╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Navy"]

کلاس چهارم یادتونه؟!؟
تو کتاب درسی مون یه پسر هلندی بود که

انگشتش رو گذاشته بود تو شکاف سد،تا سد خراب نشه…!! قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم.

تازه تو کتاب،عکسی از "#پطروس" هم نبود.

و ما هیچ وقت، تصویرش رو ندیدیم…

هرکدوممون یک جوری تصورش کردیم…

که خسته بود؛ رنگ پریده بود؛

انگشتش کرخ شده بود…

یک کمی پایین تر، کلمات و ترکیب های تازه بود.

کرخ یعنی سست؛ بی حسّ…
گذشت . . .
گذشت . . .

و دیدیم اصلا اسمش "پطروس" نبود "هانس" بود؛ "هانس" یک شخصیت #تخیلی بود،
یک نویسنده امریکایی به نام "مری میپ داچ" نوشته بود؛ "مری" خودش هم هیچ وقت به #هلند سفر نکرده بود.
بعدها "هلند" از این قهرمان خیالی
که خودشون هم، اون رو نمیشناختند
یک مجسمه ساخته بودند!
خود هلندی ها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره ی "پطروس" بزرگ شدیم!
خبر نداشتند که ما ناراحت می شویم
اگر بفهمیم پطروسی در کار نبوده!!! تخیلی بوده!
.
.
.
اما؛#سرزمین_من
پر از #قهرمان بود…

قهرمان هایی که
هم اسم هاشون #واقعی بود!
هم داستاناشون…

میخوای اسم چندتاشون رو بگم

میدونین چیکار کردن که قهرمان شدن؟
"#حسین_فهمیده" ۱۳سالش بود رفت زیر تانک...
"#حاج_محمد_ابراهیم_همت" سرش رو خمپاره برد...
۳تا برادر بودن به اسم های "#علی، #حمید، #مهدی #باکری"
هیچ کدوم جنازه هاشون برنگشت...
"#مهدی و #مجید #زین_الدین" دوتا برادر بودن
که تو یه زمان باهم #شهید شدن...
"#حسن_باقری"کسی بود که صدام واسه سرش جایزه گذاشته بود...
"شهید #شاهرخ_ضرغام" که گنده لات تهران بود رفت #جبهه و دیگه برنگشت...
"#مصطفی_چمران" #دکترای #فیزیک #پلاسما از #دانشگاه #برکلی #آمریکا داشت
اومد #لباس_خاکی پوشید و تو جبهه ی #دهلاویه #شهید شد...
انقدر #قهرمان داریم که نمیدونم از کدومشون بگم...
کاش تو بچگی مون
بجای گنجوندن داستان های تخیلی
این قهرمان ها رو بهمون معرفی میکردن....
مگه خودمون
#قهرمان_واقعی کم داشتیم..........
#مگه_خودمون_قهرمان_واقعی_کم_داریم؟

[/]

[="Black"]بسم الله.
سلام ب همه.
روز مادر را تبريك ميگم.
بخصوص ب مادران سايت:Gol:
.
التماس دعا
[/]

[="Navy"]


به یاد همه مادران آسمانی

هیسسسسسسسسسسس! ! ! !
یواش تر خوشحالی کنید! ! !
شاید کسی مادر نداشته باشد٠٠٠
اینقدر این طلای باارزش را به رخ نکشید٠٠٠
قدرش را بدانید٠٠٠
از کنارش بودن لذت ببرید
دستانش را ببوسید
ساعتها نگاهش کنید
مادرهدیه نمی خواهد٠٠٠
خودش هدیه است٠٠٠
از دستش ندهید٠٠٠
برایش وقت بگذارید٠٠٠
فقط یک کم یواشتر!!!!!
شاید کسی دلش برای مادرش تنگ شده ٠٠

[/]

[=terminal]ازل بـرای ابــد مـــلـکـــ لایـزالــش بـــود
[=terminal]چـه فـرق می‌کـند آیا که چنـد سـالـش بـــود
[=terminal] [=terminal]حــریـم عــرش خــدا بــود سـقـف پــروازش
[=terminal]تـمـام وسـعـت عـالـم بـه‌زیـر بـالــش بـــود
[=terminal] [=terminal]وجود خـون خــدا را بـه شـیــر خـود پــرورد
[=terminal]بــزرگــ کــــرب‌و‌بــــلا طـفـل خـردسـالـش بـــود
[=terminal] [=terminal]بـه یــکـــ تـجـلــی او مــاه عـالـــم‌آرا شـــد
[=terminal]مــقـام آیــنــگـی وجـهــی از کــمـالــش بــــود
[=terminal] [=terminal]پـس از غــروب کـه خــورشـیـــد راه خـانــه گــرفــت
[=terminal]چــراغ کــوچــة شـــب قـامــتــ هــلالــــش بــــود
[=terminal] [=terminal]زمـــیــن شـــب‌زده را مـــثــل روز روشـــن کــــرد
[=terminal]بـه هـشـــت‌و‌چـــار چــراغـی کـه یــکــ مـجــالــش بـــود

ای خدا....
چقدر امروز و امشب دلگیر و غمگینه

للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خداوندا به درگاه با عظمتت دعا می کنیم در سال گذشته اعمال ما را جزو خوبی ها و حسنات ما به حساب آوری و از بدی ها ،خطاها و گناهان ما به لطف و رحمت بیکرانت درگذری .
ای خدای مهربان ! به حق اولیاءت از تو درخواست می کنیم که در سال جدید و سالهای بعد ، عمر با عزت همراه با سلامتی و سعادت و توفیق اعمال خیری که موجب رضای تو باشد برای ما و دوستان و عزیزان ما و همه مؤمنین در شرق و غرب عالم مقدر فرمایی و ما را از قضا و بلای بد روزگار و از شر دشمنان و اشرار در امان خودت نگهداری .
خدایا فرج آقا و مولایمان حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) را نزدیک بگردان .

خدایا ما را شکر گزار نعمت های بیکرانت قرار ده و ذکر و یاد خودت را در دل ما زنده نگهدار.

عقبق یمن ناز بالبده است
به عالم چنین سرخ تابیده است
زن و کودکان گر پریشان شده
ولی بذر ایثار پاشیده است

[="Navy"]

از هزاران یک نفر اهل دل است

مابقی تندیسی از آب و گل است

آب و گل را آدمی کی می شود

تا زمانی که نگیرد عشق دست

آب و گل را می توان کردش سفال

طرح زیبا دادش و بعد هم شکست

آدمی را قادری تو بشکنی

تا زمانی که به سینه اش دل هست

[/]




شخصی از امام جواد(ع) درخواست نصیحت اخلاقی نمود. حضرت فرمود: قبول می‌کنید یا فقط می‌خواهید بشنوید؟ عرض کرد: قبول می‌کنم. فرمود: اگر قبول می‌کنید «تَوَسَّدِ الصَّبْر»؛ صبر را تکیه‌گاه خود قرار بده!؛ اینجا محل امتحان و جای بردباری است. کسی خیال کند اینجا راحتی نصیبش می‌شود به خطا رفته است. مثل اینکه کسی خیال کند می‌تواند زمستان را با یک پیراهن به خوبی زندگی کند؛ چنین کسی اصلاً زمستان را نشناخته است، زیرا زمستان فصل سرما است.

آنکه این نظام را آفرید، قسم یاد کرد که اینجا جای آسایش نیست؛ یکی فشار مالی دارد، یکی فشار خانوادگی، یکی فشار سیاسی، یکی فشار اجتماعی؛ هیچ کس بدون ‌فشار نیست. کسانی هم که وضع مالی‌شان خوب است، با قرص آرام‌بخش می‌خوابند و این‌چنین نیست که آسوده باشند؛ پس هر کسی مشکلی دارد. بنابراین، آسایش در بهشت است.

آدم باید خیلی عوامانه بیندیشد که خیال کند اینجا محل راحتی است. چنین کسی یا اهل قرآن و روایت نیست یا اهل فکر و فهم نیست. چنین کسی اصلاً نمی‌داند این هفتاد تا هشتاد سال یعنی رنج! خدا قسم یاد کرده و فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ»؛ اگر کسی این را فهمید، زندگی‌ خود را تنظیم می‌کند، تعدیل می‌کند و خود را با این شرایط وفق می‌دهد و تنها در این صورت رنج کمتری خواهد کشید.

زمستان سرد است و سرما را نمی‌شود از زمستان گرفت؛ اما می‌توان آن را مدیریت کرد؛ لباس بیشتری پوشید و کمتر اذیت شد.

امام جواد علیه‌السلام فرمود: گوش می‌دهی یا می‌خواهی ما حرفی زده باشیم و تو هم چیزی شنیده باشی؟ عرض کرد: گوش می‌دهم، پس فرمود: «تَوَسَّدِ الصَّبْر».

آیت الله جوادی آملی


برگ در ختان سبز در نظر هشیار
هر ورقش دفتری ست معرفت کردگار


[="Arial"][="Navy"]

[=arial]

[=arial,helvetica,sans-serif]امشب تمام آیینه ها را صدا کنید

[=arial,helvetica,sans-serif]وقت اجابت است رو به سوی خدا کنید

[=arial,helvetica,sans-serif]ای دوستان با آبرو در نزد حق

[=arial,helvetica,sans-serif]در لیله الرغائب مرا هم دعا کنید

امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت

آرام روان گشت دلت سوی خدایت

رفتى به در خانه آن قاضى حاجات

یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت



[="Navy"]

از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی!
گفت : آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا می کند
چگونه فرشته روزیش مرا گم می کند...؟!

[/]

و هر که بسوى تو سفر کند راهش بسیار نزدیک و تو از نظر بصیرت خلق پنهان نیستى جز آنکه آمال و آرزوهایى که به غیر تو دارند حجاب آنها از شهود جمالت گردیده است...


دعای ابوحمزه ثمالی..

⚜وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست.

⚜وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره.

⚜وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.

⚜وقتی بیمار میشی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.

⚜وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.

⚜وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد ، حتماً داری امتحان پس میدی.

⚜وقتی همه ی درها به روت بسته میشه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده.

⚜وقتی سختی پشت سختی میاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه.

⚜وقتی دلت تنگ میشه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی...

[="Black"]

آل یاسین;796410 نوشت:
⚜وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست.

⚜وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره.

⚜وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.

⚜وقتی بیمار میشی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.

⚜وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.

⚜وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد ، حتماً داری امتحان پس میدی.

⚜وقتی همه ی درها به روت بسته میشه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده.

⚜وقتی سختی پشت سختی میاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه.

⚜وقتی دلت تنگ میشه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی...

بسم الله.
سلام به همه بزرگواران.
.
ممنون از مطلب .
جالب بود .
.
خواستم بگم این مطالب در شبکه های اجتمایی راحت فرستاده میشه .
کاش دوستان مثل این مطلب زیبا را گلچین کنند و در اینجا بگذارند .
.
ممنون
التماس دعا
یا علی ع[/]

سخت آشفته و غمگین بودم

به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند

درس ومشق خود را…

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...

خوب، گیر آوردم !!!

صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف،

آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید...

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"

” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کردو سپس ساکت شد...

همچنان می گریید...

مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،کنار دیوار،

دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،

دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،

منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای،

یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،

گفت : لطفی بکنید،

و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده

بچه ی سر به هوا،

یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،

متورم شده است

درد سختی دارد،

می بریمش دکتر

با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد درس زیبایی را...

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من

عصبانی باشم

با محبت شاید،

گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...

با خشونت هرگز...

با خشونت هرگز...

سهراب سپهري

[=Times New Roman]

[=times new roman]:tavallod:مژده مژده:tavallod:

تبریک به استاد صادق

تبریک به مدیر سایت

تبریک به کاربران

تبریک به استارتر تاپیک

تبریک به خودم

تبریک به همه


[=times new roman]
انتظارها به پایان رسید...

بالاخره تاپیک آیا لذات بهشت فقط روحانی است؟ بعد از 100 صفحه گفتگو و 1000 پست بسته شد و برای جمع بندی ارسال گردید.:khaneh:[=times new roman]

[="Arial"][="Navy"]

آفتابی امشب از بیت رضا سر میزند
کودکی لبخند در دامان مادر میزند
آن که جودش خیره سازد چشم هر فرزانه را
و آن که با علمش به جان خصم آذر میزند

میلاد امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر (ع) مبارک




سلام، ای گل در غنچگی خود، پر پر!
بهشتِ خفته به گهواره، یا علی اصغر!

گلوی روشنِ ایمان! گلِ سپید شهود!
عزیز بود دلِ نازکت برای پدر

چه بی ملاحظه تیر و عطش رسید و گذشت
از آن گلوی زلال از آب نازک تر

هنوز، سنّ تو یک سال هم نبود و به تو،
رسید هدیه جشن تولّدی دیگر

تو یک بغل برفی، از بهشت باریده
به گاهواه آغوش تشنه مادر

چه زود آب شدی و چه زود پیوستی
ز تشنگی بیابان، به چشمه کوثر.




بسم الله الرحمن الرحیم

پند نوشت :

بوفَضلا اشارتی دَهَمَت پند آموز

رسم وفا ز بلبل غزلخوان آموز

هر دم ذکر لبش یا حق بود

رو تفسیرِ غزل از یارِ ازل اموز


پراید..

بهترین ماشین ایرانی پراید
گرچه گاهی قاتل جانی پراید!

بینمت اکنون به هرجا و مکان
جانشین خوب پیکانی پراید

بسکه محکم هستی و سفت و قوی
مثل تانک جنگ میمانی پراید!

چشم بی پولان همه بر روی تو
چون که امید فقیرانی پراید

اغنیا سوی فراری می روند
درد ماها را تو درمانی پراید

هر کجا باشد ژیان یا که رنو
توی آنجا مثل سلطانی پراید

دارد اکنون اصغری و آتقی
مریم و مش مهدی و مانی پراید

یا که دارد بندری و ساوه ای
سیستانی و خراسانی پراید

گر که از مادرزنت سیری هنوز
هدیه اش کن بی پشیمانی پراید

من خجالت می کشم از وصف تو
بسکه داری حسن پنهانی پراید

به نام خدا.

با سلام خدمت هم سایتی های عزیز و گرامی.

ببخشید بنده سوالی دارم : در سایت جایی هست که گرافیست های محترم جمع باشن و پوستر هایی برای پس زمینه ی کامپیوتر درست کنند از آیه های قرآن؟

ستایشگر :Gol:

ستايشگر;797570 نوشت:
به نام خدا.

با سلام خدمت هم سایتی های عزیز و گرامی.

ببخشید بنده سوالی دارم : در سایت جایی هست که گرافیست های محترم جمع باشن و پوستر هایی برای پس زمینه ی کامپیوتر درست کنند از آیه های قرآن؟

ستایشگر :Gol:

سلام

وارد این قسمت بشید : گروه ها > گروه های آموزشی > هنر ما...

چند تا تاپیک هست .. یه نگاهی بندازید ..

موفق باشید

در شب میلاد حیدر یاد زهرا خوشتر است
چون که زهرا و علی هردو شمیم کوثر است
نسخه ی قران ناطق جلوه ی نور خدا
هر دو مثل جان پاک حضرت پیغمبر است

[="Navy"]

روز پدر را جشن می گیریم

به احترام همه ی پدرانی که یک جوراب هم کارشان را راه می اندازد.....

[/]

حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

[="Times New Roman"][="Navy"]



[=Times New Roman]​

[=Times New Roman]مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.



سید حمید رضا برقعی


يا زينب كبري(س)

براي بارش رحمت خدا خدا كافي ست
براي عشق و جنون شهر كربلا كافي ست

براي بي خردان زرق و برق اين عالم
غبار چادر زينب براي ما كافي ست

:Sham:


سلام ...

امیدوارم روزگارتون بر وفق مراد باشه ..

چطوره که گاهی دورهمی بحث و گفتگو های دوستانه داشته باشیم ...

مثلا بگید که :

تو عیدی گه گذشت ، چی کادو دادید و چی گرفتید ... هم روز مرد و هم سال نو ..

:Hedye:

جوراب؟؟:khandeh!:

[="Navy"]

مرحوم علی اکبر شیرین کار معروف به حاجی بشقابی است ،
مردی که با یک اقدام ساده اما اثرگذار ، یادگاری تاریخی را برای ملت ایران باقی گذاشت.

مرحوم شیرین کار یک راننده ساده تاکسی بود که از جابجایی مسافران امرار معاش می کرد و برای کسب روزی حلال تلاش می نمود.
یکی از اهالی قزوین در خاطره ای از این مرحوم میگوید:
در زمان های نه چندان دور ( حدود ۲۸ سال قبل) زمانی که کرایه تاکسی هرنفر ۱۵ تومان بود ، همسرم به اتفاق پسرم و دخترم در سبزه میدان در هوای بارانی منتظر تاکسی بوده اند ، اولین تاکسی که می آید همسرم میگوید:
۵۰ تومان پادگان؟
و راننده تاکسی همسر و فرزندانم را سوار میکند و هنگام پیاده شدن ، همسرم اسکناس ۱۰۰تومانی میدهد تا ۵۰ تومان پس بگیرد لیکن راننده ۸۵تومان برمی گرداند!
همسرم میگوید حاج آقا من خودم گفتم ۵۰ تومان!
راننده شریف اظهار میدارد :
دخترم ، تو با ۲ تا بچه بغلت به ناچار گفتی ۵۰ تومان ولی من وجدانم کجا رفته؟
و اضافه کرایه را نمی پذیرد.

اما شهرت مرحوم شیرین کار به این خاطر نبود ، به این علت بوده که این راننده بزرگوار در دوران خدمت به شهروندان قزوینی برای اینکه دستش به نامحرم نخورد ، برای گرفتن کرایه از خانم ها بشقابی را به سمت آنها میگرفت.

به خاطر تداوم این کار در قزوین به حاجی بشقابی شهرت یافت و روزی دوستی به او میگوید:
حاجی ، حداقل بشقابت رو عوض کن؟
پاسخ می شنود:
✔ مهم عمل ماست ، نه شکل و شمایل بشقاب!

[/]

[="Navy"]

هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا ...
اوست کسی که شب را براى شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید.
♡❤��
بارالها ...
وعـده دادے کـہ شــب را براے
آرامـش ما آفریدے

پس آرامشـے از جنس سـکوتِ پروازِ فرشـتگان
بــہ دوستانم
عطا کن ...

شبتــون پر از نگاه "خدا"

┘◄ سوره یونس، آیه 67

[/]

مشک;798678 نوشت:
سلام ...

امیدوارم روزگارتون بر وفق مراد باشه ..

چطوره که گاهی دورهمی بحث و گفتگو های دوستانه داشته باشیم ...

مثلا بگید که :

تو عیدی گه گذشت ، چی کادو دادید و چی گرفتید ... هم روز مرد و هم سال نو ..

جوراب؟؟

سلام
سلام
سلام
روزتون پر از شادی و سلامتی
عیدی که مفصله :ok:
فقط بدونید که نتیجه ی بازی صفر صفر شد
کادو روز زن همون چیزی که بدم میومد هدیه:Hedye::Hedye::Hedye::Hedye: گرفتم

نقل قول:
500000 اشلوغ

اخه یه ذره فک نمیکنن ببینن من چی دوست دارم :bastan:
کادوی روز مرد هم
نه خیر :Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand:
جوراب نخریدم
هر وقت بقیه جواب دادن منم میگم کادو چی خریدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اول خودتون بگید:Nishkhand:

[="Tahoma"]

مهر...;798722 نوشت:

سلام
سلام
سلام
روزتون پر از شادی و سلامتی
عیدی که مفصله :ok:
فقط بدونید که نتیجه ی بازی صفر صفر شد
کادو روز زن همون چیزی که بدم میومد هدیه:Hedye::Hedye::Hedye::Hedye: گرفتم

اخه یه ذره فک نمیکنن ببینن من چی دوست دارم :bastan:
کادوی روز مرد هم
نه خیر :Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand:
جوراب نخریدم
هر وقت بقیه جواب دادن منم میگم کادو چی خریدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اول خودتون بگید:Nishkhand:

راستیاون 50 اشلوغی که گرفتم ریاله هاااااااااااااااااااااااااااااا:Khandidan!:
کاش دلار بود:Ghamgin:

مهر...;798722 نوشت:

سلام
سلام
سلام
روزتون پر از شادی و سلامتی
عیدی که مفصله :ok:
فقط بدونید که نتیجه ی بازی صفر صفر شد
کادو روز زن همون چیزی که بدم میومد هدیه:Hedye::Hedye::Hedye::Hedye: گرفتم

اخه یه ذره فک نمیکنن ببینن من چی دوست دارم :bastan:
کادوی روز مرد هم
نه خیر :Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand::Labkhand:
جوراب نخریدم
هر وقت بقیه جواب دادن منم میگم کادو چی خریدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اول خودتون بگید:Nishkhand:

سلام

ایام به کام ..

من هر چی بخرم همیشه کنارش دو سه تا جورابم میخرم :Nishkhand: حالا امسال خیلی مد شده بود که همه جوراب جوراب میکردن ، اما تو خانواده ما خیلی وقته رسمه :khandeh!: .. اول جورابارو دادم یکم جوک گفتیم و خندیدیم و بعدشم کادوی اصلی رو دادم ..

واسه عید از بین همه عیدی ها یکیش بهم خیلی چسبید .. پدربزرگ من گاهی قاطی میکنه کی به کیه ، دوبار ازش عیدی گرفتم :khaneh: اگر بازم میرفتم و برمیگشتم بازم کاسب میشدما اما خب وجدانم یهو بیدار شد:))

خیلی خوبه که از ایده های خودمون راجع به نوع کادو دادن و خلاقیتی که بکار میبریم هم صحبت کنیم ...

مثلا اینکه :

من دوست دارم تمام خونه رو پر از شمع کنم و روشنشون کنم و یه مبل رو در نظر بگیرم واسه نشستن کسی که میخواد کادو بگیره ، و راه در ورودی رو تا اون قسمت رو با برگ گل و شمع بچینم و تزیین کنم .. از این جور چیزا..

اگر ایده داشتید احیانا ، بگید...

چون بنظرم این مراسمات مثل تولد و روزهای عید خیلی مهمن .. باید خاطره اش رو تا ابد تو ذهن حک کنیم..

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام به همگی:Mohabbat:

صرفاً جهت تعویض روحیه اونا که افتخار میدن یه توک پا تا کلبه فیروزه ای ما هم میان.:hamdel:
و صرفاً جهت روحیه به کاربرای حساس سایت که اوایل نامزدیشونه و از هرچیزی یه کوه غصه میسازن.:Gol:

من و همسرم (مرتاض خان:Cheshmak:) کلاً بیرون وایسادیم به همه این ماجراها می خندیم...

هفته پیش که مراسم عروسیم آخرش بود کلاً بلا و حادثه بود حول محور ما خصوصاً من می چرخید!
اول هفته ناخن شستم از وسط شکست.:Nishkhand:
دوشب قبل عروسیم کلاً پوست ناخنم رفت و به خون افتاد!!!:khaneh:
گردنبند سرویسمم توی مجلس هرچنددیقه یه بار باز میشد و هیشکی نبود بلد باشه محکم ببندش!:Khandidan!:
شب عروسیم از پله های تالار افتادم!:khandeh!:
فرداشم چشمم عفونت کرد!:khaneh:
و یکی دوتا حادثه کوچیک عجیب غریب دیگه که مجال بیانش نیست.:Cheshmak:
اینا فقط حول محور خودم بود.

اما توی تالار ...
کیف مادرشوهرم رو که کادوهای ما و پول شخصی خودش کلاً چندمیلیون تومان پول توش بود با تلفن همراهش و کیف پول نوش رو زدن!:ok:
پایین هم برادرشوهرا و پدرشوهرم دعواشون شد با مسئولین تالار و پارکبان و خلاصه نزدیک بود دوتافامیل هم به جون هم بیفتن که این یکی به خیر گذشت:ok:

و اما...
بعد از تالار رسیدیم خونه ، تاج امانتیم توی دستم یهو شکست!:khaneh:
فرداشم رفتیم شنل امانتی رو تحویل بدیم که اونم گیر کرد به چرخ موتور و کلاً پاره شد!:khandeh!:

حالا خدابه خیرکنه به همینجا ختم شده باشه و ادامه دار نباشه.:ok:

یعنی از ترس این همه ماجرا، تموم گوسفندی که قربونی کردیم رو دادیم بیرون گفتیم خون بریزیم بلکه بلا رد بشه.:ok:

دیشب به خواهرشوهرم می گفتم هر اتفاقی که توی یه عروسی میتونه بیفته و اون رو خاطره کنه برا عروس دوماد پکیج کاملش تو عروسی ما اتفاق افتاد:khandeh!:[/]

در شب عروسی علی و فاطمه علیهماالسلام، وقتی آفتاب غروب کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد فاطمه علیهاسلام را برای رفتن به خانه شوهر آماده کنند و به زنان مهاجر و انصار و دختران عبدالمطلب فرمود او را همراهی کنند و با خوشحالی شعر بخوانند و تکبیر بگویند، ولی چیزی را که موجب ناخشنودی خداوند است به زبان نیاورند.
فاطمه علیهاسلام را سوار ناقه‏ای کردند و زمام آن را
سلمان در دست گرفت.
رسول خدا و
حمزه و عقیل و جعفر و افراد دیگری از اهل بیت به دنبال ناقه عروس به راه افتادند. در این هنگام جبرئیل و میکائیل* و اسرافیل با جمع زیادی از ملائکه به زمین نازل شدند.

جبرئیل تکبیری سر داد. میکائیل و اسرافیل، و سپس همه ملائکه تکبیر گفتند. رسول خدا هم تکبیر گفت و سلمان هم پس از او تکبیر گفت، و به این ترتیب، تکبیر گفتن در شب عروسی « سنت » شد. وقتی به خانه علی علیه السلام رسیدند، رسول خدا چادر را از صورت زیبای زهرا علیهاسلام کنار زد و دست او را گرفت و در دست علی علیه السلام گذاشت و فرمود:«خداوند به تو مبارک گرداند. ای علی، فاطمه برای تو همسری خوب است و ای فاطمه، علی هم برای تو خوب شوهری است؛ به خانه خود بروید تا من بیایم.»
[h=1]منابع:[/h]

  • بحارالانوار، ج 43، ص 96 و 115 و 141.

[="Tahoma"]


[=arial] همدیگر را به مهربانی سفارش کنیم ...

[=arial] و تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (١٧/ بلد):hamdel:

[="Tahoma"]

mortaz1450;798988 نوشت:

دیشب به خواهرشوهرم می گفتم هر اتفاقی که توی یه عروسی میتونه بیفته و اون رو خاطره کنه برا عروس دوماد پکیج کاملش تو عروسی ما اتفاق افتاد

سلام
واقعا اخر هیجان بود:khaneh:
خوشبخت باشید

سلام.
خیلی دوست دارم برای نیمه شعبان یک کار بزرگ انجام بدم که دل امام زمان(عج) شاد بشه ولی نمدونم چکار کنم.تقریبا تو هیچ زمینه ای هم تخصص ندارم:crying:

لطفا کمکم کنین

mortaz1450;798988 نوشت:
سلام به همگی:Mohabbat:

صرفاً جهت تعویض روحیه اونا که افتخار میدن یه توک پا تا کلبه فیروزه ای ما هم میان.:hamdel:
و صرفاً جهت روحیه به کاربرای حساس سایت که اوایل نامزدیشونه و از هرچیزی یه کوه غصه میسازن.:Gol:

من و همسرم (مرتاض خان:Cheshmak:) کلاً بیرون وایسادیم به همه این ماجراها می خندیم...

هفته پیش که مراسم عروسیم آخرش بود کلاً بلا و حادثه بود حول محور ما خصوصاً من می چرخید!
اول هفته ناخن شستم از وسط شکست.:Nishkhand:
دوشب قبل عروسیم کلاً پوست ناخنم رفت و به خون افتاد!!!:khaneh:
گردنبند سرویسمم توی مجلس هرچنددیقه یه بار باز میشد و هیشکی نبود بلد باشه محکم ببندش!:Khandidan!:
شب عروسیم از پله های تالار افتادم!:khandeh!:
فرداشم چشمم عفونت کرد!:khaneh:
و یکی دوتا حادثه کوچیک عجیب غریب دیگه که مجال بیانش نیست.:Cheshmak:
اینا فقط حول محور خودم بود.

اما توی تالار ...
کیف مادرشوهرم رو که کادوهای ما و پول شخصی خودش کلاً چندمیلیون تومان پول توش بود با تلفن همراهش و کیف پول نوش رو زدن!:ok:
پایین هم برادرشوهرا و پدرشوهرم دعواشون شد با مسئولین تالار و پارکبان و خلاصه نزدیک بود دوتافامیل هم به جون هم بیفتن که این یکی به خیر گذشت:ok:

و اما...
بعد از تالار رسیدیم خونه ، تاج امانتیم توی دستم یهو شکست!:khaneh:
فرداشم رفتیم شنل امانتی رو تحویل بدیم که اونم گیر کرد به چرخ موتور و کلاً پاره شد!:khandeh!:

حالا خدابه خیرکنه به همینجا ختم شده باشه و ادامه دار نباشه.:ok:

یعنی از ترس این همه ماجرا، تموم گوسفندی که قربونی کردیم رو دادیم بیرون گفتیم خون بریزیم بلکه بلا رد بشه.:ok:

دیشب به خواهرشوهرم می گفتم هر اتفاقی که توی یه عروسی میتونه بیفته و اون رو خاطره کنه برا عروس دوماد پکیج کاملش تو عروسی ما اتفاق افتاد:khandeh!:

سلام ...

واقعا عجیب بود !! بلا بدور :Gol:

من این همه بلا یجا نشنیده بودم !! ان شاالله رفع شده باشه ..آمین

mortaz1450;798988 نوشت:
صرفاً جهت تعویض روحیه اونا که افتخار میدن یه توک پا تا کلبه فیروزه ای ما هم میان.

یکی از دوستام بود این کلا موج منفی بود همیشه .. از زمان دانشجویی یادمه که مرتب میگفت من انقدر بدشانسم که روز عروسیم ، دوماد دست و پاش میشکنه .. گذشت و گذشت تا اینکه نامزد کرد و عقد و بعدشم مراسم عروسی...

دعوتمون کرده بود ... باورتون نمیشه شوهرش بنده خدا با دست و پای شکسته وارد مجلس شد !!:Gig:

هممون بهش گفتیم همونجا ... گفتیم که انقدر اون موقعا فال بد زدی که آخر سرم همین شد ...

شمام منتظر اتفاق نباشید ... ان شاالله رفع شده و دیگه چیزی نمیشه ..

[="Navy"]

مشک;799091 نوشت:
هممون بهش گفتیم همونجا ... گفتیم که انقدر اون موقعا فال بد زدی که آخر سرم همین شد ...

سلام
یعنی گج گرفته بود؟
چجوری راه میرفت؟:Nishkhand::Moteajeb!:[/]

زهرا73;799093 نوشت:

سلام
یعنی گج گرفته بود؟
چجوری راه میرفت؟:Nishkhand::Moteajeb!:

سلام عزیزم

آره گچ گرفته بود .. لنگان لنگان اومد و کتش رو چون دستش تا بازوش تو گچ بود یه آستینش رو نپوشیده بود .. خیلی بد وضعیتی بود ..

خودشم عصبی بود بیچاره..

[="Tahoma"]

مشک;798733 نوشت:
من دوست دارم تمام خونه رو پر از شمع کنم و روشنشون کنم و یه مبل رو در نظر بگیرم واسه نشستن کسی که میخواد کادو بگیره ، و راه در ورودی رو تا اون قسمت رو با برگ گل و شمع بچینم و تزیین کنم .. از این جور چیزا..

من به دیدن این جور صحنه ها عادت ندارم سرم گیج میره :hey::hey::hey::hey:
همین که هدیه شونو کادو پیچ کنن خوشحالم میکنه
ای ام قانع:ok:

[="Arial"]شمع رو واسه روح و مرده روشن میکنن نه تولد اونم فقط یه دونه زودم خاموشش میکنن... یکم تو سلیقتون تجدید نظر کن عزیزم

نه میشه باورت کنم

نه میشه از تو رد بشم

نه میشه خوبه من بشی

نه میشه با تو بد بشم

نه دل دارم که بشکنی

نه جون دارم فدات کنم

نه پایه موندنه منی

نه میتونم رهات کنم

نه میتونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو

نه میتونم بگم بمون..نه میتونم بگم برو

کجا برم که عطره تو نپیچه تو یه لحظه هام

قصمو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام

چه جوری از تو بگذرم تویی که معنیه منی

تویی که از منی اگر تیشه به ریشه میزنی

نه ساده ای نه خط خطی

نه دشمنی نه همنفس

نه با تو جایه موندنه

نه مونده راهه پیشو پس

نه میتونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو

نه میتونم بگم بمون..نه میتونم بگم برو

کجا برم که عطره تو نپیچه تو یه لحظه هام

قصمو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام

نه میشه باورت کنم

نه میشه از تو رد بشم

نه میشه خوبه من بشی

نه میشه با تو بد بشم

نه دل دارم که بشکنی

نه جون دارم فدات کنم

نه پایه موندنه منی

نه میتونم رهات کنم

نمیشه با تو باشمو اسیره دسته غم نشم

فقط میخوام با خواستنت تا هستم از تو کم نشم

موضوع قفل شده است