرد بد بوی کثیف از انجام دادن کارهای خونه مواجه شد نباید ناراحت بشه
يعني مرد كه ميرود بيرون كار ميكند و كثيف و بدبو به خانه ميايد ، زن خيلي خوشش ميايد؟!
مرد هم از سر كار كه مي آيد خسته است و بي حوصله ، پس بگوئيم ديگر كار نكند؟ خير ، بلكه مقداري استراحت ميكند ، دوشي ميگيرد ، غذايي ميخورد و بعد ديگر در خدمت خانواده است
فرض كنيد مردي ساعت 3 بعد از ظهر از سر كار به خانه ميايد. زن ميتواند دو ساعت زودتر دست از كار بكشد و به خودش برسد و سر موقع و با ظهري مناسب از شوهر استقبال كند

ضمناً يك سوال براي من پيش آمده:
چطور است كه زن مي تواند براي خودش كار كند و درآمد داشته باشد؟! الان خيلي از خانمهاي مذهبي هم شاغل هستند
كار توي خانه باعث خستگي ، بدبويي و بي حوصلگي ميشود ، آن وقت كار در بيرون خانه و در تقابل با افراد مختلف باعث اينها نميشود؟!

Reza-D;825580 نوشت:
چون مجبورم!
مگر گزينه دومي هم دارم و استفاده نمي كنم؟

اينكه

"همين است ديگر راهي هم نداريم" كه پاسخ سوال من نميشود خواهر گرامي

نه فقط يك شباهت ظاهري بود
مي خواستم نشان دهم كه يك حق ممكن است خوشايند باشد ولي لزوماً اخلاقي و عقلاني نيست

يعني مرد كه ميرود بيرون كار ميكند و كثيف و بدبو به خانه ميايد ، زن خيلي خوشش ميايد؟!
مرد هم از سر كار كه مي آيد خسته است و بي حوصله ، پس بگوئيم ديگر كار نكند؟ خير ، بلكه مقداري استراحت ميكند ، دوشي ميگيرد ، غذايي ميخورد و بعد ديگر در خدمت خانواده است
فرض كنيد مردي ساعت 3 بعد از ظهر از سر كار به خانه ميايد. زن ميتواند دو ساعت زودتر دست از كار بكشد و به خودش برسد و سر موقع و با ظهري مناسب از شوهر استقبال كند

ضمناً يك سوال براي من پيش آمده:
چطور است كه زن مي تواند براي خودش كار كند و درآمد داشته باشد؟! الان خيلي از خانمهاي مذهبي هم شاغل هستند
كار توي خانه باعث خستگي ، بدبويي و بي حوصلگي ميشود ، آن وقت كار در بيرون خانه و در تقابل با افراد مختلف باعث اينها نميشود؟!


شما مجبور بودید مسلمان باشید
هیچ زنی خوشش نمیاد مردش بشینه خونه، خوش بو باشه به فکر رفاه خانواده نباشه ( که عاقلانه هست این بیرون بودن از خانه = کثیف بودن خسته شدن و... خواهد بود )
و هیچ مردی دوست نداره زنش بیرون کار کنه اگر با این کار آرامش زندگیش رو بهم بزنه
کار و دراومد زن نباید برای حق حقوق مرد مشکلی ایجاد کنه که در این صورت اهم از مهم خواهد شد
شما که یه فردی که کلا کاری انجام نداده با فردی که ۲ ساعت زودتر دست از کار کشیده رو یکی نمیدونید

اللیل والنهار;825586 نوشت:
شما مجبور بودید مسلمان باشید
همان ماجرايي كه با ساير دوستان در اين تاپيك دارم

سوال:
چرا در اسلام قاتل را اعدام ميكنند؟

پاسخ (به روش شما):
يا برو پيرو يك دين ديگر بشو يا اگر مسلمان هستي بايد بپذيري!

اگر بخواهيم اينطوري بحث كنيم فايده اي ندارد خواهر گرامي. ما ميخواهيم احكام و رابطهءآنها با اخلاق را بررسي كنيم
انتظار دارم دلايل خودتان را بفرمائيد نه اينكه سريع ارجاع بدهيد به خدا و دين
مثلاً همين دليل كثيف و بدبو بودن زن كه آورديد ، گر چه من دارم نظر متفاوتي ميدهم ، اما براي بحث من مفيد بود چون بالاخره دليل خودتان را آورديد
من هم همين انتظار را از شما و ساير دوستان دارم خواهر بزرگوار

اللیل والنهار;825586 نوشت:
هیچ مردی دوست نداره زنش بیرون کار کنه اگر با این کار آرامش زندگیش رو بهم بزنه
احسنت به شما
پس همين مرد اگر ديد كار خانه باعث ميشود همسرش توان كافي براي رسيدگي به او را نداشته باشد ، ديگر اجازه نميدهد در خانه كار كند. به همين سادگي

اما خواهر محترم بحث اصلاً جور ديگري است
موضوع آوردن آب از چشمه يا درو كردن گندم نيست كه به بحث خستگي بپردازيم
بحث اين است كه زن حتي وظيفه ندارد يك ليوان آب دست شوهرش بدهد!

سوالي از شما مي پرسم انصافاً پاسخ بدهيد
قبول داريد كه اكثر خانمها دارند كار خانه را انجام ميدهند؟
باز قبول داريد خيلي از خانمها شاغل هستند؟
خب آيا تمام آنها از وظايفشان باز مانده اند؟

بله هستند عده اي از خانمها كه زياده روي ميكنند و از خانه و زندگي باز مي مانند
اما دليلباز ماندن اينها از زندگي ،

"زياده روي" در شغل و كاركردن است ، نه در اصل شاغل بودن يا كار كردن
ضمن اينكه اين موضوع مختص به خانمها نيست ، يك آقا هم اگر زياد به كارش بپردازد همين عارضه برايش پيش ميايد
(البته درمورد خانمها جدي تر است)

Reza-D;825599 نوشت:
همان ماجرايي كه با ساير دوستان در اين تاپيك دارم

سوال:
چرا در اسلام قاتل را اعدام ميكنند؟

پاسخ (به روش شما):
يا برو پيرو يك دين ديگر بشو يا اگر مسلمان هستي بايد بپذيري!

اگر بخواهيم اينطوري بحث كنيم فايده اي ندارد خواهر گرامي. ما ميخواهيم احكام و رابطهءآنها با اخلاق را بررسي كنيم
انتظار دارم دلايل خودتان را بفرمائيد نه اينكه سريع ارجاع بدهيد به خدا و دين
مثلاً همين دليل كثيف و بدبو بودن زن كه آورديد ، گر چه من دارم نظر متفاوتي ميدهم ، اما براي بحث من مفيد بود چون بالاخره دليل خودتان را آورديد
من هم همين انتظار را از شما و ساير دوستان دارم خواهر بزرگوار

احسنت به شما
پس همين مرد اگر ديد كار خانه باعث ميشود همسرش توان كافي براي رسيدگي به او را نداشته باشد ، ديگر اجازه نميدهد در خانه كار كند. به همين سادگي

اما خواهر محترم بحث اصلاً جور ديگري است
موضوع آوردن آب از چشمه يا درو كردن گندم نيست كه به بحث خستگي بپردازيم
بحث اين است كه زن حتي وظيفه ندارد يك ليوان آب دست شوهرش بدهد!

سوالي از شما مي پرسم انصافاً پاسخ بدهيد
قبول داريد كه اكثر خانمها دارند كار خانه را انجام ميدهند؟
باز قبول داريد خيلي از خانمها شاغل هستند؟
خب آيا تمام آنها از وظايفشان باز مانده اند؟

بله هستند عده اي از خانمها كه زياده روي ميكنند و از خانه و زندگي باز مي مانند
اما دليلباز ماندن اينها از زندگي ، "زياده روي" در شغل و كاركردن است ، نه در اصل شاغل بودن يا كار كردن
ضمن اينكه اين موضوع مختص به خانمها نيست ، يك آقا هم اگر زياد به كارش بپردازد همين عارضه برايش پيش ميايد
(البته درمورد خانمها جدي تر است)

منظور بنده اینه شما برای هر کاری اول یک چهارچوب کلی دارید
بعد براش تبصره میارید
شما کار میکنید دستمزد می‌گیرید
میتوانید کار کنید و دستمزد نگیرید ؟
اصلا زن و فرزندی ندارید برای خوراک و پوشاک خودتان
کار در منزل با دستمزد شیر دادن پخت و پز دادن آب دست شوهر دادن با دستمزد
نه نیاز به کار بیرون از خانه نداره در تقابل با افراد دیگر نیست
مرد آمد خانه خسته و کثیف زن هم وقتی کار خانه انجام داد خسته و کثیف
هر دو نظافت میکنند و در خدمت خانواده هستند
کاملا شرعی و شیرین
اما مرد خانه توان دادند دستمز برای کار زن در خانه نداره زن از نظر اخلاقی مطالبه دستمزد نمیکنه این دلیل بر خوشایند نبودن حق شرعی هست؟
پس این مرد به کار کردن زنش بیرون از خانه باید خوشحال باشه حتی اگر در تقابل با دیگران باشه حتی اگر آرامشش رو بهم بزنه
نمیدونم میتونم منظورم رو برسونم

Reza-D;825530 نوشت:
بحث بر سر اين است كه:
حكمي كه از نظر شرعي فرضاً
"حلال" است آيا ممكن است از نظر اخلاقي "حرام" يا "مكروه" باشد؟
و اگر هست دليلش چيست و چارهء رفع اين تضاد چيست؟

حکمی که از نظر شرعی فرضا واجب است آیا ممکن است از نظر اخلاقی مستحب یا مباح یا مکروه یا حرام باشد ؟

حکمی که از نظر شرعی فرضا حرام است آیا ممکن است از نظر اخلاقی مستحب یا مباح یا مکروه یا واجب باشد ؟

حکمی که از نظر شرعی مکروه است آیا ممکن است از نظر اخلاقی مستحب یا مباح یا حرام یا واجب باشد ؟

حکمی که از نظر شرعی مستحب است آیا ممکن است از نظر اخلاقی مکروه یا واجب یا حرام یا مباح باشد ؟

و ...

خیر برادر

چون احکام شرع که همگی اخلاقی هستند، خود درگیری ندارند.

اما همانطور که در پست ابتدایی گفتم

ممکن است عقلی تشخیصی بدهد که با شرع سازگار نباشد

که در این موضوع به آن پرداختم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55573&page=3

یا ممکن است مجتهدان و اصولیین درست تشخیص ندادند

که در صورتی که عقل با شرع در تضاد قرار گیرد دو راه در پیش داریم. ( البته با این فرض که عقل ما درست نتیجه گرفته است )

یا آن شرع، شرع واقعی نیست و متوجه می شویم مثلا فلان مکروه در واقع حرام بوده است شرعا

یا انکه متوجه می شویم شرع کذب است و دین اسلام دروغ است. کاری که کفار می کنند.

Reza-D;825530 نوشت:
پس بحث اصلي بر سر تعريف حق است
بحث سر اين است كه آيا آن حق كه به زن (يا مرد) داده شده ، عقلاني ، صحيح و اخلاقي هست يا نيست؟

این بر می گردد به حسن و قبح عقلی و شرعی و فلسفه اخلاق که فعلا به همان لینک ( پست قبلی ) اکتفا می کنم.

Reza-D;825537 نوشت:
1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد و كار داخل با زن (بطور كلي)
3 - زن اگر در آمدي دارد ، در مخارج خانه به شوهر كمك كند
4 - مرد اگر وقت دارد ، در امور خانه به زن كمك كند
5 - اصل بر تك همسري باشد مگر در شرايط خاص

1 - نفقهء زن بر عهدهء مرد باشد
2 - كار بيرون با مرد باشد كار داخل هم با مرد باشد (يا خودش انجام بدهد يا خدمتكار بگيرد)
3 - زن تمام درآمدش را فقط براي خودش خرج كند
4 - مرد هر وقت كه دلش بخواهد برود يك زن ديگر بگيرد

ناكارآمدي اين احكام است

اول شما مشخص کنید هر گزینه چه حکمی از نظر شرعی دارد بعد راجع به ناکارامدی آن بحث می کنیم.

مثلا کار زن در خانه از روی استحباب است یا وجوب ؟

کمک مرد به زن از روی استحباب است یا وجوب ؟

زن که تمام درامدش را برای خودش خرج می کند کار مباحی انجام داده است یا مکروه یا مستحب ؟

مردی که چند زن می گیرد کار مستحب انجام داده یا مکروه یا مباح ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;825575 نوشت:
قطهء كليدي براي ادعايم اين سه مورد است:

1 - اگر اين احكامي كه مد نظر من است ، كاربردي ، مفيد ، عقلاني و اخلاقي هستند ، چرا تقريباً هيچكس آنها را اجرا نميكند؟ براي نمونه يك بار در جمع خانمها موضوع جلوگيري از نزديكي شوهر تا زمان دريافت مهريه را مطرح كردم ، دقيقاً حالشان به هم خورد!! دقت كنيد خود خانمها از چنين حكمي حالشان به هم خورد نه آقايان. يكي ميگفت مگر ميخواهيم مزد زنا بگيريم؟! يكي ديگر ميگفت اين توهين به شخصيت زن است ، يكي ديگر ميگفت اين حرف با ادعاي دين كه ميگويند هدفش ايجاد عشق بين زن و شوهر است در تضاد است چون هيچ شباهتي به يك كار عاشقانه ندارد و......

2 - چرا به ساير احكام ايراد گرفته نميشود؟ كدام زن را ديده ايد كه از مديريت شوهرش بدش بيايد يا كدام مرد را ديده ايد كه بخواهد زنش نفقهء او را بدهد؟ (كاري به استثنائات ندارم) آيا جز اين است كه اين احكام عقلاني و اخلاقي هستند؟ مثلاً تا به حال ديده ايد كه مردي براي زنش مانتو بخرد بعد زن فرياد بزند كه اين چه كاريه؟! تو به من توهين كردي!! دقيقاً برخلاف حقي كه در شماره 1 گفتم

3 - چرا حتي خود دين ، از معصومين(ع) بگيريد تا مبلغين و روحانيون ، توصيه ميكنند براي شيرين شدن زندگي اين احكام را ناديده بگيريد؟ كدام احكام را ميگويد؟ دقيقاً همان هايي كه عموم مردم از آنها استقبال نكرده اند. دقت كنيد كاري به استقبال هاي منفعت طلبانه ندارم. مثلاً در بحث مهريه خب خيلي از خانمها خوششان ميايد. يا در بحث چند همسري خيلي از آقايان خوششان ميايد. اما از ديد اخلاق منصفانه ، هر دوي اين احكام در جامعه با عدم استقبال مواجه شده اند و جالب اينكه دقيقاً همين ها را در دين توصيه ميكنند كه تا جاي ممكن انجام ندهيد چون زندگي تلخ ميشود!!


سلام
بحث ما در ماهیت احکام فقهی و اخلاقی دین نبود بلکه در ماهیت اخلاق عرفی بود و اینکه ضابطه مند نیست . هر فرد هر شهر و هر کشور و ملتی نگاههای خاص خود را دارند لذا اخلاق عرفی شدیدا متغیر و سیال است و نمی توان آنرا در قیاس با چیزی بکار برد. اما قوانین و اخلاق دینی بر فرهنگ عام و عرف تاثیر می گذارند لذا فرهنگ جوامع شباهت زیادی به قوانین و تعالیم رسمی طولانی مدتی دارد که بر فرهنگشان حاکم بوده است.
اما در مثالهایی که زدید جزئی نگری تا حد زیادی قابل مشاهده است.
شما از افرادی که نگاه عاطفی و احساسی به ازدواج داشته اند و با همسرانشان مشکلی هم نداشته اند از یک مساله فقهی سوال کرده اید. آنها هم خوششان نیامده و مذمت کرده اند. بلکه اگر از آنان درباره گرفتن مهریه در همان حالت هم می پرسیدید خیلی شان راغب نمی بودند. اما اگر یکی از آنها با همسرش مشکل داشت یا قصد جدایی داشت مطمئنا همه قوانین فقهی اسلام که حق اورا مورد تاکید قرار می داد دفاع می کرد و هر مخالفی را به این دلیل که خواهان حقش است رد می کرد.
این نوع بررسی مسائل اصلا صحیح نیست. نه با انکار یک جمع کوچک در حالت خاص موضوعی رد نه ثابت می شود.
واقع امر آنستکه زن در ازدواج چیزی را در اختیار همسرش قرار می دهد پس حق دارد در مقابل ثمنی بگیرد همانطور که در امثال آن به انحاء مختلف اخذ می شود. مثلا معلم درس می دهد و حقوق می گیرد در حالیکه آموختن دانش قابل قیمت گذاری مادی نیست و امثال آن.
پس احکام فقهی بر اساس واقعیتهای موجود است . بله ممکن است زنی در حالت عادی بگوید من نگاه مادی ندارم یا معلم بگوید قصد من مادی نیست اما کافی است زن را طلاق دهند یا معلم را بیکار کنند یا حقوقش را ندهند آنوقت است که به واقعیت دیگری که از آن غافل بود متوجه می شود و ادعای حق می کند.
لذا در صحت و سقم امور دینی احساسات و عواطف جزئی و آنی و شرایطی دخیل نیست بلکه واقعیت های عینی در مقامات مختلف مورد لحاظ است.
به نظر ما تعالیم فقهی و اخلاقی دین دو سطح از واقعیت های عینی حیات انسان را پوشش می دهند و هرکدام در جایگاه خود معتبر و قابل دفاع منطقی هستند.
یا علیم[/]

[="Black"]سلام.
اگر چه از نظر مفهوم اخلاق و احکام اختلاف با هم دارند، ولی از نظر وجود خارجی جدای از یکدیگر نیستند و از یک چشمه هستند لذا اختلافی در خارج بین آنها دیده نمی شود و کاملا بر یکدیگر منطبق هستند.
ما در احکام یک تقسیم بندی پنجگانه داریم که احکام را به واجب و مستحب و مباح و مکروه و حرام تقسیم می کنیم.
محمول گزاره های اخلاقی در فلسفه اخلاق امروزی عبارتند از: حسن(خوب)، قبیح(بد)

حال مسئله این است که آیا به طور کلى کارها داراى صفت ذاتى حسن و یا صفت ذاتى قبح مى‌‏باشند؟ آیا مثلا راستى، امانت، احسان و... در ذات خود، نیکو است؟ و آیا دروغ، خیانت، ظلم و... در ذات خود، زشت است؟ آیا صفاتى از قبیل خوبى، شایستگى، یک سلسله صفات واقعى و ذاتى هستند و هر فعلى قطع نظر از هر فاعل و از هر شرط خارجى، به خودى خود برخى از این صفات را دارد...، یا این صفات همه قراردادى و اعتبارى است؟

عده‌ای از متکلمان اسلامی که به معتزله معروف هستند، به شدت طرف‌دار حسن و قبح ذاتى عقلى شدند و مسئله «مستقلّات عقلیّه» را طرح کردند. آنان می‌گویند؛ ما به روشنی درک مى‌‏کنیم که افعال ذاتاً متفاوت‌اند، و ما به روشنی درک مى‏‌کنیم که عقول ما بدون این‌که نیازى به ارشاد شرع داشته باشند این حقایق مسلّم را درک مى‏‌‌کنند.
اما گروه دیگری از متکلمان که اشاعره نامیده می‌شوند، حسن و قبح ذاتى و عقلى را مورد انکار قرار دادند. اشاعره اولا: حسن و قبح‏‌ها را امورى نسبى و تابع شرایط خاص، محیط‌ها و زمان‌ها و تحت تأثیر یک سلسله تقلیدها و تلقین‌ها دانستند، ثانیا: عقل را در ادراک حسن و قبح‏‌ها تابع راهنمایى شرع دانستند.

اگر ما قائل به حسن و قبح ذاتی شدیم چنانچه متکلمین امامیه این نظر را پذیرفته اند در آنصورت اگر اخلاق را اخلاق عرفی ندانیم بلکه منظور ما از اخلاق،اخلاقی باشد که احکام حسن و قبح را برآن موضوعی بار کند که واقعا از نظر ذاتی حسن یا قبیح است در آنصورت هیچ تعارضی با احکام شرعی که آن هم بر مبنای حسن و قبح ذاتی افعال مطرح است دیده نمی شود.

لذا شاید بتوان گفت این ادعایی که بعضا امروزه شنیده می شود مبنی بر اینکه فلان حکم شرعی است اما اخلاقی نیست منشاء آن نفوذ عقاید معتزله باشد که ظاهرا نمی توان قائل به آن شد چون اگر حسن و قبح عقلى نباشد، شرعى هم ثابت نمی‌شود؛ زیرا که چون دروغ گفتن قبیح نیست اگر پیامبرى هم که نبوت او ثابت شده خبر دهد که دروغ قبیح است، از او قبول نمی‌توان کرد.چون شاید دروغ می‌گوید و نیز پیامبرى او هم ثابت نمی‌شود؛ چون خلاف حکمت بر خدا قبیح نیست و تصدیق دروغ‌گو نیز قبیح نیست و بعید نیست کسى به دروغ ادعاى نبوت کند و خداى تعالى معجزات بر دست او جارى سازد و او را تصدیق نماید و او هم بسیارى چیزها را که خدا منع نکرده و یا امر نفرموده براى مردم حرام و واجب گرداند. بالجمله وقتى قبیح نباشد همه این احتمالات روا است.[/]

محی الدین;825677 نوشت:
سلام
سلام برادر
قربان شكل ماهت خب شما هم كه حرف بنده تاييد كرديد :Nishkhand:

محی الدین;825677 نوشت:
اگر یکی از آنها با همسرش مشکل داشت یا قصد جدایی داشت مطمئنا همه قوانین فقهی اسلام که حق او را مورد تاکید قرار می داد ، دفاع می کرد

محی الدین;825677 نوشت:
ممکن است زنی در حالت عادی بگوید من نگاه مادی ندارم یا معلم بگوید قصد من مادی نیست اما کافی است زن را طلاق دهند یا معلم را بیکار کنند یا حقوقش را ندهند آنوقت است که به واقعیت دیگری که از آن غافل بود متوجه می شود و ادعای حق می کند

دقيقاً حرف من هم همين است كه اين قوانين در شرايط عادي بجز تغيير شكل ازدواج به يك "معاملهء خشك" كار ديگري انجام نمي دهند
حتي همين مثال شما گر چه به نظرم صرفاً يك مثال بود براي توضيح مسئله ، ولي اگر بخواهيم مقايسه اي كنيم ، ازدواج كجا و بحث معلم و شاگرد كجا

من هرگز نميگويم نبايد فكر شرايط سخت را كرد. قطعاً ما به قوانيني نياز داريم كه در شرايط دشوار شدن زندگي به ياري مرد و زن بيايد .اما اين قوانين بايد در زمان اجرا شدن كارايي داشته باشند
من حاضرم قوانيني جايگزين معرفي كنم كه نه تنها همان كارايي حقوق اسلامي را داشته باشند ، بلكه در حالت عادي هم باعث ايجاد كدورت نشوند

درضمن سه نكتهء مهم:

1 - آنچه گفتم نتيجه آمار من از يك گروه كوچك نيست. بلكه احكامي كه من خلاف عقل و اخلاق مي دانم را تقريباً هيچ خانواده اي انجام نميدهد (به استثنائات كاري نداريم). يعني تقريباً تمام مردم با آن مخالفت عملي كرده اند

2 - درمورد خوش آمدن هم قبلاً كامل توضيح دادم كه در بحث اخلاقي صرف خوش آمدن يك طرف مد نظر من نيست ، بلكه عملي را اخلاقي مي دانم كه مورد پذيرش همه باشد و درعين حال ضد دين هم نباشد

3 - عرض كردم كه شما با اخلاق درون ديني هم كه بررسي كنيد باز هم به همان نتيجه خواهيد رسيد و دلايلي هم كه عرض كردم بر همين اساس بررسيِ درون ديني بود. با اين ديدگاه يك بار ديگر آن سه نكتهء كليدي كه در پست 122 گفتم را بخوانيد

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;826151 نوشت:
دقيقاً حرف من هم همين است كه اين قوانين در شرايط عادي بجز تغيير شكل ازدواج به يك "معاملهء خشك" كار ديگري انجام نمي دهند
حتي همين مثال شما گر چه به نظرم صرفاً يك مثال بود براي توضيح مسئله ، ولي اگر بخواهيم مقايسه اي كنيم ، ازدواج كجا و بحث معلم و شاگرد كجا

من هرگز نميگويم نبايد فكر شرايط سخت را كرد. قطعاً ما به قوانيني نياز داريم كه در شرايط دشوار شدن زندگي به ياري مرد و زن بيايد .اما اين قوانين بايد در زمان اجرا شدن كارايي داشته باشند
من حاضرم قوانيني جايگزين معرفي كنم كه نه تنها همان كارايي حقوق اسلامي را داشته باشند ، بلكه در حالت عادي هم باعث ايجاد كدورت نشوند

درضمن سه نكتهء مهم:

1 - آنچه گفتم نتيجه آمار من از يك گروه كوچك نيست. بلكه احكامي كه من خلاف عقل و اخلاق مي دانم را تقريباً هيچ خانواده اي انجام نميدهد (به استثنائات كاري نداريم). يعني تقريباً تمام مردم با آن مخالفت عملي كرده اند

2 - درمورد خوش آمدن هم قبلاً كامل توضيح دادم كه در بحث اخلاقي صرف خوش آمدن يك طرف مد نظر من نيست ، بلكه عملي را اخلاقي مي دانم كه مورد پذيرش همه باشد و درعين حال ضد دين هم نباشد

3 - عرض كردم كه شما با اخلاق درون ديني هم كه بررسي كنيد باز هم به همان نتيجه خواهيد رسيد و دلايلي هم كه عرض كردم بر همين اساس بررسيِ درون ديني بود. با اين ديدگاه يك بار ديگر آن سه نكتهء كليدي كه در پست 122 گفتم را بخوانيد


سلام
نگاه اخلاقی و حقوقی به امور چه ازدواج چه تعلیم و آموزش و غیره هم به شرایط متفاوت افراد و هم به نگاه متفاوت آنها بر می گردد و دین در صدد پاسخ به واقعیتهای عینی در راستای برنامه ها و اهداف خویش است
ممکن است برخی چندان احساساتی و عاطفی نباشند ( تکوینا) لذا نمی توان آنها را با امور اخلاقی سوق داد لذا به سوق دهنده های قویتری نیازمندیم مثلا ممکن است یک مرد به لزوم نفقه از بعد احساس مسوولیت اخلاقی و از روی عشق به همسرش نگاه نکند خب اگر ما نفقه را به عاطفه معلق کنیم برای فرد بی عاطفه موضوعیت ندارد حتی در برخی زنان ممکن است بعد مالی اهمیتی برابر با عواطف داشته باشد و از حق مهریه خود بعنوان یک حق فقهی نگذرد . پس هم حالات افراد در شرایط مختلف مقتضی تشریع احکام فقهی است هم شرایط تکوینی و عمومی آنها.
از سوی دیگر نحوه نگاه به تعالیم دین اینطور نیست که شما می فرمایید.
یعنی هیچ عالم دینی در مورد یک موضوع نمی نشیند ببیند اکثر مردم چه می گویند یا به چه گرایش دارند بلکه اول به منابع فقهی یعنی کتاب و سنت و غیره مراجعه می کند . بله در مقام بیان یا اجرا ممکن است ملاحظاتی در نظر بگیرد اما اصل حکم او متخذ از آن لحاظ نیست بلکه از منابع معتبر دینی است.
و اینکه بنابر باور مسلمانان کسی جز خدای متعال حق قانونگذاری ندارد و هر قانونی هم باشد باید در راستای قوانین اسلامی باشد. لذا اگر شما نظری دارید باید مویدات دینی آن چه فقهی و چه اخلاقی آنرا مطرح نمایید.
و آخر اینکه برای بدست آوردن نظر عموم روشهای علمی در نظرسنجی و آمار وجود دارد که باید از آن تبعیت شود در غیر اینصورت اعتباری ندارد.
یا علیم[/]

محی الدین;826165 نوشت:
سلام
دوباره سلام
فكر ميكنم مطالب بنده را كامل مطالعه نمي كنيد. اگر وقتش را داريد يك بار ديگر مطالب بنده را بخوانيد
(لااقل 3 - 4 صفحهء آخر را)
من هم همين را اشاره كرده بودم كه مثلاً حق نفقه يك حق معقول است و حرفم
اين نبود كه "كلاً تمام حقوق" مشكل دارند!
بحث بر سر اين است كه يك حق تا چه حد مي تواند به هدفي كه براي آن طراحي شده كمك كند

بيائيم جور ديگري بررسي كنيم
من 3 معيار را براي سنجش يك حق عرض ميكنم:


در چهارچوب دين باشد
عقلاني باشد
اخلاق مدار باشد

حال حرف من اين است كه اگر يك حكم داراي اين خصوصيات باشد ديگر نبايد توصيه به عدم انجام آن بشود
مثلاً نفقه اي كه گفتيد ، چون داراي اين خصوصيات است ، كسي هم توصيه به عدم انجامش نميكند

اما....

حق طلاق را همه توصيه ميكنند كه مرد تا جاي ممكن از آن استفاده نكند
حق كار نكردن در خانه را همه توصيه ميكنند كه زن آن را اعمال نكند
حق دريافت مزد براي شير دادن را همه در حالت عادي به زن توصيه مي كنند درخواست نكند
حق ازدواج دوم را همه در شرايط عادي به مرد توصيه مي كنند استفاده نكند

خب چرا چنين توصيه اي مي كنند؟
چون درصورت استفاده ، باعث ايجاد كدورت و دلخوري ميشود و روح عشق را كه مهمترين عامل قوام ازدواج است از بين خواهد برد

محی الدین;826165 نوشت:
هیچ عالم دینی در مورد یک موضوع نمی نشیند ببیند اکثر مردم چه می گویند یا به چه گرایش دارند

Reza-D;826172 نوشت:
در چهارچوب دين باشد

بله درست است. قرار هم نيست دين را با خواست مردم تنظيم كنيم
اما نكته همان است كه قبلاً اشاره كردم ، اينكه خود دين هم توصيه ميكند تا جاي ممكن از آن حقوق استفاده نشود
و بر همين اساس استفاده نكردن از اين حقوق منافاتي با دين هم ندارد كه بگوئيم اينجا خواست مردم بر دين ترجيح داده شده ، بلكه حتي طبق توصيه دين است

باسلام
الان همه احکام رو چه از آقایون چه خانمها نظر سنجی کنید ببینید هر کدام موارد مرتبط با خود رو مشکلی دارند باهاش و خوشایند نیست براشون
همیشه انجام ندادن یکسری از مسایل دلیل بر خوشایند نبودند نیست
پس احکام به خودی مشکلی ندارند
بلکه بنده که مثلا مسلمان هستم فقط به مواردی که به نفع خودم هست پرداختم
الان چند درصد خانم ها اطلاع دارند مثلا دستمزد برای شیر دادن رو
اما اکثر دختر بچه ها هم میدونند مرد در صورت داشتن شرایط میتونه بیش از یک همسر داشته باشه
وقتی شناختی از حق و حقوق ندارم مطالبه نمیکنم
چی میخواهم بگم پس چندین موضوع دست به دست هم میدهد تا احکام اجرایی شود یا نشود
گویا شما بگویید نیازی به چراغ راهنمایی نداریم همه میدونند کی باید حرکت کنند. اگر اینطور هست چرا این همه چراغ مامور راهنمایی
پس رعایت یا عدم رعایت دلیل نمیشه چراغ راهنمایی کارایی ندارد
بلکه توجه و عدم توجه افراد و میزان یقین فرد در مهم بودن آن نتیجه را مشخص خواهد کرد

Reza-D;826172 نوشت:
دوباره سلام
فكر ميكنم مطالب بنده را كامل مطالعه نمي كنيد. اگر وقتش را داريد يك بار ديگر مطالب بنده را بخوانيد (لااقل 3 - 4 صفحهء آخر را)
من هم همين را اشاره كرده بودم كه مثلاً حق نفقه يك حق معقول است و حرفم اين نبود كه "كلاً تمام حقوق" مشكل دارند!
بحث بر سر اين است كه يك حق تا چه حد مي تواند به هدفي كه براي آن طراحي شده كمك كند

بيائيم جور ديگري بررسي كنيم
من 3 معيار را براي سنجش يك حق عرض ميكنم:

در چهارچوب دين باشد
عقلاني باشد
اخلاق مدار باشد

حال حرف من اين است كه اگر يك حكم داراي اين خصوصيات باشد ديگر نبايد توصيه به عدم انجام آن بشود
مثلاً نفقه اي كه گفتيد ، چون داراي اين خصوصيات است ، كسي هم توصيه به عدم انجامش نميكند

اما....

حق طلاق را همه توصيه ميكنند كه مرد تا جاي ممكن از آن استفاده نكند
حق كار نكردن در خانه را همه توصيه ميكنند كه زن آن را اعمال نكند
حق دريافت مزد براي شير دادن را همه در حالت عادي به زن توصيه مي كنند درخواست نكند
حق ازدواج دوم را همه در شرايط عادي به مرد توصيه مي كنند استفاده نكند

خب چرا چنين توصيه اي مي كنند؟
چون درصورت استفاده ، باعث ايجاد كدورت و دلخوري ميشود و روح عشق را كه مهمترين عامل قوام ازدواج است از بين خواهد برد


سلام مجدد
جمع بین این دو به همان نحوی که شرع فرموده امکان پذیر است
اغلب تعالیم فقهی و اخلاقی قرآن کریم در کنار هم است
مثلا وقتی مساله قصاص را مطرح می کند از عفو قاتل هم سخن می گوید
یا اگر در روایات حق طلاق را مطرح کرده، ازدواج و طلاق متعدد را هم مذمت می کند(مذمت مِطلاق)
در حقیقت احکام فقهی برای مواقع و شرایط خاص خود وضع شده اند اما ممکن است مورد سوء استفاده هم قرار گیرند یا جای تنزل از حق هم وجود داشته باشد
لذا طرح تعالیم فقهی برای افراد بدون اشاره به ابعاد عقلی و اخلاقی آن درست نیست هرچند در شرایط خاص خودش حکم فقهی کاملا درست است
مثلا تا کسی فرزند ما را بناحق نکشته راحت از عفو سخن می گوییم اما یا تا همسر خوبی داریم سخت است از طلاق سخنی بمیان آوریم وووو
اما در شرایط مشابه برای خودمان اصلا آنها را غیر اخلاقی نمی دانیم و واقعا در آن شرایط برای خودمان همان حق را قائلیم
لذا اینکه شما می فرمایید احکام ، عقلانی و اخلاقی باشد نه صرفا با لحاظ یک سوی مساله یا به حسب فرد غیر مبتلا ( که اصلا حقی ندارد) بلکه به حسب طرفین و با لحاظ فردی که می تواند حقی داشته باشد بایدبررسی و تشریع کرد که اگر دقت کنیم دین دقیقا همان کار را کرده است
یعنی مثلا در قصاص حق ولی دم را در آن شرایط سخت روحی روانی و ضایعه و خسارتی که به او رسیده و قابل جبران هم نیست لحاظ کرده بلکه حتی حق جامعه را از لحاظ برخورداری از امنیت ، از طرفی نگاهی هم به حق حیات قاتل دارد اما ایندو را در یک سطح نمی بیند و کاملا هم درست است لذا قصاص را بعنوان حق اولیه برای ولی دم و عفو را بعنوان حق ثانویه برای قاتل در نظر گرفته است.
ذکر این نکته لازم است که خدای متعال بعنوان فرد آگاه به همه امور مرجع اصلی حقوق و قوانین است لذاست که در آیات مربوط به سهم ارث خویشاوندان متذکر می شود :
شما نمی دانید کدامیک از خویشاوندان از لحاظ نفع و سود به شما نزدیکتر است
یعنی ملاک تعیین سهم الارث آگاهی و علم به میزان نفع آنها برای فرد در زمان حیات می باشد چیزی که ما نمی توانیم برایش مقادیر کمی روشنی تعیین کنیم اما خداوند علیم آگاه است.
خلاصه اینکه احکام فقهی در اسلام ، خود پوشیده به تعالیم اخلاقی هست و نیاز به خرق معیار اخلاقی جدیدی نیست الا اینکه باید همان تعالیم را مورد توجه قرار داد و مطرح کرد یعنی اگر از قصاص می گوییم عفو را هم مطرح کنیم یا اگر از حق طلاق سخن میگوییم به منفور بودنش هم اشاره کنیم. و البته اینها با هم تقابل ندارند و لحاظ هر یک با دیگری متفاوت است که قبلا گفته شد.
بنده برای عقل در طرح و اجرای احکام، ورود بیشتری قائلم چه اینکه ممکن است در مقام طرح و اجرا همان حکم با احکام دیگر به جهات دیگر تعارض داشته باشد یا ضرر عقلی معتنابهی وجود داشته باشد که البته اینها دیگر جنبه اخلاقی ندارند.
مثلا در اجرای حکم قصاص بطور علنی یا غیر علنی یا ترویج علنی ازدواج موقت به لحاظ شرایط و آثار و امثال آن برای قانونگذار اسلامی دست بازی وجود دارد که در بحث ولایت مطلقه فقیه مطرح است
یا علیم

Reza-D;826172 نوشت:
بيائيم جور ديگري بررسي كنيم
من 3 معيار را براي سنجش يك حق عرض ميكنم:

در چهارچوب دين باشد
عقلاني باشد
اخلاق مدار باشد

حال حرف من اين است كه اگر يك حكم داراي اين خصوصيات باشد ديگر نبايد توصيه به عدم انجام آن بشود
مثلاً نفقه اي كه گفتيد ، چون داراي اين خصوصيات است ، كسي هم توصيه به عدم انجامش نميكند

اما....

حق طلاق را همه توصيه ميكنند كه مرد تا جاي ممكن از آن استفاده نكند
حق كار نكردن در خانه را همه توصيه ميكنند كه زن آن را اعمال نكند
حق دريافت مزد براي شير دادن را همه در حالت عادي به زن توصيه مي كنند درخواست نكند
حق ازدواج دوم را همه در شرايط عادي به مرد توصيه مي كنند استفاده نكند

خب چرا چنين توصيه اي مي كنند؟
چون درصورت استفاده ، باعث ايجاد كدورت و دلخوري ميشود و روح عشق را كه مهمترين عامل قوام ازدواج است از بين خواهد بر

باسلام و عرض ادب؛
از تمام مطالب همه دوستان و کاربران محترم خصوصا استارتر این تاپیک کمال استفاده را بردم. به نظر بنده، در تمامی این بحثها به مناشی و ریشه‌های احکام اخلاقی و فقهی توجه لازم صورت نگرفته است.
چرا الزام و واجب فقهی با الزام و باید اخلاقی متفاوت است؟ البته این سؤال بر فرض آن که فقه را در مقابل اخلاق قرار دهیم، روا بوده و الا طبق یک دسته بندی اینچنین نبوده، هم احکام اخلاقی و هم اخلاقی فقهی تحت مقسم واحدی به نام شریعت قرار خواهد گرفت.
منشأ مشروعیت احکام فقهی اراده تشریعی شارع است که به‌صورت جعل و اعتبار قانونیِ شرعی، انشا می‌شود و البته مبتنی بر مصالح و مفاسد تکوینی و نفس‌الامری است؛ در حالی‌که منشأ احکام اخلاقی، تنها اراده تکوینی خالق متعال است؛ یعنی حکم اخلاقی رابطه تکوینی میان یک فعل یا صفت با کمال انسانی را بیان می‌کند. در علم فقه به‌دنبال وظیفه الهی و در علم اخلاق به‌دنبال وظیفه واقعی عَقلانی یا عُقَلایی هستیم.
این که چرا برخی موضوعات به لحاظ فقهی هیچ الزامی ندارند اما به لحاظ اخلاقی دارای الزام اند به همان مصالح نفس‌الامری بر می‌گردد که علت جعل هر یک از احکام فقهی و اخلاقی می‌باشند.
نفس اعتبار و جعل قانون، تابع مصالحی است. ممکن است چیزی تکویناً خوب یا بد باشد؛ اما بنا بر مصالحی ـ مانند مصلحت تسهیل یا ترخیص ـ اعتبار شرعی برای آن در نظر گرفته نشود؛ در این صورت آن موضوع، حکم اخلاقی دارد؛ اما حکم فقهی ندارد یا به بیان اصولی، حکم ارشادی دارد ولی حکم مولوی ندارد
به همین علت است که حداقل در فقه حاضر، از خوب و بد اخلاقی، حکم فقهی و از مباح فقهی، خوب و بد اخلاقی استنباط نمی‌کنند پس در یک کلام گفته می‌شود «جواز فقهی اعم از جوار اخلاقی است».
در مقام دست‌یابی به حکم فقهی، کشف مصالح و مفاسد واقعی کافی نیست. برای کشف اعتبار شرعی تلاش‌های دیگری نیز لازم است. تا جایی که اگر این تلاش به نتیجه نرسد، احتیاط ویژۀ فقها و پرهیز از تصریح به حکم را در پی دارد. فقها معمولاً در چنین مواردی، از نظام واژگان فقهی استفاده نمی‌کنند و ادبیات اخلاقی را به‌کار می‌گیرند؛ مثلاً نمی‌گویند «کراهت دارد» بلکه می‌گویند: «توصیه نمی‌شود. شایسته نیست. بهتر است پرهیز شود. ترویج نشود.»
خلاصه اینکه در اخلاق ما به‌دنبال کشفِ تأثیر واقعی «رفتار یا اوصاف اختیاری انسان» بر «کمالِ» انسانیم؛ یعنی حتی زمانی که در متون دینی جستجو می‌کنیم توصیفات و تحلیل‌های نفس‌الامری را جستجو می‌کنیم نه جعل و انشای شرعی را. در این مسیر برخلاف احکام فقهی تا حد زیادی از عقل و تجربه نیز استفاده می‌گردد؛ تا آنجا که امام خمینی حوزه معارف و اخلاق را حق طِلْق عقل و از مختصات آن می‌شمارد. بنابراین اولاً در احکام اخلاقی ـ و در همه موضوعات مقتضی معرفت کشفی ـ گزاره‌های وحیانی نقش ارشاد و محرکیت دارند و ثانیاً استلزامات عقلی، معتبر و قابل توجه‌اند اما در فقه، اعتبار استلزامات تنها در محدوده تعریف‌شده است. ثالثاً احکام اخلاقی ارتباط میان فعل و غایت آن (کمال انسان) را نشان می‌دهد نه نسبت میان فعل و خدا را.
این تفاوت اصلی میان فقه و اخلاق مستلزم دو موضوع دیگر نیز هست:
اول: جعل شرعی و اعتبار عام قانونی نیازمند تعیین فرم، محدوده و قالب اجرایی است. بحث از قوالب و صورت اعمال شرعی برعهده فقه و بحث از اصل عمل بدون لحاظ فرم عملیِ آن، برعهده اخلاق است؛ مثلاً اینکه «ارتباط با خدا و یاد او خوب است» موضوعی اخلاقی و اینکه این ارتباط با خدا، در قالب نماز و با شرایط و احکام خاص انجام می‌گیرد موضوعی فقهی است. به این ترتیب فقه، تجسم‌بخش و صورت‌دهنده‌ی اصول اخلاقی است.
دوم: احکام فقهی، حقیقتی دو ارزشی دارد و دائر مدار وجود و عدم موضوع است (سیاه و سفید، صفر و یک)؛ یعنی حکم فقهی برای موضوع خود یا هست یا نیست. یک موضوع فقهی یا واجب است یا واجب نیست، یا حرام است یا حرام نیست. مستحب و مکروه فقهی نیز چنین است؛ مثلاً از نظر فقهی «نماز واجب است». هرچه کیفیت نماز بهتر شود نماز، واجب‌تر نمی‌شود، نیز نمی‌توان گفت نمازِ واجب، مستحب یا مستحب‌تر شده است! یعنی حکم فقهی تشدید پیدا نمی‌کند؛ بلکه با افزایش کیفیت، موضوع جدیدی در کنار آن قرار می‌گیرد که طبعاً حکم جدیدی هم دارد.
اما موضوعات اخلاقی مفاهیمی مشکک و احکام اخلاقی دارای مراتب متعدد طولی است ـ یعنی طیفی از مراتب خوبی و بدی برای آن وجود دارد ـ که همواره افراد از مرتبه‌ای که در آن قرار دارند به مراتب بالاتر توصیه و دعوت می‌شوند
فعلا در حال حاضر، چنین متدی، در فقه ما وارد نشده است اگر چه جای چنین مطلبی خالی است اینکه چه موانعی در میان است که باعث شده احکام فقهی دوارزشی و صفر و یکی باشند مطلب دیگری است که کار ما در این جا نیست.
اما دقت کنید عمومیت احکام فقهی با غلبه حداکثری مصلحت و مفسده تأمین می‌شود اگر مصلحتِ غالبی وجود داشته باشد واجب یا مستحب است و اگر مفسده غالبی وجود داشته باشد حرام یا مکروه. بنابراین تا مصلحت و مفسده به حدّ نصابی نرسد و از آستانه‌ای گذر نکند حکم فقهی ـ الزامی یا غیرالزامی ـ صادر نمی‌شود؛ اما در احکام اخلاقی ما چنین محدودیت و مانعی را نداریم لذا در برخی موارد احکام اخلاقی از احکام فقهی جدا شده، در نگاه ما یا سرعت می‌گیرند یا آهسته‌تر حرکت می‌کنند.
در احکام اخلاقی نفس مصلحت و مفسده، نشانه اقتضا یا مانعیت در مسیر کمال است و چون اخلاق به سعادت نهایی و درجه عالیِ کمال معطوف است، آستانه‌ای برای آن وجود ندارد؛ یعنی به هر درجه‌ای که تأثیر واقعی کشف شود حکم اخلاقی وجود دارد.
و باز هم دقت داشته باشیم که لسان فقه، لسان قانون عام و لسان اخلاق، لسان سعادت خاص است؛ حکم اخلاقی به فراخور نوع شخصیتها و ظرفیتهای فردی صادر می‌گردد اما قرار است حکم فقهی برای همه و همه در همه زمانها و مکانها یکسان باشد از این رو، در چهارچوب فقهی تفاوتهای فردی و شرایطی و شخصیتی ملاحظه نمی‌شود برخلاف احکام اخلاقی. از همین رو، اجتهاد در صدور احکام اخلاقی سختتر و پیچیده‌تر از اجتهاد در احکام فقهی است.
در حقیقت ما با دو شکل اجتهاد روبرو خواهیم بود
گاهی در عملیات اجتهادی به‌دنبال تشریع الهی هستیم. گاهی نیز بدون اینکه به جعل و تشریع الهی دست یابیم مطلوبیت یا نامطلوب بودن چیزی را کشف می‌کنیم. می‌توان برای اجتهاد نوع دوم، راهپیمایی روز قدس و هفته وحدت و روز درختکاری را مثال زد.

اما اگر چه در احکام فقهی به دلیل عمومیت داشتن زمانی و مکانی و به حسب مخاطبین، محدودیت برای جعل قانون وجود دارد اما به نظر می‌رسد اینچنین نیست که نتوان برای موارد مختلف، احکام مختلف فقهی استخراج نمود. این دقیقا همان چشم‌اندازی است که فقه قرار است بدان دست یابد.
در حقیقت در همه مثالهایی که به ظاهر احکام فقهی از احکام اخلاقی جدا می گردند، تنها ظاهر قضیه اینچنین است و در واقع، موضوع احکام فقهی به درستی شناسایی نشده است و الا اگر موضوع به درستی شناسایی گردد چنین تعارضی باقی نخواهد ماند. شاهد بر این مدعا، مقول به تشکیک بودن احکام اخلاقی بر اساس موارد و شرایط و ... متفاوت است؛ از آنجا که در احکام اخلاقی، موضوعات مصداقی تر و جزئی تر مورد مطالعه قرار می‌گیرند اما در فقه حاضر چنین حرکتی صورت نمی‌گیرد این دو در برخی موارد از یکدیگر جدا می‌گردند و الا اگر فقه نیز اینچنین وارد معرکه گردد دقیقا همان حرف اخلاق را خواهد زد.
مگر نمی‌بینید در همین عرف خودمان، به کسی که با وجود داشتن مخارج اهمی( مثل شوهر دادن دختر یا تأمین کردن مخارج ازدواج فرزند و ...) هر ساله عازم سفر حج یا حتی کربلا است، سخن از وجوب شرعی به میان آمده حتی خارج از چهار چوب سفید و سیاه و صفر و یک، به او گوشزد می‌شود که تأمین هزینه ازدواج فرزندت واجب‌تر از رفتن به کربلاست؛ در حالی که فعلا در فقه موجود، واجب و واجبتر نداریم این به این جهت است که موضوع حکم فقهی در مثال مذکور، جزئی تر و کاربردی تر ملاحظه شده است.
به نظر حقیر، در همه مواردی که گمان شده حکم اخلاق از حکم فقهی جدا شده است، اگر به دقت بنگریم همان جا هم حکم فقهی تابع حکم اخلاقی خواهد بود (کلما حکم به العقل حکم به الشرع) منتهی از آن جا که ما خواستیم احکام فقهی به کلیت و عمومیت خود باقی بماند لذا موضوع را عاری از قیود و شرایط و ضوابط مورد ملاحظه قرار دادیم. طبیعی است چنین موضوعی حکمی متفاوت از حکم اخلاقی که دارای موضوعی محدود‌ به ضوابط و شرایط و ... می‌باشد، پیدا خواهد کرد.

نکته دیگر که به دلیل تفاوت منظر نسبت به پست قبلی، مناسب بود در پستی مجزا ارائه شود این است که ما که وحی و هدایت الهی را منبع ذخار معرفت می‌شناسیم؛ طبیعی است که در شناخت کمال انسان و مطلوبیت‌های جامعة انسانی به آموزه‌های دینی مراجعه می‌کنیم و برای دست‌یابی به آن یعنی برای پدیدآوردن انسان ایدآل و برای ساخت جامعة مطلوب از قرآن و حدیث و سیره اهل بیت: راهنمایی می‌طلبیم.
اما در کنار این مسئله یک نیاز اساسی دیگر وجود دارد و آن این که
ما باید در مقام بهره‌برداری از دین و جاری ساختن آن یعنی دین‌دارساختن فرد یا جامعه مدل‌های علمی و عملی قابل ارائه داشته باشیم.
در حقیقت ما نیازمند به یک علومی می باشیم که منطق این علوم منطق تحول و برنامه‌ریزی است و متدولوژی آن حرکت گام به گام از عینیت موجود به سمت آرمان مطلوب و از دامنه واقعیت به قله مطلوبیت.
این علوم از ضرب مطلوبیت‌های دینی در واقعیت‌های اجتماعی پدید می‌آیند و برای پدید آوردن آن مراجعه به آیات و روایات کافی نیست. گرچه به جهت بهره‌ای که از منابع دینی دارند فقاهت یعنی قدرت کارشناسی و استفادة روشمند از منابع دین و ورود تخصصی و عالمانه به آن لازم است. این فقاهت، از مقولة فقه اجتماعی، فقه امتثال است.
در حکایت آمده طلبه‌ای برای تبلیغ به روستایی رفت. هنگام ظهر درون مسجد افرادی را دید که با کفش برای ادای نماز آمده‌اند. از آنان توضیح خواست؛‌ گفتند سال پیش از روحانیِ مبلغ مجوز این نماز را گرفته‌ایم. با او تماس گرفت. روحانی گفت اینها سختیِ درآوردن کفش را بهانه می‌کردند و نماز نمی‌خواندند! من به آنها مجوز دادم و آنان را نمازخوان کردم. تو اگر هنر داری کفش را از پایشان درآور.
این یک نمونة سادة عرفی از منطق برنامه‌ریزی برای تحقق دین است. منطق برنامه‌ریزی نظر به واقعیت‌های موجود و مدیریت تحول از موجود به مطلوب است.
نمونة واقعی این حکایت را در نزول تدریجیِ احکام الهی می‌بینیم؛ مثلاً تحریم شراب و منع از ربا در یك برنامة تدریجیِ چند مرحله‏ای، از راه فرهنگ‏سازی و با ایجاد ظرفیت پذیرش در جامعه انجام گرفته است.
منطق تحول و برنامه‌ریزی اجتماعی یک منطق گام به گام است که در آن محدودیت‌ها و ضعف‌های مخاطب لحاظ می‌شود. در این منطق، قاعدة تحول انسان به عنوان موجود صاحب اراده و مختاری که نمی‌توان با جبر و قهر و الزام یا با اکسیر و افسون و معجزه او را شکل داد به رسمیت شناخته می‌شود.
فقه موجود و نوع منابع رایج فقهی در نظام درسی حوزه، به هدف فهم و تبیین مطلوبیت‌های نهایی دین و فارغ از ملاحظات اجرایی (ظرفیت‌ها و محدودیت‌های مقام عمل) تدوین شده است؛ یعنی در این منابع واجب و مستحب و مکروه و حرام بیان شده؛ اما اینکه چگونه می‌توان این احکام را در جان‌ها و جوامع انسانی تحقق بخشید بیان نشده است.
فرض کنیم کسی ـ نعوذ بالله ـ به معصیتی اعتیاد یافته است. در منطق تحول و تربیت نمی‌توان او را یک‌باره از آن معصیت نهی کرد؛ زیرا اعتیاد به معنای وابستگی و کاهش عزم و ارادة انسانی است. برای کسی که فاقد حد نصاب عزم و اراده است نهی از معصیت تکلیف بما لایطاق محسوب می‌شود؛ اما کاهش تدریجی دفعات ارتکاب حرام برای او امکان‌پذیر است. به همین جهت توصیه به کاهش ارتکاب، مجوز دادن به معصیت نیست؛ بلکه ملاحظة محدودیت‌های مخاطب و جلوگیری از معصیت به قدر توان است.
از آن جا که در چنین منطقی «اهداف و توصیه‌های دینی» در «ظرفیت‌ها و محدودیت‌های واقعی» ضرب می شود، نتیجه، با ظرفیتهای موجود تناسب و انعطاف بیشتری خواهد داشت.
شاید یک راز آن که اخلاق و احکام اخلاقی نسبت به برخی احکام فقهی پیشی گرفته و محکَّم است؛ همین نکته‌ باشدٰ؛ یعنی در اخلاق، ظرفیت‌ها و محدودیت‌های انسانی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، تکنولوژِیکی بیشتری مورد ملاحظه قرار می‌گیرد اما در فقه کنونی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است.

[="Arial"][="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

فرض کنید حداکثر سرعت مجاز تو یه جاده 110 کیلومتره . اما یه مبحثی هم هست به اسم سرعت مطمینه که با توجه به شرایط به خود فرد سپرده شده که کمتر از این مقداره.احکام شرع اون حداکثر سرعت رو مشخص میکنه که قانون عام هست و اخلاق اون سرعت مطمینه رو. هدف از هر دو مورد جلوگیری از تصادف هست . برای تخلف از حداکثر سرعت، مجازات در نظر گرفته میشه چون صراحتا ذکر شده ولی در مورد سرعت مطمینه نتیجه رعایت نکردنش بالا رفتن احتمال تصادف و به خطر افتادن سلامتی هست (چیزی که هدف از حداکثر سرعت هم هست). در مورد عدم رعایت امور اخلاقی نتیجه اش اینه که از هر دستی بدی از همون دست میگیری یعنی نتیجه اعمال بر میگرده به خود آدم در نهایت، در مورد رعایت نکردن احکام فقهی علاوه بر نتیجه قبل به خاطر قانون شکنی دچار عقوبت اخروی هم میشیم.
اینکه انتظار داشته باشیم برای تک تک افراد حداکثر سرعت رو قانون گذار تعیین کنه انتظاری غیر عقلانی هست و اینکه اون حداکثر رو اینقدر پایین بگیریم که همه رو شامل بشه باعث ایجاد مشکلاتی میشه مثل به سختی افتادن یه عده (و نه لزوما اکثریت) یا بیشترشدن متخلفین مشمول مجازات و... که قانون گذار بر مبنای در نظر گرفتن همه جوانب این مقدار رو تعیین کرده.
تا زمانی که معتقدیم قانون گذار احاطه بیشتری به جوانب امر داره و مصلحت عمومی رو در نظر خواهد گرفت اعتراض به قانون امری غیرعقلانی هست.

موفق باشید

یا حق

حافظ;826536 نوشت:
اما اگر چه در احکام فقهی به دلیل عمومیت داشتن زمانی و مکانی و به حسب مخاطبین، محدودیت برای جعل قانون وجود دارد اما به نظر می‌رسد اینچنین نیست که نتوان برای موارد مختلف، احکام مختلف فقهی استخراج نمود. این دقیقا همان چشم‌اندازی است که فقه قرار است بدان دست یابد. در حقیقت در همه مثالهایی که به ظاهر احکام فقهی از احکام اخلاقی جدا می گردند، تنها ظاهر قضیه اینچنین است و در واقع، موضوع احکام فقهی به درستی شناسایی نشده است و الا اگر موضوع به درستی شناسایی گردد چنین تعارضی باقی نخواهد ماند. شاهد بر این مدعا، مقول به تشکیک بودن احکام اخلاقی بر اساس موارد و شرایط و ... متفاوت است؛ از آنجا که در احکام اخلاقی، موضوعات مصداقی تر و جزئی تر مورد مطالعه قرار می‌گیرند اما در فقه حاضر چنین حرکتی صورت نمی‌گیرد این دو در برخی موارد از یکدیگر جدا می‌گردند و الا اگر فقه نیز اینچنین وارد معرکه گردد دقیقا همان حرف اخلاق را خواهد زد
سلام و عرض ادب
تشكر استاد گل
پس بنده صحبت بي راهي نميكنم
دكتر حسن عباسي در يك سخنراني گفته بودند:
((فقه ، سلاح شيعيان است در برابر سلاح دشمنان كه فلسفهء غربي است و اگر فقه ما پويا شود قطعاً به راحتي اعتقاد آنها را به چالش خواهيم كشيد ، بلكه مغلوب خواهيم كرد))

البته هيچ جاي بحثم از مباني استاد عباسي استفاده نكردم. اما حالا گه اين توضيحات را فرموديد ، صحبت ايشان به خاطرم آمد و نقل كردم. ببينيد استاد عزيز ، من اعتقاد دارم يكي از بزرگترين اشتباهات ما شيعيان اين بوده كه هميشه حالت انفعالي و تدافعي داشتيم. يعني هميشه ايستاده ايم تا مخالفين يكي از مباني ما را (كه حفره هايي در آن پيدا كرده اند) به چالش بكشند ، آن وقت در پي پاسخ برويم ، بلكه بدويم! يعني بايد تمام وقت و انرژي را بگذاريم براي پاسخ به آن شبهه و چالش. درحاليكه اگر به قول كاربر گرامي جناب

"مكلف" ، تكليف شناسي را مقدم ميكرديم بر تكليف گرايي ، آن وقت صبر نمي كرديم تا كسي بيايد و به ما بگويد فلان بخش از اعتقاد شما ايراد دارد ، بعد ما برويم براي رفع شبهات. بلكه خودمان حفره ها را پيدا و رفع مي كرديم ، در نتيجه نه تنها كم و زيادهاي موجود در فقه را تا حد زيادي پوشش ميداديم ، بلكه چون مباني خودمان تقويت شده بود ، اين ما بوديم كه مباني غرب را به چالش مي كشيديم و آنها بودند كه بايد پاسخ مي دادند

حافظ;826536 نوشت:
حکم اخلاقی به فراخور نوع شخصیتها و ظرفیتهای فردی صادر می‌گردد اما قرار است حکم فقهی برای همه و همه در همه زمانها و مکانها یکسان باشد از این رو، در چهارچوب فقهی تفاوتهای فردی و شرایطی و شخصیتی ملاحظه نمی‌شود
احسنت استاد
حالا حرف من اين است كه:
چون احكام اخلاقي به فراخور ظرفيت ها و شرايط صادر ميشود ، در نتيجه يك عمل مي تواند از نظر اخلاقي مثلاً براي يك نفر
"مكروه" ، براي شخصي ديگر "مباح" ، و براي فرد ديگري "واجب" باشد
در پست بعدي از جناب
"حق دوست" سوالي مي پرسم در همين زمينه ، لطفاً مطالعه كنيد و نظرتان را بفرمائيد

حق دوست;826715 نوشت:
برای تخلف از حداکثر سرعت ، مجازات در نظر گرفته میشه چون صراحتا ذکر شده ولی در مورد سرعت مطمینه نتیجه رعایت نکردنش بالا رفتن احتمال تصادف و به خطر افتادن سلامتی هست (چیزی که هدف از حداکثر سرعت هم هست). اینکه انتظار داشته باشیم برای تک تک افراد حداکثر سرعت رو قانون گذار تعیین کنه انتظاری غیر عقلانی هست
سلام برادر عزيز
پس قبول داريد احكام فقهي براي تمام انسان ها يكسان است و سرپيچي از آنها و عزاب مساوي در پي خواهد داشت
اما احكام اخلاقي صرفاً براي رسيدن به درجات بالاتر است ولي عزاب در پي نخواهند داشت

خب پس اين آيه را براي من توضيح بدهيد:

احزاب - 30
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
اى همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكارى كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است

محی الدین;826204 نوشت:
یا اگر در روایات حق طلاق را مطرح کرده، ازدواج و طلاق متعدد را هم مذمت می کند(مذمت مِطلاق)
نكته همينجاست
آيا براي مطلاق ، عزاب درنظر گرفته ميشود؟
اگر گرفته ميشود من حرفي ندارم ، اما اگر گرفته نمي شود ، توصيه (از نظر من) موضوعيتي ندارد

محی الدین;826204 نوشت:
در حقیقت احکام فقهی برای مواقع و شرایط خاص خود وضع شده اند
اگر چنين باشد پس دين اسلام ناقص است
به نظر من در اين پازل جاي يكي از قطعات خالي است و آن هم قطعه اي است كه استاد "حافظ" هم اشاره فرمودند:
"تعامل فقه با اخلاق"

محی الدین;826204 نوشت:
مثلا در قصاص حق ولی دم را در آن شرایط سخت روحی روانی و ضایعه و خسارتی که به او رسیده و قابل جبران هم نیست لحاظ کرده بلکه حتی حق جامعه را از لحاظ برخورداری از امنیت ، از طرفی نگاهی هم به حق حیات قاتل دارد اما ایندو را در یک سطح نمی بیند و کاملا هم درست است لذا قصاص را بعنوان حق اولیه برای ولی دم و عفو را بعنوان حق ثانویه برای قاتل در نظر گرفته است
شما 0 و 100 به موضوع نگاه مي كنيد. اينكه يا يك نفر قاتل است يا نيست
اما بنده همين مثال شما را به چندين شكل بيان مي كنم ، قطعاً با درايتي كه از شما سراغ دارم منظورم را خواهيد فهميد

1 - پسر ولي دم در خيابان بوده ، يك دزد او را ميكشد و پول هايش را مي برد

2 - پسر ولي دم با كسي دعوا مي كند و آن شخص با چاقو اين پسر را ميكشد

3 - پسر ولي دم با كسي دعوا مي كند و آن شخص پسر را پرت مي كند كه ناخواسته سرش به ديوار ميخورد و مي ميرد

4 - پسر ولي دم با بي توجهي وسط جاده ميرود و راننده اي ناخواسته به او ميزند و او كشته ميشود

5 - پسر ولي دم مزاحم ناموس مردم ميشود و سعي در اغفال يك زن نجيب دارد كه برادر آن زن سر ميرسد و در درگيري پسر را ميكشد

6 - پسر ولي دم يك دزد است كه با قمه اقدام به زورگيري ميكند و يكي از قرباني ها براي دفاع از خود اين پسر را ميكشد

و.........

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;826758 نوشت:
نكته همينجاست
آيا براي مطلاق ، عزاب درنظر گرفته ميشود؟
اگر گرفته ميشود من حرفي ندارم ، اما اگر گرفته نمي شود ، توصيه (از نظر من) موضوعيتي ندارد

سلام
عذاب متناسب با تخلف است گاهی تخلف در حدی است که شخص مذمت شود و بعضی محرومیتهای مادی و معنوی برایش ایجاد شود که البته کم هم نیست . لازم نیست عذاب حتما آتش باشد تا بازدارنده باشد بسیاری افراد دوست ندارند مذمت شوند از آبرو می ترسند یا برخی دوست ندارند محرومیت معنوی پیدا کنند ووو همین اندازه بازدارندگی برای این امر کافی است.
Reza-D;826758 نوشت:
اگر چنين باشد پس دين اسلام ناقص است
به نظر من در اين پازل جاي يكي از قطعات خالي است و آن هم قطعه اي است كه استاد "حافظ" هم اشاره فرمودند: "تعامل فقه با اخلاق"

ناقص نیست بلکه به حسب آن شرایط کاملا درست و حتی اخلاقی است. حتما لازم نیست یک حکم فقهی به یک رفتار اخلاقی منتهی شود تا درست باشد. مثلا کسی مالش را دزیده اند بعد مشخص می شود که فرد سارق از روی نیاز خانواده دزدی کرده حال اگر مالش را مطالبه کند خلاف است ؟ غیر اخلاقی است ؟ نه حق او اولی تر است تا نیاز سارق . هرچند اگر هم ببخشد و نطلب باز خوب است و مورد مدح است ولی اگر طلب مال کند هم مذموم نیست. به هر حال یک حق یا مصلحت ضروری در حکم فقهی هست. نمی توان اولویتها را نادیده گرفت. به هرحال عالم دنیاست . عالم تدریج است. عالم تفرقه است. نمی توان واقعیتهای آنرا نادیده گرفت. حتی خدای مالک علی الاطلاق هم برای گرفت یک مال از بندگانش در قانون تشریع هزار ناز کرده و هزار وعده داده است.

Reza-D;826758 نوشت:
شما 0 و 100 به موضوع نگاه مي كنيد. اينكه يا يك نفر قاتل است يا نيست
اما بنده همين مثال شما را به چندين شكل بيان مي كنم ، قطعاً با درايتي كه از شما سراغ دارم منظورم را خواهيد فهميد

1 - پسر ولي دم در خيابان بوده ، يك دزد او را ميكشد و پول هايش را مي برد

2 - پسر ولي دم با كسي دعوا مي كند و آن شخص با چاقو اين پسر را ميكشد

3 - پسر ولي دم با كسي دعوا مي كند و آن شخص پسر را پرت مي كند كه ناخواسته سرش به ديوار ميخورد و مي ميرد

4 - پسر ولي دم با بي توجهي وسط جاده ميرود و راننده اي ناخواسته به او ميزند و او كشته ميشود

5 - پسر ولي دم مزاحم ناموس مردم ميشود و سعي در اغفال يك زن نجيب دارد كه برادر آن زن سر ميرسد و در درگيري پسر را ميكشد

6 - پسر ولي دم يك دزد است كه با قمه اقدام به زورگيري ميكند و يكي از قرباني ها براي دفاع از خود اين پسر را ميكشد


اتفاقا نحوه وقوع حادثه در عمدی و غیر عمدی بودن آن دخیل است و در احکام شرعی و حقوقی نیز بین ایندو تفاوت گذاشته اند
اما ممکن است تعریف ما از عمد با تعریف قانون از عمد تفاوت داشته باشد که اغلب از توجه ما به نیت و توجه قانون به ظاهر حادثه است چه اینکه قانونگذار مدعی عمل به ظاهر است و خود را نسبت به نیات که امر باطنی است غیر مطلع می داند و البته درست است اما نمی توان مقاصد شارع را حتی در این ابعاد منحصر کرد چه بسا آثار معنوی هم در اینگونه احکام لحاظ شده باشد کما اینکه می بینیم قرآن کریم بعد از بیان حکم قاتل به توبه او نیز توصیه می کند
خلاصه اینکه این تفاوتها تا حد مقدور و بر پایه اصول لحاظ شده است
یا علیم[/]

بسمه الظاهر

Reza-D;825309 نوشت:
خوانده ام برادر
اما توضيحات جناب "محراب" متفاوت از توضيحات داده شده در اين تاپيك بود و البته عقيده من ، عقيدهء جناب "محراب" است
ادامهء همين پست را مطالعه بفرمائيد

از اين ميترسم كه بحث حول يك مصداق خاص توقف كند
ولي باز در پست شماره 102 مصداق مطرح كردم

درخواست مزد براي شيردادن فرزند
درخواست مهريه قبل از رابطه زناشويي

اينها چند نمونه هستند. فقط لطفاً درعينبررسي مصاديق ، بحث را جوري پيش ببريد كه كليت آن موضوعيت داشته باشد نه يك مصداق خاص چون هدف من صرفاً مصداقي خاص نيست
ضمناً اگرخاطرتان باشد گفته بودم كه گاهي اوقات اخلاق از شرع برتر است و شما نپذيرفتيد و دلايلي هم ارائه كرديد
لطفاً لينك زير را ببينيد ، پست شماره 4
بخش مورد نظرم را از آن پست نقل قول ميكنم:

[=arial]" اخلاق در برخی از موارد برتر از شرع است
مثلا فردی خانه ای دارد که به اجازه می دهد و اجازه ان20میلیون است این مطلب شرعا اشکال ندارد و حلال است ولی این فرد وقتی متوجه می شود که خانواده فقیری هستند این خانه را به 5میلیون می دهد این مطلب اخلاقی است و فراتر از شرع است
یا مثلا مثالهایی که شما فرمودید
شیر دادن مادر به فرزند و......."

لينك مطلب:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=46108&p=629255&viewfull=1#post629255

سلام قولا من ربّ الرحیم

اینکه اخلاق فراتر از شرع است خیلی دقیق نیست چون اخلاق هم جزئی از شرع است بنابراین،شاید بتوان اینطور جمله

را اصلاح کرد، اخلاق دارای مراتبی است که بعضا تجلی آن در عمل انسان از التزام به قوانین شرعی که متضمن منافع شخصی

انسان است فراتر است.فکر می کنم تمامی مصادیقی که حضرتعالی به آن اشاره کرده اید از همین نوع است.

یعنی شما وقتی بین منافع شخصی و منفعت غیر قرار می گیرید یک طرف قانون است که به شما اجازه می دهد

حقتان را به عینه مطالبه کنید و از سوی دیگر اخلاق است که حکم به ایثار می دهد.شما چه حقتان را بگیرید و چه

از آن بگذرید در هر صورت عملتان زیر مجموعۀ یکی از احکام خمس شرعی قرار می گیرد،فراتر و یا فروتر از آن نمی شود

اینجاست که بنده عرض می کنم شرع و اخلاق را در مفهوم می شود از هم تفکیک کرد اما در متن واقع خیر.

حافظ;826543 نوشت:
شاید یک راز آن که اخلاق و احکام اخلاقی نسبت به برخی احکام فقهی پیشی گرفته و محکَّم است؛ همین نکته‌ باشدٰ؛ یعنی در اخلاق، ظرفیت‌ها و محدودیت‌های انسانی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، تکنولوژِیکی بیشتری مورد ملاحظه قرار می‌گیرد اما در فقه کنونی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است
پس مي توان گفت ، اخلاق برتر از فقه است

نكته مهم:
وقتي من ميگويم اخلاق برتر از فقه است ، دوستان عزيزم فكر ميكنند من دارم اخلاق بشري ، آن هم آن نوع اخلاق كه صرفاً بر مبناي منفعت طلبي شخصي است را در مقابل حرف خدا قرار مي دهم و حالا مي خواهم بگويم اخلاق بشري برتر از فقه الهي است. يا به عبارتي عرف برتر از دين است! اين نتيجه گيري را در سخن بيشتر دوستان ميتوان ديد كه در برخي موارد با استناد به صحبت هاي من بوده (جدا از اينكه برداشت درست بوده يا نه) و گاهي متاسفانه بر اساس پيش فرض ذهني است كه كلاً هر كسي نگفت چشم ، لزوماً يا معاند است يا لااقل جاهل است!! نمونه برخوردي كه با جناب ملاصدرا شد (البته من كجا و ايشان كجا ، فقط مثال است)

دليل اين موضوع استنباط اشتباهي است كه ما از مرجعيت الهي داشته ايم. ما اينطور فكر كرده ايم كه:

"چون مرجع اصلي خداست ، پس هر امري كه به عنوان دين به ما معرفي شده لازم الاطاعت است"

برداشت بالا به نظر من كاملاً اشتباه است. برداشت صحيح از مطلق بودن امر خدا اين است:

"چون مرجع اصلي خداست ، پس هر امري كه اثبات شود امر خداست لازم الاطاعت است"

لذا من نميگويم اين اخلاق بشري است كه برتر از احكام خداست. بلكه ميگويم امكان ندارد خاد احكام را جوري تنظيم كرده باشد كه با اخلاق جور نشود
و پاسخ اين موضوع را فقط در همين بخشي مي بينك كه نقل قول كردم. اينكه فقه و احكام فقهي قطعاً بسته به شرايط اشخاص نيز موضوعيت دارند و كاركرد آنها صرفاً بيان كليات و قوانين عمومي نيست

حبیبه;826763 نوشت:
اینکه اخلاق فراتر از شرع است خیلی دقیق نیست

حبیبه;826763 نوشت:
اخلاق دارای مراتبی است که بعضا تجلی آن در عمل انسان از التزام به قوانین شرعی که متضمن منافع شخصی انسان است فراتر است
سلام
چه فرقي كرد بزرگوار؟!
وقتي تجلي و بازخورد يك موضوع در عمل ما برتر از التزام به قوانين ديگري باشد ، يعني اين موضوع از آن قوانين برتر است

ضمناً در اينجا منظور از شرع همان فقه است

(از دست گيردادن شما به اصطلاحات! :Nishkhand:) ، يعني اگر شرع را كل ، و اخلاق را جزئي از آن بدانيم ، باز جملهء صحيح اين ميشود: "اخلاق برتر از فقه است"

حبیبه;826763 نوشت:
یعنی شما وقتی بین منافع شخصی و منفعت غیر قرار می گیرید یک طرف قانون است که به شما اجازه می دهد حقتان را به عینه مطالبه کنید و از سوی دیگر اخلاق است که حکم به ایثار می دهد.شما چه حقتان را بگیرید و چه از آن بگذرید در هر صورت عملتان زیر مجموعۀ یکی از احکام خمس شرعی قرار می گیرد،فراتر و یا فروتر از آن نمی شود. اینجاست که بنده عرض می کنم شرع و اخلاق را در مفهوم می شود از هم تفکیک کرد اما در متن واقع خیر
و اينجاست كه وارد مرحلهء دوم بحث مي شويم. اينكه ممكن است حكم شرعي كه به خودي خود مستحب است ، براي شخص من (طبق شرايط) مثلاً مكروه يا حرام بشود؟
در ادامه عرض خواهم كرد

پ.ن:
مطلبي كه در تاپيك شوخ طبعي از شما نقل قول كردم و فرموديد متوجه نشديد ، نيازي به بحث نيست چون همين جا مطرح شده

بسمه علیم بذات الصدور

Reza-D;826764 نوشت:
آن هم آن نوع اخلاق كه صرفاً بر مبناي منفعت طلبي شخصي است را در مقابل حرف خدا قرار مي دهم و حالا مي خواهم بگويم اخلاق بشري برتر از فقه الهي است. يا به عبارتي عرف برتر از دين است!

خیر بنده چنین برداشتی از فرمایشات حضرتعالی نداشتم،بلکه آنچه تا کنون از سخنان شما متوجه شدم این است:

شرع یک چیز است،اخلاق چیزی دیگر(اخلاق مطرح در شریعت) و در مواقعی حکم اخلاق با حکم شرع مخالف حتی در تضاد است

حقیر هم سعی دارم عرض کنم که اینها در مفهوم از هم قابل تفکیکند و در صحنه عمل نه.

بسمه الحسیب

Reza-D;826782 نوشت:
يعني اگر شرع را كل ، و اخلاق را جزئي از آن بدانيم ، باز جملهء صحيح اين ميشود: "اخلاق برتر از فقه است"

سلام و عرض ادب

خاطرم هست که قبلا عرض نمودم به لحاظ رتبۀ وجودی اخلاق از فقه (عمل مطابق با شرع)برتر است دلیلش هم این است که

اخلاق مربوط به روح و نفس و عمل مربوط به اعضاء و جوارح است و مرتبۀ روح از مرتبۀ جسم ارفع است

(و می دانم اینها منظور نظر حضرتعالی نیست).

یک سؤال:

کلاس اول ابتدایی برتر است یا مقطع دکترای تخصصی؟

حبیبه;826789 نوشت:
خاطرم هست که قبلا عرض نمودم به لحاظ رتبۀ وجودی اخلاق از فقه (عمل مطابق با شرع)برتر است دلیلش هم این است که اخلاق مربوط به روح و نفس و عمل مربوط به اعضاء و جوارح است و مرتبۀ روح از مرتبۀ جسم ارفع است
بله فرموديد. حرفي نيست @};-

حبیبه;826785 نوشت:
آنچه تا کنون از سخنان شما متوجه شدم این است:
شرع یک چیز است،اخلاق چیزی دیگر(اخلاق مطرح در شریعت) و در مواقعی حکم اخلاق با حکم شرع مخالف حتی در تضاد است
اتفاقاً من عقيده دارم كه اين دو حتي از نظر مفهوم نيز قابل تفكيك نيستند!
و اتفاقاً همانطور كه قبلاً هم گفتم من فكر ميكنم شما و ساير دوستان هستيد كه اين دو را از هم جدا مي دانيد

چرا؟
چون مي فرمائيد پيروي از اخلاق الزام ندارد و پيروي نكردن از اخلاق هم عزاب اخروي ندارد (حلال و حرامِ فقهي ندارد). در نتيجه اين دو را از هم جدا مي دانيد ، گر چه مكمل مي دانيد. البته شايد در كم و كيف اين نظر ، شما و ساير دوستان اختلافاتي داشته باشيد ، اما تقريباً تمام شما معتقد هستيد كه احكام اخلاقي حلال و حرام ندارد

اما نظر من چيست؟
من ميگويم ، يك فقه عمومي داريم كه همان احكام است ، و يك فقه خصوصي داريم كه همان اخلاق است (اگر در واژه ها اشتباه دارم تصحيح بفرمائيد). تا اينجا ظاهراً با شما هم نظر هستم. اما شما ميگوئيد چون اخلاق خصوصي است و به نسبت هر فرد و شرايطش تعريف ميشود ، پس نبايد براي عموم الزام آور باشد. بعد از اينكه نبايد براي عموم الزام آور باشد ، به اين نتيجه مي رسيد كه پس كلاً نبايد الزام آور باشد. خب من هم با شما موافقم كه اخلاق نبايد براي عموم الزام آور باشد ، اما براي هر فرد و بصورت مخصوص الزام آور است. در نتيجه من نام ديگر اخلاق را فقه خصوصي مي گذارم

به عبارتي شما و ساير دوستان ، براي اخلاق فقط سه حكم تعريف مي كنيد:

مستحب ، مباح ، مكروه
اما اعتقاد من اين است كه اخلاق نيز مانند احكام شامل هر 5 حكم ميشود و
"واجب و حرام" نيز دارد ، منتهي بطور خاص ، نه بطور عام
موضوع قفل شده است