رابطه ی اخلاق و احکام

تب‌های اولیه

185 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Reza-D;820544 نوشت:
حرف شما این است که در داستان درخت ، پیامبر(ص) یک حکم شرعی را نادیده گرفتند بخاطر یک حکم شرعی دیگر (نه بخاطر اخلاق)
یا در ماجرای کودک و طلبکار ، بحث اخلاق موضوعیت ندارد ، بلکه چون شرع فرموده جان یک انسان اهمیت دارد ، پس من ملزم هستم که از طلب خود بگذرم
درست است؟

لطفاً هر دو بزرگوار بفرمائید چه چیز باعث میشود که حکم شرعیِ "الف" ، به حکم شرعیِ "ب" ترجیح داده شود؟


شناخت موضوع احکام و ارزش‌های اخلاقی مسأله خیلی دقیق و خطیر است که فقط مجتهد در این رشته توان عرض اندام در آن را دارد. بعد از شناخت موضوع احکام فقهی و ارزش‌های اخلاقی، تقریبا بیشتر راه رفته شده است
سربالایی کار همین قسمت شناخت موضوع است.
ملاک کلی ارزش اخلاقی، مصلحت واقعی فرد و جامعه است. مصلحت یعنی هر چیزی که موجب کمال و صلاح واقعی انسان است به عنوان نمونه، راست‌گویی صرفا از جهت راست‌گویی موضوع حکم اخلاقی نیست بلکه از آن جهت که آدمی را به سعادت می‌رساند خوب است.
پس اگر در یک موقعیتی خاص، «راست‌گویی» این کارکرد خود را از دست داد، دیگر نمی‌توان آن را موضوعی برای محمول «خوب» قرار داد. علت ثبوت حکم خوب برای عنوان «صدق» مصالح جامعه است و علت نیز معمِّم و مخصِّص است.
پس عقل می‌گوید این موضوع دارای قیود پنهانی است که اگر نیک بنگریم، می‌توانیم قیودش را به دست بیاوریم.
البته عقل و وحی و ... می‌توانند ما را در شناسایی این قیود یاری کنند.
طبق این نگاه، می‌توان گفت بایدها و احکام توصیه‌ای اخلاقی ریشه در هست‌ها داشته، و اینچنین نیست که نظام علی و معلولی را دور زده‌ باشند.

حافظ;820579 نوشت:
علت ثبوت حکم خوب برای عنوان «صدق» مصالح جامعه است و علت نیز معمِّم و مخصِّص است. طبق این نگاه، می‌توان گفت بایدها و احکام توصیه‌ای اخلاقی ریشه در هست‌ها داشته ، و اینچنین نیست که نظام علی و معلولی را دور زده‌ باشند
سلام استاد عزيز
ممنونم كه بنده را تا اين حد با سواد ميدانيد كه خيلي علمي با من صحبت ميكنيد
ولي قربانت شوم ، لطفاً در پاسخ هايتان سطح پايين سواد بنده را هم در نظر بگيريد
:Nishkhand:

بسم الله الرحمن الرحیم

Reza-D;820541 نوشت:
سلام مجدد به دوستان گرامی
خواهر محترم شما ابتدا باید وجود برخی از خصوصیات نیکوی اخلاقی که فرمودید را در مهریه اثبات بفرمائید ، بعد در این باره بحث کنید که پرداخت مهریه (یا عدم پرداخت) مساوی با ظهور آن اخلاقیات است (یا عدم ظهور آنها). ایراد اینجاست که شما "صحت پرداخت مهریه" را فرض گرفته اید ، آن وقت عمل به آن را شامل خصوصیاتی که گفتید ، و عدم عمل به آن را مخالف با آن خصوصیات بیان میکنید

جوانمردی = شما اینطور فرض کردید که مهریه صحیح است و پرداخت این دِین (که صحت آن اثبات شده) نشانهء جوانمردی است. در حالیکه اصل صحبت ما این است که صحیح بودن مهریه از چه باب است؟ نه اینکه از ابتدا مسائل را با فرض صحت مهریه تحلیل کنیم. شما اول باید اثبات کنید که قانون مهریه دربردارندهء خصوصیت جوانمردی است ، بعد نتیجه گیری کنید که پرداخت مهریه باعث ظهور این خصوصیت اخلاقی میشود. من هم میتوانم بگویم گرفتن مقداری پول از من (به عنوان مرد) برای زندگی که اسمش مشترک است اتفاقاً ناجوانمردانه است

با سلام و احترام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

آیات قران در پرداخت مهریه به عنوان حق زوجیت که تکلیفی بر عهده ی مردان است صراحت دارد:

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئا

و مهرهاى زنان را با ميل قلبى و به عنوان هديه بدهيد (گرچه فريضه واجب شما و عطيه الهى آنهاست)

و اگر چيزى از آن را به رضاى خاطر به شما ببخشند آن را نوش و گوارا مصرف نماييد.

در آياتي نيز از مهريه به عنوان"اجر" ياد شده است از جمله:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي‏ آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ

اى پيامبر، (هفت طايفه از زن‏ها را) بر تو حلال كرديم: آن همسرانت را كه مهر آنها را پرداخته‏ اى و ...

فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ

آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد.

در مورد ميزان مهريه هم در آيات سخني از محدوديت نيست و در آيه اي آمده:

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً

و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد، و مال فراوانى (بعنوان مهر) به او پرداخته‏ ايد،

چيزى از آن را پس نگيريد! آيا براى بازپس گرفتن مهر آنان، به تهمت و گناه آشكار متوسل مى‏شويد؟!

Reza-D;820541 نوشت:
سخاوت ، تلاش برای روزی حلال =نفقه ای که بر عهدهء مرد است خودش به اندازهء کافی نشانهء سخاوت و تلاش برای کسب روزی حلال است. ضمن اینکه باز هم صرفاً داریم تئوری به موضوع نگاه میکنیم چون هیچ ارتباطی بین این چیزها وجود ندارد! اگر اینطور باشد ، پس کسی که 100 سکه مهریه زنش میزند خیلی سخاوتمندتر و تلاشگرتر از کسی است که 10 سکه مهریه زنش میزند!! باز عجیب است که مهریه نشانهء سخاوت است ، اما پیامبر(ص) میفرماید سعی کنید آن را کم بگیرید!! این چه نشان سخاوتی است که باید آن را کم گرفت؟! اگر قرار است سخاوت مرد با پرداخت مهریه مشخص شود ، پس باید زن تا میتواند آن را زیاد بگیرد تا ببیند شوهر آینده اش چقدر سخاوتمند است

سخاوت ملکه ای نفسانی است و حدّ اعتدال بین تبذیر و بخل و خست،تبذیر افراط است و بخل و شُحّ نفس تفریط

و سخاوت اعتدال بر قرار کردن بین این دو.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:"سخاوتمند کسی است که مال خود را از طریق حلال در می آورد و در راه حلال خرج می کند"

کم گرفتن مهریه از سوی زن هنر است نه از سوی مرد،هیچ کجا به مردان گفته نشده است که مهر همسرانتان را کم بگیرید

بلکه به زنان توصیه شده که مهرشان را سنگین نگیرند و این برای رعایت حال همسرانشان است وقتی که تمول و استطاعت

مالی خوبی ندارند و این به خاطر عند المطالبه بودن مهریه است که بر گردن مرد است و اتفاقا تلنگری به مردان که باری را به دوش

نگیرند که از به منزل رساندنش ناتوانند و اتفاقا یک فضیلت اخلاقی دیگر هم به جمع فضایل تحت المهر،اضافه می شود و آن تقویت تعقل مردان است

در مسلط کردن قوای عاقله بر احساس.

Reza-D;820541 نوشت:
عدالت = باز هم همان پیش فرض! چرا مهریه عادلانه است؟ شما اول چراییِ عادلانه بودن مهریه را بفرمائید تا بعد برسیم به اینکه پرداخت مهریه باعث ظهور عدالت میشود

در تعریف عدل گفته اند:"اعطاء کل ذی حق حقه" مهریه حق زن است.

Reza-D;820541 نوشت:
وفای به عهد = کدام عهد؟! سوال ما بر روی خود عهد است خواهر گرامی. از طرفی اولاً وفای به عهدِ زن چگونه اثبات میشود؟ ثانیاً با این حساب باید بگوئیم تمام مردهایی که مهریه زنشان را می پردازند انسان های وفاداری هستند!! درحالیکه نمونه های زیادی وجود دارد که مهریه زنشان را پرداخت کرده اند و چندین دوست دختر هم دارند

تعهدی که در پرداخت مهریه وجود دارد یک عهد است و پرداخت مهریه ی زن وفای به عهد.

موردی را که شما می فرمائید وفای عاطفی و احساسی و اخلاقی است نه مالی.

Reza-D;820541 نوشت:
موضوع مهمتر اینکه باید دید موضوع در عمل چگونه است و حرف من هم از ابتدا همین بود. مهریه در عمل بجز ایجاد دردسر در زندگی ها هیچ چیزی نداشته است. حتی الان بیشتر خانمها اصلاً صحبتی از مهریه نمی کنند چون اصلاً اهمیتی در زندگی ها ندارد! موضوعی مثل نفقه که هم عقلانی است و هم اخلاقی ، می بینیم که در زندگی ها نیز رعایت میشود و مردم کاملاً آن را در زندگی مشترک پذیرفته اند. اما مهریه تقریباً در هیچ زندگی جایی ندارد و بجز اینکه وسیله ای باشد برای کلاس گذاشتن دخترها (یا خانوادهء آنها) کاربرد دیگری ندارد

در مسائل شرعی سلایق شخصی و آداب غلط جاهلی جایی ندارد،دردسر شدن مهریه به دلیل بی مسئولیتی و عدم تعقل بعضی از آقایان است

که در ابتدای زندگی چشم بسته و احساس مدارانه مهریه ای را که توان پرداخت آن را ندارند می پذیرند.

خانمهایی هم که صحبتی از مهریه نمی کنند و یا آن را می بخشند لطف می کنند.

دختر خانمهایی هم که بدون در نظر گرفتن استطاعت مالیِ خواستگارانشان مهریه های نجومی طلب می کنند بی انصافی می کنند.

بسمه الرحیم

Reza-D;820543 نوشت:
بحث روی واجب بودن یا نبودن نیست ، بلکه بر سر کارکردِ یک حکم است. این احکام در عمل چه کارکردی دارند؟ اگر کارکرد مثبت دارند که باید مردم آنها را با اشتیاق اجرا میکردند ، نه اینکه کلاً در زندگی کمرنگ بشوند (یا در مواردی اصلاً وجود نداشته باشند)

ببینید خواهر گرامی ، اصلاً زمانی که در جاهای مختلف درمورد این احکام گفتگو میشود ؛ معمولاً جملاتی شبیه به جملهء زیر در همان ابتدا بیان میشود که شما هم حتماً نمونهء آن را شنیده اید:

"این احکام برای شرایط خاص هستند ، وگرنه در زندگی مشترک نمیشود صرفاً با احکام زندگی کرد و برای داشتن یک زدگی موفق ، باید اخلاق را در زندگی جاری کرد"

همانطور که گفتم حتماً خود شما نیز بارها مشابه این جمله را شنیده اید ، با این حال اگر مایل بودید بفرمائید تا همین جمله را از زبان کارشناسان این سایت یا سایت های دیگر نقل قول کنم

شما میفرمائید اگر کسی به همهء احکام شرع ملتزم باشد ، قطعاً فردی اخلاق مدار هم خواهد بود. درحالیکه می بینیم در بیان جملهء فوق ، صراحتاً گفته میشود شرع برای زندگی کافی نیست و باید اخلاق باشد تا زندگی شیرین شود. اما من میگویم حتی همین گفتهء آخر نیز تفسیر درستی از جملهء قرمز رنگ بالا نیست. من میگویم که:

یا باید بپذیریم شرع کامل است که در این صورت نیازی نیست به مردم سفارش کنیم شما به اخلاق هم نیاز دارید. بلکه باید به آنها بگوئیم همین شرع برای شما کافی است و نیازی به اخلاق ندارید چون اخلاق با رعایت همین شرع قابل حصول است

یا باید بپذیریم شرع ناقص است و برای تکمیل خود نیازمند به اخلاق است. در این صورت برای من عجیب است که چطور شرع در آن دنیا سوال و جواب دارد ولی اخلاق ندارد!!

اینها همه در تئوری و بحث و درس و مفهوم از هم جدا هستند،کسی که به واجبات عمل کرده و از حرام اجتناب کند

تازه وارد حیطه ی نور و معنای بندگی خدا و حصن حصین تقوا می شود و جانش محل نزول مکرر و پی در پی توفیقات

الهی می گردد چنین شخصی نمی تواند اخلاق مدار نباشد چون از زشتی ها و پلیدیها فاصله گرفته است،قلبش

نورانی شده،وجودش منبع خیرات شده لذا صادرات وجودیش هم خیر می شود زشتی و پلیدی از او صادر نمی شود

مگر خطاهایی که ممکن است از سر غفلت مرتکب شود که خودش با عنایت و فضل خدا می فهمد و با مراقبه و محاسبه ای که دارد

سعی در بر طرف کردن آنها می کند،کسی که به راستی متشرع شد از هر کاری که خداوند را ناخشنود می سازد فاصله می گیرد

و این باعث می شود که اخلاقا هم رشد کند.

حبیبه;820864 نوشت:
بسمه الرحیم
اینها همه در تئوری و بحث و درس و مفهوم از هم جدا هستند،کسی که به واجبات عمل کرده و از حرام اجتناب کند
تازه وارد حیطه ی نور و معنای بندگی خدا و حصن حصین تقوا می شود و جانش محل نزول مکرر و پی در پی توفیقات
الهی می گردد چنین شخصی نمی تواند اخلاق مدار نباشد چون از زشتی ها و پلیدیها فاصله گرفته است،قلبش
نورانی شده،وجودش منبع خیرات شده لذا صادرات وجودیش هم خیر می شود زشتی و پلیدی از او صادر نمی شود
مگر خطاهایی که ممکن است از سر غفلت مرتکب شود که خودش با عنایت و فضل خدا می فهمد و با مراقبه و محاسبه ای که دارد
سعی در بر طرف کردن آنها می کند،کسی که به راستی متشرع شد از هر کاری که خداوند را ناخشنود می سازد فاصله می گیرد
و این باعث می شود که اخلاقا هم رشد کند.

سلام به شما
باز هم که همان شد!

پس هیچ نیازی به اخلاق نداریم! کلاً همان شرع کافی است
اگر هم کسی در بخشی از اخلاق مشکل داشت ، باید او را تشویق کنیم به شرع بپردازد تا اخلاق مدار هم بشود

من تعجب میکنم شما فرمودید که شرع و اخلاق در هم تنیده هستند
اما حالا اینقدر 0 و 100 آنها را مرزبندی میکنید!

حبیبه;820861 نوشت:
آیات قران در پرداخت مهریه به عنوان حق زوجیت.....
خواهر محترم از شما انتظار نداشتم!
من از کارکرد مهریه می پرسم شما آیه قرآن می آورید که خدا گفته؟! عجب! یعنی من نمیدانم که خدا گفته؟!

به بخشی از صحبت من که خودتان قرمز رنگ کردید دوباره دقت کنید:

حبیبه;820861 نوشت:
که صحیح بودن مهریه از چه باب است؟
اگر یک خانم از من میپرسد چرا حجاب صحیح است؟
برایش دلیل می آورم که چون شمای زن را از نگاه های آلوده محفوظ میدارد
چون مردها را از تحریک شدن دور میکند
چون باعث میشود روابط زن و مرد در اجتماع بر اساسهای دیگری بجز نگاه جنسی استوار بشود
و........

وقتی صحت و کارکرد حجاب را به این شکل توضیح دادم ، بعد به این می پردازم که عدم رعایت آن چه ضررهایی دارد

نه اینکه بروم برایش آیه و روایت بیاورم که گفته: حجاب واجب است!
سوال طرف مقابل این نیست که: آیا حجاب واجب است یا نیست
سوالش این است که چرا واجب شده؟ فلسفه اش؟ دلیلش؟ عملکردش؟

حالا گاهی ما فلسفهء برخی احکام را نمی دانیم. قبول
اما میتوانیم بگوئیم:

من فلسفه اش را نمی دانم

آنچه شما به عنوان کارکرد مهریه میفرمائید (سخاوت ، عدالت و....) و آنها را هم با این پیش فرض که "دستور خداست" بیان میکنید ، هیچ ربطی به خود مهریه ندارد ، بلکه پیامدهای عمل کردن یا عمل نکردن به حکم خدا است
خواندن نماز هم فرضاً نشانهء وفای من به عهد است. ذکات دادن هم نشانهء سخاوت است و......

مثلاً در نفقه هم سخاوت مرد مشخص است. اما کارکرد نفقه برای سخاوت مرد نیست!
وجوب نفقه برای تامین معاش زن است

حبیبه;820861 نوشت:
و اتفاقا تلنگری به مردان که باری را به دوش نگیرند که از به منزل رساندنش ناتوانند و اتفاقا یک فضیلت اخلاقی دیگر هم به جمع فضایل تحت المهر ، اضافه می شود و آن تقویت تعقل مردان است
جوری درمورد مهریه صحبت میکنید که انگار یگانه راه شناخت و سنجش مرد است!
خواهر گرامی چه نیازی به مهریه است؟!

تصور کنید مهریه ای وجود ندارد. و مردی به خواستگاری میرود
دختر اول میگوید عروسی آنچنانی میخواهم ، خانه میخواهم ، ماشین میخواهم و.....
و دختر دیگری میگوید من یک زندگی مناسب از تو انتظار دارم
و دختر سوم میگوید با کمترین شرایط هم راضی هستم

خب مرد راحت میتواند تعقل کند که کدامیک را بگیرد و آیا از پس خواسته های طرف مقابل برمیاید یا نه
چه نیازی به مهریه خواهد بود؟

صحبت ما سر چه بود؟

شما فرمودید:

حبیبه;819887 نوشت:
اصلا خود التزام به دستورات شرع یک نوع ریاضت و تمرین اخلاق مدار بودن و طهارت قلب و جوارح است

و من هم پاسخ دادم:

Reza-D;819900 نوشت:
خب به نظر من هميشه اينطور نيست
مثلاً در احكام ازدواج من چنين چيزي نمي بينم (در بيشتر آنها)
شما خمس را مثال زديد ، اما مثلاً مهريه را در نظر بگيريد
مهريه باعث بروز كدام خصوصيت اخلاقي ميشود؟
يا مثلاً حق طلاق كه با مرد است
يا نمونه هاي ديگر كه احتمالاً خودتان حدس ميزنيد

اتفاقاً برعكس ، در اينها رشد اخلاق در

عدم انجامآنهاست!

و باز شما پاسخ دادید:
حبیبه;819978 نوشت:
در پرداخت مهریه، وفاداری(وفای به عهد) مسئولیت پذیری ، تلاش و اجتهاد (برای کسب روزی حلالی که باید به عنوان مهریه پرداخت شود) جوانمردی ، سخاوت ، عدالت و..... ظهور می یابد


حالا به این دو جملهء خودتان دقت بفرمائید:
حبیبه;820861 نوشت:
حضرت علی علیه السلام فرمودند:"سخاوتمند کسی است که مال خود را از طریق حلال در می آورد و در راه حلال خرج می کند"
کم گرفتن مهریه از سوی زن هنر است نه از سوی مرد
حبیبه;820861 نوشت:
دختر خانمهایی هم که بدون در نظر گرفتن استطاعت مالیِ خواستگار مهریه های نجومی طلب می کنند بی انصافی می کنند
کم گرفتن مهریه از سوی زن = اخلاق
در نظر گرفتن استطاعت مالیِ مرد = اخلاق

نیازی به هیچ مورد دیگری هم نیست. همین یک مورد نشان میدهد که در یک جایی شرع به تنهایی کارایی ندارد و اخلاق باید کنار آن قرار بگیرد تا زندگی شیرین بشود. بنابر این بنده این حرف شما را نیز رد میکنم:

حبیبه;820864 نوشت:
کسی که به راستی متشرع شد از هر کاری که خداوند را ناخشنود می سازد فاصله می گیرد و این باعث می شود که اخلاقا هم رشد کند
این کسی که شما در این جمله گفتید محال است که فقط با متشرع شدن به چنین جایگاهی برسد

اشکال صحبت های شما این است که خیلی تئوری هستند. کسی که متشرع میشود و فقط و فقط با استفاده از شرع به نورانیتی که گفتید میرسد ، از چند سالگی شروه به تشرع کرده و در چه سنی به آن نورانیت درونی میرسد؟

نمیتوانید عددی تعیین کنید. میدانید چرا؟ چون همانطور که خودتان گفتید اخلاق و شرع در هم تنیده هستند و هر کسی که به درجه ای از رشد رسیده از همان ابتدا هم شرع را در نظر داشته و هم اخلاق را و هم زمان به هر دو عمل کرده

حبیبه;820861 نوشت:
مهریه حق زن است
عطف به همان بحث دلیل....
چرا مهریه حق زن است؟

حبیبه;820861 نوشت:
تعهدی که در پرداخت مهریه وجود دارد یک عهد است و پرداخت مهریه ی زن وفای به عهد.
موردی را که شما می فرمائید وفای عاطفی و احساسی و اخلاقی است نه مالی
پس میفرمائید پرداخت مهریه از سوی مرد نشانهء عهد عاطفی نیست و صرفاً یک عهد مالی است که بر عهدهء مرد است. خب اینکه بدتر شد! یک پولی را به اجبار بر گردن یک مرد میگذارند و مرد مجبور است آن را بدهد و اگر قبول نکند نمی تواند زن بگیرد! کجای این میشود "ظهور خصلت نیکوی وفای به عهد"؟!!

بسمه الحق

Reza-D;820910 نوشت:
سلام به شما
باز هم که همان شد!

پس هیچ نیازی به اخلاق نداریم! کلاً همان شرع کافی است
اگر هم کسی در بخشی از اخلاق مشکل داشت ، باید او را تشویق کنیم به شرع بپردازد تا اخلاق مدار هم بشود

من تعجب میکنم شما فرمودید که شرع و اخلاق در هم تنیده هستند
اما حالا اینقدر 0 و 100 آنها را مرزبندی میکنید!

سلام علیکم

شرع از اخلاق جداست در مفهوم و موضوع و در مباحث علمی

امّا شخص متشرع ملتزم به اخلاق هم می شود.

حدیث قرب فرائض در این خصوص تصریح دارد:

قال الله عزوجل ما يتقرب الى عبدى بشى احب الى مما افترضته عليه ،
و ما زال يتقرب الى عبدى بالفرائض حتى اذا ما احبه و اذا احببته كان
سمعى الذى اسمع به ، و بصرى الذى ابصر به ، ويدى التى ابطش بها.

یعنی با انجام واجبات صورت باطنی عبد شبیه مولا می شود،این یعنی

متخلق به اخلاق الهی می شود،آیه:

إِن تجْتَنِبُوا کبَائرَ مَا تُنهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سیِّئَاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکم مُّدْخَلاً کَرِیماً

اگـر از گـنـاهـان بزرگی که از آن نهی شده اید اجتناب کنید گناهان کوچک

شما را می پوشانیم و در جایگاه خوبی شما را وارد می سازیم.

Reza-D;820910 نوشت:
من از کارکرد مهریه می پرسم شما آیه قرآن می آورید که خدا گفته؟! عجب! یعنی من نمیدانم که خدا گفته؟!

حکمت مهریه بحثی دیگر است،شما فرمودید مهریه فقط باعث دردسر مرد است

بنده هم یاد آور شدم که حکم خداست.

اگر حضرتعالی می دانید که حکم خداست،چگونه آن را دردسر ساز می دانید؟

دردسر مربوط به اصل حکم نیست مثل هر حکم دیگری برخورد ماست که ماهیت

آن را به کلی تغییر داده است(در بعضی موارد)مثل اینکه مردان مهریه را جدی و عند المطالبه تلقی نکرده

و خارج از توان خویش،نسبت به آن متعهد شوند.

Reza-D;820910 نوشت:
جوری درمورد مهریه صحبت میکنید که انگار یگانه راه شناخت و سنجش مرد است!

خیر ولی می توان خیلی از خصائل آقایان را با آن محک زد.مثل عبودیتشان نسبت به احکام الهی.

بسمه القدوس

Reza-D;820915 نوشت:
اشکال صحبت های شما این است که خیلی تئوری هستند. کسی که متشرع میشود و فقط و فقط با استفاده از شرع به نورانیتی که گفتید میرسد ، از چند سالگی شروه به تشرع کرده و در چه سنی به آن نورانیت درونی میرسد؟

نمیتوانید عددی تعیین کنید. میدانید چرا؟ چون همانطور که خودتان گفتید ا

بنده متوجه نمی شوم در این موضع چگونه باید سخن گفت که تئوری نباشد!

Reza-D;820915 نوشت:
نیازی به هیچ مورد دیگری هم نیست. همین یک مورد نشان میدهد که در یک جایی شرع به تنهایی کارایی ندارد و اخلاق باید کنار آن قرار بگیرد تا زندگی شیرین بشود. بنابر این بنده این حرف شما را نیز رد میکنم:

کسی که شعائر الهی را بزرگ می شمارد،نمی تواند متشرع باشد اما

متخلق به اخلاق الهی نباشد(و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب)،

تقوای قلب همان اخلاق است و این بیان قران است.

در حدیث قرب فرائض هم پاسخ حضرتعالی به روشنی بیان شده است.

حبیبه;820930 نوشت:
بنده هم یاد آور شدم که حکم خداست.
اگر حضرتعالی می دانید که حکم خداست،چگونه آن را دردسر ساز می دانید؟
خیر خواهر گرامی
شما فشرع را به تنهایی مطرح فرمودید و من هم مهریه را به عنوان نمونهء نقض وردم
گفتم اگر مهریه را صرفاً با دید شرعی نگاه کنیم دردسر ساز است
سوالی هم پرسیدم که یادم نیست شما پاسخ دادید و من ندیدم ، یا آنکه شما ندیدید و پاسخ ندادید

لذا این دو پرسش را لطف بفرمائید و پاسخ بدهید:

اولاً اگر شرع در موردی مانند مهریه کافی بود ، پس چرا در کنارش یک سری دستورات اخلاقی مطرح میشود؟

ثانیاً چرا این توصیه ها به نوعی بر خلاف خود احکام شرعی است؟
مثلاً طلاق بطور مطلق حق مرد است از نظر شرعی
اما توصیه علمای دین این است که مرد از این حقِ شرعی ، مگر در شرایط لزوم استفاده نکند

حبیبه;820930 نوشت:
خیر ولی می توان خیلی از خصائل آقایان را با آن محک زد.مثل عبودیتشان نسبت به احکام الهی
خیلیاز خصوصیات؟!
خواهر گرامی ، خیلی؟
انصافاً و خدا وکیلی شما الان از روی مهریهء خانمهای اقوامتان می توانید خیلی از خصوصیات شوهران آنها را محک بزنید؟!
یا حتی خودشان فقط با استناد به مهریه می توانند چنین محکی بزنند؟

حبیبه;820930 نوشت:
شرع از اخلاق جداست در مفهوم و موضوع و در مباحث علمی
احسنت
قبلاً هم این تذکر را فرموده بودید من هم عرض کردم از نظر علمی قبول دارم و گفتم انصافاً در این زمینه انگشت کوچک شما هم نیستم
اما حاضرم قسم بخورم و به گردن بگیرم که این مرز بندی فقط و فقط در همان علوم تئوری وجود دارد
ولی در عمل چنان اینها به هم گره خورده اند که شاید نشود تقسیم بندی دقیقی انجام داد

حبیبه;820932 نوشت:
کسی که شعائر الهی را بزرگ می شمارد،نمی تواند متشرع باشد اما متخلق به اخلاق الهی نباشد
دلیلش چیست که نمی تواند؟

حبیبه;820930 نوشت:
سلام
سلام و عرض ادب دوباره

برای یک جمع بندی ، 4 سوال مد نظرم هست (با سه سوال پست قبلی) که دوباره مینویسم
اگر ممکن است هر 4 سوال را از همین پست نقل قول بفرمائید:


1 - اگر شرع در موردی مانند مهریه کافی بود ، پس چرا در کنارش یک سری دستورات اخلاقی مطرح میشود؟

2 - چرا این توصیه ها به نوعی بر خلاف خود احکام شرعی است؟


مثلاً طلاق بطور مطلق حق مرد است از نظر شرعی
اما توصیه علمای دین این است که مرد از این حقِ شرعی ، مگر در شرایط لزوم استفاده نکند

3 - چرا کسی که شعائر الهی را بزرگ می شمارد ،نمی تواند متشرع باشد اما متخلق به اخلاق الهی نباشد؟

4 - در داستان درخت و خانواده ، همچنین در داستان طلبکار و کودک بیمار ، صحبت استاد "حافظ" و شما این بود که بحث ترجیح اخلاق نبوده ، بلکه یک حکم شرعی به حکم شرعی دیگر ترجیح داده شده. لطفاً بفرمائید چه چیز باعث میشود که حکم شرعی "الف" به حکم شرعی "ب" ترجیح داده شود؟


بسمه المولی

Reza-D;820938 نوشت:
لذا این دو پرسش را لطف بفرمائید و پاسخ بدهید:

اولاً اگر شرع در موردی مانند مهریه کافی بود ، پس چرا در کنارش یک سری دستورات اخلاقی مطرح میشود؟

ثانیاً چرا این توصیه ها به نوعی بر خلاف خود احکام شرعی است؟
مثلاً طلاق بطور مطلق حق مرد است از نظر شرعی
اما توصیه علمای دین این است که مرد از این حقِ شرعی ، مگر در شرایط لزوم استفاده نکند

موارد مذکور را به تفصیل ذکر بفرمائید:

1-توصیه های اخلاقی دین در کنار حکم شرعی مهریه.

2-مواضع مخالفت حکم اخلاق با حکم شرع در باب مسئله ی مهریه.

3-موارد ضدیت توصیه های اخلاقی مورد نظر حضرتعالی با احکام شرع در رابطه با مهریه.

4-سخن علمای مفروض در مورد عدم إعمال حق طلاق از سوی مرد در شرایط مورد نظر شما،(آن شرایط را نیز ذکر بفرمائید)

ضمن اینکه زحمت کشیده همه را با منبع ذکر بفرمائید تا موضوع قابل بحث شود

Reza-D;820938 نوشت:
خیلیاز خصوصیات؟!
خواهر گرامی ، خیلی؟
انصافاً و خدا وکیلی شما الان از روی مهریهء خانمهای اقوامتان می توانید خیلی از خصوصیات شوهران آنها را محک بزنید؟!
یا حتی خودشان فقط با استناد به مهریه می توانند چنین محکی بزنند؟

تا به حال راجع به این موارد از آنها سؤال نکرده ام لذا این سؤال را نمی توانم پاسخ بدهم.

امّا می توانم عرض کنم که مهریه، تعهدی از سوی مرد به زن است،از نظر حضرتعالی مردی

که این تعهد را عمل می کند با آنکه طلبکارانه با این موضوع برخورد کرده و ظالمانه همسرش را آنقدر اذیت می کند

که از خیرش بگذرد و مردی که غیر مسئولانه می گوید: "کی مهریه را داده و کی گرفته؟" در یک سطح از تقید به شرع و اخلاق

قرار دارند؟

Reza-D;820938 نوشت:
دلیلش چیست که نمی تواند؟

این را باید در وجود متشرعین حقیقی دید و سراغ گرفت.

شاید اختلاف نظر موجود سر این باشد که شما معمول انسانهایی که در ظاهر مذهبیند و پایبند اخلاق نیستند را

الگوی بحث قرار داده اید و بنده اشاره ام به انسانهای با تقوایی است که حقیقتا پایبند به شرعند!

اگر اینطور باشد که اصلا آن دسته از آدمها عملشان در حیطه شرع نیست یا لااقل ناقص است.

بسمه العلیم

Reza-D;820939 نوشت:
4 - در داستان درخت و خانواده ، همچنین در داستان طلبکار و کودک بیمار ، صحبت استاد "حافظ" و شما این بود که بحث ترجیح اخلاق نبوده ، بلکه یک حکم شرعی به حکم شرعی دیگر ترجیح داده شده. لطفاً بفرمائید چه چیز باعث میشود که حکم شرعی "الف" به حکم شرعی "ب" ترجیح داده شود؟

سلام علیکم

پاسخ به سؤالات یک تا سه نیاز به پاسخ حضرتعالی به سؤالاتی دارد که در پست قبل ارائه نمودم.

اما پاسخ سؤال آخر:

تغییر شرایط.

قرار داد صاحب درخت نخل با طرفش این بوده که نخل از آن اوست و نمی فروشد.

در قرار داد ذکر نکرده بود که ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم قصد اصلی و پنهانی اوست

حالا یا اینکه بعد از قرار داد مرتکب آن مزاحمتها شد و از قبل چنین نیتی نداشت ولی بالاخره

شرایط تغییر کرد و در آن شرایط، عرض و شرف و آبروی صاحبخانه در خطر است،مسلم است قرار داد

به شکل دیگری تغییر می کند.

مثل ازدواج، از قبل قرار نیست زوجها از هم جدا شوند (خدای ناکرده) ولی شرایط زندگی که سخت

شد می توان خطبه ی عقد را به خطبه ی طلاق باطل کرد.

حبیبه;820946 نوشت:
تغییر شرایط
عرض کردم که میشد خیلی کارهای دیگر کرد
مثلاً گفت پول درخت را به او بده اما دیگر اجازهئ ورود به باغت را نده

ثانیاً مارجرای طلبکار و کودک بیمار را هم توضیح بدهید

حبیبه;820943 نوشت:
شاید اختلاف نظر موجود سر این باشد که شما معمول انسانهایی که در ظاهر مذهبیند و پایبند اخلاق نیستند را
الگوی بحث قرار داده اید و بنده اشاره ام به انسانهای با تقوایی است که حقیقتا پایبند به شرعند!
اگر اینطور باشد که اصلا آن دسته از آدمها
عملشان در حیطه شرع نیست یا لااقل ناقص است
به نظرم میرسد شما هنوز با تصور قبلی دارید نظرات بنده را میخوانید
من اصلاً هیچ کاری به اشخاص ندارم و این موضوع را ذره ای در مباحثم در این تاپیک دخالت نداده ام

اما خواهش میکنم یک بار دیگر همین جملات خودتان را بخوانید
خدا میداند دنبال مچ گیری نیستم و شاید منظورتان این بوده که این مذهبی ها ، متشرع حقیقی نیستند

اما حتی اگر منظورتان این بوده باشد ، باز هم طبق بخش های قرمز رنگ ، کسی که اخلاق را در نظر نمی گیرد ، عملش ناقص است
لطفاً دقت بفرمائید من اعتقادم این است که اخلاق و شرع لازم نیست آنطور که در بحث علمی مجزا هستند (طبق نظر شما) ، در عمل نیز مجزا باشند
در واقع ممکن است کسی عملی انجام بدهد که یکی از حالات زیر را داشته باشد:
اخلاقی

--- شرعی --- اخلاقی شرعی

یک سوالی هم پرسیده بودید که آیا من اخلاق را بر شرع مقدم می دانم؟
پاسخم این است که بله ، من اخلاق را بر شرع مقدم میدانم. اما نه به این معنا که اخلاق چیزی جدای از شرع است
و همچنین نه به این معنا که لزوماً این دو یکی باشند
بلکه عقیده دارم شرع بستر را آماده می کند و اخلاق مانند تخمی است که در زمینِ شرع کاشته میشود
آنچه مهم است ، کشت است ، اما این کشت ناچاراً باید بر یک زمین قرار بگیرد (بطور کلی) که نام این زمین شرع است

حبیبه;820943 نوشت:
از نظر حضرتعالی مردی
که این تعهد را عمل می کند با آنکه طلبکارانه با این موضوع برخورد کرده و ظالمانه همسرش را آنقدر اذیت می کند
که از خیرش بگذرد و مردی که غیر مسئولانه می گوید: "کی مهریه را داده و کی گرفته؟" در یک سطح از تقید به شرع و اخلاق
قرار دارند؟
خیر قرار ندارند
اما اولاً صرف همین یک وجه نمیشود قضاوت کرد و ده ها نکته ممکن است این بین باشد
همچنین همین کارکرد را در خیلی چیزهای دیگر میشود نمودش را دید. حتی بسیار بهتر و شفافتر از مهریه
و اینکه باز هم قید اخلاق در بحث مهریه قرار دارد :ok:

حبیبه;820943 نوشت:
1-توصیه های اخلاقی دین در کنار حکم شرعی مهریه.
2-مواضع مخالفت حکم اخلاق با حکم شرع در باب مسئله ی مهریه.
3-موارد ضدیت توصیه های اخلاقی مورد نظر حضرتعالی با احکام شرع در رابطه با مهریه.
4-سخن علمای مفروض در مورد عدم إعمال حق طلاق از سوی مرد در شرایط مورد نظر شما،(آن شرایط را نیز ذکر بفرمائید)
ضمن اینکه زحمت کشیده همه را با منبع ذکر بفرمائید تا موضوع قابل بحث شود
در اولین فرصت عرض خواهم کرد
با ذکر منابع و تمام جزئیات

برای همراهیتان در این تاپیک ، از شما سپاسگذارم گل

بسمه النصیر

Reza-D;820968 نوشت:
عرض کردم که میشد خیلی کارهای دیگر کرد
مثلاً گفت پول درخت را به او بده اما دیگر اجازهئ ورود به باغت را نده

ثانیاً مارجرای طلبکار و کودک بیمار را هم توضیح بدهید

پیامبر اکرم (ص) سمره را نصیحت فرمودند،پیشنهاد تعویض با درختان بهشتی را دادند خود شخص انصاری هم قبلا

درخواست کرده بود با اجازه وارد شود و.....

باید توجه کرد که پیامبر (ص) فهمیدند سمره قصد اذیت انصاری را دارد(انک رجل مضار)و با هیچ پیشنهاد

دیگری هم رام نمی شود لذا از قاعده ی وحیانی"لا ضرر" استفاده کردند و دستور قطع درخت را دادند.

موضوع داستان دیگر را هم نمی دانم،بفرمائید اصل داستان چیست؟

Reza-D;820968 نوشت:
ناقص است
لطفاً دقت بفرمائید من اعتقادم این است که اخلاق و شرع لازم نیست آنطور که در بحث علمی مجزا هستند (طبق نظر شما) ، در عمل نیز مجزا باشند
در واقع ممکن است کسی عملی انجام بدهد که یکی از حالات زیر را داشته باشد:
اخلاقی --- شرعی --- اخلاقی شرعی

پس اختلاف کجاست؟!

اصلا مگر بحث سر این موارد است؟

شما فرموده بودید اخلاق بر شرع مقدم است ما هم عرض کردیم چنین تقدمی قابل اثبات نیست

چون اصلا موضوع این دو علم(فقه و اخلاق)جداست ضمن اینکه اگر شرع را به معنای شریعت استفاده کنیم

اعم از فقه است و شامل عقاید احکام و اخلاق می شود.

Reza-D;820968 نوشت:
یک سوالی هم پرسیده بودید که آیا من اخلاق را بر شرع مقدم می دانم؟
پاسخم این است که بله ، من اخلاق را بر شرع مقدم میدانم. اما نه به این معنا که اخلاق چیزی جدای از شرع است
و همچنین نه به این معنا که لزوماً این دو یکی باشند
بلکه عقیده دارم شرع بستر را آماده می کند و اخلاق مانند تخمی است که در زمینِ شرع کاشته میشود
آنچه مهم است ، کشت است ، اما این کشت ناچاراً باید بر یک زمین قرار بگیرد (بطور کلی) که نام این زمین شرع است

اخلاق اگر در زمین شرع کاشته شود جنبه ی الهی می یابد و رشد معنوی پیدا می کند،اما الزاما هر انسان اخلاق مداری

با شدت و ضعفی که در التزام به اخلاق وجود دارد متشرع نیست ما کافر اخلاق مدار هم دیده ایم.ولی این به معنای تقدم

ارزشی اخلاق بر شرع نیست چرا که اصول اخلاقی فطری انسان است و اگر بستر خوبی برای تربیت وجود داشته

باشد این فطریات ظهور می کنند.اگر هم تقدم رتبی و وجودی اخلاق بر شرع مورد نظر شماست،چنین

تقدمی قابل بررسی است البته بهتر است به عنوان زیر مجموعه تقدم فطرت بر شریعت بحث شود،ولی فکر نمی کنم

منظور شما هستی شناسی اخلاق و شرع باشد.

چند نكته
-اخلاق فقهي هم داريم فقه اخلاقي هم داريم
-اخلاق ضامن اجرايي احكام است.
-احكام عاملي براي تثببت صفات اخلاقي است ؛ مثلا خمس عامل كم شدن تعلق به ماديات و رشد معنويات و عواطف انساني و...
-اگر مردم اخلاق را رعايت مي كرديم ما گرفتار مشكلات شرعي اقتصادي نمي شديم مثلا اگر كسي قرض مي گرفت و بعد خودش سروقت قرض را پس مي داد و از روي احسان كمي بيشتر هم مي داد مردم تشويق مي شدند به قرض دادن
ولي وقتي افراد زيادي بدقولي و بي انصافي را زرنگي مي دانند و قرض را سروقت نمي دهند و حتي اگر شده حاشا مي كنند كه ما پول را داديم يا انكار مي كنند و مي گويند مبلغ كمتري قرض گرفته بودم ......مردم هم متناسب با اين امور يا بيشتر به سمت محرمات اقتصادي مي روند.
-محرمات اخلاقي كه در فقه بحث مي شوند حرام هستند ولي محرمات اخلاقي در اخلاق شامل حرام و مكروه مي شود بستگي به موارد دارد.

بسمه الذی له الاسماء الحسنی

حامی;821130 نوشت:
-اخلاق ضامن اجرايي احكام است.
-احكام عاملي براي تثببت صفات اخلاقي است ؛ مثلا خمس عامل كم شدن تعلق به ماديات و رشد معنويات و عواطف انساني و...

عرض سلام و ادب و تشکر از نکات مفید حضرتعالی

در واقع منشأ التزام به واجبات شرعی و پرهیز از محرمات

فضایل اخلاقی و منشأ ارتکاب محرمات شرعی، رذایل اخلاقی است.

و این هما تأثیر باطن در ظاهر و تأثرظاهر از باطن (جوارح از قلب) است.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حبیبه;821133 نوشت:
در واقع منشأ التزام به واجبات شرعی و پرهیز از محرمات

فضایل اخلاقی و منشأ ارتکاب محرمات شرعی، رذایل اخلاقی است.

و این هما تأثیر باطن در ظاهر و تأثرظاهر از باطن (جوارح از قلب) است.


بله دقيقا
ولي اجازه بدهيد
ي كانال ديگه به اين نكته مفيد شما بزنم
و اون اثر باورهاي عقلي قلبي شده و عرفاني (اصول دين) است
ارتباط سه حوزه دين با محوريت باورهاي فلسفي ـ عرفاني[/]

حبیبه;821023 نوشت:
قاعده ی وحیانی"لا ضرر"
سلام
اين قاعده را توضيح بدهيد لطفاً

حبیبه;821023 نوشت:
موضوع داستان دیگر را هم نمی دانم،بفرمائید اصل داستان چیست؟
داستان حقيقي نبود. من بر اساس يك داستان شرايط پرسشم را طرح كردم:

"من پولی را به کسی قرض میدهم. موعد دریافت پول فرا میرسد و من از طرف مقابل ، پولم را طلب میکنم. اما این فرد فرزندی دارد که مبتلا به یک بیماری سخت است و پول عمل جراحی این کودک تقریباً معادل پولی است که این شخص به من بدهکار است.

الف) از نظر قانونی این پول حق من است و قانون به من اجازه داده که حق خودم را مطالبه کنم
ب) اما اخلاق به من میگوید که به این شخص مهلت بدهم تا فرزندش را عمل کند و مدتی بعد ، پول مرا پس بدهد
"

البته استاد "حافظ" پاسخي دادند كه من قانع نشدم (خوب شد اين موضوع دوباره مطرح شد چون يادم رفته بود ايرادم را به ايشان بگويم :Nishkhand:)

حبیبه;821023 نوشت:
اگر شرع را به معنای شریعت استفاده کنیم اعم از فقه است و شامل عقاید احکام و اخلاق می شود
براي همين بود كه در ابتدا عرض كردم استفادهء بجاي واژه ها اشتباه كنم و از شما خواستم (و ميخواهم) كه در اين زمينه به من كمك كنيد
منظور من
"فقه" است. عقيده ام اين است كه "اخلاق" بر "فقه" مقدم است

حبیبه;821023 نوشت:
ما کافر اخلاق مدار هم دیده ایم. ولی این به معنای تقدم ارزشی اخلاق بر شرع نیست
به اين شكلي كه فرموديد به هيچ وجه نيست ، كاملاً با شما هم نظر هستم
من هم همين را عرض كردم كه لازم نيست اخلاق و فقه را اينقدر مرزبندي شده تعريف كنيم

وقتي ميفرمائيد "كافر" ، اين كافر از نظر من اخلاق هم ندارد گر چه اين بي اخلاقي او يك عمل غير شرعي (يا فقهي) نيز هست

من فكر ميكنم شما اينطور برداشت كرده ايد كه من اخلاق و فقه را هميشه در تقابل هم درنظر گرفته ام

شايد ايراد از بيان ناقص من بوده ، پس دوباره توضيحي عرض ميكنم (در پست بعد)

حبیبه;821023 نوشت:
اگر هم تقدم رتبی و وجودی اخلاق بر شرع مورد نظر شماست،چنین تقدمی قابل بررسی است البته بهتر است به عنوان زیر مجموعه تقدم فطرت بر شریعت بحث شود،ولی فکر نمی کنم منظور شما هستی شناسی اخلاق و شرع باشد
با توضيحي كه در پست بعد خواهم داد فكر ميكنم منظورم بهتر مشخص شود. فقط دو خواهش از شما دارم:

اول - هر ذهنيتي از صحبت هاي من داريد لطفاً كنار بگذاريد و بدون هيچ پيش فرضي جملات من را بررسي بفرمائيد

دوم - در بيان بهتر منظورم مرا ياري بفرمائيد. بيان كلي موضوع با من ، سر و شكل دادن علمي آن با شما :Gol:

بسمه الخبیر

Reza-D;821248 نوشت:
سلام
اين قاعده را توضيح بدهيد لطفاً

سلام علیکم

عذر خواه،برای صرفه جویی در وقت:

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/85516/

Reza-D;821248 نوشت:
داستان حقيقي نبود. من بر اساس يك داستان شرايط پرسشم را طرح كردم:

"من پولی را به کسی قرض میدهم. موعد دریافت پول فرا میرسد و من از طرف مقابل ، پولم را طلب میکنم. اما این فرد فرزندی دارد که مبتلا به یک بیماری سخت است و پول عمل جراحی این کودک تقریباً معادل پولی است که این شخص به من بدهکار است.

الف) از نظر قانونی این پول حق من است و قانون به من اجازه داده که حق خودم را مطالبه کنم
ب) اما اخلاق به من میگوید که به این شخص مهلت بدهم تا فرزندش را عمل کند و مدتی بعد ، پول مرا پس بدهد"

البته استاد "حافظ" پاسخي دادند كه من قانع نشدم (خوب شد اين موضوع دوباره مطرح شد چون يادم رفته بود ايرادم را به ايشان بگويم )

خب این یک حق شخصی است می توانید آن را ببخشید که به آن ایثار می گویند

شما کاملا آزادید که از حقوق خود جایی که مورد ظلم واقع نمی شوید بگذرید،بازگرداندن پول شما، بر طرف مقابل واجب است

اما بر شما واجب نیست پولتان را پس بگیرید حتی اگر وضع معیشت شما خوب باشد بهتر است بر فرد نادار ببخشید و یا به او

مهلت دهید که این هم در شرع بیان شده است.

Reza-D;821248 نوشت:
اول - هر ذهنيتي از صحبت هاي من داريد لطفاً كنار بگذاريد و بدون هيچ پيش فرضي جملات من را بررسي بفرمائيد

اصلا اینطور نیست،بنده از سخنان حال شما نتیجه گیری می کنم گرچه نمی شود افراد را از افکارشان جدا کرد و بالاخره نوع اندیشه ی

هر کس در سخنانش متجلی است ولی واقعا و شخصا کاری به تاپیک قبل و فرمایشات شما در آنجا ندارم.

حامی;821130 نوشت:
اخلاق فقهي هم داريم فقه اخلاقي هم داريم

حامی;821130 نوشت:
محرمات اخلاقي كه در فقه بحث مي شوند حرام هستند ولي محرمات اخلاقي در اخلاق شامل حرام و مكروه مي شود بستگي به موارد دارد

حبیبه;821133 نوشت:
در واقع منشأ التزام به واجبات شرعی و پرهیز از محرمات فضایل اخلاقی و منشأ ارتکاب محرمات شرعی ، رذایل اخلاقی است
سلام استاد "حامي" عزيز

سركار "حبيبه" لطفاً بفرمائيد خودم را دار بزنم؟! يا از برج ميلاد پرت كنم؟!
خب من هم از ابتدا همين ها را دارم ميگويم ديگر!

من هم گفتم موضوعات

"اخلاقي فقهي" هم داريم
من هم گفتم
"اخلاق نيز ميتواند شامل حلال و حرام بشود"
من هم گفتم
"بستگي به موارد دارد" ، همان ماجراي "احمد"
من هم گفتم پيامبر(ص) فرموده اند
"انی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق"

قرار بود توضيحي خدمت شما عرض كنم:


ببينيد وقتي من ميگويم اخلاق بر فقه برتري دارد ، منظورم اين نيست كه لزوماً اينگونه باشد كه يك سو يك امر شرعي وجود دارد و يك سوي ديگر يك امر اخلاقي و حالا شخص مردد مانده كه
"خدايا چكار كنم؟! اين طرف بروم يا آن طرف؟!" ابداً منظور من اين نيست گر چه شايد ، شايد چنين لحظه اي هم پيش بيايد. يعني بحث من شامل اين هم ميشود اما خيلي وسيعتر از اين است. با نكاتي كه شما و استاد "حامي" فرموديد بيان مطلب برايم راحت تر شد

حرف من اين است كه فقه هم در خدمت رشد اخلاق است ، مثل همان زميني كه عرض كردم. زمين براي اين است كه محصول در آن كاشته شود و رشد كند. مثلاً همان بحث اجازه طلاق براي مرد ، به نظر من يك امتحان است. خداوند حقي را به مرد داده نه براي آنكه استفاده كند ، بلكه براي آنكه ببيند ((چطور)) استفاده ميكند. صحبتمان درمورد مهريه كه خاطرتان هست. فرض كنيم تمام آن خصوصيات اخلاقي كه فرموديد با اجراي مهريه قابل حصول باشد. خب باز هم فقه در خدمت اخلاق است و وسيله ايست براي رساندن ما به اخلاق نيكو. يعني باز هم فقه زمين است و اخلاق محصول ، فقه وسيله اي است از وسائل براي رسيدن به هدف اخلاق مدار شدن "انی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق". عقيده من اين است كه:

اولاً قطعاً هدف از وسيله مهمتر است ، پس اخلاق از فقه مهمتر است
ثانياً مگر ميشود وسيله داراي ثواب و عقاب باشد ، اما هدف نباشد؟!

اما يك نكته را هم حتماً بايد توضيح دهم و آن تعريف اخلاق از نظر بنده است. شايد تمام اختلاف نظر ما بخاطر سوء برداشت از همين موضوع باشد. من فكر ميكنم شما (شايد جناب حافظ هم) اينطور برداشت كرده ايد كه من ميخواهم مثلاً به اين نتيجه برسم كه آن خارجي بي دين اگر به يك كودك غذا داد جايگاهش از فلان مسلمان بالاتر است. خب شايد باشد شايد هم نباشد ، اما موضع من اصلاً اين نبوده. من اتفاقاً دارم كاملاً درون مذهبي به اين موضوع نگاه ميكنم. عقيدهء من اين است كه اگر كسي به فرض فقط شرع را رعايت كند ، جايگاهش آنطور كه استاد "حافظ" گفتند ، 10 نيست ، بلكه 0 است. مثالي ميزنم:

شيطان هزاران سال به خداوند سجده كرد ، اما در يك امتحان خودش را لو داد. نكته اينكه خداوند به شيطان نفرمود تو از كافران شدي ، بلكه فرمود تو از كافران بودي!
حالا حرف من اين است كه نماز شيطان يك چيز كم داشت و آن
"اخلاق" بود
خداوند نمي خواهد ما نماز بخوانيم ، بلكه ميخواهد ببيند
((چطور)) نماز ميخوانيم

حالا برگرديم به مثال مهريه


عرض كردم كه من هم قبول دارم كه هدف از قرار دادن احكام رسيدن ما به اخلاق است ، اما نه لزوماً با
((عمل به احكام)) ، بلكه با ((چطور عمل كردن به احكام))
پس رشد ما لزوماً در اجراي احكام (از جمله مهريه) نيست بلكه در اين است كه چگونه اين احكام را به كار مي بريم
حالا هر چه درك ما از اين
"چگونگي" بيشتر شود ، انتظار خداوند نيز از ما بيشتر ميشود
پس يك عمل اخلاقي براي من كه به شناخت كافي نرسيده ام براي من واجب نيست
اما همان عمل اخلاقي براي "احمد" كه در آن زمينه شناخت مناسبي پيدا كرده ، واجب خواهد بود و اگر عمل نكند بايد در آن جهان پاسخگو باشد

حبیبه;821260 نوشت:
خب این یک حق شخصی است می توانید آن را ببخشید که به آن ایثار می گویند
شما کاملا آزادید که از حقوق خود جایی که مورد ظلم واقع نمی شوید بگذرید،بازگرداندن پول شما، بر طرف مقابل واجب است
اما بر شما واجب نیست پولتان را پس بگیرید حتی اگر وضع معیشت شما خوب باشد بهتر است بر فرد نادار ببخشید و یا به او
مهلت دهید که این هم در شرع بیان شده است
بله ولي بحث اين است كه من در اين زمينه دو تا نظر دادم:

1 - اين حق شخصي بسته به شرايط و ميزان شناخت افراد متغيير است. گاهي مجاز است ، گاهي مستحب است ، گاهي واجب است ، گاهي مكروه است و گاهي حرام

2 - اگر طبق شرايطي كه عرض كردم اين حق داراي يكي از احكام حلال يا حرام شود ،عمل يا عدم عمل به آن در آخرت از شخص پرسيده خواهد شد و ثواب و عقاب دارد

بسمه الوهاب

Reza-D;821267 نوشت:
پس رشد ما لزوماً در اجراي احكام (از جمله مهريه) نيست بلكه در اين است كه چگونه اين احكام را به كار مي بريم

جز این قسمت اختلاف دیگری باقی نمی ماند.

اجرای احکام شرع انسان را رشد می دهد و میزان این رشد بستگی به میزان کیفیت عمل،نیات و اخلاص انسان دارد.

بسمه الحق

Reza-D;821279 نوشت:
بله ولي بحث اين است كه من در اين زمينه دو تا نظر دادم:

1 - اين حق شخصي بسته به شرايط و ميزان شناخت افراد متغيير است. گاهي مجاز است ، گاهي مستحب است ، گاهي واجب است ، گاهي مكروه است و گاهي حرام

2 - اگر طبق شرايطي كه عرض كردم اين حق داراي يكي از احكام حلال يا حرام شود ،عمل يا عدم عمل به آن در آخرت از شخص پرسيده خواهد شد و ثواب و عقاب دارد

این موارد را بهتر است مصداقی بیان بفرمائید

احکام شرع در قالب کلیات بحث نمی شوند باید موردی و مصداقی مشخص نمود

چه چیز حرام است یا واجب و غیره......

حبیبه;821295 نوشت:
جز این قسمت اختلاف دیگری باقی نمی ماند
اين بخش را خواسته بوديد كه به يك سري سوال پاسخ بدهم
اجازه بدهيد آن پاسخ ها را ارسال كنم ، بعد سر اين يك قسمت هم انشااله به توافق برسيم

حبیبه;821296 نوشت:
این موارد را بهتر است مصداقی بیان بفرمائید
احکام شرع در قالب کلیات بحث نمی شوند باید موردی و مصداقی مشخص نمود
چه چیز حرام است یا واجب و غیره......
براي من كمي دشوار است چون اولاً اشراف كامل به موضوعات ندارم ، ثانياً حقيقتاً نميشود مرز دقيق مشخص كرد
شايد بتوان گفت مثل موسيقي است كه به علت پيچيدگي ، چگونگي آن مطرح ميشود ولي تعيين مصداقش به عهدهء خود افراد است
البته فقط از همين نظر بهموسيقي شبيه است

ولي يك توضيحي ميدهم و از همان مثالم استفاده ميكنم

اگر منِ نوعي بدانم در صورت طلب پولم از آن شخص بدهكار:

1 - بدانم فرزندش دچار آسيب ميشود

2 - بدانم ميزان نياز من براي پس گرفتن اين پول ، كمتر از ميزان ضرري است كه به آنها ميرسد

در اين حالت مهلت دادن به بدهكار بر من واجب ميشود و اگر به اجبار پول را پس بگيرم مرتكب گناه شده ام
اما اگر دو نكتهء بالا وجود نداشته باشد ، مثلاً آسيب آن فرزند صرفاً خريد لباس باشد ، چون زيان در حد بالايي نيست و از طرفي نياز من به پول هم خيلي جدي نيست ، مهلت دادن به بدهكار مستحب خواهد بود
در نهايت اگر آسيبي كه قرار است به آنها برسد جدي نباشد و از طرفي نياز من هم زياد باشد ، ديگر مهلت دادن به بدهكار حتي مستحب هم نيست
حالا اگر قرار باشد با مهلت دادن به بدهكار ، مثلاً براي فرزند خودم مشكل مهمي پيش بيايد ، اينجا ديگر مهلت دادن مكروه هم ميشود

البته توضيح بالا صرفاً براي بيان نظرم و خيلي كلي بود
در عمل همان موارد بالا نيز ميتوانند حالات مختلفي داشته باشند
براي همين هم عرض كردم علاوه بر شرايط (كه در بالا عرض شد) ميزان شناخت فرد نيز در نتيجهء كار موثر است
مثلاً ممكن است درك يكي از حالات بالا براي شخص خاصي ممكن نباشد. خب اين شخص اگر اشتباه هم كند چيزي برگردنش نيست ، مگر آنكه در يادگيري كوتاهي كرده باشد
از طرفي ممكن است شخص ديگري خيلي از من عارف تر باشد. لذا شايد حالتي كه براي من مستحب است ، براي او واجب باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

Reza-D;821312 نوشت:
ولي يك توضيحي ميدهم و از همان مثالم استفاده ميكنم

اگر منِ نوعي بدانم در صورت طلب پولم از آن شخص بدهكار:

1 - بدانم فرزندش دچار آسيب ميشود

2 - بدانم ميزان نياز من براي پس گرفتن اين پول ، كمتر از ميزان ضرري است كه به آنها ميرسد

در اين حالت مهلت دادن به بدهكار بر من واجب ميشود و اگر به اجبار پول را پس بگيرم مرتكب گناه شده ام
اما اگر دو نكتهء بالا وجود نداشته باشد ، مثلاً آسيب آن فرزند صرفاً خريد لباس باشد ، چون زيان در حد بالايي نيست و از طرفي نياز من به پول هم خيلي جدي نيست ، مهلت دادن به بدهكار مستحب خواهد بود
در نهايت اگر آسيبي كه قرار است به آنها برسد جدي نباشد و از طرفي نياز من هم زياد باشد ، ديگر مهلت دادن به بدهكار حتي مستحب هم نيست
حالا اگر قرار باشد با مهلت دادن به بدهكار ، مثلاً براي فرزند خودم مشكل مهمي پيش بيايد ، اينجا ديگر مهلت دادن مكروه هم ميشود

البته توضيح بالا صرفاً براي بيان نظرم و خيلي كلي بود
در عمل همان موارد بالا نيز ميتوانند حالات مختلفي داشته باشند
براي همين هم عرض كردم علاوه بر شرايط (كه در بالا عرض شد) ميزان شناخت فرد نيز در نتيجهء كار موثر است
مثلاً ممكن است درك يكي از حالات بالا براي شخص خاصي ممكن نباشد. خب اين شخص اگر اشتباه هم كند چيزي برگردنش نيست ، مگر آنكه در يادگيري كوتاهي كرده باشد
از طرفي ممكن است شخص ديگري خيلي از من عارف تر باشد. لذا شايد حالتي كه براي من مستحب است ، براي او واجب باشد

با توضیحات فوق چیزی بیش از تغییر احکام در شرایط مختلف ثابت نمی شود.

ضمن اینکه در مواردی که برایش حکم شرعی مشخص نمودید کارشناسان گرامی بخش فقه باید نظر بدهند چرا که

فقه یک حیطه ی تخصصی است،جمله ی اول بنده هم قابل بررسی است و از اساتید گرامی بخش فقه درخواست می کنم که

زحمت کشیده این بحث را ملاحظه و صحت و سقمش را مشخص بفرمایند،بهتر است کمی صبر کرد تا خدای ناکرده سخنی

بدون علم و آگاهی در این بخش نگفته باشیم.

حبیبه;821334 نوشت:
با توضیحات فوق چیزی بیش از تغییر احکام در شرایط مختلف ثابت نمی شود
سلام
فکر میکنم ابتدا باید تکلیف یک موضوع مشخص بشود چون اینطور که من برداشت کردم از نظر شما چیزی بجز احکام وجود ندارد!
یا به عبارتی از نظر شما همه چیز احکام است و چیزی با نام اخلاق نداریم (برداشت من است البته)
شایدم من اخلاق و احکام را درست نمیشناسم

بفرمائید اخلاق از نظر شما دقیقاً یعنی چه؟
شما چه مسائلی را جزء اخلاق دسته بندی میکنید؟

حبیبه;821334 نوشت:
از اساتید گرامی بخش فقه درخواست می کنم که زحمت کشیده این بحث را ملاحظه و صحت و سقمش را مشخص بفرمایند
بهتر است کمی صبر کرد تا خدای ناکرده سخنی بدون علم و آگاهی در این بخش نگفته باشیم
موافقم
از شبهه ها ملولم و استادم آرزوست :Nishkhand:

بسمه الکریم

Reza-D;822038 نوشت:
سلام
فکر میکنم ابتدا باید تکلیف یک موضوع مشخص بشود چون اینطور که من برداشت کردم از نظر شما چیزی بجز احکام وجود ندارد!
یا به عبارتی از نظر شما همه چیز احکام است و چیزی با نام اخلاق نداریم (برداشت من است البته)

سلام علیکم

دلیل این برداشت حضرتعالی روشن است چون شما اخلاق را جدای از عمل فرض می کنید و مقدم بر آن.

احکام چیزی جز رفتار و عمل مطابق با شرع نیست.

Reza-D;822038 نوشت:
بفرمائید اخلاق از نظر شما دقیقاً یعنی چه؟
شما چه مسائلی را جزء اخلاق دسته بندی میکنید؟

اخلاق به دو نوع نظری و عملی تقسیم می شود،اخلاق نظری علمی ارزشمند است

ولی اگر به تنهایی به آن نگاه شود فقط مشتی اصطلاحات است که انسان را از نظر ذهن فربه می کند

اما تأثیری در سعادت او و اخلاق مدار شدنش نخواهد داشت.لذا اخلاق در صحنه ی عمل اگر ظهور کرد از آن به اخلاق

عملی تعبیر می شود و در کل بحث، این قسم از اخلاق مدّ نظر حقیر بوده است.گرچه در جدائی مفهومی آن از احکام گاهی

مجبور شده ایم در شرح مفاهیم از اخلاق نظری مدد بجوئیم.

انسانی که غیبت نمی کند،برای مردم حرمت قائل است،آنها را بی جهت قضاوت نمی کند و در معاشرت شرط ادب

و احترام را به جا می آورد،به پدر و مادر و استاد و معلم و بزرگترهایش احترام می گذارد و با کوچکترها رفتاری

توأم با محبت و اکرام دارد،فعل اخلاقی انجام داده است،خب همه ی اینها از یک سو با شرع و فقه و احکام

ارتباط دارد و مشمول حکم واجب و حرام و.....می شود و از یک سو با اخلاق عملی مرتبط است و از سوی دیگر

همینها صراط و طریق سیر و سلوک انسان به سوی خداست که با عرفان مرتبط می شود و مجموعش در حیطه ی

دین مطرح می گردد.

آبشخور و منشأ و سرچشمه ی همه ی اینها هم اعتقادات و جهان بینی انسان است به عبارتی نوع اندیشه اش.

حبیبه;822044 نوشت:
دلیل این برداشت حضرتعالی روشن است چون شما اخلاق را جدای از عمل فرض می کنید و مقدم بر آن
ابداً اینطور نیست!
اتفاقاً کاملاً برعکس است و من اخلاق را از نوع عملیش قبول دارم
چطور چنین برداشتی کردید؟

حبیبه;822044 نوشت:
انسانی که غیبت نمی کند،برای مردم حرمت قائل است،آنها را بی جهت قضاوت نمی کند و در معاشرت شرط ادب و احترام را به جا می آورد ، به پدر و مادر و استاد و معلم و بزرگترهایش احترام می گذارد و با کوچکترها رفتاری توأم با محبت و اکرام دارد ، فعل اخلاقی انجام داده است
اینها که احکام هستند
لطفاً به گونه ای بفرمائید که مرز بین اخلاق و احکام مشخص باشد

بسمه الحق

Reza-D;822050 نوشت:
اینها که احکام هستند
لطفاً به گونه ای بفرمائید که مرز بین اخلاق و احکام مشخص باشد

وقتی عرض می کنم اخلاق عملی،یعنی اخلاق در عمل متبلور می شود و ظهور می یابد

الان بنده عرض کنم،سخاوت،خب این یک مفهوم اخلاقی است تا در عمل کسی مالی را به غیر

نبخشد سخاوتمندی ظهور نمی یابد وقتی هم ظهور یافت از نظر حکم فقهی،یا واجب است یا مستحب

که می شود احکام،یعنی عمل انسان در واقع از جهات مختلف موضوع علوم مختلف قرار می گیرد.

همین سخاوت به لحاظ روانی اگر بررسی شود موضوع علم روانشناسی می شود،بستگی دارد

از چه بعد و جهتی به آن بنگریم.

حبیبه;822079 نوشت:
الان بنده عرض کنم،سخاوت،خب این یک مفهوم اخلاقی است تا در عمل کسی مالی را به غیر نبخشد سخاوتمندی ظهور نمی یابد
اگر اینطور است دیگر نیازی نیست ما مفهومی به اسم اخلاق داشته باشیم یا آن را به کار ببریم مگر آنکه بخواهیم تناسب احکام را برای افرادی که به اخلاق (اخلاق صحیح) پایبند هستند توضیح بدهیم. چون با توضیحات شما باید بپذیریم که احکام ما تماماً اخلاقی هستند و دیگر نیازی نیست از جملاتی مثل:
"این عمل اخلاقی است ولی احکامی نیست"
یا
"توصیهء اخلاقی پیامبر(ص) این است که این حکم را آسان بگیریم"

استفاده کنیم چون تمام اینها تقابل احکام با یکدیگر است

اینجا من دچار تناقض شده ام!

مهریه حق زن است (با این فرض که ما قطعیت و جزء احکام بودن آن را پذیرفته ایم). اما توصیه هایی شده که زن مهرش را سبک بگیرد. البته قرار هست من برای شما دلایلی بیاورم (همان سوالاتی که پرسیدید) ولی فکر میکنم تا همین مقدار قبول دارید که در دین ما به زن سفارش شده که مهرش را کم بگیرد. نکته اینجاست که تا الان هر چه در این مورد حرف زده شده ، با نام

"توصیه اخلاقی" مطرح شده و کسی نگفته که کم گرفتن مهریه جزء احکام است. اما با بیانی که شما فرمودید میشود نتیجه گرفت که این سفارش یک سفارش اخلاقی نیست بلکه جزء احکام است و اطلاق کلمهء "اخلاق" به آن موضوعیت ندارد (اگر هم باشد چون ذیل احکام قرار میگیرد پس باز هم احکام اصل است). به عبارتی کم گرفتن مهریه مستحبِ شرعی است

اگر تا اینجا نکته ای هست بفرمائید تا صحبتم را ادامه بدهم

بسمه العلیم

Reza-D;822094 نوشت:
به عبارتی کم گرفتن مهریه مستحبِ شرعی است

بله سبک گرفتن مهریه مستحب است:

اغلب مهریه ها توسط مردها قابل پرداخت نیستند ، آیا این عقدها صحیح هستند؟

پاسخ – بعضی از فقها فرموده اند که مهریه ی خیلی زیاد که شوهر توانایی پرداخت آنرا

در حال و آینده ندارند اشکال دارد و بعضی می فرمایند که اشکال ندارد ولی باید در آینده بپردازند

مستحب است که مهریه کم باشد.

منبع:زلال احکام

بسمه الرئوف

Reza-D;822094 نوشت:
اگر اینطور است دیگر نیازی نیست ما مفهومی به اسم اخلاق داشته باشیم یا آن را به کار ببریم مگر آنکه بخواهیم تناسب احکام را برای افرادی که به اخلاق (اخلاق صحیح) پایبند هستند توضیح بدهیم. چون با توضیحات شما باید بپذیریم که احکام ما تماماً اخلاقی هستند و دیگر نیازی نیست از جملاتی مثل:
"این عمل اخلاقی است ولی احکامی نیست"
یا
"توصیهء اخلاقی پیامبر(ص) این است که این حکم را آسان بگیریم"
استفاده کنیم چون تمام اینها تقابل احکام با یکدیگر است

اینجا من دچار تناقض شده ام!

ما وقتی از اخلاق صحبت می کنیم در واقع به نوعی داریم انسان را در یکی از ابعاد وجودیش تعریف می کنیم

یا یکی از ابعاد وجودی انسان و ویژگیهای وی را تحلیل می کنیم،نیاز ما به اخلاق در حیطه ی نظر شناخت بهتر

فضایل و رذایل انسان است،فضایلی که انسان را به خداوند نزدیک و رذایلی که وی را از حضرتش دور می سازد.

جمله ای را که رنگی کردم بهتر است اینگونه تصحیح کنیم:عمل انسان تابع اخلاق اوست،البته اخلاق یک عامل درونی است

که در کیفیت عمل و همینطور کمیت آن مؤثر است و این را در نظر داشته باشید که حالا نمی خواهیم از عوامل خارجی

مؤثر بر عمل صحبت کنیم.مثل اینکه بگوئید شخصی سخاوتمند است اما چون فقیر است نمی تواند ببخشد،پس اخلاق

به عمل ربطی ندارد،خیر این مطلب به عنوان یک مانع خارجی برای ظهور اخلاق در عمل تلقی می گردد.

یک انسان کاملا فلج را فرض کنید که تنها به کمک دیگران می تواند زنده بماند،هیچ حرکتی ندارد،هیچ کاری نمی تواند

انجام بدهد،سخن هم نمی گوید و از بدو تولد اینگونه بوده است،آیا می توانید راجع به خلق و خوی وی سخن بگوئید؟

مثلا می توانید بگوئید که خست دارد یا سخاوت؟

مهربان است یا نامهربان آرام است یا خشن،ووووو می بینید که اخلاق در عمل ظهور می کند و ما بدون عمل نمی توانیم

راجع به اخلاق سخن بگوئیم و آن را بشناسیم.

Reza-D;822094 نوشت:
مهریه حق زن است (با این فرض که ما قطعیت و جزء احکام بودن آن را پذیرفته ایم). اما توصیه هایی شده که زن مهرش را سبک بگیرد.

سلام

موضوع جالبی هست

ممنون از استاتر تاپیک

ما آشنایانمون یه زن خیلی خوب و مهربون داریم یعنی ماه می مونه خونه داری بچه داری همسرداری همه چی ماشالا بگم خوب بود

برای همین رفت مهریه اش رو یه نامه به شوهرش نوشت که من مهریه ام رو بخشیدم و ازت چیزی نمی خواد

شوهر هم ماه خیلی خوشحال شده بود از قضا درقرآن هم خونده بود:هنیئا مریئا یعنی شیرین و گواراست مهریه ای که بخشیده می شه می گفت هنیئا مریئا هست

جاتون خالی خواهرشوهر حسود باخبر شد تا نزدیکای طلاق اینا رو کشوند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نزدیک یک سالی درگیر حسابی بودند دل زن خون شد!!

البته زندگی شون سرپاهست شیرین هم شده ولی حیف که

آن چه گویی پیش مردم گوش دار

تا نباشد در پس دیوار گوش

یاحق

:iran:

حبیبه;822160 نوشت:
بسمه الرئوف
سلام
ممنون بابت این شروع های زیبا

سرکار "حبیبه" گرامی ، مطلب شما را خواندم ولی یکی دو روزی است شدیداً درگیر هستم. البته این درگیری ها بد نیست و بیماری همسرم خدا بخواهد رو به بهبودی است اما شرایطی وجود دارد که میطلبد چه از نظر زمان و چه از نظر ذهنی فعلاً توجهم را به آن موضوع بدهم. برای همین ممکن است کمی دیر پاسخ شما را بدهم چون یا حضور ندارم یا اگر هم خودم باشم فکرم جای دیگری است

با شناختی که از شخصیت شما دارم شک ندارم با من هم عقیده هستید که پرداختن به همسرم خیلی خیلی مهمتر از حل این موضوع است که در این تاپیک مطرح کرده ام. اسمش هر چه میخواهد باشد ، اخلاق ، احکام ، نظری ، عملی و..... مهم این است که کار درست را انجام بدهیم

خلاصه اگر دیر پاسخ دادم پیشاپیش عذرخواهی بنده را بپذیرید
@};-

فریال;822265 نوشت:
ممنون از استاتر تاپیک
سلام
خواهش میکنم :Nishkhand:

فریال;822265 نوشت:
خواهرشوهر سود
خواهرشوهر حسود که باید خوشحال میشد عروسشون مهریه نداره! :Gig:

یکی درگیر مهریه است ، یکی درگیر دو ریال کم و زیاد ، یکی درگیر اینکه در زندگی مردم چه میگذرد و.....
بیشتر ماها مشغول مسائلی هستیم که کمترین اهمیت را دارند و از مسائل بزرگ شدیداً غافل هستیم
یک بیت شعر هست که حتماً شما هم شنیده اید
به نظرم این بیت را باید در تمام خانه ها بگذارند تا مردم (از جمله خود ما) هر روز آن را بخوانند:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.....

Reza-D;822279 نوشت:
یکی درگیر مهریه است ، یکی درگیر دو ریال کم و زیاد ، یکی درگیر اینکه در زندگی مردم چه میگذرد و.....

سلام

متاسفانه بعضی مسائل خانوادگی بی اهمیت هست که فکروخیال آنها را بزرگ می کند این خبر هم که به دستش رسیده بود فرصت مغتنمی بود برای گل آلود کردن رابطه بین برادر و زن داداش

البته گفتم از این مسائل خیلی وقت گذشته حالا خوب شدند

یک شانسی هم که آورده بودند بچه ها از آب و گل درآمده بودند و خلاصه حال و روزشون هم خوب بود وضع مالی خوبی داشتند ولی خب چی کارمی شه کرد چشم دنیا شور هست و طاقت دیدن خوشبختی خیلی ها رو نداره

خداکنه اونایی که مهریه شون رو پای مورچه قرمز قرارمی دن که شوهر نتونه اونا رو طلاق بده کمی عاقل تر بشن!!

ممنون:iran:

بسمه الشافی

Reza-D;822279 نوشت:
مطلب شما را خواندم ولی یکی دو روزی است شدیداً درگیر هستم. البته این درگیری ها بد نیست و بیماری همسرم خدا بخواهد رو به بهبودی است اما شرایطی وجود دارد که میطلبد چه از نظر زمان و چه از نظر ذهنی فعلاً توجهم را به آن موضوع بدهم. برای همین ممکن است کمی دیر پاسخ شما را بدهم چون یا حضور ندارم یا اگر هم خودم باشم فکرم جای دیگری است

با شناختی که از شخصیت شما دارم شک ندارم با من هم عقیده هستید که پرداختن به همسرم خیلی خیلی مهمتر از حل این موضوع است که در این تاپیک مطرح کرده ام. اسمش هر چه میخواهد باشد ، اخلاق ، احکام ، نظری ، عملی و..... مهم این است که کار درست را انجام بدهیم

خلاصه اگر دیر پاسخ دادم پیشاپیش عذرخواهی بنده را بپذیرید

سلام علیکم

قطعا مهمتر است،ان شاالله هر چه زودتر خبر خوش بهبود کامل همسر بزرگوارتان را از حضرتعالی بشنویم.

پس حقیر فعلا از این بحث انصراف می دهم تا جنابعالی در محذوریت پاسخ قرار نگیرید.

پ.ن

از حسن ظن حضرتعالی سپاسگزارم.

حبیبه;822160 نوشت:
می بینید که اخلاق در عمل ظهور می کند و ما بدون عمل نمی توانیم راجع به اخلاق سخن بگوئیم و آن را بشناسیم
سلام خواهر گرامي
خب دوباره برگرديم سر اين موضوع :Nishkhand:

ببخشيد من ارتباط كلام شما را با مطلب خودم متوجه نشدم
بخشي كه در پست شماره

84 از من نقل كرديد را دوباره مطالعه بفرمائيد

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

quote=Reza-D;822094]ببخشيد من ارتباط كلام شما را با مطلب خودم متوجه نشدم

جمله ی زیر را ملا حظه بفرمائید:

Reza-D;822094 نوشت:
با توضیحات شما باید بپذیریم که احکام ما تماماً اخلاقی هستند و دیگر نیازی نیست از جملاتی مثل:
"این عمل اخلاقی است ولی احکامی نیست"

بنده هم عرض کردم:

حبیبه;822160 نوشت:
اخلاق در عمل ظهور می کند

سلام و عرض ادب
درمورد مواردي كه خواسته بوديد بنده پاسخ بدهم ، قبلاً نمونه هايي را براي شما آوردم مثل پس گرفتن پول از بدهكاري كه فرزندش بيمار است
و شما توضيحاتي داديد كه من هم سوال بالا را پرسيدم:
"آيا از نظر شما اخلاق و شرع يكي است؟"

و شما پاسخ داديد "اخلاق در عمل ظهور مي كند" كه با اين پاسخ شما باز برگشتيم سر خانهء اول!!
اين را در پست ديگري توضيح مي دهم

براي پاسخ كامل تر به پرسش هاي شما نيز ترجيح ميدهم بصورت عام تر پاسخ بدهم تا اينكه صرفاً روي مهريه متمركز بشوم

حبیبه;820943 نوشت:
موارد مذکور را به تفصیل ذکر بفرمائید:
1-توصیه های اخلاقی دین در کنار حکم شرعی مهریه.
2-مواضع مخالفت حکم اخلاق با حکم شرع در باب مسئله ی مهریه.
3-موارد ضدیت توصیه های اخلاقی مورد نظر حضرتعالی با احکام شرع در رابطه با مهریه.
4-سخن علمای مفروض در مورد عدم إعمال حق طلاق از سوی مرد در شرایط مورد نظر شما،(آن شرایط را نیز ذکر بفرمائید)
ضمن اینکه زحمت کشیده همه را با منبع ذکر بفرمائید تا موضوع قابل بحث شود

ميشود مثال هاي فراوان گفت. براي نمونه به نقل زير از سايت imam-khomeini.ir توجه بفرمائيد:
"موازین اخلاقی و مقررات حقوقی چه در کانون خانواده و چه در عرصه زندگی ، هر یکنقش و ارزش خود را دارد. به همین جهت اگر ازدواج و زندگی مشترک در یک قالب شرعی و مسؤولیت و تعهد متقابل شکل گرفته و آغاز می‌شود، در سایه محبت و دلدادگی، سجایای اخلاقی زن و مرد و مدارا و گذشت آنان است که شیرین، پر ثمر و قابل پذیرش و دوام می‌گردد....... این مقدمه بدان جهت است تا گفتگو در باره چگونگی مسؤولیت زن و مرد درباره امور منزل ، همراه با توجه و اهتمام به فضیلت‌ها و ارزش‌های دیگر باشد"

اگر آنچنان كه شما مي فرمائيد اين نكات شرعي بودند ، ديگر نياز نبود به اين شكل كه خدمتتان نوشتم مطرح بشوند. بخصوص بخش هايي كه با رنگ مشكي مشخص كردم
در خط اول به وضوح بيان شده كه "موازين اخلاقي" و "مقررات حقوقي" هر يك نقش و ارزش خود را دارد
در ادامه نيز همراه بودن اين دو را باعث شيريني و دوام زندگي بيان مي كند
فعلاً همين را توضيح بدهيد ، بعد در مورد تضاد آنها عرض خواهم كرد

حبیبه;825048 نوشت:
اخلاق در عمل ظهور می کند
باز هم پاسختان مبهم است!

اولاً چه تفاوتي دارد؟! خب اخلاق در عمل ظهور كند. باز پرسش من باقي است
آيا اين اخلاقي كه در عمل ظهور كرده ، همان حكم شرعي است يا چيزي غير از آن است؟

ثانياً آيا منظورتان اين است كه امور شرعي صرفاً تئوري هستند و قابليت به فعليت رسيدن ندارند؟

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;815686 نوشت:
فعلاً بدون هیچ توضیحی سؤال اول را می پرسم:

آیا اخلاق و شرع از هم جدا هستند؟
اگر بله ، آیا این جدا بودن به معنای تضاد است؟


با سلام
ظاهرا اخلاق و احکام مربوط به دو سطح از روابط انسانی اند
روابط ظاهری را احکام و روابط باطنی را اخلاق اداره می کند
منظور از روابط ظاهری آن نوع از روابط است که با محوریت عقل به ساماندهی امور مادی مربوط می شود
و منظور از روابط باطنی آن نوع ارتباطی است که با محوریت احساس عاطفه به ساماندهی روح و روان انسان می پردازد
حاکم بر اولی عقل با معیار عدل است
حاکم بر دومی قلب با معیار احسان است
هرچند در هر یک دیگری نیز به نحو غیر آشکار حضور دارد
اگر انسان از حد قلب تنزل کند به عقل می رسد و اگر از احسان فروتر رود به عدل نازل می شود
ایندو هرچند نسخه دیگری اند تنزلا و ترفعا اما احکام متفاوتی دارند لذا احکام اخلاقی و فقهی الزاما بر هم منطبق نیستند
یا علیم[/]

سلام علیکم

اگر رابطه بین علوم احکام و اخلاق بعنوان دو علم متمایز طبق آنچه که استاد فرمودند رابطه موضوع و محمول باشد منظور از چنین نسبتی اصالت احکام تشریعی است

حافظ;817367 نوشت:
اخلاق و فقه دو علم متمایز به لحاظ موضوع – موضوع علم فقه عمل مکلف است اما موضوع علم اخلاق ملکه و عمل اختیاری انسان است- و محمول – در فقه احکام پنجگانه تکلیفی و در اخلاق هفت حکم اخلاقیِ خوب، بد، درست، خطا، بایسته، نبایسته و وظیفه- می‌باشند.

همچنین، احکام شرعی، دستاورد اراده تشریعی پروردگار است اگر چه برآمده از تکوین است اما احکام اخلاقی، دستاورد اراده تکوینی پروردگار است بدین معنا که یک حکم اخلاقی رابطه تکوینی میان انجام یک عمل و کمال و سعادت انسانی را بیان می‌کند. در نتیجه در علم فقه به دنبال وظیفه الهی و در علم اخلاق به دنبال وظیفه عقلائی می‌باشیم.

ولی از طرفی اخلاق حاصل از اراده تکوینی است که عام است و احکام حاصل از اراده تشریعی که خاص است و از آن جهت که تشریع امری خارج از تکوین نیست رابطه آنها ( اخلاق و احکام ) رابطه عموم و خصوص مطلق است.

واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح

هر فعلی میتواند یکی از این احکام را داشته باشد
تفاوتی نمیکند حسد و غیبت باشد
یا زکات و صلاه باشد
یا مهریه و طلاق باشد.

انجام واجبات و ترک محرمات بهشت را تضمین میکند.
و همگی اخلاقی هستند.

اما نکته ی مهمی وجود دارد که آیا هر امر مباحی، مستند شرعی مثل قران و روایات دارد؟
خیر
پس میتوان گفت امری مباح شده است نه به این خاطر که مباح است بلکه به این خاطر که دلیلی بر وجوب یا حرمت نداشتیم.
همان اصول عملیه که موجب مشاجره میان اصولیین و اخباریون شد. اخباریون میگفتند شما به چه حقی وقتی دلیل شرعی بر چیزی پیدا نمیکنید آن را مباح اعلام میکنید؟ این کار نسبت دادن یک حکم به اسلام است و اشتباه... و اصولیین گفتند این حکم فقط جنبه عملی دارد یعنی در عمل مباح است اما از جنبه نظری ما جاهلیم... اما در واقع عموم مردم این احکام را به صورت نظری نگاه میکنند و ان را اسلام میدانند و از این جهت اصولیین خبط بزرگی کرده اند که بماند....

نکته بعدی توجه به حق الناس بودن یا نبودن است. نماز خواندن حق الله است حدود حق الله است مهریه میتواند حق الناس یا حق الله باشد. طلاق میتواند حق الناس یا حق الله باشد. به تعبیر دیگر باید بین حکم و حق تفاوت قایل شد.

نکته بعدی توجه به منبع و منشا احکام شرعی است
ایا عقل تشخیص داده با نظر به فعل
یا
عقل تشخیص داده با نظر به متن؟
اینکه میان خطوط سیاه و سفید بگردیم و امری را قبیح بدانیم
خیلی فرق میکند با اینکه به اصل فعل و قبیح بودنش نظر کنیم.
این هم اختلاف میان حسن و قبح عقلی و شرعی است.

خود اصولیین دچار اشکالاتی هستند
اینکه به جای توجه به قراین به اصول رجوع کنیم نه تنها کار شاقی نیست بلکه موجب گمراهی است.
فرض کنید کسی روایتی را میخواند و متوجه میشود ....
بعد یک اصولی سریع اصاله الاطلاق جاری میکند....
در واقع میتوان حدس زد بسیاری از مردم در مواجهه با روایات اصاله الاطلاق جاری نخواهند کرد اما اصولیین خیلی از این اصالت ها استفاده میکنند . اینجاست که اخباری ها جان میگیرند...
اینجاست که به این تقسیمات احکام و اخلاق حمله میشود چون مردم برداشتهای نادرستی از ان کرده اند و مقصر علما هم هستند... از این رو نوادری هستند از علما که احکام اخلاقی را در رساله ی خود اورده اند و واجب و حرام را مشخص کرده اند.
مثلا میگوید جهاد النفس واجب است.

فکر میکنم اگر تضادی به وجود اید در دو راهی حق و ثواب باشد.
زن حق دارد بهای شیر را بگیرد اما اگر از حق خودش بگذرد میتواند دارای ثواب باشد. اما اگر حقش را مطالبه کند بر مرد واجب است حقش را بدهد. و مرد با انجام تکلیف خودش ثواب بسیار عظیم میبرد و اگر ناراحت شود مشکل از اوست.
بله ممکن است ما تصور کنیم طلب حق به معنای دوست نداشتن مرد است یا از این برداشت ها... اما به فرض هم که درست باشد مرد از اینکه زنش او را دوست ندارد باید ناراحت شود نه از اینکه زن حقش را مطالبه کرده است.
مطالبه ی حق مباح است یعنی گرفتنش ثواب ندارد اما میتواند منجر ثواب شود مثلا خرج امور خیر شود. یا میتواند منجر به منافع مادی شود. و شاید همین که به قصد امور خیر گرفته شود خودش نیز مستحب شود و دارای ثواب.

بسمه اللطیف

Reza-D;825126 نوشت:
آيا اين اخلاقي كه در عمل ظهور كرده ، همان حكم شرعي است يا چيزي غير از آن است؟

ثانياً آيا منظورتان اين است كه امور شرعي صرفاً تئوري هستند و قابليت به فعليت رسيدن ندارند؟

سؤالی می پرسم شاید پاسخ آن به روشن شدن موضع اختلاف عرایض حقیر با فرمایشات حضرتعالی کمک کند.

از شرع می گذریم،عمل انسان و رفتار او از چه عواملی نشئت می گیرد؟

حبیبه;825288 نوشت:
عمل انسان و رفتار او از چه عواملی نشئت می گیرد؟
من فكر ميكنم از اعتقادات و باورهايش

حتي آن كسي كه غلط بودن يك كار را مي داند (اعتقاد و باور دارد) ، اما بخاطر منافع شخصي به انجام آن عمل اقدام ميكند ، نبايد گفت برخلاف اعتقادش عمل كرده
چون گر چه به غلط بودن آن كار اعتقاد داشته ، اما اعتقاد برتر و عالب در ذهن اين فرد اين است كه:

منافع شخصي بر همه چيز ارجح است

پس باز هم دارد به عقيده و باورش عمل ميكند

بسمه اللطیف

Reza-D;825125 نوشت:
اگر آنچنان كه شما مي فرمائيد اين نكات شرعي بودند ، ديگر نياز نبود به اين شكل كه خدمتتان نوشتم مطرح بشوند. بخصوص بخش هايي كه با رنگ مشكي مشخص كردم

با سلام و احترام

ما راجع به دو حیطه از وجود انسان (باطن و ظاهر) =اخلاق و عمل،بحث می کنیم که حقیر یکی را(اخلاق)علت آن دیگری

می دانم(عمل) و شما اینها را از هم جدا می کنید.جدایی این دو حیطه از وجود انسان مانند جدایی معلول از علت است.

ضمن اینکه اخلاق گستره ی وسیعی دارد و شامل فضائل و رذائل می شود نه تنها فضایل.

به این دو مثال توجه بفرمائید:

کسی کسی را می کشد،خانواده ی مقتول می توانند دو گونه عمل کنند:1-قصاص که قانون شرع است و حق آنها

2-عفو کنند که این قانون نیست اما ستوده است،به ظاهر اولی ربطی به اخلاق ندارد و قانون است و دومی امری اخلاقی

و ممدوح است،اما اگر عملکرد اول را هم تحلیل کنیم آبشخور آن را در ویژگیهای اخلاقی شخص اول می یابیم.

کار بدی نکرده است اما نبخشیده،بخشش برایش سخت است و بلکه محال،حس انتقام دارد،داشتن حس انتقام،استیلای

قوه ی غضبیه بر انسان است و موضوع علم اخلاق.

پ.ن

امیدوارم بحث به حاشیه مصالحی که در قصاص برای بشر وجود دارد کشیده نشود،فقط تحلیل موضوع اخلاق

و قانون و شرع مدّ نظر بنده است.

بسمه الحمید

Reza-D;825289 نوشت:
من فكر ميكنم از اعتقادات و باورهايش

حتي آن كسي كه غلط بودن يك كار را مي داند (اعتقاد و باور دارد) ، اما بخاطر منافع شخصي به انجام آن عمل اقدام ميكند ، نبايد گفت برخلاف اعتقادش عمل كرده
چون گر چه به غلط بودن آن كار اعتقاد داشته ، اما اعتقاد برتر و عالب در ذهن اين فرد اين است كه:
منافع شخصي بر همه چيز ارجح است

پس باز هم دارد به عقيده و باورش عمل ميكند

احسنتم،اما حضرتعالی علت بعید را بیان فرمودید و از علت قریب گذشتید.

اگر وجود انسان را در سلسله ی طولی قرار دهید،ابتدا باور عقیده و اندیشه،سپس اخلاق و بعد عمل قرار می گیرد

اخلاق معلول باور و عمل معلول اخلاق است( نظر حقیر در این بحث).

عنایت بفرمائید کسی که در باورش خدا را مالک همه چیز می داند حسود نمی شود.

کسی که خدا را رازق می داند گرد مال حرام نمی رود یعنی طمع نمی کند حرص نمی زند بخشنده می شود ایثار می کند وووو.

پ.ن

ممکن است در مورد بی خدای اخلاق مدار،سؤالی پیش بیاید که همینجا پاسخ بدهم بهتر است.

او هم باور دارد،فکرش این است که زندگی با اخلاق زیباتر می شود.

محی الدین;825142 نوشت:
لذا احکام اخلاقی و فقهی الزاما بر هم منطبق نیستند
ممنون براي مشاركت در بحث
توضيح بيشتر بدهيد لطفاً. آيا مكمل هستند يا متضاد؟ در تعامل هستند يا در تقابل؟

فاتح;825172 نوشت:
ولی از طرفی اخلاق حاصل از اراده تکوینی است که عام است و احکام حاصل از اراده تشریعی که خاص است و از آن جهت که تشریع امری خارج از تکوین نیست رابطه آنها ( اخلاق و احکام ) رابطه عموم و خصوص مطلق است
تشكر داداش گل
در اين بحث چندان به دنبال گرفتن پاسخ هاي تئوري و علمي نيستم. مي خواهم رابطهء اين دو را بصورت عملي و اجرايي بررسي كنم و اينكه چه رويكردي نسبت به هم دارند


و طاها;825205 نوشت:
فکر میکنم اگر تضادی به وجود اید در دو راهی حق و ثواب باشد
تشكر "وطاها"ي عزيز
نظر ساير دوستان و كارشناس محترم نيز كم و بيش همين بود

ببين برادر دقيقاً صحبت من در اين بخش است كه فرموديد:

و طاها;825205 نوشت:
ممکن است ما تصور کنیم طلب حق به معنای دوست نداشتن مرد است یا از این برداشت ها... اما به فرض هم که درست باشد مرد از اینکه زنش او را دوست ندارد باید ناراحت شود نه از اینکه زن حقش را مطالبه کرده است
اخلاق ميگويد يك عمل بايد منجر به زياد شدن علاقه بشود
اما اين حكم شرعي منجر به كم شدن علاقه خواهد شد
تضاد مد نظر من همين است

حبیبه;825290 نوشت:
ما راجع به دو حیطه از وجود انسان (باطن و ظاهر) =اخلاق و عمل،بحث می کنیم که حقیر یکی را(اخلاق)علت آن دیگری می دانم(عمل) و شما اینها را از هم جدا می کنید
بزرگوار من ابداً چنين عقيده اي ندارم
اگر صحبتي داشتم كه باعث اين برداشت شده ، اشاره بفرمائيد تا رفع ابهام كنم

حبیبه;825290 نوشت:
1 - قصاص که قانون شرع است و حق آنها
اگر از جانب ديگر نگاه كنيم ، اين حكم نيز اخلاقي است
مثلاً من دو فرزند دارم
فرزند اولم عروسك فرزند دوم را مي شكند
احقاق حق فرزند دوم از جانب من عين اخلاق است
به همين شكل احقاق حق خانواده مقتول (در حد شرايط اين دنيا) از جانب شارع نيز عين اخلاق است

ببينيد خواهر گرامي من هرگز نگفتم اخلاق و احكام مطلقاً در تضاد هستند
بحث من روي دو مورد است

1 - گاهي احكام نتيجه اي خلاف اخلاق دارند و فعلاً در حال بررسي همين مورد هستيم

2 - مستحب و مكروهي كه شرع ميگويد و شما آن را منطبق بر اخلاق ميدانيد ، گاهي احساس ميشود كه بايد واجب و حرام مي بود تا كاملاً بر اخلاق منطبق ميشد. اين را بعداً بررسي ميكنيم


موضوع قفل شده است