یک نکته، یک روایت (برگزیده ای از شرح کوتاه علما درباره احادیث)

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک نکته، یک روایت (برگزیده ای از شرح کوتاه علما درباره احادیث)

سلام دوستان

چند روز پیش، سایت مقام معظم رهبری رو نگاه می کردم. دیدم برخی سخنان ایشان که درباره شرح برخی احادیث است و در ابتدای درس خارج خود بیان کرده اند، در این قسمت سایتشون (http://farsi.khamenei.ir/hadis-index) نقل شده. به نظرم رسید تاپیکی در انجمن حدیث خودمان ایجاد کنم تا با مشارکت دوستان، سخنان علما درباره احادیث رو در این تاپیک درج کنیم.

اگر دوست داشتید مطلبی درج کنید، لطفا به کتاب معتبر یا سایت معتبر ارجاع دهید؛ یعنی مطلب رو از جای معتبر نقل کنید.

پیشنهاد می کنم شرح احادیث رو در حد امکان، کوتاه و گزیده شده انتخاب بفرمایید، یعنی اگر دیدید در منبع اصلی، توضیح طولانی داده شده، بخش های گزیده و خلاصه شده اون متن رو درج کنید.

بهتره که متن و ترجمه و شرح هر حدیث رو _به صورت منسجم و ویرایش شده_ در یک پست ارائه دهید، و نه در پست های سلسله وار.

نکته پایانی اینکه، در این تاپیک تنها در راستای موضوعی که عرض کردم، نگارش بفرمایید. اگه دوست دارید متن و ترجمه حدیثی رو بدون نقل شرح علما درج کنید، می توانید آن را در قسمت احادیث معصومین (ع) نگارش نمایید؛

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَكُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَيْ‏ءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْ‏ءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَكُونَ سَرِيرَتُهُ وَ عَلَانِيَتُهُ لَكَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِي أَنْ يَرَى زَيْنَكَ زَيْنَهُ وَ شَيْنَكَ شَيْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَيِّرَهُ عَلَيْكَ وِلَايَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا يَمْنَعَكَ شَيْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبَاتِ (1)

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
دوستى داراى شرايطى است، كسى كه تمام يا بعضى از اين شرايط را داشته باشد، او را دوست خود بدان، و كسى كه هیچ یک از اين شرايط در او نباشد، را دوست خود مشمار؛
اول اینکه باطن و ظاهرش نسبت به تو يكى باشد. دوم اینکه زینت تو را زینت خود، و عیب تو را عیب خود ببیند. سوم اینکه اگر به مقام يا ثروتی رسيد تغييرى در او نسبت به تو ايجاد نشود. چهارم اینکه قدرت و توانايىِ او، تو را از رسيدن به چيزى باز ندارد [یعنی توانایی اش را از تو دريغ ندارد]. پنجم _که جامع همه این مزایاست_ اینکه در موقع گرفتارى تو را رها نكند.

------------------------------------


شرح (از مقام معظم رهبری)
------------------------------------



صداقت _که در این روایت، به معنای دوستی است_ مرزهایى دارد كه اگر اين خطوط اصلى و اين مرزها وجود داشت، صداقتى كه آثار فراوان شرعى و برادرى شرعى بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه؛ حالا اگر همه‌ى حدود هم نبود، بعضى از اين خطوط و مرزها بايد باشد تا صداقت صدق كند.

اول اين است كه ظاهر و باطنش با تو يكسان باشد. اينجور نباشد كه در ظاهر اظهار دوستى كند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد يا اينكه دوست نباشد؛ این اولين شرط صداقت است.

[دوم اینكه] آنچه را كه زينت توست، زينت خود بداند؛ آنچه عيب توست، عيب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پيدا می كنيد، يا يک كار برجسته‌اى می كنيد كه زينت براى شماست، اين را براى خودش زينت بداند. اگر خداى نكرده چيزى در شما هست، صفتى، كارى، عملى كه موجب عيب شماست، اين را عيب خودش بداند؛ كه طبعاً آثارى بر اين مترتب است؛ [مثلا] سعى می كند برطرف كند، سعى می كند آن را پنهان كند. اينجور نباشد كه منتظر بماند تا شما يك لغزشى پيدا كنيد [و او] خوشحال بشود از اين لغزش! صداقت اين نيست.

[سوم اینكه] اگر به يك قدرتى، حكومتى، رياستى دست پيدا كرد، يا به يك مالى دست پيدا كرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغيير نكند. بعضى‌ها اينجورى‌اند؛ با آدم رفيقند، [اما] به مجرد اينكه به يك مال و منالى، پولى، زندگى‌اى، چيزى می رسند، آدم مى‌بيند اصلا نمی شناسند آدم را! از اين قبيل هم دیده‌ایم آدم‌هایی را. اينجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نكند، وضعش را با تو [عوض نكند].

[چهارم اینكه] هر كار از دستش برمى‌آيد، از تو دريغ نكند. خدمتى ميتواند بكند، كمكى، وساطتى، توصيه‌اى، هر كار ميتواند براى تو بكند و خيرى به تو برساند؛ از اين امتناع نكند.

[پنجم اینكه] در نكبت ها و رويگردانى‌هاى دنيا تو را رها نكند. [اگر] به يك مشكلى دچار شدى، [به يك] بيمارى‌اى دچار شدى، سختى‌اى پيدا كردى؛ انواع و اقسام سختى‌ها [تو را رها نكند]؛ حالا در زمان ما ملاحظه می كنيد، سختى‌هاى سياسى و سختى‌هاى اقتصادى و حيثيتى و همه چى هست ديگر؛ انواعش را داريم مى‌بينيم، كه در گذشته، در دورانهایى، اينها را نمی ديديم، ليكن حالا جلوى چشم ماست؛ امتحان ها فراوان است؛ [در] این طور موارد تو را رها نكند؛ كمک كند. (2)

پی نوشت
----------------------
1- الكافي، ج 2 ، ص 639 ، ح 6
2- http://farsi.khamenei.ir/hadis-content?id=10835

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَامَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ وَ كَانَ عَابِداً نَاسِكاً مُجْتَهِداً إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَخْطُبُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لَنَا صِفَةَ الْمُؤْمِنِ كَأَنَّنَا نَنْظُرُ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا هَمَّامُ الْمُؤْمِنُ هُوَ الْكَيِّسُ الْفَطِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَيْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْ‏ءٍ نَفْساً زَاجِرٌ عَنْ كُلِّ فَانٍ حَاضٌّ عَلَى كُلِّ حَسَنٍ‏ لَا حَقُودٌ وَ لَا حَسُودٌ وَ لَا وَثَّابٌ وَ لَا سَبَّابٌ وَ لَا عَيَّابٌ وَ لَا مُغْتَاب... (1)

امام صادق عليه السّلام فرمود: مردی كه نامش همام و خداپرست و عابد و رياضتكش بود، در برابر امير المؤمنين _كه سخنرانى می کرد_ برخاست و گفت: يا امير المؤمنين! اوصاف مؤمن را براى ما آن گونه بيان كن كه گويا در برابر چشم ماست و به او می نگريم. فرمود: اى همام! مؤمن زيرک و باهوش است، شادی اش بر چهره اش [نمایان] و اندوهش در دلش [نهان] است، دلش از هر چيزى فراخ‏ تر، و نفسش از هر چيزى خوارتر است، از هر آنچه نابود شدنی است گريزان، و به سوى هر خوبى شتابان است، كينه كسى را به دل نمى‏ گيرد و حسادت نمى‏ ورزد و به كسى حمله نمى‏ کند و به احدى ناسزا نمى‏ گويد و عيب جویی نمى‏ كند و غيبت نمی نماید...

-----------------------------
شرح (از استاد مطهری)
-----------------------------


علی مردی بود بشّاش، بر خلاف مقدس مآب های ما كه هميشه از مردم ديگر بهای مقدسی می خواهند، هميشه چهره های عبوس و اخم های درهم كشيده دارند و هيچ وقت حاضر نيستند يك تبسم به لبشان بيايد، گويی لازمه قدس و تقوا عبوس بودن است! گفت:

صبا از من بگو يار عبوساً قمطريرا را
نمي چسبی به دل، زحمت مده صمغ و كتيرا را


چرا بايد اين طور بود و حال آنكه: «اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ في وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ في قَلْبِهِ» مؤمن بشاشتش در چهره اش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردي (اندوه دنيا، اندوه آخرت، مربوط به زندگي فردي، مربوط به عالم آخرت، هرچه هست) در دلش نگه می دارد و وقتي با مردم مواجه می شود شادی اش را در چهره اش ظاهر مي كند. علي عليه السلام هميشه با مردم با بشاشت و با چهره ی بشّاش روبرو می شد؛ مثل خود پيغمبر. علی با مردم مزاح می كرد مادام كه به حد باطل نرسد، همچنانكه پيغمبر مزاح می كرد.

پيغمبر با مسلمين آن چنان اخلاق نرمی داشت كه عجيب بود. فريفتگی و شيفتگی مسلمين نسبت به پيغمبر فوق العاده است. پيغمبر اكرم با مسلمين آن چنان يگانه است كه مثلاً زنی كه بچه اش متولد شده بود می دويد: يا رسول اللّه! دلم می خواهد به گوش اين بچه من اذان و اقامه بگويی. يا ديگری بچه يک ساله اش را می آورد: يا رسول اللّه! دلم مي خواهد اين بچه مرا مقداری روی زانوي خودت بنشانی و به او نگاه كنی تا تبرّک بشود، يا به بچه ام دعا كنی؛ مي فرمود: بسيار خوب. حديث دارد، شيعه و سنی روايت كرده اند كه گاهی اتفاق می افتاد بچه در دامن پيغمبر ادرار می كرد. تا او ادرارش شروع می شد، پدر و مادرها ناراحت و عصبانی می دويدند كه بچه را از بغل پيغمبر بگيرند. مي فرمود: «لا تُزْرِموا» اين كار را نكنيد، بچه است، ادرارش گرفته است، كاری نكنيد ادرار بچه قطع بشود كه موجب بيماری می شود. تا اين حد پيغمبر اكرم [ملايم بود]. (2)

پی نوشت
-----------------
1- الكافي ج : 2 ص 226، ح 1 (بَابُ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَاتِهِ وَ صِفَاتِهِ)‏
2- مجموعه آثار شهيد مطهري . ج16، ص 175 تا 178 ؛ متن و توضیحات کامل تر را می توانید از اینجا مطالعه بفرمایید:
http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=380&BookArticleID=128214&Change=Next

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع‏ قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ (1)

از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که ایشان می فرمود: هر كس آب و زمينى داشته باشد (و نكوشد و كشت نكند) و فقير و نيازمند گردد، از رحمت خدا دور باد


--------------------------------------
شرح (از استاد جوادی آملی)
-------------------------------------


... یک سرمایه ای در کشور داریم به نام نفت، اگر روزی به جایی برسیم که نفت بفروشیم و کشور را اداره کنیم، به معنی آن است که داریم ورشکست می شویم. در این هنگام بعد از هشت سال یا بیشتر، نسل بعدی می آید و همه نفرینش را متوجه ما می کند که شما چرا سرمایه را فروختید و از سرمایه مصرف کردید؟ مگر آدم عاقل نفت می فروشد که کشور را اداره کند؟ مثل این که یک آدم عاقل، سرمایه را هزینه منزل کند که این، عقل اقتصادی نیست. ما بدانیم که با فروش با نفت سرمایه، نمی شود کشور را اداره کرد. یک وقتی ما نفت می فروشیم که کارخانه بیاوریم یا انرژی هسته ای تأمین کنیم یا سد بسازیم، که در این جا سرمایه به سرمایه تبدیل شده است، اما وقتی نفت می فروشیم تا برنج و موز وارد کنیم، در این جا سرمایه به درآمد تبدیل شده است. کشور اسلامی، تفکر اقتصادی اش هم اسلامی خواهد بود. یک بیان نورانی از امیرمؤمنان علی علیه السلام رسیده است که در مسایل ما صبغه محوری دارد. وجود مبارک حضرت فرمودند: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده اللّه (وسائل الشیعه/17/40)، یعنی ملتی که آب و خاک به اندازه کافی دارد، اگر بخواهد جو، گندم، میوه و امثال این ها را وارد کند، خدا او را از رحمت خود دور کرده است. آدم عاقل سرمایه دارد، آن وقت این ها را از کشور دیگر وارد کند بی عرضه است! بنابراین ما که به اندازه کافی آب و خاک داریم، باید این سرمایه ها مدیریت شوند. جهنم فقط مال آدم شراب خوار نیست، مال آدم بی عرضه هم است. این درست نیست که ما همه چیز داریم و همه چیز هم داریم وارد می کنیم! آیة الله جوادی آملی خطاب به مسئولان اقتصادی کشور یادآور شدند: شما ایرانی هستید، بروید در گمرکات و ببینید واردات ما چقدر است و صادرات ما چقدر است! شناسنامه ما آن جاست! این که ما همه اش از صادرات خبر می دهیم ولی از واردات خبر نمی دهیم، درست نیست! لذا این که وجود مبارک حضرت علی علیه السلام فرمودند: اگر کسی آب و خاک کافی داشته باشد مع ذلک مواد مصرفی خود را از کشور دیگر وارد کند از رحمت خدا به دور است، این گونه نیست که اگر در بیست ویکم ماه رمضان به مناسبت شهادت آن حضرت لباس مشکی بپوشیم از آن حضرت تأسی کرده ایم، بلکه علی بن ابی طالب علیه السلام را باید در نهج البلاغه و نظام اقتصادی اش جستجو کرد که اگر این گونه از ایشان تأسی کنیم این نوع تبعیت می شود عقل عملی. چه جور می شود کشوری این همه امکانات داشته باشد مع ذلک واردکننده و مقروض هم باشد؟...» (2)

پی نوشت
---------------------------
1- وسائل ‏الشيعة، ج 17، ص 41، ح 21930
2- متن کامل را از اینجا مطالعه فرمایید: http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6435/7094/86117/

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةُ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُغْضَباً يَحْمِلُ نَعْلَيْهِ حَتَّى جَاءَ إِلَى عُثْمَانَ فَوَجَدَهُ يُصَلِّي فَانْصَرَفَ عُثْمَانُ حِينَ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِيَ النِّكَاحُ (1)

از امام صادق (عليه السّلام) نقل است که فرمود: همسر عثمان بن مظعون نزد پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) آمد و گفت: اى رسول خدا! عثمان، روزها روزه مى‏ گيرد و شبها به نماز مى‏ ايستد. پس رسول خدا با ناراحتی خارج شد تا اینکه به عثمان رسید و ديد كه نماز مى‏ خواند. عثمان وقتى رسول خدا را ديد، از نماز دست برداشت. پيامبر به عثمان فرمود: ای عثمان، خداوند متعال مرا براى رهبانيت [و گوشه‏‌گيرى و دوری از نعمات دنیایی] نفرستاده بلكه مرا به دين توحیدی با گذشت و آسان مبعوث نموده. من روزه مى‏ گيرم و نماز مى‏ خوانم و با همسرانم هستم پس هر كس فطرت مرا دوست دارد بايد از سنّت من پيروى كند و از سنت من، نکاح و ازدواج است.

-----------------------------
شرح (از استاد مطهری)
-----------------------------


دین اسلام سماحت دارد. به یک انسان می گویند «سماحة» یعنی انسان باگذشت، ولی «دین، باگذشت است» یعنی چه؟ مگر دین هم می تواند باگذشت باشد؟ دین هم باگذشت است ولی اصولی دارد. چطور؟ دینی كه به شما می گوید وضو بگیر، همین دین به شما می گوید اگر زخم یا بیماریی در بدن تو هست و خوف ضرر داری، بیم ضرر داری _نمی گوید یقین به ضرر داری_ تیمم كن، وضو نگیر. این معنی اش سماحت این دین است؛ یعنی یك دینِ یك دنده ی لجوج بی گذشت نیست، در جایش گذشت دارد. یا می گوید روزه واجب است. واقعاً اگر انسان بدون عذر روزه ای را بخورد گناه مرتكب شده است. ولی همین دین می بینیم در جای خودش، گذشت زیادی نشان می دهد: «یُرِیدُ اَللّهُ بِكُمُ اَلْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِكُمُ اَلْعُسْرَ». در مورد روزه است؛ مسافر هستی، در مسافرت روزه گرفتن برای تو سخت است، روزه نگیر، بعد قضایش را بگیر: «یُرِیدُ اَللّهُ بِكُمُ اَلْیُسْرَ». مریض هستی: «وَ مَنْ كانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اَللّهُ بِكُمُ اَلْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِكُمُ اَلْعُسْرَ»(2)، یعنی دینی است باسماحت و باگذشت.

حتی وقتی خوف ضرر داری (لازم نیست صددرصد یقین داشته باشی) و ممكن است این خوف از گفته ی یك طبیب فاسق یا كافر در دل تو پیدا بشود، ولی به هر حال این خوف و نگرانی در قلب تو پیدا شده است. و حدیث داریم كه لازم نیست این خوف و نگرانی برای دیگران پیدا بشود و دیگران خائف باشند، «بَلِ اَلْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» (3). اگر تو خودت در قلب خودت احساس می كنی كه خوف داری كه نكند این روزه بیماری تو را تشدید كند، همین كافی است و لازم نیست از كس دیگر بپرسی. حتی برای یك پیرمرد یا پیرزن یا یك زن مُقرِب (یعنی زن حامله ای كه نزدیك وضع حمل اوست) لزومی نیست كه خوف ضرر باشد. یك پیرمرد یا پیرزن ممكن است خوف ضرر هم نداشته باشد ولی [چون] به حد پیری و فرتوتی رسیده [روزه بر او واجب نیست]. این، سماحت و گذشت است.

مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبد الكریم حائری (اعلی اللّه مقامه) در آخر عمر كه پیرمرد بود و روزه برایش سخت بود، روزه می گرفت. به ایشان گفته بودند: چرا شما روزه می گیرید؟ شما خودتان در رساله نوشته اید و فتوای خودتان است كه بر شیخ و شیخه روزه واجب نیست. آیا فتوایتان عوض شده یا هنوز خودتان را شیخ (یعنی پیر) حساب نمی كنید؟ گفت: نه، فتوایم تغییر نكرده، خودم هم می دانم پیرم. پس چرا افطار نمی كنید؟ گفت: آن رگ عوامی ام نمی گذارد.

پیغمبر فرمود: «بُعِثْتُ عَلَی الشَّریعَةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَة» خدا مرا بر شریعت و دینی باگذشت، و در موارد خودش سهل و آسان مبعوث كرده است؛ دینی است عملی، دین غیر عملی نیست. اتفاقاً از نظر آنهایی كه از بیرون دارند نگاه می كنند، یكی از چیزهایی كه به موجب آن اسلام همه را جذب می كند همین سهولت و سماحت این دین است. پیغمبر فرمود یك نفر مبلّغ باید مبلّغ سماحت و سهولت این دین باشد، كاری كند كه مردم به امر دین تشویق و ترغیب بشوند.(4)

پی نوشت
-------------------------
1- الكافي، ج 5، ص 494، ح 1.
2- بقره/185.
3- انسان بر نفس خود آگاه است؛ قیامت/14.
4- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16، ص 161 و 162 : http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=380&BookArticleID=128202

قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَجَبٌ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فِي مَأْكُولِهِ كَيْفَ لَا يَتَفَكَّرُ فِي مَعْقُولِهِ فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا يُؤْذِيهِ وَ يُودِعُ صَدْرَهُ مَا يُرْدِيهِ (1)
امام حسن مجتبی (علیه السلام): شگفت است [کار] كسانی كه درباره خوردنی های خود فكر می كنند، چگونه درباره یادگرفتنی‌های خود اندیشه ای نمی کنند! پس شكم خود را از آنچه موجب آزار او است دور مي دارد ولى در سينه خود آنچه سبب هلاكت اوست جاى مي دهد!

-----------------------------
شرح (از استاد مطهری)
-----------------------------




علم و فكر غذای روح است. آدمی باید به همان اندازه كه درباره معاش خود فكر می‌كند درباره غذای روح خود نیز بیندیشد و همان مقدار مراقبتی كه در غذاهای جسمی لازم و ضروری است، در غذاهای روحی نیز لازم و ضروری است. علی علیه السلام می فرماید: "چرا مردم اگر در شب تاریک آنها را بر سر سفره ای بنشانند، تا چراغ را روشن نكنند دست به غذا دراز نمی كنند و اما اگر بر سر سفره فكری بنشینند هیچ در اندیشه نمی شوند كه چراغ عقل را روشن كنند تا با چشم بصیرت ببینند این غذای روحی كه وارد روحشان می شود چه نوع غذایی است؟"

همان طوری كه غذاهای جسمانی بعضی مقوّی و بعضی ضعف آور است، بعضی نشاط انگیز و بعضی سستی آور و بی حال كننده است، بعضی موجب سلامت و بعضی مسموم كننده است، غذاهای فكری نیز همین طور است. تعلیماتی كه آدمی فرا می گیرد و كتابهایی كه مطالعه می كند و مقالاتی كه می خواند و سخنرانیهایی كه گوش می كند از لحاظ اثر همه یكسان نیستند؛ بعضی ها راستی فكر و اراده را قوّت می بخشد و بعضی یأس و نومیدی می بخشد. بعضی از تعلیمات است كه آدمی را به حیات و زندگی و نظام آفرینش خوشبین می كند. تعلیمات دینی اگر به صورت درستی آموخته شود ارزش حیات و زندگی و هدف آن را بالا می برد و نظام آفرینش را محبوب و دوست داشتنی می كند، آدمی را به سرنوشت دیگران علاقه مند می سازد، و اما بعضی تعلیمات دیگر است كه حیات و زندگی را در نظر انسان بیهوده و بی هدف و خلقت را عبث معرفی می كند، روحیه آدمی را نسبت به همه چیز و همه كس حتی نسبت به خودش بدبین می نماید. تعلیمات بسیاری از افرادی كه خودشان روحیه ضددینی دارند، همین اثر را دارد.

در اسلام دستور و قانونی هست مبنی بر اینكه نشر و خرید و فروش و حتی قرائت كتب ضلال (یعنی نشریات منحرف كننده) حرام است مگر برای افراد معدودی كه تحت تأثیر آن كتابها قرار نمی گیرند و با خواندن و قرائت آنها گمراه نمی شوند [اما این با آزادی فکر و اندیشه منافات ندارد زیرا] خوبی و بدی هر چیزی را از روی آثارش باید شناخت؛ باید دید آن كتاب چه اثری در روح خواننده ای كه مطالب آن را می پذیرد می گذارد؛ همان طوری كه اگر از ما درباره ی غذای خوب و غذای فاسد و مسموم بپرسند، عیناً همین جواب را خواهیم داد. كتابی كه نتیجه اش بدبینی و دلسردی یا تحریک شهوات و بی اعتنایی به مقررات عفت و اخلاق یا بی ایمانی و بی بندوباری است البته كتاب ضلال است. همان طوری كه كتاب ضلال داریم، نطق و خطابه ضلال هم داریم، فیلم ضلال هم داریم. در همه این موارد باید به اثر و نتیجه ای كه عاید روحیه بشر می شود توجه كنیم و با آن مقیاس بسنجیم. مجموعاً این نتیجه به دست می آید كه هر فرد از آن نظر كه مدیر وجود خویش و مسئول سعادت خویشتن است موظف است كه در مورد افكاری كه می خواهد به مغز خود وارد كند مراقبت كند، و مسئولین اجتماع نیز از آن نظر كه مدیر و مسئول جامعه اند وظیفه دارند كه مراقب خوراک روحی اجتماع باشند.

پی نوشت
---------------------
1- بحارالأنوار، ج 1، ص 218، ح 43
2- خلاصه شده از: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 22، ص 194 تا 196 (با اندکی تصرف)

متن کامل را از اینجا مطالعه فرمایید: http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=404&BookArticleID=125091


وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَه‏ (1)
هنگامى كه از شير گرفته شد خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خوی هاى نيكوى جهان را فراهم نمود (2)

-----------------------------
شرح (از استاد مطهری)
-----------------------------


پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در دوره رسالت، گاهی از كودكی خودش‏ مطالبی را بیان می کرد. می فرمود: من هفت‏ سالم بيشتر نبود. عبدالله بن جدعان كه يكی از اشراف مكه بود، عمارتی‏ می‏ ساخت. بچه های مكه به عنوان كار ذوقی و كمک دادن به او می رفتند و از نقطه‏ ای به نقطه ديگر سنگ حمل می‏ كردند. من هم می‏ رفتم همين كار را می‏ كردم‏. آنها سنگ ها را در دامنشان می‏ ريختند و دامنشان را بالا می‏ زدند و چون‏ شلوار نداشتند كشف عورت می‏ شد. من يک دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم، مثل اينكه احساس كردم كه دستی آمد و زد دامن را از دستم انداخت، حس كردم كه من نبايد اين كار را بكنم، با اينكه كودكی هفت ساله بودم!

امام باقر (علیه السلام) در رواياتی، و نيز اميرالمؤمنين (علیه السلام) در نهج البلاغه، اين مطلب را كاملا تأييد می‏ كنند؛ اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود: «و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته، يسلكک به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم». امام باقر (علیه السلام) نیز می فرماید: فرشتگانی الهی كه از كودكی او را همراهی می‏ كردند. (3)

پی نوشت
-----------------------
1- نهج البلاغة، خطبه 192 (معروف به خطبه قاصعه)
2- ترجمه آقای شهيدى
3- سیری در سیره نبوی، شهید مطهری، ص 239 و 240 ؛ با اندکی ویرایش متن.

متن کتاب را اینجا

مطالعه فرمایید: http://www.aviny.com/library/Motahari/Books/57/index.htm

سلام با تشکر از مطالبی که به اشتراک گذاشتین امیدوارم این سنت حسنه ادامه داشته باشه!
اجرکم عندالله:ok:

... فَقُولُوا عِنْدَ افْتِتَاحِ كُلِّ أَمْرٍ صَغِيرٍ أَوْ عَظِيمٍ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ بِاللَّهِ... (1)
... در آغاز هر کار کوچک و بزرگی «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید؛ این بدان معناست که برای [انجام] این کار از خداوند کمک می طلبم...

--------------------------------------
شرح (از استاد جوادی آملی)
-------------------------------------


در روايات ما آمده است: براي انجام هر كار «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگوييد؛ يعني كاری كه قصد انجام آن را داريد، بايد به گونه‏‌اي باشد كه در مدخل ورودي آن بتوان گفت: «خدايا به نام تو». به اين ترتيب، ما هيچ كاري را بدون مطالعه، تفكر و عاقبت سنجي انجام نمی‌دهيم؛ و علاوه بر اين، كارهايي را انجام مي‏‌دهيم كه بتوانيم در ابتداي آن بگوييم: «خدايا با نام تو آغاز می‌كنم». چنين كاري يا واجب است يا مستحب. حرام و مكروه را نمی‌توان با نام خدا انجام داد. با اين تمهيد شيطان همواره در اسارت ماست.

----------------------------
1- التوحيد للصدوق، ص 232
2- منبع: http://www.portal.esra.ir/Pages/index.aspx?admin=1&skinid=66&Command=Vmlld1F1ZXN0aW9uJjMyNQ%3d%3d-8fImKoQZ3G4%3d&Argument=IyMjQ29udGVudCMjIw%3d%3d-NXnF4ID5GRE%3d

صَلاحُ حالِ التّعایُشِ وَ التَّعاشُرِ مِلاَمِکْیال ثُلْثَاهُ فِطْنَةٌ وَثُلْثَهُ تَغافُلٌ (1)
امام صادق (علیه‌السلام) مى‌فرماید: اصلاح وضع زندگى و معاشرت با پیمانه‌اى انجام مى‌شود که دو سوم آن هوشیارى، و یک سوم آن بى‌اعتنایى و تغافل است!

--------------------------------------
شرح (از استاد مکارم شیرازی)
-------------------------------------




هیچ کارى بدون مطالعه و نقشه و هوشیارى سر نمى‌گیرد، همچنین هیچ کارى بدون بى‌اعتنایى هم به سامان نمى رسد. به تعبیر بهتر و روشن‌تر: اگر ما بخواهیم بدون مطالعه و دقت کار کنیم، با شکست مواجه خواهیم شد ولى اگر بخواهیم به هنگام انجام کارها، براى تمام احتمالات ممکن و حوادث پیش‌بینى نشده، خود را معطل سازیم به این آسانى قادر به انجام کارى نخواهیم بود و براى یک کار باید سال ها مطالعه کنیم (همانند انتخاب دوست، شریک، همسر و مانند آن)، لذا فرمود: دو سوم دقت، و یک سوم بى‌اعتنایى. (2)

-----------------------
1- تحف العقول، صفحه 267.
2- خلاصه شده از: کتاب صد و پنجاه درس زندگی، اثر استاد مکارم شیرازی؛ متن کتاب: http://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=4650&catid=6507&pid=61793

وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَیَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ، وَلاَ حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ. (1)

هرگز بخيل را در مشورت خود دخالت مده، زيرا تو را از احسان و نيکى کردن منصرف مى‌سازد و از تهى‌دستى و فقر مى‌ترساند و نيز با شخص ترسو مشورت مکن که روحيه تو را در انجام امور تضعيف مى‌کند و از مشورت با افراد حريص برحذر باش که حرص ورزيدن را از طريق ستمگرى در نظرت زينت مى‌دهند، زيرا «بخل» و «ترس» و «حرص»، تمايلات گوناگونى هستند که جامع آنها «سوء ظن» به خداوند است.




--------------------------------------

شرح (از استاد مکارم شیرازی)
-------------------------------------

مشورت از دستورهای مهم اسلامى است، ولى به همان اندازه که مشورت با افراد ارزنده، به پیشرفت برنامه‌هاى صحیح کمک مى‌کند، مشورت با افرادى که نقاط ضعف روشنى دارند، زیان‌بخش است و نتیجه معکوس مى‌دهد! به همین دلیل امام سفارش مى‌کند از انتخاب سه دسته به عنوان مشاور، به ویژه در امور مهم اجتماعى، خوددارى شود: افراد بخیل، افراد ترسو، افراد حریص.

یکى دست انسان را مى‌گیرد تا بذل و بخشش از مواهب خداداد نکند! دیگرى اراده او را سست مى کند! و سومى هم در جهت حرص و ولع بیشتر، انسان را به تجاوز به حقوق دیگران تشویق مى‌نماید!

---------------------------
1. نهج البلاغه، نامه 53؛ متن عربی و ترجمه آن، از کتاب «پیام امام» استاد مکارم نقل شد. متن کامل این نامه زیبا را می توانید از اینجا مطالعه فرمایید: http://makarem.ir/nahjolbalaghe/?lid=0&view=1
2- خلاصه شده از: کتاب صد و پنجاه درس زندگی، اثر استاد مکارم شیرازی؛ متن کتاب: http://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=4725&catid=6507&pid=61793

موضوع قفل شده است