صراط سلوک

تب‌های اولیه

266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شبیه این جوائز ارزنده چیزهایی است که بندگانش را به خاطر انجام مستحبات و واجبات وعده داده است خداوند متعال در حدیثی قدسی می فرماید:
«هیچ چیز بنده ام را به اندازه انجام واجبات به من نزدیک نمی کند و پس از آن هیچ چیز به رتبه مستحبات نمی رسد که بنده در اثر عبادات مستحبی آن قدر به من نزدیک می شود تا من او را دوست بدارم و از آن پس که او را دوست داشتم من شنوایی او می شوم که با آن می شنود و بینایی او می شوم که با آن میبیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دستش می شوم که با آن کار انجام می دهد و در این حال اگر مرا بخواند و دعا کند اجابت مب کنم و اگر چیزی بخواهد می دهم.[1]
پی نوشت:
[1].بحارالانوار، ج87، ص31

این حدیث را علامه بزرگوار شیخ بهایی در کتاب اربعین اش آورده است. و از طریق ابان بن تغلب از امام باقر علیه السلام نقل می کند، آن حضرت فرمودند:
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به معراج مشرف شد پرسید خدایا بنده مومن نزد تو چگونه است خطاب رسید ای محمد...... هیچ چیز بنده ام را به اندازه واجبات به من نزدیک نمی کند و پس از آن در اثر انجام نوافل آن قدر به من نزدیک می شود که.........

پس از نقل این حدیث علامه بهای می فرماید:
«این حدیث از لحاظ سندی صحیح السند است حتی از احادیث مشهور بین شیعه و سنی است که در کتب مورد قبول طرفین ذکر شده است.»[1]
این حدیث را مرحوم کلینی در اصول کافی با دو سند از امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام نقل کرده است و پس از آنها حدیثی دیگر به همین مضمون آورده است.[2]؛ این همان قربی است که نزد خواص به قرب نوافل مشهور است.
.................
پی نوشت:
[1].اربعین شیخ بهایی، ص 689
[2].اصول کافی، ج2، ص 262

اما قرب فرائض:
خداوند متعال می فرماید: «هیچ چیز بنده ام را به اندازه واجبات به من نزدیک نمی کند و با انجام آن بنده ام آن قدر به من نزدیک می شود که من دوستش دارم، وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من می شود که با آن می شنوم بینایی من می شود که با آن می بینم و دست من می شود که با آن کار، انجام می دهم.
پس ای سالک کوی یار تو نیک بنگر تفاوت این قرب چقدر است؟

در اول (قرب نوافل) خداوند شنوایی و بینایی و زبان و دست انسان می شود و در دوم (قرب فرائض) انسان شنوایی و بینایی و دست خداوند می شود.
پس ثواب واجبات بیشتر از مستحبات است و سبب تقرب بیشتری نیز می شود.[1]؛ علامه محقق خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می فرماید:
«وقتی عارف از خویشتن بریده و به حق پیوست هر قدرتی را محو قدرت حق که به همه مقدورات تعلق گرفته است می بیند و هر عملی را فانی در علم خداوند که هیچ ذره ای از دیده علمش مخفی نیست می داند _
و هر اراده ای را مستغرق اراده او که هیچ چیز از اراده او خارج نیست می یابد، بلکه هر وجود و هر کمال وجودی را صادر شده از حق می داند پس حق تعالی در این هنگام بینایی او می شود تا با او ببیند و شنوایی اش می شود که با او می شنود، دست او می شود که با او کارهایش را انجام می دهد. و عقلش می شود که با او می فهمد و هستی اش می شود که با او پدید می آید در اینجاست که عارف به اخلاق الهی متخلق شده است.
......................
پی نوشت:
[1].توضیح بیشتر در چگونگی برتری واجبات بر مستحبات و شبهات احتمالی پیرامون حدیث شریف را در جلد 75 بحارالانوار، ص155 تا 157 بخوانید و نیز به اربعین شیخ بهایی ص695 مراجعه نمایید.

بعضی از عارفان گفته اند:
وقتی خدای سبحان برای کسی تجلی کند ذات همه موجودات عالم و صفات و افعال آنها را در ذات و صفات و افعال حق فانی می بیند، خود را با همه موجودات می بیند که گویا مدیر و مدبر آنهاست و گویا همه جهان را همچون اعضا خویش می یابد و ذات و صفات و افعالش را در حقیقت توحید فانی می بیند و آن گاه که بصیرت روحش مجذوب جمال ذات حضرت حق شد، نور عقل (عقل جزئی) بی فروغ گشته و نور ذات قدیم و ازلی حق می درخشد اینجاست که فرقی بین قدم و حدوث نمی گذارد
زیرا حق آمده است و باطل رفته که این حالت را حالت جمع می گویند و کسی که به این مقام رسیده است هر چه در دار هستی به منصه وجود آمده را به خود نسبت می دهد.
زیرا همه صفت و اسم فعلها را در یک ذات می بیند، لذا گاهی از کثرت می گوید و زمانی از وحدت و منظور ما از اینکه می گوییم فلانی به مقام جمع رسیده است همین است.
عشق بگرفت مرا از من و بنشست بجای / سیاتم ستدند و حسناتم دادند.

مرحوم فیض بعد از نقل کلام این عارف نامور می فرماید:
شاید همین (تجلی ذاتی حضرت حق) سرّ صدور بعضی از کلمات به ظاهر غزیب و نامأنوس از مولا امیزالمومنین علیه السلام در خطبه البیان و غیر آن باشد که می فرماید:

(انا ادمُ الاول، أنا نوح الاول، انا آیةالجبّار، انا حقیقة الاسرار، انا مورِّقَ الاشجار،أنا مونع الثّمار، أنا مُجری الانهار........أنا ذلک النّور الّذی اقتبس موسی منه الهُدی أنا صاحب الصّور، أنا مخرج مَن فی القبور أنا صاحب یوم النُشور، أنا صاحب نوحٍ و منجیه أنا صاحب ایوبَ المبتلی و شافیه، أنا اقمتُ السماوان بأمرِ ربی.........)
من آدم اولم، من نوح اولم، من آیت و نشانه خداوندم، من حقیقت اسرار الهی ام، من پدید اورنده برگ گیاهانم من ببار آورنده میوه درختانم، من جاری کننده رودخانه هایم......من همان نوری هستم که حضرت موسی علیه السلام در کوه طور از او هدایت گرفت، من صاحب صور اسرافیلم (که در قیامت مردگان را زنده می کند) من بیرون آورنده مردگان از قبرم من صاحب روز قیامت ام، من همراه نوح و نجات دهنده اویم، من همراه ایوب در بلاها و شفا دهنده اویم، من همان کسی ام که آسمان ها را با دستور خدایم برافراشتم.....

عارف شهیر داوود بن محمود قیصری در این زمینه (عالم صورت حقیقت انسانیت است) چه زیبا فرموده است:
اسم شریف الله مشتمل بر همه اسماء الهی است و در همه اسماء متجلی است البته در هر یک به حسب مرتبه آن اسم، از این جهت اسم شریف الله در مقایسه با سایر اسماء الهی دارای دو اعتبار است:
الف: اعتبار ظهور ذات آن اسم در هر یک از اسماء
ب: اعتبار اشتمال ان بر همه اسماء از لحاظ مرتبه الهیه.
پس به اعتبار اول مظاهر همه اسماء مظهر این اسم اعظم اند چه اینکه ظاهر و مظهر از لحاظ وجودی یک چیزاند و کثرت و تعدد ندارند و فقط در عقل است که از هم جدا می شوند.

همان طور که اهل نظر (فلاسفه) معتقدند: وجود عین ماهیت است در خارج، و غیر اوست در عقل، پس اشتمال اسم جامع الله بر سایر اسماء الهی از باب اشتمال حقیقت واحدة بر افراد متنوعه است.[1]؛ «و به اعتبار دوم اسم جامع الله مشتمل بر همه مراتب الهیه است مثل اشتمال کل مجموعی بر اجزاء که این اجزاء به اعتباری عین آن کل است.
پی نوشت:
[1].مثل اشتمال انسان بر افرادش یا اشتمال حیوان بر انواعش که کثرت اعتباری است و اتحاد حقیقی

وقتی این مطلب[1] دانسته شد روشن می شود که:
آنچه در عالم است چه عالم علمی و چه عینی همه مظاهر حقیقت انسانی اند که این حقیقت انسانی هم مظهر اسم جامع است، پس ارواح حقایق این عالم همگی نیز جزییات روح اعظم انسانی است، خواه روح فلکی یا عنصری یا حیوانی و صورت و لوازم آن حقائق صورت و لواطم این حقیقت انسانی است.
....................................
پی نوشت:
[1].اتحاد ظاهر و مظهر در اسم جامع الله

لذا اهل الله (عارفان بالله) عالم را انسان کبیر نامیده اند چون همه عالم ظهور حقیقت انسان و تجلی لوازم آن است و دقیقا به خاطر همین اشتمال بر همه اسماء الهی و ظهور جمیع اسرار الهی فقط انسان شایستگی خلیفه حق بودن را دارد نه سایر حقائق عالم هستی و چه زیبا سروده است:
سبحان مشن أظهر ناسوته / سرّ سنا لاهوته الثّاقب
ثمَّ بَدا فی خَلقه ظاهراً / فی صورة الا کِلِ وَ الشّارب [1]
..................................
پی نوشت:
[1].این شعر در چندین جای شرح فصوص الحکم آمده است مثلا در صفحات 38، 60، 163

پس اولین ظهور آن حقیقت انسانی در صورت عقل اول همان صورت اجمالی مرتبه عمائیه است در حدیثی با سند صحیح نقل شده: اعرابی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: قبل از خلقت عالم خداوند کجا بوده است؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
در سماء بود که نه بالای آن هوا بوده و نه پایین آن[1]
..............................
پی نوشت:
[1].سنن ابن ماجه باب 13 از مقدمات حدیث 182، مسند احمدبن حنبل، ج4، ص 11

بدین جهت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اولین چیزی که خداوند آفرید نور من بود و منظور آن حضرت از نور عقل است چه اینکه در حدیثی دیگر تصریح فرموده است: اولین چیزی که خداوند آفرید عقل است.[1]
پس از اولین ظهور که در عقل بود بقیه ظهورات به ترتیب در بقیه عقول طولیه ، بعد از آن در نفوس ناطقه فلکیه پس از آن در صورت طبیعت و در مرحله بعد در هیولای کلّی و صورت جسمی بسیط و مرکب ظاهر گشت.
.........................
پی نوشت:
[1].بحارالانوار، ج1، ص 97، ح 7-8

و موید آنچه گفته شد سخن امیرالمومنین علیه السلام ولی الله فی الارضین قطب الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام است که در خطبه ای انشاء فرمودند:
من نقطه باء بسم الله هستم من جنب الله که در حضورش تفریط کرده اید هستم، من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی ام، من آسمان ها و زمین های هفت گانه ام.
آن حضرت علیه السلام این جملات را در حالت محو فرمودند و پس از آن به صحو برگشته و حکم تجلی وحدت مرتفع گشت و به عالم بشری آمده و حضرت حق به حکم کثرت در حق ایشان تجلی نمود، لذا از آنچه فرموده بودند پوزش می طلبند و به عبودیت و ضعف اقرار نموده و خود را مقهور اسماء الهی دانسته.

و به همین جهت است که گفته شده:
انسان کامل باید در همه موجودات سریان داشته باشد، مثل سریان حق در آنها و این حالت در سفر سوم حاصل می شود، در ان سفر از حق به حق بالحق است و اینجاست که انسان در قوس صعود به اوج کمالاتش می رسد و به مقام حق الیقین نائل می آید.
و از همین بحث واضح می شود که آخریت عین اولیت است و رمز کریمه
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم»[1]آشکار می شود.
............................
پی نوشت:
[1].حدید، 3

شیخ اکبر محی الدین در بیان مقام قطب در فتوحات می فرماید:
آن انسان کاملی که خداوند بخواهد او محور عالم و خلیفه خدا در آن باشد وقتی در سفر سوم از حق به خلق تنزل نموده و به عالم عناصر بار یافت سزاوار است بتواند همه انسان هایی را که تا روز قیامت پا به عرصه وجود خواهند گذاشت با علم شهودی ببیند، گر چه با این شهود هنوز لیاقت مقام خلیفة الله بودن و محور عالم بودن را نمی یابد مگر اینکه مرتبه و مقام هر یک از آنها را علم نیز داشته باشد.[1]
پس منزه است خدایی که همه موجودات را با حکمتش تدبیر فرمود و همه پدیده ها را با رحمتش بیافرید.[2]
...........................
پی نوشت:
[1].شرح فصوص الحکم، ص37-38
[2].حدیثی به همین مضمون از امام هشتم علیه السلام نقل شده است.(بحارالانوار، رج26، ص242

روایت حضور
غرق در ملکوت

استاد معظم حضرت علامه حسن زاده آملی (دام عزه العالی) خود به حق، به این رهنمود پای بند و ملتزم بودند گر چه عمق مراقبه و حضور دیدنی و وصف کردنی نیست اما آنچه می توان گفت این است که: در همان چند دقیقه ای که قبل از شروع درس به محل تدریس (مسجد حضرت معصومه علیها السلام ) تشریف می آورند و تعدادی از طلاب پروانه وار گرد شمس وجودشان حلقه می زدند ، آن چنان غرق در ملکوت و حالت مراقبه بودند که گویا کسی را نمی دیدند و در عالمی دیگر سیر می کنند، سر به جیب تفکر و حضور فرو می بردند که باید گفت:
هرگز میان حاضر و غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است
و آن قدر غرق در ملکوت بود که دوستان درس حیفشان می امد این سکوت و حضور پر معنی حضرت استاد را با سوالی درهم بشکنند او در حضور حضرت حق بود و یاران در حضور حضرتش.

بذر سعادت
یکی از نکاتی که حضرت استاد (دام عزه) در جلسات درس روی آن تاکید داشتند مراقبه بود و مکرر می فرمودند:
مراقبت بذر سعادت است، فناء اصل نمی شود جز با توجه و مراقبت تام و آنچه شرط آن است دوام مراقبه است که
«َّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]؛
خوب پذیر است نفس انسانی، انسان به هر چه رو کند آن می شود، چطور یک قطعه زغال در اثر مجاورت با آتش برافروخته می شود، انسان هم بر اثر مراقبه و همنشینی با ملکوت، الهی می شود، و می فرمودند: «استادم مرحوم علامه طباطبایی در خلوتی به من فرمودند: آقا هر روز که مراقبتم قویتر است شب تمثلاتم صافتر است.
..............................
پی نوشت:
[1].فصلت:30

جدا شدن روح از بدن
حضرت استاد (دام عزه) خود واقعه ای زیبا از مراقبه اش را این چنین می فرمایند:
«در اواسط ماه ذی القعده 1389 ه ق در وقت سحر به حال توجه نشسته بودم ، انتقالی روی آورد و به تعبیری روح از بدن حرکت کرد و اموری را مشاهده کردم ولکن این امور تیره و آمیخته با الوان و احوال و تعلقات و خار خاشاک عالم ناسوت و طبیعت بود.
و انتقال و حرکت روح هم بسیار کند و سنگین بود. و مدتش نیز کم بود، فهمیدم که مراقبت کامل و تام نیست و به کلی قطع علاقه از کدورات دنیا وی دست نداد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق بگیرد آزاد است[1]
.....................
پی نوشت:
[1].حافظ

ای عزیز مهم ترین ذکر مراقبت است که مقام عندیت است و مصاحبت با حق تعالی است همنشین از همنشین خو می گیرد و بدان شناخته می شود و به قول فصیح لبید بن ربیعه صحابی: «وَ المرءَ یُصلحهُ القرینُ الصالح»[1]

تاثیر محضر استاد
حضرت استاد (دام عزه) می فرمودند: مراقبه و حضور اثرات خاصی دارد و می فرمودند یکی از اساتید ما می گفت: تا زمانی که در محضر بعضی اساتیدمان بودیم حالات خوشی داشتیم، اما پس از ارتحال آن بزرگ این حالات هم از دست رفت، فهمیدیم به برکت ایشان بوده است.
................
پی نوشت:
[1].دوست خوب انسان را می سازد(انسان در عرف عرفان واقعه 13)

ادب مع الله
هفتمین نکته لازم رعایت ادب با خداوند در همه حالات است:
یکی از اساتید بزرگوارم (عالم متاله و حکیم و عارف موحد آیت الله سید حسن قاضی طباطبایی تبریزی مشهور به الهی (اعلی الله مقامه)مکررا مرا به مراقبه و ادب با خداوند و محاسبه نفس سفارش می فرمودند خصوصا روی مراقبه خیلی تاکید داشتند که هیچ گاه دم مسیحایی حضرتش و بهره هایی را که از ایشان برده ام فراموش نمی کنم.

حضرت عیسی روح الله و کلمة الله علیه السلام می فرمایند:
نگویید علم در آسمان است و چه کسی قادر خواهد بود به آسمان صعود نموده و آن را بیاورد یا در دل زمین است و چه کسی می تواند به اعماق زمین رفته و آن را بیاورد بلکه علم در قلوب شما سرشته شده است بیایید و در حضور حضرت حق به آداب ملائکه متأدب شده و به اخلاق صدیقین متخلق گردید تا علم حقیقی در جانتان آشکار شود و سرتا پای وجودتان را فرا گیرد.

معنای ادب با خداوند
امام جواد علیه السلام می فرمایند:
هر گاه دو نفر را مقایسه کنیم آنکه ادبش بیشتر باشد نزد خدا برتر است سوال شد یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ادب با مردم را می دانیم و برتری آن برایمان واضح است اما ادب با خدا چگونه است؟
امام علیه السلام فرمودند: قرآن را تلاوت کند آن گونه که نازل شده است احادیث ما را روایت کند آن طور که ما گفته ایم و خدا را بخواند بدون اینکه از خدا طلبکار باشد (و خود را مدیون خداوند بداند)[1]
و روایت شده است خداوند متعال در بعضی کتاب های آسمانی اش می فرماید:
ای بنده من آیا سزاوار است وقتی با من سخن بگویی به چپ و راست نگاه کنی در حالی که اگر بنده ای مثل خودت با تو سخن بگوید و اینگونه رفتار کند رهایش می کنی .
بنده من آیا ادب است که وقتی با برادرت سخن گویی به او توجه کنی و چقدر ادب را رعایت نمایی اما با من این گونه نباشی پس چه بد بنده ای است، بنده ای که این گونه باشد.[2]
...........
پی نوشت:
[1].ارشادالقلوب دیلمی باب 49 باب الادب مع الله
[2].ارشادالقلوب دیلمی باب 49

بسم الله الرحمن الرحیم

سمیع;803019 نوشت:
ظاهر و مظهر از لحاظ وجودی یک چیزاند و کثرت و تعدد ندارند و فقط در عقل است که از هم جدا می شوند.

سمیع;803020 نوشت:
وجود عین ماهیت است در خارج، و غیر اوست در عقل،

عرض سلام و ادب

استاد گرامی،مقصود دوئیت و تفارق در ذهن است یا مطلب چیز دیگری است؟

با تشکر

بسمه العلیم

سمیع;803027 نوشت:
آن حضرت علیه السلام این جملات را در حالت محو فرمودند و پس از آن به صحو برگشته و حکم تجلی وحدت مرتفع گشت و به عالم بشری آمده و حضرت حق به حکم کثرت در حق ایشان تجلی نمود، لذا از آنچه فرموده بودند پوزش می طلبند و به عبودیت و ضعف اقرار نموده و خود را مقهور اسماء الهی دانسته.

انسان کامل مقام جمع بین وحدت و کثرت را دارند،چگونه است که حضرت علیه السلام در حالت محو سخنانی بفرمایند

که لازم باشد پوزش بطلبند؟

آیا این روایت سندیت دارد؟

بسمه الحق

سمیع;803018 نوشت:
(انا ادمُ الاول، أنا نوح الاول، انا آیةالجبّار، انا حقیقة الاسرار، انا مورِّقَ الاشجار،أنا مونع الثّمار، أنا مُجری الانهار........أنا ذلک النّور الّذی اقتبس موسی منه الهُدی أنا صاحب الصّور، أنا مخرج مَن فی القبور أنا صاحب یوم النُشور، أنا صاحب نوحٍ و منجیه أنا صاحب ایوبَ المبتلی و شافیه، أنا اقمتُ السماوان بأمرِ ربی.........)

به عنوان نمونه چرا در این موضع عذر خواهی نفرمودند؟

سمیع;803036 نوشت:
مراقبت بذر سعادت است، فناء اصل نمی شود جز با توجه و مراقبت تام و آنچه شرط آن است دوام مراقبه است

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز و تشکر بابت لطائفتان:Gol:
چرا وقتی تصمیم بر این می گیریم که فرضا امروز را مراقب باشیم ولی باز هم غفلت روی می دهد و منحرف می شویم؟؟ نقطه ضعف در کجاست؟؟ کجا را باید اصلاح کرد؟؟
لطف می فرمایید درباره مراقبه کمی بیشتر توضیح دهید؟؟؟
با سپاس:Gol:

حبیبه;803073 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

استاد گرامی،مقصود دوئیت و تفارق در ذهن است یا مطلب چیز دیگری است؟

با تشکر


باسمه تعالی
بله در ذهن مراد است نه امر دیگری.

حبیبه;803076 نوشت:
بسمه العلیم

انسان کامل مقام جمع بین وحدت و کثرت را دارند،چگونه است که حضرت علیه السلام در حالت محو سخنانی بفرمایند

که لازم باشد پوزش بطلبند؟

آیا این روایت سندیت دارد؟


باسمه تعالی
قطعا انسان کامل در مقام جمع است و شاهدش در همین بیان از محو و صحو سخن گفتن است و مراد از پوزش روشن باشد که از مردم نیست. بلکه در کنار آن جملات، عبودیت خویش را اظهار نمودن است.

مکیال;803127 نوشت:

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز و تشکر بابت لطائفتان:Gol:
چرا وقتی تصمیم بر این می گیریم که فرضا امروز را مراقب باشیم ولی باز هم غفلت روی می دهد و منحرف می شویم؟؟ نقطه ضعف در کجاست؟؟ کجا را باید اصلاح کرد؟؟
لطف می فرمایید درباره مراقبه کمی بیشتر توضیح دهید؟؟؟
با سپاس:Gol:

باسمه تعالی
مشکل از رها نمودن نفس است. ما باید نفس را مشغول بداریم در غیر این صورت او ما را به خود مشغول خواهد داشت. بر همین اساس دستور محاسبه نفس در روایات به ما داده شده است.
در واقع برای رسیدن به ملکه ورع و پرهیز از محرمات، و حالت مراقبه و دوری از غفلت انسان پيوسته و دائما باید به محاسبه نفس خویش بپردازد. چنان‌چه امام صادق علیه السلام برای ورع، يازده اصل و پايه ذكر كرده‌اند، و اولين آن را محاسبه نفس بیان نموده‌اند: «اَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ مُحَاسَبَةِ النَّفْسِ»،[1]؛«اصل و ریشه ورع،دوام محاسبه نمودن نفس است.»
اصل محاسبه که یکی از ملزومات اخلاقی و از راه‌های مهم مبارزه با نفس اماره قلمداد می‌گردد، اساس تهذیب و تصفیه باطن است. انسان تا محاسبه نفس نکند، به عیوب خود پی نمی‌برد، و تا به عیوب خویش آگاه نشود، در صدد اصلاح نفس بر نخواهد آمد.لذا امیرمؤمنان علی علیه السلام در فرمایشی فرمودند: «ثَمَرَةُ الْمُحَاسَبَةِ إِصْلَاحُ النَّفْس‏»،[2‏]؛«میوه و نتیجه حساب گری، اصلاح نفس است»
امام صادق علیه السلام در بیانی طریقه محاسبه نفس را بیان فرموده‌اند: «يا ابنَ جندب، حَقٌّ على كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا أنْ يَعرِضَ عَمَلَهُ في كلِّ يوم و لَيْلَة على نَفْسِهِ فَيَكُونُ محاسِبَ نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأى حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ يُخُزى يَومَ القيمةِ»،[3]؛ « اى پسر جندب، بر هر مسلمانى كه ما را مى‌شناسد، لازم است كه در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بكشد؛ اگر كار خوبى در آنها يافت، بر آن بيفزايد و اگر كار زشتى يافت، طلب بخشايش نمايد تا در قيامت دچار رسوايى نگردد.»
طبق اين روايت، انسان بايد در محاسبه نفس خود توجه داشته باشد، که اگر كار خوبى انجام داده، و از عهده وظایف خویش برآمده، آن‌را لطفی از جانب خدا بداند، و از او توفيق بخواهد كه آن امور را بيش‌تر انجام دهد، و اگر هم لغزش و خطایی در اعمال خود مشاهده نماید، در صدد توبه و تدارک بر آید. مثلا، اگر عمل واجبی از او فوت شده، قضا نمايد يا اگر حقى از كسى ضايع ساخته، ادا كند و يا چنان‌چه كار زشت ديگرى انجام داده، آن را جبران نمايد.
اگر ما قبل از خواب، چند دقیقه با خود خلوت کنیم و این دستور العمل روایی را انجام دهیم، مهار نفس را در دست گرفته و کمتر دچار غفلت خواهیم شد.
.............................................
پی نوشت:
[1].نورى، حسين بن محمد تقى‏، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏،ج11،ص271، : مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏،قم‏،1408 ق‏
[2].تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،غرر الحكم و درر الكلم‏،ص329،دار الكتاب الإسلامي‏،قم‏،1410 ق‏
[3].ابن شعبه حرانى، حسن بن على،تحف العقول‏،ص301،: جامعه مدرسين‏،قم‏،1404 / 1363 ق‏

ادب با خدا چگونه حاصل می شود؟
ادب با خدا در اثر اقتداء به آداب الهی و آداب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهلبیتش پدید می آید که در حقیقت همان عمل به دستورات خدا و صبر در بلا و مشکلات است.

نمونه هایی از ادب پیامبران الهی با خداوند
ادب حضرت ایوب علیه السلام

حضرت ایوب علیه السلام از روی ادب عرضه می دارد: «رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»[1]؛ «خدایا بلا و مشکلات به من روی آورده است و تو بخشنده ترین بخشندگانی.»
حضرت ایوب علیه السلام در این جمله از دو جهت ادب ورزیده است.
الف: نگفت: «انَّکَ اَمسَستَنی بالضُّرِ»، خدایا تو مرا گرفتار بلا کرده ای (بلکه گفت بلا به من روی آورده است)
ب: نگفت ارحمنی، خدایا به من رحم کن بلکه به صورت کنایه گفتخدایا تو بخشنده ترین بخشندگانی.
و اینکه اینگونه و به صورت کنایه فرمود از این جهت بود که خواست مقام و مرتبه صبر در بلا را حفظ کرده باشد.
...................................
پی نوشت:
[1].انبیاء، 83

ادب حضرت ابراهیم
همچنین حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر رعایت ادب عرضه داشت:
«وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ»[1]، وقتی من مریض شدم خدا مرا شفا می دهد و نگفت: «اذا مرضتَنی» وقتی مرا مریض کردی پس شفایم بده.
و حضرت ایوب علیه السلام در جایی دیگر می فرماید:
«ُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ»[2]؛ خدایا شیطان مرا سخت به رنج و عذاب انداخته است.
زیرا شیطان مردم را تحریک می کند و سبب اذیت و آزار آنها می شود، و بعد از همه این تعابیر از پیامبران الهی نشانگر ادب سخن گفتن آنها با خداوند متعال است.[3].
....................
پی نوشت:
[1].الشعراء، 80
[2].ص 41
[3].ارشادالقلوب دیلمی، باب 49

ادب حضرت آدم:
حضرت آدم علیه السلام و همسرش نیز در سخن گفتن با خداوند رعایت ادب را نموده و اینگونه عرضه می دارند:
« رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»[1]؛ «خدایا ما به خویشتن ظلم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحم نکنی جزء زیانکاران خواهیم بود.
در مقابل ابلیس ادب را رعایت ننموده و می گوید:
«َ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»[2]؛ «خدایا چون تو مرا گمراه کردی من هم در مسیر و صراط مستقیم بندگانت قرار می گیرم و آنها را به انحراف می کشانم.
......
پی نوشت:
[1].الاعراف، 23
[2].الاعراف، 16

روایت حضور
خاطره ای از حج استاد علامه (دام عزه)

سخن و خاطرات در این موضوع فراوان است و اصلا رفتار و کردار ایشان مصداق روشنی از ادب با خداوند است سالیان متمادی که در محضر درس حضرت استاد علامه حسن زاده (دام عزه) شرف حضور داشتیم هیچگاه دیده نشد چهار زانو بنشیند همیشه دو زانو و با رعایت ادب با خداوند سبحان بودند که البته این خود نتیجه مراقبت و حضور است که انسان را عنداللهی می نماید.
یکی از همسفران حج حضرت استاد نقل می کرد: در طی این سفر ما هیچ گاه ندیدیم ایشان به غیر از دو زانو باشند تا بیدار بودند این چنین بودند، خواب را هم بعد از ما می خوابیدند و همیشه قبل از ما برای تهجد و نماز شب بیدار بودند.

ادب راه رسیدن به تجلیات الهی
روزی در اثنای درس مصباح الانس که سخن در انواع تجلی ذاتی، صفاتی و فعلی بود حضرت استاد فرمودند:
راه وصول به تجلیات رعایت ادب مع الله است و با یادی از بزرگ استاد اخلاق و عرفان مرحوم آسید علی قاضی(1285_1366ه ق)فرمودند: هر کس به دست مرحوم قاضی افتاد خورد شد.

مکاشفه ای از مرحوم قاضی
آن روز نیز سخن در رعایت ادب مع الله بود و حضرت استاد (دام عزه) فرمودند: یکی از شاگردان آن مرحوم نقل کرد:
من شب در خانه به متکا تکیه داده بودم و قرآن می خواندم، فردا که به درس حضرت استادم آیت الله قاضی حاضر شدم بدون سوال از من فرمودند: این چه نوع قرآن خواندن است؟
مدتی از این ماجرا گذشت شبی دیگر که می خواستم در خانه پایم را دراز کنم کتاب ها را بالای طاقچه گذاشتم تا رعایت ادب بشود صبح که به درس آمدم حضرت استاد فرمودند: حالا کتاب ها را بالا گذاشتی بی ادبی نیست؟

ادب سرمایه راه:
حضرت استاد در نامه ای به یکی از دوستانشان این گونه مرقوم فرموده اند:
این رباعی که از طبع بنده فقیر الی الله جاری شده است به حضور دوست بزرگوار جناب آقای .......تقدیم می دارد:
سرمایه راهرو حضور و ادب است / آنگاه یکی همت و دیگر طلب است
ناچار بود راهرو از این چار اصول / ورنه به مراد دل رسیدن عجب است[1]

مولوی در این باره می گوید:
از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم شد از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد / بلکه آتش بر همه آفاق زد[2]

......................
پی نوشت:
[1].دیوان اشعار حضرت استاد علامه حسن زاده ، ص214
[2].مثنوی معنوی، ج1، ص 7

عزلت:
امام صادق علیه السلام فرمودند:
کسی که عزلت گزیده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهی است پس خوشا به حال کسی که در خلوت و جلوت تنها باشد
بضی از آثار آن عبارتند از:
الف: حفظ اعضاء از گناه و آلودگی
ب: آرامش قلب
ج: سلامت زندگی
د: شکستن اسلحه شیطان
ه: دوری از هر گونه بدی

ضرورت عزلت:
هیچ پیامبر و امامی نیست مگر اینکه مدتی از عمرش را عزلت گزیده است حال چه در ابتداء ماموریت و رسالتش یا در انتهای آن.[1]
شیخ بهایی در کشکول از سفیان ثوری روایت می کند که:
از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمودند: سلامت در دین بسیار گرانقدر و ارزشمند است، در حدی که راه رسیدن به آن مجهول مانده، پس بدان اگر سلامت در دین در جایی یافت شود امید است در خُمول و گمنامی پیدا شود و اگر در خُمول بدست نیامد امید است در خلوت و عزلت گزیدن بدست آید، گر چه خلوت مثل گمنامی نیست و اگر در آنهم حاصل نشده، امید است در سکوت بدست آید، گر چه سکوت مثل خلوت نمی باشد و اگر در سکوت هم پیدا نشد در سخنان پیشینیان خیراندیش بدست می آید و در هر حال سعادتمند کسی است که در جان خویش خلوتی بجوید.[1]
......................
پی نوشت:
[1].کشکول شیخ بهایی، ص155؛ بحارالانوار، ج78، ص202، ح35

در این آیه کریمه تأمل کن: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّاً فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»[1]؛
یاد کن قصه حضرت مریم علیها السلام را در قرآن آن زمان که آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشه ای خلوت به عزلت نشست اینجا بود که ما هم روح الهی مان را در چهره بشری زیبا و سرو قامت بسوی اش فرستادیم.
....................
پی نوشت:
[1].مریم، 16-17

معنای عزلت
عزلت همان خروج از اختلافات و آمیزش با مردم است و در گوشه ای به انزوا نشستن و از خلق بریدن و ریشه آن و معنای اصلی اش کنترل حواس و مانع شدن از تصرف انها در محسوسات است، البته از طریق خلوت گزیدن، زیرا هر بلا و فتنه ای که روح به آن مبتلا می شود از طریق روزنه های همین حواس ظاهر است، پس خلوت و عزلت حواس ظاهری رشته های وابستگی نفس به دنیا و شیطان و هوی و هوس را قطع می کند.

روایت حضور:
اولین سفارش پیر می فروش
آن روز پر خاطره و پرجاذبه و بیاد ماندنی سخن از آداب سلوک الی الله بود حضرت استاد (دام عزه) با لحنی زیبا و دلنشین که پس از سالها هنوز ترنم ملکوتی آن در گوش جانم طنین انداز است، آن چنان که گویی حضرت استاد(دام عزه) الان بر فراز کرسی تدریس است و ما هم در مسجد حضرت معصومه علیها السلام روی به فبله در مقابلشان، فرمودند:
در امر سلوک الی الله از نامحرم اجتناب کنید چه زن و چه مرد.
نخست موعظه پیر می فروش این است: که از مصاحبه ناجنس احتراز کنید.[1]
....................
پی نوشت:
[1].حافظ

بی ولایت نامحرم است
یکی از روزها که یاران درس گوش جان به بزم انس حضرت استاد (دام عزه) سپرده بودیم فرمودند:
یکی از سفارشات مهم در امر سلوک الی الله پرهیز از نامحرم است مطلقا، از اغیار پرهیز کنید، از آنها که از نور ولایت بهره ای ندارند احتراز کنید.
بیا از صحبت اغیار بگذر / بیا از هر چه جز یار بگذر
دل بی بهره از نور ولایت / بود نامحرم از روی درایت

آنچه از سخن حضرت استاد بدست می اید این است که:
منظور از عزلت کناره گیری و دوری جستن از همنشینی و مجالست با انسان های زشت کردار و زشت گفتار و بی ولایت است، یعنی پوستین عزلت را باید در برابر خطرات گزنده، آلودگی بر تن کرد و وگرنه اسلام به همنشینی با صالحان و اولیاء الله تاکید دارد که:
خلوت از اغیار باید نی ز یار / پوستین از بهر دی آمد نی بهار[1]
دیگر اینکه:
عزلت برای لب دوختن و سخن شنیدن و دانش اندوختن است که:
مدتی می بایدش لب دوختن / وز سخن دانان سخن آموختن[2]
.......................
پی نوشت:
[1].مثنوی معنوی، ج1، ص248
[2].مثنوی معنوی، ج1، ص 100

نماز شب(تهجد)
نماز شب در آیات:

خداوند متعال می فرماید:
«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي‏ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً»[1]
ای رسول ما در پاره ای از شب به نماز برخیز تا خدایت تو را به مقام محمود نایل گرداند و بگو خدایا مرا (همیشه به هر جا روم به مکه یا مدینه یا عالم قبر یا قیامت ) به قدم صدق داخل و به قدم صدق خارج گردان و به من از جانب خود بصیرت و حجت روشنی که دائم یار و مددکار باشد عنایت بفرما.
خداوند می فرماید:
«إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ عُيُون آخِذينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنينَ كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[2]
آن روز متقیان همه در بهشت و بر لب چشمه های آب آرمیده اند همان نعمت ها که خدا به آنها عطا کرده است چرا که در دنیا مردمی نیکوکار بودند و در شب اندکی می آرمیدند و در سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و استغفار می کردند.
........................
پی نوشت:
[1].الاسراء، 79-80
[2].الذاریات، 15-18

و خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً»[1]
ای رسولی که در جامه (فکرت و خاموشی ) خفته ای، شب را به نماز و طاعت خدای برخیز، مگر کمی از آن را که نصف یا چیزی کمتر از نصف باشد (به استراحت بپرداز ) یا چیزی بر نصف بیفزا و به تلاوت آیات قرآن با توجه کامل مشغول باش ما به وحی خود کلام بسیار سنگین (و گرانمایه قرآن را ) بر تو القا می کنیم البته نماز شب و دعا و ناله سحر بهترین شاهد اخلاص و صفای قلب و دعوی صدق ایمان است تو را روز روشن (در طلب روزی ) وقت کافی و فرصت سریع است و دائم در شب و روز نام خدای را یاد کن و بکلی از غیر او ببر و به او بپرداز (که بی انقطاع از خلق اتصال به حق میسر نگردد.)
.................................
پی نوشت:
[1].المزمل، 1-8

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
«وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاًوَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَويلاً إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقيلاً»[1]؛ «ای رسول ما نام پروردگارت را هر صبح و شام به عظمت یاد کن و شب را به سجده و تسبیح الهی سپری کن و بدین گونه شب های طولانی را بگذران این مردم غافل همه دنیای نقد و عاجل را دوست دارند و روز سخت و سنگین قیامت را بکلی از یاد برده اند.
.......................
پی نوشت:
[1].الانسان، 25-27

سمیع;803691 نوشت:
در امر سلوک الی الله پرهیز از نامحرم است مطلقا، از اغیار پرهیز کنید، از آنها که از نور ولایت بهره ای ندارند احتراز کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و تشکر از مباحث بسیار عالی حضرتعالی

فرض بفرمائید شخصی بخواهد به این دستور عمل کند،در زندگی

امروز با گسترش روابط اجتماعی و گاها ضرورت حضور در اجتماع

و الزام معاشرت با مردم چگونه می توان از اغیار پرهیز کرد؟

با تشکر

حبیبه;803822 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و تشکر از مباحث بسیار عالی حضرتعالی

فرض بفرمائید شخصی بخواهد به این دستور عمل کند،در زندگی

امروز با گسترش روابط اجتماعی و گاها ضرورت حضور در اجتماع

و الزام معاشرت با مردم چگونه می توان از اغیار پرهیز کرد؟

با تشکر


باسمه تعالی
مصداق از اغیار را که در متن ذکر نمودیم، آنها که دشمن ولایت هستند مراد از اغیار است. البته مشخص است کسانی منظور است که عناد با ولایت دارند نه اشخاص مستضعف.
نه اینکه قطع رابطه با مردم داشته باشیم.
موفق باشید
موضوع قفل شده است