فصل؛ سخنان ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهلبیتعلیهم السلام (6)
[/HR] از موارد دیگری که حکایت از همگام بودن ابنعربی در عقاید با شیعه دارد، سخن وی پیرامون دوازده امام، خصوصا، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. وی در فتوحات بعد از ذکر نام امام دوازدهم و بیان شرایط ظهور و قیام حضرت و اینکه حتی اگر یک روز از دنیا باقی مانده باشد آنقدر طولانی میگردد تا خلیفه دوازدهم ظهور کند، بیان میدارد که ایشان، از ولد پیامبر و حضرت زهرا سلام الله علیهما است و بعد یکی پس از دیگری امامان قبل از ایشان را نام میبرد: «و اعلموا أنه لا بد من خروج المهدي عليه السلام لكن لا يخرج حتى تمتلىء الأرض جورا و ظلما فيملؤها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا إلا يوم واحد طول اللّه تعالى ذلك اليوم حتى يلي ذلك الخليفة و هو من عترة رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم من ولد فاطمة رضي اللّه عنها جده الحسين بن علي بن أبي طالب و والده حسن العسكري ابن الإمام علي النقي بالنون ابن محمد التقي بالتاء ابن الإمام علي الرضا ابن الإمام موسى الكاظم ابن الإمام جعفر الصادق ابن الإمام محمد الباقر ابن الإمام زين العابدين علي ابن الإمام الحسين ابن الإمام علي بن أبي طالب رضي اللّه»[1]
پس از آن در بحثی مستوفی، ویژگیهای شخصیتی حضرت را ذکر کرده و در ضمن آن، برخی نشانههای ظاهری و صوری امام دوازدهم را نیز ذکر میکند. لازم به ذکر است در بیان فوق، هیچ سخنی از ابوبکر و عمر و عثمان نه در ضمن خلفای دوازده گانه و نه در خارج از ائمه دوازده گانه، به میان نیاورده است. بعلاوه، نکته حائز اهمیت، برجسته سازی عنوان «الامام» در مورد خلفای دوازده گانه است که دقیقا بر عقیده شیعه منطبق است.
بنابر سخن فوق، بر کسانی که اندک آشنایی با عقاید اهل سنت دارند جای هیچ گونه شک و تردید باقی نخواهد ماند که جناب شیخ اعظم محیی الدین ابن عربی، در عقاید، دارای مسلک تشیع بوده است.
[/HR][1]. صدر الدین قونوی، الشجرة النعمانی بشرح صدر الدین قونوی، ص 58 به نقل از باب 366 از فتوحات؛ عبد الوهاب شعرانی، الیواقیت، ج2، ص 562.
فصل؛ سخنان ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهلبیتعلیهم السلام (7)
[/HR] ارادت ابنعربی به اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها:
شيخ أكبر، ابن عربى صاحب فصوص الحكم در فتوحات مكيه، مفصل در اين مسأله سخن گفته است و تصريح نموده كه اهل عصيان از سادات و شرفاى اولاد زهرا- عليها سلام اللّه تعالى- چون به حسب اصل طينت پاك و طاهرند، به عذاب آخرت مبتلا نمىشوند، اگر چه در دنيا به واسطه اظهار معاصى حدود شرعيه بر آنها جارى شود.[1]
ابن عربى عقيده خاصى در اولاد فاطمه عليها سلام اللّه الملك العلام، دارد و آنها را به حسب طينت، به واسطه قرابت رسول اللّه، طيب و طاهر و پاك مىداند و عاصيان از اولاد زهرا را گناهكار صورى پنداشته و گويد: «و ان انفردت القرابة الطينية و صحّت النسبة من صورته العنصرية- صلى اللّه عليه و سلم- تخلعت النسبة الروحانية و المعنوية، فسوف يؤول إلى ذلك و لا بدّ، لأنّ الولد على كل حال، سرّ أبيه و إذا صحّت النسبة فلا بدّ أن يكون معها من أخلاقه و علومه و أحواله، سرّ معنوى. فان وقعت منهم مخالفة في الصورة الدينية الشرعية، فلا يجوز لمؤمن ان لا ينظر إليهم بنظر التعظيم و التبجيل و السيادة و ان كانوا على خلاف الشريعة ظاهرا. فقد يكون منهم اهل الابتلاء بحالة المخالفة، ثم الأحوال لا بدّ أن تحول و للحقيقة أن ترجع إلى طهارتها الاصلية و تئول، فافهم و اعلم و اعمل بذلك تعلم اسرارا في هذا المقام مكتمة و تلمح أنوارا على اهل الحجاب محرّمة. و قد استقصينا القول في ذلك في شرح مواقع النجوم و فيما ذكرنا مقنع، و اللّه يقول الحق و يهدي السبيل».[2] [/HR][1] مشارق الدراری، مقدمه آشتیانی، ص 92.
[2]. سید جلال الدین آشتیانی، مشارق الدراری، مقدمه، ص 92.
سؤال:
بعد از ذکر مختصری از زندگی نامه علمی شیخ محییالدین ابن عربی توضیح دهید بر اساس چه شواهدی شیعه بودن وی تقویت میشود؟ و آیا حمل برخی سخنان وی بر تقیه، دارای محملی صحیح است؟
پاسخ:
1. قرائن، حاکی است شیخ محییالدین ابن عربی، در علوم مختلف اعم از معقول و غیر معقول دارای تبحر بوده است. همچنین، وی با عالمان زمان خود و عالمان سلف خود، ارتباط ویژهای داشته است؛ از اینرو، مورد تعظیم و احترام متخصصان علوم مختلف، اعم از معاصر و غیر معاصر قرار گرفته است. از جمله علومی که ابنعربی در آنها صاحب تبحر و تخصص بوده است عبارت است از: «منطق، فلسفه، علوم قرآنی، ادبیات و نحو، طب، ریاضیات، موسیقی، سیاست، فقه، اصول فقه، هیئت، و شعر، تأویل و قرائات سبع». همچنین، وی در فقه و حدیث نیز دارای مشایخ و اساتید بارزی بوده است. در زمینهی تألیفات نیز چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ کمیت، از کمنظیر مؤلفان جهان اسلام معرفی شده است تا آنجا که برخی، تعداد تألیفات او را تا 240 اثر، و برخی، تا 400 اثر ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا بغدادی مؤلف کتاب هدیة العارفین، 475 کتاب و رساله را به او نسبت داده است.[1]
در زمینهی ذو وجوه بودن ابنعربی، نقل سخن عبد الوهاب شعرانی (فقیه بزرگ مصر و صاحب بیست و اندی اثر بر جایمانده و مسلط بر إفتاء بر طبق مذاهب اربعه) کفایت خواهد کرد وی در کتاب طبقات الکبری، ابن عربی را محقق مدقق و از اکابر عرفا دانسته و ادعا كرده است كه جميع محققين «اهل اللّه» بر جلالت وى در جميع علوم اجماع كردهاند و در كتاب اليواقيت و الجواهر در مقابل مخالفانش جدّا از وى دفاع كرده و او را پايبند دين و مقيّد به كتاب و سنت شناخته و شناسانده است كه دربارهاش نوشته است: «و كان- رضى اللّه عنه- متقيّدا بالكتاب و السنة و يقول كلّ من رمى ميزان الشّريعة من يده لحظة هلك»[2]
2. به منظور ارزیابی شخصیتِ ابنعربی و اطلاع از حال وی به لحاظ اعتقاد، پرداختن به مباحث ذیل ضروری است:
اعتقاد ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنین علیبن ابیطالبعلیهالسلام و ائمه معصومین علیهم السلام و سخنان وی درباره آنان، شریعت (کتاب و سنت) از منظر ابنعربی، چگونگی شکلگیریِ تدیّنِ ابنعربی در بستر اهل سنت و آثار این تکوّن در شکلگیری شخصیت علمی وی، سرمایههای حدیثیِ ابنعربی، معیار صحت شهود، تحریفات وارد بر فتوحات، تعریضهای ابنعربی به ابوبکر و عمر و ...، خاتم اولیاء از منظر ابنعربی، سخنان ابنعربی پیرامون شیعیان (خصوصاً نامگذاری شیعیان به روافض)، سخن بزرگان راجع به ابنعربی و آثار وی، شواهد دال بر تقیه، عدم قدرت مخالفان و منتقدین ابنعربی از تبیین روایات اعتقادی و معرفتی اهلبیت علیهمالسلام در صورت کنار نهادن آموزههای ابنعربی، رد پای مکتبِ علمیِ ابنعربی در آثار اندیشمندان و علمای شیعه (عالمان بعد از وی تا کنون). گفتنی است، به دلیل حذر از اطاله این تاپیک، تنها برخی از رؤوس فوق الذکر بیان گردیده است، بقیه مطالب، در تاپیکهای جداگانهای مطرح خواهند شد.
2.-1. میتوان با استناد به روشی عام و تاریخی، تشیع ابنعربی را (ولو در عقاید به تنهایی و نه در مذهب) اینچنین تحلیل نمود که برآیند آموزههای ابنعربی نه تنها راه تشیع را به بیراهه نکشانده است، بلکه با استفاده از این آموزهها، روایات ناظر به معارف که از طرق شیعه وارد شده است، دارای معانیِ عمیقتر، منسجمتر و نظممندتری میگردند. این مطلب تا آنجا واضح و روشن است که حتی ابن حجر عسقلانی در کتاب خود[3] از وی به عنوان «شیعیٌّ» یاد کرده و او را به همین جهت مذمت نموده است و این نیست جز به خاطر نزدیکی آراء ابنعربی با عقاید شیعه؛ خصوصا در مباحث امامت و ولایت. از قرائن دال بر انطباق آراء ابنعربی با اعتقادات شیعه همین بس که در اثر برخورد شیعه با آراء او، شیعه در عقاید رونق بیشتری به خود گرفت. میتوان از جناب سید حیدر به عنوان یکی از عاملان ادغام اندیشه ابنعربی در شیعه نام برد.
نتیجه آنکه از مهمترین شواهد دال بر ادعای فوق (ابنعربی به لحاظ عقائد، شیعه است اگر چه نتوان به لحاظ مذهب، شیعه بودن وی را اثبات کرد)، تقریب اندیشههای ابنعربی با اندیشههای شیعه خصوصاً در زمینه امامت و خلافت است.[4]
2-2. محور دیگری که در واکاوی شخصیت ابنعربی نیازمند دقت است آن که با توجه به تقید تام عارفان و خصوصاً شخص ابنعربی به کشف اتم (کشف رسول اللهی)، در مصاف با روایات وارد از نبی مکرم صلی الله علیه و آله به مشهودات و مکاشفات خود انعطاف بخشیده، در صورت تعارض مشهودات با بیانی از بیانات رسول الله صلی الله علیه و آله، حدیث را مقدم میکنند. ابنعربی نیز در موارد بسیاری از فتوحات بر این مطلب اذعان داشته، کشف رسول اللهی را مبنای مشهودات خود معرفی نموده است.[5] از جانبی دیگر، به لحاظ تاریخی مسلم است که شخصیت دینی و مذهبیِ ابنعربی در بستری آکنده از مبانی و اصول و احادیث اهل سنت نضج یافته است. بر همین اساس، چشمپوشی از بسیاری از روایات مشهور در منابع روایی اهل سنت که از منظر شیعه مردود است، برای وی کار آسانی نبوده است.[6]
2-3. محور دیگری که در این تاپیک مورد بررسی قرار گرفت، سخنان ابنعربی پیرامون امیر المؤمنینعلیه السلام و اهل بیت معصومینعلیهم السلام است که در صورت پذیرش، نشان دهنده عمق ارادت ابنعربی به خاندان عصمت و طهارت، خصوصاً سرسلسلهی اولیاء حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام است. ابراز چنین ارادتی، توسط کسی که در محیط سرشار از تعصبات مذهبی و ناصبی قرار داشته است، قابل شگفتی و تأمل است. از جمله شواهد دال بر این مدعا، به کار بردن تعابیری از قبیل «آدم اولیاء، خاتم اولیاء، أقرب الناس الی رسول الله، إمام، سرّ الأنبیاء أجمعین، أول موجود فی العالم و ...» در مورد امیر المؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد.[7]
2-4. همچنین، ابنعربی با تبیین برخی ویژگیهای اختصاصی برای وارثان پیامبرصلی الله علیه و آله و خلفای او،[8] با ذکر نام و یا بدون ذکر نام، جایگاه خلافت و امامت را منحصر و متعین در ائمه معصومین علیهم السلام میداند؛ عقیدهای که وجه تمایز و اختلاف شیعه و سنی است.
2-5. بعلاوه، میتوان بیانات صریح ابنعربی در باب ذکر نام ائمه دوازدهگانه را (خصوصاً امام دوازدهم) از امارات بیّن و روشن گرایش وی به شیعه دانست.[9]
2-6. از سوی دیگر، تنها ارادت ابنعربی به ائمه دوازدهگانه خلاصه نبوده، بلکه ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان مبنا و شاخصی برای اعتقاد و عمل معرفی نموده است تا آنجا که برای ذریهی ایشان تا قیامت تقدس و احترام قائل است؛ چرا که آنان را دارای طینتی پاک و طیب میداند.[10]
گفتنی است، به حول و قوه الهی پرداختن به محورهای دیگر شخصیت ابنعربی در تاپیکهایی جداگانه مطرح خواهد شد.
نتیجه:
با توجه به مطالب گفته شده، میتوان بر این باور بود که ابنعربی اگر چه در بستری سنی قرار داشته است و گهگاه، رگههای چنین بستری در تألیفات وی نیز منعکس شده است اما با بهرهگیری از شهودات خود، آهسته آهسته و در نهایت، به سوی معتقدات شیعه نزدیک شده، همان مبانی و اصول شیعه را در جای جای آثار خود ابراز کرده است. این در حالی است که ابراز چنین معارفی از سوی ابنعربی، در همان بستر سختگیرانهی اهل سنت که سخنان شیعه را به هیچ وجه بر نمیتابیدند، صورت گرفته است.
[8]. برخی از این موارد عبارت اند از: 1. خلیفهی رسول الله به همان مأخذی که رسول الله صلی الله علیه و آله الهیات را از آن اخذ میکند (عند الله)، متصل است. 2. امر خلافت و امامت در نزد خداوند معین است و اینچنین نیست که چنین حادثه مهمی، به اختیار امت واگذار شده باشد (مهمل از جانب خداوند نیست). 3. ترتیب میان خلفاء به لحاظ علمی و مقامی ثابت نیست. ر.ک: پست 65 و 66.
سؤال:
1. ابن عربی از چه پشتوانه و پیشینهی علمی برخوردار بوده است؟
2. بیان کنید چه شواهدی دال بر تشیع ابن عربی وجود دارد؟ آیا سخنان ضد شیعی وی، ناقض این فرضیه نیست؟
پاسخ 1
دست کم از سه طریق میتوان به پیشینه علمی و تحصیلی جناب «محییالدین» پی برد: اول، از طریق سخنان خود وی که گویای آن است که در محضر چه اساتید و مشایخی بهره برده و با چه سنخ عالمانی ارتباط داشته است؛ دوم، از طریق نقل قول بزرگان و عالمان؛ سوم، از طریق نوع آثاری که از وی به جای مانده است.
از گفتههای خود ابن عربی استفاده میشود وی، از عارفان معدودی است که بیشتر عمر خود را در فراگیری و آموزش سپری کرده و دانشهای گوناگونی را در حوزه ظاهر و باطن با هم جمع و تلفیق کرده است. او دانش فقه، و حدیث و عرفان و تصوف را از نامداران آن زمان فرا گرفته و شاگردی اساتید متعددی را نموده است.
نکته حائز اهمیت، کثیر السفر بودن ابنعربی است. وی مدام به مسافرت میرفت و این سفرها که عموما پس از ورود به تصوف بود بر دو محور کسب علم و دیدن مشایخ و پیروان طریقت و تصوف بود.
نخستین سفر وی به همراه خانواده خود بود که از زادگاه خود، یعنی مرسیه به اشبیلیه واقع در غرب قرطبه بزرگترین شهر اندلس در سن هشت سالگی سفر کرده است. اشبیلیه محل رشد و بالندگی ابن عربی است. بسیاری از بزرگان و پیران و مشایخ تصوف را در آن جا دیده و در درس و کلاسشان شرکت کرده است.
یکی از بزرگترین چهرههای علمی که در آن جا ملاقات نموده و آن ملاقات به گفته وی تأثیر شگرفی را در وجود وی گذاشته فیلسوف مشهور آن دیار «ابن رشد اندلسی» است.[1]
برخی از اساتید «عرفانی و سلوکی» که به گفته خود ابن عربی در الفتوحات المکیة آنان را درک کرده و در محضرشان تلمذ نموده است عبارتاند از: «ابوالعباس عرینی»، «ابو مدین غوث تلمسانی» و «فاطمه قرطبی».[2]
مضمون برآمده از کلام بزرگان حاکی از آن است شیخ محییالدین ابن عربی، در علوم مختلف اعم از معقول و غیر معقول دارای تبحر بوده است. همچنین، وی با عالمان زمان خود و عالمان سلف خود، ارتباط ویژهای داشته است؛ از اینرو، مورد تعظیم و احترام متخصصان علوم مختلف، اعم از معاصر و غیر معاصر قرار گرفته است. از جمله علومی که ابنعربی در آنها صاحب تبحر و تخصص بوده است عبارت است از: منطق، فلسفه، علوم قرآنی، ادبیات و نحو، طب، ریاضیات، موسیقی، سیاست، فقه، اصول فقه، هیئت، و شعر، تأویل و قرائات سبع». همچنین، وی در فقه و حدیث نیز دارای مشایخ و اساتید بارزی بوده است. در زمینهی تألیفات نیز چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ کمیت، از کمنظیر مؤلفان جهان اسلام معرفی شده است تا آنجا که برخی، تعداد تألیفات او را تا 240 اثر، و برخی، تا 400 اثر ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا بغدادی مؤلف کتاب هدیة العارفین، 475 کتاب و رساله را به او نسبت داده است.[3]
در زمینهی ذو وجوه بودن ابنعربی، نقل سخن عبد الوهاب شعرانی (فقیه بزرگ مصر و صاحب بیست و اندی اثر بر جایمانده و مسلط بر إفتاء بر طبق مذاهب اربعه) کفایت خواهد کرد وی در کتاب طبقات الکبری، ابن عربی را محقق مدقق و از اکابر عرفا دانسته و ادعا كرده است كه جميع محققين «اهل اللّه» بر جلالت وى در جميع علوم اجماع كردهاند و در كتاب اليواقيت و الجواهر در مقابل مخالفانش جدّا از وى دفاع كرده و او را پايبند دين و مقيّد به كتاب و سنت شناخته و شناسانده است كه دربارهاش نوشته است: «و كان- رضى اللّه عنه- متقيّدا بالكتاب و السنة و يقول كلّ من رمى ميزان الشّريعة من يده لحظة هلك»[4]
از طریق آثاری که از وی به جای مانده است میتوان به این نکته پی برد که وی بر خلاف مشایخ و سالکانِ باورمند به این عقیده که باید از علوم صوری و قیل و قالها و کتابت آن فاصله بگیرند تا قلب و ذهن را خالی ساخته، با ابزار ریاضت و مجاهده به مقامات نائل گردند، بر آن است که علاوه بر ریاضت و سلوک، نباید از تحصیل علوم ظاهری و همچنین تدوین و ثبت یافتههای حاصل از تجربیات عرفانی غافل بود و خود نیز در این زمینه، کوشا بوده است.
کثرت آثار شیخ اکبر (که برخی آن را تا پانصد جلد رساله و کتاب گفتهاند) نشان از دانش وسیع ایشان دارد. نکته مهم آن که کثرت استشهاد وی به آیات قرآنی، حاکی از میزان تسلط او بر علوم قرآنی و محور بودن قرآن در تنظیم و تنسیق نوشتههای اوست. پاسخ 2
آن چه از حد نصاب «تشیع» مد نظر ماست آن است که فرد، هم در اصول عقاید و هم به لحاظ فروع دینی و فقهی، بر اساس عناصر اصلی فرقه شیعه دوازده امامی مشی کند؛ اما چه بسا افرادی باشند که به علل مختلف، در «فروع»، بر اساس آموزههای سنیان رفتار کنند ولی در اصول عقاید، باورمند به همان معتقدات شیعیان، باشند اگر چه این دسته را نمیتوان به حسب ظاهر شیعه نامید، اما در باطن، همان عقاید شیعه را اتخاذ کردهاند ولی به عللی، در فروع دین، تفکری سنی مذهب دارند.
میتوان با استناد به روشی کلی و تاریخی، باور به تشیع ابنعربی را – ولو تشیع در عقاید به تنهایی- بر این استدلال استوار نمود که «برآیند» آموزههای ابنعربی نه تنها باعث انحراف و به بیراهه کشاندن معتقدات شیعه نشده است، بلکه با استفاده از آنها، آیات متشابه و احادیث ناظر به معارف اعتقادی که از طرق شیعه وارد شده است، دارای معانیِ عمیقتر، منسجمتر و نظممندتری میگردند. این مطلب تا آنجا واضح و روشن است که حتی ابن حجر عسقلانی در کتاب خود[5] از وی به عنوان «شیعیٌّ» یاد کرده و او را به همین جهت مذمت نموده است و این نیست جز به خاطر نزدیکی آراء ابنعربی با عقاید شیعه؛ از جمله در مباحث امامت و ولایت.
از قرائن دال بر انطباق و سازگاری آراء ابنعربی با اعتقادات شیعه این که در اثر برخورد معارف شیعه با آراء وی، معارف شیعه در عقاید رونق بیشتری یافت بطوری که به آسانی آراء ابنعربی را در خود هضم کرد. بدیهی است اگر میان بنیانهای اعتقادی شیعه و آموزههای ابنعربی تضاد و تعاند و ناسازگاری برقرار میبود، این اتفاق نمیافتاد. در این راستا، میتوان از جناب سید حیدر آملی به عنوان یکی از عاملان ادغام اندیشه ابنعربی در شیعه نام برد. نتیجه آنکه از مهمترین شواهد دال بر تشیع ابنعربی – ولو به لحاظ اصول عقاید- تقریب و هضم اندیشههای ابنعربی در اندیشه شیعه به خصوص در زمینه امامت و خلافت است.
با قطع نظر از این روش کلی و تاریخی، برای پاسخ به این سؤال که جملات حاکی از عدم تشیع ابنعربی و حتی شیعهگریزی وی، چگونه با اعتقاد به تشیع وی سازگار است، توجه به نکات زیر راه گشاست:
- ابنعربی در مقام لزوم تبعیت از کشف اتم (کشف رسول اللهی) بر این باور و سیره است که در کنار احادیث نبوی، مشهودات و مکاشفات قابل انعطاف اند. بر همین اساس، در صورت تعارض مشهودات با محتوای حدیثی از احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله، حدیث مقدم خواهد بود. وی در موارد بسیاری از فتوحات بر این مطلب اذعان داشته، کشف رسول اللهی را مبنای مشهودات خود معرفی نموده است.[5] از طرف دیگر، به لحاظ تاریخی مسلم است که شخصیت دینی و مذهبیِ ابنعربی در بستری آکنده از مبانی و اصول و احادیث اهل سنت نضج یافته است. بر همین اساس، چشمپوشی از بسیاری از روایاتی که در منابع روایی اهل سنت مشهور بوده ولی از منظر شیعه مردود اند، برای وی کار آسانی نبوده است.[6]
- کلمات حاکی از مدح ابنعربی نسبت به امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهل بیت معصومینعلیهم السلام حائز اهمیت است؛ زیرا در صورت پذیرش، نشان از عمق ارادت ابنعربی به خاندان عصمت و طهارت، خصوصاً سرسلسلهی اولیاء حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام دارد. ابراز چنین ارادتی، توسط کسی که در محیطی سرشار از تعصبات مذهبی و ناصبیگری بوده است،[6] قابل شگفتی و تأمل است. از جمله این کلمات، به کار بردن تعابیری از قبیل «آدم اولیاء، خاتم اولیاء، أقرب الناس الی رسول الله، إمام، سرّ الأنبیاء أجمعین، أول موجود فی العالم و ...» در مورد امیر المؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد.
- ابنعربی با تبیین برخی ویژگیهای اختصاصی برای وارثان پیامبرصلی الله علیه و آله و خلفای او، با ذکر نام و یا بدون آن، جایگاه خلافت و امامت را منحصر و متعین در ائمه معصومین علیهم السلام میداند؛ عقیدهای که وجه تمایز و اختلاف شیعه و سنی است. برخی از این موارد عبارت اند از:
1. خلیفهی رسول الله نیز به همان مأخذی که رسول الله صلی الله علیه و آله امور الهی را از آن اخذ میکند، متصل است.
2. امر خلافت و امامت در نزد خداوند معین است و اینچنین نیست که چنین حادثه مهمی، به اختیار امت واگذار شده باشد (مهمل از جانب خداوند نیست).
3. ترتیب میان خلفاء به لحاظ علمی و مقامی ثابت نیست.
- بیانات صریح ابنعربی در باب ذکر نام ائمه دوازدهگانه (خصوصاً امام دوازدهم) از امارات بیّن و روشن گرایش وی به شیعه است.[7]
- تنها ارادت ابنعربی به ائمه دوازدهگانه خلاصه نبوده، بلکه ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان مبنا و شاخصی برای اعتقاد و عمل معرفی نموده است تا آنجا که برای ذریهی ایشان تا قیامت تقدس و احترام قائل است؛ چرا که آنان را دارای طینتی پاک و طیب میداند.[8]
- در مورد آن دسته از کلمات ابنعربی که نشان از شیعهگریزی وی دارد باید گفت، صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری، بردن نام علی(ع) و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب میشده و شیعیان خاندان علی(ع) را رافضی (خارج از دین) میشمردند. [9] در چنین زمانهای، تقیه رویهای مناسب بود، که پیروان مولا علیه السلام را از آسیب دور می ساخت.
- انتخاب شکل و میزان تقیه، به «شرایط هر عصر و زمان» و «هنر و زیرکی فرد تقیه کننده» وابسته است؛ به طوری که فرد بوسیله این ابزار، رد گم کرده تا مخالفان نتوانند از اعتقادات باطنی او مطلع شوند. پس این سخن که ابن عربی در به کار بردن تقیه – بر فرض پذیرش- مسیر افراط را پیموده است، قضاوتی است با در نظر گرفتن شرایط این زمان و بدون در نظر گرفتن شرایط پر خفقان آن زمان؛ زیرا، طبیعی است به هر مقدار، فضای دشمنی در قبال اهلبیت علیهمالسلام و شیعیان بیشتر باشد، ظرافت و احتیاط بیشتری در به کار بردن تقیه مورد توقع است تا به خوبی به هدف دست یابیم. شاهد بر این مدعا این که، یکی از برجسته ترین چهرههای شیعه در اندلس، مفسر و شاعر و دانشمند گرانقدر «ابن ابار» (658ق) است که هم عصر ابنعربی بود و به اتهام شیعه گری، به قتل رسید و کتاب های او را آتش زدند و تنها یازده اثر علمی از وی بر جای مانده است.[10]
نتیجه آن که هرگز نباید عصر خفقان و عصر اختناق را، در داوری ها از نظر دور داشت. باتوجه به این معیار مهم، بررسی اساسیترین مسایل اسلامی در مکتب ابنعربی نشان میدهد که هیچکدام آنها بر مبنای اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبنای دقیق امامیه پایه گذاری شده است از این رو، در چنین شرایطی، به کار بستن تقیهای جانانه از ضرورتهایی است که از نگاه ابنعربی نیز دور نبوده است.
- سخن برخی بزرگان و راسخان در علم[11] در مورد شیعه بودن ابنعربی را نیز نباید از نظر دور داشت.
نتیجه با توجه به مطالب گفته شده، میتوان بر این باور بود که ابنعربی اگر چه در بستری سنی قرار داشته است و گهگاه، رگههای چنین بستری در تألیفات وی نیز منعکس شده است اما با بهرهگیری از شهودات خود، آهسته آهسته و در نهایت، به سوی معتقدات شیعه نزدیک شده، همان مبانی و اصول شیعه را در جای جای آثار خود ابراز کرده است. این در حالی است که ابراز چنین معارفی از سوی ابنعربی، در همان بستر سختگیرانهی اهل سنت که سخنان شیعه را به هیچ وجه بر نمیتابیدند، صورت گرفته است.
[6]. ملامحمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در پاسخ به انتقاد ملامحمد طاهر قمی مینویسد: در زمان محیی الدین در مصر، تقیه شدیدی، چون زمانی بود که خلفای بنی عباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند. در چنین زمانی اگر شما و ما بودیم، زیاده از این تقیه می کردیم.
[7]. در اینجا به دلیل رعایت اختصار، تنها به ذکر برخی شواهد بسنده میکنیم: 1- سیدحیدر آملی در کتاب جامعالاسرار، ص 238 اینچنین مینویسد: ... فانّه ذكر في «فتوحاته» أنّ بين الفلك الثامن و التاسع قصرا له اثنا عشر برجا، على مثال النبىّ و الائمّة الاثنى عشر، و غير ذلك من الاسرار. 2- همچنین وی در کتاب «المقدمات من کتاب نص النصوص»، ص 146 بعد از نقل شعری از ابنعربی مینویسد: «رأیت ولائی آل طه وسیلة/ علی رغم اهل البعد یورثنی القربی/ فما طلب المختار أجرا علی الهدی/ بتبلیغه الا المودة فی القربی» (ترجمه: چنان میبینم که دوستیم نسبت به آل طه علی رغم نظر اهل بُعد، تقرب خداوند را برایم ایجاد کرده و این بدان جهت است که پیامبر برای تبلیغ هدایت چیزی غیر از دوستی اهل بیت را نخواسته است): و الغرض من نقل هذه الکلمات منه، بعد اثبات ولایته بقوله و فعله، کان اثبات حسن اعتقاده فی الله تعالی و فی أهل بیت النبی لأن القول و الفعل تابعان للاعتقاد. فأذا ثبت صحة الاعتقاد، ثبت صحة القول و الفعل، و ثبت أنه الجامع. 3- همچنین، ابنعربی در رسالهی روحالقدس (از مجموعه رسائل ابنعربی، ج1، ص 130) هیچ کس را معادل با امیرالمؤمنینعلیهالسلام ندانسته مینویسد: «من مثل علی و هذا مقامه و من یعادله و هذا کلامه» (کیست مثل علی در این مقام والا و کیست معادل او، که در مقام و کلام، با او برابری کند؟). 4- همچنین، وی امیر المؤمنینعلیهالسلام را نزدیکترین فرد به پیامبرصلیالله علیه و آله معرفی کرده: «و أقرب الناس إلیه علی بن ابیطالب» (الفتوحاتالمکیة، ج1، ص 119). 5- ... .
[8]. ر.ک: عبدالوهاب شعرانی، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر، ج2، ص 673 و طبقات الکبری، ج2، ص 317.
[10]. آلعلی، نورالدین، اسلام در غرب، ص 282.
تاریخ اندلس ازاین نمونه ها بسیار داشته است و نیز می توان از آن جمله به «ابن هانی»(362ق) مشهورترین و بلندنام ترین شاعر شیعه اندلس اشاره کرد که به دست مخالفانش به قتل رسید. و از آن مهمتر، شدت خفقان مذهبی به قدری بود که درباره ابن تومرت (524ق) یکی ازسلسله سلاطین موحدین گفته اند درباطن شیعه بود، ولی چیزی اظهار نمی کرد (ر.ک: به اسلام در غرب، دکتر نورالدین آلعلی، ص 286؛ اندلس یا حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 164).
[11]. برخی از این اَعلام عبارتاند از: ملاصدرا، شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری و قاضی نورالله شوشتری و نیز ابن فهد حلی، مجلسی اول (محمدتقی)، قاضی سعید قمی، محدث جزایری، علامه حسینی تهرانی، آیت الله جوادی آملی، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، علامه حسن زاده آملی، سیدهاشم حداد، میرزا محمد امین استرآبادی نیشابوری.
فصل؛ سخنان ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهلبیتعلیهم السلام (6)
[/HR]
از موارد دیگری که حکایت از همگام بودن ابنعربی در عقاید با شیعه دارد، سخن وی پیرامون دوازده امام، خصوصا، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. وی در فتوحات بعد از ذکر نام امام دوازدهم و بیان شرایط ظهور و قیام حضرت و اینکه حتی اگر یک روز از دنیا باقی مانده باشد آنقدر طولانی میگردد تا خلیفه دوازدهم ظهور کند، بیان میدارد که ایشان، از ولد پیامبر و حضرت زهرا سلام الله علیهما است و بعد یکی پس از دیگری امامان قبل از ایشان را نام میبرد:
«و اعلموا أنه لا بد من خروج المهدي عليه السلام لكن لا يخرج حتى تمتلىء الأرض جورا و ظلما فيملؤها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا إلا يوم واحد طول اللّه تعالى ذلك اليوم حتى يلي ذلك الخليفة و هو من عترة رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم من ولد فاطمة رضي اللّه عنها جده الحسين بن علي بن أبي طالب و والده حسن العسكري ابن الإمام علي النقي بالنون ابن محمد التقي بالتاء ابن الإمام علي الرضا ابن الإمام موسى الكاظم ابن الإمام جعفر الصادق ابن الإمام محمد الباقر ابن الإمام زين العابدين علي ابن الإمام الحسين ابن الإمام علي بن أبي طالب رضي اللّه»[1]
پس از آن در بحثی مستوفی، ویژگیهای شخصیتی حضرت را ذکر کرده و در ضمن آن، برخی نشانههای ظاهری و صوری امام دوازدهم را نیز ذکر میکند. لازم به ذکر است در بیان فوق، هیچ سخنی از ابوبکر و عمر و عثمان نه در ضمن خلفای دوازده گانه و نه در خارج از ائمه دوازده گانه، به میان نیاورده است. بعلاوه، نکته حائز اهمیت، برجسته سازی عنوان «الامام» در مورد خلفای دوازده گانه است که دقیقا بر عقیده شیعه منطبق است.
بنابر سخن فوق، بر کسانی که اندک آشنایی با عقاید اهل سنت دارند جای هیچ گونه شک و تردید باقی نخواهد ماند که جناب شیخ اعظم محیی الدین ابن عربی، در عقاید، دارای مسلک تشیع بوده است.
[/HR][1]. صدر الدین قونوی، الشجرة النعمانی بشرح صدر الدین قونوی، ص 58 به نقل از باب 366 از فتوحات؛ عبد الوهاب شعرانی، الیواقیت، ج2، ص 562.
فصل؛ سخنان ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهلبیتعلیهم السلام (7)
[/HR]
ارادت ابنعربی به اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها:
شيخ أكبر، ابن عربى صاحب فصوص الحكم در فتوحات مكيه، مفصل در اين مسأله سخن گفته است و تصريح نموده كه اهل عصيان از سادات و شرفاى اولاد زهرا- عليها سلام اللّه تعالى- چون به حسب اصل طينت پاك و طاهرند، به عذاب آخرت مبتلا نمىشوند، اگر چه در دنيا به واسطه اظهار معاصى حدود شرعيه بر آنها جارى شود.[1]
ابن عربى عقيده خاصى در اولاد فاطمه عليها سلام اللّه الملك العلام، دارد و آنها را به حسب طينت، به واسطه قرابت رسول اللّه، طيب و طاهر و پاك مىداند و عاصيان از اولاد زهرا را گناهكار صورى پنداشته و گويد: «و ان انفردت القرابة الطينية و صحّت النسبة من صورته العنصرية- صلى اللّه عليه و سلم- تخلعت النسبة الروحانية و المعنوية، فسوف يؤول إلى ذلك و لا بدّ، لأنّ الولد على كل حال، سرّ أبيه و إذا صحّت النسبة فلا بدّ أن يكون معها من أخلاقه و علومه و أحواله، سرّ معنوى. فان وقعت منهم مخالفة في الصورة الدينية الشرعية، فلا يجوز لمؤمن ان لا ينظر إليهم بنظر التعظيم و التبجيل و السيادة و ان كانوا على خلاف الشريعة ظاهرا. فقد يكون منهم اهل الابتلاء بحالة المخالفة، ثم الأحوال لا بدّ أن تحول و للحقيقة أن ترجع إلى طهارتها الاصلية و تئول، فافهم و اعلم و اعمل بذلك تعلم اسرارا في هذا المقام مكتمة و تلمح أنوارا على اهل الحجاب محرّمة. و قد استقصينا القول في ذلك في شرح مواقع النجوم و فيما ذكرنا مقنع، و اللّه يقول الحق و يهدي السبيل».[2]
[/HR][1] مشارق الدراری، مقدمه آشتیانی، ص 92.
[2]. سید جلال الدین آشتیانی، مشارق الدراری، مقدمه، ص 92.
سؤال:
بعد از ذکر مختصری از زندگی نامه علمی شیخ محییالدین ابن عربی توضیح دهید بر اساس چه شواهدی شیعه بودن وی تقویت میشود؟ و آیا حمل برخی سخنان وی بر تقیه، دارای محملی صحیح است؟
پاسخ:
1. قرائن، حاکی است شیخ محییالدین ابن عربی، در علوم مختلف اعم از معقول و غیر معقول دارای تبحر بوده است. همچنین، وی با عالمان زمان خود و عالمان سلف خود، ارتباط ویژهای داشته است؛ از اینرو، مورد تعظیم و احترام متخصصان علوم مختلف، اعم از معاصر و غیر معاصر قرار گرفته است. از جمله علومی که ابنعربی در آنها صاحب تبحر و تخصص بوده است عبارت است از: «منطق، فلسفه، علوم قرآنی، ادبیات و نحو، طب، ریاضیات، موسیقی، سیاست، فقه، اصول فقه، هیئت، و شعر، تأویل و قرائات سبع». همچنین، وی در فقه و حدیث نیز دارای مشایخ و اساتید بارزی بوده است. در زمینهی تألیفات نیز چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ کمیت، از کمنظیر مؤلفان جهان اسلام معرفی شده است تا آنجا که برخی، تعداد تألیفات او را تا 240 اثر، و برخی، تا 400 اثر ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا بغدادی مؤلف کتاب هدیة العارفین، 475 کتاب و رساله را به او نسبت داده است.[1]
در زمینهی ذو وجوه بودن ابنعربی، نقل سخن عبد الوهاب شعرانی (فقیه بزرگ مصر و صاحب بیست و اندی اثر بر جایمانده و مسلط بر إفتاء بر طبق مذاهب اربعه) کفایت خواهد کرد وی در کتاب طبقات الکبری، ابن عربی را محقق مدقق و از اکابر عرفا دانسته و ادعا كرده است كه جميع محققين «اهل اللّه» بر جلالت وى در جميع علوم اجماع كردهاند و در كتاب اليواقيت و الجواهر در مقابل مخالفانش جدّا از وى دفاع كرده و او را پايبند دين و مقيّد به كتاب و سنت شناخته و شناسانده است كه دربارهاش نوشته است: «و كان- رضى اللّه عنه- متقيّدا بالكتاب و السنة و يقول كلّ من رمى ميزان الشّريعة من يده لحظة هلك»[2]
2. به منظور ارزیابی شخصیتِ ابنعربی و اطلاع از حال وی به لحاظ اعتقاد، پرداختن به مباحث ذیل ضروری است:
اعتقاد ابنعربی پیرامون امیرالمؤمنین علیبن ابیطالبعلیهالسلام و ائمه معصومین علیهم السلام و سخنان وی درباره آنان، شریعت (کتاب و سنت) از منظر ابنعربی، چگونگی شکلگیریِ تدیّنِ ابنعربی در بستر اهل سنت و آثار این تکوّن در شکلگیری شخصیت علمی وی، سرمایههای حدیثیِ ابنعربی، معیار صحت شهود، تحریفات وارد بر فتوحات، تعریضهای ابنعربی به ابوبکر و عمر و ...، خاتم اولیاء از منظر ابنعربی، سخنان ابنعربی پیرامون شیعیان (خصوصاً نامگذاری شیعیان به روافض)، سخن بزرگان راجع به ابنعربی و آثار وی، شواهد دال بر تقیه، عدم قدرت مخالفان و منتقدین ابنعربی از تبیین روایات اعتقادی و معرفتی اهلبیت علیهمالسلام در صورت کنار نهادن آموزههای ابنعربی، رد پای مکتبِ علمیِ ابنعربی در آثار اندیشمندان و علمای شیعه (عالمان بعد از وی تا کنون). گفتنی است، به دلیل حذر از اطاله این تاپیک، تنها برخی از رؤوس فوق الذکر بیان گردیده است، بقیه مطالب، در تاپیکهای جداگانهای مطرح خواهند شد.
2.-1. میتوان با استناد به روشی عام و تاریخی، تشیع ابنعربی را (ولو در عقاید به تنهایی و نه در مذهب) اینچنین تحلیل نمود که برآیند آموزههای ابنعربی نه تنها راه تشیع را به بیراهه نکشانده است، بلکه با استفاده از این آموزهها، روایات ناظر به معارف که از طرق شیعه وارد شده است، دارای معانیِ عمیقتر، منسجمتر و نظممندتری میگردند. این مطلب تا آنجا واضح و روشن است که حتی ابن حجر عسقلانی در کتاب خود[3] از وی به عنوان «شیعیٌّ» یاد کرده و او را به همین جهت مذمت نموده است و این نیست جز به خاطر نزدیکی آراء ابنعربی با عقاید شیعه؛ خصوصا در مباحث امامت و ولایت. از قرائن دال بر انطباق آراء ابنعربی با اعتقادات شیعه همین بس که در اثر برخورد شیعه با آراء او، شیعه در عقاید رونق بیشتری به خود گرفت. میتوان از جناب سید حیدر به عنوان یکی از عاملان ادغام اندیشه ابنعربی در شیعه نام برد.
نتیجه آنکه از مهمترین شواهد دال بر ادعای فوق (ابنعربی به لحاظ عقائد، شیعه است اگر چه نتوان به لحاظ مذهب، شیعه بودن وی را اثبات کرد)، تقریب اندیشههای ابنعربی با اندیشههای شیعه خصوصاً در زمینه امامت و خلافت است.[4]
2-2. محور دیگری که در واکاوی شخصیت ابنعربی نیازمند دقت است آن که با توجه به تقید تام عارفان و خصوصاً شخص ابنعربی به کشف اتم (کشف رسول اللهی)، در مصاف با روایات وارد از نبی مکرم صلی الله علیه و آله به مشهودات و مکاشفات خود انعطاف بخشیده، در صورت تعارض مشهودات با بیانی از بیانات رسول الله صلی الله علیه و آله، حدیث را مقدم میکنند. ابنعربی نیز در موارد بسیاری از فتوحات بر این مطلب اذعان داشته، کشف رسول اللهی را مبنای مشهودات خود معرفی نموده است.[5] از جانبی دیگر، به لحاظ تاریخی مسلم است که شخصیت دینی و مذهبیِ ابنعربی در بستری آکنده از مبانی و اصول و احادیث اهل سنت نضج یافته است. بر همین اساس، چشمپوشی از بسیاری از روایات مشهور در منابع روایی اهل سنت که از منظر شیعه مردود است، برای وی کار آسانی نبوده است.[6]
2-3. محور دیگری که در این تاپیک مورد بررسی قرار گرفت، سخنان ابنعربی پیرامون امیر المؤمنینعلیه السلام و اهل بیت معصومینعلیهم السلام است که در صورت پذیرش، نشان دهنده عمق ارادت ابنعربی به خاندان عصمت و طهارت، خصوصاً سرسلسلهی اولیاء حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام است. ابراز چنین ارادتی، توسط کسی که در محیط سرشار از تعصبات مذهبی و ناصبی قرار داشته است، قابل شگفتی و تأمل است. از جمله شواهد دال بر این مدعا، به کار بردن تعابیری از قبیل «آدم اولیاء، خاتم اولیاء، أقرب الناس الی رسول الله، إمام، سرّ الأنبیاء أجمعین، أول موجود فی العالم و ...» در مورد امیر المؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد.[7]
2-4. همچنین، ابنعربی با تبیین برخی ویژگیهای اختصاصی برای وارثان پیامبرصلی الله علیه و آله و خلفای او،[8] با ذکر نام و یا بدون ذکر نام، جایگاه خلافت و امامت را منحصر و متعین در ائمه معصومین علیهم السلام میداند؛ عقیدهای که وجه تمایز و اختلاف شیعه و سنی است.
2-5. بعلاوه، میتوان بیانات صریح ابنعربی در باب ذکر نام ائمه دوازدهگانه را (خصوصاً امام دوازدهم) از امارات بیّن و روشن گرایش وی به شیعه دانست.[9]
2-6. از سوی دیگر، تنها ارادت ابنعربی به ائمه دوازدهگانه خلاصه نبوده، بلکه ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان مبنا و شاخصی برای اعتقاد و عمل معرفی نموده است تا آنجا که برای ذریهی ایشان تا قیامت تقدس و احترام قائل است؛ چرا که آنان را دارای طینتی پاک و طیب میداند.[10]
گفتنی است، به حول و قوه الهی پرداختن به محورهای دیگر شخصیت ابنعربی در تاپیکهایی جداگانه مطرح خواهد شد.
نتیجه:
با توجه به مطالب گفته شده، میتوان بر این باور بود که ابنعربی اگر چه در بستری سنی قرار داشته است و گهگاه، رگههای چنین بستری در تألیفات وی نیز منعکس شده است اما با بهرهگیری از شهودات خود، آهسته آهسته و در نهایت، به سوی معتقدات شیعه نزدیک شده، همان مبانی و اصول شیعه را در جای جای آثار خود ابراز کرده است. این در حالی است که ابراز چنین معارفی از سوی ابنعربی، در همان بستر سختگیرانهی اهل سنت که سخنان شیعه را به هیچ وجه بر نمیتابیدند، صورت گرفته است.
[/HR][1]. ر.ک: جهانگیری، محسن، محییالدین ابنعربی چهره برجسته عرفان اسلامی.
[2]. به نقل از محسن جهانگیری، محییالدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 107.
[3]. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج5، ص 311.
[4]. ر.ک: پست سوم از تاپیک حاضر.
[5]. ر.ک: پست 42 و 44 و 51.
[6]. ر.ک: پست 56 از این تاپیک.
[7]. ر.ک: پست 57 و 60 از این تاپیک.
[8]. برخی از این موارد عبارت اند از: 1. خلیفهی رسول الله به همان مأخذی که رسول الله صلی الله علیه و آله الهیات را از آن اخذ میکند (عند الله)، متصل است. 2. امر خلافت و امامت در نزد خداوند معین است و اینچنین نیست که چنین حادثه مهمی، به اختیار امت واگذار شده باشد (مهمل از جانب خداوند نیست). 3. ترتیب میان خلفاء به لحاظ علمی و مقامی ثابت نیست. ر.ک: پست 65 و 66.
[9]. ر.ک: پست 69.
[10]. ر.ک: پست 70.
سؤال:
1. ابن عربی از چه پشتوانه و پیشینهی علمی برخوردار بوده است؟
2. بیان کنید چه شواهدی دال بر تشیع ابن عربی وجود دارد؟ آیا سخنان ضد شیعی وی، ناقض این فرضیه نیست؟
پاسخ 1
دست کم از سه طریق میتوان به پیشینه علمی و تحصیلی جناب «محییالدین» پی برد:
اول، از طریق سخنان خود وی که گویای آن است که در محضر چه اساتید و مشایخی بهره برده و با چه سنخ عالمانی ارتباط داشته است؛
دوم، از طریق نقل قول بزرگان و عالمان؛
سوم، از طریق نوع آثاری که از وی به جای مانده است.
از گفتههای خود ابن عربی استفاده میشود وی، از عارفان معدودی است که بیشتر عمر خود را در فراگیری و آموزش سپری کرده و دانشهای گوناگونی را در حوزه ظاهر و باطن با هم جمع و تلفیق کرده است. او دانش فقه، و حدیث و عرفان و تصوف را از نامداران آن زمان فرا گرفته و شاگردی اساتید متعددی را نموده است.
نکته حائز اهمیت، کثیر السفر بودن ابنعربی است. وی مدام به مسافرت میرفت و این سفرها که عموما پس از ورود به تصوف بود بر دو محور کسب علم و دیدن مشایخ و پیروان طریقت و تصوف بود.
نخستین سفر وی به همراه خانواده خود بود که از زادگاه خود، یعنی مرسیه به اشبیلیه واقع در غرب قرطبه بزرگترین شهر اندلس در سن هشت سالگی سفر کرده است. اشبیلیه محل رشد و بالندگی ابن عربی است. بسیاری از بزرگان و پیران و مشایخ تصوف را در آن جا دیده و در درس و کلاسشان شرکت کرده است.
یکی از بزرگترین چهرههای علمی که در آن جا ملاقات نموده و آن ملاقات به گفته وی تأثیر شگرفی را در وجود وی گذاشته فیلسوف مشهور آن دیار «ابن رشد اندلسی» است.[1]
برخی از اساتید «عرفانی و سلوکی» که به گفته خود ابن عربی در الفتوحات المکیة آنان را درک کرده و در محضرشان تلمذ نموده است عبارتاند از: «ابوالعباس عرینی»، «ابو مدین غوث تلمسانی» و «فاطمه قرطبی».[2]
مضمون برآمده از کلام بزرگان حاکی از آن است شیخ محییالدین ابن عربی، در علوم مختلف اعم از معقول و غیر معقول دارای تبحر بوده است. همچنین، وی با عالمان زمان خود و عالمان سلف خود، ارتباط ویژهای داشته است؛ از اینرو، مورد تعظیم و احترام متخصصان علوم مختلف، اعم از معاصر و غیر معاصر قرار گرفته است. از جمله علومی که ابنعربی در آنها صاحب تبحر و تخصص بوده است عبارت است از: منطق، فلسفه، علوم قرآنی، ادبیات و نحو، طب، ریاضیات، موسیقی، سیاست، فقه، اصول فقه، هیئت، و شعر، تأویل و قرائات سبع». همچنین، وی در فقه و حدیث نیز دارای مشایخ و اساتید بارزی بوده است. در زمینهی تألیفات نیز چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ کمیت، از کمنظیر مؤلفان جهان اسلام معرفی شده است تا آنجا که برخی، تعداد تألیفات او را تا 240 اثر، و برخی، تا 400 اثر ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا بغدادی مؤلف کتاب هدیة العارفین، 475 کتاب و رساله را به او نسبت داده است.[3]
در زمینهی ذو وجوه بودن ابنعربی، نقل سخن عبد الوهاب شعرانی (فقیه بزرگ مصر و صاحب بیست و اندی اثر بر جایمانده و مسلط بر إفتاء بر طبق مذاهب اربعه) کفایت خواهد کرد وی در کتاب طبقات الکبری، ابن عربی را محقق مدقق و از اکابر عرفا دانسته و ادعا كرده است كه جميع محققين «اهل اللّه» بر جلالت وى در جميع علوم اجماع كردهاند و در كتاب اليواقيت و الجواهر در مقابل مخالفانش جدّا از وى دفاع كرده و او را پايبند دين و مقيّد به كتاب و سنت شناخته و شناسانده است كه دربارهاش نوشته است: «و كان- رضى اللّه عنه- متقيّدا بالكتاب و السنة و يقول كلّ من رمى ميزان الشّريعة من يده لحظة هلك»[4]
از طریق آثاری که از وی به جای مانده است میتوان به این نکته پی برد که وی بر خلاف مشایخ و سالکانِ باورمند به این عقیده که باید از علوم صوری و قیل و قالها و کتابت آن فاصله بگیرند تا قلب و ذهن را خالی ساخته، با ابزار ریاضت و مجاهده به مقامات نائل گردند، بر آن است که علاوه بر ریاضت و سلوک، نباید از تحصیل علوم ظاهری و همچنین تدوین و ثبت یافتههای حاصل از تجربیات عرفانی غافل بود و خود نیز در این زمینه، کوشا بوده است.
کثرت آثار شیخ اکبر (که برخی آن را تا پانصد جلد رساله و کتاب گفتهاند) نشان از دانش وسیع ایشان دارد. نکته مهم آن که کثرت استشهاد وی به آیات قرآنی، حاکی از میزان تسلط او بر علوم قرآنی و محور بودن قرآن در تنظیم و تنسیق نوشتههای اوست.
پاسخ 2
آن چه از حد نصاب «تشیع» مد نظر ماست آن است که فرد، هم در اصول عقاید و هم به لحاظ فروع دینی و فقهی، بر اساس عناصر اصلی فرقه شیعه دوازده امامی مشی کند؛ اما چه بسا افرادی باشند که به علل مختلف، در «فروع»، بر اساس آموزههای سنیان رفتار کنند ولی در اصول عقاید، باورمند به همان معتقدات شیعیان، باشند اگر چه این دسته را نمیتوان به حسب ظاهر شیعه نامید، اما در باطن، همان عقاید شیعه را اتخاذ کردهاند ولی به عللی، در فروع دین، تفکری سنی مذهب دارند.
میتوان با استناد به روشی کلی و تاریخی، باور به تشیع ابنعربی را – ولو تشیع در عقاید به تنهایی- بر این استدلال استوار نمود که «برآیند» آموزههای ابنعربی نه تنها باعث انحراف و به بیراهه کشاندن معتقدات شیعه نشده است، بلکه با استفاده از آنها، آیات متشابه و احادیث ناظر به معارف اعتقادی که از طرق شیعه وارد شده است، دارای معانیِ عمیقتر، منسجمتر و نظممندتری میگردند. این مطلب تا آنجا واضح و روشن است که حتی ابن حجر عسقلانی در کتاب خود[5] از وی به عنوان «شیعیٌّ» یاد کرده و او را به همین جهت مذمت نموده است و این نیست جز به خاطر نزدیکی آراء ابنعربی با عقاید شیعه؛ از جمله در مباحث امامت و ولایت.
از قرائن دال بر انطباق و سازگاری آراء ابنعربی با اعتقادات شیعه این که در اثر برخورد معارف شیعه با آراء وی، معارف شیعه در عقاید رونق بیشتری یافت بطوری که به آسانی آراء ابنعربی را در خود هضم کرد. بدیهی است اگر میان بنیانهای اعتقادی شیعه و آموزههای ابنعربی تضاد و تعاند و ناسازگاری برقرار میبود، این اتفاق نمیافتاد. در این راستا، میتوان از جناب سید حیدر آملی به عنوان یکی از عاملان ادغام اندیشه ابنعربی در شیعه نام برد. نتیجه آنکه از مهمترین شواهد دال بر تشیع ابنعربی – ولو به لحاظ اصول عقاید- تقریب و هضم اندیشههای ابنعربی در اندیشه شیعه به خصوص در زمینه امامت و خلافت است.
با قطع نظر از این روش کلی و تاریخی، برای پاسخ به این سؤال که جملات حاکی از عدم تشیع ابنعربی و حتی شیعهگریزی وی، چگونه با اعتقاد به تشیع وی سازگار است، توجه به نکات زیر راه گشاست:
- ابنعربی در مقام لزوم تبعیت از کشف اتم (کشف رسول اللهی) بر این باور و سیره است که در کنار احادیث نبوی، مشهودات و مکاشفات قابل انعطاف اند. بر همین اساس، در صورت تعارض مشهودات با محتوای حدیثی از احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله، حدیث مقدم خواهد بود. وی در موارد بسیاری از فتوحات بر این مطلب اذعان داشته، کشف رسول اللهی را مبنای مشهودات خود معرفی نموده است.[5] از طرف دیگر، به لحاظ تاریخی مسلم است که شخصیت دینی و مذهبیِ ابنعربی در بستری آکنده از مبانی و اصول و احادیث اهل سنت نضج یافته است. بر همین اساس، چشمپوشی از بسیاری از روایاتی که در منابع روایی اهل سنت مشهور بوده ولی از منظر شیعه مردود اند، برای وی کار آسانی نبوده است.[6]
- کلمات حاکی از مدح ابنعربی نسبت به امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهل بیت معصومینعلیهم السلام حائز اهمیت است؛ زیرا در صورت پذیرش، نشان از عمق ارادت ابنعربی به خاندان عصمت و طهارت، خصوصاً سرسلسلهی اولیاء حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام دارد. ابراز چنین ارادتی، توسط کسی که در محیطی سرشار از تعصبات مذهبی و ناصبیگری بوده است،[6] قابل شگفتی و تأمل است. از جمله این کلمات، به کار بردن تعابیری از قبیل «آدم اولیاء، خاتم اولیاء، أقرب الناس الی رسول الله، إمام، سرّ الأنبیاء أجمعین، أول موجود فی العالم و ...» در مورد امیر المؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد.
- ابنعربی با تبیین برخی ویژگیهای اختصاصی برای وارثان پیامبرصلی الله علیه و آله و خلفای او، با ذکر نام و یا بدون آن، جایگاه خلافت و امامت را منحصر و متعین در ائمه معصومین علیهم السلام میداند؛ عقیدهای که وجه تمایز و اختلاف شیعه و سنی است. برخی از این موارد عبارت اند از:
1. خلیفهی رسول الله نیز به همان مأخذی که رسول الله صلی الله علیه و آله امور الهی را از آن اخذ میکند، متصل است.
2. امر خلافت و امامت در نزد خداوند معین است و اینچنین نیست که چنین حادثه مهمی، به اختیار امت واگذار شده باشد (مهمل از جانب خداوند نیست).
3. ترتیب میان خلفاء به لحاظ علمی و مقامی ثابت نیست.
- بیانات صریح ابنعربی در باب ذکر نام ائمه دوازدهگانه (خصوصاً امام دوازدهم) از امارات بیّن و روشن گرایش وی به شیعه است.[7]
- تنها ارادت ابنعربی به ائمه دوازدهگانه خلاصه نبوده، بلکه ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان مبنا و شاخصی برای اعتقاد و عمل معرفی نموده است تا آنجا که برای ذریهی ایشان تا قیامت تقدس و احترام قائل است؛ چرا که آنان را دارای طینتی پاک و طیب میداند.[8]
- در مورد آن دسته از کلمات ابنعربی که نشان از شیعهگریزی وی دارد باید گفت، صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری، بردن نام علی(ع) و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب میشده و شیعیان خاندان علی(ع) را رافضی (خارج از دین) میشمردند. [9] در چنین زمانهای، تقیه رویهای مناسب بود، که پیروان مولا علیه السلام را از آسیب دور می ساخت.
- انتخاب شکل و میزان تقیه، به «شرایط هر عصر و زمان» و «هنر و زیرکی فرد تقیه کننده» وابسته است؛ به طوری که فرد بوسیله این ابزار، رد گم کرده تا مخالفان نتوانند از اعتقادات باطنی او مطلع شوند. پس این سخن که ابن عربی در به کار بردن تقیه – بر فرض پذیرش- مسیر افراط را پیموده است، قضاوتی است با در نظر گرفتن شرایط این زمان و بدون در نظر گرفتن شرایط پر خفقان آن زمان؛ زیرا، طبیعی است به هر مقدار، فضای دشمنی در قبال اهلبیت علیهمالسلام و شیعیان بیشتر باشد، ظرافت و احتیاط بیشتری در به کار بردن تقیه مورد توقع است تا به خوبی به هدف دست یابیم. شاهد بر این مدعا این که، یکی از برجسته ترین چهرههای شیعه در اندلس، مفسر و شاعر و دانشمند گرانقدر «ابن ابار» (658ق) است که هم عصر ابنعربی بود و به اتهام شیعه گری، به قتل رسید و کتاب های او را آتش زدند و تنها یازده اثر علمی از وی بر جای مانده است.[10]
نتیجه آن که هرگز نباید عصر خفقان و عصر اختناق را، در داوری ها از نظر دور داشت. باتوجه به این معیار مهم، بررسی اساسیترین مسایل اسلامی در مکتب ابنعربی نشان میدهد که هیچکدام آنها بر مبنای اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبنای دقیق امامیه پایه گذاری شده است از این رو، در چنین شرایطی، به کار بستن تقیهای جانانه از ضرورتهایی است که از نگاه ابنعربی نیز دور نبوده است.
- سخن برخی بزرگان و راسخان در علم[11] در مورد شیعه بودن ابنعربی را نیز نباید از نظر دور داشت.
نتیجه
با توجه به مطالب گفته شده، میتوان بر این باور بود که ابنعربی اگر چه در بستری سنی قرار داشته است و گهگاه، رگههای چنین بستری در تألیفات وی نیز منعکس شده است اما با بهرهگیری از شهودات خود، آهسته آهسته و در نهایت، به سوی معتقدات شیعه نزدیک شده، همان مبانی و اصول شیعه را در جای جای آثار خود ابراز کرده است. این در حالی است که ابراز چنین معارفی از سوی ابنعربی، در همان بستر سختگیرانهی اهل سنت که سخنان شیعه را به هیچ وجه بر نمیتابیدند، صورت گرفته است.
منابع
[/HR]
[1]. شرح فصوص قیصری، پیشگفتار، ص 11.
[2]. جهانگیری، محسن، محییالدینابنعربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 19 و 45 و 35.
[3]. ر.ک: جهانگیری، محسن، محییالدین ابنعربی چهره برجسته عرفان اسلامی.
[4]. به نقل از محسن جهانگیری، محییالدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 107.
[5]. عسقلانی، ابنحجر، لسانالمیزان، ج5، ص 311.
[6]. ملامحمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در پاسخ به انتقاد ملامحمد طاهر قمی مینویسد: در زمان محیی الدین در مصر، تقیه شدیدی، چون زمانی بود که خلفای بنی عباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند. در چنین زمانی اگر شما و ما بودیم، زیاده از این تقیه می کردیم.
[7]. در اینجا به دلیل رعایت اختصار، تنها به ذکر برخی شواهد بسنده میکنیم: 1- سیدحیدر آملی در کتاب جامعالاسرار، ص 238 اینچنین مینویسد: ... فانّه ذكر في «فتوحاته» أنّ بين الفلك الثامن و التاسع قصرا له اثنا عشر برجا، على مثال النبىّ و الائمّة الاثنى عشر، و غير ذلك من الاسرار. 2- همچنین وی در کتاب «المقدمات من کتاب نص النصوص»، ص 146 بعد از نقل شعری از ابنعربی مینویسد: «رأیت ولائی آل طه وسیلة/ علی رغم اهل البعد یورثنی القربی/ فما طلب المختار أجرا علی الهدی/ بتبلیغه الا المودة فی القربی» (ترجمه: چنان میبینم که دوستیم نسبت به آل طه علی رغم نظر اهل بُعد، تقرب خداوند را برایم ایجاد کرده و این بدان جهت است که پیامبر برای تبلیغ هدایت چیزی غیر از دوستی اهل بیت را نخواسته است): و الغرض من نقل هذه الکلمات منه، بعد اثبات ولایته بقوله و فعله، کان اثبات حسن اعتقاده فی الله تعالی و فی أهل بیت النبی لأن القول و الفعل تابعان للاعتقاد. فأذا ثبت صحة الاعتقاد، ثبت صحة القول و الفعل، و ثبت أنه الجامع. 3- همچنین، ابنعربی در رسالهی روحالقدس (از مجموعه رسائل ابنعربی، ج1، ص 130) هیچ کس را معادل با امیرالمؤمنینعلیهالسلام ندانسته مینویسد: «من مثل علی و هذا مقامه و من یعادله و هذا کلامه» (کیست مثل علی در این مقام والا و کیست معادل او، که در مقام و کلام، با او برابری کند؟). 4- همچنین، وی امیر المؤمنینعلیهالسلام را نزدیکترین فرد به پیامبرصلیالله علیه و آله معرفی کرده: «و أقرب الناس إلیه علی بن ابیطالب» (الفتوحاتالمکیة، ج1، ص 119). 5- ... .
[8]. ر.ک: عبدالوهاب شعرانی، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر، ج2، ص 673 و طبقات الکبری، ج2، ص 317.
[9]. صاحب اختیاری، بهروز، کیهان اندیشه، شماره 51، ص 174.
[10]. آلعلی، نورالدین، اسلام در غرب، ص 282.
تاریخ اندلس ازاین نمونه ها بسیار داشته است و نیز می توان از آن جمله به «ابن هانی»(362ق) مشهورترین و بلندنام ترین شاعر شیعه اندلس اشاره کرد که به دست مخالفانش به قتل رسید. و از آن مهمتر، شدت خفقان مذهبی به قدری بود که درباره ابن تومرت (524ق) یکی ازسلسله سلاطین موحدین گفته اند درباطن شیعه بود، ولی چیزی اظهار نمی کرد (ر.ک: به اسلام در غرب، دکتر نورالدین آلعلی، ص 286؛ اندلس یا حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 164).
[11]. برخی از این اَعلام عبارتاند از: ملاصدرا، شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری و قاضی نورالله شوشتری و نیز ابن فهد حلی، مجلسی اول (محمدتقی)، قاضی سعید قمی، محدث جزایری، علامه حسینی تهرانی، آیت الله جوادی آملی، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، علامه حسن زاده آملی، سیدهاشم حداد، میرزا محمد امین استرآبادی نیشابوری.